تارا فایل

مسیحیت، اسلام و سکولاریسم


دو جهان متفاوت
مسیحیت، اسلام و سکولاریسم
خاستگاه همه این حرکت های سکولاریستی در جهان اسلام به دو چیز ختم می شود. یکی تشویق و ترغیب استعمارگران غرب وارثان آنان اما خاستگاه دوم: این که برخی از مسلمانانی که پیشرفت اروپاییان را دیده اند و مرعوب آنان شده اند، به تقلید از آنان به سکولاریزم روی آورده اند

حسن عاشوری لنگرودی
کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانی اش باطبقه دانشمندان و آزادفکران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی به مادیگری بود
عموم دانشوران اسلامی، از پیروان مکتب خلافت گرفته تا پیروان مکتب امامت همه و همه اذعان دارند که قرائت جدایی دین از سیاست و پذیرشکسکولاریسم مردود و با روح و محتوای اسلام یگانه است. امروزه هجمه ای همه جانبه و حساب شده از سوی دشمنان اسلام به ایدئولوژی این آیین با تز جدایی دین از سیاست، در جریان است و با کمال تاسف برخی از مسلمانان ناآگاهانه با این هجمه دشمنان هم صدا شده اند. با وجود این قرائت انحرافی از دین، بر دانشوران مسلمان لازم است. اولآ: این هجمه را شناسایی کنند و ثانیآ: با روش پسندیده به دفع آن همت نمایند. این نوشتار به معنا و مفهوم سکولاریزم، خاستگاه و پیدایش سکولاریزم، اسلام و معضل سکولاریزم می پردازد.
واژه کسکولاریزم (Secularism)در زبان های فرانسوی و انگلیسی به معنای دنیوی گرایی است. این واژه از واژه لاتینی کسکولوم(Seculum) مشتق شده است، که به معنای امور این دنیاست. کسکولاریزم به معنای دنیاپرستی یا اعتقاد به اصالت امور دنیایی و رد آن چه که غیر از آن است، می باشد. بنابراین سکولاریزم در معنا و مفهوم آن طرد مذهب و دین را در بردارد. در عرف امروزی سکولاریزم در معنای نفی حکومت دینی و اعتقاد به این که امور سیاسی و اجتماعی کاملاً بشری است و نباید در این حوزه ای که کاملاً بشری است، دین و مذهب نقش داشته باشد، به کار می رود.
سکولارها می گویند: دین ازشئون دنیای بشر جدا است و اداره این شئون اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قضایی و جزایی به انسان تعلق دارد وانسان باید در سایه عقل و دانش خویش و بدون بهره گیری از رهنمودهای دینی مناسبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دیگر مناسبات جمعی خود را سامان دهد. سکولارها بر این باورند که یکی از ابعاد جامعه مدنی و یکی از فرازها و نمودهای مهم پیشرفت و تکامل این است که نه تنها دین در امور سیاسی و روابط کلان اجتماعی، اعم از سیاسی، اقتصادی، قضایی و مانند آن، نقشی نداشته باشد، بلکه اصلآ هیچ گونه نمودی و حضوری و نقشی ندارد. در نگاه سکولارها، آرمان ها و ارزش های سیاسی- اجتماعی بشری کاملاً دنیوی است. بنابراین در راه شناخت این ارزش ها و هم چنین در شناخت راه های وصول آن ارزش ها و آرمان ها، هیچ نیازی به استمداد از دین نیست. نه تنها نیازی به دین نمی بینند، بلکه دخالت دین در این امور را به زیان جامعه می دانند و می گویند: دین با عدالت، آزادی و پیشرفت علم معارض است. آنچه در بین دین پژوهان و صاحب نظران در امور اجتماعی معاصر تحت عنوان کسکولاریزه شدن دین مطرح است، به معنای فلسفی شدن، یا علمی شدن دین نیست، بلکه به حاشیه راندن و یا کنارزدن دین است و کاهش نفوذ دین در جامعه و متن زندگی مردم مدّنظر سکولارها است.
معادل ها: معادل های فارسی این اصطلاح عبارتنداز:کدنیامداری،کدنیاگرایی، کدنیازدگی، کدنیاپرستی، کجداانگاری دین از دنیا، کجدا شمردن دین از سیاست، کبی خدایی، ک لادینی،کامحای دین وکنادینی گری.
در بین مترجمان عرب زبان غالباً واژه های کعلمانیّت به جای سکولاریزم به کار می رود. (العلمانّی: نسبه الیه العلم بمعنی العالم، و هو خلاف الدینّی او الکهنوتی).
دو معنا: این نظریه را به دو صورت می توان به تصویر کشید. در تصویر اول گفته می شود: سکولاریزم یعنی جدای دین از حکومت و این که آموزه های دینی هیچ نوع سیاستی را در برندارد.در تصویر دوم گفته می شود: دین از شئون دنیوی انسان جداست. در امور دنیایی اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قضایی و حقوقی و جزایی، همه این امور به خود انسان واگذار شده است و دین کاری به این امور ندارد. بلکه دین یک امر شخصی و نوعی رابطه است بین خود فرد و خدای خویش. تصویر دوم نسبت به تصویر اول کلی تر و عام تر است. در این نوشتار تصویر دوم از سکولاریزم مراد است و سکولاریزم در این معنا پی گیری می شود.
سکولاریزم پدیده ای است که اولین بار در غرب پدیدار شد. خاستگاه و مکان انعقاد و زایش و رشد آغازینش اروپا است. در پایان دوره ای که کلیسا قدرت و اقتدار فراوانی داشت، عده ای به ستیز با آن برخاستند و حرکتی را برای کاستن اقتدار کلیسا آغاز کردند، و سرانجام دست کلیسا را در امور اجتماعی محدود، بلکه قطع کردند سپس جریان سکولاریزاسیون به گونه ای وارد جهان اسلام شد.

خاستگاه سکولاریزم در اروپا
سکولاریزم در پایان دوره قرون وسطای اروپاییان، در غرب پدیدار گشت. این پدیده مانند دیگر پدیده ها نمی تواند بی علت باشد، قطعآ علتی دارد علت و یا علل پیدایش سکولاریزم در چند قرن گذشته در اروپا چیزی و یا چه چیزهایی است؟ در پاسخ به این سوال نمی توان به عامل خاصی بسنده کرد: چون که سکولاریزم پدیده ای اجتماعی است و معمولاً در پدیده های اجتماعی علت های متعددی نقش دارند؛ در پیدایش سکولاریزم نیز عوامل متعددی می توانند نقش داشته باشند.
سکولاریزم نوعی موضع گیری منفی در برابر دین مسیحیت و متولیّان کلیسا است بنابراین باید دید که در دین مسیحیت موجود در اروپا و در عملکرد متصدیان کلیسا چه ضعف ها و کاستی هایی وجود داشته است.
ضعف ها به دو گروه تقسیم می شود.
۱. ضعف های معرفتی
۲. ضعف های رفتاری
متفکر شهید، علامه مرتضی مطهری در این باره بیان می دارد: ککلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانی اش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفکران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی- و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی- به مادیگری است.
ضعف های معرفتی کلیسا
مسیحیت موجود که مسیحیت تحریف شده است، نمی تواند خود را آیین بر حق و آیین خردپسند معرفی کند. الهیات کلیسا از یک سری نارسایی هایی برخوردار است که دین پژوهان و آزاداندیشان با توجه به آن کاستی ها نمی توانند آن را به عنوان یک آیین بر حق و نجات بخش بشریّت پذیرا باشند.
اصول اعتقادی و پایه های معرفتی آنانکفلسفه اسکولاستیک یا فلسفه اصحاب مدرسه ای دگماتیستی بود. این فلسفه که به مانند کعلم کلام مسلمانان نقش هدایت فکری و عقیدتی آنان را بازی می کرد، متضمن یک سری فلسفه که به مانندکعلم کلام مسلمانان نقش هدایت فکری و عقیدتی آنان را بازی می کرد، متضمن یک سری نارسایی هایی بود که با توجه به آن نارسایی ها، باورهای مردم به این آیین سست شد. مانند اعتقاد به کاقنوم ثلاث و یا مسالهکثلثیت. گوستاولوبون فرانسوی که خود مسیحی است، در این باره می گوید: کمساله ثلثیت در میان مسیحیان متضمن تناقض و پیچیدگیهایی است. علامه مطهری در این باره می گوید: ککلیسا به خدا تصویر انسانی داد و خدا را در قالب بشری به افراد معرفی نمود. افراد تحت تاثیر نفوذ مذهبی کلیسا از کودکی خدا را با همین قالب های انسانی و مادی تلقی کردند و پس از رشد علمی دریافتند که این مطلب با موازین علمی و واقعی و عقلی صحیح سازگار نیست. و از طرف دیگر، توده های مردم طبعاً این مقدار قدرت نقادی ندارند که فکر کنند ممکن است مسائل مربوط به ماورای طبیعت، مفاهیم معقولی داشته باشد و کلیسا اشتباه کرده باشد، چون متوجه شدند که مفاهیم کلیسایی با مقیاس های علمی تطبیق نمی کند، مطلب را از اساس انکار کردند.
نتیجه این همه ضعف ها و کاستی ها و نارسایی های معرفتی این شد که افکار عمومی از دگماتیسم اسکولاستیک فاصله بگیرند و به کاسپی سیزم، کپروتستانتیسم، کپلورالیزم، کسکولاریزم و از همه مهم تربه سویکماتریالیسم روی آوردند.

ضعف های رفتاری کلیسا

کلیسا در دوره اقتدارش تنها یک سری نارسایی ها و ضعف های معرفتی نداشت، بلکه در رفتار نیز مرتکب ضعف ها و اشتباهات بسیاری شد. متصدیان کلیسا بسیار بد عمل کردند. رهبران دینی لباس خدایی پوشیدند و به جای هدایت مردم بهشت فروشی کردند، به جای این که به نارسایی های معرفتی خویش پی ببرند و آن را به نقد بگذارند و الهیات خویش را خردپسند کنند به ستیز با علم شتافتند و تلاش های علمی دانشمندان را حرکت ضد دین قلمداد کردند. نه تنها برای دانشمندان قدر و منزلتی قایل نشدند و تلاششان را ارج ننهادند، بلکه با حربه دین به جنگ با آنان رفتند و از دین استفاده ابزاری کردند تا دانشمندان را سرکوب نمایند. راه شکوفایی علم ودانش و راه عدالت و آزادی را مسدود نمودند، و با محکمه های تفتیش عقاید و محاکمه ای ظالمانه، افکار عمومی را بر ضد خود شوراندند.
نویسنده کتاب کعلم و دین می نویسد: ک در این دوره سیاه پنج میلیون نفر به جرم فکر کردن و سرپیچی از فرمان پاپ به دار زده شدند. گروه بسیاری را در سیاه چال های تاریک و مرطوب روم و… زندانی کردند. از سال 1481 تا 1499 میلادی به دستور دادگاه، تفتیش عقاید ده هزار و هشتصدوشصت نفر را شقه کردند و نودوهفت هزار و بیست و سه نفر را زیر شکنجه کشتند.
ویل دورانت می نویسد: محکمه تفتیش عقاید، قوانین و آیین دادرسی خاص خود را داشت، پیش از آنکه دیوان محاکمات آن در شهری تشکیل شود، از فراز منابر کلیساها فرمان ایمان را به گوش می رسانید و از مردم می خواست که هر کدام از ملحد و بی دینی و بدعتگذاری سراغ دارند به سمع اعضای محمه تفتیش برسانند طرق شکنجه در جاها و زمان های مختلف، متفاوت بود. گاه می شد که دست متهم را به پشتش می بستند و سپس می آویختندش. ممکن بود که او را ببندند چنان که نتواند حرکت کند و آن گاه چندان آب در گلویش بچکانند که به خفگی افتد. ممکن بود که طنابی چند بر اطراف بازوان و ساق هایش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشت های تنش فرو رود و به استخوان برسد…
شماره قربانیان… از سال 1480 تا 1488(یعنی در مدت 8سال) بالغ بر۸۸۰۰تن سوخته و 96494تن محکوم به مجازات های دیگر و از سال 1480تا 1808 بالغ بر 31912تن سوخته و 491450تن محکوم به مجازات های سنگینی تخمین زده شده است.
رقابت های بسیاری که بین فرمانروایی پاپ ها و قیصرها رخ داد، خود گامی دیگر در آماده کردن بستر سکولاریزم بود، از جمله مشاجره میان پاپ وسلطنت فرانسه درسال های۱۲۶۹تا 1303 و بیست و پنج سال بعد مشاجره میان ژان بیت دوم و لوی یاویر رخ داد که طی آن مخالفت با استقلال پاپ شکل گرفت و نیز مشاجره ای که در درون کلیسا و در میان روحانیون درگرفت که هر یک شرایط تحقق سکولاریزم را فراهم نمود.

خاستگاه سکولاریزم در جهان اسلام

در طول اسلام در یک قرن گذشته، در چند مرحله افکار سکولاریستی مطرح شد. یکی در پایان جنگ جهانی اول بود که انگلستان توانست خلافت عثمانی را شکست دهد و آن کشور اسلامی پهناور را به ده ها کشور کوچک تقسیم کند. حرکت دیگر در ایران شکل گرفت و این زمانی بود که میرزای شیرازی حکم معروف مبنی بر تحریم تنباکو را برضد شرکت انگلیسی صادر کرد و با استقبال عموم مردم روبه رو شد و از آن پس عالمان دینی توانستند نقش بزرگی در امور اجتماعی و سیاسی داشته باشند و این حرکت سرانجام به نهضت مشروطه ختم شد، در این دوره عده ای کوشیدند تا افکار سکولاریستی را در ایران رواج دهند. سپس با آغاز انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی این افکار از رونق افتاد، و بعد از گذشت دو دهه از پیروزی نهضت اسلامی امام خمینی، بار دیگر عده ای می کوشند تا برای چندمین بار این افکار را در این مرز و بوم رواج دهند.
خاستگاه همه این حرکت های سکولاریستی در جهان اسلام به دو چیز ختم می شود. یکی تشویق و ترغیب استعمارگران غرب وارثان آنان. اما خاستگاه دوم: این که برخی از مسلمانانی که پیشرفت اروپاییان را دیده اند و مرغوب آنان شده اند، به تقلید از آنان به سکولاریزم روی آورده اند بدون این که به ریشه ها و زمینه های رشد سکولاریزم در اروپا توجه داشته باشند، علامه شهید مرتضی مطهری در بحث گرایش های مادی می نویسد: کاین گرایش ها در محیط های مسیحی بوده، نه در محیط های اسلامی. در محیط های اسلامی هرچه پیدا شده است کپی و تقلیدی از اروپا بوده و هست.
سلطه ظالمانه اروپاییان در چند قرن گذشته بر کشورهای اسلامی و غارت منابع مسلمانان، برکسی پوشیده نیست. به گفته محمد قطب: کدرکشورهای غیراسلامی که مورد تهاجم کاستعمار قرار گرفت، در آسیای جنوب شرقی کاری با بودائیسم نداشت، در آفریقا هم متعرض بت پرستی نشد. اما در کشورهای اسلامی جز این بود جنگی بی امان برضد اسلام که آغاز آن هم دور ساختن آیین اسلام و تحمیل قوانین بشری با کمک آهن و آتش بود، سپس به مراکز آموزشی اسلامی روی آورد، تا آنها را ببندد و وادار کند که برنامه های دینی خود را تغییر دهند، سپس کوشید تا عادات و سنت ها و آداب مردم را با ابزار گوناگونی که در اختیار کهجوم فکری در زمینه های آموزش و وسایل تبلیغاتی بود، دگرگون سازد.
زمینه دیگر رشد افکار سکولاریستی، حرکت های تقلیدی از سوی طیفی از غربزدگان روشنفکرنما در کشورهای اسلامی است. در این علت و زمینه هم سلطه طلبان غربی شرکت دارند و هم روشنفکران نمایان شرقی.
سلطه طلبان غربی دخیل هستند، چون که با تبلیغات و نیرنگ های بسیار چنین وانمود کردند که دین مایه عقب ماندگی است، در حالی که دین اسلام مایه پیشرفت است، نه عقب ماندگی. این سخن را اقبال لاهوری در چند بیت شعر چنین بیان می کند:
آه از افرنگ و از آیین او
آه از اندیشه لادین او
علم حق را ساحری آموختند
ساحری نی کافری آموختند
در سال 1929 میلادی در مجلس قانونگذاری ترکیه، قانونی را به تصویب رساندند که به مقضای آن، واژه های مذهبی را از قانون ترکیه حذف کردند، و جمله:کدین رسمی جمهوری ترکیه دین اسلام است از قانون اساسی ترکیه حذف کردند. به جای سوگند به قرآن، سوگند به شرافت را قرار دادند. شبیه همین اموری که در ترکیه صورت گرفت در ایران هم کوشیدند لیکن، موفق نشدند.
کعبدالله جودت که یکی از پیشگامان تجدد ترکیه است، گفت:کهمه چیز از فرنگ حتی سیفلیس آن. حتی دستور حکومتی بود که مردم کلاه های سنتی(فینه) را از سر بردارند و به جای آن کلاه شاپوی غربی بر سر بگذارند و خنده آور است که این را در مجلس قانون گذاری ترکیه مطرح کردند و تصویب شد.

اسلام و سکولاریزم

۱. آبا با توجه به بعد معرفتی و محتوای دین اسلام، سیاست با آن توام است یا گسیخته از آن.
۲. آیا عملکردهای مسلمانان در دوره اقتدار مایه دین گریزی شد یا خیر؟

دین و سیاست در اسلام

معنای دین: دین عبارت است از مجموعه به هم پیوسته ای از باورها و اندیشه های برگرفته از وحی الهی در رابطه با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ، که هدف آن هدایت انسان به سوی روش بهتر زیستن و کامل تر شدن است.
معنای سیاست: سیاست عبارت است از مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومی در جهت مصلحت جمعی و انتخاب روش های بهتر در اداره شئون کشور، یا علم اداره یک جامعه متشکل و یا هنر تمشیت امور مردم در رابطه با دولت، که همواره در ارتباط با بخشی از زندگی انسان مطرح است.
چون به عمل انسان مربوط می شود، ناگزیر با دین که متکفّل بیان و شیوه های زیستن است، تماس پیدا می کند و تضاد با آن و یا هم سو با آن عمل می کند. در هر دوحال دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل می کند.
بنابراین معنای یاد شده، سیاست مربوط به تدبیر درست و همت نهادن در مصالح عمومی مردم است نه این که شیطنت های شیاطین را سیاست بنامیم. در این باره امام خمینی، بیان داشت: کآیت الله کاشانی در قلعه فلک الفلاک محبوس بود. رئیس زندان آن جا روزی در کنار گفت وگو با آقای کاشانی گفته بود: شما چرا در سیاست دخالت می کنید. سیاست شان شما نیست… ایشان به او گفتند: اگر من دخالت در سیاست نکنم، کی دخالت بکند؟.
امام خمینی در ادامه سخن بیان داشت:کمرا نزد رئیس سازمان امنیت بردند او ضمن صحبت هایش گفت: سیاست عبارت از دروغ گویی است؛ عبارت از خدعه است؛ عبارت از فریب است؛ عبارت از پدرسوختگی است. این را بگذارید برای ما. من به او گفتم: این سیاست مال شماست. البته این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد. این سیاست شیطانی است و اما سیاست به معنای این که جامعه را راه ببرد و هدایت کند به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد هست، این در روایات ما برای نبی اکرم(ص) با لفظ سیاست ثابت شده است.. در آن روایات هم هست که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد.
حال با توجه به مفهوم دین و سیاست، به محتوای دین اسلام نظری افکنده شود و در این مساله دقت شود که: آیا دین اسلام با سکولاریسم هماهنگ است یا متضاد؟ آیا اسلام دین فردی است یا هم دین فردی است یا هم دین اجتماعی؟ آیا اسلام تنها به خودسازی و هدایت فردی توجه دارد یا فزون بر آن به جامعه سازی و هدایت اجتماع هم نظر دارد؟ آیا اسلام دین آخرت است یا هم دین دنیا و دین آخرت؟ برای پاسخ گویی و داوری به این پرسش ها دو راه در پیش روی ما باز است.
۱. از راه محتوای دین و توجه در باورها، ایدئولوژی و اخلاقیات دینی.
۲. از راه شناخت و اظهارنظر دین شناسان.
راه اول و توجه به محتوای دین: در این نگاه محتوایی به دین، نگرش به چند نکته ضروری است. تا با توجه به این چند نکته به توام بودن دین با سیاست پی برد. نکته اول: اسلام دین جامع و کاملی است و در هدایت گریش مورد رضایت پروردگار است. (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم تعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا).
در این جامعیت و کمال دین، تنها وجود قوانین مطرح نیست. بلکه افزون بر بهره مندی قوانین لازم و ضروری برای سعادت بشر، به اجرای آن نیز عنایت دارد. امام خمینی در این باره بیان داشت: کمجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای این که قانون مایه اصلاح و سعادت بشر بشود، به قوه اجرائیه و مجری احتیاج دارد. به همین جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنی احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم(ص) در راس تشکیلات اجرایی جامعه مسلمانان قرار داشت، علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد. در آن زمان مثلاً به قانون جزا اکتفا نمی کرد، بلکه در ضمن به اجرای آن می پرداخت: دست می برید، حد می زد، رجم می کرد. پس از رسول اکرم(ص)، خلیفه نیز همین وظیف و مقام را دارد….
نکته دوم: در اسلام از رهبانیت و تارک دنیا شدن منع شده است. اگر در مسیحیت وجود رهبانیت ارزشمند است، در دین اسلام ضدارزش است، قرآن می گوید: رهبانیت در پیکره دین حضرت عیس(ع) وجود ندارد لیکن علمای نصارا آن را وارد دین کردند. (و رهبانیه ابتدعوها ماکتبناها علیهم الاّ ابتغاء رضوان الله) .
اسلام رهبانیت را نمی پسندد، بلکه می گوید آدمی در اجتماع باشد و از مواهب دنیوی بهره مند گردد لیکن همتش اعتلای کلمه اللّه باشد.
نکته سوم: احکام اسلامی منحصر به یک سری کارهای عبادی و فردی نیست. بلکه اسلام مجموعه ای از معارف، تعالیم و احکامی است که زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، قضایی، اقتصادی، جزایی و روابط بین الملل مسلمانان را شامل می شود. بسیاری از آیات قرآنی و روایات اسلامی، به امور اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، قضایی و جزایی اسلام مربوط است. مانند آیاتی که مربوط به امر به معروف و نهی از منکر است مانندکولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون و آیات مربوط به جهاد مانند( و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کلّه للّه). و یا (داعدوالهم ما استعطعتم من قوّه و من رابط الخیل ترهبون به عدوّاللّه و عدوّکم و آخرین من دونهم لاتعلمونهم اللّه یعلمهم).
و آیات مربوط به احکام جزایی درباره مفسد فی الارض مانند (انّما جزاء الذیّن یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فساد اان یقتّلو و یصّلوا او یقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الرض) و مربوط به مجازارت دزد مانند (والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاءً بما).
با توجه به نکاتی که بیان شد و نیز موارد دیگری که به مانند این موارد است ولی به جهت رعایت اختصار بیان نشده است، درمی یابیم که در دین اسلام دین و سیاست با هم آمیخته است و سکولاریزم هیچ نوع همخوانی و قرابتی با اسلام ندارد.
راه دوم وتوجه به دیدگاه دین پژوهان: دین پژوهان و اسلام شناسان از صدر اسلام تاکنون دین اسلام را توام با سیاست می دانستند و این نگرش در میان عالمان دین همچنان رواج دارد. کابو حامدمحمد غزالی (متوفای۵۰۵قمری) در کتاب نصیحه الملوک تمامی تلاش خویش را به حل تعارض میان دین و دنیا معطوف داشته است، او معتقد است که حیات آدمی مجموعه ای است فراهم آمده از دین و دنیا، و نظام دین جز از طریق دنیا سامان نمی پذیرد.

مد و جزر ایده دنیوی شدن
زوال سکولاریسم در نظریه جامعه شناسی
محمد نوذری

نیمه دوم سال گذشته، در گرماگرم مبارزات انتخاباتی در آمریکا، بارها نام کلیسا و بحث اعمال نفوذ نهادهای مذهبی در عرصه سیاست به میان آمد. معلوم شد آقای جرج دبلیوبوش به عنوان یک مسیحی معتقد، روزانه نیم ساعت از برنامه های کاری کاخ سفید را به خواندن انجیل اختصاص داده است. اینگونه بود که زمزمه های اعتراضی به بازگشت دین به عرصه سیاست به هیاهو مبدل شد. حتی 150سال پیش زمانی که الکسی توکویل سزمین آمریکا را سیاحت می کرد معلوم بود که تجربه مدرنیته در آمریکا به کل از نمونه مشابه اش در اروپا تفاوت دارد. گزارش توکویل در کتحلیل دموکراسی در آمریکا به عنوان منسجم ترین و قوی ترین تحلیل یک اروپایی از وضعیت جامعه آمریکا، نشان می داد که در ینگه دنیا خبری از تعارضی میان دین و فرآورده های دنیای مدرن- از جمله دموکراسی، اقتصاد سرمایه داری و…- نیست. امّا حتی در همین آمریکا هم جدایی سیاست از مذهب مورد تاکید جدی بود و قرار بود دولت حافظ آزادی مذهبی باشد. ولی حالا به نظر می رسد حتی این آخرین مرز هم شکسته شده و نهاد دولت ومذهب پس از قرنها جدایی دوباره یکدیگر را بازیافته اند.
مسلماً ایده های دوران روشنگری چنان قدرتمند اند که فرآیند بالا به آن آسانی که گفتیم رخ نخواهد داد امّا دست کم این تاثیر را خواهد داشت که نظریه پردازان ایده دنیوی شده(سکولاریزاسیون) نگاه کلیشه ای نسبت به بازگشت مذاهب را کنار بگذارند.
در این گوشه دنیا،در قلب دنیای اسلام قریب به سه دهه از اوج گیری جنبش های احیای دین در عرصه سیاست می گذرد. از میانه دهه۶۰ این ایده جا افتاده است که اسلام یگانه ایدئولوژی مناسب برای تنظیم روابط در سطح اجتماعی و سیاسی است. تضاد جهان اسلام و غرب، قدرت توصیف اسلام سنتی از جهان واقع را بر مبنای الگوی دارالسلام/دارالکفر، احیا کرد.
هنگامی که رئیس جمهور آمریکا دریک سخنرانی پس از یازده سپتامبر مبارزه با تروریسم را به جنگ های صلیبی تشبیه کرد جهان اسلام فوراً واکنش نشان داد. بنیادگرایان مذهبی که مبارزه با تهاجم فرهنگی و سیاسی غرب را در حد یک جهاد مذهبی فرامی بردند مطمئن بودند رقیب نیز با همین دید به میدان آمده است.
جنبش هایی که دغدغه دینی دارند و سعی بر آن دارند تا میان دین و مقتضیان دنیای مدرن هماهنگی ایجاد کنند کم سابقه نیستند. سابقه این فعالیت ها در جهان اسلام دست کم به دوران سید جمال الدین می رسد امّا واقعیتی که نادیده گرفته شده همانی است که ژیل کپل- اسلام شناسی فرانسوی- در کتابکانتقام خداوند به زیرکی به آن اشاره کرده است و آن اینکه از نیمه دهه۷۰ مسیر این جنبش ها تغییر کرد. اگر تا پیش از آن در دنیای مسیحی هدف کروزآمد کردن کلیسا یا در جهان اسلام مقصود نهایی کمدرنیزه کردن اسلام بود پس از این تاریخ اهداف این دو بهکانجیلی کردن دوباره اروپا و کاسلامیزه کردن مدرنیته تغییر یافت.
کتاب کتاملاتی جامعه شناسانه درباره سکولارشدن سعی برآن دارد تا فراز و فرود ایده سکولاریزاسیون را بررسی کند. ایده ای که به روزگاری تنها مفسر فرآیند تاریخی غرب مدرن بود. ایده دنیوی شدن بر آن بود تا زوال دین از حوزه عمومی را برمبنای تعارض علم و دین و همچنین فرآیند عقلانی شدن توجیه کند.
سکولاریزاسیون بخصوص برای پدران جامعه شناسی که علاقه خاصی به تبیین خصایص ذاتی دنیای مدرن داشتند یک ذغدغه جدی بود. کنت، دورکیم، وبر و مارکس همگی درباره دین و سرنوشت آن در دنیای آینده نظریه پردازی کرده بودند. مهم ترین اینان مارکس و وبر بودند. اولی دین را همچون سایر نهادهای روساخت می دانست که با تغییر شیوه تولید، دگرگون خواهد شد. مارکس در نوشته های دقیق ترش به رابطه خصلت انتزاعی مسیحیت و ذهنیت بورژوایی اشاره کرده بود. امّا تحلیل جامعه و دقیق و تعلق بی چون وچرا به وبر دارد که بنیانگذار جامعه شناسی دین هم به شمار می آید. وبر در تحلیل مشهورش به بررسی رابطه پروتستانیزم و سرمایه داری پرداخت.
با این تفاصیل معلوم است که نظریه دنیوی شدن که از نظریات بنیادین در نظریه جامعه شناسی است. کتاب کتاملاتی درباره سکولار شدن هم قصد دارد فراز و فرود این ایده را نظریه جامعه شناسی بررسی کند. بنابراین از این جهت کتاب، در زمینه فلسفه جامعه شناسی است و بیشتر به نظریه می پردازد تا واقعیت اجتماعی.
ادعای نویسنده آن است که بنا به واقعیات اجتماعی، نظریه دنیوی شدن رو به زوال گذاشته و مهم ترین نظریه پردازان آن از مواضع قبلی خود مبنی بر پیشرفت و برگشت ناپذیر بودن روند سکولاریزاسیون عقب نشینی کرده اند.
می دانیم که مهم ترین منبع الهام پدران جامه شناسی، رویکرد محافظه کارانه برخاسته در برابر انقلاب فرانسه و روشنگری بود که می خواست به بررسی انتقادی هرج و مرج دوران مدرن بپردازد. کسانی همچون دومایستر که از کاتولیک های ضدانقلاب نام آور به شمار می آمدند دین فراوانی بر نخستین بنیانگذاران جامعه شناسی همچون کنت وسن سیمون داشتند. چنین رویکردی قصد آن داشت که در تحلیل هایش جایگاه نظم و سنت را نشان دهد. مفهوم روح جمعی در آرای دورکیم ناظربه همین معنا است.
در واقع نخستین جرقه های نظریه اجتماعی زمانی زده شد که کسانی همچون دورکیم و کنت به جامعه همچون یک کل دارای روح نگاه کردند.
در این نگاه کل گرایانه که در پی نظم و ثبات بود، دین جایگاه ویژه ای داشت. نه تنها کنت به جایگاه و قدرت دین تاکید داشت- گرچه نیروی او در دنیای مدرن از دست رفته می دید- که دورکیم در دوره متاخر حیات علمی اش تمامآً بر جامعه شناسی دین متمرکز شد ،وبر این حوزه را گسترش داد و پایه گذار یک سنت مطالعاتی در زمنیه ی جامعه شناسی دین شد. سنتی که خواهان بررسی رابطه دین و دنیای مدرن بود. ادعای کتاب امّا چیزی متفاوت از این تفسیر رایج از تاریخ تکامل نظریه اجتماعی است. بنا به ادعای نویسنده:کنقش نهضت روشنگری در پیدایش جامعه شناسی کمتر مورد اشاره و توجه بوده است. کوزر و مسترویچ از جمله کسانی هستند که سعی دارند تا تاثیر نهضت ضد روشنگری و محافظه کار را در جامعه شناسی نشان دهند. مسترویچ معتقداست جامعه شناسی مولود جریانات محافظه کار بود و نه روشنگری.(ص۵و۴۴)
نویسنده به آرای فیلسوفان روشنگری می پردازد و ایده های آنان درباره روحانیت ستیزی، روش علمی و مخالفت با کلیسا را توضیح می دهد. سوال اصلی کتاب او در این بخش آن است کهکروشنگری چگونه به پیدایش جامعه شناسی کمک کرد واین ایده چگونه به جامعه شناسی انتقال یافتند. (ص۴۳)
به گمان او سن سیمون و اگوست کنت مجرای انتقال اندیشه های روشنگرانه قرن 18 به جامعه شناسی حرفه ای و مدرن به حساب می آیند. در آثار این دو نظریه ای در باب جامعه صنعتی نویسنده نشان می دهد ترکیب دوسرچشمه متضاد- روشنگری و ضدروشنگری- چگونه به پرورده شدن نظریه اجتماعی کمک کرده است. چگونه هم دین و جایگاه آن دغدغه جامعه شناسان اولیه بوده (تاثیر جریان ضدروشنگری و محافظه کار) و چگونه بیشتر جامعه شناسان اساس جامعه شناسی دین خود را بر پایه فرضی باطل بودن اعتقادات دینی بنا نهاده اند(تاثیر جریان روشنگری ورادیکال). جامعه شناسان اولیّه اگرچه سودمندی های و کارکردهای بسیاری برای دین قائل بودند امّا به طور ضمنی رای به بی اعتباری آن می دادند. جرالد لنسکی از نظریه پردازان فلسفه جامعه شناسی بر همین مبنا اشاره کرده است:کجامعه شناسی از همان ابتدا بر این باور بود دین در جهان مدرن تنها بازمانده ای است از گذشته ابتدایی بشر و محکوم بر نابودی در عصر علم و روشن بینی همگانی(ص۲۸).
اینگونه است که نظریه دنیوی شدن در دل جامعه شناسی پرورده می شود. امّا دنیوی شدن به بیان جامعه شناسان ناظر به چه چیزی است؟کدنیوی شدن عبارت است از زوال دین. طی این روند نهادها، آموزه ها و نمادهای دینی اعتبار و نفوذ پیشین خود را از دست می دهند و نقطه ی اوج دنیوی شدن جامعه ی بدون دین است.(ص۲۹)
نظریه دنیوی شدن در دو سطح نهادی و ذهنی به تبیین سکولاریزاسیون می پردازد و تز اصلی نویسنده آن است که این ادعاها دست کم در سطح ذهنی دیگرپذیرفتنی نیست و پیروان نظریه سکولار شدن به ادعای دنیوی شدن نهادی رضایت داده اند اگرچه این ادعا نیز روزبه روز نامعتبرتر می شود.
مهم ترین نظریه پرداز سکولار شدن بی گمان پیتر برگراست. جامعه شناسی برجسته آمریکایی و پیرو نحله پدیدارشناسی جامعه شناختی که کتاب کساخت اجتماعی واقعیت اش حالا دیگر تبدیل به یک اثر کلاسیک تبدیل شده است.
سکولار شدن در نظر برگر فرآیندی است که طی آن جامعه و فرهنگ از سلطه ی نمادها و نهادهای دینی خارج می شوند(ص۶۳) تاکید برگر بر دنیوی شدن نهادی است و معتقدات فرآیند عقلانی شدن، عامل اصلی دنیوی شدن محسوب می شود. اینجاست که او دین اش را به استاد و مهم ترین منبع الهام اش- ماکس وبر- ادا می کند. فرآیند دنیوی شدن به گمان برگر منجر به فروپاشی باورپذیری تعاریف دینی از واقعیت می شود. سکولارشدن با ایجاد بحران اعتبار در ادیان باعث بی اعتباری دین در حوزه اجتماع می گردد.
توضیح برگر از این فرآیند بسیار جذاب و دقیق است. برگز به ما می گوید سکولار شدن ابتدا در حوزه اقتصادی رخ می دهد. این همان چیزی است که وبر نیز بر آن تاکید داشت. امّا نکته اصلی آنجاست که برگر از جایی شروع می کند که وبر تمام کرده بود.
سکولار شدن در حوزه اقتصاد برای اولین بار یککمنطقه آزاد از دین به وجود می آورد. دنیوی شدن در این حوزه و حوزه های نزدیک بر آن- همچون سیاست که در نهایت باعث بی طرفی دولت و نهاد مشروع زور نسبت به ادیان می گردد- منجر به وضعیتی متکثر می شود. در گذشته ادیان انحصارگر وظیفه معنا مشروعیت بخشیدن به زندگی فردی وجمعی را بر عهده داشتند. امّا با شکل گیری وضعیت متکثر انحصار ادیان سنتی در تعریف واقعیت از میان می رود.(ص۶۹)
در چنین وضعیت متکثری هیچ یک از ادیان نمی توانند برخلاف گذشته وفاداری مراجعانشان را مسلم فرض کنند. سنت دینی که قبلً این توانایی را داشت تا در صورت عدم تمایل مخاطبان اش خود را به آنها تحمیل کند و یا دست کم رقیبان را از میدان بدر کند حالا بایددست به بازاریابی بزند. و این یعنی فروختن کالا به کسانی که مجبور به خریدن آن نیستند. در چنین وضعیتی هرگونه فعالیت مذهبی تابع منطق اقتصاد بازار آزاد و رقابتی خواهد بود. با پیدایش رقابت آزاد، دغدغهککسب نتایج مثبت خود را به نهادهای مذهبی تحمیل می کند. مسئله ای که در وضعیت انحصاری مایه نگرانی نبود. تلاش برای کسب نتایچ مثبت در یک وضعیت رقابتی مستلزم عقلانی کردن ساختارهای اجتماعی-دینی خواهد شد. تاثیرات وضعیت متکثر تنها به جنبه های اجتماعی- ساختاری دین محدود نمی شود بلکه به محتوای دین نیز سرایت می کند. به گمان برگر نهایتاً مراجع دینی مجبور به عرضه محصولات دینی سکولار خواهند شد.
به این ترتیب برگز نه تنها تبیینی از سکولار شدن و جدایی و خروج دینی از حوزه عمومی ارائه می دهد که به سکولار شدن محتوای آموزه های مذهبی نیز می پردازد. و اینگونه است که برگر در مقام نظریه پرداز اعظم سکولاریسم بر صدر می نشیند. امّا خود او بعدها با نوشتن مقالهکبرخلاف جریان از تمامی این ادعاها دست برمی دارد.
نویسنده در فصول پایانی کتاب خود به نقد ایده دنیوی شدن و خصوصاً نظریه برگر می پردازد. نظریه پردازان سکولاریزاسیون ایده های خود را بر چند پیش فرض استوار می کنند. اوّلین پیش فرض تعارض میان علم و دین است. به گمان نویسنده امّا با توجه به این ایده که علم اطلاق خود را در شناخت حقیقت از دست داده است، این پیش فرض باطل است. چرا که پیش فرض این تعارض آن است که تنها معیار شناخت و دستیابی به حقیقت معرفت علمی است. نظریه پردازان دنیوی شدن همینطور بر این مسئله تاکید می کنند دنیای مدرن نسبت به دوران پیشین غیردینی تر شده است. اینجا هم نویسنده به داده های تاریخی اشاره می کند و معتقداست ایده مذهبی بودن دوران پیشامدرن اسطوره ای بیش نیست و با برگر هم صدا می شود کهک انسان مدرن همانقدر مذهبی است که همیشه بوده است
بدلیل مورد نظر خود نویسندهکوضعیت متکثراست. در واقع این کتاب نیز نقدی است از موضع کثرت گرایی بر ایده دنیوی شدن و گمان آن دارد که خصیصه ممتاز جهان مدرن متکثر بودن است. از این منظر تمام مدعات دنیوی شدن از آنجا که مبتنی بر ایده ای مونیستی است- یگانگی و انحصار معرفت در نزد اندیشه عقلی و علمی- بر باد هواست و دین در وضعیت متکثر هم چنان به حیات خود ادامه می دهد.

1


تعداد صفحات : حجم فایل:93 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود