مدیریت پیامبر در جنگ
محمد جواد پورکرم بخشیان
"مقدمه"
پرشورترین حماسه تاریخ:
انسان همیشه سعی دارد به هر مساله ای از دریچه حس بنگرد، زیرا مطمئن ترین علوم او را همین معلومات حسی تشکیل می دهد و به همین جهت در میان مسائل مختلف، آنهائی را که دلائل حسی بیشتری دارند، سهم زیادتری از اطمینان انسانی را به خود جلب می نماید.
روی همین جهت است که امروز هزاران آزمایشگاه در سراسر جهان برای تحقیق درباره مسائل گوناگون علوم، با هزینه های سنگینی تاسیس شده و دانشمندان با کنجکاوی خاصی در این آزمایشگاه ها مشغول برسی مسائل مختلف می باشند. ولی آیا می شود مسائل اجتماعی را هم آزمایش کرد و روی تجربیات گوناگون درباره انها قضاوت نمود؟ مثلاً آیا می توانیم نتیجه ای را که از اختلاف و پراکندگی دامنگیر یک ملت می شود بیازمائیم؟ آیا می توانیم سرانجام کار استعمارگران و عاقبت ظلم و بیداد گری را با یک آزمایش حسی دریابیم؟ آیا می توان نتیجه به فاصله طبقاتی و تبعیضات ناروا را ، در میان طبقات مختلف اجتماع، از طرق تجربی بررسی نمود؟ در پاسخ اینگونه سوالات باید گفت: متاسفانه نه! زیرا برای مسائل اجتماعی،با ان ها اهمیتی که دارند چنین آزمایشگاهی موجود نیست و اگر هم وجود نداشت نیازمند هزینه طاقت فرسایی بود. ولی چیزی که این ؟؟؟ را تا حدود زیادی جبران می کند اینست که ما امروز چیزی در دست داریم به نام تاریخ گذشتگان که چگونگی زندگی انسانها را طی هزاران سال در روی زمین تشریح می کند و انواع خاطره های تلخ و شیرین ، شکستها و پیروزیها و کامیابیها، و ناگواریهای مختلف دنیا را شرح می دهد. تاریخ به ما می گوید چگونه تمدنهای درخشان و خیره کننده ای در جهان بوجود می آید و چگونه پس از مدتی راه انقراض و نیستی را پیش گرفته برای همیشه از صفحه گیتی محو شده اند چه عواملی مایه پیروزی اقوام مختلف گردید و چه عواملی منتهی به شکست انها شد؟ تاریخ گذشتگان، قسمت مهمی از این وقایع را در صفحات خود، برای جمع آوری نموده است : اینجا است که می گوئیم تایخ آزمایشگاه بزرگ زندگی است و به کمک آن می توان انواع مسائل اجتماعی را ارزیابی نمود. یکی از خوشبختی های ما همین است که ما نخستین نفراتی نیستیم که گام بر صفحه زمین گذارده ایم، این آسمان و زمین با این چشمای بیدارستارگان، شاهد زندگی میلیونها مردی بوده است که پیش از ما روی این زمین زندگی داشته اند، شاهد نشاط و غمها، روشنی ها و تیرگی ، عشقها و کینه ها و جنگلها و صلح ها و هزاران صحنه مختلف زندگی آنها بوده است.
مگر نه این است که حاصل عمر، چیزی جز یک مشت تجربه نیست؟ آیا تاریخ نتیجه عالی ترین تجربیات را در اختیار عالی ترین تجربیات را در اختیار ما نمی گذارد؟ پیشوای بزرگ جهان اسلام حضرت علی (ع)، در وصایائی که به فرزند عزیزش می کند، می فرماید : "فرزندم! من اگر چه در تمام طول تاریخ، همراه گذشتگان زندگی نداشته ام: ولی اخبار زندگی آنها را به دقت مطالعه کرده ام وآثاری که از آنها به یادگار مانده بررسی نموده ام و با این کار، گویا من در تمام این مدت زنده بوده ام و حوادث تلخ و شیرین زندگی را همه از نزدیک با انها دیده ام، گویا عمر جاویدان داشته ام!"
ولی آنچه مایه تاسف می باشد این است که تواریخ موجود از نظر نتایج آموزنده اجتماعی ناقص است، زیرا به این منظور جمع آوری نشده است. بسیاری از تاریخ نویسان تاریخ را به منظور سرگرمی، و گاهی به منظور ابراز نفوق و برتری طائفه و ملت خود بر سایر طوائف ومحل و احیاناً روی حب و بغها و تعصبها جمع آوری نموده اند. که مشکلی را حل نمی کند- مهال است گمراه کننده نیز است. اما با این همه افراد محقق وتیز بین می تواند با مطالعه ؟؟؟ کلید حل بسیاری از مسائل مربوط به اقوام گذشته را، از گوشه وکنار انها، مانند طبیب حاذق یاقاضی هوشیاری که از قرائن جزئی، پی به نوع بیماری با وضع متهم ببرد، کشف کند.
پرارزشترین فرازهای تاریخ صفحاتی است که از زندگانی مردان بزرگ بحث می کند. زندگی آنها امواج مخصوصی دارد و مملو از انواع حوادث است. آنها بزرگ بوده اند و آنچه مربوط به آنهاست و از جمله تاریخشان بزرگ و با عظمت است، درخشندگی خیره کننده ای دارند تا آنجا که بخواهیم آموزنده و پر معنی واسرار امیز است. آنها شاهکار خلقند، زندگی آنها هم شاهکار تاریخ ومملو از حماسه های پرشور آفرینش است. آنها غالباً روز نوار مرزی ا نقلابها و تحولات احتمالی می زیسته اند اند و یا به عبارت صحیح تر انقلابها و تحول ها روی نوار زندگی آنها شاهکار می شده است و به همین دلیل آنها حلقه های اتصال دنیاهای مختلف و متضاد بوده اند و زندگی پرماجرای آنها شاهد رنگهای گوناگونی است.
در میان این مردان بزرگ تاریخ، هیچ یک به اندازه "محمد (ص)" پیامبر بزرگ اسلام (ص) زندگی پرموج و پرحادثه و پرانقلاب نداشته است. هیچ یک با این سرعت در محیط خود و پس در تمام جهان چنین نفوذ عمیقی نکرده است، هیچ یک از آنها از میان چنان جامعه ای ؟؟؟ و عقب افتاده، تمدنی آنچنان الی و شکوهمند به وجود نیاورده است ، این حقیقتی است که تاریخ نویسان شرق و غرب به آن معترفند. مطالعه تاریخ زندگی چین مرد بزرگی بسیاری چیزها می تواند به ما بیاموزد و صحنه های گوناگون آموزنده ای از نظر ما می گذراند.
صفحه های اعجاب انگیز: مانند نخستین روزهای بنای کعبه و سکونت نیاکان پیامبر در مکه و حمله سپاه فیل برای ویران ساختن خانه خدا و حوادث تولد پیامبر
صحنه هایی غم انگیزی: همچون از دست رفتن (عبد ا… و آمنه)، پدر و مادر آن حضرت در اغاز عمر، با آن وضع دردناک.
صحنه های پرابهت و اسرار امیزی: مانند نخستین روزهای نزول وحی و حوادث کوه ( حرا) و به دنبال آن مقاومت عجیب و سرسختانه 13 ساله پیامبر و یاران معدود "او" در راه نشر آئین اسلام در مکه ومبارزه با بت پرستی.
صحنه هایی پرهیجان و پرحادثه ای: مانند وقایع سال اول هجرت و سالهای پس از آن، که هر کدام نمونه ای از عالی ترین فداکاریها در راه عالی ترین هدفها، در راه کوبیدن انواع مظاهر بت پرستی، در راه مبارزه باتبلیغات ناروا و نژاد پرستی و هرگونه استعمار و استثمار بشر به وسیله بشر محسوب می شود.
از این رو اگر آن را (پرشورترین حماسه های تاریخ) و زندگی او را نقطه ای که دنیای قدیم و جدید را به هم می پیمودند بخواهیم، اغراق نگفته ایم.
مدیریت پیامبر اسلام در جنگهای اسلام:
برای بررسی مدیریت پیامبر بزرگ اسلام (ص) در جنگهای اسلام ابتدا باید نگاهی به حوادث سال نخست هجرت بیاندازیم و سپس تک تک جنگها را مورد بررسی قرار دهیم:
نخستین عمل مثبت پیامبر عقد پیمان میان مسلمانان و گروههای دیگر
مسجد مرکز جنبش های اسلامی
چهره های باز و فندان جوانان انصار، استقبال عظیمی که اکثریت او سیال خزرجیان از مقدم پیامبر به عمل آورند پیامبر را برآن داشت که پیش از هرکاری برای مسلمانان یک مرکز عمومی به نام مسجد ساز که کارهای آموزشی و پرورشی، سیاسی و قضایی در آنجا انجام گیرد. از آنجا که یکتاپرستی و توحید در سر لوحه برنامه پیامبر اسلام قرارداشت لازمدید پیش از هر کاری دست به ساختن معبدی بزند تامسلمانان از آنجا در مواقع نماز به ذکر خداویاد حق بپردازند. لازم بود وی مرکزی بوجود آورد که علوم اعضا حزب اسلام (حزب ا…) درهر هفته روز معینی درانجا دور هم گردآیند ودر مصالح اسلام و مسلمانان به شور و مشورت بپردازند و علاوه بر اجتماع روزانه، در هر سال علوم مسلمانان در آنجا دو بار، نماز عید بگذارند.
مسجد تنها مرکز پرستش نبود بلکه تمام معارف و احکام اسلامی، اعم از آموزش و پرورش، در آنجا گفته شد. همان گونه تعلیمات دینی و علمی حتی امور مربوط به خواندن ونوشتن درآنجا انجام می گرفت. تا آغاز قرن چهارم اسلامی غالباً مساجد، در غیر اوقات نماز، حکم مدارس را داشت و بعدا مرکز آموزشی صورت خاصی به خود می گفت و بسیاری از بزرگان علم و دانش فارغ التحصیلان حلقه تدریسهایی هستند که در مساجد برگزار می شد.
گاهی مسجد مدینه به صورت یک مرکز ادبی درامد. سخن سرایان بزرگ عرب که سروده های آنها، با روح اخلاقی و روش تربیتی اسلام وفق می داد، اشعار خود رادرمسجد حضور پیامبر اسلام قرائت می کردند. چنانکه کعب بن زهیر عقیده معروف بود. بانت سعاد راکه در ملح بنی اسلام سروده بود در مسجد حضور پیامبر خوانده و جایز و خلعت بزرگی از وی دریافت نمود. حسان بن ثابت که با اشعار از حریم اسلام دفاع می کرد در مسجد پیامبر سروده های خود را قرائت نمود.
جلسات اموزشی در زمان پیامبر در مسجد مدینه به قدری جالب بود که نمایندگان قبیله ثقیف از دیدن این منظره سفت تکان خوردند و از کوشش مسلمانان در خواگرفتن، احکام و معارف انگشت تعجب به دندان گرفتند.
امور قضایی و؟؟؟ و محکوم ساختن بزهکاران در مسجد انجام می گرفت و مسجد در آن روز یک دادگستری به تمام معنی بود که عموم کارهای دادخواهی درآنجا صورت می پذیرفت. گذشته از این، پیامبر خطاب هایی آتشین خود را برای اعزام مردم به جهاد و مبارزه باکفر و شرک، درآنجا ایراد می فرمود. شاید یکی از اسرار اجتماع امور دینی و تعلیمی، در مسجد بود که رهبر عالی قدر اسلام می خواست عملاً نشان بدهد که علم و ایمان با یکدیگر توام و همراهند و هرکجا که مرکز ایمان باشد. باید مرکز علم ودانش شود. و اگر امور قضایی و خدمات اجتماعی و تصمیمات جنگی در مسجد صورت می گرفت، برای این بود که برساند که آئین وی یک آئین معنوی محض نیست که با امور مادی و زندگی دنیوی سروکاری نداشته باشد بلکه آئینی است، در عین اینکه مردم را به تقوی و ایمان دعوت می نماید، از تدابیر امور زندگی و اصلاح اوضاع اجتماعی آنان غفلت نمی نماید.
این هماهنگی (هماهنگی علم و ایمان) تا کنون نصب العین مسلمانان بوده است. حتی بعدها که مراکر آموزشی به صورت خاصی درآمدند، همواره مدارس و دانشگاهها را در کنار مساجد جامع می ساختند تا به جهانیان ثابت کنند که این دو عامل خوشبختی از هم جدا نیستند.
داستان عمار
زمینی که شترپیامبر درآنجا زانو خم کرد، به قیمت 10 دینار ساختمان مسجد خریداری گردید. تمام مسلمانان در ساختن و فراهم کردن مسائل ساختمانی شرکت کردند. حتی پیامبر نیز مانند سایر مسلمانان از اطراف سنگ می آورد. اسیدابن حضیر جلو رفت و عرض کرد ای رسول گرامی مرحمت کنید تا سنگ را من ببرم. فرمود: برو سنگ دیگری بیاور از این طریق گوشه ای از برنامه عالی خود را نشان داد که من مرد عملم نه لفظ، مرد ک؟؟؟ دارم نه گفتار، در این هنگام یکی از مسلمانان این شعر راخواند:
لئن فعدنا و النبی یعمل فذاک منا العمل المضل
هرگاه ما بنشینیم و پیامبر کار کند، چنین کاری برای ما موجب ضلال و گمراهی است.
پیامبر ومسلمانا موقع کار این جمله را می خواندند. (لا عیش الا عیش الاخره اللهم ارحم الانصار و المهاجره)
زندگی حقیقی همان زندگی اخرت است پروردگارا بر انصار ومهاجر ترحم بفرما.
عثمان بن اعفان از کسانی بود که به نظافت لباس و دوری از گرد و غبار علاقه خاصی داشت هنگام ساختن مسجد برای حفظ تمیزی تن به کار نمی داد، عمای یاسر اشعاری را که از علی (ع) آموخته بود ومفاد آن انتقاد از کسانی بود که تن به کار نمی دادند و از گردو غبار دوری می جستند به عنوان انتقاد از کار عثمان خواند:
لایستوی من یعمر المساجدا یدائب فیما قائماً و قاعداً
و من یری عن الغبار مائداً
(هرگز کسی که مساجد را تعمیر می کند و به طور مداوم ایستاده و نشسته در ابادی آن می کوشند، با کی که از گرد وغبار فاصله می گیرد و حاضر نیست که در راه مبنای مسجد لباسهای او از گردو غبار آلوده گردد، برابر نیست)
مفاد این اشعار، عثمان را ناراحت کرد و عصایی در دست داشت و گفت می بینی با این عصا، چگونه بر بینی تو نشانه می روم، پیامبر از جریان آگاه شد و فرمود: با عمار چه کار دارید، عمار آنان را به بهشت دعوت می کند وآنان او را به برزخ.
عمار یاسر، جوان نیرومند اسلام چند قطعه سنگ را روی هم جمع می کرد و برای ساختمان مسجد حمل می نمود. گروهی از سادگی و اخلاص وی سوء استفاده کرده بیش از مقدار تحمل وی، سنگ بر او حمل می نمودند، او می گفت: من یکی از سنگها را برای خود و دیگری را به نیت پیامبر حمل می نمائیم. روزی پیامبر او را زیر بار گران، در حالی که سه قطعه سنگ بر او حمل کرده بودند، دید عمار سخن به گله گشود و گفت: اصحاب شما سوء قصد به من دارند و خواهان قتل و مرگ من هستند ، آنان سنگها را یک یک می آورند ولی 3 تا 3تا بر دوش من حمل می نمایند. پیامبر دست او را گرفت، گرد و غباری که بر پشت او بود، پاک کرد و این جمله تاریخی را گفت: انان قاتل شما نیستند ، ترا گروه ستمگر خواهد کشت، در حالی که تو آنان را به سوی حق و حقیقت دعوت می نمایی.
این جز غیبی یکی از دلائل نبوت و راستگویی پیامبر است و آن چنانکه گزارش شده بود همان طور نیز اتفاق افتاد. زیرا سرانجام در سن 90 سالگی در جنگ صفین در رکاب امیر المومنین (ع) به دست هواداران معاویه کشته شد. این خبر غیبی در حال حیات عمر اثر عجیبی بر جای گذارده بود و مسلمانان پس از این جریان، عمار را محو حق دانسته و حقانیت هر صنفی را وسیله پیوستن او تشخیص می دادند.
وقتی عمار در میدان جنگ کشته شد و لوله عجیبی در صف ؟؟ افتاد. کسانی که به تبلیغات زهر آگین معاویه و عمروعاص، در حقانیت علی (ع) به شک افتاده بودند آگاه شدند. هزیمه بن ثابت انصاری که همراه امیرمومنان رفته بود، ولی در اقدام به جنگ مردد بوده پس از کشته شدن عمار شمشیر کشیده و به شامیان حمله کرد. ذوالکلاع حمیری، بایست هزار تن که تمام اهل قبیله او بودند به جنگ علی (ع) امده بودند، و تکیه گاه عمده معاویه همین مرد بود، و معاویه تا از همکاری ذوالکلاع اطمینان نیافت، تصمیم به جنگ نگرفت، این سردار فریب خورده همین که شنید عمار یاسر همراه علی است سفت تکان خورد، مبلغان دستگاه معاویه، خواستند مطلب را بر او مشتبه سازند گفتند: عمار کجا، صفین کجا؟! عرقیان از ساختن این دروغها با کی ندارند، ذوالکلاع متقاعد نشد رو به عمر و عاص کرد و گفت: آیا پیامبر چنین جمله ای در حق عمار گفته است؟ فرزند عاص گفت: آری فرموده است، ولی هرگز عمار در سپاه علی نیست، وی گفت من باید خودم شخصا تحقیق کنم سپس عده ای را مامور کرد تا در این باره تحقیقاتی به عمل آورند. در این لحظات حساس معاویه و عمروعاص دیدند که اگر او از این نظر سردار نامدار شامی به طریق مرموزی کشته شد.
شهرت این حدیث، میان محدثان عامه وخاصه ها را از ارائه مدارک آن بی نیاز ساخته است احمد بن منبل نقل می کند که هنگامی که عمار در صفین کشته شد، عمر و بن خرم پیش عمروعاص آمد و گفت عمار کشته شد و پیامبر در حق وی فرمود: (گروه ستمگر او را می کشند). عمروعاص ناله ای کرد و آیه شریفه (انا لله و انا الیه راجعون) راخوند، و مطلب را با معاویه در میان گذارد. معاویه گفت مگر قاتل عمار مائیم. بلکه او را علی و یاران او کشته اند که او همراه خود اوردند و برای شمشیرهای ما قرار دادند.
وی ناگفته پیداست که این توجیهاً و تاویل باطل که فرزند ابی سفیان به منظور تقدیراعصاب سربازان شام پیش کشید، هرکز مورد قبول، عدالتخواه خدانیست و هر عاقل و خردمندی می داند که این سخن سرتاپا بی اساس است این همان اجتهاد در مقابل آیات و روایات، سبب شد که گروهی جنایت جنایتکاران را از طریق آنها توجیه می کند. برای نمونه جریان یاد شده در زیر را بخوانید:
دایه مهربان تر از مادر:
ما جمله ای بهتر از این پیدا نکردیم که واقعیت مورخ قرن 8 اسلامی، یعنی ابن کثیر شامی، مولف البدایه و النهایه را با آن معرفی کنیم. وی درصدد هواداری از معاویه برآمده و در کتاب خود می نویسید: از اینکه پیامبر قاتلان عمار را ستمگر خوانده لازم نیست آنها در واقع کافر باشند. زیرا آنان اگر چه راه غلطی پیمودند، بر علی خروج کردند، ولی از آنجا که در این اقدام از روی عقیده و ایمان به صحت کار (اجتهاد) وارد شدند، از این نظر نمی توان آنها را تکذیب و تکفیر کرد، سپس می گوید: مقصود پیامبر از جمله ای که فرموده : (عمار آنها را به بهشت دعوت می کند ولی قاتلان عمار را به دوزخ) این است که عمار آنها را به تولید کالا و اتحاد دعوت می کند و (این همان بهشت است) ولی قاتلان عمار می کوشند که معاویه را بر علی که شایسته ترین افراد به خلافت بوده مقدم بردارند و در هر قطری از اقطار اسلامی حاکمی پدید آورند و در نتیجه شکاف عمیقی میان مسلمانان به وجود آید اگرچه خود آنان متوجه این نتیجه نبودند (و این همان دوزخ است).
ما هرچه فکر می کنیم که برای این تاویل نامی پیدا می کنیم، جز تحریف حقایق به نظر ما نمی رسد. سرجنابان (فئه باغیه) با آن زبردستی که در تکذیب وتحریفی حقایق داشتند. نتوانستند این حقیقت روشن را انکار کنند. با ا ینکه این حکم غیبی درباره آنها وارد شده و مورفی مانند این کثیر، بسان دایه مهربانتر از مادر، دست به تحریفی زده که خود آنان را نیز از آنان غافل بودند.
(احمد بن حنیل) می گوید: دو نفر بر معاویه وارد شدند و هر کدام مدعی بودند که کشنده عمار منم. فرزند عمروعاص (عبدا…) گفت: یکی ازشما به دیگری ببخشد! من از پیامبر شنیده ام که عمار را گروه ستمگری می کشند. در این هنگام معاویه رو به (عبدا..) کرد و گفت: هرگاه ما فته باغیه هستیم، پس چرا تو در ؟؟ ما قرارگرفته ای؟ وی گفت روزی پدرم (عمرو) از دست من به پیامبر گرامی شکایت کرد پیامبر دستور داد، که من فرمان پدر را اطاعت کنم و من با شما هستم ولی نبرد نمی کنم. پدرش فرزند عمروعاص بسان تاویل ابن کثیر است که می گوید معاویه در این نبرد از روی اجتهاد و ایمان مبارزه کرده است اگر چه در اجتهاد خود خطا رفت است زیرا اطاعت پدر تا آنجا لازم است که منجر به خلاف شرع نگردد قرآن می فرماید: "اگر پدر و مارد کوشش کنند تا تو نسبت به خدا شرکت ورزی، هرگز آن را اطاعت مکن".
همچنین اجتهاد (نظریه دادن) در جایی صحیح است که نص صریحی از پیامبر نباشد، وگرنه اجتهاد معاویه ها و عمرو عاص ها در برابر گفتار صریح پیامبر غلط و باطل است. و اگر باب اجتهاد در این موارد باز گردد، باید تمام مشرکان ومنافقان را در نبردهای خود با پیامبر اسلام معذور باشیم، باید بگوئیم یزیدها وحجاج ها در ریختن خون پاکان و معصومان امت معذور، و هم مامور بودند.
ساختمان مسجد به پایان رسید، و سال به سال بر وسعت آن افزوده شد همچنین، در کنار مسجد (صفه ای) برای بینوایان و؟؟ تهیدست ساخته شد که د رآنجا بسر ببرند، و (عباده بن صامت) مامور گردید که به آنان نوشتن و خواندن قرآن را تعلیم کند.
برادری یا بزرگترین پرتوایمان:
تمرکز مسلمانان اسلام، در مدینه فصل جدیدی در زندگی پیامبر
آورد. او قبل از ورود به مدینه، فقط درصدد جلب قلوب و تبلیغ آئین خود بود، ولی از امروز ابید بسان یک سیاستمدار پخته و کارآزموده موجودیت خود و هواداران خود را حفظ کرده ونگذارد دشمن داخلی و خارجی در آن نفوذ کنند در این میان، او با 3 مشکل بزرگ روبرو گردید: 1) خطر قریش و عموم بت پرستان شبه جزیره عربستان 2) یهودیان یثرب، که درداخل و خارج شهر زندگی می کردند و ثروت و امکانات زیادی داشتند 3) اختلافی که میان هواداران او و (اوس) و ؟؟؟) وجود داشت.
مهاجرین و انصار، ازآنجا ه پرورش یافته دو محیط مختلف بوده در طرز تفکر و معاشرت فاصله زیادی با هم داشتند. وانگهی اوسیان و خورجیان که جمعیت انصار را تشکیل می دادند. صدو بیست سال باهم نبرد کرده و دشمنان خونی یکدیگر به شمار می رفتند. و با این فطرت و اختلافات، ادامه حیات دینی و سیاسی به هیچ وجه امکان نداشت. ولی پیامبر تمام این مشکلات رابه طرز خردمندانه ای از هم گشود، او درباره دو مشکل نخست، دست به کارهایی زد (که به آینده به خواست خدا تفصیل آن را خواهید خواند) ومشکل اختلاف هواداران خود را با مهارت خاصی از بین برد. وی از طرف خدا مامور گشت که مهاجرین و انصار را با یکدیگر برادر کند. روزی در یک انجمن عمومی روبه هواداران خود کرد و فرمود: دو تا دوتا با یکدیگر برادر دینی شوید. تواریخ مسلمانان از انجمله تاریخ (ابن هشام) مشخصات افرادی را که به یکدیگر برادر شدند ضبط کرده اند.او با این طرح ، وحدت سیاسی ومعنوی مسلمانان را حفظ کرد. این وحدت و پیوستگی باعث گردید که درباره دو مشکل او نیز تصمیم گیری نماید.
دو منقبت بزرگ:
اکثر تاریخ نویسان و محدثان شیعه وسنی، ؟؟ و منقبت بزرگ رابه یادآور شده اند، ما نیزآنها را به طور اختصاصی می نگاریم: پیامبر 300 نفر از مهاجرین و انصار را با یکدیگر برادر نمود، وروبه مسلمانان می کرد و می گفت: فلانی ! تو برادر فلانی هستی کار آخرت به پایان رسیده بود. ناگهان علی (ع) به چشمهای اشکبار عرض کرد: یاران خود را با یکدیگر برادر کردیده ولی عقد اخوت میان من دیگری برقرار نفرمودید؟ در این هنگام پیامبر رو به علی کرد و گفت: تو در دنیا و اخرت برادر من هستی. قندوزی حنفی جریان را بطور کامل تو نقل نموده و می گوید: پیامبر در جواب سوال علی فرمود: (خدایی (که مرا برای هدایت مردم مبعوث فرموده) سوگند: کار برادری ترا برای این به عقب انداختم که می خواستم در پایان با تو برادر شوم. تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی جز اینکه پس از من پیامبری نیست، تو برادر ووارث من هستی.
ولی ابن کثیر، در صحت این جریان تشکیل کرده است. از آنجا که تشکیک های وی، زائیده، روحیات مخلوص او است ودست کمی از اعتزاری که از جانب معاویه وهواداران او خواست، ندارد- از این جهت از نقل و رد آن صرفنظر می نمایئم.
منقبت دیگر برای علی (ع):
ساختمان مسجد به پایان رسید. در اطراف مسجد، خانه های پیامبر و اصحاب وی قرار داشت، و هر کدام از خانه های خود دری به مسجد داشتند واز درهای خصوصی وارد مسجدی می گردیدند. ناگهان دستوری از طرف پروردگار جهان رسید که : تمام درهای خصوصی که از خانه به مسجد باز می گردید، بسته شود جز در خانه علی. سبط ابن الجوزی می نویسد: این عمل سرو صدایی در میان برخی بوجود آورد،گمان کردند این استثناء جنبه عاطفی داشته است. رسول خدا برای روشن کردن اذهان مردم، خطبه ای خواندند و در ضمن فرمود: من از جانب خود هرگز دستور بازماندن وبسته شدن دری را نداده ام، بلکه دستوری بود از طرف خدا، و من ناچار بودم که ازآن پیروی کنم. خلاصه پیامبر از طریق اخوت اسلامی، اختلاف چند ساله را که میان افراد مومن وجود داشت از بین برود واز این سه مشکل، یکی برطرف گردید.
ایمان دفاعی مسلمانان با یهودیان یثرب:
دومین مشکل، مشکل یهودیان مدینه بود. یهودیان مدینه ، در داخل و خارج شهر می زیستند، و اقتصاد و تجارت آن سامان را قبضه کرده بودند.
وی به خوبی آگاه بود تا اوضاع داخلی سر و سامان پیدا نکنند، و یهودیان رابا خود مستعد و هماهنگ سازد، و سرانجام وحدت سیاسی در مقر حکومت خود به وجود نیاورد، هرگز نهال اسلامی در این محیط پرورش نخواهد یافت و هرگز نخواهدتوانست به تفکر درباره بت پرستان شبه جزیره، مخصوصاً قریش، یعنی مشکل سرم بپردازد و تا در مقر فرماندهی امن وامان حکمفرما نباشد، دفاع از دشمنان خارجی امکان پذیر نخواهد بود.
در آغاز ورود پیامبر بین مسلمانان و یهود روی جهاتی تفاهم وجود داشت، زیرا هر دو خداپرست و بت شکن بودند و جامعه یهود تصور می کرد که بر اثر تقویت کلمه اسلام می تواند از حملات مسیحیان روم در امان باشد. از طرف دیگر میان آنها و اوسیان و خزرجیان، ؟؟؟ و پیمانهای دیرینه ای وجود داشت. روی این جهات پیامبر قراردادی دائر بر وحدت مهاجر و انصار نوشت. و یهودیان مدینه نیز ان را امضا کردند. پیامبر آئین و ثروت آنها را طی شرایطی محترم شمرد و متن را سیره نویسان ضبط کردن از آنجا که این قرارنامه یک سند تاریخی زنده است. وکاملاً حاکی است که چگونه پیامبر اسلام به وصول آزادی و نظم عدالت در زندگی احترام می گذاشت و چگونه با این پیمان یک جبهه متعدد در برابر حملات خارج پدید آورد، ما نقاط حساس این سند را ترجمه کرده و به عنوان یک پیروزی سیاسی درجهان آن روزها، برای حکومت نو بنیاد اسلام درج می نمائیم:
بزرگترین قرارداد و سند تاریخی:
(بسم ا… الرحمن الرحیم)
پیمانی است که محمد رسول خدا میان مسلمانان قریش و یثرب وکسانی که آنها را پیروی کرده و با آنها به جهاد برخاستند منعقد ساخته است.
بند اول
1- امضا کنندگان پیمان، ملت واحدی را تشکیل می دهند، مهاجران قریش، به رسم سابق خویش قبل از اسلام در پرداختن خونبها باقی هستند. اگر فردی از آنها کسی را کشت، یا فردی از آنها اسیر گردید باید به کمک هم، خونبهای او را بپردازند و اسیر خود را بخرند.
2- بنی عوف (قبیله ای از انصار) بسان مهاجران قریش می توانند رسوم زندگی خود را حفظ کنند و به طور دسته جمعی گروگان (فدیه) آزاد سازند.
3- مسلمانان باید افراد از پای درآمده را کمک کنند ودر مخارج سنگینی که بر اثردادن خونبها، یا آزاد کردن اسیر و دامنگیر مومنی می گردد، باید او را یاری نمایند.
4- مومنان پرهیزکار برضد هر فردی از آنها، که سرکشی کند، یا درصدد ببیداد و ستم درآید، باید متحد شوند اگر چه جرم فرزند یکی از آنها باشد.
5- هیچ کس نمی تواند با غلام یا فرزند مسلمانی، بدونن اذن آقا و پدر او پیمان بندد.
6- هیچ فردی با ایمان حق ندارد، مومنی را برای خاطر کشتن کافری بکشدو هرگز نباید کافری را بر ضد مسلمانی یاری کند.
7- مسلمانان دوستان و پشتیبان یکدیگرند.
8- مسلمانان بهترین مسلک و محکمترین آئین را دارند.
9- پیمان وعهد خدا با تمام مسلمانان یکی است،از این نظر، پست ترین آنها می تواند تعهداتی در برابر کفار به ذمه بگیرد.
10- هر فردی از یهودان ازما پیروی کند و اسلام بیاورد ازکمک ویاری برخوردار خواهد بود. و تفاوتی میان او و مسلمانان دیگر نخواهد بود. وکسی حق ندارد او را ستم کند و یا دیگری را بر ضد اوتحریک کرده و دشمن او را یاری نماید.
11- در عقد و پیمان صلح باید مسلمانان متحد شوند، و هیچ مسلمانی بدون جلب نظر مسلمانان دیگر جز عدالت و مساوات نمی تواند صلح برقرار کند.
12- گروههای مسلمانان به تناوب به جهاد می روند، تا خونی که ازآنها در راه خدا ریخته می شود. بطور مساوات باشد.
13- هیچ مشرکی (از مشرکان مدینه) حق ندارند، مال و جان و مشرکان قریش را حمایت کند و یا تهد نماید، ومسلمانی را از دست یافتن بر انها جلوگیری کند.
14- هرگاه مسلمانی، مسلمانی را بی جهت بکشد و جنایت از طریق دلائل شرعی ثابت گردد، شخص قاتل اعدام می گردد، مگر اینکه اولیاء مقتول از او بگذرند، و در هر دو صورت وظیفه مسلمانان اتحاد و یگانگی برضد قاتل است.
15- هر فردی که به مندرجات این پیمان اعتراف کنند وبه خدا و به رسول او ایمان بیاورد، حق ندارد بدعت گذار و یا جنایتکاری را یاری کند، یا به او پناه دهد، و هرکس اورا یاری کند، یا پناه دهد، خشم خداوند بر او باد، و هرگز عدالت و خسارتی از او پذیرفته نیست.
16- مرجع حل اختلاف همیشه خدا ومحمد است.
بند دوم
17- تا آنجا که مسلمانان برای حفظ مدینه می جنگند، یهودان باید به سهم خود هزینه جنگی بپردازند.
18- یهودان بنی عرف (بنی عرف تیره ای از انصارند)، با مسلمانان متعدد در حکم یک ملتند، ومسلمانان و یهودیان درآئین ودین خود آزادند، بندگان آنها از این بند مستثنی نیستند. یعنی آنان در آئین خود آزادند مگر گناهکار وبیدادگران که آنان فقط خود و اهل بیت خود را هلاک می کنند. (زیرا معمولاً اهل بیت ظالم از خود وی حمایت می کنند). منظور از استثناء اینست که روابط و اتحاد در میان آن دسته از یهود و مسلمانان برقرار است که ظالم وبیدادگر نباشد.
19- یهودان بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی چشم، بنی اوس، بنی شطیبه، بسان یهودیان (بنی عوف) هستند از نظر مزایا و حقوق با هم فرقی ندارند و قبیله (جفنه) تیره از قبیله (ثعلبه) می باشند. وتیره (بنی شطیبه) محکوم به حکم یهود (بنی عوف) هستند.
20- امضا کنندگان این پیمان باید به خوبی انان بر گناه پیروز گردد.
21- هم پیمانان تیره بنی ثعلبه حکم آنان را دارند.
22- کسانی که با یهود هم سر و هم را زند، حکم خود آنان را دارند.
23- هیچکس حق ندارد بدون اجازه (محمد (ص)) از این اتحادیه بیرون برود.
24- خون هر مجروحی (تا چه رسد به مقتول) از این افراد محترم است و هرکس خون کسی را بریزد قصاص دامنگیر اوشده و سرانجام خود و اهل بیت خود را هلاک کرده است ومگر این که قاتل ستمدیده باشد.
25- در جنگهایی که یهودان ومسلمانان دو شادوش هم می جنگیدند، هزینه هرکدام بر عهده خود آنهاست و هرکس که با متعدان این پیمان بجنگد باید متعداً با او جنگید.
26- مناسبات هم پیمانان بر اساس نیکی و خوبی است و باید از بدی دور باشد.
27- هیچکس نباید در حق هم پیمان خود ستم کند، در چنین صورت باید ستمدیده را یاری کرد.
28- داخل یثرب برای امضا کنندگان این پیمان منطقه حرم ا علام می گردد.
29- جان همسایگان کسانی که پناه داده شده اند، بسان جان ما است، نباید به او ضرر رسانید.
30- هیچ زنی جز با اجازه کسانش پناه داده نمی شود.
31- مرجع اختلافات برای امضاکنندگان این پیمان اعم از مومن و غیره (محمد (ص)) است. خداوند با کسی است که این پیمان را بیشتر محترم شمارد.
32- قریش وهم پیمانان قریش پناه داده نمی شود.
بند سوم:
33- امضاء کنندگان این پیمان، دفاع مشترک (یثرب) را بر عهده دارند.
34-هر گاه مسلمانان، یهود رابرای صلح بادشمن دعوت کردند باید بپذیردن و هرگاه چنین دعوتی از طرف یهود انجام گیرد. مسلمانان باید قبول کنند مگر اینکه دشمن با آئین اسلام ونشر آن مخالف باشد.
35- یهودیان اوس، اعم از غلام و آقا، مشمول این قرارداد می باشند.
بندچهارم:
36- این قرارداد از ظالم و مجرم حمایت نمی کند
37- هر کس در مدینه بماند، در امانت و هر کس از آنجا بیرون برود، در امانست مگر ستمکار و گناهکار.
این پیمان رابا این جمله ختم نموده وان ا… جار لمن بر واتقی و محمد رسول ا… : خدا پناهنده نیکوکاران و پرهیزکاران است ، و محمد پیامبر خداست.
این قرارداد سیاسی، که ما قسمتهایی از آن را ترجمه نمودیم، نمونه کاملی از روح آزادی عقیده، رفاه اجتماعی، لزوم همکاری در امور همگانی در اسلام است. بالاتر از همه این پیمان حدود و اختیارات رهبر و مسئولیت عموم امضا کنندگان را روشن کرده است.
در این قرارداد اگر چه یهودان (بنی قرینطه) و (بنی قین قاع) شرکت نکردند وفقط یهودان خزرج و اوس طرف قرارداد بودند ولی بعد ما همین افراد با رهبر مسلمنان پیمانهایی را معنا نمودند، مواد آن پیمان چنین است: به موجب قرارداد پیامبر با هریک از سه گروه پیمان می بندد که هرگز بر ضد پیامبر ویاران وی قدمی برندارند و به وسیله زبان ودست ضرری به او نرساند اسلحه و مرکب دراختیار دشمنان او قرار ندهند. هرگاه برخلاف متن این قرارداد رفتار کنند، پیامبر در ریختن خون انها وضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آنها دستش بازخواهد بود پس از طرف گروه بنی نفسیر، حیی بن اخطب و از جانب بنی قرینطه کعب بن اسد و از ناحیه بین قینقاع ؟ امضا نمودند.
بدینوسیله محیط یثرب با توابع نزدیک خود به محیط امن ومنطقه حرم اعلام گردید واکنون نوبت ان رسیده است که پیامبر گرامی درباره نخستین مشکل یعنی قریش تدبیری اتخاذ کند.زیرا تالیف دشمن بر سر راه تبلیغات او باشد، هرگز به نشر آئین و بسط احکام موفق نخواهد گردید.
کار شکنیهای یهود:
تعالیم اسلامی وحسن اخلاق و سلوک پیامبر سبب شد که روز به رورز به تعداد مسلمانان افزوده گردد، و نیروی نظامی و اقتصادی وسیاسی آنها قوی تر و نیرومند تر شود. این پیشرفت روزن افزون، اضطراب و لوله عجیبی در محافل مذهبی یهود پدید آورد. زیرا انان تصور می کردند با تقویت پیامبر اسلام می توانند او رابه سوی خود بکشانند، و هرگز تصور نمی کردند که روزی قدرت او مافوق قدرت یهودیان ومسیحیان شود از این نظر شروع به کارشکنی کردند. با پیش کشیدن سوالات پیچیده مذهبی، می خواستند عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر متزلزل سازند. اما این نقشه ها، هیچ گونه تاثیری در صفوف فشرده مسلمانان ایجاد نکرد. قسمت مهم این مجادلات درسوره بقره و سوره نساء وارد گردیده است. خوانندگان گرامی با مطالعه آیه های دوسوره مزبور به شدت ؟؟؟ و لجاجت یهود پی می برند. با اینکه آنان هر سوالاتی می کردند جواب روشن و واضح آن را در می یافتند ولی برای اینکه از زیر بار گرایش به اسلام شانه خالی کنند با لجاجت خاصی در پاسخ درخواست پیامبر که ایمان بیاورید. می گفتند: بر دل های ما پرده افتاده است وی گفته های تو را درست نمی فهمیم.
عبدا… بن سلام ایمان می آورد:
این مجادلات اگر چه بر شدت و عناد یهود می افزود ولی گاهی باعی می شد گروه قلیلی ایمان بیاورند. عبدا…. بن سلام از ؟؟ و دانشمندان یهودبود. او پس از مذاکرات مفصل پیامبر ایمان آورد. چیزی نگذشت دانشمدن دیگری ازانان به نام (مخیریق) به او پیوست . عبد ا…. می دانست که اگر؟؟؟ او ایمان وی مطلع گردند زبان به بدگویی وی خواهند گشود. از این جهت از پیامبر خواهش کرد که ایمان آوردن او را پنهان کند تا اعتراف صریح به دانش و پرهیزکاری او را از قبیله بگیرند. روی این اصل، پیامبر از یهودیان پرسید که نظر شما درباره عبدا… چیست؟ همگی گفتند او پیشوای ماه و پیشوازاده و دانشمند عالی مقام ماست. سپس عبدا…. رهسپار منطقه خود شدو از مسلمان شدنش، قبیله خود را آگاه ساخت انشار خبر اسلام آوردن عبدا… خشم یهود را بر ضد عبدا… توجه ساخت. با این که چند ساعت از اعتراف دستجمعی آنها نگذشته بود، همگی، به ؟؟؟ و نادانی وی قیام کردند.
نقشه ای دیگربرای برانداختن حکومت اسلام:
مجادله ها و سوالات پیچیده یهود، نه تنها عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر خودتحکیم می نمود، بلک سبب می شود که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همه روشن و آشکار گردید. در سایه همین بحث ها، دسته های مختلفی از بت پرستان و یهود به وی بگرانید. از این جهت، یهودیان نقشه دیگری کشیدند وآن اصل (اختلاف بیانداز و حکومت کن) بود بازیگران یهود به فکر افتادند که به آتش اختلاف ونقاق کهنه دادن بزنند و جنگهای 120 ساله اوسیان و خزرجیان را که در سایه ایمان و اسلام و برادری وبرابری از بین رفته بود تجدید کنند. تا سرانجام در قوای داخلی مسلمانان جنگ و خون ریزی آغاز گردد، و جملگی طعمه آتش جنگهای داخلی شوند روزی اوسیان و خزرجیان درنقطه ای انجمن کرده بودند . وحدت و یگانگی این گروه که دیروز دشمن خون آشام یک دیگر بودند، یکی از بازیگران یهود به نام شاس راسخت متاثر کرد فوراً به یک جوان یهودی که در آن میان بود اشاره کرد که برنامه ائتلاف را اجرا کند. وی خاطرات تلخ جنگهای گذشته را که میان دو قبیله وجودداشت، به یاد اوسیان در خزر میان آورد و سرگذشت جنگ بعات را که بالنتیجه اوسیان بر خزرجیان پیروز شدند به طور تفصیل بیان کرد. خاطرات کهنه وپوشیده را ان چنان تشریح کرد که نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمانان، (اوس و خزرج) آغاز گردید. نزدیک بود که آتش جنگ، میان آنان شعله ور شد که خبر به پیامبر رسید و از نقشه شدم یهود آگاه شماها را با یکدیگر برادر نمود. و تمام کنیه ها و خشم ها رابه دست فراموشی سپرده است. سپس با آنها مقداری پند و اندرز داد و از سرانجام اختلاف آگاهشان نمود. یک مرتبه ناله وصدای آنها به گریه در ؟؟؟ خاتمه نیافت. کم کم دامنه نیافت و جنایت و پیمان شکنی ونقض عهد آنها توسعه یافت. و با مشرکان اوس وخزرج وکسانی که در اسلام و ایمان خود دو دل بودند روابط خصوصی برقرار نمودند. در نبردهای مسلمانان با قریش علناً مداخله کرده وبه نفع بت پرستان شدیداً فعالیت می نمودند.
فعالیت های مخفیانه و علنی یهود بامشرکان قریش، منجر به جنگهای خونینی میان مسلمانان و یهود گردید که سرانجام به نابودی ملت یهود درمدینه تمام شد. ملت یهود با کارشکنی ها و اقدامات علنی بر ضد اسلام ومسلمانان سبب شد که پیامبر پیمان و سندهای یاد شده را نادیده بگیرد.
رسول خدا از ربیع الاول نخستین سال هجرت تا صفر سال دوم، در مدینه اقامت گردید تا مسجد و خانه های اطراف ساخته شد دراین مدت همه تیره های اوس و خزرج به دین اسلام مشرف شدند. و طائفه ای از انصار نماندمگر اینکه اسلام به خانه های آنها راه یافت، جز چند تیره معدود که به شرک خود باقی بودند وآنها هم پس از جنگ بدر اسلام را برگزیدند.
تظاهرات نظامی ومانورهای جنگی:
(رویدادهای سال دوم هجرت)
هدف، تشریح اسرار یک سلسله نمایشهای جنگی است. این مانورها ازماه 8 نخستین سال هجرت، تا رمضان سال دوم ادامه داشت ودرواقع نخستین تظاهرات نظامی و مانورهای رزمی مسلمانان به شمار می رود.
خلاصه حوادث:
1- بیش از 8 ماه از اقامت پیامبر در مدینه نگذشته بود که پیامبر نخستین پرچم نخستین پرچم را به دست افسرده ؟؟؟؟خود به نام (حمزه بن عبدالمطلب) داد و 30 نفر از مهاجران را به فرماندهی وی، تا کناره های دریای احمر که مسیر کاروان قریش بوده فرستاد، وی در نقطه ای به نام (عیص) را با کاروان قریش که با 300 نفر به رهبری ابوجهل اداره می شد روبرو گردید. ولی طرفین با وساطت مجدی بن عمرو که با هر دو گروه دولتی داشت از هم فاصله گرفتند وهیئت اعزامی به مدینه بازگشت.
تهدید خطوط بازرگانی قریش- تغییر قبله- غزوه بدر
پیامبر و یاران او، وارد سال دوم اقامت خود در مدینه شدند. سال دوم هجرت حوادث، عظیم و چشمگیری دارد. در میان تمام این رویدادها، دو رویداد ان را از اهمیت شگرفی برخوردار است. یکی ازآنها تغییر قبله و دیگری نبرد بدر است. برای روشن شدن علل جنگ بدر یک رشته رویدادها که در بخشی از سال نخست و قسمتی از آغاز سال دوم رخ داده است انحدام نیروهای گشتی به سوی خطوط تجارتی قریش است. اکنون باید به هدف حکومت نو پای اسلام از این اعزام ها چه بوده است.
دراصطلاح سیره نویسان، دو لفظ بیش از همه رواج داردو آن لفظ های غزوه و؟؟؟ است. مقصود از غزوه آن گونه هجوم دشمن است که خود رسول ا… همراه سپاه می بود و آن را رهبری می کرد . در حالی که مقصود از سریه اعزام گروههاو یاگودان ها و هنگ هایی بود که خدا پیامبر شخصاً در آن شرکت نداشت. بلکه برای آنان سرپرستی معین می نمود وآنها را به مقصدی اعزام می کرد.
شمار غزوات پیامبر را 27 و یا 26 غزوه نوشته اند. جهت اختلاف این است که برخی غزوه خیبر را با غزوه وادی القوی که به دنبال هم رخ داده اند دو غزوه و برخی آنها را یک غزوه شمرده اند. در تعداد سریه های رسول ا… نیز اختلاف است. مورخان آنها را 35، 48 وقتی 66 سریه نوشته اند. علت اختلاف این است که برخی از سریه ها به سبب کمی افراد به شمارش نیامده، واز این جهت در شماره آنها اختلاف پیش امده است. از این به بعد هر نوع اعزامی راکه رسول خدا همراه سپاه نبود (سریه) و آنجا که خود رهبری سپاه را بر عهده داشت (غزوه) می نامیم. مابرای فشرده گویی از ذکر سریه ها خودداری می نمائیم. جز سریه های سال نخست هجرت. زیرا تفسیر برخی از غزوه ها مانند بدر تاثیر به سزایی دارد. اینک به بیان برخی از غزوه ها و سریه ها می پردازیم.
2- مقارن اعزام این هیئت (عبیده بن حارث بن عبدالمطلب) را با 60 یا 80 سواره نظام مهاجر، به سوی کاروان قریش اعزام نمود. وی قالب آبی که درپائین (ثفیه المره) قرار داشت. رفت و با کاروان قریش که به سرپرستی ابوسفیان و با محفاظت 200 نفر رهبری می شد، روبرو گردید. ولی طرفین بدون زد و خورد، از هم فاصله گرفتند و فقط سعد بن ابی و خاص تیری پرتاب کرده و دو نفر از مسلمانان که در کاروان ابوسفیان بودند به دسته اعزامی پیوستند.
3- پیامبر در ذی القعده نخستین سال اقامت خود در مدینه، بار دیگر (سع ابن و خاص) را با 8 نفر دیگر از مهاجران بر ای تحقیق از وضع قریش به خارج مدینه فرستاد. او نیز تا سرزمین (؟؟؟) رفت و بدون اینکه باکسی روبرو گردد، به مدینه بازگشت.
پیامبر شخصاً کاروان قریش را تعقیب می کند:
4- در ماه صفر سال دوم هجرت، پیامبر امور دینی مدینه را به سعد بن عباده واگذار نمود، و خود شخصاً با گروهی از مهاجر و انصار برای تعقیب کاروان قریش و بستن پیمان با قبیله (بنی خمره) تا (ابواء) آمده ولی با کاروان قریش روبرو نگردید. وبا قبیله مذکور پیمان نبست.
5- در ؟؟ ربیع الاول سال دوم، (سائب بن عثمان) یا (سعد معاذ) را مدینه جانشین خود قرارداد وبا 200 نفر برای تعقیب کاروان قریش، تا (بواط) آمد. اما به کاروانی که (امید بن خلف) با 100 نفر آن را سرپرستی می کرد، دست نیافت وبه سوی مدینه بازگشت.
6- در نیمه جمادی الاولی سال دوم، گزارش شد که کاروان قریش به سرپرستی ابوسفیان از مکه به شام می رود. پیامبر با دسته ای تا ( ذات العشیره) رفت و (ابوسلمه) را جانشین خود قرار داد. و تا نقطه ای بنام (عشیره) رفت وتا اوائل ماه (جمادی الاخره) در آنجا در انتظار کاروان توقف کرد ولی به کاروان دست نیافت. در اثناء این اقامت، با قبله (بنی مدلج) پیمانی بست که صورت پیمان در کتابهای تاریخ موجود است.
ابن اشیر می گوید: در این نقطه ای که پیامبر ویاران اوفرودآمده بودند، روزی پیامبر بر بالین علی و عمار آمد، در حالی که آنها خوابیده بودند. پیامبر آنها را از خواب بیدار کرد، در این لحظه مشاهده کرد که خاکهای نرمی بر پیشانی و بر سر و صورت علی (ع) نشسته است. روی به وی کرد و فرمود: (مالک یا اباتراب)! چه شده به تو ای اغشته به خاک ازآن روز علی (ع) در میان مسلمانان به ابوتراب معروف گرتید سپس رو به هر دو کرد و گفت: آیا می خواهید شقی ترین مردم روی زمین رامعرفی کنم؟ عرض کردند یا رسول ا… فرمود: شقی ترین مردم روی زمین دو نفرند، یک یکی کسی که ناقه صالح را پی کرده دوم کسی که شمشیر بر فوق تو می زند و محاسن تو را با خون سرت رنگین می نماید.
7- پیامبر پس از یاس از کاروان به مدینه بازگشت هنوز 10 روز از توقف پیغمبر در مدینه نگذشته بود که گزارش رسید ؟؟؟ جابر بر شتران و گوسفندان مدینه دستبرد زده است. برای تعقیب این مرز غارتگر، پیامبر باگروهی تا ناحیه (بدر)آمد و بدون اخذ نتیجه برگشت و تا آخر ماه شعبان در مدینه ماند برخی این حادثه را غزوه شمردند سفوان یا بدر اولی نامیده می شود.
8- در ماه رجب سال دوم هجرت، هشتاد نفر از مهاجران به فرماندهی (عبدا… بن حجش) برای تعقیب کاروان اعزام نمود. هنگام حرکت، نامه ای به دست فرمانده داد و گفت: پس از ورود در راه پیمایی این نامه را باز نما و به مضمون آن عمل کن. و هیچ یک از یاران خود را به اکواه وادار به کار مکن. وی پس از 2 روز راه پیمایی نامه را باز کرد و دید که پیامبر دستور داده است. هنگامیکه که به نامه نگاه کردی راه خود را پیش گیر ودر سرزمین (غله) که میان مکه و طائف است فرود آی … در آنجا در انتظار قریش بنشین و از تحمیلات و اخبار آنها اگاه باش.
عبدا… طبق مضمون نامه عمل کرده وتمام یارانش نیز از او پیروی کردند ودرآن نقطه فرود آمدند درآن هنگام کاروان قریش به سرپرستی (عمر و خضرمی) از طائف به مکه باز می گشت. مسلمانان که در نزدیکی آنها منزل کرده بودند. برای اینکه دشمن از اسرار انها آکاه نشود سره های خود را تراشیدند تا دشمن تصور کند که اینها برای مراسم زیا رت خانه ی خدا عازم مکه هستند. قریش بادیدن این منظره اطمینان یافته و به همدیگر گفتند: انان اعزام (عمده) هستند کاری با ما ندارند.
در این هنگام مسلمانان با تشکیل یک شورای جنگی، به تبادل نظر پرداختند. نتیجه شورا این بود که دریافتند: اگر آن روز را که پایان ماه رجب بود صبر کنند، ماه حرام اگر چه پایان می پذیرد، ولی ممکن است قافله قریش همان روز از آن نقطه حرکت کنند و وارد سرزمین (حرم) گردند که نبرد در آنجا نیز حرام و قدغن است از اینرو تصمیم گرفتند نبرد در ماه حرام را به جنگ در (حرم) ترجیح دهند. از این رو تصمیم گرفتند نبرد را انجام دهند. از این نظر دشمن را غافلگیر نموده، و (و اقد بن عبدا…) سرپرست کاروان را با تیری کشتند. زیردستان وی نیز فرار کردند جز 2 نفر به نامهای: عثمان بن عبدا… و حکم بن کیسان. که مسلمانان آنها را دستگیر کردند. عبدا… بن جهش، مال التجاره را با 2 اسیر به مدینه آورد.
پیامبر از اینکه فرمانده جمعیت از حدود فرمان خارج شده و بجای کسب تکلیف در ماه حرام نبرد نکرده است، سخت ناراحت گردید و فرمود: من هرگز دستور نداده بودم درماه حرام جنگ کنید. قریش، نیزاین جریان را به عنوان یک مربه تبلغی به دست گرفته وشایع کردند که (محمد)، احترام ماه حرام را از بین برده است. یهوداین حادثه را به فال بد گرفته، و می خواستند فتنه ای برپا کنند. مسلمانان عبدا… و یاران او را سرزنش می کردند. از طرفی پیامبر در غنائم جنگی آنان تصرف نکرد ومنتظر وحی الهی بود. ناگهان (جبرئیل) این آیه را آورد: (از تو درباره نبرد درماه حرام می پرسند در پیش خدا جرمش زیادتر است،وجرم فتنه پیش خدا از کشتار بزرگتر است).
یعنی اگر مسلمانان در ماه حرام جنگ کرده و کار خلافی را مرتکب دشه اند شما مردم قریش جرم بزرگتری را مرتکب شده اید. زیرا ساکنان مسجد الحرام (مسلمانان) را از آشیانه خود بیرون کرده اید و با زجر و شکنجه و تهدید و ارعاب، فتنه ها، بر پا نموده اید و با وجود این جرم های بزرگ حق اعتراض ندارید.
با نزول این آیه ؟؟ تازه ای در کالبد مسلمانان دیده شد. در ای هنگام، پیامبر غنائم جنگی را تقسیم کرده قریش خواستند اسیران خود را بخرند، پیامبر فرمود: باید 2 سرباز مسلمانی را که دستگیر کرده اید تا من نیز اسیران شما را بازگردانم واگر آنها را بکشید ما نیز اسیران شما را خواهیم کشت. قریش ناچار شدند که اسیران مسلمان را برگردانند. با تحویل آنها حکم آزادی اسیران قریش نیز صادر گردید. از حسن اتفاق یکی از آنها مسلمان شد و دیگری به سوی مکه بازگشت
هدف از مانورهای جنگی چه بوده است؟
هدف اساسی ازاعزام این دسته ها، و بستن پیمانهای نظامی با قبیله هایی که در مسیر تجارت مکیان می زیستند، آگاه ساختن قریش از قدرت نظامی و نیرومندی مسلمانان بود. خصوصاً هنگامی که خود پیامبر در آنها شرکت می کرد و با گروه انبوهی سر راه کاروان قریش توقف می نمود. رهبر عالی قدر اسلام می خواست به حکومت مکه بفهماند که کلیه خطوط بازرگانی شما در اختیار ماست. و ما هر موقع بخواهیم می توانیم جلو بازرگانی شما را بگیریم. تجارت برای مردم مکه یک امر حیاتی بود، وکالاهایی که ازآنجا با طائف و شام حمل و نقل می شد، اساس زندگی مکیان را تشکیل می داد. اگر این خطوط از طرف نیروهای دشمن تازه نقش و هم پیمانان آنان، مانند بنی خمره و بنی مدلج مورد تهدید قرار می گرفت، بنای زندگی آنها فرو می ریخت.
هدف از اعزام این هیئتها این بود که قریش بداند شاهراه بازرگانی آنها در دست مسلمانان قرار گرفته اند. اگر انان در لجاجت خود باقی بمانند، واز نشر و تبلیغ آئین اسلام جلوگیری نمایند ومسلمانان محیط مکه را اذیت کنند شریانهای حیاتی آنان قطع خواهد گردید. خلاصه هدف این بود که قریش به فکرآیند وبا در نظر گرفتن این مراتب به مسلمانان آزادی تبلیغ بدهند، و راه را برای زیارت خانه خدا، و ترویج آئین یکتاپرستی باز کنند، تا اسلام به وسیله منطق نیرومند خود در قلوب نفوذ کند و در پرتو آزادی نور اسلام در تمام نقاط شبه جزیره و مرکز عربستان جلوه گر شود. گویند، هر اندازه ای قوی وتوانا باشد مربی و معلم هر اندازه اخلاص و پشتکار داشته باشد، تا در محیط آزاد و بی مانع قرار نگیرد، تا اصول آزادی ودموکراسی مستقر نشود، به طور شایسته موفق به روشنگری و هدایت قلوب و اشاعه فکر خود نمی گردد. مانع بزرگ برای پیشرفت اسلام، خفقان محیط و سلب آزادی مطلق بود، که قریش به وجود آورنده بودند. یگانه راه برای برانداختن این مانع، تهدید خطوط اقتصادی انان بود و این نقشه به وسیله مانورهای رزمی و پیمانهای نظامی عملی می شد.
البته ظهور شناسان نظریاتی در مورد این حوادث دارند که همگی سست، بی ریشه، بی مغز، از روی کینه ودشمنی و عناد با اسلام بیان شده که بی پایگی آنها کاملاً مشهود است.
جنگ بدر:
از نبردهای بزرگ اسلام جنگ بدر است. کسانی که در این جبهه شرکت کردند، بعدها امتیاز مخصوص در میان مسلمانان پیدا نمودند. در هر واقعه ای که یک یاچند نفر از مجاهدان به شرکت می نمودند ویا به مطلبی گواهی می دادنند می گفتند چند نفر از؟؟ با ما موافق هستند. در شرح زندگانی پیامبر (ص) کسانی که در واقعه بدر شرکت نمودند. (بدری) می نامند و علت آن را تشریح این حادثه بر می آید.
در گذشته گفته شد که در نیمه جمادی الاولی سال دوم گزارشی به مدینه رسید که کاروان قریش به سرپرستی ابوسفیان از مکه به شام می رود. پیامبر برای تعقیب کاروان تا (ذات العشیره) رفت و تا اوائل ماه دیگر، در آن نقطه
توقف کرد، ولی دست به کاروان نیافت. وزمان بازگشت کاروان، تقریباً معین بود زیرا اوائل پائیز کاروان قریش از شام به مکه باز می گشت.
در تمام نبردها کسب اطلاعات، نخستین گام پیروزی است تا فرمانده لشکر از استعداد دشمن ونقطه تمرکز آنها و رویه جنگجویان اگاه نباشند چه بسا ممکن است در نخستین برخورد شکست بخورند.
یکی از روشهای ستوده پیامبر اسلام، در تمام نبردها که شرح آنها را خواهید خوانده کسب اطلاعات از پایه آمادگی دشمن ومحل او بود. حی امروز هم مساله کسب اطلاعات در نبردهای جهانی و محلی موقعیت مهمی دارد.
بنا به نقل ازمرحوم؟؟ رسول خدا (عدی) و بنا به نقل مولف (؟؟؟ محمد) از کتابهای تاریخ (طلعه بن عبدا…) و (سعید بن یزید) را برای کسب اطلاعات از مسیر کاروان و تعداد محافظان کاروان و نوع کالایشان اعزام نمود.
اطلاعات رسیده به قرار زیر بود:
1- کاروان بزرگی است که تمام مرحله دران شرکت دارند.
2- سرپرست کاروان (ابوسفیان) و در حدود 40 نفر پاسبانی آن را بر عهده دارند.
3- 100 شتر مال التجاره را حمل می کند و ارزش کالا حدود 000/500 دینار است.
از آنجا که ثروت مسلمانان ؟؟ مقیم مدینه، از طرف قریش صادره شده بود، بسیار به موقع بود که مسلمانان کالاهای تجارتی آنها را ضبط کنند و اگر قریش، بر عناد و لجاجت خود در مصادره اموال مسلمانان مهاجر استقامت ورزید، مسلمانان متقابلاً کالاهای تجارتی را میان خود به عنوان غنیمت جنگی تصرف کنند، از این رو، رسول خدا به اصحاب خود کرد و فرمود : (هان ای مردم این کاروان قریش است. می توانید برای تصرف اموال قریش از مدینه بیرون بروید، شاید گشایشی در کار شما رخ دهد.)
از این رو پیامبر گرامی در 11 ماه رمضان سال دوم هجرت ، عبدا… بن ام مکتوم را جانشین خود برای نماز و ؟؟ را جانین خود در امور سیاس قرار داد و با 313 نفر برای مصادره اموال قریش از مدینه بیرون آمد و عازم سرزمین (ذفران) شدند. و سرزمین ذفران هم مسیر کاروان قریش است.
عشق شهادت و جانبازی در جامعه آن روز اسلام، آن چنان شدید بود که برخی از افراد نابالغ نیز در ان شرکت کرده بودند و رسول گرامی آنان را به مدینه بازگردانید.
سخن پیامبر می رساند که رسول گرامی، به آنان نوید گشایش زندگی می دهد وسیله این گشایش، ضبط کالاهایی بود که کاروان قریش آن را حمل می کرد، و مجوز این مسئله همان بود که یادآور شدیم و گفتیم که قریش کلیه دارایی مهاجران را در مکه ضبط کرده و به آنان اجازه رفت وآمد به محل زندگی نمی دادند وکلیه اموال منقول و غیر منقول آنان در مکه متروک مانده بود. پیداست که هر انسان عاقل و خردمندی به خود اجازه می دهد با دشمن همان معادله را انجام دهد که او با وی انجام داده است اصولاً باید توجه داشت که هجوم مسلمانان به کاروان قریش، همان مظلومیت و ستم کشی مسلمانان بود که قرآن نیز متذکر آن است و به همین جهت به آنان اجازه هجوم می دهد و می فرماید:
(به افرادی که مورد هجوم واقع شده اند اجازه دفاع داده شده.) (سوره حج/39) ادامه ترجمه آیه = (زیرا آنان مظلوم و ستمدیده اند و خداوند به کمک و یاری آنان قادر و تواناست).
ابوسفیان موقع رفتن به شام متوجه شده بودند که پیامبر در تعقیب کاروان اوست، از این نظر هنگام مراجعت احتیاط را از دست نداد، و از کاروانها سراغ می گرفت که آیا محمد خطوط تجارتی را اشغال کرده است؟ تا اینکه به او گزارشی رسید: پیامبر خود از مدینه بیرون آمده و در تعقیب کاروان قریش می باشد و در سرزمین ذفران که در 2 منزلی بدر است موضع گرفته است. ابوسفیان از پیشروی خودداری کرد. چاره ای ندید که قریش را اگاه سازند شخصی را به مکه فرستاد و آن شخص وقتی به مکه رسید گوشهای شتر را برید و دماغش را شکاف دادو با این کار خون مردم قریش مکه را به جوش امد همه دلاورهای از مکه خروج کردند فقط ابولهب نیامد و کسی را به جای خویش فرستاد و امیه نیز چون پیامبر فرموده بود، امیه به دست مسلمانان کشته می شود و قریش دیدند که نبود این نفر به ضرر قریش تمام می شود ؟؟؟ و سرمه دانی پیش او رفتند وبه او گفتند که حالا به جای اینکه در میدان جنگ باشی مانند زنان گوشه گیری کرده ای بهتر است مثل زنان سرمه بکشی و …. این صحنه چنان امیه را براشفت که لوازم خود را برداشت و با کاروان به راه شد. ناگهان به سربازان اسلام گزارش رسید و افکار فرماندهان ارتش اسلام را دگرگون ساخت و فصل جدیدی در زندگی آنها گشود گزارش به پیامبر رسید که مردم مکه برای حفاظت کاروان از مکه بیرون آمدند و در همین حوالی تمرکز یافته اند و طوائف در تشکیل این ارتش شرکت کرده اند.
رهبر عزیز اسلام خود را بر سر 2 راهی دید از یک طرف او و یاران برای مصادره کالاهای تجارتی آنها از مدینه بیرون امده بودند و برای مقابله با یک ارتش بزرگ مکه آمادگی نداشتند ما چه از نظر نفرات و چه از نظر و مسائل جنگی.
اگر از راهی که آمده بودند باز می گشتند افتخاراتی را که در پناه مانورها وتظاهرات نظامی به دست آورده بودند از دست می داد. چه بسا دشمن به پیشروی فرد ادامه داده ومرکز اسلام (مدینه) را مورد حمله قرار می داد و بنابراین، پیامبر صلاح در این دید که هرگز عقب نشینی نکند و با قوائی که در اختیار دارد تا آخرین لحظه نبرد کند.
نکته قابل ملاحظه این بود که اکثریت سربازان را جوانان (انصار) تشکیل می دادند و فقط 74 نفر آنها از مهاجران بودند، وپیمانی مانند کسان خود دفاع کننداما اینکه همراه او در بیرون مدینه با دشمن او نبرد نمایند، هرگز چنین پیمانی با پیامبر نبسته بودند، اکنون فرمانده کل قوا چه کند؟ چاره ندید جز اینکه شورای نظامی تشکیل دهد، و به افکار عمومی مراجعه نماید، و از این طریق مشکل را بگشاید.
شورای نظامی:
در این هنگام پیامبر برخاست و فرمود: نظر شماها در این باره چیست؟ نخست ابوبکر برخاست وگفت: بزرگان ودلاوران قریش در این ارتش شرکت کرده اند، هرگز قریش به آئین ایمان نیاورده اند و از اوج عزت و ؟؟ ذلت سقوط نکرده اند و از طرفی ما از مدینه با امادگی کامل بیرون نیامده ایم. (یعنی مصحلت اینست که جنگ نکنیم وبه مدینه بازگردیم)پیامبر فرمود: بنشین، سپس مقدار برخاست وگفت: ای پیامبر خدا قلوب با شماست و آن چرا که خداوند به تو دستور داده همان راتعقیب کن. به خدا سوگند، هرگز ما به شما سخنی راکه بنی اسرائیل به موسی گفتند بخواهیم گفت:هنگامی که موسی آنان را دعوت به جهاد کرد، بنی اسرائیل به (کلیم ا…) گفته ای موسی! تو و پروردگارت برویدجهاد کنید و ما در همین جا نشسته ایم، ولی ما ضد این سخن را به شما عرض می کنیم و می گوئیم: در ؟؟ عنایات پروردگارت جهاد کن ما نیز در رکاب شما نبرد می کنیم عمر لعنت ا… نیز سخنان ابوبکر تکرار کرد و پیامبر به اونیز گفت بنشین- پیامبر از شنیدن این سخنان (سخنان ؟؟) خوشحال گردید و در حق او دعا کرد.
تصمیم قطعی شورنی یا نظریه رئیس انصار:
نظریه هایی که ابراز شد عموماً جنبه فردی داشت، وانگهی هدف عای از تشکیل شوری به دست آوردن نظریه انصار بود تا آنان در این باره تصمیم قطعی اتخاذ نمود، گرفتن تصمیمی امکان نداشت، اظهار نظر کنندگان تا آن ؟؟؟ همگی (مکی) بود، به این جهت، پیامبر برای به دست آوردن نظریه انصار سخن خود را تکرار کرد و فرمود: نظریه های خود را ابراز کنید.
سعد بن معاذ انصاری گفت: گویا منظور شما ما هستیم؟ رسول گرامی فرمود: بلی، گفت: ای پیامبر خدا ما تو ایمان آوردیم و ترا تصدیق کرده ایم که ائین تو حق است. دراین باره پیمانها ومواثیق سپرده ایم، هرچه شما تصمیم بگیرید ما از تو پیروی می کنیم. به آن خدایی که تو را به رسالت مبعوث نموده است و هرگاه وارد این دریا شوید (اشاره به بحر احمر (دریای سرخ) ما نیز پشت سرشما وارد می شویم و یک نفر از ما از پیروی شما سرباز نمی زند، هرگز از روبه رو شدن با دشمن نمی ترسیم، شاید ما در این راه راه،خدمات و جانبازیهائی از خود نشان بدهیم که دیدگان شما روشن گردد. ما را به فرمان خداوند به هر نقطه ای که صلاح است روانه کن.
گفتار اسعد ) نشاط عجیبی در پیامبر ایجاد کرد و سایه شوم یاس و نومیدی با اشعه حیاتبخش رجاء و امید، استقامت و پایداری در راه هدف از میان رفت. سخنان این افسر رشید چنان تحریک امیز و هیجان انگیز بودکه پیامبر بلافاصله فرمان حرگت صادر فرمود و گفت: حرکت کنید و بشارت باد به شما که یا به کاروان روبرو خواهید شدو اموال آنها را مصادره خواهید نمود ویا به نیروهای امدادی که برای نجات کاروان آمده اند نبرد خواهید کرد.
اکنون من کشتار گاه قریش را می نگرم که ؟؟؟ سنگینی برانها وارد شده است . ستون اسلام به فرماندهی پیامبر اکرم (ص) به راه افتاد و در نزدیکی آبهای (بدر) موضع گرفتند.
کسب اطلاعات از اوضاع دشمن:
با این که اصول نظامی و تاکتیکهای جنگی امروز با گذشته تفاوت زیادی کرده است، ولی ارزش کسب اطلاعات از اوضاع دشمن واگاهی از اسرار نظامی و فنون خیلی آنها و استعداد نیروهائی که به میدان نبرد می آورند، هنوز به قوت آن باقی است. اکنون نیز این مسئله اساس نبردها و پایه پیروزیها است. البته این موضوع، امروز جنبه آموزش به خود گرفته است. و کلاسها و اموزشگاههایی برای تدریس اصول جاسوسی پدیدآمده است. امروز، سران بلوکهای شرق و غرب، قسمتهای مهی از موفقیت خود را در گسترش سازمانهای جاسوسی خود می دانند که بتوانند پیش از نبرد، از نقشه های دشمن آگاه باشند و آنها را نقش برآب کنند از این رو ستون رزمی اسلام در نقطه ای که کاملاً با اصول (استتاری) موافق بود، موضع گرفت و از هر گونه تظاهر که باعی کشف اسرار گردد جلوگیری به عمل آمد. دسته های مختلف شروع به کسب اطلاعات از قریش و کاردان نمودند. البته این کسب اطلاعات از روشهای گوناگون پدید آمده است که ما فقط به ذکر یک مورد اکتفا می کنیم:
نخست خود پیامبر با یک سرباز دلاور مسافتی راه رفتند، و بر رئیس قبیله ای وارد شدند وبه او گفتند: از قریش و محمد ویاران او چه اطلاعاتی دارید؟ وی چنین گفت: به من گزارش دادند که محمد و یاران او، چنین روزی را مدینه حرکت کردند. اگر گزارش دهنده راستگو باشند اکنون او و یارانش در چنین نقطه ای هستند (نقطه ای رانشان داد که ستون اسلام در انجا موضع گرفته بودند)، ونیز به من خبر دادند که قریش در چنین روزی از مکه حرکت کرده است. اگر گزارش رسیده صحیح باشد، ناچار اکنون در فلان نقطه هستند (نقطه ای را معین کرد که قریش درست درآنجا تمرکز داشتند.)
چگونه ابوسفیان گریخت:
ابوسفیان لعنت ا… سرپرست کاروان قریش که موقع رفتن مورد تعرض دسته ای از مسلمانان واقع شده بود به خوبی می دانست که هنگام بازگشت به طور قطع از طرف مسلمانان مورد تعرض قرار خواهد گرفت. از این نظر وقتی که کاروان به منطقه نفوذ اسلام رسید او کاروان را در نقطه ای استراحت دادو خود برای کسب اطلاعات وارد دهکده (بدر) شد. (مجدی بن عمرو) را در آنجا ملاقات کردو از او پرسید که آیا در این اطراف کسانی را دیده است که به آنها بدگمان باشد؟ وی گفت چیزی که باعث بدگمانی من گردد ندیده ام فقط 2 شترسواری را دیدم که شتران خود را روی تلی خوابانیدند. و پائین آمدند اب خوردند و رفتند. ابوسفیان روی تل آمد چند پشکل از شترآنها را شکافت از دسته خرمایی که در میان پشکل بود آنها را شناخت ویقین کرد که آنها از اهل مدینه هستند. فوراً به سوی کاروان برگشت و مسیر کاروان را عوض کرده و 2 منزل را یکی کرده کاروان رااز منطقه نفوذ اسلام بیرون برد. همچنین، شفعی را مامور کرد به قریش اطلاع دهد که کاروان از دستبرد مسمانان جان به سلامت برد، و آنان نیز از آن راهی آمدند برگردند وکار محمد را به خود عرب واگذار کنند.
مسلمانان از نجات کاروان آگاه شدند:
خبر گریختن کاروان در میان مسلمانان انتشار یافت و گروهی که چشم طمع به کالاهای بازرگانی دوخته بودند، از این پیش آمد ناراحت شدند. خداوند برای تحکیم قلوب آنها این آیه را نازل کرد: (بیاد بیاورید موقعی راکه خداوند یکی از دو طائفه را به شما نوید می دادف و شما خواهان گروهی بی عظمت (کاروان) بازرگانی بودید، خداوند می خواهد حق را در روی زمین پایدار نگه دارد، وریشه کافران را قطع کند (سوره انفال / 7)
اختلاف نظر میان قریش:
در اینجا میان قریشیان انقلاب می افتد که با سخنان فریبنده که با سخنان فریبنده ابوجهل لعنت ا… به سوی بدر حرکت کردند و مستقر شدند. البته در بین راه باران شدیدی بارید که حرکت آنها را متوقف کرد اما برای منطقه سرازیری بیابان (العوده الدنیا) که رسول گرامی اسلام در انجا تمرکز داشته اند اثر سوئی نداشت.
عریشی یا برج فرماندهی:
سعد بن معاذ به پیامبر عرض کرد بهتر است برای شما سایبانی روی تپه بلندی بسازیم که سر تاسر میدان نبرد چشم انداز آن باشد، وبه وسیله پاسدارانی مراقبت گردد و فرمان کل قوا وسیله افراد خاصی به فرماندهان جزء برسد.
بالاتر از همااینکه: اگر ارتش اسلام در این نبرد پیروز گردد چه بهتر واگر در این نبرد شکست خوردند وکشته شدند، شما ای پیامبر به وسیله شتران تندرو، همراه پاسداران برج فرماندهی، با انجام دادن یک رشته عملیات (تاخیری)، که دشمن را از پیشروی باز دارد خود را به مدینه برسانید. درآنجا مسلمانان زیادی هستند که از وضع مالی بی اطلاعاند اگر از اوضاع آگاه گردند از شما کاملاً حمایت می کنند وبه پیمانی که با تو بسته اند تا آخرین لحظه زندگی عمل خواهند نمود.
پیامبر در حق (سعد معاذ) وی فرمود ودستور داد که پناهگاهی روی تپه ای که مشرف به میدان باشد بسازد و مقر فرماندهی را به انجا انتقال دهند.
نظری به مساله ساختن سایبان:
ساختن سایبان برای پیامبر، و با پاسداری سعد بن معاذ و گروهی ازجوانان انصار از سایبان، ؟؟؟ که طبری از ابن اسحاق نقل کرده و دیگران نیز از روی تبعیت کرده اند ولی از جهانی قابل پذیرش نیست: ما فقط در اینجا به ذکر 2 مورد اکتفا می کنیم:
1- این عمل از قدرت روحی سربازان می کاهد و اثر سویی درانها می گذارد. فرماندهی که برای نجات جان خویش نقشه بکشد ودر فکر نجات سربازان خود نباشند، چنین فرماندهی نمی تواند روحیه سربازان راتحت تسخیر وفرمان بیاورد.
2- پیامبری که امیر مومنان علی(ع) وضع او را در میدان نبرد تعریف میکند، هر گز با این (تاکتیک) تطبیق نمی کند. وی درباره پیامبر چنین می فرماید: (هر موقع جنگ شدت پیدا می کند ، مابه پیامبر پناه می بردیم، هیچ کس را ما به دشمن نزدیکتر از او نبود) ایا کسی که وضع او را نخستین شاگرد مکتب او چنین توصیف می کند باز احتمال می دهد که در نخستین جنگ مسلمان راه محافظه کاری و نقشه قرار پیش بگیرد؟
ما تصور می کنیم ساختن سایبان، فقط از نقطه نظر فرماندهی بوده است، زیرا تا فرمانده بر صحنه جنگ مسلط نباشد هرگز نمی تواند واقع بینانه ارتش راهدایت کند.
حرکت قریش:
با مداران روز 17ماه رمضان سال دوم هجرت قریش از پشت آن تپه ریگ به دشت بدر سرازیر شدند. هنگامی که چشم پیامبر به قریش افتاد، رو به آسمان کرد و گفت: خدایا قریش باکبر و اعجاب به جنگ تو وتکذیب رسول تو برخاسته است پروردگار را کمکی را که به من وعده فرموده ای محقق نما وانان را از امروز هلاک ساز.
شورای قریش:
نیروهای قریش شورایی تشکیل می دهند ولی در میان آنها دو دستگی بوجود می آید اما این دو دستگی بخاطر حرف های عمیربن وثب که برای ارزیابی سپاه اسلام رفته بود ، بود. حکیم بن خدام پیش عتبه رفت و سخنانی با او گفت و از جنگ منصرف شد حکیم نیز عتبه را به ابوجهل رسانید ابوجهل لعنت ا…. بسیار ناراحت شد. شخصی را پیش برادر عمروخصرمی به نام عامر حضر می فرستاد و پیغام داد هم پیمان تو یعنی عتبه مردم را از گرفتن خون برادرت بازمی دارد. ابوعامر برخاست سررا برهنه کرد، استغاثه کنان می گفت: و اعمراه و اعمراه نوحه و گریه او خون غیرت را در قریش و عتبه به جوش آورد و آنان اماده جنگ شدند.
چیزی که جنگ راقطعی ساخت:
اسود مخذومی مرد تندخویی بود چشمش به حوض افتاد که مسلمانان ساخته بودند پیمان بست که یکی از این 3 کار را انجام دهد: یااز آب حوض بنوشد، یا آن ویران کند و یا کشته شود. او از صفوف مشرکان بیرون آمد و در نزدیکی حوض، با افسر رشید اسلام (حمزه) روبروگردید. نبرد میان آن دو در گرفت. حمزه با یک ضربت پای اورا از ساق جدا کرد. او برای اینکه به پیمان خود عمل کند خود را کنار حوض کشید تا از آب حوض بنوشد. حمزه با زدن ضربت دیگری او را در میان اب کشت. این پیش امد مساله جنگ را قطعی ساخت. زیرا هیچ چیز برای تحریک یک جمعیت، بالاتر از خون ریزی نیست، گروهی که بغض وکینه گلوی آنها را می فشرد ودنبال بهانه می گشتند، اکنون بهترین بهانه به دست آنها افتاد، دیگر خود را ملزم به جنگ می بینند.
جنگهای تن به تن:
رسم دیرینه عرب در آغاز جنگ نبردهای تن به تن بود. سپس حمله عمومی آغاز می شد.
پس از کشته شدن اسود مخزنی 3 نفر از دلاوران نامی قریش، از صفوف قریش بیرون آمدند و مبارز طلبیدند. این 3 نفر عبارتند از عتبه و برادر او شبیه، فرزندان ربیعه و فرزند عتبه و لید هر 3 نفر در حالی که غرق در ساح بودند. در وسط میدان غرش کنان اسب دوانیده هماورد طلبیدند. 3 جوان رشید از جوانان انصار (به نامهای عوف) (معوذ) (عبدا… روامه) برای نبرد آنان از اردوگاه مسلمانان به سوی میدان آمدند. وقتی عتبه شناخت که آنان از جوانان مدینه هستندف گفت ما با شما کاری نداریم.
سپس یک نفر داد زد: محمد ! کسانی از قوام ما که همشان ما هستند، آنها را بسوی ما بفرست، پیامبر رو کرد به (عبیده) و(حمزه) (علی(ع) و فرمود: برخیزید: 3افسردلاور سر و صورت خود را پوشانیده روانه رزمگاه شوند و هر 3 نفر خود را معرفی کردند. عتبه هر 3 نفر را برای مبارزه پذیرفت وگفت همشان ما شما هستید برخی می گویند در این نبرد هر یک از رزمندگان به دنبال همسالان خود رفت و جوان ترین انها علی(ع)با ولیه دایی معاویه و متوسط ترین آنها حمزه با عتبه جد مادری معاویه لعنت ا… و عبیده که پیرترین آنان بود با شبیه که مسن ترین آنان بود شروع به نبرد کردند. ولی ابن هشام می گوید هما و حمزه شبیه و طرف نبردعبیده، عتبه بوده است.
برای اینکه ببینیم کدام نظریه درست بوده به ذکر 1 مورد اکتفا می کنیم: امیر المومنین علی (ع) در نامه ای که به معاویه می نویسد چنین یادآوری می شود: شمشیری که من آن را در یک روز برجد تو (عتبه پدرهنده، مادر معاویه) و دائی تو(ولید فرزند عتبه) و برادرت (حنظله) فرود آوردم در نزد من است). یعنی هم اکنون نیزبا ان نیرو و قدرت مجهز هستم. از این نامه به خوبی بر می آید که حضرت جد معاویه رابه هلاکت رسانده است.
حمله عمومی آغاز می شود:
کشته شدن دلاوران قریش سبب شد که حمله عمومی آغاز گردد، حمله های دسته جمعی قریش شروع شد پیامبر از همان مقر فرماندهی دستور داد که از حمله خودداری نمایند وبا تیراندازی از پیشروی دشمن جلوگیری کنند.
سپس از برج فرماندهی پایین آمد و با چوب دستی صفوف سربازان خود را منظم کرد، در این لحظه، (سواد بن عزیه) از صف، جلوتر ایستاده بود. پیامبر با چوب تعلیمی روی شکم او زد و فرمود: از صف سربازان جلوتر نایست. در این وقت سواد گفت: این ضربتی که بر من وارد آمد ضربت ناحقی بود ومن خواهان قصاص آن هستم پیامبر فوراً پیراهن خود را بالا برد و گفت: قصاص کن. چشم همه سربازان به عکس العمل کردار پیامبر است .سواد سینه پیامبر را بوسید ودست در گردن او افکند و گفت منظور من این بود که دراخرین لحظات زندگی سینه شما را ببوسم.
پس حضرت به مقر فرماندهی بازگشت و با قلبی لبریز از ا یمان رو به درگاه خداوند کرده وگفت: بار پروردگارا، اگر این گروه امروز هلاک شوند، دیگر کسی تورا در روی زمین پرستش نخواهد نمود.
خصوصیات حمله عمومی در تواریخ اسلام تاحدی ضبط گردیده است ولی این مطلب مسلم است که پیامبر گاهی از مقر فرماندهی پائین می آمد ومسلمانان را رای نبرد در راه خدا و حمله به دشمن تحریک وتعریض می نمود یکبار در میان مسلمانان با صدای بلند فرمود: به خدایی که جان محمد دردست اوست، هرکس امروز با بردباری نبردکند، و نبرد او برای ما خدا باشد در این راه کشته شود خدا اورا وارد بهشت می کند.
سخنان فرمانده کل قوا آن چنان تاثیر می کرد که برخی برای اینکه زودتر شهید شوند، زره از تن کنده ومشغول جنگ می شدند عمیر حمام از رسول خدا پرسید فاصله من تا بهشت چیست؟ فرمود: نبرد با سران کفر حاوی چند عدد خرمایی که در دست داشت به دوریخت و مشغول نبردگشت. سپس پیامبر اکرم مشتی خاک برداشت و به سوی قریش ریخت وفرمود: روی های شما دگرگون باد! سپس دستور حمله عمومی داد چیزی نگذشت که آثار پیروزی در ناحیه مسلمانان نمایان گردید. دشمن کاملاً مرعوب گردید و پا به فرار گذارد. سربازان اسلام که از روی ایمان نبردمی کردند و می دانستند که کشتن وکشته شدن هر دو سعادت است. از هیچ عاملی نمی ترسید وچیزی از پیشروی آنها جلوگیری نمی کرد.
رعایت حقوق:
رعایت حقوق دو طائفه لازم بود: یکی دسته ای که در مکه به مسلمانان نیکی کرده وآنها را حمایت نموده بودند مانند ؟؟؟ که در محاصره اقتصادی کمک به سزایی برای مسلمانان کرده بود، دسته دیگر کسانی که به اجبار از مکه بیرون آمد ه بودند، و از صمیم قلب خواهان اسلام وپیامبر بودند مانند اکثر بنی هاشم مثل (عباس) عموی پیامبر (ص) از انجا که پیامبر اسلام، پیامبر رحمت و مرحت بود، دستور داد که از ریختن خون این دو دسته جلوگیری به عمل آید.
امید به خلف کشته می شود:
امدی بن خلف لعنت ا… و پسر او به وسیله (عبدالرحمان عوف) دستگیر شده بودند. از انجا که بلال در دوران بردگی مسلمانان شده بود .مورد شکنجه امیه قرار گرفته بود. عبدالرحمان عوف با امیه رشته دوستی داشت و می خواست آنها را زنده از میدان جنگ بیرون ببرد تا جزء اسیدان محسوب شود. امیه بلال را در روزهای داغ روی ریگهای تفدیده می خوابانید وسنگ بزرگی روی سینه او می گذاشت تا او را از ائین یکتاپرستی بازگرداند. با این وضع ؟؟ در همان حال می گفت: (اجد) (احد) غلام شی با این شکنجه ها بسر می برد تا اینکه یکی از مسلمانان او را خرید و آزاد کرد. در جنگ بدر چشم بلال – به لبه افتاد. دید عبدالرحمن از امیه طرفداری می کنددر میان مسلمانان فریاد کشید: این یاران خدا امید از سران کفر است نباید او را زنده گذاشت. مسلمان از هر طرفی وی را احاطه کردند و به زندگی او و پسرش خاتمه دادند. پیامبر دستور داده ابو البقتری که در محاصره اقتصادی به مسلمانان و بنی هاشم کمک کرده بود کشته نشوند. اتفاقاً مردی به نام مجذر او را دستگیر کرد و کوشش می کرد که او را زنده به مضرر رسول خدا بیاورد. ولی او نیز کشته شد.
میزان خسارت و تلفات:
دراین نبرد 14 نفر از مسلمانان و 70 نفر از قریش کشته شدند. و 70 نفر اسیر گشتند که از سران آنها نضرین حارث، عقبه بن ابی محیط، ابوغره، سهیل بن عمرو، عباس و ابوالعاص بود. ؟؟ بدر در گوشه رزمگاه به خاک سپرده شدند. اکنون نیز قبورآنها باقی است. پس پیامبر دستور داد کشته های قریش را جمع آوری کنند و در میان چاهی بریزید.
شما از آنان شنواتر نیستید:
جنگ بدر به آخر رسید وقریش با دادن هفتاد کشته وهفتاد اسیر پا به فرار گذاشت. پیامبر اسلام دستور داد کشته های مشرکان را در چاهی بریزند. قتی اجساد آنان در میان چاه قرار گرفت. پیامبر گرامی آنان را یک به یک به نام صدا زد و گفت: عتبه، شبه علمیه، ابوجهل و… آیا آنچه را که پروردگار شما وعده داده بوده، حق و پابرجا یافتید؟
من آنچه را که پروردگارم وعده داده بود حق و حقیقت یافتم. در این موقع، گروهی از مسلمانان به پیامبر گفند آیا کسانی را که مرده اند صدا می زنید؟ شماها ازانان شنواتر نیستید آنان قدرت برجواب ندارند.
پس از جنگ بدر:
بسیاری از تاریخ نویسان اسلامی عقیده دارند که جنگهای تن به تن وحمله های دستجمعی در غزوه بدر تا ظهر ادامه داشت و اتش جنگ با فرار قریش و اسیر گشتن عده ای از آنها هنگام زوال خاموش گردید، و پیامبر پس از دفن اجساد شهداء نماز عصر را در انجا گزارد و بیش از غروب آفتاب از بیابان بدر بیرون آمد. پیامبر در میان راه غنیمت ها را به طور مساوی تقسیم کرده و برای کسانی که از مسلمانان کشته شده بودند، مهمی جدا کرد وبه بازماندگان انها پرداخت. غنیمت به تصریح آیه خمس متعلق به خدا و رسول او و خویشان و یتیمان وبینوایان و مسافران و امانده از اهل بیت است. ولی پیامبر در این نبرد خمس غنیمت را نیز میان ارتش تقسیم کرد. ممکن است آیه خمس، تا آن روز نازل نگردیده و یا با پیامبر روی اختیاراتی که دارد، برای تکثیر سهام مجاهدان، از برداشت خمس صرف نظر کرده بود.
آخرین تصمیم درباره اسیران:
در این جنگ اعلان شد که با سواد می توانند با تعلیم خواندن و نوشتن به 10 نفر از اطفال آزاد شوند. دیگران نیز با پرداخت مبلغی از 400 درهم تا 1000 درهم آزاد می گردند و افراد فقیر و نیازمند بدون پرداخت فدیه آزاد می شوند. انتشار این خبر در مکه، باعث جنب و جوش نزدیکان اسیران گردید. بستگان هر اسیری مبلغی تهیه کرده و روانه مدینه گردید. و با پرداخت (فدیه) اسیر خود را آزاد می نمودند. هنگامی که (سهیل بن عمرو) با پرداخت (فدیه) آزاد گردید. یک نفر از یاران پیامبر از حضرت درخواست کرد که اجازه دهد دندانهای جلوی او را بکشند تا سهیل بر ضد اسلام سخنی نتواند بگوید. پیامبر اجازه نداد و فرمود: این کار(مثله کردن است و در اسلام جایز نیست.
(ابی العاص) ؟؟ پیامبر، شوهر زینب ازمردان شریف و تجارت پیشه مکه بود وی با دختر پیامبر در زمان جاهلیت ازدواج نموده بود، و پس از بعثت برخلاف همسر خود، به آئین اسلام نگروید ودر جنگ بدر نیز شرکت داشت و اسیر گردید. همسر او زینب آن روز در مکه بسر می برد. برای آزادی شوهر خرد گردن بندی را که مادرش خدیجه در شب زفاف به او بخشیده بود فرستاد. ناگهان چشم پیامبر به گردن بند دختر خود زینب افتاد. سخت گریست زیرا بیاد فداکاریهای مادر وی، خدیجه افتاد که در سخت ترین لحظات او را یاری نموده و ثروت خود را در پیشبرد آئین توحید خرج کرده بود.
پیامبر گرامی برای حفظ اقوام اموال مسلمانان رو به یاران خود کرد و فرمود: این گردن بند متعلق به شماست و اختیار آن با شما است. اگر مایل هستید گردن بند او را رد کنید و ابی الحاص را بدون پرداخت فدیه آزاد نماید. یاران پیامبر با پیشنهاد او موافقت کردند. پیامبر از ابوالحاص ، پیمان گرفتکه زینب را رها سازد و به مدینه بفرستد، او نیز به پیمان خود عمل کرد و خود نیز اسلام آورد. "ا… اکبر"
جنگ بین قین قاع
نبرد بدر طوفان و سهمگین بر ضد بت پرستی بود که در قلب شبه جزیره عربستان وزیدن گرفت. طوفانی که منجر به ریشه کن شدن گروهی از ریشه های کهنسال شرک و بت پرستی شد. قبائل بت پرست، یهودیان ثروتمند مدینه و یهودان خیبر و وادی الدری ها از پیشرفت روزافزون نیروهای حکومت جوان، بیمناک بودند و موجودیت خود را در لب پرتگاه نیتی می دیدند. زیرا هرگز باور نمی کردند که کار پیامبر تا این حد بالا بگیرد و قدرتهای کهنسال قریش را در هم شکند.
یهودان بنی قین قاع بیش از همه در بیم و هراس بودند.زندگی آنها با مسلمانان کاملاٌ آمیخته بود و با یهودان خیبر و وادی القری که در خارج مدینه و دور از محیط قدرت مسلمانان زندگی می کردند فرق داشتند. از این نظر آنها جنگ سرد را راه انداختند و شعارهای زننده و اشعار توهین آمیز را آغاز نمودند.
پیامبر برای اتمام حجت، در اجتماع بزرگی که در بازار بنی قین قاع تشکیل ردید سخنرانی کرد و سرنوشت قریش را مایه عبرت آنها دانست و فرمود: در میان شما دانشمندان مذهبی زیاد است از آنها بخواهید تا به شما بگوید: من پیامبر خدا هستم و این مطلب در کتاب آسمانی شما (تورات موجود است. ملت اجوج و مغرور یهود نه تنها سکوت نکردند بلکه با لحن تند به جواب برخواستند و… از این نظر پیامبر در انتظار فرصتی بود که آنها را سخت تذبیه کند.
آتش جنگ از یک جرقه روشن می شود.
مسلمانان در انتظار کار خلافی بودند که بر ضد یهودیان بشورند. ناگهان زن عربی در بازار بین قین قاع جنب دکان یک زرگر یهودی مشغول فروش کالائی بود که همراه آورده بود. او مواظب بود که صورت او را کسی نبیند ولی یهودان بین قین قاع اصرار داشتند که پرده از رخسار او بردارند. مغازه دار یهودی به جرم اینکه این زن حاضر نشد که چهره خود را نشان بیگانه دهد، از مغازه بیرون آمد، دامن لباس او را به پشت وی دوخت و پس از لحظاتی که آن زن برخاست قسمتی از بدن او نمایان شد و جوانان بنی قین قاع زن را مسخره نمودند. غیرت مسلمانی به جوش آمد فوراٌ دست به سلاح شد و زرگر یهودی را کشت. در نتیجه یهودان بازار به طور دسته جمعی خون مسلمانی را که برای حفظ ناموس یک زن دست به سلاح زده بود، ریختند.
ما کاری نداریم که کشتن آن مرد یهودی به جرم توهین به یک زن اصولی و منطقی بود، یا نه ولی به طور مسلم ریختن گروه چند صدنفری و حمله دسته جمعی آنها بر یک مسلمان مدافع، فوق العاده زننده بود، پس از انتشار خبر کشته شدن یک مسلمان آن هم به طور فجیع جام صبر مسلمانان را لبریز نمود و آنان را مصمم ساخت که کار را یکسره کنند و لانه فساد را ویران نمایند.
قهرمانان رجز خوان بنی قین قاع احساس کردند که کار به جای باریکی کشیده است. دیگر صلاح نیست، در بازار و خیابانهای مدینه مشغول کار و کسب باشند. مصلحت دیدند که هر چه زودتر به خانه های خود که در میان قلعه های بلند و محکمی بودند ، پناهنده شدند و با آن همه رجز و حماسه سرائی با کمال شجاعت عقب نشینی کنند.
آنان نیز در این نقشه اشتباه کردند . هرگاه از کرد ه خود پشیمان شده و پوزش می طلبیدند با مراتب عفو و اغماض که در پیامبر سراغ داشتند به طور مسلم رضایت مسلمانان را به دست می آوردند. ولی تحفن در قلعه، نشانه برقراری جنگ و عداوت بود. پیامبر به مسلمانان دستور داد تا دژ دشمن را محاصره کنند و از ورود تدارکات جلوگیری به عمل آورند و تماس با افراد ممنوع اعلام گردید.
یهودان قلعه، بر اثر محاصره اقتصادی به زانو درآمدند و با نشان دادن علائم تسلیم، اعلام کردند که پیامبر هر تصمیمی بگیرد، در حق آنها نافذ باشد.
تصمیم پیامر گرامی این بود که کارشکنان و مخالفان وحدت سیاسی در مدینه را سخت تنبیه کند. ولی بر اثر اصرار (عبدا… ابی، که از منافقان مدینه و در ظاهر متظاهر بهاسلام بود از شدت عمل منصرف شد. قرار شد که هر چه زودتر با تحویل اسلحه و ثروت مدینه را تخلیه کند و زیر نظر افسری به نام عباده بن صامت این کارها صورت بگیرد. یهودان چاره ندیدند جز اینکه مدینه را به قصد وادی القری و از آنجا به قصد اذرعات که از نواحی شامات است ترک کنند. با اخراج یهود بنی قین قاع وحدت سیاسی به مدینه بازگشت . و وحدت سیاسی توام با وحدت مذهبی بود. زیرا اکثریت را مسلمانان تشکیل می دادند و منافقین و کسان دیگر در مقابل این قشر عظیم ناچیز بودند. (ا… اکبر)
غزوه احد
این غزوه شبیه 7 شوال سال سوم ه.ق در منطقه احد اتفاق افتاد . این کوه که به دلیل جدائیش از کوههای دیگر منطقه احد خوانده می شود، یا آن که رسول خدا از روی علاقه به توحید و اشاعه نام توحید، آن را احد نامید، در فاصله 6 کیلومتری شهر مدینه بود و هم اکنون شهر تا دامنه آن گسترش یافته است.
تعداد نیروها و تجهیزات و امکانات جنگی دو سپاه
عدد سپاهیان اسلام، در آغاز حرکت از مدینه 1000 نفر بود که 300 نفر آنها از میان راه برگشتند. سپاهیان اسلام صد نفر زره پوش و 100 نفر نیره دار و 2 نفر اسب داشتند. عدد سپاهیان قریش 3000 مرد جنگی که 700 زره پوش ، 700 نیزه دار و 200 نفر اسب سوار و بهره مند از 3000 شتر بودند. به همراه زنانی که جهت تشویق و ترغیب نیروها به جنگ آمده بودند.
هدف و مقصد:
قریش به هدف انتقام جویی و تلافی جنگ بدر از مکه بسوی مدینه لشکرکشی کرد و نیروهای اسلام به هدف دفاع از خود در مقابل آنان بیرون مدینه صف آرایی کردن البته پس از آن که پیامبر (ص) با اصحاب مشورت کرد که در مدینه منتظر دشمن بمانند و یا مقابل دشمن خارج از شهر صف آرایی کنند، پیامبر علی رغم رای خود و بعضی از بزرگان قوم رای جوانان را که مایل بودن خارج از شهر به جنگ با دشمن بروند پذیرفت، و در حالی که لباس جنگ بر تن کرده سوار بر اسبی بود و نیزه به دست داشت، در میان مسلمانان که 100 نفرشان زرده پوش بودند از مدینه خارج شدند. پیامبر (ص) در احد در حالی که دو زره بر تن داشت به صف آرایی و منظم کردن سپاه خود پرداخت و کوه احد را در پشت سر خود قرار داد و عبدا… بن جمیر را با 50 تیرانداز بر شکاف کوه مستقر کرد و فرمود: ما چه پیروز باشیم و چه با شکست مواجه شویم، شما همین جا بمانید و سواران دشمن را با تیراندازی از ما دفع کنید که از پت سر بر ما هجوم نیاورند، اگر کشته شدیم هم، ما را یاری ندهید و اگر غنیمت بردیم با ما شرکت نکنید.
پیروزی و شکست:
مسلمین که در آغاز جنگ پیروز میدان بودند به دلایلی که ذکر خواهد شد به مصیبت بزرگی گرفتار و با شکستی سنگین روبرو شدند. سپس به سوی مدینه فرار کردند در حالی که پیامبر (ص) به همراه عده ای همچنن امام علی (ع) در دامنه کوه احد همچنان با دشمن درگیر بودن، پیامبر (ص) از ناحیه صورت و پا مجروح و مصدوم شد و امام علی (ع) نیز زخم هایی زیادی برداشته بود. این اسحاق می نویسد رسول خدا (ص) نماز ظهر را در احد به علت زخم هایی که برداشته بود نشسته خواند. ابن اسحق شهیدان احد را 65 نفر ذکر کرده و ابن هشام 70 نفر و ابن قنیبه می گوید در احد 4 نفر از مهاجرین و هفتاد نفر از انصار به شهادت رسیدند، از قول دیگران نیز شهدای احد تا 80 یا 81 نفر ذکر شده است.
و نیروهای مشرکین بین 22 تا 26 نفر به هلاکت رسیدند که نیمی از آنان به شمشیر اما علی (ع) از پای درآمدند.
مسلمانان پس از آنکه متوجه شدند پیامبر (ص) زنده است مجدداً جمع شود، در حالی که دیگر انگیزه ای بریا ادامه درگیری از سوی مشرکین نبود چون خود را پیروز میدان می دانستند و به زعم خودشان خوب تلافی بدر را بجا آوردند. از این رو به سوی مکه حرکت کردند و مسلمانان نیز به سوی مدینه باز گشتند.
عوامل شکست:
1- عدم انضباط نظامی و سرپیچی کردن تیراندازان و مدافعان تنگه احد از فرمان پیامبر (ص) ترک سنگرهای پشت جبهه
2- ضعف ایمان و دنیا پرستی و طمع به غنایم که به جای تعقیب دشمن به جمع آوری غنایم پرداختند .
3- جنگ روانی دشمن و شایعه پراکنی مبنی بر قتل پیامبر (ص) سبیب یاس عده ای از ادامه نبرد شد.
4- قبل از هما عوامل تضعیف روحیه مسلمین به وسیله منافقین که از میانه راه بازگشتند.
غزوه خندق:
زمان جنگ:
داقدی، ابن سعد و بلاذری روز سه شنبه 8 ذی القعده و یا چهارشنبه 23 ذی القعده سال پنجم ه. ق را ذکر کرده است.
تعداد نیروها ، تجهیزات و امکانات 2 سپاه:
تعداد دشمنان اسلام، مجموع افرادی که در این پیمان نظامی از گروهها و قبایل مختلف شرکت کرده اند بالغ بر ده هزار نفر بودند که فرماندهی کل این نیروها با ابوسفیان بود، نیروهای احزاب از نظر سلاح بسیار آماده و از بزرگترین و مجهزترین نیرویی بود که هرگز حجاز نظیر آن را به خود ندیده بود. و نیروهای اسلام، حدود 3 هزار نفر که به کمک سنگر گرفتن در شهر و ایجاد موانع ارضی (خندق) که تا آن روز در بین اعراب بی سابقه بود. اول این خندق حدود 5/5 کیلومتر و عمق آن 5 ذراع و عرض آن به حدی بود که یک سوار نتواند از آن بپرد، برای خندق ها درها و پیتهای نگهبانی گذاشته بوند تا از آن در برابر دشمن نگهبانی دهند. سپاه مشرکین 6 روز پس از حفر خندق به سوی مدینه حرکت کردند. و در پشت خندق در حالیکه در تعجب بودند از این تدبیر ، متوجه شدند که رویا رویاروی آنها طرف دیگر خندق سپاه اسلام مستقر بود، حدود یک ماه دشمن در سرمای زمستان در آن طرف خندق بدون هیچ نتیجه این متوقف شد.
هدف:
مشرکین با تحریک، تشویق و همکاری یهودیان، بنی قبن قاع، بنی نظیر و پس بنی قرنیه به هدف نابودی پیامبر و پیروانش به صورت گسترده ای تدارک نیرو دید و تمام امکانات لازم را فراهم نمود. و مسلمانان به هدف دفاع از جان ، مال ، ناموس و دین خود اقدام به رویاروی در برابر آنها کردند.
آغاز جنگ و تعداد تلفات سپاه:
مشترکین روزها تلاش کردند اما نه پیاده و نه سواره نتوانستند به آن طرف خندق بروند از این رو، تدبیرشان این بود که چند نفر از دلاوران خود را به آن طرف بفرستد تا آنها به نوعی راه را باز کنند تا دیگران نیز به آن طرف بروند تدبیرشان این بود که با کمک بنی قریظه مسلمانان را از پشت مورد حمله قرار دهند.
رویارویی کل اسلام با کل کفر:
سرانجام 5 نفر از فرماندهان قریش عمر و بن عبدود، عسکر،بن ابی اجهل، هبیره بن ابی وهب، نوفل بن عبدا… و فرار خطاب پس از پوشیدن لباس رزم باغرور خاصی ، اسبان خود را به حرکت درآوردند و از نقطه باریک خندق پریدند و تیراندازان سپاه اسلام نتوانستند مانع نفوذ آنان شوند. عمر و بین عبدود شروعبه رجزخوانی کرد و مبارز می طلبید، اما در میان مسلمانان جز امام علی (ع) کسی جرات مقابله با آنها را پیدا نکرد. در حالی که رسول خدا 3 مرتبه فرمود کیست که شر این مرد را از سر ما کوتاه کند؛ جز علی کسی در مقابل او نایستاد، علی در مقابلش ایستاد در حالی که پیامبر امامه خود را بر سر او گذاشته بود، پیامبر فرمود: (اینک مامی ایمان در مقابل تمام کفر قرار گرفته است) . بالاخره امام علی (ع) پس از درگیری بسیار سفتی توانست او را از میان بردارد و 4 نفر دیگر فرار کردند و امام علی (ع) وارد خندق شد و نوفل را که در خندق افتاده بود را نیز به هلاکت رسانید. پیامبر (ص) فرمود (ضربت علی روز خندق از عبادت ثقلین (جن و انس) افضل است.
فردای آن روز خالبن ولید برای جبران شکست تلاش کرد واحدهای سواره نظام خود را به این سوی خندق بیاورد ولی دفاع گسترده مسلمانان مانع شد . این دریگیری 1 روز طول کشید. بعد از یک ماه مشرکین مایوس و ناامید از هر اقدامی شکست خورده برگشتند.
(ا… اکبر)
عوامل شکست مشرکین در احزاب:
1- حفر خندق و دیگر موانع ارضی 2- کشته شدن قهرمان قریش عمربن عبدود که تاثیر سویی در روحیه کنار داشت. 3- ثبات و پایداری نیروهای اسلام در نگهبانی از خندق و جلوگیری از تحرکات دشمن داخلی و خارجی 4- کمبود آذوقه (برای نیروها و حیواناتشان) چون دشمن انتظار نداشت یک ماه در پشت مدینه متوقف شود. 5- به هم ریختن اتحاد جبهه دشمن با ابتکار نظامی پیامبر (ص) 6- امدادهای غیبی چنانچه در آیه 9 سوره احزاب تصریح کرده است.
تلفات:
بعضی شهدای اسلام را 12 نفر ذکر کرده اند. اما یعقوبی تعداد شهدای اسلامی را 6 نفر و کشته های مشرکین را 5 نفر ذکر می کند.
فتح مکه:
پیامبر (ص) در 10 ماه رمضان سال 8 ه. ق به همراه سپاهیانش از مدینه به قصد مکه خارج شدند و پس از پیمودن مسافت پس از 400 کیلومتری مدینه به مکه به آن ثمر رسید و با مدیریت و فرماندهی بسیار مناسب، نیروها را گروه گروه نمود و از راههای مختلف به صورت محاصره وارد شهر شد تا دشمن قادر به هیچ اقدامی نباشد. ضمناً تا رسیدن به مکه، دشمن از حرکت آنان بی خبر بود. از این رو نتوانست از پیش خود را آماده نماید.
تعداد سپاه اسلام بالغ بر 10.000 (ده هزار ) نفر بود که 1250 نفرشان سواره نظام و دارای اسب بودند و 100 نفر زره پوش بودند، و تعداد مشرکین هم حدود هزاران نفر که در شهر مکه ساکن بودند به عبارت دیگر جمعیت کل شهر مکه با تمام امکاناتی که در شهر برای دفاع وجود داشت. طبری از این اسحق می گوید: مکه 10 روز به آخر ماه رمضان سال 8 فتح شد یعنی روز 20 ماه رمضان سال هشتم.
بظاهر سپاهیان اسلام بر خلاف (بدر، احد و خندق) به سوی مشرکین ، مکه تهاجم نمودند اما واقع این امر آن بود که پس از صلح حدیبیه که مشرکتی متعهد بودند که جنگی علیه پیامبر (ص) و یارانش به ره نیاندازند، مثل همیشه تخلف نموده نقض پیمان کردند و به کمک قبایل همپیمان خود به همپیمان پیامبر (ص) حمله کردند. از این رو پیامبر (ص) به تلافی ودر پاسخ به عمل تجاوز کارانه آنها به هدف رفع شد مشرکین اقدام به لشکر کشسی بزرگی کرد تا آن روز چنین سپاهی را به سوی دشمن تدارک نکرده بود. پیامبر (ص) نه برای انتقام و نه برای مجازات و قتل بلکه به هدف هدایت مردم و اصلاح امر مکه و نشر اسلام به آن شهر وارد شد، بنابراین به فراماندهان خود دستور داد، حتی الامکان از جنگ و خون ریزی پرهیز کنید (مگر در مقابل فتنه گران). و خود نیز با حال عفو و گذشت وارد بر آن مرم شد و با اخلاق حسنه دلهای مردم را به سوی اسلام گشود و همراه سپاهش با شمار (الیوم یوم الرحمه) وارد شهر شدند پیامبر از مردم (زن و مرد ) بیعت گرفت، سپس فرماندار و معلم دین برای آنان منصوب کردند.
سپاهیان اسلامی از راههای مختلف و به صورت محاصره وارد شهر شدند با این تدبیر و امان عمومی پیامبر (ص) بر مکیان ، هیچ گروهی از سپاه اسلامی با درگیری روبرو نشده ، پیامبرامان داده بود به کسانی که به درون خانه ها بودند و درب را ببندند و یا به منزل ابوسفیان پناه ببرند و یا به کعبه و حرم پناه ببرند. و تنها گروهی که خالد فرمانده آن بود با مقاومت روبر شد که 24 نفر از قریش و یک نفر از قبیله هذیل کشته شد. و بقیه فرار کردند. پس از فتح مکه پیامبر و سپاهیانش که بیرون از شهر اردو زده بودند حدود 15 تا 20 روز در منطقه مکه بودند.
(ا… اکبر)
( خدایا بر محمد و آل محمد درود بفرست)
پس از فتح مکه پیامبر با استفاده از گزارشاتی که به دست آورد از تحرک هزاران آگاه شدند و به جنگ با آنان رفت در ابتدا فرماندهی به خالدبن ولید سپرده شد که او در حمله اول صد زن فرار کرد. اما با تدبیر پیامبر (ص) بازگشتند مقاومت کردند تا پیروز شد. این را (غزوه حنین) می نامند. حدود 40 نفر از دشمن به هلاکت رسید.
پیامبر قبل از فتح پرشکوه مکه تعدادی غزوه با یهودیان لجوج داشتند که به ترتیب (بنی نظیر، بنی قریظه و خیبر) داشتند که مهمترین آنها فتح خیبر است که در غزوه خیبر رزم بی امان مولا علی (ع) فرمود: (من هرگز آن درب را با نیروی بشری از جای فکندم، بلکه در پرتو نیروی خداداد و با ایمان به روز جزا این کار را کردم. ) پیامبر یهودیان را خلع سلاح کرد و از نظر اقتصادی و روحی زمین گیر کرد تا مبدا را به مسلمین حمله ور شدند. عوامل پیروزی سپاه اسلام 1) اجرای نقشه های عملیاتی و تاکتیکهای نظامی موثر 2) فرماندهی دقیق و حکیمانه پیامبر و اجرای کامل اوامر او توسط سپاه 3) استقرار در نقطه استراتژیکی مناسب 4) استتار کامل سپاه اسلام تا محاصره کامل فیبر 5) کسب اطلاعات دقیق از وضعیت دشمن در دورن دژها 6) رز م مجاهدت بی امان اما علی (ع) . عده ای یهودی نیز در یک منزلی در 140 کیلومتری مدینه در شهرکی به نام فدک زندگی می کردند که با پیامبر (ص) به حضرت فاطمه بخشید آن را . و حضرت زهرا آن را در امور خیریه مصرف می کرد. پس از فتح خیبر پیامبر عازم یکی از پایگاههای یهود در 350 کیلومتری مدینه شد و در آن منطقه (وادی القری) یهودیان را محاصره کرد تا تسلیم شدند و پیامبر (ص) قراردادی که با یهودیان خیبر بست با آنها نیز چنین کرد و فتنه یهود را از میان برد و در آمد خوبی نیز نصیب مسلمانان شد.
همچنین پیامبر در سریه ای بنام مدته در سال 8 ه. ق در جمادی الاول به فراندهی زیدین حارثه در صورت شهادت جعفربن ابی طالب و پس از او عبدا… بن رواحه به سوی موته رهسپار کرد که با عوامل استکابار روم بود هر 3 سردار اسلام به شهادت رسیدند و نوبت فرماندهی به خالد رسید او نیز با استفاده از تاریکی شب نیروها را فراری داد و سر موته به پایان رسید. پس از فتح مکه پیامبر با یارانشان در غزوه ای بنام تبوک یک بار دیگر با رومیان روبرو شد اما هیبت سپاه اسلام باعث شد که رومیان منطقه را تکر کنند و سپاه اسلام 20 روز در آنجا ماند و پیامبر در این مدت با قبایل گوناگون هم پیمان و تعهد می گرفت و امنیت آنجا را تا'مین می کرد. این سپاه را جیش العسره نیز می نامند چون با مشکلاتی نیز روبرو بودند. همچنین سپاه بر غزوه ای را بنام دومه الجندل در سلا 5 ه.ق داشتند که اولین رویارویی مسلمین با عوامل استکبار روم و دست نشاندگان ابر قدرت استکباری روم بود.
اهمیت این حمله قدرت نمایی سپاهیان اسلام و نیروهای واکنش سریع محمد (ص) در پیمودن دورترین مناطق در سرحدات روم بود و در سال نهم نیز در غزوه تبوک یگانهای نظامی پیامبر که به اطراف اعزام می شدند گروهی به فرماندهی خالد به منطقه دومه الجندل حمله کردند که اکیدز و برادرش حسان که حاکم آن منطقه بود را دستگیر کرد و آن منطقه را فتح کرد. غنائیم به دست آورد و همراه با غنائم و حاکم منطقه اکیدر به حضور پیامبر برگشتند و رسول خدا با او پیمان بست و او را ملزم به پرداخت جزیه ساخت، سپس آزادش کرد. البته در توضیحاتی که در مورد جنگهای پیامبر گفته شد. اینجانب بیشتر ابعاد جنگ بدر را توضیح داده چون به نظر من بزرگترین و مهمترین نبرد اسلام بوده است و همچنین اولین جنگ اسلام نیز می باشد.
این بود توضیح مختصری از مدیریت پیامبر اسلام (ص) در جنگهای صدر اسلام، باشد که مورد قبول حق تعالی قرار گیرد.
(الحمدا… رب العالمین)
1