عــربی
شامل:
خلاصه مطالب درسی
و نکات کنکوری
تهیه و تدوین:
استاد رمضانی
انواع کلمه:
کلمه در زبان عربی بر 3 قسم است: 1- اسم 2- فعل 3- حرف
1- اسم: آن است که به تنهایی در جمله معنا دارند و بدون داشتن زمان در جمله ایفا میشوند. مانند تلمیذ- رجل
اسم از لحاظ جنس و تعداد حروف به چهار دسته تقسیم میشوند.
1- اسم یا مفرد، مثنی، جمع
2- اسم یا مذکر، مونث
3- اسم یا مجازی، حقیقی
4- اسم یا معرفه، نکره
1- اسم مفرد: تنها بر یک نفر، یا یک شیء دلالت می کند مانند: مسلم، کتاب، رجل
مفرد هیچ علامت و نشانه ای ندارند.
2- مثنی: (تثنیه): بر 2 نفر یا دو شیء دلالت می کنند علامت آن در عربی (انِ، ینِ) به آخر مفرد مذکر است مانند: طالب طالبانِ ، طالبینِ
نکته: هرگاه بخواهیم از اسم مفرد مونث مثنی مونث بسازیم از طریق زیر عمل می کنیم:
1- ه گرد را از آخر آن حذف می کنیم.
مومنه مومن مومنت مومنتانِ- مومنتینِ
2- به جای آن (ت) می گذاریم.
3- سپس علامت مثنی را به آخرش می افزائیم.
3- اسم جمع: بر بیش از 2 ، 3 نفر یا بیشتر دلالت می کنند.
1- جمع مذکر (سالم)
جمع بر 3 نوع است 2- جمع مونث (سالم)
3- جمع مکسر (تکسیر)
1- جمع مذکر (سالم): علامت آن (ونَ – ینَ) به آخر اسم مفرد مذکر.
مانند: مسلم مسلمونَ – مسلمینَ طالب طالبونَ – طالبینَ
2- جمع مونث (سالم): علامت آن (اتِ) به آخر اسم مفرد مونث.
نکته: هیچگاه از مفرد مذکر، جمع مونث ساخته نمیشوند.
"طریقه ساختن اسم جمع مونث"
1- جمع مونث: از مفرد مونث ساخته میشوند
مجتهده مجتهد مجتهداتِ
بدین ترتیب
1- ه گرد را از آخر آن حذف می کنیم.
2- به جای آن نشانه جمع مونث (اتِ) به آخرش می افزائیم.
نکته: برخی از کلمات هستند که با (ات) جمع بسته میشوند اگر با این وزنها بر جمع مکسر می باشند.
3-
جمع مکسر: (تکسیر)
وزنهای جمع مکسر عبارتند از:
1- هر کلمه ای که بر وزن (اَفْعالْ ، فَعُولْ) باشند جمع مکسرند.
نکته: هر کلمه با 3 حرف (ف ، ع ، ل) خلاصه میشوند که جزء حروف اصلی نامیده میشوند.
حروف زائد: یک یا 2 حرف به 3 حرف اصلی اضافه شوند را حروف زائد گویند.
مانند:
اَشرار شرر= شرّ ذَنوُبْ ذنب
2- هر کلمه ای که بر وزن (فِعالْ) باشند جمع مکسرند.
عِبادْ عَبدْ قبار قبر
نکته: دو کلمه ای از قبیل (ایّام – اسماء) این دو کلمه بر وزن جمع مکسر می روند اما برای مفرد پیدا کردن طبق (ف . ع . ل) مفردشان بدست نمی آیند که مفردشان "یوم، اسم" میباشد.
3- هر کلمه ای که بر وزنهای زیر باشند جمع مکسرند.
وزن: "مَفاعِلْ ، مَفاعِیلْ ، اَفاعِلْ ، اَفاعِیلْ ، فَواعِلْ ، فَواعِیلْ ، فُعَلاء"
مثال: مَساجِدْ ، مکاتیب ، اَکابِر ، اَقاریر ، شواعِرْ ، تواریخ ، شُعَراء
مفرد: مَسْجِدْ ، مَکْتَبْ ، کِبْرْ ، قدر ، شعر ، تاریخ ، شِعْر
اسم مذکر، مونث:
1- اسم مذکر : بر جنس نر یا مذکر دلالت می کند، هیچ علامت و نشانه ای ندارند.
مانند : مسلم – علی – تلمیذ
2- مونث : برجنس زن، یا یکی از نشانه های مونث را به خود دارا باشند مونث است.
نشانه های مونث عبارتند از:
1- ـه گرد در آخر کلمه : شهاده – عالمه – مومنه
2- کلیه اسمهای زن : مریم – زینب – …
3- هر کلمه ای که در آخر آن (ی: الف مقصوره) ، (اء : الف ممدوده) ذکر شوند مونث است.
مانند کبری- صغری- موسی- دنیا (دنیی) ، زهراء – حمیراء – شعیراء
4- ت در فعل . در ماضی آخرین حرف، در مضارع به اولین حرف
ذَهَبَ ذَهَبَتْ یَذْهَبُ تَذْهَبُ
5- اعضای زوج بدن که عبارتند از:
(یَدْ): دو دست ، (رِجْلْ): دوپا ، (الاذن): دوگوش ، (العین): دو چشم
6- اسامی شهرها و کشورها، قبایل، ایران، طهران، کویت، قریش
7- بیشتر جمع مکسر غیراشخاص: مَدارسْ، مَنازِلْ، مَکاتِبْ
8- کلماتی از قبیل: (شَمْس، نَفْس، الارضْ، حَربْ، بَیت، دار، نار) : مونث اند.
اسم مجازی، حقیقی
1- اسم حقیقی: به کلیه اسمهایی که جاندار باشند چه انسان، چه حیوان، چه گیاه جاندار را اسم حقیقی گویند. جواد، الدیک، شجر)
2- اسم مجازی: به کلیه اسمهایی که جاندار نباشند اسم مجازی گویند مانندالجدار، قلم، کتاب.
نکته: اسم مذکر، مونث خود بر چند شاخه تقسیم میشوند:
1- اسم مذکر: بر 2 نوع است:
2- اسم مونث خود بر 4 نوع است:
1- مونث حقیقی : آن است که علامت مونث را به خود داشته باشند و جاندار
مانند: دجاجه – فاطمه – لیلی
2- مونث مجازی: آن است که علامت مونث داشته باشند و بی جان.
مانند: محفظه (کیف)، منضده (میز)، املاء ، انشاء ، عاشوراء ، تاسوعاء
3- مونث لفظی : آن است که علامت مونث را به خود داشته باشند اما در واقع بر جنس مذکر دلالت کنند. مثل : موسی، معاویه، حمزه ، مصطفی، طلحه
4- مونث معنوی : آن است که علامت مونث نداشته باشند اما در واقع خودشان مونث اند.
مانند: الام (مادر) ، اختْ (خواهر) ، بنت (دختر)
نکته: اعضای زوج بدن، اسامی شهرها و کشورها و کلماتی استثناء از قبیل:
"شَمسْ ، نَفسْ ، الارضْ ، حربْ ، بیت ، دار ، نار" مونث معنوی به شمار می روند.
"اسم معرفه ، نکره"
1- اسم معرفه : اسمی که بر تمامی اشخاص شناخته شده باشد.
2- اسم نکره : اسمی که ناشناخته باشد را نکره گویند.
نشانه های معرفه عبارتنداز: (مَعارِفْ شش بُوَد مُضْمِرْ اضافه عَلَمْ و ذو لام و موصول، اشاره)
1- داشتن "ال" در ابتدای کلمه : التلمیذ – الرجل – الشجاع
2- کلیه اسمهای عَلَمْ (مرد، زن، شهر، کشور) معرفه به عَلَمْ گویند. محمد، زینب، ایران، تبریز
3- کلیه ضمایر، موصول، اشاره، استفهام معرفه اند. هو – الذی – ذلک – اَیْنَ
4- هر کلمه ای که مضاف بر کلمه بعدش باشد آن کلمه مضاف بواسطه کلمه بعدش معرفه به اضافه گویند.
(یک اسم نکره ای که با یک اسم معرفه بیاید آن اسم نکره به واسطه کلمه بعد معرفه به اضافه گویند.
بابُ الحوائج درسَــهم
"ضمایر" بر دو نوع اند:
صرف چهارده صیغه ضمایر منفصل و متصل
منفصل
متصل
منفصل
متصل
غائب مذکر
مفرد
هو
ـه
غائب مونث
مفرد
هی
ـها
مثنی
هما
ـهما
مثنی
هما
ـهُما
جمع
هم
ـهم
جمع
هُنَّ
ـهُنَّ
منفصل
متصل
منفصل
متصل
مذکر مخاطب
مفرد
اَنْتَ
ـکَ
مخاطب مونث
مفرد
اَنْتِ
ـکِ
مثنی
انتما
ـکُما
مثنی
انتما
ـکُما
جمع
انتم
ـکُمْ
جمع
انتنَّ
ـکُنَّ
منفصل
متصل
متکلم
وحده
انـا
ی
مع الغیر
نَحْنُ
ـنا
ضمایر منفصل و متصل خود بر چند نوع اند:
1- ضمایر منفصل بر دو نوعند:
2- ضمایر متصل
برسه نوعند:
2- نکره : ناشناخته:
نشانه های نکره:
1- تنوین ً ٍ ٌ در آخر کلمه تلمیذً – رجلٌ – شجاعٍ
2- داشتن کلمه ای که در آخر آن َ ِ ُ باشند و آن در صورتی نکره است که کلمه دارای (ال) نباشد.
نکته: هیچگاه 2 نشانه در یک جمله نمی آیند.
المدرسهٍ = این کلمه غلط است درست آن بدین صورت است: المدرسهِ – مدرسهٍ – مدرسهِ
نشانه های اسم:
1- داشتن "ال" در ابتدای کلمه مانند التلمیذ – الرجل
2- کلیه اسمهای عَلَمْ (به کلیه اسم های مرد- زن- شهر- کشور- علی- مریم- ایران- تبریز)
3- کلیه ضمایر، موصول، اشاره، استفهام
4- هر کلمه ای که مضاف بر کلمه بعدش باشند آن کلمه مضاف اسم است. بابُ الحوائج
5- هر کلمه ای که بعد از حرف جر (فی- مِنْ- الی- عَلی- لِـ- بـِ ) ذکر شود اسم است.
مِنْ صنادیق
سوالات تجزیه اسم (التحلیل الصرفی)
1- چه نوع اسمی است (مفرد، مثنی، جمع) 2- مذکر، مونث
3- مجازی، حقیقی 4- معرفه، نکره
5- مبنی، معرب 6- منصرف، غیرمنصرف
7-جامد، مشتق (درصورت مشتق بودن ازچه نوعی می باشند)
8- ممدود الاخر، مقصور الاخر، منقوص الاخر، صحیح الاخر
از شماره تجزیه 1 تا شماره 4 قبلاً توضیح داده شد.
"مبنی، معرب"
مبنی: آن است که حرکت حرف آخرش ثابت است.
معرب: آن است که حرکت حرف آخر آن تغییر می کند.
اقسام مبنی ها در اسم عبارتند از : (1- کلیه ضمایر 2- موصول 3- اشاره 4- استفهام)
نکته: فقط "اسم اشاره و مثنی" قسمت مثنی معرب اند.
اسم اشاره: نزدیک : "هذانِ، هذینِ – هاتانِ، هاتینِ"
دور: "ذانکَ، ذینک- تلکانِ، تلکینِ"
اسم موصول خاص: (الذانِ، اللذینِ، اللتانِ، اللتینِ) : قسمت مثنی معرب اند.
اسم جامد، مشتق:
1- اسم جامد: تمامی اسم های مفرد را جامد گویند.
2- اسم جامد بر دو نوع است:
الف- 1- جامد مصدری: تمامی اسمهای مفرد به غیر از مشتقات را جامد گویند که مشتق را در پیرامون مشتق توضیح خواهیم داد. التلمیذ- الرجل
نکته: اسم های جمع مکسر غیرعاقل جامد مصدری گویند. الاسماء – الایام
ب – جامد غیرمصدری: (کلیه ضمایر، موصول، اشاره، استفهام را جامد غیرمصدری گویند و همچنین لفظ (الله) را جامد غیرمصدری گویند.
2- مشتق: آن است که تنها از بن فعل تشکیل شده باشند.
1- اسم فاعل، مفعول
2- اسم زمان و مکان
اقسام مشتق عبارتند از : 3- اسم آلت
4- اسم تفضیل
5- صفت مشبهه
6- صیغه مبالغه (اسم مبالغه)
1- اسم فاعل، مفعول: در ثلاثی مجرد بر وزن خودشان ساخته می شوند.
نَصَرَ : ناصر (اسم فاعل) ، منصور (اسم مفعول)
ثلاثی: فعلی که ریشه آن دارای سه حرف باشد را ثلاثی گویند: کِتِبوا – نَصَرَ – یَذْهَبانِ
ثلاثی بر دو نوع است:
2- ثلاثی مجرد: به اولین صیغه اصلی فعل که ریشه آن دارای سه حرف باشند را ثلاثی مجرد گویند. کَتَبوا – خَرَجَ
2- ثلاثی مزید : علاوه بر ریشه اصلی فعل یک یا دو حرف به سه حرف اصلی اضافه شوند را ثلاثی مزید گویند. یَسْتَخْدِمونَ : از سه حرف بیشتر باشد ثلاثی مزید
نکته : "اسم فاعل ثلاثی مجرد"
نکته 1 :
1- هرگاه دومین حرف از حروف اصلی آن (و ، ی) باشند برای ساختن اسم فاعل در ثلاثی مجرد (و، ی) به (ائـ) تبدیل می شوند اما برای ساختن اسم مفعول طبق این قاعده بر وزن خودش ساخته می شوند.
قَوَمَ قائم مقووم (اسم مفعول)
نکته 2 – هرگاه سومین حرف از حروف اصلی آن (و) باشند برای ساختن اسم فاعل در ثلاثی مجرد (و) به (ی) ختم می شود اما برای ساختن اسم مفعول طبق این قاعده بر وزن خودش می بریم. وقتی که آنرا بر وزن خودش بردیم در اینجا (و، ی) در کنار یکدیگر می آیند که (و) را در (ی) ادغام می کنیم و "ی" تشدید می گیرد.
اسم فاعل اسم مفعول
رَضَوَ راضی مرضوی مرضّی
دَعَوَ داعی مدعوی مدعّی
هَدَوَ هادی مهدوی مهدّی
نکته 3- "نشانه اسم فاعل و مفعول در جمله ثلاثی مجرد" کلمه ای که در جمله بر
"وزن فاعل یا مفعول" باشند مشتق "اسم فاعل یا مفعول" گویند.
مانند: الله حاکم علیمٌ و منصورٌ
نکته :
اما برای ساختن"اسم فاعل، مفعول در غیر ثلاثی مجرد (ثلاثی مزید) از طریق زیر عمل می کنیم:
1-ازفعل مضارع ساخته می شوند بدین ترتیب مثلاً (از کلمه "قَلَبَ" اسم فاعل، مفعول) باب انفعال
2- حروف مضارعه را از اول آن حذف می کنیم. نْقَلِبُ
3- به جای آن (مُ) می گذاریم. مُنْقَلِبُ
4- حرکت یک حرف مانده به آخر برای ساختن اسم فاعل ( ِ ) مُنْقَلِبْ
و برای ساختن اسم مفعول ( َ ) می گذاریم مُنْقَلَبْ
5- حرکت حرف آخر چه برای اسم فاعل، چه برای اسم مفعول ( ْ ) ساکن می کنیم.
نکته: "نشانه اسم فاعل، مفعول در جمله ثلاثی مزید"
کلمه ای که در جمله "مُ" باشد آن کلمه مشتق یا اسم فاعل، اسم مفعول است.
اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ المُسْتَکْبِرینَ و یُرْسِلُ الاَنْبِیاءَ مُبَشِّرینَ و مُنْذَرینَ
وزنهای ثلاثی مزید 8 وزن دارند که عبارتند از:
وزن
ماضی
مضارع
مصدر
امر
1- افعال
حَسَنَ
اَفْعَلَ
اَحْسَنَ
یُفْعِلُ
یُحْسِنُ
اِفْعال
اِحْسانْ
اَفْعَلْ
اَحْسَنْ
2- تفعیل
قَدَمَ
فَعَّلَ
قَدَّمَ
یُفَعِّلُ
یُقَدِّمُ
تفعیل
تقدیم
فَعَّلْ
قَدَّمْ
3- استفعال
خَدَمَ
اِسْتَفْعَلَ
اِسْتَخْدَمَ
یَسْتَفْعِلُ
یَسْتَخْدِمُ
اِسْتِفْعال
اِسْتِخْدام
اِسْتَفْعِلْ
اِسْتَخْدِمْ
4- انفعال
قَلَبَ
اِنْفَعَلَ
اِنْقَلَبَ
یَنْفَعِلُ
یَنْقَلِبُ
اِنْفَعالْ
انقلابْ
اِنْفَعِلْ
اِنْقَلِبْ
5- افتعال
حَسَبَ
اِفْتَعَلَ
اِحْتَسَبَ
یَفْتَعِلُ
یَحْتَسِبُ
اِفْتِعالْ
اِحْتِسابْ
اِفْتَعِلْ
اِحْتَسِبْ
6- تَفاعُلْ
قَرَبَ
تَفاعَلَ
تَقارَبَ
یَتَفاعِلُ
یَتَقارِبُ
تَفاعُلْ
تَقارُبْ
تَفاعِلْ
تَقارِبْ
7- تَفَعَّلْ
قَدَمَ
تَفَعَّلَ
تَقَدَّمَ
یَتَفَعِّلُ
یَتَقَدِّمُ
تَفَعُّلْ
تَقَدُّمْ
تَفَعِّلْ
تَقَدِّمْ
8- مُفاعِلَه
نَصَرَ
فاعَلَ
ناصَرَ
یُفاعِلُ
یُناصِرُ
مُفاعِلَه
مُناصِرَه
فاعِلْ
ناصِرْ
نکته: باب های افعال و تفعیل برای متعدی کردن بکار می روند اگر فعل لازمی که به یکی از این باب ها بروند متعدی می شود.
فَرِحَ (شادمان شد) فَرَّحَ (شادمان ساخت)
خَرَجَ (بیرون رفت) اَخْرَجَ (بیرون کرد)
نکته : مصدر باب "تفعیل" در برخی کلمات بر وزن "تَفْعَلَه" می آید.
تفریق = تفرقه تبصِرَه = تَبْصیرْ
نکته : مصدر باب مَفاعِلَه در برخی کلمات بر وزن "فِعالْ" نیز می آید.
مُقاتِلَه قِتالْ مُجاهَدَه جِهادْ
نکته:
"طریقه تشخیص باب انفعال با باب افتعال"
1- اگر در کلمه ای حرف دوم "ن" و حرف سوم "ت" داشته باشیم از باب افتعال است ولی اگر حرف دوم "ن" و حرف سوم "ت" نباشد از باب انفعال است.
فعلهایی که به باب افتعال می باشند مانند: انتحار، انتقاد، انتظام
فعلهایی که به باب انفعال می باشند مانند: انقلاب، انفجار
نکته: مصدرباب افتعال دارای شش حرف است، درصورتی که مصدر باب استفعال هفت حرف دارد.
"دومین نوع مشتق: اسم زمان، مکان"
هر دو بر وزن "مَفْعَلْ ، مَفْعِلْ" می باشند. حال کلمه را می بریم هر یکی از این دو وزن، اگر کلمه بر معنای زمان یا شروع کاری دلالت کرد اسم زمان است و اگر کلمه بر معنای
جاومکان مشخصی دلالت کرد اسم مکان است.
مثالهای اسم زمان فقط این کلمات می باشند:
مثال: بَدَاَ (وزن: مَبْدَا) – طَلَعَ (وزن: مَطْلَعْ) – غَرِبَ (وزن: مَغْرِبْ) – شَرِقَ (وزن: مَشْرِقْ)-
وَقَعَ (وزن: مَوْقِعْ) – وَعَدَ (وزن: مَوْعِدْ)
غیر از این کلمات اسم مکان است مانند سَجَدَ مَسْجِدَ : محل عبادت کردن
نَزَلَ مَنْزِل : جا و مکان مشخصی
نکته:
"نشانه اسم زمان و مکان در جمله"
کلمه ای که در جمله (مَ) باشند مشتق یا اسم زمان است یا مکان.
الدنیا مَزرعه الاخره اِنَّ مَطْلَعُ الفجر
نکته:
کلمه ای از قبیل (مُصَلّی) با توجه به اینکه (مُ) نشانه اسم فاعل یا مفعول به حساب می شد چون "مُصَلّی" محل عبادت کردن و نمازگزاران است این کلمه اسم مکان محسوب میشوند.
3- اسم آلت: آن است که بر نام ابزار جنس کار دلالت می کنند.
وزنهای آن "مِفْعَلْ ، مِفْعالْ ، مِفْعَلَه" می باشند.
بَرَدَ (سرما) مِبْرَد (سوهان) سَمَرَ (ملخ) مِسْمارْ (میخ)
کَنَسَ (پارو کردن) مِکْنَسَهْ (جاروبرقی) طَرَقَ (کوبیدن) مِطْرَقَه (چکش)
قَبَضَ (گرفتن) مِقْبَضْ (دستگیره) قَرَضَ (قرض دادن) مِقَراض (قیچی)
که شاعر در قسمت اسم آلت می سراید:
"اسم آلت که بر آلت دال است
مِفْعَلْ ، مِفْعَلَهْ ، مِفْعالْ است"
نشانه آن در جمله (مِ ) است. مانند: اِنَّ اللهَ المِعیارِ القلوب
4- اسم تفضیل: برتری یک شخص نسبت به شخص دیگر می باشند همیشه وزن اسم تفضیل برای مذکر (اَفْعَلْ) و برای مونث (فُعْلی) می باشند.
مثل: از کلمه (فَضَلَ اسم تفضیل مذکر : اَفْضَلْ ، اسم تفضیل مونث : فُضْلی)
5- صفت مشبهه: آن است که به میزان ثابت، کمی، اندازه، مقدار دلالت می کنند. وزنهای آن عبارتند از:
وزن: فَعیلْ – فَعوُلْ – فَعَلْ – فَعِلْ – فَعْلْ – فَعْلانْ
مثال: صغیر – صبور – حَسَنْ – فَهِمْ – سَهْلْ – شعبان
نکته:
اگر کلمه ای بر وزن (اَفْعَلْ ، فُعْلی) اسم تفضیل رفته باشند اگر آن کلمه بر بیان
معانی عیب و رنگ دلالت کند، صفت مشبهه است.
رنگهای مذکر: الاسود – الاَبْیَضْ – الاحْمَرْ – الاخْضَرْ – الاصفر
مونث: سوداء – بیضاء – حمراء – خضراء – صفراء
عیب (اَعْمی) کور- نابینا
6- صیغه مبالغه (اسم مبالغه):
آن است که به میزان زیادی- فراوانی، کثرت دلالت می کنند. وزنهای آن عبارتند از:
وزن: فَعِیلْ – فَعوُل – فِعِّیلْ – فِیْعِلْ – فُعُّولْ – فَعَّالْ – فَعَّالَه
مثال: علیم- شکور- صِدِّیْق- سِیِّد- قُدُّوس- عَلّامْ- صَبّاره
نکته:
وزن مشترک (فَعِیلْ ، فَعوُلْ) صفت مشبهه با صفت مبالغه :
(1) اگر کلمه ای که بر این دو وزن رفته اگر بر بیان مقدار، کمی، اندازه، ثابت دلالت کند صفت مشبهه است مانند صغیر، قلیل، صبور
(2) و اگر کلمه بر بیان معانی زیادی، فراوانی دلالت کند صیغه مبالغه است مانند کبیر، علیم، قدیر، شکور، غفور
اسم منصرف و غیرمنصرف (ممنوع من الصرف)
1- اسم منصرف : اسمی است که بعد از حرف جر کسره و تنوین را به خود بپذیرند
سَلَّمْتُ علی رجلٍٍ
نکته: کلیه ضمایر، موصول، اشاره، استفهام، منصرف محسوب میشوند.
2- اسم غیرمنصرف: آن است که بعد از حرف جر کسره و تنوین جر به خود نمی پذیرند بلکه به جای کسره ( ِ ) فتحه ( َ ) به خود می گیرند وآن اگر با نشانه های غیرمنصرف زیر باشند.
نشانه های غیرمنصرف عبارتند از:
1- کلیه اسمهای عَلَمْ مونث: فاطمه، مریم، زینب
2- عَلَمْ غیرعربی: طهران، کورش، آرش
3- هر کلمه ای که در آخر آن (اء – ی) یعنی مونث لفظی باشند غیرمنصرف
4- اسامی شهرها و کشورها: ایران، تبریز، مکّه
5- اغلب صفتی که بر وزنهای جمع مکسر بروند غیرمنصرف است.
وزنهای آن: مَفاعِلْ ، مَفاعیلْ ، اَفاعِلْ، اَفاعِیلْ، فواعِلْ، فواعِیلْ، فُعَلاء
مانند: مَساجِدْ ، محاریب، اکابر ، اقاریر، شواعر، تواریخ، شُعراء
6- صفت یا اسم عَلَم که دارای الف و نون زائد باشد غیرمنصرف است.
مانند عطشان، رمضان، سلیمان
نکته:
7- کلیه پیامبران غیرمنصرفند به جز: "محمد، نوح، هود، لوط، شعیب، شئیث" که منصرفند.
نکته:
اگر در آخر وزن جمع مکسر با شرایط فوق "ه" باشند منصرف می باشند مانند اساتذه، تلامذه
"اسم ممدود الاخر، مقصورالاخر، منقوص الاخر، صحیح الاخر"
(1) اسم ممدود: اسمی که در آخر آن (اء) ختم شوند را ممدودگویند: زهراء- حمیراء- شعیراء
(2) اسم مقصور: اسمی که در بالای آن اسم یک الف کوتاه (ی) ختم شوند را مقصور گویند. موسی- عیسی- دنیا (دنیی)
(3) اسم منقوص: اسمی که به (ی) آخر ماقبل کسره ( ِ ) ختم شوند را منقوص گویند مانند: قاضِیْ، داعِیْ، شاکِیْ
(4) اسم صحیح الاخر: اسمی که نه ممدود باشند، نه مقصور، نه منقوص باشند را صحیح الاخر گویند مانند رجل، المسلم، التلمیذ
نکته (1) :
اسم فاعل منقوص: اسمی که به (ی) آخر ماقبل کسره باشد و بر وزن فاعل باشند را اسم فاعل منقوص گویند مانند شافِی- قاضِی- داعِی
نکته (2) :
هرگاه اسم فاعل منقوص در جمله در حالت رفع یا جر ذکر شوند ی آخر اسم فاعل منقوص حذف میشوند و حرف قبل آن به تنوین جر ( ٍ ) ختم میشوند.
خَرَجَ …………. (باقی) اِنَّ المسلِمَ ………….. (راضی)
سمتُ علی ………… (قاضی)
نکته 3 :
هرگاه اسم فاعل منقوض در جمله در حالت نصبی واقع شوند ی آخر آن حذف و به جای آن (یـ ) کوچک ختم میشوند و در پایان یک تنوین نصب ً می گیرند.
رایتُ …………….. (قاضی) جاءَ حسینُ ………….. (شاکی)
کَانَ المسلمُ …………. (داعی) اِنَّ ……………….. (باقی)
نکته 4 :
اسم منقوض فقط در حالت نصبی اعرابشان ظاهری می باشند.
رایتُ الـ………….. (قاضی)
فعل:
کلمه ای است که برانجام دادن کاری یا روی دادن حالتی در زمان حال،آینده،گذشته دلالت می کنند.
فعل بر سه نوع است: 1- فعل ماضی 2- فعل مضارع 3- فعل امر
1- فعل ماضی: به اولین صیغه اصلی فعل که ریشه آن دارای سه حرف باشند را فعل ماضی گویند و همیشه در زمان گذشته دلالت می کند. خَرَجَ – کتبوا
فعل ماضی شامل: 1-ماضی ساده 2-منفی ماضی 3-ماضی نقلی 4-ماضی استمراری 5-ماضی بعید
1- ماضی ساده: همان صرف چهارده صیغه فعل ماضی ساده می باشند که در ترجمه به معنای (رفتم- رفتی- رفت- رفتیم- رفتید، …)
2- منفی ماضی: فرمول آن (ما + فعل ماضی ساده) که فقط در ترجمه معنای فعل ماضی را به منفی ترجمه می کنیم.
(نرفتم- نرفتی- نرفت- نرفتیم ….)
3- ماضی نقلی: فرمول آن (لم، لما + فعل مضارع مجزوم) در ترجمه به معنای
هنوز نرفته ام- هنوز نرفته ای- هنوز نرفته است- هنوز نرفته ایم …
4- ماضی استمراری: فرمول آن: کانَ+ فعل مضارع ساده (کانَ یَذْهَبُ) در ترجمه معنای فارسی به معنای (گویا می روم- گویا می روی- گویا می رود- گویا می رویم …)
5- ماضی بعید: فرمول آن: کانَ + قَدْ + فعل ماضی (کانَ قَدْجَلَسَ) در ترجمه معنای فارسی به معنای (نشسته بودم، نشسته بودی، نشسته بود، نشسته بودیم، …)
صرف چهارده صیغه فعل ماضی "ذَهَبَ"
غائب مذکر
مفرد
ذَهَبَ
غائب مونث
مفرد
ذَهَبَتْ
مثنی
ذَهَبا
مثنی
ذَهَبَتا
جمع
ذَهَبوُا
جمع
ذَهَبْنَ
مخاطب مذکر
مفرد
ذَهَبْتَ
مخاطب مونث
مفرد
ذَهَبَتِ
مثنی
ذَهَبْتُما
مثنی
ذَهَبْتُما
جمع
ذَهَبْتُمْ
جمع
ذَهَبْتُنَّ
2- فعل مضارع: در زمان حال یا آینده دلالت می کنند.
شامل 1- مضارع ساده 2- منفی مضارع 3- نهی مضارع مخاطب 4- مستقبل
1- مضارع ساده : همان صرف چهارده صیغه فعل مضارع می باشند در ترجمه به معنای "می روم- می روی- می رود، …" صرف چهارده صیغه فعل مضارع ساده از "یَذْهَبُ"
غائب مذکر
مفرد
یَذْهَبُ
غائب مونث
مفرد
تَذْهَبُ
مثنی
یَذْهَبانِ
مثنی
تَذْهَبانِ
جمع
یَذْهَبوُنَ
جمع
یَذْهَبْنَ
مخاطب مذکر
مفرد
تَذْهَبُ
مخاطب مونث
مفرد
تَذْهَبینَ
مثنی
تَذْهَبانِ
مثنی
تَذْهَبانِ
جمع
تَذْهَبوُنَ
جمع
تَذْهَبْنَ
2- منفی مضارع: فرمول آن (لا + فعل مضارع ساده) در ترجمه معنای فارسی: فقط فعل مضارع را منفی می کنند. یَجْلِسُ لایَجْلِسُ
3- نهی مضارع مخاطب: حرکت آن (لا) می باشند این حرف فقط برسر 6 صیغه مضارع مخاطب داخل میشوند. حرکت حرف آخر ( ْ ) ساکن و صیغه های که ن دارند حذف جز صیغه جمع مونث
یَذْهَبُ لاتَذْهَبْ = نرو (مذکر)
یَذْهَبون لاتَذْهَبونَ لاتَذْهَبوُاْ (نروید شما چند مرد)
در ترجمه معنای فارسی به صورت امر دستوری منفی ترجمه میشوند.
4- مستقبل: حروف آن (سَ ، سوُفَ) می باشند این حروف همیشه بر سر فعل مضارع داخل میشوند.
هیچ تغییری در فعل صورت نمی گیرند فقط فعل مضارع از حال به آینده تبدیل می کنند.
یَذْهَبُ سَیَذْهَبُ در آینده نزدیک خواهد رفت
سُوفِ یَذْهَبُ درآینده دور خواهد رفت
3- فعل امر: طلب درخواست کاری را می رساند در ترجمه فعل امر به صورت دستوری مثبت ترجمه میشوند. اُطْلُبْ : طلب کن اِجْلِسْ : بنشین
فعل امر بر سه نوع است: 1- امر غائب 2- امر متکلم 3- امر مخاطب (حاضر)
طریقه ساختن امرغائب و متکلم:
1- به 6 صیغه غائب و متکلم برای امرکردن یک (لِ) می افزائیم.
2- حرکت حرف آخر ( ْ ) ساکن می کنیم.
3- صیغه هایی که ن دارند حذف میشوند جز"ن" جمع مونث
یکتُبُ لِیَکْتُبْ یکتبان لِیَکْتُباْ
اَذْهَبُ لِاَذْهَبْ یَسْمَعْنَ لِیَسْمَعْنَ
نَجْلِسُ لِنَجْلِسْ
مذکر
مفرد
لِیَجْلِسْ
مونث
مفرد
لِتَجْلِسْ
مثنی
لِیَجْلِسا
مثنی
لِتَجْلِسا
جمع
لِیَجْلِسواْ
جمع
لِیَجْلِسْنَ
نکته:
فقط همزه فعل امر در باب افعال (اَ) میگیرد. تُحْسِنُ اََحْسِنْ
4-
امر مخاطب: "حاضر"
طریقه ساختن آن بدین صورت است
"امر مخاطب: از 6 صیغه مضارع مخاطب ساخته میشوند بدین ترتیب" :
1- حروف مضارعه را از اول آن حذف می کنیم.
2- بعد از حذف حرف مضارعه نگاه می کنیم که کلمه اول دارای چه حرکتی دارد.
3- اگر حرکت حرف اول ( ْ ) ساکن بود نگاه به حرکت بعدش می کنیم که دارای چه حرکتی است.
4- اگر حرکت بعداز ساکن ( َ ِ) بود یک همزه ( ا ) به اول کلمه افزوده و همزه هم کسره میگیرد (اِ)
5- اگر حرکت بعد از ساکن ( ُ ) بود یک همزه (ا) به اول کلمه افزوده و همزه هم ضمه میگیرد (اُ)
6- حرکت حرف آخر ( ْ ) ساکن میشوند.
7- صیغه هایی که ن دارند حذف میشوند جز ن جمع مونث تَنْطِقْنَ اِنْطِقْنَ
8- اگر بعد از حذف حرف مضارعه کلمه اول دارای حرکت بود تنها کاری که می کنیم فقط حرکت حرف آخر را ( ْ ) می کنیم و صیغه هایی که ن دارند حذف جز ن جمع مونث تَتَاَلَّمُ تَاَلَّمْ
تَذْهَبُ اِذْهَبْ
تَجْلِسُ اِجْلِسْ
تَکْتُبُ اُکتُبْ
تَعْرَفانِ اِعْرَفاْ
تکتبونَ اُکْتبواْ
تَعْمَلینَ اِعْمَلیْ
نکته:
طریقه شناسایی ن جمع مونث:
1) اگر قبل از (ن) (و، ا، ی) بود "ن" جزء جمع مونث به شمار نمی روند برای امر کردن
"ن" حذف میشوند. مانند تَعْمَلان – تَکْتُبُونَ – تَعْمَلینَ
2) اگر قبل از "ن" (و، ا، ی) نبود"ن" جزء جمع مونث به شمار می رود برای امرکردن
"ن" حذف نمیشود حرکت حرف آخر هم ساکن نمیشود همان حرکت ثابت خود را باقی نگه می دارد.
تَذْهَبْنَ (جمع مونث) تَجْلِسنَ (جمع مونث)
صرف 6 صیغه امر مخاطب ثلاثی مجرد از (تَذْهَبُ)
مذکر مخاطب
مفرد
اِذْهَبْ
مونث مخاطب
مفرد
اِذْهَبی
مثنی
اِذْهَباْ
مثنی
اِذْهَباْ
جمع
اِذْهَبُواْ
جمع
اِذْهَبْنَ
صرف 6 صیغه امر مخاطب ثلاثی مزید (تَتَعَلَّمُ)
مذکر مخاطب
مفرد
تَعَلَّمْ
مونث مخاطب
مفرد
تَعَلَّمْی
مثنی
تَعَلَّماْ
مثنی
تَعَلَّماْ
جمع
تَعَلَّمواْ
جمع
تَعْلَمْنَ
سوالات تجزیه فعل (التحلیل الصرفی)
حال کلمه را شناختیم که فعل است درتجزیه فعل این موارد مورد سوال قرار می گیرند.
1- چه نوع فعلی است (ماضی، مضارع، امر)
2- چه صیغه ای است (مفرد مذکر غائب، …)
3- ثلاثی مجرد است یا مزید (در صورت مزید بودن) از چه نوعی می باشند.
4- مبنی، معرب
5- لازم، متعدی
6- معلوم، مجهول
7- معتل، صحیح (در صورت معتل یا صحیح بودن) از چه نوعی می باشند.
یُهبُّ : فعل مضارع، مفرد مذکر غائب، ثلاثی مجرد
ناصروا: فعل ماضی، جمع مذکر غائب، ثلاثی مزید (مفاعله)
یَسْتکبرونَ: فعل مضارع، جمع مذکر غائب، ثلاثی مزید
اِذْهَبْی: فعل امر، مفرد مونث مخاطب، ثلاثی مزید
تَعَلَّمواْ: فعل امر، جمع مذکر مخاطب، ثلاثی مزید (تَفَعُّلْ)
ثلاثی:
فعلی که ریشه آن دارای سه حرف باشند را ثلاثی گویند. خَرَجَ – کَتَبَ
ثلاثی بر دو نوع است:
1- ثلاثی مجرد: به اولین صیغه اصلی فعل که ریشه آن دارای سه حرف باشند، ثلاثی مجرد است.
کَتَبَ – کتبوا – یَذْهَبانِ
2- ثلاثی مزید: علاوه برریشه اصلی فعل یک یا چند حرف به سه حرف اصلی اضافه شوند، را ثلاثی مزید گویند. یَسْتَخْدِمونَ – ناصَروا
نکته:
"طریقه شناسایی ثلاثی مجرد از مزید"
1) اگر فعل ما ماضی بود فقط نشانه آخر آن فعل را حذف کنیم اگر بعد از حذف نشانه آخر سه حرف باقی ماند ثلاثی مجرد است: مانند کتبوا
2) اگر فعل ما مضارع بود ابتدا حروف مضارعه را حذف + نشانه آخر (ان، ون، ین) دارد را حذف می کنیم اگر بعد از حذف نشانه اول و آخر سه حرف باقی ماند ثلاثی مجرد است مانند یَذْهَبان و اگر بیشتر از سه حرف بود ثلاثی مزید است مانند یَسْتَکْبِرونَ
3) اگر فعل ما امر بود اگر اول فعل امر (اِ ، اَ ، اُ) نبود فقط حرکت حرف اول علامت و حرکت حرف آخر ( ْ ) ساکن بود فعل امر ثلاثی مزید است.
تَتَعَبَّدُ تَعَبَّدْ تَتَاَلمونْ تَاْلمواْ تَتَحَدَّثْنَ تَحَدَّثْنَ
وزنهای ثلاثی مزید عبارتند از:
وزن
ماضی
مضارع
مصدر
امر
حروف زائد
1- افعال
حَسَنَ
اَفْعَلَ
اَحْسَنَ
یُفْعِلُ
یُحْسِنُ
اِفْعالْ
اِحْسانْ
اَفْعَلْ
اَحْسَنْ
همزه
2- تفعیل
قَدَمَ
فَعَّلَ
قَدَّمَ
یُفَعِّلُ
یُقّدِّمُ
تفعیل
تقدیم
فَعِّلْ
قَدِّمْ
تکرار عین الفعل
3- استفعال
خَدَمَ
اِسْتَفْعَلَ
اِسْتَخْدَمَ
یَستَفْعِلُ
یَسْتَخْدِمُ
اِِسْتِفْعالْ
اِستخدام
اِسْتَفْعِلْ
اِسْتَخْدِمْ
همزه- س- ت
4- انفعال
قَلَبَ
انْفَعَلَ
اِنْقَلَبَ
یَنْفَعِلُ
یَنْقَلِبُ
اِنْفِعالْ
انقلابْ
اِنْفَعِلُ
اِنْقَلِبْ
همزه- ن
5- افتعال
حَسَبَ
اِفْتَعَلَ
اِحْتَسَبَ
یَفْتَعِلُ
یَحْتَسِبُ
افتعال
اِحْتِسابْ
اِفْتَعِلْ
اِحْتَسِبْ
همزه- ت
6- تفاعُلْ
قَرَبَ
تَفاعَلَ
تَقارَبَ
یَتَفاعِلُ
یَتَقارِبُ
تفاعُلْ
تَقارُبْ
تَفاعَلْ
تَقارِبْ
ت- الف
7- تَفَعُّلْ
قَدَمَ
تَفَعَّلَ
تَقَدَّمَ
یَتَفَعَّلُ
یَتَقَدَّمُ
تَفَعُّلْ
تَقَدُّمْ
تَفَعِّلْ
تَقارِبْ
ت- الف
8- مُفاعِلَه
نَصَرَ
فاعَلَ
ناصَرَ
یُفاعِلُ
یُناصِرُ
مُفاعِلَه
مُناصِرَه
فاعِلْ
ناصِرْ
الف
نکته 1 :
باب های "افعال، تفعیل" برای متعدی کردن فعل لازم به کار می روند.
نکته 2 :
باب های "مُفاعَلَه ، تفاعُلْ" برای بیان مشارکت بکار می روند.
نکته 3 :
باب های "افتعال، انفعال، تَفَعُّلْ" برای بیان مطاوعه بکار می روند.
نکته 4 :
باب "استفعال" برای طلب درخواست بکار می رود.
مبنی، معرب:
اقسام مبنی ها در فعل:
1-چهارده صیغه ماضی 2-فعل امر 3- فقط دوصیغه (12 و6) جمع مونث مبنی هستند
معرب: 14 صیغه فعل مضارع معربند بجز (12 و 6) جمع مونث
فعل لازم، متعدی:
1- فعل لازم: فعلی که تنها به فاعل نیاز دارد.
2- فعل متعدّی: فعلی که علاوه بر فاعل به مفعول هم نیاز دارد.
"طریقه تشخیص راههای متعددی"
1- از طریق معنا (چه کسی را، چه چیزی را) اگر معنا داد متعددی است درغیر اینصورت لازم است.
جَلَسَ چه چیزی را نشست؟ چه کسی را نشست
یَذْهَبُ چه چیزی را می رود؟ چه کسی را می رود
کَتَبَ چه چیزی را نوشت؟
یری چه کسی را می بیند؟
2- باب های "مُفاعَلَه ، افعال، تفعیل، استفعال" معمولاً متعدی هستند.
نکته: کلمه های زیر با وجود آنکه از باب های فوق هستند اما لازم محسوب می گردند.
افق کرد ، بارید ، پرشد ، شتافت ، هجرت کرد، فکر کرد ، سفر کرد ، استراحت کرد، استقامت کرد
افاقَ ، اَمْطَرَ ، اَفْلَحَ ، اَسْرَعَ ، هاجَرَ ، فَکَّرَ ، سافَرَ ، استراحَ ، استقامَ
3- تمامی فعلهای مجهول متعددی هستند.
4- به فعلی که ضمیر متصل نصبی و جری به آن متصل باشد متعددی می گویند.
ضمیر متصل نصبی و جری: ه ، هما، هم، ها، هما، هنَّ، کَ، کُما، کُمْ، کِ، کُما، کُنَّ، ی، نا.
رایتُهم ، ینصُرُکَ
5- رباعی مجرد متعددی است.
نکته :
موارد تشخیص فعل لازم:
1- از راه معنی کردن
2- باب های انفعال، تفاعُلْ معمولاً لازم هستند.
3- فعل هایی که ماضی آنها بر وزن "فَعُل" هستند.
صَلُحَ : نیکو و صالح شد قَرُبَ: نزدیک شد بَعُدَ : دور شد جَلُدَ: چالاک شد
نکته :
فعلهایی که دو مفعولی می باشند عبارتند از:
جَعَلَ (قرارداد)، عَلَّمَ (یاد داد)، اعْطی (عطا کرد)، وَهَبَ (بخشید)، اَذاقَ (چشاند)، کَسی (پوشاند)، اَوْدَعَ (روزی داد)، آتی (داد)، اِهْدِ (هدایت کن)
عَلّمَ المعلمُ التلمیذهُ درساً ، اهدنا الصراط المستقیم
فعل معلوم، مجهول
1- فعل معلوم: فعلی که فاعلش در جمله ذکر شده باشد را فعل معلوم گویند.
نَصَرَ علیُ حسینَ
2- فعل مجهول: فعلی که فاعلش در جمله ذکر نشده باشد را فعل مجهول گویند.
کُتِبَ الدرسَ
فاعل بر سه نوع است:
1- فاعل (اسم ظاهر): و آن هنگامی است که بعد از فعل، فاعل به صورت یک اسم ظاهر ذکر شوند را فاعل اسم ظاهر گویند و علامت اش مرفوع است.
یَسْتَخْرجُ الطلابُ الصفَ
2- فاعل (ضمیر بارز): و آن هنگامی است که بعد از فعل، فاعل ما به صورت یک اسم ظاهر ( ُ ) ذکر نشده باشند در این هنگام خود آن ضمیری که به فعل چسبیده است به عنوان فاعل (ضمیر بارز) گویند و اعرابشان محلاً مرفوع می باشند.
کتبــوا الدرسَ
3- فاعل (ضمیر مستتر): و آن هنگامی است که بعد از فعل، فاعل، نه به صورت یک اسم ظاهر ( ُ ) ذکر شده باشند و نه به صورت ضمیر بارزی باشند که به فعل چسبیده اند در این هنگام فاعل جمله را طبق صیغه اصلی فعل ضمایر منفصل همان صیغه را پیدا کرده بعنوان فاعل (ضمیر بارز) ذکر می کنیم و اعرابشان محلاً می باشند.
یَسْتَخْرِجُ الصَف
نکته 1 : همیشه فاعل ضمیر مستتر در صیغه های (1، 4، 7، 13، 14) در 5 صیغه می باشند.
نکته 2 : اگر جمله با فعل امر شروع شود همیشه فاعل فعل امر در خودش به صورت ضمیر مستتر (اَنْتَ) می باشند و کلمه بعد از فعل امر همیشه نقش مفعول و منصوب می باشند.
اُکْتُبْ الدرسَ
طریقه ساختن فعل ماضی، مضارع معلوم به مجهول
1- حرکت حرف اول فعل ماضی یا مضارع را برای مجهول کردن ( ُ ) میدهیم.
2- حرکت یک حرف مانده به آخر برای مجهول کردن در ماضی ( ِ ) و در مضارع ( َ ) میدهیم.
3- حرکت حرف آخر چه در ماضی، چه در مضارع ثابت باقی می ماند.
کَتَبَ (فعل معلوم) ، مجهول آن: کُتِبَ یَسْتَخْرِجُ (فعل معلوم) ، مجهول آن : یُسْتَخْرِجُ
طریقه ساختن جمله معلوم به مجهول
1- فعل جمله را به مجهول تبدیل می کنیم.
2- فاعل جمله معلوم را برای مجهول کردن حذف می کنیم.
3- مفعول جمله معلوم را برای مجهول کردن به جای فاعل جمله مجهول می آوریم و علامت فاعل را به آن میدهیم.
4- دیگر مفعول جمله معلوم را که به جای فاعل جمله مجهول آوردیم در ترکیب بعنوان فاعل فعل مجهول ذکر نمی کنیم بلکه به عنوان نائب فاعل فعل مجهول ذکر می کنیم.
کَتَبَ التلمیذ الدرسَ (جمله معلوم) مجهول آن : کُتِبَ الدرسُ
"طریقه ساختن جمله معلوم به مجهول"
1- فعل جمله را به مجهول تبدیل می کنیم.
2- فاعل جمله معلوم را برای مجهول کردن حذف می کنیم.
3- مفعول جمله معلوم را برای مجهول کردن به جای فاعل جمله مجهول می آوریم و علامت فاعل را به آن میدهیم.
4- دیگر مفعول جمله معلوم را که به جای فاعل جمله مجهول آوردیم در ترکیب بعنوان فاعل فعل مجهول ذکر نمی کنیم بلکه به عنوان نائب فاعل فعل مجهول ذکر می کنیم.
کَتَبَ التلمیذُ الدرسَ (جمله معلوم) (مجهول آن) کُتِبَ الدرسُ
یَسْتَخْرِجُ الطلابُ الصَفَ (جمله معلوم) (مجهول آن) یُسْتَخْرِجُ الصفُ
نکته 1 :
هرگاه بخواهیم جمله معلوم را به مجهول تبدیل کنیم وقتی که فاعل جمله معلوم را حذف کردیم مفعول جمله معلوم را که به جای نائب فاعل آوردیم اگر به صورت مونث بود فعل ما هم به صورت مونث آورده میشوند.
نَصَرَ علـیُ فاطـمهَ (جمله معلوم) (مجهول آن) نُصِرَتْ فاطـمهُ
نکته 2 :
هرگاه بخواهیم جمله معلوم را به مجهول تبدیل کنیم وقتی که فاعل جمله معلوم را حذف کردیم مفعول جمله معلوم را که به جای نائب فاعل آوردیم اگر به صورت جمع مذکر باشد چون نائب فاعل مرفوع است جمع مذکر هم در حالت رفعی به جای ُ با (ونَ) ختم میشود.
یَصَـلِّیُ المسلمونَ العالـمین (جمله معلوم) (فعل مجهول) یُصَـلَّیُ العالـمونَ
نکته:
فعل های متعددی همه مجهول می باشند به هیچ وجه فعل لازم نمی تواند مجهول واقع شوند.
کَتَبَ (متعددی) (مجهول آن) کُتِبَ
یَسْتَخْرِجُ (متعددی) (مجهول آن) یُسْتَخْرِجُ
"خَرَجَ ، جَلَسَ" لازم است بنابراین نمی تواند فعل لازم را مجهول کرد.
"فعل معتل، صحیح"
1) فعل معتل: فعلی که یکی از حروف اصلی آن حروف عله باشند را معتل گویند.
حروف عله : (و – ا – ی) قَوَمَ – اَخَذَ – یَسَرَ
2- فعل صحیح: فعلی که هیچ یک از حروف اصلی آن عله نباشد را صحیح گویند.
کَتَبَ – جَعَلَ – هَبَبَ (هَبَّ) – امَرَ
نکته:
هرگاه دومین حرف از حروف اصلی آن "و" یا "ا" باشند برای مجهول کردن در ماضی "و"، "ا" به جای حرف یکی مانده به آخر که ( ِ ) کسره میگیرد "و" ، "ا" به (یـ ) ختم میشود و حرف قبل آن هم به کسره ختم میشود.
عَوَشَ (فعل معلوم) (مجهول آن) عِیْشَ
زاد (فعل معلوم) (مجهول آن) زیدَ
و اما اگر فعل مضارع باشند به جای حرف یکی مانده به آخر که "و – ی" باشد "و" یا "ی" به "ا" ختم میشود.
یٍَسْتَطیعُ العدُّو الهزیمهَ فی الحربِ المفروضَهِ (جمله معلوم)
تُسْتَطاعُ الهزیمهُ فی الحربِ المفروضَهِ (جمله مجهول)
"مبحث حرف"
حروف بر دو نوعند: 1- حروف عامل: حروفی هستند که اگر بر سر کلمه ای وارد شوند حرکت حرف آخر آن کلمه را تغییر می دهند. المدرسهُ فی المدرسهِ
2- حروف غیرعامل: حروفی هستند که اگر بر سر کلمه ای داخل شود حرکت کلمه بعد از خود هر علامت یا نقشی که می گیرند طبق کلمه قبل از حروف غیرعامل علامت یا نقش می گیرند.
جـاءَ حسـینُ ثُـمَّ علـیُ
انواع حروف عامل:
1- حرف جر: عبارتند از (فی، مِنْ ، عَلی، لـِ ، بـِ ، حَتّیَ ، مُنْذُ ، خَلا ، خاشا ، عَنْ ، مَعَ) این حروف همیشه بر سر یک اسم داخل می شوند حرکت حرف آخر آن اسم را به ( ِ ) کسره تبدیل می کنند و نقش مجرور به حرف جر می باشند و خود حرف جر با کلمه بعدشان با هم به عنوان جار و مجرور می باشند. المدینهَ الی المدینهِ
نکته : هرگاه بعد از حرف جر یک اسم جمع مذکر ذکر شوند بعنوان مجرور به حرف جر، چون کلمه بعد از حرف جر همیشه مجرور است جمع مذکر هم در حالت جری به جای کسره با (ینَ) ختم می شوند. سلمــتُ علی المسلمینَ
2- حروف نصب: عبارتند از (اَنْ ، لَنْ ، کَیْ ، اٍِذَنْ ، لـِ ، حتی) این حروف همیشه بر سر یک فعل مضارع داخل میشوند حرکت حرف آخر فعل مضارع را به ( َ ) فتحه تبدیل می کنند و صیغه هایی که ن دارند حذف میشوند جز صیغه جمع مونث
یَکْتُبُ اَنْ یکتُبَ یَسْمَعوُنَ لَنْ یَسْمَعُوا
تَذْهَبْنَ حَتَّی تَذْهَبْـنَ
نکته: طریقه شناسایی ن جمع مونث:
1) اگر قبل از "ن" ، "و – ا – ی" بود "ن" جزء جمع مونث به شمار نمی روند ن حذف میشوند.
تَذْهبانِ تکتبون تَعْلَمینَ
اَنْ تَذْهَبا لَنْ تَکْتُبوا اَنْ تَعْلَمیَ
2) اگر قبل از "ن" "و – ا – ی" نبود "ن" جزء جمع مونث به شمار می روند ن حذف نمیشوند. یَسْمَعْنَ (نصب آن) اَنْ یَسْمَعْـنَ
نکته:
فرق حروف مشترک (لـِ ، حتّی) حرف جر با (لـِ ، حتّی) حرف نصب
1) اگر بعداز (لـ ، حتّی) اسم بود (لـِ ، حتّی) جزء حرف جر است و کلمه بعدش مجرور به حرف جر است. لِـمدرسهِِ حتّی تلمیذِ
2- اگر بعد از (لـِ ، حتّی) فعل مضارع بود و آخر فعل مضارع هم ( َ ) فتحه بود (لـِ ، حتّی) جزء حرف نصب است. لَـیَغْفَرَ حتّی یَجْلِسَ
که عربها حروف نصب را به صورت قالب شعری بیان نموده اند.
"اَنْ ، لَنْ ، پس ، کَیْ ، اِذَنْ مضارع جون، نصب را بزن"
3- حروف جزم : عبارتند از "لَمْ ، لَمّا ، لانهی ، لـِ امر غائب"
این حروف همیشه بر سر یک فعل مضارع داخل میشوند حرکت حرف آخر فعل مضارع را به
( ْ ) ساکن تبدیل می کنند و صیغه هایی که ن دارند حذف میشوند جز ن جمع مونث.
تَعْرَفُ لم تَعْرَفْ تکتبونَ لاتکتبواْ
یَجْلِسُ لِیَجْلِسْ
نکته: حرف جزم (لا نهی) فقط بر سر 6 صیغه مضارع مخاطب ساخته میشوند قواعد آن طبق حروف جزم بالا انجام می گیرند.
یَذْهَبُ لاتَذْهَبْ
4- حروف شرط : عبارتند از "اِنْ (اگر) – مَنْ (هرکسی) – ما (هرچیزی) – اَیْنَما ، مَهما (هرکجا)"
این حروف همیشه بر سر دو فعل مضارع داخل میشوند حرکت حرف آخر هر دو فعل مضارع را به ( ْ ) ساکن تبدیل می کنند و صیغه هایی که ن دارند حذف میشوند جز ن جمع مونث که اولین فعل در ترکیب بعنوان فعل شرط یا سوال شرط و دومین فعل در ترکیب بعنوان جواب شرط محسوب میشوند.
اِنْ تـدرسْ تَنْجَـحْ (اگر درس بخوانی قبول می شوی)
اینما تَنْظُرواْ تُشاهدواْ مِنْ عجائب المخلوقات (هرکجا که نگاه کنید عجائب مخلوقات را می بینی)
نکته :
گاهی یک فعل شرط دو جواب شرط را به خود دارا می باشند که در ترکیب جواب شرط (1) و جواب شرط (2) ذکر میشوند.
اِنْ تَنْصُرْالله یَنْصُرْکُمْ و یُثبت اقدامَکُمْ
نکته:
هرگاه فعل شرط یا جواب شرط ما به (ی) آخر ختم شده باشند و علاوه بر "ی" آخر به جواب شرط یک حرف عطف (فـ ) هم بچسبند جائز است آن حرف "ی" و "ف" را حذف کنیم و حرف قبل آن هر علامتی که دارد ثابت باقی می ماند.
"هو یَعْصِیُ الله فیستولِیُ علیه الشیطان" با آوردن حروف شرط جمله این چنین میشود:
اِنْ یَعْصِ الله یستولِ علیه الشیطان
نکته:
هرگاه فعل شرط یا جواب شرط ما به صورت دو فعل ماضی باشد در ماضی حرکت حرف آخر ساکن نمیشود همان حرکت ثابت خود را میگیرد فقط نقش ترکیب خود در جمله را میگیرد و فقط معنای فعل ماضی به مضارع تبدیل می شود.
هرکس که چاهی برای برادرش حفر کند اول خودش در آن می افتد.
مَنْ حَفَرَ بِئراً لِاَخیهِ وَقَعَ فیه
5- حروف مشبهه بالفعل: عبارتند از "اِنَّ – اَنَّ – کَاَنَّ – لکِنَّ – لَیْتَ – لَعَلَّ" این حروف همیشه بر سر دو اسم داخل میشوند اسم اولی را ( َ ) منصوب و اسم دومی را ( ُ ) مرفوع می کنند که اسم اولی در ترکیب بعنوان اسم حروف مشبهه بالفعل و منصوب و اسم دوم در ترکیب بعنوان خبر حروف مشبهه بالفعل و مرفوع می باشند.
اِنَّ التلمیذَ مودبٌ
5- حروف افعال ناقصه: عبارتند از "کانَ – صارَ – لَیْسَ – مادامَ – ماذال – اَصْبَحَ" این حروف مثل حروف مشبهه بالفعل می باشند یعنی بر سر دو اسم داخل میشوند. کارشان برعکس آن حروف عمل می کنند یعنی اسم اولی را مرفوع و اسم دوم را منصوب می کنند که اسم اولی در ترکیب بعنوان اسم حروف افعال ناقصه و مرفوع و اسم دوم در ترکیب بعنوان خبر حروف افعال ناقصه و منصوب می باشند.
کانَ المسلمُ محبوبً
نکته های مربوط به حروف مشبهه بالفعل و افعال ناقصه
نکته 1 :
1- کلیه ضمایر متصل وقتی به حروف مشبهه بالفعل و افعال ناقصه بچسبند خود ضمایر بعنوان اسم آن حروف محسوب میشوند و اعرابش محلاً می باشند و کلمه بعد از آن بعنوان خبر آن حروف ذکر میشوند.
انَّــهُ توابٌ رحیمٌ
اَصبَحْتُمْ التلمیذَ المریضَ
نکته 2 :
2- هرگاه به حروف مشبهه بالفعل، افعال ناقصه ضمیر منفصل ذکر شوند بعنوان اسم آن حروف ضمیر منفصل به هیچ وجه نمی توان بعنوان اسم آن حروف محسوب شوند در واقع باید ضمیر متصل همان صیغه را پیدا کرده و به آن حروف بچسبانیم که به عنوان اسم آن حروف ذکر شوند و اعرابش محلاً میباشد.
اَنْتَ مومنٌ انَّ اَنْتَ مومنٌ : جمله غلط است که باید ضمیر متصل آنرا بدست آوریم که بدین صورت: اِنَّــکَ مومنٌ اَصْبَحْــنا الرجلَ
نکته 3 :
3- هرگاه بعد از حروف مشبهه بالفعل فقط (اِنَّ ، اَنَّ) یک لفظ (ما) بچسبد این ما به عنوان ماکافه محسوب میشود با آمدن این لفظ ما عمل حروف مشبهه بالفعل را خنثی می کند یعنی از کلمه بعد از (انَّما) جمله نقش می پذیرد که نقش مبتدا ، خبر می باشند.
اِنَّــما الحیوهُ الدنیا حلاوهٌ
نکته 4 :
هرگاه بعد از حروف مشبهه بالفعل یا افعال ناقصه 2 اسم جمع مذکر ذکر شوند به عنوان اسم یا خبر آن حروف چون اسم و خبر حروف به صورت منصوب و مرفوع است جمع مذکر در حالت رفعی به جای ضمه ُ با (ونَ) و در حالت نصبی به جای فتحه با (ینَ) ختم میشوند و اعرابش محلاً میباشد. "المسافرونَ کثیرونَ فی محطه القطار"
اِنَّ المسافرینَ کثیرونَ فی محطهِ القطار
کانَ المسافرونَ کثیرینَ فی محصله القطار
نکته 5 :
هرگاه بعد از حروف مشبهه بالفعل یا افعال ناقصه 2 اسم مثنی ذکر شوند بعنوان اسم یا خبر آن حروف چون اسم و خبر حروف به صورت منصوب و مرفوع است. اسم مثنی در حالت رفعی به جای ضمه با (انِ) و در حالت نصبی به جای فتحه با (ینِ) ختم میشوند و اعراب آن محلاً میباشد. "المهذبانِ محترمانِ"
اِنَّ المهذبینِ محترمانِ لَیْسَ المهذبانِ محترمینِ
نکته 6 :
هرگاه بعد از حروف مشبهه بالفعل یا افعال ناقصه دو اسم جمع مونث ذکر شوند به عنوان اسم یا خبر آن حروف چون اسم و خبر حروف به صورت منصوب و مرفوع است جمع مونث هم در حالت رفعی به جای ضمه با (اتُ) ظاهری ختم میشوند و در حالت نصبی به جای فتحه با (اتِ) ختم میشوند و اعرابش در این حالت محلاً میباشد. التلمیذاتُ محترماتٌ
صارُ التلمیذاتُ محترماتٍ لَیْتَ التلمیذاتِ محترماتٌ
نکته 7 :
گاهی خبر حروف مشبهه بالفعل، افعال ناقصه به صورت جمله فعلیه است که در این هنگام خبر جمله فعلیه اعرابش محلاً میباشد.
اِنَّ المسلِمَ یَذْهَبُ الی المسجد کانَ التلمیذُ یَسْمَعُ کلامَ الحقِّ
نکته 8 :
گاهی خبر حروف مشبهه بالفعل یا افعال ناقصه به صورت جار و مجرور است که در این هنگام خبرش اعراب آن محلاً میباشد.
کانَ المعلمُ فی الصفِّ اِنَّ التلمیذَ فی المدرسهِ
نکته 9 :
هرگاه بعد از حروف مشبهه بالفعل یا افعال ناقصه اسم خمسه (اَبْ – اَخْ – فوُ – ذو- حم) ذکر شوند بعنوان اسم یا خبر آن حروف چون اسم و خبر حروف به صورت منصوب و مرفوع است اسم خمسه در حالت رفعی به جای ضمه با (و) و در حالت نصبی به جای فتحه با (ا) و در حالت جری به جای کسره با (ی) ختم میشوند و اعرابشان محلاً میباشد.
ابوذوالکرمِ والصدق
اِنَّ ابا ذو الکرم و الصدق کانَ ابو ذا الکرم و الصدق
7- لانفی جنس:
این حرف لا می باشند کارش مثل حروف مشبه بالفعل میباشد یعنی بر سر دو اسم داخل میشود اسم اولی را منصوب و اسم دومی را مرفوع می کند که اسم اولی در ترکیب بعنوان اسم لانفی جنس و منصوب و اسم دوم در ترکیب بعنوان خبر لانفی جنس و مرفوع میباشد.
لا لباسَ اَجْمَلُ فی العاقبه
نکته:
گاهی خبر لای نفی جنس به صورت جمله فعلیه است که در این صورت خبر آن اعرابش محلاً مرفوع می باشند. لا شیءَ یَصْعَدُ بالانسانِ
نکته :
گاهی خبر لای نفی جنس به صورت جار و مجرور است یعنی بعد از اسم لای نفی جنس بلافاصله یک حرف جر به دنبال کلمه بعدش می آیند که خود حرف جر با کلمه بعدش که به عنوان جار و مجرور است خبر لای نفی جنس میباشد و اعرابش محلاً میباشد.
لا خیرَ فی الباطل
نکته:
هیچگاه اسم لای نفی جنس ال و تنوین نمی گیرند.
لا … الا ذوالفقار. (سیفَ ، السیفَ، سیفً)
نکته : گاهی خبر لای نفی جنس در جمله ذکر نمیشوند یعنی خبر لای نفی جنس نه به صورت جار و مجرور و نه به صورت جمله فعلیه و نه به صورت یک اسم ضمه دار ذکر شود در این هنگام بعد از اسم لای نفی جنس می نویسیم و خبرش محذوف است.
لا حولَ و لا قوهَ الا بالله.
حروف غیرعامل:
انواع حروف غیرعامل عبارتند از:
1- حرف عطف: (وَ – فَ – ثُمَّ – اَوْ – اَمْ – لکِنْ) این حروف بین دو اسم یا دو جمله می آیند که این اسم یا دو جمله را از هم جدا می کنند و از نظر اعراب کلمه بعد از حرف عطف هر علامت یا ترکیبی که می خواهد بگیرد طبق کلمه قبل از حرف عطف میباشد و نقش معطوف می باشند.
جاءَ حسینُ ثُمَّ علیُ
2- حرف نفی : (ما ، لا) : ما : بر سر ماضی، لا، بر سر مضارع داخل میشوند هیچ تغییری در فعل صورت نمی گیرد فقط فعل را در ترجمه منفی می کنند.
خَرَجَ (خارج شد) ماخَرَجَ
یکتُبُ (می نویسد) لایکتُبُ (نمی نویسد)
3- حرف مستقبل (سَ ، سَوْفَ) : این حروف فقط بر سر فعل مضارع داخل می شوند و فقط معنای فعل مضارع از حال به آینده تبدیل می کند.
یَذْهَبُ (می رود) سَیَذْهَبُ و سوفَ یَذْهَبُ : خواهد رفت
4- حرف پرسشی (هَلْ ، ا)
5- حروف جواب (نَعَمْ ، لا)
6- حرف تعریف (ال) المسلم
7- حرف ندا (یا)
8- حرف تحقیق : قد + فعل ماضی قَدْ کَتَبَ
9- حرف تقلیل : قد + فعل مضارع قد یَذهَبُ
10- ماکافّه : ما متصل به حروف مشبهه بالفعل است. انّما
11- نون وقایه : بین فعل یا حروف با "ی" متکلم وحده می آید. رایتنی
نکته:
اقسام لا:
1- لا نهی 2- لا نفی 3- لا نفی جنس
لا نهی و لا نفی هر دو بر سر فعل مضارع می آیند اگر آخر فعل مضارع ( ْ ) بود لا، نهی است و اگر بعد از لا فعل مضارع بود هیچ تغییری در فعل صورت نگرفت لا نفی است : لا تَذْهَبُ
و اگر بعد از لا فعل نبود یعنی اسم بود (لا) لا نفی جنس است.
لاخیرَ فی الباطل
سوالات تجزیه حرف (التحلیل الصرفی)
1- چه نوع حرفی است (حرف جر، …) اِنَّ: حرف مشبهه بالفعل- عامل- مبنی بر فتحه
2- عامل است یا غیرعامل فی: حرف جر- عامل- مبنی بر سکون
3- مبنی بر چیست؟ ال: حرف تعریف- غیرعامل- مبنی بر سکون
ثُمَّ: حرف عطف- غیرعامل- مبنی بر فتحه
نکته : کلیه حروف چه عامل، چه غیرعال مبنی هستند.
ترکیب (اعْرِبْ ، الاعرابْ)
مرفوع ( ُ ) منصوب ( َ ) مجرور ( ِ ) مجزوم ( ْ )
اقسام مرفوعات :
1- مبتدا 5- اسم حروف افعال ناقصه
2- خبر 6- خبر حروف مشبهه بالفعل
3- فاعل 7- فعل مضارع
4- نائب فاعل 8- خبر لانفی جنس
اقسام منصوبات :
1- مفعول
2- اسم حروف مشبهه بالفعل
3- خبر حروف افعال ناقصه
4- اسم لا نفی جنس
5- مضاف در سه حالت رفع، نصب، جر َ ِ ُ
اقسام مجرورات :
1- مجرور به حرف جر
2- مضاف الیه
3- موصوف و صفت
اقسام مجزومات :
1- حروف شرط
2- حروف جزم
جمله اسمیه:
جمله ای که با اسم شروع شود را جمله اسمیه گویند.
فرمول جمله اسمیه : مبتدا + خبر
مبتدا : اسمی که در ابتدای جمله ذکر شود را مبتداگویند وهمیشه علامتش مرفوع ( ُ ) است.
خبر: اسمی که بعد از مبتدا ذکر شود و از نظر معنا کامل کننده اسم قبل از خود باشد را خبر گویند. و همیشه هم علامتش مرفوع ( ُ ) است.
التلمیذُ مودبٌ
نکته:
کلیه ضمایر، موصول، اشاره، استفهام، اگر در ابتدای جمله ذکر شوند نقش مبتدا به خود می گیرند چون مبتدا مرفوع است در این هنگام اعرابش محلاً مرفوع می باشد.
هو الامیرُ الذینَ یساعدونَ فی الخیرات
خبر بر چهار نوع است:
1- گاهی خبر به صورت مفرد: و آن هنگامی است که بعد از مبتدا خبر ما فقط یک کلمه به دنبالش ذکر شود که خود آن یک کلمه به تنهایی از نظر معنا کامل کننده اسم قبل از خود باشد را خبر گویند و فقط خبر مفرد اعرابش مرفوع است.
مانند : المسلمُ محبوبٌ
2- گاهی خبر بصورت جمله اسمیه: و آن هنگامی است که بعد از مبتدا خبرها به صورت دو اسم یا بیشتر به دنبال آن ذکر شوند که خود آن دو اسم یا بیشتر با هم از نظر معنا کامل کننده اسم قبل از خود باشند را خبر جمله اسمیه گویند و اعرابش محلاً مرفوع می باشد.
الصبرُ مِفتاحُ الکلام
3- گاهی خبر بصورت جمله فعلیه: و آن هنگامی است که بعد از مبتدا خبر ما به صورت یک فعل به دنبال کلمه بعدشان ذکر شوند که خود آن فعل با کلمه بعدشان با هم از نظر معنا کامل کننده اسم قبل از خود باشند از خود فعل تا آخر کلمه را خبر جمله فعلیه گویند و اعرابش محلاً مرفوع می باشد.
التلمیذُ یَذْهَبُ الی المدرسه
4- گاهی خبر بصورت شبه جمله است و آن هنگامی است که بعد از مبتدا خبر ما به صورت یک حرف جر به دنبال کلمه بعدشان ذکر شوند که خود حرف جر با کلمه بعدشان با هم از نظر معنا کامل کننده اسم قبل از خود باشند از خود حرف جر تا آخر کلمه را خبر (شبه جمله) و اعرابش محلاً مرفوع می باشد.
المسلمُ فی المسجد
نکته:
در دو شرط زیر خبر بر مبتدا مقدم می شود اگر در این دو شرط زیر بیاید کلمه اول بعنوان خبر مقدم و کلمه بعدش به عنوان مبتدا موخر نامیده می شود که مبتدا موخر همیشه به صورت نکره تنوین دار است.
1) اگر در ابتدای جمله یک جار و مجرور ذکر شود خود جار و مجرور در ابتدای جمله بعنوان خبر مقدم و کلمه بعدش به عنوان مبتدای موخر می باشد که همیشه به صورت نکره تنوین دار است.
فی المدرسهِ تلمیذٌ
2) اگر در ابتدای جمله یک ظرف (عِنْدَ + ضمایر متصل) با هم ذکر شوند خود ظرف (عِنْدَ) + ضمایر متصل با هم به عنوان خبر مقدم و کلمه بعدش بعنوان مبتدا موخر نامیده می شود.
عِنْدَنا قلمُ
جمله فعلیه : جمله ای که با فعل شروع شود را جمله فعلیه گویند.
فرمول جمله فعلیه:
فعل+ فاعل+ مفعول+ حرف جر+ مجرور به حرف جر+ مضاف+ مضاف الیه+ موصوف+ صفت
فاعل : یک اسم ضمه ( ُ ) داری که بعد از یک فعل ذکر شود را فاعل گویند و همیشه فاعل علامتش ُ مرفوع است.
فاعل بر سه نوع است:
1- فاعل بصورت (اسم ظاهر): و آن هنگامی است که بعد از فعل فاعل ما به صورت یک اسم ضمه دارد ( ُ ) ظاهر ذکر شوند را (فاعل اسم ظاهر) گویند و فقط فاعل اسم ظاهر اعرابش مرفوع است.
یَسْتَخْرَجُ الطلابُ الصَّفَ
2- فاعل بصورت ضمیر بارز: و آن هنگامی است که بعد از فعل، فاعل ما به صورت یک اسم ظاهر ذکر نشده باشد در این هنگام خود آن ضمیری که به فعل چسبیده است بعنوان (فاعل ضمیر بارز) می گویند و اعرابش محلاً مرفوع می باشد. کتبـــوا الدرسَ
3- فاعل به صورت ضمیر مستتر : و آن هنگامی است که بعد از فعل فاعل ما به صورت یک اسم ظاهر و نه به صورت ضمیر بارزی می باشد که به فعل چسبیده، در این هنگام فاعل جمله را طبق صیغه اصلی فعل ضمایر منفصل همان صیغه را بدست آورده و بعنوان (فاعل ضمیر مستتر) ذکر می کنیم و اعراب آن محلی می باشند.
یَسْتَخْرِجُ الصَفَ
نکته :
همیشه فاعل ضمیر مستتر در صیغه های (1 "هوَ" ، 4 "هی"، 7 "اَنْتَ"، 13 "انا"، 14"نَحْنُ") می باشند.
نکته:
اگر جمله با فعل امر شروع شود همیشه فاعل فعل امر در خودش به صورت (ضمیر مستتر اَنْتَ) می باشد و کلمه بعد از آن همیشه مفعول و منصوب می باشد.
اُکْتُبْ الدرسَ
نائب فاعل: همیشه بعد از فعل مجهول میآید و کلمه بعدش نائب فاعل است.
نُصِرَتْ فاطمهُ
نقش موصوف و صفت
اگر دو کلمه (دو اسم) پشت سر هم ذکر شوند این دو کلمه در چهار مورد زیر عین یکدیگر باشند کلمه اول بعنوان موصوف و کلمه دوم به عنوان صفت واقع میشود.
مطابقت موصوف با صفت در چهار مورد زیر است:
1- در مفرد، مثنی، جمع بودن دو کلمه عین یکدیگر باشند.
2- در مذکر، مونث بودن دو کلمه عین یکدیگر باشند.
3- در معرفه، نکره بودن دو کلمه عین یکدیگر باشند.
4- در اعراب َ ِ ُ ، ً ٍِِ ٌ عین یکدیگر باشند.
جاعَتْ التلمیذاتُ المومناتُ مُشَفِقٌ
نقش مضاف و مضاف الیه:
نکته:
در دو شرط زیر کلمه مضاف و مضاف الیه واقع می شوند. اگر دو این شرایط زیر بیایند کلمه اول به عنوان مضاف و کلمه دوم به عنوان مضاف الیه که مضاف می تواند علامت َ ِ ُ به خود بگیرد اما (ال، تنوین)به خود نمی گیرند ولی مضاف الیه همیشه علامت اش مجرور است.
1- اگر دو اسم پشت سرهم ذکر شوند کلمه اول بدون (ال) و کلمه دوم دارای (ال) باشد آن کلمه اولی که بدون (ال) داراست نقش مضاف می باشند و کلمه دوم که دارای (ال) است نقش مضاف الیه می باشد و علامتش مجرور است.
تواضِعُ العلمِ فی الادب سلمــتُ علی اهلِِ القریهِ
2- کلیه ضمایر متصل وقتی به اسم بچسبند خود ضمیر به عنوان مضاف الیه واقع می شوند و اعرابش محلاً می باشد و کلمه قبل آن به عنوان مضاف واقع می شود.
قَـرَا تُ درسَــهُ
نکته: کلمه ای از قبیل "کُل" اگر در جمله ای واقع شود ابتدا طبق نقش اصلی خود در جمله می باشد و کُل یکی از اسم های "دائم الاضافه" می باشد و همیشه به عنوان مضاف واقع می شوند و کلمه بعد از "کُل" همیشه نقش مضاف الیه می باشد و علامتش هم مجرور است.
کُلُ نفسٍ ذائقهُ الموت کلُ یومِ عاشوراءُ و کلُ الارضِ کربلاءُ
"پایان جزوه نکته های کنکوری عربی 1 و 2"
رمضانی
1
55