تارا فایل

مبانی نظری پرخاشگری



پرخاشگری
تعریف و اهمیت توجه به پرخاشگری
پرخاشگری مفهوم بسیار پیچیدهای است. این رفتار از یک سو تحت تاثیر عوامل موقعیتی و روانشناختی است و از سوی دیگر، عوامل ژنتیک و زیستشناختی در استقرار و گسترش آن نقش بسیار عمدهای بازی میکنند. از اینرو، ارائهی تعریفی دقیق و عینی از این سازه دشوار است. با این وجود بارون و ریچاردسون1 (1994)، در تعریف پرخاشگری نشان دادند که هدف اینگونه رفتارها تخریب و آسیبرسانی به یک موجود زنده و اموال اوست، رفتاری که سبب بروز واکنشهای دفاعی و اجتنابی از سوی قربانی میشود.
پرخاشگری یکی از اختلالات مهم در روانشناسی بالینی و روانپزشکی است. حدود یک سوم تا نیمی از مراجعهکنندگان به مراکز روانشناسی و روانپزشکی، مشکلات پرخاشگری و رفتارهای ضداجتماعی دارند. کودکان مبتلا، بهشدت در معرض طرد همسالان، عملکرد ضعیف تحصیلی و افزایش تدریجی رفتار پرخاشگرانه (پترسون، رید و دیشییون2، 1992) و همچنین آمادهی ابتلا به اختلالهای خلقی، مصرف مواد، بزهکاری و اختلال شخصیت اجتماعی در بزرگسالی هستند (سادوک و سادوک، 2006، ترجمهی رضاعی و رفیعی، 1387).
کلمهی انگلیسی "aggress" در آغاز به معنی هجوم مفروض بود زیرا در جنگ به پیش رفتن و آغاز حمله گفته میشود. پرخاشگری کردن "aggressing" ریشه در به پیش رفتن به سوی هدفی بدون دید، دودلی یا ترس بیجهت تعریف میشود (فروم3، 1977، ترجمهی صبوری، 1363). کاپلان و سادوک (2003، ترجمهی پورافکاری، 1388) گفتهاند که پرخاشگری عبارت است از رفتاری که به قصد صدمه زدن به موجود زنده انجام میگیرد. این عمل درحالی انجام میگیرد که فرد مرتکب آن از چنین رفتاری اجتناب میورزیده است. بارون و ریچاردسون (1994) پرخاشگری را بهعنوان نوعی رفتار جهتدار که به سوی هدفی مخرب و آسیبرساننده به دیگران تعریف شده است.
بهطورکلی روانشناسان در مورد تعریف پرخاشگری با هم توافق ندارند. موضوع اصلی این است که آیا پرخاشگری را باید بر اساس پیامدهای قابل دیدن تعریف کرد یا بر اساس مقاصد فردی که آن را بروز میدهد؟ بعضی پرخاشگری را رفتاری میدانند که به دیگران آسیب میرساند یا میتواند آسیب برساند. پرخاشگری ممکن است بدنی باشد مانند لگد زدن، گاز گرفتن، یا لفظی باشد؛ نظیر فریاد زدن، رنجاندن و یا بهصورت تجاوز به حقوق دیگران باشد مانند چیزی را به زور از دیگری گرفتن، رفتار پرخاشگرانه بروز عکسالعملهای منفی را به دنبال دارد که خود احساسات ناخوشایند نوجوان را تشدید میکند (بارون و ریچاردسون، 1994). دربارهی تعریف پرخاشگری این موضوع مطرح است که آیا پرخاشگری را باید براساس پیامدهای قابل مشاهده آن تعریف کرد یا براساس مقاصد شخصی آن را مورد بحث قرار دهیم، زیرا عدهای پرخاشگری را رفتاری میدانند که به دیگران آسیب میرساند. نوع پرخاشگری ممکن است بدنی یا لفظی و یا بهصورت تجاوز به حقوق دیگری باشد. از مشخصههای مهم این تعریف عینی بودن آن است یعنی شامل آن قسمت از رفتارهایی میشود که قابل مشاهده باشند (اکبری، 1385).
بعضی نظریهپردازان پرخاشگری وسیلهای را از پرخاشگری خصمانه جدا میسازند، پرخاشگری وسیلهای رفتاری است که در جهت آسیب رساندن به هدفی و پرخاشگری خصمانه را رفتاری در جهت آسیب رساندن به دیگران میدانند (ماسن4 و همکاران، ترجمهی یاسایی، 1380). از پرخاشگری تعاریف دیگری هم شده است مانند:
1- پرخاشگری یعنی عملی که به آسیبرسانی عمدی به دیگران منتهی گردد. این آسیبرسانی ممکن است صور مختلفی داشته باشد، آزارهای روانی مانند تحقیر، توهین و فحاشی از این قبیل هستند (فرجاد، 1374، به نقل از اکبری، 1385).
2- پرخاشگری یک نوع مکانیسم روانی است که در آن فرد بهطور ناخودآگاه فشارهای ناشی از محرومیتها و ناکامیها خود را بهصورت واکنشهای حمله، تجاوز، رفتارهای کینهتوزانه و پرخاشگری نشان میدهد (خدایاری فرد، 1377، به نقل از اکبری، 1385).
3- پرخاشگری در دورهی بلوغ و جوانی مشهودتر و مسئلهسازتر است، چون پرخاشگری انگیزهای است که بر اثر محیط یا تغییرات بیوشیمیایی که در بدن فرد بهوجود میآید، رخ میدهد. شایعترین و بیشترین میزان پرخاشگری در دورهی نوجوانی و جوانی بهوجود میآید که ممکن است از طریق کلامی و فیزیکی به آزار دیگران، تخریب و صدمه زدن به اشیاء با اشخاص و مانند آنها نمودهای خود را نشان دهد (ضوابطی، 1365، به نقل از اکبری، 1385).
بهطورکلی در مورد رفتار پرخاشگرانه میتوان گفت نیت نقش مهمی دارد، چنانچه نیت را در تعریف پرخاشگری قرار ندهیم و با رفتار مشابه دیگر روبهرو شده ممکن است در تشخیص رفتار پرخاشگرانه اشتباهی رخ دهد. بهعنوان مثال کودکی که کودک دیگر را از سرسره به زمین میاندازد تا خود سوار آن شود، قصد آزار کودک دیگر را ندارد ولی دیگران رفتارش را پرخاشگرانه تلقی میکنند (ماسن و همکاران، ترجمهی یاسایی، 1388).
در پژوهشهای فراوانی (مویر5، 1968 باس و دورکی6، 1975؛ باس و پری7، 1992؛ هریس8، 1995، به نقل از محمدی، 1385) نشان داده شده است که پرخاشگری یک پدیدهی کلی نیست، بلکه رفتارهای پرخاشگرانه، در چهارچوب زیر ریختهای متفاوتی بروز مینماید. نتایج پژوهشهای این گروه نشان داد که پرخاشگری انسان، دارای ابعاد و جنبههای فراوانی است که شامل:
1) بعد ابزاری یا حرکتی: این بعد به شکل پرخاشگری کلامی و جسمانی نمایان میگردد و هدف اصلی آن رساندن آسیب و زیان به دیگران است.
2) بعد عاطفی و هیجانی: این بعد پرخاشگری که بهصورت خشم بروز میکند، عوامل و شرایط درونی ارگانیزم را برای برانگیختگی فیزیولوژیک و هیجانی آماده میسازد. بعدی که وظیفهی تدارک و آمادهسازی رفتار پرخاشگرانه را بر عهده دارد.
3) بعد شناختی: این عوامل که خصومت نام دارد، سبب ایجاد احساس غرضورزی، دشمنی و کینهتوزی نسبت به دیگران میشود.
همچنین ارونسون9 (1991، ترجمهی شکرکن، 1385) پرخاشگری را عملی تعریف میکند که هدفش اعمال صدمه و رنج است. در فرهنگ لغت روانشناسی، پرخاشگری به عنوان رفتاری که با عمل حمله کردن و به مقابله رفتن مشخص میشود و با رفتار امتناع از جنگیدن یا گریختن از مشکلات متضاد است، تعریف شده است. دولارد، دوب، میلر، ماورر و سیرز10 (1939) پرخاشگری را بهعنوان یک رفتار متوالی در جایی که هدف آسیب رساندن به شخص دیگر است، تعریف میکنند. آنها استدلال میکنند که ناکامی همراه با رفتارهای هدفدار آزاررسان بهطور ناخودآگاه، رفتار پرخاشگرانه را که منجر به آسیب دیدن و مجروح ساختن طرف مقابل میشود ایجاد میکند. این تعریف همان نظریهی فشار است (به نقل از عطایی، 1391).
فیت، راترت، کولدر، لاچمن و ولز11 (2012) بر این باور است که رفتار پرخاشگرانه واجد چهار شرط زیر است:
1- عمدی بودن
2- انجام عمل در یک موقعیت بین فردی و توام بودن آن با تعارض و رقابت
3- قصد دستیابی به تفوق نسبت به فردی که هدف پرخاشگری است
4- تحریک شدن در جهت جدال یا رسیدن به حد اعلای شدت آن
ویلکوفسکی و رابینسون12 (2010) سعی کردند تا تمایزی روشن بین پرخاشگری و جسارت قائل شوند، بدین ترتیب که رفتار تحمیلی را که بدون منظور آزار رساندن به دیگران صورت میگیرد، جسارت تعریف کردند. در تعریف پرخاشگری بین پرخاشگری و جراتورزی نیز تفاوت گذاشتهاند. جراتورزی دفاع از حقوق یا متعلقات فرد (مانند ممانعت کودک از اینکه کسی وسیلهی او را بگیرد) است. شخص با جرات پرخاشگر نیست، زیرا یکی از کارکردهای اجتماعی شدن کودکان این است که به آنان راههای جامعهپسند با جرات بودن نشان داده شود؛ درحالیکه پرخاشگری وسیلهای رفتار خصمانهای است در جهت آسیب رساندن به دیگری.
فروم (1977، ترجمهی صبوری، 1363) نیز همهی اعمالی را که سبب آسیبرساندن به شخص، شی یا جانور دیگر شود و یا با چنین قصدی صورت گیرد پرخاشگری مینامد. ارونسون (1991، ترجمهی شکرکن، 1385) هم خشم و پرخاشگری را عملی میداند که هدفشان اعمال صدمه، آسیب و رنج است. با توجه به این تعاریف میتوان اذعان نمود که پرخاشگری کنشی است که شامل آسیبرسانی بدنی و روانی است، جنبهی تعمدی دارد، امری تصادفی به شمار نمیآید و مهمتر از همه اینکه یک کنش محسوب میشود.
پرخاشگری اگرچه یک موضوع پژوهشی مورد علاقه است، ولی در واقع یک پدیدهی مشکل برای تعریف کردن میباشد. نبود تعریف روشنی از پرخاشگری ممکن است به احتمال زیاد نشاندهندهی عدم توافق میان محققان در رشتههای مختلف باشد که هرکدام تعریفها و مدلهای ویژهی رشتهی خود را ارائه میکنند (فیت، شوارتز و هندریکسون13، 2012). حتی در زمینهی روانپزشکی هیچ تعریف مورد قبول کلی از پرخاشگری وجود ندارد. برای مثال DSM-IV-TR (انجمن روانپزشکی آمریکا14، 2003) به پرخاشگری با توجه بهویژگیهای اختلال انفجاری متناوب، اشاره و بیان میکند که پرخاشگری میتواند با دیگر اختلالات روانی همراه باشد؛ ولی تعریف خاصی از پرخاشگری ارائه نمیکند. مطالعهی مجرمان و بیماران روانی اغلب نشان میدهد که دو دیدگاه نسبت به پرخاشگری وجود دارد. زمانی که پرخاشگری بهعنوان قسمتی از سبک زندگی فرد فرض میشود، که به صورت بیولوژیکی قبلاً تعیین شده است و به آن صفت میگویند. برعکس زمانیکه پرخاشگری به عنوان تجربهی یک حادثهی پرخاشگرانه مدنظر قرار میگیرد آن را حالت مینامند. اگرچه در افراد هم مریض و هم مجرم، پرخاشگری حالت و صفت هر دو دیده میشوند.
روانپزشکان و روانشناسان پرخاشگری را هرگونه رفتاری که هدف آن آسیبدهی است، تعریف کردهاند. از این دیدگاه، گاهی پرخاشگری معطوف به خود شخص میگردد که ممکن است بهصورت ناخودآگاه انجام گیرد. عدهای آن را رفتار مشترک انسان و حیوان میدانند که ریشه در غریزهی جنگیدن دارد؛ معدودی آن را یادگرفتنی میدانند و در تعریف به رفتارهای اجتماعی که از جامعه آموخته میشوند اطلاق میکنند؛ پارهای نیز چنین میپندارند که اگر پرخاشگری از آسیبهای مغزی نباشد، احتمالاً شرایط خارجی زندگی آن را پدید آوردهاند. پرخاشگری را بهصورت رفتار هدفمند فردی، جهت آسیبرسانی به شخص دیگر، در حالیکه طرف مقابل سعی میکند از آسیب اجتناب کند تعریف کردهاند (گرانگ و کر15، 2010).
باس16 و همکاران (1992) نیز با تاکید بر دو نکته تعریف پرخاشگری را توسعه داد. اول همه نوع پرخاشگری به وسیلهی خشم برانگیخته نمیشوند. او عنوان کرد که پرخاشگری ابزاری خشونتی است که هیجانی نیست و بهوسیلهی غلبه یا تسلط بر مایملک کسی برانگیخته میشود. دومین نکته این که باس با تعریف دولارد و همکارانش از پرخاشگری، که دارای قصد و عمد برای آسیبزدن است موافق نبود. باس معتقد بود که قصد ضروری نیست. او عنوان کرد که پرخاشگری فقط با رفتار آشکار توصیف میشود و روانشناسی باید بر عواملی که رفتار پرخاشگرانه را تقویت میکنند تمرکز کند. اگر فردی قصد صدمهزدن به کسی را داشته باشد آسیب زده شده و رنج بردن قربانی برای او تقویتکننده است. برای او هیچ پاداش دیگری نیاز نیست. فشباخ17 (1969) بین پرخاشگری خصمانه، که رفتار پرخاشگرانه بهوسیلهی خشم فرا خوانده میشود، و پرخاشگری ابزاری که هدف پرخاشگری به دست آوردن چیزی یا رسیدن به هدفی خاص بدون آسیبرسانی است، تمایز قائل شد. پارک و اسلابی18 (1983) عنوان کردهاند، اگرچه تعریف پرخاشگری شامل اطلاعات مکاننگارانه (تکیه بر مشاهدات پرخاشگری)، پیشایندها، پیامدها و سازگاری اجتماعی است، ولی معروفترین تعریف پرخاشگری به عمدی بودن پرخاشگری اهمیت میدهد و بر این اساس پرخاشگری، بهصورت کلی به عنوان رفتاری که هدفش صدمه زدن یا آسیبرساندن به شخص یا اشخاص دیگر است تعریف میشود.
مطابق با نظر برکوویتز19 (2008)، پرخاشگری به رفتار حرکتی هدفمند اشاره میکند که قصد هدفمندی آن صدمه یا آزار رساندن به شخص یا شی دیگر است. بندورا (1973) پرخاشگری را متضمن قصد و منظور نمیداند، بلکه آن را بهعنوان رفتار آسیبرسانی که هنجارهای اجتماعی را نقض میکند قلمداد میکند.
خشم هیجانی فراگیر است (آوریل20، 1982) وقتی از افراد خواسته میشود جدیدترین تجربهی هیجانی خود را بازگو کنند، خشم بیش از همه به خاطر میآید (شرور و تانن بائوم21، 1986). خشم پرشورترین هیجان است. آدم خشمگین قویتر و نیرومندتر میشود. خشم آدمها را نسبت به بیعدالتیهای دیگران حساستر میکند (کلتنر، السورت و ادوارز22، 1993) و باعث میشود که آنها برای تلافی کردن ممانعت، دخالت یا انتقاد، دست به مبارزه بزنند. این حمله میتواند کلامی یا غیرکلامی باشد (فریاد زدن یا کوبیدن در به هم)، مستقیم یا غیر مستقیم باشد (نابود کردن مانع یا صرفاً پرت کردن چیزها) علاوه بر پرخاشگری مستقیم و غیرمستقیم، برخی از پاسخهای رایج خشم انگیخته عبارتند از: ابراز احساس رنجش، بارها دربارهی چیزی حرف زدن، مصالحه کردن، یا به کلی از دیگری دوری کردن. خشم به صورت بالقوه خطرناک هیجان است، زیرا هدف آن نابود کردن موانع در محیط است. گاهی خشم نابودی و صدمهی غیر ضروری به بار میآورد، مثل زمانی که بچهای را هل میدهیم، به یار ورزشیمان دشنام میدهیم، یا به در بسته لگد میزنیم اما در مواقع دیگر خشم نتیجهبخش است، مثل زمانی که توان، قدرت و استقامت ما را بیشتر میکند تا به طور ثمربخشی کنار بیاییم و محیط اطرافمان را به صورتی که باید باشد تغییر دهیم. وقتی شرایط از حالتی که نباید باشد (بیعدالتی) به شرایطی که باید باشد تغییر مییابد، خشم فروکش میکند (لرنر و تت لاک23، 1998، به نقل از ریو، 2001، ترجمهی سیدمحمدی، 1382).
این حالت در دوران کودکی تا حدی عادی است، ولی به تدریج کودک به علت رشد شخصیتی بر خود مسلط میشود. احتمال دارد عصبانیت اولین علامت یک افسردگی باشد، ولی اغلب واکنشی است انفجاری و آتشین نسبت به محرومیت و ناکامی، چون کودک نمیتواند خواستههای خود را به تعویق بیندازد. پرخاشگری شدید با غیظ و خشم ممکن است به علت احساس رنجش عمیق کودک بر اثر بیعدالتی یا تبعیض اولیا باشد، ولی غالباً علت آن تضادها و کشمکشهای درونی کودک در مقابل عوامل آزاردهنده یا احساس عجز و ناتوانی است (ریو24، 2001، ترجمهی سیدمحمدی، 1382)
غیظ و خشم در کودک بهصورتهای مختلف مانند فریاد کشیدن، گریه کردن، خود را به زمین زدن و به خاک مالیدن، گاز گرفتن، دشنام دادن، شکستن اشیاء و حتی کتک زدن والدین تظاهر میکند. این حالت اغلب از دو یا سه سالگی به بعد یعنی در دورهی منفیگری یا مقاومت دیده میشود و گاهی ممکن است زودتر نیز ظاهر شود. در پسران شایعتر از دختران است. این حالت معمولاً زیانی به کودک نمیرساند، ولی اگر ادامه یابد باعث عدم رشد او میشود (میلانیفر، 1383).

دورنمای تاریخی پرخاشگری و خشم
یکی از بهترین راهها برای درک دوسوگرایی ما نسبت به خشم، توجه به طرز تلقی مردم از خشم در طول تاریخ است. کارول و پیتر استرنز25 (1986) نگرش آمریکاییها نسبت به موضوع خشم را در سه حوزه زندگی مورد بررسی قرار دادهاند که عبارتند از: تربیت کودک، کار و روابط زناشویی.
تربیت کودک
در طول تاریخ نگرشهای متفاوتی در مورد تربیت کودکان وجود داشته است. در اوایل تاریخ آمریکا، تاکید اصلی در تربیت کودکان بر فرمانبرداری و تواضع بوده است؛ لذا والدین سعی کردند کودکان را مطیع بار بیاورند، و اگر بچهها خشمگین میشدند، مشکل خودشان بودند. در اوایل قرن هجدهم تاکید و توجه به ساختار شخصیت معطوف شد و بچهها ترغیب میشدند تا برای نشان دادن بلوغ و خویشتنداری خود، خشمشان را مهار کنند. در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، خشم مورد تایید و پذیرش نبود و به شدت به بچهها تعلیم داده میشد (خصوصاً پسران) تا خشم خود را از طریق ورزش و فعالیتهای دیگر بیرون بریزند. نفوذ عقاید فروید در دههی 1940 به آسانگیری در مورد خشم منجر شد و این نگرش آسانگیری توام با تحمل تا دهه 1960 پایدار ماند، اما از این دوره به بعد دوباره خشم، هیجانی منفی تلقی شد که باید مهار شود.
محیط کار
امروزه بروز پرخاشگری در محیط کار مقبول نیست و شرکتها و سازمانها برای جلوگیری از ورود کارکنان بداخلاق و تندخو از آزمونهای روانشناختی استفاده میکنند. همچنین شرکتهای بزرگ مشاورانی استخدام میکنند که به کارکنان کمک میکنند تا احساسات خود را کنترل کنند و از طریق تشکیلهای آموزشی، راههای برقراری ارتباط موثر و همکاری دوستانه را به کارکنان آموزش میدهند.
روابط زناشویی
در تاریخ اولیهی آمریکا ابراز خشم در خانواده ممنوع بود. خانه خلوتگاهی مقدس تلقی میشد و مشاجره و اختلاف بین زن و شوهر، شکست در ازدواج محسوب میشد. این محدودیت در ابراز خشم در طول زمان تغییر یافت، تا اینکه در دههی 1960 روانشناسان به زن و شوهرها توصیه میکردند که خشم خود را ابراز کنند و بیاموزند که چگونه به شیوهای سازنده و مفید با یکدیگر جرو بحث کنند. به طور کلی مردان در مقایسه با زنان از آزادی بیشتری برای ابراز خشم خود برخوردار بودهاند. از زنان انتظار میرود که نقش قربانی را ایفا کنند، هرگز شکایت نکنند و ناکامیها و بدرفتاریها را در سکوت و آرامش تحمل کنند. همچنین آمریکاییها معمولاً معتقد بودند که خشم یک تجربهی اختیاری نیست، بلکه تجربهای است که برای آنان رخ میدهد.
علل پرخاشگری
صاحبنظران علوم اجتماعی
در مورد علل پرخاشگری صاحبنظران علوم اجتماعی پرخاشگری را به دو قسمت تقسیم نمودهاند. عدهای از آنها معتقدند که پرخاشگری ذاتی و فطری است و گروهی دیگر آن را نتیجهی عوامل اجتماعی و آموختنی میدانند. بر این اساس دو نوع پرخاشگری را به شرح زیر توضیح داده میشود:
1) طرفداران ذاتی بودن پرخاشگری
طرفداران این نظریه معتقدند که پرخاشگری در انسانها جنبهی ذاتی و فطری دارد. از میان این صاحب نظران دو چهرهی معروف یکی فروید که سردمدار مکتب روانکاوی است و دیگری لورنز جانورشناس مشهور اتریشی را میتوان نام برد که هر دو به ذاتی بودن پرخاشگری در انسان اعتقاد دارند و آن را کشانندهای درونی میدانند که در ساختار ژنتیکی انسانها تعبیه شده است. این دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است که به تدریج در شخص متراکم و فشرده میشود و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا میکند. به نظر لورنز26 اگر چنین انرژی به شکل مطلوب و صحیح مثلاً از طریق ورزش و بازی تخلیه شود، جنبهی سازنده پیدا خواهد کرد. در غیر اینصورت به گونهای مخرب تخلیه میشود که ممکن است اعمالی از قبیل قتل، ضرب و شتم، تخریب اموال و نظایر آنها را در بر داشته باشد. از نظر فروید پرخاشگری در انسان نمایندهی غریزه مرگ در فعالیت است. یعنی همچنان که غریزهی زندگی ما را در جهت ارضای نیازها و حفظ و بقا هدایت میکند، غریزهی مرگ به صورت پرخاشگری میکوشد به نابود کردن و تخریب کردن بپردازد. این غریزه چنان چه بتواند دیگران را نابود میکند و از بین میبرد و اگر نتواند دیگران را هدف پرخاشگری و تخریب قرار دهد به جانب خود فرد متوجه شده و به صورت خودآزاری و خودکشی جلوهگر میشود. بنابراین از نظر او پرخاشگری حالتی مخرب و منفی دارد. او اعتقاد داشت که عوامل روانی از قبیل هیجانات، ناکامی، اضطراب، تعارض و استرس میتوانند باعث بروز پرخاشگری شوند (خداپناهی، 1380).

2) طرفداران منشا اجتماعی پرخاشگری
این عده در مقابل ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارند که فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است، زیرا داشتن چنین فکری سبب میشود که پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتنابناپذیر تلقی شود. بنابراین انسان در کنترل یا کاهش آن نمیتواند نقش داشته باشد. هم چنین این گروه دلایل فراوانی را مبنی بر این که پرخاشگری منشا غریزی و ذاتی نمیتواند داشته باشد ارائه دادهاند. به همین دلیل از نظر اجتماعی هم قابل آموزش است و هم قابل پیشگیری و کنترل. این گروه دلایل خود را در این باره این گونه بر میشمرند:
الف) دشمنی ذاتی بین حیوانات وجود ندارد و آنچه ما در این مورد میبینیم آموزشهایی است که والدین این حیوانات به آنها دادهاند. در این باره عدهای از محققان حیواناتی را که ظاهراً با هم به طور فطری دشمنی دارند، مانند موش و گربه از بدم تولد با هم پرورش دادهاند و این حیوانات بعد از رشد هیچگونه دشمنی نسبت به هم نشان نداده و حتی با یکدیگر به بازیهای دوستانه پرداختند.
ب) وجود کروموزوم اضافی را نمیتوان دلیلی بر ذاتی بودن پرخاشگری دانست. کروموزوم اضافی سبب افزایش و درشتی اندام میشود ولی چه بسا وجود اندام قوی و قد بلند از نظر اجتماعی خود یک امتیاز محسوب میشود. در صورتیکه عدهای از پرخاشگران را میتوان یافت که فاقد کروموزوم اضافی هستند.
ج) تخریب الکتریکی هیپوتالاموس، در مورد حیوانی که در برابر حیوان ضعیفتر از خود قرار گرفته باشد، موجب رفتار پرخاشگری میشود. اما اگر حیوان مقابل حیوانی قویتر از خود باشد واکنش حیوان در برابر تحریک الکتریکی هیپوتالاموس فرار و ترس است نه پرخاشگری. بر طبق نظریهی تحریکی شناختی در انسان نیز حالت هیجانی عصبانیت و پرخاشگری، ناشی از برداشت فرد از کلمات و مفاهیم به عنوان ابزارهای توهینآمیز و عصبانیکننده است، به همین دلیل ممکن است از دو فرد یکی در برابر شنیدن کلمهای عصبانی نشود و دیگری در برابر همان کلمه عصبانی شود. در حالیکه اگر پرخاشگری ذاتی بود باید هر دو از شنیدن آن کلمه به هیجان بیایند و عصبانی شوند (به نقل از عطایی، 1391).
دیدگاه زیستشناختی
این دیدگاه به نقش عوامل بدنی در ایجاد پرخاشگری اشاره میکند. این دیدگاه دستگاه عصبی بدن انسان مانند مغز و سلسلهی اعصاب، غدد درونریز، ژنها و انتقالدهندههای عصبی، همچنین ارتباط بین مغز و رفتار و تاثیر محیط بر وراثت را مورد توجه و بحث قرار میدهد (هامیلتون و آرماندو27، 2008).
عوامل خانوادگی پرخاشگری
خانواده میتواند از جهات مختلف موجب بروز یا تشدید پرخاشگری شود که مهمترین این عوامل عبارتند از:
1- نحوهی برخورد والدین با نیازهای کودک: به نظر میرسد که چنانچه فردی در کودکی همیشه توقعات و انتظاراتش برآورده شده باشد، بیشتر از کسانی که توقعات و انتظاراتشان برآورده نشده، خشمگین و پرخاشگر میشود.
2- وجود الگوی نامناسب: بررسیهای انجام شده نشان میدهد که بیشتر کودکان پرخاشگر، والدین خشن و متخاصمی داشتهاند. یعنی نه تنها کودک آنها از محبت لازم برخوردار نبوده، از الگوی پرخاشگری موجود در خانواده نیز تاثیر پذیرفته بود.
خانوادههایی که تابع اصل استبدادی هستند معمولاً رشد فرزندانشان را محدود میکنند. در این نوع از خانوادهها یک نفر که اغلب پدر خانواده است حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است. اما گاهی اوقات مادر، خواهران، برادران بزرگتر نیز با استبدادی رفتار میکنند. در اینگونه خانوادهها فرد دیکتاتور تصمیم میگیرد، هدف تعیین میکند، راه را نشان میدهد، وظیفه را معلوم میکند، برنامه میریزد که همه باید به طور مطلق مطابق خواسته و میل او رفتار کنند و حق اظهارنظر هم ندارند. بچههای این خانوادهها ظاهراً حالت تسلیم و اطاعت در رفتارشان مشاهده میشود و همین حالت آنها را به هیجان و اضطراب وا میدارد. این بچهها در مقابل دیگران حالت دشمنی و خصومت به خود میگیرند و به بچههای هم سن و سال خود یا کوچکتر از خود صدمه میرسانند. این افراد از تعصب خاصی نیز برخوردارند و از به سر بردن با دیگران عاجزند. در کارهای گروهی شرکت نمیکنند و از اعتماد به نفس ضعیفی برخوردارند و در امور زندگیشان بیلیاقتی خود را نشان میدهند و اغلب در کارها با شکست روبهرو هستند (اکبری، 1385).
هورنای28 (1985- 1942) معتقد است که ریشهی عصبیت را افرادی بهوجود میآورند که در محیط کودک زندگی میکنند یعنی با تحقیر و ترساندن، ظلم و اجحاف، زورگویی، سختگیری، اعتماد بهنفس و هستهی وجودی او را سست و ضعیف میکنند. به نظر او کودک به مرور و به طور طبیعی و ضمنی میفهمد که باید به طریقی با اطرافیان خشن و ناهنجار خود مدارا کند. در نتیجه، زمانی که کودک در یک جو ناسالم عاطفی قرار میگیرد، برای سازگاری با محیط پیرامون خود یکی از سه روش زیر را انتخاب میکند:
الف) وی ممکن است خود را به دیگران نزدیک کند و کاملاً تابع آنها شود (تیپ مهرطلب).
ب) کودک ممکن است از مردم دوری گزیند (دوریگزین یا عزلت طلب).
ج) کودک ممکن است با مردم به مخالفت برخیزد و به رفتارهای پرخاشگرانه بپردازد (تیپ برتری طلب). گاهی نیز رفتار کودک تلفیقی از این سه تیپ شخصیتی است (هورنای، 1950، ترجمهی مصفا، 1383).
3- تایید رفتار پرخاشگرانه: عدهای از خانوادهها، پرخاشگری و زورگویی را تقبیح نمیکنند، بلکه آن را نشانه شهامت و قدرت فرد نیز میدانند. این خانوادهها اعمال پرخاشگرانه خود و فرزندانشان را مثبت، موجه و حتی لازم میدانند و به آن صحه میگذارند.
4- تشویق رفتار پرخاشگرانه: در مواقعی که رفتار پرخاشگرانه توسط والدین و دیگر افراد سبب تقویت مثبت و تثبیت این رفتار میشود، گاه با والدین یا مربیانی روبهرو میشویم که به بهای آموزش دفاع از خود به کودکی میگویند "از کسی نخوری" یا "تو سری خور نباش" و … که به طور واضح به جای نشان دادن رفتارهای منطقی در مقابل برخورد با موانع، شخص را به پرخاشگری بیمورد تشویق میکنند.
5- تنبیه والدین و مربیان: والدین و مربیانی که در برابر پرخاشگری و خشونت کودک عصبانی میشوند و به صورتی پرخاشگرانه او را تنبیه میکنند، در تشدید این رفتار در او موثرند. در چنین مواقعی، تنبیه عامل فزاینده و تقویت کنندهی پرخاشگری است، زیرا علاوه بر اینکه سبب خشم و احتمالاً پرخاشگری کودک میشود، شخص تنبیهکننده الگوی نامناسبی برای پرخاشگری کودک میشود (اکبری، 1385).
6- نداشتن تکمن مالی خانواده: در حالت کلی نداشتن کار و بیکاری والدین در گسترش پرخاشگری در خانواده میتواند موثر باشد. در پژوهشی که دربارهی خشونت خانوادگی در آمریکا صورت گرفته محققان بین فقر خانواده و میزان بروز پرخاشگری رابطهی مثبتی یافتند. این نتایج موید آن بود که سطح پایین درآمد ممکن است باعث:
* درگیری و بروز خشونت بین خواهران و برادران شود.
* پرخاشگری و خشونت بین فرزندان و والدین را افزایش میدهد.
* عامل مهمی در افزایش پرخاشگری زوجین شود.
همچنین این تحقیق نشان داد که پدران بیکار به احتمال زیاد بیشتر از پدرانی که کار دارند، بچههای خود را کتک میزنند.
7- تربیت نادرست اولیا نیز میتوانند از عواملی باشد که پرخاشگری را به وجود میآورد. اکثر نوجوانان ضد اجتماع و پرخاشگر روابط سردی با والدین خود دارند.
8- تبعیض والدین در برخورد با فرزندان و افراد خانواده نیز میتواند عامل بهوجود آورندهی خشونت و پرخاشگری باشد. این تبعیض همراه با بدرفتاری که از طرف والدین به بچهها اعمال میشود میتوانند پرخاشگری را در آنها تشدید کند.
به طور کلی به نظر میرسد که شرایط محیطی که فرد در آن زندگی میکند از یک طرف و تاثیر DNA از سوی دیگر ممکن است فرد را برای ظهور پرخاشگری آماده کند.
مبانی نظری پرخاشگری
به منظور آشنایی با سازهی روانشناختی پرخاشگری، چند نظریهی مهم پرخاشگری را به اختصار مورد بررسی قرار میدهیم:
نظریهی فروید
قدیمیترین و معروفترین دیدگاه دربارهی پرخاشگری، دیدگاهی است که بر اساس آن پرخاشگری و خشونت سرشتی است. مشهورترین دیدگاه حمایتکننده، زیگموند فروید29 (1933) بود. او مطرح کرد که ریشههای اصلی خشونت از غریزهی مرگ سرچشمه میگیرد. فروید در مقالات خود رفتار انسان را حاصل مستقیم یا غیر مستقیم غریزهی زندگی معرفی میکند که انرژی آن یا لیبیدو معطوف به طولانی کردن زندگی و تولد و تناسل است. در این چارچوب، پرخاشگری بهطور ساده واکنشی در مقابل توفیق یا ابطال تکانههای لیبیدویی تلقی میشود. از این دیدگاه پرخاشگری نه جزء خودکار و نه غیرقابل اجتناب زندگی شمرده میشود.
پس از حوادث جنگ جهانی اول، فروید تدریجاً موضوع تیرهتری در مقابل ماهیت پرخاشگری انسان انتخاب کرد. او وجود غریزهی مرگ را مطرح ساخت که انرژی آن معطوف به تخریب و خاتمه دادن به زندگی است (استور30، 1991، ترجمهی بلورچی، 1373). فروید معتقد است که غریزهی مرگ به اعمال پرخاشگرانه و خشونتبار منتهی میشود (بارتر31، 1989، به نقل از زاهدیفر، 1375). او معتقد است که این نیروی پرخاشگرانه باید بهگونهای تخلیه شود وگرنه انباشته میشود و سبب بیماری میگردد. طبق نظر فروید، جامعه به عنوان وسیلهای برای مهار کردن این غریزه و کمک به انسان در والایش آن لازم است؛ یعنی اینکه انسان را یاری میکند تا نیروی مخرب این غریزه را به رفتاری پسندیده تبدیل کند. فروید بر این باور بود که پرخاشگری و صیانت نفس، پیوند تنگاتنگی دارند (استور، 1991، ترجمهی بلورچی، 1373).
نظریهی فردیت زدایی- پرخاشگری زیمباردو
زیمباردو32 معتقد است که فردیتزدایی، فرایندی پیچیده است که در آن برخی شرایط اجتماعی به وقوع دگرگونیهایی در ادراک خود و دیگران منجر میشود (زیمباردو، 1969). بر اساس فرایند فردیتزدایی آگاهی افراد کاهش مییابد و بیشتر احتمال دارد که برانگیختگی شدید را به سبکهای بیرونی نسبت دهند. پیامدهای فردیت جدایی، افزایش برانگیختگی و در نتیجه افزایش پرخاشگری است (تیلور، کاچ و کراکت33، 1991).
مدل پردازش اطلاعات اجتماعی- شناختی
در این مدل نقص در یک یا چند جزو این فرایند، علت بنیادی شکلگیری رفتار پرخاشگرانه است. براساس این مدل میتوان گفت که رفتار پرخاشگرانه، از یکسو به منزلهی نوعی شیوهی رویارویی با مشکلات اجتماعی روزمره است و از سوی دیگر نقص در رمزگردانی، تفسیر موقعیتها، اهداف انتخاب شده، تولید راهبردها و ارزیابی پاسخها که از اجزای اصلی نظام پردازش اطلاعات شناختی و رفتاری هستند، میتواند به رفتار پرخاشگرانه بیانجامد (دادگ و کریک34، 1990).
نظریهی انتقال- برانگیختگی35
مدل دو مولفهای زیلمن36، تعامل هیجان (برانگیختگی) و شناخت را در شکلگیری رفتار پرخاشگرانه مورد ملاحظه قرار میدهد. افکار میتوانند ما را به ارزیابی وقایع هیجانی و برانگیزاننده هدایت کنند و بدین وسیله بر چگونگی واکنش ما در مورد آن وقایع تاثیر بگذارند. نتایج مطالعات پژوهشگران نشان میدهند زمانیکه افراد به شدت برانگیخته هستند، توانایی آنان برای کسب اطلاعات پیچیده دربارهی دیگران در مورد علت و قصد کارهایشان کاهش مییابد و در نتیجه با دیگران بهصورت تکانشی برخورد میکنند. در واقع پرخاشگری شکل دیگری از اشکال رفتارهای اجتماعی است که تحت تاثیر فعل و انفعالات بین هیجان و شناخت قرار میگیرد. به عبارت دیگر تفکر ما روی احساس ما تاثیر میگذارد و آنچه که ما احساس میکنیم روی طرز فکر ما تاثیر میگذارد و این الگوی پیچیدهای از افکار و هیجانات است که میزان پرخاشگری بر دیگران را مشخص میکند (بارون و برن37، 2004).
نظریهی درونگرایی- برونگرایی38
آیزنک (1983) پیشنهاد میکند که اکثر بزهکاران و مجرمان بهطور ذاتی و سرشتی برونگرا هستند. برونگراها در مقابل شرطی شدن بیشتر از درونگراها مقاومت نشان میدهند و کمتر پذیرای موانع اجتماعی طبیعی هستند، که برای رفتار پرخاشگرانه وجود دارد. بنابراین ویژگیهای روانی جنایتکاران ترکیبی از ناپایداری احساسات و برونگرایی است (آیزنک39، 1983).
مدل شرمساری- پرخاشگری تانگنی40
احساس شرمساری که بهطور معمول به خود ارزیابی منفی منجر میشود، اغلب با تجاربی از خشم و خصومت تظاهر مییابد. چنین احساسهایی اغلب به سوی دیگران (افرادی که باعث شرمساری تلقی میگردند) جهتدهی میشود. شرمساری بهعنوان یک هیجان قدرتمند و شدید، موجب بروز عواطف منفی بسیاری بهویژه خشم و در نتیجه پرخاشگری میگردد. بهعبارت دیگر، افرادی که در تعاملات اجتماعی خود با دیگران دچار احساسات شدید شرمساری میشوند، اغلب میزان بالایی از گرایش به خشم را گزارش میدهند. بر این اساس ارتباط میان شرمساری و پرخاشگری ممکن است ریشه در برانگیختگی ناشی از خودانگارهی تحقیرآمیز فرد داشته باشد (زاهدیفر، نجاریان و شکرکن، 1379).

مدل پرخاشگری- پرخاشگری
بدرفتاری و اهانت کلامی دیگران اغلب عامل عمدهای در آشکار ساختن اعمال پرخاشگرانه در طرف مقابل است. وقتی پرخاشگری شروع شد معمولاً فرایندی شامل سیر و جریانی پیشرونده شکل میگیرد که موجب بروز رفتارهای تحریکی شدیدی میشود (زاهدیفر، نجاریان و شکرکن، 1379). نتایج پژوهشها نشان داده است افرادی که بهدلیل اعمال فیزیکی یا کلامی دیگران برانگیخته میشوند، تمایلی قوی به اعمال تلافی جویانه دارند. این یافتهها این مساله را تبیین میکند که چرا پرخاشگری اغلب مسیر مارپیچ بالاروندهای از سرزنش خفیف تا اهانت شدید و از اعمال فشار یا زور تا لگد زدن و عصبانیت شدید را طی میکند. پرخاشگری اغلب با تحریک کلامی (از سرزنش نا اهانت شدید) آغاز میشود، اما ممکن است به سرعت به خشونت فیزیکی منجر شود (بارون و برن41، 2004).
نظریهی یادگیری اجتماعی
این دیدگاه تاکید میکند که پرخاشگری نیز مثل دیگر اشکال پیچیده رفتار اجتماعی، آموختنی است، مشاهده و تقلید از راههای اصلی یادگیری پرخاشگری در کودکان است. مطابق این دیدگاه انسانها مجموعهای عظیم از پاسخهای پرخاشگرانه به دنیا نمیآیند. بلکه باید این پاسخها را از طریق تجربهی مستقیم یا مشاهده رفتار دیگران بیاموزد. بنابراین افراد در فرهنگهای مختلف به تبعیت از تجارب گذشته و آموزههای فرهنگی خویش، پرخاشگری و روشهای متفاوت نشان دادن آن را میآموزند. افزون بر این آنان میآموزند که اهداف مناسب برای اعمال پرخاشگرانه کدامند نسبت به کدامیک از اعمال دیگران باید با پرخاشگری پاسخ دهند و در کدام زمینهها و موقعیتها، پرخاشگری مناسب یا مناسب است (آذربایجان و همکاران، 1382).
نظریهپردازان نوتداعیگرایان
بر اساس دیدگاه شناختی نوتداعیگرایان تجارب تنفرآمیز، عواطف منفی را ایجاد میکند (به طور مثال، اذیت، بیقراری، تهییج) این عواطف منفی، فرد را به طرف پرخاشگری و فرار تحریک میکند که رخ دادن این دو عکسالعمل بستگی به خاطرات، افکار و دیگر روندهای شناختی دارد. در یک بررسی افرادی که در معرض دامنهی وسیعی از حوادث تنفرآمیز و ناخوشایند قرار داشتند، نسبت به آنان که در معرض چنین شرایطی نبودند، تمایل به رفتار پرخاشگرانه داشتند. حتی موقعی که پرخاشگران هیچ نتوانند علتهای تاثیرات منفی را حذف کنند. افزون بر آن حوادث منفی، افکار و خاطرات پرخاشگرانه را تقویت کرده و موجب میشود به شیوههای مختلف بروز کند (برکوویتز42، 1989).

منابع
اتکینسون و همکاران (2000). زمینه روان شناسی هیلگارد، ترجمه محمد تقی براهنی و همکاران (1385)، جلد اول و دوم، تهران، انتشارات رشد.
آذربایجانی، مسعود، سالاری‏فر، محمدرضا، عباسی، اکبر، کاویانی، محمد و موسویاصل، سیدمهدی (1382). روانشناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی. قم: انتشارات حوزه و دانشگاه.
ارونسون، الیوت (1991). روان شناسی اجتماعی. ترجمهی حسین شکرکن (1385). تهران: انتشارات رشد.
استور، آنتونی (1991). ویرانگری انسان: ریشه کشتار دسته جمعی و ستمکاری انسانی. ترجمهی پروین بلورچی (1373)، تهران: نشر روایت.
استونر، جیمز ای اف . فری من، آر ادوارد .گیلبرت، دانیل آر .(1379). مدیریت ،ترجمه علی پارسائیان و سید محمد اعرابی،دفتر پژوهشهای فرهنگی
اکبری، ابوالقاسم (1385). مشکلات کودکان و نوجوانان. تهران: انتشارات رشد و توسعه.
الوانی، سید مهدی (1382). مدیریت عمومی، چاپ نوزدهم. تهران: نشر نی.
ایران نژاد پاریزی، مهدی، ساسان گهر،پرویز (1380). سازمان و مدیریت از تئوری تا عمل،موسسه عالی بانکداری ایران، تهران.
بهنامیشبستری، قاسم، توفیقی، محمدحسن (1386). تعیین سبک های رهبری در سطوح مختلف مدیریت و بررسی رابطه آن با پرخاشگری کارکنان. اولین کنفرانس بین المللی جایگاه ایمنی، بهداشت و محیط زیست در سازمانها.

پروین، لارنس. ای. (1989). روانشناسی شخصیت، نظریه و تحقیق، جلد اول. ترجمه محمدجعفرجوادی(1381). چاپ پنجم موسسه ی خدمات فرهنگی رسا.
حسینینسب، سید داود، فرنیا، محمد علی، مولانا، فیروزه (1391). بررسی رابطه بین سبکهای رهبری (براساس نظریه لیکرت) مدیران مدارس با رضایت شغلی دبیران مقطع متوسطه شهرستان پارسآباد در سال تحصیلی 89-88.. فصلنامه علوم تربیتی. 5 (20). 32-13.
حقانی، محمد، عزیزی، حبیب، رسولینژاد، حبیب (1389). تاثیر سبکهای مدیریت و ویژگیهای شخصیتی مدیران بر بهداشت روانی کارکنان سازمان ها و ادارات دولتی استان تهران. مجله فراسوی مدیریت. 4 (13): 187-163.
جعفری نژاد، هادی.(1391). رابطه بین ویژگی های شخصیتی و روش های مطالعه با پیشرفت تحصیلی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی تهران.
خائف الهی، احمد علی، متقی، پیمان، حسنزاده، حسین، حبیبیتبار، زینب (1390). تبیین مدل تاثیرگذاری ویژگیهای شخصیتی و تعهد سازمانی کارکنان و تبیین نقش سبکهای رهبری. مجله پژوهشهای مدیریت. 4 (11): 88-71.
خداپناهی، کریم (1380). روانشناسی فیزیولوژیک. تهران: انتشارات سمت.
رابینز،استیفن پی. (1381). رفتار سازمانی،ترجمه دکتر علی پارسائیان و دکتر سید محمد اعرابی. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی
راس. آلن. (2010). روانشناسی شخصیت. ترجمه سیاوش جمالفر(1388). تهران. انتشارات دوران
رحمانی، آزاد، داداش زاده، عباس، نامدار، حسین، اکبری، محمدعلی (1388). بررسی خشونت محل کار علیه پرسنل فوریت های پزشکی در استان آذربایجان شرقی. مجله علمی پزشکی قانونی. 15 (2): 100-107.
رضاییان، علی (1383). اصول مدیریت. تهران: انتشارات سمت.
ریو، جان مارشال (2001). انگیزش و هیجان. ترجمهی یحیی سیدمحمدی (1382). تهران: موسسهی نشر ویرایش.
زاهدیفر، شهین (1375). ساخت و اعتباریابی مقیاس سنجش پرخاشگری و بررسی رابطهی آن با میگرن در دانشجویان دختر و پسر دانشگاه شهید چمران A افسردگی، تیپ شخصیتی اهواز. پایاننامهی کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز.
زاهدیفر، شهین، نجاریان، بهمن و شکرکن، حسین (1379). ساخت و اعتباریابی مقیاسی برای سنجش پرخاشگری. مجلهی علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، دورهی سوم، سال هفتم.
سادوک، بنجامین و سادوک، ویرجینیا (2003). خلاصهی روانپزشکی. ترجمهی فرزین رضایی (1387). تهران: ارجمند
سلیمی، سیدحسن، کرمینیا، رضا، اسماعیلی، علیاکبر (1390). ویژگیهای شخصیتی، سبکهای مدیریتی و مدیریت تعارض در یک واحد نظامی. مجله طب نظامی. 13 (1): 16-11.
شاملو، سعید. (1384). مکاتب و نظریه ها در روانشناسی شخصیت. تهران انتشارات رشد
شکور، مهسا، بذرافکن، لیلا، علیزاده، مریم، قاسمی، مژده (1390). ﺳﺒﻚ رﻫﺒﺮی و رﻫﺒﺮی اﺛﺮﺑﺨﺶ در ﻣﺪﻳﺮان ﺳﻄﻮح ﻣﻴﺎﻧﻲداﻧﺸﮕﺎه ﻋﻠﻮم ﭘﺰﺷﻜﻲ اﺻﻔﻬﺎن در ﺳﺎل 1388. ﻣﺠﻠﻪ اﻳﺮاﻧﻲ آﻣﻮزش در ﻋﻠﻮم ﭘﺰﺷﻜﻲ. وﻳﮋهﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮﺳﻌﻪ آﻣﻮزش و ارﺗﻘﺎی ﺳﻼﻣﺖ. 11 (9): 1264-1255.
شولتز، دوان. (1384). نظریه های شخصیت، ترجمه یوسف کریمی، فرهاد جمهری، سیامک نقشبندی، بهزادگودرزی، هادی بحیرایی و محمد رضا نیکخو. تهران: انتشارات ارسباران. (تاریخ انتشاربه زبان اصلی 1990).
شیروانی، طهماسب (1389). ارتباط بین ویژگیهای شخصیتی و میزان پرخاشگری بازیکنان فوتبال استان خوزستان. پایان نامه کارشناس ارشد تربیت بدنی. دانشگاه شهید چمران اهواز.

عسگری، پرویز (1388). راهنمای آزمونهای روانشناختی. اهواز: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی اهواز.
علیان، حسین (1389). مبانی مدیریت استعدادها. تهران: انتشارات سپاهان.
عطایی مغانلو، وحید (1391). اثربخشی آموزش بهداشت روانی بلوغ بر پرخاشگری ، ترس از تصویر تن و سازگاری دانش آموزان پسر پایه ی دوم دبیرستان های اهواز. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه شهید چمران اهواز.
فروم، اریک (1977). آناتومی ویرانسازی انسان. ترجمهی احمد صبوری (1363). تهران: انتشارات آشیان.
فیضی، طاهره (1383). مبانی سازمان و مدیریت. انتشارات دانشگاه پیام نور.
قاسمی، محمد، رضایی،‏ مریم، فتحی آشتیانی،‏ علی، میرزایی، پروین، جنیدی جعفری،‏ نعمت اله (1386). مواجهه پرستاران با خشونت فیزیکی در بیمارستانهای دانشگاه بقیه اله (عج) ‏. مجله طب نظامی. 9 (2) :113-121.
کاپلان، هارولد و سادوک، بنجامین (2003). خلاصهی روانپزشکی. ترجمهی نصرتالله پورافکاری (1388). تهران: انتشارات شهر آب.
کریمی، یوسف. (1389). روانشناسی شخصیت. تهران. موسسه نشر ویرایش.
کونتز. هارولد، اودانل، هارولد، ویریچ، هینز (۱۳۷۸) اصول مدیریت – ترجمه محمد هادی چمران، تهران: دانشگاه صنعتی شریف، موسسه انتشارات علمی.
گروسی فرشی، میرتقی، (1384). رویکرد های نوین در ارزیابی شخصیت. تبریز:دانیال
گلپرور، محسن، خاکسار، سرور و خیاطان، فلور (1387). رابطهی بین باور به دنیای عادلانه و ناعدلانه با پرخاشگری. فصلنامهی روانشناسان ایرانی. شمارهی 18، 138- 127.
لی فام، جیمز، هووله، جیمز (۱۳۷۰). مدیریت مدارس، مبانی و تئوریها – ترجمه محمد علی نائلی، اهواز : انتشارات دانشگاه شهید چمران، چاپ چهارم
ماسن، پاول هنری کیگان، جروم، هوستون، آلتا کارول، وی، کلنجر، جان جین (2002). رشد و شخصیت کودک. ترجمهی مهشید یاسایی (1388). تهران: نشر مرکز.
مامنپوش، مریم (1388). بررسی رابطه تیپ شخصیتی (برونگرا ـ درونگرا) با رضایت شغلی و تعهد سازمانی کارکنان ذوب آهن اصفهان، مقاله، سایت راسخون.
محمدزاده ابراهیمی، علی(1388). رابطه پنج عامل بزرگ با رضایت زناشویی، پایان نامه کارشناسی ارشد، علامه طباطبایی.
محمدی، نورالله (1385). بررسی مقدماتی شاخصهای روانسنجی پرسشنامهی پرخاشگری باس- پری. مجلهی علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، 49، 150- 135.
مصدق راد، علی محمد، طاهری، هدی (1382). بررسی میزان آگاهی مدیران بیمارسـتانهای دانشگاهی شهر اصفهان از سبک های مدیریت، طرح پژوهشی مصوب دانشگاه علـوم پزشـکی اصفهان به شماره 82300..
مغانلو، مهناز (1386). رابطه الگوی پنج عاملی شخصیت، سبک های هویت و دینداری. پایان نامه کارشناسی ارشد، ، دانشگاه تربیت مدرس
مقیمی، سید محمد (1377). سازمان و مدیریت، رویکردی پژوهشی، نشر ترمه.
مهداد، علی، ذاکرین، سمیه، مهدیزادگان، ایران. (1392). اثر تعدیلی ویژگی های شخصیت بر رابطه عدالت سازمانی ادراک شده و میل به بروز خشونت در محیط کار. مجله دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی. 4 (2): 69-78.
میچل، ترنس آر. (1377). مردم در سازمان ها " زمینه رفتار سازمانی"، ترجمه حسن شکرکن. تهران: اتشارات رشد.
میرز ل اس، گامست گ، گارینو ا ج. 1391. پژوهش چند متغیری کاربردی (طرح و تفسیر). ترجمه ح پ شریفی، و فرزاد، س د رضاخانی، ح ر حسن آبادی، ب ایزانلو، م حبیبی، تهران: انتشارات رشد.
میلانیفر، بهروز (1383). روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنائی. تهران: نشر قومس.
نقدی، هادی، ادیبراد، نسترن و نورانیپور، رحمتالله (1389). اثربخشی آموزش هوش هیجانی بر پرخاشگری دانشآموزان پسر سال اول دبیرستان. فصلنامهی علمی- پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، سال چهاردهم، شمارهی سوم، ص 218- 211.
نیری، رمضان (1379). بررسی و مقایسه میزان فرسودگی شغلی مشاوران شاغل در مدارس متوسطه شهر یزد از نظر عوامل دموگرافیک آنا ن. پایان نامه کارشناسی ارشد، چاپ نشده دانشگاه تربیت معلم تهران.
هورنای، کارن (1950). عصبیت و رشد آدمی: تلاش در باز یافتن خود. ترجمهی محمدجعفر مصفا (1383). تهران: انتشارات بهجت.

American psychiatric Association. (2003). Diagnostic and statistical manual of mental disorders. Fourth Edition, Text Revision. Washington, DC.
Anderson, C. A., & Bushman, B. J. (2005). Human aggression. J Annu Rev Psychol. 53, 27-51.

Atkinson, R., Atkinson, R., Smith, E., Bem, D., & Nolen-Hoecksema, S. Hilgard's Introduction to Psychology, 2000: Harcourt College Publisher, ISBN 0-15-508044-x.
Averill, J. R. (1982). Anger and aggression: An essay on emotion. New York: Springer-Verlag.
Bandura, A. (1973). Aggression: A Social Learning Analysis. Englewood Cliffs, NJ: Pretince- Hall.
Baron, R. A., & Richardson, D. R. (1994). Human aggression (2nd ed.). New York: Plenum.
Barrio, V., Aluja, A., & Spielberger, C. (2004). AngerAssessment with Staxi-ca: Psychometric properties of a new instrument for children and adolescents. Personality And Individual Differences, 37,227-244.
Barron, R. A., & Byrne, D. (2004). Social Psychology: Understanding Human Interaction, (VthEnd). Boston: Allyn and Bacon.
Barthelme Juan. J. (2009).The Relationship between Aggression and the Big Five Personality Factors in Predicting Academic Success Journal of Human Behavior in the Social Environment. 19 (2): 159 – 170.
Berkowitz, L. (1989). Frustration-aggression hypothesis: examination and reformulation. Psychological Bulletin, 106(1): 59-73.
Berkowitz, L. (2008). On the consideration of automatic as well as controlled psychological processes in aggression. Aggressive Behavior, 34(2): 117-129.
Bernard, M., Bass, B., & Stogdill, R. M(1989). A survey of theory and research. Journal of management; 15, 2.
Bernerth, J. B., Field, H. S., Giles, W, F., & Cole, M. S. (2006). Perceived Fairness in Employee Selection: The Role of Applicant Personality. Journal of Business and Psychology, 20 (4): 545-563.
Billante, N. (2002). Civility. Radionational Interview. Retrieved romhttp//:www.Abc.Net.Au/Rn/Ttalks/Perspective sstori Es/S709895.Htm On 24 October2004.
Barrick, M. R., & Mount, M. K. (1991). The Big Five Personality Dimensions and Job Performance: A Meta-Analysis. Personnel Psychology, 44, 1-26.
Buss, A. H., & Perry, M. (1992). The aggression questionnaire. Journal of Personality and Social Psychology, 63, 452-459.
Carol, S. Z., & Stearns, P. N. (1986). Anger: The Struggle for Emotional Control in American History. Chicago: University of Chicago Press.
Colbert, A.M., Mount, M.K., Harter, J.K., Witt, L.A., &Barrick, M.R. (2004). Interactive Effects of Personality and Perceptions of the Work Situation on Workplace Deviance. Journal of Applied Psychology, 89(4): 599-609.
Costa, P. T. & Mccrae, R. R. (1992). Normal personality assessment in clinical practice : The NEO personality inventory psychological assessment , journal of conculin and clinical psychology. 1,5 – 13.
Costa, P. T., & McCrae, R. R. (2002). Looking backward: Changes in the mean levels of personality traits from 80 to 12. In D. Cervone & W.Mischel (Eds.), Advances in personality science (pp. 219 -237). NewYork: Guilford Press.
Costa, P. T., & McCrae, R. R. (2006). Age changes in personality and their origins: Comment on Roberts, Walton, and Viechtbauer (2006).Psychological Bulletin, 132, 28 -30.
Costa, P. T. & Mccrae, R. R. (2005). Revsed NEO personality inventory (NEI. PI – R) and NEO five – factor inventory(NEO – FFI) professional manual. Odess,P. I, Psychological Assessment Resources.
Dembroski, T.M., & Costa, P.T. (1987). Coronary Prono Behavior: Components of Type A And Hostility. Journal of Personality, 55, 212-235.
Digman,J. M(2008). personality structure ;emergence of five factor model. Annual Review of psychology. vd. 87,pp – 3 – 29.
Dodge, K. A., & Crick, N. R. (1990). Social information processing bases of aggressive behavior in children. Personality and Social Psychology Bulletin, 15, 8-22.
Dollard, J., Doob, L. W., Miller, N. E., Mower, O. H., & Sears, R. R. (1939). Frustration and aggression. New Haven: Yale University Press.
Eysenck, H. J. (1983). The components of type a behavior and its genetic determinants. Personality and Individual Differences, 4, 499-505.
Farrenko, T.M. (2006). Workplace Violence. Available From: Http://www.Osha.Gov.
Felson, R.B. (2006). Violence as Instrumental Behavior. In Kelloway, E.K., Barling, J., Hurrell, J.J., (Eds.). Handbook Of Work Place Violence. Thousand Oaks, Ca: Sage Publication.
Felsten, G., & Hill, V. V. (1998). Aggression Questionnaire Hostility Scale Predicts Anger in Response to Mistreatment. Behavior Research and Therapy, 37(1): 87-97.
Ferris, P.A. (2009). Detection and correction of bullying and mobbing in the workplace. Consulting Psychology Journal: Practice and Research. 61 (3), 169-189.
Feshbach, S. (1969). The function of aggression and the regulation of aggressive drive. Psychological Review, 71, 25 -272.
Fite, P. J., Rathert, J., Colder, C. R., Lochman, J. E., & Wells, K. C. (2012). Proactive and Reactive Aggression. In R. J. R. Levesque (ed.), Encyclopedia of Adolescence (pp. 2164-2170). New York, NY: Springer.
Fite, P. J., Schwartz, S., & Hendrickson, M. (2012). Childhood Proactive and Reactive Aggression: Differential Risk for Substance Use? Aggression and Violent Behavior, 1-29.
Francis, L. G., Louden, S. H., & Rutledge, C. J. F. (2004). Burnout among Roman Catholic
parochial clergy in England and Wales: Myth or reality? Review of Religious Research, 46,
5-19.
Francoeur, K. (2008). The relationship between the five-factor model of personality and leadership preferences for initiating structure and consideration"; dissertation, Indian university of pensilvania.
Freud, S. (1933/1950). Why war? In Collected Works of Sigmund Freud (Vol. 16). London: Imagio.
Friedman, M. & Rosenman, R.H. (1974). Type ABehavior And Your Heart. New York: Knopf.
Galperin, B.L., & Burke, R.J. (2006). Uncovering The Relationship Between Workaholism And Workplace Destructive And Constructive Deviance: An Exploratory Study. International Journal Of Human Resource Management. 17(2), 331-347.
Goldberg, L. R. (2008). A. alternative description of factor structure Journal of personality and social psychology personality The Bi – Five in Higher Education, vol5(1),pp:56 – 72.
Grange, P., & Kerr, J. H. (2010). Physical aggression in Australian football: A qualitative study of elite athletes. Psychology of Sport and Exercise, 11, 36-43.
Hamilton, S. S., & Armando, J., (2008). Oppositional defiant disorder. Am Fam Phusician, 78(7), 861-866.
Hersey, P., & Blanchard, K. (1985). Management of Organizational Behavior: untilizing Human Resources: 4th ed., India Prentice-Hall.
Hershe, G.and Lugo, J. (1997). Psychology. Newyork :Macmillan Company.
Iacovides, A. Foun, loulakis, K. N., Kaprinis, S. T. & Kaprinis, G. (2003). The relationship between job stress, burnout and clinical depression. Journal of Affective Disorders, 75: 209-221.
International Labour Office (2002). International Council of Nurses, World Health Organization, And Public Services International (Ilo/Icn/Who/Psi). Framework Guidelines For Addressing Workplace Violence In The Health Sector. Geneva: International Labour Office.
Jawahar, M., & Carr, D. (2007). Conscientiousness and Contextual Performance. Journal of Managerial Psychology, 22(4), 330-349.
Jelinek, R. & Ahearn, M. (2006). The ABCs Of ACB: Unveiling A Clear And Present Danger In The Sales Force. Industrial Marketing Management, 35:457-467.
Jensen, L.A. (2006). Do big five personality traits associated with self-control influence the regulation of anger and aggression? Research in Personality. TX, 760199-0528. USA.pages 34 – 46.
Kelloway, E.K., Barling, J., & Hurrell, J.J. (2006). Handbook of Workplace Violence. Thousand Oaks, Ca: Sage Publication.
Keltner, D., Ellsworth, P. C., & Edwards, K. (1993). Beyond simple pessimism: Effects of sadness and anger on social perception. Journal of Personality & Social Psychology, 64, 740-752.
Lawson, R. B & Shen. Z. (2007). Organizational psychology foundation & Applications. Oxford university press.
Liebert & spiegler. (2000). Consistency of the factorial structure of personality rations from different sovrces. British Journal of Educational Psychology, 56: 10 – 19
Maddi, S.R., Brow, M., Khoshaba, D.M., & Vaitkus, M. (2006). Relationship of Hardiness And Religiousness To Depression And Anger. Consulting Psychology Journal, 58(3), 148-161.
Martinko, M.J., Douglas, S.C., & Harvey, P. (2006). Understanding and Managing Workplace Aggression. Organization Dynamics, 35, 117-130.
Nakano, K. (2001). Psychometric evaluation on the Japanese adaptation of the Aggression Questionnaire. Behavior Research and Therapy, 39, 853-858.
Park, R. D., & Slaby, R. G. (1983). The development of aggression. In P. H. Mussen (series Ed) and Hetherington (Vol. Ed). Handbook of Child psychology: 10, 4. Socialization, Personality, and social development (PP. 584-642). New York: Wiley.
Patterson, G. R., Reid, J. B., & Dishion, T. J. (1992). Antisocial boys: A social interactional approach. Castalia Publishing Company, Eugene, OR.
Sachiko, Soga. (2002). An analysis of the relationship between aggressiveness and personality traits of children. Japanese Psychological Association. Tokyo, Japan.
Schermerhorn, J.R., Hunt, J.G. and Osborn, R.N. (2005). Organizational behavior, 9 th ed., Wiley International Edition.
Scherer, K. R., & Tannenbaum, P. H. (1986). Emotional Experiences in Everyday Life. Motivation and Emotion, 10(4), 295-314.
Smith,S. N. , &Miller,R. J. (2008). Learning Approaches: Examination type, discipline of study, and gender. Educational psychology, 25 (1):43 – 53.
Taylor, S., Koch, W. J., & Crockett, D. J. (1991). Anxiety sensitivity, trait anxiety, and the anxiety disorders. Journal of Anxiety Disorders, 6, 293-311.
Whittington, R., & Wyker, T. (1996). An Evaluation Of Staff Training In Psychological Techniques For The Management Of Patient Aggression. Journal of Clinic Nurse. 5 (4), 257-261.
Wilkowski, B. M., & Robinson, M. D. (2010). The anatomy of anger: An integrative cognitive model of trait anger and reactive aggression. Journal of Personality, 78(1), 9-38.
Zimbardo, P. G. (1969). Influencing attitude and changing behavior: A basic introduction to relevant methodology, theory, and applications (Topics in social psychology), Addison Wesley, 148 pp.
1 – Baron, & Richardson
2 – Patterson Reid & Dishion
3 – Forum
4 – Masen
5 – Moyer
6 – Buss & Durkee
7 – Perry
8 – Harris
9 – Oronson
10 – Dollard, Doob, Miller, Mower & Sears
11 – Fite, Rathert, Colder, Lochman & Wells
12 – Wilkowski & Robinson
13 – Schwartz, & Hendrickson
14 – American Psychiatric Association
15 – Grange & Kerr
16 – Buss
17 – Feshbach
18 – Park & Slaby
19 – Berkowitz
20 – Averill
21 – Scherert & Tannenb
22 – Keltner, Ellworth & Edworth
23 – Lerner & Tetlock
24 – Riv
25 – Carol & Piter sterens
26 – Lorenze
27 – Hamilton & Armando
28 – Horney
29 – Freud
30 – Stor
31 – Barter
32 – Zimbardo
33 – Taylor, Koch & Crockett
34 – Dodge & Crick
35 – Excitation-Transfer Theory
36 – Zilman
37 – Barron & Byrn
38 – Introversion- Extraversion Theory
39 – Eysenck
40 – Tangney
41 – Barron & Byrne
42 – Berkowitz
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 30 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود