تارا فایل

مبانی نظری شیوه های فرزندپروری و توانایی های حسی و حرکتی فرزندان


- شیوه های فرزند پروری
بعضی از دانشمندان و روان شناسان معتقدند که غالب رفتارهای انسان از طریق ترکیب ژنتیکی، تغییرات فیزیولوژیکی و عملکرد عصبی او هدایت می شود. اما عده ای نیز معتقدند که علاوه بر متغیر بیولوژیکی، بعضی از رفتارهای نابهنجار کودکان در حقیقت پاسخ به شرایط استرس زای محیط است. واژه محیط شامل تجاربی است که انسان در رابطه با عوامل فیزیکی، خانواده، اجتماع و فرهنگ کسب می کند. اما از بین این عوامل، خانواده نخستین و با دوام ترین عاملی است که اگر نه در تمام جوامع، حداقل در اکثر آنها به عنوان سازنده و زیربنای شخصیت و رفتارهای بعدی کودک شناخته شده و حتی به عقیده بسیاری از روان شناسان و جامعه شناسان، باید ریشه بسیاری از انحرافات شخصیت و بیماریهای روانی رادر پرورش اولیه خانواده جستجو کرد(ماسن و همکاران، یاسایی). در حقیقت دیرزمانی است که معلوم شده برخی از گرایشهای تربیتی والدین با پیدایش رفتارهای غیرانطباقی کودکان رابطه دارد (وبستر، استراتون، و هربرت، ١٩٩٤). شیوه های انضباطی والدین غالبًا بر حسب تعامل بین دو بعد رفتاری آنها، در تغییر است. بعد نخست به بررسی رابطه عاطفی با کودک می پردازد و حدود آن از رفتاری پاسخده، پذیرا و کودک محور آغاز می شود و به رفتاری بی توجه و طرد کننده که مرکزیت آن به نیاز ها و امیال والدین گذاشته شده است، ختم می شود. بعد دوم، کنترل والدین بر کودک را در برمی گیرد و از رفتاری محدود کننده و مطالبه کننده تا روشی آسا نگیر و بی ادعا، متغیر است و در آن برای رفتار کودک، محدویتهای مختصری منظور شده است. از ترکیب این دو بعد مهم یعنی پذیرش در برابر طرد شدن و سختگیری در برابر آسانگیری، الگوهای قاطع و اطمینان بخش، خودکامه ومستبد ،ومساوات طلب، سهل گیر و بی بند و بار شکل می گیرد.
والدین قاطع و اطمینان بخش، هم برای رفتار خود مختارانه و هم رفتار منضبط اعتبار قایلند. آنان روابط کلامی را تشویق می کنند و وقتی از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و کودک را از چیزی منع می کنند یا از او انتظاری دارند، برایش دلیل می آورند. کودکانی که در این خانواد ه ها پرورش می یابند به تدریج به بلوغ شناختی و اجتماعی نزدیک می شوند و چیزی نمی گذرد که باید برای زندگی خودشان قبول مسئولیت کنند. درواقع معین بودن هدف ها و انتظام و ترتیب امور خانوادگی، راه و رسم زندگی آنها را روشن می سازد(هترینگتون و پارک، طهوریان و همکاران، ١٣٧٣ ؛ ماسن و همکاران، یاسایی، ١٣٧٢ ؛ شریعتمداری، ١٣٧٤). والدین قاطع و اطمینان بخش علاوه بر عهده دار شدن نقش پدر و مادری، مسئولیت تربیت فرزندان را نیز تقبل می کنند و همواره سعی می کنند که با کسب آگاهیهای تربیتی بیشتر از طرق مختلف این کار را انجام دهند. این شیوه یکی از سبکهای اصلی فرزندپروری است که اولین بار توسط بامریند معرفی گردید (لامبورن ، ١٩٩١).
والدین خودکامه و مستبد بر خلاف والدین دموکرات، تحریک پذیر، انعطاف ناپذیر، زورگو، خشن و نسبت به نیازهای کودکان بی توجهند. به نظر آنان اطاعت بی چون و چرا یک فضیلت است. کودکانی که والدین خودکامه دارند، کمتر متکی به خود هستند و نمی توانند به تنهایی کاری انجام دهند یا از خود عقیده ای داشته باشند. بیشتر متمایل به ساکت بودن، مودب بودن، خجالتی بودن و از نظر اجتماعی غیرمثبت بودن و درمانده بودن هستند. آنان معمو ً لا والدین خود را نامهربان و سهل انگار می دانند و معتقدند که انتظارات و تقاضاهایشان غیرمنطقی و نادرست است. اما از اینکه بخواهند در چنین محیط خصومت آمیزی عرض اندام کنند، می ترسند. این وضعیت به رفتار نامناسب، تعارض و روان رنجوری که غالبًا در چنین کودکانی یافت می شود، منجر می گردد (هترینگتون و پارک، طهوریان و همکاران، ١٣٧٣ ؛ ماسن و همکاران، یاسایی، ١٣٧٢).
والدین مساوات طلب، سهل گیر و بی بند و بار نیز نمی توانند نیازهای کودکان یا نوجوانان را برآورده کنند. بعضی از والدین اجازه می دهند کودک هر کاری که می خواهد بکند، شاید به این دلیل که کاری به کودک ندارند و یا اینکه اهمیتی نمی دهند. در این خانواده ها سطح ارزش افراد خانواده پایین، روابط اعضای خانواده آشفته و غیر انسانی است (سدورو، ١٩٩٠ ). والدین اینگونه خانواده ها، بین خودشان و کودک فاصله ای ایجاد و آن را حفظ می کنند و نیازهای خودشان را به جای نیازهای کودک مد نظر قرار می دهند.
چنین فقدان توجه والدین در دلبستگی نوزادان، شکاف ایجاد می کند و در کودکان بزرگتر موجب بروز رفتارهای تکانشی، پرخاشگرانه و گرایشهای ضداجتماعی و بزهکاری می شود. به هر حال افراط در آسا نگیری یا محدودیت توسط والدین، به خصوص از طرف مادر که نقش وی مهمتر از نقش پدر قلمداد شده، به رشد ناقص تربیتی در کودکان و رفتارهای نابهنجار در آنان منجر می شود (هترینگتون و پارک، طهوریان و همکاران، ١٣٧٣ ؛ ماسن و همکاران، یاسایی، ١٣٧٣ ). چنانچه راجرز معتقد است که شیوه های خاصی که سبب تکامل تصویر خود کودک می گردد به شدت تحت تاثیر مادر است(شولتز، خوشدل، ١٣٦٢).
به طور کلی شیوه های فرزند پروری شامل دو معیار عمده هستند: محبت و کنترل والدین.
کنترل والدین آن دسته از رفتارهای والدین را شامل می شود که در خدمت جامعه پذیری (فرایند انتقال ارزش های اجتماعی از والدین به فرزندان) کودک قرار دارد. این امر به صورت توانایی والدین دراعمال رهنمود، ثبات، توانایی تحمل رفتارهای نامطلوب (برای مثال فریاد کشیدن، بهانه جویی، گریه) و استفاده از مشوق ها و تقویت ها، نمود دارد. محبت نیز شامل صمیمیت، علاقه، مهربانی و عاطفه والدین می باشد.
بر اساس این دو شاخص مهم، شیوه های فرزند پروری را به چهار دسته عمده تقسیم می کنند:
شیوه مقتدرانه، شیوه سهل گیرانه، شیوه استبدادی،شیوه مسامحه گر (منوچهری، 1389).
الف : والدین قاطع و اطمینان بخش ( مقتدر ):
والدینی که از این شیوه استفاده می کنند، واقعیت ها را به کودکان خود منتقل می سازند، و تمایل بیشتری برای پذیرش دلایل کودک خود در رد یک رهنمود (دستور) از خود نشان می دهند. این والدین سخنوران خوبی هستند و اغلب برای مطیع سازی از استدلال و منطق بهره می جویند و به منظور توافق با کودک با او گفت وگو می کنند، از رفتارهای نامطلوب نمی ترسند و تاب مقاومت در برابر عصبانیت کودک را دارند. والدین مقتدر به تلاش های کودکان در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ می دهند و از تقویت های مثبت بیشتری استفاده می کنند.
این والدین در بعد محبت نیز عملکرد خوبی دارند و در ابراز محبت و علاقه و مهربانی دریغ نمی ورزند. آن ها حقوق ویژه خود را به عنوان یک بزرگسال می شناسند و به علایق فردی و ویژگی های خاص کودک خود نیز آگاهی دارند.
کودکان این والدین؛ فعال، دارای اعتماد به نفس، استقلال رای، واقع گرا، باکفایت و خشنود، توصیف شده اند. آن ها به دلیل این که والدینشان فرصت های زیادی در تصمیم گیری و انتخاب در اختیارشان قرار می دهند و به خاطراین که مورد عشق و محبت واقع می شوند از نوعی احساس امنیت عاطفی برخوردارند.
ب-شیوه سهل گیرانه
والدین سهل گیر کنترل کمتری بر کودکان خود اعمال می کنند و خواسته های آن ها چندان معقول نیست. مهرورزی و محبت آن ها در حد متوسطی قرار دارد. خانواده این والدین نسبتا آشفته است. فعالیت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال کارانه است. والدین کنترل کمی بر کودکانشان دارند، همین طور در خصوص انضباط کودک از نگرش هایی متعارض برخوردارند. والدین سهل انگار در عین آن که به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آن ها ندارند. فقدان خواسته های معقول همراه با خودداری از ارائه دلیل و گفت وگو با کودک، همواره از ویژگی های این شیوه به شمار می رود. این والدین بسیار به ندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه می دهند. در عین حال والدین سهل انگار زورگو و سرکوبگر هستند. آن ها از روش های احساس گناه و انحراف استفاده می کنند. این والدین همچنین در بیشتر موارد در مواجهه با بهانه جویی و شکایت کودک، سر تسلیم فرود می آورند.
والدین سهل انگار در ابراز محبت با والدین مقتدر تفاوت فاحشی ندارند. مادران سهل انگار به عنوان تنبیه، کودک را از محبت خود محروم می سازند و به تمسخر او می پردازند. یک والد سهل انگار در تلاش است درباره خط مشی خود با کودک مشورت کند و قواعد خانواده را برای او توضیح دهد. او توقع چندانی برای انجام کارهای منزل و رفتار صحیح از کودک خود ندارد. او خود را به عنوان عاملی فعال که هر گاه بخواهد، می تواند از آن استفاده کند؛ نه به عنوان عاملی که مسئول شکل دهی یا تغییر رفتار کنونی یا آتی کودک است، معرفی می کند. کودکان این والدین از اتکاء به خود، خودداری می کنند و یا از استقلال رای اندکی برخوردارند. این کودکان به صورت افرادی نسبتا ناپخته توصیف شده اند که هنگام مواجهه با ناملایمات، تمایل به واپس روی (روی گردانی) دارند. این کودکان نسنجیده عمل می کنند و به فعالیت بی هدف می پردازند.این کودکان نیز تکانشی، پرخاشگر و فاقد اعتماد به نفس هستند و رفتارهای بزهکارانه از خود نشان می دهند.
ج- شیوه استبدادی
نمایش قدرت والدین اولین عاملی است که این شیوه را از دو شیوه دیگر متمایز می سازد. این والدین بسیار پرتوقع بوده و پذیرای نیازها و امیال کودکان نیستند. پیام های کلامی والدین یک جانبه و فاقد محتوای عاطفی است. والدین مستبد غالبا هنگام اعمال دستورات، دلیلی ارائه نمی دهند. این والدین نسبت به سایر والدین در میزان مرعوب شدن در برابر رفتارهای نامطلوب، در حد متوسطی قرار دارند.
در میان این سه شیوه، والدین درشیوه ی استبدادی کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان می دهند. به ویژه این والدین به ندرت در رابطه ای که منجر به خشنودی کودک شود، شرکت می کنند. آن ها عموما نسبت به تلاش های کودکان برای حمایت و توجه بی تفاوتند و به ندرت از تقویت مثبت استفاده می کنند. ابراز محبت در این الگو در پائین ترین سطح قرار دارد. این والدین، تایید، همدلی و همدردی اندکی را نسبت به فرزندان خود ابراز می کنند و شواهد اندکی مبنی بر روابط قوی میان مادر و فرزند وجود دارد. در حقیقت بر اساس گزارش های موجود، این والدین برای کنترل کودکان خود از شیوه های ایجاد ترس استفاده می کنند و هیچ گونه تفاهمی بین والدین مستبد و فرزندانشان وجود ندارد. این والدین اطاعت کودک را یک حسن تلقی می کنند و در مواقعی که اعمال و رفتار کودک در تعارض با معیارهای آن ها قرار می گیرد، از تنبیه و اعمال زور برای مهار خواسته کودک استفاده می کنند.
بر اساس تحقیقات، فرزندان والدین مستبد نسبت به فرزندان والدین مقتدر در برقراری رابطه با همسالان و داشتن موقعیت فعال و نیز استقلال رای در سطح پایینی قرار می گیرند. این کودکان همچنین افردی خشمگین، منزوی، غمگین و آسیب پذیر نسبت به فشار (استرس) و محتاط توصیف می شوند.
د- والدین مسامحه گر یا بی توجه
والدینی که کنترل پایین و پذیرش پایین را ترکیب می کنند، نسبتا در پرورش کودکانشان غیرمداخله گر هستند. به نظر می رسد آنها از فرزندانشان مواظبت نمی کنند و ممکن است آنها را طرد کنند. به عبارت دیگر آنها به گونه ای غرق در مشکلات خود شده اند که نمی توانند نیروی کافی برای برقراری و اجرای قوانین اجتماعی انجام دهند (زیگلمن،1999). والدین بی توجه ،هم کم توقع و هم طردکننده هستند. فرزندان آنها یعنی کودکانی که محبت یا پذیرش ناچیزی از جانب والدین خود تجربه کرده اند و همزمان انضباط کم یا نظارت ناهماهنگ والدین در مورد آنها اعمال شده است، در سالهای بعدی مشکلات سازگاری نشان می دهند; به ویژه زمانی که تنبیه بدنی روی آنها اعمال شده باشد. وقتی کودکان تنبیه بدنی تجربه می کنند، می آموزند که استفاده از خشونت روش مناسبی برای حل درگیری و اختلافات است. در نتیجه تمایل پیدا می کنند از چنین روشی برای حل درگیری و اختلافات استفاده کنند. از همین رو کودکانی که تنبیه جدی شده اند در خطر ابتلا به مشکلات رفتاری قرار دارند و به آزار و اذیت دیگران می پردازند.
بر این اساس این گروه از والدین در مقایسه با والدین بسیار مهرورز واز خود گذشته (سهل گیر ) اهمال ورز و مسامحه گر به نظر می رسند . این والدین دارای ویژگی های کنترل کم ، خواهندگی کم ، پذیرش کم و کم پاسخگو بودن هستند ( هیبتی ، 1381). به نظر می رسد آنها نگران بچه های خود نیستند و حتی ممکن است آنها را طرد کنند. آنها طوری درگیر مسائل شخصی خود هستند که فرصت ایجاد و اجرای نظم و قانون در خانواده خود را ندارند(کارول و همکاران، 1999).

– اهمیت شیوه های فرزند پروری از دیدگاه محققان مختلف
هر خانواده ای شیوه های خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار می گیرد این شیوه ها که شیوه های فرزندپروری نامیده می شوند متاثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره می باشد (هاردی و همکاران، 1993).
شیوه های فرزندپروری به عنوان مجموعه یا منظومه ای از رفتارها که تعاملات والد ـ کودک را در طول دامنه ی گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند و فرض شده است که یک جو تعاملی تاثیرگذار را به وجود می آورد. شیوه های فرزندپروری یک عامل تعیین کننده و اثرگذار است که نقش مهمی در آسیب شناسی روانی و رشد کودکان بازی می کند. بحث در مورد هریک از مشکلات فرزندان بدون در نظر گرفتن نگرش ها، رفتارها و شیوه های فرزندپروری تقریباً غیرممکن است. هرچند روانشناسان و نظریه پردازان بر نقش والدین و شیوه های فرزندپروری تاکید می کنند، تحقیقات خیلی کمی در مورد شیوه های فرزندپروری و آسیب شناسی روانی کودک به عمل آمده است (علیزاده و آندرایس؛به نقل از محرابی، 1383).
تاثیر محیط خانواده بر رشد کودک اغلب به وسیله ی مشاهده تعامل والد ، فرزند مورد بررسی قرار گرفته است. در این مشاهدات معمولاً ویژگی های رفتاری والدین به وسیله ی دو بعد ارزیابی شده است: الف) پذیرش (گرمی)، شامل حمایت و پرورش عاطفه ی مثبت بین والدین و کودک می باشد. ب) کنترل، شامل آن دسته از رفتارهای والدین است که رفتار کودک خود را هدایت می کنند مانند: راهنمایی و کنترل، بازدارنده یا تسهیل کننده (پل کنین و همکاران؛ نقل از محرابی، 1383).
بطور کلی، پژوهش ها نشان می دهند که روش های تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت بر شخصیت افراد در آینده دارند. مثلاً والدین سختگیر و دیکتاتور مانع پیشرفت و خلاقیت کودک می شوند. والدینی که اجازه نمی دهند کودک ابراز وجود کند مانع بروز استعدادهای بالقوه او می شوند و در نتیجه این قبیل کودکان در آینده افرادی روان آزرده و پرخاشگر خواهند شد (نظری، 1382، نقل از مهرابی زاده هنرمند و همکاران، 1379).
نقش خانواده بعنوان مهم ترین رکن جامعه که شالوده اساسی شخصیت کودکان را می سازد بس مهم است عدم اطلاع از شیوه های درست تربیتی، مهم ترین مشکل خانواده ها است. والدین معمولا از نتایج برخوردهای خود با فرزندانشان بازخوردی1 دریافت نمی کنند و یا نمی دانند در هر سنی چه انتظاری باید از آنان داشته باشند والدین معمولا روشهای سنتی تربیتی گذشته را ادامه داده و کمتر به فکر اصلاح2 هستند. فرض بر این است اگر آنان متوجه اثرات قابل توجه فرزند پروری خود شوند قطعا در بکارگیری روشهای مناسب تر جدیت و دقت به خرج خواهند داد ( کفایت ، 1373).
تحقیقات اولیه صورت گرفته نشان داده است که کودکان خلاق در خانواده هایی پرورش یافته اند که فقدان سلطه گری و خطاپذیری جزو مشخصه های آن بوده است. واتسون (1960) گتزلز و جکسون (1962) شیفر (1970) در مطالعات خود دریافتند که رفتار والدین با کودکان خلاق آزادمنشانه تر و مسامحه کارانه تر بوده، خواندن را زود آموخته، قوه تخیل داشته و توانایی های حسی و حرکتی خلاقانه (شعر و نقاشی) داشته اند مادران دانش آموزان باهوش دغدغه دائمی و وسواس گونه ای در مورد موفقیت تحصیلی، رعایت آداب و نظم فرزندان خود داشته اند در حالیکه مادران کودکان خلاق در این خصوص حساسیت کمی داشته و بیشتر بر مفهوم ارزشها و استقبال از مشکلات زندگی تاکید می کنند. همچنین مادران افراد خلاق خیلی کمتر از مادران دیگر از مخاطرات واهمه داشته و از پول، مسائل و مشکلات اقتصادی سخن می گویند( میناکاری ، 1368). کروپلی ( 1967) داستان دختری با توانایی های خلاق بنام کاترین و پسری غیر خلاق بنام تام را چنین تشریح می کند: درمورد کاترین والدین آزادی عمل کافی و امکان مخالفت با نظر والدین را به کودک داده و حمایت محدودی بعمل می آورند اما در مورد تام والدین اجازه اتخاذ کوچکترین تصمیم را نمی دهند و پیوسته راهنمای عمل فرزندشان هستند و برای موفقیت او همه چیز را مهیا می سازند اما نتیجه به موفقیت منجر نمی شود. تحقیقات لیندبلد3 ( 1976) نشان داده است که رشد قوه توانایی های حسی و حرکتی کودکان تا حدود زیادی به نحوه تعامل والدین در این خصوص دارد (شیخاوندی، 1379).
لازم به یادآوری است که بدانیم به موازات تغییر در خیلی ازمسائل، الگوهای تربیتی و ارتباطی والدین و فرزندان در آینده بسیاردگرگون خواهد شد. همانطوریکه امروز خیلی متفاوت تر از گذشته است. کودکان فردا احتمالا در جامعه ای بزرگ می شوند که به مراتب کمتر از دهه 1960 و حتی جامعه فعلی ما "کودک محور" خواهد بود مثلا سالخوردگی جمعیت جهان باعث تغییر جهت توجه به آن نسل و کم توجهی به کودکان و نوجوانان شده است. در دوران موج دوم ( انقلاب صنعتی4) پدران و مادران ، اغلب آرزوها و رویاهای خود را در وجود فرزندان خویش متجلی می دیدند و کودکان گل سرسبد خانواده و غرق در ناز و نعمت بودند زیرا والدین انتظار داشتند وضع فرزندانشان از نظر اجتماعی، اقتصادی بهتر از خود آنان بشود. از آنجا که والدین انتظار داشتند موقعیت فرزندانشان در جامعه ارتقاء پیدا کند بیشتر تشویق می شدند تا تمام تلاش خود را صرف پرورش آنها کنند. امروزه بسیاری از پدران و مادران طبقه متوسط نظیر فرزندان خود با این واقعیت تلخ مواجه شده اند که در جهان پیچیده امروز فرزندان آنها به جای آنکه از نردبان موقعیت اجتماعی، اقتصادی بالا بروند دائما دارند پائین می روند و در نتیجه این امید والدین که از طریق پیشرفت فرزندان ، آرزوهایشان برآورده شود بکلی از بین رفته است(البته در جامعه ما هنوز سرمایه گذاری و هزینه کردن والدین و تلاش آنان برای رشد و موفقیت فرزندان خیلی بالاست و این واقعیت ظاهرا خوش آیند یکی از نگرانیهای تربیتی وآسیب های جدی انگیزشی و کارآمدی نسل آینده باید تلقی گردد) در عین حال مسئولیت های بیشتری از سنین پائین متوجه خود کودکان خواهد بود همین موضوع نیاز به تلاش و خوداتکائی آنان را ایجاب خواهد کرد( تافلر، 1980). بنابراین از نقش خانواده کاسته شده ، مسئولیت و نقش پرورش استعدادها و خلاقیت کودکان تا حد زیادی به خود آنان ، دولتها و سازمانهای آموزشی واگذار خواهد شد.
– سلطه جویی والدین مانع بروز توانایی های حسی و حرکتی فرزندان
والدین سلطه جو وظیفه خود می دانند که رفتار خارجی کودکانشان را تحت کنترل درآورند . آنها نسبت به فرزندان خود احساس مسئولیت گرده و این احساس مسئولیت اکثرا به احساس قدرت مطلق منتهی می شود. این گونه والدین در نقش قاضی ظاهر می شوند و مدام از قید " تو باید" استفاده می کنند و. یکی از تکنیک های اصلی والدین قضاوت گر اقتدارطلب، آن است که دیگران را با احساس گناه5 کنترل نمایند. اگر کودک آنچه را که مطابق خواسته آنها است انجام ندهد ، والدین سعی می کنند در او احساس گناه ایجاد کنند " چرا نمی خواهی مثل یک پسر بزرگ رفتار کنی ؟ " یا از روش دگررهبری6 استفاده می کنند " وقتی تو اینگونه رفتار می کنی دیگران در باره تو چه فکر می کنند ؟" و یا از شگرد محبت استفاده می نمایند " با این رفتاری که تو داری نمی توانیم تو را دوست داشته باشیم" همچنین از مفهوم انتظارات استفاده می کنند " تو باید مثل پدرت قوی باشی" والدین با بکار بستن همه این روشها از کودکانشان می خواهند طوری رفتار کنند که هم از نظر اجتماعی مقبولیت داشته و هم برای سلامت فکری و جسمانی آنها حداکثر فایده را داشته باشد. ولی چون مطمئن نیستند که چگونه به چنین رفتاری نایل آیند، نمی توانند این نکته را تشخیص دهند که آنچه به عنوان احترام و اطاعت از فرزندانشان می خواهند، آموزش انضباط نیست بلکه اغلب نتیجه احساس ناایمنی خودشان است. اینگونه والدین متوجه نیستند خصوصیتی که توسط کودکان در حد طبیعی و منطقی ابراز می شود، برای رشد عاطفی، عقلانی و همچنین بروز قوای خلاقانه آنها، واقعا ضرورت دارد. اگر کودکی احساس امنیت، شایستگی و با ارزش بودن داشته باشد احتمال اینکه انضباط وی مشکل خاصی ایجاد کند گاهش پیدا کرده و با مقداری طرف توجه قرار دادن احساسات و مقبولیت کودکان باعث ارضاء آنها از این نیاز می شود. بنابراین می توان نتیجه گرفت که انضباط احساس مرکزی7 خویشتن سازانه ، شوق صحیح کنترل کنش مرکزی8 است. در چنین حالتی است که برای کودک به جای اطاعت کورکورانه از دیگران، خودکنترلی9، هدف قرار می گیرد. پدر و مادری که می توانند احساسات و نگرش های فکری کودکان را تحمل نمایند، خواهند توانست مشکلات ناشی از انضباط را نیز با مهارت برطرف نمایند. اگر محیط عاطفی خانواده همواره گرم و پذیرا باشد، حتی اگر شدت عمل هم رواج داشته و در مورد رفتار کودک محدودیت های بجائی وجود داشته باشد، بازهم کودک احساس امنیت کرده و استعدادهایش شکوفا خواهد شد.
پدر یا مادر خویشتن ساز10 برخلاف والدین سلطه جو ، رشدگرا11 یا طرفدار رشد می باشند. آنها زندگی را صحنه ای می دانند که در آن فرد می تواند خود را بسازد. آنها به جای آنکه " بایدگرا12 " باشند" هست گرا13 " هستند سعی دارند کودکان خود را چنانچه هستند بپذیرند و آنها را در رشد و بهبود کمک کنند. هدف اصلی آنها این است که بدون تحمیل عقیده، خویشتن سازی را در کودک پرورش دهند تا آنها به سوی فعالیتهای سازنده و خلاقانه رهنمون شوند و خود راهشان را آزادانه انتخاب نمایند. این دسته از والدین زندگی را به صورت دنیای کودکی یا دنیای بزرگسالی ندیده، بلکه آن را به صورت دنیای یک انسان نگاه می کنند که در آن هر یک از افراد حق دارند خواسته های خودشان را برآورده سازند طبیعی است در خیلی از موارد کودکان و نوجوانان نیز امیال سلطه جویانه داشته باشند. نتیجه اجتناب ناپذیر این وضع، کشمکش و جدال پایان ناپذیر بین والدین و فرزندان است که طرفین هر یک می خواهند برنده بازی شوند. بنابراین اگر مناسبات والدین و فرزندان ( بویژه نوجوانان ) بر پایه اصول انسانی و جهت گیری رشدگرایانه باشد نوجوانان خویشتن سازی خواهیم داشت که واجد سه ویژگی مهم انسانهای خودشکوفا به شرح زیر خواهند بود.
1- توانایی های حسی و حرکتی: نوجوان خویشتن ساز یک انسان طغیان گرخلاق است. وی جرات آن را دارد که به صورت سالم طغیان نماید. طغیان وی با سمبل های خارجی نظیر موی بلند، شلوار تنگ، پوتین و امثال آن نیست بلکه با منظور، جهت دار و معنی دار در رفتار فردیش همراه می باشد. بنابراین به جای آن که ویرانگر یا منفی باشد، آفریننده و خلاق است.
2- حساسیت درارتباط شخصی: وی نه فقط از احساسات گروه همسالان خودآگاه است، بلکه با والدین و سایر بزرگسالان نیز همدلی دارد. لباس پوشیدنش مناسبت او را در درک موقعیت ها نشان می دهد.
3- آگاهی: وی می خواهد تا حد امکان از امروز لذت ببرد، خوش باشد و تجربه بیندوزد، ولی در عین حال لازم می بیند در دنیای بزرگسالان وارد شود. هدف برای او مهم است. در اینجا و حال زندگی می کند. او همچون ناخدائی است که نه فقط از قایقرانی لذت می برد، بلکه قدرت امواج، وزش باد و وسعت دریا هم او را به نشاط می آورد. نوجوان هم مانند همه ما سلطه جویی است که سعی دارد به مرحله خویشتن سازی برسد. بزرگترین وظیفه والدین این است که خودشان را از سر راه او کنار کشیده و به او آزادی عمل بدهند تا شکوفا شود( شوستروم، 1967).
– تنوع فرهنگی در رابطه با فرزند پروری
به رغم اتفاق نظر زیاد در مورد مزایای فرزند پروری مقتدرانه، گروههای قومی اغلب عقاید وشیوه های فرزند پروری خاص خودشان را دارند. برخی از آنها توقعات متفاوتی دارند که وقتی ارزشهای فرهنگی و شرایط زندگی خانوادگی آنها را در نظر می گیریم، سازگارانه هستند. برای مثال ، بزرگسالان چینی، شیوه های تربیت خود را بسیار پرتوقع توصیف می کنند . انها از نظر آموزش و برنامه های اوقات فرزندانشان، رهنمود بیشتری می دهند این تاکید، بیانگر عقاید کنفوسیوسی به اهمیت انضباط قاطع، احترام به بزرگترها و آموزش رفتار جامعه پسند است ( برنت و همکاران 1993، چائو ،1994 ، هانت سینگر ، خوزه ، و لارسون ، 1998) . در خانواده های آمریکای لاتینی و جزایر آسیایی اقیانوس آرام ، کنترل شدید والدین ( مخصوصا توسط پدر) با محبت شدید مادر همراه می شود . اعتقاد بر این است که این ترکیب ، فرمانبرداری و تعهد خانوادگی قوی در کودکان ایجاد می کند ( هاریسون و همکاران ، 1994).
گرچه بین آمریکاییهای آفریقایی تبار ، تنوع زیادی وجود دارد ، مادران سیاه پوست ( به ویژه آنهایی که جوانتر ، کمتر تحصیل کرده و مجرد هستند) ، اغلب به شیوه بزرگسال محوری متکی هستند به طوری که انتظار دارند فرزندانشان بی چون و چرا اطاعت کنند ( کلی، پاور و ویمباش، 1992) . والدین سیاه پوست برای ایجاد اعتماد به نفس ، خویشتنداری و هوشیار بودن، نسبت به شرایط زندگی مخاطره آمیز، از شیوه فرزند پروری بسیار قاطع استفاده می کنند ( برودی و فلور، 1998). هماهنگ با این دیدگاه، در چندین تحقیق معلوم شد که انضباط بدنی در اوایل کودکی، پرخاشگری در سالهای دبستانی را فقط در کودکان آمریکایی قفقازی تبار و نه کودکان آمریکایی آفریقایی تبار ، پیش بینی کرد (دی تر، دکارد و دوج ، 1997، دی تر، دکارت و همکاران ، 1996) . این بدان معنی نیست که کتک زدن روش موثری است، بلکه حاکی از آن است که تفاوتهای قومی در نحوه ای که کودکان رفتار والدین خود را در نظر می گیرند می تواند پیامدهای آن را تغییر دهد. (سید محمدی ، 1385).
منابع
اتکینسون، ریتال ؛ زمینه روان شناسی عمومی، حسن رفیعی و همکاران،(1387). تهران، رشد، جلد اول، ص 96.
اعزازی شهلا .(1376). جامعه شناسی خانواده با تاکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
برک، لورآی؛ روان شناسی رشد، یحیی سید محمدی، تهران، نشر ارسباران، (1383)،چاپ چهارم، ص 214 تا 222.
بهرامی، ص.، یوسفی، ع و آتش پور، ح.(1388). تاثیر آموزش هوش عملی بر اضطراب و تمرکز دانش آموزان دختر پایه سوم راهنمایی . دانش و پژوهش در علوم تربیتی، دانشگاه آزاد واحد خوراسگان، شماره بیست و دوم، صص 157-170.
بی ریا، ناصر ؛ روان شناسی رشد، تهران، سمت، (1375)، چاپ اول، ص 778.
پاشاشریفی، حسن.(1385). نظریه و کاربرد آزمون های هوش و شخصیت. تهران: انتشارات سخن.
پروین لارنس اِی .(1374). روانشناسی شخصیت (نظریه و تحقیق) ترجمه : محمد جعفر جوادی و پروین کدیور، نشر رسا.
تاد، جودیت و بوهارت، آرتور؛ اصول روان شناسی بالینی و مشاوره، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا،
(1379)، چاپ اول، ص 110.
ترزا،آمابلی . ( 1375) . شکوفائی خلاقیت کودکان،ترجمه حسن قاسم زاده و پروین عظیمی ،نشر دنیای نو،
ثنائی، باقر .(1378). نقش " خانواده های اصلی" در ازدواج فرزندان. فصلنامه علمی-پژوهشی انجمن مشاوره ایران، بهار و تابستان، (1378)، جلد 1، شماره 2.
چاری، مسعود.، دلاورپور، محمد و دهقانی، یوسف.(1389). نقش شیوه های فرزندپروری والدین در اختلالات رفتاری دانش آموزان دبیرستانی. روانشناسی معاصر، شماره 44، صص 27-36.
– دواس ، دی ای ، (2003 ) " پیمایش در تحقیقات اجتماعی " ترجمه هوشنگ نایبی نشر نی چاپ اول 1386 .صص 123-125.
سیف، سوسن ؛ روان شناسی رشد، تهران، انتشارات سمت، (1378)، چاپ نهم، ص 90.
شاملو، سعید؛ روان شناسی شخصیت، تهران، رشد،(1382)، چاپ هفتم، ص 75.
شولتز، دوان پی وشولتز، سیدنی الن؛ تاریخ روان شناسی نوین، ترجمه علی اکبر سیف و همکاران، تهران، نشر دوران، (1384)، چاپ سوم، ص 543.
شولتز، دوآن. ( ١٣٧٥). روان شناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل، چاپ ششم، تهران: نشر البرز.
شیخاوندی، داور .(1379). جامعه شناسی انحرافات و مسائل جامعوی. نشر مرندیز, چاپ چهارم. صص 17-22.
صدرالسادات، ج.، شمس، ح و امامی پور، س.(1384). مقایسه شیوه های فرزند پروری و کارکرد خانواده. مجله دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد، دوره 7، شماره 2، صص 43-48.
کاپلان، هارولد؛ خلاصه روان پزشکی علوم رفتاری، نصرت الله پورافکاری، تهران، شهر آب، (1376)، چاپ دوم، جلد اول، ص 314.
کارگر شولی ، هدایت ؛ پاک نژاد ، فاطمه .(1382 ). "خانواده نخستین عامل تاثیر گذار بر هویت دانش آموزان " . ویژه نامه مجله دانشگاه علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه فردوسی.
کرمی نوری، رضا؛ روان شناسی تربیتی، تهران، (1369) ، چاپ اول، ص 43.
کلاین برگ اتو .(1372). روانشناسی اجتماعی. جلد دوم. ترجمه : علی محمد کاردان. تهران نشر اندیشه.
کفایت ، محمد . (1373) . بررسی ارتباط شیوه ها و نگرشهای فرزند پروری با توانایی های حسی و حرکتی دانش آموزان سال اول دبیرستانهای اهواز. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اهواز.
گلدارد دیوید .(1374). مفاهیم بنیادی و مباحث تخصصی در مشاوره، آموزش و کاربرد مهارتهای
خرد در مشاوره فردی. ترجمه : سیمین حسینیان، تهران نشر دیدار.
گنجی، حمزه؛ آزمون های روانی، مشهد، دانشگاه امام رضا، (1377)، چاپ هفتم، ص 168.
ماسن ، پاول هنری ؛ کیگان ، جروم ؛ هوستون ، آلتاکارول ؛ کانجر ، جان جین وی (1370 ) ."رشد و شخصیت کودک ". ترجمه مهشید یاسایی ، تهران : مرکز نشر.
محرابی، شهربان .(1383). مقایسه میزان اختلالات روانی دختران نوجوان با توجه به شیوه های فرزندپروری والدیــن در دبیرستانهای شهرستان جیرفت. پایان نامـــه کارشناسی ارشــد دانشگاه علامه.
منادی مرتضی (1378). آموزش و پرورش در آستانه قرن 21. سخنرانی در دومین همایش علم در آستانه قرن 21. توسط مرکز علمی فرهنگی دارالفنون توس، 30 و 31 اردیبهشت 1378، مشهد.
منوچهری، رضا. (1389). بررسی رابطه بین شیوه های فرزندپروری والدین با خلاقیت وپیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی منطقه 5 تهران.
مهرابی زاده، م.، نجاریان، ب و بحرینی، ش.(1380). رابطه شیوه های فرزندپروری با سلامت روانی و هماهنگی مولفه های خود پنداشت. مجله روانشناسی، سال چهارم، شماره 1، صص 83-97.
مهرابی هنرمند، مهناز؛ نجاریان، بهمن، ؛ بحرینی، شهناز (1379). رابطه شیوه های فرزندپروری با سلامت روانی و همــاهنگی مولفه های خودپنداشت. مجله روانشناسی اهواز، سال چهارم، شماره 1.
نظری ، عباس . ( 1382) . بررسی تاثیر روش ایده سازی در پرورش خلاقیت دانش آموزان دبیرستانهای ناحیه 2 اراک .
نوابی، ش.(1388). نقش شیوه های فرزندپروری در پرورش توانایی های حسی و حرکتی کودکان. نشریه علوم حرکتی و ورزش، جلد سوم، شماره 2، صص 42-49.
هارتلی بروئر، الیزابت . ( 1384) . ایجاد انگیزه در کودکان ، مترجم احمد ناهیدی ، انتشارات جوانه رشد ،
هرینگتون، ای میویس و پارک، راس دی ( ١٣٧٣ ). روان شناسی کودک از دیدگاه معاصر، جلد دوم، ترجمه طهوریان و همکاران، چاپ اول، مشهد: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
هلیگارد ، ارنست . ( 1368) . زمینه روانشناسی، جلد دوم ، مترجم محمد نقی براهنی و دیگران ، انتشارات رشد ،
هیبتی ، خلیل (1381 ) . "بررسی شیوه های فرزند پروری والدین و رابطه آن با شیوه های مقابله با استرس دانش آموزان دختر و پسر سال سوم دبیرستان های رشد زرقان" . پایان نامه کارشناسی ارشد . دانشگاه شیراز.
یعقوب خانی، غیاثوند، مرضیه. 1372. رابطه محیط خانواده و پیشرفت تحصیلی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه شیراز.

Arredondo E M, Elder J P, Ayala G X, Campbell N, Baquero B, Duerksen S. (2007). Is parenting style related to childrens healthy and physical activity in Latino families? Health Educ Res; 21(6): 862-871.
Carol K . Sigelman ( 1999). "Life span human developman" . 3 rded P . CM. P . 413.
Grotevant , H. D . and Cooper , C.R. (1986) . " individuation in family relationship " , Human development , vol . 29 , p . 82-100.
Hardy , D. F . Power, T. G. ; and Jeadicke , S. (1993) . " Examining the relation of parenting to childrens coping with every day stress " , child development . vol , 64 p. (1841).
Hardy, D. F., Power; T. G & Jaedicke, S (1993). Examining the relation of parenting to childrens coping with every day stress. Child Development, vol. 64, p:18-48.
Kitzmann. K. M., Dalton W, Buscemi J. (2008). Beyond parenting practices: family context and treatment of disorders. Family relation. Blackwell pub. 57(1):13-23.
Lamborn, S.(1997). Patterns of competence and adjustment among adolescents from authoritative, authoritarian, indulgent of neglectful families. Child Development, 62, 104-1065.
Rhee. K. E., Lumeng J C, Appugliese D P, Kaciroti N, Bradley R H. (2006). parenting styles and motor ability status in first grade. Ped; 17(6): 2043-2054.
Sedorow, L. (1990). Psychology. WN. C. Brown Pub.pp: 143-144.
Sigelman , C .K. (1999) ." Life – span human development ". Brooks Cole publishing Company.p. 267-296.
Steinberg , L. , & Morris , A . S . ( 2000 ) . " Adolescence development " Annual Review of psychology , 52 , 83-110 .
Sternberg, R.J. (1985a). Beyond IQ: A triarchic theory of human intelligence. New York: Cambridge University Press.
Sternberg, R.J. (1985b). Human abilities: An information – Processing aproach. San Francisco: Freeman.

1 – Feedback
2 – Reform
3 – Lind Blad
4 – Industrial revolution
5 – Guilt Feeling
6 – Other directedness
7 – Feeling centered
8 – Action centered
9 – Self control
10 – Self actualization
11 – Growd orinted
12 – Should oreinted
13 – Is oriented
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 19 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود