ررویکرد سیستم خانواده درونی(IFS)
Internal family system (IFS)
مقدمه
ازدواج به عنوان رخدادی مهم در زندگی افراد، موجبات تشکیل خانواده را فراهم می آورد و خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی بنیادین، زمینه رشد و تعالی انسان ها را مهیا می سازد. شواهد پژوهشی حاکی از آن است که ازدواج سالم یک پیش بینی کننده مهم برای بهزیستی فیزیکی، هیجانی و مالی افراد یک جامعه است. زوج های سازگار تجارب ازدواجی سالم تری نسبت به زوج های ناسازگار دارند(لاونرو کلارک1، 2017). اما آنچه از خود ازدواج و تشکیل خانواده مهم تر به نظر می رسد، رضایت زناشویی پس از ازدواج است. ازدواج و رابطه زناشویی، منبع حمایت، صمیمیت و لذت انسان است. از سوی دیگر، ازدواج سبب پیدایش همکاری، همدردی، یگانگی، علاقه، مهربانی، بردباری و مسئولیت پذیری در خانواده می شود (ماساریک و کانگر2، ۲۰۱۷) به تحقق پیوستن اهداف ازدواج پس از برقراری رابطه زناشویی، موجب احساس رضایت و خوشبختی فرد می شود و خلاف این امر، اختلاف زناشویی و در نهایت نارضایتی از ازدواج را به همراه خواهد داشت (رابی، وو بولدینگ و کارلسون3، ۲۰۱۷).
خانواده با برقراری رابطه زناشویی تشکیل شده، هسته اصلی جامعه را تشکیل می دهد. بنابراین خانواده و جامعه سالم، وابسته به روابط زناشویی رضایت بخش هستند (ابراهیمی، 2018). امروزه به دلایل متعدد از جمله دگرگونی های سریع اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، نهاد خانواده دستخوش تغییرات و ناملایمات زیادی گردیده است (صابونچی، دوکانهای فرد و بهبودی، ۱۳۹۹) .
از یک سو، این تغییرات و ناملایمات، رضایت زناشویی را در معرض آسیب قرار داده است و با آسیب وارد شدن به رضایت زناشویی، بنیان خانواده نیز متزلزل گردیده و احتمال گسست عاطفی در بین همسران افزایش می یابد. از سوی دیگر، روان شناسان، گسستگی عاطفی زوجین و یا حداقل یکی از زوجین را به عنوان پدیده طلاق محسوب می کنند (گرشام و گیولونی4، 2012؛ گروس5، 2006). گسستگی عاطفی بدون شک دردناک است و مسلماً این پدیده توام با ضایعات و آسیب های متفاوت برای زوجین می باشد.
در واقع، رضایت زناشویی به کیفیت زناشویی، مانند روابط بین زوجین (مکنیل و بایرز6، 2009)، رضایت از رابطه زناشویی (هندرسون، لیهاوت و سیمونی7، 2009) اشاره دارد، به گونه ای که فقدان رضایت زناشویی به عنوان یکی از عوامل بی ثباتی زندگی زناشویی و پیش بینی کننده احتمال طلاق در آینده بوده (فلدهوز و هینتز8، 2015) و مورد مطالعه محققان بسیاری قرار گرفته است.
با افزایش مشکلات در ارتباط های زوجی، ناسازگاری افزاش می یابد و نارضایتی بیشتری حاصل می شود و همین مشکلات از مقدمات طلاق و جدایی محسوب می شود (یانگ و لانگ9، 1998). این مشکلات پیامدهایی مثل اختلالات اضطرابی (داس10، سیمپسون11 و کریستنس12، 2004)، افسردگی (کوین13، تامپسون14 و پالمر15، 2002)، ناسازگاری و پرخاشگری کودکان و نوجوانان (جرارد16 و بوهلر17، 2003)، اختلالات قلبی(سالز18 و بوند19، 2005) را در بر دارند. از سوی دیگر محققان نشان داده اند که تاثیرات منفی تعارض (خشم، نفرت، ناراحتی و ترس) در تعاملات زوجین، با میزان خشونت و درگیری مرتبط است (بوک وال20ا، سوبین21 و زدانیوک22، 2005). این ارتباطات مخرب یا تعاملات منفی بین زوجین منجر به کاهش رضایت در رابطه و افزایش احتمال طلاق می شوند (آماتو23، هاهمن-ماریوت24، 2007).
بر طبق نظریه نظام ها یا سیستم ها، هر عضو خانواده به منزله واحدی از خانواده در جهت حفظ تعادل با دیگران ارتباط برقرار می کند. خانواده درمانی به چگونگی آشکار ساختن الگوهای پنهان در خانواده، حفظ تعادل و شناخت هدف ها کمک می کند. خانواده درمانگران بر این باورند که نه تنها آن عضو خانواده که برچسب بیمار به او زده شده و مشکلات را به او نسبت می دهند، نیازمند درمان است، بلکه سایر اعضای خانواده نیز باید در فرایند درمان مد نظر قرار گیرند (سادوک، سادوک و کاپلان25، ۲۰۰۳). نظریه های مختلف خانواده درمانی با توجه به اهمیت نقش ارتباطات در ایجاد، ابقا و حل مشکل به سه گروه عمده تقسیم می شوند: گروه نخست به الگوهای تعاملی ابقای مشکل و شیوه های چالش با چرخه تکرار شونده تعامل تاکید دارد. گروه دوم به سیستم باور اعضای خانواده، نمایش نامه و قصه های خانواده که از الگوی تعاملی ابقای مشکل حمایت می کند، تمرکز دارد. در نهایت گروه سوم به مساله درمان در درون بافت اجتماعی و تاریخی خانواده در درمان، بدون در نظر گرفتن سیستم باور مرتبط با مشکل تاکید می کند (لیوی26، ۲۰۰۶).
در چنین شرایطی وجود نظریه ها و مدل هایی که بتواند به بهبود روابط بین زوجین و اعضای خانواده منجر شود و زوج درمانگران، خانواده درمانگران و یا مشاوران خانواده از آن ها در فرایند مشاوره و درمان بهره ببرند ضروری و اجتناب ناپذیر است. در این راستا مدل سیستم های خانواده درمانی درونی یکی از مدل هایی است که می تواند مورد استفاده زوج درمانگران، خانواده درمانگران و مشاوران خانواده باشد.
معرفی سیستم های خانواده درونی(خاستگاه نظری)
مدل موسوم به سیستم های خانواده درونی27 (IFS) یک رویکرد ترکیبی در روان درمانی فردی است که توسط دکتر ریچارد شوارتز در دهه ۱۹۸۰ ساخته شده است(مینور28، 2016؛ لوگان29، 2008). این رویکرد، تفکر سیستمی را با این نگاه که می گوید ذهن از زیرشخصیت های نسبتاً گسسته و مجزا تشکیل شده که هر کدام ویژگی ها و نقطه نظرات یکتایی دارند، تشکیل می شود. مدل IFS از نظریه سیستمهای خانواده استفاده می کند تا بفهمد که چگونه این مجموعه از زیر شخصیت ها سازماندهی شده اند(بورگونی30، 2018). طبق مدل IFS ذهن از چند بخش تشکیل شده است و جوهره و هسته اصلی یا "خود" واقعی یک فرد در زیر این بخش ها قرار دارد. همانند اعضای یک خانواده، اجزای درونی روان یک فرد هم می توانند نقش های افراطی یا زیرشخصیت های مجزا را بازی کنند. هر کدام از این بخش ها، چشم انداز، علائق، خاطرات و دیدگاه خاص خود را دارد. یک اصل اساسی IFS این است که هر بخش یک قصد و نیت مثبت دارد، حتی اگر اعمال و رفتارهای آن ناکارآمد و غیرسازنده باشد و/یا باعث اختلال شود. طبق این مدل، نیازی نیست با این بخش ها بجنگیم، آنها را به زور وادار به انجام کاری کنیم که نمی خواهند یا حتی آنها را از بین ببریم. روش IFS ارتباط داخلی و هارمونی و هماهنگی را ایجاد می کند تا ذهن تعادل خود را بازیابد(اسکوت31، 2012).
این رویکرد، تفکر سیستمی را با این نگاه که می گوید ذهن از زیرشخصیت های نسبتاً گسسته و مجزا تشکیل شده که هر کدام ویژگی ها و نقطه نظرات یکتایی دارند، تشکیل می شود. مدل IFS از نظریه سیستمهای خانواده استفاده می کند تا بفهمد که چگونه این مجموعه از زیر شخصیت ها سازماندهی شده اند(بورگونی ، 2018).
بخش های روان انسان در مدل سیستم خانواده درونی
طبق مدل IFS ذهن از چند بخش تشکیل شده است و جوهره و هسته اصلی یا "خود" واقعی یک فرد (که در این مدل The Self نامیده می شود) در زیر این بخش ها قرار دارد. همانند اعضای یک خانواده، اجزای درونی روان یک فرد هم می توانند نقش های افراطی یا زیرشخصیت های مجزا را بازی کنند. هر کدام از این بخش ها، چشم انداز، علائق، خاطرات و دیدگاه خاص خود را دارد. یک اصل اساسی IFS این است که هر بخش یک قصد و نیت مثبت دارد، حتی اگر اعمال و رفتارهای آن ناکارآمد و غیرسازنده باشد و/یا باعث اختلال شود. طبق این مدل، نیازی نیست با این بخش ها بجنگیم، آنها را به زور وادار به انجام کاری کنیم که نمی خواهند یا حتی آنها را از بین ببریم. روش IFS ارتباط داخلی و هارمونی و هماهنگی را ایجاد می کند تا ذهن تعادل خود را بازیابد.
هدف روش IFS درمانی، درمان بخش های آسیب دیده و زخم خورده و بازگرداندن تعادل روانی است. اولین قدم این است که به "خود اصلی" دسترسی پیدا کنیم و سپس بخش های مختلف دیگر روان را با هدف درمان آنها بهتر بشناسیم.
در مدل IFS، بخش ها به سه قسمت کلی تقسیم می شوند
1. اگزایل یا بخش های تبعیده شده، اشاره دارند به تروما و آسیب های روانی که اغلب در کودکی به وجود آمده اند. این بخش ها، حامل رنج و ترس هستند. بخش های تبعید شده ممکن است از بخش های دیگر سیستم روان انسان جدا شده و در نتیجه سیستم را نامتوازن و قطبی کنند.
دو بخش دیگر، موسوم به مدیرها و آتش نشانان کوشش می کنند با جلوگیری از آمدن احساس رنج بخش های تبعید شده به صحنه آگاه ذهن، از خودآگاه فرد محافظت کنند
1. بخش های مدیر، نقش پیشگیرانه و محافظتی را بر عهده می گیرند. آنها بر نحوه تعامل فرد با دنیای خارج اثر می گذارند و به این ترتیب از فرد در برابر آسیب محافظت می کنند و همچنین مانع از آن می شوند که تجربیات تروماتیک یا رنج آور صحنه آگاه ذهن را پر کنند.
1. بخش های آتش نشان زمانی ظاهر می شوند که بخش های تبعید شده، از تبعیدگاه شان (یعنی ناخوداگاه ذهن) خارج می شوند و توجه می خواهند. هدف یک بخش آتش نشان دور کردن توجه از شرم و آسیب یک بخش تبعیدی است که منجر به رفتارهای تکانشی یا نامناسب مانند پرخوری، مصرف مواد مخدر یا خشونت می شود. همچنین این بخش ها تلاش می کنند با تمرکز بیش از حد روی فعالیت های نامحسوس تر مانند کار بیش از حد یا مصرف بیش از حد دارو، حواس فرد را از رنج و درد دور کنند
بنابر این بخشهای درونی در مدل سیستمهای خانواده درونی در دو دسته جای میگیرند.
1- بخش های قربانی مجروح که نیاز به محافظت دارند و تبعیدی ها خوانده میشوند،
2- محافظان آن تبعیدی ها که خود شامل دو دسته مدیران و آتشنشان ها هستند.
مدیران بخشهایی هستند که درد تبعیدیها را با استفاده از رفتارهای کنترلی سرکوب میکنند و از این طریق
سیستم را مدیریت میکنند. آتشنشانها بخشهایی هستند که توجه سیستم را از درد تبعیدی با استفاده از رفتارهایی که اغلب بهعنوان اعتیاد مشخص می شوند منحرف می کنند. مدیران و آتشنشانها نقششان در راستای بهترین امکان برای بقاء در یک زمان خاص در گذشته است؛ اما پس از آن زمان خاص (که معمولاً مربوط به یک رخداد با تجربیات هیجانی شدید است) نیز کارشان را در سیستم ادامه میدهند حتی اگر دیگر به نقش آنها نیازی نباشد(شوارتز و سوئیزی32، 2019).
خود در سیستم خانواده درونی
مدل سیستم خانواده درونی در زیر این بخش ها، انسان را به عنوان یک کل می بیند. طبق مدل IFS، همه انسانها دارای یک خود واقعی یا یک مرکز معنوی به نام "خود" (که یک اسم خاص است) هستند و همه به این "خود" و همچنین ویژگی های درمان کننده آن دسترسی دارند: کنجکاوی، اتصال، شفقت و آرامش.
درمانگران IFS ابتدا به مشتریان کمک می کنند تا از بخش های خود فاصله بگیرند و با خود واقعی خود ارتباط برقرار کنند. از آنجا، آنها می توانند هر بخش خود را درک کنند و آن را درمان کنند. هدف این است که این بخش ها، نقش های افراطی و غیر سازنده خود را رها کنند و وارد یک همکاری هماهنگ و متوازن، با رهبری خود واقعی شوند.
IFS با فراهم آوردن رشد برای توسعه معنوی و خودآگاهی و همچنین درمان روان شناختی بر ماهیت معنوی "خود" تاکید می کند
کاربرد مدل سیستم های خانواده درونی
درمان سیستمهای خانواده درونی اعتیاد را روشی برای تغییر وضعیت خلقی فرد و اجتناب از هیجانات و احساسات آزاردهنده درونی در نظر میگیرد. درمان سیستمهای خانواده درونی یک درمانی شهودی و غیر مرضی در مورد اختلالات روانی است که توسط ریچارد شوارتز ایجاد شده است(جینز و همکاران33، 2022).
این مدل بر چندگانگی ذهن و رویکرد سیستمی مبتنی است که در آن ذهن از بخشهای مختلف تشکیل شده است که به آن زیر شخصیت34 نیز میگویند و رابطه بین این بخشها مانند رابطه اجزای یک سیستم مانند خانواده است، طوری که بخشهای یک فرد اعضای خانواده درونی او را تشکیل میدهند که این اعضا با یکدیگر تعاملات سیستمی دارند (شوارتز،2023). درعین حال بر اساس مدل سیستمهای خانواده درونی تمام افراد در هسته مرکزی خودشان چیزی دارند که "خود نامیده میشود که می تواند در وضعیتی جداشده شاهد افکار و ویژگیهای ذاتی "خود" شامل شفقت ، شفافیت ، کنجکاوی ، اعتمادبه نفس ، شجاعت، احساس آرامش ، اتصال و خلاقیت است و می تواند جراحتها و افکار منفی را تغییر و شفا دهد(جینز و همکاران،2022).
پژوهش های مرتبط
عسگری و صالحی (1400) پژوهشی با هدف بررسی تاثیر درمان گروهی مبتنی بر رویکرد سیستم خانواده درونی ( IFS ) بر انعطاف پذیری و تاب آوری زنان شاغل درآموزش و پرورش شهرستان چادگان انجام دادند. روش پژوهش، شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون و گروه گواه است. جامعه آماری، شامل کلیه زنان شاغل درآموزش و پرورش شهرستان چادگان است که در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ تدریس می کنند و از میان آنها ۴۶ نفر به طور تصادفی در پژوهش شرکت کردند. سپس به دو گروه ۲۳ نفره تقسیم شدند. پس از پرسشنامه تاب آوری کانر و دیویدسون ( ۲۰۰۳ ) پرسشنامه پذیرش و عمل نسخه دوم ( AAQ-II ) توزیع شد. گروه آزمایش در جلسات آموزشی در ۸ هفته و هر جلسه به مدت ۶۰ دقیقه شرکت داشتند.یافته های پژوهش با استفاده از روش تحلیل کواریانس، تجزیه و تحلیل شد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که مشاوره گروهی مبتنی بر سیستم خانواده درونی بر انعطاف پذیری و تاب آوری زنان شاغل در آموزش و پرورش شهرستان چادگان تاثیر معنادار دارد.
جهانبخشیان، رسولی، تاجیک اسمعیلی، صرامی فروشانی (1398) پژوهشی با هدف مقایسه اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر نظریه نظامهای خانواده و زوج درمانی کوتاه مدت روابط ابژه بر سازگاری زناشویی زنان انجام دادند. روش پژوهش شبه آزمایشی و با بهره گیری از طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی زنان دارای تعارض مراجعه کننده به مراکز خدمات مشاوره و روانشناسی شهر تهران در سال ۱۳۹۷ بودند. از بین داوطلبان، ۳۶ نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و با گمارش تصادفی در سه گروه (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) جایگزین شدند. ابزار اندازه گیری مورد استفاده در این پژوهش مقیاس سازگاری دوتایی تجدید نظر شده باسبی و همکاران (RDAS) بود که هر سه گروه به این مقیاس در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه پاسخ دادند. برای گروه آزمایش اول مداخله گروه درمانی مبتنی بر نظریه نظام های خانواده و برای گروه دوم مداخله گروه درمانی مبتنی بر زوج درمانی کوتاه مدت روابط ابژه در ۱۶ جلسه ۱۲۰ دقیقه ای اجرا شد، در حالی که برای گروه کنترل مداخلهای ارائه نگردید. برای تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS25 و روشهای آمار توصیفی و تحلیل واریانس چند متغیره یک راهه استفاده شد. نتایج تحلیل واریانس نشان داد گروه درمانی مبتنی بر نظریه نظام های خانواده و زوج درمانی کوتاه مدت روابط ایژه به طور معناداری باعث افزایش سازگاری زناشویی زنان شده و نتایج در دوره پیگیری از ثبات لازم برخوردار بوده است ولی بین دو گروه آزمایشی تفاوت معناداری مشاهده نشد.
کارگربرزی، چوبداری و ثمری صفا (1398) پژوهشی با هدف اثربخشی خانواده درمانی مبتنی بر درمان عاطفی بوئن بر کارکردهای تحولی خانواده و روان بنه های هیجانی ناسازگار زنان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی انجام دادند. روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون-پیگیری با گروه کنترل بود. نمونه ای مشتمل بر 40 نفر از زنان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی که به بیمارستان های روانپزشکی شهر تهران مراجعه و تحت درمان دارویی قرار داشتند، انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 20 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش تحت خانواده درمانی عاطفی بوئن قرار گرفتند و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. هر دو گروه در سه مرحله پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری به مقیاس روان بنه های هیجانی (ESS) و پرسشنامه سنجش کارکردهای تحولی خانواده (DFFAQ) پاسخ دادند. یافته ها تفاوت معناداری را بین عملکرد دو گروه آزمایش و کنترل در نمرات کارکرهای تحولی خانواده و روان بنه های هیجانی در مرحله پس آزمون و پیگیری نشان داد. براساس یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که خانواده درمانی مبتنی بر درمان عاطفی بوئن، یک درمان موثر برای بهبود کارکردهای تحولی خانواده و کاهش روان بنه های هیجانی زنان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی است.
سعیدپور، اصغری و صیادی (1397) پژوهشی با هدف هم سنجی اثربخشی رویکرد خانواده درمانی بوئن و مدل مک مستر بر بی آلایشی، تنظیم شناختی هیجان و کارکرد خانواده در زوجین درخواست کننده طلاق انجام دادند. از این جامعه 48 نفر از زوجین با داشتن ملاک های ورود به پژوهش، به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و با گمارش تصادفی در سه گروه 16 نفره قرار گرفتند؛ ولی به دلیل افت آزمودنی ها، تعداد نفرات هر گروه به 10 نفر رسید. دو رویکرد خانواده درمانی بوئن و مک مستر در گروه های آزمایش به مدت 8 نشست 2 ساعته اجرا شد و گروه گواه، درمانی دریافت نکرد. پس از پایان نشست ها، از هر سه گروه پس آزمون و پیگیری سه ماهه گرفته شد. ابزارهای مورداستفاده مقیاس بی آلایشی واکر و تامپسون، تنظیم هیجان شناختی گارنفسکی و سنجش کارکرد خانواده اپشتاین بودند. برآیندهای تحلیل کوواریانس چند متغیری نشان داد خانواده درمانی بوئن و مک مستر بر بی آلایشی، تنظیم شناختی هیجان و کارکرد خانواده تاثیر معنی داری داشته است (001/0>P). همچنین، برآیندهای آزمون تعقیبی نشان داد میان اثربخشی رویکرد بوئن و مک مستر، بر بی آلایشی، تنظیم شناختی هیجان و کارکرد خانواده تفاوت معنی داری وجود ندارد. با توجه به یافته های پژوهش به مشاوران و روانشناسان پیشنهاد می شود متغیرهای بی آلایشی، تنظیم شناختی هیجان و کارکرد خانواده را در کار با زوجین درخواست کننده طلاق موردتوجه قرار دهند.
شاه محمدی مهرجردی و همکاران (1397) پژوهشی با هدف اثربخشی رویکرد خانواده درمانی بوئن بر دلبستگی هیجانی زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهرری انجام دادند. این پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش زوجین دچار تعارض زناشویی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهرری در فصل زمستان سال 1395 بودند. نمونه پژوهش 40 زوج بودند که با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در گروه مساوی جایگزین شدند. گروه آزمایش 10 جلسه 90 دقیقه ای با رویکرد خانواده درمانی بوئن آموزش دید و گروه کنترل در لیست انتظار برای آموزش قرار گرفت. داده ها با پرسشنامه تعارضات زناشویی (ثنایی، 1387) و پرسشنامه تجدیدنظرشده تجارب در روابط نزدیک (سیبلی و همکاران، 2005) جمع آوری و با روش اندازه گیری مکرر تحلیل شدند. نتایج نشان داد که بین گروه های آزمایش و کنترل در دلبستگی هیجانی زوجین در مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود داشت. به عبارت دیگر رویکرد خانواده درمانی بوئن باعث کاهش معنادار اضطراب دلبستگی و اجتناب دلبستگی زوجین در مراحل پس آزمون و پیگیری شد (05/0P<). نتایج نشان داد که رویکرد خانواده درمانی بوئن بر دلبستگی هیجانی زوجین موثر بود، لذا روانشناسان بالینی و درمانگران می توانند از رویکرد خانواده درمانی بوئن برای بهبود دلبستگی هیجانی زوجین استفاده کنند.
نبوی حصار، عارفی و یوسفی (1397) پژوهشی با هدف مقایسه تاثیر خانواده درمانی مبتنی بر دیدگاه نظام های خانوادگی بوون و معنا درمانی بر گرایش به پیمان شکنی زناشویی مراجعین خواستار طلاق انجام دادند. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی و طرح پیش آزمون-پس آزمون و آزمون پیگیری دوماهه با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه است. جامعه آماری پژوهش شامل مراجعین خواستار طلاق مراجعه کننده به مراکز مشاوره سنندج در پاییز و زمستان 1396 بودند. از این جامعه 36 آزمودنی (زن و مرد) به روش تصادفی ساده انتخاب و با به کار بستن روش تصادفی جایگزینی در در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه، هر گروه 12 نفر، گمارده شدند. داده ها در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با مقیاس گرایش به پیمان شکنی دریگوتاس (1999) گردآوری شد. اعضای گروه های آزمایش پس از اجرای پیش آزمون به طور جداگانه در هشت نشست هفتگی یک ساعتی خانواده درمانی مبتنی بر دیدگاه نظام های خانواده بوون و معنا درمانی شرکت کردند. برای تحلیل داده ها از آزمون اندازه گیری های چندباره و آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد. یافته ها: نتایج آزمون اندازه گیری های چندباره نشان داد تاثیر خانواده درمانی مبتنی بر معنا درمانی و تاثیر خانواده درمانی مبتنی بر دیدگاه نظام های خانوادگی بوون بر کاهش گرایش به پیمان شکنی زناشویی و مولفه های آن (پیمان شکنی شناختی، عاطفی و جنسی) در مراجعین خواستار طلاق معنی دار و باثبات است )05/0P <). نتایج آزمون تعقیبی بونفرونی نشان داد با توجه به اندازه تفاضل ها، اثربخشی خانواده درمانی مبتنی بر معنا درمانی در هم سنجی با مداخله دیگر بر کاهش گرایش به پیمان شکنی زناشویی و مولفه های آن بیشتر بوده است )05/0P<). نتیجه گیری: مداخلات خانواده درمانی مبتنی بر دیدگاه نظام های خانوادگی بوون و معنا درمانی می توانند در کاهش تمایل به پیمان شکنی زناشویی مراجعین خواستار طلاق موثر باشد، بااین وجود می توان برای معنا درمانی نسبت به مداخله دیگر اثربخشی بیشتری قائل شد.
غفاری و همکاران(۱۳۸۹) پژوهشی با هدف اثربخشی آموزش خانواده با استفاده از تئوری سیستمی بوئن بر تمایزیافتگی و کارکرد خانواده های دارای فرزند معتاد انجام دادند. این مطالعه از نوع طرح های آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون همراه با گروه کنترل است. گروه نمونه این پژوهش که به طور داوطلبانه از میان مراجعین مجرد معتاد و اعضای خانواده های آن ها از 4 مرکز درمانی اعتیاد انتخاب شدند، به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (5 خانواده 4 نفره) و کنترل (5 خانواده 4 نفره) جایگزین شدند. گروه آزمایش 8 جلسه 2 ساعته تحت خانواده درمانی بر اساس تئوری سیستمی بوئن قرار گرفتند و در این مدت گروه کنترل فقط درمان متعارف بهزیستی/ وزارت بهداشت را دریافت می کردند. داده ها که بر اساس پرسشنامه تمایزیافتگی و ابزار سنجش خانواده بدست آمده بود، با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس مورد بررسی قرار گرفت و نشان داد که خانواده درمانی سیستمی بوئن موجب افزایش تمایزیافتگی و بهبود کارکرد افراد معتاد و اعضای خانواده های آن ها می شود.
هاشم پور مفصلی و توزنده جانی (۲۰۱۶) ضمن پژوهشی درباره اثربخشی خانواده درمانی بوئنی بر فرسودگی زناشویی و بخشش در افراد آسیب دیده از روابط فرازناشویی به این نتیجه رسیدند که خانواده درمانی بوئنی باعث کاهش فرسودگی زناشویی و افزایش بخشش در آنان شد.
سپنسر35 (۲۰۱۵) ضمن پژوهشی درباره خانواده درمانی مبتنی بر نظریه خانواده سیستمی بوئن به این نتیجه رسید که این شیوه درمانی باعث بهبود مفاهیم تمایز خود و هوش هیجانی شد.
پارکوور، متریک، پارکوور و گریفن اسمیت36 (۲۰۱۱) در پژوهشی که به بررسی اثربخشی خانواده درمانی ساختاری پرداختند به این نتیجه رسیدند که آموزش به خانواده ها با توجه به این رویکرد باعث افزایش رضایت زناشویی و کاهش ناسازگاری آنان شده است.
زولا37 (2007) تاثیر زوج درمانی سیستمی تلفیقی را در گذر از بن بست های مربوط به خیانت زناشویی بررسی کردند برای این منظورر 34 نفر از زوجینی را که روابط فرا زناشویی را تجربه کردند را انتخاب نمودند و تحت زوج درمانی تلفیقی سیستمی قرار دادند. نتایج نشان داد که این رویکرد موجب کاهش خیانت های زناشویی زوجین می شود.
گوردن38 و همکاران (2004) در مطالعه ای اثر رویکرد زوج درمانی تلفیقی سیستمی را در درمان زوج های درگیر با مشکل روابط فرازناشویی بررسی کردند. برای این منظور نمونه ای به حجم 23 نفر از زوجین را تحت زوج درمانی سیستمی تلفیقی قرار دادند. نتایج نشان داد که اغلب این زوج ها بعد از درمان، آشفتگی هیجانی یا زناشویی کمتری را نشان داده و زوج های صدمه دیده بخشودگی بیشتری را گزارش کردند.
منابع فارسی
جهانبخشیان، تیره؛ رسولی، محسن؛ تاجیک اسمعیلی، عزیزاله؛ صرامی فروشانی، غلامرضا. (1398). مقایسه اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر نظریه نظامهای خانواده و زوج درمانی کوتاه مدت روابط ابژه بر سازگاری زناشویی زنان. مجله علوم پزشکی رازی، دوره ۲۶، شماره ۱۱ ؛ 34-24.
دینکانی، افسانه. (1395). اثربخشی آموزش آگاهی جنسی بر خودپنداری جنسی دختران مجرد دانشجو در دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره خانواده، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شیراز.
سعیدپور، فریبا؛ اصغری، فرهاد و صیادی، علی. (1397). هم سنجی اثربخشی رویکرد خانواده درمانی بوئن و مدل مک مستر بر بی آلایشی، تنظیم شناختی هیجان و کارکرد خانواده در زوجین درخواست کننده طلاق. مشاوره و روان درمانی خانواده، دوره 8 , شماره 2 (پیاپی 26)، 214-191.
شاه محمدی مهرجردی، مینا؛ دوکانه ای فرد، فریده و شفیع آبادی، عبدالله. (1397). اثربخشی رویکرد خانواده درمانی بوئن بر دلبستگی هیجانی زوجین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهرری. مجله روانشناسی اجتماعی، دوره 6، شماره 49، 61-71.
صابونچی، فرانک.، دوکانهای فرد، فریده. و بهبودی، معصومه. (۱۳۹۹). رابطه رضایت زناشویی بر اساس سبکهای دلبستگی و طرحواره های ناسازگار اولیه با میانجی گری هیجان خواهی. فصلنامه روانشناسی کاربردی، ۱۴، 1 پیاپی، ۵۳، ۱۳۹-۱۱۹ .
عسگری، زهرا و صالحی، اعظم. (1400). بررسی تاثیر درمان گروهی مبتنی بر رویکرد سیستم خانواده درونی ( IFS ) بر انعطاف پذیری و تاب آوری زنان شاغل درآموزش و پرورش شهرستان چادگان،دومین کنفرانس بین المللی فقه، حقوق، روانشناسی و علوم تربیتی در ایران و جهان اسلام،تهران،
غفاری، فاطمه؛ رفیعی، حسن و ثنایی، باقر. (۱۳۸۹). اثربخشی آموزش خانواده با استفاده از تئوری سیستمی بوئن بر تمایزیافتگی و کارکرد خانواده های دارای فرزند معتاد. فصلنامه خانواده پژوهی، ۶(۲):
قربان علی پور، مسعود؛ فراهانی، حجت الله؛ برج علی، احمد؛ مقدس، لیلا. (1387). تعیین اثر بخشی آموزش تغییر سبک زندگی به شیوه گروهی بر افزایش رضایت زناشویی. مطالعات روانشناختی، دوره چهارم – پاییز 1387 – شماره 3 : 72-57.
کارگربرزی، حمید؛ چوبداری، عسگر و ثمری صفا، جعفر. (1398). اثربخشی خانواده درمانی مبتنی بر درمان عاطفی بوئن بر کارکردهای تحولی خانواده و روان بنه های هیجانی ناسازگار زنان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی. روانشناسی خانواده، دوره 6 ، شماره 1، 14-3.
مجتبایی، مینا؛ صابری، هایده؛ علیزاده، عزیزه. (1393). کارکرد جنسی زنان: نقش طرحواره های جنسی و تصویر بدنی. دوره 3، شماره 9، 45-60.
نبوی حصار، جمیله؛ عارفی، مختار و یوسفی، ناصر. (1397). مقایسه تاثیر خانواده درمانی مبتنی بر دیدگاه نظام های خانوادگی بوون و معنا درمانی بر گرایش به پیمان شکنی زناشویی مراجعین خواستار طلاق. پژوهش های مشاوره (تازه ها و پژوهش های مشاوره)، دوره 17 , شماره 66، 96-58.
منابع لاتین
Amato, P.R. & Hohmann-Marriott, B. (2007) . A comparison of high- and low- distress marriages that end in divorce. Journal of Marriage and Family, 638 621 , 62 − .
Bavi A, Amanallahi A, Attari Y. Evaluate the effectiveness of sex education on sexual self in Ahvaz womens. Jundishapur Journal, 2014, 13, 4.
Beach, S.R.H., Fincham, F.D. & Katz, J. (1998 ) . Marital therapy in the treatment of depression: Toward a third generation of therapy and research. Clinical Psychology Review, 635 661 ), 6 ( 18 − .
Bookwala, J., Sobin, J. & Zdaniuk, B. ( 2005 ) . Gender and aggression in marital relationships: A life-span perspective. Sex Roles, 506 797 , 52 − .
Burgoyne, Nancy (2018). "Schwartz, Richard C.". In Lebow, J.; Chambers, A.; Breunlin, D. Encyclopedia of Couple and Family Therapy. Springer International Publishing. pp. 1-2. doi:10.1007/978-3-319-15877-8_927-1. ISBN 978-3-319-15877-8.
Coyne, J., Tompson, R. & Palmer, S. ( 2002 ) . Marital quality, coping with conflict, marital complains, and affection in couples with depressed wife. Journal of Family Psychology, 37 26 , 1 , 16 − .
Cyranowski, J. M.; Arestad, S. L. & Andersen, B. (1999). "The role of sexual self-schema in a diathesesstress self – scheme and sexual funcetion amongng: model of sexual dysfunction". NIH public Access. 8 (3). 217- 228
Doss, B., Simpson, L. & Christensen, A. ) 2004 ( . Why do cuple seek marital therapy? Professional Psychology: Research and Practice, 614 608 ), 6 ( 35 − .
Ebrahimi, L. (2018). The Effectiveness of Marital Counseling Based on Human Validation Patterns in Reducing Conflict and Increasing Marital Satisfaction of Veterans' Couples. Quarterly Journal of Women & Society. 8(32): 247-264.
Feldhaus M., Heintz-Martin V. (2015). Long-term effects of parental separation: Impacts of parental separation during childhood on the timing and the risk of cohabitation, marriage, and divorce in adulthood. Advances in Life Course Research, 26: 22-31.
Gagnon J, Simon W. Sexual conduct: The social sources of human sexuality, Aldine. 2005.
Gerard, J.A. & Buehler, C. (2003) . Marital conflict: Parent-child relations and youth maladjustment, Family Process, 116 105 ), 1 ( 38 −
Gordon, K. C. , Baucmn, D. H. , Snyder, DK. (2008). Optimal Strategies in Couple Therapy: Treating Couples Dealing with the Trauma of lnfidelity. Journal of Ccntemporary Psychotherapy, 17 April.
Gresham D., Gullone E. (2012(. Emotion regulation strategy use in children and adolescents: The explanatory roles of personality and attachment. Personal andIndividual Difference; 52(5):616-21.
Gross J. J. (2006). The emerging field of emotion regulation: An integrative review. Review of General Psychology, 2: 271-299.
Hashempoor Mofassali, R., & Toozandehjani, H. (2016). Investigating the effectiveness of Bowenian family therapy in boredom and forgiveness of individuals affected by extramarital relationships of the spouse. International Journal of Pharmaceutical Research & Allied Sciences, 1: 1-12.
Henderson A. W., Lehavot K., & Simoni, J. M. (2009). Ecological models of sexual satisfaction among lesbian/bisexual and heterosexual women. Archives of Sexual Behavior, 38: 50-65.
Janes, E. E., Trevino, Z. R., Koehl, H., & Hung, Y. H. (2022). Internal Family Systems and Spirituality: Implications for Supervision. Contemporary Family Therapy, 1-10. https://10.1007/s10591-021-09625-2
Lavner J. A, Clark M. A. (2017). Workload and marital satisfaction over time: Testing lagged spillover and crossover effects during the newlywed years. Journal of Vocational Behavior, 101: 67-76.
Levy, J. (2006), Using a Meta perspective to clarify the Structuralnarrative debate in family therapy. Journal of Family Process, 45(1), 55-73.
Logan, Sadye L. M. (2008). "Family: Overview". In Mizrahi, Terry; Davis, Larry E. Encyclopedia of Social Work. Oxford University Press, USA. pp. 2:175-182.
MacNeil S., Byers E. S. (2009). Role of sexual self-disclosure in the sexualsatisfaction of long-term heterosexual couples. Journal of Sex Research, 46, 3-14.
Masarik, A. S. Conger, R. (2017). Stress and child development: Review of the family stress model. Curr Opin Psychol, 13(3): 85-90.
Minor, Amanda J. (2016). "Internal Family Systems Model". In Carlson Jon; Dermer, Shannon B. The SAGE Encyclopedia of Marriage, Family, and Couples Counseling. SAGE Publications. ISBN 978-1-4833-6956-3.
O'Sullivan D, Meyer Bahlburg H. Mckeague I. The Development of the sexual self-concept inventory for early adolescent girls. Psychology women Quarterly. 2006, 30, 139-149.
Pai H, Lee S, Chang T. Sexual Self-concept and Intended Sexual Behavior of Young Adolescent Taiwanese Girls. Nursing research, 2010, 59, 433.
Parcover, J. A., Mettrick, J., Parcover, C. A. D., & Griffin-Smith, P. (2011), University and college counselors as athletic team consultancy: using a structural family therapy model. Journal of College Counseling, 12(2), 149-161.
Robey, P. A., Wubbolding, N. R. E., & Carlson, J. (2017). Contemporary issues in couples counseling: Achoicetheory and reality therapy approach. New York: Rutledge
Ruth, K.W. (2006). humansexuality.Phlyladelphia.liipin cal williama a wilhins.
Sadock, B. J., & Sadock, V. A., & Caplan, M. (2003), Synopsis of psychiatry behavioral sciences and clinical psychiatry. John Wiley and Sons: New York.
Salari P, Naeini A, Modarres Qorvi M. Vahid Rodsari F, Jabari Noqabi H. Relationship between attachment to parents of female sexual function. Journal of Mental Health 2011, 13, 346-55.
Scott, Derek (2012). "Grief and the Internal Family System". In Winokuer, Howard; Harris, Darcy. Principles and practice of grief counseling. Springer Publishing Company. pp. 168-169.
Spencer, T. D. (2015). Exploring the lived experiences of marriage and family therapy students who study Bowen family systems theory, and relating those experiences to concepts of differentiation of self and emotional intelligence: An interpretative phenomenological analysis. Doctoral dissertation. Nova Southeastern University.
Takahashi, M., Tamaki, I., Chie, W. (2011). TamiS.The Female Sexual Function Index(FSFI) Develop Ment of a JapaneseVersion. J Sex Med;2-9.
Thomson S. Going all the way: Teenage girl's tales of sex, romance and pregnancy. New York Hill and Wang. 1995.
Troxel, W.M. (2006) . Marital quality, communal strength, and physical healt. Doctor of Philosophy, University of Pittsburgh, 79 page, 25 16 − .
young, m, E, & long, l. (2006) counseling and therapy for couples. New york brooks/ coo / publisher company
Zola, M. F. (2007). Beyond Infidelity Related Impasse: An Integrated, Systemic Approach to couple Therapy. Journal of Systemic Therapies.Vol. 26, No. 2, 25-41
1 Lavner J. A, Clark M. A
2 Masarik, A. S. Conger, R
3 Robey, P. A., Wubbolding, N. R. E., & Carlson, J
4 Gresham D., Gullone E
5 Gross J. J.
6 MacNeil S., Byers E. S
7 Henderson A. W., Lehavot K., & Simoni, J. M
8 Feldhaus M., Heintz-Martin V
9 young, m, E, & long, l
10 Doss, B
11 Simpson, L
12Christensen, A
13 Coyne, J
14 Tompson, R
15Palmer, S
16 Gerard, J.A
17Buehler, C
18 Suls, J
19Bunde, J
20 Bookwala, J
21 Sobin, J
22Zdaniuk, B.
23 Amato, P.R
24Hohmann-Marriott, B
25 Sadock, B. J., & Sadock, V. A., & Caplan, M
26 Levy, J
27 Internal Family Systems
28 Minor, A
29 Logan, S
30 Burgoyne, N
31 Scott, D
32 Schwartz and Sweezy
33 Janes,
35 Spencer, T. D
36 Parcover, J. A., Mettrick, J., Parcover, C. A. D., & Griffin-Smith, P
37 Zola, M. F
38 Goordon, K. C
—————
————————————————————
—————
————————————————————