فصل دوم
مروری بر ادبیات تحقیق
2-1 مبانی و چهارچوب نظری تحقیق
چهارچوب تئوریکی و ادبیات موضوع در چهاربخش اساسی تنظیم شده است که در بخش اول پس از ارائه توضیحاتی کلی درباب سرمایه اجتماعی ، ابتدا به بیان مفهوم اعتماد پرداخته می شود ، در ادامه آن با اشاره به تعاریفی مختلف اعتماد اجتماعی از دیدگاه صاحبنظران بعد از جمع بندی تعاریف، تعریف نهایی اعتماد اجتماعی ارائه خواهد شد. سپس به بیان انواع اعتماد: اعتماداجتماعی ، بین شخصی ، بنیادی،نهادی و در نهایت آنها اعتماد انتزاعی بطور مفصل مورد بحث قرار می گیرد در ادامه این بخش به روابط اعتماد که همان برقراری اعتماد، اعتماد کردن و مورد اعتماد واقع شدن است پرداخته می شود و در انتهای این بخش به بیان کارکردهای اعتماد که به دو صورت اعتماد به شرکاء (طرفین کنش) و اجتماع وسیع تر، است پرداخته می شود .
در بخش دوم به نظریات اندیشمندان و صاحبنظران اعتماد اجتماعی پرداخته شده است که در این بخش از نظریات صاحبنظرانی چون: زیمل، ، تونیس، آنتونی گیدنز، کلاوس افه ، ، نیکلاس لومان ، دیگو گامبتا، پیتر زتومکا، فرانسیس فوکویاما استفاده می شود.
در بخش سوم نیز با اشاراتی از تعاریف مشارکت از دیدگاه صاحبنظران مختلف به جنبه های مختلف مشارکت ،مراتب آن ،کارکرد مشارکت وبررسی مشارکت اجتماعی درایران و جهان پرداخته شده است
در بخش چهارم که به ارائه نظریات صاحبنظران واندیشمندان مشارکت اجتماعی می پردازد ازنظرات صاحبنظرانی مانند آنتونی داونز،اولسن ،میلبرات و گوئل ،راش ، لرنر و ماری لوین استفاده شده است
در بحث چهارچوب نظری و تئوریکی نگارنده سعی نموده اظهار نظر کمتری نماید و بیشتر از منابع مربوط به خود نظریه پردازان و یا اندیشمندان معتبری که در مورد آنها اظهار نظر نموده اند استفاده کند، در بخش پایانی این فصل که تحت عنوان خلاصه چهارچوب تئوریکی ارائه شده است به جمع بندی و خلاصه نظریه ها و فرضیه ها اشاره خواهد شد.
2-2 اعتماد اجتماعی 1
مفهوم سرمایه اجتماعی در سال های اخیر در حوزه های گوناگون علوم اجتماعی، اقتصاد و اخیرا در علوم سیاسی مطرح شده است. سرمایه اجتماعی عبارت است از ارتباطات و شبکه های اجتماعی ای که می توانند حس همکاری و اطمینان را در میان افراد یک جامعه پدید آورند. اعتماد نیز به عنوان شاخصه اصلی این مفهوم همواره مورد بحث وکنکاش صاحبنظران جامعه شناسی و علوم سیاسی قرار گرفته است.
2-2-1 مفهوم اعتماد:
" اعتماد ترجمه واژه انگلیسی " Trust " است که در زبان لاتین معادل کلمه Faith یوانانی مورد استفاده قرار گفته است. ریشه در کلمه Faith مفهوم، وثوق، اعتماد، تسلیم در برابر اراده دیگری و اطمینان به شخص دیگر، مستتر است.
" اونا مونو " ریشه یونانی واژه اعتماد را فعل " Pistis " عنوان کرده که معادل همان واژه " Fuith " است. این دو واژه، را هم زاد یکدیگر تعریف کرده و می نویسد، در رشد این دو کلمه، مفهوم وثوق ، اعتمادو تسلیم در برابر اراده دیگری و اطمینان به شخص دیگری مستتر است ( او نامونو، 1370؛ 247 )
در زبان فارسی، آنگونه که در فرهنگ معین آمده، اعتماد مترادف است با تکیه کردن، واگذاشتن کار به کسی، اطمینان، وثوق، باور و اعتقاد ( معین، ج1، 1375؛ 302 ).
فرهنگ عمید نیز، مترادف های مشابهی برای اعتماد عنوان کرده است. نظیر، تکیه کردن، واگذاشتن کار به کسی، آهنگ کردن، با این تفاوت که برای اطمینان، مترادف های جداگانه ایی، آورده به نحوی که تفاوت دو واژه " اعتماد " و "اطمینان " را نشان می دهد. " اطمینان " مترادف، آرام گرفتن آسایش خاطر داشتن و خاطر جمعی است. ( پور محمدی، علی اصغر ، 1376؛ 9 ).
در فرهنگ لغت آکسفورد اعتماد به معنی اطمینان به بعضی از صفات یا ویژگی یک شخص و یا حتی درستی و حقانیت یک نظریه تعریف شده است. با وجود اینکه تاکنون اندیشمندان اجتماعی تعاریف مفهومی بسیاری از اعتماد مطرح کرده اند که دارای تفاوت های زیادی است و همگی آن ها در مورد تعریف این مفهوم وفاق ندارند. در زیر به برخی از این تعاریف اشاره می شود:
امیل دورکیم، اعتماد را آرامشی می داند که حاصل زندگی مسالمت آمیز بشر در کنار همنوعانش در حالت صلح و به دور از هر گونه دشمنی و خصومت است. گئورگ زیمل، "اعتماد را معادل کلمه ایمان به کار می برد و به اعتقاد وی نوعی ایمان و اعتقاد به افراد جامعه است" (گلابی،28:1384).
در کارهای فردیناند تونیس "در جوامع سنتی یا گمین شافت اعتماد مانند احترام و حس تعلق شخصی، فضیلتی برای افراد است، در حالی که در جوامع مدرن یا گزل شافت اعتماد غیر شخصی و رسمی است" (ازکیا و دیگری،156:1384)
تالکوت پارسنز عامل ایجاد اتحاد و انسجام اجتماعی و ثبات و نظم را اعتماد می داند. به عقیده وی اعتماد، این باور را در افراد ایجاد می کند که دیگران به منظور دستیابی به یک موقعیت گروهی از منافع شخصی دست می کشند. "وی نظام منسجم را نظامی می داند که بتوان به عاملان آن در انجام وظایفشان اعتماد کرد که این امر خود به پایداری و نظم سیستم اجتماعی کمک می کند" (انعام،25:1380(.
آنتونی گیدنز در تعریف اعتماد به فرهنگ آکسفورد استناد می کند و "اعتماد را به عنوان اطمینان یا اتکا به نوعی کیفیت، یا صفت و یا اطمینان به حقیقت عبارت یا گفته ای توصیف می کند. به اعتقاد وی اعتماد نوع خاصی از اطمینان است و چیزی یکسره متفاوت از آن نیست" (گیدنز،37:1384)
رونالد اینگلهارت در تعریف خود از اعتماد به جنبه قابلیت پیش بینی رفتار توجه داشته و عقیده دارد "اعتماد یا عدم اعتماد به تشکیل انتظارات در شرایط اطلاعاتی ناقص کمک می کند و اعتماد این انتظارات را در بر می گیرد که رفتار دیگری به طرز قابل پیش بینی دوستانه خواهد بود و در جهت مخالفت رفتار موذیانه یا غیرقابل اعتماد افراد، عدم اعتماد تلقی می شود" (اینگلهارت،1382)
نیکلاس لوهمان "اعتماد را به معنی مطمئن بودن درباره کنش های احتمالی دیگران در آینده تعریف می کند و عنوان می کند که اعتماد با مفهوم مخاطره و ریسک در ارتباط است. به اعتقاد لوهمان کارکرد اعتماد در نظام اجتماعی این است که عدم تعین اجتماعی را کاهش می دهد)" لوهمان،10:1979 به نقل از امیر کافی،11:1374)
مارتون دویچ نیز معتقد است که اعتماد عبارت است از "انتظار وقوع رویداد، به طوری که این انتظارات منجر به رفتاری گردد که در صورت برآورده شدن انتظارات فرد، پیامدهای انگیزشی مثبتی در وی ایجاد کند و در غیر این صورت پیامدهای منفی در پی داشته باشد" (1968:139Henslin)
پیوتر زتومکا "اعتماد و اعتماد کردن را نوعی استراتژی مهم در مواجهه با شرایط نامعین و کنترل آینده می داند(زتومکا، 1386: 29). جیمز کلمن اعتماد را وارد کردن عنصر خطر در کنش با دیگران دانسته و اعتماد را با مخاطره در ارتباط می داند" (1960(Colman.
فرانسیس فوکویاما "اعتماد را به عنوان انتظاری که در یک جامعه از رفتار مقرراتی، مسئولانه و همیارانه ی بخشی از اعضای دیگر جامعه که بر هنجارهای مشترک عام مبتنی است، تعریف می کند" (فوکویاما،10:1379)
از نظر کلاوس افه "اعتماد به معنای باور به عملی است که از دیگران انتظار می رود. وی همچنین اعتماد را فرضی شناختی می داند که کنشگران فردی یا جمعی/ گروهی در تعامل با دیگران به کار می بندند" (به نقل از تاجبخش،208:1384)
اریک اریکسون روانشناس مشهور در بعد روان شناختی، اعتماد بنیادی را مورد توجه قرار داده و به اعتقاد وی "اعتماد بنیادی، نگرشی است نسبت به خود و دنیای پیرامون که حاصل تجربیات شخصی در اوایل زندگی است" (گیدنز،64:1378)
دیوید جانسون معتقد است "اعتماد یک ویژگی شخصی ثابت و بلاتغییر نیست، بلکه جنبه ای از روابط است که پیوسته در حال تغییر بوده و برای ایجاد ارتباط، فرد باید بتواند فضایی آکنده از اعتماد را ایجاد کند که ترس از طرد شدن را کاهش و امید به پذیرش و حمایت و تایید را افزایش دهد" (1993:66Johnson.)
در یک جمع بندی کلی اشتراکات تعاریف فوق را می توان این چنین برشمرد: 1- اعتماد در فرآیند روابط اجتماعی بین افراد و سازمان های اجتماعی با همدیگر تبلور می یابد. 2- اعتماد متضمن نوعی انتظار است . 3- اعتماد در شرایط و وضعیت مخاطره آمیز وجود دارد. مفهوم عدم تعین اجتماعی، یعنی عدم پیش بینی رفتارها و امور نیز با مفهوم اعتماد توام می باشد. 4- حسن ظن فرد نسبت به سایر اعضای جامعه نیز عنصر کلیدی اعتماد محسوب می شود؛ چرا که با وجود عدم قطعیت ها و وجود خطر در روابط، افراد به خاطر حسن ظن و احساس مثبتی که به یکدیگر دارند به هم اعتماد می کنند. 5- اعتماد واقعیتی اجتماعی و فرهنگی است 6-اعتماد خصلت نسبی و متغیر دارد یعنی اینکه در یک جامعه در دوره های مختلف تاریخی تغییر می کند.
در ادبیات جامعه شناختی مفهوم اعتماد هم به عنوان ویژگی افراد ، ویژگی ارتباطات اجتماعی و هم ویژگی سیستم اجتماعی با تاکید بر رفتار مبتنی بر تعاملات و سو گیری های در سطح فردی مفهوم سازی شده است.
اولین رهیافت بر احساسات و ارزشهای فرد تاکید دارد و اعتماد به عنوان متغیر فردی و شخصیتی تلقی می شود در این برداشت روانشناختی – اجتماعی اعتماد خط مفهومی می یابد و در ارتباط بسیار نزدیکی با مفاهیمی همانند وفاداری ، دگر خواهی ، صداقت، دوستی قرار می گیرد. این رهیافت یک تئوری شخصیتی در مورد اعتماد را عنوان می نماید و به زمینه اجتماعی توجهی ندارد.
دومین رهیافت که اعتماد بیشتر به عنوان یک ویژگی اجتماعی تلقی می شود وبنابر این در کالبد نهادی جامعه عملی می گردد . اعتماد در این مفهوم به عنوان یک منبع اجتماعی تلقی می شود که دستیابی به اهداف سازمانی استفاده می شود.
سومین رهیافت که اعتماد به عنوان یک خبر جمعی باارزش تلقی می شود که بوسیله تعاملات اعضاء در جامعه پی گیری می شود . به طور مثال می توان نمود آن را در توصیفی که توکویل از اجتماع مدنی دارد مشاهده نمود که بر اساس آن اعتماد به عنوان یک کالبد اجتماعی و در پیوند با فعالیت ها شهروندی مشخص می شود . این برداشت از اعتماد به عنوان یک مفهوم ارزشمند جهت برطرف نمودن تمایز و مرز بین سطح خرد و کلان فراهم می آورد . در این رهیافت نشان داده می شود که اعتماد در سطح خرد چگونه به پیدایش آن در سطح کلان کمک می نماید. بطور مثال هر برخورد مثبت با پزشک محلی می تواند اعتماد ما به سیستم درمانی را ارتقاء بخشد.
در این رهیافت اعتماد به عنوان یک مفهوم جامعه شناختی با هدف تحلیل آن در سطوح سیستمی و روابط بین شخصی مفهوم سازی می گردد و بنابراین اعتماد به عنوان یک مکانیسم اجتماعی تلقی می گردد. مطالعه اعتماد به عنوان یک مکانیسم اجتماعی تعاملات مردم را بوسیله انگیزه ها و باورها ی آنان مورد بررسی قرار می دهد. اعتماد در رهیافت پارسونز یک زمینه نگرشی دارد ، انگیزه صداقت داشتن برای پذیرش شبکه روابط . در این رهیافت اعتماد معادل سازگاری تلقی می شود . یک نظام منسجم در حقیقت نظامی است که کنشگران در ایفای نقش هایشان قابل اعتماد هستند و این امر به ثبات و نظم نظام کمک می نماید . قابل اعتماد بودن آنان به این جهت است که آنان در یک اجتماع منسجمی قرار دارند که علاوه بر دیسیپلین که بر آن حاکم است به آنان کمک می کند مطابق انتظارات عمل نمایند و از عهده موقعیت هایی که صراحت کمتری دارند ، برآیند. در تئوری پارسونزی2 اعتماد فقط یک نقش مهم در توسعه و رشد نظام ندارد بلکه شرایطی برای تبلور فرد گرایی نهاد شده را فراهم می آورد. وجود اعتماد به معنای این تلقی می شود که افراد خلاق آزادی بیشتر و خود تنظیمی اختیار عمل داده می شود. (عظیمی هاشمی ، 1380، 46 – 45 ) .
2-2-2 تعاریف اعتماد از دیدگاه صاحبنظران:
اندیشمندان علوم اجتماعی با توجه به رشته های تخصصی خود(روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد،…) و دیدگاههای نظریه شان به تعریف و تفسیر اعتماد پرداخته اند که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود.
– اریکسون در کتاب خود"رشد و بحران شخصیت سالم" اعتماد بنیادی1 را مورد توجه قرار می دهد، به اعتقاد او اعتماد بنیادی ، نگرشی است نسبت به خود و دنیای پیرامون که حاصل تجربیات شخصی در سال اول زندگی ( شیرخوارگی) است. اعتماد عبارت است از انتظار بر آورده شدن نیازهای شخصی و این که می شود روی دنیا، یا منابع برآورده کننده خارجی حساب کرد.(پورافکاری، 1376 ، 79 )
– زیمل جامعه شناسی آلمانی نیز تفسیر مشابهی از اعتماد ارائه می دهد ، به اعتقاد او اعتماد نوعی ایمان و اعتقاد افراد به جامعه است ( امیر کافی ، 1380 ، 11-10 )
– ملینجر4 اعتماد را مفهومی دو بعدی می داند که شامل:
1- اطمینان نسبت به مقاصد و انگیزه های طرف مقابل
2- یکرنگی و صمیمیت5 در اعمال و گفتار طرف مقابل می باشد.
– گیفن4 هر دو جنبه تعریف ملینجر ( انگیزه ها و اعمال ) را در هم ادغام می کند و تعریف خود از اعتماد بین شخصی را به این صورت ارائه می دهد: "اتکای فرد به طرف مقابل ، به منظور دستیابی به اهداف مطلوب در یک موقعیت مخاطره انگیز"
الیسون و فایرستون5 اعتماد را واگذاری منابع به دیگران می دانند ، با این انتظار که آنها به گونه ای عمل خواهند کرد که نتایج منفی به حداقل ممکن کاهش می یابد و دستیابی به اهداف میسّر می گردد.
– شلنکر ، هلم و تدی شی 6معتقدند که اعتماد بین شخصی ، اتکای فرد به اطلاعاتی است که از شخص دیگر (طرف مقابل) بدست می آورد این اطلاعات درباره وضعیت های نامعین محیطی و همچنین درباره پیامدهای عملی در شرایط مخاطره آمیز است که هر دو طرف در آن دخالت دارند.
– دویچ1 تنها بر عناصر انگیزه ای دخیل در مفهوم اعتماد تاکید می کند و معتقد است که تصمیم مبتنی بر اعتماد با درک این نکته لازم است که این انتخاب می تواند منجر به سود یا زیان گردد، و این که چه نتیجه ای (سود یا زیان) حاصل می شود بستگی به طرف مقابل دارد ضرر و زیان می تواند بیشتر از سود باشد و بالاخره اینکه طرف مقابل به گونه ای عمل خواهد کرد که اگر شما به جای اینکه متحمل زیان گردید ، از منافع برخوردار خواهید شد
– زیمل جامعه شناسی آلمانی نیز تفسیر مشابهی از اعتماد ارائه می دهد ، به اعتقاد او اعتماد نوعی ایمان و اعتقاد افراد به جامعه است ( امیر کافی ، 1380 ، 11-10 )
– گیدنز : اطمینان از اعتمادپذیری اشخاص یا نظام ها با توجه به یک رشته معین از پیامدها یا رویدادها، جایی که این اطمینان ایمان به صداقت یا عشق دیگری و یا صنعت اصول انتزاعی ( دانش فنی ) را بیان می دارد ( ریتزر ، 1383 ، 768 ) .
– زتومکا : اعتماد و اعتماد کردن را نوعی استراتژی مهم در مواجهه با شرایط نا معین و کنترل ناپذیر آینده می داند ( زتومکا ، 1384 ، 29 ) .
2-2-3 جمع بندی تعاریف اعتماد
2-2-4 جمع بندی تعاریف اعتماد
– خطر پذیری1 ( خطر اشتباه بودن یا خطر آسیب دیدن)
با توجه به تعاریف اعتماد ، معمولاً کسی که اعتماد می ورزد از این خطر آگاه است . بنابر این اعتماد گمانه ای بر مبنای ارزیابی دیگران است که ممکن است اشتباه باشد این گمانه از این منطق پیروی می کند: " با وجود اینکه می دانم این مسئله ممکن است رخ دهد ولی عقیده دارم که رخ نخواهد داد." این منطق(این مسئله) به معنای رخدادی نامطلوب است که فرد معتمد باعث آن است این خطر این حقیقت را نشان می دهد که فردی که اعتماد می کند نمی تواند مطمئن باشد که فرد یا افراد معتمد در واقع به گونه ای که وی انتظار دارد عمل می کنند. بطور کلی می توان گفت که هر عملی احتمال ضرر و زیان وجود دارد.
– وجود رابطه اجتماعی
آنچه که مشخص است تقریباّ در همه تعاریف اعتماد اینگونه استنباط می شود که آن در روابط اجتماعی شکل می گیرد ، به این معنی که اعتماد در روابط اجتماعی که معمولاً از دوستی ها و شناخت افراد متعامل از یکدیگر ناشی می شود و این یعنی انتظار عمل صادقانه از طرف متعامل متقابل و التزام افراد به عدم نقض این رابطه (اعتماد)
– خوش بینی و داشتن دید مثبت
به جهت رفتار چند بعدی انسان و گریز ناپذیر بودن زندگی اجتماعی و علیرغم احتمال وجود ضررو زیان در تعاملات اجتماعی افراد جامعه مجبور به اعتماد کردن به همدیگر می باشند بنابر این سعی می کنند با حسن ظن و دید مثبت نسبت به همدیگر در اکثر موقعیت های اجتماعی به همدیگر اعتماد نمایند.
– عناصر اعتماد
با توجه به اینکه اعتماد نوعی کنش فردی است که در تعاملات و روابط اجتماعی نمود پیدا می کند از این نظر دارای دو عنصر همیشگی اعتماد کننده و اعتماد شونده (امین) می باشد.
– زمان
در مقوله اعتماد از لحاظ زمان ، بیشتر آینده و حال مد نظر می باشد ، به عبارت دیگر عمدتاً در ارتباط با آینده مطرح می شود(البته گذشته و سوابق فرد اعتماد شونده نیز می تواند نقش بسزایی در فرایند اعتماد داشته باشد.)
– تعریف اعتماد نسبی است
در علوم اجتماعی معمولاً قطعیتی در کار نیست همچنین در تعاریفی که اعتماد صورت گرفته بر اساس موقعیت های اجتماعی متفاوت یا جوامع مختلف یا زمانهای متفاوت و … بوده است که به طور کلی نشانگر این است که تعریف اعتماد از آن نسبیت برخوردار است یعنی با قطعیت تمام نمی توان تعریف جامعی از اعتماد ارائه نمود .
تعریف نهایی اعتماد
با توجه به تعاریف متعددی که از دیدگاههای مختلف صاحبنظران مطرح شد . به این نتیجه می رسیم که واژه اعتماد دارای معانی گوناگون است که گاهی مترادف وابستگی ، اطمینان ، باور و وثوق و اعتقاد به کار می رود ، اعتماد بیشتر دوطرفه بوده و رابطه ای ساده بوده که در مراحل بعدی به مفهوم وسیع تر به اطمینان تبدیل می شود در زبان فارسی مفهوم اطمینان عمیق تر از اعتماد به نظر می رسد. اعتماد در یک معنی مترادف اتکاء یعنی واگذاشتن کار به کسی به معنی دیگر مترادف وثوق و اطمینان است .
به این اساس ، اعتماد در اکثر تئوری ها جای خود را یافته و به صورت یکی از اساسی ترین مفاهیم محسوب می شود . چرا که اعتماد در جای جای جامعه از ابتدائی ترین روابط همچون روابط خانوادگی که رابطه مادر و فرزند و … را شامل می شود آغاز شده و تا ارتباطات گسترده اجتماعی و سیاسی و … ادامه می یابد و به عنوان یک متغیر مهم و اساسی در اولویت قرار می گیرد . که در سنین پایین ( طفولیت ) اعتماد در سطح خانوادگی و بستگان می باشد که در سنین بالاتر در محیط اجتماعی جامعه مثل گروههای همسان و مراکز و نهادهای جامعه گسترش می یابد .
از نظر محقق با توجه به مطالب بالا تعریف نهایی اعتماد را می توان به صورت زیر ارائه نمود :
" اعتماد نوعی رابطه اجتماعی مبتنی بر حسن ظن که متضمن نوعی انتظار می باشد که نسبت به جامعه ای به جامعه دیگر و دوره های مختلف متغیر است . "
2-2-5 برقراری اعتماد :
نخستین نکته ای که باید در نظر گرفت این است که برقراری اعتماد امکان کنش را از جانب امین بوجود می آورد که در غیر این صورت ممکن نمی گردید . برقراری اعتماد متضمن قرار دادن منابع در دست طرفین هایی است که آنها را برای نفع خود ، نفع اعتماد کننده ، یا هر دو به کار خواهند برد.
نکته دوم این است که اگر امین قابل اعتماد باشد ، فردی که اعتماد می کند در وضعیت بهتری است تا اینکه اعتماد نکرده باشد ، در صورتی که اگر امین قابل اعتماد نباشد ، اعتمادکننده در وضعیت برتری خواهد بود تا چنان چه اعتماد نمی کرد .
نکته سوم این است که ، کنش برقراری اعتماد متضمن این است که اعتماد کننده به طور ارادی منابع را در اختیار طرف دیگر ( امین ) بگذارد ، بدون هیچ گونه تعهد واقعی از جانب طرف دیگر .
نکته چها رم این است که هر رابطه اعتماد متضمن تاخر زمانی است هر یک از آنان به کنش های آینده از جانب امین مربوط می شود . وسایل بسیاری برای غلبه بر این مشکل زمانی و بنا براین کاهش ضرورت برقراری اعتماد طرح شده اند . یکی از این وسایل ، گذاشتن سندی رسمی برای ضمانت نزد شخص ثالث است ، که بر اساس آن طرف ثالث از پرداخت پول طرف اول تا زمانی که طرف دوم کالاهارا تحویل دهد خودداری می کند .
همه این نکات ، نسبتاً ابتدایی اما مهم است : نکات اول و دوم نشان دهنده آن است که تصمیم اعتماد کننده با نمونه ای که نظریه پردازان تصمیم گیری تصمیم تحت شرایط خطر1 می نامند مطابقت می کند .
نکته سوم نشان می دهد که ، برخلاف مبادلات اجتماعی که مستلزم کنش ارادی دو طرف است ، برقراری اعتماد ممکن است تنها نتیجه کنش ارادی یک طرف ، یعنی اعتماد کننده ، باشد . نکته چهارم ، برخی از انواع وسایلی را نشان می دهد که به منظور کاهش ضرورت برقراری اعتماد طرح شده است . ( کلمن ، 1377 ، 157 – 154 )
2-2-6 اعتماد کردن و مورد اعتماد واقع شدن
آسان ترین نمونه ، اعتماد سازی از طریق تعامل مستمر با افرادی است که مدتی طولانی می شناسیم . این نوع اعتماد تجربی1 می نامند . که تجربه گذشته ، پیش ببینی رفتار فرد در آینده امکان پذیر می سازد .
ولی تجربه گذشته تنها مبنای جهت گیری ( اعتماد کردن ) کنشگران درباره رفتار آینده دیگران ، نیست . آنچه برای تحکیم رابطه اعتماد به او شده است و باعث شده تا اعتماد ورز خطر اعتماد را بپذیرد . این امر مسئله اخلاقی (نه تجربی) استمرار رابطه اعتماد را مطرح می کند . معتمد ممکن است نه از سر عادت یا سرشت، بلکه به دلیل حسن تعهد اخلاقی به محترم شمردن اعتماد، کمک کند تا صحت فرضیات و انتظارات کسی که اعتماد می ورزد ثابت شود. با توجه به مدت زمانی که فردی به دیگری اعتماد کرده است ، معتمد ممکن است چنین استدلال کند که بر هم زدن فرضیات و باورهای فرد اعتماد ورز عادلانه نیست . بنابر این در مقابل اعتماد تجربی می توانیم از نوعی اعتماد اخلاقی که معتمد را موظف می سازد ، سخن گفت و این تعهد دست کم ناشی از داغ ننگی است که خیانت یا سوء استفاده از اعتماد دیگران را به همراه دارد بنابر این تنها مجموع تجربیات گذشته اعتماد ورز نیست که انتظار رفتاری خاص در آینده را تضمین می کند، بلکه شاید علاوه بر آن ، آقای الف به نوعی به نیروی اخلاقی تعاملات گذشته که به آقای ب متعهد می سازد نیز متکی باشد. بدین ترتیب اعتماد ورزی شرایط لازم برای اعتماد عاقلانه را فراهم می آورد و خطر آن را کاهش می دهد.
اعتماد ورزی می تواند دقیقاً همان رفتاری را ایجاد کند که از نظر منطقی پیش شرط آن است قدرت تعهد اخلاقی ناشی از معتمد شدن می تواند اعتماد را به انتظاری تبدیل کند که خود برآورده می سازد.ولی حس تعهد اخلاقی ای که در فرد معتقد ایجاد می شود تنها چیزی نیست که باعث
می شود رابطه خود به خود ایجاد و ثابت شود . ساز و کار دیگر بر مبنای ملاحضه منطقی منافع فرد معتمد است که می تواند در واقع معتد را در " دام " الگوی رفتاری پیروی از انتظارات فرد اعتماد ورز گرفتار سازد چون گذشته از دلایل اخلاقی، معتمد نیز از انگیزه های مثبت و منفی قدرتمندی برای استمرار رابطه اعتماد برخوردار است. یکی از انگیزه های منفی این است که سلب اعتماد یا
بی اعتباری آشکار باورهای اعتماد ورز به از دست رفتن دائمی اعتماد منجر می شود بسته به میزان آشکارا بودن خیانت مورد نظر ، این مسئله نه تنها امکان برقراری دوباره این ارتباط با فرد اصلی ، بلکه امکان ایجاد رابطه اعتماد با دیگران را نیز از میان می برد انگیزه مثبت نیز این است که معتمد بودن ، سرمایه اجتماعی مهمی است که می توان آن به شیوه های گوناگون استفاده کرد . این سرمایه را می توان هدر نیز داد .
معتمد بودن برای فردی که مورد اعتماد واقع می شود سرمایه مهمی است . این اهمیت در محیط کسب و کار از معتمد بودن ( یعنی صاحب اعتبار بودن) فراتر می رود. در سازمانها ، معتمد بودن می تواند در برابر انحراف از کارهای روزمره (چه در مفهوم تجربه و نوآوری و چه در معنای ناکامی جزئی و عملکرد اشتباهی که در صورتی که فرد معتمدی مرتکب آن شده باشد تا حدی آسانتر نادیده و بخشیده می شود) از فرد محافظت می کند. در هر صورت معتمد بودن استقلال و توانایی فرد را افزایش می دهد.
بنابر این اعتماد ، پس از اینکه نسبت به فردی ابراز شد ، از دو راه خود را تقویت می کند :
1- در نظر گرفتن وظیفه 2- منابع فردی
ولی این مبنای دوگانه اعتماد می تواند سرآغاز بازیهایی باشد که نتایج چندان خوشایندی ندارند هنگامی که وظایف اخلاقی برای اهداف راهبردی به کار گرفته می شود با چنین موقعیتی روبه رو هستیم . بدین ترتیب ممکن است معتمد نتواند حس تعهد اخلاقی ای که معمولاً ناشی از مورد اعتماد بودن است در خود ایجاد کند، ولی در عین حال تظاهر کند به چنین تعهداتی پایبند است. در نتیجه ، او می تواند خود را در جایگاهی قرار دهد که از فرد اعتماد ورز و رابطه اعتماد سوء استفاده کند مثلاً شخصی که بدهکار است می تواند چنین استدلال کند : از زمان الف تا زمان ب به گونه ای رفتار می کنم اعتماد اعتبار دهنده(اعتمادورز) را برانگیزم تا اعتبار بیشتری کسب کنم و در زمان ج با به جیب زدن سود مناسبی متواری شوم و اعتبار دهنده بی دفاع و آسیب پذیر را غافلگیر می کنم. استفاده راهبردی دیگری که از رابطه اعتماد می توان کرد بر عکس مثال فوق است به گونه ای عمل می کنم تا گویی رفتار گذشته شما ( یعنی فرد معتمد) اعتماد مرا جلب کرده است، تا بتوانم شمارا وادار کنم که این رابطه اعتمادی را به گونه ای نادرست ایجاد شده محترم بشمارید. مثلاً یک فرد فقیر ممکن است از شهرت سخاوت مردی ثروتمند(که شاید کاملاً غیر واقعی باشد) استفاده کند و در نتیجه او را از نظر اخلاقی وادار کند که سخاوت خود را ادامه دهد.
رابطه های اعتمادی و استحکام آنها به همان اندازه به دریافت کننده ، یعنی فرد معتمد مربوط اند ، به دهنده ، یعنی اعتمادورز نیز ارتباط دارند. اعتماد یک پدیده اجتماعی دو سویه است.بدون رعایت هنجار اجتماعی ای (که در مواردی همچون رابطه تجاری مستمر دارای دلایل منافع عقلانی نیز هست) که اعتماد را محترم می شمارند و خیانت معتمد را روا نمی داند، روابط مبتنی بر اعتماد آشکارا برای فرد اعتمادورز خطرناک است و حتماً از میان می رود.
تداوم اعتماد ورزی و معتمد بودن برای اعتماد ورز و معتمد کارکردهای مفیدی دارد به همین دلیل، کنشگران عقلایی ممکن است برای بدست آوردن آن تلاش کنند . البته بسیاری از این کارکردها ظاهراً ثمرات جانبی اعتماد هستند . یعنی اینکه بعید است فعالیت اعتماد آفرین فرد اعتمادورز که به نظر فرد معتمد دارای انگیزه های ابزاری باشد، احساس وظیفه ای را در فرد معتمد ایجاد کند و اگر فرد اعتماد ساز از این مسئله آگاه شود تلاش خود را متوقف خواهد کرد .
این کارکردها، گذشته از لذت درونی روابط اعتماد و صمیمیت و علاقه شدیدی که ایجاد می کنند ، فروشنده و خریدار "بازار اعتماد" را رازی می کنند . عرضه کنندگان اعتماد یعنی اعتمادورزان ، از اعتماد "موجه" سود می برند. اعتماد ، جایگزین منابع کنترل اجتماعی است و به صرفه جوئی در هزینه های معاملاتی کمک می کند. ( تاجبخش، 1384، ص 222 – 216) .
2-2-7- انواع اعتماد
1-اعتماد اجتماعی
اعتماد اجتماعی در زمینه ای فراتر از روابط چهره به چهره قرار می گیرد و در شبکه های موجود در سطح فرا فردی جریان می یابد ،بدین طریق اعتماد به اشخاص جای خود را به مقوله های اجتماعی و انتزاعی گسترش می دهد که در سطحی وسیع تر از مرزهای خانوادگی ،همسایگی و طایفه ای قرار می گیرد .حوزه تعامل و ارتباط در اعتماد اجتماعی، اعتماد به غریبه ها و کسانی است که آنها را شخصا نمی شناسیم
اعتماد اجتماعی مهم ترین متغییر سرمایه اجتماعی است .در طول زمان و به تدریج از طریق تعامل افراد با یکدیگر به وجود می آید و پس از به وجود آمدن به خیر عامه تبدیل می شود این نوع اعتماد در سطح وسیع تر از اعتماد بین شخصی موجود در امور اجتماعی ،مدنی و هنجارهای روابط متقابل ناشی می شود .هنجارهای موثر بر ارتباط های متقابل ،در شبکه های در هم تنیذه و متراکم مبادلات اجتماعی به وجود می آیند .به ویژه آن دسته از روابط اجتماعی که به صورت افقی در پهنه گروه بندی گوناگوم اجتماعی سازمان یافته است.
اعتماد اجتماعی سطوخ بالاتری از پذیرش کارهای داوطلبانه را ترویج می دهد و هزینه مبادلات را کاهش می دهد و بدین طریق همکاری را روان می سازد. (الوانی ،1380)
2-اعتماد بین شخصی
اعتماد بین شخصی شکل دیگر از اعتماد است که در روابط چهره به چهره خود رانشان می دهد . این شکل از اعتماد موانع ارتباطی را مرتفع می سازد و با کاستن از حالت دفاعی ، بسیاری از تعاملات موثر را موجب می شود .
اعتماد بین شخصی حوزه ای از تعاملات میان عشاق ، دوستان ، همکاران و همچنین اعتماد میان رئیس و کارمند ، سرپرست و کارگر ، معلم وشاگرد ، فروشنده و مشتری ، پزشک و بیمار ، راننده و مسافر و …. را در بر می گیرد .
به لحاظ نظری در یک رابطه مبتنی بر اعتماد حداقل دو نفر حضور دارند، اعتماد کننده و فرد مورد اعتماد ( امین ) . ( امیر کافی ، 1380، صص )
این اعتماد حاصل روابط مستقیم و چهره به چهره میان اعضای جامعه است. زتومپکا در توضیح این نوع اعتماد اظهار می دارد: باریک ترین شعاع اعتماد در بین اعضای خانواده است که فضایی مملو از صمیمیت و نزدیکی بر آن حاکم است. این اعتماد معطوف به افرادی است که آنها را به اسم می شناسیم و با آنها به عنوان دوست، همسایه، همکار و شریک تجاری رابطه چهره به چهره داریم(زتومکا،1999: 42)
با توجه به اینکه صمیمیت و نزدیکی از مشخصه های مهم اعتماد میان فردی در جوامع سنتی است، در چنین جوامعی خطوط مشخصی بین خودی و بیگانه وجود دارد، بنابراین دایره اعتماد محدود به کسانی است که به یک جمع خاص تعلق دارند. با تغییر جوامع از سنتی به مدرن؛ وضعیت گذشته متحول شده است. در اثر این تحول، دامنه اعتماد از محدوده دوستان و آشنایان فراتر رفته و شکل دیگری از اعتماد تحت عنوان عام یا تعمیم یافته بوجود آمده است.
ویداستون، از این نوع اعتماد با عنوان ، اعتماد خانوادگی ( Trust of Familiaes ) یاد کرده و در رابطه با آن می نویسد: این نوع از اعتماد، در شبکه ها و روابط اجتماعی شکل می گیرد و متوجه، اعتماد به همسر، والدین، دوستان و همسایگان است. که اسلنر، از آن با عنوان، اعتماد، ویژه، هاکز ( Hughes, 2000 ) با عنوان، اعتماد شخصی شده و کوکس و کالدول ( Cox and Coldwell, 2000 ). از آن تحت عنوان، اعتماد اجتماعی خانوادگی یاد کرده اند" ( Stone, 2001, 25-26 ).
با توجه به فضای صمیمت و نزدیکی موجود در اعتماد میان فردی و اینکه این نوع اعتماد مبتنی بر هنجارهای مشترک در شبکه روابط اجتماعی جا می گیرد ( Ston.2a1. 26 )، می توان گفت که اعتماد میان فردی نوع غالب اعتماد در جوامع سنتی است به جوامعی که در آنها تعداد افرادی که در آن زندگی می کنند اندک است. در یک محیط طبیعی و جغرافیایی احاطه شده و ارتباط چندانی با جهان ندارند، شبکه های حمل و نقل گسترش نیافته است از وسایل ارتباط جمعی استفاده نمی شود. میزان آموزش و سواد پایین است، به علت جمعیت اندک و مجاورت فیزیکی معمولاً اعضاء جامعه یکدیگر را می شناسند. اغلب میان آنها مناسبات و آمیزشهای خونی برقرار است، همه به یک زبان صحبت می کنند، در آیین و مراسم خاصی شرکت می کنند و همین امر پیوند میان آنها را تقویت می کند. دارای فرهنگ مشترکی هستند اغلب به شکل واحدی می اندیشند، در نتیجه، بهتر می توانند یکدیگر را درک کرده و به تفاهم برسند. در چنین جوامعی خطوط مشخصی بین خودی و بیگانه و همچنین بین دوست و دشمن وجود دارد، اعتماد محدود به کسانی است که به آن جمع تعلق دارند و هر کس خارج از آن قرار گیرد مظنون و مشکوک است. با تغییر جوامع سنتی به جوامع صنعتی و مدرن و حرکت در جهت توسعه و نوسازی نظام گذشته ( نظام قبیله ای و قومی ) متحول می گردد. ( امیر کافی، 1380؛ 19 ) ( برای توضیح بیشتر و در این خصوص به بحث های مربوط به نظریه های کلاسیک اعتماد و نیز، بحث گیدنز از اعتماد در جامعه سنتی مراجعه شود ).
4- اعتماد تعمیم یافته یا عام
این نوع اعتماد از روابط چهره به چهره فراتر رفته و در سطحی گسترده تر از خانواده، دوستان و آشنایان قرار می گیرد. و ویدااستون، از آن به عنوان دومین تیپ اعتماد در متون این مفهوم یاد می کند که در نظریه افرادی چون، پوتنام، داسکوپتا، اسلنر یافت می شود. این نوع از اعتماد، متوجه غریبه ها است و صورتی عام دارد ( Stone, 20001 26 )
چلبی، این نوع از اعتماد را نوعی حسن ظن نسبت به افراد جامعه، جدا از تعلقات قومی و قبیله ای تعریف می کند (چلبی، به نقل از امیر کافی، 1373 ) سزتومپکا (Sztompka) که بر مبنای ماهیت امین به نوع شناسی اعتماد پرداخته، برای این نوع از اعتماد، عوامل عام را به عنوان امین در نظر گرفته است. عواملی که بصورت متکثر ، در ویژگی هایی اشتراک دارند. به این معنی که هدف اعتماد ( Targeted ) یا جهت گیری اعتماد، ممکن است جنسیت باشد ( من به زن ها اعتماد دارم، اما به مردها اعتماد ندارم ) یا سن ( من به افراد میانسال اعتماد دارم و به افراد جوان اعتماد ندارم ) یا نژاد ( من به افراد سفید اعتماد دارم و به سیاه پوست ها اعتماد ندارم ) یا قومیت ( من به ترک ها اعتماد دارم و به فرانسوی ها اعتماد ندارم ) یا مذهب ( من به مسیحی ها اعتماد دارم ولی به مسلمانان اعتماد ندارم ) ( Sztompka. 1999. 42 )
اعتماد تعمیم یافته، محصول ضرورت هایی است که از تحول جامعه سنتی به جامعه مدرن ناشی می شود. در جریان این تحول، سطح روابط افراد از چهره به چهره فراتر می رود، افراد بیگانه، در پیرامون آنها، بیشتر می شود، روابط خویشی و قومی سست تر می شود. جامعه حالت یک شکلی و واحد بودن خود را از دست می دهد بطوریکه، افراد از گروه ها و نژادهای مختلف فراتر از روابط خویشی با یکدیگر برخورد می کنند. از این رو می توان اعتماد تعمیم یافته را از مظاهر جامعه مدرن قلمداد کرد که موارد زیر جنبه هایی از این مفهوم را بهتر مشخص می سازد.
– اعتماد تعمیم یافته تنها به افرادی که باهم تعامل دارند و میانشان روابط چهره به چهره برقرار است محدود نمی شود.
2- اعتماد تعمیم یافته مرزهای خانوادگی، قومی و محلی را در می نوردد و در سطح ملی گسترش می یابد.
3- اعتماد تعمیم یافته حوزه ای از کسانی که با ما تعامل دارند یا بالقوه می توانند داشته باشند را دربر می گیرد.
4- اعتماد تعمیم یافته پدیده نسبتا جدیدی است که با شکل گیری دولت های مدرن یا دولت-ملت مطرح می شود.
5- اعتماد تعمیم یافته لازمه همکاری و مشارکت میلیون ها شهروندی است که جوامع پیچیده و مدرن امروزی را تشکیل می دهند.
6- در جامعه سنتی نیاز چندانی به اعتماد تعمیم یافته نیست زیرا مرزهای مشخصی بین خودی و بیگانه و همچنین بین دوست و دشمن وجود دارد. اعتماد در جامعه سنتی محدود به کسانی است که به آن جمع تعلق دارند و هر کس خارج از آن قرار گیرد مظنون و مشکوک است
اعتماد نهادی
اعتماد نهادی ، حالت انتزاعی اعتماد به نهاد ها و سازمان هاست .نهاد ها و سازمان هایی نظیر مدرسه ،ارتش ، دانشگاه ،دادگاه ،نیروی انتظامی و مانند آن ، میزان اعتمادی که مردم به نهادهای گوناگون دارند ،دربین جوامع متفاوت است و در طی زمان دستخوش تغییر می شوذ وهم چنین نوعی از اعتماد به نهادها وجود دارد که اعتماد رویه ای نامیده می شود .اعتمادی که در اعمال یا رویه های نهادی شده بر مبنای این اعتقاد وجود دارد مه اگر این رویه ها و اعمال پیروی شود بهترین نتایج حاصل خواهد شد مانند اعتماد به شیوه های مردم سالارانه (انخابات ،نمایندگی ،اکثریت آرا و ….) به عنوان بهترین شیوه برای تامین منافع بزرگترین بخش از جمعیت و کسب مستدل ترین توافق ها در میان منافع متعارض،یا اعتماد به درستی فرآیندهای قانونی به عنوان بهترین ابزار نیل به داوری موجه و عادلانه ، البته بی اعتمادی نیز ممکن است معطوف به چنین رویه ای شود مانند واگذاری امتیازات دولتی به موسسات صنعتی که متضمن بی اعتمادی است زیرا بروز فساد مالی را تسهیل می کند.(زتومکا،:83:136)
در این نوع از اعتماد، امین دیگر صورت شخصی ندارد و اعتماد متوجه ساختارهای غیر شخصی است. البته این ساختارها در سطحی خرد از افراد مشخصی شکل گرفته اند. اما این افراد با توجه به ساختاری که در آن قرار گرفته اند، تعریف می شوند. ویداستون از این نوع اعتماد با دو عنوان اعتماد مدنی ( Civic, Trust)و اعتماد نهادی ( Institu tion trust ) یاد می کند و اعتماد نهادی را متوجه نهادهای رسمی دولتی نظیر دانسته و اعتماد مدنی را متوجه نظام های تخصصی می کند.
آنتونی گیدنز، از نظریه پردازانی است که در رابطه با اعتماد، بیشتر این نوع از اعتماد را مورد توجه قرار داده است. گیدنز، از این نوع اعتماد با عنوان، اعتماد به نظام های انتزاعی، یاد می کند منظور گیدنز از نظام های انتزاعی، بطور عمده نهادهای تخصصی است که به عنوان یکی از مکانیسم های از جا کننده، از جنبه های مهم نیروی مدرنیته محسوب می شوند از این رو گیدنز، این نوع از اعتماد را مختص جوامع مدرن می داند ( توضیح بیشتر در بحث نظریه گیدنز آمده است) اصطلاح اعتماد به نظام های انتزاعی به مفهوم، اعتماد مدنی، نزدیک است، با این حال، گیدنز تمایز بین نهادهای رسمی و غیر رسمی قائل نمی شود. و بطور کلی، از نظام های تخصصی سخن می گوید. هریس مک نایت نیز، این نوع از اعتماد را مورد توجه قرار داده است. اعتماد به نظام در واقع اعتماد به این امر است که ساختارهای غیر شخصی شایسته و مناسب در جای خود این امکان را برای شخص فراهم می آورند که او آینده موفقیت آمیزی را بیش بینی کند. ( مک نایت، به نقل از عسگری مقدم، 1382؛ 47 )
2-2-7 کارکردهای اعتماد
کارکردهای عام اعتماد به دو صورت اعتماد به شرکا ( طرفین کنش ) و اعتماد به اجتماع وسیع تر می باشد .
الف – اعتماد به شرکا ( طرفین کنش یا اعتماد کننده و اعتماد شونده )
به طور کلی برخورداری از نعمت اعتماد ، کنش های مثبت را نسبت به آنها بر می انگیزاند به گفته لومان اعتماد ، عامل انسانی را آزاد کرده و به تحرک وا می دارد ، خلاقیت را افزایش می دهد و باعث می شود که فرد طبیعی رفتار کند ، طرح های نوع ارائه دهد و بر روی دیگران سرمایه گذاری کند . عدم قطعیت و ریسکی که کنش های افراد را احاطه نموده، با اعتماد ،کاهش می یابد و از این رو با بالا رفتن اعتماد ، امکان کنش افراد افزایش می یابد .
در عرصه روابط پایدار با دیگران ، هرچه رفتارها نسبت به دیگران صادقانه تر باشد، آمادگی ما برای شروع کنش متقابل بیشتر خواهد بود. برای مثال، اعتماد فرد به خوش قلبی همشهریان رابطه مستقیمی با تمایل او با مشارکت دیگران در فعالیتهای سیاسی دارد .
و کنش متقابل با کسانی که به آنها اعتماد داریم، بدور از سوء ظن، نگرانی1 و مراقبت2 بوده و برخود انگیختگی3 و صداقت 4بیبشتر رفتارها صحه می گذارد در این صورت، ما لزوم کنترل به خویشتن داری5 ، فرد را ملزم به عمل به تعهدات 6خود می سازد . اما در واقع ، اعتماد با وسعت بخشیدن به آزادی افراد ، توانایی دست یابی به اهداف را افزایش داده و منافع متقابل را گسترش می دهد . در نهایت، بدور از جریانات روزمره ، رفتارهای ما خلاق تر گردیده و در سطح کلی، تحرک، فعالیت و آزادی افراد بالا می رود . در برخی موارد (محول کردن برخی موضوعات به دیگران یا اعتماد برانگیزاننده7 ) می تواند نوعی پاداش اضافی تلقی گردد: ممکن است اعتماد ما رفتار متقابل و توام با اعتماد دیگران پاسخ داده شود در این صورت است که ما از منافع ناشی از اعتماد دیگران به ما برخوردار خواهیم بود دقیقاً نقطه مقابل این امر ، پیامدهایی هستند که با بی اعتمادی همراهند . ما در شروع واکنش متقابل از خود تردید نشان می دهیم( بنابر این فرصت های مهمی را از دست خواهیم داد) ، به دقت اعمالمان را می سنجیم ( بنابر این همواره مراقب خودمان بوده) و (با اجتناب از هرگونه بدعت گذاری) به دنبال راههای مطمئن هستیم سطح کلی تحرک اجتماعی ، فعالیت و آزادی کاهش می یابد.
در برخی موارد شاید ما انتظار بی اعتمادی متقابل را با همه پیامدهای ضرر با آن داشته باشیم . از دیگر مزایای اعتماد این است که مورد اعتماد قرار گرفتن از طرف کسانی که به دنبال دلیلی برای پذیرش اعتماد دیگران هستند. بنابر این ، در معرض اعتماد بودن ، اعتبار شخص را در کار با دیگران بالا می برد به عنوان مثال وقتی کتابی می خریم به این دلیل که کتاب پرفروشی است در حقیقت از اعتماد پذیرفته شده توسط هزاران خواننده قبلی این کتاب ، پیروی نموده اند ، با هر خواننده ای که افزوده می شود ، اعتبار کتاب افزایش می یابد.
کسب اعتبار برای اعتماد از طریق قابلیت اعتماد افزایش یافته، نه تنها برای یک سیاست مدار ، یک دانشمند، یک ورزشکار، یک دکتر داروساز و یک خبرنگار اهمیت یکسان دارد، بلکه برای نهادها و سازمانها ارتش، پلیس و دولت نیز به همان درجه اهمیت دارد . درست نقطه مقابل آن ، بی اعتمادی است که پیامدهایی برخلاف موارد ذکر شده به دنبال دارد . بی اعتمادی سبب می شود که فرد عزم خود را در جهت هوشیاری و کنترل طرف مقابل به کار گیرد. احساس بی اعتمادی شخص را ملزم به رعایت احتیاط، اقدامات تدافعی و دوری از ریسک و به خطر انداختن خود می نماید، این امر ، شخص را از برخی چیزها بدلیل پنهان نگه داشته شدن و محول نشدن شان ، محروم می سازد و بطور کلی ، بی اعتمادی ، به کاهش فعالیتهای تدافعی ، انزوا و اقدامات نا مطلوب احتیاطی منجر می گردد ( زتومکا ، 1384 ، 116-111)
ب- اعتماد به اجتماع وسیع تر
اعتماد ، نه فقط برای شرکاء طرفین کنش ، بلکه برای اجتماعات گسترده ( گروهها ، انجمن ها ، سازمانها و نظایر آن ) نیز که در درون آنها اعتماد حکم فرماست، دارای کارکردهای مهمی است . اول از همه ، اعتماد از افراد در جهت اجتماعی بودن 1، همکاری و مشارکت با دیگران در انواع مختلف انجمن ها ، حمایت می کند و از این طریق شبکه ارتباطات بین فردی را تقویت می کند زمینه کنش های متقابل را گسترش می دهد و صمیمیت بیشتری در تماس بین افراد ایجاد می کند .
به عبارت دیگر آنچه را که امیل دورکیم آن را "تراکم اخلاقی2" می نامد و اندیشمندان جدید همچون پوتنام آن را تحت عنوان "سرمایه اجتماعی3" و فوکویاما "اجتماعی بودن خود جوش4" و نظایر آن می نامند، افزایش می دهد .
دوم اعتماد ، به گسترش ارتباطات کمک می کند و با جلوگیری از کنش جمعی خود به خودی بر "جهل همگانی5 " غلبه می نماید.
سوم ، اعتماد، به تحمل6 پذیری غریبه ها و شناخت تفاوتهای سیاسی و فرهنگی به عنوان یک امر قانونی در افراد کمک می نماید، زیرا اعتماد به افراد این امکان را می دهد که بدون خطر و تهدید ، مورد مشاهده و درک قرار گیرند از این رو ، اعتماد، افراد را از اظهار بیانات بیگانه ستیز و خصمانه درون گروهی باز می دارد و بحث و گفتگوها را سرو سامان می بخشد .
چهارم ، فرهنگ اعتماد ، پیوند فرد و اجتماع (خانواده ، ملت ، کلیسا ، دانشگاه و نظایر آن) را قوت می بخشد احساس هویت را در بین افراد گسترش می دهد و انسجام جمعی را که موجب همکاری ، کمک متقابل و حتی تمایل به فداکاری به خاطر دیگران می گردد ، بین آنان برقرار می سازد .
پنجم وقتی فرهنگ اعتماد حاکم است هزینه معادلات بطور معنی داری کاسته شده و در قالب افزایش همکاری ها خود را نشان می دهد.
بطور خلاصه" وقتی اعتماد است احتمال تجربه و کنش ، افزایش می یابد " از طرف دیگر ،
بی اعتمادی باعث فرسایش سرمایه اجتماعی گردیده و به انزواء7 و ذره ای شدن8 گسسته شدن پیوندها و از بین رفتن شبکه روابط بین فردی می انجامد.
دوم ، عدم اعتماد . شبکه های ارتباطی بین افراد را مسدود کرده و منجر به جدایی اعضای جامعه از یکدیگر و گسترش بی اعتنایی و جهل همگانی می گردد.
سوم ، اینکه بی اعتمادی نه تنها موجب تجهیز افراد به برخوردهای تدافعی ، باورهای خصمانه ، شایعات و تصورات غالبی می گردد بلکه سبب بیگانه ستیزی صریح و آشکار نیز می گردد .
چهارم بی اعتمادی با تحریک و برانگیختن افراد در جهت جستجو برای یافتن جانشین ها اغلب برای پذیرش هویت های غیر قانونی (درباندهای تبهکاری، گروههای مافیا، خرده فرهنگهای منحرف و نظایر آن) فرد را از حالت فردیت خارج کرد و او را از خود بیگانه می سازد .
پنجم بی اعتمادی ، از طریق برخی اثرات مانند اشاعه فرهنگ بی اعتمادی آن را نه تنها در سطح روابط بین فردی بلکه در ارتباط با افراد بیگانه گسترش می دهد . در هر دو حالت هزینه مذاکرات به سبب لزوم هوشیاری ، بطور معنی داری افزایش می یابد و فرصت های همکاری از دست می دهد .
ارتباط توام با اعتماد بین افراد همچنین کارکردهای قابل توجهی برای فرد معتمد دارد مهمترین کارکرد آن ، این است که ارتباط توام با اعتماد ، اعتبار فرد را بالا می برد و این امر ممکن است در ارتباطات آتی ، مزایای بیشتری به دنبال داشته باشد به عنوان مثال ، دولت ممکن است دوباره برگزیده شود . فروشگاه دوباره مورد بازدید قرار گیرد ، بانک ، سپرده های بیشتری دریافت نماید و دوستان مان اسرار بیشتری را برای ما بازگو کنند .
از طرفی دیگر ، سلب اعتماد مزایای کوتاه مدتی به همراه می آورد ( برای مثال ، داشتن منافع اضافی با کلاه برداری از مشتریان ) ولی قابلیت اعتماد و شانس ارتباطات و فعالیت های مفید را درآینده از بین خواهد برد . هم نمی توانند در خواستی از مشتریان داشته باشند و هم این که وجه و اعتبار بدی نزد مردم پیدا می کنند . در برخی موارد ، وقتی اعتماد ضمانت نهادهای مسئول ، را به همراه دارد ، می تواند محاسن ارزشمندی به همراه داشته باشد ( تعهد1 ، حق اقامه دعوی2 ، تلافی و مجازات3 ) بنابراین در حالت کلی بی اعتمادی دارای کژکارکردها است.
بطور کلی ، موقعیت های که برخورد بین افراد توام با اعتماد است – پذیرفته شده ،برگشت داده شده و یا پاسخ متقابل داده شده – نه فقط برای طرفین ارتباط ، بلکه برای جامعه وسیع تر نیز مفید است . برخورد توام با اعتماد ، نوعی احساس نظم وترتیب و امنیت ایجاد می کند و به همکاری بین افراد میدان می دهد . همان طور که برخورد توام با اعتماد ، تجربیات خوشایندی از اعتماد ایجاد می کند ، می تواند به خوش بینی فزاینده منجر شده و موجب پیدایش فرهنگ اعتماد گردد. (زتومکا ، 1384، 123 – 118 ) .
3- 3 نظرات جامعه شناسان در مورد اعتماد
جیمز کلمن 4
کلمن معتقد است که سرمایه اجتماعی را با کارکردش بایدتعریف نمود که به اعتقاد اوسرمایه اجتماعی شیئی واحد نیست بلکه انواع چیزهای گوناگونی است که دو ویژگی مشترک دارند : همه آنها شامل جنبه ای از یک ساخت اجتماعی هستند و کنش های معین افرادی را که در درون ساختار هستند تسهیل می کنند.سرمایه اجتماعی مانند سرمایه فیزیکی وسرمایه انسانی کاملاً تعویض پذیر نیست اما نسبت به فعالیت های بخصوص تعویض پذیر است شکل معینی از سرمایه اجتماعی که در تسهیل کنشهای معینی ارزشمند است ممکن است برای کنشهای دیگر بی فایده و یا حتی زیان بار باشد . سرمایه اجتماعی نه در افراد و نه در ابزار فیزیکی تولید قرار دارد . ( کلمن ، 1377 ، 462 )
کلمن در مقایسه اشکال سرمایه بیان می کند که سرمایه اجتماعی به نوبه خود هنگامی به وجود می آید که روابط میان افراد به شیوه ای دگرگون می شود که کنش را تسهیل می کند سرمایه فیزیکی کاملاً ملموس است و به صورت مادی و قابل مشاهده تجسم یافته است . سرمایه انسانی کمتر ملموس است و در مهارت ها و دانشی که فردی کسب کرده است تجسم می یابد . ( کلمن ، 1377 ، 465 – 464 )
پیر بوردیو3
بوردیو ابتدا سرمایه را تعریف می نماید که سرمایه عبارت است از کار انباشته ( در شکل مادیت یافته، یا شکل "متسجد1" و پیکریت یافته آن) که وقتی بر مبنای خصوصی ، یعنی انحصاری ، به تصرف عاملان یا گروههایی از عاملان در می آید، آنان را قادر می سازد تا نیروی اجتماعی را در شکل عینیت یافته یا جان دار که به تصرف درآورند. سرمایه نیرویی است که کتیبه وار در ساختارهای عینی و ذهنی نوشته شده ولی در عین حال اصل باطنی2 است که زمینه اتکای قاعده مندی های فطری جهان اجتماعی است ( تاجبخش ، 1384، 133 ) .
بوردیو سرمایه را یکی از موثرترین عوامل برتری می داند . به نظر او لذت بردن از موسیقی باخ نشانه برتری و تفوق درونی به شمار نمی آید . اما دارائی های نقدی یک گروه خاص اجتماعی نشانه برتری گروهی بر بقیه است . علاوه بر این بوردیو به کرات تذکید می کند که سرمایه های فرهنگی فقط به عنوان منبع سرمایه مالی به شمار نمی آید ولی سرمایه فرهنگی تا حدی جزء دارایی های پولی است و حتی فقدان پول را به عنوان راه دسترسی و به قدرت رسیدن افراد خاصی را جبران می کند . بوردیو معتقد است این سرمایه های مختلف همیشه جایگزین یکدیگر نمی شوند بلکه ترکیب آنها مفهوم سرمایه جدیدی را می آفرینند (field , 2003 , 14 ) .
بوردیو بعد از تعریف سرمایه به اشکال سرمایه می پردازد که در مبحث سرمایه اجتماعی ، سرمایه اجتماعی را اینگونه تعریف می کند: جمع منابع واقعی یا بالقوه است که حاصل از شبکه ای بادوام از روابط کمابیش نهادینه شده آشنایی و شناخت متقابل – یا به بیان دیگر، با عضویت در یک گروه – است شبکه ای که هر یک از اعضای خود را پشتیبانی سرمایه جمعی برخوردار می کند و آنان را مستحق "اعتبار" می سازد این روابط ممکن است فقط در حالت عملی در مبادلات مادی یا نمادینی که آنان را در حفظ آن روابط کمک می کند وجود داشته باشد. روابط مذکور را همچنین می توان با بکارگیری یک اسم مشترک(نام خانوادگی، طبقه، طایفه، مدرسه، حزب و غیره) به لحاظ اجتماعی برقرار و تضمین کرد، و یا با مجموعه کاملی از اعمالی که به طور همزمان برای فرم دادن و آگاهانیون کسانی طراحی شده باشد که در معرض آن روابط قرار گرفته اند .
از نظر بوردیو سرمایه های اجتماعی و فرهنگی باید به عنوان دارایی در کارآفرینی سهیم باشند . به عقیده بوردیو سرمایه فرهنگی یکی از مهمترین و موثرترین سرمایه ها در جوامع به حساب می آید که آن را وسیله ای برای توجیه تفاوت های تحصیلی دانش آموزان از اقشار مختلف می داند . با اتخاذ روشهای سرمایه گذاری فرهنگی در خانواده ها ، بعضی از گروه های اجتماعی قادرند سطح علمی کودکان را بهبود بخشند . بوردیو انتقال سرمایه های فرهنگی را به دلیل اینکه به نسبت قابل کنترل تر هستند ، موثرترین راه بازگشت سرمایه می داند . همچنین سرمایه اجتماعی ( که به طور نابرابری در بین افراد وجود دارد ) را تا حد بسیار زیادی به سرمایه فرهنگی و اقتصادی وابسته
می داند (field , 2003 , 15 – 16 ) .
بوردیو معتقد است که حجم سرمایه اجتماعی مورد تملک یک فرد به اندازه شبکه پیوندهایی بستگی دارد که او می تواند به طرز موثر بسیج کند، و مضافاً وابسته است به حجم سرمایه( اقتصادی، فرهنگی، یا نمادین) در تصرف کسانی که وی با آنان مرتبط است و می افزاید که منفعت های حاصل از عضویت در یک گروه ، همبستگی را به وجود می آورد که حصول منفعت ها را ممکن می کند(تاجبخش، 1384، 148- 147)
به نظر بوردیو وجود شبکه ای از پیوندها محصول راهبردهای سرمایه گذاری فردی یا جمعی آگاهانه یا نا آگاهانه استفاده دارند، یعنی تبدیل روابط تصادفی نظیر مناسبات همسایگی و روابط در محل کار ، یا حتی روابط خویشاوندی، به روابطی که بطور همزمان لازم و اختیاریندو حامل تکالیف و تعهد است ماندگاری هستند. که یا به طور ذهنی احساس می شوند( احساس حق شناسی، احترام ، دوستی و غیره) ، و یا بطور نهادی(یعنی حقوق) تضمین می شوند.(تاجبخش، 1384، ص 149)
رابرت پوتنام1
پوتنام یکی از متخصصین سرمایه اجتماعی است که تاکید عمده وی به نحوه تاثیر سرمایه اجتماعی بر رژیم های سیاسی و نهادهای دموکراتیک مختلف است. پوتنام سرمایه اجتماعی را مجموعه ای از مفاهیمی مانند اعتماد، هنجارها و شبکه ها می داند که موجب ارتباط و مشارکت بهینه اعضای یک اجتماع شده و در نهایت منافع متقابل آنان را تامین خواهد کرد.
1-پوتنام معتقد است که سرمایه اجتماعی همچون مفاهیم سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی(ابزار و آموزشهایی که بهره وری فردی را افزایش می دهند) به ویژگیهای سازمان اجتماعی از قبیل شبکه ها، هنجارها و اعتماد اشاره دارد که هماهنگی و همکاری برای کسب سود متقابل را تسهیل می کنند. سرمایه اجتماعی سود سرمایه گذاری در زمینه سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی را افزایش می دهد.
2-وی اعتقاد دارد که در جامعه ای که در جامعه ای که از نعمت سرمایه اجتماعی چشمگیر برخوردار است همکاری آسانتر است و سرمایه اجتماعی حکومت شایسته و پیشرفت اقتصادی را تقویت می کند طوری که شبکه های مشارکت مدنی هنجارهای مستحکم رابطه متقابل را تقویت می کنند: من کاری را برای شما انجام می دهم ، با امید که زمانی شما یا کس دیگری آن را جبران کند. جامعه ای که به عمل متقابل همگانی اتکا می کند نیز کار آمدتر از جامعه بی اعتماد است اعتماد چرخهای حیات اجتماعی را روغن می زند.
3-شبکه های مشارکت مدنی همکاری و ارتباط را نیز تسهیل می کنند و اطلاعات موجود درباره اعتمادپذیری افراد دیگر را تقویت می کنند شبکه های مشارکت مدنی تجسم همکاری موفقیت آمیز گذشته هستند که می توانند الگویی فرهنگی برای همکاریهای آتی عمل کند. سنت های مدنی نواحی شمال ایتالیا فهرستی تاریخی از شکل های همکاری است که چون ارزش خود را در گذشته ثابت کرده اند، می توانند برای حل مشکلات جدید اقدام جمعی نیز برای شهروندان سودمند باشد.(تاجبخش، 1384، 97-95)
4- پوتنام در ادامه بحث به نتیجه گیری جیمز کلمن اشاره می کند که :" سرمایه اجتماعی همچون دیگر شکلهای سرمایه بسیار پربار است و نیل به اهداف ویژه ای را میسر می سازد که بدون آن امکان پذیر نیست… در جامعه کشاورزی ، که کشاورزان در برداشت محصولات به یکدیگر کمک می کنند و قرض دادن و قرض گرفتن ابزار آلات کشاورزی ،بسیار متداول است، سرمایه اجتماعی به هر کشاورزی امکان می دهد تا با سرمایه فیزیکی، یعنی ابزارآلات کمتری کار خود را انجام دهد . جان کلام این که سرمایه اجتماعی به کشاورزان امکان می دهد مشکل اقدام جمعی خود را از میان بردارند ( تاجبخش ، 1384 ، 98 ) .
5- از نظر پوتنام مفهوم سرمایه اجتماعی شامل شبکه های اجتماعی و هنجارهای مرتبط است که دارای تاثیر بر خلاقیت و سوددهی جامعه است. دو احتمال و فرض تجربی، این مفهوم را متضمن می شود: شبکه ها و هنجارهایی که از لحاظ تجربی مرتبط می باشند و آنهایی که دارای پیامدهای اقتصادی مهم می باشند.
6- در حالیکه از لحاظ اصولی این مفهوم سرمایه اجتماعی محدود به انجمن هایی شده است که دارای اثرمثبت بر توسعه می باشند و اخیراً شامل گروههایی می باشند که دارای پیامدهای نامطلوب می باشند. همانند اجتماعات با رفتار جستجوکننده منافع ( منفعت طلب).
7- ازجمله تحقیقات پوتنام در رابطه با سرمایه اجتماعی می توان به تحقیق آن در سال 1995 اشاره کرد. که در آن پوتنام کارش را درباره مشارکت مدنی در ایتالیا با توجه به تجربه آمریکایی ( بولینگ را تنهایی بازی کن)4 دنبال کرد. او با اصول مشابه شروع کرد: کیفیت زندگی عمومی و کارآیی موسسات اجتماعی توسط هنجارهای اجتماعی و شبکه های مشارکت مدنی، تحت تاثیر قرار می گیرند. که درباره شاخص های مشارکت مدنی که شامل شرکت در انتخابات ( رای گیری)، مشارکت سیاسی، روزنامه خواندن و شرکت در موسسات و انجمن های محلی می باشد. در نهایت آن تحقیق مشخص کرد که سرمایه اجتماعی آمریکا در ایتالیا پذیرفته نشد.
8- پوتنام نتیجه گرفت که " مفهوم جامعه مدنی" یک نقش اصلی در بحث جهانی درباره شرایط اولیه برای دموکراسی و عدم آن داشته است. در دموکراسی های جدیدتر، این عبارت توجه به رشد زندگی متمدن در سرزمین هایی دارد که برای دولت مهمان نواز می باشند . در دموکراسی های ایجاد شده به اثرپذیری موسسات عمومی شان ( انجمن های محلی و … ) توجه می کنند و به آن پاسخ می دهند. در حالی که دموکراسی های آزاد دارای عرصه نبرد بوده است، که به صورت سیاست جغرافیایی و ایدئولوژیک می باشد. در آمریکا، حداقل این استدلال برای بررسی وجود دارد که جدایی دموکراتیک مرتبط به فرسایش پیوسته و گسترده درگیری تمدن می باشد که از چهار قرن پیش آغاز شده است. (Putnam,2000 )
9- از نظر پوتنام مفهوم سرمایه اجتماعی جوهره جامعه شناختی شعور و شوق همگانی است . به نظر وی پیش فرض حل مسئله کنش عمومی و فرصت طلبی ، توسعه کنش جمعی داوطلبانه است که به نوبه خود منوط به سرمایه اجتماعی به عنوان مهمترین ارکان سرمایه اجتماعی است از نظر پوتنام هنگای که از اعتماد در جوامع مدرن صحبت می کنیم ، در واقع درباره اعتماد تعمیم یافته حرف می زنیم . در جامعه مدرن کاری که به نفع همگان است ، به این دلیل که از تعاملات دیگر مطلع هستند انجام نمی دهند . بلکه علت اصلی آن است که این گونه کارها با گسترش مثبت روابط همگانی ، پاداش دریافت خواهند کرد . اعتماد تعمیم یافته سبب ایجاد روابط دو طرفه و شبکه ها5 و انجمن های اجتماعی و این دو عامل نیز به نوبه خود سبب ایجاد اعتماد می شود . این چرخه بدین صورت است : اعتماد سبب ایجاد انجمن های داوطلبانه و دو طرفه و اینها نیز به نوبه خود باعث تقویت و ایجاد اعتماد می شوند . از جمله مسائل مورد علاقه او تبیین منشا اعتماد اجتماعی است . در جوامع مدرن و ماقبل مدرن ، اعتماد بالا در درون روابط شخصی گسترش می یابد . اما در جوامع پیچیده فرا مدرن و فرا صنعتی ، اعتماد اجتماعی از دو منبع مرتبط به هم ناشی می شود : 1- هنجارهای تعاملی دو طرفه . 2- شبکه های تعهد مدنی .
10- در بین این شبکه ها انجمن های داوطلبانه دارای بیشترین اهمیت هستند . انجمن های داوطلبانه در کتاب مشق دموکراسی پوتنام اساساً شامل باشگاه های ورزشی و انجمن های فرهنگی می شود که دارای کارکردهای مثبتی جهت بسط یکپارچگی و وفاق اجتماعی هستند ( سیسیاینن ، 1384 ، 11 ) .
11- پوتنام معتقد است ذخایر سرمایه اجتماعی از قبیل اعتماد، هنجارها و شبکه ها، خود ضامن حسن اجرای خود هستند و انباشته می شوند. همکاری موفقیت آمیز در یک مورد، پیوندها و اعتماد، یعنی دارایی های اجتماعی ای را ایجاد می کند که همکاری های آتی درباره موضوعاتی که ارتباطی با آن مورد ندارد را تسهیل می کند. صاحبان سرمایه اجتماعی نیز همچون صاحبان سرمایه های متعارف سعی در افزایش آن دارند. سرمایه اجتماعی چیزی است که آلبرت هیرشمن فیلسوف علوم اجتماعی "منبع اخلاقی" می نامد یعنی منبعی که برخلاف سرمایه فیزیکی به تبع استفاده افزایش می یابد نه نقصان و در صورت مورد استفاده قرار نگرفتن نابود می شود. سرمایه اجتماعی بر خلاف سرمایه های متعارف "کالایی همگانی" است ، یعنی مالکیت خصوصی کسانی که از آن سود می برند نیست . این کالا نیز همچون دیگر کالاهای همگانی از هوای تمیز گرفته تا خیابان های امن توسط کارگزاران بخش خصوصی به اندازه کافی تولید نمی شود . این بدان معناست که سرمایه اجتماعی اغلب باید محصول جانبی دیگر فعالیت های اجتماعی باشد. این سرمایه معمولاً در پیوندها ، هنجارها و اعتماد تشکیل می شود که از یک شرایط اجتماعی به شرایط دیگر انتقال پذیر است اعضای انجمنهای سرود فلورانس به دلیل علاقه به آواز خواندن در این انجمن ها شرکت می کردند نه برای تحکیم بافت اجتماعی توسکان، ولی شرکت آنها این تحکیم بافت اجتماعی را نیز در پی داشت.(تاجبخش، 1384، 100 – 99 ) .
جرج زیمل
زیمل تحلیلهایی در باب ماهیت روابط اعتماد داشته است که بعداً توسط محقیقنی مثل لوهمان6 و گیدنز7 توسعه و بسط یافت. نظریه اعتماد زیمل یک چهارچوب نظری برای تحلیل اعتماد شخصی و تعمیم یافته ( غیر شخصی ) فراهم می سازد. توصیف او از شرایط، نقش و کارکرد اعتماد در جوامع مدرن برای نظریه جامعه شناختی ارزشمند است به گفته زیمل جامعه صرفاً اسمی برای تعدادی افراد است که از طریق کنش متقابل با یکدیگر پیوند دارند. از اینرو جامعه شناسان باید جامعه را به عنوان آرایشی از اشکال روابط یا اشکال اجتماعی شده8 مطالعه کنند. برای زیمل رابطه اجتماعی مسلط در جوامع مدرن مبادله9 است. مبادله شکل خالص و اصلی ترین شکل همه کنش های متقابل انسان هایی است که در آن منافع دنبال می شود هر کنش متقابل باید همچون مبادله قلمداد گردد. مبادله نه تنها به ما ارزشی نسبی اشیاء را می آموزد، چرا که ما به خاطر چیزهایی که از خود گذشتگی می کنیم ارزش گذاری می کنیم، بلکه روابط معامله به مثل10 را می آموزد که این در نزد زیمل به عنوان عامل سازنده کلیه روابط اجتماعی است. یکی از کارکردهای مبادله این است که پیوندی درونی میان افراد ایجاد می کند.
یکی از مهمترین شرایط مبادله اعتماد است. بدون اعتماد عمومی افراد نسبت به یکدیگر، جامعه تجزیه می گردد بنابراین اعتماد یکی از مهمترین نیروهای ترکیبی درون جامعه است.
اعتماد شکلی از اعتقاد11 است که به مثابه وابستگی مطمئن بر یک نظر یا یک اصل تعریف می گردد اعتماد یا عدم اعتماد زمانی وجود دارد که یک نظر احتمالات را ارزیابی کند یعنی زمانی که دریک موقعیت نامطمئن یک نفر تصمیم بگیرد که به یکی یا چیزی اعتقاد داشته باشد یا نه افرادی که می دانند به اعتماد نیاز ندارند، از طرف دیگر افرادی که هیچ نمی دانند، نمی توانند به شکل عقلانی مطمئن باشند. زیمل می نویسد که اعتماد غیر قابل اثبات است و می تواند مبتنی بر شناخت و عدم شناخت باشد.
مبادله اقتصادی عنصر اعتقاد شبه – دینی یا اعتقاد فرانظری را درگیر می کند که درآن اجتماع اعتبار نشانه ها12 را تضمین می کند. نشانه هایی که به خاطر آن ما محصولات کار خود را در معامله کالاهای مادی ردوبدل می کنیم احساس امنیت شخصی که مالکیت پول به دنبال دارد شاید فشرده ترین و معنادارترین مظهر و شکل اطمینان در نظم و سازماندهی سیاسی – اجتماعی باشد.
طبق نظر زیمل قدرت نمادین پول یک الگو از اعمال و ترتیبات در زندگی اقتصادی ایجاد می کند به عبارتی اندیشه های ما در باب پول ذاتاً در ارتباط با چگونگی استفاده آن، میل در خرج کردن، سرمایه گذاری و در پس انداز آن است. اعتقاد ما یا اعتماد ما به دولت به عنوان کارگزار مسول در مدیریت پول ثبات نظام پولی را تضمین می کند. کارکرد نظام پولی نشان می دهد که چگونه تحت شرایط مدرنیتی اعتماد شخصی به اعتماد تعمیم یافته در توانایی نظام های عملی مبدل می شود.
دیالکتیک روابط انسان بدین معناست که روابط اجتماعی همواره از طریق ناهمنگی ها و ناهمخوانی ها شناخته می شود روابط انسان بدین معناست که روابط اجتماعی همواره از طریق ناهماهنگی ها و ناهم خوانی ها شناخته می شود روابط انسان همواره در میان اختفاء و اعتماد، هماهنگی و تضاد و راستی و دروغ نمی باشد. از آنجایی که اعتماد، اعتقاد به کیفیات ذهنی و اخلاقی دیگری است می تواند به راحتی توسط رفتارهای ناخودآگاهانه، غیر ارادی و هیجانی سست گردد. بنابراین اعتماد ضرورتاً یک خطر است که همواره در معرض خیانت قرار دارد. بر اساس نظریه زیمل پرجاذبه ترین نمونه های انسجام اخلاقی در جوامع سری یافت می شود که در آنها اعتماد متقابل
( سرکوب – سکوت ) را تقویت می کند اعضایش غالباً مورد هدف خیانت می باشند. تاکید زیمل بر نقش تضاد در تقویت وحدت یا نقش خیانت در افزایش انسجام از هر بازسازی سطحی ایجاد از اندیشه او ممانعت به عمل می آورد، در واقع زیمل رابطه بین فرمانده و فرمانبردار را مهمترین شکل کنش متقابل اجتماعی می داند و ماهیت این رابطه را نه صرفاً مبتنی بر سوء استفاده بلکه مبتنی بر معامله به مثل می داند.بحث زیمل پاره ای از ویژگیهای اعتماد در شرایط مدرن را بسیار آشکار می سازد عدم قطعیت و تجربه متفاوت اجتماعی، همراه با افزایش فردگرایی شدن نیاز به اعتماد را دو چندان می کند. بنابراین اعتماد روابط اجتماعی را مستحکم می سازد و یکی از مهمترین نیروهای ترکیبی در جامعه است ( باربارا و میزتال ، 1380 ، 65 – 63 ) .
آنتونی گیدنز13
گیدنز مفهوم اعتماد را با تعریفی از واژه نامه انگلیسی آکسفورد آغاز می کند که اعتماد در فرهنگ آکسفورد به عنوان اطمینان یا اتکاء بر یک ماهیت یا خاصیت شخصی یا صحت گفته ای توصیف می شود. ( گیدنز، 1377، 37 ) .
گیدنز اعتقاد دارد که منابع اصلی اعتماد در جوامع سنتی اهمیت خود را در جوامع مدرن صنعتی از دست داده اند. در ارتباط با نقش سنت، گیدنز معتقد است که در جهان مدرن پیشرفت علم و جهانی شدن اندیشه، باعث شکل گیری خصلت انتقادی و نوگرایانه شیوه ی نگرش شده است. یعنی شیوه های زندگی در جوامع امروزی بیش از پیش مستلزم داشتن یک اساس عقلانی است گیدنز مطرح می کند که نظامهای انتزاعی14 جانشین نظام خویشاوندی، اجتماع محلی و سنت شده است. اعتماد به نظامهی انتزاعی مهمترین بخش نظریات گیدنز است بیانگر اعتماد افراد به اصول غیرشخصی می باشد و یا با پیشرفت های علمی و تکنولوژیک عصر جدید در ارتباط است و نشان دهنده ی رابطه ی عقلی انسانها با این دسته از امور و افرادی است که در این زمینه فعالیت می کنند. گیدنز معتقد است که در جوامع تحت تسلط نظامهای انتزاعی و فاصله گیری زمانی – مکانی اعتماد بسیار مهم است. نیاز به اعتماد، با این فاصله گیری ارتباط دارد. دیگر نیاز نداریم به کسانی اعتماد کنیم که پیوسته در معرض دیدمان هستند و فعالیت هایشان را مستقیماً می توان بازنگری کرد. اعتماد هنگامی ضروری می شود که در نتیجه فاصله گیری روز افزون زمانی- مکانی، دیگر اطلاع کاملی از پدیده های اجتماعی نداشته باشیم. ( ریترز، 1383، 768 ) .
برخلاف جوامع سنتی در جوامع صنعتی و پیشرفته اعتماد به علائم و نشانه ها وهمچنین اعتماد به دانش تخصصی ایجاد می گردد و پدیده ها (( از جاکندگی)) 15 یا انتزاعی بخشی اتفاق می افتد. امروزه به دنبال علائم و نشانه ها هستند و به مارکها توجه کنند درحالیکه نمی دانند وسایل و ابزارها را چه کسانی ساخته اند، کجا ساخته ا ند و…. در واقع محلیت 16 ازبین رفته است وامور حالت انتزاعی پیدا کرده اند. و اعتماد به انتزاعیات تقویت شده است. گیدنز در این ارتباط به پول و نقش آن در جهان مدرن اشاره می کند و معتقد است که پول هیچ هستی ذاتی ندارد و اعتبار پول از خود پول نیست بلکه ناشی از اعتماد مردم به یک امر انتزاعی است، اعتماد به مجردات است. اعتماد به یک سری نمادها و سنبل هاست و این امر د رجهان مدرن موجب انجام بسیاری از امور و مبادلات شده است. گیدنز مسول اصلی چنین روندی را علم و دانش می داند، به اعتقاد او پیشرفت های علمی و تکنولوژیک و ایمان مردم به این پیشرفت ها، مسولیت اصلی را در این زمینه برعهده دارند و علاوه بر آن در تقویت این ایمان نمی توان نقش نهادهایی چون آموزش و پرورش و وسایل ارتباط جمعی را نادیده گرفت. ( امیر کافی، 1380، 21 ) .
گیدنز با بررسی کار لومان درمورد اعتماد و نقد کارهای او چنین بیان میکند: (( رهیافت لومان مهم است و توجه ما را به یک رشته تمایزهای مفهومی جلب می کند که درشناخت اعتماد باید آنها را در نظر داشت، او بی گمان حق دارد که میان اعتماد و اطمینان و نیز مخاطره و خطر تمایز قائل شود.)) ( گیدنز، 1377، 37 ) .
گیدنز مطرح می کند که لومان درست می گوید که این مفاهیم با یکدیگر به نوعی بستگی نزدیکی دارند، اما ارتباط دادن مفهوم اعتماد به شرایطی خاصی که در آن فرد درباره ی مسیرهای گوناگون کنش خود، آگاهانه بازاندیشی می کند، سودی در بر ندارد. اعتماد نوع خاصی از اطمینان است ولی کاملاً متفاوت از آن نیست. مشابه همین نظر را در مورد مخاطره و خطر نیز می توان مطرح کرد. گیدنز بیان می کند که با این گفته لومان که اگر شخص از کنش خودداری کند مخاطره ای نیز نخواهد کرد، موافق نیست، چراکه نظر گیدنز، عدم کنش نیز غالباً مخاطره آمیز است و مخاطرات دیگری نیز وجود دارند که چه بخواهیم و چه نخواهیم باید با آنها روبرو شویم؛ مانند مخاطرات که از فاجعه بوم شناسی – یا جنگ هسته ای ناشی می شود. به علاوه به نظر گیدنز میان اطمینان و خطر حتی بنابر تعریفی که لومان از این و پدیده می کند پیوند ذاتی وجود ندارد.خطر در شرایط مخاطره وجود دارد و در عمل به تعریف مخاطره ربط دارد، مانند مخاطراتی که پیمودن عرض اقیانوس اطلس بایک قایق کوچک دربر دارد، این نوع مخاطره از مخاطره سفر دریایی با یک کشتی مسافربری واقیانوس پیما بزرگتر است، زیرا عنصر خطر در کشتی اقیانوس پیما متفاوت است. ( گیدنز، 1377، 39 )
گیدنز در رابطه با اعتماد به ده مورد زیر اشاره می کند:
1- اعتماد، با غیبت در زمان ومکان مرتبط است. زیرا به کسانی که فعالیتهای آنها را درمعرض دید است وفراگردهای فکری شان شفاف اند، نیاز به اعتماد نیست و همچنین به نظامی که عملکرد هایش کاملاً شناخته شده و قابل فهم است، نیاز به اعتماد نداریم. گفته شده که اعتماد تمهیدی برای تطبیق با آزادی دیگران است، اما شرایط اصلی مورد نیاز بریا اعتماد، نه فقدان قدرت بلکه کمبود اطلاعات کامل است.
2- اعتماد اساساً نه به مخاطره، بلکه به احتمال وابسته است. اعتماد ، همیشه بر اعتماد پذیری در برابر پیامدهای محتمل دلالت می کند، چه این پیامدها به کنشهای افراد مرتبط باشد و چه به عملکرد نظام ها مربوط باشند. د رمورد اعتماد به عوامل انسانی فرض اعتماد پذیری مستلزم نسبت دادن صداقت یا عشق به فرد مورد اعتماد است. برای همین است که اعتماد بین شخصی برای فردی که اعتماد می کند عواقب روانشناختی دارد، زیرا احتمال دارد که از این اعتماد لطمه ی اخلاقی ببیند.
3- اعتماد همان ایمان به اعتمادپذیری یک شخص یا نظام نیست، بلکه چیزی است که از این ایمان سرچشمه می گیرد. اعتماد به درستی همان پیوند میان ایمان و اطمینان است و همین پیوند است که آن را از دانش استقرایی ضعف متمایز می سازد. این نوع دانش در واقع اطمینان مبتنی بر نوعی تسلط بر شرایطی است که درآن اطمینان توجیه می شود.
4- اعتماد می تواند معطوف به نشانه ای نمادین یا تخصصی باشد اما این نوع اعتماد نیز مبتنی بر ایمان به درستی اصولی است که شخص از آن بی خبر است و نه مبتنی بر ایمان به اصالت اخلاقی (خوش نیتی ) دیگران، البته اعتماد به اشخاص همشیه تا اندازه ای با اعتماد به نظام ها ربط دارد اما این اعتماد به کارکرد شایسته این نظام ها مربوط است و نه به عملکرد واقعی شان.
5- حال تعریف اعتماد چنین است: در آنجا که اطمینان ایمان به صداقت یا عشق به دیگری و یا صحت اصول انتزاعی ( دانش فنی ) را بیان کند، اعتماد را می توان به عنوان اطمینان به اعتمادپذیری یک شخص یا نظام، با توجه به یک رشته پیامدها یا رویدادها معین تعریف کرد.
6- در شرایط مدرنیت اعتماد در این زمینه ها وجود دارد:
الف- اطلاع همگانی در این مورد که فعالیت بشری – از جمله موارد راجع به تاثیر تکنولوژی به جهان مادی – زاییده اجتماع بشری است و به ماهیت اشیاء یا تاثیر الهی ارتباط ندارد.
ب- پهنه متغیر و بسیار گسترش یافته کنش بشری، خصلت پویایی را برای نهادهای مدرن اجتماعی پدید آورده است. مفهوم مخاطره جای مفهوم سرنوشت را گرفته است اما این به خاطر آن نیست که عوامل انسانی در دوران پیش از مدرن نمی توانستند فرق میان مخاطره و خطر را تشخیص دهند. این جابجایی نشان دهنده ی تغییر در ادراک تعیین و احتمال است، بدین سان که تکالیف اخلاقی انسانی، علت های، طبیعی و اتفاق، جای کیهان شناسی های مذهبی را می گیرند.مفهوم اتفاق به معانی مدرن آن همزمان با مفهوم مخاطره پدیدار می شود.
7- خطر و مخاطره رابطه ی نزدیکی با هم دارند اما یکسان نیستند، این تفاوت بستگی به این دارد که یک فرد در تامل یا در پیش گرفتن یک مسیر کنش خاص چقدر شقوق گوناگون را آگاهانه سبک سنگین کرده باشد. مخاطره دقیقاً مبتنی بر فرض خطر است ( ونه لزوماً آگاهی از خطر)، شخصی که چیزی را مخاطره می کند به استقبال خطر می رود، البته به معنای تهدیدی که متوجه نتایج دلخواه است. هر کسی در مخاطره تهدیدهایی که در مسیر کنشش ممکن است ایجاد شوند را محاسبه کرده و می داند. اما این نیز بی گمان امکان دارد که به کنش هایی دست یازیم یا در موقعیت هایی قرار گیریم که ذاتاً مخاطره آمیزند بی آنکه افراد درگیر در آنها از مخاطره آمیز بودنشان آگاهی داشته باشند به سخنی دیگر افراد از خطرهایی که درگیرشان می شوند، ناآگاهند.
8- مخاطره و اعتماد در هم بافته اند و اعتماد معمولاً در خدمت تقلیل یا تخفیف خطرهایی کار می کند که انواع خاصی از فعالیت بشری با آنها روبروی اند . در برخی شرایط الگوهای مخاطره نهادینه شده اند مانند: سرمایه گذاری و بازار سهام یا ورزشهای جسمانی خطرناک. در اینجا مهارت و اتفاق عوامل محدود کننده مخاطره اند. ولی معمولاً مخاطره آگاهانه محاسبه می شود. در همه ی زمینه های اعتماد مخاطره پذیرفتنی تحت عنوان دانش استقرایی ضعیف در می آید و همیشه میان اعتماد و محاسبه مخاطره قابل قبول، تقریباً تعادلی برقرار است. آنچه که مخاطره پذیرفتنی انگاشته می شود یعنی همان به حداقل رساندن خطر در محیطهای گوناگون تفاوت دارد ولی معمولاً برای حفظ اعتماد اهمیت اساسی دارد. بدین سان سفر هوایی، با توجه به اینکه هواپیما به ظاهر قوانین جاذبه را نقض می کند ممکن است فعالیت ذاتاً خطرناکی به نظر آید. آنهایی که خطوط هوایی را اداره می کنند در تقابل با این نظر، به گونه ای آماری اثبات می کنند که مخاطرات سفر هوایی با محاسبه تعداد تلفات در هر کیلومتر چقدر ضعیف اند.
9- مخاطره تنها به کنش فردی ارتباط ندارد، محیط های مخاطره ای وجود دارند که به گونه ای جمعی به توده هایی ا ز افراد تاثیر می گذارند و در برخی موارد مانند مخاطره فاجعه بوم شناختی یا جنگ هسته ای بالقوه بر هر کسی در روی زمین تاثیر می گذارند. امنیت را می توان موقعیتی خواند که در آن با یک رشته خطرهای خاص مقابله شده و یا آنها را به حداقل رسانده باشند. تجربه امنیت به تعادل اعتماد مخاطره پذیرفتنی بستگی دارد. امنیت چه به معنای بالفعل و چه به معنای تجربی آن ممکن است انبوهه ها یا مجموعه هایی از آدم ها تا حد امنیت جهانی و یا به افراد ارتباط داشته باشد.
10- گفته های بالا آنچه که با امنیت متضاد است را نشان می دهد و صرفاً به معنای بی اعتمادی نیست.
( گیدنز، 1377، 46-40 ) .
اعتماد و احساس امنیت در بزرگسالی به اعتماد بنیادی و خلاقیت باز می گردد که در کودکی شکل می گیرد . به تعبیر گیدنز ، اعتماد به موجودیت سنگرگاه گونه ی واقعیت ، در معنای عاطفی و تا حدی در معنای معرفتی آن ریشه در وثوق و اطمینان به اشخاص صالح و معتبر دارد که معمولاً از نخستین تجربیات کودک حاصل می گردد ( گیدنز ، 1378 ، 63 ) .
از نظر گیدنز امنیت وجودی یکی از صورت های مهم احساس امنیت به معنای وسیع آن است. این اصطلاح به اطمینانی راجع است که بیشتر انسانها به تداوم تشخیص هویت خود و دوام محیط های اجتماعی و مادی کنش در اطراف خود دارند. احساس اعتماد پذیری اشخاص و چیزها که برای مفهوم اعتماد بسیار مهم است، برای احساس امنیت وجودی نیز اهمیت بنیادی دارد، برای همین است که این دو احساس از جهت روانشناختی پیوند نزدیکی باهم دارند.امنیت وجودی با "هستی" یا به اصطلاح پدیده شناسی، "هستی در جهان"سروکار دارد. اما این امنیت نه یک پدیده ی شناختی بلکه پدیده ای عاطفی است که د رناخودآگاه ریشه دارد. فیلسوفان به ما نشان داده اند که در سطح شناختی کمتر جنبه ای از وجود شخصی مان وجود دارد، که درباره ی آن می توان اطمینان داشت. این امر شاید بخشی از بازاندیشی مدرنیت باشد، اما کاربرد آن بی گمان محدود به یک دوره ی تاریخی خاص نبوده است ( گیدنز ، 1377 ، 62 ) .
نظرات فرانسیس فوکویاما 17 ( شبکه اعتماد- شعاع اعتماد )
یکی از نظریه پردازان مطرح سرمایه اجتماعی فرانسیس فوکویاما می باشد که معتقد است که یکی از مفاهیم مفید در تبیین سرمایه اجتماعی (( شبکه اعتماد)) 18 است. شبکه اعتماد عبارتست از گروهی که بر اساس اعتماد متقابل به یکدیگر، از اطلاعات، هنجارها و ارزشهای یکسانی در تبادلات فیمابین خود استفاده می کنند. از این رو، اعتماد فیمابین نقش زیادی د رتسهیل فرایند ها و کاهش هزینه های مربوط به اینگونه تبادلات دارد. شبکه اعتماد می تواند بین افراد یک گروه و یا بین گروهها و سازمانهای مختلف به وجود آید.
فوکویاما معتقد است که قبل از ورود به هر سیستم تجاری یا اجتماعی، باید اطلاعات کافی درباره ی
شبکه های اعتماد موجود در آن سیستم و ویژگیهای آن بدست آورد. زیرا اعتماد را پایه هر گونه مبادلات اقتصادی و اجتماعی می داند ( علوی، 1380، 34 ) .
فوکویاما یکی دیگر از مفاهیم مفید در تبیین مفهوم سرمایه اجتماعی را وارد شدن از طریق شعاع اعتماد19 می داند. فوکویاما معتقد است که همه گروههایی که مظهر سرمایه اجتماعی اند دارای نوعی شعاع اعتمادند و به دیگر معنا حلقه ای از کسان در هر گروه موجود است که هنجارها همکاری درمیان آنها عمل می کند. اگر سرمایه ی اجتماعی گروه آثار خارجی مثبت تولید کند. شعاع اعتماد می تواند از خود گروه فراتر رود . همچنین ممکن است که شعاع اعتماد کوچک تر از آن باشد که همه اعضای گروه را شامل شود، کما اینکه در برخی سازمان های بزرگ هنجار همکاری تنها در بین رهبری یا کارکنان دایمی گروه تقویت می شود. یکی جامعه ی مدرن را می توان همچون مجموعه ای از شعاع های اعتماد متحدالمرکز با لایه های روی هم قرار گرفته به تصور در آورد. ( نگاه کنید به شکل (2-3))
شکل (2-1) : شبکه های اعتماد ( تاجبخش، 1384، ص 173 )
گستره ی این سلسله ها می تواند از دوستان و جرگه ها تا سازمانهای غیر دولتی ( NGO ها ) و گروههای مذهبی را در بر بگیرد.
تمام اشکال گروههای فرهنگی – اجتماعی، نظیر قبایل و عشایر و مجامع روستایی و فرقه های دینی و غیره، بر هنجارهای مشترک مبتنی اند و از این هنجارها برای تحقق اهداف مشترک استفاده می کنند. در ادبیات توسعه بنابر یک قاعده ای کلی، این شکل از سرمایه ی اجتماعی یک (( امتیاز )) تلقی نمی شود بلکه نوعاً – خیلی بیشتر – به نوعی مایه ی دردسر20 محسوب می شود. نوسازی اقتصادی متضاد با فرهنگ و سازمان اجتماعی سنتی تلقی می شود به طوریکه یا نوسازی سازمان سنتی را نابود خواهد کرد و یا در غیر اینصورت راه حرکت خودش به وسیله نیروهای سنت گرا مسدود خواهد شد. و در اینجا این سوال پیش می آید که اگر سرمایه اجتماعی یکی از اشکال های اصیل و راستین سرمایه است، چراکه وضع بدین گونه باشد.
فوکویاما در جواب این سوال بیان می کند که، دلیلش این است که در چنین گروههایی شعاع اعتماد ناچیز است همبستگی درون گروهی از قابلیت اعضای گروه برای همکاری با افراد بیرون از گروهی می کاهد، و اغلب، آثا خارجی منفی را بر افراد بیرونی تحمیل می کند. برای مثال، در بخشهایی از چین که در شرق آسیا قرار دارند و نیز در قسمت اعظم آمریکای لاتین، سرمایه اجتماعی عمدتاً در [ مدار ] خانواده و حلقه نسبتاً تنگی از دوستان جمع می شود. برای مردم مشکل است به کسانی اعتماد کنند که بیرون از این حلقه های تنگ جای دارند. غریبه ها یا غیرخودی ها در مقوله ای سوای خویشان جای می گیرند. هنگامی که کسی مثلاً کارمند دولت می شود، معیار نازلتری از رفتار اخلاقی مصداق می یابد. اتفاقی از این نوع از نظر فرهنگی موجب تقویت انگیزه فساد می شود: درجوامعی از این قبیل آن که تبدیل به مقامی دولتی شده خود را محق می داند به نیابت خانواده مرتکب دزدی از اموال دولت شود.
گروههای اجتماعی سنتی به فقدان چیزی دچارند که گرانووتر21 آن را "پیوندهای سست"، یعنی وجود افرادی کژ آیین22 در حاشیه ی شبکه های گوناگون جامعه می نامد که قادرند بین گروهها حرکت کنند، از گروهی به گروهی دیگر بروند، و از این راه به صورت حاملان افکار و اطلاعات تازه درآیند. جوامع سنتی غالباً حالت قطعه قطعه23 دارند و به دیگر معنا مرکب از تعداد زیادی واحدهای اجتماعی یکسان و خودکفا، از قبیل روستاها و قبایل اند. جوامع مدرن، برعکس، از تعداد زیادی گروههای اجتماعی که با هم همپوشانی دارند تشکیل، شده اند. به همین سبب در جوامع مدرن عضویت در چند گروه و هویت متکثر ممکن است. در جوامع سنتی کمتر به پیوندهای سستی که در بین قطعات تشکیل دهنده آن وجود دارد اجازه داده می شود ارتباط بین قطعات را برقرار سازند و بنابراین، اطلاعات، نوآوری، منابع و استعدادهای انسانی با سهولت کمتری انتقال می یابد ( تاجبخش ، 1384 ، 174 – 171 ) .
نیکلاس لومان24
نیکلاس لومان در رهیافت ساختی وکارکردی خود اعتماد را مورد توجه قرار داده و معتقد است که اعتماد نوعی رابطه اجتماعی با قوانین خاص خودش است. به زعم او اعتقاد مکانیسمی اجتناب ناپذیر و ضروری در کاهش معضلات اجتماعی موجود در اعضا و عناصر سیسمتها و سازمانهای اجتماعی است. بدون وجود اعتماد، افراد با معضلات بسیاری د رجهان هستی روبرو خواهد شد. و هیچ انسانی توانایی ایستادگی در مقابل چنین معضلاتی را ندارد به طوریکه بدون وجود اعتماد در جامعه کسی رغبت و توان بلند شدن از رختخواب خود در (هنگام) صبح را نخواهد داشت.
مفهوم اعتماد از نظر لومان را می توان در ویژگیهای زیر خلاصه نمود:
1- اعتماد کاری است که در زمان حال ولی برای آینده انجام می پذیرد. بنابراین با توجه به اینکه وابسته به زمان است اساساً به حال و اکنون متکی است پس اعتماد دائماً تایید زمان حال را خواستار است.
2- اعتماد نوع خاصی از پیش پرداخت ها با عواقب هنجارها می باشد. و رفتاری است مربوط به
" من برتر" افراد که نمی تواند نماد عینی به خود بگیرد، بنابراین افراد به طور داوطلبانه و ناشی از ضرورت باید به دیگران اعتماد کنند.
3- اعتماد از طرق ممکن ساختن تکیه بر اصول نامطمئن حاکم بر خود، می توان پیش مقدمی بالقوه را در روابط اجتماعی بالا ببرد.
4- بی اعتمادی نه تنها مخالف اعتماد نیت بلکه معادلی برای آن است و به ذات خود کارکردهایی را داراست. ( کاظمی، 1381، 8-7 ) .
اساس بررسی اعتماد از نظر " نیکلاس لومان" به تمایز او بین "اعتماد" و "اطمینان" بر می گردد، به نظر او با وجود پذیرش پیوند تنگاتنگ بین مفهوم اطمینان و اعتماد، این مفهوم دارای این فرق عمده هستند که " اعتماد" در ارتباط با مخاطراتی که تنها در دوره ی مدرن پدیدار شده مطرح
می شود حال آنکه اطمینان چنین معنایی را در بر نمی گیرد. مفهوم مخاطره از شناخت این واقعیت نشات گرفته است که پیامدهای پیش بین نشده ممکن است درنتیجه فعالیتها یا تصمیمهای ما آدمها پیش آیند و این پیامدها بیانگر معانی پنهان طبیعت یا نیت های وصف ناپذیر خدایان نیست، مخاطره از مفهوم کیهان شناسی های سنتی جداگشته وکم و بیش جای مفهوم بخت ( سرنوشت ) را گرفته است، مخاطره مستلزم هوشیاری نسبت به شرایط مخاطره است.
اعتماد و اطمینان هر دو به چشمداشتهایی راجع اند که می توانند برآورده شوند یا موجب دلسردی گردند، اطمینان به معنایی که لومان به کار می برد به رویکردی کم وبیش مسلم اطلاق می شود که بر آن اساس، موضوعات آشنا همچنان با ثبات باقی خواهد ماند.( گیدنز، 1377، ص 37 )
پس قضیه اطمینان برای انسان دارای اهمیت است زیرا بدون چشمداشتهایی در مورد رویدادهای احتمالی در زندگی اجتماعی نمی توان زندگی کرد، اما لازم است تا امکانات برآورده نشدن این چشمداشتها را کم وبیش، ندیده گرفت. اعتماد به نحوه کار انسان بستگی دارد و بر خلاف اطمینان شرایطی ا زخطر را از قبل پیش بینی می کند، بنابراین انسانها به روابط اعتمادآمیز متکی نیستند در حالیکه بر روابط مبتنی بر اطمینان متکی و وابسته هستند هر چند که اعتماد نیز می تواند مبنایی برای رفتارهای طبیعی و اصولی انسانها باشد.
تمایز بین "اطمینان" و "اعتماد" به نظر لومان بر اساس درک و تصوری است که ما از آنها داریم اگر ما جایگزینهایی برای کارهای خود نداشته باشیم ما در حالت "اطمینان" قرار داریم (هر روز صبح خانه بدون اسلحه ترک می کنیم )، اما زمانی که یک کنش را ارادی و آگاهانه انجام می دهیم و عوامل موثر بر موفقیت و شکست آن کنش را پیش بینی می کنیم ما در حالت " اطمینان" مامعمولاً شکست خود را به عوامل خارجی نسبت می دهیم، ولی د رحالت "اعتماد" به عوامل داخلی و درونی خودمان توجه داریم و از کنش هایی که انجام می دهیم به شکست منجر می شوند. متاسف می شویم. ( کاظمی، 1381، 6)
به عقیده لومان مخاطره ریشه در زمان مدرن دارد، و امکان جدایی آن از خطر باید از ویژگیهای اجتماعی مدرنیت سرچشمه گرفته باشد. اصولاًمخاطره از درک این واقعیت سرچشمه می گیرد که بیشتر اجتماعهایی که بر سر فعالیت بشری تاثیر می گذارند زائیده ی انسان اند، نه زائیده ی خدا یا طبیعت. ( گیدنز، 1377، 37 ) .
به اعتقاد لومان کارکرد اعتماد در نظام اجتماعی این است که عدم تعیین اجتماعی را کاهش و بدین ترتیب قابلیت پیش بینی رفتارها را افزایش می دهد. اعتماد در واقع یک نوع مکانیسم اجتماعی است که د رآن انتظارات، اعمال و رفتار افراد تنظیم و هدایت می شود.
لومان ضمن تاکید بر این ویژگی اعتماد، خطر ذاتی در آن را یادآور می شود و معتقد است هر چند که اعتماد انتظارات افراد را تنظیم می کند و اعمال و رفتارشان را هدایت می کند، با این وجود نباید این نکته را نادیده انگاشت که احتمال تخطی از آن وجود دارد به این معنا که همیشه فردی که مورد اعتماد قرار می گیرد (امین) مطابق پیش بینی های فرد اعتماد کننده عمل نمی کند یا ممکن است عمل نکند. بنابراین لومان با طرح سرمایه گذاری مخاطره آمیز در اعتماد این سوال را مطرح می کند که آیا ابزاری وجود دارد که خطر ذاتی در اعتماد را کاهش دهد؟
پاسخ او مثبت است، لومان معتقد است قانون و اعمال قدرت مشروع از جمله ابزارهایی هستند که این مهم را به عهده دارند. قانون و قدرت مشروع نه از جهت تنبیه قانون شکنان یا حل اختلاف و کشمکشها بلکه از طریق تقویت همکاری خطر ذاتی در اعتماد را کاهش می دهد. قانون و قدرت مشروع دایره انتخاب افراد را با نشان دادن راهها و امور ممنوع محدود می کند و در نتیجه، دایره انتخاب افراد تنها به انجام امور قانونی محدود می شود و تصمیمات آنها از طریق کانال قانونی اعمال می گردد. بنابراین از این جهت قانون وقدرت مشروع همانند اعتماد عمل می کنند که عدم تعین اجتماعی را کاهش و قابلیت پیش بینی رفتارها را ممکن می سازند.با این تفاوت که توان اجرایی قانون و قدرت در مقایسه با اعتماد بالاتر است و با تضمین بیشتری صورت می گیرد. بنابراین به اعتقاد لومان اگر قانون دقیقاً درجامعه اجرا شود و قدرت مشروع اعمال گردد، موجب کاهش عدم تعیین اجتماعی ( موجب کاهش ابهام و شبهه می شود و کاهش شک و شبهه موجب شفاف شدن مواضع و روابط می گردد.) می شود. و کاهش عدم تعیین اجتماعی موجب افزایش قابلیت پیش بینی رفتارها می گردد که خود موجب می شود که همکاری و مشارکت اعضای جامعه را تقویت می نماید. ( امیر کافی، 1380، 20 ) .
کلاوس افه 25
از نظر افه اعتماد به معنای باور به عملی است که از دیگران انتظار می رود. این باور بر مبنای این احتمال است که (گروههای بخصوصی از) دیگران کارهای بخصوصی را انجام می دهند یا از انجام کارهای بخصوصی پرهیز می کنند که در هر صورت بر رفاه دیگران یا بر رفاه یک جمع اثر
می گذارد. اعتماد به معنای این باور است که دیگران با اقدام یا خودداری از اقدام خود به رفاه من/ ما کمک می کنند و از آسیب زدن به من/ما خودداری می کنند. این باور در اقدامات مختلفی جلوه گر است که به شاهدان و کسانی که مستقیماً در این ارتباط شرکت دارند، ماهیت این باور و میزان اعتماد، باوری درباره ی تاثیرات کنشگران دیگر بر رفاه من یا ماست، یک باور نادرست نه تنها با خطر اشتباه بودن روبروست، بلکه خطر ملموس تر آسیب دیدن را نیز به همراه دارد.
افه معتقد است که (( اعتماد)) 26 از یک جنبه متضاد (( اطمینان )) 27است. و این درحالی است که این دو واژه اغلب مترادف محسوب می شوند. رابطه ی اطمینان با اعتماد، همچون رابطه ی واقعیت با اقدام است. به نظر افه باید به لحاظ تحلیلی میان اعتماد و اطمینان تمایز قائل شویم چون د راین صورت خواهیم توانست اندیشه مغشوش و مبهم (( اعتماد به نهادها )) را که اغلب مطرح می شود کنار بگذاریم. نهادها ترتیباتی واقعی هستند که به کسانی که با آنها درگیرند یا در سایه ی آنها زندگی می کنند انگیزه و حق انتخاب می دهند. بدین ترتیب، نهادها محدودیت های واقعی کنش اند. که می توان به ماندگاری و اعتبار آنها اطمینان داشت. ولی اعتماد، تنها درباره ی کنشگران و نحوه ی عمل و ایفای نقش آنها در نهادها مصداق دارد .
در رابطه اعتماد معمولاً کسی اعتماد می ورزد از این خطر آگاه است. بنابراین اعتماد (برخلاف اعتماد (( بیهوده)) یا (( کورکورانه)) گمانه ای بر مبنای ارزیابی دیگران است که ممکن است اشتباه باشد. این گمانه از این منطق پیروی می کند: (( با وجود اینکه می دانم این مسئله ممکن است رخ دهد، ولی عقیده دارم که رخ نخواهد داد.)) در این منطق این مسئله به معنای رخدادی نامطلوب است که فرد معتمد باعث آن است. این خطر این حقیقت را نشان می دهد که فردی که اعتماد می کند نمی تواند مطمئن باشد که فرد یا افراد معتمد در واقع به گونه ای که وی انتظار دارد عمل می کنند. شیوه هایی که او با استفاده ازآنها می تواند به چنین اطمینانی دست یابد- قدرت اجبار، منابع اقتصادی که باید به عنوان ایجاد انگیزه به کار روند، و دانش معتبری که از مشاهده ی مستقیم یا نظریه های علیتی آزموده شده ناشی می شوند در اختیار اعتماد ورز قرار ندارند ( تاجبخش ، 1384 ، 209 – 208 ) .
در اینجا مشکل اصلی مقابله با ابهام، جهل و احتمالات اجتماعی است. (( ما از پیش نمی دانیم که دیگران چه کارهایی را انتخاب خواهند کرد )). اعتماد ذاتاً خطرناک است، چون اقدام فعلی من بر انتظار دریافت پاسخ مطلوب در آینده ای استوار است که "من" قدرت تحلیل "خرید" یا پیش بینی دقیق آنرا ندارم و بدون آن متضرر خواهم شد یا آسیب خواهیم دید.
افه معتقد است که پیش از آغاز رابطه ی خطرناک اعتماد، چه در تجارب و چه در ازدواج ، یا در رابطه مشتری با صاحبان مشاغل، باید بر مبنای شاخصهای درجه دوم از اعتمادپذیری اطمینان حاصل شود. این کار مستلزم هزینه های اطلاعاتی، پژوهشی، و کنترلی است. چون با توجه به خطری که وجود دارد، تکیه بر روابط اعتمادی موجود به نظر غیرعقلانی است بنابراین بهترین گزیده انتخاب روابط شناخته شده است ( همچون افرادی که با همکلاسیهای مدرسه یا عموزاده های خود ازدواج می کنند، یا مراجعه به پزشک عمومی خانوادگی به جای مراجعه به متخصصین دور از دسترس) و ممکن است فرد این دیدگاه افراطی و بی معنا را بگزیند که قبل از حصول اطمینان تقریباً کامل به کسی، نباید به او اعتماد کرد. در چنین حالتی دیگر نیازی به اعتماد کردن نیست.
پیوند اساسی میان اعتماد و خطر پذیری این پرسش را مطرح می سازد که اصلاً چرامردم باید به خطر اعتمادورزی تن در دهند؟ افه در پاسخ به این سوال به طور خلاصه اینگونه بیان می دارد که خطر گریزی و بی اعتمادی افراطی، گزینه های مطلوب را از دست کنشگران دور می کند.
( تاجبخش، 1384، 215 – 209 ) .
تداوم اعتمادورزی و معتمد بودن برای اعتمادورز و معتمد کارکردهای مفیدی دارد که به نظر افه این کارکردها، گذشت از لذت درونی روابط اعتماد و صمیمیت و علاقه شدیدی که ایجاد می کنند، فروشنده و خریدار (( بازار اعتماد)) را راضی می کنند. عرضه کنندگان اعتماد، یعنی اعتمادورزان از اعتماد(( موجه)) سود می برند. اعتماد، جایگزین منابع کنترل اجتماعی است و به صرفه جویی در هزینه های معاملاتی کمک می کند. نیازی نیست که معتمدین خود را کنترل کنند یا چیزی را بخرند که مطمئنم داوطلبانه به من می دهند ( از قبیل استفاده موردی از یک ماشین). همچنین لازم نیست آنها را به انجام کاری که می خواهم وادار کنم یا برای وصول مطالبات خود به افراد ثالث ( همچون دادگاهها ) متوسل شوم.با وجود همه ی این کارکردهای مفید رابطه ی اعتماد این رابطه اعتمادورز را آسیب پذیر می کند. فردی که اعتماد می کند ممکن است نومید شود و کنشگری که به دنبال جلب اعتماد است (و به آن دست می یابد ) ممکن است آن را از دست بدهد و دیگر نتواند در گوتاه مدت آن را به دست آورد. برای اینکه بدون از دست دادن تاًثیرات مفید اعتماد، خطرات ناشی از ان را به حداقل برسانیم ( و بدین ترتیب سودمندی رابطه ی اعتماد را افزایش دهیم ) کنشگران نه تنها باید در اعتماد و دیگر منابعی که در صورت در هم شکستن رابطه اعتماد می توانند به آنها اتکا کنند نیز دقت به خرج دهند تا زیان کلی ناشی از اعتماد به حداقل ممکن برسد. هر چه فردی که اعتماد می کند راحت تر بتواند به منابع دیگر (قدرت پول و اطلاعات ) متوسل شود، در برابر از میان رفتن رابطه اعتماد کمتر آسیب پذیر خواهد بود. در نتیجه ثروتمندان، قدرتمندان، و کسانی که اطلاعات زیادی دارند می توانند هزینه های اعتماد را بپذیرند، چون به راحتی می توانند در هم شکستن اعتماد را تحمل کنند، ولی اعتماد کنندگان یا معتمدین کم قدرت تر ممکن است از درهم شکستن رابطه ی اعتماد به شدت متضرر شوند.
این دیدگاه مدیریت رابطه اعتماد خطرناک ترین نوع سرمایه گذاری است، نشان می دهد که اعتماد و نظارت به دیگر منابع اجتماعی تا حدی مکمل یکدیگر هستند و تنها جایگزین یکدیگر
نمی شوند . هرچه یک فرد ثروتمند تر باشد، راحت می تواند اعتماد کند و از اعتماد دیگران بهره مند شود، بالعکس. کامیابی، شفافیت و نظارت اعتماد آفرین هستند و تحمل خطرات را امکان پذیر می کنند، ولی در روابط اجتماعی بسیار ظریف جایی برای اعتمادورزی نیست. از این رو لنین می گوید:
(( اعتماد خوب است ولی کنترل آن بهتر است)) .
به نظر افه کسانی که از منابع قدرت، ثروت، اطلاعات برخوردار نیستند نمی توانند هزینه های اعتماد را بپردازند، چون اعتماد نابجا ممکن است پیامدهای فاجعه آمیزی داشته باشد که کنشگران نتوانند با توسل به ابزارهای دیگر، خود را در برابر آن حفاظت کنند. بنابراین آنها باید منابع بسیار محدود خود را به گونه ای بسیار ناکارآمد و با حداقل اعتماد ممکن مصرف کنند و این مسئله فقر آنها را تشدید خواهد کرد. تناقض آشکاری که در اینجا وجود دارد این است که کسانی که بیش از همه به روابط مبتنی بر اعتماد نیاز دارند (چون چیز دیگری ندارند که به آن اتکا کنند) نمی توانند خطر اعتماد کردن را بپذیرند، ولی کسانی که کمترین نیاز را به این ارتباطات دارند بیشترین استفاده را از آن می کنند. نظامی گری 28 اشتباه و هزینه های نظامی بسیار سنگین کشورهای جهان سوم را میتوان ناشی از این مسئله دانست.( تاجبخش، 1384، 222 – 220 ) .
کلاوس افه معتقد است که اعتماد اجتماعی، یا فرض کلی رافت یا دست کم پرهیز از دشمنی از جانب طرفین رابطه متقابل را می توان از جنبه های مختلفی بررسی کرد. از ترکیب دوگانه های توده/ نخبه و افق/ عمودی چهار حوزه بدست می آید که روابط اعتماد در آن چهار حوزه خود را نشان می دهد. نخستین حوزه، اعتماد شهروندان به همشهریان خود یا مقوله ی فرعی 29دنیای دیگران است. حوزه دوم اعتماد به نخبگان سیاسی یا نخبگان سایر بخش ها ( از قبیل نمایندگان کلیساها، رسانه ها ، پلیس، نظام دادگاه ، ارتش، یا پزشکان ) است. اعتماد نخبگان به یکدیگر و نخبگان دیگر بخشها از قبیل نخبگان بخشهای تجاری، کارگری، دینی، دانشگاهی، ارتشی، و غیره سومین حوزه اعتماد را تشکیل می دهد.
و چهارمین حوزه، اعتماد سطوح بالا با سطوح پایین جامعه است که در آن نخبگان دایره گرایشات رفتاری عناصر بخش های مختلف یا کل توده ها به باورهایی دست می یابند. (تاجبخش، 1384، 206 ) .
یکی ا زجاذبه های ذهنی اندیشیدن درباره ی پدیده ی اعتماد اجتماعی، توانایی بالقوه این پدیده برای پر کردن شکاف میان سطوح خردو کلان در نظریه اجتماعی است. اعتماد فرض شناختی است که کنشگران فردی یا جمعی/ گروهی در تعامل با دیگران به کار می بندند . این فرض شناختی ، با ترجیحات وتمایلات رفتاری دیگران از لحاظ آمادگی آنها برای کمک ، همکاری، و پرهیز از اقدامات خود خواهانه ، فرصت طلبانه ، و خصمانه ارتباط دارد. این پدیده های خورد که از ارزیابی مستمر رفتار احتمالی (( دیگران )) ناشی می شود ، از عوامل تعیین کننده ی گزینه ها و توانمندی های سیاست های کلان برای حل مشکلاتی هستند که پیش روی نخبگان سیاسی قرار دارند. مثلاً اگر مردم فکر کنند که (( دیگران )) احتمالاً در برابر خطرات اخلاقی30 تسلیم می شوند، در یک نظام دموکراتیک احتمال اتخاذ و حمایت از سیاست هایی که چنین خطراتی را ایجاد می کنند بسیار کم است . چنین سیاست هایی حتی اگر اتخاذ شوند نیز احتمالاً تاثیرات مخربی خواهند داشت، چون تمایل دیگران به استفاده از گزینه ی خطر اخلاقی به من نیز بهانه ی خوبی میدهد تا همین کار را انجام دهم. بنابراین انگاره ها و چار چوب های شناختی که مردم با توسل به آنها واکنش های احتمالی دیگران را پیش بینی می کنند در سطح خرد31 به محدودیت سیاست ها می انجامد وراهبردهای سرمایه گذاری در سطح کلان را نیز محدود می کنند ( تاجبخش ، 1384 ، 207 ) .
از این منظر که نهادها به عنوان مهمترین جزء یک دولت مطرح می باشد که از نظر کلاوس افه دولت مرکب از نهاده و سازمانهای بوروکراتیک و هنجارهایی رسمی و غیر رسمی است و به حوزه های عمومی و خصوصی جامعه کنترل دارد ( بشیریه ، 1383 ، 242 – 241 ) .
به نظر می رسد شالوده ی اقتصاد سیاسی و عملکرد نهادهای حاکم بر آن بر پشتوانه ی انگاره ها ، ادراکات، و پیش بینی های مردم در برابر یکدیگر استوار است سوال مطروحه اینکه اگر اعتماد درون سطحی در میان نخبگان و همچنین سطوح غیر نخبگان برای حاکمیت سیاسی و عملکرد اقتصادی ضروری باشد ، چه میزان اعتماد به عنوان منبع شناختی و( اخلاقی) که الهام بخش همکاری است را تعیین میکند؟ افه در پاسخ به این سوال اینگونه بیان می دارد که کیفیات نام نهادی و قانونی که همه ی ما در ذیل آن زندگی می کنیم ، نه تنها پایبندی ها و تعهدات من بلکه این پیش بینی را که دیگران نیز متعهد به رعایت آنها هستند ایجاد می کند ولی قبل از اینکه به بحث درباره ی این استدلال بپردازیم بیایید کارکردها و شرایطی را بررسی کنیم که زمینه ساز پدیده ی اعتمادند . ( تاجبخش ، 1384، 210- 208 ) .
کرامر که درباره ی اجتماعات دانش و اعتماد موجود در آن کار کرده است معتقد است اجتماعات دانش می توانند به عنوان گروهها یا سازمانهایی مطرح شوند که هدف اولیه آنها توسعه و ترویج دانش
پیتر زتومکا 32
زتومکا معتقد است که سه نوع تعهد اخلاقی مشخصه طبقه (( ما))33 راتشکیل می دهد"ما" به کسانی اطلاق می شود که به آنها اعتماد داریم، نسبت به آنها وفادار هستیم و به خاطر برخی مسائل ، انسجام و وحدت خود را با آنها حذف می کنیم، به عبارت دیگر بر طبق این تفسیر ، سه مولفه ی اساسی برای اجتماع اخلاقی وجود دارد. مولفه ی اول اعتماد است یعنی انتظار رفتار معقول دیگران نسبت به خودمان . مولفه ی دوم وفاداری34 است یعنی تعهد به اجتناب از بر هم زدن اعتمادی که دیگران نسبت به ما دارند و کارهایی که افراد برای جلب اعتماد برخی اشخاص انجام می دهند. مولفه ی سوم عبارت است از اتحاد و اتفاق نظر35 ، یعنی با انجام برخی اعمال ، نشان می دهیم که به علایق و تمایلات دیگران اهمیت می دهیم ، حتی اگر این اعمال با علایق خودمان در تضاد باشد. این سه مولفه " فضای اخلاقی" را که فرد در آن قرار می گیرد،ترسیم می کنند. مسلماً با ترکیب این سه مولفه در نسبت های گوناگون با یکدیگر ، روابط بین شخصی .پیچیده تری می تواند رخ دهد. این روابط عبارتنداز دوستی 36، عشق37، وطن پرستی 38، روابط بین مشتریان و انواع دیگر. این عوامل اخلاقی می توانند به عنوان ابعادی از روابط ابزاری ، شخصی وکاملاً رسمی ظاهر شوند: تعهد کاری ( مانند وفاداری و همبستگی اعضا نسبت به شرکت) ، معاملات تجاری ( مانند اعتماد نسبت به شریک تجاری ) . اجتماع اخلاقی در سطح فردی و هویت شخصی ، منعکس می گردد، یعنی شناخت خویشتن با قرار گرفتن در درون فضای اخلاقی و باز نمایی محدودیت های فضای اخلاقی در قالب احساسات شخصی است که مجبور به اعتماد ، وفادری و نشان دادن همبستگی نسبت به دیگران می باشد. به عبارت دیگر این "ما " را نشان می دهد که " من" احساس می کنم متعلق به آن هستم .( زتومکا ، 1384 ، 5-4 ) .
اوبرخلاف گیدنز معتقدند است ، اعتماد تنها در بین انسانها می تواند و این امکان در بین پدیده های طبیعی وجود ندارد و اگر اعتماد را به آن موضوعات تعمیم بدهیم ،در حقیقت به آفریده های انسانی اعتماد کردیم و به طور غیر مستقیم به طاحان ،سازندگان و افرادی که در این زمینه ها مهارت دارند اعتماد نموده ایم در نظر او ،اعتماد به نهاد از و سازمان ها از انتزاعی ترین اعتمادهاست. اعتماد به نهادها و سازمانهایی ماندد مدرسه ،دانشگاه ،ارتش ،کلیسا،اداره پلیس،دادگاه ها ،بانک ها و مواردی از این قبیل است که دارای ساختار ویژه ای هستند و در آنها کنش ها و واکنش ها صورت می گیرد .او میزان اعتماد به نهادها را در جوامع گوناگون و در یک جامعه در طول زمان متفاوت می داند سپس ، بین امنیت وجودی و نظام اجتماعی رابطه برقرار می کند .او معتقد است هنگامی که از امنیت وجودی سخن می گوییم اعتماد به نظام را در ذهن داریم که نشان دهنده قابلیت اجرایی نظام کلی ، از خود اعتماد نشان می دهیم .به نظر زتومکا این نوع اعتماد یعنی اعتماد به نظامی کلی ،به مشروعیت نزدیک است. او سپس بر اساس نظرات وبر ،از مشروعیت کاریزماتیک و مشروعیت قانونی یاد می کند و معتقد است مشروعیت کاریز ماتیک مستلزم اعتماد شخصی است ولی مشروعیت قانونی مستلزم اعتماد نهادی می باشد.(زتومکا،1386)
از نظر زتومکا ، اعتماد کردن نوعی استراتژی مهم در مواجهه با شرایط نا معین و کنترل ناپذیر آینده است. اعتماد همچنین عبارت است از نوعی طرح آسان سازی که افراد را قادر به انطباق با محیط پیچیده ی اجتماعی و استفاده از امکانات روزافزون آن می سازد. اعتماد به ویژه با شرایط نا آگاهی 39یا عدم قطعیت 40در مورد اعمال نا شناخته ی دیگران ارتباط دارد.بنابراین در حقیقت اعتماد امری ضروری تلقی می شود . نوع سوم ازجهت گیری ، با امیدواری و اطمینان تفاوت دارد چون درمحدوده ی بحث عاملیت قرار می گیرد : در شرایط نا معین و غیر قابل کنترل ، ریسک را
می پذیریم و در مورد ناپایداری آینده وکنشهای آزاد دیگران شرط بندی می کنیم. بنا بر این، به سادگی می توان به عمومیت ترین تعریف از اعتماد دست یافت : اعتماد عبارت است مطمئن بودن درباره ی کنشهای احتمالی دیگران در آینده . در این رابطه ، اعتماد از دو مولفه ی اصلی تشکیل می شود: باورها و تعهدات . اعتماد شامل انتظارات ویژه ای است : (( اعتماد بر پایه تئوری فردی بنا شده، در مورد اینکه شخص دیگر در برخی موقعیت ها در آینده ، چه طور عمل خواهد کرد))
( زتومکا ، 1384 ، 30 – 29 ) .
از نظر زتومکا ، اساسی ترین هدف ، در اعتماد (کنشگران) افراد دیگر است ، افراد بالغ و کسانی که در تماس مستقیم هستیم . به عنوان نمونه بعضی از اندیشمندان "اعتماد بین شخصی"41 را مطرح می کنند که با اشکال دیگر اعتماد ، تحت عنوان " اعتماد اجتماعی "42 مطرح می شود . اینان معتقدند که تنها اعتماد بین شخصی تنها در بر گیرنده ی تعهدات شخصی است.در حالی که در موضوعات دیگر اجتماعی ، تعهدات غیر شخصی43 مد نظر قرار می گیرد حضور همزمان کنشگران در یک مکان ، دارای برخی از ویژه گی های منحصر به فرد شخصی است که آن را از اشکال دیگر اعتماد متمایز می سازد. اما ، در ورای همه موضوعات اجتماعی ، برخی از افراد قرار می گیرند که ما نهایتاً به آنها اعتماد می کنیم ( گاهی با آنها آشنایی داریم ، اما ممکن است تنها تصوری از آنها در ذهن داشته باشیم و اطلاعات ما در مورد آنها کم بوده و منحصر به مدارک و اسناد دست دوم باشد و…) . مثلاً وقتی به خطوط هوایی لوفت ها نزا اعتماد کرده و تصمیم می گیریم از طریق این خطوط به توکیو مسافرت کنیم ، این نشان می دهد که به خلبانان ، خدمه پرواز، پرسنل شرکت مسافربری ، مجریان و پشتیبانی کنندگان آنها اعتماد داریم و احتیاجی نیست که با دیدن همه افراد از نزدیک، تصوری از آنها بدست آوریم، چون این تصور از منابع مختلف بدست می آید ( از طریق آگهی های تجاری ، توصیه دوستان و غیره ) .
بنابراین تفاوت بین اعتماد بین شخصی و اعتماد اجتماعی به صورت اساسی ومحسوس نیست. در واقع دوایرمتحدالمرکزی ازاعتماد "شعاع اعتماد"44 اعتماد می کنیم. که کمترین شعاع اعتماد بین اعضای خانواده و آکنده از بیشترین صمیمیت و نزدیکی بین آنها است از جمله دوستان، همسایگان، شرکای کاری و غیره. تکنولوژی های مدرن، بویژه تلویزیون، درانواع مختلف تولید می شود و لازمه آن اعتماد شخصی است. در برخورد با مشاهیر بزرگ، افراد نامی، قهرمانان در فرهنگ عامه و سیاستمداران مشهور ، به گونه ای عمل می کنیم که گویی، شخصاً و از نزدیک آنها را می شناسیم ، با عبور از خیابان وقتی با یکی از آنها روبرو شویم گویی اینان از دوستان و نزدیکان ما هستند. حلقه گسترده تر، افراد دیگری را در بر می گیرد که شناخت ما از آنها به صورت غیرمستقیم یا مستقیماً توسط برخی نمونه های فردی است
( اهالی شهرمان، کارمندان اداره مان، اساتید دانشگاهمان، اعضای حزب سیاسی مان ). گسترده ترین حلقه شامل طبقات بزرگی از افراد کسانی که در برخی چیزها با آنها وجه اشتراک داریم را در بر
می گیرد اما این افراد اکثراً " دیگران غایب"45 هستند، مستقیماً با آنها روبرو نمی شویم و تنها به عنوان یک جمع واقعی در ذهن ما ایجاد شده اند.( هم وطن های ما، اعضای گروه قومی، مذهبی، نژادی، جنسی گروه سنی و هم صنف هایمان و غیره.) از این رو اعتماد به اشخاص معین به تدریج به اعتماد به موضوعات انتزاعی تر تبدیل می شود .
بنابراین در حد فاصل بین اعتماد اجتماعی، طبقات اجتماعی قرار دارند ( اکثر افرادی که در ویژگیهای معین و مشترک با آنها سهمیه هستند ) . برای مثال اعتماد یا عدم اعتماد ممکن است به سمت جنسیت سوق داده شود ( من به مردها اعتماد دارم ولی نسبت به زنها بی اعتمادم ) یا به طرف سن ( من به افراد پیرتر اعتماد دارم ولی نسبت به جوان ترها بی اعتمادم ) یا مذهب ( من به کاتولیک ها اعتماد دارم ولی به پروتستان ها اعتماد ندارم ) و نظایر آن . نیاز به گفتن نیست که این نوع اعتماد اغلب با نوعی تعصب و تصورات در همه جا گسترش می یابد. ( زتومکا ، 1384 ، 50-47 ) .
از نظر زتومکا شناسایی برخی نقش ها به عنوان نقشهای قابل اعتماد و معتبر یا غیر قابل اعتماد درکشورهای مختلف، معانی متفاوتی داشته و ممکن است در برهه های زمانی مختلف معنی شان فرق کند. اگر رسانه های جمعی در مطالب و تبلیغات تلویزیونی، به سانسور و برخوردهای سوءگیرانه دست زنند دراین صورت ممکن است، همه روزنامه نگاران، گویندگان تلویزیونی و رادیوئی مورد بی اعتمادی مردم قرار گیرند ( زتومکا ، 1384 ، 51 ) .
رونالد اینگلهارت 46
اینگلهارت معتقد است که سرمایه اجتماعی (( فرهنگ اعتماد و مدارا است که در آن شبکه های گسترده سازمانهای داوطلبانه می روید )) . شبکه ها نتیجه اعتماد مردم به یکدیگرند و نه اینکه اعتماد محصول جانبی انجمنی شدن مردم با یکدیگر باشد مردمی که به یکدیگر اعتماد می ورزند با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند تا در وضعیت های مختلف از گروه کر و تیم های ورزشی گرفته تا محل کار انجمن تشکیل می دهند و بدین وسیله بیش تر اعتماد بورزند .
از نظر اینگلهارت سرمایه اجتماعی ( یعنی همان اعتماد ) نقشی حیاتی هم در حیات سیاسی و اقتصادی ایفا می کند نه فقط سرمایه اجتماعی از یک وضعیت به وضعیت دیگر سر ریز می شود بلکه انباشت می شود و نهادهای نمایندگی بزرگ مقیاسی را از قبیل احزاب سیاسی ایجاد می کند که نقش مهم در به راه انداختن دموکراسی دارند ( تاجبخش ، 1384 ، 580 ) .
اینگلهارت اعتقاد دارد که اعتماد اجتماعی متقابل ، یکی از پیش نیازهای فرهنگ مدنی و ایجاد دموکراسی پایدار محسوب می شود . او معتقد است که اعتماد متقابل بخشی از نشانگان فرهنگی پایدار است که به بقای دموکراسی منجر می شود . اعتماد در ایجاد حس مشارکت و تعاون نقش موثر دارد به مردم کمک می کند تا علائق و منافع خود را مطابق امیال و علائق دیگران کنند و فرصت لازم را در اختیار رهبران سیاسی قرار می دهد تا اصلاحاتی را انجام دهند . و از همه مهمتر ع ارتباط و گفتگوها را میسر و مستحکم می کند ( اینگلهارت ، 1373 ، 24 ) .
استدلال اینگلهارت این است که درجه بالاتر توسعه ، امنیت اقتصادی بالاتری را به افراد جامعه ارزانی کرده و از این طریق هزینه پذیرش ریسک ناشی از اعتماد به افراد ناآشنا را کاهش می دهد . سطح پایین تر اعتماد در جوامع فقیر در تصور اینگلهارت ، ناشی از این است که اعتماد نابجا و زیانبار در این کشورها ( در مقایسه با کشورهای ثروتمندتر ) می تواند لطمه بسیار جبران ناپذیری به فرد اعتماد کننده وارد کند . وی با استفاده از یافته های پیمایشهای جهانی ارزشها ، این نظریه می دهد که در تعیین سطح اعتماد در جامعه ، مذهب تاثیر بسیار بیشتر از حد توسعه اقتصادی دارد .
یافته های دیگر اینگلهارت بیانگر این است که بالاترین سطوح اعتماد را می توان در میان پیروان مذهب پروتستان و آیین کنفسیوس و پایین ترین سطح را در میان مسلمانان و کاتولیک ها یافت (کاظمی پور ، 1383 ، 25 – 24 ) .
2-4- مشارکت
الف) مفهوم لغوی مشارکت
مشارکت47 کلمهای عربی و از باب مفاعله است. وزن مفاعله در زبان عربی به عمل متقابل اشاره دارد. از این رو معنای مشارکت، عمل متقابل و دو جانبه افراد برای انجام امری میباشد (ازکیا و غفاری، 1380: 11).
درلغتنامه دهخدامشارکت اینگونه تعریف شده است"دهخدا مشارکت را معادل شرکت کردن و انباری کردن دانسته است. "
فرهنگ انگلیسی آکسفورد، مشارکت را کنش یا واقعیت داشتن و سهم داشتن معنی کرده است که در این معنا مشارکت میتواند:
* مقطعی: معطوف به هدفی خاص و یا بخشی از حیات اجتماعی باشد.
* پایدار: با هدف از پیش تعیین شده و یا ناظر بر بخش خاصی از زندگی اجتماعی باشد.
* اخلاقی یا غیراخلاقی: مبتنی بر هدفهای مثبت یا هدفهای شرورانه باشد.
* کنترل شده و یا خودخوش باشد (ازکیا و غفاری، 1380: 11).
2-4-2تعریف مشارکت :
مفهوم مشارکت قدمتی به درازای تاریخ زندگی اجتماعی بشر دارد که در طول حیات طولانی خود روند تکامل و دگرگونی را پشت سرگذاشته و به اقتضای شرایط زمانی و مکانی خود تعاریف مختلفی به خود دیده است. کائوتری اعتقاد دارد که مشارکت به قدمت تاریخ بشری پیشینه دارد چرا که نظر و عمل مشارکت در بطن هر جامعه و در مفاهیمی چون دلبستگی، اتحاد، همکاری، انجمن و مانند آنها نهفته است و از قدیم شالوده پیدایش اجتماعی ـ انسان شناختی نوع بشر تلقی شده است(اکبری؛ 28:1383(به نظر هال تعارض بین دیدگاههای عمل گرایانه و دیدگاههای عمدتا فلسفی از مشارکت موجب شده است که مفهوم مشارکت تبدیل به یک مفهوم چند وجهی شود و در طی زمان با معنای متفاوتی هویدا شود.(ازکیا و غفاری؛ 183:1380)
با توجه به این که مشارکت 1مفهوم گسترده ای است ، این مفهوم را می توان از دیدگاه علوم مختلف تعریف کرد . ولی نظر به اینکه این نوشته یک بحث جامعه شناختی می باشد به همین دلیل صرفاً به ذکر برخی تعاریف جامعه شناسانه آن پرداخته می شود .
مشارکت را نوعی کنش هدفمند در فرآیند تعاملی بین کنشگر و محیط اجتماعی او در جهت نیل به هدف های معین و از پیش تعیین شده تعریف کرده اند " از حیث مفهومی واژه مشارکت به معنای شراکت و همکاری در کاری ، امری یا فعالیتی در حضور جمع ،گروه و سازمان جهت بحث و تصمیم گیری چه به صورت فعال و چه به صورت غیر فعال است.در مجموع ،جوهره اصلی مشارکت زا در فرایند درگیری ،فعالیت و تاثیر پذیری دانست " (علوی تبار،15:1379)48
از حیث مفهومی، واژه " مشارکت " به معنای شراکت و همکاری در کاری، امری یا فعالیتی و حضور در جمعی ، گروهی و سازمانی جهت بحث و تصمیم گیری چه به صورت فعال و چه به صورت غیرفعال است . در مجموع ، جوهره اصلی مشارکت را باید در فرآیند درگیری ، فعالیت و تاثیرپذیری دانست ( علوی تبار ، 1379: 15) .
آلن بیرو نیز می گوید: " مشارکت به معنای سهمی در چیزی یافتن و از آن سود بردن و یا در گروهی شرکت جستن و بنابراین با آن همکاری داشتن است . به همین دلیل از دیدگاه جامعه شناسی باید بین مشارکت به عنوان حالت یا وضع ( امر شرکت کردن ) و مشارکت به عنوان عمل و تعهد(عمل مشارکت) تمیز قائل شد"(بیرو،1380: 257) .
ازمنظر نظامندی و کارکردی ، مشارکت را"سازوکاری برای بقا ، توسعه و تعالی نظام اجتماعی دانسته اند که توسعه نیافتن ساختارهای لازم برای مشارکت و نهادی کردن آن به انقراض نظام اجتماعی و سقوط سیاسی آن می انجامد"(مردوخی ،1373: 171)
پیتراوکلی برای تعریف مشارکت به بیان سه تفسیر در خصوص مشارکت می پردازد که عبارتند از :مشارکت به عنوان سهم داشتن، سازماندهی وتوانمندسازی (دهقان وغفاری ، 1384: 69 ).
سالیماعمر در تعریف مشارکت بر تاثیر نظام ارزشی جامعه در تعیین هدف تاکید می کند و می گوید : " فرآیند مشارکت ، مداخله و کنترل مردم ، بیشتر به تعیین آنچه از دیدگاه خود مردم یک زندگی بهتر را تشکیل می دهد منجر خواهد شد .در این صورت تصمیم های مربوط به اینکه چه چیزی یک زندگی بهتر را می سازد پیش از آنکه با آنچه مردم، مقدس و مهم می شمارند منافات داشته باشد ، نظام ارزشی آنان را منعکس می کند ". همچنین مشارکت را می توان حرکت آگاهانه ، فعال ، آزاد و مسئولیت آوری دانست که برای تمشیت امور جامعه ضروری است(شادی طلب ،1373: 7)
گائوتری در تعریف مشارکت می نویسد " مشارکت فرایندی اجتماعی ،عمومی ،یکپارچه ،چندگانه ،چند بعدی و چند فرهنگی است که هدف آن کشاندن همه مردم به ایفای نقش در همه مراحل توسعه است "(گائوتری 1986،ص 37)
آرنشتاین 2" مشارکت را نوعی توزیع مجدد قدرت می داند که به سبب آن، شهروندانی را که در حال حاضر در فرایند سیاسی و اقتصادی کنارگذاشته شده اند را قادر می سازد تا به تدریج در آینده شرکت دادخ شوند "( اوکلی و مارسدن 1370،ص33)
به نظر یوملل 3"مشارکت در مفهوم گسترده ای برانگیخن حساسیت مردم و در نتیجه به معنی افزایش درک و توان آنان برای پاسخگویی به طرحهای توسعه و نیز به معنی تشویق ابتکارات محلی است "(پاتریک 1374،ص119)
سازمان ملل متحد در سال 1981 مشارکت را "ایجادفرصتهایی که همه اعضای یک اجتماع محلی و جامعه بزرگتر را قادر به مشارکت فعال و موثر در فرایند توسعه وبهره برداری از ثمرات ومنافع توسعه نماید،تعریف نموده است "(سازمان ملل متحده 1981،ص 5)
موسسه تحقیقاتی ملل متحد برای توسعه اجتماعی4 مشارکت را "کوششهای سازمان یافته برخی از گروهها و جنبشهایی که تاکنون از حیطه اعمال چنین کنترلی محروم ومستثنی بوده اند ،برای افزایش کنترل بر منابع ونهادهای نظم دهنده درشرایط اجتماعی معین تعریف می کند "(ولف5 1983،ص2).این تعریف نسبت به تعریف هایی که سازمانهای بین المللی مطرح کرده اند دارای اهمیت بیشتری است.
اوکلی و و مارسدن49 در کتاب "رهیافتهای مشارکت روستایی"، مشارکت را در سه برداشت متفاوت: مشارکت به مفهوم سهم داشتن، مشارکت به عنوان سازمان و مشارکت به عنوان توانمندسازی تعریف میکنند (اکبری، 1383: 29). تفسیرهای مطرح شده توسط اوکلی و مارسدن را از لحاظ اهمیت دادن به مردم و احقاق حقوق آنان، میتوان در سه سطح مشارکت پایین (تفسیر اول)، مشارکت متوسط (تفسیر دوم) و مشارکت بالا (تفسیر سوم) دستهبندی کرد (قاسمی، 1381: 25). مشارکت فرآیندی است از مداخله اجتماعی خلاق، به وسیلهی افرادی که به برآورده ساختن نیازهای خود علاقهمندند. این کار، نه یک سهیم شدن انفعالی در فعالیتهای طراحی شده توسط دیگران است و نه صرفاً بهرهبرداری از ثمرات فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی، بلکه نوعی پیش قدم شدن در تصمیمگیریها راجع به کار یا چگونگی کار است (اوکلی و مارسدن، 1370: 68)
تعریفی دیگر از مشارکت به این شرح است: "مشارکت یعنی متشکل شدن مردم در یک گروه، دسته و سازمان اجتماعی و تصمیم گیری و دخالت در امور جامعه، به نحوی که هر یک از اعضا، دارای رای و نظری برابر و همتراز با دیگران باشند. به عبارت دیگر تمام اعضا، دارای موقعیتهای برابر، از نظر ارائه دیدگاه و نظر باشند و پیوند و ارتباط متقابل بین اعضا وجود داشته باشد (بابایی، 1376: 21).
مفهوم مشارکت از تعبیری صرفاً منفعلانه تا تعبیری فعال و آگاهانه را پشت سر گذاشته است و با تحول در رهیافت نظری و سیاسی و اجتماعی دگرگون و متحول شده است. یونسکو این تحول را به شرح زیر بیان میدارد:
1- "مشارکت ابتدایی و رسمی" که بیشتر به گفت وگو با مردم تعبیر شده است. این شیوه، عمدتاً در نهادهای مذهبی رواج دارد.
2- مشارکت "رفتارگرایانه" و "شرطی" که نوعی بسیج اجتماعی است، که به کمک رسانههای آموزشی و راهکارهای فرهنگی انجام میشود و بیشتر به منظور سازماندهی فعالیتهای فرهنگی، با الگویی از پیش تعیین شده انجام میشود.
3- مشارکت "ادغام گرا" بر آن است که اتحاد یا جذب، بهترین شیوهی مشارکت است. اما با آنکه در سطوح اقتصادی غالباً کارایی دارد، در سطوح فرهنگی معمولاً مشکلآفرین است؛ زیرا مانند سایر گونههای ادغام، میکوشد مردم را با الگوهای از پیش تعیین شده همسان کند.
4- مشارکت به عنوان یک فرایند اجتماعی "عام"، با همهی گروههای مردم ارتباط دارد. این مشارکت، پیشرفتهترین مفهوم و نوع مشارکت است و فرایند عامی نامیده میشود که جزء مهمی از طرح سیاسی ملی است؛ یعنی در واقع، فرایندی جامع است که مردم در هر مرحله از توسعه، آگاهانه در آن شرکت دارند.
5- مشارکت، فرایندی "چندجانبه" است که اشکال گوناگون فعالیت اجتماعی را مانند فعالیتهای فرهنگی – اجتماعی و نظایر آنها را در بر میگیرد.
6- مشارکت فرایندی "چند بعدی" است و مشروعیت آن تنها به دولت وابسته نیست بلکه خودمختاری اجتماعی انجمنها، تشکل ها، اتحادیهها و مردم، آن را تعیین میکند.
7- مشارکت فرایندی است "چندفرهنگی"؛ زیرا همهی اجزای فرهنگی و قومی تشکیلدهندهی جامعه را در برمیگیرد (یونسکو، 1375: 38).
مشارکت یک پدیده اجتماعی است و آن عبارت است از درگیری در ارزشهای جامعه. هرگاه افراد در بطن ارزشها و هنجارهای جامعهی خود زندگی کنند؛ در واقع در حیات اجتماعی مشارکت دارند (توسلی، 1382: 74).
به نظر هال 50 تعارض بین دیدگاههای عملگرایانه و دیدگاههای عمدتاً فلسفی از مشارکت، موجب شده که مفهوم مشارکت تبدیل به یک مفهوم چند وجهی شود و در طی زمان با معنای متفاوتی هویدا شود (ازکیا، غفاری؛ 1380: 183). بنابر این عقیده، مشارکت می تواند براساس سطح عام و خاص یا پهنایی و ژرفایی و یا بر مبنای کارکردها تعریف شود. مشارکت در معنای عام آن، به مفهوم همکاری، شرکت در کاری، امری یا فعالیتی و حضور در جمعی، گروهی و سازمانی جهت بحث و تصمیمگیری چه به صورت فعال و چه به صورت غیرفعال است که در آن نقش و مسئولیت فرد چندان تعریف و مشخص نشده است (محسنی تبریزی، 1373: 141). تعریف خاص مشارکت عبارت است از "فعالیتهای ارادی و داوطلبانهای که از طریق آن اعضای یک جامعه در امور محله، شهر و یا روستای خود شرکت میکنند و به صورت مستقیم و غیرمستقیم در شکل دادن به حیات اجتماعی خود سهیم میشوند." (همان: 92).
رحمان در تعریف مشارکت می نویسد" مشارکت مردمی به معنای کوشش و تلاش دسته جمعی در یک زمینه سازمانی است که اعضا با ائتلاف منابع در صدد دستیابی به هدفهایشان هستند در نتیجه مشارکت یک فراِ یند فعال هستند گه هریک ازمشارکت کنندگان به واسطه اندیشه ، تامل و نظارت فعا لشان به اقدام و عمل مشارکتی ترغیب می شوند اودر بیان مفاهیم کلیدی این تعریف به مواردی اشاره می کند که از آن جمله است :1) مشارکت فعالیت سازمان یافته ازطرف مردم متحد ومتجانس است که واحد اولیه آن را متقاعد شدن افراد به کنش اجتماعی تشکیل می دهد ، 2)مبادرت به کنش و عمل جمعی داشتن 3)تفکر و تامل مستقیم نبت به کارها و فعالیت داشتن 4) نظارت بر فرایند مشارکت نمودن (رحمان 1993،ص150)
به نظر شجاعی " مشارکت یک حرکت آگاهانه ، فعال ، آزاد و مسئولیت آوری است که برای پیشبرد امور جامعه ضروری است . بر این اساس ، تعاریف جدید مشارکت از نوعی رابطه همکاری به بنیادی اساسی برای برنامه های توسعه و از عملی صرفاً منفعلانه به کنشی فعال و اگاهانه تغییر کرده است . " ( شجاعی ، ۱۳۸۱ ، ۲ (
سالکی نیز به بعد فعال مشارکت توجه نموده و آن را از نظر تعهد بررسی می کند به نظر وی " مشارکت در کارهای اجتماعی به معنی نوعی تعهد و قبول مسئولیت فردی و اجتماعی است که هر کدام از ما ناگزیریم آن را بپذیریم . این تعهد و مسئولیت می تواند در شکل کار و فعالیت معین یا نامحدودی صورت پذیرد که شمار زیادی از این وظایف جنبه اخلاقی و اجتماعی داشته و تعدادی نیز فرم حقوقی و اقتصادی به خود گیرد . " ( سالکی ، ۱۳۶۹ ، ۲۳ )
مشارکت در حقیقت اهرمی است که انسانهای ناتوان را بسوی توانمندیها کرده و تواناییها بالقوه آنان را به بالفعل تبدیل می کند و بر قدرتشان برای بهره گیری از زندگی می افزاید. (مطیعی لنگرودی – 1381) به عبارت دیگر مشارکت در مفهوم دقیق خود به معنای توزیع مجدد قدرت اقتصادی و سیاسی به نفع تهیدستان روستایی که کنار گذاشته شده اند است.(الغنمی – 1372) مشارکت را می توان فرایند توانمد سازی محرومان و طرد شدگان تلقی کرد .این نظر مبتنی بر شناسایی تفاوتهایی گروههاوطبقات اجتماعی گوناگون به لحاظ قدرت سیاسی واقتصادی است .مشارکت به این مفهوم مستلزم ایجاد سازمنهایی برای فقراست که دمکراتیک ، مستقل وخود اتکا باشند . (اندرو کلیتون ودیگران _1384)
تعاریف بالا نشان می دهد که اکثر نویسندگان برداشتی که از مشارکت دارند به معنای دوم مشارکت از نظر بیرو نزدیک است و آن را به معنای تعهد و عمل در نظر گرفته و رفتار های اجتماعی انجام شده را به عنوان مشارکت واقعی تلقی می کنند و معنای عام مشارکت که به معنای عضویت در گروه و داشتن سهمی در تداوم زندگی گروهی است را به معنای مشارکت از بعد فنی کلمه تلقی نمی کنند ، لیکن در این تحقیق این دو برداشت تلفیق شده و عدم عضویت در گروه به معنای عدم مشارکت ، عضویت به معنای مشارکت محدود و میزان فعالیت در گروه به عنوان سنجه شدت مشارکت در نظر گرفته شده است .
بنیاد و اساس مشارکت پذیرش اصل برابری مردم است و هدف از آن همفکری، همکاری و تشریک مساعی افراد در جهت بهبود کمیت و کیفیت زندگی در تمامی زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.
از مشارکت تعاریف و تفسیرهای بسیاری به عمل آمده است. گستردگی مفهومی و وجود تفسیرهای متعدد یکی از ویژگی های این مفهوم است. مشارکت از نظر لغوی بر وزن مفاعله به معنای شرکت دو جانبه و متقابل افراد برای انجام امری می باشد. مشارکت مداخله و نظارت مردم و قابلیت سیاسی- اجتماعی هر نظامی را در دستیابی به توسعه همراه با عدالت اجتماعی بیشتر بالا خواهد برد.
بنیادی ترین اندیشه زیر ساخت مشارکت پذیرش اصل برابری مردم است و هدف از آن همفکری، همکاری و تشریک مساعی افراد در جهت بهبود کمیت و کیفیت زندگی در تمامی زمینه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است.
ویژگی های مشارکت
1- مشارکت مشروط به برابری انسان ها و منوط به آزادی آنهاست . در یک نظام مشارکتی فرض بر این است که مردم باید فرصت مناسب برای تاثیرگذاری بر سیاست ها و به دست آوردن مشاغل عمومی را داشته باشند و دولت نیز باید امکان رقابت را بر اساس شایستگی افراد مهیا کند.
2- مشارکت حق مردم است و بیش از هر چیز نیازمند اقدام آگاهانه آنهاست . مشارکت امری تحمیلی یا دعوتی نیست بلکه نوعی توان بخشی به گروه های ضعیف توام با مشکلات خود نقش داشته باشند، چنین مشکلاتی نه فرمایشی است و نه وضع کردنی بلکه باید آن را به دست آورد، یعنی امتیازی نیست که حکومت به اتباع خویش می دهد. بلکه حقی است که باید از آن استفاده کند.
3- مشارکت یک فرآیند است با محصول ثابت و نهایی توسعه.
4-مشارکت فعالیتی کمی و کیفی و دارای درجاتی است . لذا گسترده و ژرفای آن متغیر و در عین حال مهم می باشد، وسعت مشارکت بدون عمق کافی آن را سطحی و آسیب پذیر می گرداند و عمق بدون وسعت مشارکت نمی شود.
5-مشارکت دارای پیامدهای دو سویه است و چنانچه بنا باشد موثر واقع گردد، مستلزم تغییراتی بنیانی در اندیشه و عمل است که باید از درون جامعه بجوشد و در قالب های پایدار و مقبول جامعه و دولت تبلور یابد . ایده های مربوط به مشارکت یک نقطه مشترک دارد و آن اهمیت دادن به نقش و نظر مردم در تصمیم گیریهای سیاسی و دسترسی آنان به منافع قدرت است.
سطوح مشارکت:
مشارکت می تواند در سطوح مختلف فردی ، سازمانی و جامعه ای انجام پذیرد :
– سطح خرد ( فرد) : مشارکت افراد در بنگاه ها ، شرکت های کوچک خصوصی که با میل و اراده توام است .
– سطح میانی ( نهادها و سازمان های اجتماعی ) : این نوع در سطح بخش های مختلف جامعه اعم از سازمان ها ، نهادها و روابط بین این سازمان ها صورت می گیرد .
– سطح کلان ( جامعه ) : مشارکت در نظام کلی اجتماعی است که همان مشارکت ملی است .
بر مبنای چگونگی عضویت یا کیفیت دخالت مردم به طور کلی چهار گونه مشارکت را می توان از هم تفکیک کرد :
1-مشارکت طبیعی : منشا آن در سنت های اجتماعی است و در گروه های خانوادگی ، خویشاوندی ، گروه دوستان و همسالان و … است ؛ آگاهانه و از روی اختیار افراد نیست .
2- مشارکت اجباری : در این نوع ، عامل بیرونی نقش اساسی و تعیین کننده دارد و در طول تاریخ سوابق متعددی دارد ، مانند : استفاده از نیروی کار رایگان برای اجرای طرح های مختلف مانند دیوار بزرگ چین و ….
3- مشارکت ارادی یا داوطلبانه : مشارکتی بدون نفوذ و یا دخالت عوامل خارجی است و شرکت فرد ارادی و آگاهانه است ؛ که خود بر دو قسم است :مشارکت داوطلبانه غیرمنصفانه ومشارکت داوطلبانه منصفانه(همان : 291) .
4- مشارکت خود انگیخته : مشارکتی خودجوش و نهادی در بین افراد یک جامعه و در واقع نوعی قرارداد اجتماعی تلقی می گردد که این قرارداد ناشی از اراده و خواست نفسانی است که نهاد را به وجود آورده اند وافراد جامعه مقداری از آزادی خود را از دست داده اند تا در سایر زمینه ها مورد حمایت نهاد قرار گیرند(همان: 389-261) .
انواع مشارکت
به لحاظ موضوعی مشارکت را به گونه هایی چون مشارکت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و روانی تقسیم می نمایند، هرچند که تفکیک دقیق آنها به دلیل درهم تنیدگی، همپوشی و مکمل یکدیگر واقع شدن چندان امکان پذیر نمی باشد، اما در مقام شناخت و تحلیل می تواند سودمند باشد.
مشارکت اقتصادی
مشارکت اقتصادی بر تاثیرگذاری بر روند و شیوه تولید به لحاظ روابط حاکم بر این روند و وسایل مادی تولید برای رفع نیازهای مادی و افزایش تولید متمرکز است که در قالب مداخله و درگیر شدن افراد در نظام تصمیم گیری مربوط به تخصیص منابع اقتصادی و مشارکت در سیاست توسعه اقتصادی نمود پیدا می کند.
مشارکت اقتصادی به معنای حضور و همکاری آگاهانه اقشار مختلف در جهت تولید، پس انداز، سرمایه گذاری بیشتر و مطلوب تر، توزیع مناسب و عادلانه تر و مصرف بهینه از منابع طبیعی و کالاهای مورد نیاز زندگی و صرفه جویی در استفاده از منابع کمیاب زندگی است.
در مشارکت واقعی، شرکت دادن رده های پایین جامعه در فرآیند توسعه در سطوح اجرا، تصمیم گیری، نظارت و برخورداری از منابع مطرح است، ولی در تمرکز زدایی و خصوصی سازی مشارکت اقتصادی بر تاثیرگذاری بر شیوه و پویش تولید به لحاظ روابط حاکم بر این پویش و وسایل مادی تولید برای رفع نیازهای مادی و افزایش تولید متمرکز است که در قالب مداخله و درگیر شدن افراد در نظام تصمیم گیری مربوط به تخصیص منابع اقتصادی و مشارکت در سیاست توسعه اقتصادی نمود پیدا می کند.
البته مشارکت اقتصادی به معنای خصوصی سازی نیست، زیرا در روند خصوصی سازی کسانی که دارای برخورداری مالی و سرمایه بالایی هستند، یعنی کسانی که به منابع قدرت سیاسی و حاکمیت دسترسی دارند وارد و سهیم می شوند که برآیند آن قطبی شدن جامعه و تشدید شکاف طبقاتی است و این مغایر با اصل برابری و ورود رده های محروم و پایین جامعه در فرآیند توسعه در سطوح اجرا، تصمیم گیری، نظارت و برخورداری از منافع مطرح است، ولی در تمرکززدایی و خصوصی سازی عملا رده های پایین جامعه به دلیل ناتوانی مالی و سیاسی شرکت داده نمی شوند.
مشارکت اجنماعی
مشارکت اجتماعی مفهومی گسترده و با ابعاد وسیع می باشد. آن متضمن انواع فعالیت های فردی یا اجتماعی تاثیرگذار بر تصمیم گیری ها و سیاست های دستگاههای عمومی از سطح پایین شهرداری، نظام آموزشی و…تا سطوح بالاتر دستگاههای عالی قانون گذاری اجرایی و قضایی است. مشارکت اجتماعی در معنای وسیع در بردارنده انواع کنش های فردی و گروهی به منظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تاثیر نهادن بر فرآیندهای تصمیم گیری مربوط به امور عمومی است. به عبارتی مشارکت اجتماعی به آن دسته از فعالیت های داوطلبانه و ارادی دلالت دارد که از طریق آنها اعضای یک جامعه در امور محله، شهر و روستا شرکت کرده و در مناسبات حیات اجتماعی خود مشارکت دارند. در نتیجه مشارکت اجتماعی که با مشارکت مردمی قرابت شدیدی دارد اولا مشارکتی است که از متن جامعه بر می آید و ثانیا عرصه های مختلف حیات اجتماعی را بر می گیرد.
مشارکت روانی
مشارکت روانی مورد تاکید روان شناسان اجتماعی است و دلالت بر نوعی درگیری ذهنی و عاطفی دارد که زمینه ساز ابتکارات جمعی است. راجرز و شومیکر معتقدند که مشارکت یک درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیت های گروهی است که آنان را بر می انگیزد تا برای دستیابی به هدف های گروهی همدیگر را یاری دهند و در مسئولیت کار شریک شوند. مشارکت روانی در قالب ایجاد تغییر و دگر گونی در ذهنیت ها و شکستن عقاید قالبی نامناسب و شرکت در عمل جمعی مشترک، گرایش و آمادگی روانی لازم را به برای کنش جمعی فراهم می نماید.
مشارکت فرهنگی
مشارکت فرهنگی یعنی شرکت داوطلبانه، ارادی و آگاهانه افراد، گروهها و سازمانهای تشکیل دهنده یک جامعه در ابعاد گوناگون زندگی فرهنگی آن جامعه به منظور گسترش توسعه پایدار، متوازن و همه جانبه حیات فرهنگی است.
شرکت داوطلبانه، ارادی و آگاهانه به این معنا است که حضور در عرصه مشارکت فرهنگی، حضور فعالانه با انگیزه، فارغ از الزامات و تعین های تحمیلی و مبتنی بر تصمیم گیری عاقلانه و آگاهانه و با اتکا به شناخت برون داده ها و تاثیرات مشارکت فرهنگی است. بنابراین مقید نمودن تعریف مشارکت فرهنگی به ویژگی های شرکت داوطلبانه ارادی و آگاهانه این نوع از فعالیت ها را از سایر فعالیت های معمولی و روزمره زندگی که ممکن است بنای آن بر پیروی کورکورانه از قیود، سنت ها و تعین های اجتماعی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و سنتی در اجتماعات شهری، محلی، روستایی و عشایری باشد متمایز می کند.
مشارکت سیاسی
مشارکت سیاسی را فعالیت داوطلبانه اعضای جامعه در انتخاب رهبران و شرکت مستقیم و غیر مستقیم در سیاست گذاری تعریف کرده اند. نلسون و هانتینگتون مشارکت سیاسی را فعالیت اعضای جامعه برای تاثیرگذاری بر سیاست های عمومی دانسته اند. در بیشتر تعاریف صورت گرفته از مشارکت سیاسی، خصیصه حاکمیت مردم در انتخابات و دخالت در تصمیم گیری ها و ادره امور کشور و مشارکت آگاهانه و قدرتمندانه مردم در کلیه نهادهای اجتماعی است.
به نظر "مایرون واینر" مشارکت سیاسی هر عمل داوطلبانه موفق یا ناموفق،سازمان یافته یا بدون سازمان، دوره ای یا مستمر، شامل روش های مشروع و غیر مشروع برای تاثیر بر انتخاب رهبران و سیاست ها و اداره عمومی در هر سطحی از حکومت محلی یا ملی است. مشارکت سیاسی مشارکت در فرآیند قدرت و انتخاب مسئولین و مداخله در امر تصمیم گیری در نظام سیاسی است.
پایین فرم
2-4-4 مراتب مشارکت
میلبرات در کتاب مشارکت سیاسی سلسله مراتبی از مشارکت را مطرح کرده که از عدم درگیری تا گرفتن مقام رسمی دولتی تغییر می کند . وی مردم آمریکا را به سه گروه تقسیم می کند : گلادیاتورها یا کسانی که غالبا در سیاست فعالند ) بین ۷-۵ درصد ) ، تماشاگرها یا کسانی که به حداقل در سیاست درگیرند ( حدود ۶۰ درصد ) و بی تفاوت ها یا کسانی که در سیاست درگیر نمی شوند. ( حدود ۳۳ درصد(
این طبقه بندی شامل چهارده شکل فعالیت سیاسی است
۱)- فعالیت قهرمانانه ( Gladiatorial activities
شامل داشتن مقام و قدرت حزبی و مردمی ، کاندیدای مقامی بودن ، درخواست حمایت سیاسی ، شرکت در جلسه طرح استراتژی و نقشه برای حزب ، عضویت فعال در پیکار سیاسی و شرکت در پیکار سیاسی
۲)- فعالیت های انتقالی Transational activities )
شامل شرکت دراجتماعات یا ملاقات سیاسی ، ایجاد بنگاه مالی برای حزب یا کاندیدا ، تماس با یک صاحبنظر و صاحب منصب مردمی
۳) فعالیت های ناظر (Spectoral activities
شامل پوشیدن یک علامت یا نشان ، تلاش برای گفتگو با دیگران جهت رای دادن به یک مرام خاص ، برپا کردن بحث سیاسی ، رای دادن و خود را در معرض یک انگیزه سیاسی قرار دادن . ( مسعودنیا ، ۱۳۸۰ ، ۱۵۳ (
وربا و نای گروه هایی را که در مشارکت سیاسی بررسی کرده اند به شش گروه تقسیم می کنند : افراد کاملا منفرد (۲۲ درصد) افرادی که تنها به رای دادن اکتفا می کردند ( ۲۱ درصد) محلی گرایان یا کسانی که فعالیت سیاسی شان تنها به مسائل محلی محدود بود ( ۲۰ درصد ) ، کوته بینان که تنها به مسائلی توجه داشتند که از جنبه شخصی بر آنها اثر می کرد ( ۴ درصد ) ، مبارزان که تنها در رابطه با مسائل خاصی که برای آن ها مبارزه می کردند در سیاست درگیر بودند (۱۵ درصد ) و افراد کاملا فعال یعنی کسانی که در تمام زمینه های سیاسی درگیر می شدند. ( ۱۸ درصد )
پیش نیازهای مشارکت :
مشارکت اجتماعی مردمی پیش نیازهای خاص خود را دارند که در صورت فراهم شدن بسترهای لازم میتوان امیدوار بود تا مشارکت حداکثری را داشته باشیم . در ابعاد متفاوت نیاز به بستر سازی لازم وجود دارد . ابعاد فرهنگی یکی از نیازهای اساسی به حساب می آید . میبابیست بستر های لازم را فراهم کرد تا ارزش هایی همچون تعاون ، رسیدگی به نیازهای مردمی و اثر بخشی مشارکت اجتماعی در رفع نیازمندیهای جامعه احساس شود.
( کائوتری، 1379) معتقد است جهت ایجاد بسترهای لازم برای مشارکت حداکثری مردمی 4 شرط عمده لازم و اساسی است .
1- ایدئولوژی مشارکت ( بعد هنجاری)
2- نهادهای مشارکتی ( بعد سازمانی)
3- اطلاعات کافی
4- امکانات مادی و تخصصی لازم.
به نظر وی تاکید بر اصول توسعه خود گردان است که میتوان توده ها را از اعتماد به نفس برخوردار ساخت و این تحول روانی برای مشارکت و توسعه هر دو حائز اهمیت اساسی است. بر اساس نظریه کنش موجه آیزن و فیش باین ، قصد و نیت افراد تاثیر مستقیمی بر رفتار ، از جمله رفتار مشارکتی دارد. اکثر رفتارها به این دلیل انجام میشوند که مردم به نتایج اعمال خود فکر میکنند و برای حصول پاره ای نتایج دست به انتخاب منطقی میزنند. در نظریه مطرح شده اثر بخشی فرد به میزان اثر گذاری عمل خود در جامعه توجه میکند و اگر ارزیابی وی این باشد که عمل او اثر گذار و تعیین کننده است دست به انجام آن میزند ودر غیر این صورت از آن خود داری میکند. اگر چه، قضاوت های فردی در باره میزان اثر بخشی عمل وی بستگی به اطلاعاتی دارد که وی از محیط و از سوابق گذشته به دست می آورد.
همه نظریات مربوط به از خود بیگانگی و بی قدرتی بر این تاکید دارند که هرچه احساس های فوق الذکر در میان مردم رواج بیشتری پیدا کند حالت های مختلفی از جمله انفعال و بی تفاوتی در آحاد مردمی بیشتر خواهد شد. پارسونز معتقد است انسان در کنش های اجتماعی خود رابطه ای دو جانبه با جامعه دارد بر این اسا س است که میتواند در تغییرات ساختاری جامعه هم اثر گذار باشد و هم اثر پذیر. حال این نکته بسیار اهمیت دارد اکنون که جامعه ما در حال گذار از مرحله سنتی به صنعتی است چه سازو کارهایی باید مد نظر قرار گیرد تا مشارکت مردمی همچون گذشته حداکثری و موثر تر از قبل باشد.
میتوان نتیجه گرفت که هر چقدر متغیرهایی همچون عام گرایی ، فعال گرایی ، عقلانیت ، اعتماد ، دلبستگی و تعهد اجتماعی بیشتر باشد میزان مشارکتهای اجتماعی نیز بیشتر خواهد بود .
2-4-5 کارکردهای مشارکت
مرتن جامعه شناس کارکرد گرا ، تحلیل کارکردهای نهان و آشکار را با توجه به مشارکت اجتماعی توضیح می دهد و آن را شامل بخش های زیر می داند :
▪ وضع و شرایط مشارکت کنندگان در ساخت اجتماعی
▪ معنای عاطفی وشناختی رفتار آنان که به مشارکت می پردازند
▪ تمیز بین انگیزه های مشارکت و رفتار مشارکت کنندگان
▪ جنبه های رفتاری منتظم که با این انگیزه ها پیوسته اند ، هر چند که مشارکت کنندگان چندان شناختی از آن نداشته باشند .( آلن بیرو ، ۱۳۷۵ ، ۸-۲۵۷ )
رابرت لین نتایج مشارکت برای فرد را چنین بر می شمارد : وسیله دنبال کردن نیازهای اقتصادی ، ارضای نیاز به سازگاری اجتماعی ، وسیله دنبال کردن ارزش های معین و وسیله برآوردن نیازهای ناخود آگاه و روانشناختی .
سموئل هانتینگتون در جستجوی تفسیر عوامل پویای نوسازی بر حسب اقتدار خردمندانه ، تفاوت پذیری ساخت ها و گسترش مشارکت سیاسی است . مشارکت سیاسی با دو وجه اساسی تفسیر می گردد . توزیع قدرت در درون یک نظام سیاسی ، باید این توانایی را داشته باشد که اولاً سیاست تازه ای در پیش بگیرد ؛ یعنی اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را از طریق کنش های دولت محقق کند و ثانیاً به گونه ای موفقیت آمیز ، نیروهای اجتماعی مصرفی را در یک نظام هماهنگ کند . (زارع ، ۱۳۷۲ ، ۳۸۷-۳۸۶ (
مشارکت اقتصادی
مشارکت اقتصادی بر تاثیرگذاری بر روند و شیوه تولید به لحاظ روابط حاکم بر این روند و وسایل مادی تولید برای رفع نیازهای مادی و افزایش تولید متمرکز است که در قالب مداخله و درگیر شدن افراد در نظام تصمیم گیری مربوط به تخصیص منابع اقتصادی و مشارکت در سیاست توسعه اقتصادی نمود پیدا می کند.
مشارکت اقتصادی به معنای حضور و همکاری آگاهانه اقشار مختلف در جهت تولید، پس انداز، سرمایه گذاری بیشتر و مطلوب تر، توزیع مناسب و عادلانه تر و مصرف بهینه از منابع طبیعی و کالاهای مورد نیاز زندگی و صرفه جویی در استفاده از منابع کمیاب زندگی است.
در مشارکت واقعی، شرکت دادن رده های پایین جامعه در فرآیند توسعه در سطوح اجرا، تصمیم گیری، نظارت و برخورداری از منابع مطرح است، ولی در تمرکز زدایی و خصوصی سازی مشارکت اقتصادی بر تاثیرگذاری بر شیوه و پویش تولید به لحاظ روابط حاکم بر این پویش و وسایل مادی تولید برای رفع نیازهای مادی و افزایش تولید متمرکز است که در قالب مداخله و درگیر شدن افراد در نظام تصمیم گیری مربوط به تخصیص منابع اقتصادی و مشارکت در سیاست توسعه اقتصادی نمود پیدا می کند.
البته مشارکت اقتصادی به معنای خصوصی سازی نیست، زیرا در روند خصوصی سازی کسانی که دارای برخورداری مالی و سرمایه بالایی هستند، یعنی کسانی که به منابع قدرت سیاسی و حاکمیت دسترسی دارند وارد و سهیم می شوند که برآیند آن قطبی شدن جامعه و تشدید شکاف طبقاتی است و این مغایر با اصل برابری و ورود رده های محروم و پایین جامعه در فرآیند توسعه در سطوح اجرا، تصمیم گیری، نظارت و برخورداری از منافع مطرح است، ولی در تمرکززدایی و خصوصی سازی عملا رده های پایین جامعه به دلیل ناتوانی مالی و سیاسی شرکت داده نمی شوند
مشارکت و سرمایه اجتماعی
مطالعاتی که پاتنام در زمینهی سرمایه اجتماعی انجام داده است، در کتاب "دموکراسی و سنتهای مدنی" تدوین شده است. او در رابطه با کارآمدی دموکراسی در شمال و جنوب ایتالیا، به این نتیجه میرسد که سرمایه اجتماعی در شمال، حضور و کارایی بیشتری داشته و لذا دموکراسی توانسته است بهتر عمل کند. او سه شاخص را برای سرمایه اجتماعی مطرح میکند: الف) اعتماد ب)مشارکت ج)نهادهای مدنی (موسوی، 1391: 145).
پاتنام سرمایه اجتماعی را این چنین تعریف میکند: "سرمایه اجتماعی، خصایص یا مشخصات سازمان اجتماعی- یعنی مواردی چون شبکهها، هنجارها و اعتماد اجتماعی- را در برمیگیرد که همکاری متقابل و هماهنگی در جهت منافع مشترک را تسهیل میکند(پاتنام، 1995: 67). به نظر پاتنام "همکاریهای داوطلبانه، در جامعهای که سرمایه اجتماعی عظیمی در شکل هنجارهای عمل متقابل و شبکههای مشارکت مدنی به ارث برده، بهتر صورت میگیرد (پاتنام، 1380: 285). از نظر پاتنام روابط اجتماعی مداوم، میتواند انگیزههایی برای قابل اعتماد بودن ایجاد کتد. شبکههای مشارکت مدنی، مانند انجمنهای همسایگی، کانونهای سرودخوانی، تعاونیها، باشگاههای ورزشی، احزاب تودهای و … کنش افقی شدیدی را به نمایش میگذارند. هرچه شبکههای مدنی در جامعهای متراکمتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که شهروندانش بتوانند در جهت منافع متقابل همکاری کنند(همان: 296). بنابراین سرمایه اجتماعی معمولاً در پیوندها، هنجارها و اعتماد تشکیل میشود که از یک موقعیت اجتماعی به دیگر موقعیت اجتماعی قابل انتقال است (پاتنام، 1993: 14).
بانک جهانی51 در تعریف سرمایه اجتماعی در سال 1998 چنین آورده است: "سرمایهاجتماعی به نهاها، روابط و هنجارهایی که به کمّیت و کیفیت کنشهای متقابل اجتماعی جوامع شکل میدهند، اشاره دارد. سرمایه اجتماعی تنها، حاصل جمع نهادهایی که جامعه را پیریزی کردهاند، نمیباشد بلکه پیوندهای محکمی است که آنها را به یکدیگر متصل میدارد. سرمایه اجتماعی، در عین حال دربرگیرندهی ارزشها و هنجارهای مشترک لازم برای رفتار اجتماعی است که در روابط شخصی افراد، در اعتماد آنها به یکدیگر و در حس مشترک مسئولیتهای مدنی منعکس شده است؛ امری، که جامعه را چیزی بیشتر و فراتر از جمع افراد میسازد."( قاسمی و همکاران، 1385 : 229).
به طور کلی میتوان گفت که سرمایه اجتماعی، دارای دو جزء اعتماد و شبکه روابط یا مشارکت است و این دو جزء، بیانگر جنبه های کیفی و کمّی سرمایه اجتماعی میباشند (موسوی، 1391: 147). از این دیدگاه اعتماد، اولین جزء سرمایه اجتماعی است که به نوع ارتباط بین افراد مربوط میشود. نظریهپردازانی مانند گیدنز، بین انواع اعتماد تمایز قایل میشوند و سه گونه اعتماد را مطرح میکند: اعتماد بنیادی، اعتماد بین شخصی و اعتماد به نهادها. در اعتماد به نهادها، افراد میتوانند دربارهی میزان ارزش اعتماد نسبت به نظامهای انتزاعی نظیر نهادها دارای باورهایی باشند. اعتماد به افراد خاص، میتواند در سطح خرد سرمایه اجتماعی مهم باشد. ولی اعتماد به نهادها برای سرمایه اجتماعی در سطح ملی، ویژگی مهمتری محسوب میشود. دومین جزء سرمایه اجتماعی، شبکهی روابط است که بیانگر پیوندهای عینی بین افراد و یا به عبارت دیگر، ارتباطات آنها با یکدیگر است(همان: 148). پیوندهای بین افراد نیز میتواند، دو نوع باشد:
الف) افراد میتوانند به شیوهی غیررسمی از طریق انتخاب دوستیها و انواع پیوندهای شبکهای، با یکدیگر در ارتباط باشند. به عبارت دیگر هر فردی دارای شبکهی اجتماعی است که این شبکه، میتواند حاوی انواع رابطه نظیر دوستی یا پیوندهای عاطفی، نزدیکی در فضا مانند همسایگی، روابط خویشاوندی و نظیر آن باشد. ب) افراد میتوانند به شیوهی رسمی، از طریق عضویت در انجمنها و گروههای داوطلبانه با دیگران در ارتباط باشند (همان: 150).
با کاوش نظری در باب مشارکت اجتماعی، در مییابیم که مشارکت اجتماعی، دربرگیرندهی انواع مختلف کنشهای فردی و گروهی است که به منظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تاثیر نهادن بر فرایندهای تصمیمگیری دربارهی امور عمومی انجام میشود. بنابراین مشارکت میتواند در دو سطح مطرح باشد:
الف) بعد ذهنی مشارکت، همان تمایل به مشارکت اجتماعی است که در نتیجه اعتماد و سایر عوامل زمینهساز در افراد ایجاد میشود. ب) بعد عینی و رفتاری مشارکت اجتماعی که به صورت عضویت، نظارت، اجراء و تصمیمگیری بروز میکند که همان پیوند عینی افراد است. بنابراین با تامل در این تعریف متوجه میشویم، مشارکت اجتماعی همهی عناصر سرمایه اجتماعی را در بر دارد و به عنوان یکی از مولفههای سرمایه اجتماعی، سبب شکلگیری سرمایه اجتماعی میشود. از طرفی دیگر خود سرمایه اجتماعی با دو عنصر اعتماد و شبکهی روابط، میتواند عامل مشارکت و توسعه جامعه شود. از این دیدگاه میتوان گفت که: مشارکت اجتماعی تحقق نمییابد مگر با وجود تحقق مولفههای سرمایه اجتماعی و سرمایه اجتماعی تحقق نمییابد مگر با تجلی شاخصهایی مانند اعتماد و پیوندهای میان افراد با نهادهای رسمی و غیررسمی(موسوی، 1391: 150- 151).
اهداف اقتصادی مشارکت
مردم از طریق مشارکت در تصمیمات، بهتر می توانند از دانش، تجربه، فراست و بصیرت آنهایی که کار را عرضه می کنند، با توجه به بهبود روش ها در جهت بهبود و گسترش روابط کار در سازمان ها و جامعه مفید فایده باشند، زیرا:
1-امکان کمک به کار و استفاده بهتر از منابع را فراهم می آورد.
2-نظرات و اندیشه های مختلف مورد بحث و نقد قرار می گیرد.
3-مردم تصمیماتی را که خود در اتخاذ آن شرکت داشته باشند بهتر می پذیرند.
4-مردم در اتخاذ تصمیماتی که در وضعیت آنها تاثیر مثبت می گذارد، مشارکت بیشتری خواهند کرد.
5-مشارکت مردم در امور عامل تحرکت در کارایی مدیریت خواهد شد .
در چه موقعی مشارکت به وفاق اجتماعی می انجامد؟
این که چه وقت مشارکت باید ترغیب شود و این که اثر همکاری و سازگاری آن کدامند، یافته های زیر یادآوری می شوند:
1-در موارد بسیاری، مجریان و مدیران اغلب از مفهوم مشارکت اکراه دارند و بر این باورند که ناموجه است. مثلاً بررسی اخیری از مدیران اجرایی بازرگانی نشان داد که اغلب آنان ( 79 درصد ) احساس می کنند که اعضای مدیریت سطح بالا بهتر از هر کس دیگر مسایل را می دانند و حق دارند آن گونه که صلاح می بینند به اتخاذ تصمیمات سازمانی بپردازند.
2-مطالب قابل توجهی در اختیار است که نشان می دهد زیردستان از مشارکتن در فرآیند تصمیم گیری لذت می برند. مردم مایلند در تصمیماتی که از نظر آنان حائز اهیت است سهمی داشته باشند و این مشارکت اغلب تعهد نسبت به تصمیم گروهی و پذیرش آنان را افزایش می دهد. بدین سان، انگیزش و خشنودی می توانند به گونه ای مثبت تحت تاثیر قرار گیرند.
3-تاثیرمثبت مشارکت حدودی دارد. تصمیمات باید از دیدگاه مشارکت کنندگان مهم و مربوط تلقی شوند. مساعدت های آنان باید به راستی مورد توجه قرار بگیرد، تصمیمات باید در زمینه هایی باشند که مشارکت کنندگان در آن تبحر دارند. اغلب مردم نمی خواهند در هر تصمیمی شرکت داشته باشند، به ویژه در تصمیماتی که برایشان اهمیتی ندارند یا در مورد آنها چیزی نمی دانند، لیکن اگر مساعدتی به عمل بیاورند می خواهند مساعدت آنان جدی گرفته شود.
2-4-6 مشارکت اجتماعی در جهان
طرح مشارکت اجتماعی به مفهوم عمومی آن یعنی بنا به قول بیرو به معنای سهیم شدن در منافع حاصل از یک کار جمعی یا عضویت در گروه خاص و فعالیت در یک عمل گروهی ، تاریخی به اندازه زندگی اجتماعی بشر دارد . از این جهت می توان نخستین گروهی که از انسان های اولیه تشکیل شده است را یک جامعه مشارکتی نامید ، زیرا زندگی انسانی بدون سهیم شدن آنها در فعالیت های دسته جمعی و گروهی خاص امکان ناپذیر است بشر موجودی اجتماعی است و بدون شرکت کردن در فعالیت های جمعی زندگی او بی معنی است انسان از آغازین روز زندگی خود بر کره خاکی نوعی تقسیم کار را بوجود آورده است که این تقسیم کار در کنار این که او را برای به فعلیت در آوردن استعدادهایش توانا ساخته امر مشارکت افراد را در امور زندگی انسانی نیز میسر ساخته است . این شکل از مشارکت را که به طور کلی بدان اشاره کردیم به نوعی می توان مشارکت از روی ضرورت دانست زیرا انسان ها در صورتی که به آن دست نزنند حیات جمعی آنان تهدید می شود .
مشارکت اجتماعی به معنای خاص آن به نوعی با مفهوم مشارکت سیاسی و مخصوصاً حق رای دادن شدیداً عجین شده است . بر اساس این برداشت خاص مشارکت اجتماعی را می توان در دنیای غرب محصول انقلابات دموکراتیک دانست . در حوزه فعالیت سیاسی پس از انقلاب فرانسه مباحث مربوط به برابری رای و راس مطرح شده و پس از آن در سایر نقاط دنیا منتشر می شود . بنا به عقیده گیدنز " دولت دارای حاکمیت در آغاز دولتی نبود که شهروند آن از حقوق مشارکت سیاسی برخوردار باشد . این حقوق تا اندازه زیادی از طریق مبارزاتی که قدرت شاهان را محدود کرده ، یا عملاً آنان را بر انداختند – گاهی از راه انقلاب ، مانند موارد فرانسه یا ایالات متحده – کسب گردیدند . " ( گیدنز ، ۱۳۷۷ ، ۳۲۷ (
در حوزه فعالیت اقتصادی مفهوم مدرن مشارکت را می توان پس از ایجاد شرکت های تعاونی مورد توجه قرار داد که اولین نوع آن را اصول راچدیل مشخص می سازد . در حوزه فعالیت مدنی(socital or civic participation )حق مشارکت انسان ها همراه با مسئله شهروندی مطرح می گردد . و در حوزه فعالیت فرهنگی در دهه های اخیر است که مسئله برابری فرهنگ ها طرح گردیده است اگرچه تا پذیرش حق مشارکت همگان در این زمینه احتمالاً بشر در حال حاضر با نوعی تردید مواجه است ولی جنبش های قومی زمینه را برای پذیرش برابری در این زمینه نیز فراهم کرده اند
.
2-4-7 مشارکت اجتماعی در ایران
ایران به عنوان بخشی از دنیای جهان سوم نظیر اکثر این گونه کشورها با مقیاس های کشورهای توسعه یافته در زمینه مشارکت اجتماعی قابل بررسی نیست ولی اگر بخواهیم شیوه های مشارکت اجتماعی را در ایران بررسی نماییم مانند تیپولوژی جهانی آن دارای دو گونه مشارکت اجتماعی به معنای عمومی و سنتی و نیز مشارکت اجتماعی به معنای مدرن و جدید آن خواهد بود
شیوه های سنتی مشارکت اجتماعی عمدتاً شکل بومی و منطبق بر نیاز و ناشی از نیاز را دارد ، در زمینه سیاسی نوعی حاکمیت استبدادی ، در زمینه اقتصادی نوعی زندگی مشارکتی بر اساس محیط های متفاوت طبیعی مانند بنه ها و … در زمینه روابط اجتماعی و مشارکت مدنی نوعی بی اعتمادی ناشی از خرده فرهنگ دهقانی و در زمینه فرهنگی نیز ملغمه ای از مشارکت و تضاد ناشی از تنوع قومی ، مذهبی ، و … به چشم می خورد .
گونه های جدید مشارکت اجتماعی در ایران بیشتر ناشی از نوعی تحول برونزا است ، مشارکت در زمینه سیاسی تقریباً از زمان انقلاب مشروطه که عمده ترین هدف آن بر اساس الگوی خارجی نظام های مشروطه محدود کردن قدرت شاه است طرح گردید ، لیکن تحقق عملی آن قبل از انقلاب اسلامی بامشکلات زیادی مواجه بود که در حال حاضر از مشکلات آن کاسته شده و با مروری بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می توان دریافت که تلاش قانون گذار در این جهت بوده است که نوعی اساس مردمی – الهی برای حاکمیت در ایران پی ریزی کند و زمینه را برای دخالت مردم و مشارکت آنان فراهم سازد.
.مشارکت اقتصادی طرحی است که در ایران قبل از انقلاب نیز شکل جدید آن با تشکیل تعاونی های تولید و مصرف به چشم می خورد و در کنار بخش های دولتی و خصوصی اقتصاد ایران طبق قانون اساسی بخش دیگری از اقتصاد کشور را شکل می دهد . البته علیرغم تلاش های زیاد ، به خاطر عوامل متعددی رشد این بخش از اقتصاد ایران رشد امید بخشی نبوده است.
مشارکت مدنی و طرح حقوق شهروندی در ایران تقریباً در اول راه است ، وچون الگوی مناسب یا ذهنیت تاریخی کافی و عوامل زمینه ساز مورد نیاز وجود ندارد به همین دلیل این بخش از مشارکت نیز فعلاً با مشکل مواجه است .
مشارکت فرهنگی بخش دیگری از مشارکت اجتماعی را تشکیل می دهد ، در این زمینه باید به بخش های مختلف نظام فرهنگی ایران توجه کرد ، در زمینه تفاوت های زبانی ایران کشوری است که در آن هیچ قومی اکثریت مطلق را ندارد ، ولی در دوره شبه مدرنی که آغاز آن به حاکمیت پهلوی اول بر می گردد با شروع سیاست ملت سازی فرمایشی طراحی شده توسط انگلیسیها شعار زبان واحد ملت واحد طرح گردید که جنبه نرم افزاری و ایدئولوژیک آن توسط سخنگویانی مانند احمد کسروی و جنبه سخت افزاری و نظامی اش نیز توسط رضاخان و محمدرضاخان تحت پوشش قرار گرفت. مسائل و مشکلات پیش آمده پس از انقلاب برای نظام نوپای تشکیل شده در ایران تاکنون فرصت کافی را برای تفکر و مباحثه در زمینه مشارکت فرهنگی تمام اقوام ساکن در ایران برای ایفای نقش تاریخی و تمدن سازی آنها فراهم نکرده است .
راهکارهای توسعه مشارکت در جوامع شهری
۱- آموزش زیر بنای توسعه فرهنگی و اجتماعی است. آحاد توده مردم با آگاهی از شیوه های مشارکت ، چگونگی فعالیت در آن ، نتایج و پیامدهای مشارکت اجتماعی می توانند با حضور خود میزان و شمول آن را ارتقاء دهند.
1- اعتماد اجتماعی مولفه بسیار مهم در امر مشارکت است. اعتماد افراد نسبت به هم ،اعتماد افراد نسبت به نهادها و دولت و بالعکس سبب توسعه و تعمیق مشارکتهای اجتماعی می شود .
۳- وجود فضای باز سیاسی ، امکان نقد و نقادی ، امکان تصمیم گیری و تصمیم سازی در امور شهری ، و به طور کلی همه گیری شیوه های دموکراتیک در زوایای مختلف زندگی شهری و تغییر ساختارها در این جهت،تنوع و بسط مشارکت های اجتماعی را به دنبال خواهد داشت.
۴- تقویت و توسعه زمینه های مشارکت اجتماعی مردم در برنامه ریزی های شهری از طریق بهبود شیوه های مدیریت شهری
۵- تشویق فعالیت های جمعی و گروهی.
۶- تمرکز بر آموزش گروهی به جای آموزش انفرادی.
وجود عوامل زیر نیز در افزایش مشارکت اجتماعی و سیاسی مردم تاثیرگذار است :
۱- قانون اساسی کشور اجازه دهد که قشرهای وسیع تری به مجالس یا دیگر پست های انتخاباتی راه یابند.
۲-مردم این گونه برداشت کنند که گروه حاکم در کشور تغییر پذیر است.
۳- امکان تماس بین مردم و مسئولان آسان و زیاد باشد .
فعالیت هایی که رسانه های گروهی در این زمینه می توانند داشته باشند به قرار زیر است :
۱- بررسی عملکرد طبقات ذی نفوذ در دوران پهلوی و تاثیر منفی انها بر مشارکت مردم
۲- تشکیل میزگردهایی برای ارائه راهکارهای عملی استفاده از ظرفیت مشارکتی جوانان در امور سیاسی و اجتماعی
۳- نشان دادن الگوهای موفق دیگر کشورها در زمینه استفاده از جوانان در عمران و آبادی روستاها
۴- پخش گزارش از عملکرد شوراهای اسلامی روستاها و شوراهای کار و بررسی مشکلات روستائیان و کارگران بیش از گذشته
یکی از بهترین راه های بسیج مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم ، بهره گیری از گرو ههای کوچک و منسجم است، زیرا این گروهها توانایی بسیج سریع افراد را دارند. زیرا بیشتر افراد توانایی همسان کردن هویت خود با گروههای بزرگ واسط مانند احزاب و گروههای انتزاعی مانند ملت را ندارند گروههای واسط این فراگرد و همسان سازی را تسهیل می کنند. ممکن است برای یک شخص عادی و کارگر یا کشاورز ، حضور و مشارکت در یک حزب یا گروه سیاسی جاذبه ای نداشته باشد ، اما در یک گروه کوچک مانند تعاونی کشاورزی به آسانی مشارکت می کنند. گروه های ذی نفوذ کوچک با ادغام خود در سازمان های بزرگ تر ، در سطح ملی به ایجاد وحدت ملی کمک می کنند و سبب می شوند هر نوع بسیج و مشارکت از طریق آن ها انجام شود؛ برای مثال چون یک انجمن پزشکان در سطح شهر به یک انجمن سراسری پزشکی در سطح کشور پیوسته است ، احساس جمعی و ملی در اعضا پدید می آید . برخی از تحلیلگران و پژوهشگران ، یکی از دلایل شکست انقلاب های پیش از انقلاب اسلامی ، مانند مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت را نبود گرو هها و سازمان های تشکیلاتی مناسب می دانند .از طرف دیگر ممکن است گروه های ذی نفوذ کوچک با تسلط بر فرایندهای حکومتی و جایگزین شدن نظر انان به جای نظر نمایندگان منتخب پا جای پای آنان بگذارند. و این خطر است . به دلیل جایگاه دو گانه گروههای نفوذ ، تبیین صحیح نقش آنان در جامعه اسلامی ما ضروری است ، از این رو پیشنهاد می شود وسایل ارتباط جمعی با معرفی گروههای نفوذ مربوط به هر بخش ، مردم را به عضویت و مشارکت در این گروهها تشویق کند. هر چه نقش توده مردم در این گروه ها زیاد باشد، مشارکت افزایش و خطر انحراف گروه های ذی نفوذ کاهش می یابد .
یکی از راهکارهای گسترش مشارکت اجتماعی وسیاسی استفاده از شخصیت های محبوب و چهره های شناخته شده در جامعه می باشد برای مثال حضور یک شخصیت محبوب سیاسی ، علمی ، ورزشی یا خانوادگی ، می تواند عامل مهمی در جلب توجه افراد جامعه و افزایش علاقه او به مشارکت اجتماعی باشد . که رسانه هایی چون تلویزیون در این امر می توانند حداکثر مشارکت اجتماعی را به بار بیاورند .
توجه به فرهنگ های محلی مناطق گوناگون کشور توسط برنامه های صدا و سیما می تواند مشارکت اجتماعی را باعث شود . اما نکاتی در این زمینه باید مورد توجه باشد :
۱- برنامه ها ، نوشته ها و تولیدات رسانه ها از خواسته ها و نیازهای مردم سرچشمه بگیرد .
۲-افرادی مسئول تهیه ، نگارش یا تدوین آن باشند که بطور کامل با فرهنگ آن مناطق آشنایی داشته باشند .
۳- باید کوشید به گونه ای از واکنش مخاطبان آگاه شویم .
مشارکت عامه مردم در پیشرفت کشور
این کار اساساً یک راه ایجاد تحرک در مردم یک کشور است به نحوی که تا حد امکان آنان را در کوشش در راستای پیشرفت سهیم نمود. مشارکت دادن افراد در منافع در جهت وفق دادن و تطبیق بیشتر مردم با سازمان ها است . سهیم ساختن مردم در امور اجتماعی ، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و … در واقع کمک به وفاق اجتماعی و تطبیق مردم و دلبستگی به نظام و کشور است . اهداف معنوی ( اخلاقی) مشارکت در بافت معنوی یا اخلاقی ، منظور از لوح مساله مشارکت در تصمیم گیری آن است که پیشرفت فردی و کوشش فرد بر طبق مفهومی از حقوق بشر و شان و مقامی که برای آن قائل شده است رواج داده شود. در اعلامیه ۱۹۴۸ حقوق بشر آمده است : تمام افراد بشر آزاد به دنیا آمده اند و از لحاظ شان و مقام و حقوق خود با هم مساویند. افراد بشر از موهبت عقل و وجدان برخوردارند و شایسته است که نسبت به همدیگر با روح برادری برخورد نمایند ( ماده ۱ ) هر کس به عنوان عضوی از جامعه مستحق کسب حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که لازمه شان و مقام و رشد شخصیت آدمی است، می باشد .
تصمیم گیری و وفاق اجتماعی
الگوهای تازه تر تصمیم گیری بر محیط تصمیم گیری متمرکز شده اند و تقریباً همه نظریه های مربوط به این موضوع حاکی از آنند که هنگامی که گروه با موفقیتی نامطمئن یا پیش بینی ناپذیر ومتحول مواجه است، باید ساختار گروهی بسیار انعطاف پذیری به کار ببرد؛ باید هر گونه تلاش به عمل آید تا با استفاده از انواع مختلف افراد، کاوش کامل در همه اندیشه ها، مشارکت تام و تمام اعضا و ترغیب جوی آرام بخش و سبک مدیریت غیرآمرانه، بر خلاقیت افزوده شود.
ساز و کارهای دست یابی به مشارکت
۱- دخالت دادن در فرآیند تصمیم گیری
لازم است به مردم فرصت مشارکت در تنظیم اهداف و راهبردهای مناسب برای بهبود مداوم داده شود.
۲- مجهز کردن مردم به دانش ها ومهارت های مورد نیاز .
از آنجایی که منابع انسانی بزرگترین سرمایه برای هر سازمانی باشد، لازم است در زمینه آموزش سرمایه گذاری شود. اعطای قدرت و اختیار به کارکنانی که دانش و تخصص لازم برای حل مسایل و انجام تصمیم گیری های لازم را ندارند، هدایت کردن آنها به سوی انجام اشتباهات است .
۳- به وجود آوردن اهداف فردی و سازمانی
کارکنان معمولاً از اهدافی حمایت می کنند که قادر به درک آن باشند، به منظور مشارکت داشتن کارکنان لازم است اهداف کوتاه مدت و بلند مدت سازمان به صورت ساده و قابل فهم تبیین شود.
اهمیت مشارکت در فرآیند نوسازی جامعه
دانیل لرنر در مطالعه ای که در سال ۱۹۵۲ در مورد شش کشور خاور میانه از جمله ایران انجام داد، بین شهرنشینی سواد، میزان مشارکت و دسترسی به رسانه ها ارتباط نزدیکی یافت . به عقیده لرنر جامعه جدید مشارکتی است . فراگرد نوسازی حرکت از جامعه سنتی به طرف جامعه مشارکت جو می باشد.
مصادیق مختلف مشارکت
الف) مشارکت در زمینه سیاسی به صورت شرکت در انتخابات .
ب) مشارکت در زمینه اقتصادی به صورت فعالیت در بازار و افزایش درآمد
ج) مشارکت در زمینه اجتماعی به صورت استفاده از رسانه ها .
د) مشارکت در زمینه روانی به صورت همدلی و تحرک روانی جلوه می کند.
عناصر ( ارکان ) اساسی مشارکت :
بر طبق گزارش تحقیق موسسه تحقیقات اجتماعی سازمان ملل ، مشارکت در بردارنده سه عنصر اصلی است:
۱- سهیم شدن در قدرت
۲- کوشش های سنجیده گروه های اجتماعی برای در دست گرفتن سرنوشت و بهبود اوضاع زندگی
۳- ایجاد فرصت هایی برای گروه های فرودست
عنصراساسی تقویت کننده مشارکت (وفاق اجتماعی )
یکی از عوامل مهمی که با مشارکت همبستگی زیادی دارد، نظام آموزشی و امر تعلیم و تربیت می باشد؛ زیرا این نهاد دارای کارکردهایی همچون ایجاد و افزایش حس وظیفه شهروندی ، شیفتگی ،علاقه و مسوولیت سیاسی می باشد و نیز باعث افزایش ویژگی های شخصیتی مثل اعتماد به نفس ، احساس برتری ، نظم و تشکل فکری می گردد.
موانع مشارکت
مشارکت به عنوان فرآیند قدرت گرفتن نوعی گذر از حکومت های سنتی است . لذا هم با دشواری هایی روبرو است و هم تصور این که دولت ها و سازمان های تثبیت شده محلی، بخشی از قدرت و اختیاراتشان را به دیگران واگذار کنند، کمی مشکل به نظر می رسد . مشارکت به عنوان روند کسب قدرت ناگزیر ساختارهای بوروکراتیک موجود را به مبارزه می طلبد، بنابراین طبیعی است اگر این ساختارها به یکی از اصلی ترین موانع بر سر راه مشارکت ( سیاسی ) تبدیل شوند.
در کشورهای جهان سوم، دو مانع بزرگ در سر راه مشارکت مردم با حکومت ها وجود دارد:
نخست شکاف بسیار عمیقی که میان نخبگان و توده مردم وجود دارد به نحوی که در پاره ای از این جوامع بیش از ۹۰ درصد از جمعیت به کلی فاقد هرگونه آگاهی و حتی تصوری از شیوه زندگی ۱ تا ۲ درصد هموطنان خود است . این امر ناشی از ساخت این جوامع است .
دوم، وابستگی سیاسی و اقتصادی این جوامع به جهان استعمارگر است که منشا این اعتقاد عمومی است که تصمیم های اساسی در خارج گرفته می شود وآنچه به صورت فراگرد مشورت تجلی می کند در واقع چیزی جز فراگرد تصمیم گیری نیست . در این جوامع قسمت عمده ای از جمعیت به لحاظ شرایط فرهنگی و اجتماعی خاص خویش که فاقد پژوهش و آگاه اند؛ قادر به مشارکت فعال در ساختمان جامعه نیستند؛ هدف ها برایشان دور و وسایل رسیدن به آن چنان غیرملموس است که هیچ انگیزه ای میل به مشارکت را در آنها ایجاد نمی کند. آگاه ساختن مردم بر اساس مشارکت آنها در یک کار دسته جمعی ، آگاه نمودن برای ایجاد انگیزه ، آگاه نمودن برای درک عمل، آگاه نمودن به منظور احترام و اعتنا به شخصیت افراد و ایجاد مسوولیت در آنها است .
2-5- نظرات جامعه شناسان درباره مشارکت
نظریه های مربوط به مشارکت اجتماعی به حدی پراکنده و عمومی هستند که از یک طرف با مقداری اغماض می توان گفت که اکثر نظریه های جامعه شناختی بخشی از مباحث خود را به شکل غیر مستقیم به تبیین مشارکت اختصاص داده اند . و از طرف دیگر با مقداری حساسیت بیشتر می توان گفت مطلب چندان زیادی در بین جریان های اصلی جامعه شناختی در زمینه مشارکت وجود ندارد .
آنتونی داونز انگیزش اقتصادی را عامل مشارکت می داند . وی یک فرد محاسبه گر عقلانی را مطرح می کند که می کوشد هزینه ها را به حداقل و منافع را به حداکثر برساند و در سیستمی عمل می کند که در آن احزاب برای به حداکثر رساندن رای فعالیت می کنند و … شهروندان به طور عقلانی رفتار می کنند . افراد در شرایطی که درک منافع خود را دشوار می یابند و پیش بینی نتیجه دشوار است کمتر مشارکت می کنند ولی در انتخاباتی که مبارزات در آ ن شدید است ، در انتخابات مهم و در انتخاباتی که در آن مسائل به روشنی تعریف شده اند معمولاً تعداد شرکت کنندگان بیشتر است.
اولسن معتقد است نفع شخصی عقلانی فرد را وادار می کند هزینه های مشارکت در گروه یا عمل جمعی را در مقابل منافع عضو گروه بودن بسنجد . به نظر وی مشارکت می تواند نیازهای دیگری را برآورده سازد که نیازهای روانی از این جمله است.
میلبرات و گوئل عدم مشارکت را به عواملی مانند بی تفاوتی ، بدبینی ، بیگانگی و بی هنجاری نسبت می دهند که باید بین این حالت ها تمایزی برقرار کرد به نظر آنها بین مشارکت سیاسی و اثر بخشی سیاسی نیز همبستگی بالایی وجود دارد .
به نظر راش عدم مشارکت یا مشارکت به میزان کم ممکن است نتیجه عواملی باشد که تا اندازه زیادی خارج از کنترل فرد است ، آشکارتر از همه در جایی است که به گروه های معینی از افراد حق رسمی یا قانونی برای مشارکت داده نمی شود یا با زور از استیفای حقوق انها و خواست شان برای پرداختن به فعالیتی سیاسی جلوگیری می شود و…
از نظر سالکی " اعتماد متقابل ، شناخت نیاز مشترک ، میل به مشارکت و همکاری ، احترام به اصل آزادی ، انتخاب و خود مختاری زمینه را برای مشارکت افراد فراهم می کند . " ( سالکی ، ۱۳۶۹ ، ۴۸)
سراج زاده توسعه را یکی از عوامل گسترش مشارکت می داند . " بطور کلی ، هرچه روند توسعه گسترش یابد و بر شاخص های مربوط به آن افزوده شود ، روحیه و زمینه مشارکت افراد در امور سیاسی افزایش می یابد . در جامعه سنتی مبتنی بر اقتصاد کشاورزی ، مشارکت سیاسی به اشرافیت زمیندار و گروه کوچک دیوانسالاران دولتی و لشکری محدود است . با آغاز جریان صنعتی شدن و افزایش شهر نشینی و رونق تجارت و گسترش ارتباطات ، طبقه متوسط شهری و بورژوازی ، صاحب نفوذ و منافع سیاسی می گردد و خواهان مشارکت در قدرت سیاسی می شود . ادامه روند توسعه ، مردم عادی و توده های کشاورز و کارگر را نیز به مجموعه افراد خواهان نقش در اداره امور سیاسی جامعه وارد می کند . " ( سراج زاده ، ۱۳۷۲ ، ۴۲۵ )
سراج زاده در تشریح دلایل شرکت بیشتر مردم در فعالیت سیاسی به طور ضمنی به عوامل زیر اشاره می کند :
۱- با توسعه نقش دولت در اداره امور جامعه و تاثیر بیشتر آن بر زندگی توده مردم ، افراد برای دخالت در سیاست تشویق می شوند .
۲- نامتعادل بودن نوسازی عامل دیگری برای افزایش مشارکت سیاسی است " صرفنظر از اینکه حکومت تا چه حد خود را به تساوی توسعه نواحی و قومیت ها پای بند کرده باشد ، اختلاف ضریب های رشد طبقات و مناطق ، همواره یکی از محرک های اعتراضات سیاسی بوده است " .
۳- تعارض بین مدرنیزاسیون و برخی نهادها ی سنتی مخصوصاً دین عامل دیگری برای رشد فعالیت های سیاسی است . مخالفت دین با برخی جنبه های توسعه منجر به بسیج توده مردم و مقابله با برنامه های غیر دینی دولت می شود .
۴- رشد ارتباطات جمعی منجر به رشد آگاهی و دخالت در سیاست می شود . و عواملی مانند ترویج آموزش و پرورش ، حمل و نقل بیشتر ، افزایش ارتباط بین شهر و روستا ، رواج استفاده از رادیو و تلویزیون ، و استفاده از مطبوعات در این زمینه موثر است . ( همانجا (
دانیل لرنر در مطالعه خود ( در سالهای ۵۲-۱۹۵۱ ) درباره شش کشور خاورمیانه از جمله ایران رابطه نزدیکی را بین شهرنشینی ، سواد ، مشارکت و دسترسی به رسانه ها بدست آورد . لرنر جنبه های مختلفی را برای مشارکت در نظر می گیرد " مشارکت در زمینه سیاسی ، به صورت شرکت در انتخابات ، در زمینه اقتصادی ، به صورت فعالیت در بازار و فزایش درآمد و در زمینه فرهنگی ، به صورت استفاده از رسانه ها و در مشارکت روانی به صورت همدلی و تحرک روانی جلوه می کند . ( همان ، ۴۲۷)
نظریه لرنر هم در سطح جامعه کوچک و هم در سطح جامعه بزرگ قابل استفاده است . " مشارکت در جامعه کوچک نوعی تحرک روانی ایجاد می کند که می توان آن را در شخصیت پویا و فعال ، قدرت انطباق ، ابتکار و نوآوری در سطح فردی ، افزایش میزان مشارکت سیاسی و اقتصادی در سطح جامعه بزرگ مشاهده کرد. " ( همان ، ۴۲۸ ( هیگینز معتقد است که " شهر مشارکت اجتماعی و سیاسی بیشتر ، اشتغال زنان ، موقعیت اکتسابی و راه های فوق العاده زیادی را برای تحرک اجتماعی مهیا می سازد . " ( زارع ، ۷۲ ، ۴۰۵(
دورکیم52 با طرح تئوری همبستگی اجتماعی، مشارکت را چگونگی عمل، تفکر و احساس میداند که خارج از فرد بوده و دارای قوه اجبار و الزام هستند و به واسطهی آن، خود را بر فرد تحمیل میکنند. از این تعریف به روشنی بر میآید که دورکیم مشارکت را در واقعیتهای بیرون از اشخاص (محیط بیرونی) جستجو میکند و دو معیار را برای تعیین خصوصیات مشارکت به کار میگیرد:
الف) بیرونی بودن حالات عمل، فکر و احساس در رابطه با اشخاص
ب) جبر و فشاری که اشخاص تحمل میکنند (علفیان، 1379: 91-92).
دورکیم با طرح نظریهی وجدان جمعی و فردی بر متغیّر بودن، شدت و وزن اعمال وجدان جمعی در جوامع مختلف توجه داشته و جوامع را براساس درجه فشاری که وجدان جمعی بر افراد آن، وارد میآورد و درجهی خودمختاری که برای وجدانهای فردی گذاشته است، متفاوت میداند و بر این اساس به دو نوع همبستگی در جامعه قائل است:
1.همبستگی مکانیکی : این نوع همبستگی از راه تشابهها و تجانسها به وجود میآید و مجموعهای کموبیش سازمانیافته از اعتقادات و احساسات مشترک میان تمامی اعضای گروه است. این همبستگی در صورتی ممکن است که شخصیت فردی در شخصیت جمعی حل و محو گردد.
2.همبستگی ارگانیکی : این نوع همبستگی براساس افتراقها است که به میزان رشد و گسترش تقسیم کار اجتماعی و تفکیک وظایف، در جوامع پیشرفته صنعتی به وجود میآید (موسوی، 1391 :63)
میزان مشارکت افراد در وجدان جمعی، در جوامع با همبستگی مکانیکی که فاقد تقسیم کار جدید میباشند، به گونهای است که تقریباً تمامی هستیهای فردی تابع احساسات مشترک است. در جوامع نوین با همبستگی ارگانیک و تقسیم کار جدید یا تمایزپذیری اجتماعی، گرچه گسترهی آزادی فردی توسعهیافته است، هرکس آزاد است به میزان زیادی از اوضاع و احوال به دلخواه خویش فکر کند، بخواهد یا عمل کند (توسلی، 1382: 72). از نظر دورکیم برخلاف جوامع بدوی که در آن افراد بلاواسطه با دولت و جامعه ارتباط یافته و در آن مشارکت مییابند، در جوامع جدید بین افراد و جامعه باید سازمانهای میانجی قرار بگیرد. این سازمانهای واسطه، مشارکت افراد در حیات اجتماعی را تضمین میکند و فقدان این سازمانها، وضعیتی را به وجود میآورد که دورکیم "بی شکلی اجتماعی" مینامد (همان: 73).
دورکیم از برجستهترین نظریهپردازان مبحث انسجام اجتماعی است. وی، با مشاهدهی نابسامانیهای جامعهی زمان خود و در پاسخ به این سوال که چه چیز سبب میشود جامعه دچار فروپاشی نشود، نظریهی انسجام اجتماعی را ارائه نمود. دورکیم، همبستگی را از نوع روابط عاطفی مثبت دانسته و از "حس همبستگی" نام میبرد. به نظر دورکیم نقش تقسیم کار، این است که میان دو یا چند نفر حس همبستگی ایجاد کند (دورکیم، 1369: 196).
او به نقش همبستگی اجتماعی در گسترش و تقویت ارتباطات اجتماعی اشاره نموده و معتقد است هر جا همبستگی اجتماعی نیرومند باشد، عامل نیرومندی در نزدیک کردن افراد به هم خواهد بود و باعث تشدید تماسهای آنان و بیشتر کردن فرصتهای ارتباطشان با یکدیگر خواهد شد. به عبارت دیگر هر چه اعضای یک جامعه همبستهتر باشند، روابط گوناگون خود را با یکدیگر یا در حالت دسته جمعی با گروه بیشتر حفظ میکنند (آبراهامز، 1369: 196).
ماری لوین با برقراری رابطه بین انفعال و بیگانگی ( بر اساس تیپولوژی سیمن ( به تعیین حدود آسیب شناختی مشارکت در یکی از انتخابات شهرداری بوستون آمریکا پرداخته است ، وی معتقد است که گروه های اجتماعی مختلف ، از نظر احساس هریک از جنبه های چهارگانه بی قدرتی ، بی معنایی ، بی هنجاری و از خود بیزاری ، در شرایط متفاوتی به سر می برند ؛ به این معنا که اقلیت ها و گروه های کم درآمد ، بیشتر در معرض احساس بی قدرتی هستند ، تحصیل کرده ها بیشتر دچار احساس بی معنایی می شوند ، احساس بی هنجاری ، بیشتر در میان گروه هایی با درآمد بالا و بازرگانان یافت می شود و کم درآمدهای دارای مسئولیت اجتماعی بیشتر از سایر گروه ها از احساس خود بیزاری رنج می برند.
راش به رابطه بین بیگانگی و خشونت با مشارکت توجه می کند به نظر وی بیگانگی ممکن است به مشارکت یا عدم مشارکت منجر شود فردی که نسبت به جامعه بطور کلی یا نظام سیاسی بطور مشخص احساس خصومت می کند ، ممکن است از همه انواع مشارکت کناره گیری کند و به صف افرادی که کاملا بی تفاوت هستند بپیوندد یا ممکن است در سطوح مختلف مشارکت فعال شود . مشارکت لزوما متضمن پذیرش نظام سیاسی نیست و بیگانگی می تواند هم بوسیله فعالیّت سیاسی و هم با عدم فعالیّت ابراز گردد.
.
به همین گونه ، خشونت ممکن است در سطوح مختلف سلسله مراتب و آشکار تر از همه به صورت تظاهرات خیابانی خشن یا آشوب نشان داده شود یا از طریق سازمان های گوناگون سیاسی و شبه سیاسی که ممکن است خشونت را وسیله مناسبی برای دستیابی به هدفهای خود بدانند به کار گرفته شود . به نظر راش مدارک و شواهد فراوانی وجود دارد که مشارکت سیاسی در تمام سطوح بر طبق پایگاه اجتماعی – اقتصادی ، تحصیلات ، شغل ، جنسیت ، سن ، مذهب ، هویت ، ناحیه و محل سکونت ، شخصیت و محیط سیاسی یا زمینه ای که در آن مشارکت صورت می گیرد فرق می کند …افرادی که در معرض تعدادی ویژگی ها یا فشارهای تقویت کننده قرار می گیرند بیشتر احتمال دارد در سیاست مشارکت کنند تا افرادی که در معرض فشارهای دو سویه هستند .
امروزه بیشترین توافق در این زمینه وجود دارد که اعتماد نتیجه برهمکنش های اجتماعی در گروهها ،انجمن ها و فعالیت های اجتماعی است از این رو اعتماد را می توان یکی از از عناصر مهم و حیاتی در امر مشارکت تلقی کرد .اعتماد افراد به هم ،اعتماد افراد به نهاد و دولت و بر عکس ، یعنی دولت به شهروندان ،سبب توسعه و تعمیق مشارکتهای اجتماعی می شود .اهمیت اعتماد اجتماعی از آن جهت مورد توجه است که این متغییر ها با بسیاری از متغییر های موجود در جامعه در جامعه از جمله مشارکت در پروژه های اقتصادی دلارای همبستکی است ومشارکت اجتماعی و اقتصادی از جمله پیامدهایی هستند که می توان انتظار داشت در شرایط وجود اعتماد اجتماعی بالا ، زمینه مناسب تری برای تحقیق پیدا کند اگر این اعتماد از حد فردی به سطح اجتماعی انتقال یابذ به عنوان یک سرمایه با ارزش تلقی می شود که همان چیزی است مه به آن سزمایه اجتماعی گفته می شود.
پارسونز53 به عنوان توانمندترین چهرهی مکتب ساختاری- کارکردی، اندیشههای خود را در قالب " نظریهی کنش متقابل اجتماعی" بیان میکند. با استفاده از این نظریه، میتوان به تحلیل هر نوع کنش اجتماعی چون مشارکت پرداخت.
به نظر پارسونز در بحث صورت خاص کنش اجتماعی که در نظام اجتماعی وجود دارد، صفت ویژهی نظام اجتماعی این است که میان تعداد زیادی کنشگر رابطه ایجاد میکند: نظام اجتماعی، قبل از هر چیز شبکهای از روابط متقابل میان افراد و گروههاست. به عبارت دیگر در نظام اجتماعی، کنش کنشگران از زاویهی خاص روابطی که با اشیاء اجتماعی (اعیان اجتماعی) محیطشان دارند، نگریسته می شود؛ یعنی از زاویهی کنش متقابلشان با کنشگران دیگر. در این چشم انداز اشیای مادی و اشیاء نمادی یا فرهنگی به معنای خاص کلمه، به نظام اجتماعی تعلق ندارند. آنها در این حالت عوامل بیرونی هستند که شرایط کنش متقابل کنشگران اجتماعی را تعیین میکنند (روشه، 1376: 95 ). پارسونز با مطالعه و ترکیب نظرات و افکار صاحب نظران قبل از خود سعی در ارائه مدلی عام نمود که بتواند در قالب آن کنش اجتماعی (در اینجا مشارکت اجتماعی) را در رابطه با تمام عوامل ممکن از جمله محیط طبیعی، نظام ارگانیسم، نظام شخصیتی، نظام اجتماعی، ارزشهای غایی، ساختارهای اقتصادی، ساختارهای سیاسی و نهادهای فرهنگی در سطح خرد و کلان مورد تحلیل قرار دهد.
به نظر پارسونز کنش فرایندی است که از فرد یا گروه سر می زند. چهار مشخصهی هدف، انگیزه، موقعیت و هنجار را برای کنش مطرح میکند که انگیزهها به نظام شخصیتی و موقعیت و هنجارها به نظام اجتماعی مربوط میشود. پارسونز معتقد است، انسان در کنش های اجتماعی خود رابطهای دو جانبه با جامعه دارد. به طوریکه هم در تغییرات ساختاری جامعه موثر است و هم از جامعه تاثیر می پذیرد و شرایط ساختاری جامعه، کنشهای اجتماعی او را مقید و مشروط میسازد. این امر در قالب متغیرهای الگویی او به طور مشخص مطرح شده است. انسان در هر موقعیت واقعی باید تصمیم بگیرد که چگونه عمل کند و به عنوان احکام کنشی، ملزم به اختیار یکی از حالتهای دوگانهی زیر است (یزدانپناه، 1382: 140-141):
خاصگرایی در مقابل عامگرایی: کنشگر اجتماعی دربارهی شیء فیزیکی یا اجتماعی، برمبنای معیارهای عام که قابلیت تعمیم به مجموعهای از اشیاء را داشته باشد داوری کند. دراین حالت کنشگر گزینهی عامگرایی را انتخاب کرده است. در مقابل، کنشگر میتواند شیء را از لحاظ آنچه که آن را خاص میکند و بر مبنای معیارهای که فقط درباره آن شیء خاص صدق میکند، داوری کند. در این حالت کنشگر براساس خاصگرایی عمل میکند (روشه،1376: 70). برای مثال، رفتار یک استاد دانشگاه با خانوادهاش به صورت خاصگرایانه و با شاگردانش به صورت عامگرایانه است.
عاطفهگرایی در مقابل خردگرایی: کنشگر در روابطش با اشیای وضعیتاش، باید میان دوگزینهی واکنش عاطفی و بیطرفی عاطفی یکی را انتخاب کند. او بیطرفی را با کنارگذاشتن عواطف و احساساتش انتخاب میکند و کنشهای متقابلش را بیشتر به تبع کارآیی یا نتیجه شیء جهت میدهد. روابط در دنیای کسب وکار بیشتر بر مدار بیطرفی عاطفی میچرخند و فقط در محافل خانوادگی یا دوستانه است که روابط اجتماعی کم وبیش رنگ و بوی عاطفی دارند (موسوی، 1391: 156)
انتسابگرایی در مقابل اکتسابگرایی: کنشگر میتواند دربارهی یک شیء فیزیکی یا اجتماعیَََ برحسب آنچه که شیء تولید میکند، انجام میدهد و به آن نسبت مییابد داوری کند. در این حالت قضاوتش براساس دستاورد خواهد بود. در مقابل، کنشگر میتواند به جای توجه به دستاورد شیء، به ماهیت شیء یا موقعیت انتسابی آن توجه داشته باشد(روشه، 1376: 76).
جهتگیری جمعی در مقابل جهت گیری فردی: جهتگیری جمعی در جامعه باعث ایجاد روح همدلی در میان مردم میشود. افراد از اینکه دیگران تنها به فکر خود نیستند و منافع را فدای منافع فردی نمیکنند، مطمئن گردیده و این، اعتماد متقابل میان مردم را موجب میگردد. این اعتماد متقابل، مشارکت مردمی را در پی دارد که در جهت مصلحت جمعی است. از طرف دیگر رواج فردگرایی موجب خودمحوری در جامعه میشود و مانعی برای عمل جمعی و مشارکت اجتماعی محسوب میشود (موسوی، 1391: 159).
انفعالگرایی در مقابل فعالگرایی: انفعالگرایی به معنای پذیرش وضع موجود، بی تفاوتی و نداشتن امید و انتظار کنترل وقایع میباشد. در مقابل فعال گرایی، به معنای فعال بودن در عرصههای مختلف اجتماعی و تلاش برای تغییر وضع موجود میباشد (همان).
به نظر پارسونز ما میتوانیم تمامی انواع رفتارهای اجتماعی را بفهمیم و طبقهبندی کنیم، به شرط اینکه بتوانیم طبقه بندی ارزشهایی که انسانها را در انتخاب کنشهایشان هدایت میکنند، به دست آوریم. با استفاده از این طبقهبندی، فهم ماهیت متفاوت جوامع امکانپذیر خواهد بود؛ چون هر جامعه مجموعه ارزشهای متفاوتی خواهد داشت (ازکیا، 1379: 95).
با توجه به نظریهی پارسونز مشارکت بر اثر ایجاد تغییرات در ساخت هنجارهای اجتماعی، به ویژه مجموعه ارزشهای سنتی که مانع مشارکت میشوند، ایجاد میشود. ارزشهای فرهنگی مدرن، پیشنیاز اساسی برای وصول به مشارکت اجتماعی محسوب میشوند (موسوی، 1391: 77). بنابراین در تبیین مشارکت اجتماعی، باید اثر نظام فرهنگی غالب را در ساختن شخصیت افراد، از طریق فرایند اجتماعی کردن در خانواده، مدرسه وغیره بررسی کرد. به این صورت که آیا در فرهنگ غالب و خرده فرهنگ یک خانواده، ارزش های مناسب مشارکتهای اجتماعی، به افراد منتقل میشود، یا خیر (ساروخانی و دودمان، 1385: 115).
هانتیگتون و نلسون
هانتیگتون و نلسون54 عقاید خود را در باب مشارکت، در کتاب معروف خود تحت عنوان: "مشارکت سیاسی در کشورهای توسعه یافته" (1976) بیان داشتهاند. آنها به مقولهی مشارکت به عنوان معلول و اثر تبعی توسعه مینگرند. به اعتقاد آنها در کشورهای در حال توسعه، مشارکت اجتماعی به طور اعم و مشارکت سیاسی به طور اخص، فینفسه هدف محسوب نمیشود و معمولاً تابعی از تصمیمات نخبگان حاکم و سیاستهای آنها یا محصول جانبی توسعه به طور کلی محسوب میشود. به این معنی نخبگان برای تحکیم قدرت خود، تحکیم استقلال ملی یا اصلاحات اجتماعی یا کاهش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و … ، مشارکت بخشهایی از جامعه را تسهیل و تشویق میکنند. یا اینکه چون توسعهی اجتماعی و اقتصادی، فرصتهای تحرک اجتماعی و اقتصادی فرد را بیشتر میکند، در درازمدت افزایش منزلتهای بالاتر در جامعه و گسترش نگرشهای ذهنی احساس توانمندی و موثر بودن از نظر سیاسی، موجب گسترش مشارکت سیاسی میشود (رضایی، 1375: 55).
به اعتقاد این دو نویسنده مشارکت سیاسی، اشکال مختلفی دارد:
1. فعالیت در انتخابات 2. اعمال نفوذ 3. فعالیت سازمانی (عضویت در سازمانها، گروههای نفوذ، احزاب و…) 4. ایجاد روابط فردی با مقامات قدرتمند 5. خشونت (استفاده از زور برای تاثیر گذاشتن بر تصمیمات دولت) (موسوی، 1391: 72)).
هانتیگتون و نلسون در نقد نخستین نظریههای لیبرال توسعه که مشارکت سیاسی را محصول قطعی فرایند توسعهی اقتصادی و اجتماعی میانگاشت، میگویند که توسعهی اقتصادی و اجتماعی (بهخصوص شهرنشینی) لزوماً به گسترش مشارکت و توسعهی سیاسی منجر نمیشود و تنها در دورههای بسیار طولانی زمانی، میتوان رابطهی قابل قبولی بین سطوح بالاتر توسعهی اقتصادی و اجتماعی و سطوح بالاتر مشارکت سیاسی مشاهده کرد. به طور کلی عواملی مانند مهاجرت، جنگ خارجی، علائق مذهبی و عقیدتی، موجب ارتقاء آگاهی گروهی، دخالت در سازمانها و نیز تشدید فعالیتهای دولت میشود که به نوبهی خود محتمل است که مشارکت سیاسی را افزایش دهد. به نظر آنان، دو عامل در گسترش مشارکت سیاسی در جوامع در حال توسعه بسیار موثر است. عامل اول، نگرش نخبگان سیاسی در قبال مشارکت است. آنها از وسایل، منابع و امکانات زیادی برای تشویق مشارکت مردم در فعالیت اجتماعی و سیاسی یا محدود کردن آن، برخوردارند. عامل دوم، میزان آگاهی گروهی و انسجام اجتماعی در خود این جوامع است. بسته به اینکه سنتهای زندگی جمعی ( فعالیت در انجمنها، نهادهای جمعی سنتی و جز آنها) در این جوامع، تا چه حد گسترده و ریشهدار باشد، توسعهی اقتصادی میتواند به نتایج کاملاً متفاوتی در زمینهی گسترش مشارکت اجتماعی و سیاسی منجر شود (همان).
در جوامعی که زندگی گروهی در آنها زمینه و گسترش زیادی ندارد، نوسازی اجتماعی و اقتصادی معمولاً با کاهش مشارکت سیاسی همراه بوده است. به عبارت دیگر فرد تنها و منزوی در این جوامع، با افزایش قدرت دولت (که معمولاً یکی از نخستین پدیدههای همراه با توسعهی اقتصادی است) بیشتر احساس ضعف و بیقدرتی میکند. بنابراین مشارکت اجتماعی و سیاسی تابع دو عامل کلی نگرشها و اولویتهای نخبگان سیاسی، وضع گروهها، انجمنها و نهادهای اجتماعی واسط در خود جامعه است.
نگرش کلی هانتینگتون و نلسون این است که فرایند توسعهی اقتصادی و اجتماعی از طریق دو مجرا، میتواند سرانجام به گسترش مشارکت سیاسی و اجتماعی بیانجامد. یکی از مجرای تحرک اجتماعی است؛ به این معنی که کسب منزلتهای بالاتر اجتماعی، به نو بهی خود در فرد، احساس توانایی و نگرشهای معطوف به توانایی تاثیر نهادن بر تصمیمگیریهای دستگاههای عمومی را ایجاد میکند و این عوامل ذهنی، در مجموع میتواند مشوق مشارکت در سیاست و فعالیت اجتماعی باشد. در این حالت منزلت اجتماعی بالاتر و احساس توانایی و موثر بودن از نظر سیاسی، بهعنوان متغیرهای میانی مشوق مشارکت اجتماعی و سیاسی محسوب میشود.
شکل 2-3-2-1-5 : الگوی هانتینگتون و نلسون(موسوی، 1391: 73)
به نظر این دو نویسنده از میان متغیرهای منزلتی میزان سواد و تحصیلات فرد بیشترین تاثیر را بر مشارکت سیاسی دارد. دوم، مجرای سازمانی، یعنی عضویت و مشارکت فعال در انواع گروهها و سازمانهای اجتماعی (اتحادیههای شغلی و صنفی، گروههای مدافع علائق خاص و … ) است که احتمال مشارکت در فعالیت اجتماعی و سیاسی را بیشتر میکند.
این عامل در جوامعی که فرصتهای تحرک فردی درآن محدودتر است اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا فرد برای رسیدن به وضع اجتماعی و اقتصادی بهتر، بهعنوان آخرین راهحل به فعالیت در سازمانهای اجتماعی یا احزاب سیاسی میپردازد. اما به طور کلی، دخالت در فعالیت سازمانها در تبیین تفاوت سطح مشارکت سیاسی، از منزلت اجتماعی- اقتصادی مهمتر است (همان: 56).
2-3-2-1-6 سی مور مارتین لیپست
لیپست 55 جامعهشناس معاصر آمریکایی(1960) عمدتاً توجه خود را بر متغیرهای اجتماعی مشارکت متمرکز کرده است. او درصدد آن است که پدیدهی شرکت یا عدم شرکت اقشار و گروههای مختلف اجتماعی را براساس چندین عامل کلی اجتماعی، در فرایندهای سیاسی و اجتماعی نظیر انتخابات انجمنها، سندیکاهای کارگری، شورای محلی و نظایر آن تبیین کند. او در کتاب "انسان سیاسی" در فصل مربوط به انتخابات، در تلاش است تا در دو سطح توصیف و تبیین، مدل نسبتاً جامعی را از عوامل اجتماعی موثر بر شرکت در انتخابات ارائه دهد. به گفتهی او الگوی مشارکت، در کشورهای مختلف یکسانند : در کلیهی این کشورها میزان مشارکت در فرایندهای اجتماعی در میان مردان، گروههای تحصیل کرده، متاهلین، شهرنشینان، افراد میانسال (55-35) و نیز افراد دارای منزلت و همچنین اعضای سازمانها، احزاب، سندیکاها و شوراها بیشتر است. او هیجانهایی را که محصول این تفاوتها هستند، در چهار قضیهی کلی خلاصه میکند (موسوی، 1391: 65). بنابراین به نظر او چهار عامل موجب میشود که یک گروه نسبت به دیگر گروهها، تمایل بیشتری برای مشارکت داشته باشند. این عوامل عبارتند از:
1. علایق و منافعش شدیداً در معرض تاثیر سیاستهای دولت باشد.
2. به اطلاعات مربوط به رابطهی تصمیمات سیاسی و علایق و منافع خود دسترسی داشته باشد.
3. در معرض فشارهای اجتماعی که خواهان رای دادن هستند باشد.
4. برای رای دادن به احزاب سیاسی مختلف زیر فشار نباشد (همان: 66).
مدل لیپست براساس اطلاعات موجود در دموکراسیهای غربی و در ارتباط با ساختار سیاسی، اجتماعی آنها و برای همان کشورها تنظیم شده است؛ ولی به نظر میرسد که عوامل اجتماعی که مورد توجه قرار داده، در سایر جوامع و کشورها نیز قابل ملاحظه می باشد. تفاوتی که رخ خواهد داد این است که گروههای اجتماعی این جوامع، ممکن است از نظر تاثیر عوامل مورد توجه در این مدل وضعیت متفاوتی داشته باشند. یافتههای مطالعاتی لیپست، در کشورهای مختلف نشان میدهد که به طور کلی مشارکت در بین کسانی که تعلیم و تربیت بهتری یافتهاند، اعضای گروههای شغلی و درآمدی بالاتر، سنین متوسط، گروههای مذهبی و نژادی مسلط، مردان در مقابل زنان، ساکنین یک محل، شهرنشینان و اعضای انجمنها و موسسات اداری؛ گرایش به فزونی دارد. با این وجود، چنین متغیرهایی گاهی اوقات واقعاً بر مشارکت تاثیر دارند. از این رو تعلیم و تربیت و مشارکت همبستگی زیاد و قابل توجهی دارند؛ زیرا تعلیم و تربیت حس وظیفهی شهروندی، شایستگی، علاقه و مسئولیت سیاسی را افزایش میدهد و نیز باعث افزایش ویژگیهای شخصیتی مثل اعتماد به نفس، احساس برتری، نظم و تشکل فکری میگردد. علاوه بر این مدارس خود به مثابهی جایگاههایی هستند که مهارتهای مربوط به مشارکت در آنها کسب میگردند و بالاخره کسانی که تعلیم و تربیت بیشتری دارند، توانایی بهتر و بیشتری برای انتقال دانش سیاسی خود به فرزندانشان دارند و به این ترتیب رابطهی تعلیم و تربیت و مشارکت را تداوم میبخشند. فعالیت بیشتر سیاسی در مناطق شهری در مقایسه با مناطق روستایی، حاکی از نظم و تشکل فکری بیشتر شهرنشینان است و فعالیت بیشتر اعضای انجمنها و موسسات اداری در امور سیاسی، تا حدودی ناشی از اثر هر سه عامل فوق الذکر است (همان: 67- 66). از طریق چنین متغیرهایی و به وسیلهی متغیرهای کلی دیگری که ماهیت پویاتری دارند (مثل قدرت، نفوذ، انگیزه، فشار و سائقهها) ممکن است، نهایتاً بتوان مدل هایی را که متغیرهای محیط اجتماعی را به واحدهای مناسبی تحویل مینمایند مطرح ساخت؛ یعنی بتوان به مدلهای فرا زمانی و فرا فرهنگی رسید. وقتی که این عوامل و اجزاء ترکیبکنندهی متغیرهای مزبور جدا گردند و وزن هر یک به طور مناسبی تعیین گردد، پیشگویی در مورد مشارکت در شرایط گوناگون، درستتر و دقیقتر خواهد بود (لیپست، 1960: 191- 187).
2-6- پیشینه تحقیق :
2ـ6ـ1ـ پیشینه تحقیقات در ایران
بررسی تحقیقات انجام شده در باره وضعیت اعتماد اجتماعی بیا نگر این نکته است که این پژوهشها عمدتا به دو صورت انجام شده است بدین صورت که در بسیاری از این تحقیقات ،اعتماد اجتماعی به عنوان یکی از موضوعات اصلی سرمایه اجتماعی ، مورد سنجش قرار گرفته ، دوم اینکه ، تحقیقاتی که مستقیما به موضوع اعتماد اجتماعی پرداخته اند . بر آیند کلی این پژوهشها مبین این نکته است که میزان اعتماد اجتماعی را در حد متوسط (میانگین ) و یا در حال فرسایش ذکر کرده اند ( عباس زاده ،1382، پیمایش نگرشها و ارزشهای ایرانیان ،1380،امیر کافی ،1374،بهزاد 1381، انعام ،1381، فیروز آبادی ،1384، ازکیا و غفاری ، 1380،رفیع ،عظیمی73 13، ملکی زاده، 1374، محسنی تبریزی ،1374،ناطق پور و فیروز آبادی ،1385،رجایی، 1383،غفاری، 1385،شارع پور ، 1380) .اعتماد اجتماعی در این پژوهشها به اشکال زیر ملاحظه و مورد بررسی قرار گرفته است : اعتماد بنیادی و بین شخصی و شخصی ،اعتماد درون گروهی و برون گروهی ، اعتماد عام و تعمیم یافته ، اعتماد نهادی (سازمانی ) ، اعتماد به مناصب و مشاغل و اعتماد سیاسی.
سعید معید فر و پرویز جهانگیری (1379) در تحقیق " اعتماد اجتماعی و عوامل اجتماعی موثر آن – مطالعه موردی شهر ارومیه به نتایجی دست یافتند که حاکی از پایین بودن میزان اعتماد اجتماعی تعمیم یافته و به طور خاص جامعه آماری مورد مطالعه است .در این بررسی فرض اول بر این بوده است که میزان اعتماد اجتماعی در شهر ارومیه مانند سایر شهرهای ایران پایین است. فرض دوم بر این بوده است که با توجه به نظریه های مرتبط ، تعاملات اظهاری ،گستردگی روابط ،تعهد اجتماعی ،دگر خواهی ،مقبولیت اجتماعی و احساس امنیت بر روی اعتماد اجتماعی تعمیم یافته تاثیر می گذارد.کلیه فروض مزبور در این بررسی تایید شده اند به استثنای گستردگی روابط که مستقیما بر متغیر وابسته تاثیر نداشته و از طریق متغیرهای دگر خواهی و احساس امنیت بر آن تاثیر دارد.
یافته های امیر کافی در پژوهشی با عنوان " اعتماد اجتماعی و عوامل موثر بر آن " در سال 1375نشان می دهد که میزان اعتماد اجتماعی در بین پاسخ گویان در حد متوسط به بالا می باشد بیشترین میزان اعتماد اجتماعی در بین پاسخ گویان مربوط به بعد صراحت است. میانگین اعتماد اجتماعی در مناطق سه ،شانزده و شش تهران به ترتیب سیر نزولی داشته است .میزان اعتماد اجتماعی در بین مردان بیشتر از زنان بوده است و تحصیلات افراد با اعتماد اجتماعی رابطه منفی دارد.
به طور کلی یافته های پژوهشهای انجام شده ، اعتماد را در سطح فردی ،بنیادی ،بین شخصی و گروهی را در حد بالا و اعتماد در سطوح سیاسی ،نهادی یا عام را در حد متوسط و پایین تر از آن و یا به عبارتی در حال فرسایش ارزیابی نموده اند .
موضوع طرح پژوهشی پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان ، که تا کنون دو موج آن توسط دفتر طرحهای ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایران انجام شده است ، گام اولیه ای در جهت تولید داده های مورد نیاز برای چنین مطالعه ای برداشته است . اما این پیمایش هنوز بسیار نوپاست ، و علاوه بر این ، فقط در سالهای 1379 و 1382 انجام شده است ، و لذا اتکاء به داده های آن نمی تواند تصویر کاملی از تحولات دراز مدت جامعه ایران به دست دهد به همین جهت ، در مطالعه حاضر به ناچار از نتایج دو پیمایش دیگر نیز استفاده شده است ، که اولین آن در سال 1353 و دومین سال 1375 به اجراء درآمده است . از آنجا که این پیمایشها بطور جداگانه و مستقل از یکدیگر طراحی و اجرا شده اند ، طبعاً مشکل عدم تطابق موضوعات و سئوالات آنها مشکلی جدی است . موضوعات ( مرتبط با بحث سرمایه اجتماعی ) در هر یک از پیمایشها و معادلهای تقریبی آنها در پیمایشهای دیگر ، در جداول ضمیمه این نوشتار آمده است و از آنجا که هدف این بررسی تحول سرمایه اجتماعی در ایران در طول زمان می باشد ، از انجا که هدف این بررسی تحول سرمایه اجتماعی در ایران در طول زمان می باشد ، از میان موضوعات مطروحه در این پیمایشها ، تنها آنهایی انتخاب شده اند که حداقل در دو پیمایش مورد بررسی قرار گرفته اند ، در ادامه ، این داده ها به شکل نمودار ارائه و توضیح داده شده اند .
غفاری (1380) در رساله دکتری خود با عنوان " بررسی اعتماد و مشارکت در نواحی روستایی کاشان در سال 1380 "اعتماد را در دو شکل اعتماد به افراد و اعتماد به نهاد و سازمان ها بررسی کرده است .به اعتقاد محقق ،اعتماد تسهیل کننده مبادلات در فضای اجتماعی است که هزینه مذاکرات را به حداقل می رساند و عنصر و پیش قرار داد مفهوم حیات اجتماعی است .در این تحقیق دلالت بر انتظارات و تعهد های اکتسابی و تایید شده به لحاظ اجتماعی است که افراد به یکدیگر ونیز سازمان ها و نهادهای مربوط به زندگی اجتماعی شان دارند و قرین با رابطه متقابل تعمیم یافته است و رابطه و همبستگی معنا دار و مستقیم بین اعتماد و مشارکت اجتماعی می باشد .بدین معنا که با افزایش اعتماد اجتماعی مشارکت اجتماعی نیز افزایش می یابد.
چلبی (1381) در تحقیقاتی که در مورد نظام شخصیت در ایران انجام گرفته است نشان می دهد که میزان اعتماد تعمیم یافته در هیچ یک از شهرهای مورد مطالعه ایران در سطح قابل قبولی نیست که این امر بالقوه مخلل نظم بوده و به انزوای اجتماعی کمک می کند به این ترتیب می توان گفت :اعتماد اجتماعی تعمیم یافته وضعیت مطلوبی در جامعه ما ندارد.
معید فر (1385) در زمینه ارتباط بین رشد اقتصادی و سرمایه اجتماعی نتیجه می گیرد که نه تنها متغیر سرمایه اجتماعی عامل تعیین کننده در رشد اقتصادی محسوب می شود .بلکه در مقایسه با عامل سرمایه انسانی اهمیت و تاثیر بیشتری دارد.از این رو وی نتیجه می گیرد که نادیده انگاشتن متغیر سرمایه اجتماعی در برنامه ریزی های رشد اقتصادی خطای بزرگی است.
وحید قاسمی (1388) در تحقیق خود تحت عنوان " رابطه سرمایه اجتماعی با توسعه اقتصادی "با تاکید بر یافته های تحقیق به این نتیجه رسیدند که آن جا که سرمایه اجتماعی درون گروهی به اعتماد محدود و خاص تاکید دارد موجب اختلال سازمانی و فرقه گرایی می شود که نتیجه آن عدم توسعه است .در مقابل ،سرمایه اجتماعی برون گروهی با گسترش شعاع اعتماد ،شکل گیری شبکه های روابط اجتماعی و مشارکت افراد در انجمن داوطلبانه به فرآیند توسعه اقتصادی کمک می کند.
1ـ6ـ2ـ پیشینه تحقیقات در خارج از کشور
اعتماد اجتماعی است که همواره بسته به رویکرد مختلف اندیشمندان فعال در حوزه های مختلف علم مورد پژوهش و بررسی های مختلف قرار گرفته است که هریک از منظر خود جای تامل و بررسی دارد لیکن با توجه به عنوان تحقیق جاری موارد آورده شده در ذیل همسویی مناسبی با روند این پژوهش دارد.
فوکویاما (1379) بر نقش شعاع اعتماد در دسترسی به اهداف جمعی تاکید دارد و معتقد است که هر چه میزان اعتماد گسترده باشد نتایج مثبتی برای فرد و جامعه دارد . شعاع اعتماد در سرمایه اجتماعی درون گروهی از مرزهای گروه فراتر نمی رود و افراد در این محدوده به تعامل و مبادله می پردازند. اعضای گروه تمایل دارند تا سطح بالایی از اعتماد ،همکاری و سازماندهی را در درون گروه داشته باشند و مبادلات، کار گروهی و آموزش جمعی را در درون گروه تسهیل نمایند.
نک و کی فر (1997)در مطالعه خود پی برده اند که ارتباط مستقیمی بین رشد اقتصادی و اعتماد اجتماعی وجود دارد و این ارتباط در کشورهای فقیر قوی است .آنان بر این باورند که این ارتباط در وهله اول از طریق افزایش سرمایه گذاری در یک کشور خود را نشان می دهد .بدین گونه که سرمایه اجتماعی با ایجاد گسترش اعتماد در جامعه و فراهم آوردن محیطی امن و با ثبات ، پس انداز و سرمایه گذاری را در جامعه را تشویق و تسهیل می کندو انگیزه سرمایه داران را برای سرمایه گذاری افزایش می دهد . افزایش سرمایه گذاری ناشی از وجود اعتماد و سرمایه اجتماعی نیز خود منجر به رشد اقتصادی می شود.
پاتنام (2000) در مطالعات خود به بخش تاریک سرمایه اجتماعی اشاره کرد بر این باور است که ترکیب نا متوازن دو بعد مختلف سرمایه اجتماعی می تواند منجر به عدم مدارا و تساهل میان گروههای متفاوت گردد.
ارزیابی پاتنام از تغییر این شاخصها در جامعه آمریکا این است که از دهه 1960 به بعد تمامی آنها مستمراً در حال افول بوده اند ، و تاثیر سیاسی این افول آن بوده که صحنه سیاسی بیش از پیش از عنصر مردمی خالی و به روی سیاستمداران حرفه ای گشوده شده است . در غیاب این عنصر مردمی ، سیاستمداران آمریکائی به تقویت این حساسیت و ارتباط مردمی همه تلاشها را در جهت ظهور و رشد حرکتهای اصلاح طلبانه در درون حکومت آمریکا پیشاپیش با شکست مواجه کرده و می کند .
به نظر پاتنام ، عوامل عمده ایجاد کننده این روندها را در دو دسته می توان خلاصه کرد : اقتصاد و تلویزیون . واتنا و به کاهش منابع اقتصادی و محروم ماندن بخش بزرگی از جامعه از امکانات و منابع موجود اشاره می کند . اسکاچپل نیز به تغییرات در تکنولوژی ارتباطی ، گرایش نهادهای ثروتمند به استفاده از معافیتهای مالیاتی در جهت رها شدن از وابستگی به حق عضویتها ، تحول در هویتهای جنسی و روابط طبقاتی ، گسترش و حرفه ای شدن وسیع دستگاههای تصمیم گیر و قانونگذار که امکان اعمال نفوذ بیشتر گروههای حرفه ای را فراهم کرده است .
سابا تینی (2007) با انجام تحقیقات در زمینه ارتباط اجتماعی و توسعه اقتصادی ادعای پاتنام مبنی بر تاثیر مثبت سازمانهای جامعه مدنی بر فرآیند توسعه اقتصادی را بررسی کرده و بر این باور که کیفیت توسعه به طور معنی دار و مثبتی با سرمایه های اجتماعی برون گروهی همبستگی دارد .
اعتماد
اعتمادجزو اولین شاخصهایی بوده است که در سنجش میزان سرمایه اجتماعی به کارگرفته شده است.
بسته به چیزی که موضوع اعتماد واقع می شود ، پژوهشگران از دستکم سه نوع متفاوت از اعتماد یاد کرده اند :
1ـ اعتماد اجتماعی ، که افراد یک جامعه نسبت به یکدیگر دارند .
2ـ اعتماد سیاسی ، که میان افراد جامعه و سیاستمداران ، بخشهای مختلف دولت و یا حکومت بطور عام می تواند وجود داشته باشد .
3ـ اعتماد نهادی ، که ناظر بر احساس افراد نسبت به نهادها و یا افراد شاغل در حرفه های مختلف می باشد .
2-6-3- جمع بندی تحقیقات ( پیشینه تحقیق)
با توجه به تحقیقات انجام شده (پیشینه تحقیق) می توان نتیجه گرفت که اعتماد ، یکی از جنبه های مهم روابط انسانی و زمینه ساز همکاری میان اعضای جامعه است . اعتماد تمایل افراد را به تعامل و همکاری با گروهها افزایش داده و شبکه ای از روابط داوطلبانه بین گروه ها را در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی تشکیل می دهد .
مفهوم اعتماد اجتماعی از مفاهیم کلیدی جامعه شناسی است . اعتماد از شاخصه های مهم در جامعه تلقی می شود که کاهش آن می تواند زمینه را برای رشد نابسامانی ها و بی نظمی ها و رشد جرائم و انحرافات در جامعه فراهم سازد .
اعتماد یکی از عناصر جامعه مدنی است و می تواند به عنوان عاملی در جهت تعامل بین افراد جامعه و ارکان دولت تلقی گردد . حضور آحاد مختلف مردم یک جامعه در همکاری و مشارکت در امور به میزان اعتماد اجتماعی و ارکان مختلف حکومتی بستگی دارد . بنابراین اعتماد امری است که می تواند نقش موثری در توسعه و پیشرفت یک کشور ایفا نماید .
از بررسی تحقیقات قبلی مرتبط با اعتماد اجتماعی نتایج دیگری را می توان استنباط کرد که به شرح زیر می باشد :
1ـ استقلال و هویت مستقل ساختارهای سیاسی ( رسانه های گروهی ، حزب های سیاسی و . ..) در یک نظام موجب افزایش درجه اعتماد مردم (اعتماد اجتماعی) می گردد .
2ـ ناتوانی دولت در برآورده ساختن ، خواسته های مردم یکی از عوامل بی اعتمادی در جامعه است .
3ـ روابط اجتماعی(ابزاری، اظهاری) امنیت، مقبولیت اجتماعی بااعتمادرابطه مستقیم ومعناداری دارند.
4ـ تحقیقات نشان می دهد که هر چه سطح تحصیلات افراد ارتقاء یابد اعتماد به عالم هستی بیشتر می شود و رابطه معنی داری بین تحصیل کرده ها و میزان اعتماد شان وجود دارد ، به گونه ای هر چه منزلت اجتماعی یا طبقه اجتماعی فرد بالا می رود ، میزان اعتمادشان بالا می رود .
5ـ احساس اعتماد وابسته به تجربه فرد بوده و آن مستلزم وجود صداقت در بین افراد می باشد.
6ـ بین پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی و اعتماد رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد .
7ـ اعتماد با نوع مشاغل ارتباط دارد . مانند : اساتید دانشگاهها و معلمان در جامعه به نسبت سایه گروهها از اعتماد بالایی برخوردارند . و بنگاه داران (ملکی و اتومبیل) و کاسبان خردپا و . . . از درجه اعتماد پایین تری برخوردارند .
8 ـ افزایش مشروعیت حاکمان با افزایش اعتماد در ارتباط است .
9ـ امنیت به نسبت دگر خواهی تاثیر کمتری به اعتماد اجتماعی دارد .
10ـ تحقیقات نشان می دهند که میزان اعتماد اجتماعی در بین مردان بیش از زنان می باشد .
و . . .
اگر چه در سالیان اخیر در زمینه سرمایه اجتماعی تحقیقاتی صورت گرفته و در برخی موارد به موضوع اجتماعی پرداخته شده است اما تاکنون درباره نقش اعتماد اجتماعی و به ویژه درباره بعد نهادی آن بر روی مشارکت اقتصادی حداقل در منطقه مورد بررسی تحقیق خاصی انجام نشده است. استفاده از روش های ترکیبی نیز اخیرا در تحقیقات اجتماعی اهمیت بسیار زیادی یافته است.
مرجع بزرگ خرید و فروش فایل های قابل دانلود
دارای سیستم پیشرفته همکاری در فروش فایل
مشاوره در زمینه تدوین پروپوزال، پایان نامه، مقاله،…
www.FaraFile.ir
1 – Social trust
2 – Parsons
1. basic Trast
2. Mellinger
3. sincerity
4. Giffin
5. Ellison and Firestone
6. schlenker. Helm and Tedeschi
– 1. Deutsch
– 2. Risk
1.decision under risk
2- experiential
1. anxiety
2. watchfulness
3. spontaneity
4. openness
5. self – restraint
6. covenants
7. evocative trust
1. sociability
2. moral density
3. social capital
4. spontaneous sociability
5. pluralistic ignorance
6. tolerance
1. isolation
2. atomization
1. LiabiLity
2.Litigation
3. retribution
4 – Jemes colman
3 – Bourdieu
2. embodided
3. Lexinsita
1. Robert Putnam
4 – Bowling Alone
5 -Social networkes
1- Luhman
7 – Giddens
8 – Sociation
9 – Exchang
10 – Reciproity
11 – Faith
12 – Tokens
13- Giddens
14- Abstract system
15 -Disembedding
16- Locality
17 -Francis fukuyama
18- Network of trust
19- Radius of Trust
20 Liability
21- Granovetter
22 – hetrodox
23- Segmenary
24 -Luhmann , niklas
25 -offe
26- Trust
27 -Confidence
28 -Militarism
29- Sub – category
30- Moral hazard
31 Micro level
32 – Zetompka
3- Us
4-Loyalty
1- Solidarity
2- Frindship
3- Love
4- Patriotism
1-Ignorance
2-Uncertainty
41- Interpersonal trust
42 -Social trust
43 Face – to – face commitrnent
44- Radius oftrust
45- Absent others
46 – Konald Inglehart
participation 1-
1- Marsden
1-Hall
1-world Bank
1-E. Durkhem
1-Parsons
1-Huntington & Nelson
55 Lipest .Seymour.M
—————
————————————————————
—————
————————————————————