تارا فایل

فرانگرشی بر نظریه های آزادی درمانی، درمان عقلانی -عاطفی و مراجع محوری


 بررسی تطبیقی نظریه های آزادی درمانی
درمان عقلانی – عاطفی و مراجع محوری
طیبه کدخدازاده 1

مقدمه
رواندرمانی روشی است که نه تنها سایکو پاتو لوژی اصلی ، بلکه پایه ها و روند رشد فرد نیز مورد بررسی و ملاحظه قرار می گیرد . به همین دلیل در پایان فرد به رشدی فراتر از آنچه حاصل رفع علائم است دست می یابد و حرکت به سوی کمال تسهیل می گردد .
صرف نظر از نوع بیماری ، هیچ نوع از رواندرمانی راه حل انحصاری مشکلات نبوده و یا برای تمام درمانگران قابل استفاده نیست . برا دانشجویان رواندرمانی شاید بهترین راه حل این باشد که با روش های چندی که توسط پیش کسوتان و متخصصین مجرب به کارگرفته شده است آشنا شود و به تریج در جریان پیشرفت حرفه ای خود روش یا روش هایی را که با روحیه و وضعیت خود او و بیمارش در هر زمان متناسب است مورد استفاده قرا ر دهد.
اعتقاد بر این است که گسیختگی موجود در رواندرمانی را می توان با بررسی تطبیقی ( مقایسه ای ) نظام های رواندرمانی به بهترین وجه کاهش داد بنابراین آنچه در این تلاش به آنی پرداخته می شود ضمن معرفی "آزادی درمانی " تعریف و فرایند درمان آن و مقایسه آن با روش عقلانی – عاطفی و مراجع محوری ، به همراه نمونه بالینی از هر کدام می باشد .

1 – دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی ،این مقاله به راهنمایی استادانه جناب دکتر خدیوی زندتهیه شده است .
Abstract
Psychotherapy is a method that not only involve psychopatology but is inclusive of basis and growth process of indivisual for this reason the individual reaches beyond the status that is a result of symptoms removal and facilitate move toward maturity .
Not to mention the kind of disease no particular kind of psychotherapy is the only solution for problems or is not operational for all psychotherapists . for the students of psychotherapy maybe it is the best solution to be familiarized whith the methods that have been used by pioneers and specialists and gradually as their occupapational progress increases use method or methods that suit their morals and situation at anytime .
The thought exists that by comperating theories of psychotherapy can reduce the splitting of psychotheraputiqe approaches ' well . Therefore in this try morever recommendation of freedom therapy process of treatment will investigteand compare in freedom therapy ' rational – emotional therapy and client – centered therapy .

حوزه رواندرمانی در اثر حق انتخابهای زیاد و تحولات عظیم و پراکنده شده، بسیار گسترده شده است. طی سی سال گذشته، ما شاهد تورم عنان گسیخته درمانهایی بوده ایم که اسامی گوناگونی را به خود اختصاص داده اند.
در سال 1959، هارپرi، 36 نظام رواندرمانی مجزا را شناسایی کرد. در سال 1976، پارلف، 130 درمان را در حوزه رواندرمانی، مشخص کرد. برآوردهای جدید، این تعداد را بیش از 400 درمان گزارش کرده اند. هر نظامی ادعا می کند که اثر بخشی متفاوتی دارد و از قابلیت کاربرد منحصر به فردی برخوردار است. رواندرمانی برای تاثیرگذاری مثبت (و گاهی منفی) بر بیماران، توان عظیمی دارد. درمان از این نظر بیشتر به پنی سیلین شباهت دارد تا آسپرین (بیشتر در ایجاد مقاومت در فرد نقش دارد تا اینکه نقش مسکن داشته باشد).
هر نظام رواندرمانی محدودیت نسبی خاص خود را دارد. بنابراین بهترین راه برای فایق آمدن بر این محدودیتها داشتن نوعی رویکرد فرانظری به رواندرمانی است. تا بتوانیم از روشهای درمانی و روابط درمانی ای استفاده کنیم که با نیازهای درمانجو متناسب باشد و بدین طریق، کارآیی و قابلیت کاربرد رواندرمانی، رو به بهبود رود.
در حوزه فعالیت های رواندرمانی، دیدگاهی می تواند تازه و خلاق محسوب شود که با بررسی فعالیت های پیشین خود، بتواند آنها را به پرسش گذاشته، پاسخ یابی نماید و ضمن تاثیر پذیرفتن از نظام های پیشین، بتواند با حرکتی فرانگرانه، بالاتر از پیشینیان خود بایستد. در این حال، رواندرمانگر، همچون بنایی می ماند که سرگرم ساختمان است، هر چه بیشتر می کوشد ساختمان بالا می رود و خود او در موضعی بالاتر و فرانگرانه تر قرار می گیرد. و در این فرانگری از استحکام راستی و درستی کار خود آگاه تر می گردد. آزادی درمانی1 نیز اگر چه متاثر از حرکت ها و مفاهیم پیش از خود مانند بوم شناسی2، پدیده شناسی3، کل گرایی4، هستی گرایی5، پیدایش شناسی6، روانکاوی7 و مفاهیمی از عرفان اسلامی می باشد. در عین حال خود روش مستقلی دارد و تلاشی خلاقانه محسوب
می شود، به صاحب نظریه امکان می دهد تا ((یک شبه ره صد ساله)) را طی کند، در واقع با به پرسش گذاشتن فعالیت های رویکردهای پیشین به تلاشهای خود جهت و معنی تازه می دهد و ژرفا می بخشد.
پرسش ها
منظور از درمان در آزادی درمانی، درمان عقلانی -عاطفی و مراجع محوری چیست؟
هدف درمان در آزادی درمانی، درمان عقلانی -عاطفی و مراجع محوری چیست؟
بیمار کیست و به چه کسی فرد سالم می گوییم؟
نشانه های درمان- سالم سازی یا سالم شدن- در آزادی درمانی، درمان عقلانی -عاطفی و مراجع محوری چیست؟
منظور از آزادی چیست؟ آیا با تمسک به آن می توان به روشی برای سالم سازی انسانها رسید؟
واژه های کلیدی: ارگانیزم- الزام آور- برونفکنی- برون نمایی- بینش یابی- پیامدها- تعبیر- توضیح- درونفکنی- درون نمایی- روان آموزشی- روان رنجوری انتقال- رویدادهای برانگیزنده- فاجعه آمیز- فرانگری- عقاید- مواجهه.
آزادی درمانی
بیمار کیست؟
آیا آزادی را می توان محوری برای سلامت و بیماری فرد قرار داد و بر اساس درجات آزادی، بیماریها را شناخت و آنها را دسته بندی کرد؟ از دید این رویکرد بیمار کسی است که آزادانه، آگاهانه، با خواست خود نمی تواند در موقعیتهای مختلف، ابتکار عمل نشان دهد، بن بستهایی را که دارد، بگشاید و به تلاشهای خود گستردگی، ژرفا، جهت و معنی بدهد. آزادی درمانی، اختلالات حالتها و رفتارها را اینگونه تفسیر می کند: احساس نبودن آزادی و در قید بودن، احساس ناتوانی در پروازهای خود خواست و خود جوش انسانی. این روش، سلامت را در شکوفایی و رهایی از قیود فضاها و هنگامه های سخت و منجمد زندگی می داند.
فرد سالم کیست؟
از دید این رویکرد کسی دارای روان سالم است که آزادانه، آگاهانه با خواست خود می تواند در موقعیتهای مختلف ابتکار عمل نشان دهد، بن بستهایی را که دارد بگشاید و به تلاشهای خود گستردگی، ژرفا، جهت و معنی بدهد.
تلاشهای درمانگری
از دید آزادی درمانی هر چه جستجوگری درمانجو، با خواست و آگاهی او همراه باشد، تلاش او را برای رسیدن به سلامت نشان می دهد و نشان دهنده این است که او در این راه آزادانه عمل می کند. این نوع عملکرد، بخشی از فرایند درمانست. این وضعیت برای درمانگر نیز وجود دارد زیرا هر چه درمانگر خود خواسته و با آگاهی، مراجع را بپذیرد، آزادانه تر عمل کرده است. چنین وضعیت دو طرفه ای، کمال آزادی و شرط لازم سالم سازی و درمان است. در مراحل رشد، آزادی از بی تفاوتی و عدم معرفت، به شناخت احتمالی و از آنجا به شناخت روشن و متمایز می رسد. آزادی در موضوع، هدف، منظور مراجعه درمانجو، تلاش و کار درمانگر و در تمام روند درمان، جریان می یابد. در فضاهای بالینی، داشتن آزادی و داشتن سلامت، یکی است و آزاد بودن، سلامت بودن است.
آنچه که در آزادی درمانی مطرح است این است که دادن آزادی، بخشیدن سلامت است و اهدا، سلامت، اهدا درمان است.
آزادی در مشاهده ها، پرسشها، پاسخها و تلاشها، برحسب درجاتی از آگاهی رشد می کند. آزادی همان خودجوشی و خودخواستگی در انتخاب کردن و رابطه برقرار کردن است. شرکت در میان گروه، به عهده گرفتن سهمی در کارها، تهیه برنامه و طرحی برای فعالیتهای فردی و جمعی، کنجکاوی کردن، تجزیه کردن، نشان سلامت و آزادی است. رشد آزادی، آرامش، سلامت و تعادل را میان تمام بخشهای زیستی و روانی فرد، برقرار می سازد. همه اختلالات و رفتارهای بیمارگونه را منظم و متعادل می کند. دادن آزادی، بخشیدن سلامت است.
آزادی در تلاشهای گروهی و جمعی سلامت بخش است. بر اساس آنچه که پیاژه خاطر نشان می سازد، آزادی نیز در طول تحول زندگی فرد، از نا پیروی به دگرپیروی و سرانجام به خودپیروی تکامل می یابد و تعادل در خود پیروی، تعادل آزادی و سلامت است. رشد آزاد و سلامت روابط بر اساس احترام متقابل، همان رشد آزاد و سالم منطق و هوش است.
آنچه که در آزادی درمانی مطرح است آزادی تداعی، کاهش مقاومت و هر نوع کنترل است. در این روش در شرایط استراحت، در فضای آرام، خلوت و محرمانه به مراجع امکان داده می شود که آزادانه تداعی کند. تخلیه اوهام، تمایلات سرکوفته و حوادث رنج زای زندگی در قالب کلمات رمزی و خوابدیده ها فرصتی خواهد بود تا غده های چرکین و دردناک از هم باز شود. این آزادی همان آزادی است که در بازی درمانی، هنر درمانی، نقاشیهای آزاد، گروه درمانی، تاتر درمانی، داستان پردازیهای TAT و تداعی لکه های رورشاخ، پیام آور سلامت، برای فرد می شود .
آزادی اصطلاحی است برای هستی انسان سالم. انسانی که تلاشهای هستی او در قید و بند باشد، بیمار است. آزادی تداعی، رهایی انسان از بیماری است و هر تلاشی که همسو با آن انجام گیرد، سلامت بخش است. در این روش آنچه که در جای جای هنگامه های بالینی مطرح است، آزادی است. درمانگر و درمانجو در هنگامه های ارتباطی خود، با آزادی و در آزادی به تکاپو می پردازند. در این روش برای آنکه آزادی سلامت بخش شود، درمانگر با پرسشهای کلی و مبهم مجال می دهد تا پاسخها آزادانه و خودجوش به زبان آیند. آزادی تداعیها حتی در مورد خوابدیده ها نیز صادق است و هر چه به مجتمع روان فضایی خوابها نزدیکتر شویم، این آزادی در تداعیها بیشتر به چشم می خورد. در آزادی درمانی این اعتقاد وجود دارد که خوابدیده، افسانه سازی، شعر گویی و هنر، بخاطر آزادی که در آنها وجود دارد، درمان کننده است.
هدف نهایی آزادی درمانی
افزایش توان فرانگری، هدف نهایی آزادی درمانی است. در اینجا درمانگر و درمانجو به فرانگری حالتها، رفتارها، رابطه ها، احساسها و هیجانهای خود و دیگری می پردازد و آنها را در وضعیتهای برونفکنی، برون نمایی، درون فکنی و درون نمایی، نشانه یابی و شناسایی می کند. چگونگی سلامت وبیماری را در هر هنگامه بازبینی و بازسازی می کند و تلاشهای او در سایه آزادی و خودخواستگی صورت می گیرد. آزادی بیش از همه در رویاها متجلی می شود و آزادی درمانی، بیشترین اثر درمانی را هنگامی دارد که از مراجع بخواهیم خوابهای خود را بنویسد. بخواند و به نمایش بگذارد. آنچه که بیانگر اعتبار علمی این روش است، همزمانی آموزش، پژوهش، تشخیص و درمان است که به مدد آزادی طلبی حاصل می شود . محصولی که در هیچکدام از نظریات به یکباره حاصل نشده است.
اعتبار علمی
پشتوانه های اصلی پیشنهادی این نظریه، خواست، آگاه بودن، آزاد بودن، محرمانه بودن، پرداخت و پویا بودن است.
خواست: مراجع به هر مرکزی که مراجعه می کند، باید به خواست خود مراجعه کند، خودش بخواهد و خودش اولین تماس را برقرار کند. اگر کسی می خواهد همراه آنان بیاید، به دعوت آنان بیاید.
آگاه بودن: در آغاز هر جلسه با طرح پرسشهای چه کرده اید؟ چه گذشته؟ و چرا آمده اید؟ مراجع، رفته- رفته به آنچه که هست و آنچه که بر او می گذرد و آنچه که به خاطر آن آمده است آگاهانه برخورد می کند.
آزاد بودن: آزادی در تماس گرفتن و ارتباط برقرار کردن، در تنها و یا با همراه آمدن، در ادامه و یا عدم ادامه درمان وجود دارد و تنها قید آن است که در صورت لغو جلسه باید از قبل اطلاع دهد.
محرمانه بودن: مراجع در تمام مراحل با درمانگر رابطه مستقیم و بدون واسطه برقرار می کند و هر ارتباط دیگر با نظر و ابتکار خود او انجام می گیرد و هدایت می شود .
پرداخت: در نخستین جلسه به مراجع گفته می شود که پرداخت نوعی ارتباط درمانی است و کسی که آزادانه، آگاهانه با خواست خود آمد و هزینه پرداخت، تعهد بیشتری برای همکاری دارد. هر گونه پیش پرداخت یا پس پرداخت به آزادی او لطمه می زند و در، آمدن یا نیامدن، فرد را مقید می سازد.
پویا بودن: به این مفهوم که مجتمع ها و هنگامه های رواندرمانی تشخیصها و پژوهشها پیوسته در تغییر و تحول هستند.
هنگامه های یکسانی و همزمانی کنشهای دانشی رواندرمانی
در این بخش روش، و شیوه های متکی به دیدگاه هنگامه ها را در یک مورد (وسواس) در سه وضعیت دانش پژوهی، دانش ورزی و دانش پردازی نشان میدهیم:

نمونه بالینی
وضعیت نخست: تلاشهای دانش پژوهی
نخستین نشست
هنگامه نخست: مجتمع خانواده
(درمانگر در آستانه در از مراجع استقبال می کند8، او را برای دقایقی در اطاق انتظار به نشستن دعوت می کند، سپس به اطاق درمان هدایت می نماید، روبروی یکدیگر می نشیند)
د- اینجا راحت پیدا کردید، ساکن این شهر هستید؟
م- بله
د- پیش از آنکه بگویید منظورتان از آمدن چیست؟ یادآور می شوم، هر چه در اینجا می گذرد محرمانه است، کسانی که می آیند، آزادانه، آگاهانه و با خواست خودشان می آیند. در اینجا جز با خود مراجع با کسی تماس نمی گیریم و سخنی نمی شنویم، اگر کسی بخواهد همراه شما بیاید به دعوت شما و در حضور شما خواهد بود، بنابراین تا جایی که می توانیم با صراحت و جزئیات منظور از آمدن خود را بگوییم نخست درباره خانواده و نزدیکانمان9.

م- (از مجتمع خانواده پدری و خانواده شخصی، آگاهی هایی می دهد که در جدول10 باز آمده است. جایگاه مراجع را در مربع تعیین کرده ایم.
نمای (2)
خانواده پدری:
پدر
مادر
برادر
مراجع
خواهر
برادر
خواهر
برادر
سن
در گذشته
54
33
30
28
26
25
15
شغل
لوازم یدکی
خانه دار
لوازم یدکی
لوازم یدکی
خانه دار
دانشجو
دانشجو
دبیرستان
تحصیلات
پنجم
پنجم
دیپلم
دیپلم
دیپلم
علوم
آمار

خانواده شخصی
همسر/
پسر
پسر
سن
26
6
5/1
شغل
خانه دار
__
__

تحصیلات
دیپلم
آمادگی
در خانه

هنگامه دوم: درگیری ها11:
د- چه کرده ایم، چه در گذشته و منظورتان از آمدن چیست؟
م- به من کمک کنید، راهنمایی کنید… تا از این وضع بدر آیم.
د- من کمک نمی کنم، راهنمایی و مشاورت نمی کنم و نسخه و دارو هم نمی دهم، توصیه و سفارش

هم نمی کنم.
م- پس چه می کنید؟!
د- کارمان سلامت بخشی است، آدم سالم کسی است که در هر وضعیت و در برابر هر شکل آزادانه، آگاهانه و با خواست خودش تصمیم بگیرد. در اینجا آگاهی هایمان را نسبت به آنچه هستیم و در ما می گذرد افزایش می دهیم تا در پرتو آن آگاهی ها ابتکار عمل نشان بدهیم. راهنما، مشاور و مشکل گشای خودمان باشیم.
م- متشکرم.
د- از آگاهی هایی که درباره خانواده دادید متشکرم، با توجه به محرمانه بودن با صراحت و جزئیات منظورمان را از آمدن اینجا، اکنون و در این نشست می گوییم12.
م- دچار وسواس شده ام، عملاً آدم عاطل و باطل شده ام.
د- منظورتان از عاطل و باطل چیست؟
م- هیچکاری را نمی توانم انجام دهم! هیچکار را به تنهایی نمی توانم انجام بدهم! مطمئن نیستم که بتوانم انجام بدهم!
د- منظورتان چیست که نمی توانید؟
م- وقتی کاری را انجام می دهم مرتب تکرار می کنم.
د- منظورتان چیست که تکرار می کنید؟
م- مطمئن نیستم که درست است یا نه، فکر می کنم اشتباه انجام داده ام.
د- این حالتها از چه زمانی و چگونه شروع شده13؟
م- قبلاً خفیف بود شش سال پیش با فوت پدرم شدت یافت، کارم حسابداری بود وقتی کار می کردم پدرم نگاه می کرد که اشتباه نکرده باشم، بعد از فوت پدرم، فکر کردم باید دقت بیشتری بکنم، تا اشتباه نکنم، کم کم دامنه اش گسترده شد در تمام کارهای زندگی ام دچار وسواس شده ام. در حیاط راه ده بار باز می کنم و می بندم… حسابهایم را ده ها بازبینی می کنم که آیا درست است؟! گاهی یک ساعت طول می کشد!
د- منظورتان چیست که بازبینی می کنید؟
م- وسط کار یک چیز دیگر به یادم می آید و آن فکر نمی گذارد کارم را انجام دهم.
د- منظورش چیست که نمی گذارد؟
م- احساس می کنم دست و پایم بسته است. وقتی آن فکر می رود دست نگه می دارم.
د- منظورتان از آن فکر چیست؟
م- نمی دانم، نمی توانم بگویم، هر چیزی ممکن است؟
د- وقتی دو تا فعل منفیر! بکار می بریم توجه داریم که منفی در منفی مساوی مثبت است، یعنی خیلی چیزها هست که گفتنش برایمان آسان نیست14.
هنگامه سوم: حساسیت ها:
د- آنچه گفتیم و شنیدیم خاطرات و حوادثی را بیادمان می آورد؟
م- خاطره مواظبتها و توجهات پدر نسبت بکارهایم، فوت پدرم، روابط پدرم با مادرم، وقتی کودک بودم، یکبار آنها را در رختخواب دیدم.
د- چیزهایی بود که می خواستیم بگوییم ولی نگفتیم؟
م- وقتی چیزی را تعمیر می کنم، وسط کار متوقف می شوم. توجهی به اطراف ندارم. فکرهای بد، هر وقت پدرم به کارم نگاه می کرد فکر می کردم کار بدی کرده ام، می ترسم.
د- از آنچه گفتیم و شنیدیم کدام یک برجسته تر و هیجان بیشتری داشت؟
م- فوت پدرم و هر وقت جنازه ای می بینم فکر می کنم برای من و مادرم اتفاق می افتد، می ترسم.
د- اکنون، اینجا از ابتدایی که آمده ایم چه تغییر حالتی داریم؟
م- آرامترم.
وضعیت دوم: تلاشهای دانش ورزی
هنگامه چهارم: معنی یابی و معنی دهی
د- تا نشست آینده چند کار می کنیم:
از امشب کاغذ قلم می گذاریم کنار رختخوابمان به مجرد اینکه بیدار شدیم هر چه خواب دیدیم یادداشت کنیم.
م- من خواب نمی بینم15
د- بیشتر ما خواب می بینیم، خواب ها گریز پایند زود از یاد می روند، وقتی کاغذ و قلم می گذارید، تلقین عملی است رفته رفته بیادمان می ماند، یک صحنه، یک کلمه، عادی، غیر عادی را بلافاصله یادداشت کنیم، اینها مانند خون و ادرارند که برای تجزیه می برید تجزیه اش به عهده من، هر چه خالص تر بهتر.
2- هر وقت اینجا می آییم از خودمان می پرسیم: منظورمان چیست که اینجا می رویم؟ اگر چه تکرار می شود بازگو می کنیم: بویژه حالتهایی که با وسواس ظاهر می شود : می ترسیم، خوشحال می شویم، غمگین می شویم، پرخاش می کنیم… مواردی را که برجسته تر است بنویسیم.
وضعیت سوم: تلاشهای دانش پردازی
هنگامه پنجم: فرانگری و برداشتها
بیشترین درگیری ها در رابطه با پدر است، کنترل و مواظبتهای پدر از اعمال و کارهای پسر ترس آور می شود .
خاطره های هم بستری پدر و مادر زمینه ساز افکار بد در حالتها و رفتارهای وسواسی است.
مرگ پدر می تواند بصورت حادثه رنج زا حالتها و رفتارهای وسواسی را تشدید کند.
نشست دوم
وضعیت نخست: تلاشهای دانش پژوهی
هنگامه نخست: درگیری های افراد خانواده
د- چه کردیم، چه گذشت، اکنون منظورتان از آمدن چیست؟
م- خوابی ندیدم و از حالتهایم چیزی ننوشتم، تمرکز ندارم، حوصله نوشتن ندارم، درمانده ام.
د- درباره پدرمان، از زمانی که کودک بودیم، درباره روابطی که پدر با ما داشت و یا با دیگری داشت ما ناظر صحنه بودید، سخن بگوییم.
م- پدرم خودش را وقف زندگی16 و زن و بچه اش می کرد.
د- منظورش از اینکه خودش را وقف زندگی کرده است چیست؟
م- احساس مسئولیت می کرد، به خودش سخت می گرفت، تا زن و بچه اش راحت باشند تا جایی که بار مکه به گردنش ماند، بخاطر آنها مکه نرفت.
د- مادرتان؟
م- تا جایی که می توانست چیزی کم نگذاشت، هر کاری که در حد توانش بود انجام می داد، برای ما ها کم فروشی نکرد.
د- روابط پدر و مادرتان چگونه بود، از وقتی که یادتان می آید، بگویید؟
م- خوب، صمیمانه، همدیگر را دوست داشتند. نسبت به هم ابراز علاقه می کردند، به یکدیگر احترام می گذاشتند.
د- راجع به برادرها و خواهر ها بگوییم.
م- در مواقع احتیاج به یکدیگر کمک می کردند، کاری از دستشان بر می آمد انجام می دادند، اما همه با هم خودمانی نبودند، رابطه رسمی دارند، مسائلی خصوصی را زیاد به هم نمی گویند.
د- از همسرمان بگوییم.
م- همسرم انتخاب مادرم بود، نتوانستم خودم تصمیم بگیرم، دوست داشتم همسرم به خانواده ام احترام بگذارد، هر مشکلی هست خودمان حل کنیم.
د- فرزندانمان؟
م- فرزند 6 ساله ام پرخاشگر است، زود عصبانی می شود با گریه و سر و صدا، قهر می کند، دوست دارد زود مورد توجه باشد، خودش را داخل صحبت می کند، می خواهد بگوید من هم هستم.
هنگامه دوم: تلاشهایی در درگیریهای زندگانی:
د- پرسشهای دیگری می کنیم. ضمن پاسخ به آنها، با توجه به محرمانه بودن، اگر از آنچه گفتیم چیز دیگری یادتان آمد بگوییم.
شیرخواری کجا، چگونه و تا چه مدت شیر مادر خورده اید؟
م- مادرم شیر نداشت، شیر خشک می خورده ام.
د- زایمان چگونه بوده است.
م- طبیعی
د- نظافت و حمام تا چند سالگی چگونه، کجا و با چه کسی بوده است؟
م- نظافت و حمام، تا جایی که یادم می آید با پدرم می رفتم: با مادرم تا 2 سالگی و تا 9 سالگی با پدر.
د- بیماریها، در آن سالها بیماری طولانی داشته اید؟
م- حصبه زیاد می گرفتم.
د- خوابیدن: تا چند سالگی کجا، چگونه و با که می خوابیده اید؟
م- تا ده سالگی می ترسیدم، می رفتم. پیش پدر و مادرم می خوابیدم، نمی توانستم تنها باشم، مجبور بودم بروم پهلوی پدر و مادر بخوابم.
د- از آن زمان تا بحال خوابهایی هست که تکرار شده باشد؟
م- خواب (1): دیدم که در خانه قدیمی پدرم من و برادر بزرگترم بودیم، همه جا تاریک بود، ما مشغول کاری بودیم دیگر چیزی یادم نمی آید.
خواب (2): با چند نفر که یادم نیست چه کسانی بودند به زندان رفته بودیم از آنجا دیدن می کردیم. دیگر چیزی یادم نیست.
خواب (3): مادرم خوابیده بود، پدرم کنار او نگران است به من می گوید کجایی چرا نمی آیی. دیگر چیزی یاد نمی آید17.
د- تحصیلات: از وضع تحصیلی بگویید.
م- کودکستان نرفتم، ابتدایی نمراتم 18 راهنمایی و دبیرستان 15 می شد.
د- حوادث رنج زا: در دوران تحصیلی حوادث و خاطراتی در رابطه با وضع درسی، شاگردان و معلمین داشته ایم؟
م- کلاس اول یا دوم بودیم، خیلی شر بودم، یکبار می خواستند مرا در سیاه چال بیاندازند. مدتها از تصور آن می ترسیدم. گریه می کردم. یکبار در همان کلاس اول قورباغه آورده بودم به سختی تنبیه شدم، مدتها از رفتن به مدرسه می ترسیدم. در دوره ابتدایی یکبار سر کلاس یکی از بچه ها را در کمد کردیم و در را بستیم. یک روز بدون نهار زندانی شدیم.
د- از مشاغل و هنرهایمان بگوییم.
م- هنر نداشتم، مشاغل تا بحال دکورسازی و بعد تغییر کار، خودمان.
د- مسائل جنسی: بیشتر کودکان از 3 تا 4 سالگی ضمن بازی با یکدیگر خاطراتی دارند تا بلوغ و از بلوغ تا ازدواج تا بحال هر چه گذشته و می گذرد قصه هایش بگوییم.
م- از سنین بچگی یادم نمی آید فقط یکی دوبار پدر و مادرم را در رختخواب دیده بودم، در 8 تا 9 سالگی با دخترهای هم سنم بازیهای بچگانه می کردم.
د- چند سالمان بود که مهتلم شدیم.
م- یادم نمی آید شاید 13 سالگی در 26 سالگی هم ازدواج کرده ام.
د- تا قبل از ازدواج احساس کرده بودیم کسی را دوست داریم و یا کسی ما را دوست دارد؟
م- 15 ساله بودم دختر همسایه 5 سال کوچکتر بود، دوستش داشتم. با هم بازی می کردیم. نگاه کردن و تماس بدنی، دست زدن، بود. اولین تجربه جنسی را در 17 تا 18 سالگی داشتم. موفق نبودم و با جنس موافق چند بار اتفاق افتاد، استمنا کم و محدود بود. با همسرم ارضا تمایلات منظم نیست، فاصله ها کم و زیاد می شود، نخست می خواستم با آن دختر همسایه ازدواج کنم، ولی مادرم نگذاشت و این همسر را او انتخاب کرد، در مسائل جنسی تفاهم نداریم.
هنگامه سوم: حساسیتها
د- آنچه گفتیم و شنیدیم خاطرات دیگری را تداعی می کند؟
م- خیر
د- چیزهایی بود که می خواستید بگوییم نگفتیم؟
م- خیر
د- کدام گفته یا شنیده برایمان برجستگی بیشتری داشت؟
م- گفتگو از پدرم، کارهای خوب و بدی که نسبت به سنم کرده ام در ذهنم هست، خودم را در برابر پدر کوچک می دیدم، می ترسیدم را احساس کوچکی خود و بزرگی و برتری پدرم، می خواستم بزرگ شوم. مادرم را هم دوست داشتم و هم از او می ترسیدم.
د- اکنون چه تغییر حالت و احساسی داریم.
م- آرامترم، فکر می کنم آن افکار آزاردهنده، از ذهنم پاک شده است.
وضعیت دوم تلاشهای دانش ورزی
هنگامه چهارم: معنی دهی و معنی یابی
حالتها و رفتارهای وسواسی با پیش آمدهای ناگهانی و تجربه های رنج زا تشدید می شود .
پاسخهای وسواسی کوتاه بیشتر با حرف نفی همراه است. واژه نمی دانم، نمی توانم، حوصله ندارم…
سلطه، تحکم، مواظبت بیش از حد پدر در مقابل نرمش، ترس و نگرانیهای مادر فضای بروز وسواس را مساعدتر می کند.
تجربه ها وخاطره های جنسی در دوران بچگی و کودکی زمینه ساز افکار وسواسی می شود .
در افراد وسواسی دامنه رفتارها، فضای رویاها و خیال پردازی ها محدود و کم میشود.
وضعیت سوم: تلاشهای دانش پردازی
هنگامه پنجم: فرانگری و برداشت ها
وسواسی ها زیاده طلب و شتاب زده اند این حالت را در جملات با دو منفی نشان می دهند. هیچ چیزی نمی دانم. هیچ کاری را نمی توانم انجام بدهم، حوصله هیچ کاری را ندارم.
تجربه ها و خاطرات جنسی از هم آغوشی محارم بویژه پدر و مادر، شدت و استحکام افکار و رفتارهای وسواسی را افزایش می دهد.
رفتار، افکار، گفتار و حالتها وسواسی خالص نیست، در هاله ای هیجانی پیچیده شده که بیشترین آن ترس و پرخاشگری است.
خوابهای وسواسی مانند گفتارها و رفتارها کوتاه، محدود و نا تمام است.
هنگامه ششم: فرانگری در فرانگری ها:
جهت دادن: گسترش و ژرفابخشی به دیدگاه.
تلاشهای دو نشست یاد شده را با تلاشهایی که در نشستهای دیگر داشته ایم بازبینی می کنیم. فرانگرانه دو برداشت داریم: نخست به تنظیم گزارشنامه پژوهشی، تشخیص و درمانی از هنگامه های آسیب دیده و آسیب زای وسواس می پردازیم (نمای 3) سپس با تکیه به گزارشنامه، آزمون آمادگی برای وسواسی را می سازیم که با اعتماد بیش از 95% می توان بکار برد(نمای 4)18
تلاشهای دو نشست یاد شده را با تلاشهایی که در نشستهای دیگر داشته ایم بازبینی می کنیم، فرانگرانه دو برداشت داریم: نخست به تنظیم گزارشنامه پژوهشی، تشخیص و درمانی از هنگامه های آسیب دیده و آسیب زای وسواس می پردازیم (نمای 3) سپس با تکیه به گزارشنامه، آزمون آمادگی برای وسواس را می سازیم که با اعتماد بیش از 95% می توان بکار برد (نمای 4)
نمای 3
گزارشنامه پژوهشی، تشخیصی و درمان
هنگامه های آسیب دیده و آسیب زای وسواس

نام و نام خانوادگی: ن ــد
سن: 30
تحصیلات: دیپلم
شغل: تعمیرکار
تلفن:
تاریخ: 20/2/81

هنگامه ها
حالتها و رفتارهایی که به افراد و به چیزها نسبت می دهد
حالتها و رفتارهایی که در رابطه با افراد و چیزها نشان می دهد
حالتها و رفتارهایی که به خود نسبت می دهد
حالتها و رفتارهایی که در خود نشان می دهد
وضعیتها
برونفکنی (بف)
برون نمایی (بن)
درونفکنی (دف)
درون نمایی (دن)
گزینه های آسیب دیده
– بیشتر افراد به خودشان سخت می گیرند.
– در انجام کارها چیزی را کم نمی گذارند
– زود را پرخاشگری می کنند
– نمی توانند زود تصمیم بگیرند
– می خواهند خیلی تمیز باشند
– از نامنظم بودن بدشان می آید
– کارهایم را مرتب تکرار می کنم
– وسط کار متوقف می شوم
– فکر می کنم برایم اتفاق بدی می افتد
– در انجام کارها به دیگران کمک میکنم
– با دیگران رابطه رسمی و جدی دارم
– دیگران بجای من تصمیم می گیرند
– هر آن می ترسم اتفاقی بیفتد
– احساس می کنم هیچکاری را نمی توانم انجام بدهم
– نمی توانم تصمیم بگیرم
– می خواهم زود و زیاد مورد توجه باشم
– حوصله هیچکاری را ندارم
– خودم را در برابر دیگران کوچک احساس می کنم.
– احساس می کنم دست و پایم بسته است
– به اندک چیزی سر و صدا و قهر می کنم
– زود قهر می کنم و ساکت می شوم
– وضع ظاهرم مرتب و تمیز است
– خوشحالی و غم را در چهره ام نشان نمی دهم.

خاستگاه و آسیب زاهای وسواس
مجتمع: خانواده19 هنگامه های: وسواس زا
افراد: 8
میانگین سن: 5/34
میانگین تحصیلات:
مشاغل: لوازم خانگی
تاریخ: 20/2/81

هنگامه ها
حالتها و رفتارهایی که افراد مجتمع به یکدیگر و به محیط نسبت می دهند
حالتها و رفتارهایی که افراد مجتمع در رابطه با محیط نشان می دهند
حالتها و رفتارهایی که افراد مجتمع به خود و به او نسبت می دهند
حالتها و رفتارهایی که افراد مجتمع در خود و در او نشان می دهند
گزینه های آسیب زا
– یکدیگر را سخت گیری می دادند
– معتقدند که هیچ یک برای دیگری کم نمی گذارد
– یکدیگر را پرخاشگر می دانند
– به یکدیگر می گویند: نمی توانی تصمیم بگیری
– یکدیگر را تمیز و منظم می دانند.
– کارشان را تکرار می کنند
– وسط کار متوقف می شوند
– فکر می کنند اتفاق بدی می افتد
– در کارها به یکدیگر کمک می کنند
– روابطشان رسمی و جدی است
– بجای یکدیگر تصمیم می گیرند
– احساس می کنند هیچکاری را نمی توانند انجام دهند
– می ترسند اتفاقی بیفتد
– نمی توانند تصمیم بگیرند
– می خواهند زود و زیاد مورد توجه باشند
– حوصله هیچکاری را ندارند
– خود را در برابر دیگران کوچک احساس می کنند
– احساس می کنند دست و پایشان بسته است
– به اندک چیزی سر و صدا و قهر می کنند
– زود قهر می کنند و ساکت می شوند
– وضع ظاهر مرتب و تمیز دارند
– خوشحالی و غم را در چهره شان نشان نمی دهند

روش مراجع محوری20
این روش در سال 1940 توسط کارل راجرز21 مطرح شد. فرضیه اصلی در این تئوری این است که توان رشد بالقوه فرد، در اثر رابطه مشاوره ای، که در آن مشاور واقعی بودن، عطوفت و تفاهم عمیق خود را نشان می دهد، آزاد شده و رشد می یابد.این روش را بر مبنای اگر- آنوقت به سادگی می توان توضیح داد. اگر شرایط خاصی در رابطه مشاوره ای وجود داشته باشد و مشاور، هماهنگ بوده و احترام مثبت و تفاهم توام با همدلی نسبت به مراجع داشته باشد، آنوقت تغییر سرشار از رشد در جوامع بوجود می آید.
ماهیت انسان در دیدگاه راجرز
بر طبق این نظریه، یک نیروی انگیزشی مهم در انسان وجود دارد و آن انگیزش و گرایش فرد، درجهت تحقق نفس و خودشکوفایی است. این گرایش در کودک، با شرایطی که بوسیله والدین بر او تحمیل می گردد، برخورد می کند و کودک، طبق معیارهای تحمیلی دیگران، رفتار می کند و در می یابد که او موجودی دوست داشتنی و پذیرفتنی است، یا دوست داشتنی نیست. سرانجام، کودک این دوست داشتن و نداشتن را در مفهومی که از خود می سازد جا می دهد، و برای خود ارزش مثبت یا منفی قائل می شود .
مفهوم "خود"22 مرکز ثقل شخصیت فرد است. و ادراکات وی در اطراف آن سازمان می یابد. وقتی مفهوم خود مورد تهدید قرار گیرد، ادراک فرد محدود شده و تنها به جنبه های تهدید آمیز پاسخ می دهد. همچنین وقتی تهدید وجود داشته باشد، او به دفاع از "خود" می پردازد.
راجرز فرضیاتی را به صورت زیر در مورد انسان ارائه نمود.
انسان در جهان تجربه خویش که همواره تغییر می کند و او در مرکز آن است، قرار دارد و زمینه ادراکی فرد، برای دیگران کاملاً شناخته نیست.
انسان بر طبق نظریه اختصاصی خود نسبت به جهان اطراف، عکس العمل نشان می دهد.
انسان بصورت یک کل سازمان یافته است.
هر انسانی، در درون خود، یک گرایش اساسی دارد. او پیوسته تلاش می کند تا خود را رشد دهد و شکوفا سازد.
رفتار انسان، معطوف به هدف است و برای ارضاء نیازهای او است.
برای تغییر رفتار مراجع، باید ادراکات او تغییر یابد. اگر مراجع، بصورت دیگری مطالب را درک کند، رفتار متفاوتی خواهد داشت. هدف مشاوره تغییر ادراکات مراجع است. رابطه مشاوره ای باید به صورتی باشد که شرایط تهدید را تقلیل داده و موانع ادراک مراجع را برطرف نماید.
مشاوره مراجع- محوری به فرد کمک می کند تا برخورد توام با همدلی و احترام را تجربه کند. برخوردی که در آن می تواند برای وجود خود معنایی بیابد و از خود آگاه تر شود و مسئولیت انتخاب راه خویش را بپذیرد. در این برخورد، مشاور واقعی رفتار کرده و نقش بازی نمی کند و با همدلی به مراجع پاسخ می دهد و رفتار تفاهم توام با احترام نسبت به مراجع دارد. در عین حال، به صورتی روشن و با خلوص نیست، تجربیات خود را با مراجع در میان می گذارد.
برای رابطه مشاوره ای شرایطی لازم است که عبارتند از:
الف- مشاور، در رابطه مشاوره ای باید هماهنگ و واقعی باشد.
ب- مشاور، احترام مثبت بدون قید و شرط و پذیرش توام با گرمی نسبت به مراجع قائل است.
ج- مشاور تفاهم توام با همدلی نسبت به ادراکات مراجع و نسبت به مبانی داوری و قضاوت وی دارد.
با تامین این شرایط، به تدریج مراجع از احساسهای شخصی خود آگاه می شود و متوجه احساسهای آنی و فوری خود شده و آنها را از احساسهای سایر مردم جدا می نماید و از تجربیات درهم ریخته و انکار شده خویش آگاه می گردد. خود وی تشکل می یابد و تجربیاتی را که انکار کرده است می فهمد و "خود" را بصورت مثبتی می نگرد. مراجع به خود اعتماد پیدا می کند و بر اساس احساسهای مثبت خود عمل می کند.
در مشاوره مراجع- محوری عمدتاً:
1- به جای مشکل فرد، خود او مورد توجه است.
2- به جای عقل فرد، احساسات او مورد توجه است.
3- بجای توجه به گذشته فرد، زمان حال مورد نظر است.
4- رشد عاطفی، در ضمن رابطه مشاوره ای صورت می پذیرد.
وقتی رابطه مشاوره ای با شرایطی که قبلاً ذکر شد، بوجود آمد، جو و فضایی ایجاد می شود که مراجع، به خود می آید و به کسب نتایج زیر نائل می گردد.
الف- مراجع در سایه امنیتی که در رابطه مشاوره ای کسب می کند خود بالقوه و مستعد خویش را تجربه و کشف می کند.
ب- مراجع فرا می گیرد که آزادانه و کاملاً احساسهای خود را بیان کند.
پ- مراجع نه تنها خود را آنطور که هست می پذیرد، بلکه خود را دوست خواهد داشت.
ت- مراجع کشف می کند که در مرکز شخصیت او "خودی" که مثبت و اجتماعی است قرار دارد.
ث- مراجع بر اساس رفتار تحمیل شده بوسیله دیگران، یا انتظارات دیگران عمل نمی کند، بلکه بر اساس معنایی که از خود به دست می آورد عمل خواهد کرد، او دیگر خودش خواهد بود و بازیگر صحنه ها نیست.
بیماری ازنظر راجرز
راجرز، به تشخیص بیماری از طرف مشاور معتقد نیست، زیرا ماهیت و علت بیماری جسمانی را با نگرانی روانی متفاوت می داند.
درنگرانی روانی، اولا علت نگرانی دقیقا مشخص نیست، و ثانیا مشاور به تنهائی نمی تواند درمان مناسبی را ارائه دهد، چرا که شناخت کافی فرد درمحدوده جهان پدیداری، برای شخص دیگر آنچنان امکان ندارد که برای خود مراجع،و مراجع تنها کسی است که می تواند خویشتن را در ارتباط با جهان پدیداری خویش بشناسد و کار مشاور، کمک به مراجع برای کسب سریع تر و دقیق تراین شناسائی است. مشاور پیرو نظریه مراجع- محوری به استفاده از ابزار و عوامل بیرونی برای تغییر علائم ناراحتی معتقد نیست، و درعوض بر عوامل درونی و تغییر احساسات مراجع تاکید می کند.

اهداف درمان مراجع محوری
مشاوره مراجع- محوری سه نوع هدف آنی، میانی، ونهائی دارد. اهداف آنی، موجب تحرک و انگیزش مراجع در جلسه مشاوره و تداوم آن می شوند و به اهداف میانی و سپس نهائی می انجامند. برقراری رابطه پذیرا، ایجاد اعتقاد به مشاوره، و جلب اعتماد مراجع به مشاور از جمله اهداف آنی محسوب می شوند. اهداف میانی، مراجع رادر نیل به اهداف نهائی یاری میدهند. به عنوان مثال، کاهش اضطراب و نگرانی و خصومت رامی توان از جمله اهداف میانی به حساب آورد. اهداف نهائی، وسعت وکلیت دارند و عواقب درازمدت مشاوره را شامل میشوند و در کل شخصیت فرد تاثیر می گذارند.
ایجاد تعادل روانی و شناخت توانائیها به منظور تشخیص و قبول واقعیت- یعنی همان چیزی که فرد ادراک و تجربه میکند- محوری، کمک به فرد برای کاهش اضطراب و افزایش خودآگاهی و خود شناسی و نهایتا نیل به خود- شکوفائی است.
اعتبار علمی
مشاوره مراجع- محوری به صورت فردی و گروهی در مکانی آرام و ساکت اجرا می شود. مشاور به استفاده از آزمونهای روانی اعتقاد چندانی ندارد و حتی الامکان از کاربرد آنها خودداری می کند. به نظر راجرز، هر نوع مشکلی از طریق مشاوره مراجع- محوری، درمان پذیر است و او در سال 1957 میلادی بیماران اسکیزوفرن را با توفیق درمان کرد. ابتکار عمل و اداره جلسه با مراجع است و مشاور از قضاوت و تحمیل ارزشهایش به مراجع امتناع می ورزد. به این ترتیب، مراجع به شناسائی و تشخیص تجارب درونی خویش موفق می شود و آنها را در جهت سازگاری تغییر می دهد. در جریان مشاوره از فنون انعکاس، روشن سازی، گوش دادن فعال، و تشویق مراجع به سخن گفتن استفاده بعمل می آید.

نمونه بالینی
مراجع: جلسه قبل که با هم درباره مدرسه صحبت می کردیم، شما خلاطر نشان کردید که احتمالا در کارهای مدرسه با مشکل مواجه هستم. فکر می کنم حق با شماست. خوب، من سرپرست بخش علوم هستم و شما می توانید حدس بزنید که چه کار و بخش مهمی است. خانم معلمی در بخش ما کار می کند که من برایش به عنوان یک معلم ارزش و احترامی قائل نیستم.
مشاور: احساسی که دارید شما راناراحت می کند و رنج می دهد. آیا اینکه…
مراجع: خوب، نه، فقط نمی توانم آن را تحمل کنم.
مشاور: آیا به خودتان اعتماد دارید؟
مراجع: نه، نه من به خودم اعتماد ندارم. هرگز به خودم اعتماد نداشته ام. از زمان کودکی احساس می کردم که آدم لایقی نیستم.
مشاور: پس این موضوع ریشه عمیقی دارد و به گذشته های دور مربوط می شود . مراجع: خوب، برای ورود به دبیرستان و ادامه تحصیل در رشته مطلوب و مورد نظر می بایست دردوره راهنمایی در آن رشته نمره قابل قبولی می گرفتم و، چون می خواستم با دوستانم در یک کلاس باشم، می بایست می توانستم نمره ای قابل قبول در رشته ای که آنها انتخاب کرده بودند بیاورم. ولی متاسفانه اینطور نشد.
مشاور: برایت بسیار مهم بود که با دوستانت باشی، مگر نه؟
مراجع: بله، تمام دوستانم در رشته مورد نظرشان قبول شدند ولی من مردود شدم. از این رو مشاوره: آه، شکست وحشتناکی است.
مراجع: بدبختی است. بالاخره درسالهای بعد درکنکور ورودی دانشگاه شرکت کردم.
مشاور: اوم م م…
مراجع: متاسفانه با ز هم نتوانستم در آن قبول شوم، نتوانستم و بنابراین من…
مشاور: تصور می کنی برای زندگیت الگوی ثابتی وجود دارد،هوم؟ و این چیزی است که بارها و بارها برایت اتفاق می افتد.
مراجع: بله، وقتی هم که درجمع ظاهر می شوم احساس می کنم دیگران دارند مسخره ام می کنند.
مشاور: فکر می کنی این موضوع مهم است که چقدر می دانی و چه مقدار عرضه می کنی…
مراجع: بله، آنها فقط منتظرند ببینندکه من چقدر مرتکب خطایی می شوم. یک بار در کلاس با یکی از دوستان درباره موضوعی به مباحثه پرداختم. او به قدری فصیح و شیوا استدلال می کرد که مرا مبهوت خودش کرد و در نتیجه تمرکز حواسم را از دست دادم.
مشاور: یعنی می گویی که درآن موقعیت نمی توانستی عملکرد درستی داشته باشی…
مراجع: نمی توانستم، قادر به فکر کردن نبودم، نمی توانستم با او بحث کنم. برای همین خاموش ماندم و تا آخر بحث چیزی نگفتم.
مشاور: سر جایت خشک شدی، هوم؟ و احساس نوعی بی کفایتی کردی.
مراجع: نسبت به آن دوستم احساس خوبی نداشتم، چون فکر می کردم که او موجب تحقیرم شده است، و این وضع بارها و بارها در آن جلسه تکرار شد.
مشاور: او م م م، بارها و بارها و به کرات این احساس به تو دست داد.
مراجع: هنگامی که با بچه ها هستم چنین احساسی ندارم، از تدریس به آنها لذت می برم و از نحوه تفکر آنها محفوظ می شوم چون آنها زیرک هستم و می خواهند چیز یاد بگیرند.
مشاور: این احساس خوبی است، مگر نه؟
مشاور: بله، آنها حتی فکر می کنند و من مجبور نیستم آنها را تحت فشار قررا دهم. اما بین آنها هم گروهی هستند که نمی خواهند یاد بگیرند. از این رو آگاهی تدریس به آنها هم با لذت توام نیست.
مشاور: اگر ببینی که گروهی از مردم با تو همراه و سازگارند، احساس شعف و شادی به تو دست می دهد، ولی چنانچه دیگران برایت مشکل ایجاد کنند،کاملا احساس ناراحتی و تنش در تو حاصل می شود و…
مراجع: بله، اما از صحبت کردن و حضور در جمع ناراحت هستم. شما دکتر من هستید و قصد تجزیه و تحلیل و یا تمسخر مرا ندارید ولی اگر روزی شما را در جمع ببینم و بخواهیم درباره موضوعی، مثلا روان شناسی، صحبت کنیم، تصور نمی کنم بتوانم در بحث مشارکت کنم و چیزی بگویم. از بحث در جمع وحشت دارم و احساس ناتوانی و نادانی می کنم.
مشاور: بله، احساس تو قویتر از دانش توست و اینکه احساس نادانی می کنی یعنی…
مراجع: بله، گرچه نمی دانم که درست نیست ولی چنین احساس می کنم و تصورم این است که دیگران مرا آدم نادانی می دانند.
مشاور: بله…
مراجع: ارزشیابیها و قضاوتها و تعمیمیهای من سطحی نیستند…
مشاور: واقعا برایت چیز عمیق و معنی داری وجود ندارد.
مراجع: نه، ولی دیگران این را نمی دانند و…
مشاور: و تو از اینکه متوجه اشتباهات بشوند وحشت داری.
مراجع: روزی من و دوستان خانوادگیم برای صرف شام بیرون رفته بودیم و من در تمام مدت ناراحت بودم که مبادا موضوعی مطرح شود که من درباره آن اطلاع کافی نداشته باشم.
مشاور: تو در چنین موقعیتهایی ناشیانه عمل می کنی و آنا مشخص می شوی.
مراجع: بله، ناشیانه عمل می کنم و ساکت می مانم و…
مشاور: تو از چنین موقعیتهایی به شدت وحشت داری…
مراجع: من از حضور در جمع دوستانم می ترسم…
مشاور: پس ترس از اینکه چه خواهد شد، تو را از تحرک باز میدارد و مانع از انجام کارهای مناسب و سازنده می شود .
مراجع: حتی تمرکز حواسم را هم از دست می دهم. پس از یک بار شکست دیگر جرئت اقدام مجدد را ندارم.
مشاور: گویا تو از خودت بیزاری.
مراجع: متنفرم، من حتی به معلمی هم … علاقه ای ندارم. در حالی که باید معلم علاقه مندی باشم. می خواهم تدریس کنم ولی علاقه ای ندارم. حتی برای تدریسم، طرح درس را نیز آماده نمی کنم. قبلا این کار را انجام می دادم، ولی حالا…
مشاور: این موضوع بر ارزشهایت اثر گذاشته است، مگر نه؟ و تو احساس می کنی که هیچ چیزی ارزنده نیست.
مراجع: بله، هیچ چیز ارزنده ای وجود ندارد، با وجود آنکه همسرم خوب است، سه کودک بسیار خوب دارم و شغلم نیز جالب است و در نتیجه باید احساس بسیار خوبی داشته باشم ولی…
مشاور: به نظر می رسد هرچه بیشتر درباره آنچه داری بیندیشی، بیشتر احساس ناراحتی می کنی.
مراجع: آه، بله. باید خوشحال و راضی باشم ولی نیستم. من از خودم هم راضی نیستم و کارم را متوسط می دانم. ولی نمی دانم چرا مدیر مدرسه مرا معلمی عالی قلمداد می کند. او حتی کلاس در س مرا هم ندیده است.
مشاور: آیا فکر می کنی تمام کسانی که تو را تشویق می کنند و به تو می گویند کارت جالب است قصد تمسخر و ناراحت کردن تو را دارند؟
مراجع: نمی توانم باور کنم آنچه می گویند درست است. شاید هم درست می گویند ولی حقیقت رانمی دانند.
مشاور: آیا تو این را علامت شکست و حماقت آنها می دانی؟
مراجع: حماقت نه، شاید آنها حقایق رانمی دانند، چون …
مشاور: حتی اگر حقیقت را هم بفهمند، دیگر…
مراجع: در آن صورت کارم تمام است و…
مشاور: ای همان چیزی است که تو اینقدر ازش وحشت داری، آنها می فهمند که…
مراجع: همیشه از اینکه دیگران بفهمند که من یک معلم خوب نیستم وحشت داشته ام. نمرات شاگردان من از نمرات شاگردان کلاس خانم معلم دیگر پایین تر است. این خانم معلم در کلاس با شاگردانش رفتار خوبی ندارد و در مقابل شاگردان نیز نظم را رعایت نمی کنند و هر زمانی که بخواهند بدون اجازه کلاس را ترک می گویند.
مشاور: شما برای این خانم معلم ارزش قائل نیستید.
مراجع: خوب، من برایش در مقام یک همکار، احترامی قائل نیستم. در کلاس من شاگرد تنبلی بود که همیشه نمره صفر می گرفت. او می خواست به کلاس آن خانم معلم منتقل شود چون می دانست که خانم معلم نمره زیادی به شاگردان می دهد و مدیر هم با انتقالش موافقت کرد. والدین همواره به من می گویند که "چرا شما…؟ و شما چه مسئله و مشکلی دارید؟" والدین دایما به من و رئیس مدرسه تلفن می زنند و در این باره شکایت می کنند. روزی در کلاس درباره انضباط صحبت می کردم، ناگهان شاگردی از جایش بلند شد و بدون اجازه کلاس را ترک گفت. به او گفتم برگردد ولی به رفتنش ادامه داد. من هم پشت سرش رفتم و پیراهنش را کشیدم که او را به کلاس برگردانم ولی پیراهنش پاره شد.
مشاور: به نظر می رسد از دستش خیلی ناراحت بودی.
مراجع: بله، ناراحت بودم، چون نمی بایست کلاس را بدون اجازه ترک می گفت.
مشاور: می خواستی نگذاری که او از کلاس بیرون رود.
مراجع: اگرمن او را آزاد می گذاشتم که بدون اجازه کلاس را ترک کند،در آن صورت همه شاگردان تصور می کردند که می توانند به سادگی از کلاس بیرون روند و در این حالت من هم مثل خانم معلمی می شدم که در کلاس دیگر تدریس می کند.
مشاور: فکر می کنی که ممکن بود هرج و مرج در کلاس بروز کند.
مراجع: درست است. در مدرسه نظم و ترتیب و انضباطی وجود ندارد و این مشکل مستقیما از مدیر مدرسه ناشی می شود . چون او هیچ خط مشی درستی ندارد. چون روش درست را نمی داند، از من می خواهد که نظم و ترتیب را در مدرسه برقرار کنم.
مشاور: احساس می کنی که واقعا هیچکدام از کارکنان مدرسه نمی دانند چگونه باید با
بچه ها کار کنند.
مراجع: آنها به شاگردان اجازه انجام هر کاری رامی دهند. در این صورت شاگردان چیزی یاد نمی گیرند.
مشاور: تو از کل مدرسه تنفر داری و از آنچه انجام می گیرد متنفری.
مراجع: بله، تنفر دارم و به همین دلیل می خواهم به دانشکده منتقل شوم تا با بزرگسالان کار کنم…
مشاور: خوب، در همین جا باید بحث را خاتمه دهیم. برای هفته آینده از منشی وقت بگیر.
مراجع: بسیار خوب، دکتر، متشکرم.

روش منطقی- عاطفی23
روش منطقی عاطفی (RET ) یک تئوری شخصیت، و شیوه ای برای مشاوره و روان درمانی است که بوسیله آلبرت آلیس24 در سال 1955 تاسیس شد. بر طبق این نظریه، اگر نتیجه یا عارضه و رفتاری25 (C) با بار عاطفی فوق العاده ای که دارد، به دنبال حادثه محرکی26 (A) بیاید، چنین به نظر می رسد که آن حادثه محرک، باعث این نتیجه شده است، در صورتی که واقعاً چنین نیست. عوارض و نتایج عاطفی عمدتاً سیستم عقیدتی فرد 27 (B) ایجاد می شوند.
بنابراین وقتی حادثه نامطلوبی مانند اضطراب، اتفاق می افتد به سرعت می توان ردپای آنرا در عقائد غیر منطقی شخص جستجو کرد. در این صورت اگر این عقاید، با برخوردی منطقی، مورد بحث28 (D) قرار گیرند. عوارض آشفتگی و اضطراب از بین می روند و از اتفاق افتادن مجدد آن جلوگیری می شود .
این تئوری، بار رفتارگرایان سنتی که معتقدند، محرک29 (S) باعث پاسخ30 (R) می شود، مخالف است و اعتقاد دارد که نظر و برداشت آدمی بین محرک و پاسخ، قرار می گیرد، و فرد از محرک، تعبیر خاصی می کند. بنابراین پاسخهایی که انسان می دهد، به شدت تحت تاثیر نظریات و عقاید وی قرار دارد و رابطه به صورت (A-B-C) در می آید که در آن (A) عوامل تحریکی، (B) عقاید و نظریات و (C) عواقب و پاسخهاست.
ماهیت انسان از دیدگاه آلیس
الیس در زمینه ماهیت انسان، معتقد است که فرد به عقلانی و یا غیر عقلانی بودن، منطقی یا غیرمنطقی بودن، انسانی و یا غیر انسانی بودن تمایلات بیولوژیکی خاصی دارد. انسان حیوانی است فکور و ناطق، که در روند فکر و اندیشه و زبان خود پیوسته می تواند امور موهوم و اسطوره ای، کمال گرایانه، شیطانی، فاجعه آمیز و متناقض با نفس را با خود زمزمه و به خویشتن تلقین کند و خود را پریشان احوال و مضطرب کند. این تمایل بیولوژیکی به وسیله عوامل محیطی و فرهنگی تقویت می شود و فرد را، بیش از آنچه که هست، برای پذیرش افکار غیر منطقی و غیر منطقی مستعد می کند. بنابراین، به نظر الیس، گرچه زندگی در اجتماع و رابطه با همنوع و علاقه اجتماعی برای انسان تا حدی لازم است، اما انسان نباید خود را به سادگی قربانی و دستخوش ضوابط نادرست، موهوم و سست اجتماعی بکند و بگذارد که دیگران سرنوشت او را درهم بپیچند. از نظر روان شناختی، الیس رشد شخصیت را زاده فرایند تفکر او و آموزشهای صحیح می داند و اختلال شخصیت را زاده تفکر غیر عقلانی و فراگیریهای نادرست می پندارد.
تئوری (RET) معتقد است که فرد، از نظر بیولوژیکی، استعداد فوق العاده ای برای انتخاب و استفاده از زندگی دارد و نیز مستعد برای ناهماهنگی و تلقین پذیری است. با اینکه انسان، دارای مشاهده کردن و تعقل است و در ذهن خود می تواند فرایند تجربیات خویش را افزایش داده و بر برخی از محدودیت های خود غلبه کند. ولی یک میل باطنی و سهل الوصولی نیز نسبت به انکار واقعیت و استفاده غلط از عقل خود دارد و بصورت غیر قابل قبولی، افکار موهومی را می آفریند، که اغلب سلامت و شادابی وی را از بین می برد. فرد، با قبول نکردن واقعیت، و جذب شدن در افکار غیر منطقی و برتری جوئی مفرط به عوارض نسبتاً شدیدی دچار می شود که آنرا "اختلال عاطفی" می نامند.
به بیان ساده تر اگر محرک زیان آوری در زندگی فرد، در نقطه A (واقعه محرک) اتفاق بیفتد، معمولاً فرد این نقطه را بصورت عینی می بیند و بصورت منطقی (RB31) نتیجه می گیرد که این واقعه، تاسف آور و نامناسب است و آرزو می کند که این واقعه اصلاح شود و در نقطه (C) "عواقب و نتایج" به درستی احساس اندوه، تاسف، و رنجیدگی می کند.
هدف روان درمانی دردید گاه آلیس
هدف روان درمانی آن است که درمانگر شیوه صحیح زندگی و فلسفه عقلانی آن را به مراجع بیاموزد، افکار غیر منطقی و غیر عقلانی او را به مبارزه بطلبد و از ذهن او بیرون کند، تا اینکه مراجع فردی علمی، منطقی، با اعتماد به نفس، خود نظم، حاکم بر سرنوشت خویشن و عاری از هرگونه اضطراب و تشویش بشود و فلسفه عقلانی و سازنده ای نسبت به امور خویشتن و کل زندگی به دست آورد و در نتیجه، رفتار و عواطف مناسبی داشته باشد.
ماهیت بیماری از دیدگاه آلیس
1- انسان از نظر بیولوژیک، تمایل نیرومندی برای تفکر معقول و نامعقول دارد. از طرفی می تواند با اتکاء به افکار معقول از زندگیش لذت ببرد. از سوی دیگر، قادر است با افکار نامعقول، خود و دیگران را به نابودی کشاند. زندگی را برای خود و دیگران رنج آور و فاجعه آمیز سازد (کرسینی32، 1973).
2- عوامل فرهنگی بطور عام و ارزشها و آموزشهای خانوادگی بطور خاص، افکار نامعقول تشدید و فرد را مضطرب و نگران می کنند. وقتی حادثه ای به وقوع می پیوندد، فرد براساس تمایلات ذاتی از آن واقعه می تواند و برداشت کاملا متضاد و متفاوت داشته باشد.
واقعه : افکار و برداشت : 1) معقول: سلامت روانی 2) نامعقول: اضطراب و نگرانی
3- اضطراب ونگرانی بر اثر تلقین افکار و نظام اعتقادی نامعقول به خویشتن، به وجود می آید. لذا اگر فرد بیاموزد که تلقین این گونه افکار رامتوقف سازد، اضطراب و نگرانی او برطرف خواهد شد.
4- برخی افکار و نظامهای اعتقادی نامعقول که با اصرار و الزام همراه هستند و موجب اضطراب و نگرانی انسان می شوند
5- آگاهی از تاثیر عوامل متعدد گذشته در پیدایش اضطراب و نگرانی، به تنهائی تغییرات مطلوب را در رفتار به وجود نمی آورد. بیمار علاوه بر شناخت رفتارهای نامناسب و مزاحم، باید دریابد که تلقین و بازگو کردن افکار و نظام اعتقادی نامعقول به خود، باعث تشدید و تداوم اضطراب و نگرانی می گردد. از این رو، چون خود فرو، به وجود آورنده اضطراب و نگرانیهای خویش است، شخصا و فعالانه باید آنها را رفع کند.

اعتبار علمی
نظریه الیس بر مبناب روش علمی استوار است، روش علمی را به فرد می آموزد و دیدی علمی و فلسفه ای عقلایی نسبت به زندگی در ذهن او پدید می آورد. به نظر الیس، نظریه عقلانی عاطفی او ا زبسیاری جهات با نظریه پیروان مکتب اصالت وجود و پیروان مکتب روان شناسی نیروی سوم هماهنگ است.
الیس ، اگرچه کل نظریه خود را انقلابی و نوآوری نمی داند ولی از نظر شکل و قالب و استفاده های جدیدی که از افکار گذشتگان کرده است، نظریه خود را انقلابی و ابداعی به حساب می آورد. از نظر تاریخی، نظریه عقلانی- عاطفی به افکار رواقیون، که در قرن چهارم قبل از میلاد می زیسته اند، و فلاسفه یونان قدیم بر می گردد. رواقیون معتقد بودند که نگرانیها و تشویشهای انسان زاده طرز برداشت و تفکر انسان نسبت به امور است. این اعتقاد به حد اعلای خود درنظریه الیس دیده می شود و از آن استفاده های عملی و درمانی شده است.
درمان عقلانی- عاطفی یک روش درمان شناختی- عاطفی- رفتاری است و از تکنیکهای زیادی بهره می گیرد. درمانگر در محیطی ساده و بی آلایش رابطه ای صمیمی برقرار می کنمد و به شیوه ای بسیار فعال، آموزگار منشانه، علمی و فلسفی با مشکلات مراجع برخورد می کند، و به او کمک می کند تا افکار غیر عقلانی و غیر منطقی خود را کنار بگذارد، شناخت بهتری از وقایعی که بر او می گذرد به دست آورد و آثار آن را در رفتار خود بروز دهد.
درمان عقلانی- عاطفی از بسیاری جهات با درمانهای دیگر تفاوتها و شباهت هایی دارد و در پاره ای از مسائل انسان، به عقیده الیس، این شیوه درمان موثرتر تشخیص داده شده است. به جز در مورد افراد بسیار کم هوش، کم سن و سال و در خود فرو رفته، افراد بسیار مضطرب و یا بسیار خوشحال و یا افرادی که تماس خود را با واقعیت به کلی از دست داده اند، در بقیه امور تا 90 درصد موفقیت درمانی گزارش شده است. مشاوره عقلانی- عاطفی برای کاهش و رفع اضطراب، حل مشکلات خانوادگی، مشکلات جنس نظیر ناتوانی، سردمزاجی و همجنس بازی، اختلالات شخصیت، بزهکاری نوجوانان، و بیماریهای روان- موثر و مفید است. این شیوه مشاوره درمورد مراجعان باهوش، کارآمدی بیشتری دارد. این نوع مشاوره، در مکانی آرام و ساکت به صورت فردی و یا گروهی انجام می پذیرد.
یکی از شرایط مهم موفقیت درمانگر در اجرای این روش آن است که خود او افکار عقلانی و منطقی داشته باشد، در روند زندگیش از روش علمی تبعیت کند و به سادگی دستخوش افکار و عقاید خود و یا بحرانهای زندگی قرار نگیرد و فردی باشد با انرژی، فعال و آموزگارمنش با اعتماد به نفس و عزت نفس کافی.
نمونه بالینی
مراجع معلمی است که در زمینه تفکر و تدریس احساس بی کفایتی و بی لیاقتی می کند و تصور می کند که دیگران کارشان را به مراتب بهتر از او انجام می دهند و از تفکر و خلاقیت بیشتری برخوردارند. چنین احساسی مراجع راناراحت و نگران کرده است و موجب شده است تا به مشاور مراجعه کند و برای غلبه بر احساس بی کفایتی یاری طلبد.
آنچه که از نظرتان می گذرد، برخی از گفتارهای مراجع و مشاور در جریان روان درمانی به شیوه الیس است: مشاور: خوب، برداشتم از مصاحبه های مقدماتی این است که شما خود را از نظر تفکر حقیر می دانید. آیا درست فهمیده ام؟
مراجع: بله، همواره چنین احساسی داشته ام، و احساس می کنم که… من همواره به تفکر و خلاقیت خودم مشکوک بوده ام.
مشاور: خوب، فقط برای شروع بحث اجازه بدهید تصور کنیم که شما فاقد تفکر و خلاقیت هستید و تا حدودی واقعا احساس حقارت می کنید. این کجایش وحشتناک و مصیب بار است. مراجع: خوب، این نوعی ترس است. اگر آنها بفهمند که من اینطور هستم، مرا از معلمی محروم خواهند کرد و… در آن صورت قادر به تامین زندگیم نخواهم بود.
مشاور: چند سال است که به تدریس اشتغال دارید؟
مراجع: هفت سال.
مشاور: خوب، ولی با وجود چنین احساس حقارتی توانسته اید هفت سال در شغلتان باقی بمانید. حفظ شغل برایتان اهمیت زیادی دارد؟
مراجع: بله، زنم هم همین را می گوید و معتقد است که کسی باید به من کمک کند تاخودم را بشناسم. در عین حال باید در حرکات و گفتارم خیلی دقیق و محتاط باشم زیرا اگر آنها از مشکل من مطلع شوند، مرا اخراج خواهند کرد.
مشاور: چه کسی به شما چنین چیزی گفته است؟
مراجه: نمی دانم.
مشاور: من نمی دانم. شما خودتان چنین چیزی می گویید. آیا فکر نمی کنید که در مدرسه شما معلمان زیادی وجود دارند که کارشان خیلی خوب نیست؟
مراجع: بله، خیلی از آنها را خودم هم می شناسم و برای آنها احترامی قائل نیستم. به نظر من اگر کسی صلاحیت نداشته باشد، نباید معلم شود.
مشاور: پس شما می گویید که اگر معلم کارآمدی نباشید، برای خود احترام و ارزشی قائل نیستید، درست است؟
مراجع: بله، در این صورت برای خودم ارزشی قائل نیستم.
مشاور: چرا؟
مراجع: چون اگر… خوب، اگر قادر به تدریس نباشم و صفات لازم را نداشته باشم، درست نیست که خودم را یک معلم بنامم.
مشاور: شما، ولو اینکه یک معلم ناشایست باشید، در ارزیابی خودتان دچار اشتباه
شده اید، چون به خود می گویید که "من آدم ناشایست و بی لیاقتی هستم، زیرا تدریسم نادرست و نامناسب است." آیا متوجه اشتباه خود در نتیجه گیری هستید؟
مراجع: نه، اگر می خواستم… تدریس کنم، ولی توانایی آن را نداشتم، وحشتناک و
مصیب بار می بود. این کار درست هم نیست، زیرا نوعی فریبکاری و خدعه است.
مشاور: اما وحشتناک و مصیبت بار آن است که شما احساس بی کفایتی و بی لیاقتی کنید و نتوانید برای خود احترام قائل شوید.
مراجع: از جانب من انجام این کار یعنی تدریس بدون وجود شایستگی کافی- نوعی تقلب و ریاست.
مشاور: خوب، بله. ولی این کجایش وحشتناک و مصیب بار است؟
مراجع: خوب، وحشتناک و مصیبت بار است دیگر.
مشاور: خوب، بنا به اظهار خودتان، بیش از نصف معلمان مدرسه افراد کارآمد و ماهری نیستند. درست است؟
مراجع: بله، واگر من مسئول آموزش و پرورش بودم، در این باره اقدام جدی به عمل می آوردم.
مشاور: می خواهی بگویی که آنها را اخراج می کردی؟
مراجع: بله، آنها را اخراج می کردم.
مشاور: در آن صورت چه کسی به بچه ها درس می داد؟
مراجع: یعنی می خواهید بگویید که اگر من مسئول آموزش و پرورش بودم، مجبور می شدم که آنها را…
مشاور: تحمل کنی.
مراجع: آنها را تحمل کنم.
مشاور: تعدادی از معلمان ریاکارند و خوب نیستند و برخی از آنها هم خوب هستند و شما بهتر است به همگی محبت داشته باشید. آیا چنین است؟
مراجع: بله، بعضیها خوب هستند.
مشاور: اما خوبها در اقلیت هستند و اگر شما مسئول آموزش و پرورش باشید، باید برای اداره امور، معلمانی را که خوب نیستند تحمل کنید و آنها را در اصلاح خودشان یاری دهید.
مراجع: این کار… نوعی تسلیم شدن است.
مشاور: منظورتان از تسلیم شدن چیست؟
مراجع: منظورم آن است که دیگر به آنها توجهی نمی کردم.
مشاور: نه، تو می کوشیدی و به آنها توجه هم می کردی. تو به آنها علاقه مند می شدی. واقعیت آن است که از هر چهار معلم، سه نفرشان شایستگی زیاد و لازم را ندارند و تو می خواستی به آنها کمک کنی که تا حد امکان بهتر شوند. اما مسلما همگان نمی توانند معلم خیلی خوبی باشند. آیا درست می گویم؟
مراجع: بله.
مشاور: با توجه به منحنی زنگوله ای(نرمال) هیچ گاه همه معلمان نمی توانندمثل هم باشند. مراجع: یعنی می گویی آنها را به همان صورتی که هستند بپذیرم و در جهت تغییر آنها اقدام نکنم؟
مشاور: بله، ولی نه عین آنچه که می گویی. متاسفانه حقیقت آن است که تقریبا یک چهارم معلمان خیلی خوب هستند و از هر چهار تا یکیشان واقعا وحشتناک است. این وضع خوشحال کننده نیست، ولی واقعیتی است و تا زمانی که برای تغییر آن قدمی برداشته نشود، وضع چنین باقی خواهد ماند. حال چرا من بیخود به خودم رنج و عذاب بدهم.
مراجع: بله، ولی اگر والدین دریابند که معلم نالایق و ناشایستی هستم، به رئیس اداره اطلاع خواهند داد. البته قبلا هم با رئیس اداره درگیری داشته ام.
مشاور: چطور؟
مراجع: یک بار در کلاس با بچه ای دست به یقه شدم. پدرش از موضوع مطلع شد و به رئیس اداره تلفن زد. بعد بازرس اعزامی از اداره به من گفت که باید بیشتر در کلاس مواظب حرکاتم باشم. حال اگر آنها دریابند که علاوه بر بدرفتاری، معلم نالایق و ناشایستی هم هستم، دیگر…
مشاور: تصور می کنم آنها تو را اخراج نخواهند کرد، زیرا قبلا اقدام به چنین کاری نکرده اند…
مراجع: بله ، من معلم با سابقه ای هستم و تا زمانی که سرکشی و یاغی گری نکنم، مرا اخراج نخواهند کرد.
مشاور: درست است و تا زمانی که مرتکب جرم مهمی نشوی، آنها ترا اخراج نخواهند کرد.
مراجع: بله، مع هذا هنوز هم فکر می کنم وحشتناک و مصیبت بار است که من معلم باشم ولی نتوانم کارم را به خوبی انجام دهم.
مشاور: چرا؟ چرا وحشتناک و مصیبت بار است؟ جای تاسف است. چرا وحشتناک و مصیبت بار است؟ چه کسی چنین چیزی گفته است؟ شواهدش کدامند؟
مراجع: خوب، همه اینطور می گویند. من نسبت به معلمان دیگر چنین احساسی دارم. اگر آنها کارشان را به خوبی انجام ندهند…
مشاور: شما یک معلم اخلاق هستید و دیگران را به خاطر فرشته نبودن سرزنش می کنید.
مراجع: بله، می دانم که هیچ کس کامل نیست، اما آنها… به نظر شما توقعاتم از دیگران زیاد است؟
مشاور: شما پرتوقع هستید. اینکه از آنها بخواهید که کاملتر و بهتر شوند، بسیار به جارو خوب است. و هیچ دلیلی هم وجود ندارد که در جهت بهتر شدن دیگران کوشش نکنید، اما شما می گویید که باید و مجبورند بهتر شوند در غیر این صورت…
مراجع: باید همه چیز مطابق میل من باشد.
مشاور: قطعا، همه چیز باید مطابق میل شما باشد. شما خود را فردی بسیار مهم و در راس جهان هستی تصور می کنید و با مشاهده موجودات زیر پایتان به آنها می گویید:"آیا وحشتناک و مصیبت بار نیست که چنین انسانهای نالایق و ناشایستی خلق کرده ام؟"
مراجع: بله، اما اگر همین معلمان نالایق و ناشایست به شاگردان را اصلاح نخواهد کرد.
مشاور: شما تصور می کنید که تنها روش برای بهبود معلمان آن است که مدیر و یارئیس اداره آنها را وادار به بهتر شدن کند. آیا شما برای جلب توجه مسئولان اداری است که می خواهید خوب تدریس کنید؟
مراجع: من اکنون تدریس می کنم و در گذشته نیز درس می دادم، زیرا از آن لذت می برم و از یادگیری شاگردان محفوظ می شوم.
مشاور: بسیار خوب. حال اگر از تصورات و تفکرات واهی در این زمینه که نمی توانید به خوبی تدریس کنید، رهایی یابید، آیا باز هم احساس لذت خواهید کرد؟
مراجع: مطمئنا اگر احساس کفایت و شایستگی کنم، واقعا لذت خواهم بود.
مشاور: آیا می توانید تحمل کنید که معلم متوسطی باشید؟
مراجع: نمی توانم تحمل کنم چون این همان چیزی است که هم اکنون با آن مواجهم، یعنی یک شغل متوسط و نه عالی و دوست داشتنی.
مشاور: بله، چرا نمی توانید آن را تحمل کنید؟ نه اینکه نمی توانید، بلکه نمی خواهید آن را دوست داشته باشید. اما چرا نمی توانید متوسط بودن را تحمل کنید؟
مراجع: زیرا همواره زندگی متوسطی داشته ام. اینکه می دیدم دیگران به کلاسهای بهتری می روند و من نمی توانم. اینکه دیگران…
مشاور: خوب، بگذارید بگویم که با این نگرش، شما همواره فرد متوسطی خواهید ماند. البته متوسط بودن به هیچ وجه به نوع تدریس شما بستگی ندارد. موضوع این است که شما بیش از حد نگرانیم و مدام مشغول ارزیابی فعالیتهای خود هستید و مقدار زیادی از انرژی خود راصرف تماشا و ارزیابی خودتان می کنید و در نتیجه، میزان کمی از وقت و انرژی شما برای یک معلم خوب شدن باقی می ماند.
مراجع: بله، می دانم که دارم همین کار را می کنم. گاهی مواقع در کلاس ضمن صحبت رشته افکارم از هم می گسلد. گرچه به حرف زدن مشغولم، ولی نمی دانم که چه می گویم و گاهی از برخی از شاگردان می خواهم گفتار مرا خلاصه کنند و…
مشاور: خوب، به طور خلاصه، شما به دو فعالیت مشغول هستید. اول آنکه تدریس می کنید و دوم اینکه در ضمن تدریس به شدت به ارزیابی و نظاره خود می پردازید و به خود می گویید،"آیا کارم را به قدر کافی خوب انجام می دهم؟ آیا دیگران کارشان را بهتر از من انجام می دهند؟ آیا من نالایق و ناشایست هستم؟" و غیره، و سرانجام نتیجه می گیرید که آدم بدی هستید و شایستگی و لیاقت معلمی را ندارید. اگر این نوع" به خود گفتن" هاو"خود- ارزیابی"هل را متوقف کنید، معلم شایسته تری خواهید شد.
مراجع: یعنی شما می گویید که من نباید به کاری که انجام می دهم علاقه مند باشم…
مشاور: خوب، در این صورت باید بین علاقه و دلهره تمایزی قائل شویم. شما می توانید به شغلتان علاقه مند باشید و آن را برحسب بدی، بی تفاوتی و خوی درجه بندی کنید و اگر بدان بی تفاوت هستید، در بهبود آن بکوشید. اما دلهره به معنی خود را حقیر و بی ارزش شمردن است. مثلا اینکه بگویید،"چون شغلم بد است، من هم بدم و به این دلیل باید خود را مذمت کنم."
مراجع: درست همان چیزی است که من احساس می کنم. اما قضاوت دیگران…
مشاور: درست است. آنها تصور می کنند… آنها به همان اندازه تو در اشتباهند و فکر می کنند که اگر این فرد درتدریس خوب نباشد، پس به طور کلی آدم خوبی نیست. آیا این نوع تفکر درست است؟ و آیا این تعیمم، به جا و مناسب است؟
مراجع: هرگز به این موضوع فکر نکرده بودم.
مشاور: درست است. این درست همان چیزی است که از تو می خواهم درباره اش فکر کنی. تعمیمهای ما معمولا نادرست است و اغلب، براساس شواهدی بسیار جزئی، به خود می گوییم که در این زمینه خوب نیستم، پس الف) به درد هیچ چیزی نمی خورم، ب) به نظر مردم مرا به علت خوب نبودن بسیار پست و بی ارزش می شمارند و ج) به دلیل خوب نبودن باید خود را عذاب دهم و تنبیه کنم. تمام این قضاوتهای ارزشی با موضوع اصلی یعنی" من بد تدریس می کنم" کاملا مغایرت دارند.
مراجع: همیشه از این بابت که مردم درباره ام چه قضاوت و تصوری دارند دچار دلهره هستم.
مشاور: بله، هسته اصلی مشکل تو همین نحوه تفکر است. یعنی الف) اگر کارم را به نحو بد و نامناسبی انجام دهم، ب) به نظرم دیگران تصور می کنند که کارم را خوب انجام نمی دهم، ج)لذا باید خود را نگران و ناراحت کنم.
مراجع: یعنی حتی اگر دیگران مرا دوست هم نداشته باشند، باید بگویم که اهمیتی ندارد؟
مشاور: کاملا همین طور است. اما نباید اینطور تصور شود که اصلا اهمیتی ندارد، بلکه هدف آن است که برای دوست داشته شدن بهتر است دیگران را دوست بداری، اما بدان معنی نیست که دیگران هم حتما باید تورا دوست بدارند.
مراجع: نیازی ندارم که دیگران مرا دوست بدارند.
مشاور: درست است. اشتباه تو همین است و شاید هم اشتباه همه همین باشد. تو معتقدی که دیگران باید دوستت بدارند، به جای آنکه بگویی که چه جالب و ارزنده خواهد بود که دیگران مرا دوست بدارند. در خاتمه می خواهم یک راهنمایی کلی بکنم. هر زمانی که ناراحت و مضطرب می شوی، نگرانیت از (الف) ناشی نمی شود بله (ب) سبب آن است. (ب) همان چیزی است که به خودت می گویی و بیشتر ارزشیابیهای منفی تو را در بر دارد.

مراجع: آیا این مسئله وحشتناک نیست؟
مشاور: کاملا درست است. پس سعی کن آنچه را که یاد گرفته ای، به مرحله تجربه و عمل درآوری و دفعه آینده که آمدی، درباره آنچه اتفاق افتاده برایم صحبت کنی.
مراجع: سعی خواهم کرد. متشکرم دکتر

بحث و نتیجه گیری :

مقایسه دو دیدگاه آزادی درمانی و درمان عقلانی – عاطفی نشان می دهد که از نظر آزادی درمانی انسان آزاد است که آزادانه و خود خواست رفتار کند اما در درمان عقلانی – عاطفی از همان ابتدا وقتی شخصیت انسانی بهABC خلاصه می شود ، محدودیتها آغاز می شود . در واقع برای بررسی رفتار انسان نباید از از چهار چوبABC خارج شد زیرا در غیر اینصورت نمی توان رفتار اورا تبین نمود .در این رویکرد آنچه مد نظر است فرایند های درونی ارگانیزم است . انسان بیمار آزاد نیست و در بند پاسخ هایی است که با توجه به فرایند های درونی ارگانیزم می دهد . این محرکها یا رویداد های بر انگیزانده نیستند که آزادی اورا محدود می کنند بلکه برداشت ها و تعبیر او از رویداد ها است .بنابر این فرد باید برای کسب سلامت ،آزادی خود در برداشت ها را کنار بگذارد و به مواردی بپردازدکه به صورت تمرین هایی برا کسب سلامت به او داده می شود و فرد برای سلامت باید اسیر منطق و تجربی بودن شود . در غیر اینصورت فکرش بیمار است و نیاز به مداوا دارد .
در رویکرد منطقی – عاطفی بیماری، پیامد شناخت های غیر منطقی است و برای سلامت بخشی ، باید با افکار نا معقول اومقابله کرد. مکانیزم های دفاعی نمونه ای از گرایش های غیر منطقی انسانی است که باید به ان حمله کرد در حالیکه از نظر ازادی درمانی بیماری ،احساس نبودن آزادی و در قید بودن است . در این رویکرد با افزایش توان فرانگری درمانجو ، کوشش می شود تا مکانیزم های دفاعی او نشانه یابی و شناسایی شود و در مورد آن به فرد آگاهی داده شود . از دید گاه عقلانی – عاطفی انسان اسیر تفکر و تفاسیر خود است اما از دید ازادی نگر ، انسان کلا آزاد است .
[جهت بررسی تفاوت دیدگاه مراجع محوری و آزادی درمانی بهتر است به اصول زیر بنایی مراجع محوری توجه شود.
در مشاوره مراجع- محوری عمدتاً:
1- به جای مشکل فرد، خود او مورد توجه است.
2- به جای عقل فرد، احساسات او مورد توجه است در دیدگاه عقلانی – عاطفی تمرکز بر فرایند فکر مراجع است .
3- بجای توجه به گذشته فرد، زمان حال مورد نظر است ،اما آزادی درمانی بیشتر دید گذشته نگری دارد.
4- رشد عاطفی، در ضمن رابطه مشاوره ای صورت می پذیرد
مراجع محوری، به تشخیص بیماری از طرف مشاور معتقد نیست، زیرا ماهیت و علت بیماری جسمانی را با نگرانی روانی متفاوت می داند.
درنگرانی روانی، اولا علت نگرانی دقیقا مشخص نیست، و ثانیا مشاور به تنهائی نمی تواند درمان مناسبی را ارائه دهد، چرا که شناخت کافی فرد درمحدوده جهان پدیداری، برای شخص دیگر آنچنان امکان ندارد که برای خود مراجع،و مراجع تنها کسی است که می تواند خویشتن را در ارتباط با جهان پدیداری خویش بشناسد و کار مشاور، کمک به مراجع برای کسب سریع تر و دقیق تراین شناسائی است.
ابتکار عمل و اداره جلسه با مراجع است و مشاور از قضاوت و تحمیل ارزشهایش به مراجع امتناع می ورزد. به این ترتیب، مراجع به شناسائی و تشخیص تجارب درونی خویش موفق می شود .اما در درمان عقلانی – عاطفی ابتکار عمل و اداره جلسه با درمانگر است مراجع باید به مواردی بپردازدکه به صورت تمرین هایی برای کسب سلامت فکر به او داده می شود و فرد برای سلامت باید اسیر منطق و تجربی بودن شود و فرایند تفکر منطقی را بیاموزد .

فهرست منابع :
1. احمدی ، سید احمد ( 1371 ) . مشاوره و رواندرمانی . دانشگاه اصفهان .
2.جرالد، کوری( 1385 ) . مورد پژوهی در : مشاوره و رواندرمانی .ترجمه : شفیع آبادی – بی تا حسینی ،تهران: جنگل 1385 .
3 . پروچاسکا ، جیمزاو و نوکراس ، جان سی . نظریه های رواندرمانی ، ترجمه یحیی سید محمدی ، انتشارات رشد ، تهران .
4 . شفیع آبادی ، عبدالله ( 1377 ) . مقدمات راهنماییو مشاوره . مرکز نشر دانشگاهی .
5 . خدیوی زند ، محمد مهدی (1377) . هنگامه های پژوهش ، تشخیص و درمان در : روانشناسی بالینی .صحافی هنر .
6 . خدیوی زند ، محمد مهدی (1381) .فصلنامه تازه های رواندرمانی . سال ششم ، شماره 21-24 .

7 . Shilling L. E (1984) Perspectives on conseling thories. Englewood cliffs. Nj : prentice – hall.
8 . Nelson- Jones R (2001) . Theory and practice of conseling and theory . padstow. Cornowall: International Ltd .

1- Freadom therapy
2 – Ecolody
3 – Phenomenology
4 – Gcshtult
5 – Existentialism
6 – Genetic
7 – Psychoalysis
8 – مراجع از درمانگر وقت گرفته است. ارتباط آنها از نخستین تا آخرین نشست مستقیم و بدون واسطه است.
9 – کاربرد ضمیرها و فعالهای جمع همراهی و همکاری مراجع را افزایش می دهد. تسکین دهنده است.
10 – واژه جدول باز را برای ثبت مقام، نقش و ردیف افراد خانواده افزایش و کاهش می یابد.
11 – واژه درگیری را، برای تمام حالتها، رفتارها و گفتارها، پرسشها و پاسخهایی که در فضای بالینی میان درمانگر و مراجع داد و ستد می شود بکار می بریم: در دیدگاه هنگامه ها واژه های درگیری، درگیر شدن و درگیر کردن را با نشانه ها و قلمروی گسترده تری بجای واژه های انتقال و انتقال متقابل در دیدگاه روانکاوی استفاده کرده ایم.
12 – در نخستین نشست به مراجع گفته شده است هر وقت می آییم از خودمان می پرسیم: چه کرده ایم؟ چه گذشته؟ و منظورمان از آمدن اینجا، اکنون و در این نشست چیست؟
13 – این پرسش جستجوگر خاستگاه ها و چگونگی شدن حالتها، رفتارها و… است.
14 – با این آگاهی کوشش می کنیم تا مقاومتهای مراجع را کاهش دهیم.
15 – در وسواس دامنه رویاها کوتاه و تعداد آنها کم و زود از یاد می روند. این وضعیتها در کارها و تلاشهای بیداری نیز پیدا می شود .
16 – واژه هایی که درشتتر نوشته شده برونفکنی ها، برونمایی ها، درون فکنی ها و درون نمایی های مراجع اند، واژه ها را یکی پس از دیگری بسوال گذاشته ایم بطوری که هر واژه پاسخی است برای واژه قبل از خود مثلا احساس مسئولیت، پاسخ وقف زندگی است و سخت گرفتن پاسخ احساس مسئولیت است بدین ترتیب یکی از تلاشهای اصلی در همزمانی پژوهش، تشخیص و درمان را در فضای بالینی بکار بسته ایم. از حالتها، رفتارها و گفتارهای کلی و مبهم به جزیی و روشن می رسیم، در شرح گزارش برای اختصار بجای پرسش و پاسخ فقط پاسخها را پشت سر هم می آوریم.
17 – هر یک از خوابها هنگامه است که می توان، صحنه ها، حوادث، واژه ها، روابط را به پرسش گذاشت. دیدگاه ویژه ای درباره خواب در این نظریه وجود دارد که در فصلنامه تاز های رواندرمانی آورده شده است .
18 – پایایی و روایی اینگونه آزمونها بوسیله دانشمند جناب آقای دکتر باقر غباری استاد دانشگاه تهران بازیابی شده است.
19 – با توجه به نمای (2) محاسبه شده است.
20 – Client- centeral
21 – Carl Rogers
22 – Self- concept
23 – Rational emotive therapy (RET)
24 – Albert Ellis
25 – Consequence=C
26 – Activating events
27 – Beliefs =B
28 – Dispute= D
29 – Stimulus =S
30 – Response= R
31 – Rational beliefs= RB
32 -Corsini
می گیرد.
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : حجم فایل:213 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود