تارا فایل

زبان شناسی و گفتگو


زبان شناسی و گفتگو
ساختار گفتار و اولویت
بخش قبل، بر جنبه های آگاهی اجتماعی که می تواند بر آنچه از طریق گفته ها و در طول یک فعل و انفعال رابطه ایجاد کند. تاثیر داشته باشد تمرکز کرد. اصطلاح اثر متقابل (فعل و انفعال) در واقع می توانست شامل تعداد زیادی از زد و خوردهای کاملاً متفاوت اجتماعی شود.
برای مثال یک معلم که در کلاس در حال صحبت کردن با دانش آموزان است نوعی از اثر متقابل را نشان می دهد. مثالهای دیگر شامل پزشکی است که در یک کلینیک، بیماری صحبت می کند یا افرادی که در مذاکرات یک دادگاه شرکت می کنند. افرادی که در جلسه کمیته یا هیئت شرکت دارند یا افرادی که در اداره پست در حال خرید تمبر هستند و هزاران تجربه مختلفی که مردم دارند در آن یک تبادل گفتار میان افراد وجود دارد. احتمال می رود نوع مذاکره بر اساس موقعیتهای مختلف تعامل متفاوت باشد. به هر حال ساختار و مذاکره یعنی الگوی بنیادی من می گویم … تو می گویی … من می گویم … تو می گویی از آن نوع تعامل بنیادی که ما در ابتدا آن را بدست می آوریم و اغلب مورد استفاده قرار می دهیم ناشی می شود. این، ساختار مذاکره و گفت و گو است. ساختار گفت و گو چیزی است که ما با آن در طول بیشتر مذاکره آشنا هستیم. اکنون زمان آن رسیده که به این ساختار به عنوان یک منظر حساس و دشوار کاربرد آشنای دقیق تر بنگریم.

تجزیه و تحلیل و گفتگو
استعاره های زیادی برای توضیح و شرح ساختار مذاکره به کار رفته اند برای بعضی گفت و گو و مذاکره مثل یک رقص است ، با شرکای مذاکره که به آرامی حرکاتشان را با هم هماهنگ می کنند. برای دیگران گفت و گو مثل عبور یک ترافیک از یک تقاطع می باشد که شامل حرکات متناوب بسیار و بدون هیچ برخوردی است.
به هر حال گسترده ترین روش تحلیلی مورد استفاده نه بر اساس رقصیدن (موسیقی وجود ندارد) و نه بر اساس جریان ترافیک و علائم ترافیکی موجود نیست) است. بلکه بر اساس قیاسی با کارکردهای اقتصادی یک فروشگاه می باشد.
در این فروشگاه یک جنس کمیاب وجود دارد که بستر کلام و حق صحبت نام دارد و می توان آن را تحت عنوان حق سخن گفتن تعریف کرد. در هر موقعیتی که کنترل به خوبی ثابت نشده باشد هر کس می تواند برای بدست آوردن آن سعی کند. این ، گرفتن نوبت نام دارد. از آنجا که این یک شکل فعالیت اجتماعی است، گرفتن نوبت بر اساس یک سیستم مدیریتی محلی عمل می کند. که به طور مذاکره ای توسط اعضای یک گروه اجتماعی شناخته می شود.
سیستم مدیریتی محلی ضرورتاً تعدادی از مذاکرات برای بدست آوردن نوبت ها، حفظ آنها و یا از دست دادنشان است. این سیستم بیشتر در نقاطی موردنیاز است که یک تغییر و تحول امکان پذیر در اینکه چه کسی نوبت را دارد، وجود داشته باشد.
هر نقطه تغییر نوبت امکان پذیر یک مکان تحول رابطه (TRP) نامیده می شود. در داخل هر گروه اجتماعی ویژگی هایی برای سخن گفتن و یا عدم سخن گفتن وجود خواهند داشت که نوعاً با یک TRP مرتبط هستند.
این نوع از استعاره تحلیلی برای ما یک منظر بنیادی تهیه می کند که در آن سخن گویانی که با هم در حال مذاکره و گفت و گو هستند طوری دیده می شوند که گویی در طی نگه داشتن و حفظ حق صحبت در حال نوبت گیری هستند.
آنها به آرامی این تغییر نوبت را انجام می دهند زیرا از سیستم مدیریت محلی برای گرفتن آن نوبت ها در یک TRP مناسب آگاهی دارند.
استعاره می تواند در آن دسته مذاکرات و گفت و گوهایی کاربرد داشته باشد که در آنها گویندگان همکاری می کنند و حق صحبت را به طور مساوی تقسیم می کنند . همچنین این می تواند آن دسته گفت و گوهایی را تشریح کند که در آنها به نظر می رسد گویندگان در رقابت هستند در حال جنگ برای حفظ حق صحبت و جلوگیری از گرفتن آن بوسیله دیگران این روشهای اثر متقابل مذاکره ای اساسا از یک گروه اجتماعی به گروه دیگر تفاوت دارند.
برای مصور کردن این سیستم در کار ، در حالتی که از فرضیه های متفاوت دیگر گروههای اجتماعی درباره معنا و مفهوم ویژگی های گوناگون آگاهی داریم ، بر روی گفت و گوهایی یک گروه اجتماعی تمرکز می کنیم (گویندگان انگلیسی زبان طبقه متوسط در یک جمع )
(مکثها ، تداخل یا همزمانی و کانالهای برگشتی)
بیشتر اوقات مذاکره و گفت و گو شامل دو یا تعداد بیشتری از شرکت کنندگان است که نوبت ها را بدست می آورند.
و در هر زمان تنها یکی از آنها سخن می گوید. گذر آرام از یک گوینده به گوینده بعدی با ارزش به نظر می رسد. گذرهایی با یک سکوت طولانی بین نوبت ها یا تداخل کلامی قابل توجه ، غیر استادانه و زشت تلقی می گردد. هنگامی که دو نفر تلاش می کنند با هم گفت و گویی داشته باشند و متوجه می شوند که جریان روانی (بینششان ) وجود ندارد یا ریتم ملایمی برای گذرها و انتقال (نوبت ها) وجود ندارد، بیشتر از آنچه گفته می شود. ارتباط ایجاد می گرد اینجا یک حس فاصله ، عدم صمیمیت و راحتی وجود دارد همانطور که در اثر متقابل بین یک دانش آموز و پدر دوستش طی اولین ملاقاتشان در (مثال) (1) نشان داده شده
مثال (1)
آقای استریت : دیو ، رشته تحصیلی تو چیست ؟
دیو: انگلیسی … خوب هنوز واقعاً تصمیم نگرفتم.
(3 دقیقه)
آقای استریت پس می خواهی معلم بشوی؟
دیو : – نه – جداً نه – واقعاً نه اگر بتونم کاری بکنم
(5/2 دقیقه)
آقای اسمیت: – وا- // تو کجا… – ادامه بده
دیو؛- منظورم اینه که این – اه ببخشید // من …
همانطور که در (مثال) (1) دیده می شود، مکثهای خیلی کوتاه با خط اریب مشخص شده ، به سادگی تردید هستند.
اما مکثهای طولانی تر تبدیل به سکوت می شوند. سکوتها در (1) به هیچ کدام از گویندگان قابل اسناد نیستند زیرا هر کدام یک نوبت را کامل کرده اند. اگر یک گوینده در واقع بستر را به گوینده دیگری بازگرداند و دیگری حرفی نزند بنابراین سکوت به گوینده دوم اسناد می گردد و با اهمیت می شود. این یک سکوت قابل اسناد است.
همانطور که در مثال (2) نشان داده شد، عدم پاسخ گویی از جانب دیو از طرف دوست دخترش طوری تلقی می گردد که گویی در حال ایجاد ارتباط است.
مثال (2)
جین: دیو، من دارم به مغازه می روم . (2 دقیقه) جین: دیو؟ (2 دقیقه)
جین: دیو ______ چیزی نشده ؟ دیو: چی؟ چی شده ؟ جین: ولش کن.
سکوت در TRP به اندازه تداخل و همزمانی برای سستم مدیریت محلی مشکل زا نیست اگر انتظار این است که در یک زمان فقط یک نفر حرف بزند پس این همزمانی می تواند یک مشکل جدی باشد. با برگشت به مثال اول دو سطر آخر، وجود تداخل کلام را مصور می کنند . با دو خط مورب در آغاز سخن، این تداخل کلام مشخص شده است.
نوعاً ، اولین همزمانی یا تداخل هنگامی که اتفاق می افتد که هر دو گوینده تلاش می کنند با هم سخن را آغاز کنند. بر اساس سیستم مدیریت محلی، یک گوینده متوقف می شود تا به دیگری اجازه دهد تا او بستر را داشته باشد.
به هر حال برای دو گوینده که به سختی به یک ریتم سهم بندی شده گفت و گو دست پیدا می کنند روش و الگوی توقف – شروع- تداخل – توقف، ممکن است تکرار شود. نوعی از تداخل یا هم زمانی که در مثال (1) نشان داده شده به سادگی قسمتی از اولین گفت و گوی مشکل با یک مشخص ناآشناست. انواع دیگری از این نوع تداخل وجود دارند که به سختی تعبیر می شوند. به نظر می رسد برای خیلی (اغلب جوان ترها) از گویندگان ، سخن همراه با تداخل یا سخت هم زمان مثل یک بیانیه اتحاد و انسجام یا نزدیکی در بیان دیدگاهها و ارزشهای مشابه ، عمل می کند.
همانطور که در مثال (3) نشان داده شده تاثیر سخن هم زمان حس دو صدا را ایجاد می کند که به عنوان یک صدا در هماهنگی با هم همکاری می کنند.
مثال (3)
مین آیا او را درویدیو دیدی؟ وندی: بله _ قسمتی که در ساحل است
مین : اوه خدای من او خیلی سکسی بود. وندی : او فقط خیلی وقیح بود.
مین : و همه موجها در اطرافش با هم برخورد می کردند! وندی : بله واقعاً وحشیانه بود.
در مثال (3) تداخل و همزمانی کلام نزدیکی را ابلاغ می کند. در مثال 4 تداخل رقابت را می رساند.
جو: وقتی اونا بودند نیرو ادامه می تونم حرفمو نموم کنم؟ جری: نوبت من می گفتم که …
در مثال (4) ممکن است به نظر برسد که دو گوینده در حال جر و بحث با هم هستند اما آنها در حقیقت برای اجازه سخن گفتن با هم رقابت می کنند.
نقطه ی که در آن هزمانی صورت می گیرد مانند یک وقفه تلقی می شود و اولین گوینده در واقع مجبور است که در مورد سازنده نظریه ای بدهد تا در مورد موضوع گفت و گو با صدایی بلندتر، که با حروف بزرگ نشان داده شده ؟ در CANIFINISH با توجه به این انتظار که باید به او اجازه داده شود تا حرفش را به پایان برساند، گوینده اول در مثال (4) به بعضی از قانونهای بیان نشده ساختار گفت و گو متوسل می شود. انتظار می رود تا وقتی که گوینده رایج به یک TRP برسد، گوینده ذخیره صبر کند.
واضح ترین نشانه،های یک TRP . پایان یک قسمت ساختاری (یک عبارت یابند، و یک مکث است. توجه کنید که در (مثال4) گوینده اول در نقطه ای می گوید "وقتی اونا بودند" که گوینده دوم شروع به حرف زدن می کند. اینجا مکثی وجود ندارد واین پایان عبارت یابند نیست این یک دقیقه کاملاً روشن است. و قانونها را درهم می شکند. به طور معمول کسانی که می خواهند حق صحبت را به دست آورند قبل از داخل صحبت پریدن، برای یک TRP ممکن صبر خواهند کرد. البته کسانی که حق صحبت را در یک محیط رقابتی حفظ می کنند از آماده کردن TRP ها جلوگیری خواهند کرد.
برای انجام این کار آنها باید از یک مکث آشکار در پایان یک بخش نحوی خودداری کنند. همانطور که در مثال (5) مصور شده است. گوینده هر کدام از مکثها را پر می کنند. (آم یا آی) مکثهایی که در داخل قرار دارند نه در پایان بخشهای نحوی. و دقیقاً قبل از این نوبت، گوینده دیگر تلاش کرده بود حق صحبت را بگیرد بنابراین گوینده در (5) بنظر می رسد برای نگهداشتن نوبتش دلواپس است،
من درباره – آم کتاب اول او که – آه واقعاً شبیه یک شروع بود و بنابراین – آ نیست – واقعاً اهمیتی ندارد
تدبیر دیگر برای حفظ حق صحبت این است که بوسیله شروع با اصطلاحات نوعی که در مثال، 6 نشان داده شده یک ساختار بزرگتر را برای نوبتان نشان بدهید.
a . سه نقطه نظر وجود دارد که می خواهم اشاره کنم اول …
.b برای انجام این کار بیشتر از یک راه وجود دارد – یک مثال این که ..
.c درباره ملوین نمی دونستی ؟ – اه اکتبر پیش بود ..
.d آیا در مورد ماشین جدید سنیدی شنیدی؟ – او آن را …
اصطلاحات موجود در [b.a] و [G.b] به بحث در مورد واقعیتها با نقطه نظرها می پردازد در حلای که اصطلاحات در [6.c] . [6.d] مقدمه قصه گویی است.
در همه حالت آنها عادت دارند تبادل منظم نوبت را معوق بگذارند و اجازه دهند یک گوینده نوبت وسیعی داشته باشد در درون یک نوبت وسیع و گسترده به هر حال ، گویندگان هنوز از شرکای مذاکره ای خود توقع دارند که نشان دهند به آنها گوش می کنند. راههای زیادی برای انجام این کار وجود دارد . شامل اشاره سر، لبخندها و دیگر اشارات و عبارت مربوط به صورت اما رایج ترین اشارت شفاهی و صوتی ، علائم کانال بازگشتی نامیده می شوند یا به سادگی کانالهای بازگشتی بعضی از اینها در نقش ماری در مثال 7 حاضر هستند
مثال (7)
تماس گیرنده: اگر زیاد از خدمات راه دورت استفاده کنی تو ..
ماری: آها – آها تماس گیرنده : به تحقیقی که دارم در موردش حرف میزنم علاقمند می شی چونکه
ماری : آره تماس گیرنده : اون فقط می تواند پول تو را ذخیره کند تا تبدیل به یک سرویس ارزان تر بشه
ماری: م م م
این انواع علائم (آها – بله – م) برای گوینده رایج بازخوردی را ایجاد می کند که متوجه شود پیام در حال دریافت شدن است. آنها به طور معمول نشان می دهند که شنونده در حال دنبال کردن است و اعتراضی به آنچه گوینده می گوید ندارد. با وجود این انتظار طبیعی ، نبود و غیاب کانالهای برگشتی نوعاً پرمعنا تعبیر میشود.
در طول گفت و گوهای تلفنی ، نبود کانالهای برگشتی ممکن است گوینده را برانگیزد تا بپرسد که آیا شنونده هنوز آنجاست یا نه ؟ در طی این اثر متقابل روبه رو غیاب کانالهای برگشتی ممکن است به عنوان یک راه عدم موافقت تعبیر شود و به یک استنتاج عدم موافقت منتهی گردد.
در مذاکره سکوت مهم است و پرمعنی تعبیر خواهد شد.
شیوه مذاکره ای
خیلی از ویژگی هایی که سیستم نوبت گرفتن مذاکره را توصیف می کنند بوسیله استفاده کنندگانشان معنادار می شوند. حتی در داخل یک جمعیت تعریف شده از گویندگان برای ایجاد سوء تفاهم اغلب تنوع کافی وجود دارد. برای مثال بعضی افراد توقع دارند که شرکت در یک گفت و گو خیلی فعال باشد که در این صورت صحبت کردن خیلی سریع و اغلب بدون مکث بین نوبتها و یا تعدادی یا حتی تکمیل نوبت دیگری خواهد بود. این یکی از شیوه های مذاکره ای است . این یک شیوه درگیری عالی و نیرومند، نامیده شده است. این ذاتاً با شیوه دیگری که در آن گویندگان از یک آهنگ آرام تر استفاده می کنند. توقع مکثهای بلندتر بین نوبتها را دارند در حرف هم نمی پرند و از قطع سخن یا تکمیل نوبت دیگری خودداری می کنند متفاوت است.
این شیوه عدم توفق و قطع سخن و عدم تحمیل آن یک شیوه عالی بی ملاحظه نام دارد. وقتی یک گوینده که نوعاً روش اول را استفاده می کند در یک گفت و گو با یک گوینده که به طور معمول روش دوم را استفاده می کند. برخورد کند، مذاکره به یک طرفه شدن متمایل می گردد روش مشارکت فعال در بحث ، تمایل پیدا می کند تا روش دیگر را در هم بشکند. هیچ یک از گویندگان ضرورتا تشخیص نمی دهند که اینها روشهای مذاکره و گفت و گویی هستند که اندکی تفاوت دارند. به جای آن گوینده پر سرعت تر ممکن است فکر کند که گویند کم سرعت چیزی برای گفتن ندارد. خجالتی است و شاید خسته کننده یا حتی احمق . در عوض او احتمال دارد به عنوان یک آدم پر سر و صدا تحمیل کننده ، سلطه جو، خودخواه و حتی مزاحم دیده شود. ویژگی های شیوه مذاکره اغلب به عنوان رفتارهای شخصی تعبیر می شوند.
جفت های مجاور
با وجود تفاوتهایی در روش و شیوه به نظر می رسد بیشتر گویندگان راهی را برای کنار آمدن با شکل هر روزه تعامل اجتماعی می یابند. آنها مطمئتا در این مرحله به وسیله این حقیقت که تعداد زیادی شیوه های تقریبا خودکار در ساختار مذاکره وجود دارد کمک می شود. درودها و خداحافظی هایی که در مثالهای 8 تا 10 نشان داده شده اند بعضی مثالهای آشکار هستند.
(8) آنا : سلام بیل : سلام
(9) آنا . چطوری ؟ بیل : خوبم
(10) آنا : می بینمت! بیل : خداحافظ
این توالی های خودکار جفتهای مجاور نامیده می شوند. آنها همیشه شامل یک قسمت اول و یک قسمت دوم می شوند که به وسیله گویندگان مختلف ایجاد می گردند. بیان قسمت اول بلافاصله توقع بیان قسمت دوم از همان جفت را به وجود می آورد.شکست در ایجاد قسمت دوم در پاسخ یک غیبت مهم تلقی می گردد و بنابراین پرمعناست تنوع اساسی در شکل هایی که در یک جفت مجاور شکافها را پر می کنند ، وجود دارد؛ همانطور که در (11) نشان داده شده اما همیشه باید دو قسمت وجود داشته باشد.
قسمت اول
قسمت دوم
.A چی شده ؟
.B چیز مهمی نیست
.A چطور پیش می ره؟
.B همینجوری مونده !
.A اوضاع چطوره ؟
.B معمولی
.A چطوری؟
.B گله ای نیست!
مثالها در (11) نوعاً در توالی های آشکار کننده یک مذاکره پیدا می شوند. انواع دیگر جفتهای مجاور در مثال (12) مصور شده اند که شامل یک توالی سوال جواب (.a 12) یک تشکر و پاسخ متقابل (.b 12) و یک درخواست و پذیرش (.c 12) می شوند.
قسمت اول
قسمت دوم
.A ساعت چند است ؟
.B حدود هشت و نیم
.A ممنون
.B خواهش می کنم
.A می تونی تو این کار بهم کمک کنی؟
.B حتما
همه قسمتهای اول به سرعت بخشهای دوم مربوط به خود را دریافت می کنند.
به هر حال معمولاً یک توالی سوال و جواب هنگامی که یک توالی سوال و جواب دیگر در ضمن آن روی می دهد. به تعادل و تاخیر می افتد. سپس توالی شکل سوال 1 – سوال 2- پاسخ 2- پاسخ 1 با جفت میانی (سوال 2- جواب 2) که یک توالی مواد افزوده نامیده می شود را به خود می گیرد. اگر چه اینجا به نظر می رسد که یک سوال (سوال 2) در پاسخ به یک سوال دیگر (سوال1) باشد. فرض بر این است که هنگامی که قسمت دوم (پاسخ 2) توالی درج آماده شود قسمت دوم (پاسخ 2) توالی اصلی ، به دنبال ان می آید (سوال1) و این الگو در (مثال) (13) مصور شده است.
سوال 1
سوال 2
آژانس : زودترین پرواز را می خواهید ؟
مشتری : چه ساعتی می رسه؟
آژانس : ساعت نه و چهل و پنج دقیقه (پاسخ 2)
مشتری : بله – عالیه (پاسخ 1)
یک توالی درج : یک جفت مجاور در جفتی دیگر است. اگر چه عبارات استفاده شده ممکن است توالی های سئوال جواب باشند، شکل های دیگر عمل اجتماعی در این الگو انجام می شوند همانطور که درخواست – پذیرش درخواست (سوال 1 پاسخ 1) توالی درج یک جفت سوال جواب و سوال 2 – پاسخ 2 ) که به نظر می رسد به عنوان یک موقعیت بر پذیرش ایجاد شده عمل می کند ، است.
جین : ممکن این نامه را برای من پست کنی ؟ (سوال 1 – درخواست)
فرد : روش تمبر داره؟ (سوال 2) جین : بله (پاسخ 2) فرد : باشه (پاسخ 1- پذیرش)
تاخیر در پذیرش در مثال (14) که بوسیله توالی درج ایجاد شده ، نوعی نشانه است که می گوید همه قسمتهای اول ضرورتاً نوعی از قسمتهای دوم که گوینده ممکن است آنها را پیش بینی کند ، دریافت نمی کنند.
تاخیر در پاسخ گویی به طور نمادینی غیر قابل دسترس بودن پنهانی یک پاسخ سریع مورد توقع را نشان می دهد.
تاخیر فاصله بین آنچه مورد انتظار است و آنچه آماده است را نشان می دهد. تاخیر همیشه پر معنی تعبیر می شود.
برای اینکه ببینید چطور تاخیر به طور موضعی تعبیر می شود ما برای آنچه در انواع حتمی جفتهای مجاور مورد توقع است به تعدادی اصطلاحات تجزیه ای نیازمندیم.
ساختار ترجیحی
در یک توالی، جفت های مجاور به راحتی به عنوان اختلالات رضایت بخش محسوب می شوند. آنها فعالیت های اجتماعی را نشان می دهند و همه فعالیت های اجتماعی هنگامی که به عنوان قسمتهای دوم بعضی جفتها ظاهر می شوند با هم برابر نیستند اساساً یک قسمت اول که شامل یک درخواست یا یک پیشنهاد است نوعاً بر اساس این انتظار که قسمت دوم یک پذیرش خواهد بود ساخته می شود. پذیرش، به صورت ساختاری بسیار محتمل تر از عدم پذیرش است. این احتمال ساختاری ترجیح خوانده می شود. این اصطلاح برای نشان دادن یک الگوی ساختاری تعیین شده اجتماعی است و به هیچ یک از امیال عاطفی و عقلانی افراد، تک به تک ارجاع نمی کن.
در این استفاده فنی از کلمه ، ترجیح یک الگوی مشاهده شده در تکلم و سخن است و نه یک خواسته شخصی .
ساختار ترجیح قسمتهای دوم را به قانونهای اجتماعی ترجیح و غیر ترجیحی تقسیم می کند.
ترجیحی عمل بعدی است که ساختاراً مورد انتظار است و غیر ترجیحی عمل بعدی است که ساختاراً مورد انتظار نیست.
الگوهای کلی در جدول 1-8 نشان داده شده
غیرترجیحی
ترجیحی – قسمت دوم
قسمت اول
عدم موافقت
موافقت
ارزیابی
امتناع
قبول
دعوت
امتناع
قبول
تعارف
عدم موافقت
موافقت
پیشنهاد
امتناع
قبول
درخواست
جدول 1-8 الگوهای کلی ساخترهای ترجیحی و غیرترجیحی
با درنظر گرفتن درخواست ها یا پیشنهادات به عنوان قسمتهای اول ، پذیرش قسمت دوم ترجیحی است و امتناع قسمت دوم غیر ترجیحی است.
در مثالهای a-d] 15[ پاسخ های قسمت دوم همگی ترجیحی را نشان می دهند. بنابراین پذیرش یا موافقت پاسخ قسمت دومی ترجیحی به یک درخواست a] 15[ یک تعارف b] 15[ یک ارزیابی c] 15[ یا یک پیشنهاد d] 15[ است.
قسمت دوم
قسمت اول
حتماً
می تونی کمکم کنی/ a.
بله لطفاً
کمی قهوه می خوری؟ b.
اوه . عالیه
جداً عالی نیست ! c.
خیلی خوب
شاید تونستیم به پیاده روی بریمd.
برای درک این که در مثالهای (15) قسمتهای دوم ترجیحی چگونه هستند تصور کنید هر یک از قسمتهای اول با سکوت با سکوت مواجه می گردند ممکن است بگوییم که در جفتهای مجاور، سکوت در قسمت دوم همیشه نشانه ای از یک پاسخ غیر ترجیحی است.
در واقع سکوت اغلب گوینده اول را به اصلاح کردن قسمت اول وا می دارد تا از طرف گوینده دوم، بخش دومی را دریافت کند که سکوت نیست. این ممکن است در مثال (16) واضح تر باشد. در این مثال سکوت جک در پاسخ به نظریه سندی او را وادار می کند تا ارزیابیش را دوباره بیان کند.
سپس جک با ارزیابی سندی موافقت می کند (ترجیحی)
سندی: فقط مطمئن نیستم غذاش خوب باشد (دقیقه 106)
سندی : آم – فکر می کنم غذاش خوب نیست
جک : نه – مردم بیشتر به خاطر موسیقی می روند .
توجه کنید که سکوت جک با توجه به ارزیابی سندی جایی ظاهر شد که او مجبور بود یک عدم موافقت را ابراز کند.
به هر حال سکوت به عنوان پاسخ یک مورد افراطی است و اغلب خطر تاثیر عدم شرکت در ساختار گفت و گو و مذاکره را به همراه دارد. عموماً هنگام سخن گفتن به وقتی که شرکت کنندگان مجبورند پاسخ های قسمت دومی غیر ترجیحی را ایجاد کنند. نشان میدهند که در حال انجام کاری برجسته و قابل ملاحظه هستند.
در مثال (17) گوینده اول نظریه ای را بیان کرده است که گوینده دوم با آن موافق نیست. با دادن پاسخی مثل بله یا من هم این جوری فکر می کنم موافقت قسمت دوم ترجیحی است گوینده دوم (جولی) خودش را در موقعیت دادن یک پاسخ غیر ترجیحی پیدا می کند.
سندی : بنابراین حدس می زنم که متخصصین پا بر روی دست کار می کنند.
جولی . ام – خوب – خارج اینجا – آنها بیشتر روی پاهای مردم کار می کنند.
قسمت دوم غیر ترجیحی جولی با تردیدهای ابتدایی علامت گذاری شده گویی انجام این عکس العمل سخت و دشوار است. (ضرورتاً در حال تصحیح دیگری است)
در شروع یک تاخیر (ام ، بعلاوه مکث) وجود دارد و بیانیه حقیقی که نشان میدهد عدم موافقت فقط پس از یک مقدمه (خوب) یک توسل به دیدگاههای دیگران و خارج از اینجا) ، یک تکرار تپق گونه (آنها آنها) می آید حتی اظهار نظر شامل عبارتی (بیشتر) است که اطلاعات را کمتر با قسمت اول درگیر می سازد. تاثیر کلی این است که این گوینده خودش را طوری به گونه ای حاضر می کنند که گویی او مشکل دارد و نسبت به گفتن آنچه بیان شده بی میل است.
تردیدها و مقدمه ها همچنین در قسمتهای دوم غیر ترجیحی به دعوتها یافت می شوند، همانطور که در مثال (18) نشان داده شده
بکی : بعداً واسه نوشیدن قهوه بیا اینجا!
والی: اه – اِ- من خیلی دوست دارم – اما تو که می فهمی – من – من باید اینو تموم کنم تو که می دونی در اغلب موارد ، عبارت امتناع یک قسمت دوم غیر ترجیحی) می تواند دقیقاً بدون گفتن (نه) انجام می گیرد.
در (18) چیزی که گفته نشده منتقل می گردد. در (18) گوینده دوم بعد از یک مقدمه (اه) و یک تردید (اِ) برای نشان دادن قدردانی از دعوت نوعی پذیرش نشانه دار اِ ایجاد می کند (من خیلی دوست دارم) سپس به فهم و شعور فرد دیگر استفاده میشود (تو درک می کنی) و برای اینکه توضیح دهد چه چیزی گوینده را از پذیرش دعوت منع می کند، علتی ذکر می گردد (من باید این را تمام کنم)
همچنین در اینجا این معنای دیگر نیز انتقال می یابد که شرایط گوینده به علت اجبار از کنترل وی خارج است (من مجبورم) و سپس بار دیگر، فهم درک دعوت کننده استناد می شود.
(تو می دانی) الگوهای مرتبط با قسمت دوم غیر ترجیحی در انگلیسی در مثال (19) به عنوان یک سری از عناصر بالقوه پنهان نشان داده می شوند.
مثالها
چگونگی انجام غیر ترجیحی
مکث و اِ ، اِم ، آه
تردید / تاخیر a.
اُ ، خوب
مقدمه b.
مطمئن نیستم ، من نمی دونم
بیان شک C.
عالیه، من خیلی دوست دارم
بله نشان دارd.
متاسفم ، چه حیف شد
معذرت خواهیe.
من باید فلان کار را انجام دهم، فلان کار از من خواسته شده
ذکر اجبار f.
تو می فهمی، تو می دونی
طلب فهم و درک g.
هر کس دیگری ، خارج از اینجا
غیر شخصی کردن آن h.
خیلی کار دارم، وقتی نمونده
ذکر علتi.
جداً ، اغلب ، بیشتر اوقات
استفاده از یک تعدیل کننده j.
من فکر نمی کنم و ممکن نیست
پنهان پاسخ ترد یا پاسخ منفی K.
اثر بد و پایمال کننده غیر ترجیحی این است که نسبت به ترجیحی در آن زمان و کلام بیشتری استفاده می شود.
تکلم بیشتر ضرورتاً فاصله بیشتری را بین پایان قسمت اول و انتهای قسمت دوم نشان می دهد. از جنبه عملی بیان یک ترجیحی (برای مثال در پاسخ یک تعارف یا دعوت) به روشنی، نزدیکی و اتصال سریع را نشان می دهد. بیان یک غیر ترجیحی همانطور که در مثال (19) جز به جز معین گشته، فاصله و کمبود اتصال را نشان می دهد. از لحاظ اجتماعی، درک اینکه چرا شرکت کنندگان در یک مذاکره ممکن است سعی کننده که از ایجاد م خلق بافتهای غیر ترجیحی پرهیز نمایند. آسان است که یک طرح واضح و روشن برای انجام این کار استفاده از آن پیش توالی هایی است که در انتهای درس 7 توضیح داده شدند. بهترین راه برای پرهیز از یک قسمت دوم غیر ترجیحی، نرسیدن به نقطه ای است که هر آن نقطه قسمت اول جفت بیان می شود. آن ادامه می یابد ، بنابراین مذاکرات بین کسانی که آشنایی نزدیک دارند تمایل پیدا می کنند تا نسبت به مذاکرات بین کسانی که خارج از روابط اجتماعیشان کار می کنند، غیر ترجیحی های پرکار و استادانه کمتری داشته باشند. میزان کلام و سخن به کار رفته برای انجام یک فعالیت خاص اجتماعی در مذاکره نشان دهنده عملی فاصله نسبی بین شرکت کنندگان است.
گفتمان و فرهنگ
تاکید درس پیش روی ساختار متوالی مذاکره بود مخصوصاً بر زوایای مراحل نوبت گیری برای کنترل بستر و اهمیت کمتر آنچه گویندگان هنگام بدست آوردن بستر مجبور بودند بگویند. با بدست آوردن بستر سخن گویان مجبور هستند ساختار و محتوای آنچه می خواهند بگویند را سازماندهی کنند آنها باید بر اساس انچه فکر می کنند شنوندگانشان می دانند یا نمی دانند پیام های خود را دسته بندی کنند، مانند توالی دادن به هر چیز در یک مسیر پیوسته. اگر آن گویندگان تصمیم بگیرند که پیام های خود را به تفصیل بنویسند، در حال خلق متن نوشته شده آنها دیگر شنوندگانی که پیش خورد سریع موثر بر یکدیگر را آماده می کنند، ندارند.
در نتیجه آنها مجبورند برای سازماندهی متونشان به نظامهای ساختاری صریح و رک بیشتری اعتماد کنند. در این منظر وسیع و گسترده گویندگان و شنوندگان طوری نگریسته می شوند که گویی نه تنها از عملکرد اجتماعی زبان و تکلم استفاده می کنند.
(شرکت کردن در اثر متقابل اجتماعی) بلکه از عملکرد متنی آن نیز استفاده می کنند (ایجاد و خلق متن مناسب و خوش فرم) و همچنین عملکرد از ideation آن (نشان دادن فکر و تجربه در یک مسیر پیوسته) نیز استفاده می کنند.
رسیدگی و تحقیق کردن در مورد این قسمت گسترده تر شکل و عملکرد آنچه گفته نوشته می شود. تجزیه و تحلیل سخنرانی نامیده می شود.
تحلیل گفتمان
تجزیه و تحلیل سخنرانی حیطه فوق العاده وسیعی از فعالیت ها را در بر می گیرد . از تحقیق و رسیدگی متمرکز بر اینکه چگونگی کلماتی مثل اه ، یا خوب در کلام اتفاقی استفاده می شوند تا مطالعه بحث مهم در یک فرهنگ همانطور که ، برای مثال در عادات تعلیمی و سیاسی آن فرهنگ نشان داده شده هنگامی که تحلیل گفتمان به موضوعات زبان شناختی محدود می شود. ثبت (گفتمان یا نوشتاری ) مراحلی که بوسیله آن زبان در بعضی موقعیتها برای بیان تهدید و منظوری استفاده شود، تمرکز می کند.
طبیعتاً ، در ساختار سخن با توجه مخصوص کردن به آنچه یک متن خوش فرم را می سازد منفعت و سود زیادی وجود دارد.
در این منظر ساختاری موضوعاتی چون اتصالات صریح بین جملات در یک متن که پیوستگی ایجاد می کند، یا بر عناصر سازماندهی متنی که مثلاً خصلت قصه گویی هستند تفاوت بیان عقیده و دیگر انواع متن تمرکز صورت می گیرد.
به هر حال ، در مطالعه سخن، کاربرد شناسی – تخصصی تر شده است. مخصوصاً بر جنبه های آنچه گفته یا نوشته نشده است (اما منتقل گردیده) در گفتمان و سخن تحلیل شده متمرکز است برای انجام دادن جنبه های عملی سخن و گفتمان ما مجبوریم از نگرانی های اجتماعی اولیه در مورد اثر متقابل و تحلیل گفتمان فراتر برویم، به آنچه پشت شکل ها و ساختارهای حاضر در متن قرارداد نگاهی بیندازیم و توجه بیشتری به جنبه های روان شناختی مثل پیش زمینه دانش ، اعتقادات و توقعات مبذول داریم در کاربرد شناسی گفتمان ما به شکل غیر قابل جلوگیری به جستجوی آنچه که گوینده یا نویسنده در ذهن دارد می پردازیم.
پیوستگی
بطور کلی آنچه استفاده کنندگان کلام بیشتر در ذهن دارند یک فرضیه از پیوستگی است (که می گوید) آنچه گفته یا نوشته می شود به معنی تجربه عادی آنها از چیزها خواهد بود. این تجربه عادی به طور موضعی بوسیله تک تک افراد تعبیر خواهد شد و بنابراین به آشنایی و مورد انتظار بودن پیوند خواهد خورد . در محله ای که من در آن زندگی می کنم . آگهی [1a.] به این معناست که کسی در حال فروش زمین ها است، اما آگهی [1b] به این معناست که کسی در حال فروش گاراژ می باشد. فروش زمین a فروش اجناس خانگی b [1]
گرچه این آگهی ها یک ساختار سفارشی دارند اما آنها به صورتهای متفاوتی تعبیر می شوند. در واقع تعبیر (مثال [1b] که می گوید اشخاصی در حال فروش اجناس خانگی از گاراژشان می باشند نیاز به مقداری آشنایی با زندگی حومه شهری دارد. این تاکید بر آشنایی و دانش به خاطر مدرکی که طی آن ما تمایل به ساختن تعبیرات آنی و لحظه ای از مطالب، آشنا داریم و تمایل داریم alternations ممکن را نادیده بگیریم به عنوان اساس پیوستگی ضروری است.
برای مثال سوال حاضر در (مثال) [2] بوسیله خیلی از مردم به سادگی پاسخ داده می شود مثال [2]
موسی از هر نوع حیوان چند عدد را به داخل کشتی برد؟ اگر شما به سرعت به عدد (2) فکر کردید ، بنابراین به مقداری دانش فرهنگی رایج دست یافتید، شاید حتی بدون در نظر گرفتن اینکه نام استفاده شده (موسی) نادرست بود.
ما در واقع یک تعبیر پیوسته را برای متنی که به صورت بالقوه دارای آن نیست خلق می کنیم. هنگامی که درباره تصادف گزارش شده در مثال 3 می خوانیم بعید است که توقف کنیم و در مورد یک مرد و یک زن چه چیز تفکر کنیم.
]3[ یک تصادف وسایل نقلیه در مقابل تاثر کندی گزارش شد که شامل یک مرد و یک زن بود. ما به طور خودکار برای ایجاد پیوستگی جزئیات را درج می کنیم (برای مقال مرد در حال زدن یکی از وسایل نقلیه بوده است)
ما همچنین سناریویی آشنا می سازیم ا آنجه ممکن است در ابتدا به نظر حوادثی عجیب و غریب باشد سردرآورده و آنرا درک کنیم. همان طور که در سر فصل روزنامه در مثال 4 آمده است. ]4[ مردی با ساندویچ از هتل سرقت کرد.
اگر شما برای مثال ]4[ تعبیری خلق کنید که در آن ، (مرد) ساندویچی داشته (شاید در یک کیف) که آن را مانند یک اسلحه به کار برده است ، در نتیجه نوعی دانش پیش زمینه که از طرف نویسنده مورد انتظار است را فعال می سازید (همانگونه که به وسیله بقیه مقاله روزنامه تصدیق شده)
البته شما ممکن است تعبیری کاملاً متفاوت خلق کرده باشید (برای مقال اینکه مرد هنگام سرقت هتل در حال خوردن ساندویچ بوده) این تعبیر هر چه که بوده است بطور غیر قابل استثنایی بر اساس چیزی است که شما در ذهن داشتید نه آنچه در متن مثال ]4[ بوده است.
دانش پیش زمینه
توانایی ها به طور خودکار برای دست یافتن به تعبیرات نوشته شده و گفته نشده باید بر اساس ساختارهای دانشی باشد که از قبل وجود داشته است این ساختارها مثل الگوهای آشنا از تجربه گذشته عمل می کنند که ما از آنها برای تعبیر کردن تجارب جدید استفاده می کنیم.
عمومی ترین اصطلاح برای یک الگو از این نوع Schema (طرح) است (جمع آن Schemata است)
یک طرح، ساختار دانشی که از قبل در حافظه وجود داشته است. اگر برای طرحی یک الگوی ثابت و ایستا وجود باشد بعضی اوقات چهارچوب (frame) نامیده می شود . در یک گروه اجتماعی از نظر هر فرد یک چهارچوب چیزی مثل نسخه نمونه اصلی است. برای مثال در یک چهارچوب برای یک آپارتمان اجزاء ترکیبی مثل آشپزخانه ، حمام و اتاق خواب فرض خواهد شد. این عناصر فرض شده چهارچوب ، عموماً بیان نمی شوند. همانطور که در آگهی تبلیغاتی مثال ]5[ دیده می شود.

آپارتمان اجاره ای 500 دلار
یک برداشت معمولی و طبیعی از قسمت کوچکی از مقاله (5) نه تنها بر اساس مبنایی آپارتمانی به عنوان اساس این برداشت (اگر  یک آپارتمان است پس آشپزخانه ، حمام ، اتاق خواب هم دارد) خواهد بود. بلکه بر اساس مبنای آگهی آپارتمان نیز خواهد بود. تنها بر اساس اینچنین مبنایی آگهی دهنده می تواند از خواننده آگهی انتظار داشته باشد که قسمت ماهیانه سالیانه را برای 500 دلار پر کند.
اگر خواننده اطلاعیه 5 (آپارتمان اجاره ای ) انتظار داشته باشد که این منبع مثلاً هفته ای است پس خواننده قطعا مبنای متفاوتی در ذهن دارد (یعنی بر اساس تجربه ای متفاوت که اجاره آپارتمانها دارد) . با این وجود نکته کاربرد شناختی یکسانی بدست می آید، خواننده از یک ساختار عملی از پیش موجود در ذهن خود بهره می برد تا آنچه که در متن (آگهی) نیامده را درک کند.
زمانی که گونه ای پویا و فعالتری از قیاسات کلی مورد توجه قرار گیرد آنها را بنام serpit (متن یا نوشته) توصیف می کنند.
Serpit یک شالوده آگاهانه از پیش موجود در ذهن است که شامل ترتیب رویدادهاست. ما از این نوشته برای تجزیه و تحلیل آنچه اتفاق می افتد استفاده می کنیم. مثلا برای تمام اتفاقاتی که در زندگی معمولی پیش می آید از این نوشته ها داریم مثل رفتن به دکتر یا تاتر ، رستوران ، یا مغازه خواروبارفروشی مانند آنچه در مقاله مورد 6 می بینید (6) ایستادم تا کمی خواروبار بخرم، اما سبد خریدی نبود، پس بعد از مدتی به قسمت صندوق رسیدم. لابد مثل شعبده بازی بودم که روز بدی داشته.
قسمت طبیعی نوشته و متن این گوینده برای خرید خواروبار بطور واضح شامل گرفتن سبد و رفتن به قسمت صندوق است تمام وقایع دیگری که در ترتیب این رویداد قرار می گیرند جزء آگاهیهای مسبوق در ذهن است. (مثلاً او از در عبور کرده و وارد یک فروشگاه شده و اطراف فروشگاه قدم زده و اجناس را از قفسه ها برداشته است)
مفهوم و معنی script بطور ساده این است : ساز و کار شناخت و فهم برخی از ترتیبات وقایع در یک رویداد چون پیش فرض بر این است که بیشتر جزئیات script که بیان نمی شدند ، شناخته شده و آشنا هستند.
برای افرادی که دارای فرهنگ یکسانی هستند این پیش فرضهای متون مشترکی که بیان نمی شوند اجازه حداکثر تفاهم و ارتباط را می دهند ولی این پیش فرضها برای افرادی که دارای فرهنگ متفاوتی هستند می تواند منجر به سوء تفاهمات زیادی شوند.
طرح ها و چهارچوب های فرهنگی :
همه این نوع شگفتی را تجربه کرده اند وقتی مفروضاتی را که نسبت به قسمتی از یک رویداد داشته اند بطور ناگهانی از دست داده اند. به یاد دارم اولین بار به یک رستوران مراکشی رفته بودم و فقدان یکی از مفروضات رستورانی را هیچ صندلی آنجا وجود نداشت ! (پشتی های بزرگ و راحتی آنجا جایگزین بسیار عالی برای صندلی ها بود )
تقریباً این واقعیت اجتناب ناپذیر است که این شالوده آگاهانه مسبوق در ذهن ما و این طرح کلی ذهنی ما برای درک جهان خارج از طریق فرهنگی تعیین یم شوند.
ما این شماهای فرهنگی را در متن تجربیات خود پرورش می دهیم.
برای برخی از این تفاوتهای آشکار (مثل پشتی بجای صندلی، ما تحقیقاً می توانیم جزئیات این شماهای فرهنگی را توضیح بدهیم. اما برای پاره ای دیگر از این تفاوتها که از ظرافت بیشتری برخوردارند. ما غالباً نمی توانیم تشخیص بدهیم که ممکن است سوء تعبیر بوجود آمده ریشه طرحهای متفاوت دارد. در یک مورد گزارش شده یک مدیر کارخانه استرالیایی، با این گمان که تمام کارگران کارخانه می دانند که عید استر نزدیک است و بنابراین همه به تعطیلات می روند. از یک کارگر که ملیت ویتنامی داشت درباره برنامه هایشان در تعطیلات پرسید، مورد ]7[
پنج روز تعطیلی . می خواهی چکار کنی ؟
استنباط فوری کارگر ویتنامی از این جمله اخراج شدن بودن نه رفتن به تعطیلات.
چیزی که در شمای یک شخص خوب است ممکن است که در شمای فرد دیگری بد باشد.
کاربرد شناسی تضادهای فرهنگی
مطالعه بر روی توقعات و انتظارات متفاوت که ریشه در قیاسات فرهنگی دارد بخشی از مطالعات وسیعی است که غالباً بعنوان کاربردشناسی تضادهای فرهنگی شناخته می شوند.
بررسی ساز و کارهایی که گویندگان از فرهنگهای مختلف برای ادای منظور خویش بکار می گیرند بطور دقیق نیازمند یک بازنگری کامل از تقریباً تمام آن چیزی است که ما تاکنون در این تحقیق مورد توجه قرار داده ایم. مفاهیم و کاربرد اصطلاحات شاید یک چارچوب تحلیلی بنیادین فراهم آورد ولی شناخت آن مفاهیم اساساً نمونه های زبان انگلیسی که در این جا ارائه شد متفاوت است.
ما وقتی بعضی از اصول مشترک و قواعد کلی را مرور می کنیم مفروضات ما از یک نوع پس زمینه های فرهنگی آمریکایی – انگلیسی مربوط به طبقه متوسط برخوردار است. چی می شد اگر اولویت فرهنگی در مفروضات، به این صورت می بود که در بسیاری از موقعیتها به آنچه که آدمی درست می پندارد نه بگوید.
اینچنین اولویت و رجحانی در بسیاری از فرهنگها دیده شده و قطعاً نیازمند یک نگرش متفاوت به رابطه بین قواعد کلی حاکم بر ویژگیها و کمیت ها در یک کاربرد شناسی وسیع تر است.
وقتی ما سازو کارهای تغییر پذیر را مورد ملاحظه قرار میدهیم نقش قدرتمند سکوت را در بطن گفتارهای معمولی در بسیاری از فرهنگها را نادیده می گیریم.
همچنین ما موضوع حق حرف زدن را که در بسیاری از فرهنگها بصورت عرض به عنوان یکی از اصول که تعامل و گفتگو را پیش می برد در نظر نمی گیریم. وقتی ما انواع حرکات گفتاری را مورد بررسی قرار می دهیم بسیاری از ملاحظاتی که در مورد تفاوتهای اساسی که می تواند بصورت تضادهای فرهنگی در تعبیر مفاهیم وجود داشته باشد را به حساب نمی آوریم مثل تعریف و تمجید کردن ، تشکر کردن و یا معذرت خواهی کردن.
یک تعریف و تحسین عادی به سبک آمریکایی، انگلیسی برای برخی سرخپوستان بومی آمریکا موجب شرمساری آنها می شود (آن را مبالغه آمیز می دانند) و همچنین معذرت خواهی از برخی ژاپنی ها واکنش مشابه ای را ببار می آورد ان را غیر قابل قبول می دانند) در حقیقت، بعید است که اختلاف یک گروه فرهنگی در مورد برخوردهای اجتماعی مثل تشکر کردن یا عذرخواهی کردن دقیقاً در فرهنگ دیگر با هم مطابقت داشته باشند.
به مطالعه این تفاوتهای فرهنگی در گویش بعضاً کاربرد شناسی تفاوتها گفته می شود. زمانی که تحقیقات بصورت تخصصی متمرکز می شود بر روی رفتار و معاشرت گویندگان غیر بومی در حالی که تلاش می کنند به زبان دوم ارتباط برقرار کنند به آن کاربردشناسی بین زبانی می گویند.
این مطالعات بطور فزاینده آشکار می سازد که ما همه با آنچه که احتمالاً کاربرد لهجه و گویش نامیده می شود. سخن می گوییم یعنی آن جنبه هایی از گویش ها را که فکر می کنیم منتقل شده بدون این که بیان شده باشد را نشان می دهد.

ارجاع و استنباط:
با بحث قبلی درباره deixis (اشاره از طریق زبان) ، این فرضیه وجود داشت که کاربرد کلمات برای اشاره به افراد و اشیاء ، موضوع نسبتاً صریحی بود. در واقع ، انجام آن کار برای افراد، نسبتا ً آسان است. اما توضیح اینکه ، چطور انجام می دهند، نسبتاً دشوار است. می دانیم که خود لغات به چیزی اشاره نمی نمایند، بلکه افراد هستند که ارجاع می دهند .می توانیم ارجاع را بعنوان عملی که یک گوینده یا نویسنده به شکل زبان شناسی بکار گرفته تا شنونده یا خواننده را قادرسازد تا چیزی را بشناسد ، درنظر بگیریم.
آن اشکال زبانی ، عبارات ارجاعی هستند که می توانند اسامی خاص (برای مثال، شکسپیر ، کتی رولتو ، هاوایی) ، عبارات اسمی که معین هستند (برای مثال ، یک نویسنده ، یک خواننده ، یک جزیره) یا نامعین (برای مثال، مردی ، زنی، مکان زیبایی) و ضمایر (برای مثال ، او، مال او ، آن ، آنها) باشد. انتخاب یک نوع از عبارات ارجاعی ، از بین سایرین ، تا حد زیادی به نظر می رسد این براساسیست که چه چیزی را گوینده فرض می کند که شنونده قبلاً می دانسته است. در زمینه های بصری مشترک، آن ضمایری که عملکردشان بعنوان عبارات deictic (اشاره ای) است (برای مثال ، "این را بگیر" ، "به او نگاه کن" ) ، برای یک ارجاع موفق ممکن است کافی باشد، اما جاییکه هویت پیچیده تر باشد ، عبارات اسمی پیچیده تری را بکار می گیرند. (برای مثال ، "آن خارجی با نگاه مسخره را بیاد داری؟")
پس ارجاع ، آشکارا به اهداف گوینده (برای مثال ، شناخت چیزی) و اعتقادات گوینده (به این معنا، آیامی توان از شنونده انتظار داشت که چیز خاصی را بداند؟ ) د رکاربرد زبان ارتباط دارد. برای اینکه ارجاع موفق رخ دهد، باید نقش استنباط را بدانیم. به این دلیل که هیچ ارتباط مستقیمی بین شیء و لغات وجود ندارد، وظیفه شنونده اینتستکه کدام شیء را گوینده می خواهد با استفاده از عبارت ارجاعی ویژه ، استنباط کند . غیر معمول نیست که گاهی افراد می خواهند به برخی اشیاء یا شخص اشاره کنند بدون دانستن اینکه کدام اسم ، بهترین لغت برای استفاده است. می توانید ، حتی عبارات مهم (برای مثال، چیزآیی ، آن چیز یخی، اًل، اسمش چیه، چیز جادویی) را بسته به توانایی شنونده که بتواند آن ارجاعی که در ذهن است را استنباط کند، دارد . گوینده، حتی، نامهایی را ابداع می کند.
مردی بود که بسته ها را به اداره ما حمل می کرد، اسم "حقیقی اش" را نمی دانستم ، اما هویت اورا وقتی منشی او به صورت جمله [I] ، مورد خطاب قرار داد، استنباط کردم.
[I] Miste Aftershave is late today.
(آقای اَفترشیو، امروز دیر کرده)
مثال در [I] ، برای نمایش اینکه ارجاع براساس نامگذاری صحیح (در مقابل ناصحیح ) نیست. بلکه بر اساس انتخاب موفق عبارت ( در مقابل ناموفق ) بنا شده است. همچنین ، از مثال [I] به این نکته می رسیم که ارجاع موفق، لزوماً اشتراکی بوده ، و گوینده و شنونده ، نقشی در تفکر درباره آنچه دیگری در ذهن دارد، ایفا می نمایند.
کاربردهای صنعتی و ارجاعی:
مهم است که دریابیم ، تمام عبارات ارجاعی، ارجاع فیزیکی مشخصی ندارند. عبارات اسمی نامعین، می تواند برای شناخت شیء حاضر از لحاظ فیزیکی در [2a]، بکار ببریم. اما می توانند برای توضیح اشیایی که فرض می کند وجد دارد اما ناشناخته است بکار رفته، همانند [2a] ، یا اشیایی ، که تاکنون شناختیم، وجود ندارند. [2c].

[2] a. There's a man waiting for you.
(مردی هست که منتظر شماست)

b. He wants to marry a woman with lots of money .
می خواد بازنی که پول زیادی داره ازدواج کنه.

c. We'd love to find a ninefoot-tall basketball player.
مایلیم که بازیکن بسکتبال با قد 9 فوت بیابیم.

عبارت در [2b] ، 'a woman with lots of money' ،می تواند موجودی را طراحی کند که برای گوینده و تنها براساس ویژگیهای توصیفی ، شناخته شده است.

لغت 'a' می تواند با 'any' در این مورد، جایگزین شود.
این امر ، گاهی کاربرد صنعتی نامیده شده، یعنی "هرکس هرچیزی که با توصیف متناسب است، این مطلب، از کاربرد ارجاعی متمایز است، بدین شکل که من واقعاً شخصی را در ذهن داشته و بجای استفاده از نام او یا توصیفات دیگر ، عبارت را در [2b] انتخاب می کنم. شاید چون اینطور تصور می شود که شما بیشتر تمایل دارید بشنوید که این زن پول زیادی دارد تا این که نام این زن را بکار ببریم.
تمایز مشابه را می توان در عبارات اسمی معین دید. در طی یک گزارش خبری از یک مرگ مرموز ، گزارشگر می تواند جمله [3] را بگوید بدون این که مطمئن باشد ، آیا شخصی که مورد ارجاع عبارت معین 'the killer' بوده وجود دارد یا نه. این امر یک کاربرد صنعتی است (یعنی "کسی که قتل را انجام داده" ) براساس فرض گوینده که مورد ارجاع باید وجود داشته باشد.
[3] There was no sign of the killer.
(هیچ اثری از قاتل نبود)
با این حال اگر شخص خاصی را بعنوان قاتل شناسایی کرده و او را تایک ساختمان تعقیب نموده، اما او فرار کند، بیان جمله در [3] درباره شخصی که یک کاربرد ارجاعی است، براساس دانش گوینده از اینستکه مورد ارجاع وجود دارد.
نکته این تمایز اینستکه خود عبارات را نمی توان بعنوان دارنده ارجاع تلقی کرد( اغلب در برداشت های معنایی فرض می شوند) ، اما به کارکرد ارجاعی در متن توسط گوینده یا نویسنده، داده شده یا داده نمی شوند، اغلب ، گویندگان مارا ترغیب می کنند که از طریق کاربردهای صنعتی ، فرض کنیم آنچه آنها درباره اش صحبت می کنند، حتی وقتی شیء یا فرد مورد شرح وجود ندارد، مثلاً در [2c] ، ما آن را می شناسیم.
دیگر اعضای مشهور آن گروه پَری دندان و پاپانوئل هستند.
اسامی و ارجاع ها:
گونه ارجاعی که اینجا نشان داده شده، نوعی است که براساس مشارکت "قصد برای شناخت" و "شناخت قصد" در کاربوده است . این فرآیندف نه تنها مستلزم کار بین یک گوینده و شنونده است ، به نظر می رسد که کار براساس قواعد بین تمام اعضای جامعه که زبان وفرهنگ مشترکی هم دارند را می طلبد.
به این معنا، که قاعده ای هست که عبارات ارجاعی معین، برای شناخت اشیاء معین یابراساس منظم، بکار برده می شود. تجربه روزانه ما از عملکرد موفق این قواعد، می توانند این فرض را ایجاد کندکه عبارات ارجاعی می توانند ،اشیاء خیلی خاص را طراحی کنند. این فرض به این تفکر منجر شده که یک اسم یا اسم خاص مانند "شکسپیر" می تواند تنها برای شناخت یک شخص خاص بکار رود و عبارت شامل اسم عامل مانند "ساندویچ پنیر" می تواند تنها برای شناخت یک شیء خاص بکار رود. این تفکر ، اشتباه است. دیدگاه کاربردی درست ارجاع به ما امکان می دهد که ببینیم ، چطور یک شخص را می توان از طریق عبارت "ساندویچ پنیر" و یک شیء را از طریق اسم "شکسپیر" شناخت. برای مثال ، عجیب نیست، که یک دانش آموز سوال دیگری در [4a] بپرسد و جواب در [4b] دریافت کند.
[4] a.Can I borrow your skakespeare?
(می تونم شکسپیرتون را قرض بگیرم؟)
b. Yeah, it's over ther on the table .
(بله، آنجا بالای هنر است)د

وقتی تنها، یک متن ، خلق می شود، ارجاع مورد نظر و ارجاع استنباطی ، یک شخص نیست . اما شاید یک کتاب باشد( به ضمیر it' توجه شود) .
در یک رستوران ، یک پیش خدمت دستور غذایی را به پیش خدمت دیگر نشان داده و جمله ی [5a] را می پرسد ودر پاسخ [5b] را می شنود.
[5] a. Where's the cheese sandwich sitting?
مسئول ساندویچ پنیر کجاست؟
b. He's over there by the window!
او آنجا ، کنار پنجره است.

در این متن داده شده، ارجاع ، یک شیء نیست. اما بعنوان یک شخص شناخته می شود. (به ضمیر 'be' توجه کنید)
مثالها در [4]و [5] ، به ما امکان می دهد که ببینیم ، چطور یک ارجاع واقعاً کار می کند . مثال شکسپیر در [4] ، پیشنهاد می کند که مجموعه متداولی از ایشان که می تنوانند با کاربرد نام یک نویسنده شناخته شوند، وجود دارد ( از لحاظ پتانسیلی فرهنگ-معین) . اجازه دهید ، آنها را اشیایی بنامیم که نویسنده ایجاد می کند" . این امر به ما امکان می دهد که معنای جملات را در [6] بفهمیم.
[6] a. Shakespeare takes up the whole bottom shelf.
کتاب شکسپیر ، تمام قفسه را پر کرد.
b. We're oing to see Shakespear in London.
می خواهیم تئاتر شکسپیر را در لندن ببینم.
c. I hated Shakespeare at school.
من از درس شکسپیر در مدرسه متنفرم.
آشکارا ، این قرارداد، نه تنها برای نویسندگان ، بلکه برای هنرمندان[7a]، آهنگساز [7a] ، موسیقی دان[7a] و بسیاری تولیدکنندگان اشیاء هم هست.
[7] a. Picasso's on the far wall.
اثر پیکاسو روی دیوار در نقطه دوری هست.
b. The new Moart is better value than Bach.
آهنگ جدید هوتزارت از آهنگ باخ پرارزشتر است.
c. My Rolling stones is missing.
رولینگ استون من گم شده است.

به نظر می رسد که ارتباط کاربردی بین اسامی خاص و اشیایی که بطور متداول مرتبط هستند در یک جامعه اجتماعی و فرهنگی معین، با آن اسامی وجود دارد. استفاده از اسامی خاصی که به طور ارجاعی برای شناخت چنین اشیایی ، می باشد ، شنونده را برمی انگیزد تا نتیجه مورد انتظار را گرفته ( برای مثال، از نام نویسنده به کتاب او) و به موجب آن ، خود را عنصری از همان جامعه ای که گوینده در آن است، بداند .
در چنین موردی، آشکار است که بیشتر از آنچه گفته شده ، منتقل می شود.
ماهیت ارجاعی ، که توضیح داده می شود ، آن چیزی است که به خواننده امکان می د هد تا مفهوم عنوانهای روزنامه را وقتی اسم کشورها را مانند مثال در [8a] ، بکارمی برد، جاییکه مورد ارجاع، باید بعنوان تیم فوتبال می باشد نه دولت و در [8a] ، جاییکه دولت مورد نظر بوده نه تیم فوتبال مشخص می کند.
[8] a. Brazil wins world cup.
تیم فوتبال برزیل، جام جهانی را برد.
b. Japan wins first round of trade talks.
کشور ژاپن ، دردور نخست نشست های تجاری پیروز شد.

نقش همراه- متن:
در بسیاری از مثالهای قبل، توانایی شناخت موارد ارجاع مورد قصد ، در واقع ، بیشتر به درک از بیان ارجاعی بستگی دارد. این امر، توسط موضوعات زبان شناسی همراه شده ، یا همراه -متن، همراه بیان ارجاعی می باشد. وقتی در [8a]، یک عنوان بحث می شود، 'Brazil' یک عبارت ارجاعی و 'wins word cup' بخشی از همراه- متن(بقیه روزنامه بیشتر، همراه- متن است) . است. همراه-متن، دامنه تغییرهای احتمالی که ممکن است از لغتی مانند 'Brazil' داریم ، محدود می کند. لذا، گمراه کننده است که تصو کنیم، ارجاع، تنها براساس توانایی هابرای شناخت مورد ارجاع از طریق عبارت ارجاعی، شناخته می شود.
عبارت ارجاعی، در واقع دامنه ای از ارجاع ایجاد می کند ف به این معنا که تعدادی از موارد ارجاع احتمالی را در خود دارد. با بازگشت به مثال قبلی، می توانیم نشان دهیم که با این که عبارت 'the cheese sandwich' همان همراه-متن متفاوت در [9a] و [9b] می ماند اما به انواع مختلف تغییرها در هر مورد منجر می شود. (مثلا "غذا" در [9a]و "شخص" در [9b] ).
[9] a. The cheese sandwich is made with white bread.
ساندویچ پنیر، با نان سفید تهیه می شود.
b. The cheese sandwich left without paying.
اگر پول شخصی که ساندویچ پنیر درست می کند را نپردازید ، می رود.

البته ، همراه – متن تنها بخش زبان شناسی محیط است که با آن عبارت ارجاعی ، را بکار می گیرند. محیط فیزیکی ف یا بافت(زمینه) ، شاید به این دلیل که اثر قدرتمندی بر چگونگی تغیرر عبارات ارجاعی دارد، به سادگی شناخته شود. بافت فیزیکی یک رستوران ، حتی قواعد گفتاری افرادی که در آن کار می کنند، می تواند برای تغییر [9] مهم باشد.
بطور مشابه ، مفید است بدانیم که بیمارستان ، بافت [10a] ، اتاق دندانپزشک [10b] و پذیرش هتل [10c] .
[10] a. The heart-attack mustn't be moved.
بیماری که دچار حمله قلبی شده را نباید حرکت دادو
b. Your ten-thirty just cancelled.
وقت ، تاریخ 13-10 شما، کنسل شده
c. A couple of rooms have complained avout the heat.
دوتا اتاق ، از گرما شکایت کرده اند

مثالها در [10] ، حمایتی رابرای تحلیل ارجاعی که بستگی به بافت محلی و دانش محلی شرکت کنندگان دارد، ایجاد کند این امر، بسیار، بستگی به آشنایی با قواعد اجتماعی-فرهنگی ، بعنوان اساسی برای نتیجه گیری دارد (برای مثال ، شخصی در بیمارستان بیمار است، پرستار آن شخص را از طریق نام بیماری اش بشناس) . این قراردادها ، از یک گروه اجتماعی به گروه دیگر به طرز چشمگیری متفاوت شده ومی تواند از یک زبان به زبان دیگر ، به طرز متفاوتی مشخص شود.پس ارجاع ، تنها یک ارتباط بین معنی یک کلمه یا عبارت و یک شیء یا شخص در جهان نیست. در ضمن کار اجتماعی است که گوینده فرض می کند که لغت یا عبارت انتخاب شده یا یک شیء یا شخص را که بعنوان قصد گوینده تفسیر شده، شناسایی کند.

ارجاع آنافوریک:
بحث قبلی به اعمال منفرد ارجاع اشاره دارد. با این حالف در بیشتر گفتار و نوشتار، باید به دنبال این باشیم که بر بیش از یک جمله در یک زمان ، درباره چه کسی یا چه چیزی، صحبت می کنیم.
بعد از معرفی اولیه شیء ،گوینده ، عبارات مختلفی برای نگهداری ارجاع، همانند [11] ، را بکار می برد.
[11] In the film, a man and a woman were trying to wash a cat.
در فیلم، مردی و زنی، سعی داشتند ، گربه ای را بشویند.
The man was holding the can while the woman poured water on it.
مرد گربه را نگه داشته د رحالیکه زن ، آب روی آن ریخت
He said something to her and they started laughing.
مردچیزی به زن گفت و آنها شروع به خندیدن کردند.

در انگلیسی ، ارجاع اولیه یا ذکر معرفی، اغلب نامعین است("مردی"، "زنی"،"گربه ای")
در [11] ، عبارات اسمی معین( "یک مرد"، "یک گربه" ، " یک زن" ) ، و ضمایر( 'it','her','he',they') مثالهایی از ارجاع بعدی برای موارد ارجاعی که قبلاً معرفی شده ، بوده ، معمولاً بعنوان ارجاع آنافوریک ، یا آنافورا نامیده می شود.
در اصطلاح فنی، عبارت بعدی یا ثانوی، آنافور و عبارت اولیه پیشین (مقدم) است. ترغیب می شویم که ارجاع آنافوریک را بعنوان مرحله ای از ادامه برای شناخت دقیق همان شیء که توسط پیشین دلالت داده شده، در نظر بگیریم . در بسیاری موارد، آن فرض، تفاوت کوچکی را در تغییر ایجاد نموده، اما درآن مواردی که برخی تغییرات یا تاثیرات شرح داده شده، ارجاع آنافوریک باید بطور متفاوتی تفسیر شود. در مثال [12] از یک دستور غذا، عبارت ارجاعی اولیه "6 سیب زمینی" چیزی متفاوت را از ضمیر آنافوریک 'them' که باید بعنوان "6 سیب زمینی پوست کنده و قطعه شده" تفسیر شود ، ایجاد می کند.
[12] Peel and slice six potatoes.
6 سیب زمینی را پوست کنده و قطعه قطعه کنید.
Put them in cold salted water.
آن سیب زمینی ها را درآب شور سرد بگذارید.
حالت معکوسی از طرح پیشین -آنافور ، گاهی در شروع داستان، مانند مثال [13] ، وجود دارد.
[13] I turned the corner and almost stepped on it.
به گوشه ای بازگشته و با عجله حرکت کردم.
There was a large snake in the middle of the path.
مار بزرگی در وسط مسیر بود.

توجه کنید که ضمیر 'it' که یکبار بکار رفته، به سختی می توان آن را تفسیر کرد تا زمانیکه عبارت اسمی کامل در خط بعدی نمایان شود. این طرح را به لحاظ تخصصی ف کاتافور نامیده که نسبت به آنافور غیر متداولتر است. دامنه ای از عبارات که برای ارجاع آنافوریک بکار می رونددرانگلیسی وجود دارد. نوعی ترین اشکال، ضمایر مانند 'it' در [14a] بوده ، اما عبارات اسمی معین نیز بکارگرفته شده، مثال 'the slices' در [14b].
[14] a. Peel an onion and slice it.
پیازی را پوست کنده و آن را قطعه قطعه کنید.
b. Drop the slices into hot oil.
قطعات پیاز را در روغن داغ بیندازید .
c. Cook for three minutes.
آن را برای سه دقیقه بپزید.
وقتی یک تفسیر ما را ملزم می سازد تا شیء را بشناسیم، مانند 'Cook (?) for three minutes' چیزی را برای سه دقیقه بپزید.. ) در [14c] ، و هیچ عبارت زبان شناسی وجود ندارد، آن را آنافورصفر یا حذف می نامند.
استفاده از آنافور صفر به عنوان ابزار نگهداری ارجاع، به وضوح عبارتی ایجاد می کند که شنونده بتوانداستنباط کند. چه کسی یا چه چیزی را گوینده می خواهد بشناسد. مورد آشکار دیگری از انتقال بیشتر مطالب نسبت به آنچه فقط گفته شود است.
شنونده، انتظار دارد نوع خاص تری از استنباط را زمانی که عبارت آنافوریک ارتباط زبان شناسی با پیشین ها ندارد، دریابد. این نکته ، باید در فصل I با مثال "دوچرخه" و بیشتر در جملات [15]نشان داده شود.
[15] a. I just rented a house. The kitchen is really big
الان یک خونه اجاره کردم، آشپزخونه خیلی بزرگه
b. we had chardonnay with dinner. The wine was the best part.
چاردونی همراه با شام می خوریم، این شراب بهترین بخش شام بود.
c. The bus came on time, but he didn't stop.
اتوبوس به موقع آمد ، اما توقف نکرد.
دریافت معنی [15a] ، مستلزم این ارجاع است. ( به این معنا که اگر x یک خانه است، سپس y آشپزخانه ای دارد، تا ارتباط آنافوریک ایجاد شود. چنین ارجاعی به دانش معکوس ، همانند [15b] بستگی دارد. که می تواند خاص تر باشد. (مثلاً چاردونی یک نوع شراب است ) . به علاوه ، ارجاع می تواند، برای برخی گویندگان ، خیلی خودکار باشد. (مثلاً ، اتوبوس، راننده ای دارد. ) به طوریکه بتوانند مستقیماً به یک ضمیر برای ارجاع آنافوریک همانند [15c] بپردازند. در این مثال، توجه کنید که پیشین ('the bus') و آنافور ('he') دارای تطابق گرامری نیستند . (یعنی بطور معمول اتوبوس، 'it' ، باید باشد) . همانطور که قبلاً اشاره شد ، ارجاع موفق به برخی روابط صحبح گرامری و لغوی سختگیرانه بین ویژگیهای مورد ارجاع و عبارت ارجاعی انتخابی ندارد .
لغت 'sand wich' می تواندیک شخص را نشان دهد و ضمیر 'he' می تواند آنافور برای یک شیء باشد. کلید دریافت معنای ارجاع ، فرآیند کاربردی شناسی است. که به موجب آن گوینده عبارات زبان شناسی را با قصد شناخت اشیاء خاصی انتخاب کرده با این فرض که شنونده آن عبارت را آن طور که گوینده انتظار دارد، تفسیر و مشارکت می نماید.
ابعاد اجتماعی ارجاع، می تواند به تایید مشارکت، نیز مرتبط باشد. شناخت فوری یک ارجاع مورد نظر، حتی وقتی یک عبارت ارجاعی کوچک بکار رفته (مثلاً یک ضمیر)، چیزی مشترک، متداول و لذا نزدیکی اجتماعی را نشان می دهد. ارجاع موفق یعنی یک هدف از طریق استنباط شناخته شده و نوعی از اطلاعات مشترک و لذا رابطه اجتماعی را نشان می دهد. فرض اطلاعات مشترک، در مطالعه پیش فرض ها نیز دخیل است.
پیش فرض و ایجاب
در بحث قبل از ارجاع، کشیشی به این ایده بود که گوینده فرض می کنند، اطلاعات خاص، قبلاً توسط شنونده نشان شناسایی شده است. به این دلیل که این اطلاعات را شناخته شده فرض می کنند، چنین اطلاعاتی، معمولاً بیان نشده و لذا بعنوان بخشی که منتقل شده اما گفته نشده، لحاظ می شود. اصطلاح تکنیکی پیش فرض و ایجاب برای شرح دو جنبه مختلف از این نوع اطلاعات بکار می رود. شایان ذکر است که از ابتدا پیش فرض و ایجاب برای کاربرد شناسای در گذشته نسبت به آنچه اکنون هستند، اصلی تر محسوب می شوند. در بیشتر شیوه های جاری، علاقه کمتری به نوع بحث تکنیکی مرتبط با تحلیل منطقی این پدیده ها وجود دارد. با این حال، بدون معرفی به آن نوع بحث تحلیلی، دشوار است در یابیم چطور روابط بین معنا و کاربرد، پیشرفت نموده است.
بیشتر مطالبی که در این فصل دنبال شده برای نمایش فرآیند تفکر از طریق مشکلات در تحلیل برخی جنبه های معانی نامرئی است. بگذارید با تعریف اصطلاحات، آغاز کنیم.
پیش فرض، چیزی است که گوینده آن را به عنوان مورد قبل از بیان گفتار می شناسد. گویند، نه جملات، پیش فرض ها را دار ند.
یک ایجاب چیزیست که به طور منطقی آنچه در گفتار تایید شده را دنبال می کند.
جملات، نه گوینده ها، ایجاب دارند.
می توانیم برخی اطلاعات بالقوه فرض شده که با گفتار [1] هم مرتبطند را تعریف کنیم.
[1] Mary's brother bought three horses.
(برادر مری سه تا اسب خرید).
در ایجاد گفتار در [1] گوینده، بطور معمول، انتظار دارد که پیش فرض داشته باشد به این مضمون که شخصی به نام مری وجود دارد و مری یک برادر دارد. گوینده پیش فرض های خاص تری را به این مضمون که مری فقط یک برادر دارد و اینکه برادرش پول زیادی دارد را هم لحاظ می کند.
تمام این پیش فرض ها، پیش فرض های گوینده بوده و تمام آنها می توانند اشتباه هم باشند. جمله در [1] ، دارای ایجاب است که به این مضمون که برادر مری، چیزی خریده، سه حیوان خریده، دو اسب خریده، یک اسب خریده و بسیاری نتایج منطقی مشابه. این ایجاب ها بدون توجه به اینکه آیا عقیده گوینده درست است یا اشتباه از جمله دنبال می شود.
این مطالب بدون اینکه گفته شوند، منتقل می گردند. با این حال، به دلیل ماهیت منطقی آنف ایجاب در کاربردی شناسی معاصر، بیشتر از توجه و البته به گوینده در پیش فرض، مورد بحث قرار نمی گیرد.
پیش فرض:
در بسیاری بحث ها درباره مفهوم، پیش فرض را بعنوان رابطه بین دو طرح، در نظر می گیرند. اگر بگوییم، جمله در [2a] شامل طرح p و جمله در [2b] دارای طرح q است لذا، با بکار بردن علامت >> به معنای پیش فرض شده، می توانیم رابطه را بصورت [2c] نشان دهیم:
[2] a. Mary's dogis cute. (=p)
(سگ مری، با مزه است)
b. Mary has a dog. (=q)

(مری یک سگ دارد)
c.p>>q
به طرز جالبی، وقتی مخالف جمله در را با منفی کردنش ، همانند ایجاد می کنیم، در می یابیم که رابطه، پیش فرضی تغییر نمی کند. به این معنا که، همان پیش فرض q، همانند تکرار شده، توسط NOTP هم پیش فرض شده، همانند .
[3] a. Mary's dog isn't cute. (=NOTP)
(سگ مری با مزه نیست)
b. Mary has a dog. (=q)
c. NOTP>>q
این ویژگی پیش فرض را معمولا ثبات تحت نفی نامند. اساساً، به این معناست که پیش فرض یک جمله حتی وقتی جمله را منفی می کنیم ثابت باقی می مانند (یعنی هنوز درست است). بعنوان مثال بیشتر، به یک موقعیتی توجه کنید که شما (از طریق منفی کردن، مانند ) با کسی که قبلاً جمله در ساخته، مخالفید.
[4] a. Everybody knows that John is gay. (=P)
(هر کسی می داند که جان، شاد است)
b. Everybody doesn't know that John is gay. (NOTP)
هیچ کسی نمی داند که جان، شاد است.
c. John is gay (جان شاد است.)
d. P>>g & NOTP>>q
توجه کنید اگر هر دو گوینده درباره اعتبار P مخالفند (به این معنا که جمله در )، آنها هر دو فرض می کند که حقیقت q (به این معنا که ) ، ساختن جملات است. طرح q همانطور که در نشان داده شده، توسط P و NOTP ، پیش فرض شده و ثابت تحت نفی باقی می ماند.
انواع پیش فرض
در تحلیل اینکه چطور فرضیات گوینده، نوعاً بیان می شود، پیش فرض با کاربرد تعداد زیادی از لغات، عبارات و ساختارها، مرتبط می شود. این اشکال زبان شناسی را بعنوان شاخص های پیش فرض بالقوه که تنها می تواند پیش فرض حقیقی در بافت 4 باشند، در نظر می گیریم. همانطور که قبلاً در مثال های [1] تا [3] دیدیم. ساختار ملکی در انگلیسی مرتبط با پیش فرض موجود است. پیش فرض وجودی نه تنها در ساختار ملکی وجود دارد (مثلاً your car >> you have a car) بلکه، در هر عبارت اسمی معین هم معمولاً یافت می گردد.
با استفاده از هر عبارت در [5]، گوینده مسئول وجود اشیاء نامبرده می باشد.
[5] The king of Sweden, the cat, the girl next door, the counting crows.
(پادشاه سوئد، گربه، دختر کنار در، کلاغهای محاسبه گر)
می بایست ؟ پیش فرض وجودی را بعداً بررسی کنیم، اما ابتدا باید توجه کرد که انواع مختلفی از پیش فرض در [4] وجود داشته است. در [4] ، فعل know در یک ساختار رخ می دهد، 'Every body knows that q' با q بعنوان پیش فرض لحاظ می شود.
اطلاعات از پیش فرض شده به دنبال فعلی مانند 'know' می تواند بعنوان یک حقیقت فرض شود و بعنوان پیش فرض حقیقی شرح داده شود. تعدادی از دیگر افعال مانند
درک کردنrealize در [6a] و تاسف داشتن 'regret' در [6b] و عباراتی شامل 'be' با آگاه بودن'aware' در [6c] ، عجیب 'odd' در [6d] و شاد'glad' در [6e] ، پیش فرض های حقیقی دارند.
[6] a. She didn't realize he was ill. (>> HE was ill)
(آن زن درک نکرد که او بیمار است).
b. We regret telling him.
(>>we told him) (او متاسف شد که بهش گفته)
c. I wasn't aware that she was married.
(نمی دونستم که ازدواج کرده)
(>> she was married)
d. It isn't odd that he left early. (>>He left early)
(عجیب نیست که زود رفته)
e. I'm glad that it's over.
(>> It's over) (خوشحالم که تمام شد)
اشکال دیگری وجود دارد که می تواند بعنوان منبع پیش فرض های لغتی، بهترین باشد.
در گفتار معمولی، در پیش فرض لغتی، کاربرد یک تشکل با معنی تایید شده آن، با این پیش فرض که معنی دیگر درک شدن (غیر تاییدی) بیان می شود. هر زمان که می گویید شخصی، انجام کاری را ترتیب داده، معنای تایید شده آن اینست که، شخص موفق نبوده است. در هر دو مورد با این حال، یک پیش فرض (تایید نشده) وجود دارد که شخص سعی داشته کاری را انجام دهد. لذا "ترتیب کار کردن" را به طور متداول به صورت یک "موفقیت" تایید شده و پیش فرضی که سعی شده بیان شده است. دیگر مثالها شامل بخش های لغوی، "stop"، "start" و "again" با پیش فرض هایشان در [7] نشان داده شدند.
[7] a. He stopped smoling.
(>> He used to smoke) (او سیگار را ترک کرد)
b. They started complaining. (>> They weren't complaining before)
(دوباره دیر کردند)
c. you're late again. (>>you were late before)
(دوباره دیر کردی)
در مورد پیش فرض لغتی، استفاده گوینده از عبارت خاص، باعث می شود مفهوم دیگری را پیش فرض نماییم (بیان نشده)، در حالیکه در مورد پیش فرض حقیقی استفاده از عبارت خاصی باعث شده که حقیقت اطلاعات که بعد از آن بیان شده، پیش فرض گردد.
علاوه بر پیش فرضی که مرتبط با کاربرد لغات و عبارات خاص است، پیش فرض های ساختاری هم وجود دارند.
در این مورد، ساختار جملات معین، به صورت پیش فرض منظم و متداول که بخشی از ساختار، قبلاً درست فرض شده، تحلیل می گردد. می توان گفت که گوینده می تواند چنین ساختاری را برای لحاظ کردن اطلاعات به صورت پیش فرض (فرض صحیح بودن آن) و لذا پذیرش صحت آن توسط شنونده، بکار بگیرد. برای مثال ساختار پرسش ـ دبلیوزاچ، در انگلیسی همانطور که در [8b] , [8a] نشان داده شده، بطور متداول با پیش فرضی که اطلاعات بعد از شکل ـ دبلیو. اچ (مثلاً when , where) از قبلاً شناخته شده است، تغییر می گردد.
[8] a. when did he kawe? (>>He left)
(چه وقت رفت؟)
[b] . here did you buy the bike the bike? (>>you bought the bike)
(کی دوچرخه خریدی؟)
نوع پیش فرض نشان داده شده در [8] شنونده را به این اعتقاد می رساند که اطلاعات موجود، لزوماً درست است، به جای اینکه پیش فرض مشخص، سوالی را بپرسد. برای مثال، بگذارید بگویم، شما شب در تقاطع ایستاده اید. شما توجه نکردید که آیا قبل از عبور از تقاطع، چراغ راهنما قرمز شده یا نه.
بلافاصله ماشین تصادف کرد. شما شاهد تصادف بودید و بعداً پرسش [9] از شما سوال شد.
[9] How fast was the car going when it ran the red light?
(با چه سرعتی ماشین حرکت می کرد وقتی چراغ قرمز شد؟)
اگر به پرسش، پاسخ دهید (فقط سوال را پاسخ دهید) و سرعت ماشین را تخمین بزنید، به نظر می رسد که حقیقت پیش فرض را پذیرفته اید
(>> the car ran the red light)
این پیش فرض های ساختاری، شیوه های ظریفی را از ایجاد اطلاعاتی که گوینده عقیده دارد، این اطلاعات آن چیزیست که شنونده باید عقیده داشته باشد، نشان می دهد.
تا کنون، بافت هایی را لحاظ کردیم که پیش فرض ها در آن صحیح فرض شده است. با این حال، مثالهایی از پیش فرض های غیر حقیقی مرتبط با تعدادی از افعال در انگلیسی وجود دارد.
پیش فرض ـ غیرحقیقی موردیست که نادرست فرض می شود. افعالی مانند: 'magine', 'dream', 'pretend' همانطور که در [10] نشان داده شده با پیش فرض هایی بکار می روند که آنچه دنبال می نمایند، نادرست است.
[10] a. I dreamed that I was rich.
(>> I was not rich) (خواب دیدم که پولدار شدم)
b. we imagined we were in Hawaii. (>> we were not in Hawaii)
(تصور کردیم در هاوایی هستیم).
c. he pretends to be ill. (>> he is not ill)
(تظاهر به بیماری کرد)
قبلاً در پایان بحث deixis توجه کردیم که یک ساختار با پیش فرض غیرحقیقی تغییر می شود
(if I had a yacht, …) اگر جوان بودم…
در واقع این نوع ساخته یک پیش فرض ضدحقیقی ایجاد نمودن، به این معنا که آنچه پیش فرض است نه تنها درست نیست بلکه خلاف آن چیزیست که درست است یا "خلاف حقیقت" است.
ساختار شرطی نشان داده شده در [11] . معمولاً شرطی خلاف واقع نام داشته، پیش فرض اینست که اطلاعات در عبارت if در زمان بیان گفتار درست نیست.
[11] if you were my friend, you would have helped me.
(>>you are not my friend)
(اگر دوستم بودی، کمکم می کردی)
وجود پیش فرض های غیرحقیقی بخشی از مسائل جالب برای تحلیل گفتار با ساختار های پیچیده است، معمولاً بعنوان برآورد مشکل شناخته شده که در بخش بعدی مورد بررسی قرار می گیرد.
شاخص های پیش فرض های پتانسیلی که تا کنون بحث شده در جدول 1. 4 خلاصه می گردد.

پیش فرض
مثال
نوع
X وجود دارد >>
یک x
ضروری
من رفتم >>
متاسفم که می روم
حقیقی
او شاد نبود >>
او تظاهر می کرد که شاد است
غیرحقیقی
او سعی کرد فرار کند >>
او ترتیب فرار را داد
لغتی
او مرد >>
کی مرد؟
ساختاری
مریضم >>
اگر مریض نبودم
خلاف حقیقت

جدول 1. 4 پیش فرض های بالقوه

پیش بینی مساله
انتظار اساسی اینست که پیش فرض یک جمله ساده، وقتی جمله ساده، بخشی از یک جمله پیچیده تر می شود. درست باقی می ماند. این مطلب یک گونه از ایده کلی است که معنی کل جمله، ترکیبی از معانی بخش های آن است. با این حال، معنی برخی پیش فرض ها (بعنوان بخش ها) باقی نمی مانند تا معنی برخی جملات پیچیده (بعنوان کل) شنونده این امر را پیش بینی مساله نامند.
در مثال [12] می خواهیم بدانیم برای پیش فرض q ("یکی بیمار بود") که فرض می شد در ساختار ساده [12e] درست بوده، اما در جمله پیچیده [12h] طرح نشده، چه رخ داده است.
به منظور دنبال نمودن این نوع تحلیل، باید موقعیتی که شخص ممکن است بگوید: "تصور کردم که یکی مریض بود و هیچ کس متوجه نشد که او مریض بود". تصور کند.
[12] a. Nobody realized that Kelly was ill. (=p)
(هیچ کس نفهمید که یکی مریض بود)
b.kelly was ill.
(یک مریض بود) c. p>>q
(در این موقع، گوینده [12a] را گفته و [12b] را پیش فرض نموده).
d. I imagined that Kelly was ill. (=r)
(فکر کردم که یکی مریضه)
e. Kelly was not ill. (= NOT q)
(یکی مریض نبود) f. r>> NOT q
(در این موقع، گوینده [12d] را گفته و [12e] که مخالف [12b] است را پیش فرض می کند).
g. I imagined that Kelly was ill and nobody realized that she was ill. (=r & p)
(فکر کردم یکی مریضه و هیچ کس نمی دونم که اون مریضه).
h. r& p >> NOT q (=r & p)
(در این نکته، بعد از ترکیب r&p ، پیش فرض q را نمی توان، درست فرض کرد).
در یک مثال مانند [12] ، تحلیل تخصصی ممکن است روشن باشد، اما دشوار است که درباره بافتی که در آن شخص مانند آن مثال صحبت می کند، تفکر نماییم. شاید مثال [13] ، بهتر، بافتی شود.
در یک قسمت از یک سریال بازاری تلویزیونی، دو شخصیت، مکامله [13] دارند:
[13] shirly : it's so sad. George regrets getting mary pregnant.
(خیلی بد شد. جورج متاسفه که مری را باردار کرده)
Jean: But he didn't get her pregnant. We know that now.
(اما جورج، مری را باردار نکرده، الان متوجه شدیم).
اگر دو گفتار [13] را ترکیب کنیم، توالی: جورج، مری را باردار کرده؛ اما او مری را باردار نکرده".
با شناخت طرح های مختلف، همانند [14] می توانیم پیش فرض q در [14 b] را ببینیم، که بعنوان پیش فرض گفتار ترکیبی در [14e] باقی نمی ماند.
[14] a. George regrets getting mary pregnant. (=p)
(جورج متاسفه که مری را باردار کرده)
b. George got Mary pregnant. (=q)
(جورج، مری را باردار کرده).
c. p>>q
d. He didn't get her pregnant. (=r)
(جورج، مری را باردار نکرده).
e. George regrets getting mary pregnant, but he didn't get her pregnant. (=p&r)
(جوذج متاسفه که مری را باردار کرده، اما جورج مری را باردار نکرده).
f. p & r >> NOT q
یک شیوه تفکر درباره کل جمله نشان داده شده در [14 e] اینست که، یک گفتار توسط یک شخص گزارش می شود به این مضمون که در سریال، آن روز چه اتفاقی افتاده است. آن شخص گمان نمی کند که پیش فرض q (یعنی، جورج مری را باردار کرده)، وقتی [14e] بیان می گردد، درست باشد.
توضیح ساده برای این حقیقت که پیش فرض های پیش بینی نشده اینستکه، این پیش فرض ها توسط ایجاب تخریب می گردند. به خاطر داشته باشید که یک ایجاب چیزی است که لزوماً آنچه تایید شده را دنبال می ک ند. در مثال [13] گفتار چین که "او را باردار نکرده" در واقع این عبارت "جورج مری را باردار نکرده" بعنوان نتیجه منطقی، به دنبال می آورد. بنابراین، وقتی شخصی که خودش سریال را دیده، می گوید "جورج، متاسفه که مری را باردار کرده، اما او را باردار نکرده" شما یک پیش فرض q و ایجاب NOTq را دارید.
ایجاب (نتیجه ضروری از آنچه گفته شده است)، و تنها قدرتمند تر از پیش فرض (فرض قبلی تر) است. قدرت ایجاب می تواند برای باطل کردن پیش فرض های موجود بکار رود.
معمولاً گمان می کنیم وقتی یک شخص، توصیف معینی از نوع یک x (برای مثال پادشاه انگلستان) را بکار می برد، او وجود شیء را که توصیف کرده، پیش فرض نموده، مانند گفتار [14a] .
همچنین در هر گفتار از این شکل x وجود ندارد، "همانند [15 b] ، ایجابی وجود دارد که x نیست. اما تا گوینده [15n] ، هنوز پیش فرض وجود شیء شرح داده شده را دارد؟
[15] a. The king of England visited us.
(پادشاه انگلستان با ما ملاقات کرد)
b. The king of England doesn't Exist!
(پادشاه انگلستان وجود ندارد!)
به جای اینکه فکر کنیم، گوینده ای که می گوید [15b] ، همزمان عقیده دارد که پادشاه انگلستان وجود دارد (پیش فرض) و پادشاه انگلستان وجود ندارد (ایجاب)، در می یابیم که ایجاب قوی تر از پیش فرض است.
پیش فرض وجودی را کنار می گذاریم.
همانطور که بیشتر تاکید شد، ممکن است بهترین تفکر درباره انواع پیش فرض های نشان داده شده در جدول 1 . 4 بعنوان "پیش فرض بالقوه" باشد که تنها وقتی مورد نظر گوینده این باشد که درون چنین گفتاری شناخته شود، پیش فرض حقیقی می گردد. در واقع، گویندگان می توانند نشان دهند که پیش فرض بالقوه دارند (به این معنا که he has a car) که می تواند احتمالاً از طریق عباراتی مانند "or something" همانند [16] نمایش داده شود.
[16] a. What's that guy doing in the parking lot?
(آن شخص در زمین پارکینگ چه می کند؟)
b. He's looking for his car or something.
(او به دنبال ماشین اش یا چیز دیگری است)
در [16n] ، گوینده پیش فرض [he has a car] را بعنوان حقیقت مفروض نمی پذیرد.
شایان ذکر است که به خاطر داشته باشیم، هرگز لغت یا عبارت نیست، که پیش فرض دارد. تنها گوینده می تواند پیش فرض، داشته باشد.
ایجاب های منظم:
در گفتار معمول، ایجاب یک مفهوم کاربردی نیست (به این معنا که با مفهوم گوینده کار دارد)، اما به جای اینکه بعنوان مفهوم کاملاً منطقی لحاظ شود، با علامت -11 نشان داده می شود. برخی مثالها از ایجاب برای جمله در عبارت [17]، در [18] نشان داده شده:
[17] Rover chased three squirrels. (=p)
(اور سه سنجاب را دنبال می کرد)
[18] a. something chased three squirrels. (=q)
(چیزی، سه سنجاب را دنبال می کرد)
b. Rover did something to three squirrels. (=r)
(اور، با سه سنجاب کاری را انجام داد).
c. Rover chased three of something. (=s)
(اور، سه چیز را دنبال کرد).
d. something happened. (=t)
(چیزی، اتفاق افتاد)
در نمایش ارتباط ایجاب بین [17] و [18a] همانند p11-q تنها یک نتیجه منطقی را نمادگذاری کرده ایم. بگذارید بگوییم در بیان جمله [17] گوینده لزوماً صحت، تعداد زیادی از ایجاب های پس زمینه، (فقط برخی از آنها در [18 a-b] ) نشان داده شده می پذیرد. در یک مورد گفتار [17] با این حال، گوینده، نشان خواهد داد که چطور این ایجاب ها، باید تنظیم شود. به این معنا که، گوینده نوعاً با تاکید بر این، که فرض شده ایجاب باید پیش زمینه بوده یا برای بیان، معنای مورد نظر، مهم تر باشد، معنی را منتقل خواهد کرد. برای مثال، در بیان [19a]، گوینده نشان می دهد که ایجاب پیش زمینه و لذا، فرض اصلی انیستکه اور تعداد معنی سنجاب را دنبال کرده است.
[19] a. Rover chased THREE Squirrels.
(رُوِر به دبنال سه سنجاب کرد)
b. ROVER chased three squirrels
(رُوِر ، سه سنجاب را دنبال کرد)
در [19b] ، تمرکز روی Rover است و فرض اصلی اینستکه ، چیزی، سه سنجاب را دنبال می کند. یک عملکرد تاکید در انگلیسی اینست که در این شیوه ، به وضوح با مشخص کردن فرض اصلی گوینده در ایجاد کردن گفتار، مرتبط است. همانند این مطالب، به گوینده امکان می دهد برای شنونده و مشخص کند که چه تمرکزی بر پیغام است و چه چیزی فرض شده است.
یک کارکرد مشابه ، توسط ساختاری که ساختار "it-cleft" در انگلیسی نامیده می شود، نشان می دهیم ، در گفتار [20] نشان داده شده :
[20] a. It was ROVER that chased the squirrels.
(رُوِر بود که به دنبال سنجاب ها می کرد)
b. It wasn't ME who took your money.
(من نبودم که پول تو را بردم)
در هر دو مقال در [20] ، گوینده می تواند این مطلب را منتقل کند آنچه او عقیده دارد، شنونده قبلاً می دانسته (یعنی ، ایجاب پیش زمینه ) در [20b] ، آن ایجاب پیش زمینه (کسی پول تو را برده ) اطلاعات مشترک ایجاد کرده تا مسئولیت شخصی برای آن کار را نفی کند، گفتار در [20b] ، میتواند برای نسبت دادن ایجاب پیش زمینه به شنوندگان بدون اینکه واقعاً آن را آغاز کنند ، بکار می رود (برای مقاله ، ادعای احتمالی) این مثالی است از آنچه، بیشتر مطالب منتقل می کند تا گفته شود.
همکاری و معنی ضمنی :
در بیشتر مباحث قبل ، فرض شد که گویندگان و شنوندگان درگیر در مکالمه، با یکدیگر مشارکت دارند. برای مثال، برای اینکه ارجاع موفق باشد، پیشنهاد شده که همگان، عامل ضروری بود.
در پذیرش، پیش فرض گویندگان، شنوندگان معمولاً باید فرض کنند که یک گوینده که می گوید my car واقعاً ماشینی داشته که ذکر شده و سعی ندارد، شنونده را گمراه کند. این مفهوم مشارکت به این معناست که افرادی که مکالمه دارند، اینطور فرض نمی شود که سعی دارند، اطلاعات مناسب را از هم مخفی کرده یکدیگر را گیج یا به هم حقه بزنند. در بیشتر شرایط، این نوع همکاری، تنها، نقطه شروع، دریافت معنی از آنچه گفته شده است، می باشد. در بین ساعات ناهار، یک زن، از دیگری می پرسد، چطور دوست دارد همبرگر را بخورد و جواب [I] را دریافت می کند؛
[I] A hamburger is a hamburger.
(یک همبرگر ، همبرگر است)
از یک دیدگاه کاملاً منطقی ، جواب در [I] ، به نظر می رسد که هیچ ارزش ارتباطی ندارد زیرا موردی کاملاً آشکار را بیان نمی کند. مثال در [I] و دیگر موارد ظاهراً بی معنی مانند "تجارت ، تجارت است" یا " پسرها، پسرها هستند" را تکرار مکررات نامند. اگر در یک مکالمه بکار برده شوند، بوضوح گوینده می خواهد ، بیشتر از آنچه می گوید ، منتقل کند. وقتی شنونده ، عبارت را در [I] می شنوند ابتدا او باید فرض کند که گوینده ، مشارکت می کند و قصد دارد که چیزی را منتقل کند. آن مورد ، باید بیشتر از تنها معنی لغات باشد. این امر یک معنی منتقل شده اضافی است که معنی ضمنی نام دارد. با بیان [I] ، گوینده انتظار دارد که ، شنونده بتواند بر اساس آنچه قبلاً می دانسته، آنچه معنی ضمنی در این بافت، قصد دارد کار کند. با دادن موقعیت برای ارزیابی همبرگر، گوینده [I] ، بدون ارزیابی پاسخ می دهد. لذا یک معنی ضمنی به این مفهوم که او هیچ عقیده ای خوب یا بد ندارد، بیان شده است. بسته به دیگر جنبه های بافت، معانی ضمنی اضافی (برای مثال، گوینده تصور کی کند که تمام همبرگرها ، یکی هستند) ، استنباط می شود.
معانی ضمنی ، مثالهای اولیه ای هستند از مفاهیمی که بیشتر از آنچه گفته شود ، منتقل می شود اما برای تفسیر آنها ، برخی اصول مشارکتی ، درابتدا باید ،در عمل ، فرض شود.
اصول مشارکتی :
به طرح زیر توجه شود ، زنی در روی نیمکت پارک نشسته و سگ بزرگی روی زمین جلوی نیمکت قرار دارد. مردی می آید و روی نیمکت می نشیند.
[2] Man : Docs your dog bite?
(سگتان گاز می گیرد؟ )
Woman : No. (نه)
(The man reaches down to pet the dog. The dog bites the man's hand)
(آن مرد دستش را دراز می کند تا آن سگ را نوازش کند. آن سگ، دست مرد را گاز می گیرد)
Man: Duch ! Hey! You said your dog doesn't bite.
(آخ ، شما که گفتید ، سگ تان گاز نمی گیرد)
Woman : He doesn't . But that's npt my dog.
(او گاز نمی گیرد. اما آن سگ، سگ من نیست)
یکی از مشکلاتی که در این سناریو هست، ارتباط می باشد. مخصوصاً به نظر می رسد مشکل باعث شده مرد فرض کند معنی بیشتر از انچه گفته شده ، منتقل می گردد. مشکل ، پیش فرض نیست، زیرا فرضی در "your dog" (یعنی : آن زن ، سگی دارد) ، برای هر دو گوینده ، صحیح است. مشکل اینجاست که فرضیه مرد در این سوال " آیا سگ تان گاز می گیرد؟ پاسخ زن "نه" برای سگی بکار رفته که جلوی آنها است. از دیدگاه مرد، پاسخ زن، اطلاعات کمتری از آنچه مورد انتظار بوده ایجاد می کند. به عبارت دیگر، او ممکن است انتظار داشته باشد که اطلاعات بیان شده در خط آخر را تهیه نماید. البته، اگر او این اطلاعات را قبلاً ذکر می کرد، داستان مضحک و خنده دار نمی شد. برای اینکه واقعه مضحک و خنده آور باشد، زن باید ، اطلاعات کمتری از حد انتظار می داد.
مفهوم، مقدار اطلاعات مورد انتظار ایجاد شده در مکالمه، تنها یک جنبه از ایده کلی تربیت که فرد درگیر در یک مکالمه، با دیگران همکاری خواهد کرد (البته زن در [2] ، در واقع نشان می دهد که او نمی خواهد در تعامل همکاری با یک غریبه شرکت کند) . در بیشتر شرایط ، فرض همکاری ، آنقدر فراگیر است که می تواند به عنوان یک اصل مشارکتی مکالمه تبادل شود و در چهار زیر – قاعده به نام ماکسیم ها ، همانطور که در جدول 5.I نشان داده شده، به تفصیل شرح داده شود.
اصل مشارکتی : مکالمه مشارکتی ، آنطور که مورد لزوم است ایجاد نموده، در مرحله ای که رخ می دهد ، با هدف پذیرش یا جهت تبادل بحث که در آن درگیرید، عمل کنید.
ماکسیم ها
کمیت :
1- مشارکت را آنجا که لازم است ، مشارکت اطلاعاتی نمایید (برای اهداف جاری تبادل)
2- در مشارکت اطلاعات را بیشتر از حد نیاز ، ایجاد ننمایید.
کیفیت :
سعی کند مشارکت ، شما ، درست باشد.
1- نگویید که عقیده دارید، اشتباه است.
2- نگوید که فاقد شواهد کافی هستید.
رابطه : متناسب باشد.
حالت : روشن و واضح باشد.
1- از ابهام در عبارت، خودداری کنید.
2- از ابهام بپرهیزید.
3- خلاصه بیان کنید (از پرگویی غیر ضروری بپرهیزید) .
4- با نظم باشید.
جدول 5.I . اصل مشارکتی (Grice, 1975 را ببنید)
مهم است که این ماکسیم ها بعنوان فرضیات بیان نشده در مکالمات بشناسیم . فرض می کنیم افرادی که معمولاً قصد دارند ، اطلاعات مناسبی را ایجاد کنند (برخلاف آن زن در [2] ) ، فرض می کنیم حقیقت را می گویند، متناسبتر و سعی دارند که تا حد امکان روشن و واضح باشد. به دلیل اینکه این اصول را در تعامل عادی ، در نظر می گیریم، گوینده ، ندرتاً آن ها را ذکر می کند .با این حال ، انواع عبارات معینی وجود دارد که مشخص می نماید این مطالب ممکن است در خطر وفادار نبودن به اصول باشند. این انواع عبارات را مانع می نامند.
موانع :
اهمیت ماکسیم کیفیت برای تعامل مشارکتی در انگلیس، می تواند به بهترین شکل توسط تعدادی از عباراتی که برای نشان دادن آنچه می گوییم و ممکن است کاملاً درست نباشد ، بکار رود. عبارت اولیه در [3a-c] و عبارت نهایی در [3d] ، نکاتی برای شنونده، با توجه به دقت جمله اصلی هستند.
[3] a. As far as I know , they're married.
(تا جایی که من می دونم، ازدواج کرده اند) .
b. I maybe mistaken, but I thought I Saw a wedding ring on her fionger.
(ممکن است اشتباه کرده باشیم، اما فکر کنم ، حلقه ازدواج روی انگشتش دیدم).
C. I'm not sure if this is right, but I heard it was a secret ceremony in Hawaii.
(مطمئن نیستم که درست باشد، اما شنیدم که این یک جشن پنهانی در هاوایی بوده)
d. He couldn't live without her, I guess.
(حدس می زنم بدون او نمی توانست زندگی کند) .
بافت مکالمه ای برای مثالها در [3] ، ممکن است ، شایعه اخیر درباره زوجی باشد که گوینده ها می شناسند. نکات اخطار دهنده یا موانع این نوع می تواند برای این امر نیز بکار رود که گوینده از کمیت مکانیسم بعنوان عبارت اولیه در [4a-c] ، که در محاسبات گوینده از تعطیلات اخیر او ، ایجاد شده ، آگاه می باشد.
[4] a. As you probably know, I and terrified of bugs.
(همانطور که احتمالاً می دونی، من از ساس ها می ترسم) .
b. So, to cut a log story short , we grabbed out stuff and ran.
(لذا ، برای کوتاه کردن یک داستان طولانی ، وسایل خود را قاپیده و فرار کردیم ) .
C. I won't bore you with all the detouls , but it was an exciting trip.
(تو را با جزئیات ، خسته نمی کنم ، اما سفر هیجان انگیزی بود).
علایم مرتبط با انتظار متناسب (از ماکسیم رابطه) را میتوان در بین صحبت گوینده وقتی چیزی مانند " اوه، راستی" گفته و به ذکر اطلاعات نامرتبط و بالقوه در طی مکالمه ادامه می دهد، یافت. به نظر می رسد گوینده ها، عباراتی مانند "بهرحال" ، یا "خوب ، بهرحال" را برای نشان دادن اینکه، ممکن است به بحث از موارد نامناسب احتمالی کشانده شده و بخواهند توقف کنند، بکار می برند. برخی عبارات که ممکن است در انتظار متناسب، بعنوان مانع عمل کند، بعنوان عبارات اولیه در [5a-c] از یک ملاقات اداری نشان داده شده است.
[5] a. I don't know if this is important , but some of the files are missing.
(نمی دونم آیا این موضوع مهم است، اما برخی فایل ها گم شده )
b. This may sownd like a dumb question, but whose hand writning is this?
(ممکنه این یک سوال احمقانه به نظر بیاد، ولی این دست خط کیه ؟ )
c. Not to change the subject, but is this related to the budget?
نمی خواهم موضوع را عوض کنم. اما این مطالب به بودجه مربوط نیست؟
آگاهی از انتظارات شیوه، می تواند گوینده را به ایجاد موانعی از نوع نشان داده شده در عبارات اولیه در [6a-c] که در طی یک گزارش تصادفی شنیده می شود، برساند.
[6] a. this may be a bit confused , but I remember being in a car.
(ممکنه کمی گیج کننده باشد، اما یادم می آد تو ماشین بودم )
b. I'm not sure if this makes sens, but the car had no lights.
(نمی دونم این مطلب ، ارزشی داره، اما ماشین ، چراغ نداشت) .
c. I don't know if this is clear at all, but I think the other car was reuersing.
(نمی دونم این مطالب، اصلاً روشنه ، یا نه، اما فکر کنم ماشین دیگر واژگون شده بود) .
تمام این مثالها از موانع، شاخص های خوبی هستند که گوینده نه فقط از ماکسیم ها آگاه است ، بلکه می خواهد نشان دهد که آنها سعی دارند، ماکسیم ها را مورد بررسی قرار دهند. شاید چنین اشکال این مطلب را منتقل کند که شنونده هایش ، مطالبی را که الگوی مکالمه مشارکتی دارند، مورد قضاوت قرار میدهد.
با این حال ، شرایطی وجود دارد که گویندگان ممکن است انتظارات اصول مشارکت را دنبال نکنند. در دادگاه و کلاس درس از شاهدان و دانش آموزان می خواهند مواردی را به افراد بگویند که برای آن افراد ، شناخته شده است (از طریق نقص کردن ماکسیم کمیت). چنین گفتگوهای بنیادی تخصصی ، بوضوح از یک مکالمه، متفاوتند. با این حال، حتی در مکالمه، یک گوینده ممکن است در انتظارات ماکسیم با بکاربردن عباراتی مانند " حرفی ندارم" و " لبهام مهرزده شده" در پاسخ به سوال، شرکت نکند. جنبه جالب چنین عباراتی اینستکه ، اگرچه این عبارات نوعاً ، آنقدر که مورد لزوم است . آگاهی دهنده نیست، اما معمولاً مطالب را بیشتر از آنچه گفته شود، منتقل می کند (مثلاً ، گوینده پاسخ را می داند) . این عکس العمل نوعی (یعنی باید چیزی خاص اینجا باشد) از سوی شنونده برای هر نوع نقض ظاهر ماکسیم ها ، در واقع کلیدی برای ذکر معانی ضمنی مکالمات است.
معانی ضمنی مکالمه ای :
فرض اصلی در مکالمه اینستکه، اگر غیر این موضوع نشان داده شود، شرکت کنندگان به اصول مشارکتی و ماکسیم ها وفادار هستند ، در مثال [7] به نظر می رسد دکتر ، از ملزومات ماکسیم کمیت، تخطی می کند.
[7] Charlene : I hope you brought the bread and cheese.
(امیدوارم که نان و پنیر آورده باشی)
Dexter: Ab , I bought the bread.
(آه ، من نون آوردم).
بعد از شنیدن پاسخ دکستر در [7] ، شارلن، باید فرض کند که دکتر، مشارکت داشته و کاملاً از ماکسیم کمیت اگاه نیست. اما او ، پنیر را ذکر نکرد. اگر او پنیر را آورده بود، می گفت، زیرا او به ماکسیم کمیت وفادار است. قصد او این بود که شارلن، استنباط نماید آنچه گفته، منتقل نموده است. می توانیم ساختار آنچه گفته شد با C(=cheese), b(=bread) در [8] نشان دهیم.
با استفاده از نماد +> برای معانی ضمنی ، می توانیم معنای منتقل شده اضافی را هم نشان دهیم :
[8] Charlene : b & c ?
Dexter : b (+> NOTC)
شایان ذکر است که بگوییم این گوینده است که معنی را از طریق معنی ضمنی منتقل می کنید و این شنونده است که آن مفاهیم منتقل شده را از طریق استنباط می شناسد. استنباطهای انتخابی آنهایی هستند که فرض مشارکت را حفظ می کنند.
معانی ضمنی مکالمه ای کلی :
در مورد مثال [7] ، بویژه آنکه در[8] نشان داده شده ، هیچ دانش زمینه ای خاصی از بافت گفتار، به منظور ضروری ساختن استنباط است. همان مرحله محاسبه معانی ضمنی رخ خواهد داد اگر دوبی از مری بخواهد دوستش بلا (=b) و کتی (c=) را به یک مهمانی [9a] دعوت کرده و جواب در [9b] داده می شود. بافت از [7] متفاوت بوده اما فرآیند کلی شناخت معانی ضمنی ، همانند ج8چ hsj :
[9] a. Doobie: Did you invite Bella and Cathy ? (b & C?)
(آیا بلا و کتی را دعوت کردی؟)
b. Mary : I invited Bella. (b+> NOTC)
(من بلا را دعوت کردم)
وقتی هیچ دانش خاصی در بافت برای محاسبه معانی منتقل شده اضافی ، مانند [9] تا [1] مورد لزوم نیست، آن را معانی ضمنی مکالمه ای کلی می نامند.

یک مثال مشترک در انگلیس دارای عباراتی با موضوع نامعین از نوع "alanx" مانند " یک باغ" ، " یک کوچه" ، مانند [10] . این عبارات ، نوعاً بر اساس معانی ضمنی مکالمه ای کلی که : x+>not speaker's X بیان می شود.
[10] I was sitting in a garden one day.
(من یک روز در یک باغ نشسته بودم ،
A child looked over the fence.
(یک بچه به آنسوی، پرچین نگاه می کرد. )
معانی ضمنی در [10] ، یک باغ و بچه ذکر شده، مربوط به گوینده نیست، و بر اصول محاسبه شده که اگر گوینده بتواند، خاص تر باشد (مثلاً ، آگاهی دهنده تر ، ماکسیم کمیت را دنبال کند) سپس ، گفته می شود " باغ من" ، " بچه من" .
تعدادی از دیگر معانی ضمنی مکالمه ای کلی، بر اساس مقیاس ارزش ها، منتقل شده و نتیجتاً بعنوان معانی ضمنی عددی، شناخته شده اند.
معانی ضمنی مقیاسی:
اطلاعات معین ، همیشه با انتخاب لغتی که بیانگر یک ارزش از یک مقیاس از ارزش هاست ، منتقل می شود.
این امر، بویژه ، برای این کمیت، همانطور که در مقیاس ها در [11] نشان داده شده جاییکه اصطلاحات از بالاترین به پایین ترین ارزش فهرست شده است.

[11] < all , most, many, some, few>
تعداد کمی، برخی، تعداد زیاد، بیشتر ، همه
_________________________
< always, often, some times>
گاهی، اغلب ، همیشه
وقتی یک گفتار را بیان می کنند ، یک گوینده لغات را از مقیاسی که آگاهی دهنده و صحیح تر (کمیت و کیفیت) در شرایط، مانند [12] ، انتخاب می کند.
[12] I'm studying linguistics and I've completed some of the required courses.
(زبان شناسی مطالعه می کنم، و برخی دوره های ضروری آن را کامل می نمایم ) .
با انتخاب "Some" در [12] ، گوینده، یک معنای ضمنی (+>not all) را خلق می کند. این امر یک معنای ضمنی مقیاسی از گفتار [12] است. اساس معنای ضمنی مقیاس اینست که ، وقتی هر شکلی در یک مقیاس ، تایید شود، منفی اشکال بالاتر در مقیاس، مورد اشاره خواهند بود. اولین مقیاس در [11] ، many, most, all ، بالاتر از some هستند. با تعریف معنای ضمنی مقیاسی، باید دنبال شود که در گفتار " برخی دوره های ضروری " گوینده ، دیگر معانی ضمنی (+>not most, + >not many) را ایجاد نموده است.
اگر گوینده شرح آن دوره های زبان شناسی را ادامه دهد، مانند [13] ، گوینده از طریق معانی ضمنی، منفی اشکال بالاتر در مقیاس فرکانس، مفاهیم را منقل ساخته است.
(+>not always, + >not often)
تعداد زیادی از معانی مقیاسی ایجاد شده از طریق کاربرد و عبارات وجود دارد که ممکن است فوراً بعنوان بخشی از مقیاس، لحاظ نشود. برای مثال، گفتار [14a] ، بعنوان معنی ضمنی t>not must مقیاس "اجبار" و +>not frozen ، مقیاس سردی است.
[14] a. It's possible that they were delayed.
(احتمال دارد که آنها تاخیر داشته باشند) .
b. This should be stored in a cool place.
(باید در جای سرد نگهداری شود) .
یک ویژگی قابل توجه از معانی ضمنی مقیاسی اینست که وقتی گوینده ، مطالبش را در جزئیات تصحیح می کند، همانند [15] ، نوعاً ، یکی از معانی ضمنی مقیاسی را حذف می کند.
[15] I got some of this jewelry in Hong kong – um actually
I think I got most of it there.
(برخی از این جواهرات را در هنگ کنگ گرفتم. در واقع فکر کنم بیشتر آنها را آنجا بدست آوردم) در [15] ، گوینده ابتدا اشاره ضمنی +>not most را با گفتن "some" داشته ، اما بعداً مطالب خود را با تایید "most" ، تصحیح می کند. با این حال، آن تایید نهایی ، احتمالاً با معنای ضمنی مقیاسی (+>not all) ، تغییر می شود.

معنای ضمنی مکالمه ای خاص :
در مثالهای قبل ، معانی ضمنی را بدون دانش خاصی از هر متن ویژه ، محاسبه کردند. با این حال ، بیشتر اوقات مکالمات ما در بافت های خیلی خاص رخ می دهد که معمولاً ، استنباط های شناخته شده را فرض می کنند. چنین استنباط هایی مستلزم کار بر روی معانی منتقل شده اند که منتج به معانی ضمنی مکالمه ای خاص می گردد. همانطور که نشان می دهد، به مثال [16] توجه کنید، که پاسخ تام، در سطح، برای وفاداری به آن تناسب نیست. (پاسخ متناسب ، می تواند Yes یا No باشد)
[16] Rick: Hey, coming to the wild party tonight?
(امشب به مهمانی وحشی بیا؟ )
Tom > My parents are visiting.
(والدینم به دیدارم می آیند)
به منظور اینکه پاسخ تام را متناسب سازد، ریک، باید برخی اطلاعات مفروضی را که یک دانش آموز کالج در این فضا، از دیگری انتظار دارد، داشته باشد، تمام آن شب را با والدینش می گذراند و زمان صرف شده با والدینش ، آرام است (تام در مهمانی نیست +> ).
به این دلیل که این مطالب چندان متداول نیستند، معانی ضمنی مکالمه ای خاصی، نوعاً فقط معانی ضمنی تام دارند. مثال بیشتر، به نظر می رسد گوینده به ماکسیم شیوه که در [17] نشان داده شده وفادار است.
[17] Ann: Where are you going with the dog?
(با سگ کجا میری؟)
Sam : To the V-E-T.
(پیش دامپزشک می رم).
در بافت محلی این گویندگان، سگ شناخته شده است و لغت vet دامپزشک را می شناساند و چون از بودن در آنجا متنفر است . سم ، آن طور مفصل تر ، لغت را تلفظ می کند (یعنی کمتر خلاصه می کند) ، گونه ای از پیغام، که اشاره می کند او نمی خواهد، که سگ بداند. پاسخ به سوال پرسیده شده را .
در [18] ، لیلا ، فقط به دفتر میری رفته و تمام به کارهایی روی میزش توجه می کند. پاسخ میدی به نظر می رسد، ماکسیم تناسب را مسخره کرده
[18] Leila : whoa1 has your boss gone ceazt?
(رئیس تو ،دیوونه شده ؟ )
Mary: lets go get some coffee.
(بزار بریم و قهوه بخوریم. )
به منظور حفظ فرض مشارکت، لیلا باید برخی دلایل محلی را استنباط کند (مثلاً رئیس ممکن است در نزدیکی باشد) ، چرا، میری، نکته غیر متناسبی ظاهراً بیان کرد. معانی ضمنی ، اینجا ضروری است، میری نمی تواند به سئوال در بافت، پاسخ دهد.
علاوه بر این مثالهای خشک از معانی ضمنی، مثالهای جالبی هم هست مانند [19] و [20] که پاسخ ها، در ابتدا، به نظر می رسد که تناسب را به استهزا گرفته است :
[19] Bert : Do you like ice-cream?
(بستنی دوست داری؟)
Ernie : Is the pope cathpolic?
(پاپ کاتولیکه؟ )
[20] Bert : Do vegetarians eat hamburgers?
آیا گیاهخواران ، همبرگر می خورند ؟
Ernie: Do chickens have lips?
(آیا مرغ ها تب دارند ؟
در [19] ، پاسخ ارنی ، پاسخ Yes یا NO نیست. برت ، باید فرض کند که ارنی مشارکت داشته، او به سوال "pope" ارنی توجه کرده و به وضوح پاسخ Yes است از او پاسخ شناخته شده است. اما ماهیت پاسخ ارنی ، اشاره دارد که پاسخ به سوال آشکارا "Yes" بود.
یک معنی انتقالی اضافی در این مورد اینست که به این دلیل که پاسخ خیلی آشکار بود، نیاز نبود که سوال پرسیده شود. مثال [20] همان نوع استنباط را با یک جواب of course npt! بعنوان بخشی از معنای ضمنی ایجاد می کند.
ویژگیهای معانی ضمنی مکالمه ای :
تاکنون ، تمام معانی ضمنی که مورد بررسی قرار گرفت. در مکالمه بوده و استنباط آن توسط افرادی بود که گفتار را می شنوند و سعی در حفظ فرض تعامل مشارکتی دارند. به این دلیل که این معانی ضمنی بخشی از آن چیزی است که منتقل شده و گفته نمی شود، گویندگان می توانند همیشه انکار کنند که آنها قصد دارند همچنین معنایی را منتقل سازند. معانی ضمنی مکالمه ای قابل انکارند. آنها را می توان آشکارا به طریق مختلف انکار کرد. (یا به طور متناوب، مستحکم ساخت). برای یک مثال ساده ، معانی ضمنی استاندارد در رابطه با بیان یک شماره وجود دارد یعنی گوینده منظورش تنها آن شماره است. مانند [21] .
[21] You have own five dottars! (+> only five)
(شماره 5 دلار داری!)
با این حال ، همانطور که در [22] نشان داده، بسیار آسان ، گوینده می تواند معنای ضمنی را P(+>only) با استفاده از عبارت " حداقل" در [22a] ، موقتاً به حالت تعلیق در آورد. یا برای حذف معنای ضمنی با اضافه کردن اطلاعات بیشتر، اغلب، عبارت " در واقع" در [22b] یا برای مستحکم کردن معنی ضمنی با اطلاعات اضافی ، مانند [22c] ، عمل کند.
[22] a. you're won at least five dollars!
(حداقل 5 دلار برده ای !)
b. You're won five dollars, in fact , you're wonten!
(پنج دلار بردی ، در واقع 10 دلار بردی!)
c. You're won five dollars , that four more than one!
(پنج دلار بردی ، که چهاربرابر این یکی است!)
b. He even helped tidy up afterwards.
(حتی ، کمک کرد که بعداً ، اطراف را مرتب کنیم)
معنای ضمنی قراردادی "Yet" اینستکه، موقعیت کنونی مورد انتظار ، متفاوت بوده یا شاید مخالف، در زمان بعدی باشد. در جمله بیان شده در [25a] ، گوینده ، یک معنای ضمنی ایجاد می کند که او انتظار دارد جمله " دنیس اینجاست (p=) ، بعداً درست باشد، همانطور که در (25b) می بینیم.
[25] a. Dennis isn't here yet . (= NOTP)
(دنیس هنوز اینجا نیست)
b. NOTPIS ture (t>P )
(انتظار می رود بعداً درست باشد
احتمال دارد که معانی مختلفی از "and" در انگلیس (در فصل I بحث شده) که بعنوان مثالهایی از معنای ضمنی قراردادی در ساختارهای مختلف را لحاظ کنیم. وقتی در جمله شامل اطلاعات استاتیک توسط "and" به هم متصل می شوند، مانند [26a] ، معنای ضمنی ، فقط in addition یا "pluss" است. وقتی دو جمله شامل اطلاعات دینامیک، مرتبط با عمل ، مانند [26b] ، می پیوندند معنای ضمنی "and" و "then" ، نشان دهنده توالی است.
[26] a. Yesterday, Mary was happy and ready to work. (P& q , +> p plus q)
(دیروز مری خوشحال بود و آماده کارکردن)
b. She put on her clothes and left the house. (P& q, + >q after P)
(لباسهاشو پوشید و خونه رو ترک کرد)
به علت معانی ضمنی مختلف ، دو بخش [26a] ، می تواند با تفاوت اندکی در معنی، معکوس شود اما ، اگر دو بخش [26b] را معکوس کنیم، تغییر بزرگی در معنی می دهیم.
برای بسیاری زبان شناسان ، ذکر " معانی ضمنی" ، یکی از مفاهیم اصلی در کاربرد شناسی است. یک معنای ضمنی، مثال اولیه از اینست که مطلب بیشتر از آنچه گفته شده ، منتقل شده است. برای همان زبان شناسان ، مفهوم اصلی دیگر در کاربرد شناسی، اینستکه ، مشاهدات نشان دادن، گفتار ، عمل انجام می دهد، و مضمون آن بعنوان اعمال گفتار می شناسند.

74


تعداد صفحات : حجم فایل:289 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود