دوست یابی
اگر اندکی دقت کنید،متوجه خواهید شد که شما آگاهانه یا نا خودآگاه به دنبال دوست یابی هستید. اما آیا تاکنون فکر کرده اید که دوستی چیست و دوست حقیقی کدام است؟
از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است،صرف نظر از اینکه در چه جامعه ای زندگی می کند طبعاً به دنبال یافتن یاران و دوستان و همراهانی برای خود می باشد. البته چون این گزینش در میان اقوام و ملل مختلف،شکلهای متنوعی پیدا می کند و با انگیزه های گوناگون و یا بر اساس احساسات متفاوت عقلانی،عاطفی و غیر از آن به وجود می آید؛تعاریف مختلفی نیز از این واژه ارایه شده است. گروهی دوستی را صرفاً به معنای همان (معاشرت) دانسته اند. گروهی دیگر بر این باورند که دوستی عبارت است از پیدا شدن یک نوع ارتباط خاص که در مقاطع مختلف و یا در زمانی خاص،میان افراد پیدا می شود. برخی دیگر معتقدند که دوستی،یک نوع قرارداد اخلاقی است که با انگیزه های خاصّ دنیوی و اخروی بین افراد به وجود می آید. به هر حال قبل از آنکه بدانیم دوست خوب کیست و دوست بد کدام است؛باید دید ما چه تعریفی از (دوستی) داریم زیرا دوستی هم می تواند صحیح و هم نا صحیح باشد.
دوستی یعنی چه؟
در تفسیر المیزان در توسیف کلمه ی (اخِلاء)،دوستی چنین تعریف شده است: کلمه ی اخِلاء جمع خلیل به معنای دوست است. و اگر دوست را خلیل گفته اند بدان جهت است که آدمی،خُلّت یعنی حاجت خود را به او می گوید. و ظاهراً مراد از اخلاء،مطلقِ کسانی است که با یکدیگر محبت می کنند. چه متقین و اهل آخرت که دوستی شان با یکدیگر به خاطر خداست (نه به خاطر منافع مادی) و چه اهل دنیا که دوستی هایشان به منظور منافع مادی است. (1)
در کتاب المحجه البیضاء،دوستی چنین تعریف شده است:
دوستی یعنی همنشینی،معاشرت و گفتگوی انسان با افرادی که به آنها علاقه و محبت دارد،زیرا با غیر دوست معمولاً کسی قصد معاشرت ندارد. این دوستی و ارادت و محبت یا لِذاته است (2) و یا مجازی و واسطه ای است که انسان به وسیله ی آن به دوست حقیقی برسد). (3)
بنابراین دوستی ها ممکن است بر اساس منافع مادی و خواهش های نفسانی و اغراض و احساسات باشد و یا بر اساس یک انگیزه ی صحیح. با استفاده از آنچه گذشت،دوستی صحیح بر اساس معیارهای دینی را اینچنین تعریف می کنیم:
محبت،علاقه،ارتباط روحی،حسن معاشرت و گفتگو میان دو فرد و یا بین افراد جامعه با ملاک صحیح و انگیزه ای الهی به طوری که دوستان بر اساس آن بتوانند نیازهای فردی و اجتماعی و احتیاجات دنیوی و اخروی خود را تامین کنند.
دوستی حقیقی
این نوع از دوستی مخصوص اولیاء و مومنان واقعی است که تمام ارادت و انس و محبت خود را نسبت به خداوند تبارک و تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) صرف نموده اند. آری اینان نخبگان عالم و کسانی هستند که از غیر دوست رسته و به دوست پیوسته اند و آنچنان لذت این دوستی را چشیده اند که حاضر نیستند دنیا و آنچه در آن است را با لحظه ای انس و محبت و مناجات با خدای تعالی و ارادت به ساحت معصومین (علیهم السلام) عوض کنند. زیرا آنان خود مصداق واقعی.
(والَّذِینَ آمَنُوا اشَّدُّ حُبّاً لِلّه). (4)
آنان که ایمان دارند بیشترین محبت و عشقشان به خداست.
فرازی از مناجات
معلّمان بزرگ محبت و پرچمداران راستین عبودیت،ائمه ی هدی صلوات الله علیهم اجمعین هستند. در اینجا فرازی کوتاه از مناجات سید العارفین علی بن الحسین حضرت امام سجاد (علیه السلام) را می آوریم که این جملات خود گویای آن است که دوستان حقیقی کیان اند.
لِقاوکَ قُرَّهُ عَیْنی وَ وَصلُکَ مُنی نَفْسی وَ الَیکَ شَوْقِی و فی مَحَبَتِکَ وَ لَهی و الی هَواکَ صَابَتی وَ رِضَاکَ بُغْیَتِی وَ رُویَتُکَ حاجَتی وَ جِوارُکَ طَلِبَتِی وَ قُرْبُکَ غایَهُ سُوالی وَ فی مُناجاتِکَ رَوْحی وَ راحتی وَ عِنْدَکَ دَواءُ عِلَّتِی وَ شِفَاءُ غُلَّتِی وَ بَرْدُ لَوْعَتی وَ لا تَقطَعنی عَنْکَ وَ لا تُباعدنی مِنْکَ یا نَعیمی وَ جَنَّتی وَ یا دُنیایَ وَ آخِرَتی. (5(
نور چشمان من! لقاء تو،و آرزویم رسیدن به تو،و تمام اشتیاقم به تو،شیدایی من در محبت تو،و دوای دردهایم و شفای عطش تشنگی ام و خنکی دل سوخته ام همه نزد توست. پس مرا از خود جدا مکن و به هجرانم مبتلا مساز. ای نعمت و بهشت من و ای دنیا و آخرت من. کیست که طعم حلاوت محبت تو را چشید و جز آن را طلب کرد و کیست که به قرب تو مانوس گردید،آنگاه از تو روی گرداند.
ای به دیدار تو روشن دیده ام
وصل تو نور دل غمدیده ام
ای به سویت اشتیاق جانی ام
عشق تو سرمایه ی حیوانی ام
گرچه از عشق تو می سوزد دلم
نیست جز مهر تو در آب و گِلم
من ندارم حاجتی جز روی تو
من نجویم مقصدی جز کوی تو
از تو غیر از تو ندارم حاجتی
جز به ذکر تو نبینم راحتی
تشنه ام سیرابی ام در دست تست
تابش و بینایی ام پابست تست
ای خدا نومید از آن نورم مکن
از درِ خود دور و مهجورم مکن
ای تو هم دنیا و هم عُقبای من
هم بهشت و هم بهشت آرای من (6)
دوستی مجازی
بر پایه ی آنچه تا بدین جا در تعریف دوستی گفتیم روشن می شود که هر علاقه و محبتی که انسان به غیر از خداوند تبارک و تعالی و ائمه ی معصومین (علیهم السلام) دارد،دوستی مجازی است. حال اگر این دوستی برخاسته از خواهش های نفسانی و شر و فساد باشد رهزن آدمی است و انسان را به منجلاب فساد می کشد و اصولاً چنین دوست هایی ناپایدار خواهد بود.
اما اگر این دوستی،دارای معیار صحیح بوده و از انگیزه ی الهی و فطرت انسانی نشات گرفته باشد؛ضمن آنکه پایدار می ماند،سرانجام انسان را به سعادت رهنمون خواهد شد.
بی شک یک مسلمان که با نگاه دینی،روش زندگی خود را ترسیم می کند و تمام مراحل و ابعاد آن را حرکت به سوی کمال می داند؛در انتخاب دوست- که سهم عظیمی در سعادت و شقاوت دارد و نقش مهمی در زندگی ایفا می کند- دقت کامل را به عمل می آورد و دوستانی را جهت معاشرت و زندگی می گزیند که در این مسیر یار و مددکار او باشند. در این صورت است که این نوع دوستی و محبت مجازی،به بستر و واسطه ای برای رسیدن به آن حقیقت مطلق تبدیل می شود.
بهترین دوستان
نخستین نکته ای که در اینجا باید بر آن تاکید شود این است که دوستی و محبت دارای مراتب و درجاتی است. نباید تصور کرد که دوستی بین افراد،یکسان است. حقیقت این است که دوستان مراتب مختلفی دارند؛بعضی به عنوان دوست کامل شناخته می شوند زیرا از همه ی ویژگیها و شرایط یک دوست کامل برخوردارند و بعضی شرایط کمتری را در خود جمع کرده اند.
با مطالعه ی احادیث و روایات هم به این مطلب پی می بریم که دوستان به چند نوع تقسیم شده اند:
الصَّداقَهُ مَحدُودَهُ فَمَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ تِلکَ الحُدُودِ فَلا تَنْسِبْهُ اِلی کَمالِ الصَّداقَهِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فیهِ شَی ءٌ مِنْ تِلکَ الحُدُودِ فَلا تُنْسِبْهُ الی شَی ءٍ مِنَ الصَّداقَهِ اوَّلُهَا ان یَکُونَ سَریرَتُهُ وَ علانیَتُهُ لَکَ واحِدَهً وَ الثَّانِیَهُ انْ یَری زَیْنَکَ زَیْنَهُ وَ شَیْنَکَ شَینَهُ وَ الثَّالِثَهُ انْ لا یُغُرَّهُ عَنْکَ مالٌ وَ لا وِلایَهُ والرّابِعَهُ انْ لا یَمْنَعَکَ شَیئاً مِمّا تَصِلُ الَیْهِ مَقْدِرَتُهُ وَ الْخامِسَهُ انْ لا یُسْلِمَکَ عِنْدَ النَّکَبات. (7)
امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
دوستی و رفاقت حدودی دارد.کسی که واجد تمام آن حدود نیست،دوست کامل نیست و آن کس که دارای هیچ یک از آن حدود نباشد اساساً دوست نیست.
اوّل آنکه: ظاهر و باطن رفیقت نسبت به تو یکسان باشد.
دوّم آنکه: زیبایی و آبروی تو را جمال خود ببیند و نازیبایی تو را نازیبایی خود بداند.
سوّم آنکه: دست یافتن به مال و یا رسیدن به مقام،روش دوستانه ی او را نسبت به تو تغییر ندهد.
چهارم آنکه: در زمینه ی رفاقت از آنچه و هر چه در اختیار دارد نسبت به تو مضایقه نکند.
پنجم: تو را در مواقع آرام و مصایب ترک نگوید.
شما تا چه اندازه مایل هستید که این چنین دوستانی داشته باشید؟ آیا آرزوی همیشگی شما نیست که با این گونه افراد رفاقت کنید؟
با اطمینان می توان گفت که اینها دوستان برتر هستند و اگر دوستانی با این خصوصیات پیدا کردید،بدانید که کیمیایی یافته اید که نباید آن را به آسانی از دست داد زیرا ارتکاب چنین خطایی از خرد به دور است و همان گونه که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: دوستی برادران مومن،جزیی از دین می باشد و شخص عاقل مراقب دین خود است. (8)
آن حضرت در حدیث دیگری فرمود:رفقای صمیمی سه دسته اند:
1. کسی که مانند غذا از لوازم ضروری زندگی به حساب می آید و آدمی در همه ی حالات به وی نیازمند است ؛ که او رفیق عادل است.
2. کسی که وجود او برای انسان به منزله ی یک بیماری رنج آور است؛و آن رفیق احمق است.
3. رفیقی که وجودش نافع و به منزله ی داروی شفابخش و ضدّ بیماری است؛که او رفیق روشنفکر بسیار عاقل است. (9)
تفاوت بین دوستان و مراتب دوستی احتیاج به دلیل و برهان ندارد. لابد شما در زندگی دوستانی داشته اید که دوستی با آنان عذاب آور است و به این ترتیب همیشه سعی می کنید خود را از او دور نگه دارید. در مقابل بعضی هستند که انسان حاضر است با صرف ساعتها وقت و طیّ مسافت های طولانی و یا با تحمل رنج و مشقّت،او را پیدا می کند و ساعتی با او همنشین باشد. این مطالب همان چیزی است که ما از آن به عنوان مراتب دوستی یاد کردیم.
معیار دوستی
همان طور که در تعریف دوستی اشاره شد،دوستی باید بر اساس معیار و ملاک صحیح استوار باشد. زیرا معمولاً ملاک افراد جهت گزینش دوستان،متفاوت است. چه بسا افرادی که با مقاصد نفسانی برای رسیدن به خواسته های دنیوی و یا بر اساس مقاصد شرورانه و مفسدت آمیز یا انگیزه های عاطفی غیر معقول- تعصّبها- و خلاصه دوستی های بی بنیاد و تصادفی اقدام به انتخاب دوست کنند. اما مسلمانی که با چراغ راهنمایی عقل و با تدبیر و اندیشه،کلیه ی نیازهای مادی و معنوی و از آن جمله دوست یابی خود را تامین می کند قطعاً دوستان خود را با ملاک صحیح و انگیزه ی الهی و برای خدا بر می گزیند. او می داند که تنها دوستی های ناپایدار این نوع دوستی یعنی دوستی اهل ایمان است که در دنیا و آخرت باقی خواهد ماند. چنان که قرآن کریم می فرماید:
)الا خلاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعضٍ عَدُوٌّ الا المُتَّقِین). (10(
در قیامت همه ی دوستان به استثنای متقین،دشمن یکدیگرند.
اصولاً لازمه ی دوستی متقابل این است که یک طرف،طرف دیگر را در کارها و وظایفش کمک کند. اگر این کمک در غیر رضای خدا باشد،در حقیقت به بدبختی و شقاوت و عذاب دایمی آن طرف کمک کرده است. از همین رو قرآن نیز در حکایت گفتار ستمگران در قیامت فرموده که:
(یا وَیْلَتی لَیْتَنیی لَمْ اتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً). (11)
ای کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم.
بر خلاف دوستی های متقین که دوستی مایه ی پیشرفت آنان در راه خداست و در روز قیامت هم به سود ایشان خواهد بود.
در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) این گونه می خوانیم:
)مَنْ احَبَّ للهِ وَ ابْغَضَ للهِ وَ اعْطی للهِ عَزَّوَجلَّ فَهُوَ مِمَّنْ کَمُلْ ایمانُهُ). (12)
کسی که برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد و برای خدا ببخشد،از کسانی است که ایمانش کامل شده.
آن حضرت در حدیث دیگری می فرماید: از محکم ترین دستگیره های ایمان این است که برای خدا دوست بداری و برای خدا ببخشی و برای خدا منع کنی.
نقش دوست در زندگی
بدون شک عوامل مختلفی در ساختن شخصیت انسان موثر هستند که از مهم ترین آنها مساله ی همنشینی و دوستی و معاشرت است. این عامل از چنان اهمیتی برخوردار است که اسلام فرموده:
)المَرءُ عَلی دینِ خَلیلَهِ فَلْیَنْظُرْ احَدُکُمْ مَنْ یُخالِل). (13(
آدمی بر دین و روش همنشین خود است پس باید ببیند که با چه کسی دوست می شود.
روشن است که انسان خواه نا خواه از دیگران تاثیر می پذیرد و بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی خود را از طریق دوستانش کسب می کند. این مطلب هم از نظر عقل و هم از طریق تجربه به اثبات رسیده است. ما به وسیله ی مشاهدات حسّی خود و نیز با بازنگری به تاریخ،در می یابیم که چه بسیار افرادی که از راه دوست به سعادت ابدی و یا شقاوت ابدی رسیده اند. نقش دوست در زندگی به قدری زیاد و برجسته است که حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
)مَنْ اِشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ امرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا الی خُلطائِهِ فَانْ کانُوا اهْلَ دینِ اللهِ فَهُوَ عَلی دینِ اللهِ وَ انْ کانُوا عَلی غَیْرِ دینِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دینِ الله. (14(
هرگاه وضع کسی برای شما نامعلوم بود و دین او را نشناختید،به دوستانش نظر کنید. پس اگر آنها اهل دین و آیین خدا باشند او نیز پیرو آیین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند او نیز بهره ای از آیین حق ندارد.
تو اول بگو با کیان زیستی
پس آنگه بگویم که تو کیستی
ابن مسکویه دانشمند مشهور اسلامی و استاد بو علی سینا گوید:
(تمام سعادت انسان نزد دیگران و دوستان یافت می شود. سعادتمند کسی است که دوستان واقعی برای خود به دست آورد و در دوستی با آنان از هیچ فداکاری و از خود گذشتگی دریغ ننمایند تا هم او از آنان فضایل اخلاقی کسب کند و هم آنان از وی بهره ی اخلاقی برگیرند). (15)
یک روانشناس معروف می گوید: (این جمله را در ذهن خود،خود به خود تلقین کنید: نیک بختی من،شادی من،عوائد من،بستگی به هیچ چیز ندارد مگر به مهارتی که در شیوه ی معاشرت با ماردمان به کار می برم).
آری انسان در سایه ی دوستان فداکار و صمیمی است که می تواند پلکان ترقی و تعالی را یکی پس از دیگری طی نماید و این دوست است که گاه تا اوج افتخار و عظمت بشر را رهنمون می شود و منشا خیرات و برکات اجتماعی می گردد. هم چنین در سایه ی هم زیستی و همدلی است که استعدادها شکوفا شده و بشر می تواند اختراعات و اکتشافات و آثار ماندگار از خود بر جای بگذارد که جامعه از آنها سود ببرد.
از سوی دیگر دوستان ناشایست و شرور هستند که بشر را به منجلاب فساد انداخته و او را تا سر حدّ فنا و نیستی پیش می برند. سقراط گوید: هر یک از مردم آرزویی دارد،یکی مال می خواهد،یکی جمال و دیگری افتخار،ولی به عقیده ی من یک دوست خوب از همه مهم تر است.
رسول گرامی اسلام،نقش دوست و اهمیت دوستی را چنین یادآور شده است:
(اَلْمُومِنُ الِفُ مالُوفٌ وَ لا خَیْرَ فی مَنْ لا یَالَفُ وَ لا یُولَفْ). (16)
مومن چنان است که با دیگران انس و الفت گرفته ودیگران با او انس دارند و کسی که نه الفت پذیر است و نه الفت می گیرد در او خیری نیست.
ضرورت انتخاب دوست
یکی از ویژگیهای طبیعت انسان،اجتماعی بودن اوست. بدین لحاظ آدمی هر چند به جهتِ برآوردن حوایج شخصی و انجام امور روزمرّه بی نیاز از دیگران باشد و شخصاً از همه ی امکانات لازم برای رفاه و آسایش در سطح عالی برخوردار باشد،باز هم همواره علاقه مند است که در کنار خانواده،مردم و جامعه زندگی کند. این ویژگی اختصاص به فرد یا گروه خاصی از انسانها ندارد بلکه ویژگی عام و مشترک تمامی افراد بشر به عنوان یک خصلت طبیعی و روحی است.
بعضی از روانشناسان معتقدند در صورتی که این نیاز درونی تامین نشود و فرد برای یک مدت طولانی از مردم،جامعه و خانواده دور نگه داشته شود نهایتاً آثاری از جنون در او پیدا خواهد شد. روشن است که این نیازمندیِ طبیعت بشر به اجتماعی بودن،توام با حکمتها و مصلحت هایی است و در سایه ی اجتماع و اجتماعی بودن است که بشر توانسته در قرون و اعصار مختلف دست به کارهای اساسی و بنیادی بزند و به پیشرفتهای بزرگ در عرصه های مختلف دست یابد. فرهنگ و تمدن و پیشرفت مادّی و بشر مرهون تلاش جمعی او در کنار همنوعان خویش است. اختراعات،اکتشافات و صنایع فقط برخی از جلوه های بارز این کوشش دسته جمعی است. وانگهی حیات بشر و رفع نیازمندی های شخص و خانوادگی نیز منوط به زندگی اجتماعی است. به عنوان مثال کافی است بیندیشیم که در تهیه ی یک نان چه اسباب و وسایلی دست به دست هم می دهد تا در اختیار ما قرار گیرد. چنین است که هیچ گاه بدون کمک دیگران ادامه ی حیات ممکن نیست.
اسلام و زندگی اجتماعی
دین مقدس اسلام برای زندگی اجتماعی بشر اهمیّت خاصّی قایل شده است. اصولاً ما در اسلام چیزی به نام عزلت و گوشه نشینی نداریم (گرچه در حاشیه برای افرادی خاص آن هم در شرایط ویژه و به صورت مقطعی وجود دارد).
اسلام به عنوان یک برنامه ی عمومی با گوشه گیری و کنار گرفتن از جامعه مخالف است. لذا امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید:
ایَّاکَ وَ الفُرقَهَ فَانَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ الشِّیطان. (17)
مبادا از مردم دوری گزینید که گرفتار بلاهای شیطان می شوید.
در دین اسلام علاوه بر تاکید بر اجتماعی بودن و گریز از گوشه گیری و تنهایی،مسوولیتهای سنگین اجتماعی بر دوش مسلمانان گذاشته شده و دستورات اکید اجتماعی متوجه آنان گشته است تا آنجا که گفته شده:
مَنْ اصْبَحَ وَ لَمْ یَهْتَمَّ بِامُورِ الْمُسلِمینَ فَلَیْسَ بِمُسلِم. (18)
مسلمان نیست کسی که صبح از خواب برخیزد و نسبت به امور مسلمانان بی اعتنا باشد.
نیاز هر فرد به دیگران فقط در نیازهای مادی خلاصه نمی شود بلکه انسانها فطرتاً به گونه ای خلق شده اند که روح آنها به یکدیگر متمایل و علاقه مند است. بشر خود را نیازمند به داشتن نوعی ارتباط با دیگران می بیند به طوری که بدون برقراری این ارتباط قادر به ادامه ی حیات به شکل مطلوب نیست. حکایت جابر بن جُعفی گویای این مطلب است. جابر یکی از ارادتمندان اهل بیت (علیهم السلام) می باشد. وی نزد امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شد و سوال کرد: یابن رسول الله گاه بی آنکه سبب را بدانم و یا مصیبتی برایم پیش آید دچار غم و اندوه می گردم و چنان متاثر می شوم که زن و فرزند و دوستانم آثار آن را در چهره ام مشاهده می کنند؛علت چیست؟
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
ای جابر،خداوند تبارک و تعالی همه ی برادران ایمانی را از یک روح و از یک ریشه آفریده است. آنان را نسبت به هم برادر گردانید و از جهت روحی و معنوی چنان ارتباطی نیرومند در میانشان ایجاد نمود که هرگاه یکی از آنان در شهری غمگین شود،برادران دیگرش در اثر ناراحتی او- در همان جا که باشند- دچار غم و اندوه می شوند. (19)
این روایت حکایت از آن دارد که مومنان و مسلمانان آن قدر به هم نزدیک اند که حتی حالات روحی و روانی دوستان خود را درک می کنند.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی (20)
اثر پذیری نفس
در صفحات گذشته مطالبی چند پیرامون نقش دوستی به میان آوردیم از جمله گفتیم آنکه بسیاری از موفقیت ها و عدم موفقیت ها در جوامع،معلول وجود دوستان شایسته و یا ناشایستی است که فرد برای خود انتخاب می کند. حال ببینیم چرا چنین است؟ پاسخ این سوال،در یک کلام این است که: نفس اثرپذیر است. از این رو اعمال و حرکات و افعال دوستان اثر مستقیم در روحیّات و خلق و خوی اشخاص دارد به گونه ای که سهم زیادی از شخصیت انسان به واسطه ی معاشران و دوستان او شکل می گیرد. حتی بعضی از بزرگان اخلاق و اهل معرفت بر این باورند که نفس آدمی به حدّی اثرپذیر است که می تواند در یک برخورد کوتاه و با یک احوال پرسی و حتی از طریق یک نگاه از دیگران خود بگیرد.
در وصیت نامه ی دانشمند فرزانه مرحوم آیت الله شعرانی آمده است:
(شایسته است برتو که از معاشرتهای خالی از تعلیم با مردم بکاهی بویژه با ثروتمندان و دنیاخواهان. باید آنچه را که آخرت را از یاد تو می برد و میل و رغبت به دنیا را در تو ایجاد می کند رها کنی و با صالحان و پارسایان و اهل عبادت همراه گردی زیرا این عمل به طور کلی در تهذیب نفس موثر است). (21)
یارا! بهشت،صحبت یاران همدم است
دیدار یار نا متناسب،جهنّم است
آیا جز این است که آنان که طالب سعادت ابدی در دنیا و آخرت اند باید هوشمندانه جویای افرادی باشند که میزان صفات کمالی انسان هستند؟
اینک بنگریم که امام خمینی (رحمت الله علیه) در رابطه با تاثیر دیگران در نفس آدمی چه می گوید: (نکته ی مهمّ نهی از مجالست با اهل معصیت یا نهی از نشستن در مجلسی که معصیت خدا در او می شود یا نهی از موادّه (22) و مخالطه و آمیزش با دشمنان خدا،تاثیر اخلاق و حالات و اعمال آنهاست در انسان و از اینها بالاتر تاثیر در قلب،اعمال خود انسان است که با اندک مداومت و مراقبتی در اعمال سیّئه،قلب تاثّر شدید پیدا می کند و تنزّه از آن و تنزیه قلب با سالهای دراز ممکن نشود و میسّر نگردد.)
خلاصه ی سخن ایشان با بیانی ساده تر چنین است که: دوستی و همنشینی با بی دینان یا افراد فاسد و اهل گناه و معصیت آن چنان تاثیر بدی دارد که نه تنها حالات و اعمال انسان بلکه قلب انسان را مستقیماً دگرگون می کند به طوری که پاک شدن از آن خصلتهای ناپسند به راحتی ممکن نیست و به زمان طولانی نیاز دارد.
در واقع آن طور که گفته اند،اخلاق بد هم مثل میکروب آبله مسری است. مثلاً تکبر خود یک بیماری مسری است. گاهی انسان با متکبر معاشرت می کند و پس از مدتی دچار کبر و خود بزرگ بینی می شود یعنی درست به همان گونه که وقتی کسی با شخص مبتلا به بیماری آبله هم غذا شود دچار آبله می گردد.
در روایات به این نکته یعنی اثر پذیری نفس از دیگران اشاره شده و سفارش گردیده که با چه کسانی باید معاشرت و نشست و برخاست داشت و از چه کسانی باید اجتناب ورزید.
به این سخن گهربار از حضرت امام علی (علیه السلام) توجه کنیم که فرمود:
لا تَصحَبِ الشَّریرَ فَانَّ طَبْعَکَ یَسْرَقُ شَرّاً وَ انتَ لا تَعلَمْ. (23)
از مصاحبت و دوستی با مردم شرور و فاسد بپرهیز زیرا طبیعت تو به صورت ناخودآگاه بدی و ناپاکی را از طبع منحرف او می دزدد در حالی که خود نیز از آن بی خبری.
و نیز همان حضرت می فرماید: (همنشینی و دوستی با بدان باعث سوی ظن به اَخیار و خوبان می شود و همنشینی با خوبان و مومنان،تو را جزی خوبان می کند).(24)
از طرف دیگر اسلام بر معاشرت و دوستی با انسانهای مومن و شایسته ای که موجب صلاح و رستگاری خواهد شد تاکید بسیار نموده است.
حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) می فرمایند:
مُجَالَسَهُ الصّالِحِینَ داعِیَهُ الَی الصَّلاح. (25)
همنشینی با نیکان و صالحان- به خودی خود- آدمی را به نیکی و صلاح فرا می خواند.
وَ قَالَ الحَواریُّونَ لِعیسی (علیه السلام) مَنْ نُجالِسُ؟ فَقَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُویَتُهُ وَ یَزیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یَرغَبُکُمْ فِی الاخِرَهِ عَمَلُهُ. (26)
حواریون از حضرت عیسی (علیه السلام) سوال کردند با که معاشرت کنیم؟ آن حضرت فرمود: با کسانی که نگاه کردن به آنها شما را به یاد خدا بیندازد و سخن گفتن آنها دانش شما را بیفزاید و کردار آنها رغبت شما را به آخرت زیادتر کند.
لقمان حکیم به فرزند خود سفارش می کند که: فرزندم همنشین عالمان باش و به آنان نزدیک شو و به زیارت آنها برو؛شاید شباهتی به آنان پیدا کنی،و با آنها باش.
این مطلب که انسان- از هر گروه و صاحب هر ایده ای که باشد- به واسطه ی دوستی و معاشرت با دیگران،از آنها رنگ و بو گرفته و شبیه آنان خواهد شد؛چیزی است که همگان کم و بیش از آن آگاهند و چه بسا که نمونه های عینی آن را نیز در اطراف خویش سراغ دارند. نیازی نیست که برای توضیح این مطلب راه دوری برویم. اگر تاریخ سالیان اخیر را ورق بزنیم به خصوص در جریان انقلاب اسلامی- قبل و بعد از پیروزی و در ادامه ی آن در جنگ تحمیلی- چه بسیار کسانی را دیدیم که از کوچه و خیابان به میدان مبارزه و جهاد کشیده شدند و در اثر مجالست با مردان الهی به بالاترین پلّه ی نردبان ترقی یعنی (شهادت) در راه خدا نایل شدند.
واضح است که همه ی این رشادتها در سایه ی محبت و دوستی با عالمان و برجستگان اهل معرفت و به ویژه الهام از نَفس قدسی و ملکوتی امام راحل (قدس سره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی ایران به دست آمد.
اسلام و دوستی
در هیچ مکتبی به اندازه ی اسلام به دوستی و محبت و صلح و صفا در زندگی و داشتن جامعه ای همراه با مودّت و برادری سفارش نشده است. این تنها مکتب انسان ساز اسلام است که پایه و استوانه ی دین و دینداری را محبت و مودّت قرار داده (27) و دوستی و ارادت را یک ضرورت اجتماعی دانسته به گونه ای که در حدیث شریف آمده است: (غریب کسی است که دوستان شایسته ای نداشته باشد) (28) و در روایات فراوانی دوستی را بر خویشاوندی- با همه ی اهمیّتش- مقدم دانسته است. در این قبیل احادیث،نه تنها ضرورت و اهمیّت دوستی گوشزد می شود بلکه با ایجاد انگیزه های جذاب دنیوی و اخروی،مسلمانان به داشتن رفیقان لایق و شایسته تشویق و ترغیب می شوند. از میان احادیث و روایات فراوانی که در این خصوص،داریم به دلیل اهمیت موضوع و به عنوان تبرّک و کسب فیض از آستان عترت شریعت (علیه السلام) دو روایت را ذکر می کنیم.
قال علی (علیه السلام):
اعجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ مِنْ اکْتِسابِ الاخْوانِ وَ اعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ. (29)
عاجزترین مردم کسی است که از به دست آوردن دوست عاجز باشد و از او عاجزتر کسی است که دوستان به دست آورده را از دست بدهد.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
هر که با برادر مومن دوستی نماید در روز قیامت در زیر سایه ی رحمت الهی مستقر و ساکن خواهد بود و منادی به ندا آید که این جمع،همسایگان الهی هستند؛برخیزند و بی حساب وارد بهشت شوند. چون ایشان متوجه بهشت شوند،فرشتگان سوال کنند که شما چه جمعی هستید؟ و چه شد که این مرتبه را یافتید؟ گویند که ما در دنیا محبت و دوستی با یکدیگر می نمودیم از برای رضای خداوند متعال. فرشتگان گویند:گوارا باد بهشت و نعمتهایش بر شما.(30)
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کَن که رنج بی شمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آید
بهار عمر خواه ای دل و گرنه این چمن هر سال
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد (31)
دوستان هم شفاعت می کنند
اینک پس از آگاهی از ارزش دوستان شایسته و آنان که محبت و علاقه ی شان به خاطر خدا و برای خداست؛آیا می توان نعمتی بهتر از این سراغ گرفت که انسان در این جهان مادّی چنین یارانی داشته باشد؟ یارانی که نخبگان زمین و شفاعت کنندگان قیامت اند و هر کس سعادتِ رفاقت و ارادت با آنان را داشته باشد ره توشه ی سعادت را با خود برداشته است زیرا اینان مومنان و تقواپیشگان واقعی در این جهان هستند و در سرای آخرت نیز جزی شفاعت کنندگان امت اند. شاید به همین خاطر باشد که علی (علیه السلام) فرمود:
عَلَیْکُمْ بِالاخْوانِ فانَّهُمْ عُدَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَه. (32)
بر شما باد به انتخاب برادران و دوستان شایسته زیرا آنها بهترین توشه اند در دنیا و آخرت.
علامه ی بزرگوار طباطبایی (قدس سره) صاحب تفسیر المیزان در ذیل آیه:
(فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدیقٍ حَمیم). (33)
روایتی را نقل می کند به این قرار:
جابر بن عبدالله گوید،شنیدم از پیامبر گرامی اسلام که فرمود: بعضی از بهشتیان می گویند چه بر سر دوست ما آمد (در حالی که دوستانشان در جهنم هستند)؟ خداوند تبارک و تعالی برای این که قلب این مومن را شاد کند،فرمان می دهد که دوستش را از دوزخ خارج کنند و به بهشت بفرستند. اینجاست که باقی ماندگان در دوزخ می گویند: (نه شفاعتگری داریم،و نه دوست نزدیکی). (34)
آری،تنها دوستان مومن اند که در این جهان انس و محبت آنان جان آدمی را معشوف می کند و چون از ایمان مستحکم برخوردار و مقرب درگاه حق اند می توانند در آن جهان افرادی را که به واسطه ی برخی لغزشها در دوزخ هستند نجات دهند و شفاعت کنند و آن محبوب حقیقی نیز شفاعت ایشان را بپذیرد. البته روشن است که نه شفاعت بدون معیار و ملاک است و نه تقاضا درباره ی دوستان بی حساب و به گزاف،بلکه می بایست نوعی پیوند و ارتباط معنوی در میان شفاعت کننده و شفاعت شونده باشد تا این هدف تحقق پیدا کند.
بنابراین نتیجه می گیریم که:
(دوستی) عبارت است از محبت و علاقه و ارتباط روحی و معاشرت بین افراد به طوری که بر اساس آن بتوانند نیازهای فردی و اجتماعی دنیوی و اخروی خود را تامین کنند.
دوستی بر دو نوع است: حقیقی و مجازی. دوستی حقیقی همان انس و عشق و محبت به خداوند تبارک و تعالی و اهل بیت معصومین (علیهم السلام) است.
دوستی های مجازی- در شکل صحیح آن- دوستی هایی است که افراد بتوانند با همدلی و همکاری و علاقه به یکدیگر سعادت دنیا و آخرت را کسب و موفقیت های روزافزون را نصیب آنان سازد.
اگر انتخاب دوست صرفاً از روی احساسات و عواطف صورت گیرد،اطمینان بخش نخواهد بود.
انتخاب دوست ممکن است انگیزه های مختلفی داشته باشد اما در این میان تنها دوستی های مبتنی بر معیارها و ملاک های صحیح قابل اعتنا است و آن دوستیهایی است که با انگیزه ی الهی شکل می گیرند.
با توجه به اجتماعی بودن انسان و نقش دوستی در زندگی او،انتخاب دوست به عنوان یک نیاز روحی و جسمی ضرورت دارد.
دوستی های صحیح و ناصحیح ریشه ی بسیاری از سعادت ها و یا گمراهی ها بوده است
دوستان اینترنتى، دشمنان خانگى
. اگرچه در بسیارى از کشورها افراد از چت، براى تبادل اطلاعات و دوستیابىهاى علمى – تحقیقاتى استفاده مىکنند، اما در ایران جوانان ساعتها به گفتوگوهاى تفریحى مىپردازند. …
به عقیده عدهاى از طرفداران چت رومهاى داخلى،"حالا که مىتوان با هر کسى دوست شد، چرا یکى دوتا(حالا که مالیات هم ندارد!)"؟ این امر، خود دلیلى است بر بى اعتمادى اکثر افراد به چترومهاى داخلى؛ زیرا گاهى افرادى خود را داراى تحصیلات عالى، موقعیتهاى اجتماعى و از طبقات خاص فرهنگى معرفى مىکنند و در صدد ایجاد رابطه دوستى با دیگران بر مىآیند و با جلب اعتماد آنان و پى بردن به مسائل شخصى افراد، پس از مدتى به اخاذى و باج خواهى از آنان مىپردازند که این مسائل علاوه بر ضربههاى روحى و عاطفى ناشى از وابستگى و اعتماد به شخص مقابل، موجب جرایم غیر قابل تصور و در مواردى منجر به قتل و جنایت مىگردد.على اسلامى(علوم اجتماعى)، مخالفت خود را با چت ابراز داشته، معتقد است که افراد تحصیل کرده وقت خود را صرف چت نکرده، بلکه از کتابخانههاى اینترنتى استفاده مىکنند.
محمد شش خان(نساجى)، دوست اینترنتى را به سبب خطرات احتمالى آن رد کرده، مىگوید: "لزومى ندارد که به دنبال چنین دوستانى بروم؛ چون خطاى زیادى دارد".
سحر(سال دوم زبان انگلیسى)، دوست اینترنتى را بسیار عالى دانسته، این چنین از آشنایى خود گفته است: "به طور اتفاقى با شخصى روبهرو شدم که بسیار فهمیده بود و در رفع مشکلات درسى ام بسیار کمکم مىکرد و بعدها این آشنایى تبدیل به دوستى خانوادگى شد و الان من در شرف ازدواج با ایشان هستم؛ اما نمىشود به همه اعتماد کرد؛ من شانسى با آدم خوبى روبهرو شدم".
سعید. ب(پژوهشگرى علوم اجتماعى):"در چت رومهاى داخلى و خارجى، دوستان بسیارى پیدا کردهام که در مورد مسائل روز و مناسبتها، مثل انتخابات ،چهارشنبه سورى، عید نوروز و… با هم صحبت مىکنیم؛ اما به هر حال معلوم نیست چه کسى راست مىگوید و چه کسى دروغ! بعضىها پسرند و خود را دختر معرفى مىکنند و گاه برعکس. کافى است خود را دختر معرفى کنیم؛ آن وقت آن قدر پیغام دریافت مىکنى که کامپیوتر هنگ مىکند. به هر حال روى این روابط نمىشود حساب کرد و براى ازدواج هم همین طور".
محمود کاظمینى(نساجى)، عدم آشنایى افراد با زبان انگلیسى را دلیل عمده استفاده نکردن از چت رومهاى مفید خارجى مىداند و دوست اینترنتى را به دلیل عدم اطمینان به شخص مقابل توصیه نمىکند.
مریم سلیمى(نرمافزار):"اینترنت عالیه؛ خود من کلى مطلب مرجع مورد نیاز براى انجام پروژه پایانى را از طریق ایمیل از یکى از اساتید دانشگاه فردوسى مشهد به دست آوردهام که واقعاً جامع و کامل بود".
احسان میر محمدى(معمارى):"دوستىهاى اینترنتى تا زمانى خوب است که افراد حریم خود را رعایت کنند. همه چیز به خود آدم بستگى دارد؛ اما مشکل زمانى شروع مىشود که رابطه عاطفى و در حقیقت نوعى وابستگى و عادت بین آنها ایجاد مىگردد. به هر حال دوست اینترنتى پشت خیلى چیزها خود واقعى اش را پنهان مىکند".
بهاره.ج(علوم ارتباطات): "دوستى اینترنتى همهاش خالى بندیه! نباید به چیزى که دل ندارد، دل بست."
على احمدى(کامپیوتر):"در چت رومهاى ایرانى، بیشتر، مسائل و حرفهاى غیر اخلاقى مطرح مىشود؛ به همین دلیل ترجیح مىدهم از آن استفاده نکنم. دوست عادى بهتر است؛ چون در این دنیاى غیر واقعى، خیلى تقلب مىشود".
آقاى سِمکو پناه(ترم آخر الکترونیک):"اینترنت فوق العاده است و من از این طریق توانستهام با یکى از دانشگاههاى اتاوا ارتباط برقرار کنم و با ارسال سوابق تحصیلىام، بورس آن دانشگاه راکسب کنم. استفاده از اینترنت، به فرهنگ افراد بستگى دارد؛ به طورى که بزرگى مىگوید: وقتى ما براى استفاده از هواى تازه، پنجرهاى را مىگشاییم، مسلماً به همراه آن گردوغبار و… نیز وارد خانه خواهد شد".
جمعى دیگر از دانشجویان اصلاً اطلاعاتى از دوستان اینترنتى و…نداشتهاند و عدهاى دیگر اینترنت را فقط مختص رشته کامپیوتر مىدانند؛ اما به گفته گروهى دیگر، دوست اینترنتى پیش کش! فکرى به حال کامپیوترهاى سایت دانشگاه بکنید که یا به اینترنت وصل نیستند یا فقل مىکنند یا فارسى ندارند و تازه اگر همه اینها درست باشد، آن قدر سرعت پایین است که از خیر هر چى درس و پروژه و…مىگذرى تا چه رسد به گشت زنى در سایتهاى تفریحى…".
در این میان، افرادى نیز مشغول همسر یابى اینترنتى هستند؛ پدیدهاى که از لابه لاى سایتها و چترومهاى داخلى و خارجى سربرآورده، در کشور ما عمرى حدود پنج سال دارد و افراد از طریق فرم اطلاعات شخصى، خصوصیات ظاهرى، عقاید و سایر مسائل روحى و شخصیتى خود، فرد مورد نظر خود را انتخاب مىکنند. این مسئله هر چند با ارائه احکام شرعى و مسائل قانونى انجام مىگیرد و باعث گسترش اینترنت در حوزههاى غیر تخصصى و خصوصاً اجتماعى مىشود، اما یک نکته هنوز باقى است و آن این که مشکل جوان امروز، یافتن همسر مناسب نیست؛ بلکه معضلات اقتصادى و فرهنگى است. اینترنت شاید بتواند افرادى را با هم آشنا سازد، اما آیا مسائل و مشکلات زندگى مشترک را نیز حل خواهد کرد؟ شگفت آور است اگر بدانیم کسب مقام جهانى طلاق به لطف ازدواجهاى اینترنتى، چند سالى است که از آن کشور ماست.1
لازم به ذکر است که چترومها و گردهمایىهاى اینترنتى و سایتهایى نیز وجود دارند که در ظاهر با عنوان بحثهاى علمى – دانشجویى، عضوگیرى کرده، به نقد و بررسى موضوعات مختلفى مىپردازند؛ موضوعاتى که بیشتر مغرضانه بوده، در جهت نیل به اهداف و مقاصد گروهها و احزاب مختلف طراحى شدهاند و بسیارى از آنها با برقرارى گفتوگوهاى اینترنتى و جلب اعتماد جوانان، آنها را به نقاط مشخص کشانده، بعد از اغفال، مورد سوء استفاده قرار مىدهند.
ترویج افکار انحرافى و بیان دلایل و توجیهات، ارائه نظریهها و تئورىهاى ضد مذهب و طرح سوالاتى مغرضانه، از جمله مطالبى است که در برخى از سایتهاى داخلى و خارجى به چشم مىخورد.
کاربرد زبان نفرت در اینترنت، به جهت دامن زدن به مسائل نژادى و بیگانه ستیزى، سوء استفاده از مسائل و مشکلات مطرح در جامعه، طرح موضوعاتى چون جنگ، آزادى، دموکراسى و… به گونهاى که اهداف آنان را تامین نماید و نیز تحریک نسل جوان و ارائه برداشتهاى نادرست از حوادث و رویدادهاى جهانى و… همه و همه کافى است تا اینترنت را از یک ابزار کارآمد و سودمند، به اسلحهاى خطرناک در دستان سود جویان و مغرضان مبدل کند و بى شک قربانى این سلاح، همه آنانى هستند که ارزشهاى علمى و هزینههاى اقتصادى و آرمانهاى انسانى این تکنولوژى را به خوبى درک نکرده، دشمنان پنهان را دوست مىپندارند.
انواع دوستان
در بـیـان انـواع دوسـتـان و اقـسـام بـرادران روایـات چندى از اهل بیت (ع ) وارد شده که صفات وویژگیهاى هر دسته از آنها را روشن ساخته است تا آدمى در این راه با آگاهى گام بردارد.
چـه کـسـى اسـت کـه در روزگـار زنـدگـى خود اقسامى از دوستان را ندیده و انواعى از یاران رامشاهده نکرده باشد؟
در مـیان آنها کسانى وجود داشته اند که بر آنها اعتماد کرده و به آنها اطمینان یافته , و ازمصاحبت آنها شاد و از دیدار آنها چشمش روشن گردیده است .
نـیـز در جرگه آنها افرادى بوده اند که جز بر غم و اندوه همنشین خود نیفزوده اند, اینان درظاهر دوستان و در نهان دشمنانند, مکر و کید خود را براى دوست خود در دل پنهان مى دارند و حوادث نـاگوار را براى او انتظار دارند .
از این رو باید بسیار برحذر بود که مباداآدمى در دام این چاپلوسان گـرفـتار شود چه اینان براى انسان از دشمنانى که آشکارا اظهارخصومت مى کنند خطرناکترند.
اولئک شر مکانا واضل سبیلا. شاعر گفته است :
و صاحب لى کداء البطن صحبته —– یودنى کوداد الذئب للراعى یثنى على جزاه اللّه مکرمه —– ثناء هند على روح بن زنباع
اکـنـون بـراى آن کـه بـر اقـسـام دوسـتـان طـبق آنچه اهل بیت (ع ) روشن کرده اند آگاه شویم توجه خواننده را به احادیث زیر معطوف مى داریم : امیرمومنان (ع ) فرموده است : دوستان دو نوعند: دوستان مورد اعتماد و دوستان خنده رو.
اما دوستان مورد اعتماد مانند کف و بال و خانواده و مال اند, هرگاه بر دوستت اعتماددارى مال و تلاش خود را در راه او صرف کن , با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش , راز او را پوشیده بدار و یاور او باش و محاسن او را ظاهر گردان , و اى پرستش کننده بدان وجود این گونه دوستان نایابتر از کبریت احمر است .
امـا دوسـتـان خنده رو از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, این را از آنها قطع مکن و بیش از این از وجـدان آنـها انتظار نداشته باش و به اندازه اى که با تو گشاده رویى و شیرین زبانى مى کنند با آنها رفتار کن .
سرور شهیدان حسین بن على (ع ) فرموده است : برادران چهار گونه اند: برادرى که براى توست و تو براى اویى برادرى که براى توست , برادرى که ضد توست و برادرى که نه براى اویى و نه او براى تـوسـت .
از آن حـضـرت دربـاره معناى این سخن پرسش شدفرمود: برادرى که براى تو و براى خـودش اسـت بـرادرى اسـت کـه بـا دوستى خود بقاى برادرى را خواهان است و با دوستى خود خـواهـان مـرگ برادرى نیست .
و این براى توست و به سود خودش است چه هرگاه برادرى کامل شـود زنـدگـانـى هر دو خوش وگوارا خواهد شد, و هرگاه برادرى یک طرفه و در تناقض باشد برادرى هر دو طرف نادرست خواهد بود.
بـرادرى کـه او بـراى تـوسـت کـسى است که نفس خویش را از طمع رهایى داده و به حال رغبت درآورده است از این رو هرگاه رغبت به برادرى داشته باشد در امور دنیا طمع ندارد, و این به طور کامل و با تمام وجود براى توست .
برادرى که بر ضد توست برادرى است که پیشامدهاى ناگوار را برایت انتظار مى کشد واسرارت را فـاش مـى کـنـد و در میان خانواده ها بر تو دروغ مى بندد, و به تو با نظر حسادت مى نگرد, و لعنت خداوند یگانه بر او باد.
برادرى که نه براى توست و نه تو براى اویى , کسى است که خداوند او را پر از حماقت کرده و او را از رحمت خود دور ساخته است او را مى بینى که خودش را بر تو ترجیح مى دهد و به سبب حرصى که دارد آنچه را در اختیار توست مى طلبد. امـام جعفربن محمد صادق (ع ) فرموده است : دوستان سه گونه اند: یکى مانند غذاست که در هر زمـان بدان نیاز دارى و آن دوست خردمند است .
دوم به منزله درد است و آن دوست احمق است .
سوم در حکم داروست و آن دوست هشیار و زیرک است .
نیز فرموده است : دوستان سه گونه اند: دوستى که با جان خویش با تو مواسات و همیارى مى کند, دیگر دوستى است که با مال خویش با تو مواسات و همیارى دارد, سومى کسى است که کفاف خود را از تـو مى گیرد و تو را براى برخى لذتها مى خواهد بنابراین نباید اورا از دوستان مورد اعتماد به شمار آورى.
معاشرت با دوستان
مـعـاشـرت و هـمـنـشـیـنى با دوستان سالم و با ایمان , موجب رشد شخصیت اجتماعى و تقویت ارزشهاى اخلاقى و معنوى در جوان مى گردد.
انتخاب دوستانى که از لحاظ درسى و اخلاقى شایسته اند, خود مى تواند بهترین بازوى موفقیت در آینده جوان باشد.
بـا دوسـتـان خـوب و مورد اعتماد مى توان در زمینه هاى درسى و مسائل اجتماعى و فرهنگى به تبادل نظر و همکارى پرداخت .
الـبـتـه نشست دوستانه مى تواند در بالا بردن روحیه اجتماعى و اخلاقى و سطح بینش فکرى , به یـکدیگر کمک کند, به شرط آن که دوستان خوب به مصداق این حدیث شریف که مومن آینه برادر مـومـن اسـت بـاشـنـد و در اصـلاح و رفـع عـیوب همدیگر تلاش نمایند, زیرا کوشش صمیمانه براى اصلاح یکدیگر موجبات ارتقاى اخلاقى خود و دیگران را فراهم مى سازد.
از طـرفـى دوستى با افراد پست و فرومایه ـکه معمولا آلوده به انحرافهاى اخلاقى هستندـ یکى از زمینه هاى مضر و انحرافى جوان است .
دوستان منحرف و بى بند و بار و لاابالى , سعى دارند که احساسها و تجربه هاى راست یا دروغ خود یـا دیگران را درباره مسائل جنسى با حرص وولع خاصى براى جوانان پاک و معصوم تعریف کنند و آنان را بدین طریق از راه بدر کنندب .
یـک دوسـت ناباب , سرنوشت انسان را بطور کلى از مسیر اصلى خود خارج کرده و او را در ورطه هـولـنـاک فـسـاد و گمراهى و انحراف هاى اخلاقى مى اندازد و موجبات تیره روزى وى را فراهم مى سازد.
بـه هـمـیـن علت , قرآن کریم از عاقبت حسرت آور کسانى که در دنیا با دوستان منحرف معاشرت داشته و به واسطه آنان به گناه و آلودگى کشیده شده اند یاد مى کند و زبان حال چنین افرادى را ایـن گـونـه تـوصـیـف مـى نـمـایـد: واى بـر مـن ! اى کاش فلان شخص را دوست و رفیق خود نگرفته بودم.
بـنـابـرایـن به عنوان یک اصل کلى مى توان به این نکته اشاره کرد: یکى از مهمترین وحیاتى ترین مـسـائل جـوانان , مساله دوستیابى و انتخاب دوست خوب و مناسب است , بطورى که اگر در این زمینه دقت و احتیاط لازم به عمل نیاید, بقیه تلاشها نیز سودى نخواهد داشت
وظایف دوستی
همان گونه که دین مبین اسلام نقش دوست در زندگی و ویژگیها و شرایط آن را بیان نموده،در پایداری و ادامه ی آن هم شیوه ها و دستورالعمل هایی را به عنوان حقوق و آداب دوستی پیشنهاد کرده که پایبندی به آنها ضمن آنکه وظیفه ی دوستان شمرده شده،سبب بقای دوستی باشد. همان طور که بی اعتنایی نسبت به آن،دوستی ها و برادریها را از بین می برد.
لا تُضَیِّعَنَّ حَقَّ اخیکَ اتّکالاً عَلی ما بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ فانَّهُ لَیْسَ لَکَ بِاخٍ مَنْ ضَیَّعَتْ حَقَّهُ. (1)
حق برادر و دوستت را به استناد آنچه بین تو و او جریان دارد به هیچ وجه ضایع مکن. زیرا اگر حقش را پایمال کردی دیگر برادرت نیست.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
وَ اللهِ مَا عَبدَاللهَ بِشَی ءٍ افْضَلَ مِنْ اداءِ حَقَّ الْمُومِن. (2)
خداوند تبارک و تعالی به چیزی برتر از ادای حق مومن عبادت نمی شود.
از این دو حدیث رابطه ی مستقیم بین برادری ودوستی و انجام حقوق و وظایفی که انسان دارد را بیان می کند. به راستی چه ارتباطی میان ادای حق مومن و بندگی خداست که هرچه انسان وظایف خود را در مقابل دوستان پرهیزکار بیشتر انجام دهد،بیشتر بندگی خدا را کرده است؟
با اندکی تامل و اندیشه،روشن می شود که بدون شک بخشی از این امر به اهمیت فراوانی که اسلام برای حقوق دیگران قایل است بر می گردد. اما علاوه برآن،اگر جامعه ی مومنان یک جامعه ی سرشار از مهر و دوستی باشد و همه به وظایف خود عمل نمایند و به عبارت دیگر دوست پذیر باشند نه دوست گریز،آن جامعه قطعاً به یک جامعه ی یک دل و یک رنگ و ایده آل تبدیل می شود آیا اگر همگان خط مشی خود را بر پایه ی دوستی و مودّت ترسیم کنند باز هم آن جامعه نیاز به دادگاه،زندان،دادگستری و… خواهد داشت؟ و آیا چنین جامعه ای در راه سعادت وبندگی خدا به توفیق دست نمی یابد؟
آری به حق چنین است.اصولاً فلسفه ی حکومت اسلامی آن است که جامعه ای پر از دوستی،صمیمیت و سلامت،بدون تجاوز به حقوق دیگران،آکنده از عدالت اجتماعی و رعایت حقوق دیگران و خلاصه دنیایی آباد و آخرتی آبادتر برای آن ایجاد کند و این مهم فقط در سایه ی اخلاق دینی،روح تفاهم و هم دلی و رعایت حقوق دیگران امکان پذیر است.
اما دوستان و کسانی که طرح دوستی و برادری و صمیمیت با یکدیگر امضا نموده اند علاوه بر وظایف عمومی و رعایت حقوق دیگران که وظیفه ی هر مسلمانی است،به دلیل رفاقت و دوستی،وظایف برتری نیز پیدا می کنند که می بایست نسبت به انجام آن امور تمامی همت خویش را به کار برند. همین حقوق است که در بعضی از دعاها از خدای متعال درخواست می کنیم که ما را نسبت به انجام آن موفق بدارد. (3) پس مناسب است که در اینجا به بیان حقوق دوستی بپردازیم:
1- حق در مال
یکی از حقوقی که دوستان باایمان نسبت به یکدیگر دارند آن است که از وضع معیشت و زندگی دوست خود اطلاع کافی داشته و در حد توان نیازهای او را برآورده نمایند. زیرا دوستی و برادری یعنی این که هر دو در راه رسیدن به مقصد واحد همراه و رفیق یکدیگر باشند و وقتی چنین بود باید در مشکلات و نیازمندیها یار و مددکار هم باشند؛هم چنان که پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند:
مَثَلُ الاخَوَیْنِ مَثَلُ الْیَدَیْنِ یَغْسِلُ احْداهُمَا الاُخْری. (4)
مَثَل برادری مَثَل دو دوستی است که یکی،دیگری را می شوید.
تشبیه دوست به دست در حدیث شریف هم نشان دهنده ی ضرورت کمک و یاری به هم دیگر در نیل به هدف واحد و هم نمایانگر احتیاجِ یکی به دیگری در امور مختلف است و هم در عین حال اهمیت مشارکت و مواسات میان آنها را می رساند:
به عبارت دیگر برادری و دوستی نیز باید دارای این سه ویژگی باشد:
1. دوستی و برادری زمانی است که هر دو رفیق برای رسیدن به مقصد واحد با یکدیگر همراهی و موافقت داشته باشند.
2. دوستان در مواقع و مراتب مختلفی به یکدیگر نیازمندند و تنها در سایه ی هم کاری با هم در وصول به هدف نهایی خود توفیق می یابند.
3. مشارکت و مواسات میان آنها حاکم باشد.
یکی از مصادیق مشارکت،مشارکت در مال است. دوستان با وفا باید به مساله ی مشارکت مالی و رفع حوایج و نیازهای برادران ایمانی خود در زندگی توجه نمایند. قرآن کریم تصویر روشنی از این مشارکت جهت دوستان مومن ترسیم نموده و از جمله در آیه ی 61 سوره ی نور می فرماید:
اگر شما به منزل دوستانتان وارد شدید،از آنچه در منزل آنها هست می توانید بخورید و استفاده کنید و نیازی به اجازه نیست.
2- حق در نَفْس
یکی از حقوقی که اسلام بیشترین اهمیت را به آن داده و بیشتر نیز باید بدان توجه نمود (حق در نفس) و رفع نیازمندیهای دیگران است. البته هرچند که این یک دستور عمومی است و بر هر مسلمانی لازم است تا خدمت به خلق را از بارزترین اعمال خود قرار دهد اما به دلیل اهمیت ویژه ی آن،باید اهتمام خاصی نیز نسبت به آن مبذول شود.
هم چنان که خودِ دوستی دارای مراتب است،انجام این ویژگی نیز خود مراتبی دارد. در حقیقت نه تنها یک دوست باید تمام سعی و تلاش خود را به کار بندد و با طیب نفس و خوشحالی به دیگران خدمت کند بلکه کمال دوستی در آن است که قبل از درخواست او،تو به دنبال کار وی و رفع نیاز باشی. اسلام برای این گونه دوستی و رفتار انسانی اهمیت فوق العاده ای قایل شده و در قبال آن به خاطر نقشی که در ترویج روح همکاری و کمک دارد،ثواب و اجر زیادی در نظر گرفته است.
در حدیث آمده است:
اَلْماشی فِی حَاجَهِ اخیهِ کَالسّاعی بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَروَهِ وَ قَاضی حَاجَتَهُ کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللهِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ اُحُد. (5)
کسی که در برآوردن حاجت برادر مومن خود گامی برادرد مانند آن است که سعی صفا و مروه کند و برآورنده ی حاجت او هم چون کسی است که در روز بدر و احد در خون غلتیده باشد.
3- سکوت و سخن
شخص عاقل و حکیم کارهای خود را با اندیشه و تدبیر انجام می دهد. هر گونه سخن یا سکوت او حکیمانه و از روی موازین شرعی و عقلی است.
او اگر لب به سخن می گشاید با تمسک به آیه شریفه: (وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً) ؛(6) (سخنی استوار گویید) سخن می گوید و اگر سکوت دارد در واقع به دستور قرآن کریم: (اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور) ؛ (7) (از سخن باطل پرهیز کنید) عمل می کند.
اما نسبت به دوستان،سکوت و سخن یکی از حقوق دوستی به شمار می رود. شک نیست که سخن گفتن و یا ساکت ماندن بسته به مورد و موقعیّت خاص خود می تواند باعث نفع یا ضرر کسی بشود. از این رو لازم است که بدانیم که در چه جایی باید سکوت اختیار کرد و در کجا باید سخن گفت به گونه ای که در هیچ یک از این دو صورت موجب ضرر و زیان دوست فراهم نیاید و از محبت و دوستی کاسته نشود.
4- عفو و بخشش
طرح دوستی پایدار و پیوند و محبت در میان افراد با ایمان به گونه ای ریخته می شود که هیچ چیز در آن،راهزن نباشد. در این میان یکی از حقوق دوستی،عفو و بخشش است یعنی این که در مقابل لغزشها و خطاهایی که احیاناً از جانب دوست می بیند از خود گذشت نشان دهد.
انسان جایزالخطا است و مراتب عقل و ایمان در افراد متفاوت می باشد. به علاوه بشر به طور طبیعی در محاصره ی صفاتی هم چون غفلت،نیسان،سهو و به طور کلّی امور نفسانی است. از سوی دیگر قدرت مقابله با این خصوصیات هم که خدا در وجود بشر قرار داده متفاوت است.
از طرفی هیچ کس بدون عیب نیست و همان طور که در حدیث شریف آمده است (اگر به دنبال دوستی بی عیب باشی، بدون دوست خواهی ماند) (8) لذا یک دوست با توجه به این خصیصه های بشری،باید بخشش و سعه ی صدر داشته باشد.
هر گلی علّت و عیبی دارد
گل بی علت و بی عیب خداست
مهم آن است که دوست در مقابل دوست خود- که او را سرمایه ای عظیم برای زندگی اش می داند- اگر احیاناً لغزش و خلافی که با اصول رفاقت سازگار نیست مشاهده نمود،با بزرگواری از کنار آن بگذرد و رفاقت دیرینه و صمیمیت همیشگی را که حاصل عمر هر دو است فدای یک لغزش ننماید.
آنگاه اگر او متوجه خطای خود شد و عذرخواهی نمود،زود از او راضی شو و خشم خود را فرو بر و مصداق:
(وَالْکاظِمینَ الغَیْظِ). (9)
مومنان خشم خود را فرو می برند.
باش و درس بزرگواری و عظمت و گذشت را از حضرت یوسف بیاموز که وقتی برادران یوسف در کمال ذلت در مقابل آن جناب ایستاده و به خطاکاری خود اعتراف نمودند؛یوسف فرمود:
(لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ ارْحَمُ الرَّاحِمینَ). (10)
امروز بر شما سرزنشی نیست؛خدا شما را می آمرزد و او مهربانترین مهربانان است.
اما اگر دوست تو متوجه خطای خود نشد و عذرخواهی ننمود،کار او حمل بر صحت نما و حسن ظن داشته باش که شاید عذری داشته و یا غفلت کرده و… در کنار آن هم خصلتهای خوب او را در نظر بگیر و متوجه باش که این دوستی به راحتی به دست نیامده که بتوان آسانی آن را از دست داد. گاه انسان باید عمری در طلب یک دوست شایسته باشد.
پس بدان که دوستی و رفاقت از دنیا برتر است.
شاعر عرب گوید:
خُذْ مِنْ خَلیلِکَ ما صَفا دُونَ الَّذی فیهِ الکَدَرِ
فَالْعُمْرِ اقْصَرُ مِنْ مُعَاتَبَهِ الْخَلیلِ عَلَی العَثْرِ
از دوست صفات پسندیده و اخلاق پسندیده ی او را بگیر زیرا عمر کوتاه تر از آن است که بر اثر لغزشهای دوست،او را ملامت کنی.
آری گذشت،خصلت زیبنده ای برای هر دوست است همان گونه که در حدیث شریف آمده است:
زَیْنُ المُصَاحَبَهِ اَلاحْتِمَال. (11)
تحمل لغزشهای دوست،زینت دوستی است.
از پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) روایت شده:
اذا کانَ یَومَ القِیامَهِ نادی مُنادٍ مَنْ کَانَ امْرُهُ عَلَی اللهِ فَلْیَدْخُلِ الْجَنَّهَ فَیُقَالَ مَنْ ذَالَّذِی امْرُهُ عَلَی اللهِ فَیُقَالُ العافُونَ عَنِ النَّاسِ فَیَدْخُلُونَ الجَنَّهَ بِغَیْر حِسابٍ. (12)
چون روز قیامت برپا شود منادی فریاد برآرد که آنان که کار خود را به خدا واگذار نموده اند وارد بهشت شوند! گفته می شود که آنان کیانند؟ در جواب گویند:کسانی که در دنیا از خطای مردم در می گذشته اند. پس بی حساب وارد بهشت می شوند.
5- دعا
دعا ارتباط انسان با عالم غیب و گفت و گوی او با خالق یکتا است. یکی از نعمتهای بزرگ الهی که خداوند به بشر داده آن است که بشر مادی و غرق در عالم طبیعت- که موجودی سراپا احتیاج است- اجازه دارد تا با خالق خود و با آن نور مطلق رابطه برقرار کند و نیازهای مادی و معنوی،دنیوی و اخروی،روحی و جسمی خودرا از حضرت حق درخواست نماید.
افراد معمولاً در موقع دعا و عرض نیاز به درگاه خدا،نخست در حق خود و نزدیک ترین عزیزان خود از جمله پدر،مادر،فرزند و همسر طلب حاجت یا مغفرت می کنند.
اما از آنجا که از بهترین عزیزان برای انسان در زندگی،دوستانی هستند که برای معاشرت برگزیده و نقش اساسی در سعادت دنیا و آخرت او دارند؛لازم است هر چه برای خود می خواهد برای دوستان خود هم بخواهد و به این ترتیب نیاز آنها را نیاز خود بداند.
پس شایسته است که در دعا که پل ارتباطی بین خالق و مخلوق است دوستان خود را فراموش ننمایندو در زندگی و مرگ برای آنها دعا کند. اهمیت و ارزش دعا برای دوستان را اسلام بیان فرموده است.بر این اساس اگر کسی برای برادر مومن خود دعا کند مثل آن است که برای خود دعا کرده و همان دعا نخست در حق خود او اجابت می شود. اسلام مومنان را به دعا کردن برای دوستان و سایر مومنان و برادر ایمانی در همه وقت به ویژه در لحظات حساس و ارزشمند هم چون وقت سحر و در نماز شب،شب های قدر و… سفارش نموده است.
قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم):
اذَا دَعَا الرَّجُلُ لاخِیهِ فی ظَهْرِ الغَیْبِ یَقُولُ اللهُ تَعالی بِکَ ابْدَهُ یا عَبْدی.(13)
زمانی که برادر مومن برای دوست و برادر خود دعا می کند،خدای تعالی می فرماید: (این دعا را) اول در حق تو استجابت می کنم و بعد برای او.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) هم چنین فرمود:
ما مِنْ مُومِنٍ دَعا لِلْمُومِنینَ الا رَدَّ اللهُ عَلَیْهِ مِثْلَ الَّذِی دَعا لَهُمْ بِهِ مِنْ کُلِّ مُومِنٍ وَ مُومِنَهٍ. (14)
هیچ مومنی برای برادر یا دوست خود دعا نمی کند مگر این که خدای متعال مثل آنچه که برای هر مرد و زن مومن دعا کرده،به خود او بر می گرداند.
پس بنا به وظیفه ی دوستی و رفاقت و رفع نیازمندیهای مادّی و معنوی باید در همه ی اوقات خصوصاً لحظات حسّاس و سرنوشت ساز برای دوستان خود دعا کرد و سلامت و عاقبت و مغفرت را برای آنان از درگاه حضرت احدّیت درخواست نمود. البته دعا اختصاص به زمان خاصّی ندارد. انسان همیشه محتاج دعا است چه در هنگام حیات و چه پس از مرگ. دعا برای اموات هم چون فرستادن هدیه برای زندگان است و دوستان مومن که بر پایه ی دین،دوستی داشته اند،نتیجه ی دوستی خود را در آخرت دریافت می کنند.
6- وفاداری و دوستی
اخلاص و وفاداری یکی از حقوق برجسته در آیین دوستی است که بدون آن دوستی دوام و قوام نخواهد داشت. منظور از وفاداری،ثبات در محبت و ارادت است. این ویژگی نیز تنها از طریق عمل به حقوق دوستان تا مرگ و حتی بعد از مرگ به دست می آید.
از آنجا که دوستی اهل ایمان با انگیزه ی ارزشمند الهی است،علاوه بر برکاتی که در این دنیا دارد،نتیجه ی اصلی آن در آخرت حاصل خواهد شد. در حدیث شریف آمده است که در آخرت،هفت گروه بی درنگ وارد بهشت شده و در سایه ی عرش الهی سکنی خواهند گزید که از جمله ی این گروه ها،دوستانی هستند که برای خدا دست محبت و رفاقت به یکدیگر داده اند و وفاداری آنان تا زمان مرگ و مفارقت از این جهان ادامه داشته است. البته وفداری و پای بندی به تعهدات اخلاقی،دینی و اجتماعی یکی از خصلت های اهل ایمان است.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
شیعَتُنَا اهْلَ الْوَرْعِ وَ الاجْتِهَادِ وَ اهْلُ الْوَفَاءِ وَ الامانَهَ. (15)
تقوا و پرهیزکاری و امانت داری و وفاداری به عهد از صفات شیعیان ماست.
دوستی تنها در سایه ی وفاداری و نشکستن پیمان مودت و برادری است که می تواندپایدار بماند و به سرانجام مطلوب برسد.
امام مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
خَیْرُ مَفاتِیحِ الاُمُورِ الصِّدقُ وَ خَیْرُ خَواتِیمِها الْوَفاءُ. (16)
بهترین آغاز برای کارها راستگویی وبهترین پایان آنها وفاداری است.
هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد (17)
7- کم توقعی
بزرگواری و کم توقعی،خصلت آزادمردان و ایجاد زحمت و مشقّت برای دیگران از صفات انسانهای حقیر و کم ظرفیت است.
داشتن توقعات بیش از حد و تکلّف آمیز از دوستان باعث کاهش درجه ی دوستی و کم کم از دست رفتن و گسیختن آن می شود. چه بسیار پیوندهای زناشویی و دوستی هایی که بر اثر توقّعات بی مورد به فروپاشی انجامیده است. چنان که در حدیث آمده است:
شَرُّ الاخْوانِ مَنْ تَکَلَّفَ لَه. (18)
بدترین دوستان کسانی هستند که موجب زحمت و مشقت شوند.
همان گونه که یک دوست می باید با تعهد کامل به حقوق دوستی و با روحیه ی ایثارگری نسبت به دوست خود رفتار کند،از طرف مقابل نیز دوست وظیفه دارد ضمن حفظ مراتب وفاداری،از توقعات بی مورد بپرهیزد و اسباب زحمت و مشقّت دیگران را فراهم نسازد. یعنی این یک قرارداد دو طرفه است و قوام آن نیز به هر دو طرف بستگی دارد.
8- مشورت
یکی از مسایلی که در اسلام،توجه زیادی به آن شده،موضوع (مشورت) است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن پیامبرش را به انجام مشورت،توصیه می کند؛
(وَ شاوِرْهُمْ فِی الامرِ). (19)
در کارهایت مشورت کن.
می دانیم که علم پیامبران و از جمله پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) از وحی آسمانی نشات گرفته و آنان به خودی خود نیازی به مشورت با حق ندارند اما برای این که مردم و مسلمانان به اهمیت مشورت در زندگی توجه کنند و از سوی دیگر نیروی فکر و اندیشه در افراد پرورش یابد؛آنان را به رایزنی و مشورت فرا خوانده است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) نیز در امور عمومی مربوط به جامعه،به مشورت می پرداخت و جلسات مشاوره برقرار می ساخت.
اصولاً مردمی که کارهای خود را با مشورت و صلاح اندیشی یکدیگر انجام می دهند،کمتر گرفتار لغزش می شوند و بالعکس افرادی که گرفتار استبداد رای هستند و خود را بی نیاز از افکار دیگران می دانند غالباً گرفتار اشتباهات می باشند.
قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم):
ما مِن رَجُلٍ یُشاوِرُ احَداً الا هَدَی الرُّشْد. (20)
هیچ مردی با کسی مشورت نمی کند مگر آن که به سوی رشد هدایت شود.
با که دوست نباشیم
یکی از صفات رذیله و بیماری های خطرناک اخلاقی که بسیاری از ما انسان ها به آن گرفتاریم، حسد است.
امام علی علیه السلام می فرماید:
"راس الرذایل الحسد"
حسد سر آمد همه زشتی ها است
حسد یعنی رشک بردن و بدخواهی و تنگ چشمی و زوال نعمت کسی را خواستن یا دور شدن نعمت از فردی را آرزو کردن.
انسان حسود و انحصارطلب است و همه خوبی ها را برای خود می خواهد و به دیگران با دید حقارت می نگرد.
"حسود نابودی نعمت دیگران را برای خود نعمت می شمارد" او انتقام گیر و تندخواست.
حسود و مجال تفکر و اندیشه ندارد و بدگو و بدخواه است و دوستی را به دشمنی تبدیل می کند و دوستان را از یکدیگر جدا می کند و چون نمی تواند به جایی برسد و چشم دیدن موفقیت های دوستان خود را ندارد.
معاشرت با حسود و مایه عقب افتادگی و به دور از آسایش و راحتی است و دوستی با او سالم و ماندگار نیست.
بخل یعنی رشک و ترک ایثار به هنگام حاجت و کنگ چشمی و خسیسی و ضد جود و کرم.
امام صادق علیه السلام از علی علیه السلام می فرماید:
"بخل گردآورنده همه بدی ها و افساری است که (شخص) با آن به هر کار زشتی کشیده می شود."
و همچنین آن حضرت می فرماید:
"لامروه لبخیل"
بخیل مروت و مردانگی ندارد.
یکی از هدف ها و انگیزه های پیوند دوستی بین مردمان و بهره گیری از یاری و کمک یکدیگر در سختی ها و شداید روزگار است. هر یک از ما انسان ها در زندگی روزانه خود با مشکلات و موانع کوچک یا بزرگ ای روبرو هستیم که بسا موفقیت در حل مشکلات یا پیروزی در برطرف کردن آن ها و به تنهایی غیر ممکن یا طاقت فرسا است و از این رو به دوستان خود روی آورده و از امکانات و توان مندی های آنان مدد می جوییم.
امیرمومنان علی علیه السلام می فرماید:
"للشداید تدخر الرجال"
دوستان جوان مرد برای سختی ها ذخیره می شوند"
از دیدگاه آن حضرت بدترین دوستان کسانی هستند که به هنگام نیاز به جدایی روی می آورند
سعدی می گوید:
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا
دروغ یکی از آفات زبان و از گناهانی است که آثار بد و زیان های فردی و اجتماعی فراوان وارد و فلذا دروغ گو هیچ گاه قابل اعتماد و مورد اطمینان و شایسته دوستی نیست.
قرآن کریم در سوره توبه به انسان های درست کار توصیه می کند که با راست گویان همراه باشند و از دروغ گویان دوری گزینند. به طور کلی دروغ گو روابط اجتماعی را متزلزل می کند ودوستی و صداقت و اعتماد را بین دوستان از بین می برد.
امام صادق علیه السلام می فرماید، پدرم امام باقر علیه السلام فرمود:
امام سجادعلیه السلام روزی به من فرمود:
"فرزندم با 5گروه دوست و همراه مشو (که یکی از آن ها) دروغ گو است.
"از دوستی با دروغ گو خودداری کن چون او همانند سراب است دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور جلوه می دهد."
مکن دوستی با دروغ آزمای
همان نیز با مرد ناپاک رای
(فردوسی)
دو کلید طلایی
دانستن این که چه عواملی باعث افزایش روزافزون دوستی می شود،در واقع به معنای در دست داشتن کلید ورود به اندرون خانه ی دلها است. هر کس که این کلید را در اختیار داشته باشد و راه نفوذ در قلبها را بداند در واقع گنجینه ی دوستی را به چنگ آورده است.
به راستی این کلیدهای طلایی که می توان در دلها راه یافت و دوستی ها را با آن روز به روز زیادتر کرد چه هستند؟ این کدام کیمیا است که باید در پی رسیدن به آن بود؟ ما می خواهیم با به دست آوردن این کلید،قلب دوستان را فتح کنیم تا دیگر هیچ پدیده و حادثه ای نتواند تا پایان عمر آن را از بین ببرد.
1- ابراز علاقه و دوستی
محبت،رمز و راز زندگی است و بعضی از روانشناسان معتقدند که بسیاری از بیماریها درونی فقط به خاطر فقدان محبت و سرکوب کردن عاطفه هاست.
همان گونه که قبلاً آوردیم دوستی و محبت دارای مراتبی است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: خدای جهان آن کس را بیشتر از همه دوست دارد که به دوستان خود بیشتر از همه مهر بورزد. (1) اگر می خواهیم محبوب دلها شویم باید دیگران را دوست بداریم. دیگران را دوست بداریم تا دیگران نیز ما را دوست بدارند. باید به آنان عشق بورزیم تا آنان هم به ما عشق بورزند. تنها از راه محبت و دوستی است که می توان مالک دلها شد و در قلبها نفوذ پیدا کرد. برای زیاد شدن دوستی و استحکام آن باید این محبت و علاقه را ابراز کرد و آن را با زبان و با عمل (یعنی با نیکی به او و نزدیکان و دوستداران او) نمایان کرد.
زیرا محبت هم چون آبی است که به جریان می افتد. این آب هم پاک است وهم پاک کننده. ابراز علاقه و محبت،هم بر دوستی می افزاید و هم نا مهربانی ها را از بین می برد.
روزی امام باقر و امام صادق (علیه السلام) با گروهی در مسجد نشسته بودند. کسی از کنار آنها رد می شد. یکی از اهل مجلس گفت: من این شخص را دوست دارم. امام باقر (علیه السلام) فرمود: اگر دوستش داری به او بگو و او را از دوستی و علاقه ی خود آگاه کن. این کار موجب دوام دوستی و تقویت پیوندها می شود.
وَ کَانَ رَسُولُ اللهَ (صلّی الله علیه وآله وسلم): یَدعُو اصْحابَهُ بِاحَبَّ اسْمائِهِمْ تَکْرِمَهً لَهُمْ وَ لا یَقْطَعْ لِاحَدٍ حَدیثَهُ.
رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) یارانش را با نامی می خواند که بیشتر دوست می داشتند و سخن هیچ کس را قطع نمی فرمود.
با اظهار محبت به دوستان و نزدیکان و دوستان او است که می توان در تقویت و قوام دوستی توفیق یافت و تنها در سایه ی محبت و ارادت است که ناملایمات و لغزشها و غفلتها- که طبیعت بشر است- مزاحم دوستی نمی شوند و آتش گرم محبت همه ی نا ملایمات را می سوزاند.
ازمحبت تلخها شیرین شود
از محبت مِسها زرّین شود
از محبت خارها گل می شود
از محبت سرکه ها مل می شود
از محبت دُردها صافی شود
از محبت دَردها شافی شود
از محبت مرده زنده می کنند
از محبت شاه بنده می کنند
از محبت سِجن گلشن می شود
وز محبت خانه روشن می شود
از محبت خار سوسن می شود
بی محبت موم آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود
وز محبت غول هادی می شود
از محبت نار نوری می شود
وز محبت دیو حوری می شود (2)
2- تواضع
تواضع یکی از اصول مسلّم اخلاقی است و انسان با تواضع می تواند بالاترین درجات را کسب نماید زیرا:
مَنْ تَواضَعَ رَفَعَهُ اللهُ. (3)
هر کس فروتنی را پیشه سازد خداوند تعالی مقام او را بالا می برد.
این صفت اخلاقی،رمز موفقیت بشر در مسایل اجتماعی و به طور کلی در همه ی امور مربوط به دنیا است که در جای خود در علم اخلاق مورد بحث قرار گرفته است.
اما آنچه که در اینجا مورد بحث ما است آن است که تواضع می تواند مایه ی تقویت دوستی شود. برعکس،هرگونه تکبر و بزرگ نمایی بین دوستان صمیمیت را از بین می برد و موجب تفرقه می شود.
ثَلاثُ ثُورِثُ المَحَبَّهَ الدِّینُ و التَّواضُعُ وَ الْبَدَلُ. (4)
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
سه چیز دوستی را در پی دارد،دینداری،فروتنی و بخشش.
و قال علی (علیه السلام):
ثَمَرَهُ التَّواضِعُ المَحَبَّه. (5)
دوستی ثمره ی فروتنی و تواضع است.
نصر بن احمد سامانی به پسر خود وصیت کرد: ای فرزند! اگر اراده کرده ای که مملکتی را که ما با مشقّت فراوان به دست آورده ایم،برای تو بماند نه به خزانه اعتماد کن که مال در معرض زوال است و نه بر لشکریان دل ببند که مرد سپاهی منقلب الحال است بلکه تکیه بر بستر دوام مملکت و قیام حکم به دوستی و کرم نما و در تواضع بیفزا که دوستی و تواضع و کرم،خلایق را دلگرم می سازد و هر که صید دام محبت و تواضع گردد هرگز رهایی نیابد.
تواضع می دهد از روشنایی
بسی بیگانگان را آشنایی
تواضع هرکه دارد سرافراز است
به روی او درِ اقبال باز است
پس یکی از عوامل مهم تقویت دوستی تواضع و فروتنی است همان گونه که در حدیث شریف آمده است: هنگامی که شخص در مقابل دوستان خود تکبر کند،با او اعلام جدایی کرده و امام رضا (علیه السلام) نیز یکی از آداب رفاقت را تواضع دانسته:
اصحَبِ الصِّدیقَ بِالتَّواضُعِ وَ الْعَدُّوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّهَ بِاالبُشْرِ. (6)
با دوست فروتنی و با دشمن احتیاط و با عامّه ی مردم با خوشرویی همراهی کن.
از یکی از علمای معاصر نقل شده است که در یکی از نیمه شبها وی از خواب بیدار می شود و حس می کند که صدایی از داخل حیاط می آید. بیرون می رود و می بیند که دزدی آمده و میوه های باغچه را جمع کرده ولی طوری سنگین است که نمی تواند آن را بلند کند و به دوش بیندازد. ایشان خیلی آهسته وارد حیاط می شود و بدون آنکه آن شخص متوجه شود،کمک می کند تا وی گونی را بلند کند و بر دوش بگذارد.
ناگهان دزد متوجه می شود که شخص آمده. نگاه می کند و می بیند که آن جناب است. ابتدا عذرخواهی می کند اما آن عالم در جواب با کمال ادب و تواضع به ایشان می فرماید: خیر آقا،شما به منزل پدرتان آمده اید و نیازی به گرفتن اجازه ندارید و با اصرار زیاد وی را مجبور می کند میوه ها را با خود ببرد.
فردای آن روز دزد به محضر این عالم می آید و توبه می کند و از آن پس انسانی مومن و پرهیزکار می شود.
آری اگر تواضع و ادب چنین در روحیات اشخاص خلافکار تاثیرگذار است؛قطعاً اثر آن در جان و روح دوستان با ایمانی که برای زندگی خود دوستی و محبت و ارادت را برگزیده اند به مراتب بیشتر و عمیق تر است.
بنابراین تا می توانیم به دیگران محبت کنیم و با ادب و احترام در دلها وارد شویم
آداب رفاقت
بحث درباره رفاقت است، باید مواظب باشیم بچه های ما، جوانهای ما از دختر و پسر با چه افرادی رفت و آمد دارند، و در ضمن باید توجه داشته باشیم که این مساله برای خودمان هم هست، و مواظب باشیم با چه کسانی رفت و آمد داریم و بدانیم که رفیق، فوق العاده در زندگی انسان موثر است، در سعادت و شقاوت بچه ها، جوانها، و در سعادت و شقاوت همه و همه تاثیری بسزایی دارد. انسان مدنی است یعنی دوست یاب است. و اینکه با کسی رفت و آمد کند برای انسان ضروری است، انسان به تنهایی نمی تواند زندگی کند و علاوه بر آن هر زن و مردی مخصوصاً جوانها دوست دارند که دوستی داشته باشند، آشنایی داشته باشند و با آنها رفت و آمد نمایند و با آنها نشست و برخاست داشته باشند. این یک مساله ضروری است.
ما می دانیم بچه ها، حتی بچه های دبستانی دوست دارند. رفیق دارند، افرادی را اول سالی انتخاب می کنند برای دوستی و نشست و برخاست و گفت و شنود و این دوست یابی در جوانها بیشتر است و اما در همه افراد چه بچه، چه نوجوان ، چه جوان ، چه پیر ، چه زن و چه مرد دوست گرفتن مسلّم است. از اینکه باید دوست داشته باشیم ، رفیق داشته باشیم ، رفت و آمد باید بکنیم دراین باره اشکالی نیست، اشکالی که هست در انتخاب است که اگر جوان شما رفیق نابابی را انتخاب کرد این رفیق ناباب، جوان شما را خراب می کنند، او را گمراه می سازد. چنانچه بچه شما با یک دوست خوب و از خانواده ای خوب و متدین سروکار و رفت و آمد داشته باشد، بچه شما رو به سعادت می رود.
اگر بچه شما علاقه به درس نداشته باشد همان رفیق خوب او را درس خوان می کند، و چنانچه بچه شما یک رفیق تنبل پیدا کرد ، جوان شما یک رفیق تنبل انتخاب نمود همان روز اول و دوم تنبلی این رفیق روی جوان و بچه اثر می گذارد و می بینید مطالعه ای که می کرد دیگر انجام
نمی دهد، درسی که می خواند دیگر نمی خواند، از این جهت در روایات اهلبیت راجع به انتخاب رفیق خیلی سفارش شده است، به اندازه ای سفارش شده است که رسول گرامی (ص)می فرماید:
" المرء علی دین خلیله" یعنی رفیق در دین انسان تاثیر بسزائی دارد، بعد هم می فرمود: ببین با که رفاقت می کنی. امام صادق (ع) می فرماید: رفیق خوب مثل این است که بادی بوزد به گلستانی وقتی باد وزید به گلستان می فرماید آن باد بوی عطر از گلستان می گیرد، ولو اینکه آن باد خود عطر ندارد. اما همین مقدار که این باد آمد در گلستان، از گلستان عطر می گیرد اگر رفیق، خوب شد نظیر همان بادی است که با عبور از گلستان ، معطر می شود.
" مثل الجلیس الصالح مثل العطار، ان لم یعطک من عطره اصابک من ریحه" رفیق خوب تو را معطر می کند به عکس، امام صادق(ع) می فرماید: رفیق بد مثل آتش می ماند همین طور که اگر شما با آتش تماس گرفتی شما را می سوزاند، رفیق بد یقین داشته باش تو را بد می کند، علی (ع) می فرماید: " ایّاک و مصاحبه الفسّاق فِاّنَ الشّر بالشرملحق " . اگر آن شر باشد یکروز ، دو روز طول نمی کشد تو هم شرّ خواهی شد.
در روایت دیگری آن حضرت می فرماید: "مجالسه الاشرار تورث سوء الظنّ بالاخیار" یعنی مواظب باش با رفیق بد نشست و برخاست نکنی برای این که اول بدی او، این است که تو را بدبین به بزرگان می کند، اگر شما یک رفیقی داشته باشی که پشت سر بزرگان حرف بزند ولو اینکه شما مرید آن بزرگان باشی یک ماه طول نمی کشد که شما هم به او بدبین می شوی.
یک کسی می گفت: بچه ام دو سه روز رفت منزل یک ضد انقلاب، وقتی که برگشت، دیدم حرفهای رکیکی می زند، حرفهای ضد انقلابی می زند حتی نسبت به امام مطالبی می گوید. جوان شما اگر با جوان عیاشی یک ماه بنشیند او را بیچاره می کند و می کشاند به مراکز فحشاء لذا قرآن شریف دراین باره زنگ خطر می زند، زنگ خطر قرآن خیلی هم قوی است، می فرماید:
" وَ یَومَ یَعَضٌ الظّالمُ عَلی یَدیهِ یَقُولُ یا لَیتَنی اتَّخذتُ مَعَ الرَّسُول سبیلاً یا وَیلتی لَیتنی لَم اتّخِذ فُلاناً خلیلاً لَقَد اَضَّلنی عَنِ الذِّکرِ بَعدَ اِذ جائنی وَ کانَ الشَّیطنُ لِلانِسانِ خَذولاً".
می فرماید روز قیامت که می شود باندازه ای پشیمان است که پشت دست خود را می گزد. دیدی انسان یک کار بیجائی می کند! پشیمان می شود، گاهی پشت دست می گزد ، گاهی لب می گزد، این از پشیمانی است. قرآن می گوید: در روز قیامت بعضی پشت دست می گزند، چه می گوید؟ می گوید: ایکاش با پیامبر اکرم (ص) سر و کار داشتم، بعد می گوید: ای وای بر من دیدی که رفیق بد مرا خراب کرد و مرا از قرآن ، از پیامبر و از همه چیز دور کرد.
بعد قرآن می فرماید: بدان که " و کان الشّطان للانسان خذولاً" ظاهراً شیطان در اینجا یعنی رفیق بد، یعنی شیطان انسی، می فرماید که رفیق بد تو را به خذلان می کشاند، رفیق بد تو را بیچاره می کند، مواظب باش، انسان یک ماه با افرادی بنشیند که مقید به نماز باشند مقید به روزه باشند مقید به نماز شب باشند مقید به اجتناب از گناه باشند به طور ناخودآگاه این آقا عوض می شود.
بعکس اگر کسی نماز شب خوان است و نماز اول وقت خوان و اجتناب از گناه می کند، اما یک ماه برود در مجالس غیردینی بنشیند با افراد ناباب، بطور ناخودآگاه نه تنها نماز شب او از بین
می رود، نماز اول وقتش نیز از بین می رود، من چه بسیار سراغ دارم دختر خانمهایی را که آنها نماز شب می خواندند، نماز جماعتشان ترک نمی شد، روزه مستحبی می گرفتند عمل امّ داود و امثال اینها بجا می آوردند، اما شوهر ناباب پیدا کرد، شوهر بی نماز پیدا کرد، همین دختر خانمی که نماز شب می خواند ، دیگر نه نماز صبح می خواند، نه نماز ظهر و عصر، چه بسیار من سراغ دارم ؛ دختر خانمهایی که با پوشه مدرسه یا دبیرستان می رفتند اما شوهر ناباب پیدا کرد، خویشان شوهر لاابالی در حجاب بودند این دختر خانم پوشه دار یک دختر لخت و عوری شد در خیابانها، عکسش را هم فراوان دیده ایم.
با این بحث سفارش می کنم که جوانها مواظب باشید اگر رفیق بدی پیدا کردید شما را از مسجد به مراکز فحشاء می کشاند.
داستانی آموزنده و پر معنا
نجاشی یکی از شعرای اهلبیت است و در زمان امیرالمومنین (ع) می زیست و برای امیرالمومنین(ع) اشعار می گفت و آدمی است متدین، آدمی است که دین در دل او رسوخ کرده، این آدم متدیّن این آدم مرید مولا امیرالمومنین و شاعر علی (ع) در ماه مبارک رمضان یک روزی قبل از ظهر می رفت برای مسجد پشت سر علی (ع) نماز بخواند رفیق نااهل درِ خانه نشسته بود، رفیق نا اهل به او سلام کرد. گفت: آقای نجاشی کجا؟ گفت: می خواهم بروم مسجد. گفت حالا که قبل از ظهر است. گفت می خواهم بروم مسجد مقداری قرآن بخوانم تا امیرالمومنین بیاید و پشت سر او نماز بخوانم گفت بفرمایید.
وارد شد مقداری با او صحبت کرد نجاشی به او گفت ماه مبارک رمضان است، چیزی که نمی شود خورد برویم مسجد بهتر است، ولی آن رفیق بد سر گذاشت در گوش او وسوسه شروع شد همان که در سوره معوذتین سوره آخر قرآن سه مرتبه از او به خدا پناه می برد از این رفیق بد، از وسوسه رفیق بد.
" بسم الله الرحمن الرحیم – قل اعوذ برب النّاس ، ملک النّاس ، اله الناس ، من شرّ الوسواس الخنّاس ، الّذی یُوسوس فی صدور النّاس من الجنه و النّاس "
یعنی خدایا پناه می برم به تو، خدایا پناه می برم به تو، خدایا پناه می برم به تو ، خدایا پناه می برم به تو، از وسوسه رفیق بد، از وسوسه شیطان، وقتی که وسوسه کند، اما غیر مستقیم، خنّاس زیرآبکی کار کردن را می گویند، خنّاس یعنی آن کسی که زهر را بریزد در کپسول و به خورد شما بدهد، خورد بچه شما بدهد. این را عرب می گوید خنّاس و این سوره مبارکه سه مرتبه پناه به خدا می برد از این گونه رفیق ها یعنی رفیقی که وسوسه کند مخصوصاً وسوسه زیرآبکی، وسوسه غیر مستقیم.
نجاشی آمد آن آقا سرگذاشت در گوش نجاشی، دیگر مستقیمش کرد، گفت که بیا برویم خانه، یک شراب نابی دارم، یک بره گوسفند هم دارم شراب به تو می دهم، بره هم به تو می دهم نجاشی تکان خورد گفت یعنی چه؟! در ماه مبارک رمضان این حرفها چیست می زنی؟ گفت که اشتباه کردم، بیا تا با تو حرف بزنم. کشاندش توی خانه نجاشی را نشاند، وسوسه شروع کرد، خدا ارحم الراحمین است، خدا می آمرزد بیا دَمی خوش باشیم، امروز گناه می کنیم فردا توبه، با گفتگو شراب را بخورد نجاشی داد، بعد هم بره را آورد بخورد نجاشی داد.
امیرالمومنین دارد نماز می خواند، بدمستی شروع شده، داد او رفت بالا خبر دادند به امیرالمومنین که شاعرت، آنکه صف اول می ایستد به نماز جماعت، شراب خورده، فرمودند: صاحب خانه را با نجاشی هر دو را بیاورید. اینها باید حدّ بخورند، هشتاد تازیانه باید به آنها زد مثل اینکه نجاشی کمتر خورده بود، چه جور بود نمی دانم تا پیش آمد، نجاشی فرار کرد نتوانستند او را بگیرند، نجاشی فرار کرد صاحب خانه را گرفتند، آوردند پیش امیرالمومنین و امیر المومنین حدّ را جاری کرد، نجاشی خیلی متشخص و آبرودار، طایفه دار بود، شب بعضی از بزرگان از طایفه اش آمدند خدمت امیرالمومنین واسطه شوند، آقا ببخشید اگر نجاشی بخواهد حدّ بخورد آبروی طایفه ما می رود.
امیرالمومنین فرمودند: نمی دانم چه می گویید، می گویید: حدود خدا را جاری نکنم؟ تهدید کردند، گفتند: یا علی اگر بخواهی حدّ جاری کنی این طایفه دشمن شما می شوند، فرمودند من باید حکم شرعی را انجام بدهم ولو اینکه جهان پشت به پشت یکدیگر کنند ضد من. دیدند
نمی شود، بالاخره نجاشی را دستگیر و حد جاری شد نجاشی همان شب که شلاق خورده بود فرار کرد رفت شام معاویه خبردار شد، نجاشی آمده معلوم می شود، نجاشی خیلی متشخص بوده که معاویه روی او حساب می کرده لذا جلسه خیر مقدم برای نجاشی گرفت، وزراء بودند ، وکلاء بودند، اشرافیان بودند، سفراء بودند. همه جمع بودند، جلسه از نظر تشریفات خیلی عالی بود، خوب، تشریفات برگزار شد، نجاشی نشسته بود معاویه به او رو کرد، گفت: این جلسه را من برای تو گرفته ام جواب داد می دانم، گفت: امیرالمومنین هم آن کسی است که تو را فراری داده، شلاّقت زده، گفت: این را هم می دانم گفت پس بلند شو اینجا مقداری از من تعریف کن، تشکر کن و مقداری هم از امیرالمومنین علی (ع) بدگویی بنما، نجاشی بلند شد ایستاد گفت:
مردم ! این جلسه را معاویه برای من گرفته این همه تشریفات برای من است، من هم از علی فرار کردم برای اینکه مرا حدّ زد فرار کردم آمدم اینجا و معنای این کارها این است که من نتوانستم زیر پرچم عدل علی باشم آمدم زیر پرچم ظلم معاویه و معاویه من گناهکار را قبول کرده زیر پرچمش آورده و برایم این تشریفات را گرفته و بالاخره بجای اینکه تعریف از معاویه کند، تعریف از امیرالمومنین و انتقاد از معاویه نمود.
نجاشی دین دارد، نجاشی ولایت دارد، اما همین نجاشی که ولایت دارد، شاعر خاص امیرالمومنین است در صف اول جماعت مولا جایش است قبل از ظهر می خواهد بیاید مسجد کوفه برای عبادت ولی رفیق بد او را برد در خانه شرابش داد، بره هم داد. قرآن می فرماید بدان اگر با رفیق بد نشست و برخاست کردی پشیمان می شوی پشت دست را دندان می گیری، برای خودت یا برای جوانت.
چه می گویی؟ می گویی: ای کاش جوان من با فلان کس رفت و آمد نداشت، دیدی آبروی جوانم و آبروی خودم را ریخت و به قول قرآن این کاشکی ها نه در دنیا و نه در آخرت دیگر فایده ای ندارد. آب ریخته را که دیگر نمی شود برگرداند. اگر آبروی شما یا آبروی جوانتان ریخت دیگر نمی شود آبروی ریخته را برگرداند.
دختر خانم مواظب باش با پسر جوان بنام درس خواندن نشست و برخاست نداشته باش، آتش است می سوزاند، مقدس اردبیلی (ره) مرجع تقلید است، بارها خدمت امام زمان رسیده، از او سئوال
می کنند(پیرمرد هفتاد ساله که دیگر غریزه جنسی ندارد) آقا اگر در یک خانه ای هیچ کس نباشد جز یک زن، مانعی هم نداشته باشد، شما زنا می کنی یا نه، مقدس اردبیلی نگفت، نه ، گفت : پناه
می برم به خدا اگر چنین صحنه ای برای من جلو بیاید.
مقدس اردبیلی هفتاد ساله خدمت امام زمان رسیده ، مرجع تقلید شیعه باندازه ای باتقوا است که اسمش ملااحمد است، علماء به او لقب مقدس داده اند این مرد هفتاد ساله می گوید پناه می برم به خدا ، من در یک جایی باشم یک زن هم باشد و هیچکس غیر من و آن زن نباشد.
پدر و مادر! ببینید دختر شما با یک پسر جوان در اتاق نشسته اند دارند درس می خوانند و بی تفاوت باشی، این جنایت است به کی؟ به اولادت، این خیانت است ، دختر تو هر چه نجیب ، اما مقدس اردبیلی می گوید: انسان نجیب اینجا در خطر است، این بی تفاوتی درست نیست، بالاتر از این بگویم، قرآن مجید درباره یوسف (ع) می گوید: " و لقد همّت به وَهَمّ بها لولا ان را برهان ربّه" زلیخا به یوسف تمایل پیدا کرد، یوسف هم به زلیخا تمایل پیدا کرد، اگر عصمتش نبود، چون معصوم بود تمایل پیدا نکرد چنانچه معصوم نبود او هم می رفت.
این جمله به پدر و مادرها چه می گوید، به دختر خانمها چه می گوید، به جوانهای مسجدی چه می گوید، حضرت یوسف توانست از امتحان بیرون آید آن امتحانی که به قول استاد بزرگوار ما علاّمه طباطبائی (ره) می فرمودند: بیست و چهار زمینه برای گناه یوسف بود، اگر یکی از این بیست و چهار زمینه برای هرکس فراهم شود گناه می کند، اما یوسف توانست این بیست و چهار زمینه را زیر پا بگذارد و از امتحان خوب درآید، یوسف می گوید: پروردگارا! " اِن لا تَصرِف عَنّی کَیدَهُنَّ اَصبُ اِلیهِنَّ و اکُن مِنَ الجاهِلینَ" می گوید خدایا تو باید یاریم کنی و الاّ من هم می روم اگر دست عنایت تو روی سرم نباشد اگر تو مرا نگاهم نداری من هم می روم، این آیه به پدر و مادرها چه می گوید؟ مواظب باشید رفیق بد تاثیر عجیبی دارد، نجاشی را می کشاند در خانه و شرابش می دهد، جوان باعفت را، جوان باشخصیت را ، به مراکز فحشاء و آنجا بی آبرویی برای همه درست می کند، دختر عفیف باحیا را می کشاند به بی عفتی، و بالاخره رفیق بد از هر آتشی ، سوزنده تر است. از هر شرّی شرتر است.
بعکس رفیق خوب، خوشا به حال کسانی که رفیق خوب دارند "عبدالله بن جندب" یکی از اصحاب امام صادق(ع) است، او پیرمرد است و کور هم شده، دیدند عبدالله بن جندب سه پنجاه و یک رکعت نماز می خواند، می دانید در شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز داریم، هفده رکعت واجب، سی و چهار رکعت نوافل مستحب، دیدند این آقا نه پنجاه و یک رکعت نماز می خواند سه تا پنجاه و یک رکعت. دیدند عبدالله بن جندب در سال سه ماه روزه می گیرد، سه مرتبه زکات می دهد. به او گفتند نماز یک مرتبه، روزه یک مرتبه، زکات یک مرتبه، گفت برای خاطر این که من دو تا رفیق داشتم این دو رفیقم از دنیا رفته اند، وفای رفاقت اقتضا می کند هر کاری که برای خودم بکنم برای آنها هم انجام دهم این است معنی رفیقی که آدم را سعادتمند می کند، به این می گویند رفیقی که هم در زمان حیات به فکر هست هم بعد از مرگ.
قال علی (ع) " لا یکون الصّدیق صدیقاً حتّی یحفظ اخاه فی ثلاث : فی نکبته و غیبته و وفاته" رفیق خوب به کی می گوئیم ، شما پیرمردها ، مسن ها با که باید رفت و آمد کنید، یک روایتی راجع به ازدواج است آن روایت با القاء خصوصیت می آید اینجا، یعنی زن و شوهر باید رفیق و مصاحب باشند و درآنجا می گوید با که رفت و آمد بکن، رسول گرامی می فرماید: " اذا جائَکُم مَن تَرضَونَ دینه و امانَتهُ دینهُ و آمانَتهُ اِلیکُم فَزوّجُوهُ والاّ تکن فِتنهٌ وَ فَسادٌ کبیرٌ"
یعنی آقا اگر می خواهی رفیق انتخاب کنی باید دو تا شرط داشته باشد، یکی دین داشته باشد، یکی اخلاق، اخلاق انسانیت، باوفا باشد، باعفّت باشد، باوقار باشد، یکی هم دین داشته باشد، این روایت شریف که بارها پیامبر فرمودند، آقا اگر این دو شرط در رفیق بود با او رفیق شد " واِلاّ تکن فتنه و فساد کبیر" و الاّ فساد بار می آید آن هم فساد بزرگی، و الاّ فتنه ایجاد می شود آن هم فتنه بزرگی ، یعنی دختر خانم، شما باید دوست بگیری، اما یک دختر متدین و بااخلاق، مواظب باش آن دختری که در طایفه بی حجابها در طایفه پست بزرگ شده با او رفت و آمد نکن، او را به عنوان دوست نگیر، اگر می بینی لاابالی در نماز است، اگر خیلی به دین اهمیت نمی دهد. با این رفت و شد نکن.
جوان اگر می خواهی دوست بگیری باید متدین باشد، تا تو را بکشاند به مسجد، تا تو را بکشاند پای منبر و محراب، تا تو را بکشاند به کتابهای دینی، مواظب باش اگر دین نداشته باشد تو را
می فروشد. به فرموده امام صادق(ع) تو را می فروشد به یک ناهار، تو را می فروشد، به یک حرف، شخصیت تو را می کوبد، با یک جمله، اگر بی وفا باشد، اگر اخلاق انسانیت نداشته باشد این رفیق نیست این دشمن است بصورت رفیق است.
لذا این روایت به ما می گوید: در رفاقت دو تا شرط لازم است و اگر می خواهید تربیت اولاد کنید، ببینید اولادتان با که رفت و آمد دارد و آن دوست اولادتان این دو شرط را دارد یا نه، این دو تا شرط در سر حد لزوم است.
دو تا شرط داریم که این دو شرط در سرحدّ لزوم نیست، اما خیلی خوب است که این هم باشد.1- عاقل باشد امام سجاد (ع) می فرماید: مواظب باش رفیق احمق نگیری ، برای اینکه رفیق احمق گاهی می خواهد به تو استفاده برساند، اما ضرر می رساند ، آدم احمق بقول عوام ، مثال خوبی است می گویند دوستی خاله خرس، دوستی با احمق دوستی خاله خرس است. دوست شما عاقل باشد.
درباره فضل بن مروان می گویند. این فضل بن مروان معتصم است، معتصم خلیفه عباسی است آدم حسودی است این فضل بن مروان یک سور داده بود خیلی مفصل، جمعیتی را مهمان کرده بود وقتی معتصم وارد جلسه شد حسادتش گل کرد، دید تشریفات خیلی بالاست ، همان جا حسادتش را رو کرد، گفت: یک وزیر این همه تشریفات، اینها را او از کجا آورده این فرشها، این ظرفها کجا بوده، هی غر زد به فضل بن مروان گفتند سرت در مخاطره است، اگر امشب سرت نرود فردا می رود، آمدی یک سور بدهی، یک مهمانی بکنی برای اینکه مقرّب بشوی اما حسابی مبغوض شدی.
فضل بن مروان ترسید، بالاخره جلسه اداره شد معتصم با همان حال عصبانیت بلند شد و رفت ، وقتی رفت فضل بن مروان یک دوست عاقلی داشت به نام ابراهیم موصلی، رو کرد به فضل گفت: سرت در مخاطره است اما من درست می کنم الآن برو پیش معتصم. من می فرستم کسی را و یک جمله می گویم و آن جمله موجب می شود که نجات پیدا کنی و تو هم فوراً بیا، فضل بن مروان رفت پیش معتصم رفیقش کسی را فرستاد، گفت: به فضل بگویید مردم آمده اند فرشهایشان را می خواهند . مردم آمده اند ظرفهایشان را می خواهند ، چه کار می خواهی بکنی الآن بدهیم ببرند یا خودت می آیی؟ خودت از خلیفه اجازه بگیر و بیا.
فضل بن مروان هم رو کرد به خلیفه، گفت: مردم آمده اند فرشهایشان را می خواهند، ظرفهایشان را می خواهند اجازه بدهید من بروم. معتصم تغییر کرد حسادتش از بین رفت گفت این فرشها مال تو نبود؟ گفت نه این فرشها مال من نبود، ظرفها هم مال من نیست صاحبانش آمده اند می خواهند ببرند گفت: بلند شو برو فرشهای مردم را بده. ابراهیم موصلی این آقا را از مرگ نجات داد. نظیر این ابتکار زیاد است که رفیق عاقل انسان را نجات می دهند.
شرط دوم – رفیق دانا انتخاب کن زیرا ولو بحث علمی نکند اما علمش به شما سرایت می کند ولو اینکه خیلی متدین نباشد اما از نظر علمی از او استفاده می کنی صاحب معراج السعاده جمله ای دارد، جمله خوبی است، می گوید: یک صیادی آمد در مدرسه آنجا خستگی درآورد دو تا طلبه نشسته بودند داشتند مباحثه می کردند مباحثه آنها اتفاقاً درباره خنثی بود – در فقه ما یک مسئله ای داریم و آن اینکه بعضی از افراد نه زن هستند نه مرد- با اینکه هم علامت زنی دارند هم علامت مردی، به این افراد می گویند خنثی، خوب حکمش هم در فقه خیلی حکم مشکلی است، منقسم می شود به چند قسم و مشکلش خنثای مشکل است که نمی توانند تشخیص بدهند زن است یا مرد، آنوقت او باید چه کار بکند.
این صیاد، خوب چیزی سرش نمی شد، اما یک لفظ خنثی شنید آمد برای صید کردن، اتفاقاً یک ماهی خیلی قشنگی را زنده صید کرد ماهی خیلی قشنگ بود گفت ماهی را می برم پیش حاکم جایزه بگیرم، اتفاقاً آمد و درباریان به او راه دادند از بس این ماهی قشنگ بود رفت آنجا و آن هم خیلی پسندید، هزار درهم به او داد، بادمجان دورقاب چین ها حسادتشان گل کرد این بیچاره صیاد خداحافظی کرد خیلی خوشحال شد و رفت. گفتند ماهی یک درهم قیمتش است، تو می خواهی جایزه بدهی ده درهم بده صد درهم بده هزار درهم دادی به او برای چه؟ گفت: خوب می گویید چه کار کنم؟ یک فرد حسود بدجنسی گفت هیچ، صیاد را بخواه وقتی می آید بگو این ماهی تو نر است یا ماده؟ اگر گفت نر است ، بگو ماهی ماده می خواهیم اگر گفت ماده است، بگو ما ماهی نر می خواهیم گفت بدحرفی نیست. بیچاره صیاد را برگرداندند. به او گفت آقا راستی ما یک سئوالی از شما داریم. این ماهی تو نر است یا ماده، گفت آقا این ماهی نه نر است ، نه ماده بلکه خنثی است! گفت هزار درهم دیگر به او بدهید! هزار درهم دیگر هم گرفت و رفت.
صاحب معراج السعاده می فرماید: همین نیم ساعتی که او آمد در مدرسه برای دنیایش هم خیلی مفید بود. حرف خوب است، اگر بتوانید با یک عالمی ، دانایی رفت و آمد داشته باشید.
خلاصه حرف این شد، بحث امروز بحثی است مفید اما زنگ خطر است. و این زنگ خطر برای دخترها و پسرها بیشتر است، برای جوانها بیشتر است، زنگ خطری است برای پدر و مادرها، و زنگ خطری است برای همه و آن اینکه رفیق تاثیر بسزایی در خوشبختی و بدبختی انسان دارد و مواظب باشید رفیق خوب داشته باشید با افراد خوب رفت و آمد کنید، حتی به بازاریان سفارش می کنم طرف حسابهای شما یک افراد خوبی باشند . و الاّ بیچاره می کنند شما را، به کاسب ها سفارش می کنم طرف حسابهای شما یک افراد متدین بااخلاقی باشند و به همه و همه سفارش می کنم که رفت و شد شما با افراد متدین و بااخلاق و علاوه بر اینکه افراد متدین و بااخلاقی هستند اگر بتوانید عاقل و عالم هم باشند.
جوان و انتخاب دوست
انس طلبی یکی از گرایش های ذاتی است. انسان ذاتاً اهل انس و رفاقت است و از مانوس شدن با دیگران لذّت می برد. حتّی خشن ترین و بی رحم ترین طبایع، بدون هیچ گونه ترغیب و تشویقی، با کسانی که در زمینه ای مادّی یا معنوی دارای نقاط مشترکی هستند، طرح دوستی ریخته، و هنگامی که در کنار آنان قرار گیرند، احساس راحتی کرده، با آنان مانوس می شوند.
البته انگیزه ها متفاوت است و دوست های نیز طبعاً به اقتضای شرایط سنّی و انگیزه های گوناگون از کیفیّت و امتیازات یکسانی برخوردار نیستند.
دوستی کودکان، کشش ذاتی، انعطافی پاک، و انعکاشی از یک جاذبه ی ساده ی طبیعی است که از غریزه ی انس طلبی سرچشمه گرفته است. به سادگی شکل می گیرد و با همه ی لطافت و صفا و پاکی، پایان می پذیرد.
دوستی میان سالان و کسانی که دوران پرشور جوانی را پشت سر گذارده، شیرینی ها و تلخکامی -های زندگی را چشیده، و از تجربیّات فراوانی برخوردارند، نوعاً ناشی از جلب منفعت ، و با انگیزه و هدفی خاص است که معمولاً با تحقیق و بررسی توام بوده، پس از آگاهی یافتن از طرز تفکّر و خصایص اخلاقی و رفتاری طرف مقابل – و وجود شایستگی متناسب با هدف مورد نظر در او – تداوم می یابد و در عین حال، با درایت، مآل اندیشی و رعایت احتیاط همراه بوده، از افراط و تفریط به دور است، و در صورتی که مطلوب خود را در آن نیابند، بر استمرار آن لجاجت و اصراری نداشته، از خود سرسختی نشان نمی دهند.
امّا جوانان که از کشش های طبیعی قوی تری برخوردارند، به اقتضای غریزه انس طلبی و میل ذاتی، به دوستی و رفاقت عشق می ورزند. آسان پذیر و زودپسندند. به سادگی مجذوب یکدیگر گشته، بدون آشنایی از ویژگی های اخلاقی و سوابق خانوادگیِ طرف مقابل، عمیق ترین روابط دوستی را با هم قرار برقرار می سازند. به یکدیگر کاملاً اعتماد کرده، تمام اسرار خود را در اختیار هم قرار می دهند. در اثر شدّت محبّت و علاقه ی شدید، عیوب یکدیگر را نمی بینند، و انتقاد دیگران را درباره ی دوستان خود نپذیرفته، آن را دور از حقیقت و غیرواقع بینانه تلقی می کنند. در دوستی و رفاقت خود بسیار جدّی بوده، حدّ و مرزی برای آن قایل نیستند…
پیشرفت های معقول مادّی قرارگیرد می تواند امتیازی مثبت و خصیصه ای کارآمد به حساب آید که علاوه بر ارضای کامل یک گرایش طبیعی و برآورده شدن یک خواسته ی روانی، محیط زندگی را از شادابی، طراوت و نشاط فراوانی برخوردار می سازد.
در عین حال محبّت و دوستی سرمایه ی گرانبهایی است که نمی توان آن را بیهوده به این و آن بخشید، بلکه با توجّه به نقش آن در سوق دادن انسان به کمال، باید تنها در جایی به کار رود که دل مجذوب کمال نماید. از این رو میزان محبّت آدمی نسبت به دیگران باید متنایب با میزان شایستگی آنان باشد.
نقش دوستی در زندگی، فکر و اندیشه، اخلاق و سلیقه، روحیه و رفتار آدمی انکارناپذیر است. انسان به شدّت از دوستان و معاشرین خود رنگ می پذیرد. این مساله آن چنان جدّی و فراگیر است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرموده اند:
"انسان در زندگی بر اساس دین رفیق خود مشی می نماید".
تاثیرپذیری انسان از محیط و معاشران از یک سوی و خطرات و آفات گوناگونی که دوستی و رفاقت را با همه ی مزایا و آثار مثبت و فوق العاده اش مانند هر پدیده ی مادّی یا هر امر معنوی مورد تهدید جدّی قرار داده از سوی دیگر، آدمی را به مراقبت دایمی و دقّت فراوان در مورد رفاقت و گزینش دوستان فرا می خواند.
با نقل برخی از روایت معصومین(علیهم السلام) در این باره بیش از پیش به حساسیّت این مساله واقف خواهیم گشت:
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند :
"مَنِ اتَّخَذَ اَخاً مِن غَیرِ اختِبارٍ اَلجَاَهُ الاضطِرارُ اِلی مُرافَقَه الاشرارِ. مَنِ اتَّخَذَ اَخاً بَعدَ حُسنِ الاختِبارِ دامَت صُحبَتُهُ وَ تَاَکَّدَت مَوَدَّتُهُ".
"آن که ناسنجیده و بدون امتحان کسی را به دوستی برگیزند، ناچار باید به رفاقت افراد شرور و فاسد تن در دهد.
کسی که پس از آزمایش، دیگری را به دوستی برگیزند، رفاقتش پایدار و مودّتش استوار خواهد ماند.
در عین حال پیوند دوستی در همه ی شرایط محکم و پایدار نمی ماند. بسا دوستی ها که به دشمنی مبدّل گردد. این است که امام صادق(علیه السلام) به بعضی از اصحاب و یاران خود چنین فرموده- اند:
"لا تُطلِع صَدِیقَکَ مِن سِرِّکَ اِلاّ عَلی ما لَوِ اطَّلَعَ عَلَیهِ عَدُوُّکَ لَم یَضُرَّکَ فَاِنَّ الصَّدِیقَ قَد یَکُونُ عَدُوّاً یَوماً مّا".
"دوست خود را از اسرار زندگیت آگاه مکن مگر رازی که اگر دشمنت از آن آگاه شود به تو زیان نرساند. زیرا هر دوستی ممکن است روزی دشمن تو گردد".
آری باید تا حدود روابط دوستانه را با دقّت و حساسیّت تعیین نموده، از حریم عق و مصلحت قدمی فراتر نگذاشت.
امیرمومنان (علیه السلام) می فرمایند:
"احبِب حَبِیبَکَ هَونَا مّا عَسی اَن یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوماً مّا وَ ابغِض بَغیضَکَ هَوناً مّا عَسی اَن یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوماً مّا".
"با دوست خود در دوستی تندروی مکن شاید روزی دشمنت گردد و در دشمنی با کسی که مورد خشم تو است مدارا کن بسا روزی دوست تو گردد".
امام صادق(علیه السلام) فرموده اند :
"دوستی و رفاقت حدودی دارد. کسی که واجد تمام آن ها نیست دوست کاملش مدان و آن که هیچ یک از آن ها را ندارد اصلاً دوستش مخوان: نخست آن که ظاهر و باطن او نسبت به تو یکسان باشد. دوّم: زینت و آبروی تو را زینت خود، و زشتی تو را زشتی خود داند. سوّم: دارایی و مقام، او را نسبت به تو تغییر ندهد. چهارم: هرچه در اختیار دارد از تو دریغ نورزد. پنجم: تو را هنگام بی نوایی و گرفتاری وانگذارد.".
هم چنین به بعضی از اصحاب خود فرموده اند:
"مَن غَضِبَ عَلَیکَ مِن اِخوانِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ فَلَم یَقُل فِیکَ شَرّاً فَاتَّخِذهُ لِنَفسِکَ صَدیقاً".
"هرکس سه بار بر تو خشمگین گردد و درباره ات چیزی ناپسند نگوید (شایسته -ی رفاقت است) او را دوست خود قرار ده".
در حدیثی دیگر چنین می فرمایند:
"لا تُسَمِّ الرَّجُلَ صَدِیقاً سِمَه مَعرُوفَه حَتّی تَختَبِرَهُ بِثلاثٍ: تَغضَبَهُ فَتَنظُرَ غَضَبَهُ یُخرِجُهُ اِلَی الباطِلِ، وَ عِندَ الدِّینارِ وَالدِّرهَمِ وَ حَتّی تُسافِرَ مَعُهُ".
"کسی را به نیک دوست خود مخوان تا آن که در سه چیز او را آزمایش کنی: اوّل : او را به خشم آور و بنگر آیا خشمش او را از حق به باطل می کشاند؟ دوّم: با پول (و مال دنیا) سوّم: با او مسافرت کن (و ببین چگونه رفتار خواهد کرد).".
انسان نیازمند دوستی و رفاقت است، و برای ارضای این خواسته، ناگزیر از گزینش دوستی است که با انس گرفته و در سختی ها و ناملایمات زندگی او را یاری رساند. دوست عاقل بسان چراغی درخشان، تاریکی های زندگی را نور و روشنایی می بخشد. و دوست احمق حاصلی جز کسالت و تیرگی و تاریکی به بار نخواهد آورد.
امام صادق(علیه السلام) فرموده اند:
"اَلاخوانُ ثَلاثَهٌ: فَواحِدٌ کَالغِذاءِ الَّذی یُحتاجُ اِلَیهِ کُلَّ وَقتٍ فَهُوَ العاقِلُ، وَ الثّانِی فِی مَعنیَ الدّاءِ وَ هُوَ الاَحمَقُ، وَ الثّالِثُ فِی مَعنیَ الدَّواءِ فَهُوَ اللَّبِِیبُ".
"برادران و دوستان صمیمی سه قسم اند: یک قسم مانند غذاست که (حیات انسان به آن وابسته، و آدمی) در همه ی حالان به او نیازمند است. و او رفیق عاقل و خردمند است . قسم دوّم به منزله ی بیماری است (که ادامه ی دوستی با او حیات انسانی را تهدید می کند) و او رفیق احمق است. و قسم سوّم به مثابه ی دارو است و او رفیق فرزانه و اندیشمند است (که برای دردهای درونی هم چون دارویی شفابخش عمل می نماید)".
هم چنین از پدر بزرگوارشان نقل می کنند که آن حضرت فرموده اند:
"پدرم علی بن الحسین (علیه السلام) به من فرمودند: فرزندم! در نظر داشته باش که با پنج کس همنشین نگردی و با آنان گفتگو و رفاقت در راهی نکنی! عرض کردم: پدر جان، آن ها کیانند؟ فرمودند: مبادا با دروغگو رفاقت نمایی! او به منزله ی سرابی است که دور را در نظرت نزدیک ساخته، و نزدیک را برایت دور جلوه می دهد. بپرهیز از رفاقت با فاسق و گناهکار که تو را به لقمه ای یا به کمتر از آن بفروشد! زنهار از همنشینی با بخیل که در سخت ترین هنگام نیازمندیت، مالش را از تو دریغ نماید. از دوستی با احمق خودداری نما که او می خواهد به تو سود رساند ولی (به واسطه ی حمایتش) زیانت زند. و با کسی که قطع رحم کرده، رفاقت نداشته باش که او را در سه جای قرآن ملعون یافتم … ".
حضرت علی (علیه السلام) تاثیرپذیری نفس آدمی را از مصاحبان نااهل این چنین توصیف فرموده اند:
"لا تَصحَبِ الشَّرِیرَ فَاِنَّ طَبعَکَ یَسرِقُ مِن طَبعِهِ شَرّاً وَ اَنتَ لا تَعلَمُ".
"با افراد شرور و فاسد دوستی و مصاحبت نداشته باش، زیرا ناخودآگاه طبیعت و نفس تو از طبع او بدی را می رباید".
از آن حضرت درباره ی رفیق بد سوال کردند، فرمودند:
"اَلمُزَیِّنُ لَکَ مَعصِیَهَ اللهِ".
"کسی که معصیت خدا را برای تو جلوه دهد (تا به آن رغبت کرده، آلوده شوی)".
و درباره ی مجالست با دنیا دوستان می فرمایند:
"خُلطَه اَبناءُ الدُّنیا تَشِینُ الدِّینَ وَ تُشعِفُ الیَقِینَ".
"معاشرت با اهل دنیا، دین را معیوب و یقین را تضعیف می نماید".
در حدیث دیگری تاثیر همنشینی با خردمندان و عالمان را رفاقت با ملائکه ملا اعلی دانسته، می -فرمایند:
"صاحِبِ العُقَلاءَ وَ جالِسِ العُلَماءَ وَ اَغلِبِ الهَواءَ تُرافِقِ المَلاَ الاَعلی".
"با عاقلان و خردمندان مصاحبت کن و با عالمان و صاحبان دانش همنشین باش و بر هوای نفس چیره شود تا رفیق ملائکه و همدم بالاییان گردی".
جوان و انتخاب شغل :
در جوامع سنّتی که هنوز بقایای پیکر صدمه خورده و نیمه جان آن در برخی از کشورهای جهان سوم و خصوصاً در روستاها وجود دارد. در هیچ زمانی انتخاب شغل به عنوان یک مساله ی حادّ و مهمّ اجتماعی به حساب نمی آمده است. بلکه با توجّه به محدودیّت رشته های شغلی و تلقی معقول و منطقی مردم از شغل به عنوان یک وظیفه ی انسانی و وسیله ای برای تامین امرار معاش، فرزندان پسر در هر خانواده به شکل یک رسم مقبول همگانی، از دوران کودکی تدریجاً با کسب و کار پدران خود آشنا شده و به طور طبعی به آن علاقمند می گشتند، و بدون این که درباره ی شغل آینده ی خویش دغدغه ای داشته باشند، آن را به عنوان یک شغل خانوادگی تلّقی کرده، به سادگی و بدون هیچ مشکلی مشغول کار می شدند.
گسترش دامنه ی علوم و صنایع و انشعابات روزافزون هر یک از شاخه ها و رشته های مختلف آن، ضرورت آموزش های لازم در زمینه ی فراگیری تخصّص های متناسب با هر رشته، کثرت نوع نیازها، تفاوت فروان قابلیّت ها و استعدادها، گوناگونیِ سلیقه ها، و متحوّل شدن انگیزه ها و دیدگاه ها نسبت به امور زندگی و از آن جمله مساله ی کسب و کار، شغل را به عنوان یکی از مسایل مهمّ جوامع انسانی و به صورت یک مشکل اجتماعی برای همه ی طبقات خصوصاً نسل جوان درآورده است.
در کنار همه ی این مسایل، افزایش روزمرّه ی تقاضای کار و کمبود زمینه های کاری و نتیجتاً بی کاریِ گروه قابل توجّهی از طبقات مختلف جامعه – که خود زمینه ساز مفاسد اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی فراوانی برای جوامع انسانی است – مساله کار و انتخاب شغل را به صورت یک مساله ی پیچیده، و به عنوان یکی از معضلات لاینحل بسیاری از جوامع حتّی جوامع غربی و پیشرفته مبدّل ساخته است.
رشد کاذب ارزش کارهای اداری و زرق و برق فریبنده ی آن، و سقوط فرهنگی کارهای اصیل و ارزشمند از جایگاه والا و منزلت رفیع و ارزش حقیقی خود که ارمغان تمدّن و مولود نامشروع تهاجمات فرهنگی و تبلیغات سوی بیگانگان است نیز بیش ازپیش به آتش این مساله دامن زده است، به طوری که انتخاب شغل را می توان بزرگ ترین دغدغه ی نسل جوان در عصر حاضر به حساب آورد.
قطع نظر از وظیفه ی بزرگ طرّاحان، قانون گذاران و صاحب نظران مسایل اجتماعی، و تکلیف سنگین دولتمردان و دست اندرکاران امور اقتصادی – که مسوولیّت فراهم آوردن زمینه ی کار برای بیکاران، و اشتغال نیروهای جوان و خواهان کار در مشاغل مناسب، در درجه ی اوّل متوجّه آنان است – و جدا از اقدامات انسانی و خداپسندانه ی صاحبان مکنت و ثروت در این زمینه، گشودن این گره ی کور و حلّ اساسی و ریشه ای این معضل بزرگ اجتماعی، نیازمند تلاشی است عمیق و همه جانبه، و فعالیتی فراگیر و گسترده، برای به وجود آوردن یک تحوّل عظیم فرهنگی!
ما مسلمانیم، اسلام و تشیّع نیز دین و مذهب، و آیین و فرهنگ ماست . و این، ندای حقّ، سخن پیامبر خدا، فرمایش رسول عظیم الشان اسلام، و کلام عقل کلّ است که پاکیزه ترین کسب ها را کار و فعالیت بدنی معرّفی می کنند.
سعید بن جبیر نقل می کند که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) پرسیدند:
"ایُّ کَسبِ الَّرجُلِ اَطیَبُ؟ قال : عَمَلُ الرَّجُلِ بِیَدِهِ…".
"پاکیزه ترین شغل برای آدمی کدام است؟ فرمودند: کار مرد با دستش!".
البته هیچ کس منکر ارزش دانش، و فضیلت فعالیّت های فکری در زمینه ی فنونِ مختلف علمی و صنعتی، خصوصاً تلاش و کوشش علمی در راه فراهم آوردن امکانات بهزیستی و رفاه اجتماعی نیست. روزگار تحمّل بار سنگین و فشار کُشنده و طاقت فرسای کارهای سخت بدنی نیز به یمن تلاش گسترده ی دانشمندان و به برکت فعالیّت بی وقفه ی پژوهشگران و اندیشمندان سپری گشته، – گرچه در این وادی، درد دل ها فراوان است و استخوانی در گلو و خاری در چشم!! – لیکن سخن در ارزیابی فضیلت های فراموش شده است.
تلاش بدنی و فعالیّت جسمی که بنابر فرمایش حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) کار پیامبران و بدگان صالح خدا است – و امروزه از دیدگاه قشر عظیمی از تحصیل کردگان ما آن چنان فاقد ارزش گشته، که اشتغال به آن را برای خود نوعی کسر شان به حساب می آورند – چنان چه از جایگاه حقیقی و ارزش واقعی خود برخوردار گردد، نقش تعیین کننده ای در حلّ مشکل ایفا خواهد نمود.
علی بن ابی حمزه نقل می کند:
"حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) را در حالی که در زمین خود کار می کردند و قدم های مبارک شان در آب بود، دیدم عرض کردم : فدایت شوم، (چرا شما کار می کنید؟ مگر) کارگران کجایند؟! فرمودند: ای علی،کسانی که از من و پدرم بهتر بودند با دست در زمین خود کار می کردند. پرسیدم: آن ها که بودند؟ فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و امیرمومنان و پدران من (علیه السلام) ،همگی با دستان خود کار می کردند، کار با دست، کار پیامبران، رسولان و مردان صالح است.
امام صادق (علیه السلام) نیز کشاورزی را محبوب ترین کارها نزد خداوند دانسته اند:
"… ما فِی الاعمالِ شَیءٌاَحَبُّ اِلی اللهِ مِنَ الزِّراعَهِ…".
"در میان کارها، هیچ عملی نزد خدا محبوب تر از کشاورزی نیست".
امیرمومنان (علیه السلام) هم بنده ی درستکار صاحب حرفه ی درستکاری را که با دستانش کار می کند دوست دارد".
"انَّ اللهَ عَزَّوَجلَّ یُحِبُّ العَبدَ المُحتَرِفَ الاَمِینَ".
"خداوند بزرگ، صاحب حرفه ی درستکاری را که با دستانش کار می کند دوست دارد".
و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هنگامی که از کسی خوش شان می آمد، می پرسیدند:
"هَل لَهُ حِرفَهٌ ؟ فَاِن قالُوا لا، قالَ: سَقَطَ مِن عَینِی".
"آیا حرفه ای دارد؟ چنان چه پاسخ منفی بود، می فرمودند: از چشمم افتاد".
و سبب آن را این چنین بیان می فرمودند:
"اگر مومن حرفه و شغلی نداشته باشد دین خود را وسیله ی امرار معاش قرار می دهد!".
زراره نقل می کند مردی حضور امام صادق(علیه السلام) آمده، عرض کرد:
"اِنّی لا اُحسِنُ اَن اَعمَلَ عَمَلاً بِیَدِی وَ لا اُحسِنُ اَن اَتَّجِرَ وَ اَنَا مُحارِفٌ مَحتاجٌ.
فَقالَ: اِعمَل فَاحمِل عَلی رَاسّکَ وَ استَغنِ عَنِ النّاسِ".
"هنر کار بدنی ندارم، تجارت نیز از عهده ام ساخته نیست، مردی محروم و مستمندم، (چه کنم؟)
حضرت فرمودند: با سرت باربری کن و خود را از مردم بی نیاز بدار.".
البته استعدادهای فطری و قابلیّت های طبیعی را نیز نمی توان از نظر دور داشت. باید آن ها را شناخت و با توجه به شوق و علاقه ی شخصی، نیازمندی های جمعی، زمینه های کاریِ موجود، و امکانات بالقوّه، کار و کسبی شایسته و متناسب با توانمندی های فردی برگزیند، تا از یک سو، جامعه از خیر و فیض تلاش افراد بهره مند گردند. از سوی دیگر، هر یک از افراد نیز با علاقمندی و دل گرمی، به کارهایی که صلاحیّت و شایستگی بیشتری برای آن دارند، بپردازند.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند:
"اِعمَلُوا فَکُلُّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ".
"همه شما کار کنید (و بدانید) هر کس، کاری را که برای آن آفریده شده (و متناسب با استعداد و توان اوست، راحت تر و) به آسانی انجام می دهد".
هم چنین با توجّه به اهتمام فوق العاده ی شرع مقدّس به طهارت مال، و تاثیر شگفت انگیز غذاها در روح و جسم آدمی، باید از تحصیل مال از راه کارهایی که با شئونات معنوی و عفّت و اخلاق عمومی سازگار نیست، و از اشتغال به کارهایی که مورد نهی آیین حیات بخش اسلام واقع گردیده نیز به شدّت پرهیز نمود.
امام صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
"اَلعِبادَهََََََََََََََََََََ سَبعُونُ جُزءاً وَ اَفضَلُها جُزءاً طَلَبُ الحَلالِ".
"عبادت دارای هفتاد جزی می باشد که برترین آن ها به دست آوردن روزی حلال است ".
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جوان توانا و نیرومندی را دیدند که از آغاز صبح به کار مشغول شده است. اصحاب عرض کردند: اگر این جوان، نیرومندی و قدرت جوانی خویش را در راه خدا به کار می بست، شایسته ی ستایش بود. حضرت فرمودند:
"این چنین نگویید، اگر این جوان برا ی تامین معاش خودکار می کند تا در زندگی محتاج دیگران نبوده، و از مردم بی نیاز گردد، با این کارش در راه خدا گام برداشته است. و چنان چه برای کمک به پدر و مادر ضعیف و کودکان ناتوان خود تلاش می کند تا امور زندگی آنان را تامین ساخته، و از مردم بی نیازشان سازد، باز هم در راه خدا قدم گذارده است. ولی اگر برای ثروت اندوزی ومباهات کار می کند، البته به راه شیطان رفته، و از راه حقّ منحرف گشته است". پی نوشت .
جوان و دوستیابی
بیشتر ناکامیها و انحرافات نسل جوان، ناشی از دوستیهای نادرست است که ریشه در انتخاب شتابزده و بیمعیار و یا احساسیِ دوستان دارد. گاه آتش احساسات سبب دوستی فرد با کسی میشود که شعلههای آن، تمام عمر دامنگیر اوست.
قرآن مجید از زبان آنانی که در دوست گزینی به بیراهه رفتهاند، میگوید:
"ای کاش با پیامبر دوست و همراه میشدم، وای بر من! کاش فلان شخص گمراه را به دوستی نمیگرفتم، او مرا از یاد و راه حق منحرف و گمراه کرد". (فرقان 27 ـ 29)
امام علی علیهالسلام نیز هشدار میدهد:
"با انسان شرور رفاقت مکن؛ زیرا طبع تو از شرارتهای او الگو میگیرد، بدون آنکه خودت بفهمی".
ایشان در جای دیگر میفرماید:
"از همراهی با افراد کج اندیش و سست رای و صاحب اعمال ناپسند دوری کن؛ زیرا آدمی به طرز تفکر و روش رفیقش خو میگیرد".
از افرادی که دارای خلق و خوی مناسبی نیستند و به دین و دنیای انسان ضربه میزنند، باید بنا به فرموده امام صادق علیهالسلام دوری گزید:
نگاه کن تا هر کس مفید به حال دین تو نیست، به او اعتنا مکن و علاقهای به رفاقت با او نشان مده که هرآنچه غیر خداست، فانی و نابود شدنی است و هر علاقهای که به غیر خدا باشد، عاقبت زشت و پایان ناخوشایندی خواهد داشت.
با رعایت اینگونه دقت و اهمیت در انتخاب دوستان، تصمیمها و رفتارهای آدمی نیز از روی عقل و تدبیر و آیندهنگری خواهد بود. ازاینرو لازم است همواره با تامل بر رفتار و کردارمان، حد اعتدال را در دوستی نگاه داریم و به تمام کارهای دوستانمان به چشم رضایتمندی ننگریم.
62