به نام خدا
" حقوق مادی و معنوی این اثر برای ریحان گام پارسیان محفوظ میباشد "
جنبههای کاری و تغذیهای هیدروکلوئیدها در مواد غذایی
چکیده
هیدروکلوئیدها در زمره متداولترین مواد سازنده مورد استفاده در صنایع غذایی محسوب میشوند. آنها بهعنوان غلیظکنندهها، ژلکنندهها، امولسیفایرها، پایدارکنندهها، جایگزینهای چربی، شفافکنندهها، عوامل لختهساز، ابریکننده و بهعنوان عوامل زدن نقش داشته؛ و افزون بر این، کاربردهایی در زمینه فیلمهای خوراکی، کپسولهسازی طعمها و مهار کریستالیزاسیون دارا هستند. در حال حاضر در کنار این نقشها، کاربردهای رو به گسترش بسیاری برای هیدروکلوئیدها در حوزه سلامت در حال شکلگیری است: در میان بسیاری از کاربردهای دیگر، هیدروکلوئیدها تامینکننده فیبر رژیمی کم کالری هستند. این مقاله بر روندها و پیشرفت در شناسایی هیدروکلوئیدها با هدف تناسب تقاضاها برای محصولات غذایی مختلف تمرکز داشته و توصیف جامعی از کاربردهای آنها را در صنایع غذایی بهعنوان مواد سازنده، افزودنیهای غذایی و ارتقادهندههای سلامتی بهدست میدهد. از آنجاییکه مصرف هیدروکلوئیدها در بسیاری از زمینهها رو به افزایش است، لذا این بازبینی، که هر دو جنبه کاری و تغذیهای هیدروکلوئیدها را در بر میگیرد، امری بهموقع و درخور توجه است.
واژگان کلیدی: هیدروکلوئید، صمغ، ماده غذایی، نقش، تغذیه، فیزیولوژی.
1. مقدمه
نیاز مصرفکنندگان به غذاهای دارای بافت، مزه و دیگر ویژگیهای حسی بهتر همواره احساس میشود. در حال حاضر تقاضای رو به رشدی توسط مصرفکنندگانِ آگاه از سلامت برای محصولات غذایی سالم و طبیعی وجود داشته و این یکی از فاکتورهای محرکی است که به توسعه بازار هیدروکلوئیدها کمک مینماید. طبق "گزارش جهانی بازار هیدروکلوئید، 2018" که در سال 2013 منتشر گردید پیشبینی شده که بازار جهانی این محصولات تا سال 2018 به رقم 7 بیلیون دلار رسیده و در این بین، آمریکای شمالی بزرگترین مصرفکننده هیدروکلوئیدهای غذایی خواهد بود. گزارش دیگری توسط MicroMarket Monitor نشان داد که بازار هیدروکلوئیدهای غذایی و نوشیدنی در آمریکای شمالی برآورد شده که با رشد سالانه %7/4 (از 2013 تا 2018)، از حدود 3/2049 میلیون دلار در سال 2013 به رقم 4/2583 میلیون دلار تا سال 2018 افزایش یابد (http://www.prweb.com/releases/food-beverage/market/prweb12136859.htm). و آخرین گزارش سال 2014 با عنوان "بازار هیدروکلوئید- روند و پیشبینی جهانی تا 2019" نشان داد که برآورد این بازار تا سال 2019 ارزشی به مبلغ 1/7911 میلیون دلار خواهد بود.
هیدروکلوئیدها گروه متنوعی از پلیمرهای بلند زنجیر هستند که بهراحتی در آب پراکنده شده، بهطور کامل یا نسبی قابل حل بوده و مستعد تورم در آب میباشند. آنها ویژگیهای فیزیکی یک محلول را با تشکیل ژل، یا غلیظسازی، امولسیون نمودن، پوششدهی، و پایدارسازی تغییر میدهند (Williams & Phillips, 2000). حضور بسیاری از گروههای هیدروکسیل بهطور واضح تمایل آنها را برای پیوند با آب افزایش داده و به آنها خاصیت "هیدروفیلیک" یا آبدوستی میبخشد. بهعلاوه، هیدروکلوئیدها یک دیسپرسیون، که حد واسط بین یک محلول حقیقی و سوسپانسیون است، ایجاد نموده و خصوصیات یک "کلوئید" را نمایش میدهند. از اینرو آنها را بهدرستی "هیدروکلوئیدها" مینامند (Saha & Bhattacharya, 2010). هیدروکلوئیدها بهلحاظ ساختاری یک گروه متنوع از پلیساکاریدهایِ کاملا محلول یا نسبتا محلول را تشکیل میدهند. پروتئین ژلاتین، به استناد خاصیت بسیار خوبِ آبدوستی و چند پراکنشی خود، بهعنوان یک عضو استثنا از این کلوب پلیساکاریدی پذیرفته شده است (Dickinson, 2003). دیگر پروتئینهای غذایی نظیر پروتئینهای آبپنیر، بهرغم بروز رفتار بهمآمیختگی و ژل شدن که تا حدی با چنین رفتار در پلیساکاریدها همپوشانی دارد، بهطور رایج در گروه هیدروکلوئیدها قرار نمیگیرند. با این حال، بعضی از متخصصین هیدروکلوئید، پروتئینهای آبپنیر را نیز در زمره هیدروکلوئیدها جای میدهند.
کلوئیدهای غذایی با نقش کابردی خود در محصولاتی همچون سسها، چاشنیها، ماست، مایونز و بستنیها میتوانند بخش مهمی از رژیم غذایی روزانه ما را آشکار نمایند. در این سیستمهای کلوئیدی، هیدروکلوئیدها آرایش برجستهای از ویژگیهای کاری را دارا هستند. و بهعنوان غلیظکنندهها، ژل کنندهها، عوامل کفزا، پوششهای خوراکی، امولسیفایرها، پایدارکنندهها و غیره نقش ایفا میکنند. دلیل اصلی کاربرد وسیع هیدروکلوئیدها در صنعت غذا توانایی آنها برای پیوند با آب و تعدیل خصوصیات عناصر سازنده ماده غذایی است. تعدیل ویژگیهای رئولوژیکی، موثر در تعدیل خصوصیات حسی ماده غذایی است (Valdez, 2012). از اینرو هیدروکلوئیدها بهحد بسیار زیادی بهعنوان افزودنیهای غذایی مهم مورد استفاده قرار میگیرند. بهواقع با نگاهی گذرا به کتاب افزودنیهای غذایی، دامنه وسیعی از هیدروکلوئیدهای فهرست شده برای مصارف غذایی را خواهید یافت (Smith & Hong-Shum, 2003). مثالهایی از این دست، در میان دیگر موارد، شامل: اسید آلژینیک (E400)، آلژینات سدیم (E401)، آگار (E406)، کاراگینان (E407)، صمغ لوبیای لوکاست (E410)، صمغ گوآر (E412)، صمغ کتیرا (E413)، صمغ عربی (E414)، صمغ زانتان (E415)، صمغ کارایا (E416)، صمغ تارا (E417)، صمغ ژلان (E418) و گلوکومانان (E425) است(Branen, Davidson, Salminen, & Thorngate, 2002). اعداد E کدهایی تعریفی برای افزودنیهای غذایی بوده و معمولا روی لیبلهای مواد غذایی در سراسر اتحادیه اروپا یافت میشوند. این طرحِ شمارهگذاری از طرح مربوط به سیستم شمارهگذاری بینالمللی (INS) که توسط کمیته کدکسِ مواد غذایی وضع گردیده پیروی میکند. تنها یک زیرمجموعه از افزودنیهای INS برای استفاده در اتحادیه اروپا تصویب گردیده و آن، علامت پیشوند 'E' است که مخفف اروپا است.
علاوه بر ویژگیهای کاری، هیدروکلوئیدها سیمای جذابی را نیز خصوصا با توجه به جنبه فیبر رژیمی خود بهدست آوردهاند (Brownlee, 2011; Chawla & Patil, 2010). طبق آخرین نسخه مصوب کمیسیون کدکس مواد غذایی از تعریف فیبر رژیمی (ALINORM 09/32/A)، بیشتر هیدروکلوئیدهای غذایی میتوانند بهعنوان فیبرهای رژیمی در نظر گرفته شوند. فیبر رژیمی که بهعنوان یک ماده تشکیلدهنده مهم در رژیم غذایی سالم شناخته میشود، برای یک بخش از رژیم غذایی روزانه بسیار توصیه میگردد. شورای تحقیقات ملی آمریکا، مصرف بیش از 25 گرم فیبر در روز را برای بزرگسالان توصیه مینماید. اثرات سلامتیبخشِ بسیاری در ارتباط با مصرف هیدروکلوئیدهای غذایی وجود داشته که شامل کنترل وزن، تنظیم ایمنی، سلامت کلون، پیشگیری از بیماریهای قلبی- عروقی، و کنترل قند خون و انسولین در دیابت نوع 2 میباشد (Dettmar, Strugala, & Richardson, 2011; Fiszman & Varela, 2013; Gidley, 2013; Lindstr€om, Holst, Hellstrand, Öste, & Andersson, 2012; Mudgil & Barak, 2013; Yang et al., 2011). هیدروکلوئیدها ویسکوزیته (مقاومت در برابر جریان) ایجاد نموده و در توسعه مواد غذاییِ دارای ظرفیت سیرکنندگیِ بالا نقش ایفا میکنند. اثر سیرکنندگیِ هیدروکلوئیدها به کند نمودن اثر فعالیت آنزیم و/یا به بهتاخیرانداختن تخلیه معده مربوط میشود (Morell, Fiszman, Varela, & Hernando, 2014). تعدادی از مطالعات نشان داد که مصرف برخی از هیدروکلوئیدهای خاص میتواند ترکیب فلور باکتریایی روده را، با ارتقاء باکتریهای خوبی نظیر بیفیدو و لاکتوباسیلوس، تنظیم نماید. و این ممکن است منجر به یک فعالیت تخمیریِ افزایشی و نیز تولید اسید چرب کوتاه زنجیر گردد (Viebke, Al-Assaf, & Phillips, 2014)، اسیدهای چرب کوتاه زنجیر اثرات بیولوژیکی قابل توجهی از قبیل تنظیم تکثیر سلولی، آپوپتوزیس (مرگ سلولی) و آنژیوژنز (رگزایی) دارا هستند. اسفرزه و بتاگلوکان، که هر دو هیدروکلوئیدهای محلولِ ویسکوز میباشند، بهلحاظ بالینی ثابت شده که پایینآورنده کلسترل سرمی بوده و این سبب گردیده تا اداره مواد غذایی و دارویی آمریکا (FDA) این دو هیدروکلوئید را در کاهش خطر بیماریهای قلبی عروقی بهرسمیت بشناسد (Feinglos, Gibb, Ramsey, Surwit, & McRorie, 2013). لازم به ذکر است که اثرات فیزیولوژیکیِ مثبت هیدروکلوئیدها و از اینرو مزایای سلامتیبخش بالقوه آنها نیازمند مطالعه بیشتر و تایید اعتبار با آزمایشات بالینیِ بیشتر است. جدای از این، چنین تصور نمیشود که هر هیدروکلوئیدِ خاصی، تمامی اثرات سلامتیبخشِ توصیف شده در بالا را دارا خواهد بود.
هیدروکلوئیدها بهواقع طی صدها سال توسط بشر بهطور گستردهای از هر دو منظر کاربردی و تغذیهای مورد مطالعه قرار گرفتهاند. مطالب زیادی برای یادگیری درباره نقش هیدروکلوئیدها و کیفیت محصول نهایی وجود دارد. و این کاملا واضح است که کیفیت محصول به تعادل برهمکنشهای میان انواع مختلف مواد سازنده از جمله هیدروکلوئیدها بستگی دارد. امروزه تکنیکهای گوناگونی برای ارزیابی سهم تحقیقات مولکولهای واحد، و برهمکنشهایِ در سطوح مولکولی و سوپرمولکولی، تا سیستمهای جداشده فازی و شبکههای ژلی وجود دارد. با این حال، با توجه به کمبود در ابداع فنونِ جدید درباره چگونگی طراحی بهتر ساختارهای کلوئیدی و برهمکنش های آنها، برای بهرهبرداری کامل از این منبع عظیم همچنان در ابتدای راه هستیم. بهعلاوه، هنوز برای ما همه اثرات فیزیولوژیکیِ تمامی هیدروکلوئیدها واضح و روشن نیست. بنابراین، ما همچنان نیازمند تلاش برای رسیدن به ته جاده هیدروکلوئیدها هستیم.
تا آنجا که دانش ما یاری میکند، هیچگونه مقاله مروری که به بحث جامعی درباره ویژگیهای کاری و همچنین ارزشهای تغذیهای تمامی هیدروکلوئیدهای غذایی بپردازد، وجود ندارد. با این حال، ابدا ممکن نیست که در این مقاله کوتاه نیز همه جوانب کاری و تغذیهای هیدروکلوئیدها مورد بررسی قرار گیرد. این مقاله به ارائه ویژگیهای اساسی هیدروکلوئیدها پرداخته و بهطور خاصی موارد کاربرد آنها را در مواد غذایی گوناگون مورد تاکید قرار میدهد.
2. طبقهبندی و ارزیابیهای تجاری هیدروکلوئیدها
بهطور رایج، بیشتر هیدروکلوئیدها در دسته پلیساکاریدها جای گرفته و مطابق منبع خود گروهبندی میشوند. از اینرو، صمغ کارایا، صمغ کتیرا، صمغ گاتی، صمغ عربی و دیگر صمغ آکاسیا در گروه تراویدههای درختی جای میگیرند. آگار، آلژینات، کاراگینان، فورسلاران، و فوکایدن در گروه جلبکهای دریایی قرار گرفته، دیگر مواد صمغمانند نظیر پکتین و اسفرزه در گروههای گیاهی جداگانه دستهبندی شده، درحالیکه ژلاتین و کیتین در گروه حیوانی گنجانده شدهاند. بهعلاوه، هیچ جایی برای صمغهای سنتتیک در نظر گرفته نشده و لذا نیازمند طبقه جدیدی میباشند. با این حال، Glicksman یک طبقهبندی فراگیرِ متشکل از سه دسته را پیشنهاد نموده است: صمغهای طبیعی یافت شده در طبیعت، صمغهای تعدیل شده (نیمه سنتتیک) که مبتنی بر تغییرات جزئی شیمیایی روی صمغهای طبیعی بوده، و نهایتا صمغهای سنتتیک که با سنتز شیمیایی تولید میشوند (Nussinovitch & Hirashima, 2014).
یکی دیگر از روشهای عملی برای طبقهبندی هیدروکلوئیدها، استفاده از ساختار شیمیایی خواهد بود. برای مثال، صمغ گوآر، صمغ تارا و صمغ لوبیای لوکاست (LBG) از دانههای گیاهی مشابهی مشتق شده و به گالاکتومان تعلق دارند؛ بهویژه که آنها گاهی اوقات میتوانند با اهداف مشابهی مورد استفاده قرار گیرند. در جدول 1، هیدروکلوئیدهای متداول، بر اساس منبع و ساختار شیمیایی خود فهرست شدهاند. جدای از طبقهبندی فوق، هیدروکلوئیدها میتوانند در گروه صمغهای غیریونی و صمغهای آنیونی جای گیرند. هیدروکلوئیدهای غیریونی، در میان دیگر موارد، شامل صمغ زانتان، صمغ گوآر و صمغ لوبیای لوکاست بوده؛ در حالیکه هیدروکلوئیدهای آنیونی مشتمل بر کاراگینان، صمغ عربی، صمغ کارایا، صمغ ژلان و غیره میباشند.
جدول 1
طبقهبندی هیدروکلوئیدها
اساس
طبقه
مثال
منشا
گیاهی
پکتین، اینولین، صمغ عربی، صمغ گاتی، صمغ کتیرا، صمغ کارایا، صمغ دانه کاسیا، صمغ دانه ریحان، صمغ دانه کهور، صمغ شنبلیله، صمغ چیکل، صمغ یولاف، صمغ چاودار، کنجاک، اسفرزه، صمغ گوآر، صمغ لوبیای لوکاست، صمغ کتان، صمغ واتل، نشاستهها
حیوانی
کیتین، کیتوزان، ژلاتین
جلبک دریایی
آگار، کاراگینان، اسید آلژینیک، آلژینات، فورسلاران، اولوان، فوکایدن، زایلان جلبک قرمز
میکروبی
زانتان، صمغ ژلان، صمغ تارا، دکستران، پولولان، صمغ ولان، کردلان، لوان
سنتتیک
متیل سلولز، متیل اتیل سلولز، کربوکسی متیل سلولز، هیدروکسی اتیل سلولز، هیدروکسیل پروپیل سلولز، هیدروکسی پروپیل متیل سلولز، میکروکریستالین سلولز
ساختار
گلوکان
نشاسته، صمغ یولاف، صمغ جو، کردلان، صمغ ولان، پولولان، دکستران
فروکتان
اینولین، لوان
زایلان
زایلان جلبک قرمز
رامنان
اولوان
گالاکتومانان
صمغ گوآر، صمغ لوبیای لوکاست، صمغ تارا، صمغ دانه کاسیا، صمغ دانه ریحان، صمغ دانه کهور، صمغ شنبلیله
گلوکومانان
کنجاک، آلژینات
آرابینوزایلان
اسفرزه، صمغ کتان (حاوی دیگر بخش گالاکتورونان)، صمغ چاودار، صمغ گندم
گالاکتان
آگار، کاراگینان، فوکایدن، فورسلاران
آرابینوگالاکتان
صمغ عربی
گالاکتورونان
پکتین
گلیکانو- رامنوگالاکتورونان
صمغ کارایا، صمغ کتیرا (حاوی دیگر بخش آرابینوگالاکتان)
گلیکانو- گلوکورونو مانوگلیکان
صمغ گاتی
پلیمر گلوکوزآمین
کیتین، کیتوزان
پروتئین
ژلاتین
قابل توجه است که واژگان بسیاری از هیدروکلوئیدها با اصطلاح صمغ مرتبط میگردد. در ابتدا، واژه صمغ شاید برای توصیف تراویدههای طبیعی درختان و بوتهها که بهصورت اشک مانند، برآمدگیهای شیاردار یا تودههای بیشکل خارج میشوند استفاده میشد. در سال 1963 Glicksman صمغ را بهعنوان "هر پلیمری که بتواند در آب حل یا توزیع شده و یک محلول یا دیسپرسیونِ ویسکوز بهدست دهد" تعریف نمود (Nussinovitch & Hirashima, 2014). طبقهبندی دیگری بر عدم تشابه بین صمغها و موسیلاژها تاکید داشت. بر این اساس، موسیلاژها بهعنوان مواد لزج یافت شده در سلولهای موسیلاژیِ خاصی که لایه بیرونی دانههای خانواده بارهنگیان را شکل میدهند، توصیف گردید. اسفرزه، موسیلاژ خردل زرد و صمغ دانه کتان سه موسیلاژ مهم گزارش شده در منابع علمی هستند(Moo-Young, 2011; Prajapati, Jani, Moradiya, & Randeria, 2013).
هیدروکلوئیدها به وفور در طبیعت، بهصورت اجزای ساختاری، ذخیرهای، یا دیگر اجزای عملکردیِ بافتهای گیاهی و حیوانی، یافت میشوند، اما تنها تعداد محدودی از آنها اهمیت تجاری دارند. هیدروکلوئیدهای رایجِ تجاری شامل نشاسته، پکتین، اینولین، ژلاتین، آگار، صمغ زانتان، صمغ گوآر، کاراگینان، آلژینات، صمغ لوبیای لوکاست، صمغ عربی، صمغ ژلان، متیل سلولز (MC)، کربوکسی متیل سلولز (CMC)، هیدروکسی پروپیل متیل سلولز (HPMC)، هیدروکسی اتیل متیل سلولز (HMC)، و غیره میباشند. بازار جهانی هیدروکلوئیدها متشکل از تقریبا %70 نشاستهها، %12 ژلاتین، %5 پکتین، %5 کاراگینان، و تقریبا %4 صمغ زانتان، و بهدنبال آن LBG، آلژینات، CMC، صمغ آگار و بسیاری دیگر، با حجم کلی 000/260 تن است (Nussinovitch & Hirashima, 2014). انتخاب یک هیدروکلوئیدِ خاص برای آمادهسازی بعضی از محصولات غذایی، به ویژگی فنی آن و همچنین قیمت و ایمنی آن بستگی دارد. جای تعجب نیست که نشاستهها غالبترین غلیظکننده مورد استفاده بوده، چرا که تعرفه این محصول بهدلیل تولید سالانه بالای آنها پایین است. با اینحال، هنوز هم یک غلیظکننده گرانتر نظیر صمغ زانتان ممکن است بهخاطر ویژگیهای رئولوژیکیِ بینظیر خود، اولین گزینه باشد. Lazaridou و همکاران خاطر نشان کردند که صمغ زانتان در مقایسه با CMC، پکتین، و بتاگلوکان، پایینترین وادادگی خزشی، بالاترین ویسکوزیته برش صفر و بیشترین خصوصیات افزایشیافته الاستیک را داراست(Lazaridou, Duta, Papageorgiou, Belc, & Biliaderis, 2007). خاصیت سودوپلاستیکِ (شلشونده با برش) صمغ زانتان طی آمادهسازی خمیر اهمیت زیادی داشته، چرا که سبب افزایش پایداری خمیر، جذب آب و نگهداری گاز میگردد (Mohammadi, Sadeghnia, Azizi, Neyestani, & Mortazavian, 2014).
هیدروکلوئیدهای کم خرجتر شامل صمغهای تراویده گیاهی و آردهای دانهای هستند، به این دلیل که نیازمند فرآوری کمتر میباشند. تراویدههای گیاهیِ بسیاری در سراسر دنیا شناخته شدهاند؛ با این وجود تنها صمغ عربی (با کد قوانین فدرال آمریکا CFR No.184.1330)، صمغ گاتی (CFR No.184.1333)، صمغ کارایا (CFR No.184.1349) و صمغ کتیرا (CFR No.184.1351) در صنعت غذا مورد استفاده قرار میگیرد. دلیل این امر آنست که انتخاب هیدروکلوئیدها به ایمنی و سلامت آنها نیز وابسته است. تعداد زیادی از این تراویدهها نشان "GRAS" دریافت ننمودهاند. "GRAS" که خلاصهشده عبارت "بهطور کلی ایمن شناخته شده" میباشد، طرح اداره مواد غذایی و دارویی آمریکا (FDA) بوده و تاییدکننده این است که یک ماده چنانچه بهقدر کافی در شرایط استفاده مورد نظرِ خود ایمن و بیضرر نشان داده شود، یا بهشرطی که استفاده از آن ماده در حیطه تعریف یک افزودنی غذایی جای گیرد، در آنصورت بهطور کلی بهرسمیت شناخته میشود (http://www.fda.gov/Food/IngredientsPackagingLabeling/GRAS). دیگر هیدروکلوئیدهای "GRAS" شامل اسید آلژینیک (CFR No. 184.1011)، آگار- آگار (CFR No. 184.1115)، آلژینات آمونیوم (CFR No. 184.1133)، آلژینات کلسیم (CFR No. 184.1187)، صمغ گوآر (CFR No. 184.1339)، صمغ لوبیای لوکاست (CFR No. 184.1343)، پکتینها (CFR No. 184.1588)، آلژینات پتاسیم (CFR No. 184.1610) و آلژینات سدیم (CFR No. 184.1724) میباشد.
هیدروکلوئیدهای گرانتر عصارههای جلبک دریایی هستند، بهاین دلیل که نیازمند هزینه بالایِ جمعآوری و خشک کردن میباشند. از یک میلیون تن جلبک دریایی در سال، حدود 000/55 تن کاراگینان و دیگر هیدروکلوئیدهای جلبک دریایی حاصل میشود. ارزش بازار این هیدروکلوئیدها بهتنهایی 85 میلیون دلار برآورد میگردد (http://www.companiesandmarkets.com/News/Food-and-Drink/Dairy-productmarket- continues-tt-benefit-from-hydrocolloid-versatility/ NI9688). گرانترین صمغها، هیدروکلوئیدهای سنتتیک هستند، چرا که با استفاده از مواد گران قیمت و تکنولوژی پیچیده تولید میشوند.
3. ویژگیهای کاری هیدروکلوئیدها در مواد غذایی فرآوری شده
هیدروکلوئیدها در انواعی از مواد غذایی فرآوری شده بهکار میروند. تعدادی از کاربردهای آنها بهصورت نمونه مطرح گردیده است: بهعنوان غلیظکنندهها در سوپها، آبگوشتها، چاشنیهای سالادی، سسها و تاپینگها (Krystyjan, Sikora, Adamczyk, & Tomasik, 2012)؛ ژلکنندهها در پودینگها، ژلهها؛ نقش امولسیفایری در ماست، بستنی و کره (Kiani, Mousavi, Razavi, & Morris, 2010)؛ جایگزینهای چربی در فرآوردههای گوشتی و لبنی (Pinero et al., 2008)؛ عوامل پوششدهنده در محصولات قنادی و غذاهای سرخشده؛ بهعنوان چسب در رومالهای فرآوردههای نانی؛ عوامل شفافکننده، ابریکننده و تودهای کننده در نوشیدنیها؛ عوامل کپسولهکننده طعمهای تثبیت شده پودری یا بعضی از روغنها؛ مهارکنندههای کریستالیزاسیون در بستنی و شربتهای قندی؛ پایدارکنندههای کف در نوشیدنیها و تاپینگهای زده؛ عوامل تعلیق در شیرکاکائو؛ مهارکنندههای بیاتی نشاسته در نانها و خمیرها؛ عوامل پیونددهنده با آب در مواد غذاییِ عاری از گلوتن(Mohammadi et al., 2014; Ziobro, Korus, Juszczak, & Witczak, 2013)؛ مهارکنندههای آبگذری در پنیرها و غذاهای منجمد بوده؛ و بهعنوان بیوپلاستیکها در بستهبندی مواد غذایی کاربرد دارند(Babić et al., 2006; Gambuś, Nowotna, Ziobro, Gumul, & Sikora, 2001; Nussinovitch & Hirashima, 2014).
در صنایع غذایی هیدروکلوئیدها با توجه به ویژگیهای رئولوژیکی و سطحی خود نقش ایفا میکنند. ویژگیهای رئولوژیکی، خواص مکانیکی هستند که در حضور یک نیرو یا تنش منجر به تغییر شکل و جریان ماده شده، و شامل دو ویژگیِ اساسی سیستم غذایی با نام رفتار جریانی (ویسکوزیته) و خاصیت مکانیکی ماده جامد (بافت) میباشد. ویسکوزیته، که اغلب با عنوان ویسکوزیته دینامیک یاد میشود، اصطحکاک درونی یک مایع یا تمایل مایع به مقاومت در برابر جریان است. در سوسپانسیونهای کلوئیدی، با غلیظ شدن فاز مایع که ناشی از جذب مایع توسط ذرات کلوئیدی و در نتیجه تورم کلوئیدِ توزیعشده است، ویسکوزیته افزایش مییابد. ویسکوزیته سیستم هیدروکلوئید به 10 عامل بستگی دارد: غلظت، دما، حلالپوشی، بار الکتریکی، درجه توزیع، پیشینه عملیات حرارتی، پیشینه عملیات مکانیکی، حضور یا عدم حضور دیگر کلوئیدهای حلالدوست، دوره نگهداری سُلِ حلالدوست و حضور الکترولیتها و غیرالکترولیتها (Nussinovitch, 2010). برای دستیابی به فرآوردههای مطلوب، تکنسینهای مواد غذایی معمولا ویژگیهای رئولوژیکی مواد غذایی را با حساب حتی صدها بار تست مورد ارزیابی قرار میدهند. هر ساله مقالات علمی بیشماری در رابطه با خواص رئولوژیکی منتشر میشود، که به بررسی تمامی هیدروکلوئیدها میپردازد(Cevoli, Balestra, Ragni, & Fabbri, 2013; Lorenzo, Zaritzky, & Califano, 2011; Razavi & Karazhiyan, 2009). بافت به ویژگیهای حسی تعلق داشته و تعیینکننده دلپذیری ماده غذایی است. پروفایلهای بافتیِ مواد غذایی شامل سختی، حالت آدامسی، حالت صمغی، نیروی چسبندگی، پیوستگی، حالت فنری و شکنندگی میباشد (Sahin & Sumnu, 2006). بافت اثرات عمیقی روی پذیرش فرد مصرفکننده محصولات غذایی داشته بهاین دلیل که افراد از خوردنِ همراه با درکِ تغییر در بافت ماده غذایی لذت زیادی میبرند. بهعلاوه، بافت برای بزرگسالان و بیمارانی که مشکل جویدن و یا بلعیدن دارند، یعنی کسانیکه ضرورت دارد غذاهایِ با بافت کنترلشده از قبیل مایعات غلیظ، مواد ربی و ژلهای نرم مصرف کنند، معنا و مفهوم زیادی پیدا میکند. در این غذاها هیدروکلوئیدها بهعنوان مواد تشکیلدهنده اصلی مورد استفاده قرار میگیرند(Funami, 2011; Funami, Ishihara, Nakauma, Kohyama, & Nishinari, 2012). در کنار غذاهای مزبور، تقریبا هر نوع محصولات غذایی فرآیندشده را میتوان، بهجهت تعدیل بافت، با افزودن هیدروکلوئیدها دستکاری نمود. ویژگیهای سطحی، با سیستمهای کلوئیدی در مواد غذایی مرتبط شده و میتواند در چهار گروه، بر مبنای حالات ماده در فازهای پیوسته و پراکنده، طبقهبندی شود: سُل، ژل، امولسیون، و کف (Sahin & Sumnu, 2006). تعدیل بافت، ویسکوزیته و فعالیت سطحیِ سیستم غذایی بیانگر نقشهای بیشمار هیدروکلوئیدها در مواد غذایی است. موارد زیر ویژگیهای کاری اصلی هیدروکلوئیدها محسوب میشود:
1.3. ویژگی غلیظکنندگی
کاربردهای وسیع هیدروکلوئیدها منحصر به توانایی غلیظکنندگی آنهاست. غلیظکنندگی، که همان افزایش ویسکوزیته است، ویژگی کلیدی در استفاده از هیدروکلوئیدها بهعنوان امولسیونکننده، پایدارکننده، و تنوارساز در مواد غذایی است. بر اساس نامگذاری طبقهای و سیستم شمارهگذاری بینالمللی برای افزودنیهای غذایی که برگرفته از کمیسیون کدکس غذایی میباشد، غلیظکننده متعلق به یکی از طبقات کاربردیِ افزودنیهای غذایی (برای مقاصد برچسبزنی یا نشاندار کردن ماده افزودنی) بوده، که شامل زیرطبقات غلیظکنندگی، بافتدهندگی و تنوارسازی (نقشهای تکنولوژیکی) میباشد. غلیظکنندگی، بالاتر از یک غلظت بحرانی که غلظت همپوشان نامیده میشود (C*) روی میدهد. پایینتر از این (C*)، دیسپرسیونِ هیدروکلوئید بهشکل سیال نیوتنی رفتار نموده اما در بالاتر از این غلظت (C*) رفتار غیرنیوتنی نشان میدهد (Phillips & Williams, 2000).
کچاپ، که رفتار شلشوندگی با برش همراه با میل به تنش تسلیم نشان میدهد، یکی از متداولترین اقلام غذایی است که در آن غلیظکننده هیدروکلوئیدی برای کنترل ویسکوزیته آن بهکار میرود. Alam و همکاران اثر عوامل غلیظکننده نظیر کربوکسی متیل سلولز و نشاسته را بر کیفیت کچاپ گوجه فرنگی طی نگهداری در ºC 30 ارزیابی نمودند، و دریافتند که کچاپِ تیمار شده با کربوکسی متیل سلولز مطلوبتر از کچاپ تیمار شده با نشاسته است (Alam, Ahmed, Akter, Islam, & Eun, 2009). Juszczak و همکاران نشان دادند که تاثیر نشاستههای تعدیل شده فیزیکی روی ویژگیهای رئولوژیکی کچاپ، باوجود تفاوتها در منشا گیاهی نشاستهها، قابل توجه نبوده؛ ضمن اینکه، در مورد کچاپهای غلیظشده با نشاستههای تعدیل شده شیمیایی، نشاستههایِ با منشا تعدیل یا منشا گیاهیِ متفاوت، کچاپها را بهطور قابل ملاحظهای بر حسب ویژگیهای رئولوژیکی آنها متمایز نمودند (Juszczak, Oczadły, & Gałkowska, 2013).
نشاسته بهدلیل فراوانی، قیمت نسبتا ارزان و احتمالا به این دلیل که هیچگونه مزه قابل توجهی را در صورت مصرف در غلظتهای پایین (%5-2) ایجاد نمیکند، متداولترین غلیظکننده هیدروکلوئیدی است(Saha & Bhattacharya, 2010). بهطورکلی، نشاستههای طبیعی حلالیت محدودی در آب داشته و لذا کاربردهای صنعتی محدودی دارند. بهدلیل رابطه بین ساختار و عملکرد، مطالعاتی بر روی نشاستههای تعدیل شده بهمنظور حصول ساختارهایی با نقشهای ویژه صورت گرفته است (Hui, Qi-He, Ming-liang, Qiong, & Guo-qing, 2009; Singh, Kaur, & McCarthy, 2007; Sweedman, Tizzotti, Sch€afer, & Gilbert, 2013; Verdalet-Guzm_an, Martínez-Ortiz, & Martínez-Bustos, 2013). نهادن گروههای کربوکسیل و کربونیل منتج به محتوای آمیلوز پایینتر و قدرت تورم کمتر در نشاستههای اکسید شده گردید، و لذا نشاستههای اکسید شده حلالیتِ افزایشیافته و دمای خمیری شدن پایینتری نسبت به نشاسته طبیعی نشان دادند (Sandhu, Kaur, Singh, & Lim, 2008). برعکس، اَسِتیلهنمودن باعث کمشدن مقاومت پیوند و افزایش قدرت تورم و حلالیت گرانول نشاسته شده، و اینگونه پایداری انجماد- ذوب بهبود مییابد، و لذا نشاستههای استیله میتوانند برای پیشگیری از بیاتی که معمولا طی انبارسازی محصول نهایی رخ میدهد مورد استفاده قرار گیرند (Chi et al., 2008).
2.3. ژل شدن
هیدروکلوئیدها هرچند روی هم رفته سیستم غذایی را غلیظ میکنند، اما بعضی از آنها ویژگی برجسته دیگری نیز دارا هستند و آن توانایی برای تشکیل ژلهاست. یک ژل، که حالت حدواسطِ هیدراسیون بین جامد و سُل است، شبکه سه بعدی پیوستهای داراست که در آن بستر جامد با محصور نمودن فازِ نازک جداشده مایع و بیحرکت کردن مایعِ درون آن، تشکیل یک ساختار سفت و غیرمنعطف داده که مقاوم به جریان است. به بیان دیگر، یک ژل دیسپرسیون کلوئیدی است که در آن بستر جامد فاز پیوسته بوده، در حالیکه مایع درون آن فاز پراکنده میباشد (Saha & Bhattacharya, 2010). از جنبه رئولوژی، ژل یک سیستم ویسکوالاستیک با "مدول ذخیره" (G') بزرگتر از "مدول اتلاف" (G") است.
گرچه تمامی هیدروکلوئیدها به دیسپرسیونهای آبی ویسکوزیته میبخشند، اما تنها تعداد نسبتا کمی از آنها تشکیل ژل میدهند. هیدروکلوئیدهای ژلدهنده شامل آگار، آلژینات، کاراگینان، پکتین، ژلاتین، ژلان، فورسلاران، نشاسته تعدیل شده، متیل سلولز، و غیره است. تولیدکنندگان مواد غذایی از آنها در محصولاتی مانند مرباها، ژلهها، پودینگها و همچنین مواد غذایی بازسازیشده و پرکنندههای محصولات نانی استفاده میکنند(Saha & Bhattacharya, 2010; Soultani, Evageliou, Koutelidakis, Kapsokefalou, & Komaitis, 2014). بافتهای ژلی از ژل الاستیک گرفته تا ژل شکننده، بهشدت متغیر میباشد. تا آنجا که به ژلهای شکننده مربوط میشود، این نوع ژلها ممکن است زمانی ایجاد شوند که پکتین، کاراگینان و آلژینات با یونهای کلسیم درگیر پیوند عرضی گردند. این ساختار ژلی بهراحتی جمع شده و به آبگذری میانجامد. نوع ماده جامد و غلظت آن در ژل، بهشدت با آبگذری مرتبط است. آبگذری در بعضی از فرآوردهها نظیر ژلهها نامطلوب بوده اما ممکن است در تولید پنیر سودمند باشد(Mateva, Srbinovska, Nikola, & Eftimova, 2013). در عملیات تولید، برای اجتناب از این پدیده، هیدروکلوئیدهای دیگری بههمراه صمغهایی که ژلهای شکننده تشکیل میدهند بهکار رفته تا همافزایی ایجاد نمایند. برای مثال، افزودن صمغ لوبیای لوکاست به ژل کاپاکاراگینان، سبب تغییر شکل به یک ژل الاستیکتر و شفاف گردیده، که ناشی از خودتجمعی صمغ لوبیای لوکاست در محلول میباشد (Nussinovitch, 1997).
بافت ژلها بهشدت با تعداد مولکولهایی که ناحیه پیوندی را تشکیل میدهند مرتبط میگردد(Stewart, Gray, Vasiljevic, & Orbell, 2014; Ventura, Jammal, & Bianco-Peled, 2013). هر چه تعداد مولکولها در ناحیه پیوند بیشتر باشد، ژل حاصله سفتتر خواهد بود. ژلاتین در دمای بسیار پایینتر ذوب میشود چرا که نواحی پیوند تنها با پیوندهای ضعیف هیدروژنی اتصال مییابند؛ در حالیکه میتوان ژلهای آلژیناتی تهیه نمود که طی جوشیدن ذوب نشوند، و این امر بهدلیل مقاومت پلهای کلسیمی در نواحی پیوند میباشد. شناخته شدهترین ناحیه، ناحیه "جعبه تخممرغی" در آلژینات است، در حالیکه دیگر نواحی شامل: مارپیچهای سهگانه نسبتا انباشته در ژلاتین و مارپیچهای دوگانه مجاور در صمغ ولان (welan) (نوعی صمغ میکروبی حاصل از تخمیر) میباشد (Saha & Bhattacharya, 2010; Xu, Xu, Liu, Chen, & Gong, 2013).
در دوره مطالعه ژلها، تبدیل سل- ژل موضوع داغی است (Kiani et al., 2010; Moschakis, Lazaridou, & Biliaderis, 2014; Trivedi, Rao, & Kumar, 2014). بعضی از هیدروکلوئیدها با بالا رفتن یا پایین آمدن دما بهطور برگشتپذیری از سُل به ژل تغییر مییابند، که به ماهیت نیروهای مولکولیِ ثانویه یا غیر کوالانی نظیر پیوندهای هیدروژنی و برهمکنش هیدروفوبی بستگی دارد. اثر سینرژیستی بهمحض ژل شدن یکی دیگر از موضوعات محبوب است(BeMiller, 2011; Cui, Eskin, Wu, & Ding, 2006; Liu, Eskin, & Cui, 2003; Wu, Cui, Eskin, & Goff, 2011). همانطور که پیشتر بیان گردید، بین صمغ لوبیای لوکاست و کاپاکاراگینان سینرژی وجود داشته، و هر دوی آنها به دسته عوامل ژل کننده تعلق دارند. در حقیقت، عوامل غیرژلکننده و عوامل ژلکننده معمولا برای تولید ژلهای غذایی باکیفیتتر ترکیب میشوند؛ از سوی دیگر، مخلوط دو عامل غیرژلکننده گاهی اوقات بهطور غیرمنتظرهای تولید ژل مینماید (Chaisawang & Suphantharika, 2006; Rodríguez- Hernandez, & Tecante, 1999). بافت محصولاتی نظیر کیکهای میوهدار، پرکنندههای شیرینی، و مارشمالوها (شیرینی خمیرمانند که دارای شکر، نشاسته، عصاره ی ذرت و ژلاتین است) را میتوان با افزودن هیدروکلوئیدهای غیرژلکننده بهبود داد. مثال آن، افزودن صمغ عربی به مارشمالوهای مبتنی بر آگار بهمنظور نرم کردن بافت آنها میباشد. افزودن کربوکسی متیل سلولز به دسر ژلهایِ معمولِ آلژینات سبب بهبود مقاومت این ژلها به تخریبِ پیشرونده بافتی در سیکلهای انجماد و ذوب میگردد (Nussinovitch & Hirashima, 2014).
3.3. فعالیت سطحی و ویژگی امولسیونسازی
ترکیبهای نامحدود اجزای گوناگون مواد غذایی در میکروساختارهایِ داخلیِ پیچیدهای با حالتهای مختلف نظیر دیسپرسیونها، ژلها، امولسیونها، و غیره سازماندهی شده و ترتیب مییابند (Garti, 1999). دیسپرسیونها، ژلها و نقشهای مرتبط با آنها (همچون غلیظکنندهها و ژلکنندهها) پیشتر تشریح گردید. هیدروکلوئیدها به حقیقت با سیستمهای امولسیونی نیز مرتبط میشوند. در فرمولاسیون سیستمهای امولسیونی، بهطور معمول وجه تمایزی بین امولسیفایر و پایدارکننده وجود دارد. امولسیفایر، گونههای شیمیایی واحد (یا مخلوط گونههایی) است که تشکیل امولسیون را ارتقا بخشیده و این مخلوط یکنواخت (یعنی امولسیون که مخلوطی از فاز پیوسته و پراکنده است) را با کاهش کشش بین سطحی مابین دو فاز پایدار نگه میدارد. پایدارکننده یک جزء شیمیایی، یا مخلوطی از اجزا بوده که پایداری دراز مدتی به یک امولسیون میبخشد (Dickinson, 2003). دیدگاه رایج این است که امولسیفایرهای عالی نظیر امولسیفایرهای پروتئینی دارای ساختارهای مولکولیِ انعطافپذیری بوده که سبب جذب و نوآرایی سریعِ آنها در سطح مشترک فازها گردیده و اینگونه یک لایه حفاظتیِ ماکرومولکولی و چسبنده بهدست میدهند. این بهمعنای آن است که هیدروکلوئیدهای سفت (انعطافناپذیر) بهعنوان امولسیفایرهای کلاسیک درنظر گرفته نشده اما بهدلیل آبدوستی، وزن مولکولی بالا و رفتار ژلشدنِ آنها، بهعنوان پایدارکنندهها مطرح میشوند. بههر حال، تعداد کمی هیدروکلوئید بهخوبی شناخته شده که روی سطوح مشترک روغن- آب جذب گردیده و امولسیونها را پایدار کنند. آنها ترسیب ذراتِ جامدِ فاز پراکنده، و یکیشدن قطرات روغن را بهتاخیر انداخته، سرعتهای پدیده خامهای شدنِ قطرات روغن و کفها را کاهش داده، و از آبگذریِ سیستمهای ژلیِ حاوی روغنها و همچنین از بههم آمیختگی ذرات فاز پراکنده جلوگیری مینمایند. بهعلاوه، در مقایسه با امولسیفایرهای پروتئینی، اندازه مولکولی زیاد و آبدوستیِ برتر امولسیفایر هیدروکلوئیدی منجر به تشکیل یک لایه پایدارکننده ضخیمتر شده که قادر به حفاظت از قطرات در برابر بههم آمیختگی در شرایط نامطلوب، نظیر افزودن نمکهای کلسیمی و عملیات شوک حرارتی میباشد (Chanamai & McClements, 2002).
معروفترین امولسیفایر هیدروکلوئیدی صمغ عربی است، که بهطور گستردهای در نوشیدنیهای غیرالکلی بهمنظور امولسیون نمودن روغنهای معطر (این روغنها رایحه داشته اما مزه ندارند) در pH پایین و شدت یونی بالا و همچنین در حضور عوامل رنگینکننده نوشیدنیها بهکار میرود (Nakauma et al., 2008). صمغ عربی (صمغ اکاسیا) در طبقه آرابینوگالاکتان پروتئین جای میگیرد. نقطه اتصال آرابینوگالاکتان به زنجیره پروتئینی احتمالا از طریق هیدروکسی پرولین و سرین میباشد (Islam, Phillips, Sljivo, Snowden, & Williams, 1997). پروتئین- هیبرید (یا بهعبارت صحیحتر هیبرید پروتئین- پلیساکارید) در صمغ عربی آبگریز بوده و بهشدت روی سطح قطرات روغن جذب میگردد، در حالیکه زنجیرههای پلیساکاریدیِ بیرونزده، آبدوست بوده و در محلول، به بیرون گسترش مییابند، همین امر سبب دفع فضایی قوی و ایجاد نیروهای الکتروستاتیک بهسوی تجمع و یکی شدن قطرات میگردد. این ویژگی ساختاریِ خاص با تعادل عالیِ هیدروفیلیک و هیدروفوبیکِ درونی سبب انعطافپذیری، ایجاد جایگاههای جذبی جدید و تغییر ساختاری در سطح مشترک فازها میگردد. لازم به ذکر است که میزان فعالیت سطحیِ صمغ عربی در مقایسه با امولسیفایرهای پروتئینیِ معمول نسبتا پایین است. برای جبران این نقص، نسبت وزنی صمغ عربی به روغن در عملیات تولید نسبتا بالا در نظر گرفته میشود.
صمغ گاتی، که با عنوان صمغ هندی نیز شناخته میشود، توانایی امولسیونکنندگی بالاتری با توجه ظرفیت عالی پیوندشدن با روغن، مقاومت به اسید و تحمل به نمک دارا بوده، و میتواند در فرمولاسیونهایی که مشکل امولسیون شدن با صمغ عربی یا دیگر صمغهای تجاری موجود دارند مورد استفاده قرار گیرد (Hobbs et al., 2012; Kang et al., 2011). اخیرا، فعالیتهایی برای تشریح مکانیسمِ برتری امولسیونکنندگی صمغ گاتی صورت گرفته است. از یک سو، در امولسیون حاصل از صمغ گاتی (%30 وزنی/ وزنی) نسبت به امولسیون صمغ عربی (%10-7)، بیشتر اجزای صمغ روی قطرات روغن جذب گردیدند؛ از سویی دیگر، اجزای جذب شده صمغ گاتی در امولسیون، در طیف کامل وزن مولکولی توزیع شدند و در مقابل تنها کسری از صمغ عربی با وزن مولکولی بالا روی سطح روغن جذب گردید. این مسئله میتوانست تشریح نماید که چرا صمغ گاتی میتواند بهعنوان یک امولسیفایر مقرون به صرفه در غلظتهای پایین بهمیزان یک چهارم غلظت صمغ عربی مورد مصرف قرار گیرد. بهعلاوه، محتوای پروتئینِ (%16/4) صمغ گاتی بالاتر از محتوای پروتئین صمغ عربی است (Kang et al., 2012; Kang, Guo, Phillips, & Cui, 2014).
دیگر امولسیفایرهای هیدروکلوئیدی که بهطور وسیع در تولیدات غذایی استفاده میگردند شامل بعضی از انواع پکتین و گالاکتومانانها، نشاستههای تعدیل شده و تعداد کمی مشتقات سلولز میباشد. بهطور معمول، پکتینهای تجاری حاصل از پوست مرکبات، صرفنظر از درجه استریفیکاسیون، بهعنوان امولسیفایرها بهکار نمیروند. گزارش شده که پکتینِ بسیار استیله حاصل از چغندر قند فعالیت سطحی نشان داده، ضمن اینکه پکتینهای حاصل از پوست مرکبات و سیب با محتوای استیل پایین (%8/0>) نیز دارای فعالیت سطحی خوبی هستند (Dickinson, 2003). Prochaska و همکاران خاطر نشان کردند که نشاسته تعدیل شده با واکنش با اُکتنیل سوکسینات آنهیدرید، از نظر هیدروفوبیک قویا فعال سطحی است (Prochaska, Ke˛dziora, Le Thanh, & Lewandowicz, 2007). زنجیرههای جانبیِ کوتاهِ اُکتنیل سوکسینات، پلیمرهای نشاسته را در سطح مشترک روغن- آب محکم حفظ نموده و ستون اصلی آمیلوپکتین، از قطرات در برابر پدیده تجمع حفاظت مینماید. پایداری خوب همچنین میتواند با انواع مشتقات فعال سطحیِ سلولز نظیر هیدروکسی پروپیل (متیل) سلولز حاصل شود (Dickinson, 2009).
سیستم لبنیات یک سیستم امولسیونی مهمی است. دلایل استفاده از هیدروکلوئیدها در فرآوردههای شیری دو قسم است: از یکسو، هیدروکلوئیدها باعث بهبود بافت شده، به فرمولاسیونهای مایع تنواره (قوام) بخشیده و در شیر طعمدار و نوشیدنیهای ماست، ژلهای شیری ایجاد مینمایند. از سوی دیگر، هیدروکلوئیدها عمر نگهداری شیر کاکائو و نوشیدنیهای اسیدی شیر- میوه را افزایش داده، و از آنها در برابر آباندازی، تهنشینی ذرات پراکنده یا خامهای شدن و تجمع قطرات امولسیون محافظت مینماید. بهغیر از هیدروکلوئیدها، سیستم لبنیات از پروتئینهای شیر نیز تشکیل شده است. هیدروکلوئیدها و پروتئینهای شیر در فاز آبی حل شده و یک محلول پلی الکترولیتِ شبهسهگانهای از "پروتئین- هیدروکلوئید- آب" تشکیل میدهند. سیستمهای پروتئین شیر- هیدروکلوئید رفتارهای جانبی بسیاری نشان داده، که بستگی به فاکتورهای بیشماری دارد. این پارامترها شامل: نسبت مولی پروتئین به هیدروکلوئید، منبع هیدروکلوئید یا پروتئین، غلظت ذرات فاز پراکنده، دما، زیستمحیط یونی، ساختار هیدروکلوئید، پیشینه حرارتی نمونه، و غیره میباشد (Syrbe, Bauer, & Klostermeyer, 1998). با رفتار نامطلوب سیستم پروتئین- هیدروکلوئید، ناسازگاری ترمودینامیکی ظاهر میگردد. در این مورد، برهمکنش بین پروتئین و هیدروکلوئید دفعیتر بوده، و دو فاز آبیِ امتزاج ناپذیرِ مجزایی شکل میگیرد. با این حال، در مقایسه با ناسازگاری ترمودینامیکیِ پلیمرهای سنتتیک در یک حلال متداول، پروتئینها و هیدروکلوئیدها تنها تحت شرایط خاصی (شدت یونی بالا؛ pH بالاتر از نقطه ایزوالکتریک پروتئین) ناسازگار هستند. Grinberg و همکاران شرایط ناسازگاری را برای بسیاری از سیستمهای پروتئین- هیدروکلوئید- آب فهرست نمودند (Grinberg & Tolstoguzov, 1997). برای مثال، شرایط ناسازگاری برای سیستم ژلاتین- آمیلوپکتین یا ژلاتین- دکستران شامل 15/0pH= pI, I <؛ یا 15/0<pH≠ pI, I است. در مورد سیستم اُوالبومین- دکستران یا آلبومین سرم گاوی- آمیلوپکتین، شرایط ناسازگاری بهصورت 15/0< pH > pI, I میباشد. برای سیستم کازئین- آمیلوپکتین یا کازئین- دکستران، شرایط 15/0, I ≥5/6 pH ≥ است. در مورد سیستم کازئین- پکتین، کازئین- صمغ عربی، گلوتن- پکتین، گلوتن- صمغ عربی یا گلوتن- سدیم آلژینات، شرایط ناسازگاری، سود 1/0 مولار (0.1 mol/L NaOH) میباشد.
از نقطه نظر سازگاری، تودهای شدن کمپلکس در محصولات غذایی امری مطلوب میباشد. بهمانند قبل دو فاز آبی مجزا شکل گرفته، اما در تودهای شدن کمپلکس یک فاز، غنی از هر دو پلیمرِ پروتئین و هیدروکلوئید بوده، درحالیکه فاز دیگر عاری از پلیمر است. انتظار میرود که با رهایش یون مخالف از بقایای یونیزه ماکرومولکولها، یک سهم آنتروپیِ مازادِ حیاتی ایجاد گردد. تودهای شدن نیازمند یک برهمکنش الکتروستاتیکِ غیر جایگاهی- خاص بوده تا مقداری تحرک در پروتئین و هیدروکلوئید ایجاد نماید. در غیر اینصورت تعادل دینامیکی مختل شده، و ترسیب برگشتناپذیرِ کمپلکس پروتئین- هیدروکلوئید رخ میدهد. مقدار pH و شدت یونی، کنترل کننده درجه یونشِ بقایای باردار و طیف نیروهای الکتروستاتیک بین آنها است. بدون شک، مقدار pH و شدت یونی اثر غالب بر رفتار کمپلکس پروتئین- هیدروکلوئید دارد (Syrbe et al., 1998).
امولسیونِ کف در خامه زده و موسها پدید میآید. هدف از آمادهسازی کف در صنایع غذایی، کاهش دانسیته محصول، تعدیل بافت و ویژگیهای رئولوژیکی، پایین آوردن مقدار کالری، و همچنین افزایش قابلیت هضم محصول میباشد. برهمکنش بین پروتئین و هیدروکلوئید در آمادهسازی کف نیز امری بسیار مهم است. برای تشکیل کفهای پایدار، گروههای آبدوست و آبگریز یک پروتئینِ دارای انعطافپذیری خوب، بایستی لزوما فعال باشد. پروتئینهای رایج مورد استفاده شامل پروتئین سفیده تخم مرغ، پروتئین سویا، ایزوله پروتئین آبپنیر و غیره میباشد. در مورد پروتئین سفیده تخممرغ، تشکیل کف از طریق بازشدن نسبی پیچ و تاب ماکرومولکولها، همراه با افزایش خاصیت آمفیفیلیک (دوگانه دوستی) انجام میگیرد. با این حال، چنین کفی ناپایدار بوده و نیازمند پایدارسازی از طریق افزودن هیدروکلوئیدها میباشد (Żmudziński et al., 2014). صمغ زانتان یا کاراگینان به گروه هیدروکلوئیدهای فعال سطحی تعلق ندارند. با این وجود، افزودن زانتان یا کاراگینان به ایجاد کفهای پایدارِ مبتنی بر ایزوله پروتئین آبپنیر، با ویژگیهای رئولوژیکی معمول برای جامدات ویسکوالاستیک در طیف خطی ویسکوالاستیسیتی، کمک مینماید (Ptaszek et al., 2015). حضور هیدروکلوئیدها ماهیت وابسته به زمانی را (بهلحاظ رئولوژیکی) به کفها بخشیده و هیسترسیس را در منحنیهای جریان آشکار میسازد. در مورد کمپلکس صمغ زانتان- پروتئین آبپنیر، کفها با جدایش سطح مشترک فازها پایدار گردیده که این امر با توجه به ناسازگاری ترمودینامیکی بین زانتان و پروتئین آبپنیر روی میدهد (Liszka-Skoczylas, Ptaszek, & Z_mudzin_ski, 2014).
4.3. جانشینها و جایگزینهای چربی
چربیها در بیشتر مواد غذایی برای ایجاد مزه، ظاهر و بافت مطلوب حضور دارند. به تحقیق آشکار شده که بین چربی بالا و سلامت انسان ارتباطی وجود داشته، که همین امر باعث ارتقاء صنعت غذا بهسوی توسعه انواعی از محصولات غذاییِ با چربی کاهشیافته شده است (Hoefkens, Verbeke, & Van Camp, 2011; Weiss, Gibis, Schuh, & Salminen, 2010). بستنی، دسرهای منجمد، چاشنیهای سالادی، پودینگها، سسها و دیگر فرآوردههای غذاییِ مبتنی بر امولسیون، محتوای چربی و کالری نسبتا بالایی داشته و بنابراین ابداع استراتژیهای موثر برای کاهش محتوای چربیِ این محصولات کانون توجه بوده است. با این همه، با کاهش محتوای چربیِ این محصولات، معمولا کیفیت حسیِ مطلوب آنها کاهش یافته، زیرا قطرات چربی نقش مهمی در تعیین ظاهر، بافت و طعم ایفا مینمایند (Chung, Olson, Degner, & McClements, 2013). در نتیجه، طراحی محصولاتی با چربی کاهش یافته که دارای کیفیتهای حسی مشابه با همتایان پرچرب خود هستند، امری ضروری است. یک روش موثر استفاده از جانشینها و جایگزینهای چربی است.
اصطلاحات جانشین چربی و جایگزین چربی در مقاله منتشر شده توسط Miraglio (1995)، از هم متمایز شده است. در این مقاله، جایگزین چربی به جزء ترکیبیای اطلاق میشود که بعضی از نقشها یا تمامی نقشهای چربی را جایگزین کرده و ممکن است ارزش تغذیهای ایجاد نموده یا ننماید. برعکس، یک جانشین چربی تمامی نقشهای یک چربی را ضرورتا بدون هیچ سهم انرژی جایگزین مینماید. در حقیقت، این اصطلاحات در بسیاری از مقالات بهجای یکدیگر بهکار رفته، چرا که آنها با همان هدف کاهش چربی و کالریِ رژیم غذایی مورد استفاده قرار میگیرند. در نتیجه، در اینجا نیز اصطلاحاتِ جانشین چربی و جایگزین چربی بدون فرقگذاری استفاده خواهند شد. جایگزینهای چربیِ هیدروکلوئیدی شامل اینولین، پکتین، بتاگلوکان جو، صمغ گوآر، صمغ اُکرا، صمغ کتیرا، صمغ زانتان، کاپاکاراگینان، آلژینات سدیم، کردلان، صمغ لوبیای لوکاست و غیره میباشند(Aziznia, Khosrowshahi, Madadlou, & Rahimi, 2008; Brennan & Tudorica, 2008a; Hsu & Chung, 1999; Romanchik-Cerpovicz, Tilmon, & Baldree, 2002). سوای از جایگزینهای چربی بودن، بعضی از هیدروکلوئیدها شایستگی بهخصوصی داشته و آن اینکه هرگاه هیدروژل تشکیل میدهند، ذرات هیدروژل پُر (ذرات هیدروژلی هستند که در آنها روغنِ امولسیون شده پیش از ژل شدن، درون ذرات جای میگیرد، بهطوری که این قطرات درون بستر هیدروژل پوششدهی میشوند)، شدت طعم کلی امولسیونهایِ با چربی کاهشیافته را با طولانی کردن زمان انتشار و توقف مولکولهای طعمیِ غیر قطبی در سیستم، افزایش خواهند داد (Chung, Degner, Decker, & McClements, 2013).
یکی از متداولترین هیدروکلوئیدهای جای گرفته در محصولاتِ با چربی کاهشیافته اینولین است. اصطلاح اینولین در اوایل قرن 19 به تصویب رسید، زمانیکه Rose در سال 1804 مادهای را از گیاهی با نام علمی Inula helenium (زنجبیل شامی) ایزوله نمود که در سال 1811 توسط Thomas اینولین نامیده شد (Muzzarelli et al., 2012). اینولین یک فروکتان خطی متشکل از فروکتوزِ پیوند شده توسط باندهای گلیکوزیدیِ (1-2)β با واحد باقیمانده گلوکز انتهایی میباشد. علاوه بر اثرات سودمندی که بهعنوان یک فیبر رژیمی و یک جزء پرِبیوتیک بر سلامتی دارد، اینولین بهعنوان یک شیرین کننده کم کالری، جایگزین چربی یا تعدیل کننده بافت نیز مورد استفاده قرار میگیرد (Bayarri, Chuliá, & Costell, 2010). از منظر جایگزین چربی، اینولین بهطور وسیعی در فرآوردههای شیری و گوشتی بهکار میرود. Villegas و همکاران دریافتند که بههنگام افزودن اینولینِ بلند زنجیر در غلظت بالاتر از %8، نوشیدنیهای حاصل از شیر کم چرب میتوانند غلظت و خامهای شدنِ مشابه با نوشیدنیهای حاصل از شیر کامل نشان دهند(Villegas, Carbonell, & Costell, 2007). Guggisberg و همکاران تاثیر اینولین را بهعنوان یک جایگزین چربی روی ویژگیهای حسی، رئولوژیکی و میکروساختاریِ ماست قالبیِ حاصل از شیر کم چرب و شیر کامل ارزیابی نمودند، و به این نتیجه رسیدند که حضور اینولین سبب گسیختگی شبکه کازئین نشده و بنابراین میتواند در ماستهای کم چرب و همچنین ماستهای تهیه شده از شیر کامل، با مزایای افزوده تکنولوژیکی و تغذیهای مورد استفاده قرار گیرد (Guggisberg, Cuthbert-Steven, Piccinali, Bütikofer, & Eberhard, 2009). Beriain و همکاران دریافتند که افزودن اینولین به سوسیسهای کم چرب (با %20 چربی کمتر از سوسیسهای رایج) سبب حفظ ویژگیهای حسیِ مشابه با سوسیس چوریزوی رایج (نوعی سوسیس اسپانیایی) میگردد (Beriain, Gómez, Petri, Insausti, & Sarriés, 2011). Rodríguez و همکاران اثر افزودن اینولین و پروتئین پلاسمای گاوی را بهعنوان جایگزینهای چربی بر کیفیت گوشت چرخکرده مطالعه نمودند، و به این نتیجه رسیدند که ویژگیهای حسی نمونههایِ دارای ترکیب مناسب از اینولین و پروتئین، مشابه نمونههای کنترل (نمونههای پرچرب) بودند (Rodríguez Furlán, Padilla, & Campderrós, 2014).
صمغ لوبیای لوکاست و کنجاک نیز در مواد غذاییِ با چربی کاهش یافته مورد تحقیق قرار گرفته است (Chung, Degner, & McClements, 2013; García- García & Totosaus, 2008; Jiménez-Colmenero et al., 2012; Jimenez-Colmenero, Cofrades, Herrero, Solas, & Ruiz-Capillas, 2013; Ruiz-Capillas, Triki, Herrero, Rodriguez-Salas, & Jiménez- Colmenero, 2012). همانطور که میدانیم، چربی از اهمیت فوقالعادهای برای دلپذیری فرآوردههایی نظیر سوسیس برخوردار است. چربی بهعنوان فاز ناپیوسته امولسیونهای سوسیس بهکار رفته و بر روی تردی و آبدار بودن سوسیسها اثرگذار است. چنانچه یک عامل ژل کننده به سوسیس اضافه شود، آن نهتنها توانایی پیوندشدن با آب، بلکه پایداری حرارتی را نیز ارتقا میبخشد. García-García و همکاران از نشاسته سیبزمینی، صمغ لوبیای لوکاست و همچنین کاپاکاراگینان بهصورت ترکیبی بهمنظور افزایش نگهداری رطوبت استفاده نمودند، در عین حال برهمکنشهای میان این سه هیدروکلوئید را مورد مطالعه قرار دادند، و اثر آنها را بر بافت سوسیسهای کم چرب مقایسه نمودند، و دریافتند که برهمکنش کاپارکاراگینان/ صمغ لوبیای لوکاست، مادامی که کاپاکاراگینان و صمغ لوبیای لوکاست در نسبتهای مشابهی افزوده میشوند، سبب بهبود بافت و نگهداشت آب میگردد، از سویی پایینترین نسبت نشاسته آزمایش شده میتواند بهعنوان یک حجمدهنده در سسهای گوشتی کم چرب مورد استفاده قرار گیرد (García-García & Totosaus, 2008).
5.3. کپسولهسازی
کپسولهسازی فرآیندی است که بهموجب آن مواد سازنده فعال یا دیگر مواد هستهای، درون یک ماده دیوارهای (پوسته/ پوشش) برای محافظت و یا آزادسازی بعدی گرفتار میشوند. هیدروکلوئیدها بهدلیل خوراکی بودن، زیست تخریبپذیری و توانایی برای تشکیل یک سد بین هسته و محیطهای پیرامون خود، بهعنوان پوسته کپسولها بهکار میروند (Nedovic, Kalusevic, Manojlovic, Levic, & Bugarski, 2011). سیستمهای کپسولهسازیِ هیدروکلوئیدی، در میان دیگر موارد، شامل کپسولهسازی با آلژینات- نشاسته، کپسولهسازی توسط ذرات ژلِ پروتئین آبپنیر، و کپسولهسازی با آلژینات- ریزکره ژلاتینِ پوشانده میباشد (Vidhyalakshmi, Bhakyaraj, & Subhasree, 2009). تکنیکهای کپسولهسازی شامل خشککردن پاششی، ژل شدن حرارتی، ژل شدن یونی، تودهای شدن، پلیمریزاسیون امولسیونی بین سطحی، پوششدهی اکستروژنی، پوششدهی بستر سیال، محصورسازی لیپوزومی، خشک کردن تصعیدی، تبلور و کمپلکسسازی درونگیر میباشد (Poshadri & Aparna, 2010; Vemmer & Patel, 2013).
دلایل بسیاری برای فناوری کپسولهسازی وجود دارد. یک دلیل این است که این فناوری میتواند از مواد زیستفعال حساس، در برابر غیرفعالسازی محافظت نماید. پروبیوتیکها کشتهای تک یا مخلوط از میکرارگانیسمهای زنده هستند که وقتی به مقدار کافی تجویز میشوند، اثرات سلامتبخشی به میزبان میدهند. گونههای متعلق به بیفیدوباکتریوم و لاکتوباسیلوس بهمیزان زیادی بهعنوان پروبیوتیکها مورد استفاده قرار میگیرند (Ozyurt & Ötles, 2014). اثرات سودمند فیزیولوژیکی، رابطه اساسی با پیشگیری از بیماریهای دستگاه گوارشی دارد. متاسفانه، پروبیوتیکها به فاکتورهای زیست محیطی نظیر دما، اکسیژن، اسیدیته و محلولهای نمک صفراوی بسیار حساس هستند. از اینرو حفظ زیستپذیریِ پروبیوتیکهای آزاد طی فرآوری یا انبارسازی مشکل است (Ding & Shah, 2008).
میکروکپسولاسیون بهعنوان جایگزینی برای حفاظت از پروبیوتیکها ظهور یافته، که یک ریزمحیطی برای میکروارگانیسمِ کپسوله شده فراهم آورده، و زیستپذیری آنها را ارتقا میدهد. Shi و همکاران (2013) ریزکرههای شیر پوشانده شده با صمغ کاراگینان- لوبیای لوکاست را برای کپسوله نمودن پروبیوتیک لاکتوباسیلوس بولگاریکوس ایجاد نمودند و نشان دادند که ریزکرههای شیر با ساختار دولایهای میتواند پایداری لاکتوباسیلوس بولگاریکوس را در شرایط شبیهسازی شده دستگاه گوارش بهبود بخشد. کازئینها، پروتئینهای آبپنیر و پروتئینهای غشای گلبول چربی شیر، پروتئینهایی هستند که بهطور وسیع بهعنوان مواد خام GRAS برچسب شده و دارای ویژگیهای حسی بسیار خوب میباشند. پروتئینهای شیر توانایی ژل شدن، خود آرایی و پیوندشدن با مولکولهای کوچک را دارا بوده، لذا بهطور وسیع در کپسولهسازی مواد زیستفعال مورد استفاده قرار میگیرند. کاراگینان به خاطر ویژگی ژلکننده خود، بهعنوان ماده دیواره کپسول مورد استفاده قرار گرفت. و مقاومت ژل کاراگینان با بهکارگیری صمغ لوبیای لوکاست، بهدلیل اثر سینرژیستی، افزایش یافت (Shi et al., 2013).
لازم به ذکر است که سیستمهای میکروکپسولاسیونی که توانایی آزادسازی کنترل شده را دارند میتوانند پروبیوتیکها را به یک هدف مشخص رسانیده و آنها را در زمان معین آزاد نمایند. بنابراین، با توسعه میکروکپسولاسیون، درمان پروبیوتیکی (یا دخالت میکروبی) کاربرد گستردهای در آینده نزدیک خواهد داشت.
دلیل دیگر کپسولهسازی پیشگیری از تبخیر و تنزل مواد فعال فرار، نظیر عطر و بو و روغن اسانسی است. در مورد کپسولهسازی طعم، معمولا تودهای شدن کمپلکسِ پروتئین- هیدروکلوئید برای این هدف استفاده میشود. پروتئینِ دارای بار مخالف و مقداری هیدروکلوئید، در pH زیر نقطه ایزوالکتریکِ پروتئین مخلوط شده تا یک کمپلکس (برای مثال توده) شکل گیرد، این کمپلکس سبب ترسیب ماده طعمی در فاز توده میگردد. دستکاری pH یک فاکتور کلیدی در این فرآیند است. Koupantsis و همکاران بررسی کردند که آیا تودهای شدن کمپلکسِ پروتئینهای شیر با کربوکسی متیل سلولز (CMC) میتواند برای کپسولهسازی اجزای طعم، مثل بتا- پینن، مورد استفاده قرار گیرد (Koupantsis, Pavlidou, & Paraskevopoulou, 2014). که دریافتند پایین آوردن pH به مقدار نزدیک به 8/2 در مخلوطهای کازئینات سدیم- CMC و ایزوله پروتئین آبپنیر- CMC منجر به تولید تودههایی شده که میتواند بهعنوان عوامل کپسولهکننده عمل نماید. مخلوطهای ایزوله پروتئین آبپنیر- CMC بهتر عمل نمود که احتمالا بهدلیل افزایش انعطافپذیری پروتئین و بازشدن پیچ و تاب پروتئین در زیستمحیط اسیدی باشد. برهمکنشهای الکتروستاتیک بین ویپروتئینهای جذب نشده و CMC، منجر به تشکیل یک شبکهای شده که در آن قطرات بتا- پینن بههنگام افزایش نسبت پروتئین به CMC، بیحرکت گردیدند. انتخاب یک ماده دیواره مناسب برای فرآیند میکروکپسولاسیون امری مهم است. مواد دیواره عالی میتواند حفاظت از روغن اسانسی را پس از خشک کردن پاششی حداکثر نماید. Fernandes و همکاران اثرات حاملهای مختلف را بر ویژگیهای روغن اسانس رزماری که بهروش پاششی خشک شده مقایسه نموده، و بهدنبال جایگزینهای کامل یا نسبی برای صمغ عربی بودند (Fernandes, Borges, & Botrel, 2014). آنها دریافتند که مخلوط نشاسته تعدیل شده و مالتودکسترین یک جایگزین با حفاظت بالای روغن اسانس رزماری است. ترکیب نشاسته تعدیل شده و اینولین نیز جایگزین بادوامی برای صمغ عربی بود.
همانطور که پیشتر ذکر گردید، برهمکنش (تودهای شدن کمپلکس) بین پروتئینها و هیدروکلوئیدها برای میکروکپسولاسیون ماده غذایی بسیار مهم است. در حقیقت، کاربرد اصلی تودهای شدن کمپلکس در صنایع غذایی دقیقا میکروکپسولاسیون است. تودهای شدن بهمعنای جدایش به دو فازِ مایع در سیستمهای کلوئیدی است. جدایش فازیِ ناشی از جذبِ دو پلیمر در آب (که همان تودهای شدن کمپلکس است)، زمانی رخ میدهد که یک جذب الکتروستاتیک وجود داشته باشد. تودهای شدن کمپلکس، با برهمکنش دو کلوئیدِ دارای بار ناهمنام ایجاد میشود. هر ساله مقالات بیشماری درباره ویژگی سیستمهای جدید پروتئین- هیدروکلوئید برای کپسولهسازی در مواد غذایی گزارش میگردد (Beirão-da-Costa et al., 2013; Polowsky & Janaswamy, 2015; Serfert et al., 2014). سیستمهای کمپلکس هیدروکلوئید- پروتئین شامل: صمغ عربی- ژلاتین، صمغ عربی- آلبومین، صمغ عربی- ویپروتئینها، صمغ عربی- بتالاکتوگلوبولین، پکتین- بتالاکتوگلوبولین، پکتین متوکسیل پایین- ژلاتین، صمغ زانتان- ژلاتین، صمغ زانتان- ویپروتئینها، کاپاکاراگینان- ژلاتین، سولفات دکستران- کازئینات سدیم، سولفات دکستران- پروتئین سویا و غیره میباشد (De Kruif, Weinbreck, & de Vries, 2004).
دیگر مزایای احتمالی میکروکپسولاسیون در صنایع غذایی میتواند آزادسازی کنترل شده، پوشاندن مزه نامطلوب، و تثبیت سلولها و آنزیمها در فرآوری مواد غذایی باشد. با این حال، تمامی این مزایا بایستی بر مضرات احتمالی زیر فائق آید: هزینههای اضافی؛ پیچیدهگی افزایش یافته فرآیند و زنجیره تامین؛ نگاه ناخوشایند مصرفکننده به کپسولهها در محصولات غذایی؛ و چالشهای ثبات و پایداری کپسولهها طی فرآیند و انبارسازی (Zuidam & Nedovic, 2010).
6.3. بیوپلاستیکها در بستهبندی مواد غذایی
پلاستیکهای رایج با توجه به مولکولهای طویل خود و پیوند پایدار کربن- هیدروژن که تجزیه آن توسط ارگانیسمها نسبتا مشکل است، تجزیهپذیر نیستند. بهتازهگی با افزایش آگاهی زیستمحیطی، محققان به جستجوی بیوپلاستیکها روی آوردهاند. مطابق نظر انجمن بیوپلاستیکهای اروپا، بیوپلاستیکها را میتوان بهعنوان پلاستیکهای مبتنی بر منابع تجدیدپذیر (زیست مبنا) یا بهعنوان پلاستیکهایی که زیستتخریبپذیر و یا قابل کمپوست شدن بوده، تعریف نمود (Peelman et al., 2013).
نشاسته هیدروکلوئیدی است که بهراحتی در دسترس و بهسادهگی زیستتخریبپذیر بوده و جزء مهمی از بیوپلاستیکها میباشد. برای استفاده از نشاسته در بستهبندی مواد غذایی، رطوبت کافی یا پلاستیسایزرهایی مانند گلیسرول و سوربیتول ضروری هستند. این نشاستههای پلاستیکی که جایگزینی برای پلیاستایرن هستند، نشاسته ترموپلاستیک نامیده شده، که بهطور موفقیتآمیزی در سطح صنعتی برای فرآیند اکستروژن، دمش فیلم، قالبگیری تزریقی و قالبگیری دمشی بهکار رفته است. خردهفروشِ چندملیتی مشهور انگلیسی یعنی گروه Marks & Spencer از جعبههایِ مبتنی بر نشاسته ذرت برای بستهبندی شکلاتهای شیری استفاده کرده درحالیکه سوپرمارکتهای Iper (ایتالیا) از نشاسته ذرت در بستهبندی گوجه فرنگی ارگانیک استفاده نموده است.
سلولز دیگر هیدروکلوئید زیستتخریبپذیر بوده که بههنگام حل شدن در مخلوطی از هیدروکسید سدیم و دی سولفید کربن و سپس بازریختهگری درون اسید سولفوریک، میتواند یک فیلم سلوفان تشکیل دهد. تعدادی از مشتقات سلولز ویژگیهای فیلمسازی عالی نشان داده، که از میان آنها استات سلولز متداولترین نوع سلولز برای بستهبندی مواد غذایی (محصول تازه، فرآوردههای آردی) است. فیلم سلولز توسط شرکتهای بزرگی (Birkel، Boulder Canyon، Wal-Mart، و غیره) برای بستهبندی پاستا، میوه و چیپس سیبزمینی مورد استفاده قرار گرفته است. بهعلاوه، چندین نمونه از کاربرد مخلوطهای هیدروکلوئیدی برای تولید بیوپلاستیکها مطرح گردیده که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: مخلوطهای نشاسته- سلولز، کیتوزان- ژلاتین، کیتوزان- پکتین، پکتین- ژلاتین، ژلاتین- آلژینات سدیم، ژلاتین- کنجاک، و غیره (Farris, Schaich, Liu, Piergiovanni, & Yam, 2009; Imran et al., 2010).
از آنجاکه این بیوپلاستیکهای هیدروکلوئیدی، آبدوست هستند، لذا فیلمهای بستهبندیِ مبتنی بر این مواد، نفوذپذیری بالایی به بخار آب داشته که باعث پایداری محدود و ویژگیهای مکانیکی ضعیف (حساس به محتوای رطوبت) میگردد (Kristo, Biliaderis, & Zampraka, 2007). با این حال، اگر آنها در فرم ژلی استفاده شوند، میتوانند اتلاف رطوبت را طی نگهداری کوتاه مدت بهتاخیر بیندازند. Roy و همکاران گزارشی درباره آمادهسازی فیلم هیدروژلیِ درنظر گرفته شده بهعنوان یک ماده بستهبندی غذایی با استفاده از کربوکسی متیل سلولز (CMC) و پلی وینیل پیرولیدون (PVP) مطرح نمودند (Roy, Saha, Kitano, & Saha, 2012). فیلم هیدروژلی CMC-PVP شفاف و انعطافپذیر بود و خواص مکانیکی خوب و همچنین زیستتخریبپذیری خوبی نشان داد. فیلم هیدروژلی بهعنوان ماده بستهبندی غذایی، بهخصوص برای میوهها و سبزیهای تازه سودمندتر بود. فیلم هیدروژل میتواند رطوبت آزادشده را جذب نموده و محیط را خشک نگهدارد، بنابراین، از فساد سریع مواد غذایی پیشگیری نموده، و نیز در برابر نفوذ اکسیژن مقاومت میکند. بهعلاوه، از آنجا که در بعضی موارد رابطه عکسی بین نفوذپذیری به بخار آب و نفوذپذیری به اکسیژن وجود دارد، چنین فیلمهایی میتواند برای حفاظت در برابر اکسیداسیون چربی و دیگر عناصر سازنده حساسِ ماده غذایی مورد استفاده قرار گیرد.
7.3. چسبندگی
ویژگی چسبنده هیدروکلوئیدها برای دههها شناخته شده است. یک چسب سوبسترایی برای نگهداشتن مواد (چسبیدهها) در کنار هم توسط نیروهای جاذبه، برهمکنشهای فیزیکی و درهم رفتگی مکانیکی است، که مورد آخر با نفوذ مواد چسب بهدرون خلل و فرج میکروسکوپی و دیگر بینظمیهای سطحی ایجاد میشود (Nussinovitch, 2010). تعداد زیادی از هیدروکلوئیدها بهعنوان چسبها بهکار گرفته میشوند که شامل: کیتوزان، پکتین، پولولان، دکستران، صمغ عربی، صمغ گاتی، صمغ کارایا، صمغ کتیرا، صمغ تالها، متیل سلولز (MC)، CMC و HPMC است (Nussinovitch, 2010; Phillips & Williams, 2000). صمغ عربی و صمغ تالها، بهعنوان چسبهای خوراکی، میتوانند به پودرهای سوخاری برای ایجاد چسبندگی بهتر با گوشتهای استیک گاوی، کتلتهای جوجه یا فیلههای ماهی که تمایل به کنده شدن از محصولات پوشیده شده آردی دارند، افزوده شوند، بدون آنکه نیازی به یک پوشش خمیری باشد (Nussinovitch, 2010).
با این حال، در بیشتر غذاهای سرخ شده، خمیر پوشش دهنده مورد نیاز است. مشخص شده که یک خمیر پوشش دهنده لایه همگنی را ایجاد مینماید که یک بخش از ماده غذایی را پوشانده، و لازم است به سوبسترای خود در کل مراحل فرآیند تولید چسبیده باشد و در برابر نگهداری در انجماد مقاومت نماید. بههنگام پخت، خمیر نباید در سطح خود هیچگونه ترک و شکافی (تورم شکننده/ بادکردهگی) داشته باشد. خمیرها مخلوطهای مایعِ متشکل از آرد، آب، تخم مرغ یا گلوتن، چاشنیها و هیدروکلوئیدها هستند. آنها بهعنوان سدهایی در برابر اتلاف رطوبت و جذب روغن عمل نموده، و از اینرو تضمین کننده این است که محصول نهایی همزمان از درون ترد و آبدار و از بیرون برشته است (Albert et al., 2009). اثربخشی هیدروکلوئیدها در چسبندگی در محصولاتِ دارای پوشش خمیری عمدتا مربوط به ویژگیهای ژلکننده آنهاست. ژلکنندگی پکتین، صمغ ژلان، آلژیناتها، کاراگینان، MC و HPMC با بهبود چسبندگی مرتبط شده است (Varela & Fiszman, 2011). در علوم مهندسی، چندین روش مکانیکی برای تعیین کمّیِ توانایی چسبندگی هیدروکلوئیدها بهکار میرود. این روشها شامل آزمونهای لایهبرداری، تستهای پروب- رویه، آزمونهای برش- تاشدهگی و غیره میباشند (Albert et al., 2009).
چسبهای هیدروکلوئیدی توجه زیادی را در علم داروسازی به خود جلب نمودهاند، به این دلیل که آنها آبدوست، غیر سمی، و خوراکی هستند، و خاصیت ترشوندگی عالی داشته که سبب بهبود نفوذ آنها به درون سوبستراهای متخلخل میشود. بهخصوص، آنها در سیستمهای تحویل زیستیِ چسبنده به عنوان موکوچسبها مورد استفاده قرار میگیرند(Ahuja, Singh, & Kumar, 2013; Lévesque & Shoichet, 2006; Ludwig, 2005; Ono et al., 2000) . هیدروکلوئیدها بخشی از هر دو لایه تحویل زیستی و حفاظتی هستند. موکوچسبهای هیدروکلوئیدی میتوانند زمان تماس داروها را با لایه موکوسی در دهان یا دستگاه گوارش طولانی نمایند (Prajapati, Jani, Moradiya, Randeria, & Nagar, 2013). چندین مکانیسم از موکوچسبندگی مطرح گردیده که شامل تعدادی از برهمکنشهای پلیمری با موسینها (مواد بزاقی)، که جزء اصلی موکوس هستند، میباشد. موسینها خانوادهای از پروتئینهای بسیار گلیکوزیلهِ (کنژوگههای قندی) متشکل از اسید سیالیک و اسید سولفونیک، با زنجیرههای جانبی الیگوساکاریدی در انتها میباشند. این ویژگیِ ساختاری امکان جذب الکتروستاتیک و گرفتارسازی فیزیکی (چسبهای هیدروکلوئیدی) را روی موسینها فراهم مینماید (Kasapis, Norton, & Johan, 2009).
کیتوزان یک موکوچسبِ شناخته شده بوده و بهطور گستردهای برای استفاده در سیستمهای تحویل مورد بررسی قرار گرفته است. ماهیت پلیکاتیونی کیتوزان ویژگیهای جالبی را، بهدلیل به برهمکنش با مواد آنیونی، خصوصا آنهایی که وزن مولکولی بالایی دارند، به کیتوزان میبخشد. بنابراین، کیتوزان میتواند با موکوس و سطوح موکوسی از طریق برهمکنش با گروههای قندیِ باردار نظیر اسید سیالیک برهمکنش ایجاد نماید (Bernkop-Schnürch & Dünnhaupt, 2012). بسیاری از نشریات نشان دادند که استفاده از نانو ذرات کیتوزان ارتباط مثبتی با جذب دهانی پپتید و پروتئین داشته است (Amidi, Mastrobattista, Jiskoot, & Hennink, 2010; Chaudhury & Das, 2011). موکوچسبهای هیدروکلوئیدی همچنین میتوانند در محصولات غذایی بهمنظور کنترلِ تحویل عناصر سازنده خاص نظیر طعمها، افزودنیهای مغذی و غیره مورد استفاده قرار گیرند. Ali و همکاران رفتار موکوچسبی پکتین (با درجه استریفیکاسیون نزدیک به %60)، آلژینات سدیم و سدیم کربوکسی متیل سلولز را با سه روشِ اندازهگیری مکانیکی مورد بررسی قرار دادند (Ali & Bakalis, 2011) که در نتیجه آن، آلژینات سدیم اثر موکوچسبی قویتری را نسبت به دیگر موارد تست شده نشان داد.
4. مزایای تغذیهای هیدروکلوئیدها
رشد بسیار نگران کنندهای در بیماریهای مزمن (CHD) نظیر بیماری قلبی- عروقی، دیابت و سرطان وجود دارد، که با مصرف بیش از حد مواد غذاییِ با چربی بالا و همچنین کالری بالا مرتبط میگردد. همچنین مصرف زیاد کربوهیدراتهای غذایی مایه نگرانی بوده و گزارش مشترک FAO/ WHO بر ضرورت کاهش مصرف قندها و متقابلا افزایش مصرف فیبر رژیمی توسط افراد بشری تاکید نموده است (Brennan &Tudorica, 2008b). آگاهی از این موضوعکه اجزای محلول، مسئول اثرات سودمند یک رژیم دارای فیبر بالا بههنگام بروز بیماری شریانی هستند، سبب افزایش توجه به ارزشهای تغذیهای هیدروکلوئیدها شده است. تحقیقات اولیه بر روی صمغهای منحصری متمرکز گردیدکه یک نوع معمول آن صمغ گوآر است. صمغ گوآر یک نوع گالاکتومانان از آندوسپرمِ دانههای گوآر است. گالاکتومانانها در منابع گوناگونی در طبیعت وجود دارند. دیگر گیاهان حاوی گالاکتومانانها، در میان بسیاری دیگر، شامل لوبیای لوکاست، دانههای قهوه، لوبیاهای سویا، چغندرهای قند و گوشت نارگیل میباشد. صمغ گوآر بهعنوان یک غلیظ کننده و پایدارکننده در انواع گستردهای از مواد غذایی مورد استفاده قرار میگیرد (Slavin & Greenberg, 2003). دهها سال پیش، منابع علمی نشان داد که رژیم حاوی صمغ گوآر، زمان گذر از دهان به سکوم (روده کور) را طولانی کرده، تخلیه معده را به تعویق انداخته، افزایش قند خون پس از صرف غذا را آهسته نموده و برای عملکرد کولون مزایایی بههمراه دارد (Cummings et al., 1978; Jenkins, Leeds, Slavin, Mann, & Jepson, 1979; Jenkins, Newton, Leeds, & Cummings, 1975). با این حال، صمغ گوآر یک بازدارنده بالقوه برای دلپذیری محسوب میشود، چرا که ویژگیهای حسیِ مواد غذایی ِحاوی صمغ گوآر بهدلیل سطح بالای ویسکوزیته، به ضعیف شدن روی میآورد (Buriti et al., 2014). همچنین ویسکوزیته بالای صمغ گوآر، جای دادن آنرا به درون محصولات غذایی و محلولهای رودهای مشکل میسازد. در نتیجه، دانشمندان هیدروکلوئید به صمغهای دیگر مانند بتاگلوکانِ غلات توجه بیشتری نمودند (Dong, Cai, Shen, & Liu, 2011; Regand, Chowdhury, Tosh, Wolever, & Wood, 2011)؛ ضمن اینکه آنها سعی کردند تا احساس دهانیِ لزج را با کاهش وزن مولکولیِ متوسط صمغ گوآر، که بهناچار سبب فقدان اثربخشی بالینی میشد، کم نمایند (Naito et al., 2006; Roberts, 2011).
امروزه تصور بر این است که دامنه وسیعی از هیدروکلوئیدها اثرات تغذیهای و فیزیولوژیکی به موازات توسعه هیدروکلوئیدها دارا هستند، و آنها در میان بسیاری دیگر شامل بتاگلوکان غلات، پکتین، اینولین، صمغ عربی، اسفرزه، نشاستههای مقاوم، لوان، صمغ گوآر، کیتوزان و کاراگینان میباشند (جدول 2). اثرات سلامتیبخش این هیدروکلوئیدها با تنظیم اشتها (Pentikäinen et al., 2014)، عملکرد بهینه روده، کاهش خطر ابتلا به پوکی استخوان (Bosscher, Van Loo, & Franck, 2006)، و پیشگیری از بیماریهای قلبی- عروقی، دیابت نوع 2 و سرطان کولون مرتبط است (Hu et al., 2011).
جدول 2
اثرات سلامتیبخش احتمالیِ هیدروکلوئیدهای متداول، منتشر شده طی سالهای 2014- 2011
هیدروکلوئید
ادعاهای سلامتی
مرجع
آلژینات
تنظیم اشتها
Jensen, Knudsen, Viereck, Kristensen, and Astru (2012)
آلژینات، HPMC، کاراگینان، صمغ زانتان
تعدیل سیری
Tárregaa, Martínezb, Vélez-Ruizb, and Fiszman (2014)
صمغ Artemis sphaerocephala Krasch.
حفاظت از دیابت نوع 2
Hu et al. (2011)
کاتچین اینولین پیوند
فعالیت ضد دیابتی
Liu, Lu, Kan, Wen, and Jin (2014)
کیتین، کیتوزان
پیشگیری از آنافیلاکسیِ ناشی از بادام زمینی
Bae, Shin, Kim, Kim, and Shon (2013)
دلتا اینولین
تولیدکننده واکسن هپاتیت B
Saade, Honda-Okubo, Trec, and Petrovsky (2013)
فروکتان
تحریک تخمیر در روده بزرگ
Belobrajdic, Jenkins, Bushell, Morell, and Bird (2012)
صمغ آکاسیا
بهبود نارسایی مزمن کلیه
Ali et al. (2013)
اینولین، کنجاک، سلولز
تعدیل پاسخهای حاد کولونی
Wu, Yang, and Chen (2014)
اینولین، سلولز
تغییر ترکیب میکروبی؛ اصلاح بیان ژن موسین
Paturi et al. (2012)
اینولین
ضد سمیت ژنی؛ ضد سمیت سلولی
Adebola et al. (2013)
اینولین
اجتناب از اختلالات دستگاه گوارش پس از شیر دوشی
Awad, Ghareeb, Paßlack, and Zentek (2013)
لوان
اثر آنتی اکسیدانی
Dahech et al. (2013)
لوان
فعالیت ضد توموری
Esawy et al. (2013); Dahech, Belghith, Belghith, and Mejdoub (2012)
لوان
اثر کاهنده چربی
Belghith et al. (2012)
لوان
فعالیتهای ضد توموری و آنتی اکسیدانی
Abdel-Fattah, Gamal-Eldeen, Helmy, and Esawy (2012)
لوان
فعالیت ضد دیابتی
Dahech et al. (2011)
بتاگلوکان یولاف
اثرات کاهندگی قند خون
Dong et al. (2011)
بتاگلوکان یولاف
افزایش سیری پس از غذا
Pentikäinen et al. (2014)
اسفرزه
کنترل گلایسمی
Feinglos et al. (2013)
اسفرزه
پایین آورنده قند خون
Moreaux, Nichols, Bowman, and Hatfield (2011)
1.4. بهبود یبوست
یبوست مزمن باعث کشیدگی عضلههای شکمی شده، که منجر به فشارهای بالای طولانی مدت درون لومن کولون و قسمت تحتانی شکم، و از اینرو افزایش خطر ضعف عضلانی از جمله واریس سیاهرگها، بواسیرها، فتق هیاتوس، و دیوِرتیکولهای کولونی میگردد (Allen & Prentice, 2005). دانه اسفرزه (با نام علمی Plantago ovate Forsk) پراکنش گستردهای در سراسر دنیا، بهخصوص در هند و ایران داشته و برای قرنها در داروسازی و صنایع غذایی مورد استفاده قرار گرفته است. بهعنوان یک ماده زیست فعال دارویی، هیدروکلوئید حاصل از دانه اسفرزه یک نوع آرابینوگزیلان بوده، که با عناوین پوسته اسفرزه، موسیلاژ اسفرزه، اسپاگول یا ایسابگول نیز شناخته میشود (Chaplin et al., 2000; Guo, Cui,Wang, & Christopher Young, 2008). اسفرزه ماده ای فیبری و آبدوست است و با جذب آب، ژل موسیلاژی شفافِ بیرنگ تشکیل داده (Singh & Chauhan, 2009)، و ویژگی ژل آن در منابع علمی گزارش شده است (Guo, Cui, Wang, Goff, & Smith, 2009). اسفرزه با توجه به اثر حجیم کننده خود، بهعنوان یک ملین جهت از بین بردن یبوست مطرح گردیده، و پس از هضم منبسط شده و تودهای ژل مانند در کولون تشکیل میدهد (Mishra, Sinha, Dey, & Sen, 2014). Marteau و همکاران (1994) اثر حجیم کننده مدفوعیِ اسفرزه را در هفت داوطلب سالم که دارای یک رژیم کنترل شده با فیبر پایین به اضافه دارونما یا 18 گرم/ روز اسفرزه بودند برای دو دوره 15 روزه مورد بررسی قرار دادند. زمان کلی عبور رودهای، دفع گاز، وزن مدفوع، و غلظتهای اسید چرب کوتاه زنجیر در مدفوع تعیین گردید. بررسی نشان داد که غلظتهای اسید چرب کوتاه زنجیرِ مدفوع و وزن مدفوع، همراه با جذب اسفرزه افزایش یافت؛ و بیشتر اسفرزه 4 ساعت پس از هضم در فرم ژلی به سکوم رسیده بود.
در گذشته تصور میشد که رابطه عکسی بین ظرفیت نگهداری آب و خروجی مدفوع وجود دارد. توضیح این تناقض آشکار در این حقیقت نهفته بود که توانایی در نگهداری آب، پس از تخمیر کولونی مطرح بوده که رابطه مستقیمتری با تاثیر هیدروکلوئید روی خروجی مدفوع داشته، و بسیاری از صمغهایی که ظرفیتهای نگهداری آبِ بالایی دارند نیز بهسرعت تخمیر میشوند. با این اوصاف، صمغ گوآر که بهسهولت توسط میکروفلور کولون تجزیه میگردد، تنها اثر ناچیزی بر خروجی مدفوع داشته، درحالیکه همانطور پیشتر اشاره شد، اسفرزه با مقاومت در برابر تجزیه باکتریایی ملینکنندهتر میباشد (Daly, Tomlin, & Read, 1993). در حقیقت، اگر یک هیدروکلوئید بهطور ناچیز تخمیر شود، در آنصورت ممکن است ظرفیت کافی برای نگهداری آب باقیمانده جهت افزایش خروجی مدفوع داشته باشد. ژلان، که یک صمغ تولید شده باکتریایی است نیز بهعنوان یک حجیم کننده قویِ مدفوع مطرح بوده اما بهلحاظ درمانی استفاده نمیشود (Shimizu,Wada, Takita, & Innami, 1999). بعضی از صمغهایی که بهآهستگی تخمیر میشوند نظیر صمغ کارایا و زانتان میتوانند وزنِ تر مدفوع و تولید اسید چرب کوتاه زنجیرِ مدفوعی را بدون افزایش مواد جامد مدفوع زیاد نمایند (Caballero, Trugo, & Finglas, 2003).
2.4. اثر پرِبیوتیک
از آنجا که بیفیدوباکتریها، لاکتوباسیلها و استرپتوکوکوسهای ترموفیل اثرات سلامتیبخش گوناگونی از قبیل کاهش طول مدت اسهالِ روتاویروسی، کاهش اگزما در نوزادان آتوپیک، و توانایی حفاظت در برابر بیماریهای رودهای نظیر کولیتها را دارا میباشند، بر این اساس توجه خاصی به سوی هیدروکلوئیدها جلب گردیده است (Caballero et al., 2003). این باکتریها با عنوان پروبیوتیکها شناخته میشوند، و بهلحاظ مفهومی، پروبیوتیکها میکروارگانیسمهای زندهای هستند که وقتی در مقادیر مناسب مصرف میشوند، اثرات سودمندی برای سلامت میزبان بههمراه دارند (FAO/WHO, 2002). دیگر عنوان شایع در دسته مواد غذایی سالم اصطلاح پرِبیوتیکها است. یک پرِبیوتیک، یک جزء غذایی غیرقابل زیست بوده که فلور میکروبی روده را تحریک نموده و ایمنی بدن را برای مبارزه با ارگانیسمهای بیماریزا بهبود میبخشد (Oliveira, Perego, Oliveira, & Converti, 2011). معیارهایی که صَرف طبقهبندی یک ماده سازنده غذایی با عنوان پرِبیوتیک میگردد شامل موارد زیر است:
1- آن ماده نباید هیدرولیز شده یا نبایست در بخش فوقانی دستگاه گوارش جذب گردد.
2- آن ماده بایستی بهطور گزینشی توسط بعضی از باکتریهای بالقوه سودمند، در کولون تخمیر شود.
3- آن بایستی ترکیب فلور میکروبی کولون را بهبود بخشد.
4- آن بایستی ترجیحا اثرات سودمند را برای سلامت میزبان ارتقا دهد (Gibson, 1999).
در خانواده هیدروکلوئید، اینولین بیشترین پرِبیوتیک مورد مطالعه بوده و نقش پرِبیوتیکی آن بهخوبی ثابت شده، و از اینرو بهلحاظ قانونی بهعنوان ماده غذایی یا عناصر سازنده ماده غذایی در تمامی کشورهایی که بدون محدودیتهایی به مصرف غذایی رسیده و پذیرش گردیده، طبقهبندی میشود (Kolida, Tuohy, & Gibson, 2002). مشخص شده که پیوندهای گلیکوزیدی بتا (2 به 1) در اینولین به هیدرولیز توسط آنزیمهای موجود در روده کوچک انسان مقاوم است. بنابراین اینولین از فرآیند هضم در بخش فوقانی دستگاه گوارش گریخته و بهسلامت به روده بزرگ رسیده که درآنجا توسط میکروبهای ساکارولیتیکِ ساکن، تخمیر شده و در نتیجه آن اسیدهای چرب کوتاه زنجیر (SCFA) که عمدتا استات، پروپیونات و بوتیرات است تولید میشود، اما متابولیتهای دیگر از جمله لاکتات، پیرووات، اتانول، هیدروژن و سوکسینات (محصولات سینک الکترون) نیز تولید میگردند (Gibson, 1999).
Roller، Rechkemmer، و Watzl (2004) اثر پرِبیوتیکی اینولین را تایید نمودند و همچنین موفق به کشف مدولاسیون ایمنی روده توسط اینولین در ترکیب با پروبیوتیکهای لاکتوباسیلوس رامنوس و بیفیدوباکتریوم لاکتیس در شرایط in vivo (موجود زنده) شدند. نقشهای سلولهای ایمنی ایزوله شده از سلولهای تک هستهایِ خونِ محیطی (PBMC)، طحال، غدد لنفاویِ مزانتری و پَچهای پییِر (ریز غدههای لنفاویِ جمع شده در ناحیه ایلئوم روده کوچک) (PP) مورد بررسی قرار گرفتند. این ارزیابیها ثابت کرد که اینولین اساسا در سطح بافت لنفاویِ روده فعالیت مینماید. صرفنظر از تغییر ترکیب فلور میکروبی، Paturi، Butts، Stoklosinski و Ansell (2012) نیز دریافتند که محصولات نهاییِ تخمیر ممکن است به مدولهکردن بیانهای ژن موسین-3 (MUC) و مدولاسیون مورفولوژی در کولون موشهایِ از شیر گرفته شده کمک نماید. از سوی دیگر، اثر پرِبیوتیکی اینولین بر بیفیدوباکتریومِ کولون بهخوبی با دلایل مستند ثابت شده، اما مطالعات تحریکی در موجود زنده معمولا میل دارد تا اجتماع بیفیدوباکتریایی را، صرفنظر از تفاوتهای بین گونهای، بهصورت یک کل در نظر بگیرد، بهطوری که اخیرا در مقالهای تواناییهای این سویهها برای رقابت بر سر اینولین، با استفاده از یک سویه تجزیه کننده اینولین با نام Bacteroides thetaiotaomicron در یک کشت همسان مورد تحقیق قرار گرفت (Falony, Calmeyn, Leroy, & De Vuyst, 2009).
اگرچه پرِبیوتیک مزایای بسیار زیادی با توجه به نقشهای فیزیولوژیکی خود داشته، اما عوارض جانبیِ تخمیرِ اینولین نبایست نادیده گرفته شود. گازها فرآوردههای اجتنابناپذیر تخمیر بوده و از نظر دوز تولیدی ممکن است علائم ناخواستهای نظیر نفخ، قار و قور شکم، و گرفتگی عضلات ایجاد نمایند. به این دلیل، قابلیت پذیرشِ رودهایِ پربیوتیک، که بهعنوان تحمل گوارشی نیز شناخته میشود طی این سالها مورد ارزیابی قرار گرفته است (Bonnema, Kolberg, Thomas, & Slavin, 2010; Ripoll, Flourié, Megnien, Hermand, & Janssens, 2010).
3.4. اثرات کاهنده قند خون و احتیاط در برابر دیابت
مواد غذایی در توانایی خود برای تحریکِ پاسخ گلایسمی پس از خوراک در انسان متفاوتند. این پاسخ بهروشهای مختلفی، از جمله تعیین نمایه گلایسمی (GI) (Ludwig, 2002)، بار گلایسمی (GL) (Salmeron et al., 1997) و تعیین معادلِ گلوکز گلایسمی (Monro & Shaw, 2008) و غیره اندازهگیری میشود. در میان اینها، روش GL بهطور گستردهای بهعنوان یک طبقهبندی فیزیولوژیکیِ مطمئنِ مواد غذایی بر حسب اثر گلایسمی آنها پس از خوراک، به رسمیت شناخته شده است. شواهد امروزی بیانگر آن است که یک GL پایین یا رژیم غذایی با GL پایین در پیشگیری از دیابت نوع 2، بیماریهای قلبی- عروقی، چاقی، سرطان کولون، و سرطان سینه نقش دارد (Foster-Powell, Holt, & Brand-Miller, 2002). دیابت یک بیماری مزمن است که با اختلال در متابولیسم گلوکز و ایجاد حالت هایپرگلایسمی (افزایش قند خون) نمایان شده و ناشی از کمبود هورمون انسولین است. این بیماری با توجه به کاهش مطلق در میزان انسولینِ تولید شده توسط سلولهای بتایِ جزایر لانگرهانس در پانکراس یا بهدلیل کمبود نسبی انسولین در افرادی که بافتهای آنها به این هورمون مقاوم است پدید میآید (Allen & Prentice, 2005). یک مقاله مروری (Livesey, Taylor, Hulshof, & Howlett, 2008) نشان داد که حساسیت به انسولین، با مصرف رژیمهای حاوی مقادیر بالاترِ کربوهیدراتِ غیر قابل دسترس (از نظر زیستی) که دارای GI/GL (نمایه گلایسمی به بار گلایسمی) پایینتری هستند، بهبود مییابد.
هضم کربوهیدراتهایِ در دسترس موجب افزایش گلوکز خون میگردد (Caballero et al., 2003). (کربوهیدراتِ در دسترس بهعنوان کربوهیدراتی که توسط آلفا آمیلاز در بخش فوقانی دستگاه گوارشی هضم گردیده و غالبا بهصورت گلوکز به درون خون سیاهرگی جذب میشود، تعریف میگردد.) هیدروکلوئیدها هضم و جذب کربوهیدراتهایِ قابل دسترس را بهروشهای گوناگونی تحت تاثیر قرار میدهند. صمغ گوآر در روده بهنظر میرسد که مانع از فرآیندهای مرتبط با هضم و جذب کربوهیدراتهای قابل دسترس شده و از اینرو سرعت جذب گلوکز را (که معمولا از غذای نشاستهای حاصل میشود) به داخل سیاهرگ باب کبدی، کاهش میدهد. این اثر بهنظر فیزیکی بوده و قطعات خرد شده نشاسته در شبکه بسیار ویسکوزِ ژل گوآر گرفتار شده، بهگونهای که این شبکه ژلی، قطعات نشاسته را برای آنزیمهای هضم کننده (مانند آلفا آمیلاز) کمتر قابل دسترس نموده و سرعت انتشار آنها را بهسوی روده کوچک کم مینماید. بنابراین زمانی که صمغ گوآر درون رژیم غذایی جای میگیرد، افزایش آشکاری در نسبت ذرات بزرگترِ ماده غذایی بههنگام ورود به روده کوچک پدید میآید. اعتقاد بر این است که چنین اثری دلیل کنترل دیابت، بهخصوص دیابت نوع 2 (مستقل از انسولین) است. با توجه به رفتار پیچیده صمغ گوآر در یک ماده غذایی، بعید است که تنها یک مکانیسم برای توضیح کامل تاثیر صمغ گوآر روی روده انسان وجود داشته باشد. همچنین اظهار شده که افزایش در ویسکوزیه گوارشی سبب ایجاد جریان خطی بهجای جریان آشفته خواهد شد. رفتار جریان خطی، سرعتی که در آن قطعات نشاسته در معرض سطحِ اپیتلیال قرار گرفته و سپس به داخل سیاهرگ باب کبدی جذب میگردد را تحت تاثیر قرار خواهد داد. علاوه بر مکانیسم ذکر شده در بالا، همچنین تصور میشود که صمغ گوآر حساسیت به انسولین را بهبود بخشیده، بهگونهای که اثر مثبتی بر دیابت دارد (Aro et al., 1981; Blackburn et al., 1984; Jenkins et al., 1977; Roberts, 2011).
اخیرا طیف وسیعی از تحقیقات علمی بر رابطه بین دیابت و دیگر هیدروکلوئیدها تاکید نموده است. بیشتر مطالعات فیزیولوژیکی بر روی بتاگلوکانِ یولاف، به تضعیف گلوکز خون و پاسخهای انسولین در اشخاص سالم و دیابتی اشاره داشته است. برخی از افراد روی گلیکوزیداز، که یک هدف شناخته شده در طراحی عوامل ضد دیابتی است تمرکز نمودهاند. Dong و همکاران (2011) دریافتند که بتاگلوکان یولاف میتواند بهطور موثری زیست محیط داخلی روده کوچک را بهبود بخشیده و یک بازدارنده بالقوه آلفا- گلیکوزیداز (سوکراز و مالتاز) خواهد بود. از سویی دیگر، برخی افراد از پیک پاسخ قند خون (PBGR) و مساحت افزایش یافته زیر منحنی (iAUC) برای بررسی اینکه آیا بتاگلوکان یولاف میتواند هضم نشاسته را تحت تاثیر قرار داده و در نتیجه، بر فعالیت زیستی نشاسته در کاهش پاسخهای گلایسمی اثر گذارد یا خیر، استفاده میکنند. Regand و همکاران (2011) اثرات وزن مولکولی، حلالیت و ویسکوزیته بتاگلوکان یولاف را بر پاسخ گلایسمی بررسی نمودند و نشان دادند که وقتی نسبت نشاسته/ بتاگلوکان (بتاگلوکان به نشاسته) بهجای 10: 1/1، نسبت 10: 6/1 باشد، بتاگلوکان بهطور قابل توجهی در کاهش PBGR و iAUC فعالتر خواهدبود.
به جز بتاگلوکان، شواهدی که رابطه محکم بین هیدروکلوئیدها و دیابت را محرز میکند، مطالعاتی است که بر روی اینولین، لوان، اسفرزه، صمغ عربی و صمغ Artemis sphaerocephala Krasch. انجام شده است. هرچند صمغ Artemis sphaerocephala Krasch. (صمغ ASK) برای ما آشنا نیست و در صنایع غذایی استفاده نمیشود، اما پزشکان طب سنتی چین دریافتند که دانه A.sphaerocephala Krasch. مدتها پیش برای درمان دیابت مفید بوده است. یک گروه تحقیقاتی، صمغ ASK را عصارهگیری نمودند و فعالیت آنتیاکسیدانی آن را روی دیابت نوع 2، با استفاده از موشهای صحرایی (نژاد Spraguee- Dawleys) که با القای استرپتوزوتوسین به دیابت نوع 2 مبتلا شدهاند، مورد ارزیابی قرار دادند (Guo et al., 2011; Hu et al., 2011). نتایج نشان داد که تجویز صمغ ASK به موشهای صحراییِ مبتلا به دیابت، فعالیتهای کبدی و سرمیِ آنزیم سوپر اکسید دیسموتاز (SOD) را در آنها بهطور معنیداری افزایش داد، در حالیکه سطوح مالوندیآلدئید (MDA) و رادیکال هیدرکسیل (•OH) در هر دو، یعنی کبد و سرم، بهطور معنیداری کاهش یافت؛ مضاف بر اینکه صمغ ASK بهطور قابل توجهی از تخریب اکسیداتیوِ اندام کلیه در موشهای صحراییِ مبتلا به دیابت کاسته نمود. لازم به ذکر است که مکانیسم دقیقی که بهواسطه آن هیدروکلوئیدها از دیابت پیشگیری میکنند هنوز هم دست نیافتنی است، و چنین وضعیتی، نهفته در این دلیل است که محققان درک کمی از رفتار هیدروکلوئیدها در دستگاه گوارشی دارند.
4.4. پیشگیری از سرطان
در میان اثرات تغذیهای هیدروکلوئیدها، نقشهای گوارشی قطعا در صف نخست قرار داشته، و یک زمینه پژوهشی بسیار امیدوارکننده در مدولهسازی فعالیت کولون است. از دیدگاه مدرن، نقشهای کولونی شامل موارد زیر است: جذب مواد معدنی و ویتامینها؛ تولید و جذب محصولات نهایی تخمیر مانند اسیدهای چرب کوتاه زنجیر؛ حفاظت از بدن در برابر جابجایی باکتری و همچنین در جای خود حفاظت در مقابل تکثیر پاتوژنها؛ تنظیم رشد و تکثیر سلولهای اپیتلیال روده؛ عملکرد مناسب غدد درون ریز و سیستم ایمنی بدن. چنانچه عملکرد کولون مختل شود، بیماریهای اساسی ظاهر خواهد شد، که از عفونتهای حاد (اسهال یا یبوست) تا بیماریهای مزمن نظیر بیماریهای التهابی روده (IBD)، سندرم روده تحریکپذیر (IBS)، یا سرطان کولون (سرطان روده بزرگ) را در برمیگیرد (Roberfroid, 2005). سرطان کولون دومین علت شایع مرگ ناشی از سرطان بوده (Ricci-Vitiani et al., 2007)، و الگوهای رژیم غذایی با تنظیم سرطانزایی کولون مرتبط هستند (Ferlay et al., 2010; Giovannucci et al., 1994). نادر بودن سرطان کولون در آفریقا در چند دهه پیش این مفهوم را به دکتر بورکیت رساند که رژیم غذایی حاوی فیبر بالا، از سرطان کولون در آفریقاییها پیشگیری نموده است. از آن زمان، فیبر رژیمی برای پیشگیری از سرطان کولون با کاهش pH، جذب یا رقیقسازی مواد سرطانزای مدفوعی، کاهش زمان ترانزیت کولونی، تعدیل متابولیسم اسید صفراوی، یا افزایش تولید اسیدهای چرب کوتاه زنجیر، بدیهی شمرده شده است (Fuchs et al., 1999). در میان فیبرهای غذاییِ پیشگیری کننده از سرطان کولون، توجه فزایندهای به اینولین و نوع دیگر فروکتان (لوان) اختصاص یافته است (Adebola, Corcoran, & Morgan, 2013; Esawy et al., 2013; Pool-Zobel, 2005).
مصرف اینولین یا دیگر پرِبیوتیکها با اثرات ضد سرطانی همراه بوده که یک مکانیسم آن سمزدایی از ژنوتوکسینها در روده است (Wollowski, Rechkemmer, & Pool-Zobel, 2001). همانطور که ابتدا بحث گردید، تجویز انسولین منجر به تولید اسیدهای چرب کوتاه زنجیر شده، و در میان این اسیدهای چرب، اسید بوتیریک با تغذیه کردن مخاط کولونی، منبع عمده انرژی برای انتروسیت کولونی است. پیشنهاد شده که اسید بوتیریک سبب ارتقای تمایز سلولی، توقف چرخه سلولی و آپوپتوزیسِ کولونوسیتهای (سلولهای جذبی) تغییر شکل یافته میشود. همانطور که میدانیم، اعتقاد بر این است که افزایش در نرخ تکثیر سلول کلونی، عامل خطری برای ابتلا به سرطان است. بههرحال، تمامی سلولهای کولون توسط فرآیندِ کنترل شدهای با عنوان آپوپتوزیس، دارای زمان مرگ برنامهریزی شدهای هستند. احتمالا تعادل بین سطوح تکثیر و آپوپتوزیس تعیین کننده این است که آیا سرطان ایجاد خواهد شد یا خیر. اگر چه مشخص شده که بوتیرات تکثیر سلولیِ سلولهای نرمالِ کولونی را تحریک میکند، اما همچنین آپوپتوزیس در سلولهای سرطانی را در شرایط in vitro (محیط کشت) تحریک مینماید. بوتیرات ممکن است بر دیگر فازهای کشنده در سرطانزایی نظیر پیشرفت کاهنده در تغییر شکلِ اسیدهای صفراویِ اولیه به ثانویه و مهار هسیتون دِاستیلاز که ممکن است سبب ارتقای ترمیم DNA شود، اثر گذارد (Wong, de Souza, Kendall, Emam, & Jenkins, 2006).
نئوپلازی کولورکتال نیز به عادت دفعی نادر (یعنی یبوست) مربوط بوده، چرا که یبوست سبب قرار گرفتن طولانی مدتِ سلولهای اپیتلیالِ کولونی در معرض مواد شیمیایی جهشزا، که میتوانند آغازگر سرطان باشند، میگردد. بنابراین، هر هیدروکلوئیدی که قادر به بهبود تخلیه شکمی بوده، میتواند اثر مثبتی روی سرطان کولون داشته باشد. برای پیشگیری موثر از سرطان کولون، اینولین لزوما بایستی مدتی طولانی پیش از قرار گرفتن در معرض ماده سرطانزا تجویز شود و نه مدتی کوتاه قبل از آن (Femia et al., 2002).
5. نتایج و الزامات برای تحقیقات آینده
مردم از هیدروکلوئیدها که در بسیاری از زمینهها از جمله کشاورزی، بیوتکنولوژی، آرایشی بهداشتی، داروسازی، سرامیک، منسوجات، مواد منفجره و غیره کمک کننده و مطلوب میباشند، بهرهمند شدهاند. مهمتر از همه اینکه، هیدروکلوئیدها چند سالی در مواد غذایی ما بهکار گرفته شدهاند. آنها در طیف وسیعی از مواد غذایی نظیر سسها (غلیظ کنندهها)، پودینگها (ژلکنندهها)، پنیرها (مهارکنندههای آبگذری)، نوشیدنیها (شفاف کننده، پایدار کنندههای کف)، بستنیها (امولسیفایرها، مهارکنندههای کریستالیزاسیون) و سوسیسها (پیوند دهندهها، شکل دهندههای فیلم خوراکی، و جایگزینهای چربی) مورد استفاده قرار میگیرند. یافتن منابع، تولید و تجارت هیدروکلوئیدها یک حرفه جهانی است. هیدروکلوئیدها بهعنوان یک صنعت نسبتا کمریسک و رشد یافته ردهبندی شده، و استفاده از آنها برای کاربردهای گوناگون بهخوبی به اثبات رسیده است. با این حال، بهبود کیفیت و سازگاری هیدروکلوئیدها، یکی از تاکیدهای اصلی این صنعت بوده است. برای مثال، بعضی از هیدروکلوئیدها نسبتا محلول یا اندکی محلول بوده، که این مسئله مانع از کاربرد آنها میشود. چنانچه ما تکنولوژی تولید را بهگونهای توسعه دهیم تا آنها را به شکل فورا محلول یا سریعا محلول درآوریم، کاربردهای آنها بهبود خواهد یافت.
جدول 3
جایگزینها و سینرژیستهای هیدروکلوئیدهای متداول
هیدروکلوئیدها
جایگزینها
سینرژیستها
آگار
ژلان/ آلژینات/ کردلان/ ژلاتین
شناخته نشده
آلژین (آلژینات سدیم)
کاراگینانها/ ژلاتین/ ژلان/ آگار/ زانتان/ فورسلاران
یون دو ظرفیتی/ پکتین
کاراگینان
ژلاتین، ژلان، آگار، آلژینات، زانتان، فورسلاران
کازئین/ کیتوزان/ صمغ لوبیای لوکاست
کیتوزان
پکتین/ زانتان/ صمغ لوبیای لوکاست/ صمغ گوآر/ نشاستهها
زانتان
دکستران
صمغ عربی/ زانتان
شناخته نشده
فورسلاران (صمغ دانمارکی)
کاپاکاراگینان/ ژلاتین/ ژلان/ آگار/ آلژینات/ زانتان
کازئین/ کلسیم/ کیتوزان/ صمغ لوبیای لوکاست
ژلان (Gelrite)
ژلاتین/ آگار/ آلژینات/ کردلان/ کاراگینان
ژلاتین/ صمغ عربی
صمغ عربی
صمغ کارایا/ صمغ گاتی/ صمغ کتیرا/ مالتودکسترینها/ متیل سلولز/ پروتئینهای شیر
شناخته نشده
صمغ گاتی (صمغ هندی)
صمغ عربی/ صمغ کارایا/ صمغ کتیرا/ مالتودکسترینها/ متیل سلولز/ پروتئینهای شیر
شناخته نشده
صمغ گوآر
صمغ لوبیای لوکاست/ صمغ تارا/ آگار/ کاراگینانها/ دکسترانها/ نشاستهها/ زانتان/ ژلاتین/ آلژینات
زانتان/ آگار/ کاراگینان/ پلیمر آنیونی
صمغ کارایا
صمغ گاتی/ صمغ کتیرا
شناخته نشده
میکروکریستالین سلولز
محصولات هیدرولیز نشاسته/ زانتان/ پلیدکستروز
شناخته نشده
پکتین
آلژیناتها/ کاراگینانها/ کیتوزان/ زانتان/ فورسلاران
پروتئینها/ یونهای چند ظرفیتی
معرفی محصولات هیدروکلوئیدی جدید که قابل دسترس برای بازار باشد، دیگر هدف متمرکز صنعت هیدروکلوئید است. محصولات جدید با استفاده از ترکیبهای سینرژیستی هیدروکلوئیدها (جدول 3) و بهرهبرداری از هیدروکلوئیدهای طبیعیِ کمتر شناخته شده بهدست میآید. یکی از هیدروکلوئیدهایی که بهطور گسترده مورد تحقیق قرار گرفته و برهمکنش سینرژیستی نشان میدهد، گالاکتومانان است. گالاکتومانانها بهخاطر ویژگیهای ساختاری خاص خود، با کاپا کاراگینان و صمغ زانتان که دارای زنجیرههای پیکری سفتی هستند سینرژی نشان میدهد (Cui et al., 2006). در عملیات فرآیند مواد غذایی، استفاده از ترکیبات نشاسته- هیدروکلوئید امری شایع و گسترده است. نشاستههای فراوانی بهطور تجاری و اساسی از ذرت و همچنین کاساوا و تا حد کمتر، از گندم و سیبزمینی بهدست میآید. این نشاستههای طبیعی ویژگیهای ایدهآلی را برای آمادهسازی محصولات غذایی دارا نیستند. کاستیهای نشاستههای طبیعی را میتوان با افزودن هیدروکلوئید مناسب، که سبب بهبود تحمل نشاستهها به شرایط فرآیند (گرما، برش، و زیست محیط اسیدی) میگردد، برطرف نمود. استفاده از ترکیبات نشاسته- هیدروکلوئید همچنین بافت/ رئولوژی محصولات تهیه شده از نشاسته های طبیعی را بهبود بخشیده (BeMiller, 2011)، و برای بعضی از محصولاتِ دارای گواهینامه حلال (اجتناب از کاربرد نشاسته تعدیل شده) یک "برچسب پاک" فراهم مینماید. قابل توجه است که نشاستههای تعدیل شده اغلب پرهزینه بوده و باید از مقررات ایمنی مواد غذایی تبعیت نمایند، ولو آنکه ویژگیهای عالی داشته باشند (Serpa Neto et al., 2014). بهرغم مصرف جهانی صمغ گوآر در صنایع غذایی، کمبودهای عرضه مکرر و هزینه بالای این ماده که ناشی از نوسان در تولید محصول گیاه گوآر بوده، سبب گردیده تا تولیدکنندگان در جستجوی منابع جایگزین و پایدار برای این صمغ باشند (Mathur & Mathur, 2005). در سال 2012 خطر جدی وجود داشت، مبنی بر اینکه صمغ گوآر احتمالا برای کل صنایع غذایی با توجه به اثرات منفیِ شکست هیدرولیک در دسترس نباشد (http://www.ticgums.com/news-winter-2012/andonguar-shortage.html). شرکت "TIC Gums" سیستمهایی را برای شبیهسازی عملکرد گوآر فرموله نمود و جایگزینها و حجمدهندههای صمغ گوآر با برندهای Ticaloid(r) GE 306 (نوشیدنیهای فوری)، Ticaloid(r) GR 5420 (نان، میکس کیک، نان شیرینیهای بیگل) و Ticaloid(r) LITE Powder (نان، میکس کیک، نان شیرینیهای بیگل) را عرضه نمودند. محصولات Ticaloid(r) با استفاده از صمغهای گوناگون، فرموله شده تا از ویژگیهای کاری هر هیدروکلوئید واحد و همچنین سینرژیهای ایجاد شده بههنگام ترکیب مواد بهره گرفته شود (http://www.ticgums.com/products. html?page=shop.browse&category_id=24).
بههر حال، چنین برهمکنشهای سینرژیستی در هیدروکلوئیدهای متعدد، بهطور گسترده در منابع علمی مطالعه نشده است. بنابراین، پژوهشگران بایستی تلاشهای بیشتری را برای بررسی این زمینه بهمنظور توسعه بازار هیدروکلوئیدها صورت دهند. پژوهشگر مواد غذایی معمولا با چالش در اصلاح فرمولاسیونِ محصولات غذایی مواجه است. هدف ممکن است بهبود مزه، بافت یا ظاهر ماده غذایی، برای دستیابی به محصولی با وجهه سالمتر یا ماندگاری طولانیتر، یا ممکن است کاهش هزینه تولید با ترکیب نمودن یک ماده سازنده ارزانتر، یا افزایش بهرهوریِ تولید با وارد کردن یک تکنولوژیِ فرآیند جدید باشد. در مورد هیدروکلوئیدهای غذایی، دانشمندان از مفاهیم بنیادیِ شیمی فیزیک، علوم ماکرومولکولی و رئولوژی برای درک این موضوع که چگونه خواص سیستمهای غذایی از جمله دیسپرسیونها، امولسیونها، کفها و ژلها با برهمکنشهای بین هیدروکلوئیدهای سازنده و دیگر مواد تشکیل دهنده مانند چربیها و پروتئینها مرتبط هستند، بهره گرفتهاند. آنها همچنین رفتار مواد غذایی را در دهان مورد مطالعه قرار داده و بررسی میکنند که چطور هیدروکلوئیدها با تریبولوژی (دانش بررسی برهم کنش سطح و حرکت) بر ادراک حسی اثر میگذارند.
در آغاز قرن گذشته، مواد غذایی کارا و سالم یک فرصت امیدوارکننده برای مقابله با چالشهای جدیدِ پیشرویِ غذاهای صنعتی بودند، اما امروزه هنوز هم یک چالش نخستِ مورد بحث توسط دانشمندان مواد غذایی است. همانطور که در پروژه FUFOSE (دانش غذاهای کارا در اروپا) مشخص شده، اهداف اصلی در توسعه مواد غذایی کارا شامل: حفاظت در برابر گونههای فعال اکسیداتیو؛ عملکردهای مناسب قلبی- عروقی؛ فیزیولوژی و کارکردهای صحیح دستگاه گوارش و غیره هستند (Roberfroid, 2005). همگی این اهداف قویا مرتبط با هیدروکلوئیدها بوده، زیرا آنها نقش ویژهای در سلامت انسان دارند، همچنانکه در بخش 4 به تفصیل شرح داده شد. بنابراین، توسعه مواد غذایی کارا بهشدت وابسته به پیشرفت هیدروکلوئیدها در دهههای آتی است.
تمایل به مواد غذایی شخصیسازی شده، در خط مقدم تحقیقات غذایی قرار دارد. توسعه تکنولوژیهای جدید مانند میکروسکوپ نیروی اتمی و شبیهسازی اجزای محدود سبب گسترش مرزهای درک ما از سیستمهای غذایی پیچیده مانند سیستم چندفازیِ حاوی مواد سازنده کارا در مقیاس نانو یا سطح مزوسکوپی گردیده است (Campos et al., 2012; Mamlouk & Guessasma, 2013; Picas, Milhiet, & Hernández-Borrell, 2012). بهطور خیلی آهسته و تدریجی، این جریان پیشرونده خود را در سنگر علم هیدروکلوئید محسوس و آشکار ساخت. پیشرفتها در زمینه هیدروکلوئیدها قابلیت طراحی هدفمندِ مواد غذایی کارا را، که با آگاهی از نقشهای مغذی هیدروکلوئیدها فرموله و تجویز شده، بهدست داده است. دانشمندان هیدروکلوئید با بزرگترین چالش حرفه خود یعنی طراحی ساختارهای جدید در مقیاس نانو برای تحویل اجزای فعال فیزیولوژیکی از جمله هیدروکلوئیدهایِ دارای مضافا اثرات سلامتیبخش خاص در فراسوی آنچه که از مصرف مواد مغذیِ موجود در یک رژیم غذایی نرمال انتظار میرود، روبرو هستند.
نهایتا مورد آخر که البته کم اهمیت هم نیست، اینکه مصرف کنندگان بهطور فزایندهای درباره افزودنیهای غذایی محتاط و هوشیار شدهاند، اما زمانی که به افزودنیها میاندیشند، چیزی از هیدروکلوئیدهای غذایی به ذهن آنها متبادر نمیشود. برداشتهای مصرف کننده و اقدامات حاصله، آینده تجاری هر نوع ماده سازنده غذایی را تعیین میکند (Varela & Fiszman, 2013). لذا، محققان حوزه هیدروکلوئیدهای غذایی بایستی بهخاطر توسعه هیدروکلوئیدها در آینده تا آنجا که ممکن است به تبلیغات هیدروکلوئیدها بپردازند.
منابع
3