تارا فایل

تفسیر یکی از غزلیات مولانا



مقدمه
مولوی در فضای مابین رباب و دوستدارانش و ذوایای پهناور زیبائی الهی که در خود پرورده بود, مست میشد و در ان حال شوریدگی هارمونیها و تناسبات زیبای جهان در برش میگرفت به شکلی که واژه ها از او یاری میجستند تا در حیات غزلی که میافریند جاری شوند.
بهتر است برای کشف مفاهیم او ما نیز همانند او مست شویم و در هوای سوررئالیسم نفس بکشیم تا نبض سبز شعف او را در مرزهای تنیده شده به خود گم نکنیم.
در توصیف حرارت مستی او همین بس که میگوید:( خون چو میجوشد منش از شعر رنگی میزنم) و در جای دیگر:( تو مپندار که من شعر بخود میگویم تا که بیدارم و هوشیار یکی دم نزنم(
ممکن است در تعابیر مرزهای عاشق و معشوقی گم شود دوستان مکدر نشوند که رسم عاشقی قانون گریز است و قانون از ان بندگان خوب خداست نه عشاق شوریده.

تلخی نکند شیرین ذقنم خالی نکند از می دهنم
مولوی رسم حال خود با خدای را در این غزل چنین اغاز میکند که او اوقات تلخی نمیکند چرا که او شیرین چانه اوست
ذقن به معنی چانه است صفتی برای توصیف معشوق در ان زمان و می را که مظهر شادی خدای است از کام وجوداو که سمبولش دهن است خالی نمکند

عریان کندم هر صحبدمی گوید که بیا من جامعه کنم
در گذشته جامعه کن دزدانی بودنند که در صبح زود لباس مردم را از تن میکندند و از ان جای که صبح زمان مناجات با اوست خدای به جامعه کنی تشبیه شده است که لباس بدسگالی و تن مادی را از روح جدا میکند که دعوت به نور کرده باشد

در خانه جهد مهلت ندهد او بس نکند پس من چه کنم
جهد به معنی کوشش است و خانه جهد شاید همان خانه دل ماست و خدای ما را انچنان تنگ در اغوش گرفته که رسم معشوقی را تمام کرده است و گویی ما را معشوقه خود کرده و فرصت عاشقی را به ما نمیدهد که مولوی میگوید:( پس من چه کنم(

از ساغر او گیج است سرم از دیدن او جان است تنم
ساغر به معنی پیاله می خواریست که اشاره به طی وسعت بی دامنه او دارد که ادمی دچار حیرت شده و مانند می خواره ای که سرش گنگ و گیج است دچار بهت میشود که با دیدن او همانند تنی بیروح گیج به ناگاه روح مییابد و نشاط

تنگ است برو هر هفت فلک چون میدود او در پیرهنم
انگار که وسعت هفت اسمان افریده اش باز بر خدای کوچک و تنگ میاید که در تن مادی ما از روح خود دمیده و شکوه عشق را در گوشهایمان می سراید. نمیدانم که کجا خوانده بودم که عرش الهی در قلب عاشقی میگنجد, شاید از این روست که در پیرهن ادمی میدود.

از شیره او من شیر دلم در عربده اش شیرین سخنم
شیره به معنی اب انگور و شراب است که وقتی ادمی از باده نور مینوشد در وجودش شجاعت احساس کرده شیر دل میشود و پس از ان در فضای بد مستی کلام شیرین میراند
میگفت:( که تو در چنگ منی من ساختمت, چونت نزنم) خدای میگوید که تو در مشت منی و افریده من چرا ننوازمت

من چنگ توم, بر هر رگ من تو زخمه زنی من تن تننم
مولوی ادمی را به چنگ که از الات موسیقی است تشبیه کرده و به خدای میگوید من ساز توام و تمامی رگهای تن من سیمها و پرده های این ساز و خدای که بر او مضراب میزند و تن تننم از افاعیل موسیقی است و یا شاید نام دستگاهی در زمان مولانا باشد

حاصل تو زمن دل برنکنی دل نیست مرا, من خود چه کنم
و خلاصه انکه خدای ادمی را رها نمیکند که مولوی اشاره به ان دارد که خدایا از من دل به دست نمیاوری چرا که من عاشقم و حال خود بی دل چه کنم؟

1


تعداد صفحات : 3 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود