چگونگی اداره قلمرو هخامنشیان
حکومت کوروش دارای دو هدف مهم بود: در غرب، تصرّف آسیای صغیر و ساحل بحر العلوم و از سوی شرق، امنیّت.[4] این اهداف تقریباً مورد قبول تمامی پادشاهان امپراتوری هخامنشیان بود و تاثیرات فراوانی بر شکل و نوع حکومت آنان گذاشته شده بود.
با وجود گستردگی قلمروی هخامنشیان، چه عاملی باعث تداوم حکومت هخامنشیان بر ملل زیرسلطه یشان شده بود؟ درامپراتوری هخامنشیان به ملل مختلف زیر سلطه، استقلال داخلی نسبتاً وسیعی داده شده بود. این امر موجب می شد تا با حفظ فرهنگ های ملل تحت سلطه، نوع جدیدی از حکومتی پایدارتشکیل شود:"شاهنشاهی هخامنشی دولتی بود امپراتوری به مفهوم جدید آن…مرکّب از دولت های گوناگون، اما هر کدام از آنها فردیّت خود را از نظر بنیادهای سیاسی و سنن و نوامیس خویش محفوظ داشتند…وهر یک شخصیت حاصل خود را نگه داشتند…و آن ترکیبی بود از اقوام مختلف که همگی آزاد می زیستند."
قلمروی امپراطوری
شناخت چگونگی حکومت بر ملل گوناگون ساکن در قلمروی هخامنشیان و محدوده ی قلمروی این امپراطوری می تواند به شناخت بیشتر روش حکومتی هخامنشیان و تاثیر آن در ثبات حکومت آنان منجرشود.
قلمروی هخامنشیان بسیار پهناوربود، "به طوری که از دره ی سند در هندوستان تا رود نیل در مصر و ناحیه ی بن غازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در برمی گرفت(تصویر1)."[6] در این قلمرو، اقوام بسیاری با آداب و رسوم گوناگونی زندگی می کردند و فرهنگ قومی خود را پاس می داشتند، از جمله: مادها، خوزی ها، اَرمنی ها، هَراتیان، بابلیان، لودیه ای ها، رَخجی های افغانستان، آشوریان بین النهرین، کاپادوکیه ای ها، مصریان، سُکائیان، ایونیه ای ها، بَلخیان، گنداریان، پارثوی ها، اَسَه گرتیان و سکاهای هوم پرست، هندوان، سکاهای اروپایی، تازیان، زرنگیان، لیبیایی ها و حبشیان.
نظام های اجتماعی و اقتصادی قلمرو دولت هخامنشی گوناگون بودند.در سرزمین های تابعه این دولت استانهای آسیای صغیر ، ایلام ، بابل ، سوریه ، فنقیه و مصر قرار داشتند که سالها پیش از پیدایش امپراطوری پارس سازملنهای حکومتی پیشرفته ای بودند.به موازات اشغال این کشورهای از لحاظ اقتصادی پیشرفته ، پارسها سرزمین های برخی از ملل عقب افتاده از قبیل عشایر کوچ نشین عرب ،اسکیف ها و قبائل دیگر را که در مرحله از هم پاشیدگی نظام قبیله ای بودند، تسخیر کردند. بنابراین پارسها برای سازمان دادن یک سیستم مدیریت ثابت در کشورهای تابعه با دشواری های بسیاری روبرو بودند.اما ضمن مقایسه با دولت های پیشین مصر، آشور و بابل ، شاهنشاهان هخامنشی در سازمان دادن اداره کشورهای تابعه ، به کامیابی های چشم گیری دست یافتند ، تلاش اینان آن بود که شرایط مساعدی برای پیشرفت اقتصادی کشورهای زیر فرمانشان فراهم آورند.کورش و کامبیز به روش های اداره داخلی کشورهای بابل ، مصر ، آسیای صغیر و دیگران دست نزدند ، و اجازه دادند با شیوه های پیشین خود شان را اداره کنند ، و به عبارت دیگر نوعی خودمختاری به آنها دادند.اما قیامهای سالهای 522-521 ق.م دولت هخامنشی را به ناپایداری تهدید کرد.
داریوش یکم کوشید تا از گرایش های جدائی خواهانه ملت های تابعه پیش گیری کند ، بنابراین به اصلاحات اداری – مالی بنیادی دامنه داری دست زد، سازمانهائی که داریوش به منظور انجام این اصلاحات پدید آورد به گونه ای بودند که از سیستم اداری پایداری و درستی برخوردار می شد و می توانست روی تمام کشورهای تابعه نظارت مستقیم داشته باشد ، ضمنا برای جمع آوری مالیات و سازمانهای لشکری ضوابط دقیق و حساب شده ای را مقرر داشت.امجام این اصلاحات چند سال طول کشید.اما از 518 ق.م تغییر سازمان و هماهنگ کردن سیستم اداری استانهای کشور آغاز گردید. داریوش اول سرتاسر کشور پهناور هخامنشی را از لحاظ اداری – مالی به چند قسمت تقسیم کرد و نام هر یک از قسمتها را ساتراپ گذاشت.داریوش ضمن انجام اصلاحات اداری کشوری بیشتر استانداران را طبق معمول از میان اشراف پارسی برگزید.اما پس از مرگ داریوش یکم اصول تفکیک وظایف فرماندهان لشکری و روسای کشوری به گونه جدی رعایت نشد.
پس از اصلاحات داریوش پارسها به عنوان قضائی در دستگاههای دولتی استانها یا کشورهای غیر پارسی نفوذ کردند.در دوره سلطنت داریوش یکم کارهای ثمربخشی در زمینه تنظیم قوانین مربوط به ملت های مغلوب انجام گرفت. در زمان سلطنت داریوش یکم دگرگونی راه حل های مسائل اقتصادی و دولتی باعث یکرشته تغییرات در زمینه حقوق خصوصی گردید. علاوه بر این اجرای قوانین در کشورهای گوناگون ، هم آهنگ با سیاست شاه ، بایستی یک نواخت می شد، بنابراین ایجاب می کرد تا قوانین تازه ای تنظیم گردد که در عین حال با اراده خدای بزرگ یعنی اهورامزدا سازگار باشد.در زمان داریوش یکم ضمن قانونگذاری ، یک رشته تغییرات اساسی در نظام مالکیت پدید آمد که نتیجه آن اصلاحات تازه ای در زندگی مردم پدید آورد.قسمتی از آن مربوط به تصاحب بهترین زمین های بارور ساکنان کشورهای مغلوب به سود شاه و خانواده سلطنتی بود.هخامنشیان این زمین ها را به املاک پهناور تقسیم و به گونه موروثی ، با اختیارات تام به اعضای خاندان سلطنتی ، اشراف پارسی و بلند پایگان واگذار کردند.مالکان این املاک از پرداخت مالات به دولت معاف بودند.
پارس ها به عنوان یک ملت غالب از پرداخت مالیات نقدی معاف بودند ، اما ظاهرا مالیات جنسی به دولت تحویل میدادند.ملت های پارسی از جمله مناطق خود مختار (مثلا فنیقی و غیره )سالیانه روی همرفته با دشواری در حدود 7740 تالانت بابلی نقره می پرداختند.قسمت عمده این مبلغ به وسیله مردمی که از لحاظ اقتصادی پیشرفته تر بودند ،پرداخت می شد:آسیای صغیر ،بابل ، سوریه ، فنیقیه ،مصر.روش پیشکش هم در کنار مالیاتن نقدی اجرا می شد ،اما پیشکش دادن یک عمل اخلاقی و داوطلبانه نبود.اندازه پیشکش هم مشخص میشد و بر خلاف مالیات ،جنسی پرداخت می گردید.بیشتر ،آنچه که از سوی دولت دریافت می گردید به شکل مالیات بود.
اما پیشکش هارا اغلب مردمیکه در مرزهای امپراطوری از قبیل (حبشه و عربستان)زندگی می کردند برای شاهنشاه می آوردند.کشورهائیکه در سرزمین شان معدن نقره وجود نداشت ،مالیات نقدی را از راه فروش محصولات کشاورزی و تبدیل آنها به نقره می پرداختند این عمل به پیشرفت روابط کالائی – پولی جامعه کمک می کرد.میزان مالیات بندی زمان داریوش اول ،با وجود دگرگونی مهمی که در وضع اقتصادی کشورهای تابع پارسها پدید آمده بود،تا پایان حکومت هخامنشیان ثابت ماند.اضافه بر پرداخت مالیات،مردم کشورهای تابع ناگزیر بودند هزینه سنگین حقوق استانداران و درباریان و مامورانی را که در ساتراپ خدمت می کردند،بپردازند. به طور کلی مالیات دهندگان که به پرداخت مالیات نقدی توانا نبودند ناگزیر قسمتی از اموال غیر منقول یا اعضای خانواده خود را پیش ماموران وصول یا عوامل آنها گرو می گذاشتند و ماموران به ازا آن ، پول نقد به خزانه دولت تحویل می دادند.
اسنادی که از بابل به دست آمده گویای آن است که بسیاری از ساکنان این ساتراپ ها ،مزارع و باغهای خود را به منظور به دست آوردن پول نقره و پرداخت مالیات به خزانه شاهنشاه به گرو می گذاشتند. بیشتر اوقات اینان در وضعی نبودند که بتوانند املاکشان را از گرو در آورند و اینگونه رفته رفته بی زمین ماندند و ناچار به عنوان کارگر روزمزد کار میکردند و گاه اتفاق می افتاد که به ازای وامهای خود کودکانشان را به نام برده به ولم خواهی می فروختند.به موجب اسنادی که از منابع مصری به دست آمده،در زمان تسلط پارسیان مالیات ساکنان آن اندازه سنگین بود که زمین داران کوچک ناگزیر به شهرها می گریختند،اما ماموران آنها را دستگیرمیگرداندند.
در امپراطوری هخامنشیان شکل ضرب سکه به قرار زیر بود:
1- سکه شاهی
2- سکه هائیکه در ساتراپ ها ضرب می شد
3- سکه هائیکه در استانها ضرب می شد و تصویر شاه روی آن بود
4- سکه های محلی ایکه در کشورهای مغلوب ضرب می شد و رواج داشت.
پس از سال 517 ق.م داریوش یکم در سرتاسر امپراطوری هخامنشی واحد پولی ثابتی را رایج کرد.این واحد پولی بر مبنای سیستم پولی هخامنشیان برگزیده شد و شامل قطعه ای طلای مسکوک به وزن 8/4 گرم بود، و این معیار طی چندین سده پایه رواج پولهای طلا در بازرگانی جهان به شمار می رفت.
رایج ترین وسیله مبادله سکه نقره ای به وزن 6/5 گرم و معادل 20/1 پول طلا بود،این سکه بیشتر در ساتراپ ها ی آسیای صغیر ضرب می شد.روی سکه ها ی طلا و نقره تصویر ،شاهنشاه پارس نقش شده بود.مقداری پول نقره و مسی کشورهای تابعه پارس در محل وشهرهای یونانی آسیای صغیر ضرب می شد.و برای پرداخت به مزدوران ، گاهگاهی در شهرهای فنیقی هم پولهای محلی و شاهی را سکه می زدند.
استفاده از پول مسکوک معمولا در کشورهائیکه از کنارهای دریای مدیترانه دور بودند،رواج چندانی نداشت.اگر چه در سده پنجم ق.م بازرگانان چند ملت (مثلا فنقی ها)،به میزان زیادی در کشورهای خودشان و کشورهای بیگانه برای مبادله بازرگانی پول مسکوک به کار می بردند،در بابل ضمن مبادله ، به جای پول مسکوک تکه های نقره را به شکل شمش یا میله یا مفتول و غیره خرج می کردند. شمش ها دارای عیار متفاوتی بودند(معمولا 8/1)و روی آنها مهری می زدند که گویای عیارشان بود و هنگام مبادله آنها را وزن می کردند.همان زمان که مسکوک به بابل وارد شد و به کار رفت این فلزات را هم در کنار آن ضمن آنکه وزن می کردند به جای مسکوک به کار می بردند.در میان اینها طلا فقط به عنوان کالا، نه به جای وسیله مبادله پولی ،معامله می شد.
به عبارت دیگر پول مسکوک در زمان هخامنشیان در بابل رواج چندانی نداشت و فقط از آنها برای بازرگانی با شهرهای یونانی استفاده می کردند.آن زمان در مصر هم تقریبا چنین وضعی حکم فرما بود،آنجا هم برای معامله و مبادله از روش وزن کردن فلز استفاده می کردند.حتی در خود پارس کارگران مصری املاک شاهی نقره غیر مسکوک به جای مزد می گرفتند.
سیکل و کارشا که در اسناد پارسی یاد شده ، واحد وزن بودند و حتی روی این فلزات مهر پولی نخورده بود.پارسها پول مسکوک را به منظور مبادله در کشورهای باختری امپراطوری و یا برای پرداخت مزد به مزدوران وابسته به دولت شاهنشاهی ، به کار می بردند. در کشورهائیکه مبادلات به وسیله نقره غیر مسکوک انجام می گرفت، ظاهرا برخی از شخصیت ها حق آن را داشتند تا شمش نقره بسازند و آن را با شکل معینی عرضه کنند.معبدها و کاخ ها در بابل ،مصر و کشورهائ دیگر روش های مشخصی را به منظور پرداخت مقدار زیاد مالیات ها و پیشکشی ها به دولت مرکزی ارائه می دادند و این روشها مورد تائید مقامهای اداری هخامنشیان قرار می گرفت.معمولا پرداخت مالیات بوسیله نقره هایی انجام می شد که دارای کیفیت چندان خوبی نبودند.برای رفع این نقیصه ،نقره ها به کارگاههای معابد و دولت فرستاده می شدند ،دوباره ذوب و تصفیه می گردیدند،از لحاظ کیفیت دارای عیار استاندارد می شدند و سپس به خزانه تحویل می گردیدند. نسبت بهای طلا و نقره با وزن مساوی در دولت هخامنشی، یک به 3/1 13 بود.
فلزهای گرانبهایی که متعلق به خزانه دولت بودند فقط به صلاحدید شاهنشاه سکه می خوردند و تبدیل به مسکوک می شدند، بیشتر این فلزات سکه نخورده به صورت شمش در خزانه انبار می شدند.مثلا زمانیکه اسکندر مقدونی هخامنشیان را شکست داد و شوش را گرفت، در خزانه شاهی 40 هزار تالانت (یک تالانت = 30 کیلوگرم ) شمش و فقط نه هزار تالانت مسکوک به دست آمد.مقدار طلا و نقره ای که در خزانه های دولت هخامنشی در شوش ، پرسپولیس ، بابل و شهرهای دیگر ، هنگام پایان حکومت پارسها ، به دست آمد، رویهم رفته بیشتر از 630 ، 235 تالانت بود. بنابراین ، پولهائیکه به عنوان مالیات دولتی طی ده ها سال در خزانه شاهان اندوخته شده بود، از گردش خارج شد،فقط مبلغ ناچیزی از این پولها ، به عنوان هزینه حقوق مزدوران و نگاهداری کاخها و دستگاه اداری به مردم برگردانده می شد. به همین انگیزه پول مسکوک و حتی شمش ها فلزات قیمتی برای انجام مبادله و بازرگانی به اندازه کافی جریان نداشت، این چگونگی زیان قابل توجهی به پیشرفت روابط بازرگانی-پولی وارد آورد و بنابراین ناگزیر قسمتی از معاملات در سطح مبادله کالائی انجام میگرفت.
در قلمرو هخامنشیان راههای کاروان رو مهمی که استانها و شهرهای دور افتاده را به هم وصل می کردند کشیده شدند،طول این راهها از صد کیلوتر تجاوز می کرد.یکی از این راهها از لیدی آغاز و پس از گذشتن از آسیای صغیر تا بابل ادامه داشت.راه دیگری از بابل به شوش به پرسپولیس و پاسارگارد منتهی می شد.راه کاروان روی که از بابل ، اکباتان به باختر تا مرزهای هندوستان کشیده می شد دارای اهمیت فراوان بود.منطقه دریای اژه از راه قفقاز و خلیج ایسن تا سینوب به آسیای صغیر منتهی می شد. پس از سال 518ق.م داریوش یکم فرمان داد که کانال نیل-سوئد را نوسازی کنند،این کانال تا پایان اشغال مصر به وسیله پارسی ها قابل بهره برداری بود،اما بعدها از کار افتاد و کشتی رانی در آن غیر ممکن گردید.این کانال ، مصر را از راه دریای سرخ به پارس وصل میکرد.اینگونه در هندوستان هم راههایی کشیده شدند.
شرایط طبیعی گوناگون قلمرو هخامنشیان ، عامل موثری در پیشرفت روابط بازرگانی منطقه به شمار میرفت.
بابلیها سخت به کار بازرگانی با مصر ، سوریه ، ایلام و آسیای صغیر سرگرم شدند، بازرگانان بابل از این کشورها آهن ،مس ، قلع ، چوب ساختمانی ، سنگ های نیمه گرانبها ، کوارتز برای شستن و سفید کردن پشم و لباس و برای تولید شیشه و منظورهای دیگر می خریدند.مصر به شهرهای یونانی غله و کتان می فروخت و از آنها شراب و روغن زیتون می خرید.علاوه بر این مصر طلا و عاج ، لبنان و عمان چوب های صنعتی و مرمر و سنگ سیاه تولید می کردند.از آناطولی – نقره ، از قبرس – مس و از مناطق علیای دجله – مس و سنگ آهک به دست می آمد.از هندوستان – طلا ، عاج و چوبهای معطر ، از دراوی – طلا ، از سغدیان – لاجورد ، از خوارزم – فیروزه صادر می شد. از باختر که جزو قلمرو هخامنشیان بود طلای سیبری صادر می شد.
از مناطق قاره ای یونان یعنی کشورهای خاوری آن فراورده های سفالی صادر می گرید تهیه کننده گندم علاوه بر مصر، بابل هم بود.موجودیت دولت های هخامنشی تا اندازه زیادی به کمیت و کیفیت ارتش آن دولت بستگی داشت.کلیه نیروهای مسلح به واحدهای بزرگ جنگی تقسیم می شدند که شماره این واحدها متغیر بودند(مثلا در زمان کزرسس 7واحد و در زمان آرتا کزرسس دوم 4واحد بودند.).هسته این ارتش پارس ها و مادها بودند جوانان و مردان بالغ پارسی بیشترشان به کار لشکری سرگرم می شدند.اینان گویا خدمت لشکری را از 20 سالگی آغاز می کردند.عشایر سکزی تا اندازه ای نیروی مهمی برای هخامنشیان به شمار می آمدند چون اینان طبعا به زندگی جنگی خو گرفته و سواران کماندار آزموده ای بودند.
پست های مهم در پادگانها و پایگاههای استراتژیک و دژها و غیره معمولا به دست پارسیان بود.
ارتش شامل سواره و پیاده بود.فرماندهان سواران معمولا اشراف و فرماندهان پیادگان ، مالکان بودند.همکاری سواران و کمانداران باعث پیروزی بیشتر از نبردهای پارسها بود.در آغاز سده پنجم ق.م پیاده نظام پارس را رفته رفته مزدوران یونانی تشکیل می دادند،اینها که از لحاظ تکنیک نبرد آزموده تر بودند نقش مهمی رادر جنگها ایفا می کردند.استخوان بندی ارتش را ده هزار تن جنگجوی "جاویدان " تشکیل می داد.هزار تن از اینها که نیزه دار بودند، به خانواده های اشراف پارسی وابستگی داشتند و نگهبان جان شاه به شمار می آمدند.بقیه یکانهای "جاویدان" از نمایندگان عشایر گوناگون ایرانی و حتی ایلامیها بودند. قسمتی از ارتش برای پیش گیری از شورش مردم مغلوب ، در کشورهای زیر اشغال به عنوان پادگان جای می گزید.سربازان این پادگانها از ملیتهای گوناگون بودند، اما در میانشان از ساکنان آن منطقه وجود نداشت.
در مرزهای حکومت هخامنشی پادگان هائی برقرار گردید و حتی به افراد این پادگانها زمین هایی را واگذار کردند.از اینگونه پادگانها و کلنی نظامی جزیره الفانتین در نیل جالب است.در این پادگان ، پارسها ، مادها ، یونانیان ، خوارزمی ها و غیره سکونت داشتند.اما در قسمت عمده این پادگان مردمی زندگی می کردند کهاز پیش خادمان فراعنه مصر به شمار می آمدند.
ساکنان نظامی الفانتین با خانواده هایشان در آنجا سکونت داشتند.پادگان به یکان هایی جز صدنفری تقسیم می شد، هر یک از این واحدها به نام فرماندهانشان نامیده می شدند.معمولا فرماندهان این یکلنها پارسی یا بابلی بودند.
جایگاه فرمانده این پادگان در سوئن (آسوان امروزی) بود.در این ناحیه حتی ماموران کشوری و اداره های قضائی بخش جنوبی مصر فعالیت داشتند.سربازان مامور پادگان معمولا هرماه جیره جنسی (غله ، گوشت و غیره ) دریافت می کردند.هر سربازی که بازنشسته می شد از راه کشت و زرع در تکه زمینی که به او واگذار شده بود، گذران می کرد او از پرداخت مالیات معاف بود، و بیشتر به کارهای بازرگانی و صنعتی هم می پرداخت.
در آغاز ، واگذاری این زمین ها به سربازان انتزاع ناپذیر بود و بنابراین به مرور زمان این زمین ها از راه فروش یا واگذاری از دست سربازان خارج شد و غالبا مالک این زمینها زنان شدند. مانند الفانتین در فیواخ ، باختر گرموپول و ممفیس هم اینگونه کلنی نظامی ای وجود داشت.بنابراین پادگانها ، پایگاه های استواری ، هنگام خیزش مردم مغلوب ، برای وفاداران دولت هخامنشی به شمار می رفتند.هنگام اردوکشی های جنگی بزرگ (مثلا جنگ گزرسس با یونانیها ) کلیه مردم تابع حکومت هخامنشی اجبارا شماره مشخصی از جوانان خود را برای سربازی به دولت می شناساندند. در زمان داریوش یکم پارسها چیرگی خود را در دریاها هم پابرجا کردند.نبردهای دریائی هخامنشیان با کمک ناوگان مصری ، کشتی فنیقی و قبرسی و ساکنان جزایر دریای اژه و نواحی دریائی دیگر انجام می گرفت.پارسها هم به عنوان ناوی در نیروی ذریائی خدمت می کردند.
ایه و اساس زندگانی اجتماعی آن روز ، کشاورزی بود . دراین دوره ماموران دولتی مخصوصی وجود داشت که ناظر در امور کشاورزی و متصدی وصول مالیاتها بودند .
حمایت ویژه هخامنشیان از گسترش کشاورزی
پادشاهان هخامنشی به کسانی که زمینهای بایر را تبدیل را اراضی زراعتــی یا پرداخت می کردند و به احداث قنوات می پرداختنــد ، پاداش خوبـی مـی دادند .
دامداری و صنایع دستی
دامداری رواج فراوان داشت و اسبهای نسا که در ماد پرورش می یافتند ، شهرت بسزایی داشتند . هر ایالت و شهری به صنعت دستی خود مشهور بود .
بازرگانی و امور مالی
در بابل و بین النهرین بازرگانی رواج فراوان داشت . بانکهایی که برای توسعه تجارت و کشاورزی به مردم وام می دادند ، تشکیل شده بود که معروفترین آنها دو بانک برادران اگیبی و پسران موراشو در بابل بوده است .
امیــران و بزرگان و دستگاههای اداری و مذهبی ، کارگرانی داشتند که آنان را " مانیا " می خواندند . بر اینان که بردگانی بیش نبودند داغ می نهادند و در امور ساختمانی و کشاورزی و صنعت از وجودشان استفاده می کردند . اینان از اسیران جنگی بشمار می رفتند و آنان را غالباً در روستاها ساکن می دادند .
وضعیت اراضی
قسمت اصلی اراضی کشور باستثنای املاک برده نشین ، به وسیله کشاورزان اداره می شدند . این کشاورزان حق نداشتند آن اراضی را ترک کنند و با همان زمینها به مالک دیگر منتقل می گشتند .
قسمتی از اراضی کشور به معابد اختصاص داشت . در این نقاط کانونهای انبوه بردگان بوجود آمده بود .
طبقات
در روزگار هخامنشی مردم ایران بر پنج طبقه به شرح زیر تقسیم می شدند :
1 – بزرگان .
2 – مغان .
3 – کشاورزان .
4 – بازرگانان و پیشه وران .
5 – بردگان .
از طبقه بزرگان هفت خانواده پارسی در درجه اول بودند ومناصب لشکری و کشوری در دست آنان بود . مغان یا روحانیان از طوایف ششگانه ماد بودند که در دوره هخامنشی نیز اهمیت و اعتباری داشتند و اجرا کننده مراسم مذهبی بشمار می رفتند.
نظام مالی درخشان داریوش
هرودت می نویسد که داریوش مالیات ایران را به نقدی و جنسی تعیین کرد و ایران را به بیست منطقه مالیاتی تقسیم نمود و همراه با هرساتراپ( یا همان استاندار ) یک نفر امین در امور مالی نیز روان داشت .
تمام مالیاتها در خزانه شاهی نگاهداری می شد . طلا و نقره را آب کرده در کوزه های سفالین می ریختند و هر وقت پولی لازم می شد شاه حکم می کرد که قسمتی از شمشها را ببرند و مورد استفاده قرار دهند .
در دوران هخامنشیان اگر چه شاه بسیار محترم و عزیز بود ولی اختیاراتش محدود بود. و بهیچوجه قدرت فراعنه و دیکتاتوری آشوری و رومی نمیرسید.
هرودت مینویسد در ایران شاهان و حکمرانان بهیچوجه در کار خود آزاد نیستند و نظریات و خیالات خود را در مجلس ملی پیشنهاد می کنند تا پس از صلاحدید و تصویب نمایندگان بموقع اجرا گذاشته شود.
دینشاه ایرانی نیز در این باره می نویسد:"در عهد هخامنشیان دربار سلطنتی، مجلس سنا از اشراف و روسای قبائل تشکیل میداد و پادشاه در مواقع دشواری راجب بامور مهم سیاسی با آنها مشورت می کرد و رای قطعی از مجلس مزبور صادر می شد.
از آنجا که در کتب مقدس ایران مخصوصا" اوستا از شاهان دعوت شده به عدل و انصاف فرمانروایی کنند اغلب شاهان هخامنشی می کوشیدند عادل باشند و حقوق مردم را مراعات نمایند.
دربین شاهان روش حکومت کورش کمبوجیه وداریوش اول مخصوصا" قابل توجه است حکومت این دو مرد بزرگ که نام شاهنشاه واقعا" برای آنها برازنده بود دارای چنان سازمان منظمی بود که با مطالعه تشکیلات حکومتی آنها به یاد سمفونیهای بزرگ بتهوون می افتد. داریوش و کورش با رفتار ملایم و حسن سیاست از تصادمات ملل مختلفه که در زیر سلطه ایران بودند جلوگیری کردند و چنان نظم و امنیتی در سراسر امپراطوری خود حکمفرما ساختند که جانشینان بیعرضه ونالایقشان توانستند سالیان دراز براحتی بر 30ملت مختلف بفرمانروایی پردازند.
ویل دورانت درباره تشکیلات امپراطوری داریوش بزرگ می نویسد:"سازمان اداری کشور را به صورتی درآورد که تا سقوط امپراطوری رم پیوسته بعنوان نمونه عا لی از آن پیروی می کردند با نظم و سامانی که داریوش مقرر داشته بود آسیای غربی به چنان نعمت و آرامش خاطری رسید که تا آن زمان در این ناحیه پرآشوب کسی چنان آسایشی را بخاطر نداشت"هم او درباره ی شاهنشاهی کورش بزرگ عقیده دارد که شاهنشاهی مزبور "نه تنها از بزرگترین سازمانهای سیاسی پیش از دولت رم قدیم بود بلکه یکی از خوش ادوارترین دولتهای همه دورههای تاریخی"نیز بشمار می رفت. هیچ عجیب نیست اگر افلاطون روش حکومت هخامنشیان را ستوده و دمکراسی آشفته و پر هرج ومرج یونان را بباد انتقادگرفته و استبداد پر از نظم و دیسیپلین ایران را بر دمکراسی میهن خود برتری داده است.
هیچ عجب نیست اگر "تورات" نژاد ایرانی را آسمانی بداند و به گوید که این نژاد برای نجات ملتها و گسستن زنجیرهای اسارت و بردگی ما موریت داشته است.
علی زرینه باف در "بسوی ارمانها" می نویسد:"این بزرگترین افتخار برای ماست که در روزگاری که پادشاهان مصر ادعای خدایی می کردند و سلاطین اشور و بابل دربرابر بت ها سر تعظیم فرود می آوردند داریوش بزرگ با آن حشمت در برابر اهورامزداپیشانی بندگی بر زمین می ساید و می گوید:با اراده ی اهورامزدا من شاهم اهورامزدا شاهی رابه من بخشیده است."
شیوه حکومت نزد شهریاران ماد، اگرچه از الگوی حکمرانی بین النهرین اخذ شده اما هنوز از ساخت عشیره ای به کلی جدا نشده بود. به عوض آنها، هخامنشیان کوشیدند به ساختارهای حکومتی آسیای غربی نزدیک تر شوند. این ساختار در آن روزگار، البته برای اقلیم بین النهرین، به خاطر تملک سرزمین های حاصلخیز و منابع آبی، بسیار کارآمد بود، اما برای سرزمین خشک ایران چندان کارایی نداشت. کارآمدی تمرکز مالکیت ها در بین النهرین، به واسطه وجود مراکز آبی یعنی رودخانه های عظیم و آبیاری متمرکز ایجاد شده بود، اما در سرزمین خشک و کم آب ایران، تبدیل مالکیت اشتراکی بر زمین به مالکیت دولتی، نتیجه مطلوبی نداشت و لامحاله به بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می انجامید. این بحران، در درازمدت چند بار شکل علنی به خود گرفت که از جمله آن از شورش های اجتماعی گوماتای مغ در دوران هخامنشیان و مزدک در دوران ساسانیان باید نام برد. این همه موجب می شد نظام سیاسی ایران از نوعی دموکراسی قبیله ای به سمت شکلی از اقتدار سیاسی حرکت کند که به استبداد شرقی متمایل بود. اما جالب آن که هخامنشیان، به خصوص دو سر سلسله مقتدر آن کوروش و داریوش اول- توانسته بودند این شیوه حکومت را با نوع تسامح سیاسی و مدارای مذهبی و فرهنگی بیامیزند.
آن گونه که گیرشمن گفته است. همین سیاست موجب می شد که کشورهای مغلوب در توسعه ثبات و استقرار هخامنشیان نقشی مهم برعهده گیرند.
در واقع همین شکل از اندیشه حکومتی بود که موجب پدیدآمدن ساتراپی ها در قلمرو پهناور هخامنشیان گردید. کوشش براین بود تا ساتراپی ها، که تعداد آنها بالغ بر 20 بود، با خصوصیات قومی و بومی ممالک متبوع انطباق داشته باشند. البته داریوش بر ایالت تابعه یک شهریان یا ساتراپ از نزدیکان یا خاندان خود می گماشت، اما بدنه حکومت را از میان افراد بومی انتخاب می کرد. آن چه در نهاد مدنی هخامنشیان آشکارتر از اسلاف مادی بود، نضج گرفتن نهادهای اقتصادی و پیش آرایش اصناف است. اصنافی که در دوران ساسانی شکل کامل به خود گرفت و مدنیت ایرانی را پی ریخت. فتح بابل دولت هخامنشی را با عامل رونق تجاری در دولتشهرهای بین النهرینی آشنا کرده بود، و از همین رو بازار و بازرگانی، که در دوران ماد نقش چندانی نداشت، در دوران اخیر جایگاه بیشتری را به خود اختصاص داد. به عبارتی شهر نظامی- کشاورزی در سرزمین های میانی امپراتوری داد.
هردوت پارسیان را متشکل از شش طایفه شهری و روستایی، و نیز چهار طایفه چادرنشین دانسته است.
این شهادت هردوت نشان از ساخت اجتماعی دودمان هخامنشی دارد که ساختی متشکل از سازمان شهری و سازمان روستایی و ایلی بود. اما به تدریج گستره جامعه شهری بر دو سازمان دیگر پیشی می گیرد. در این میان تعریف از فضا نیز گسترش می یابد. شهر دیگر درون چارچوب باروها تعریف نمی شود، بلکه معنایی منطقه ای یافته و با مجموع واحدهای تولید زراعی اطراف خود تعریف می گردد. این تعریف شمول گرایانه از شهر تا ادوار اخیر که شهر مجموعه کهندژ، شارستان، ربض و روستاهای نزدیک را نیز دربر می گرفت، صادق است هنگامی که از شهرهای هخامنشی سخن می گوییم، بلافاصله نام دو شهر بیش از دیگران به خاطر می آید: پاسارگاد و پارسه (تخت جمشید) اما این دو شهر، اگرچه بهترین تجلی اندیشه عظمت گرای هخامنشی در باب معماری و شهر هستند. اما به هیچ وجه نهادهای مدنی را در خود نمی نمایانند. این شهرها به طورکلی شهرهای شاهی و تشریفاتی هستند. برای شهر در معنای مدنی آن باید به دنبال نمونه های دیگری گشت. شهرهایی همچون تخت جمشید نمونه تحول یافته و عظیمی از شهر- معبدهای بین النهرینی و زیگورات های مرتفع آن، با نگاهی به شیوه معماری اورارتویی هستند. پاسارگاد و پارسه شهرهایی مدنی نبودند، ظاهراً نهادهای مدنی را در کنار این شهرهیا شاهی باید جست، چنان که نهاد مدنی شهر پارسه در حوزه استخر، در جنب آن شکل گرفت. استخر را پرجمعیت ترین شهر پارس می خواندند
کورش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانه ای که کمابیش بر اساس خواسته های کشورهای وابسته بود، پیروی می کرد. از این سخن او که می گوید: "رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمی تواند از گله اش بیش از آنچه به آنها خدمت می کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همان قدر می تواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می دارد." و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تامین خوشبختی مردم می دانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای دهشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکست خورده ربوده بودند، پس داد. "بر اساس تورات، پنج هزار و چهار سد ظرف طلا و سیم را به بنی اسراییل می بخشد، پرستش گاه های مردم شکست خورده را می سازد و می آراید." و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونه ای بوده که "همه می خواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آنها حکومت نکند." کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهره ای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمی کرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکست خورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیه هایی چند قانع بود.
گسترش کشور و سرزمین
در جنگی که بین کوروش کبیر و کرزوس (همان قارون معروف که دایی مادر کوروش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه درگرفت، کوروش در "کاپادوکیه" به کرزوس پیشنهاد کرد که مطیع پارس شود، کرزوس این پیشنهاد را قبول نکرد و جنگ بین طرفین آغاز گردید. در اولین برخورد، فتح با کرزوس بود، بالاخره در جنگ شدیدی که در محل "پتریوم" پایتخت هیتها اتفاق افتاد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا متحصن شد، کوروش شهر را محاصره کرد و کرزوس را دستگیر کرد، لیدیه تسخیر شد و به عنوان یکی از ایالات ایران به شمار آمد، کروزوس از این پس مشاور ارشد هخامنشیان شد ، پس از تسخیر لیدی کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم به قید و شرط خواست که یونیان رد کردند.در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری تسخیر شدند ، رفتار کوروش با شکست خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت .
کوروش فتح آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه سرحدات شرقی شد، زرنگ و رخج مرو و بلخ یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید درآمدند. کوروش از جیحون عبور کرد و به سیحون که سرحد شمال شرقی کشور تشکیل می داد، رسید و در آنجا شهرهایی مستحکم، به منظور دفاع از حملات قبایل آسیای مرکزی بنا کرد. کوروش در بازگشت از سرحدات شرقی، عملیاتی در طول سرحدهای غربی انجام داد. ضعف بابل، به واسطه بی کفایتی نبونید، سلطان بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه بابل کرد، بابل بدون دفاع سقوط کرد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال سلطنت خود در بابل، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت به وطن و تجدید بنای معبد خود در بیت المقدس انتشار داد ، او سایر بردگان را هم آزاد کرد ، و به نوعی برده داری را از میان برداشت. نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه ای متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم می باشد ، به تفصیل این گونه آمده است : ماد ، خووج (خوزستان) ، پرثوه (پارت) ، هریوا (هرات) ، باختر ، سغد ، خوارزم ، زرنگ ، آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تا قندهار) ، ثته گوش (پنجاب) ، گنداره (گندهارا) (کابل ، پیشاور) ، هندوش (سند) ، سکاهوم ورکه (سکاهای ماورای جیحون) ، سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون) ، بابل، آشور ، عربستان ، مودرایه (مصر) ، ارمینه (ارمن) ، کته په توک (کاپادوکیه ، بخش شرقی آسیای صغیر) ، سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر) ، یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ، سکودر (مقدونیه) ، یئونه تک برا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس) ، پوتیه (سومالی) ، کوشیا (کوش ، حبشه) ، مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ، کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).
20