مقدمه:
حجاب، لباس مشارکت است، لباسی است که خدای متعال از ابتدای بلوغ به تن زن مسلمان کرده، و او را به عنوان عضوی موثر در جامعه عقیدتی اسلام پذیرفته است. این لباس، نشان فعالیتی است که نه تنها اسلام آن را مجاز می داند بلکه بر این فعالیت صحه می گذارد. در طول تاریخ حجاب دچار هجمه های مختلف فرهنگی- نظامی شده است برخی سعی کرده اند که ظاهر آن را حفظ کرده و هدف باطنی آن را خنثی سازند و فرهنگ غنی آن را که همان فرهنگ پویای ولایت است از زن مسلمان دور سازند، برخی به ظاهر حجاب نیز حمله کرده آن را نشانی از وجود ولایت در جامعه تلقی کرده اند، که در صورت وجود ظاهر، باطن آن نیز امکان بازگشت خواهد داشت.
آری این حجاب است، لباس مشارکتی که تمامی ابعاد یک مشارکت رسمی الهی را در بردارد. بسیاری از ساده اندیشان سعی دارند آن را یک لباس مشارکت صرفاً اسمی قلمداد کنند تا از کارکرد آن بکاهند و زن را به پذیرش تحقیرهای تحمیلی شرق و غرب بکشانند.
اما آنچه که مبهم است، این سوال است که چگونه جامعه اسلامی با وجود این نمودهای عینی مقاومت ایثار، باز در پی ابزار دیگری برای مقابله با هجمه های ببیگانه می گردد و از طراحی سیستم تبلیغ آن هراس می کند؟!
ادیان و برنامه ریزی جنسیتی
ادیان بعنوان قویترین منبع فکری که برنامه ریزی جنسیتی را مطرح نموده اند. برای این مهم نیز تدابیری را اندیشیده اند. در دین اسلام ساز اسلام ابتدای اجتماعی شدن زن و شیوه جامعه پذیری او، در دوران بلوغ با طرحی جامع طراحی گشته است، بلوغ، آغاز زمان اجرای حکم حجاب اسلامی برای زن مسلمان است. این حکم به مفهوم صحه نهادن بر شیوه صحیح مشارکت در اجتماع، با تکیه بر لباس مشارکت اسلامی است.
اجتماعی شدن دختر در این سنین، با یادگیر اصولی احکام الله پایه ریزی گردیده است. این امر بهمراه ارائه الگوی شخصیت زنان، فاطمه زهرا (س) به ثبات فرهنگ مشارکت تمسک به الگوی ایده آل اسلامی همچون فاطمه زهرا (علیه سلام) که در سنین کم به حرکت تاریخی ولایی خود دست زد و تاریخ، در مقابل عظمت شخصیت و منزلت او سر تعظیم فرود آورد، با تمسک به لباس مشارکت اسلامی زنان، امنیت فکری و ذهنی را برای دختران مسلمان، بهمراه می آورد که می توانند با قدرت و پایداری، قدم به اجتماع نهاده، اظهار عقیده نموده و در مشارکت، عضوی فعال محسوب گردند.
الف) انواع مشارکت
حیطه مشارکت وسیع است و بنا به توان و سرمایه فکری زن، مشارکت می تواند انواع مختلفی داشته باشد:
1- مشارکت اسمی
گاهی مشارکت در رعایت حجاب، مشارکتی است. در این مشارکت. زن سعی می نماید از مزایای آن برخوردار گشته و با همراهی در گروه به نتایج سودمند مشارکت در سطوح ساده دست یابد.
2- مشارکت رسمی
گاهی مشارکت رسمی است. زیرا فرد با نهادینه کردن اهداف مشارکت، به تعمیق و گستردگی ابعاد آن همت گماشته و بعنوان فردی موثر در تصمیم گیری ها وارد شده و در نهایت با دست یابی به مدیریت بر خود، به مدیریت در گروه می پردازد. گرچه این سیر دارای سلسله مراتب و سطوح مختلف است، اما در ارزشیابی مراتب آن، سن و حتی تحصیلات، نقش چندانی ندارد، زیرا،
"ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا"
" اگر تقوا پیشه کنید، خداوند قدرت تمایز حق از باطل برای شما قرار می دهد"
حجاب لباس تقوا است، عارضه صحیح آن، توسعه تقوای فکری و عملی زن مسلمان است و در صورت تحقق کامل آن، به فرقان که قدرت تمایز حق از باطل است، دست پیدا می کند. و این مرحله در مشارکت، مرحله فرهنگ پذیری است، مرحله ای که مشارکت کننده برای تعمیق اهداف، به سمت علم و تزیکه برای ایفای رسالت خود حرکت کرده و با تمسک به الگوی شخصیت ایده ال خود، مورد تایید قرار گرفته است.
طراحی حجاب در بهترین زمان ممکن، برای شکل گیری شخصیت زن صورت گرفته است، تا زن تعاملی خود را با استفاده از این ابزار تکاملی آغاز نماید، چرا که بدون ججاب، فراغت لازم را برای دستیابی و درک مراتب بالاتر نخواهد یافت و در راه تکامل، از پرتگاههای سقوطی که بر سر راه او قرار می گیرد، نخواهد رهید و محک های شناخت در او ضعیف خواهد گشت.
لذا در آغاز طرح اجتماعی شدن و مشارکت اصولی زن در اجتماع، اجرای این حکم قرار داه شده است.
اگر حقیقتاً بطن و معنای حجاب درک شود، تحولی شگرف در زمینه های شناخت عرصه های تفکر ایجاد خواهد گشت. و در این میان نقش اعتماد آفرینی حجاب برای زن و قدرمند نمودن او برای رفع شبهات تاریخی، مشخص خواهد گردید.
ب) اهداف حجاب بعنوان لباس مشارکت اجتماعی زن مسلمان:
در این بخش، به چند هدف از اهداف حجاب بصورت خلاصه اشاره می شود.
1- اصل برابری و مساوات در مشارکت اجتماعی:
تقسیم متعادل امکانات و ایجاد فضای متوازن برای توسعه و شکوفایی استعدادهای امت، از اصول اساسی و خدشه ناپذیر اهداف الهی است. این توازن و تعادل در برنامه ریزی جنسیتی، زمانی به تحقق خواهد رسید که هم مساوات را میان زن و مرد ( دو جنس متفاوت) و هم بین زنان ( یک جنس) برقرار نمائیم.
-مساوات میان زنان ( یک جنس):
گستره امکانات جهت بهره برداری انسان بدون در نظر گرفتن جنسیت- بر اساس اصل مساوات- از اصول اساسی معنویت است. حذف افکار و تلقینات تحمیلی که خلاقیت ها و رشد را تحت الشعاع قرار داده و معادلات منطقی انسانی را بسوی تبعیض های ناروا می کشاند، از موارد ضروری است. در محیط سالم فعالیت، مشارکت باید بر اساس بکارگیری ابزارهای منطقی انسانی باشد. هرگونه اجحاف جلوه گری جنشی یا جسمی، ریا و مکر، در مخدوش نمودن روابط و مناسبات انسانی تاثیر داشته و حاکمیت قانون را با مکر و حیله بسوی حاکمیت تبعیض می کشاند. در سیستم مشارکت اسلامی، افراد نمی توانند هر وسیله و ابزاری را برای بهره بردن از امکانات بیشتر بکار گیرند و در نتیجه موجب محرومیت صاحبان حق گردند!!
در میان تمامی ابزارهای مشارکت، شاید استفاده از مکر و زیبایی های ظاهری و طنازی رفتار، بیشترین تاثیر را در خارج کردن مبادلات و ارتباطات انسانی از مسیر خود داشته است، زیرا فرد طناز سعی دارد از تمامی سرمایه های جسمی خود بجای خلاقیت و سرمایه فکری استفاده کرده و از ضعف مردان در برابر قدرت طنازی زنان، بهره گیرد تا امکانات و قدرتها را بسوی خود سرازیر نماید.
در سیستم مشارکت اسلامی، ابزار مشارکت، ابزاری منطقی و عقلایی است هر گونه حرکتی که به خارج شدن سیستم عقلانی از ضوابط خود کمک نماید، مطرود است و بعنوان شیوه ای برای حاکمیت تبعیض بجای اجرای عدالت، نه طنازیهای جسمی و رفتاری، لذا تمای افرادی که از این حربه برای سست نمودن تفکر و جلب توجه بسوی خود استفاده می کنند بعنوان استفاده از حرکتی جنون آمیز- در جهت نفی تفکر صحیح- مطرود خواهند گردید.
زنان باید بدانند نظام مشارکت آنان بر اساس رفتار سلیم انسانی و تعقل و تفکر، طراحی شده است و در این روش مهمترین محور: در پایداری، حرکت و باور، خود زنان هستند. این روش، زن را انسانی جنسی نمی بیند. بلکه انسانی متفکر می داند که برای اثر بخشیو کارایی خود در جهت رشد بشریت، گام برداشته و لباس مدیریت بر پایه مشارکت اسلامی را بر تن کرده است.
این تفکر، هر زنی را برای خارج کردن سیستم، از عدالت بسوی تبعیض، با استفاده از جنسیت بعنوان ابزار کار بکار گیرد، مطرود تلقی نموده و با او مبارزه خواهد کرد. بدین سبب زنان با تحقق هدف لباس اسلامی خود- یعنی مشارکت اسلامی – اصل برابری و مساوات زنان را در مشارکت بر اساس ارائه امتیازهای فکری و خلاقیتی در اجتماع به ثبوت می رسانند و هر گونه تحریک تعمدی را در محیط اجتماعی به مثابه تلاش برای بازگرداندن سیستم بسوی تبعیض، تلقی می نمایند.
-مساوات میان زن و مرد ( دو جنس مخالف):
عدالت اسلامی ایجاب می نماید که امکانات برای رشد تمامی افراد بشر، بر اساس استعداد و خلاقیت آنان گسترش یابد و در اختصاص امکانات به افراد، جنسیت بعنوان عامل تعیین کننده مطرح نباشد.
لباس رسمی مشارکت اسلامی، زنان را به سبب حذف جلوه گریهایی که بعنوان امتیازات کاذب محسوب میگردد، در یک سطح قدرتی برابر، در مقابل مردان قرار می دهد و شیوه مشارکت را براساس ارائه امتیازات منطقی بشری، به پیش می راند.
حذف جلوه گیری رفتاری و جسمی زن از زن شخصیتی همچون کارگزار رسمی ( با لباس رسمی) می سازد که این کارگزار دارای آنچنان توان فکری است که نیازی به خدشه دار ساختن روابط در سیستم مشارکت ندارد. و در حقیقت حجاب نه تنها به نیرومند کردن نیروی کار زنان پرداخته بلکه به سبب ایجاد فضای مناسب، به گستردگی مشارکت آنان کمک می نماید.
همچنین حجاب نشان میدهد که رهبر مشارکت اسلامی، در برنامه ریزی خود بر نیروی انسانی و نگاه داشتن این نیرو در فضای سالم فعالیتی، تاکید می کند و تلاش دارد نه تنها هرگونه تبعیضی را از روابط کار محو سازد، بلکه به توسعه و پایداری ارزشهای در بهره وری نیروی انسانی مدد نماید.
در حقیقت زن با برخورداری از این مساوات در مشارکت اسلامی، مسئولیت مضاعفی را بر دوش میکشد، چرا که علاوه بر آنکه خود تلاش میکند، فعالیت مردان را نیز در جهت مثبت تقویت نموده و نیروی آنان را نیز از هرز شدن، دور می سازد.
2- پی آمد های روحی لباس مشارکت اسلامی:
لباس اسلامی مشارکت ( حجاب) از نظر روحی پیامدهای مثبتی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
– مدیریت بر خود
زن با تمرین مشارکت در حریم الهی، به تجربه های سودمندی دست می یابد، زیرا در اسن حریم امن، زمینه بروز و شکوفایی توان خود را می یابد و به سبب در اختیار گرفتن دائمی نفس در جلوگیری از تنوع طلبی و جلوه گری های جسمی و رفتاری. ( این مراقبت برای زن، ملکه می شود) قدرتی را در حاکمیت بر خود می یابد.
اصل این مدیریت بر خود، اساسی ترین و ریشه ای ترین زمینه ها برای تجلی مدیریت بر دیگران است. بررسی توان و سرمایه های درونی و جلوگیری از هرز رفتن آنها یا جلوه گری کاذب آنها، همچنین استفاده از سرمایه های درونی در مسیر منطقی و چارچوب عقلانی و تنظیم رفتار و مناسبات اجتماعی با مردان و زنان بر اساس اصول و معیارهای ارزش های انسانی، رفته رفته به زن در این حریم امن، قدرت و توان مراقبت رفتاری را می دهد که این امر "مدیریت بر خود" یا " کنترل رفتاری" خوانده می شود.
زن مسلمان، انسانی معرفی می شود که از خود شناخت داشته و با شناخت مناسب از محیط، رفتاری متین و مناسب شان و منزلت عظیم خود بروز می دهد، و رفته رفته شیوه مدیریت خودگردانی را از سنین کودکی برای اداره نظام بزرگ خانواده و تربیت کودکان، در مهد عطوفت خود می یابد، زیرا تربیت نیروی انسانی در صورتی امکان پذیر است که مدیریتی توانمند و خودگران، در راس این کانون مقدس به ساماندهی امور بپردازد.
– باز خورد عمل
حجاب، قویترین ابزار محک زدن میزان مشارکت اجتماعی است، زیرا زن براحتی میتواند بدون مکر و فریب های رفتاری گروه، باز خورد کار و کوشش خود را مستقیماً ببیند و با بررسی و ارزیابی آنها، تجربیات لازم را اخذ نماید.
ابزار مشارکتی که در اختیار زن قرار داده شده است، آنچنان قوی است که میتواند مصلحت اندیشی و ریاکاری گروه را کنار زده و زن را بدون ایجاد مبالغه، مستقیماً در ارتباط با مفاهیم مشارکت قرار دهد.
– توسعه روانشناختی مشارکتچ
مالکیت، نیاز طبیعی آدمی است . این احساس با پرورش دادن و توسعه انسانیت در جامعه، همچون زایش و تربیت نیروی انسانی میتواند در زن رشد نماید و احساس تعلقی را در پیوند عاطفی میان زن با کل انسانیت ایجاد کرده و زن را آماده هرگونه ایثارگری نماید. این خصیصه ذاتی هر گاه در مسیر پدید آوردن و پرورش دادن عنصری معنوی یا اندیشه ای مثبت قرار گیرد، نه تنها تمامی آن خصوصیات را ایجاد خواهد کرد، لکه به سبب پایداری و ثبات هر چه بیشتر معنویت، این تعلق و احساس مالکیت، به رضاتی از وجود و فعالیت خود منجر می گردد.
هر گاه آدمی به واسطه پشتیبانی از امری در پدید آوردن یا توسعه آن موثر باشد، دیگر حاشیه نشینی را برای تداوم آن تفکر از دسد داده و بعنوان فردی موثر وارد گوره شده و از نظاره گری به عنصر فعال مشارکت تبدیل می گردد. حضور زن در جامعه، مشئولیت مدیریت فرهنگی فکری جامعه را بر دوش او می گذارد، و گویی در وسعتی به پهنای محیط فعالیت، حس مادری و هدایت و پرورش فکری نسبت به تمامی آحاد، بر اساس اصل رحمت وجودی زن شکل گرفته و فعال می شود. بعبارتی دیگر زن با ملبس شدن به لباس مشارکت اسلامی، مستقیماً پدید آوردن و گسترش تفکر معنوی و اهداف الهی شرکت می نماید و بعنوان عضوی فعال نسبت به این حرکت، احساس تعلق خاطر نموده و مالکیتی روانشناختی را نسبت به رشد آن پیدا می کند.
3- احساس هویت و منزلت در مشارکت
ناتوانی در کار و فعالیت، عموماً فرضی است نه ماهیتی، زیرا بسیاری از افراد امکان و زمینه پرورش استعدادهای خود را نیافته اند و بسیاری از آنها در طول عمر گرانبار خد، به عظمت درون و استعدادهای خود پی نبرده اند، و یا سیستم و نظامی را نیافته اند که به توان و ارزشهای آنها بها بدهد و زمینه شکوفایی آنرا فراهم نماید.
زنان بر برخورداری از تمامی این موارد سوء مکرراً و مرتباً از طریق فرهنگ بشری ورد استضعاف قرار گرفته اند، لذا ناتوانی در فعالیت را متاسفانه بعنوان امری ماهیتی پذیرفته اند در حالی که دین الهی اسلام برای از میان بردن این زمینه های سوء با قرار دادن حکم عظیمی حجاب، به جبران تمامی این موارد با ویژگیهای ذیل پرداخته است.
اولاً اسلام، سرمایه و زمینه های خلقتی زن را بعنوان عظمت آفرینش یاد کرده است و به سبب توان و ظرفیت فکری و فطری او، اجرای حکم حجاب اسلامی را به او تفویض نموده است و این تفویض اختیار از سوی قادر سبحان، با آگاهی به ظرفیت و توان عظیم زن صورت گرفته است، نه به خاطر آگاهی بر ضعیفه بودن او حجاب در حقیقت ارائه قالب های جدیدی از بهره مندی از قدرت است که به زن ارائه گردیده است.
در ثانی با اجرای حکم حجاب در سن بلوغ و قبول تکلیف، زن باید در چارچوب منظمی از برنامه های پرورشی آموزشی قرار گیرد تا ابزارهای قدرت فکری را هت اجرای صحیحتر حجاب بیابد. چرا که قبول تکلیف، به مفهوم برخورداری از چارچوب فکری اسلام و آموزش احکام الهی می باشد که باید مدیریت جامعه اسلامی برای آن برنامه ریزی مشخصی را ارائه نماید.
ثالثاً تقسیم فرصتهای بالنده و ایجاد زمینه برای پرورش و تزکیه در مشارکت، از جمله اصول برنامه ریزی رشد است که مدیریت باید زمینه های تعالی را برای استعدادهای زنان در جامعه فراهم آورد، اما در مورد عملکرد حجاب میتوان گفت که با وجود عدم تحقق قطعی برنامه ریزی ردش که اشاره گردید، باز حجاب با وجود کاستی های برنام ریزی فرهنگی جامعه مسلمین به نیرومند کردن زن مبادرت ورزیده و به سبب شرکت او در تحقق اهداف هستی، ناتوانی را از وی تا حدی زدوده است.
حجاب توانایی نیروی انسانی زنان را در جهت اخذ آموزش به اثبات می رساند و جامعه را جهت تدارک برنامه ریزی رشد به حرکت وا می دارد. اما عجیب است که اسالم مسئولیت زن را، در صورت فراهم نبودن زمینه های اجتماعی منتفی نمی داند ، و تاکید دارد که زن حتی در صورت عقب بودن افکار عمومی از ارزشهای اصیل، باید زمینه تحقق ارزشها را با اجرای حکم حجاب و رفتار اسلامی فراهم آورد.
4 – پذیرش نقش
حجاب در سازگاری نقش و عدم تعارض نقش ها، رل اساسی را برعهده دارد.
امروزه به سبب تبعیت بعضی از عناصر فرهنگی جامعه ما از پدیده های بیگانه و گسترش هجمه های فرهنگی، مسیر فرهنگ جامعه و به تبع آن نقش های تحمیلی به افراد، در تعارض یکدیگر قرار گرفته و با کلیه ارزشهای مذهبی ( به سبب مبارزه عناصر فرهنگ بیگانه با مذهب) در مبارزه ای دائمی قرار گرفته است.
حجاب از جمله محورها و عومل شناخته شده ای که هیچیک از نقش های فعال مشارکت زنان با آن تعارضی ندارد، حجاب نه تنها محور سازگاری و انطباق نقش های مختلف زن را فراهم می آورد. بلکه محور ثابت و غیر قابل خدشه برای محل رفتار نه تنها زنان بلکه همه انسانهاست.
محک و محور بودن حجاب برای توسعه شناخت رفتاری و تعمیق اراده انسانی تا آنجاست که نه تنها به تنظیم و عقلایی شدن رفتار زن کمک می کند، بلکه به عقلایی و منظقی شدن رفتار مرد نیز در جامعه مدد می رساند. متاسفانه به سبب آنکه در جامعه انتقالی ما پدیده ها و عناصر فرهنگی هنوز در جایگاه خود قرار نگرفته اند. بنظر میرسد با یکدیگر و بخصوص با حجاب در تعارضی شدید قرار دارند. و دائماً فشارهای فرهنگی دائر بر افزایش مدارای اجتماعی برای عدم حجاب افزایش می یابد و متاسفانه از سوی روشنفکران ناآگاه ارتباطهای صمیمی و راحت زن و مرد که خود جزو جلوه گریهای رفتاری زن محسوب می گردد، بعنوان نیاز اجتماعی مطرح شده و این فشار ها برای عقب راندن ارزشها تا محو حجاب و نابودی چارچوب ارزشی رفتارهای عفاف در جامعه ادامه خواهد داشت، در حالیکه حجاب، محوری است که نقش ها را به ارزش ها پیوند داده و تعارض آنها را با یکدیگر می زداید.
حجاب، محوری برای همنوایی توسعه و پیوند دادن نقش های زنان با ارزشهای معنوی است و می تواند هرگونه دگرگونی را براساس نو آفرینی بسوی پذیرش بهترین راه، سوق داده و تقویت نماید و اعتبار و ارزش هر نو آفرینی را محک زند. و دگرگونیها را متناسب با اهداف خود به سرمنزل هدایت برساند، تا زن نه تنها از نو آفرینی و دگرگونی هراس نداشته باشد، بلکه با امنیت خاطر و اعتماد به نفس در این نوآفرینی ها شرکت نماید.
حجاب به روشن شدن نقش و رفع ابهام نقش ها مدد میرساند، چرا که خود منطقی ملموس، روشن، شفاف، و عینی دارد و راهی را برای بهبود همیشگی کیفیت زندگی نشان می دهد و به سبب نقش فعال خود در روشن نمودن همیشگی هدف و تلاش موثر زن در تحقق اهداف ارزشی، ستیزهای روانی را می تواند بزداید و فرد را با رضایت از مشارکت خود، در آرامش قرار دهد.
همچنین به سبب اثر بخشی، حجاب می تواند سرخوردگی زنان در محیط کار را کاهش داده و انرژی را به سمت جبران کمبودها تقویت نماید و هماهنگی کلی میان نقش ها با محور ارزشی را فراهم نماید.
5-رفع از خود بیگانگی
حجاب، زن را برای در اتخاذ اهدافی بلند مدت، تحریک می کند و او را با کوششی فزاینده برای دستیابی به اهداف- بهمراه گروه در سازمان ولایت- بسیج می نماید.
در سازمان ولایت، هر کس جایگاه ویژه ای دارد، همه بسیجی هستند و برای تحقق اهداف الهی- از دیدگاه روانی، عاطفی و حقوقی- شریکند- زن نیز برای پیشبرد اهداف و امور بسیجی لباس مشارکت بسیجی را رسماً به تن کرده و توجه جامعه را به فعالیت خود معطوف می سازد. و نکته مهمتر آنکه وجود دوام و قوت حجاب، بعنوان محور ثابت زندگی ارزشی سبب می گردد که فرد خود را گم نکند. و هر لحظه رفتار و افکار خود را، با حجاب محک زند، لذا در اثمر استمرار این برنامه پرورشی در صدر مسائل شخصیتی زن، شخصیت معنوی او را قرار می دهد که مورد تایید هستی و قادر متعال است و زن با حجاب خود تعهدی را در وصول به اهداف ارزشی می یابد که هیچگاه از دست نمی دهد.
اصل حجاب، جلوگیری از شیء و ابزار شدن زن و جلوگیری از خسران و هرز نیروی الهی او است که مرتبه ای بالاتر از درک از خود بیگانگی است. زن وظیفه دارد با وجود محور ثابت ارزشی حجاب، نه تنها شخصیت خود را گم نکرده و شخصیت تحمیلی بیگانه را نپذیرد و مقلد مظاهر فرهنگ های بیگانه نگردد، بلکه بعنوان پرچمدار نظام ولایت، وظیفه ارائه هویت به مردان را نیز بر عهده گیرد، لذا حجاب نه تنها محک شخصیت زن است بلکه ستون مقاوم کشف هویت جامعه اسلامی است. و می توان گفت که حجاب هدف را در مشارکت برای زن مسلمان نشان می دهد و آمادگی پذیرش زن را برا دستیابی اهدافی بالاتر با تکیه بر هویت انسانی خود اعلام می دارد.
د- شاخصه های مشارکت
شاخصه مشارکت زن، در طراحی لباسی است که از سنین بلوغ بر قامت پرتوان زن آراسته شده است. خصیصه این شاخصه آن است که دوگانی را میان نقش های طبیعی زن و نقش های اجتماعی می زداید و این نقش ها را در یک راستا بسوی یک هدف، بسیج می نماید. نقش طبیعی زن در استحکام خانواده و تداوم نسل بشر، به زیبائی ها و کشش ذاتی او وابسته است. وخدای متعال، زیبائی را بعنوان امتیازی برای زن قرار داد، تا زمینه استحکام خانواده را از طریق تسری احساس و عواطف و عشق پا برجا سازد و زن بتواند با جاری کردن موهبت عشق و ارضاء مجاز زیبائیها، به قویترین غریزه خدادادی پاسخ مثبت بدهد.
خداوند زیباست و زیبائی را دوست دارد. خدای سبحان، زن را زیبا آفرید، تا او با بهره گیری بهینه از زیبایی هایش به وحدت، انسجام،رشد و تکامل بشری مدد رساند .
در خانواده ، زن و مرد مکمل یکدیگرند و استفاده از زیبایی و عواطف در محکم کردن پیوندهای مقدس خانواده و تربیت نیروی انسانی، تاثیر بسزایی دارد . زن می تواند از طریق بکارگیری سیاست زنانه و زیبایی و لطافت رفتاری ، براحتی حتی در شکل گیری شخصیت همسر خود موثر باشد ، و بخشی از دانسته ها و حرکت ها و باورها ی همسر، متعلق به آموزش ، تربیت و تلقین های زن است که ابزار جایگزینی آنرا از طریق دنیای روان ، خدای متعال بخوبی به زن داده است ، و بیش از دو – سوم دانسته های کلیدی و اصلی کودکان ، مربوط به آموزش دوران کودکی است که اکثریت آنها از طریق مادر به فرزند منتقل شده است . و بنا به اقرار روانشناسان این دانسته ها یا غیر قابل محو است ، یا به سختی قابل محو می باشند . زنان در همراهی با فرزند در هنگام حمل و شیر دهی و تربیت ، تمامی شخصیت و دانسته های خود را به فرزند منتقل می نماید ، و تمامی انسانها جلوه های خارجی شخصیت مادری هستند که آنان را پرورش داده است.
زنان در هر نقش خلقتی- مادری، همسری، خواهری و … تاثیرات اجتناب ناپذیری بر فرهنگ محیطی و شخصیت افراد مختلف خواهند گذاشت، و نه تنها زحمات زنان خانه داری که به تربیت نیروی انسانی و اداره منزل و همسر داری می پردازند، به هدر نمی رود، بلکه این امر سرمایه گذاری پرسود بلند مدت و اساسی است که قطعاً اجتماع از آن سود خواهد برد. اما صرف زمان فعال عمر تنها در امر زایش و تربیت نیروی انسانی، برای زنانی که بخش مهمی از سرمایه گذاری کشوری را بخود اختصاص داده اند، شاید ظلمی مهم باشد، چرا که این زنان با مدیریتی قوی در زمانیکه فرزند، نیاز چندانی به وجود فیزیکی مادر ندارد، می توانند اثرات مثبتی را در جامعه بر جای نهند، از طرفی دیگر حساسیت جامعه و مردان نسبت به زیبائی های زنان و کشش طبیعی به آنها، همیشه بزرگترین محدودیت و خطر در مقابل فعالیت اجتماعی زنان بوده است. که در سنجش ترازوی تفکر بشری، گاه به انزوا و خانه نشینی زن کمک کرده است!
آمار ظلم و فجایع دنیای غرب و شرق برای زنان فعالی که به منظور مشارکت در اجتماع گام نهاده و قربانی این سوء استفاده های طمع کارانه قرار گرفته اند، حاکی از خطرهای احتمالی است که زن را در اجتماع تهدید می کند. حقیقت این است که هر چه دنیا تبلیغ نماید که زن و مرد را به یک چشم در مساوات می نگرد و زنان در مشارکت اجتماعی امنیت دارند، گزافه ای بیش نیست، چرا که تمایل به زیبائی زنان و کشش تاریخی مرد به زن، دایره اختیارات و امنیت زن را محدود کرده، تا حدی که زنان در سمت های بالای حکومتی، هنری و حتی قضائی در دنیا از این دسیسه ها مصون نبوده اند!
و بغیر از آن فشار جو عمومی در فرهنگ مادی اثر بر بکارگیری زیبائی های بعنوان ابزار کار، خیل عظیمی از زنان را واداشته است که زیبائی ها و خود آرایی خود را برای گسترش مطلوبیت در بازار کار وارد سازند، و در یک رقابت منفی در مقابل زنان دیگر برای کسب توجهی بیشتر، به مبارزه برخیزند!
این جود، آنچنان قوی است که در صورت اعمال هرگونه کنترل، یا تبلیغ در مورد متانت رفتاری زن، یا توسعه پوشش مناسبتر، به عکس العمل برخی از مردان منجر می گردد، چرا که 70% غرایز، با نگاه و روابط معمولی زن و مرد ارضا می گردد! و این رایگان بود طنازی رفتاری در آن جوامع، تعهد و قبول پیوند استوار خانواده را حداقل تا 30% کهش داده، چرا که مردان مشقت های متوالی آن نمی بینند در ثانی با قابل دسترس بودن و ارتباط آسان اجتماعی، مردان احساس قدرت کرده و مطلوب ماندن همیشگی خود را تداوم می بخشند و اصولاً تلاش زنن برای جلب توجه مردان و مطلوب بودنشان، احساس قدرت و مردانگی به مردان می بخشد! و در حقیقت تقویت کننده همان فکر مرد سالاری است که زنان بطرق مختلف از آن بیزار بوده اند!
دین مبین اسلام برای برخورداری از سرمایه های فکری و کاربرد آن در اجتماع و لزوم مشارکت زنان در رشد اجتماع، ضمن حفظ استحکام خانواده و طنازی زن در چارچوب خانواده، حکم قوی حجاب اسلامی را برای زنان قرار داده است، تا زن در حیطه اجتماع، انسانی متفکر و بدور از جلوه گریهای جنسیتی جلوه کند، اما در خانواده که اعضاء نیاز به عشق و ایثار و جاذبه دارند زن بتواند همان نقش طبیعی را با آسودگی ایفا کند.
حقیقت اینست که وضعیت زنان در جهان نیاز به یک بازنگری و ارزیابی دارد، چرا که شعارهای چند قرن اخیر در خصوص مساوات، نه تنها به تحقق نرسیده است بلکه استثمار و ظلم را در شکل و قالبی جدید تر برای آنان به ارمغان آورده است! در حالیکه میزان امنیت زنان مسلمان به سبب اجرای این حکم در کشورهای اسلامی، قابل مقایسه با جهان شرق و غرب نیست.
و- الگوی مشارکت
نقص تمامی مکاتب فکری در عدم: ارائه الگو، و مدینه ای فاضله است که اهداف آن مکاتب در آن جا پیاده شده باشد، شاید بدین سبب باشد که مکاتب بشری پس از گذشت چند دهه، مرتب و مکرر با اصلاح و اضافه شدن پیشوند "نئو" و "نو" فرا به ابتای آن مکتب، مجدداً مطرح می گردند، و باز در طی سالیان دیگر، دچار اصلاح های دیگر می گردند! یکی از کمبودها و شکاف های این منابع فکری، عدم ارائه انسان و یا مراکز ایده آلی است که قدرت کاربردی کردن این نظریات را به اثبات رسانند. ادیان، تنها منبع فکری و الهی هستند که همزمان با ارائه چارچوب و اصول نظری خود، روش پیاده نمودن اصول را از طریق شیوه رفتار خود نشان داده اند، و در صورت دارا بودن سمت امامت، علاوه بر پیامبری وظیفه پیاده کردن اصول را در طراحی حکومت الهی بعهده داشته اند تا علاوه بر الگو بودن خود، به تشکیل جامعه نمونه نیز مبادرت ورزند. ادیان، تنها سرچشمه هایی هستند که همزمان با ارائه اصول و اهداف خلقتی به مسائل جنسیتی و ورود و لحاظ این ویژگیها در برنامه ریزی بشر تاکید داشته اند. ادیان توحیدی با ارائه الگو از جنس زن، سعی در مجاهدت و همراهی زنان با ارزشهای الهی داشته اند.
ارائه این الگوها در طول تاریخ مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است، مرحله اول از زنان غیر معصوم آغاز گردیده است که تحت نظام ولایت الهی پرورش یافته اند. سپس با خلقت معصومه ای در دین حضرت عیسی ( خلقت مریم) ارائه الگو به مرحله بالاتر صعود یافته و در ارائه سطوح هدایتی و راهبردی جامعه، از اختصاص جنسیتی خارج گشته و این زنان، الگوی انسانیت معرفی شده اند.
کشش شخصیتی و ابعاد وجودی این زنان که در سوره تحریم ذکر شده است، آنچنان است که آسیه را بعنوان زن غیر معصوم وارسته ( زن فرعون) و مریم را بعنوان زن معصومه تاریخ، بعنوان الگوی انسانیت ( برای زن- مرد) مطرح نموده است، تا شرایط برای صعود به مرحله ای بالاتر در تمسک به رهبران ولایی در جنسیت زن آماده تر گردد.
خلقت فاطمه زهرا- دره نادره خلقت- و اعطاء عصمت در شخصیت والای او، سرآغاز مرحله انتائی تکامل در جنسیت زن است.
طراحی ولایت برای جاسازی شخصیت فاطمه زهرا (علیه سلام) بعنوان انسان متکامل و الگوی بشری، در منزلتی است که شخصیت ایشان نه تنها به زودی جزء اهرم ها و ابزارهای شناخت جامعه قرار گرفت و تمامی منزلت و عظمت هایی را که جامعه برای معصومین قرار داد، در حق شخصیت او اعمال نمود، بلکه به سبب تکریم عجیب خاندان وحی از شخصیت ایشان، اعتقاد به او جزو محک و معیار ایمان به خدا قرار گرفته و شکل ظهور ایمان در انقلاب اسلامی، در توسل به او و خاندانش معرفی گردید!
طراحی شخصیت حضرت و ارائه عظمت این خلقت در آیه مباهله در کنار آل عبا، مجموعه ای مقدس را تشکیل می دهد که بعنوان عصاره عالم خلقت می توان از آنا نام برده فاطمه زهرا(س) بعنوان معصومه ای است که قول فعل و تقریرش، قول و فعل و تقریر حضرت رسول معرفی می گردد. و در آیه تطهیر، خدای متعال آنچنان بر عظمت عصمت او مهر تایید می نهد که بنا بر اراده خداوندی، هرگونه پلیدی و رجس از او و خاندانش دور گشته و طهارت کامل بر آنان نازل می گردد.
بدین ترتبی فاطمه زهرا (س) در راس راهبری جامعه ولایی اسلام قرار می گیرد، که بدون دارا بودن منصب امامت، حاکم جانها معرفی می گردد.
مقدمه:
اصل حجاب مربوط به احکام ویژه زنان است، و اتکاء آن بر تفاوتهای طبیعی و خلقتی زن و مرد استوار است. جامعه شناسان غربی، اصل عدم توجه به جنسیت در تقسیم کار و عدم توجه به ویژگیرهای جنسیتی زن و مرد را یکی از شرایط جوامع پیشرفته دانسته، و آنرا یکی از خصوصیات سیر صعودی عقلانیت جامعه، و گرایش صرف به تخصص
( در این اجتماعات) دانسته اند، بدین سبب آنان تحلیل صحیحی از حجاب و تمامی امور تبعی که به تفاوتهای زن و مرد وابسته اند ندارند، در حالیکه در تفکر ارزشی، توجه به جنسیت از ابتدای خلقت مطرح شده و بدون طرد اصل عقلانیت و توجه به تخصص، آنرا لازمه دقت در برناممه ریزی فرهنگی دانسته اند.
حال چگونه است که دنیا با سرعت گرفتن بسوی تخصص و رد جنسیت در فعالیت ها، شعار انسانیت محوری زن را میدهد، اما عملاً در برنامه ریزی عینی خود به دامن زدن جلوه های جنسیتی زن در محیط و حیطه فعالیت سازمانها می پردازد، و زن را میان دو امر: گزینش انسانیت محوری در محیط کار، یا مرد محوری و استفاده از جذابیت بعنوان ابزار کار، برای خوشایند مردان مرد ساخته و در این تزلزل فکری و تعارض اساسی،زن را به خرد کردن شخصیتش و پیروزی نظام فرهنگ مادی وا می دارد!!! تا هم مرد سالاری را بپذیرد و هم از جنسیت و لطافت خود بعنوان ابزار کار استفاده نماید!! اما عجیب تر از آن اینست که فعال شدن عناصری از فرهنگ مادی، و تاثیر پذیری فرهنگها از فرهنگ بیگانه سبب می شود که نه تنها اینگونه افکار به جوامع در حال رشد، حتی جوامع اسلامی سرایت نموده بلکه هر گونه برنامه ریزی توسعه این کشورها بدو لحاظ فرهنگ، خود مقوم و تداعی بخش این تفکر در سیستم ارزیشی باشد، بدین ترتیب از جانبی ساختار محیطی و سازمانی به پویا شدن این عناصر منفی مدد می رسانند، و برای جلوه گری جسمی زنان بها قائل می شوند، و از جانبی دیگر ارزشها بر اصالت انسانیت زن تاکید می نماید و او را برای کسب استقلال فکری تحریک می کند.
در جوامع امروزی غربی این امر به جدائی زن از ارزشها منجر گشته و در جوامع اسلامی با تثبیت فاصله میان مطلوب و محسوس، یعنی ارزشها و واقعیتها، زنان به کاهش محسوس رعایت حجاب کشانده می شوند و بدینوسیله برنامه ریزان فرهنگ غرب ( با کاهش و رعایت حجاب) می توانند هر دو هدف را همزمان برای خود کسب نمایند.
اگر تقسیم کار جنسیتی و توجه به جنسیت در برنامه ریزی ارزشی، امری اساسی تلقی می گردد، نظام باید بمنظور اجرای این استراتژی بهای آنرا در جای جای برنامهی های خود، با تربیت مدیران ارزشی خود بپردازد، و تفاوت شعارها را با عملکرد مدیریتی و برنامه ریزی خود بگونه ای جبران نماید. این امر محقق نمی گردد مگر اینکه بطریقی ریشه ای علل تهاجم پذیری و راه های مبارزه اصولی با آن بررسی گردد، در این تحقیق سعی شده است تا به بخشی از ابعاد گسترده این زمینه های تحقیقی اشاره گردد.
1- زمینه های تهاجم پذیری:
زنان در زندگی خود نظام هیا شخصیتی را ارزیابی می نمایند، و پس از بررسی و رسیدن به نتیجه نظام شخصیتی غالبی را می پذیرند که بتواند شاخص زنی فعال، پویا و کارآمد در جامعه ما محسوب گردد، اما گاه بر اثر برنامه ریزی غلط فرهنگی میان نظام شخصیت فردی زن که وجه ممیز او با دیگران است، با نظام شخصیت اجتماعی او که هویت جمعی او را می سازد آنچنان فاصله ایجاد می شود، که زن در انتخاب رفتار، دجار تعارض می نماید و علی الخصوص زنی که از معیارهای بنیادی و ارزشی دور مانده باشد و محور ثابتی را برای محک تشخیص حقیقت نداشته باشد، شیوه اتصال به اجتماع
( رعایت هنجارهای ارزشی اجتماعی) را برای او آنچنان سطحی و ذلیل جلوه می کند، که او را وا می دارد این اتصال را بجای اتصال به جامعه خود با جامعه بیگانه برقرار نماید، و برای ارائه شاخصه های فرهنگ خود از اتصال به جامعه خود، با جامعه بیگانه برقرار نماید، و برای ارائه شاخصه های فرهنگ خود از شاخصه ها و مدل های بیگانه پیروی نماید! و در این تثبیت به فرهنگ غرب افتخار نیز نماید!
اگر جامعه ما نسبت به ترسیم شخصیت اجتماعی زن مسلمان و شیوه اتصال آن شخصیت با خصوصیات فردی او همت نگمارد، زمینه گرایش به پذیرش عوامل و عناصر شخصیت های زن غربی را – با توجه به فشار عظیم تبلیغات جهانی در این زمینه – برای زنان خود فراهم نموده است. و مجموعه این گرایشات امکان همسازی و همرائی با فرهنگ ارزشی را برای این زنان سخت تر می نماید.
2- ضعف برنامه ریزی فرهنگی:
برنامه ریزان فرهنگی جامعه ما با وجود در دست داشتن منبع غنی و اصیل منطق ارزشی، متاسفانه نه تنها منفعل برخورد نموده، و استراتژی تهاجم منطق مادی را درک نکرده اند. بلکه حتی بصورت اصولی استراتژی دفاعی نیز بخود نگرفته اند، زیرا حتی اگر نظریه مبادله را در تبادلات فرهنگی بپذیریم، و به این اصل قائل گردیم که هر پیام ارزشی را جانب مخاطب اخذ نگردد، باید شیوه انتقال پیام یا محتوای پیام بررسی گردد، ( که آیا این شیوه های تبلیغی کارآمد و مطلوب بوده است یا خیر؟) و یا حتی اگر جامعه بخشی از تهاجم را پذیرفته باشد، نقاط استراتژیک فرهنگ را قوی ساخته، و یا حتی اگر جامعه بخشی از تهاجم را پذیرفته باشد، نقاط استراتژیک فرهنگ را قوی ساخته و خطوط مستحکم دفاعی را تقویت نموده تا با پویایی هر چه بیشتر برای مقابله آماده کردیم، اما متاسفانه هیچیک از این امور بصورت اصولی در جامعه ما انجام نپذیرفته است.
لذا زنان که هماهنگی و انسجام میان شخصیت فردی، اجتماعی و ارزشی خود را نتوانسته اند برقرار نمایند، بهترین طعمه برای این دسیسه های بیگانه قرار می گیرند.
امروزه ابهام در مفاهیم ارزشی، و عدم تلاش جهت پاسخگویی منطق ارزشی به شبهات روز، بر هنجارهای اجتماعی در مورد شیوه رفتار یک زن مسلمان تاثیر گذاشتهه و تعاریف ارزشی از یک زن مسلمان، با تعاریف زن فعال اجتماعی کمتر انطباق دارد، یا در بسیاری از موارد، مفاهیم ارزشی آنچنان انتزاعی و ایده ال بیان شده است که زن مسلمان شیوه تطبیق خود با آن ارزشها و مسائل اجتماعی گم کرده است بگونه ای که بتدریج از منطق ارزشها فاصله گرفته است.
امروزه زن مسلمان در تطبیق اعتقادات خود با زیبائی شناسی، عرفان، حتی فعالیت اجتماعی مشکل دارد. او رفتار ارزشی را با خانواده و اجتماع به وضوح نیاموخته است. و در برابر هر یک بگونه ای که بتدریج از منطق ارزشها فاصله گرفته است.
امروزه زن مسلمان در تطبیق اعتقادات خود با زیبائی شناسی، عرفان حتی فعالیت اجتماعی مشکل دارد. او رفتار ارزشی را با خانواده و اجتماع به وضوح نیاموخته است، و در برابر هر یک بگونه ای سلیقه ای برخورد می نماید. گاهی هنرمند می شود و از ظرافت خود کمک می گیرد، گاهی متفکرانه روش عقلانی را پیش می گیرد گاهی شیوه ارزشی را بر می گزیند، و گاهی روش عاطفی را اتخاذ می کند، اما شیوه تطبیق هر یک با فرزند، همسر، اجتماع و خانواده بدرستی برایش شفاف نیست، و گاهی تمامی این رشو های مختلف و عد درک شیوه همگونی و هماهنگی آنها، نوعی خشونت فکری عاطفی و رفتاری را بر او تحمیل می کند، و او را به رفتاری خشن می کشاند و تمامی این عوارض مجموعاً به ایجاد زمینه هائی در درونش، در عدم رضایت از خود، و جستجوی یافتن راه ها و روش هائی برای جبران اشتباهات، و یا گاه حتی پذیرش روش بیگانه می کشاند، در حالیکه در نهایت این امر به جدایی زن از متن خانواده و فرهنگ منجر خواهد گردید و این امور در عدم پذیرش یا میزان مقبولیت نظام ارزشی بر ذهن او تاثیر خواهد گذاشت، و زمینه پذیرش هجوم فرهنگ بیگانه را برایش فراهم خواهد نمود، و در این میان برنامه ریزان فرهنگ غرب از این خلاء استفاده کرده و می توانند از او بعنوان بهترین وسیله و ابزار برای تحمیل فرهنگ خود به جامعه جهان سوم استفاده نمایند، چرا که این شخصیت تحمیلی دیگر قادر نخواهد بود در آینده مقابل تعارضات داخلی، و هجوم فکری بیگانه استقامت نماید.
3- سرعت تغییرات فرهنگی
متاسفانه امروزه عناصری از فرهنگ جامعه ما تحت تاثیر فرهنگ بیگانه بسرعت در حال تغییر است و روند سرعت تغییرات از شیوه سنتی به شیوه مدرن به میزانی است که افراد گاه راههای تطبیق با آن عناصر جدید را نیز گم می کنند. جای تاسف است که جامعه ما برای حرکت از شیوه سنی به شیوه مدرن با عناصری نا متناسب که از خارج به درون جامعه رخنه کرده، و برای تغییر به جامعه ما ( مطابق آن ارزشهای بیگانه) فشار می آورند روبروست، در حالیکه سرعت توسعه در جوامع غربی و برخی از جوامع شرقی به دلیل آنکه با عناصر درونی و نیازهای طبیعی آنان هماهنگ بوده است با حرکتی تدریجی، مستمر و با اتکاء به فرهنگ درونی آنها بوده است.
4- عناصر منفی فرهنگ
فشارهای فرهنگی بیگانه، و مبهوت ماندن و عقب نشینی فرهنگ خودی موجب بروز رفتارها و هنجارهائی ناموزون در جامعه ما گشته است که می توان به بخشی از عوارض آن در مسائل زنان اشاره نمود:
الف- رشد آرزوهای دست نیافتنی ( طول امل)
ارائه عناصر بیگانه بعنوان جلوه ای برتر، سبب گشته که افراد آرزومندانه نسبت به آنها بنگرند، و نوعاً از موقعیت و جایگاهی که خود دارند راضی نباشند، لذا سعی می نمایند خود را بیش از همه به آن عناصر نزدیک کرده و فاصله خود را با متاخرین و عقب مانده ها! بعنوان افرادی پیش رو و مترقی حفظ نمایند.
و در این روند تمامی افرادی را که به گونه ای به زندگی خود قانع بوده و مظاهر بیگانه را رعایت نمی نمایند بعنوان افرادی عقب مانده، ناتوان، بی فکر، و بی عرضه معرفی نمایند.
و به سبب آنکه دستیابی به موقعیت های مادی بالاتر محدود بوده، در زمان محدود نمی تواند متحقق گردد، لذا افراد به سوی تظاهر رفتاری در ارائه سطحی بالاتر از آنچه هستند، مبادرت می وزند و برای دستیابی به این هدف همه چیز را وسیله قرار می دهند
زیرا قضاوت عمومی، قضاوتی سطحی وابسته به ظاهر افراد است نه تفکر، تعقل و محتوای زندگی آنان.
در این راه همه چیز ابزار قرار می گیرد، خانه، اتومبیل، لباس، اثاث، منزل، شغل و … حتی انسانها و… کم کم این مظاهر ظاهراً مادی تمامی فرهنگ ما را آغشته می سازد. و در پی آن به ایجاد فشاری روانی مبادرت خواهد ورزید تا بتواند کوچکترین مقاومت ها را نیز در هم شکند، و همه را مطیع خود سازد، لذا در اثر بروز این تعارضات، رشد اضطرابات و ناراحتی ها روحی بصور مختلف در رفتار جلوه می کند.
اما در میان تمامی اقشار جامعه، شاید هیچ قشری همچون زنان از این عناصر منفی فرهنگی آسیب نمی بینند، چرا که در توسعه این تفکر، زنان نه تنها باید همپای این روند مادی حرکت نمایند، بلکه برای جلوه گری بیشتر، از جسم خود نیز همچون روح خود مایه گذارند، زیرا فرهنگ مادی نمی پسندد که آنان در پوشش کامل عفاف و حجاب قرار گیرند، آنان نیز باید باری ارائه سطح بالاتر جلوه مادی برای خانواده و مرد خود وسیله قرار گیرند، و خود را در این مسابقات مادی به انواع وسائل زینتی و ظاهری بیالایند، تا بعنوان کالا برای ملاک برتری مرد خود بکار گرفته شوند.
ب- اشاعه چشم هم چشمی
افزایش توقعات و عدم امکان برآورده شدن آنها، احساس محرومیتی نسبی را در همه ایجاد می نماید، و عجیب تر آنکه بمنظور تحقق این آمال، جامعه از بهترین سرمایه های فرهنگی خود یعنی زنان کمک می گیرند، رشد این تفکر باعث می گردد که نه تنها افرد به آنچه که خود دارند راضی نباشند، بلکه در به رخ کشیدن مادیات از هم سبقت بگیرند و دائماً توقعات اجتماعی را افزایش دهند، لذا افراد بجای تامل در آنچه که دارند به حسرت نسبت به آنچه که دیگران دارند بسر می برند، و عینی ترین جلوه این تفکر در مباحث زنان صورت می گیرد، زیرا زنان بعنوان ابزاری در کنار وسایل منزل، ماشین، خانه، شغل و … برای نمایش قدرت مرد و ایجاد حسرت نسبت به حیطه تسلط او بکار می روند. در این تفکر، زن آنچنان شیء می شود که دیگر فرصتی برای تفکر و یافت خود نمی یابد، برای توسعه این تفکر تفاوتی ندارد که این امر در قالب سنتی قرار گیرد یا مدرن، تنها تفاوت در اینست ک در قالب مدرن زن نیاز به جلوه گری بیشتر و رائه طنازی مدرنتری در سطحی وسیعتر ( اجتماع) دارد. و باید از تمامی شگردهایی که فرهنگ غربی برای ابراز شدنش استفاده می کرده است، استفاده نماید. و عجیب تر آنکه باید بر این ابزار شدن مغرورانه بنازد. این امر درست همان چیزی است که برای تغییرش به انقلاب پناه آورده بود، و در دستاورهای پیروزی انقلاب تغییر این نگرش را به عینه در اجتماع دیده بود. پس چه شده است که او مجدداً راضی به عقب گرد فرهنگی گردیده است؟!
ج- رشد نابرابریها
ایجاد و رشد هر گونه تبعیض بشرط صحه نهادن آن در فرهنگ و عرف، زمینه تبعیات آتی را فراهم خواهد آورد، اگر فرهنگ جامعه بصورتی القاء نماید که افراد می تواند زمینه دستیابی به مراتب بالاتر را بدون تلاش منطقی بدست آورند. هر کسی با هر نوع تفکر سعی خواهد نمود با استفاده از وسایل غیر منطقی و تبعیضی، بیشترین سود را برای ترقی خود ببرد، در این میدان تبعیض، زنان نیز بیکار نشسته و سعی می نمایند از همه وسایل حتی زیبایی های خود کمک گرفته تا رشد کاذبی را بدست آورند. در این زمان، بعلت جابجائی ارزشها ( جلوه گری بجای تفکر) افراد با تعارضی شدید مواجه می شوند، زیرا با وجود اعتقاد به ارزشها و تبلیغ عدالت برای توسعه امنیت عمومی، سعی می نمایند خود را از روش عمومی جامعه کنار کشیده، و اجرای قانون را برای دیرگان بخواهند نه برای خود.
د- رشد حرص
رشد تفکر منفعت طلبانه فردی، و تلاش هر کس برای جلب سود بیشتر ( حتی در صورت ضرر جمع) مسابقه ای کاذب را در جامعه فراهم می آورد، که همه سعی می نمایند بیشترین استفاده را از موقعیت شغل و ارتباطات خود ببرند، و در ارتباطات، بخشی از ولع خود را ارضاء نمایند. و در این میان آسیب پذیرترین قشر این تفکر زنانند، زیرا مرداد جامعه می خواهند که از ارتباطات با آنها بیشترین استفاده را ببرند، تا قسمتی از نیازهای روانی حتی جسمی خود را با استفاده از طنازی زنان ارضاء نمایند. و این امر آنچنان حق مردانه تلقی گردد، که حتی اگر زنی در تماس اجتماعی دارای متانت بوده، و حاضر نباشد ازطنازی خود در ارتباطات مایه گذارد، با کارشکنی و بی توجهی مردان مواجه شده و کارش به تعویق می افتد. و این حق!! آنچنان توجیه می شود که زنان بصورت تحمیلی مجبور به قبول این نوع ارتباطات و مراودات اجتماعی گردند. مردان می آموزند که از موقعیت های شغلی خود بیشترین استفاده شخصی را ببرند، و برای جلوه دادن این نوع تفکر بعنوان حق طبیعی، جو و فضا را بگونه ای سازند که زنان علاوه بر قبول این نوع رفتار، یکنوع حس احترام ( تحمیلی) را نسبت به اینگونه مردان در محیط داشته باشند، ور خود داوطلبانه بدنبال مردان دویده، و با وجود ارائه طنازی، انتظار داشته باشند که با بی اعتنائی مردان نیز مواجه گردند. تا در ارائه هر چه بیشتر طنازی خود ( علی رغم شگرد مردان در ارائه تمایل اندک آنان در دیدن این رفتار) بکوشند، لذا در این نوع مناسبات برای مردان هر دو نوع نیاز، احساس به احترام، و استفاده از طنازی زنان هر دو اشباع می گردد!!
هـ – مطلوبیت خشونت
عناصری در فرهنگ ما به مطلوبیت خشونت هنوز دامن می زند، فرهنگ به زنان می آموزد که نه تنها خشونت و زور مردان علیه آنان اشکالی ندارد، بلکه این امر جزء بروز و ظهور مردانگی مردان تلقی می گردد. لذا می توان گفت که جامعه، از نمایش قدرت مردانه لذت می برد، و مستبد بودن بصورت تلویجی یکنوع ارزش برای آنان قلمداد می گردد.
خشونت بر علیه زن یک رفتار آموخته شده می گردد، و این مفهوم مکرراً هم به مردان آموزش داده می شود، و هم زمینه پذیرش آن در زنان ایجاد می گردد. مشروعیت استبداد، حتی به درون منزل نیز کشیده می شود و همه قبول می نمایند که هر کس زور بیشتری داشته باشد، مقبول تر و معتبر تر است.
و طبیعی است که این مفهوم برای توسعه ظلم بهترین زمینه را فراهم می آورد، و جلوه آن در تمامی اقشار اجتماعی بگونه ای مختلف منعکس می گردد، خشونت مظاهر مختلفی دارد. در مردان عموماً با ارائه و ظهور زور بدنی جلوه می کند، و در زنان با استفاده از ابزارهای غیر منطقی برای جلب توجه ظاهر می شود. ارائه جلوه گریهای جسمی خو بهترین نوع خشونت زن علی زن است. زیرا این امر زمینه مناسب رشد خشونت های مختلف و سوء استفاده از تمامی زنان در اجتماع فراهم می آورد. و ضررهای آنرا نصیب آسیب پذیرترین قشر زنان یعنی کودکان و دختران جوان می نماید.
و- رشد تملق
رشد مبالغه در کلمات و ارتباطات عمومی، زمینه قبول و انتظار متابعت همه از آنر ا در فرهنگ عمومی توسعه می دهد، آنچنان که گوئی مردم در ارائه مبالغه و تعارفی جدیدتر بر یکدیگر پیشی می گیرند. نهادینه شدن این رفتار سبب می شود که کودکان به سبب آنکه آنرا دروغی محض از سوی والدین تلقی می نمایند نه تنها از والدین خود کناره گرفته، بلکه بسوی الگوهای دیگر روی آورند. زنان آماده قبول تملق های زبانی می گردند، و بتدریج این امر حتی از مباحث شفاهی و رفتاری گذر کرده و مباحث کتبی و گزارش های عمومی و دولتی را نیز در بر می گیرد، و دیگر اطمینان و اعتماد به اطلاعات ارائه شده از سوی مجامع، مراکز، افراد از میان می رود، لذا استنادات با شک نگریسته می شود، اعتماد عمومی به یکدیگر کم می شود، و افراد به شنیدن تملقات کاذب، دل خوش می کنند. در این میان زنان با ارائه سرمایه ظاهری خود، نه تنها راه مبالغه را در زیبائی خود پیش می گیرند، بلکه انتظار شنیدن تملقات بی پایان در مورد زیبائی خود، را دارند حتی اگر این تملقات آنان را به جوی سراب گونه بکشاند. گوئی با رفتار خود علناً اعلام می نمایند نه تنها حاضرند، فریب تملقات بیگانه را بخورند، بلکه جذب هر کسی گردند که بصورت غیر منطقی تملقی بیشتر را در مورد آنها ارائه دهد. در روند توسعه این باور، امنیت عمومی برای زنان متعهد اجتماع که به این جو کاذب تن در نداده اند سنگین می شود. در حالیکه این امنیت عمومی، بوسیله پوشیدگی آنهاست که برای تمامی زنان ایجاد شده، و زمینه برای طنازی زنان متوسط فراهم گشته است. اما باز بیشترین ظلم در این عرصه به این زنان متعهد وارد می شود.
5- عوارض عناصر منفی فرهنگ:
لذا در این وضعیت انتقالی جامعه ما، مردم با دو فرهنگ فشار مواجه اند:
1- فرهنگ مادی که سعی خود را در ابزار دیدن زن و مرد سالاری و مطلوبیت مطلق مرد، و ارائه جلوه ظاهری زنان قرار داده و در توسعه این فرهنگ تمامی دستگاههای تبلیغی جهان را به خدمت گرفته است.
2- فرهنگ سنتی، که همه چیز را در جهت سود و نفع مرد می بیند و بر فردیت و سود شخصی پای می فشرد، و نوع دیگری از اسصمار زن را ائاه می دهد. که عموماً زنان برا فراز از این دام سنتی به دام فرهنگ مادی می افتند.
6- کارآمد تر شدن عناصر منفی فرهنگ:
اگر این دو تفکر با فرهنگ معنوی کنترل نشوند، ارتباطات میان زن و مرد در آینده پیچیده تر و مادی تر خواهد شد. اگر شاکله و ساخت ارتباط اجتماعی بگونه ای طراحی نگردد که هر یک از زن و مرد بتوانند براحتی جایگاه خود را بیابند، و برای ارتقاء طبیعی و رشد خود راهی را بیابند. طبیعتاً راههای فرعی را برای ارائه شخصیت خود انتخاب کرده، و هر دو خود را در معرض خطر جدی تری قرار خواهند داد. و اگر به این نظام فکری، زمنیه تحقیرهای همیشگی زن به صور مختلف اضافه گردد، و راههائی برای رفع تحقیرهای احتمالی آنان پیش بینی نشود، آنگاه است که زنان را در یک عکس العمل طبیعی برای رفع هر گونه حقارت و اثبات کارآیی خود در معرض اقدامات شخصی قرار داده و طبیعی است که در این راه زنان، از اولین ابزار خود، یعنی جلوه گری زیبایی های خود، برای بزانو در آوردن جامعه و حساس نمودن احساس عمومی استفاده نمایند و به محض احساس محرومیت و درک حذف حقیقی خود، نیاز به طرح شخصیت اجتماعی، و احساس نیاز به خودنمائی در آنان بروز می کند، که این امر زمینه بسیاری از افراط و تفریط های رفتار اجتماعی را فراهم می آورد.
بگونه ای که زنان را وا می دارد تا هر چیز را برای پیشرفت و ارتقاء خود بکار گیرند، حتی نفس خود را !!!
1- انسجام فرهنگی راه مقابله با فرهنگ بیگانه:
جهان امروز با سرعت سرسام آوری در حال نوآوری است و برای سازگاری جوامع با تحولات فکری بشری، نیاز است که ایدئولوژی ها بخصوص مبانی ارزشی با همان سرعت، واکنش و پاسخ خود را نسبت به این تحولات تهیه و آماده نمایند، تا در جهت هدایت افکار، از این پویایی فکری و فعالیتهای علمی عقب نمانند. دشمنان در طی سالها کوشیده اند تا با کاهش سطح انسجام عمومی، و کم شدن قدرت سازگاری نظام فرهنگی جامعه ما دست یابند، تا با نزول سطح کارائی فرهنگ، عناصر ارزشی نیز بسیاری از کارکردهای مهم خود را از دست بدهد، و بدینوسیله آنان بتوانند با شکستن قدرت نظام فرهنی و بی اعتبار و ناکارا نمودن آن جوانان این کشور را به مظاهر مادی خود جذب کنند!
2- بررسی علل شکاف فرهنگی:
اصولاً به چه علت نظام فرهنگ ارزشی ضربه پذیر گشته و به ضربه پذیری خد تن داده است؟ و چرا موقعیت ممتاز فرهنگی خود را نتوانسته حفظ نماید، و برای انتقال مفاهیم ارزشی در مورد حجاب حتی بصورت غیر مستقیم در اذهلن، موفقیت شایانی کسب نکرده است. بنظر میرسد در بازنگری و تدوین و طراحی استراتژی نو، و ایجاد نگرشی عمیق نسبت به حجاب، جامعه باید دو روش بنیادی را آنچنان که در مباحث جامعه شناسی آمده است در رفع نارسائیهای خود اتخاذ نماید:
1- کشف عناصری که در طول انقلاب دستخوش پس افتادگی فرهنگی شده است، و این خلاء و عدم رشد آن بر عناصر رشد یافته فرهنگ دائماً فشار می آورد، که برای همخوان نمودن با خود، عناصر رشد یافته را عقب کشانند، همچنین تلاش بمنظور تدوین برنامه هائی برای جبران مافات و رساندن عناصر عقب افتاده و متاخر فرهنگی، به عناصری از فرهنگ که در انقلاب پیش رفته است.
2- کشف و پس راندن عناصر منفی که بدون طراحی، توسعه ای کاذب و سرطانی یافته اند، و با رشد خود به عناصر پیش رفته فشار می آورند که بقیه عناصر انقلابی ارزشی، را با خود دمساز کرده، تا آنها را از ماهیت خود دور سازند! و به تعادل قدیمی و سازش گذشته قبل از انقلاب بکشانند!
3- مهندس اجتماعی:
اینگونه کوشش های اصلاحی برای کشف و جبران کمبودها را میتوان به نوعی مهندسی اجتماعی، یا طراحی فرهنگی تعبیر کرد، در حقیقت در این طراحی، برنامه ریزان می کوشند تا از امکانات موجود بهره برداری صحیحی نموده و افکار را برای تطبیق با اصول پیشرفته ارزشی دمساز کنند. اما در طراحی برنامه، اصولی در مدیریت و برنامه ریزی مطرح است که میتوان برای واقعی تر شدن عملیات به آنها توجه بیشتر نمود. تا طراحی از صورت ایده آل بصورت برنامه ای و عملیاتی درآید، بی شک این اصول در توسعه تمامی برنامه های فرهنگی موثر است و کمک گیری از آنها در امر توسعه حجاب می تواند در اثر بخشی کار موثر باشد.
1- بجای اتکا به امکانات طراحی شده، امکانات حتمی شناسایی شده، و برنامه به آنها متکی گردد، و در حقیق باید به گونه ای به حذف امکانات فرضی اقدام نمود، شعار گونه ای یا ایده الی بودن صرف را در برنامه ریزی کنار نهاد.
2- در طراحی پیش بینی وضعیت آینده و مخاطرات احتمالی ناشی از رویدادها و عواملی که در زمان آینده بوجود می آیند در نظر گرفته شود، زیرا در صورت مواجهه ناگهانی با آنها، برنامه به بن بست خوهد رسید.
3- اهداف بصورتی عینی، جزئی و شفاف طراحی گردد، تا همه بتوانند درک صحیحی از اهداف داشته باشند.
4- باید از آخرین دستاوردها و نتایج فکری پژوهشی حوزه – دانشگاه در امر توسعه حجاب بهره گرفت.
5- باید طراحی دقیقی در مدیریت ارزشی یا رهبری برنامه صورت پذیرد، و شیوه پشتیبانی از آن در تمامی برنامه های فرهنگی طراحی گردد.
6- حجاب امری فرهنگی است، از خشونت نباید در توسعه امر فرهنگی استفاده نمود، زیرا همانگونه که با خشونت نمیتوان حجاب را از میان برداشت با خشونت نیز نمیتوان آنرا توسعه داد.
مقدمه:
عصر جدید را، عصر انفجار اطلاعات نامیده اند. مراکز جمع آوری و پردازش اطلاعات تلاش دارند تا فرصتها را غنیمت بشمارند و در این مبارزه اطلاعاتی، قدرت هماوردی سیاسی را از آن خود سازند، در این هماوردی گوئی هدف، یافت حیطه بیشتر و تازشهای فرهنگی و راهبردی جدید است، هر کس در این عرصه، نظرات بیشتری را متوجه خود سازد، سهم بیشتری از رهبری فکری دنیا را بدست خواهد گرفت.
اما عجیب است که مسلمین با وجود داشتن حجم غنی اطلاعات وحی، از پردازش این منابع و انتشار آن عاجز مانده و مبهوتانه به این گردش اطلاعات تبلیغی دنیا می نگرند، که همه افکار را به مبارزه می خواند، گوئی شخصیت و الگوئی در دنیا وجود ندارد که به تمام معنا پاسخگوی این تبلیغات مسموم باشد!
ابرقدرتها گر چه دارای سیستمها و دستگاههای اطلاعاتی قوی هستند، اما تا زمانیکه خلاء فرهنگی در جهان وجود داشته باشد، می توانند در ارائه اطلاعات، پویا باشند و اگر این خلاء زایل گردد، دیگر قدرت مانوری نخواهند داشت! جای تاسف است که با وجود حجم غنی اطلاعات که توسط الگوها در قالب روایات، سیره و تفسیر آیات به مسلمین ارائه شده است تا تهدیدها به فرصت ها، بدل گردد و مسلمین با این اطلاعات آماده، به جنگ اطلاعات مادی بروند، باز هم حرکتی صورت نمی گیرد! لذا در این بیغوله بازار فکری، هر کس می کوشد تا الگوی فریبنده تری از خود ارائه دهد و سایرین را با تهمت کهنه گرائی، از عرصه مبارزه خارج کند، تا بتواند سدهای دفاعی جوانان را برای گزینش الگوی مذهبی بشکند، و فرهنگ خود را بعنوان فرهنگی برتر القاء نماید.
چه چیز ملاک عمل است؟
هر مکتب و نظریه ای دارای دیدگاه مخصوصی است که از آن منظر، جهان را می نگرد و مسائل آن را تحلیل می کند، بگونه ای که می توان گفت تفاوت نظریات، عموماً در دیدگاههای آنهاست و رفتار، امری عرضی و اعتباری است که نشات گرفته از همان جهان بینی مکاتب و نظریات می باشد. آنچه که در این دیدگاهها مهم بوده و محل نزاع آراء و افکار گشته است، ارزشهائی منبعث از هر دیدگاه می باشد.
ارزش ها ( که به مفهوم خوب، یا بد بودن امور و ارائه ملاک برای تشخیص و قضاوت انسانهاست) مهمترین محور هر نگرش را تشکیل می دهند، و تفاوت آراء و مکاتب در رفتار بشری، در حقیقت به سبب وجود همین ملاک هائی است که برای ارزیابی امور در گزینش خوب، یا طرد بد، به انسانها ارائه می شود.
این دو ملاک در دیدگاه دینی ( تشخیص خوب- طرد بد)، تحت عنوان " معروف" یعنی خوب مورد پسند عموم و " منکر" یعنی بد مطرود عموم، نام برده می شود.
فرهنگ های مختلف بشری، هر یک ملاکهائی مخصوص برای صحه نهادن بر برخی از اعمال و طرد برخی دیگر از اعمال را دارند، بعنوا مثال ممکنست یک رفتار همچون کلاه بر نداشتن در هنگام معارفه در یک فرهنگ، منکر محسوب گردد، اما در فرهنگی دیگر، منکر بحساب نیاید.
علیرغم تمامی تفاوت ملاکها در تشخیص معروف و منکر، انسانها بنا به فطرت خود، برخی از امور همچون راستگوئی، صداقت، امانتداری، خوش قولی و … را معروف می دانند، و برخی از اعمال همچون دروغگوئی، دزدی، جنایت، بزهکاری و … را منکر می دانند.
نسبی بودن تشخیص برخی از خوبی ها یا بدی ها در فرهنگهای مختلف، همچنین در مکاتب و آراء بشری، سبب گردیده است که استعمار بتواند از این زمینه بخوبی به نفع خود بهره برداری نماید، و با کمک متفکرین وابسته، یا اندیشمندان بی هویت که دارای افکار مشوش می باشند، در جدا نکردن ملاکهای فطری ( در قضاوتها) برای تشخیص رفتار ( خوب، بد) بکوشند. بدین سبب مطرح نموده اند که ممکنست یک عمل در یک فرهنگ، بزهکاری محسوب گردد، اما در فرهنگ دیگر، منکر نباشد و به عنوان معروف، تلقی شود. بعنوان مثال، ممکنست فرهنگها از عفت، مفاهیم مختلفی را برداشت نمایند و در یک فرهنگ، فساد ( ارتباط نامشروع زن و مرد) مطرود باشد، اما در فرهنگ دیگر اگر با رضایت زن صورت پذیرد، معروف محسوب گردد! و….
توسعه و مخدوش بودن این مباحث و درو کردن رفتار انسانی از اصول صحیح و پایدار نبدن تشخیص خوب و بد و نسبی نمودن اخلاق، شاید عظیم ترین توطئه بوده است که پس از رنسانس، انجام پذیرفته و فلسفه آن کم کم وارد فرهنگ بشری شده است!!
اگر زمانی برسد که انسانها قائل به اصول ثابتی نباشند که بر اساس آن اصول، خوبی و بدی را تشخیص دهند، دیگر قدرت تشخیص حق از باطل بسیار مشکل خواهد شد و تمامی مفاهیمی که تشکیل یک نگرش را می دهند، کم کم از حیطه منطق در تشخیص حق و باطل دور خواهند گردید و این امر بر تمامی لایه های نگرش اثر خواهد گذاشت.
نگرشها دارای سه لایه اند:
1- لایه شناختی:
در این جنبه، فرد با تشخیص موقعیت خود و حقیقت مورد نظرش به درک و سپس تحلیل آن واقعیت، مبادرت می ورزد تمامی جنبه های این مرحله و فعل و انفعالات شناختی، مربوط به سلسله اصولی است که فرد از قبل، آنها را قبول نموده و برای سوالات ذیل، پاسخ مناسب و منطقی تهیه کرده است.
انسان خود را چگونه موجودی می بیند و به تبع آن، خود را دارای چه موقعیتی در هستی، در جامعه و فرهنگ خود می داند؟ و درک و بررسی حقیقت مورد نظرش چگونه است؟ چگونه سعی می نماید میان خود و شیء مورد نظرش ارتباط برقرار نماید؟ و…
بعنوان مثال اگر فرد، انسانی معنوی است، خود را انسانی جهت دار و هدفدار و مسئول در مقابل عالم می بیند و تمامی وقایع و اشیاء پیرامون خود را با قبول اصول مذهبی تحلیل می نماید، آنگاه شیوه ارتباط خود را براساس باورها تنظیم می کند، بگونه ای که اگر مسائل مستمندی از او تقاضای مساعدت و کمک نماید، بر اساس اعتقادات، خودرا موقتاً فردی غنی می بیند که غنایش را از خالق گرفته، کمک به وسائل را کمکی برای تداوم نعمعت برای خود محسوب می نماید.
2- لایه عاطفی:
در این جنبه، فرد به تجزیه و تحلیل شناخت پرداخته و نتیجه را منتهی به دو امر می نماید:
1- مهر خوبی یا بدی را به واقعه مورد نظر خود می زند و درباره آن قضاوت می کند.
2- به اطمینان خاطر می رسد و شعف و آرامشی را در خود احساس می کند.
در مثال اخیر، فرد متعهد به ارزشها، کمک به سائل را سرمایه گذاری بلند مدت برای سود دهی در آخرت تلقی می نماید و مستمند را شریکی برای سبک شدن بار زندگی محسوب می کند، اما فرد مادی، ضعیف را سد راه توسعه مادیات خود و تهدیدی در برابر استفاده هر چه بیشتر از نعم دنیائی می بیند و او را مستحق پایمال شدن می داند!
در لایه عاطفی، نه تنها فرد، ارزیابی امور را انجام می دهد، بلکه با درک جایگاه خود و ارتباطات لطیف امور، از لحاظ عاطفی اشباع شده و به خردسندی دست می یابد.
3- لایه رفتاری:
فرد در این مرحله قدرت عکس العمل در مقابل واقعه را بر اساس قضاوت خود می یابد و به رفتاری مناسب با ارزشهای مورد قبول خود، مبادرت می ورزد.
اکثریت انسانها در تحلیل امور، رفتارهای ابراز شده توسط انسانها را ملاک قضاوت می گیرند، در حالیکه پیش ار بروز هر رفتار، یک سلسله فعل و انفعالات ذهنی در انسانها صورت می گیرد که رفتار، چیزی جز صدور عمل یا عکس العمل آن منابع نیست و اصل آن عملیات، اموری ذهنی است ه در ذهن آدمیان پنهان است.
شخصیت الگو و معرفی معروف و منکر
یکی از محورهایی که انسانها را در تشخیص معروف و منکر کمک نموده و از نسبی شدن امور، جلوگیری می نماید و بعنوان اصل ثابت ذهنی برای تشخیص خوب و بد می تواند فعالیت کند، قبول شخصیت هایی بعنوان الگو می باشد، زیرا انسانها برای ارزیابی امور، ابتدا وقایع را با روشن و منش الگو محک می زنند و آنگاه به قضاوت می نشینند، در حقیقت الگوها ملاکهای عینی برای درک و تشخیص انسانها بمنظور کشف حقایق اند، در تعریف الگو آمده است که پیروی از الگو یعنی صرفه جوئی در زمان و تجربه برای آدمی زیرا به محض پذیرش الگو در ذهن ( بعنوان شخصی برتر)، یک سلسله عملیات زمینه ای که آدمی برای کشف راه و بررسی شناختی مسائل انجام می دهد، حذف گشته و ذهن بصورت جهشی، از این مرحله گذر کرده و مستقیماً به پذیرش، متابعت و پیروی از ایشان، مبادرت می ورزد و سعی می نماید رفتار خود را با منش الو هماهنگ و همخوان کند. لذا بصورت عام می توان گفت که توسعه شناخت و معرفت عممی نسبت به الگو، صرفه جوئی در زمان و تجربه برنامه های فرهنگی است که نظام را درجهت دستیابی به رسالت و هدف خود کمک می نماید.
مقدمه:
پیشرفت علوم، آدمی را فریب داد، زیرا با رشد بعد مادی فرهنگ، به تقویت عوامل ذهنی فرهنگ ( به نفع خود) پرداخت و او را واداشت با پرداختن به تازه ترین نظریات فکری، آن قدرت را در خود حس کند که می تواند در مقابل دین بایستد، و خود را خدای معرفی کند که توانایی آفرینش جهان را دارد!
علم کمک کرد تا آدمی بخود تلقین نماید که همه مجهولا فکریش باز شده، و امیدوار است که کشف مجهولات، روند خود را آنچنان طی کند که تکامل آراء بشری او را بسوی ایجاد دنیایی- بدون مجهولات – با مذهب ساخته دست انسان بکشاند.
لذا پایه " مذهب انسانیت" همخوان با اصول فرهنگ مادی پی ریزی گردید و بهشت از آسمان، به زمین خاکی کشانده شد و وجدان در پس خانه آزادی، به رخوت دعوت شد و … تا آدمیان بی وقفه و چشم بسته خود را در اختیار توسعه قرار دهند و …!
آدمی همچنین که چشم باز کرد، خود را مهره ای از ماشین خشن و عظیم صنعت دید، و به سبب عظمت تکنولوژی و دوری از اخلاق و معنویت، بناچار در نظریه های تحمیلی مادی بدنبال هویت خود گشت. آنچنان در این بیغوله بازار از خود دور شد که همه چیز، حتی اشیاء را بجای خود، یا برتر از خود گرفت. کنترل نفس، افسانه کتابها شد و هوسها که نامحدود و غیر قابل ارضاء بودند، او را بسوی عطش روانی و در نتیجه اضطرابی تمام نشدنی کشاند!
ثروت بسوی ثروتمندان جهان سرازیر شد و دیو صفتان قدرت بکف، خطری برای انسانها شدند. دیگر رمقی برای پایداری نمانده بود و نشانه های انسانیت، یکی پس از دیگری در زندگی، دو چیز هدف قرار گرفته بود:
1- لذت، بصورت حداکثر تلاشی که ذهن آدمی میتوانست تصور نماید و حرص و آز زاید الوصف برای به چنگ آوردن آن.
2- خود محوری، خود خواهی و خود پرستی که شعار رفاه تک بعدی را حتی با کوبیدن و قربانی کردن انسانها ضعیف، مجاز می دانست! هر کس فقط خود را دید و همه چیز را برای خود خواست، حتی به بهانه فریفتن دیگران!
تزکوبیدن مذهب ( با تحلیل غلط از مذهب) از دو طریق:
1- مذهب، زائیده فرهنگ انسانهاست. آدمی به سبب عواملی همچون ترس و …، مجبور به تحلیل مجهولات و حوادث طبیعی بوده، و چون مذهب، مجموعه آدابی برای تحلیل و تسخیر عظمت طبیعت و تنزل ترس درونی انسانهای ابتدایی است، لذا با رشد علوم و تکنولوژی و کشف مجهولات، زمینه پیدایش مذهب، محو خواهد شد! مذهب، زائیده مقتضیات زمانی خاص است که آدمیان در ایجاد و اشاعه آن تلاش کرده اند، و این مقتضیات، خاص دوره کشاورزی و اقوام ابتدایی است، نه دوران صنعتی و جمعیتهای مترقی!
2- مذهب در طول تاریخ، عاملی در دست سردمداران قدرت بوده است، که از آن برای استثمار و استعمار فکری توده ها، استفاده می کرده اند. لذا مذهب، عامل تبعیض و استثمار قومی بر علیه قوم دیگر بوده است. و مردم عوام بعلت بی اطلاعی، آنرا باور داشته و خود را کف بسته، در دست زورمداران قدرت قرار داده اند! و نیز گفتند که مذهب، عاملی برای تخدیر، سکون و ایستایی ذهن فعال آدمی است!
توسعه اخلاق مادی:
درپی ارائه تحلیل های غلط از مذهب و طرد آن از جامعه متفکرین مادی به این مرحله از برنامه ریزی رسیدند که، از آنجا که هر جامعه ای بر اساس هنجارها و کارکرد پدیده ها، منش اعضاء خود را قالب ریزی می کند، سعی شد که هنجار جامعه، مطابق باخ خود و بد فرهنگ مادی طراحی گردد، لذا با اشاعه حس مالکیت، هر کس به فکر توسعه حیطه تسلط خود کشیده شد، اما این بار بدون حساسیت به بحث حق و باطل در انجام ظلم و ستم! دیگر به کسی مربوط نبود که مالکیت فرد از کجا و چگونه بدست می آید، یا به چه استفاده ای می رسد! هر کس درصدد شد که مایملک خود را حتی با بکارگیری مذهب بعنوان حربه، افزایش دهد، تا آغشته به فرهنگ خاص مصرف گردد.
تنوع طلبی در زندگی، به تمامی امور کشانده شد. همه مصرف می کنند و بدور می اندزاند و هر چیز سریعاً دل صاحبش را می زند! همه در پی ایجاد لذتی جدیدند و نسبت به مسائل و زیبائیهای جدید، بسیار آسیب پذیر شده اند.
احساس ناپایدار، دل آنها را در گروه زیباتری می فریبد و هر چیز تازه و هیجان انگیز زیبا جلوه می کند!
گویی آدمی به آرامی بسوی تغییر خوی اجتماعی نهفته خود حرکت کرده است.
در فرهنگ مادی، دیگر زن، یا زندگی، مورد علاقه مرد نیست، بلکه هر کدام سمبل یک قدرت، یا اعتبار یا و وسیله ای است که مرد با ارائه زیبائیهای تحت سیطره اش به جامعه به قدرت و اعتبار خود می افزاید و از آنها بعنوان حربه ای برای افزایش اقتدار اجتماعیش استفاده می کند! تا این جلوه گری سبب شود که دیگران به قدرت مالکیت او رشک برده و آرزوی منزلت و مالکیت او را بنمایند و نسب به او خاضع و مطیع گردند!
حس مالکیت، گر چه غریزه ای دیرینه در انسان است، اما جلوه این حس در دورانهای مختلف، متفاوت می باشد. جلوه این حس در گذشته، در تعلق فرد به مایملک خود بود، زیرا مردم مایملک را برای دست یابی به مصرفی جدید، بدور نمی انداختند، بلکه با آنچه درتملک داشتند، ارتباطی عاطفی برقرار می کردند، و نسبت به عدم سوء استفاده از آن، تعهدی باطنی داشتند ( اگر چه نسبت به زن، حس اقتدار و تسلطی بی رویه داشتند!)
ارتباط زن و مرد در اسلام
ارتباط زن و مرد در اسلام، ارتباط مالک و مملوک نیست. نه مرد حق دارد حق خود را مالک زن محسوب نماید و او را استثمار کند، و نه زن حق دارد از زیبائیهایش در راه استثمار فکری مردان استفاده نماید، بلکه بر اساس متن آیه شریفه:" هن لباس لکم و اتن لباس لهن" هر دو موجب تکامل یکدیگرند و رابطه خلقتی عدالت گونه ای میان آنان برقرار است، که برای تضمین توازن و استمرار این عدالت، خالق قادر حجاب را برای زن قرار داده است.
خدای متعال، حجاب را بر تن زن نمود، تا او جزو ابزار قدرت نمایی مردم قرار نگیرد، بدین سبب حیطه اجرای حجاب اسلامی در میان بیگانگان (نامحرمان) و در ارتباطات اجتماعی قرار داد، تا زن را از صورت مالکیت مرد، خارج نموده و در حیطه مالکیت خود قرار دهد. شیوه حضور زن و مبلس شدن او در اجتماع، در اختیار مرد نیست، و نه تنها ارائه زیبایی زن در نظام دینی نمی تواند عاملی برای قدرت نمایی همسرش در اجتماع قرار گیرد، بلکه فلسفه پوشش، زن را از تصویر ابزار گونه بودن در دست مرد، خارج ساخته و هویت مستقلی به او می بخشد.
خدای متعال با لطف خود، زن را بدینوسیله از مدار حرص و قدرت نمای مردان خارج ساخت، تا اگر حرصی در تفکرات مادی همسری قرار دارد، زن در این مدار. مورد سوء استفاده قرار نگیرد.
نتایج از خود بیگانگی بشر امروز
در دنیای امروز، آدمی با همه چیز بیگانه است- با رشته تحصیلی، نوع اشتغال، محیط. منزل و… و چون به آنها علاقمند نیست، با آنان ارتباط برقرار نمی سازد، و چون ریشه ارتباط، منافع شخصی می باشد، با انسانها نیز نمی تواند ارتباط برقرار نماید. انسان مادی در محیط خانواده نیز با فرزند و همسر خود بیگانه است حتی با خود بیگانه گشته است!
زیرا این محیط و عوامل است که عمل و عکس العمل او را تعیین می کند، و او می پذیرد که بر اساس القائات، چه چیز را باید دوست بدارد. و از چه چیز باید نفرت داشته باشد! زن باید در محیط اداری، خوشایند مرد همکار، در محیط شغل آزاد، خوشایند مشتری و برای فروش بیشتر و لطافت بخشیدن به محیط باشد! اگر زن فروشنده موجب جلب مشتری شد، شخصیتش اعتبار دارد، و گرنه مطرود است! او برای همسر نیز باید زنی باشد که در هماوردی و ارزیابی با زنان جامعه، مورد انتخاب دائمی همسر قرار گیرد! و باید با جلوه گری خود، به اقتدار و قدرت همسرش بیافزاید، تا همه به جیزه تملک همسرش رشک برند و او با ایفای نقش های تکراری و دست چندم و حاشیه ای، احساس غرور کند! و نگاههای تیز مردان را که زمینه هشدار برای خالی شدن درون است، با بی تفاوتی، سوهان روح نسازد و به توانمندی کاذب خود غرور ورزد!!
جایگاه انسانی زن
براستی زن، چه جایگاهی را در معرفت دارد؟
خالقش به آدمی آموزد که با پوشش بجای فردی منفعل، بعنوان انسانی فعال در محیط اجتماعی وارد گردد، و نه تنها تحت تاثیر القائات مادی قرار نگیرد، بلکه با حجاب،اهرم قدرتی را در دست گیرد که جهت دهنده فرهنگ و اخلاق شود.
اگر زن، فعل پذیر گردد- به سبب تغییرات دائمی آراء و مقتضیات جامعه، از شخصیتی ناپایدار برخوردار گشته و وسعت آرزو و هوس های اجتماعی، او را بدنبال خد خواهد کشید و او را به فردی بدل خواهد ساخت که حتی امیال و آرزوهایش را نیروهای خارج از وجودش طراحی خواهند نمود، بدون آنکه حتی با این آرزوهای تحمیلی، ارتباطی برقرار کند!
آدمی موجودی مختار آفریده شده و در طول گذران عمر، همیشه در حال انتخاب است. نیروی انتخاب و تحلیل، جزو قویترین نیروهایی است که به انسانیت انسان مربوط
می شود. روند گزینش آدمی، سیستم منطق او را موجه جلوه می دهد و اصول شکل گیری شخصیت او را ثابت می سازد، آنگاه نقشه زندگی بر اساس باورهای درون، ترسیم می شود و امور واپس زده، مجموعه ای مغایر با باورهای درونی او جلوه می کند و امور روی آور، مجموعه ای همخوان با رشد و پیشرفتش خواهد بود که تحلیل رابطه این دو فرایند، نوع شخصیت او را محک می زند.
حجاب یک سیستم است
باید حجاب را بعنوان یک سیستم عرضه کرد
مطابق نظر متفکران اجتماعی، اکثر تصمیمات و رفتار انسانها تابع ساخت اجماعی حاکم می باشد و دگرگونیهای محیطی، منجر به تغییر رفتار و باورهای انسانها می شود. و منش اجتماعی هر فرد، تابع اصول مورد قبول اجتماعی است که در آن زندگی می کند. با حاکمیت یافتن یک روش، چون بسیاری نمی خواهند جمعیت حاشیه نشین و مطورد اجتماع باشند همرنگ با اکثریت شده و تابع القائات محیطی می شوند.
متاسفانه تحت القاء تبلیغات، علیرغم آنکه همه تجربه کرده ایم که حس پیوستگی جمع را می توان در مواقع خطر برانگیخت، باز معتقد می شویم که در تمامی تحرکات اجتماعی، مردم را تنها می توان با انگیزه مادی وادار به حرکت کرد! یا از پیوستن حرکت غلط جمعی بازداشت!
در حالیکه قویترین ابزار پیوستگی یعنی حجاب زنان، دائماً در حال اثبات این معناست که مفاهیم، زمان و مکان نمی شناسد.
ارائه چهره زن آزاده مسلمان می دهد که انگیزه مادی، تنها راه نفوذ در انسانها نیست، بلکه معنویاتی نیز در زندگی دائماً در جریان است.
زن مسلمان، تنها بر آنچه که از مادیات دارد، تکیه نمی کند، زیرا توسعه غرور به آ"چه که از مادیات دارد، تکیه نمی کند، زیرا توسعه غرور به آنچه دارد، آنچنان می تواند برای او فریبنده باشد که او را از رشد باز دارد. در حالیکه فعالیت زن مسلمان، مبین این نظر است که او با تکیه بر سرمایه های فکری که دارد، درصدد است سرمایه های معنوی بیشتری را با کوشش افزونتر در راه خدای متعال کسب نماید. زن مسلمان با تشبث به الگوی عملی خود ( فاطمه زهرا "س") سرمایه های خود را نه قصد هرز رفتن، بلکه به قصد افزایش مورد تایید عقل سلیم، به حرکت می اندازد. زن محجبه، با شناخت توانائیهای بالقوه ای که دارد و تلاش در جهت حفظ صحیح آن ( با امنیت خاطر) مشکلات را می شکافد و جلو می رود و به هدایت افکار عمومی مبادرت می ورزد.
انسانها براساس فطرت، کسانی را که دارای بصیرت و عفت بیشتری هستند و جرات قدم گذاشتن به منطقه رشد را با عفت یافته اند، تحسین می کنند، زیرا خود آزادگی را آرزو دارند و معتقدند کنترل بر رفتار، نشان از تعالی دارد. میدانند که انسانها با عمل صالح، رشد می کنند و نیروهای مثبت با این زمینه، پویای می یابند. همه میدانند که نیازها و غرایز مادی، حیطه ای کاذب و عطش روانی می کشاند و حالت سیری ناپذیری به آنها میدهد، عامل حرص است. و حجاب در کنترل این عامل، و ایجاد توازن رفتاری نقش بسزایی دارد.
حجاب جلوه ای از فلسفه زندگی:
حجاب پرده ای از ارائه تصویر فلسفه زندگی است که تمامی برهه های تاریخ معنویت بر روی آن به نمایش در می آید. و در تمامی مراحل زندگی زن- از عزا تا شادی- در اجتماع، تداوم می یابد، حجاب استتار حقایق نیست، بلکه ارائه فلسفه هستی است که چگونه زیستن را شعار می دهد.
جامعه عقیدتی برای ادامه حیات، نیاز به یک چارچوب معنوی برای جهت گیری و یافت هدف عقیدتی دارد، و بدون داشتن نقشه ای از حیات جهان نمی تواند جایگاه خود را در هستی بدرستی بشناسد و رفتار خود را با آن هماهنگ سازد. نقشه ای که هدف در آن بصورت آشکار، تعبیه شده باشد و به سرکوبی غرایز نیانجامد، بلکه جایگاه آدمی را در فشار غرایز نشان دهد.
جامعه نیاز به هدفی محسوس دارد که اخلاص را در آفرینش ترسیم نماید. و نیروهای درون را متمرکز سازد، تا شاید این زندگی محدود، به زندگی با محتوا بدل گردد.
خدای متعال این راهنمای معنویت را در وجود زن به امانت گذاشت، تا آدمی به مراحل زیر دست یابد:
1- محوری ثابت و عینی از مذهب بیابد و بوسیله آن، افکارش را نظم بخشد و افراد را به یکدیگر پیوند عقیدتی دهد، تا همه طعم اتحاد و حرکت معنوی را بچشند.
2- ایمان به عشق و معنویت پایدار بماند، زن در حیطه قداست بماند و عشق به او، عشق به معنویت تلقی گردد.
اکنون عشق به زن، عشق به آفرینش بیگانه است، ظرفیت فرهنگی انسانها کاهش یافته است، زیرا شرایط محیط سبب تنزل آدمی گشته وصدمات غیر قابل جبران وحی به او وارد کرده است. عشق به زن، عشق هب جسمی است که به افزون شدن قدرت و تسلط مرد، ضمیمه گشته، و او را در حد حیوانیت تنزل می دهد.
زن کالایی شده است که القا می گردد: در مقابل وجهی اندکی یا نگاهی ساده، میتوا او را خرید، هر چه که قیمت روز باشد! با خوی معامله ای می توان با او وارد مذاکره شد زیرا بازار مادی روز است که قیمت او را تعیین می نماید!
حجاب جلوه معنویت زن:
هدف هر فعالیتی باید مظهری از هدف خلقت انسان را در خود داشته باشد، و مظهر هستی زن که تصویر انسانی معنوی را بخود گرفته است، چیزی جز پوشش اسلامی نیست. اگر پوششی، زن را به کنترل بکشاند، اما تاثیرات متقابلی در کنترل خودبخودی غرایز و توسعه فرهنگ عفاف نداشته باشد، باید نسبت به فرهنگ القاء کننده آن بازنگری کرد. حجاب زن، جامعه را در هاله ای از عفاف قرار می دهد، زیرا صرف فعالیت یکجانبه زن، جامعه را به رشد همه جانبه نخواهد رساند. بلکه حضور فرهنگی- دینی زن است که شتاب حرکت جامعه را بسوی اهداف متعالی تسریع می کند.
حجاب می آموزد که آدمی با جهان خارج از خود، پیوند راستینی باید برقرار نماید، حجاب، زن را بعنوان موجودی فعال- نه منفعل- پرورش می دهد و این تجلی نیاز حقیقی انسان است که به رسوا شدن نیازهای مصنوعی و اسارت آور منجر می گردد. و این لطف الهی است که این جریان هستی را بدست زن صورت می دهد.
جهان در صدد ایجاد نیازهای کاذبی در زن است، تا او را وا دارد با اراده خود به مسلخ بیابد! جهان می خواهد دامی از دامهای فریب را برگردن زن نهد، تا اگر خود نیامد، او را به قربانگاه بکشاند تا حس خود خواهی خود را اینگونه جبران کند. جهان در صدد ایجاد فقر درونی برای زن است، تا نیازهای اصیل و کاذب در ذهن او مخدوش گشته و همه رویه هایش انفعالی گردد، تا او ارضاء های فوری بدون درد سر را – همچون گرایش به مواد مخدر- بپذیرد!
آیا تمامی نهضت های موجود زنان در جهان نوعی اعتراض به محرومیت ها نست؟ آیا تمامی تلاش مردان برای کسب تجربیات خوش قهرمانیهایشان ذلت زنان تلقی نمی گرد؟
حجاب جلوه توانایی زن:
حجاب جلوه توانایی زن است، حجاب اعتراضی است به تفکر بی قید و بند جهان انسانی، و ابراز توانایی زن، در عدم کرنش به القائات مادی، حجاب، اعلام قیامی است که میتوان آینده را ساخت، در حالیکه می توان به گذشته احساسی عمیق و اتصالیریشه ای داشت. جامعه غربی، فقط مرد را انسان کامی می داند و زن را انسانی پیرو مرد می پندارد، زیرا دکترین زنان غرب در اوج تعالی، برابری و مساوات با مردان است، و کلمات زیبایی که برای شان و منزلت زن بکار می رود، فقط به منظور حفظ موقعیت زن برای خدمتگزاری مردمی باشد!
نام زن معشوقه ای برای تجربه جسمانی، بجای قداست، معنویت و ایمان را به ذهن آنان متبادر می سازد.
انقلابیون غرب به منظور حرکت در جهت اصلاح، زن را معادل مادر گرفته اند، زیرا عشق مادر را حاکی از عشق به طبیعت و هستی می دانند و به سبب غالب و غیر قابل خدشه دار بودن نقش مادری، این نقش تمامی نقش های زن را نیز در بر گرفته است، شاید این امر بدین سبب باشد که در حیطه این نقش، قدرت مرد نمی تواند وارد گردد و تحلیل شخصیت هر مرد بدون نقش مادری زن، تحلیلی نادرست است، و اگر منفی نگر باشیم، عکس قضیه نیز صادق است.
حجاب جلوه منزلت زن
حجاب، زن را در حیطه قداست در تمامی جلوه های مادری، همسری، و نیروی کار معرفی می نماید، و او را در هر نقشی خلقتی که دارد، ارج می نهد( هر چند که قویترین زمینه تایید این قداست، نقش مادری است)، اما با این وجود حجاب، زن را در زن بودنش، بهمراه معنویت مطرح می سازد.
جوامع صنعتی به سبب سقوط نقش های دیگر زن- همسری و …- تنها نقش مادری را بعنوان سنگری برای بازگشت با اصالت برگزیده اند، آنهم بدور از معنویت و مذهب!
حجاب زن مسلمان، نیروی مولد برای تقویت روان جامعه است، تا زن به سبب زن بودنش، مورد ستایش اجتماعی قرار گیرد و توان خلقتی او بتواند در میدان کار فرهنگی جامعه، به نمایش در آید.
حجاب انسانیت زن را در ورای تماس نقش های خانوادگی- اجتماعی او قرار می دهد، و شخصیت زن را دریک نقش محصور نمی نماید.
حجاب اصالت خلقتی زن را ورای نقش های طبیعی او ارج می نهد زیرا تفاوتی ندارد که این زن محجبه مسلمان مادر باشد، یا دختر و همسر، آنچه که او را نزد خدای متعال ارزشمند ساخته است زن بودن اوست.
حجاب اثبات قدرت خالقی است که مخلوقی بنام زن را اوج داده است و لباس توحید را بر تن او آراسته است تا زن تنها سلطه ولایت الهی را بر خود اعلام کند، که این سلطه و سیطره در کل جهان آفرینش منتشر است لذا حجاب قویترین شعار در جهت نفی نظام سکولار و مادیت جهان است که انسان را در بعد مادیت محض محصور می کند.
ج- نگرش به مسائل انسانی در طول تاریخ:
با لحاظ موارد فوق می توان نگرش حاکم به مسائل انسانی را در تاریخ، به سه نوع تقسیم نمود:
1- مرد سالاری:
در این نگرش، اصالت با مرد است و زن، انسانی حاشیه ای است که برای تکامل مرد خلق شده است. اصل معمای فرودستی و فرادستی ( جنسیت پست، جنسیت برتر) در جهان امروز بر اساس همین تفکر شکل گرفته است. مردسالاری شکل دیگری از تفکر برتری نژادی است که به سبب توسعه آن ( حتی در امور خصوصی خانوادگی) پایداری بیشتری یافته است. و ارزش های ذیل را نهادینه کرده است:
1/1- زن انسانی وابسته به مرد است:
این اصل بعنوان اصلی موضوعه، نه تنها در خلقت زن و مرد قابل پذیرش شده است، بلکه در اجرای وظایف، تقسیم کار، روابط عمومی و خصوصی آنها و … گسترده شده است، لذا زنان باید بپذیرند که غایت، مرادوایده آل آنها چه در جوامع عقب مانده، چه در جوامع مدرن، باید مرد شدن باشد، چرا که مردان انسانهایی تامند و برای تکامل آنها باید تمامی هستی، حتی زنان به تلاش برخیزند! و زنان تنها در صورت اجرای صحیح وظایف برای مردان می توانند بر خود ببالند!
مرد سالاری در شکل مدرن و غربی آن، نه تنها چیزی از مرد سالاری کلیشه ای سنتی کم ندارد، بلکه ملبس به سلاح محکم ایدئولوژی علمی و فلسفه بافی نیز شده است! اگر حیطه نفوذ مرد سالاری سنتی در گذشته محیط خانواده بود، غرب می کوشد که این حیطه را به روش علمی، وسیعتر نموده و در اجتماع نیز متحقق سازد. مردان در طول تاریخ، برای تثبیت سلطه و حاکمیت خود از تمامی ابزارها استفاده نموده اند و عجیب است که برای تسخیر آخرین دژ مقاومت زنان، دین را نیز مورد هجوم قرار داده و با پنهان کردن اهداف سیاسی خود، آنرا عامل حاکمیت مردسالاری در کشورهای اسلامی می نامند!! بدین طریق به دو هدف زیر دست یابد:
اولاً: تبعیض علیه زنان را در کشورهای خود پنهان سازد.
دوماً: اتصال زن به افکار حیات بخش دین را به سبب خصوصیت حق گرائی و ظلم ستیزی دین قطع نمایند.
2/1- رضایت زن، منوط به رضایت مرد است:
برد سنتی جلب رضایت مطلق و بی چون و چرای مرد، در چارچوب امور خصوصی خانواده قرار دارد، لذا در قالب سنت،زن سعی می نماید تمامی امور حیاتی خود را با شرط رضایت مرد خانواده تنظیم نماید. ( حتی اگر این رضایت مطابق شان انسانی و یا مذهبی زن نیز نباشد) و در صورت پذیرش این خدمتگزاری، اجازه دارد به خوشنودی دست یابد! حیطه مدرن این مفهوم، در شکل پذیرش و مقبولیت عمومی مردان از تمامی زنان است، تا آنها شخصیت یک زن را بعنوان انسانی مترقی بپذیرند! و لازمه تحقق این امر، همانا تحقیر بیشتر شخصیت زن است، زیرا او مجبور است با تمامی امتیازات خصوصی و جسمی خود برای شرکت در این مسابقه و قضاوت مادی عمومی تلاش نماید.
زنان در این تفکر می آموزند که اصل در اجتماع، قضاوت مردان در مورد آنان است و باید نظر شخصی خود را فراموش کرده و همچنان انسانی محروم باقی بمانند! ایدئولوژی مسلط مرد سالاری را بپذیرند و بعنوان ابزاری در دست مردان قرار گیرند! شیوه ظاهری آنها در پیروی از مدها و استفاده از لوازم مصرفی، که باید بوسیله این فضا و طراحان ترسیم گردد، برای پرشدن جیب عده ای از سرمایه داران و خوشایند شدن برای سایر مردان است در این صورت است که رضایت مردان در این نمایش عروسک گردانی، حاصل خواهد شد!
– عدم تساوی حقوق زن و مرد:
عقاید غربی در مورد جنسیت، با ارائه اشکال جدید و فلسفه های موهوم مدرن، از طریق برنامه های تبلیغی به کشورهای اسلامی تحمیل می شود و زنان با وجود برخورداری از فعالیت و مشارکت عمومی ( با این روش) باز حاشیه نشین تر می شوند، زیرا در غرب و شرق نه حقوق و پاداش آنها متناسب با مردان در حیطه اشتغال پرداخت می شود، و نه استقلالی را در تعیین شیوه زندگی خود دارند، و نه حتی روحیه ای برای حس عاطفه خانواده برای آنها باقی می ماند.
در این نوع نگرش، پذیرش با این اصل که اولاً کار زنان و مردان از لحاظ کیفیت و کمیت برابر نیست!
ثانیاً زنان به سبب آنکه تنها، تامین مالی خود را بر عهده دارند و عموماً از طریق مردان خانواده حمایت مالی می شود، در برخورداری از پرداخت مساوی محیط کار محرومند! حال مشخص نیست که این شعار تساوی چند قرنه زنان در غرب به چه درد می خورد؟ آیا تساوی، در برخورداری از حقوق و مزایای اشتغال است؟ که چنین نیست! آیا تساوی در آزادگی انسانی و هویت شخصی است؟ که آن را نیز از دست داده اند! پس این مبارزه فرهنگی به چه نتایجی انجامیده است؟!
– حرکتهای اعتراض آمیز زنان:
حرکتهای اعتراض گونه زنان در جهان گواه آن است که زنان به این حیله و تزویر استعمار، آگاه گشته اند. اما تصور این زنان در تعمیم و عمومیت دادن اشکال ظلم به زن، در غرب و شرق، تصوری غیر واقعی است، زیرا همان گونه که فرهنگ غرب و شرق متفاوت است، زمینه های ظلم نیز در فرهنگهای مختلف، متفاوت است.
– رابطه مرد سالاری و نهضت های زنان:
زنان در جهان درصدد آنند که به این نگرش، اعتراض کرده و تحولی نوین را در روابط انسانها پدید آورند، اما به سبب تنیده شدن مرد سالاری به این روابط در کل فرهنگ جهان، هنوز نمی دانند از کجا باید آغاز نمایند! غرب اصرار دارد که با تبلیغات خود هر گونه نهضتی را به خود جلب کرده وژست سردمداری مبارزه را به خود بگیرد، تا بتواند با ایجاد انحراف در نهضت، آنرا به سود خود بچرخاند. زنان در عرصه مشارکت، نسبت به تبعیض ها در استخدام، پرداخت، ارزش یابی، ارتقاء شغلی، استفاده از فرصتها و بهره مندی از حقوق طبیعی معترضند! زیرا مردان نمی پذیرند که آنان در سمت های تصمیم گیری بصورت فعال شرکت کنند.
امروزه شرکت در مراحل تصمیم سازی، امری بدیهی و غیر قابل اجتناب به نظر می رسد اما این رده، رده پشتیبانی است، زیرا اساس تصمیم، در بخش تصمیم گیری انجام می پذیرد که این مرحله شدیداً در قبضه قدرت مردان است. مردان در این حیطه حاضر نیستند فرصتها را در اختیار زنان نیز بگذارند و بصور مختلف و توجیهات گوناگون، آنان را از دستیبابی به امتیازاتی که حائز شرایط احراز شوند، باز می دارند و سعی می نمایند با مشغول ساختن آنها به امور دیگر، آنان را از پرداخت به مراحل اساسی باز دارند!
بعنوان مثال:
– مردان چون می دانند که مسائل عاطفی در زندگی زنان مهم است، در نظام مرد سالاری سعی می نمایند با حذف فضای عاطفی و ایجاد تحقیرهای غیر مستقیم تحمیلی، آنان را بسوی جبران این کمبودها بکشانند و فضای کاذبی را در شرایط مقبولیت شخصیت زنان، آنگونه که بسود مردان است، ایجاد نمایند، لذا از احساسی بودن زن در این زمینه نهایت استفاده را می برند، از طرفی آنان را به سطحی اندیشیدن و احساسی عمل کردن محکوم می کنند و خود را شخصیتی توانا و متفکر جلوه می دهند و از طرفی دیگر، زمینه سطحی عمل کردن زنان را با ترغیب آنان در تمایل به جلوه گری جسمی و استفاده از مواد آرایشی و مصرفی و رفتار ساده لوحانه فراهم می کنند، تا اثبات نمایند که حتی در حیطه های مشارکت اجتماعی، مردان اصل اند، و زنان حاضرند برای کسب رضایت آنان به هر کاری دست بزنند!
– زنان بسبب دارا بودن حس آزادگی، به تدابیر مختلفی جهت ارائه مقاومت خود در برابر اسارتهای فکری دست می زنند و جلوه های مختلف اعتراض خود را نسبت به ستمی که به آنها روا شده، ارائه می دهند، غافل از آنکه جهت دهی این اعتراض های انسانی نیز بصورت دسیسه ای پنهان، عموماً توسط مردان صورت می گیرد، لذا این شورش ها بجای آنکه به آزادگی زن از قید اسارت منجر گردد، خود به اسارتی جدید بدل می گردد، یا در نهایت باز اصل، مردان می شوند و زنان به تکامل آنان تشبث نموده و در روشهایی همچون ارائه منطق، ارائه خشونت، ارائه … شبیه مردان عمل می کنند و آمال خود را مردانه شدن قرار می دهند! گاه نیز به تحقیر تن داده و برای اثبات زبونی مرد در برابر زیبایی خود، با ارائه جلوه های جسمی خود نقش فریفته شدن به دنیای مرد سالاری را بازی می کنند! اما تفاوت ندارد، زیرا هر سه روش در انتها به تثبیت یک امر منتهی می شود و آن مرد سالاری است.
3/1-جلب توجه مرد، هدف زندگی و فعالیت زن:
وسایل ارتباط جمعی، در آموزش دادن هدف زندگی ( برای جنسیتهای مختلف) نقشی اساسی دارند. استفاه از برنامه های خارجی، بدون دقت در پیامدهای فرهنگی مردس سالاری آن و یا تهیه برنامه های تقلیدی، زنان را به ابزاری که صرفاً نقش عشوه گری را در زندگی دارند، بدل می کند.
متاسفانه برنامه ریزی فرهنگی کشورهای اسلامی ایران در این جهت حرکت می کند. که نه تنها جلب توجه مردان برای زنان، ایده آل جلوه کند، بلکه برای ایجاد توجهی بیشتر و خارج کردن زنان رقیب از صحنه مسابقه جسمی ایجاد شده همه زنان در آنان مسابقه حاضر شوند، و به هر ترفندی برای نیل به این هدف دست زنند. تا در انتها با آموزش این رقابت نابرابر، آنچه که محفوظ می ماند و حتی توسعه می یابد، حس مرد سالاری و ابرقدرتی مردان باشد، و زنان نمی دانند که در این تلاش کاذب، برای اسیر کردن بیشرت خود تلاش می کنند و همجنسان خود را مورد تهاجم قرار می دهند!
آنها نمی دانند که تمامی تلاش آنها در جهت تثبیت نظامی است که خود برای محو آن می کوشیدند! در این نظام، همه سازمانها در جهت تقویت عوامل این سلطه گام بر می دارند. حتی سازمانهایی که هدف آنها ایفای خدمات عمومی برای زن و مرد است، نیز عموماً در جهت خدمت رسانی به نیازهای مردان حرکت می کنند.
در این مرحله نقش اساسی خانواده، برای تصحیح نظام و اجتماعی شدن صحیح دختران، حائز اهمیت است، گر چه متاسفانه مراکز فرهنگی، رسانه ها و مدارس، همه در جهت تقویت این نظام گام بر می دارند و هر یک بگونه ای برای توسعه ارائه جلوه گری جسمی زن کمک نموده و آب را بیشتر به آسیاب نظام مرد سالاری می ریزند و دختران را با دلایل ناکافی جهت پذیرش اصول آن آموزش می دهند. اما خانواده در این بازار آشفته فکری، می تواند بعنوان بهترین ملجا فکری، روابط انسانی صحیح را بر پایه عدالت به فزندان خود بیاموزد.
متاسفانه امروزه زنان به سبب ظلم های معتنابهی که در درون خانواده به آنها می شود، باری تخفیف ضربات ظلم به محیط فعالیت بیرونی پناه می آورند، تا شاید در قبال کسب استقلال اقتصادی بتوانند بخشی از شخصیت تحقیر خرد شده خود را باز سازی نمایند. و این در حالی است که نظام مرد سالاری بصورت قدرتمندتری در محیط، منتظر آنان است که نه تنها کار آنان را به استصمار کشد، بلکه جسم آنان را نیز استثمار نموده و سود مضاعفی از بی پناهی آنان ببرد! نظام مرد سالاری دارای پایه های محکمی است که زنان نیز در جهت استحکام هر چه بیشتر آن می کوشند. تا زمانیکه این پایه های فکری نظام را برپاداشته اند، این نظام پا برجاست! و تا زمانی که دید مردم دنیا دید مادی و دنیایی است قدرت مقابله به آن رو به افول است.
– اصول موضوعه و یا زمینه های تحکیم نظام مرد سالاری:
مردان دارای قدرت اقتصادی بیشتری نسبت به زنان هستند.
مردان دارای قدرت و توان جسمی بیشتری نسبت به زنان هستند.
مردان دارای تسلط جنسی هستند.
بدین سبب می توانند قدرت فکری و مدیریتی بیشتری در خانواده و اجتماع نسبت به زنان بیابند!
2- زن سالاری:
بنابر اظهار نظر انسانشناسان در ادوار گذشته تاریخ، آثار بجای مانده ای از نظام مادر سالاری موجود است! اما آنچه که از پیش بینی های حوادث آینده تاریخ بوسیله ادیان رسده است، این نکته می باشد که زمانی فرا خواهد رسید که زن سالاری در جهان رشد فزاینده ای یافته و بصورت نظام گسترده و فعال، عمل می کند.
در اخبار آخرالزمان آمده است که زنان علاوه بر رشد در رده های مختلف، مدیریتهای اجتماعی سیاسی را نیز در دست گرفته و در اعمال مدیریت سیاسی به اجحاف و ستم مبادرت ورزیده، منطق و تعقل را کنار نهاده و بر اساس هوای نفس عمل خواهند کرد. در آینده، جهان سیستم ظلمی جدید را تجربه خواهد کرد.
در منطق انسانی تفاوتی ندارد که ظلم از طرف نظام مرد سالار اعمال گردد، یا نظام زن سالاری مبادرت به ظلم نماید. آنچه که حقیقت انسانی در پی آنست، عدالت، آزادی، آزادگی و استقلال فکری است که ظاهراً گستردگی آن از طریق هر دو نظام میسر نمی باشد.
بهر حال مطابق اخبار و پیش بینی های تاریخ، یکی از آثار قطعی و نشانه های آخرالزمان و نزدیکی انسان به انتهای تاریخ، ظهور حاکمیت نظام زن سالاری است. و اکنون به صورت ملموس، زمینه های این تفکر در حال رشد است. زنان برای فراز از سلطه و حاکمیت مردان در حال تدارک وسائلی هستند تا خود را برهانند.
برخی در تحلیل علت ریشه ای اسارت زن، کار درون منزل را استثمار زن دانسته اند، برخی وابستگی اقتصادی زن به مرد را سبب ظلم دانسته اند، برخی علت را در تولید مثل دانسته اند ( با وجود زحمات مادر، بچه از آن پدر است) و برخی علت را ازدواج دانسته اند و … و مادر بودن را بعنوان هویت منفی زن قلمداد کرده اند، در حالی که تاکنون این مفهوم جزء هویت تاریخی شخصیت زن بوده است معتقدین به این اصول اعلام نمودهاند که مردان از ازدواج، سود بیشتری نسبت به زنان می برند!
زمینه های استدلال تاریخی طرفداران زن سالاری، رویدادها و ستمهای تاریخی وبوده که به زنان روا شده است، اما این گروه در تحلیل، نتیجه گیری، و ارائه راه حل ها دچار اشتباه شده اند.
حقیقت این است که نظام آموزشی می کوشد تا دختران را به سبب عدم لحاظ ویژگی های جنسیتی در برنام ریزی آموزشی، به انسانهایی تبدیل کند که خصوصیت زندگی خود را فراموش نموده و معبود خود را مرد بدانند، و یا بعکس، آنان را در پوسته ای از نقشهای کلیشه ای سنتی قرار می دهد که هیچ نیازی به تعالی و تکامل فکری احساس نکنند و باور نمایند که تنها با ارائه مقدار کمی عشوه گری می توانند به ایفای وظایف طبیعی و خانوادگی خود همت گمارند! در حالیکه اشاعه و تبلیغ این امور تحلیلی، به گسترش نظام مرد سالاری و عدم شناخت سرمایه های فطری زن منجر می گردد و او را خود بیگانه می کند، یا در پوسته خشک نقش سنتی محصور و محدود می نماید.
– زن و نظام آموزشی:
در نظام آموزشی، نقش آموزش از تصویرهای کلیشه ای سنتی ( زن بدون تفکر متعالی) گرفته شده است، لذا بجای آن که زن بر اثر آموزش های مستمر، احساس نیاز به آزادگی، رشد و تکامل را بیابد، به تمرین نقشهای سنتی که در اکثر مواقع بدور از تعالیم دینی نیز هستند خرسند می شود و نظام آموزشی دارای خاطری آسوده است که در این تعلیم، زن توانسته رسالت انسانی و مذهبی خود را بیابد! در حالیکه نسل جدید، جویای پاسخگویی به عطش روحی و فکری خود است و سوالات معتنا به او بی جواب مانده است!
زن می خواهد بداند در هستی چه جائی از اعراب دارد؟! چرا باید از نقش سنتی پیروی کند؟ چگونه می تواند خود را برای تحولی اساسی مطابق رویدادهای فکری جهان اماده سازد؟ چگونه می تواند به معنویت نزدیک گردد و تاریخ در مقابل ظلمهایی که به او روا شده است، چه پاسخی دارد؟
1/2- زن و نظام فرهنگی:
نظام فرهنی جوامع بصورتی پی ریزی شده است که طبیعتاً زنان از مسائل فکری فرهنی بدور باشند، زیرا شیوه ارتقاء در سلسله مراتب مراکز فرهنگی عموماً برای مردان تدارک دیده شده است و هر چه زنان سعی نمایند بهمراه ایفای وظایف طبیعی خود به آن دست یابند، باز محروم تر می شوند!
روال طبیعی و منطقی ارتقاء شدیداً مردانه است و مراکز فرهنگی – علمی طبق اصول و روال سنتی، به سیستم مرد سالاری مدد می نمایند، و در چنین سیستمی همگی رفتارشان با زنان برای باز گرداندن آنان به نقشهای کلیشه ای و سنتی( زن بیسواد- سنتی- خرافاتی و …) است، منتها اینبار همان اهداف سنتی، بصورتی مدرن ارائه شده است و فقط اینبار، بکارگیری وسائل جدید در ارائه جذابیت زن نیز مورد توجه واقع شده و ابزارهای بیشتری برای تحقیر زن بکار گرفته شده است.
نظام فرهنگی جوامع، زنان را به عرصه های خلاقیت با شگردهای مختلف و فلسفه بافی های گوناگون راه نمی دهد. حیطه نفوذ زنان به مناطق حرفه ای- تخصصی تا حدود و سقفی معین ترسیم شده است و حتی ورود به این سطح نیز باید با شرایطی صورت ذیرد که مورد توافق نظام مرد سالاری است. مراکز آموزشی و رسانه های اهداف آموزشی پنهانی را محقق می نمایند که پذیرنده رفتار سوء مردها نسبت به زنان و زنان نسبت به همجنسان خود است، گوئی زنان را وارد جنگی می نمایند و با شبحی درگیر می نمایند که خود در ساختن آن دخیل بوده اند!
2/2- اهداف مراکز فرهنگی:
کل مراکز فرهنگی دنیا زنان را با سه هدف پرورش می دهند:
1- ایفای وظایف طبیعی در نقش مادری و همسری بصورت سنتی بدون تحولات و رشد فکری.
2- پذیرش تساوی در صورت دستیابی به شرایطی چون مردان.
3- تلاش صرف برای رسیدن به ارتقاء بدون تحلیل صحیح در مورد وسایل و یا اهداف برتر.
در این نظام فرهنگی، رنان بعلت تعارض شخصیتی، گذراندن مراحل آموزشی، نه تنها به تحلیل صحیحی از جنسیت و جایگاه حقیقی خود دست نمی یابند، بلکه به یک نوع وازدگی کشانده می شوند که نهایت آن ایجاد تنفر از جنسیت خود و یا پذیرش زن بودن بعنوان سلاحی برای بزانو درآوردن مردان و ارائه جلوه گریهای خود می باشند که نشانی از احساس حقارت است!
7/2- فرودستی زنان در نظام مرد سالاری
در نظام مرد سالاری، تمامی تلاش ها در جهت ناپیدایی شخصیت زن در فرهنگ، و تحت سلطه مرد بودن قرار دارد، به گونه ای که گویی در این فرهنگ زن حضور ندارد، مگر بعنوان دوست دختر، طفیلی و تفریح مردان و …!
اشاعه این تفکر به میزانی است که این دختران برای بیان احساسات خود، از همین اشکال القائی فرهنگ مرد سالاری ( که از آن خود دانسته و مقهورش شده اند!) کمک می گیرند آنها خود را حاشیه ای و ارزش خود را در حد توجه و لذت مردان و قرار گرفتن در خاطره های آنان می دانند.
در این نوع طرز تفکر که تنها نقش فرو دستی برای زنان مطرح است، دختران با تقلید از مدهای روز ستارگان سینما و … سعی می نمایند خود را مطلوب قرار دهند. و از این طریق نقش مدرن، اما همان نقش سنتی فرودستی را به شکلی جدیدتر بازی کنند.
8/2-نظام سرمایه داری و مرد سالاری:
نوع نگرش ابزاری به زن، اساس جامعه سرمایه داری است که از طریق نظام مرد سالاری ریشه می گیرند و نهادینه می شود. اگر در جوامع سنی چنین به نظر می رسد که زن بعنوان کالای خصوصی مرد تلقی می گرددو با پرداخت قیمت آن در زمان ازدواج- مطابق قانون مبادله- به او تعلق گرفته و مرد مالک مطلق او می شود.
در نظام مرد سالاری غربی، زن بصورت کالایی عمومی است که باید بسیاری از آن استفاده ببرند، بدون آنکه بهایی برای او بپردازند!
دستیابی به این اهداف نظام مرد سالاری، با شعار زیبا و کاذب آزادی و مساوات برای زنان، مطولب جلوه می کند بگونه ای که همه زنان بسوی آن می شتابند. در این تفکر، زنان از درون خانواده به عرصه عمومی کشیده شده و وادار می شوند برای جلب رضایت مردان و تحکیم نظام مرد سالاری، به رقابت با یکدیگر بپردازند، هر کس کالا و ابزار بودن خود را به شیوه ای جذاب تر، مدرن تر و جدید تر ارائه نماید، مطلوب تر خواهد بود.
سیستم جدید مرد سالاری غربی، روابط را بر اساس مشتری و تولید کننده می بیند
( حتی دولت، ملت را همچون مشتری می بیند) و با شعار حق با مشتری است، رضایت او را اصل می داند، لذا در محیط کار، تمامی کارکنان وسیله ای برای تنظیم و ارضاء رضایت مشتریان می شوند و ارتباط اجتماعی- فرهنگی، در روابط مشتری و فروشنده و طالب و مطلوب عمومی شکل می گیرد.
چنین نظامی می کوشد زنان را وادارد تا نقش خود را در این نظام، بصورتی ماجرا جویانه. عاشقانه، طبیعی و مطلوب جلوه دهند، تا هدف و آرزوی قلبی زنان ازدواج های سطحی یا قبول همین ارتباط آسان با مردان باشد.
مهمترین مسئله در القاء نظام مرد سالاری غربی به دختران، پیدا کردن یک مرد در سالهای اولیه نوجوانی است، تا مجذوب افکار عاشقانه دروغین و تعاریف کاذب او گردند! در این تصویر، حاکمیت خانواده محو است، زیرا کسی نباید به داد این جوان برسد! و مزاحم ارضاء هوس های او گردد!
موارد اعتراض زنان:
1- زنان اعتراض دارند که چرا آنها را بر اساس زیبایی و موقعیت محارم شان می سنجند، در حالیکه شاخصه ارزیابی شایستگی برای مردان چنین نیست. نظام مرد سالاری هنوز که هنوز است، به برابری زن و مرد قائل نیست و معتقد است زنان باید برای مشارکت، سرمایه بیشتری را از خود ( فکری – جسمی) بگذارند، تا شاید بعنوان فرد شایسته ( آنهم بصورت موقت، تا پیدا شدن مرد شایسته!) بکار گماشته شوند.
2- اعتراض دیگر زنان آن است که در حیطه علمی، ظلم بسیاری به آنها شده است. و تمامی مکاتب، یا مسئله زنان را به فراموشی سپرده اند، یا اگر به آن پرداخته اند، به تحقیر بیشتر زن کمک کرده اند! اکثریت مکاتب با وجود مسئله مهم جنسیت یا کورجنسند یا مرد سالار! و با کمک آنها نظام مرد سالاری توانسته است وضعیت خود را تثبیت نماید.
گرچه ستم به زنان در دورانهای گذشته نیز وجود داشته است، اما حقیقت این است که حیطه این ستم اکنون بسیار گسترده تر شده است و از حوزه خانوادگی، به حوزه خانوادگی- اجتماعی کشیده شده و تمامی جنبه های زندگی را در بر گرفته، و اینست نتیجه پنج قرن تلاش زنان در غرب!
زنان معترضند که نابرابری جنسیتی، از تجربه ظلم تمامی نابرابریها از قبیل نابرابیری نژادی و …تاثیر پذیرفته و خود را در طول تاریخ، مقاوم نموده است.
علم نیز زنان را آنگونه تصویر کرده است که مردان دیده اند! بدین سبب آنان را در موقعیت نازل ترسیم کرده و با استفاده از حاکمیت نظام مرد سالاری در جهان، این دید را جهانی کرده است. و اینگونه زن را کف بسته در خدمت مرد و استکبار قرار داده و زنبارگی مردان را جزو خاطرات پرفروش محتویات فرهنگی قرار داده است!
متاسفانه اکنون نهضتهای زنانه به سبب عکس العمل در مقابل افراط گرائی مرد سالاری به تفریط کشیده شده است و برای کسب موقعیت خود، به ارائه ستم های تاریخی بگونه ای پرداخته که ترحم همگان را برانگیزاند، تا نظام مرد سالاری ار روی ترحم بر دادن امتیازی بیشتر با ژست انسان دوستی، دستی به سر زنان کشیده و یتیم نوازی کند، و یا مهاجمانه به تخریب همه سنتها (خوب -بد) همت گمارد.
– رویکردهای نهضتهای زنانه:
اکنون نهضتهای زنانه در برابر سه رویکرد قرار دارد:
1- قبول حرکت اصلاح طلبانه، به مفهوم آنکه مرد سالاری وجود دارد و برای تغییر موقعیت فعلی، باید به ارائه تحقیقاتی صحیح پرداخت و در جهت اصلاح نگرش های موجود. محتاطانه قدم برداشت.
2- قیام انقلابی برای جدا سازی همه مسائل زنان از مردان، گر چه این امر شعار زیبایی جلوه می کند، اما چون امکانات در دست مردان و نظام حاکم نظام مرد سالاری است، در نهایت این شعار به جدا سازی و حاشیه نشینی زنان و برخورداری از امکانات کمتر منجر می گردد.
3- بررسی ریشه ای علل و مفاهیم و یافت و ترسیم جایگاه مطلوب زنان و سپس تدارک حرکتهای نوین اجتماعی بر این اساس.
4- انسانیت سالاری:
5- 1/3- زن و مرد در اجتماع، مکمل یکدیگرند:
زن و مرد با وجود داشتن اشتراکات انسانی. هر یک دارای خصوصیات ویژه ای هستند که لحاظ این ویژگیها در امور عمومی. شرط تکامل است و ضرورت تکامل، نیاز هر یک را به فعالیت دیگری در امور اجتماعی اثبات می نماید. جامعه، هم به سرمایه فکری زن نیاز دارد، هم به سرمایه فکری مرد، در صورتی که جامعه از هر یک توشه های طبیعی خود سود نبرد، بمانند موجود محرومی است که برای رشد، تنها نیمی از استعدادهای خود را بکار گرفته است. همکاری این دو جنس در امور اجتماعی، نه تنها موجب شکوفائی فکری هر دو می گردد و فضای جدیدی را از برداشتهای مختلف و زوایای گوناگون مطرح می سازد، بلکه جامعه را در تعادل و توازن، با همکاری عرصه های مختلف به حرت وا می دارد، لذا جامعه بدون استفاده از تفکر و فعالیت مردان، همانثقدر نامطمئن است که جامعه بدون استفاده از سرمایه فکری زن مطرود است.
2/3- زن و مرد در خانواده مکمل و متمم یکدیگرند:
خانواده محل امن برای ارضاء نیازها و رفع کمبودهای مختلف است. در درون خانواده، بیش از آنکه خواستهای جسمی ارضاء گردد، نیازهای عاطفی- روانی ارضاء مگردند. و زن و مرد با پایبندی به ازدواج، از صورت انسانی ناقص، تنها رها شده، خارج گشته و بصورت انسانی تام که نقص های خود را جبران نموده است جلوه می کنند لذا زن و مرد در زندگی مشترک، به تمام می رسند و زمینه کمال و تکامل آنها آغاز می گردد.
زن و مرد در زندگی مشترک در یکدیگر ذوب می گردند و مرد در شخصیت همسر خود همانقدر موثر واقع می شود که زن در شخصیت همسر خود. زن و مرد دو انسان همراهی هستند که در راه تکامل، همراهی خود را در همه زمینه ها با هم به اثبات می رسانند و شیرین ترین جلوه های زندگی، از محبت، عشق، ایثار و فعالیت را در صحنه خانواده به نمایش می گذارند و با تداوم نسل در تاریخ، جاری می گردند.
آیه کریمه " هن لباس لکم و انتم لباس لهن" تاثیر متقابل کمال و تمام زن و مرد را در خانواده و کمال را در اجتماع بیان می فرماید. آدمی بدون استفاده از وسایل تکامل، چگونه می تواند به تکامل دست یابد؟ ازدواج و خانواده مهمترین سنگر خودسازی و توانمدی در راه رشد است و عوارض منفی نظام های سلطه، نباید آدمی را به این اصول و ریشه های زندگی مردد نماید.
3/3-قرن حاضر، زن و معنویت:
ضرورت ایجاد تحول در نگرش و روابط تنظیمی با زن، از نیازهای قرن حاضشر است که می تواند برداشت جدیدی را در مورد زن، به خانواده و اجتماع ارائه نماید. ج
مهمترین وسیله برای رسیدن به کمال در دنیی امروز معنویت است.
اصل اساسی مذهب و معنویت، استمرار آزادگی انسان است. متفکران خود باخته، سعی نموده اند برای پنهان ساختن کوتاهی های مکاتب انسانی در مسائل زنان، مذهب را که تنها حامی و بیانگر حقوق زنان است، زیر سوال برده و با آمیختن مذاهب توحیدی به خرافات قومی ( در تعریف مناسک)، از مذهب مجموعه دستوراتی جهت تثبیت نظام مرد سالاری بسازند، در حالی که آنچه ملاک تکامل است، انسانیت و تقوا است. در آیه کریمه " انا خلقنا کم من ذکر و انثی و جعلنا شعوباً و قبائل لتعارفو ان اکرمکم عندالله اتقیکم" تمامی تفاوتهای قومی، نژادی، جنسیتی و … را زمینه های اعتباری جهت دسته بندی، درک بهتر امور و شناسائی عوامل مختلف معرفی نموده است، و تمامی این امور را در جهت رسیدن به کمال، صرفاً اموری حاشیه ای و ابزاری دانسته است. نه هدف، زیرا مسیر کمال در طراحی تقوا در قالب انسان های رشد یافته است که هر یک از زن و مرد با استفاده از زمینه های برابر و ویژگیها و امتیازات خود، سرمایه ها را در هت آن بکار گیرند و در کنار یکدیگر بدون ظلم، تعدی و یا سوء استفاده از یکدیگر. برای کمک به کمال جمعی تلاش نمایند.
اما هر تحولی نمادی دارد که با پایداری و برپائی آن می توان زمینه قوام و ظرفیت برپایی تحول را حدس زد. و استواری و حرکت آنرا در طول تاریخ، به نشانه ریشه ای بودن غنای نظریه تحول آن دانست. این نماد باید نمانگر کل نظریه دینی و تحول نفقس انسانی باشد و تمامی جنبه های عاطفی- حقوقی را در پیروی از بستر و زمنیه تحول دارا باشد و به ایجاد یکنوع مدیریت راهبردی جهت تحقق گسترده اهداف آن مدد رساند.
4/3-حجاب، نماد انسانیت سالاری است:
عجیب است که نماد دین، با ذکر مجموعه این خصوصیات در نظریه تحول دینی، در حجاب زن مسلمان شکل گرفته است، حجاب، نماد تفکر دینی است، حجابب سعی می نماید زن در دنیای مردمداری و مرد سالاری، محصور نشود و فعالیتها و واقیعات زندگی بسوی خدامداری و انسانیت محوری کشانده شده و از حیطه بهره برداریهای ظههر و استثمار جسمی عبور نماید. زیرا حجاب نماد انسانیت سالاری است.
5/3- حجاب و استعمار:
مبارزات تاریخی استعمار با حجاب، اهمیت حجاب را بعنوان مهمترین سنگر دفاع از ولایه الله نشان می دهد، استعمار می کوشد تا حجاب را در قالب پیروی از سلطه مرد سالاری نشان داده و آن را مسبب خانه نشینی و عزلت گزینی زن جلوه دهد، در حالیکه اگر زن استقلال خود را در ظاهر خود و اختیار در انتخاب نوع پوشش خود بیابد، و اجازه ندهد مردان در محیط عمومی از جذابیت های او سوء استفاده نموده و او را در مسیر خواسته های پست خود قرار دهند، آیا این تصمیم گیری، دلیلی برای تحقیر زن محسوب می گردد؟!! استعمار می کوشد در ارائه تحلیل های نادرست از حجاب زن مسلمان، نه تنها او را نسبت به دفاع از این دژ آزادی سست نماید، بلکه در زمینه پذیرش سلطه و القاء سود جویان، او ار آماده سازد.
حجاب می کوشد که حیطه مرد سالاری گسترده نشده و فلسفه آزادی در رفتار زن نهادینه شود. حجاب، حیطه نفوذ و اختیارات مردان را در حد بهره برداری از تفکر زنان و مشارکت و فعالیت علمی- حرفه ای آنان محدود می سازد و اجازه نمی دهد مردان برای ارضاء هوس های خود، ظاهر زنان را به سبک دلخواه خود تعیین نموده و از آنان ابزاری جهت بهره برداری های خود بسازند.
حجاب، سلطه پذیری را برای زنان نفی می کند و روابط زن و مرد را در نظام منطقی و معقول الهی قرار می دهد.
زنان حدود نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند و نزدیک به دو سوم کار جهان متعلق به آنان است، حجاب لباس فرهنگ کار و تلاش است که ارزشیابی کار را بر اساس جنس فرا دست و فرو دست نفی کرده، و میزان ارزشیابی را بر اساس کار انجام شده و نزدیکی به هدف ( کیفیت) قرار می دهد و روابط را بر اساس انسانیت سالاری تنظیم می نماید.
1