تارا فایل

تحقیق در مورد مکه


مکه
مکه یکی از شهرهای تاریخی عربستان سعودی است و بخاطر قرار داشتن کعبه در آن قبله مسلمانان است.

شهر مکه در فاصله ۸۰ کیلومتری دریای سرخ واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا، ۳۳۰ متر است. به خاطر اتوبانی که اکنون ساخته شده، تا بندر جده تنها ۶۰ کیلومتر فاصله دارد و از طریق بزرگراه هجرت، ۴۲۵ کیلومتر با مدینه فاصله دارد.
مسلمانان معتقدند پس از آنکه به اذن خداوند چشمه زمزم زیر پای اسماعیل جوشید و در آن منطقه آب یافت شد، مردم در آنجا ساکن شدند و شهر مکه به وجود آمد و نیز ابراهیم به فرمان خدایش کعبه را ساخت بنابراین روایت که تنها و توانمندترین روایت در مورد بنیان گذاری مکه و کعبه است می توان نتیجه گرفت که بنیان گذار این شهر ابراهیم از پیامبران خدا بوده است.
واژه مکه معرب واژه مهگه پارسی و به معنی جایگاه ماه است.
این شهر در میان کوههای کوچک سنگی واقع شده است به طوری که اطراف مسجدالحرام را خانه ها و هتلهایی فرا گرفته، که بر فراز این تپه های سنگی واقع شده اند. برای سهولت رفت و آمد، تونلهای زیادی برای عبور ماشینها در نظر گرفته اند، که مسافت ها را بسیار کاهش می دهد.
مکه در میان کوهها واقع شده، فاصله بین دو کوه را اعراب شعب می گویند معروفترین آنها شعب علی یا شعب ابی طالب است، که اکنون در میان محوطه باز جلوی صفا و مروه قرار دارد و اثری از آن نیست.
برفراز کوه ابوقبیس، که در گذشته مساجد و اماکن زیارتی زیادی برفراز آن بود و گفته می شود قبر چند تن از پیامبران الهی در آنجاست، اکنون قصری بسیار مجلل ساخته شده، که به قصر الضیافه مشهور است و محل پذیرایی از میهمانان خارجی می باشد. این قصر مشرف بر مسجد الحرام است.
آب و هوای مکه گرم و کمی مرطوب تر از مدینه است.
مزار ابوطالب و خدیجه، اکنون در قبرستان ابوطالب، زیر پل حجون قراردارد. در این محدوده در سال ۱۳۶۶ زائرین ایرانی که مراسم برائت از مشرکین را اجرا می کردند مورد حمله نظامیان سعودی قرار گرفتند و عده زیادی از آنان کشته و مجروح شدند.

فتح مکه
در سال هشتم هجرى که سپاه اسلام پس از جنگهاى متعدد کوچک و بزرگ ورزیده و از نظر تعداد نیز زیاد شده بود پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم لازم دانست که بسوى مکه رفته و شهر و مولد خود را که در اثر توطئه قریش شبانه از آنجا هجرت کرده بود تصرف کند.
مدت سیزده سال پیغمبر صلى الله علیه و آله در شهر مکه مشرکین قریش را بتوحید و خدا پرستى دعوت کرده و نه تنها از این دعوت نتیجه‏اى حاصل نشده بود بلکه در ایذاء و آزار او هم نهایت کوشش را بعمل آورده بودند پس از هجرت بمدینه بطوریکه گذشت مشرکین مکه دائما با مسلمین در حال مبارزه و زد و خورد بودند.
مسلمین مهاجر که بحال ترس و زبونى شبانه از مکه فرار کرده و بمدینه رو آورده بودند اکنون موقع آن رسیده است که با صولت و عظمت در رکاب پیغمبر صلى الله علیه و آله وارد مکه شوند .
بعضى از مسلمین در اندیشه فرو رفته واز مآل کار خود بیمناک بودند ولى رسول خدا صلى الله علیه و آله آنها را بفتح و پیروزى بشارت مى‏داد زیرا وعده فتحى را که خداوند باو فرموده بود از این آیه استنباط میکرد:
لقد صدق الله رسوله الرویا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله امنین.
همچنین سوره نصر نیز که پیش از فتح مکه نازل شده بود بفتح مکه و اسلام آوردن مردم آن شهر دلالت داشت.
هدف اصلى پیغمبر صلى الله علیه و آله این بود که فتح مکه باحترام خانه خدا که در آن شهر واقع است بدون جنگ و خونریزى انجام شود بدینجهت ابتداء اندیشه خود را در مورد حرکت بسوى مکه و زمان آن را از مسلمین پنهان مى‏داشت که مبادا این موضوع باطلاع قریش برسد و تنها کسى را که امین و راز دار خوددانسته و با او مشورت میکرد على علیه السلام بود ولى پس از مدتى چند نفر از اصحاب را نیز از این مطلب آگاه گردانید.یکى از مهاجرین بنام حاطب که در مکه اقوامى داشته و از مقصود پیغمبر با خبر شده بود نامه‏اى نوشته و آنرا بوسیله زنى بمکه فرستاد و قریش را از تصمیم پیغمبر آگاه نمود.
خداوند تعالى رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از ماجرا آگاه ساخت و آنحضرت على علیه السلام را با زبیر براى استرداد نامه بسوى آن زن فرستاد و آنها در راه باو رسیده و نامه را باز گرفتند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله در اوائل رمضان سال هشتم هجرى با سپاهیان خود که از مهاجر و انصار تشکیل شده و بالغ بر دوازده هزار نفر بودند بقصد فتح مکه از مدینه خارج گردید .
چون به نزدیکى‏هاى مکه رسید عباس بن عبد المطلب براى ترسانیدن قریش از کثرت سپاهیان اسلام که با ساز و برگ کامل مجهز بودند بسوى مکه شتافت اهالى مکه نیز از آمدن پیغمبر کم و بیش آگاه بودند بدینجهت ابوسفیان براى کسب اطلاع از مکه بیرون آمد و در راه بعباس رسید.
عباس بن عبد المطلب کثرت مسلمین مخصوصا ایمان قوى و روح سلحشورى آنها را بابوسفیان نقل کرد و او را از عواقب وخیم مقاومت در برابر سپاهیان اسلام بر حذر داشت و قانعش نمود که بخدمت رسیده و تسلیم شود.
ابوسفیان از روى اضطرار و ناچارى پذیرفت و بحمایت عباس از میان دریاى سپاه در حالیکه از قدرت و شوکت آن متحیر شده بود گذشته و بخدمت پیغمبر رسید و پس از مختصر گفتگو اسلام آورد.
ابوسفیان که مدت 21 سال کفار قریش را علیه آنحضرت تحریک و تجهیز میکرد اکنون در برابر آن قدرت و عظمت سر تسلیم فرود آورده و با دیده اعجاب و شگفتى بآن سپاه منظم و منضبط مینگرد و انتظار عفو و بخشش از گذشته را دارد.پیغمبر اکرم بنص قرآن کریم داراى خلق عظیم و رحمه للعالمین بود (3) ابوسفیان را بمکه فرستاد تا براى کسانى که اسلام آورده‏اند امان بگیرد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله پرچم را که ابتداء در دست سعد بن عباده بود (از این نظر که او ممکن است با اهالى مکه با خشونت و جدال رفتار کند) بدست على علیه السلام داد و با سپاه مسلمین در حالیکه جاه و جلال آنها چشم هر بیننده را خیره و مبهوت میکرد وارد مکه شد و در مقابل درب کعبه ایستاد و گفت:
لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده…
آنروز اولین روزى بود که شعائر توحید و خدا پرستى علنا در مکه اجرا گردید و بانگ اذان بلال که بر فراز کعبه ایستاده بود با آهنگ دلنشین در فضاى مکه طنین‏انداز شد و مسلمین به پیغمبر صلى الله علیه و آله اقتداء کرده و نماز خواندند سپس آنحضرت اهل مکه را که منتظر عقوبت و انتقام از جانب او بودند مورد خطاب قرار داد و فرمود:ماذا تقولون و ماذا تظنون؟در حق خود چه میگوئید و چه گمان دارید؟
گفتند:نقول خیرا و نظن خیرا اخ کریم و ابن اخ کریم و قد قدرت،سخن بخیر گوئیم و گمان نیک داریم برادرى کریم و برادر زاده کریمى و بر ما قدرت یافته‏اى.

رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از کلام آنان رقتى روى داد و فرمود من آنگویم که برادرم یوسف گفت لا تثریب علیکم الیوم.
آنگاه فرمود:اذهبوا فانتم الطلقاءـبروید که همه آزادید.
این عفو عمومى در روحیه اهالى مکه تاثیر نیکو بخشید و همه بى اختیار محبت آنحضرت را در دل خود جاى دادند.
آنگاه پیغمبر صلى الله علیه و آله دستور داد تمام بت‏ها را شکستند و على علیه السلام را همراه خود بداخل کعبه برد و هر چه بت و آثار بت پرستى بود از میان‏برده و آنها را در هم شکسته و بیرون ریختند.
از جمله صفات عالیه على علیه السلام بت شکنى اوست که بهیچوجه حاضر نبود مظاهر شرک و کفر را در بین مردم مشاهده کند و چون بعضى از بتهاى بزرگ مانند هبل بر فراز کعبه نصب شده بود على علیه السلام بدستور پیغمبر اکرم پاى بر دوش آن بزرگوار نهاده و آنها را سرنگون ساخت و ساحت مقدس کعبه را از لوث بت پرستى پاک گردانید.

غزوه حنین و طائف:
پس از فتح مکه مردم آن شهر دسته دسته بدین اسلام گرویده و با پیغمبر صلى الله علیه و آله بیعت نمودند نبى اکرم نیز چندى در مکه توقف کرده و امور آنشهر را مرتب ساخت و پس از برقرارى امنیت و انضباط با سپاه فاتح خود تصمیم گرفت که بمدینه مراجعت نماید و در این مراجعت دو هزار نفر از اهالى تازه مسلمان مکه را هم به سپاه خود ملحق نمود بطوریکه کثرت سپاهیان اسلام، مسلمین را باعجاب و شگفتى واداشت و ابوبکر گفت ما با این کثرت سپاهیان هرگز مغلوب نخواهیم شد ولى آنها ندانستند که کثرت سپاهیان چندان مهم نیست آنچه مورد توجه است توکل بر خدا و یارى خواستن از اوست چنانکه موقع برخورد با دشمن مانند غزوه احد چیزى نگذشت که همه مسلمین از جمله ابوبکر فرار کردند و فقط 9 نفر از بنى هاشم و یکى هم ایمن بن ام ایمن در اطراف پیغمبر صلى الله علیه و آله باقى ماند تا اینکه خداوند آنها را نصرت فرمود و گریختگان بازگشتند و مجددا بدشمن حمله برده و پیروز گردیدند در اینمورد خداوند در قرآن کریم فرماید:
لقد نصرکم الله فى مواطن کثیره و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا….
و جریان امر بقرار زیر بوده است.
چون رسول خدا صلى الله علیه و آله از مکه قصد مراجعت بمدینه نمود دو قبیله هوازن و ثقیف که اسلام نیاورده بودند با یکدیگر همدست شده و بفکر مقابله‏با مسلمین افتادند.
جنگجویان دو قبیله مزبور بفرماندهى مالک بن عوف که شنیدند پیغمبر صلى الله علیه و آله از مکه بمدینه مراجعت میکند در حالیکه تعدادشان بیشتر از سپاه مسلمین بود در تنگه‏هاى وادى حنین بکمین نشسته و مترصد عبور مسلمین شدند.
گروه طلیعه سپاه اسلام که تحت فرماندهى خالد بن ولید در حرکت بود وارد کمینگاه شد و غافلگیر گردید و چون شب از نیمه گذشته و هوا تاریک بود گروه مزبور از برخورد ناگهانى بسپاه دشمن وحشت زده شده و در حال عقب نشینى بتفرقه افتادند و عده‏اى هم مانند ابوسفیان و همدستانش که از ترس جان تازه مسلمان شده بودند از این پیشامد خرسند گشتند و رو بفرار نهادند بقیه نیز مانند غزوه احد بگریختند و فقط 9 نفر از بنى هاشم در اطراف پیغمبر باقى مانده و آنحضرت را مراقبت میکردند در این جنگ نیز قهرمان منحصر بفرد صحنه کارزار على علیه السلام بود که در جلو پیغمبر بر دشمنان حمله میکرد و ضمن کشتن آنها از نزدیک شدن آنان به آنحضرت ممانعت مینمود.شیخ مفید مینویسد که باقى ماندن چند نفر از بنى‏هاشم در اطراف پیغمبر نیز بخاطر باقى ماندن على علیه السلام بود و همچنین برگشتن مسلمین پس از گریختن و پیروزى آنان بدشمن هم بخاطر ثابت ماندن آنحضرت بود.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بعموى خود عباس بن عبد المطلب که صداى رسا و بلندى داشت فرمود مهاجر و انصار را باجتماع دعوت کن و از تفرقه و پراکندگى سپاهیان جلوگیرى نما،عباس با صداى بلند آنها را بآرامش و اجتماع دعوت نمود و اضافه کرد که پیغمبر سلامت میباشد لذا فراریان کم کم جمع شده و چون‏هوا نیز روشن شده بود حمله سختى بر دشمن وارد آوردند،على علیه السلام مالک بن عوف رئیس قبیله هوازن و همچنین ابو جرول را که پرچمدار آن طایفه بود بضرب شمشیر از پا در آورد و با کشته شدن رئیس و پرچمدار قبیله صفوف دشمن از هم پاشیده و فرار کردند مسلمین آنها را تعقیب کرده گروهى را کشته و گروهى را هم اسیر نمودند.
پس از خاتمه جنگ حنین مسلمین متوجه طائف شدند زیرا قبیله ثقیف در طائف ساکن بود و ابوسفیان بن حارث که از جانب رسول اکرم صلى الله علیه و آله بطائف اعزام شده بود شکست خورده و مراجعت نموده بود لذا خود آنحضرت با سپاهى بطائف رفته و آنجا را محاصره نمود و این محاصره متجاوز از بیست روز بطول انجامید.
پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را با گروهى براى شکستن بت‏هاى اطراف طائف اعزام نمود و آنحضرت در این ماموریت شهاب نامى را که از شجاعان قبیله خثعم بوده و در سر راه مانع حرکت او شده بود با شمشیر دو نیم کرده و به پیشروى خود ادامه داد تا تمام بت‏ها را در هم شکست،همچنین قهرمان آنطایفه را که نافع بن غیلان نام داشته و براى مبارزه با مسلمین بهمراهى عده دیگر بیرون آمده بود طعمه شمشیر ساخته و مشرکین را تار و مار نمود،گروهى از ترس شمشیر اسلام آورده و گروهى هم متوارى شدند على علیه السلام با پرچم فیروزى بخدمت پیغمبر برگشت و جنگ دو قبیله هوازن و ثقیف نیز خاتمه یافت.
جنگ طائف آخرین جنگ داخلى اسلام با اعراب محسوب میشود زیرا پس از این جنگ در داخل عربستان کسى را قدرت طغیان و یاغیگرى در برابر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نبوده و تمام شبه جزیره عربستان در قلمرو نفوذ و اقتدار آنحضرت در آمده بود لذا براى بسط و اشاعه دین الهى لازم بود که کشورهاى خارجى را بدین اسلام دعوت نمایند،مقدمات این تصمیم جریان غزوه تبوک است که آخرین سفر جنگى پیغمبر بود و چون على علیه السلام بدستور آنحضرت درغزوه مزبور حضور نداشت لذا از ذکر آن صرف نظر میشود.
این بود شرح مختصرى از خدمات نظامى على علیه السلام در حیات پیغمبر اکرم که موجب اعتلاى پرچم اسلام و سبب پیشرفت آن گردید و پیغمبر فرمود:اگر شمشیر على نبود اسلام قائم نمیگشت .

11


تعداد صفحات : 11 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود