نماد :
نماد ( که مظهر سمبل تیر نامیده می شود ) نشانه ای است که نشانگر یک اندیشه ، شیء یا مفهوم ، چگونگی و جز اینها می تواند باشد نماد می تواند یک شیء مادی باشد که شکلش به طور طبیعی یا بر پایه قرارداد یا چیزی که به آن اشاره می کند پیوند داشته باشد . برای نمونه فروهر نماد مزدا پرستی است . نماد در اصطلاح روانشناسی تحلیلی نوعی شبیه ساخته لیبیدو است صورتی ذهنی که هم می تواند لیبیدو را به همان اندازه قبلی سازد و هم اینکه آن را در قالب متفاوت از صورت اولیه خود به جریان اندازد . اما شکل گیر ی، نمادها یک روند آگاهانه نیست بلکه برعکس از راه مکاشفه و یا مشهود از دل ناخودآگاه تولید و بیرون داده می شود . اغلب اوقات نمادها به طور مستقیم از رویا نتیجه می شوند یا از آنها تاثیر می پذیرد که این گونه نمادها پر از انرژی روانی ودارای نفوذی ؟؟ و مقاومت ناپذیر هستند .
معماری نمادین :
معماری نمادین ، معماری گسترده ای است که ما مسجد را به عنوان شاخصی در این نوع معماری مورد بحث و بررسی قرار می دهیم :
مساجد اسلامی در سرزمین ایران، مثل همه ممالک اسلامی ، جلوه ای از زیبایی های بصری و نمونه بارزی از تلفیق و ارتباط فرم های نمادین با باورهای عمیق اعتقادی است . اشکال الگویی وارتباطات سمبولیک در تمامی جوانب و نماهایشان بوضوح دیده میشود. " اساساً هنرهای دینی ، به خصوص مساجد اسلامی در یک امر مشترکند و آن جنبه سمبولیک آنهاست ، زیرا در همه این هنرها ، جهان سایه ای از حقیقت و مرتبتی متعالی از آن است . از اینجا در هنرها هرگز قید به طبیعت که در مرتبه سایه است وجود ندارد . به همین جهت هر سمبولی، حقیتی است ماوراء این جهان پیدا میکند . سمبول ها اینجا در مقام دیداری است که از مرتبه خویش نزول کرده است تا بیان معانی متعالی کند . این معانی جز با این سمبول ها و تشبیهات به بیان نمی آیند ، هم چنان که قرآن و دیگر کتب دینی برای بیان حقایق معنوی ، به زبان رمز و اشاره سخن می گویند ."
در معماری مساجد نیز ، نقوش گچبری ها، آجر کاری ها و کاشیکاری ها بر مبنای معنای سمبولیک هریک از آنها و حس پویایی زیباپسندی مذهبی مردمان انتخاب می شوند . ختایی ها ، اسلیمی ها و دیگر نقوش کاشیکاری که با رنگ های ملایم و تضادهای دلنشین کنار هم در لابلای هم میخزند ، چشم را به منحنی های بیکران به هم بافته شان به مسیرهای بی انتهای مامنی نامعلوم و بهشتی گم شده سوق می دهند .
بیشترین قسمت سطوح کاشیکاری به رنگ های سردی چون زنگاری ها ، فیروزه ای ها و لاجوردی ها تعلق دارد . لاجوردی ها و رنگ های آبی خام ، عمق دارند که آدمی را به بی نهایت و به جهانی خیالی و دست نیافتنی می برند . آبی گستردگی و وسعت آسمان صاف را به یاد می آورد . نشانه صلح است و بهجهت و فرحناکی و رنگ های بی گناهی ، نور آبی، کسانی را که بیقرارند ، آرام می کند . آبی همواره متوجه درون است و جنبه های گوناگون روح آدمی را نشان می دهد ، در فکر و روح او داخل می شود و با روان او پیوند می خورد . آبی معنی ایمان می دهد و اشاره ای است به فضایی لایتناهی و روح .برای مردم مشرق زمین ، آبی سمبل جاودانگی است . وقتی به تاریکی تیرگی میگراید ، معنی و هم ، بیم و غم و اندوه یا مرگ و فنا به خود می گیرد . مردمان آیین پرداز باستان ، به قداست فیروزه ای معتقد بودند . به زعم آنها ، فیروزه سوی چشم را زیاد می کرد . رنگ رویش و تعالی بود ، نازایی و بی باری را از بین می برد ، عزت و سلامت نفس می آورد ، و نقشی داشت در چیرگی نور بر ظلمت
لاجورد رنگ عالم مثال است ، حکمت عالیه عالم علوی است . تماشای این رنگ ، تماشای وسعت دورن است ، رسیدن به شعور رازناک و شهود متعالی است . آبی لاجورد، هسته تمثیل مراقبه ومشاهده است .بیانگر بیکرانگی آسمان آرام وتفکر برانگیز سحرگاهان صاف و صیمی است .
در زمینه کاشیکاری ، این رنگ به نهایت گویایی می رسد و همچون سینه فراخ لاجور دین سپهر ، تمامیت فضای میان نقش ها را می آکند و نقوش زیر زرد و نارنجی در میانه آن ، بسان ستارگانی در آسمان بیکرانه شب هنگام ، می درخشند و به هم پیوستن این ستارگان روشن به طریق مسیرها و خطوط باریک با رنگ های شاد و روشن ، جریان و تموج بی دریغ چشمه نوری است که در چرخش ها و دوران های بی پایان ، همچون آوندهای جاری درخت زندگی ، به برگ های منتزع و ختایی های رنگین می رسند که گونه های متنوع هرکدام ، به منزله ورق های سبز دفتر هستی است که چشمه های سرزمین نگاه را به ضیافت سفره قداست می خواند .
این نقش ها : که اغلب از نقوش گیاهی ، برگ ها و درختان پیچان نشات گرفته اند – درخت تعالی گرا و روبنده زندگی را در باغ ها ی آرمانی انسان ؛تداعی می کنند . جریان و رویش این درخت ، در خرامش خطوط سیال و نقش های گوناگون ، زاینده دنیایی از رموز و اسرار عمیق سر به مهری است که در شاخه های بی شمار و سیالیت امواج روان ، گسترش یافته و گوشه های فراموش شده خاطر آدمی را با خامه خیال مشحوان از تصاویر پاک و رنگ های زیبا می سازد .
گل ها ، برگ ها و ریاحین تجرید شده ، هرکدام رایحه ای پنهانی در خود دارند . رایحه آن بهشت ازلی ، آن آرمانشهر زیبا و باغ های موعود فرحبخش خیال آدمی . عطر بهشت عدم و باغ رضوان و عطر سایه سار گل ها و درختان خم شده ونقش بسته بر چشمه کوثر . این گل ها ، برگ ها و درختان که در فرش ها و نگارگری ایران نیز به چشم می خورد ، بیانگر دنیای مثالی ، و تمثیلی از فرودس برین و مامنی برای جدید اشتیاق و تعلق خاطر آدمی و تداعی ذهنی لذتبخش و ی به نیستان ازلی گم کرده اوست .
در اغلب این نقوش ، نوشته نقش کارساز و مهمی ایفا می کند . خطوط نسخ و کوفی به سیالیت آب زلال و به نرمی نسیم سحرگاهی ، در لابلای نقوش ، یا روی آنها می لغزند و آیات و نور و اشارات قداست را بر آنها می نگارند . در اکثر این گونه موارد ، خط نسخ سفید رنگ روی نقش ها ونوشته های دیگر و در پرده نزدیک ، به چشم می خورد . بعد از آن خط کوفی بنایی که اغلب به رنگ طلایی است ،سپس نقوش درشت و روشن که با زمینه تضاد چشمگیری برقرار می سازد و آخر سرنقوش کوچک که با تضاد کم و به حالت محور و نامشخص ، سطوح کوچک زمینه را می پوشانند و گهگاه حتی به چشم نمی آیند و بدین ترتیب در این نوع کاشیکاری ، کلام و نقوش پرده پرده به عرصه عیان و منظر چشم می رسند و به تعبیر امروز ، در چندین پلان در وادی هم قرار می گیرند و این عمل باعث توجه بیشتر نگاه و تفکر بیشتر تماشاگر در اعجاب کار هنرمندانی می شود که نفس نفس زندگی شان شیفته کلام الهی و اثرشان نمونه مجسم خلاقیت و آفرینش به عاریت گرفته شده از منبع فیاض خالق مطلق است در چنین عرصه ای ، هر عاملی که به کار گرفته می شود و هر فنی که مایه زایش و آفرینش اثری است ، نشان از جهان علوی دارد و هر نقش و رنگ ، در مقام نماد و سمبل ، بیانگر چیزی از همان عالم است وهنرمند در این فرآیند ، در مقام انسانی است که به صورت ، دیدار و حقیقت اشیاء در ورای عوارض و ظواهر می پردازد . اوصنعتگری است که هم عابد است .و هم زائر ، و وجودی که بااثر این هنرمند ابداع می شود ، نه آن وجود طاغوتی که هنر اساطیری و خدایان میتولوژی است و نه حتی خدای قهر و سخط یهودیان ، یعنی " یهوده " بلکه وجود مطلق و متعالی حق عز و شانه و اسماء ا… الحسنی است که با این هنر ، به ظهور می رسد . و برای این است که به صورت خیالی هنر اسلامی متکفل محاکات و ابداع نور جمال ازبی حق تعالی است ، نوری که جهان در آن آشکار می شود و حسن جمال او را چون آینه جلوه می دهد . در حقیقت بود این جهانی ، رجوع به آن حسن و جمال علوی دارد و عالم فانی در حد ذات خویش نمودی ، و خیالی بیش نیست .
در واقع ، هنرمند معتقد ، مجاز را واسطه حقیقت می بیند و فانی را مظهر باقی ، به عبارتی ، او هرگز به جهانی فانی توجهی ندارد ، بلکه نقش رخ محبوب است که این جهان را برایش خوش می آراید . و نشان اوست که در قدم به قدم حرکت دستش و هر گوشه گوشه اثرش به عناوین و جلوه های گوناگون به ظهور می رسد . پس و با رخ حق و جلوه رخ حق ، در مجالی و مظاهر اعیان ثابته – که عکس تابش حق اند و دیدار وجه الهی – سروکار پیدا میکند .صورت خیالی در این مرتبه برای هنرمد مشاهده و مکاشفه شاهد غیبی و واسطه حضور و تقرب به اسم اعظم الهی و انس به حق تعای است و بدین اعتبار او ، " لسان الغیب " و "ترجمان اسرار " الهی می شود و قطع تعلق از ماسوی ا… پیدا می کند و به مقام و منزل حقیقی یعنی توحید که مقام و منزل محمود انسانی است سیر میکند .
هنرمند در این مسیر ، در ختایی ها ، اسلیمی ها و خطوط دوار و حتی در نقوش منتظم که نماد تحکم و ریتم مستقرند و در سطوح رنگارنگ کاشی ، تذهیب و حتی نقاشی – که به نحوی مانع حضور و قرب به جهت جاذبه خاص است . نمایش عالم ملکوت و مثال را ، که عاری از خصوصیات زمان و مکان و فضای طبیعی است ، میبیند. در این نمایش کوششی برای تجسم بعد سوم و خطاهای دید انسانی نیست . تکرار مضامین و صورت ها ، همان رفتن به اصل است .
هنرمند در این مضامین از الگویی ازلی ، نه از صور محسوس بهره می جوید ، به نحوی که گویا صور خیالی او به صور مثالی عالم ملکوت می پیوندد.
هنرمند مسلمان از کثریت می گذرد تا به وحدت نایل آید انتخاب نقوش هندسی و اسلیمی و ختایی و کم ترین استفاده از نقوش انسانی و وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمایش میدهد ، همراه با نقوش اسیلمی که نقش ظاهری گیاهی دارند ، آن قدر از طبیعت دور می شوند که ثبات را در تغییر نشان می دهند وفضای معنوی خاصی را ابداع می کنند که رجوع به عالم توحید دارد .
تفکر توحیدی چون دیگر تفکرهای دینی و اساطیری ، در معماری مساجد تجلی تام و تمام پیدا می کند .معماری مساجد و تزیینات آن در گنبد و مناره ها، موزائیک و کتیبه ها و نقوش مقرنس کاری ، فضایی را ابداع می کند . که آدمی را به روحانیت فضایی ملکوتی پیوند می دهد بهره گیری از تاق های ضربی و گنبدها چون نشانه ای از آسمان و انحناها و فضاهای چند سطحی ، و این گونه تشبیهات و اشارات در هنر اسلامی ، عالمی پر از راز و رمز را ایجاد می کند که با همه صور و عوالم مانوس در جهان مادی ، متفاوت و متابین است .
طراحان ومعماران مساجد در دوره اسلامی ، سعی می کنند تا همه اجزای بنا را به صورت مظاهری از آیه های حق تعالی ابداع کنند، خصوصاًدر ایران که این امر به حد اعلای خویش می رسد . هنرمندان ابنیه دوران اسلامی در ایران ، در نقشه ساختمانی و نحوه آجر چینی و نقوشی که به صورت کاشی کاری گچی بری و آینه کاری و… کار شده است ، توحید و مراتب تقرب به حق را به نمایش می گذارند و بنا را چون مجموعه ای متحد و ظرفی مطابق با تفکر عمیق اعتقادی جلوه گر می سازند .
هنرمندان و طراحان در مساجد ، چون دیگر معماری های اسلامی ، به تضاد میان فضای داخل و خارج و حفظ مراتب ، توجه میکنند . هنگامی که انسان وارد بنا می شود . میان درون و برون تفاوتی آشکار مشاهده می کند . این حالت در مساجد به کمال خویش می رسد ، به این معنی که با گشت میان داخل و خارج ، سیر میان وحدت و کثرت ، و خلوت و جلوت می کند هر فضای داخلی خلوتگاه و محل توجه به باطن ، و هر فضای خارجی جلوتگاه ومکان توجه به ظاهر می شود . یا به عبارتی دیگر ، فضاء اجرا و نقوش بنا در بیرون ، میدان مشاهده و سیر در اشارات و در درون تفکر و مکاشفه در عالم درون است . بنابراین ، نمایش معماری در عالم اسلام به خصوص در معماری مساجد نمی خواهد همه اموررا در صرف ظاهر به تمامیت رساند و از سیر و سلوک در باطن چشم پوشی کند و به همین اعتبار ، هنر و هنرمندی به معنی عام د رتمدن اسلامی عبادت و بندگی و سیر سلوک از ظاهر به باطن است .
در درون مسجد ، بر خلاف بیرون که کاشیکاری بیشتر با آجرکاری عجین شده است ، نقوش کاشی با نقوش گچبری همراه می شود حتی در بسیاری از مساجد ، فضای داخلی عاری از کاشیکاری و سطوح رنگی بوده و همه قسمت ها با گچبری و مقرنس ها و مضرس های سفید پوشانده شده اند ، که هم چنان که اشاره شد – تضاد چشمگیری را با فضای پر نقش و رنگ بیرون برقرار سازد و این موضوع به فضای داخلی مسجد ، آرامش و قداست خاصی می بخشد . که این قداست به نسبت زیاد ، از رنگ سفید فضا و از بی رنگی و بی نقشی سطوح داخلی نشات می گیرد ، چرا که رنگ سفید ، به خصوص وقتی با نوعی خلوت ، تفکر و سکوت همراه باشد ، الهامگر نوعی بزرگی پاک و اندیشه بالندگی است .
مسئله دیگری که بر تقدس و تاثیر گذاری حجم پردازی و سفید گچبری – و هم چنین در مساجد دوره های بعد بر سیالیت کاشیکاری شدت و قوت بیشتری می بخشد ، شکل و کلیت ساختار بناست در معماری مساجد و فرم کلی و وضع بخش های مختلف غالب ابنیه ای که بر حسب معیارهای سنتی مذهبی ساخته شده اند ؛ معنایی کیهانی نهفته است .بدین گونه گه در تمامیت شکل بنا ، لااقل در محراب ، پنجره ها و ورودی های تاقدار یا گودی های گوشه ها تاق نماهای مسجد ،؛ شکلی چهارگوش در پایین و معمولاً قوسی یا مدور در بالا به کار برده شده است این شکل در مساجد گنبددار ، بیشتر مشهود است .چرا که در آن بناها ، گنبد که شکل و حجمی مدور داشته و نمودار تاق آسمان و بیانگر مکان متعال و جایگاه قدرت و دیمومت و قداست است ، حالت تعالی گر شکل بنا را کامل می کند .
در این نوع بناها ، قاعده و طرح زیرین بنا ، شکلی چهار گوش دارد که متضمن تصور استحکام ، استقرار و ایستایی بوده و نمودگار زمین است ، که در بالا به شکل مدور گنبد منتهی می شود که دایره بوده و نماد آسمان وقداست عوالم متعال است . این ساختار چهار گوش و دایره ، و نهایتاً صعود وسوق نگاه به نقطه نهایی گنبد ، مبین تعالی فکر و تغییر نظام و مرتبه است ، یعنی گذار از زمین به آسمان و از نقص به کمال و از متناهی به لایتناهی مناسبات متقابل میان روحانیت عالم فوقانی ، که بشر طالب مشتاق آن است و زمین جسمانی که وی در آن سکنی دارد ، چنین بیان می شود .
" در اسلام ، علی الخصوص ، شکل مدور ، تنها شکل کاملی دانسته شده که قادر به بیان جلال خداوندی است . غالباً بنایی که شکلی مدور و مرقدی مکعب شکل دارد ، دوگانگی آسمان و زمین را مجسم میکند . چنان که خانه کعبه در مکه ، عظیمی از سنگ سیاه است که در مرکز صحن مستدیر سفیدی ، بنا شده است . کعبه که عبادتگاه مسلمانان است ،"کعبه جان" و " قبله عالم " نام گرفته و حاجیان باید هفت بار آن را طواف کنند . این هفت بار طواف خانه خدا ، نماد ادوار مختلف وحی الهی و مراحلی استکه برای دستیابی بدان باید پیمود ".
تلفیق مربع با دایره در فرهنگ های زیادی به چشم می خورد ." در شرق دور " مینگ تانگ" که خانه تقویم است و کائنات را در خود دارد ، قاعده اش مربع است که سمبل زمین است و بامش به شیوه آسمان گرد . سنتز زمان و مکان است ، چرا که مربع با زمین مرتبط است ، نماد مکان نیز هست و دایره هم که شکلی آسمانی است مبین زمان است ..اورشلیم آسمانی بر دایره استوار بود و قتی که در پایان دور تسلسل " از آسمان به زمین " فرود آمد ؛، شکل مربعی به خود گرفت شهر یاران قدیم چین برای اجرای آداب مذهبی ، لباسی به تن می کردند که در بالا مدور بود و در پایان مربع ، پرگار که برای ترسیم دایره به کار می رفت ، با آسمان رابطه داشت و با زمان ، و گونیا که به کار رسم مربع می خورد با زمین و مکان .
در باور دیار خودمان ، از نظر گاه حکمت اسلامی ، شارستان هزار دروازه جابرسا و جابلقا در " دیار شهرهای زمرد " ( همان قاف ، همان اقلیم هشتم ) صورت مربع دارد و جابرسا شهری است در جانب مغرب لکین در عالم مثل ، منزل آخر سالک است . جابلقا شهری است به مشرق لیکن ، در عالم مثل منزل اول سالک باشد به اعتقاد محققین در سعی وصول به حقیقت "
در معماری مساجد اسلامی ، تلفیق و تبدیل مقطع زمینی چهارگوش به شکل گرد و کروی گنبد ، به بهترین و ناب ترین صورت اعمال شده است بدین گونه که میان پی مکعب شکل و قبه مدور و کمابیش جناغی ، معمولاً ساقه یا " گریو گنبد " که هشت گوش یا هشت ضلعی است جا دارد . هشت ضلعی فوق هم از نظر شکل بصری و مفهوم هندسی و هم از نظر معنای نمادین هستی شناسی ، و حتی از نظر مکان حضور و بروز در بنا ، حد واصل واسط مربع و دایره است . هشت ضلعی از جانبی مثل چهارگوش ، نمایانگر ایستایی و تعادل و نشانگر استقرار در مکان است و از طرفی دیگر ، به دلیل کثرت اضلاعش برخی از خصایص و حالات دایره را در خود نهفته دارد . در حقیقت این شکل بیانگر حالتی است که از چهار گوش استوار زمین در آمده و به سوی شکل دوار و گرد نزدیک می شود ." در اغلب گردونه های کیهانی هند که از سده های دوازه و سیزده میلادی به جا مانده اند " " چرخ های رستگاری " که محور آنها گویی زمین را به آسمان می پیوندد . دارای هشت پره هستند که این هشت پره ، نمودار جهت فضا هستند یعنی چهار جهت اصلی و جهات میانی آنها که بنا به تعالیم کیهان شناختی در هند ، خورشید در گردش خود ، منظماً از آن نقاط می گذرد"
البته با همه خصایص ذکر شده و با وجود گنبد مرکزی و دیگر شاکله های موجود در ساختار مساجد ، درمعماری آنها بر خلاف کلیساهای مسیحیت ، محوریت چشم گیر و نقطه مرکزی خاصی برای عبادتگران و نیایشگران به چشم نمی خورد . " اجتماع مومنین به دور یک مرکز که مشخصه جماعات مسیحی است ، در اسلام فقط به هنگام زیارت مکه ، در نماز جماعت دورا دورکعبه به چشم می خورد مومنین هرجا که باشند ، به هنگام اقامه نماز رو به سوی این مرکز دور دست ، بیرون از دیواره های مسجد دارند " که محراب ومنبر در همه مساجد در جها همان مسیر و شعاع آن ، به سمت قبله واحد قرار دارند و همین مسئله موجب وحدتی کلی و جهان شمول بین همه مساجد در جهت همان مساجد عالم اسلام و عبادتگران آن می شود .
یک مسجد به عنوان تجلی گاه ذات الهی ، متشکل از اجزایی است که هر جزء سمبولیکی از اسماء الهی و دارای معنایی روحانی می باشد فضا و صورت ، اشکال منتزع از ریاضیات بویژه هندسه ، خطاطی آیات قرآنی ، رنگ ، نور و انکسار آن مصالح و مواد ساختمانی ، گنبد ، چنبره زیر گنبد ، منار ، ورودیها ، شبستان ، محراب و منبر ،حوض و وضوخانه و دیگر اجزاء تشکیل دهنده معماری یک مسجد همه بر گرفته از اصول سنتی اسلام و دارای معنایی سمبولیک می باشند .
اشکال مورد استفاده در معماری از مفهوم سنتی ریاضیات و بویژه هندسه و صورتهای هندسی جدایی ناپذیرند برای بار دیگر باید اضافه شود که مفهوم صرفاً کمی ریاضیات که از رنسانس متداول شده است باعث از یاد رفتن ریاضیات کیفی و سمبولیکی گردیده است که غرب نیز در دوران قرون وسطی از طریق تمایلات فیثاغورسی و هرمسی نهفته در زندگی عقلانی آن دوران با آن آشنا بود صورتهای هندسی و اعداد صرفاً دارای خاصیت کمی آن طور که ممکن است به نظر رسند نیستند آنها دارای چهره کیفی و سمبولیکی هستند که قسمتی از واقعیتشان همانند چهره کمی آنهاست هر عدد و شکل در معنای سمبولیکی آن انعکاسی از وحدت و کیفیتی نهفته در اصل آن وحدت است که همه کیفیت ها را متعالی می کند و آنها را در یک حالت مبدئی قرار می دهد شکل چهارگوش کعبه که در حیاطها و بناهای سنتی نیز دیده می شود صرفاً یک مربع یا مستطیل نیست بلکه سمبول ثبات و کمال و انعکاسی از معبد چهارگوش آسمانی است که کعبه خود تصویر زمینی آن می باشد.
در معماری سنتی ، شکلهای هندسی چیزی بیش از ابزار تکنیکی صرف هستند هر چند به این معنا نیز در معماری عمل می کنند ولی ورای این عملکرد مادی دارای وظیفه مهم تری هستند و آن یادآوری انسان است از طریق چهره سمبولیکی ، اصول روحانی آنها که ساختمان یا باغ یا مناظر سنتی روی مرتبه واقعیت آنها منعکس می کند و متناظر حالات ذاتی انسان است در معماری سنتی ، مانند کلیه هنرهای سنتی ، هیچ چیز بدون معنا نیست و معنا چیزی جز حالت روحانی نیست و کلمه معنا در هر دو زبان عربی و فارسی هر دو معنی "معنا" و "روحانی" را دارد.
نور
معماری اسلامی ، بویژه در ایران ، تاکید خاصی بر نور دارد درون یک مسجد شبیه به نور است که به صورت صور مادی متبلور شده است و یادآور آیه نور است در ایران به علت درخشندگی شدید اشعه آفتاب در اکثر پهنه این سرزمین و شفافیت هوا در مناطق مرتفع تجربه نور و نیاز به زیستن به فضاهای روشن به عنوان جزئی از زندگی ایرانیان در سرتاسر تاریخ بوده است نور عنصر برجسته معماری ایران است و نه به عنوان یک عنصر فیزیکی بلکه به عنوان یک سمبول عقل الهی و سمبول وجود .
نور یک حضور روحانی است که در سختی ماده نفوذ کرده ، آن را تبدیل به یک صورت شریف می کند و آن را شایسته می سازد که محل استقرار روان انسانی باشد که جوهر او نیز ریشه در عالم نور دارد عالمی که جز عالم روح نیست
رنگ
رنگ از انکسار نور حاصل می شود نور در حالت غیر منکسر خود سمبول وجود الهی و عقل الهی و رنگ سمبول چهره ها یا انکسارهای متعدد وجود هستند آنها در روان انسانی حالتی متناظر با واقعیت کیفی و سمبولیکی شان ایجاد می کنند به همان گونه که نور در معماری ایرانی اهمیت داشته است رنگ و هارمونی آن که البته مستقیماً با اهمیت و نقش آگاه کننده نور در ارتباط است در همه هنرهای ایرانی نقشی تعیین کننده دارد آسمان با رنگ آبی و رنگ های زنده و دائماً در حال تغییر کوهها ، که تقریباً در همه جای ایران به چشم می خورد بویژه به رنگها که در همه هنرهای ایرانی ، از مینیاتور و فرش گرفته تا بناهای آجری ، دیده می شود شدت و زیادت می بخشد.
در معماری اسلامی حضور ذات الهی در همه جا نشان داده می شود در مساجد سفید و ساده نخستین که فقر مطلق آن یادآورنده "واحدی" است که به تنهایی صاحب تمام ثروتهاست (غنی) ، یا در طاقها و سردرهای رنگارنگ پرکار که هارمونی آنها یادآور تجلی وحدت در کثرت و بازگشت کثرت به وحدت است رنگها شبیه عالم وجودند بر فراز آنها رنگ سفید است به عنوان سمبول وجود (یا "بود" ، مبدا همه حالات واقعیت کیهانی ) که به همه رنگها وحدت می بخشد و در تحت آنها رنگ سیاه است به عنوان سمبول لاشیئیت .
البته رنگ سیاه معنای سمبولیکی مهم دیگری را داراست و آن نا"بودی" یا ذات الهی است که حتی در بالای سطح وجود (یا"بود") قرار می گیرد و تنها به علت شدت و زیادی نور تاریک است و برخی به آن "نورسیاه" اطلاق می کنند میان این دو حد نور و تاریکی طیف رنگها قرار دارد همانند مراتب مختلف وجود .
در هنر اسلامی ایران از رنگها به صورت خردمندانه ای استفاده می شود و این استفاده با آگاهی از معنای سمبولیکی هر رنگ و واکنش کلی ایجاد شده در روان در برابر حضور یک ترکیب یا هارمونی از رنگ ها می باشد استفاده سنتی از رنگها بیشتر با هدف یادآوری واقعیت آسمانی اشیاء همراه است تا تقلید رنگهای طبیعی پدیده ها ، و یکی از عناصری هستند که معنای سمبولیکی آنها باید بخوبی در نظر گرفته شوند و این راهی است که بدان وسیله می توان معنای درونی معماری و هنر اسلامی را درک نمود
ماده
علاوه بر همه این عناصر ، مصالح و مواد ساختمانی وجود دارد "ماده" در دید سنتی ، مکمل "عقل" است و بدون "امر" یا "کلمه" (کن فیکون) هیچ گونه وجودی را شامل نخواهد بود بدون "لوگوس" وجود جسمانی هرگز به فعلیت نمی رسد صورت به همراه ماده و با کمک عقل ، اجسام و وجود مادی را به "وجود" می آورد.
ماده منفعل ، از طریق "لوگوس" ، صورت را دریافت می کند و یک جسم می شود و آنگاه دارای طول ، عرض و عمق می گردد که بدان وسیله قابل اندازه گیری خواهد بود
در معماری سنتی ، این خصوصیات متافیزیکی ساختمان مانند شکل سمبولیکی و مورد استفاده مربوط به مناسک آن است که نوع مواد سازنده آن را مشخص می کند به طوری که نوع مواد ساختمانی باعث افزایش و تشدید اثرات روحانی ساختمان می شود.
گنبد
در طول تاریخ ، تمدنهای سنتی به چادر، مقبره و محراب به عنوان سمبولی از عالم کائنات می نگریستند ایده "خانه کیهانی " از ارتباط دادن سقف های گنبدی شکل این ساختمانها با آسمانها توسعه یافت از آنجا که شکل کروی معنایی ژرف برای انسان سنتی داشت طبیعی بود که این معنا را از شکل مشابه دیگری منتقل کند اصطلاحات "چادر کیهانی" ، "چتر الهی" ، "بیضه کیهانی " و " جام آسمانی" نشانگر عقاید سنتی و معانی باطنی درباره با گنبد هستند .
در فرهنگ اسلامی گنبد دارای تجلی زنده ای از جهان شناسی اسلامی است به وسیله معانی سمبولیکی ، مفاهیم مرکز ، دایره و کره نهفته در گنبد به تمامیت به واقعیت می پیوندند یک ارتباط اساسی در این مورد که تاکید زیادی روی آن است ایده "روح" می باشد که همزمان همه موجودات را فرا می گیرد همان گونه که گنبد فضای محدود به خود را در بر دارد و طاق آسمان که همه آفرینش را احاطه می کند عبور این "روح" از نوک گنبد سمبول وحدت است این عبور را می توان به طرف پائین و دارای انبساط به سمت کثرت یا به طرف بالا و دارای انقباض به سمت وحدت دانست .
گنبد یک شکل از صورت زنده است ایده ای است تکه در امکانات مادی تجلی می کند در پیشینه صحرانشینی ، گنبد شبیه به ساختمانهای گنبدی است که از اسکلتهای گرد چوبی ساخته می شدند و روی آنها با پارچه یا پوست پوشیده می شد پس از گسترش گنبدهای چوبی به توسط انسانهای شهر نشین ، معماری آجر و سنگ به عنوان ادامه آن آغاز شد و شکلهای قابل احترامی با مواد و مصالح دائمی و سنگین ساخته شد مهارت و استادی معماران باعث سبکتر شدن وزن گنبد شد زیرا معیار بارز زیبایی در گنبدها همان سبکی آشکار آنها بود چه از نظر مواد سازنده آن و چه از نظر دیدگاه چشم ، زیرا تقلید " سنگینی" تنها هنگامی کامل می شود که با سبکی ازلی "چادر کیهانی" که از آن منشا می گیرد همساز شود.
الگوها و رنگها ، هم داخلی و هم خارجی ، می توانند در این سبکی نقشی داشته باشند چرخهای کیهانی یا مندلها ، مانند شکوفه های ایجاد شده به توسط هندسه دایره روی سطوح گنبدی نمایان می شوند رنگها ، ملایم و آرام ، تصور عقل را ایجاد کرده و به شور و هیجان نفس اشارت دارند این رنگهای سفید ، سبز ، آبی ، فیروزه یی طلایی یا حاصل آجرکاری و گچبری یا ترکیبی از آنها هستند در همه تجلیاتش محل " عرش الهی" ، پذیرای عقل و آزاد از زمان در شکل است .
پیامبر اکرم(ص) در معراج خود ، گنبد بسیار بزرگی از مروارید سفید را تشریح می کنند که روی چهار ستون کناری قرار داشت و روی آنها چهار قسمت "بسم – الله – الرحمن – الرحیم " نوشته شده بود و از آن چهار چشمه آب ، شیر، عسل و شراب جاری بود این تمثیل مدل روحانی هر بنای گنبدی را توضیح می دهد مروارید سفید سمبول "الروح" است که گنبد آن همه خلقت را احاطه می کند روح کلی که قبل از دیگر مخلوقات خلق شده است عرش الهی نیز هست که همه چیز در بر می گیرد (العرش ، المحیط) . سمبول عرش ، فضای نامرئی فراسوی آسمان پرستاره است از دیدگاه جسمانی ، که برای انسان طبیعی است ستارگان در کره های متحدالمرکز حول زمین حرکت می کنند و به وسیله فضای بی انتها احاطه شده اند و خود این فضا به توسط روح کلی که به عنوان "محل" متافیزیکی ادراک و معرفت در نظر گرفته می شود در بر گرفته می شود
مقطع یک گنبد شبیه به تیر (نیزه ) و کمان "محمد" (ص) ("کلمه") ، تیر ، "حقیقت محمدی" ("روح") و نشانه و هدف آن "روح کلی" ("الروح") است پرواز این تیر روحانی پرواز و خروج از تاریکی به سوی "نورمطلق" می باشد گنبد نشانه "خدا" شدن "کلمه" (انسان ) است
گریو گنبد
در حالی که گنبد یک بنای مقدس نمایشگر روح کلی است گریو ، هشت گوشه زیر آن، سمبول هشت فرشته حامل عرش الهی و پایه چهارگوش زیرین نمودار جهان ، با چهار ستون کناری (ارکان) به عنوان عناصر آن (حرارت ، برودت ، رطوبت و خشکی) می باشد کل بنا تعادل و انعکاس "وحدت الهی" را در نظم کیهانی نشان می دهد هر چند خود بنا نمودار "وحدت" می باشد بسته به مرتبه ای که در نظر گرفته می شود می توان در شکل با قاعده بنا انعکاس تناظرات آن با مراتب وجود الهی را مشاهده کرد در این صورت قسمت چند ضلعی بنا متناظر چهره های صفات الهی (الصفه) و گنبد متناظر با "وحدت" کثرت ناپذیر است
منار
ورود منار به سنت اسلام ، در واقع توسعه مفهومی یک سمبول باستانی است از دیدگاه تمثیلی ، منار محور ذات انسانی را منعکس می کند بعد متعالی و قائم وی را که برای انسان یک ژرفا یا بلندی روحانی در این وجود مادی "دوبعدی" ایجاد می نماید از دیدگاه بیرونی منار سمبول انسان است ؛ شکلی معین که به تنهایی در میان همه مخلوقات به طور مستقیم در عالم می ایستند از دیدگاه درونی ، یادآور انسان است که مشتاق بازگشت به مبدا اصلی و ازلی خود می باشد.
در ترکیب کلی شهری ، این منارها همانند حروف قائم در خط عربی اند که سمبول ذات متعالی و لایتغیر اشیاء می باشند ؛ در حالی که توسعه افقی شهر بیانگر خلق مادی و پیوسته انسان است که وابسته به یک ترکیب کلی می باشد و "وحدت" را تداعی می کند این تشابه به هنگامی ارزشمندتر می شود که به منار به عنوان عدد "یک" و در ارتباط با حرف اول الفبا یعنی "الف" نگریسته شود از نظر عالم کبیری ، "الف" یا منار همان "خالق" و از دید عالم صغیری ، به عنوان " تصویر خالق" یا " انسان" خواهد بود.
موقعیت فضایی ، مکانی و تعداد منارهایی که در طرحهای معماری در نظر گرفته می شود باید به وسیله مفاهیم توازن تقارنی ، تعاریف فضایی و تئوری اعداد مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد حرکت تاریخی مناز از موقعیت مجزا و مفرد خود به سمت گنبد را می توان به عنوان یک تجلی از کمال در نظر گرفت دوتایی شدن منارها در دو طرف درهای ورودی و ورودی منتهی به فضای زیر گنبد به موقعیت پیوستن طرح متوازن و متعادل خلقت است این دو مولفه کیهانی تجلی ، راهنمای حرکت محوری از طریق دروازه ورودی به سمبول وحدت نهایی یعنی گنبد هستند
محراب
محراب که در جهت مکه قرار گرفته است آن درگاه یا مشکات است که آنجا امام ایستاده و نماز می گزارد ؛ در حالی که دیگران پشت او حرکاتش را تکرار می کنند عمل مشکات در مرحله اول از جهت صوت است بدین معنی که صوتی را که در آن خوانده شود منعکس می سازد و در عین حال انسان را به یاد محراب کلیسا یا "مقدس ترین مکان" کلیسا
می اندازد و شکل آن را به صورت کوچکتر تکرار می کند این انطباق با حضور چراغی که در جلوی محراب آویزان است تمثیلاً تقویت می یابد و این چراغ به خاطر می آورد مشکاتی را که در قرآن کریم (سوره نور، آیه 35) بدان اشاره شده است "الله ، نور آسمانها و زمین است صفت نور او همچون مشکاتی (چراغدانی ) است که در آن چراغی است آن چراغ در آبگینه (شیشه) ای است و آن آبگینه تو گویی ستاره ای درخشان است (آن چراغ ) افروخته می شود از (روغن ) درختی متبرک ، درخت زیتون که نه شرقی است نه غربی . روغنی که آتش به آن نارسیده می خواهد برافروزد نوری است بر بالای نوری . خدا رهبری می کند به نور خود هر که را که می خواهد و خدا برای مردمان مثال می زند و خدا به همه چیز داناست" .
شکل محراب با طاقهای نمودار آسمان و کف آن بر زمین طاقچه با فرورفتگی همانند "غار دنیا " است غار دنیا مظهر الوهیت است خواه در جهان بیرونی یا جهان درونی . یا غار مقدس دل ، همه روایتهای شرقی بر اهمیت این امر دلالت دارند برای دریافت مظهریت محراب در آداب نیایش اسلامی باید ریشه آن را در قرآن کریم یافت این واژه به تنهایی به مفهوم "پناهگاه" است قرآن مجید بویژه این واژه را در توصیف نهانگاهی در معبد اورشلیم آورده است که در آن مریم عذرا برای انزوا گرفتن و دعا در آمد و فرشتگان به او روزی
می رسانیدند کتیبه گرداگرد طاق محراب غالباً چنان است که داستان قرآن مربوط به مریم را به یاد می آورد و آن موقوفه مریم عذرا بوده است پیوند میان محراب و "سیدتنا" (بانوی ما مریم ) به همانندی میان زاویه دعا و دل رهنمون می شود از آن رو که روان بکر برای جلب خدا به دل پناه می جوید و درباره روزی که فرشتگان می رسانیدند باید گفت که همانند است با فیض و برکت الهی.
جنبه صوتی محراب ، همان انعکاس کلام الهی در طی نماز است که آن را تمثیل و نشانه حضور خداوند می سازد بنابراین وجود چراغ کاملاً فرعی است و می توان گفت مربوط به آداب و رسوم مذهبی است.
منبر
شکل کلی منبر ، بر شیوه تداوم سنت پیامبر اکرم (ص) پرداخته می شود و پلکانی باریک و محجر است از زمان سلجوقیان این پدیده ساده ، دارای سرپناهی بر بالای بلندترین پله و دری در برابر پایین ترین پله شده است این افزایشها بر مظهریت منبر تاکید دارد که عبارت است از مفهوم نردبان جهان که از مرحله های دنیوی و روحانی می گذرد و به روح مطلق و پاک و اورنگ ، همچون پایگاه "قطبی" می انجامد این مطلب که بالاترین پایه منبر یا اورنگ سایباندار همواره خالی گذاشته می شود یادآور جایگاه کلام خدا ("لوگوس") یا به عبارت دیگر حضور غیر مرئی "پیامبر الوهیت" است.
باب
"باب" (ورودی ) سمبول خارج شدن از کثرت و ورود به یک وحدت است
اسلیمی
در اسلیمی که یک ساخته مختص اسلام است نبوغ هندسی با نبوغ صحرا گردی توام شده و از دو عنصر ترکیب یافته است طرحهای در هم بافته و طرحهای نباتی . طرحهای در هم بافته اساساً نمودار تفکر هندسی است در حالی که طرحهای نباتی نشانه ترسیم وزن (ریتم) است و چون از صور و اشکال مارپیچ ترکیب یافته است شاید بتوان گفت کمتر از گیاه واقعی اخذ شده تا از یک شیوه صرفاً خطی . تزئینات مارپیچ و حیواناتی که علامت و نشانه اشیاء خاص است و شاخ و برگهای درخت را همچنین می توان در هنر صحرانشینان سرتاسر آسیا یافت و نیز اسلیمی شاهد روح ترکیب و تلفیق است که مخصوص اسلام
می باشد و به نیروی اسلام برای جذب میراثهای کاملاً متفاوت گواه است.
از دیدگاه یک هنرمند مسلمان یا هنرمندی در جهان اسلام ، با پیشه وری که بر آن بود تا سطحی را تزئین کند پیچها پیچی هندسی بی گمان عقلانی ترین راه شمرده می شد زیرا که گوناگونیهای بی کران جهان است در واقع وحدت الوهیت در ورای همه مظاهر است زیرا که سرشت آن که مجموع و کل است چیزی را در بیرون وجود خویش نمی گذارد و همه را فرا می گیرد و "وجود دومی " بر جای نمی گذارد با این همه از طریق هماهنگی تابیده بر جهان است که وحدت الوهیت در جهان نمودار می شود و هماهنگی هم چیزی نیست جز "وحدت در کثرت " به همان گونه که "کثرت در وحدت" است واین مطلب به یاد می رسد که وحدت زیربنای همه چیز است یعنی آنکه جهان از عامل واحدی پی ریزی شده است ، مانند یک طناب یا یک خط که در سیری بی کران پیوسته به خویشتن باز می گردد و دور می شود .
خطاطی
شریف ترین هنر بصری در جهان اسلام خطاطی است و مخصوصاً نوشتن متن قرآن کریم که نفس هنر دینی به شمار می آید و می توان گفت که به نحوی سهم و اهمیت آن در هنر اسلامی مطابق است با کشیدن "ایکون" در هنر مسیحی .
زیرا آن نمودار ظرف مشهود کلام الهی است در کتیبه های دینی الفبای عربی در بسیاری از موارد با اسلیمی و مخصوصاً طرحهای نباتی توام شده است و طرحهای نباتی به این نحو قسمتی از تمثیل آسیایی درخت جهانی را بدست آورده است ؛ درختی که برگهای آن مطابق با کلمات کتاب آسمانی می باشد .
علاوه بر این ترکیبات خط عربی در خود دارای امکانات تزئینی است که شکوه و زیبایی آن بی حد و حصر است این خط ممکن است از یک مستطیل مجلل که به وسیله خطوط عمودی ستون شکل اعتدال و توازن یافته است تا مارپیچ ترین و روانترین خطوط تغییر کند کتیبه های منقش که بر روی دیوار درونی جایگاه نماز قرار دارد یا دور محراب را گرفته است شخص مومن را نه تنها به یاد کلمات آن می اندازد بلکه او را متوجه وزن (ریتم ) اشکال و صور روحانی آن و فیضان با جلال و قدرت وحی الهی نیز می کند.
خط عربی در سطر افقی از راست به چپ نوشته می شود که راست همانا پهنه کار و کوشش می باشد و چپ جای دل و بدین گونه سیری است از بیرون به درون .
سطرهای پی در پی متن را می توان با پودهای یک پارچه همانند دانست در واقع سمبولیسم نویسندگی مانند بافندگی است و هر دو به محورهای فلکی اشاره دارند برای شرح این اشاره باید تصور کرد که در بافندگی دورانهای کهن تارها عمود بودند پودها افقی .
آنها را با حرکت مرتب دوک به چپ و راست احاطه کرده ثابت نگاه می داشتند و بدین گونه گذشت روزها ، ماهها و سالها به یاد می آیدکه ثبات تارها را می توان با سکون محور قطبی زمین همانند گرفت این محور نیز در واقع یکی و تنهاست ولی تصویر آن در همه نخهای پود همواره مانند بافندگی ، حرکت افقی و موجی خط همانند گردیدن و شدن و تکوین است که بر خطهای تصوری عمودی که همانا بعد وجودی یا "جوهر ثابت" حیاتند نگاشته می شود اکنون این نکته مهم است که هر یک از دو بعد همان گونه که دیگری را "جدا می سازد" "متحد و یگانه می کند" بدین گونه فی المثل حرکت افقی که همانا جنبه "تکوین" آن است گرایش دارد به در هم آمیختگی و پدیداری شکل حروف گوناگون . ولی از سویی بسطها یا خطهای افقی این حروف "غلبه می کنند" و از حرکت مدور و روان نویسندگی می کاهند پس ، خطهای عمودی پنداری جوهر هستی را استوار نگاه می دارند و خطهای افقی مایه کثرت می شوند .
پیوند خط و آرایش پر گل و برگ همانندی میان "کتاب جهانی" و "درخت جهانی" را که هر دو از مظاهر معروف شناخته شده مومنان هستند به یاد می آورد مظهر نخستین همانا قرآن کریم است و مظهر دومی در بسیاری از روایتهای آسیایی منعکس است وانگهی از درون طبیعت اشیاء سرچشمه می گیرد جهان هم کتابی است و هم درختی است الهام شده که برگها و شاخه های آن از یک تنه واحد روییده است حروف کتاب الهام شده مانند برگهای درخت مورد بحث هستند همچنان که برگهای درخت به شاخه ها و شاخه ها به تنه درخت پیوسته اند همان گونه حروف به واژه ها و واژه ها به جمله ها و سرانجام مجموع و مفرد حقیقت کتاب با هم پیوسته اند در موازات این رشته اندیشه مظهر قرآنی "قلم متعالی" که سرنوشت آدمیان را در "لوح پنهانی " قلم می زند وابسته است به قلم که همان "روح الوهیت " یا "روح جهانی " است و عالی ترین عنوان و لقب شرافتی است که به قلم و در واقع به سایه "اراده الهی " اطلاق شده است .
نتیجه
معماری مسجد یک مدل سمبولیک از کیهان و جهان آفرینش است مسجد محلی است که هر جزء آن یادآور یکی از اسماء الهی است و هر لحظه انسان را به یاد حضور الهی می اندازد "گنبد " سمبول "الروح" و امتداد راست و قائم منارها نمودی از گواهی بر یگانگی خداست (شهاده) پوشش سطوح که شامل خطوطی از آیات قرآنی و نقشهای اسلیمی است یادآور "حجاب" می باشد کل بنای مسجد هماهنگی و وحدت عالم وجود را در نظم زمینی منعکس می کند.
1