تارا فایل

تحقیق فرش


مقدمه
فرش اراک از نوع فرش درشت بافت و در بهترین فرم آن فرشهای با رجشمار متوسط 40 و به ندرت 50 یا بالاتر است آنچه فرش این منطقه بدان اشتهار یافته حضور نوعی خصلت بومی – منطقه ای و کهن براساس استفاده از پشم و رنگ و طرح های خام و ساده و تقریباً روستایی است.
قطعاً اگر قرار باشد فرش اراک را آنچنان که طی سالهای شکوفایی و آنچنان که بازارهای دنیا می پسندد( قبل از تاثیر تغییردهنده طرح های خارجی) در محدوده فرشهای روستایی و یا شهری طبقه بندی کنیم قطعاً خصوصیت روستایی این فرش غالب خواهد بود فرش اراک به بافت فرشهای ابریشمی شهره نیست. زیرا استفاده بسیار مناسب از پشم در فرشهایی به غایت ساده و طرح های ساده تر و رنگ آمیزی محدود ولی زیبا این فرش را بی نیاز از آن می کرد که برای بالابردن ارزش فرش متوسط به استفاده از مزد اولیه گرانقیمت شود.
آنچه در ولهله نخست در این گزارش به چشم می خورد آن است که مساه رنگ ظاهراً پابه پای رشد و توسعه تجارت در مورد فرش مطرح گردیده است. در اواسط سلطنت مظفرالدین شاه حدود سالهای 1317 ه.ق به دلیل شکایات و مسائلی که در مورد فرش ایران در بازارهای خارج بوجود آمد با مساعدت شاه صدور فرشهای ایرانی که با رنگ جوهری( انیلینی) رنگ شده بود به خارج ممنوع شد.
با مرورو عمده آثار مکتوب درباره قالی بافی تقریباً نشانه ی مستقیم و مطمئنی از قالی اصیل سیستان نمی یابیم. در آثاری که راجع به قالی بلوچی نوشته شده است جسته گریخته و به صورت نامطمئن از یکی در قالی منسوب به سیستان سخن رفته است. بافندگی قدیم سیستان مرهوم کوشش در روحیه شاد و پرتوان زن سیستانی بوده است.
اما آنچه قالی سیستان را دور از دسترس تحقیق نگهداشته و تغییرات مهم زیست بومی و تاریخی است که منجر به ویرانی این گوشه از میهن ما شده است.
متاسفانه هیچگونه اطلاعی در مورد جزئیات قالی ها چه از نظر جنس و فنون و چه از جهت رنگ، نقشه و اندازه ها در دست نیست حتی به انواع فرش ها با نام عمومی جامعه اشاره می شود و معلوم نیست که اینها قالی هستند یا گلیم. به این ترتیب اطلاعات ما محدود به نمونه های کهنه یی است که بطور تصادفی محل خرید آنها در مجموعه ها و آثار مربوط به فرش آمده است.

2-3- ویژگی های فنی
الف) مشخصات عمومی و مواد اولیه
فرش اراک از نوع درشت بافت و در بهترین فرم آن فرشهای با رجشمار متوسط 40 و به ندرت 50 به بالا است. اگرچه فرشهایی وجود دارد که نشان می دهد در این منطقه گاه براساس برنامه ریزی و سفارش فرشهای ظریف نیز بافته شده است. آنچه فرش این منطقه بدان اشتهار یافته حضور نوعی خصلت بومی – منطقه ای و کهن براساس استفاده از پشم و رنگ و طرح های خام و ساده و تقریباً روستایی است. باید در اینجا ذکر کنیم که منظور از فرش درشت بافت فرشی است که در آن از پرزهای (گره های) ضخیم، بلند و مقاوم با خاصیت ارتجاعی مناسب استفاده شده باشد. این کیفیت که نقشی پوششی به فرش می بخشد یا ویژگیهای ایلیاتی و عشایر و روستاها و یا مناطق سردسیر و کوهستانی تطبیق دارد.
قطعاً اگر قرار باشد فرش اراک را آنچنان که طی سالهای شکوفایی و آنچنان که بازارهای دنیا می پسندید (قبل از تاثیر تغییردهنده طرحهای خارجی) در محدوده فرشهای روستائی و یا شهری طبقه بندی کنیم قطعاً خصوصیت روستائی این فرش غالب خواهد بود.
باید توجه داشت، در حالی که فرش 15-20 رج برخی نواحی انواع خرسکهایی پست با رنگها و بافتهایی زیر استاندارد به حساب می آیند، فرشهای قدیم مشک آباد با رجشماری بین 15-32 و اندکی بیش، شهرتی جهانی می یابد که بی تردید اگر بخشی از آن مربوط به رنگ آمیزی و نقوش ابتدایی این فرش باشد، بخشی از آن نوع پشم مصرفی با طول بلند و قابلیت ارتجاعی بسیار بوده است. این کیفیت در فرشهای نوع مرغوبتر آن زمان یعنی فرشهای ساروق (منطقه فراهان) که رجشماری بالاتری در حدود 35-40-45 نیز دارند، دیده می شود. پشم مصرفی این فرشها غالباً از نوع پشمهای مناسب ایرانی با طول بلند و ضخامت و جعد خاص خویش است که زمانی به وسیله دست و چرخچه های معمولی ریسیده می شد. انواع این پشمها از محلهای سبزوار، بروجرد، چهارمحال بختیاری و اطراف همدان و کرمانشاه تامین می شده است که دارای بهترین نوع پشم برای فرش ایرانی اند.
در آغاز اوج گیری تجارت فرش در اراک، بی شک تنوع طرح و رنگ آمیزی و نوع تولیداتی که عمدتاً فرشهای کوچک پارچه را دربر می گرفته، دلایل مرغوبیت این فرش بوده است. در سالهایی که به کمک کمپانیهای خارجی فرش اراک کاملاً فرشی صادراتی می شود، رشد و نفوذ طرحهای باب پسند بازار کلیه فرشبافیهای منطقه را به سوی طرحهای خاصی سوق می دهد. در سالهای 1320- 1330 فرشهای اراک به سه دسته محل، مشک آباد و ساروق تقسیم می شود که کلاً زیر نفوذ و پوشش فرشی به نام ساروق قرار دارد.
جدول زیر بخوبی نمودار تغییر فرشهای اراک طی 35 سال است.
جدول 2. تقسیم درصد میزان کل بافته های اراک به انواع مختلف آن

1914
1948
نوع مشک آباد
75%
25%
نوع محال
15%
10%
نوع ساروق
5%
60%
نوع کمره و سرابند و سایر نواحی
5%
5%
ماخذ: کتاب قالی ایران
100
100
جدول فوق بخوبی گویا آن است که قبل از شهرت فرش اراک به عنوان ساروق فرشهای محلی نظیر مشک آباد دارای شهرت و اعتبار خاصی بوده اند. اگرچه شهرت فرش ساروق تدریجاً تمام فرشبافی سنتی منطقه را عقب راند ولی درخشش و شکوفایی این فرش نیز به دلیل آنکه پشتوانه آن متاسفانه خواست و میل تجار و کمپانیهای سودجو و فرصت طلب بود پایدار نماند و فرش ساروق کاملاً از ویژگی های اصیل محلی خویش به دور افتاد. در دوران یاد شده بافت نوعی فرش با استفاده از نخهای ظریف (نخ فرنگی) باب می شود که در واقع آغاز استفاده از نخهای خارجی معروف کرک، با ظرافتی بالاتر از نمرات 2/10، است.
بافت فرشهای بزرگ پارچه یکی از مشخصات این دوران است که بعدها با بافت برخی از فرشهای زیبا و سفارشی توانایی بالقوه تولید فرشهای ظریف پرکار را در منطقه نشان می دهد.
دلایل متفاوت و مختلفی برای مرغوبیت این فرش وجود دارد. از جمله آنها رواج دامداری و وجود تعداد زیاد گوسفندان بومی در منطقه مشک آباد در زمان رونق قالیبافی بوده است. پشم این گوسفندان تمام خصوصیات مورد نیاز خانه فرش، نظیر طول بلند جعد، ضخامت و قابلیت ارتجاع مناسب (در عین لطافت) را داشته است. برای ما تعیین صحت و سقم این مساله و اینکه تولید پشم در زمانهای یاد شده در منطقه مشک آباد و فراهان چه اندازه بوده و آیا این پشم قادر به رقابت با پشم مناطقی نظیر سبزوار، کرمانشاه و یا مناطقی که نظیر سبزوار، کرمانشاه و یا مناطقی که پشمهای مناسب فرش دارند بوده است یا نه، امکان پذیر نیست ولی آنچه از فرشهای متعدد قدیمی دیدیم، نمودار استفاده از پشمهای لطیف و در عین حال زنده ای بود که با وجود گذرزمان هنوز قادرند درخشش و جلای خود را از طریق رنگ نشان دهند. این امر کاملاً دلالت بر استفاده از مواد اولیه مرغوب در فرشبافی قدیم این منطقه دارد.
فرش اراک بافت فرشهای ابریشمی شهره نیست. زیرا استفاده بسیار مناسب از پشم در فرشهایی به غایت ساده و طرح هایی ساده تر و رنگ آمیزی محدود ولی زیبا. این فرش را بی نیاز از آن می کرد که برای بالابردن ارزش خویش متوسل به استفاده از مواد اولیه گرانقیمت شود. علاوه بر آن پشمهای مورد استفاده از گوسفندان ایرانی که با دست ریسیده می شد و به دست هنرمند رنگرز در پاتیل(خم) رنگرزی محتوی ذرات خشن روناس و پوست انار و پوست گردو کاربردی ماهرانه می یافت و سپس در زیرگذر از ذرات معلق در آبهای روان، رنگهای اضافی و خشونت الیاف خویش از دست می داد، سطحی آنچنان نرم و صیقلی و درخشان می یافت که نه تنها با ابریشم، حتی با رشته های طلای جهان نیز قابل قیاس نبود.
ب) رنگ و رنگرزی در فرش
در زمانی که استفاده از نوع و تعدد رنگ وبویژه استفاده از مضامین و پرده های اروپایی در فرش به نوعی امتیاز تبدیل شده است، حیرت آور است اگر به یاد آوریم که زمانی فرش ک بخاطر یک یا دو رنگ شهرتی جهانی یافته بود. هیچ اغراقی در این ادعا نیست که هر اندازه دستیابی ما به فرشهای قدیم ساروق با رنگهای دوغی معروف آن مشکل بود. پیداکردن فرشهای فراهان، با رنگهای آبی باشکوه و فرشهای مشک آباد با رنگهای روناسی و پشمهای معروف آن مشکل تر بود. چه بی تردید غالب این فرشها در زمان بافت خویش راهی بازارهای خارج شده و یا در موزه ها و گالری های خصوصی جایگزین گردیده اند.
در این زمان دفاع از رنگهای گیاهی و یا سنتی به دلیل محدودیت دامنه رنگی آنها و یا عدم قدرت رقابت برخی ویژگی های فنی آنها با ویژگی های شیمیایی، نوعی گیاه و تعصب بحساب می آید.1 ولی چگونه می توان فرشهای خاص این منطقه را که با استفاده از عادی ترین شیوه های بافت و بدون استفاده از طرح های پیچیده هنری و با استفاده از تعدادی رنگ محدود یا زیباترین نتیجه ممکن تهیه می شده و برای خویش هویتی قابل توجه داشته است، فراموش کرد.
به هر طریق تمام آن رنگهایی که به صورت آبی فراهان، نیلی و روناسی مشک آباد
36. شهاب رحمان پور و همکارش حسین اسکندری در زنگرزخانه شرکت فرش ایران
37،38،39 آخرین بازماندگان محله رنگرز
و یا قرمز دوغی ساروق که هنوز شهرت خود را بر سر فرشهای این منطقه دارد و رنگهای سبز و کرم و زرد کاهی. از ترکیبات غنی گیاهی به دست می آمد و رنگهای روناس، پوست گردو، برگ بو، و پوست انار هریک سهمی با ارزش و شایسته در رنگهای فرش این منطقه داشته اند. دکتر فوریه در خاطرات خود می نویسد:" اگر حقه بازی برخی تجار اروپایی را کنار می گذاشته می توانیم بگوئیم اهالی شهرستان اراک در جهت تهیه رنگ آمیزی و بافت قالی تا اوایل قرن چهاردهم هجری سرآمد ابناء وطن خود بوده اند و هنوز هم فرش خوب ایرانی را در بازار اروپایی به نام ساروق می شناسند." به شهرت رنگهای فرش معروف ساروق نظیر تمام فرشهای کهن منطقه بخاطر استفاده از رنگهای گیاهی است. اگرچه بدان معنی نیست که وجود رنگی مثل نیل را که از قدیم رنگی غیرگیاهی بوده و یا قرمزدانه که حشره رنگینی است ندیده بگیریم. ولی در فرشهای این منطقه و یا مناطقی که به استفاده از رنگهای سنتی ایرانی شهرت دارد. استفاده از روناس( به ندرت قرمزدانه) برگ مو، پوست انار، پوست گردو و یا جفت و اسپرک رایج و غالب است.
ما در مساحت دیگری به دلایل و تفاوتهای رنگهای طبیعی و آنچه امروز رنگ صنعتی و شیمیای ویا جوهری نامیده شده و مصرف ناآگاهانه آن در فرش یکی از دلایل قطعی سقوط فرش برخی از مناطق ایران تلقی می گردد. ، اشاره کرده ایم. 2 ولی از آنجا که به نظر می رسد این رنگها تاثیری تعیین کننده در فرش اراک داشته اند، لازم است که بدان بیشتر بپردازیم.
اینکه امروز رنگهای صنعتی به دلایل بسیار از حمله قدرت، استحکام، ثبات سهولت رنگرزی، بازده بالا و غیره حضور خود را در مصارف گوناگون توجیه می کند شکی نیست و اتکا بر خصوصیت بی ثباتی و عدم استحکام جز بی اطلاعی از کیفیت رنگهایی که به عدد علم به بالاترین دستآوردهای فنی و تکنیکی رسیده اند. مفهومی ندارد.
اما زمانی که به 100 سال پیش برمی گردیم و شاهد آن هستیم که فرش اراک در آن شرایط و با حداقل امکانات به چه حدی از مهارت و شهرت در رنگ فرش رسیده بود، خواه ناخواه باید در معیارهای خویش تجدیدنظر کنیم. بویژه آنکه حضور رنگهای شیمیایی با آن کیفیتهای بی ثبات و غیرمعقول و آثار مخرب آنرا به هیچ چیز جز سودجویی تعدادی دلال و تاجر سودجو نمی توان تعبیر کرد.
شاید امروز مصرف رنگهای طبیعی در کارخانه های رسیندگی و با ماشینها و دستگاه های پیشرفته الکترونیکی و کامپیوتری مشکل باشد، ولی در زمان یادشده با توجه به فراوانی و ارزانی کارگر و با توجه به ناچیزبودن قیمت موادخام تمام شده نسبت به قیمت فرشهایی که به بازارهای اروپا می رفت می توان میزان زیان این کار را دریافت. آنچه در وهله نخست در این گزارش به چشم می خورد آن است که مساله رنگ ظاهراً پا به پای رشد و توسعه تجارت در مورد فرش مطرح گردیده است. در اواسط سلطنت مظفرالدین شاه حدود سالهای 1317ه.ق به دلیل شکایات و مسائلی که در مورد فرش ایران در بازارهای خارج بوجود آمد با مساعدت شاه صدور فرشهای ایرانی که با رنگ جوهری( انیلینی) رنگ شده بود به خارج ممنوع شده. ترتیب کار نیز بدانسان بود که پس از پایان فرصتی که به تجار داده شده با افزایش رقمی بعنوان جریمه و یا مالیات اضافی صدور فرش عملاً ممنوع گردید. ظاهراً به دلایلی که از بوروکراسی کهنسال و گرفتار ایرانی سراغ داریم این کار به دلیل عدم دقت و یا مسامحه مامورین و گمرک پیگیری جدی نشد. کمیسیون تحقیق مزبور که با شرکت جمعی از مسئولین وقت تشکیل گردید و نتیجه کار آن به تصویب هیئت وزراء با ریاست مستوفی الممالک رسید با استناد به سوابق ذکرشده با جدیت بیشتر به مساله پرداخت.
شرح تظلم تجار قالی
در یادداشت تجار درباره قالی جوهری بدین سان دادخواهی شده است:
" ماده یازدهم صادرات ایران یک رشته آن قالی است که برخلاف قانون نامه گمرکی بر آن گمرک بسته اند که اسباب زحمت تجار و از میان رفتن آن تجارت است که اقلاً دو کرور کارگر فقیر از آن صنعت گذران می نمایند محروم و جبران خواهند شد و از تمام ولایات در این فقره تلگرافات تظلم آمیز و استرحام به هیئت محترم رسیده و کسی به عرض نرسیده مهلت تا افتتاح مجلس هم خواستند نشد. مطابق قانون اساسی هیچ مالیاتی وضع و تحمیل نمی شود مگر به تصویب مجلس ملی آیا این فصل معظم قانون اساسی از آن نسخ نشده."
نمایندگان تجار قالی فروش در کمیسیون اظهار داشتند:
" ما شنیده ایم که صنعت و تجارت در هر مملکتی آزاد است و سبب اینکه دولت ایران می خواهد ازتجارت قالی جوهری جلوگیری کند چیست؟ قانون گمرکی ناطق بر این است که از امتعه صادره از ایران نباید رسوم گمرکی گرفته شود. می خواهیم بدانیم که از قالی جوهری که قیمت عمده صادرات ایران است. موافق کدام قانون صدی شش حقوق گمرکی گرفته می شود؟ در هر مملکتی هم متاع خوب گران ساخته می شود و هم متاع پست ارزان. آیا می توان از یک کارخانه ساعت سازی فرنگی توقع کرد که تو حتماً ساعت طلا بساز؟ یا از یک کارخانه ماهوت بافی امریکایی تقاضا نمود که باید قهراً ماهوت هفت تومانی ببافی؟ طبقات مردم از حیث تمول در یک پایه نیستند، درجات مکنت و استطاعت درهر مملکتی متفاوت است. اشخاصی که مایه گذران خود را به صعوبت به چنگ می آورند چگونه می توانند ساعت طلا و یا ماهوت ذرعی هفت تومان بخرند؟ پس این کارخانه ها مجبورند که در مقابل ده ساعت طلا پنجاه ساعت نقره و نیکل هم بسازند یا در برابر ده توپ ماهوت هفت تومانی، صدتوپ ماهوت چهار تومانی و سه تومانی و ده تومانی هم ببفاند تابتوانند مال التجاره خود را به تمام طبقات مردم بفروشند.همچنین ما قالی فروشها باید رنگ ثابت ذرعی بیست تومان آماه کنیم و هم قالی جوهری ذرعی سه یا چهارتومان. جمعی آن را طالبند و گروهی این را خریدار. اگر دولت به ما اعتراض می کند که چرا قالی جوهری ارزان به خارجه می فروشید ما در جواب می گوئیم چرا ایرانی ها پارچه هایی که رنگش دوروز در برابر آفتاب دوام ندارد و هزارنوع اسباب خرازی که از مغازه به منزل نرسیده ضایع می شود از خارجه می خرند. در بازار دادوستد هر متاعی که خریدار دارد باید به معرض فروش درآید. ما خود می دانیم که رنگهای گیاهی ایرانی ثابت و پایدار است و رنگهای جوهری بی ثبات و ناپایدار. ولی وقتی می پرسیم که مثلا در آمریکا و قفقاز قالی جوهری بیشتر مرغوب است آیا تکلیف ماست که خریداران را موعظه کنیم که از قالی جوهر رنگ نخرند؟ ما کاسبیم ما به هر قالی که فرمایش بدهند مجبوریم همان مال را تهیه کنیم. بعلاوه یک مطلب اساسی دیگر داریم و حال آن را از کمیسیون می خواهیم.
ورود رنگ جوهری به ایران و استعمال آن در رنگ آمیزی قالی ها اساساً چه ضرری برای تجارت این مملکت دارد؟ به عقیده ما جز اینکه این قدغن و سخت گیریها قیمت قالی ایران را گران کند و قالیهای ازمیر و سایر جاها را در انظار مشتریان اروپایی وینگی دنیایی سهل اللبیع تر بنمایاند و بدین واسطه سکته بزرگی به قالی ایران بزند و از این قبل دوسه کرور قالیباف را به بیکاری و فقر و مسکنت دچار نماید هیچ نتیجه دیگر نخواهد داشت. شما اعضای کمیسیون اندکی تصور کنید ببینید که برای یک مشت تاجری که اغلب آنها هزارتومان یا دوهزارتوما بیشتر مایه ندارند و قالیهای خود را چند ماه است که به سرحد فرستاده تاکنون بواسطه تحمیلات گمرک از قبیل اخذ صدی شش حقوق گمرکی و دریافت جرائم گزاف و چه بسا مشکلات دیگر نتوانسته اند متاع خود را به خارجه حمل کنند چه ظلم و ستمی می گذرد. آیا گمان دارد که با این سد ابواب تجارت تجار ایران ورشکست نشوند و این رشته تجارت مفید که قالی است از میان نرود؟ اگر واقعاً مشتریان خارجه فقط طالب رنگ گیاهی ثابت بودند چرا تجارت قالی جوهری از پانزده سال به این طرف در تزاید بوده است؟ استاتیسیک گمرکی را ملاحظه بفرمائید صدق عرض ما معلوم خواهد شد. تصور نفرمایید که این کمیسیون نخستین مجمعی است که برای مذاکره عمل قالی جوهری تشکیل یافته. سابقاً در وزارت تجارت هم مجلسی از تجار و مامورین دولتی برای مطالعه همین امر منقعد گردید. صرفه تجار قالی جوهری برای مملکت تا یک درجه در آن مجلس به ثبوت رسید. اما حالا که علیرغم اظهارات و تظلمات قالی فروشان ایرانی دولت بر خود متحتم کرده است که از تجارت قالیهای جوهری جلوگیری کند اقلاً اینقدر مساعدت درباه تجار باید منظور داشت که این قدغن پس از آموختن اصول رنگ آمیزی با رنگهای ثابت به جماعت نابلد قالیبافان به مورد اجرا گذارده شود. وانگهی ما نمایندگان تجار قالی فروش اعتراض داریم که این کمیسیون بنفسه صلاحیت رای دادن در عمل قالی جوهری را ندارد و مخصوصاً پیشنهاد می کنیم که مجلسی از اشخاص با خبرت و بصیرت در این امر از طرف دولت تشکیل شود که این عمل غامض را با ملاحظه صرفه ملک و ملت قطع و فصل کند."
ملاحظات و عقیده کمیسیون
" کمیسیون فوق العاده تحقیق" اظهارات متظلمین را با کمال دقت و تعمق اصغا نمود. هر یک از دلایل ظاهراصلاحی را که اقامه کردند با مداقه هرچه تمامتر سنجیده نظریات خود را فقره به فقره ذیلاً به عرض آن هیئت معظمه می رساند.
اولاً- درست است که صنعت و تجارت در هر مملکتی آزاد است ولی از طرف دیگر دولت که نگهبان منافع و حال و استقبال ملت است مکلف می باشد که از هر فعل و
40- انبار شرکت فرش اراک
41- خشک کردن کلافهای رنگ شده زیر نور آفتاب
42،43 – رنگرزخانه شرکت فرش در دهه 50
44،45،45- رنگ کردن گلهای فرش بدعتی غلط از زمان کمپانیهای خارجی
47- پهن کردن فرش زیر نور آفتاب برای تغییر رنگ
عملی که برای ثروت و سعادت مملکت ضرر مالی دارد اگرچه آن فعل و عمل به صورت تجارت هم باشد با تمام قوا جلوگیری نماید. وانگهی دولت تجارت قالی را به هیچوجه منع نکرده فقط برای صلاح همین تجارت که فعلاً مهمترین سرمایه ایران است استعمال رنگ جوهری را در قالیهایی که بافته می شود قدغن نموده است.
ثانیاً- در اینکه صادرات ایران موافق قانون نباید گمرک بدهد بحثی نیست. اما چنانکه در مقدمه این راپورت ذکر شد حقی که از قالی جوهری در موقع خرید آن از ایران گرفته می شود رسوم گمرکی نیست بلکه حق مساعدت و اغماضی است که دولت در خروج این متاع که حمل آن قانوناً ممنوع می باشد برای رعایت حال صاحبان آن استثنائاً ملحوظ داشته است. برهان قاطع این حقیقت آن است که اگر این حقوق با رسوم گمرکی قابل الامتزاج یا ممکن الاشتباه بود سفرا و اتباع خارجه زودتر از تجار ایرانی برای ایجاد چنین حقوقی که مخالف معاهدات گمرکی است اعتراض می کردند. وجوهات حاصله از این حقوق چنانکه خزانه داری کل تفصیل آن را در موقع خود به استحضار اولیای دولت رسانیده است به مخارج یک اداره مطالعات تخصیص خواهد شد که برای رسیدگی در کلیه امور قالیبافی و استکمال این صنعت خصوصاً از نقطه نظر رنگ آمیزی و تسهیل طرق تعالی و ترقی این تجارت باید از طرف دولت تشکیل شود.
ثالثاً: ارزانی و گزافی قالی بسته به رنگ جوهری یا نباتی آن نیست بلکه منوط به نوع پشم و طرز بافت است. چنانکه همه کس دیده است یک قالی رنگین به رنگ ثابت گیاهی که درشت وشل بافته شده باشد به قیمت خیلی ارزان( مثلاً ذرعی سه یا چهار تومان) و یک قالی رنگین به رنگهای غیرثابت 3جوهری که از پشم اعلی یا ابریشم نفیس محکم و نازک بافته شده است به بهای گزاف
( مثلاً ذرعی پانزده الی بیست تومان) به فروش می رسد. این مسئله اگرچه پرواضح و هویدا است ولی چون حضرات متظلمین اصرار در تفاوت فوق العاده مابین قالی جوهری و قالی رنگ ثابت داشتند کمیسیون برای مزید اطمینان از اشخاص بصیر و بی طرف محض استعلام نمود. همه تصدیق کردند که رنگ ثابت گیاهی ابداً بر خرج قالی نمی افزاید. بدلیل اینکه رنگهای ثابت با موادی ترکیب می شود که غالباً هیچ قیمت ندارد از قبیل پوست گردو، و پوست انار و غیره. بلکه تحصیل رنگ جوهری از بازار بیشتر خرج برمی دارد.چیزی که با این حال بعضی از قالیبافها را به استعمال رنگ جوهری ترغیب می کند همانا سرعت نفوذ جوهر است در پشم و سهولت بکاربردن آن. مثلاً اگر پشم باید در خم رنگهای نباتی دو شبانه روز بماند تا خوب رنگین شود نصف یا ربع آن مدت را اگر در رنگ جوهری بماند برای جذب آن لون کافی است. و این تفاوت یک یا دوروز د رعمل قالیبافی که مدت و صبر از شرایط لازم غیرمفارق اوست هیچ قابل مذاکره و اعتنا نیست. نتیجه این می شود که قالی بافها یک اندازه هم از روی تنبلی و تن آسایی رنگ جوهر را بررنگ ثابت گیاهی ترجیح می دهند. زیرا که این رنگ طبیعی منحصر تهیه و ترکیبی می خواهد و آن رنگ مصنوعی حاضر و آماده است.
مراتب معروضه فوق بطور وافی مدلل می دارد که تمثیل فیمابین قالی و ساعت و ماهوت جایز نیست. فی الواقع ارزانترین نوع قالی را می توان با کمال سهولت با رنگهای ثابت تهیه نمود.
رابعاً- منسوجات و اسباب خرازی که از فرنگ وارد می شود نیز قابل تشبیه با قالی نیست زیرا پارچه یا اسباب دیگر که شخص می خرد برای حاجت چندروزه یا چندماهه است و اگر رنگ این اجناس قبل از استعمال و پاره شدن خود جنس بپرد چندان اهمیتی برای صاحبانش ندارد. حال آنکه قالی را هرکس در هرجا ابتیاع می کند به قید حیات بلکه به امید بازگذاشتن آن به اولاد و احفاد یابازفروختن آن به قیمتی بالاتر می خرد. درواقع این متاع حکم سکه زروسیم را دارد که هرقدر کهنه تر می شود بیشتر ارزش بهم می رساند. رنگ قالی هم به مثابه نقش سکه است. فرشی که رنگش پریده باشد همان بهای پشمی که در او بکار برده شده به او تعلق می گیرد. چنانکه سکه کهنه سائیده بی نقش همان قیمت عیار طلا یا نقره که در اوست با خود دارد. خامساً اینکه حضرات قالی فروشها ادعا می کنند که در بعضی ممالک خارجه مخصوصاً قالی جوهری را طالبند ادعای محض است و صورت خارجی ندارد. هر ذیشعوری از متاع رنگ رو متغیر است. چرا تجار قالیفروش اروپایی مقیم ایران مثل کمپانی یگلر و غیره هیچوقت قالی جوهری نمی بافند. برای اینکه قالی را باید در اروپا و آمریکا به فروش برسانند و اهالی این دو قطعه بالانحصار قالی رنگ گیاهی پایدار را راغبند و هرگاه سابقاً برای تجار قالیفروش ایرانی ممکن شده است که مقداری از قالیهای جوهری خود را در اروپا و آمریکا بفروشند یقیناً بواسطه این بوده است که چون در اول وهله تمیز رنگ بی ثبات از رنگ ثابت به یک نظر مشکل است خریداران خارجه آن قالیها را به اتگاء شهرت عالمگیر قدیم ثابت رنگ ایرانی اشباع کرده اند والا اگر مختصر شبهه از ثبات لون فرشهای مزبور داشتند ابداً به خرید آنها رغبت نمی نمودند. پس از این رو ثابت می شود که اصرار بعضی از تجار به حمل قالی جوهری به جای قالی ثابت بیشتر برای خاطر مختصر سودی است که می خواهند امروزه از این کسب ببرند. این جماعت مضار مالی این نفع شخصی را نسبت به تجار نوعی مملکت یا پیش بینی نمی کنند یا اگر هم بکنند به اندازه بهره آنی خودشان قابل توجه نمی دانند.
اگر در سی سال قبل به متصدیان امور ضرابخانه می گفتند که پول سیاه بیش از حد لزوم ننمائید ضرر مالی به اعتبار پول مملکت دارد. ایشان هم مانند همین تجار حاضر فقط منافع شخصی خود را در پیش گرفتند همین ادله و براهین عوام فریبی که اینان اقامه می کنند آنان نیز با کمال قوت قلب و با نهایت فراغت خاطر اقامه می کردند. یا هرگاه یک شخص منصف کارآگاهی به تجار تریاک نصیحت می کرد که در تریاک ارسالی به هندوستان مواد خارجی مخلوط نکنید که سکته بزرگی از این راه به تجارت ایران می رسد، آن آقایان هم مثل تجار قالی فروش متقاعد نمی شدند. اما دیدیم که پول ایران از اعتبار افتاد و قیمتش از نصف قیمت سی سال قبل کمتر شد. دیدیم که تریاک ایران در حارجه قدر و منزلت خود را کم کرد بطوریکه تریاک خالص ایرانی هم نظر به سابقه اختلاطی که در تریاکهای دیگر شده است خریدار ندارد. آیا این لطمات وارده به ثروت و تجارت ایران بس نیست؟ آیا باز منتظرید که شکست تجارت قالی را هم که تصدیق خود تجار بیگانه صنعت بیگانه پسند سودمند ایران است با نظر بی اعتنایی و بی مبالاتی مشاهده کنیم؟
سادساً: زیانهای ورود رنگ جوهری را به مملکت ایران در مقدمه ایران راپورت به اندازه کفایت شرح دادیم.همین قدر به گفتار سابق خود علاوه می کنیم که برخلاف عقیده حضرات تجار قالی فروش اهتمام دولت در منع ورود رنگهای جوهری و سختگیریهایی که برای خروج قالی جوهری در سرحد می شود باعث ترمیم سوء شهرتی که قسمتی از قالیهای ایران در خارجه پیدا کرده اند خواهد شد. قالیخران اروپایی و بنگی دنیایی به اعتماد اینکه دولت ایران خود از استعمال رنگ جوهری در داخله و حمل قالیهای رنگ رو به خارجه جداً مانع است قالیهای ایران را من بعد بالطلوع و الرغبه و بدون دغدغه خاطر خواهند خرید. پس بجای اینکه تجارت قالی ایران به زمین بخورد بهتر از پیشتر رونق خواهد یافت.
در مقدمه خاطر نشان کردیم که قالی ایران خصایصی دارد که برای قالیبافهای خارجه مادتاً میسر نیست. یک متاع یا متاعی دیگر وقتی می تواند رقابت کند که در جنس بهتر یا اقلاً برابر و در قیمت حتماً ارزانتر باشد. گیریم که بعضی از قالیهای خارجه از قالی ایران ارزانتر است. ولی این ارزانتری برای اعمال رقابت آنها با قالی ایران کافی نیست. زیرا نوع پشم و طرز بافتن آنها خیلی پست تر است. اما در یک صورت ممکن است رقابت به میان آید و آن وقتی است که رنگ قالیهای ایران معدنی و بی ثبات و رنگ قالیهای خارجه نباتی و ثابت باشد. چه درخشنده ترین جلوه قالی که باصره را واقعاً متلذذ می کند رنگ اوست. قالی که رنگ ندارد هرقدر فاخر هم باشد نظر دقت خریدار را جلب نمی کند عجب در اینجا است که قالیبافهای ازمیر برای موفقیت در همچشمی و مسابقه با قالیبافهای ایران از مدتی به این طرف رنگ جوهری را منسوخ کرده رنگ نباتی استعمال می کنند در صورتیکه تجار ما از روی بی تجربگی به قهقرا می روند. در این موقع لازم می دانیم خاطر مبارک آن هیئت معظمه را متذکر شویم که مقصود از رنگ جوهری ممنوع علی الاطلاق رنگ آنیلین است و بس. رنگهای مصنوعی دیگر هم هست( از قبیل الیزارین و غیره) که بواسطه لون ثابتی که دارد ممنوع نیست. و از قرار اطلاعات حاصله دو نفر کیمیاگر( شیمیست) از طرف خزانه داری بتازگی استخدام و وارد شده اند که حقوق شان از محل( حقوق معافیت) داده می شود و وظیفه شان عبارت از آموختن اصول استعمال رنگهای خوب ثابت که قالیبافهای ایران از ترتیب بکاربردن آنها عاری هسند خواهد بود.
سابعاً- تفصیل حقوقی که از قالی جوهری گرفته می شود هم در مقدمه و هم در ماده دوم( ملاحظات و عقیده کمیسیون) مبسوطاً عوض شده و محتاج به توضیح مجدد نیست.
اما در باب اخذ جرایم لازم است خاطرنشان آن هیئت معظمه بنماییم که موافق نظامنامه گمرکی قرار است که قبل از معاینه یک مال التجاره مامورین گمرک از صاحب مال سئوالاتی می کنند. من جمله می پرسند که جنس مال التجاره شما چیست. جوابهایی که صاحب مال می دهد در یک اظهارنامه چاپی درج می شود بعد خود او ذیل این اظهارنامه را امضاء و بموجب یک ماده قانونی که در خود اظهارنامه مندرج است تعهد می کند که اگر پس از معاینه مال التجاره اظهارات او مخالف حقیقت بیرون آمد از عهده فلان قدر جریمه برآید. بنابراین محرز می شود که ادای جریمه فقط به اشخاصی تعلق می گیرد که در اظهارات خود تقلب کنند. یعنی وقتی که یک تاجری از روی درستی و صداقت بگوید که قالی من جوهری است هیچکس از او توقع جریمه نمی کند بلکه فقط همان حق معافیت را از او دریافت می کنند. پس اگر بعضی از تجار قالیفروش به ادای جریمه محکوم شده اند بواسطه دروغی است که گفته اند. شکایت این قبیل اشخاص باید مثل شکایت یک نفر مقصر حسابی که از حبس نظمیه تظلم بکند تلی شود. مشکلات دیگر هم که تجار قالی فروش بدان اشاره کرده اند راجع به امتحاناتی است که مامورین گمرک در موقع معاینه رنگ قالیها بعمل می آورند. این آقایان مدعی هستند که مامورین مشارالیهم چند نخ قالی از قالی کنده و به تیزاب می زنند و همینکه تیزاب رنگ آن نخهارا متلاشی کرد می گویند رنگ قالی تماماً جوهری است. چنانکه خود حضرات هم فی المجلس گفته شد خزانه داری برای تجزه رنگ آنیلین اسباب شیمیایی مخصوص وارد کرده و به مامورین گمرک توزیع نموده است که به وسیله آن یک نفر عاری از علم شیمی هم وجود یا عدم رنگ آنیلین را در هر قالی با کمال سهولت و از روی علم الیقین معین می کند. البته بخاطر مبارک آن هیئئ معظمه پوشیده نیست که ترکیب و تجزیه شیمیایی عملی نیست که در نتیجه آن شک و ریبی باشد. وانگهی از قرار اطلاعات حاصله خزانه داری احکام صریحه به مامورین خود داده است که هروقت در یک قالی وجود رنگ آنیلین مشکوک باشد از حمل آن اغماض کنند.
ثامناً- تزاید تجارت قالی جوهری در ظرف پانزده سال اخیر نفی مضار آینده این تجارت را نمی کند. ده سال یا بیست سال در عمر تجارت یک مملکت مدت متنابهی نیست.4تجار خارجه امروز شالوده یک سوادگری را می ریزند که پنجاه سال دیگر خود با اخلاقشان منافع آن را ببرند. برخلاف تجار ایرانی هر کار و کسبی که امروز یک فایده آنی دارد همان را پیش می گیرند و در فکر پنجاه سال نه بلکه پنج سال دیگر هم نیستند. آیا می توان ادعا کرد که اگر پنجاه سال قبل از این رنگ جوهری به ایران آمده بود گرمی بازار قالی ایران در خارجه به حال امروز باقی می ماند یا تجارت قالی بالمره از میان نمی رفت؟ چنانکه در صفحات قبل گفته شد فروش قالیهای جوهری در بعضی شهرها هنوز در سایه اعتماد خریداران خارجه به ثبات رنگ قالیهای قدیم ایرانی است.
تاسعاً- در خصوص مجلسی که در وزارت تجارت سابقاً تشکیل شده اگر فی الحقیقه موافق اظهارات حضرات تجار صرفه تجارت قالی جوهری برای مملکت ایران نزد اعضاء آن مجلس ثابت شده بود هیچ اقدام رسمی در نسبت قدغن قالی جوهری در دنباله مذاکرات مجلس مزبور بعمل نیامده است.
عاشراً- دولت برای آموختن اصول استعمال رنگهای ثابت به قالیبافان نابلد ایرانی اقدامات ابتدائیه را از قبیل استخدام کمییاگران متخصص به عمب آورده است. حالا البته از تکالیف دولت است که چنانکه در پیشنهاد کمیسیون تصریح شده نواقص این کار را زودتر تکمیل فرمایند که ترتیب رنگ آمیزی با رنگهای خوب ثابت در میان عام قالیبافان مملکت تعمیم پیدا کند بطوریکه هیچ کارخانه قالیبافی از این صنعت عاری نماند.
اما موقوفی جلوگیری از قالی جوهری تا ان موقع به هیچوجه صلاح نیست. به دلیل آنکه باز تجار قالی ‏فروش از این فرجه استفاده نموده و به بافتن قالیهای جوهری پیش از پیش منهمک( منهی) و بانی از یک سکته شدیدتری نسبت به منافع تجاری مملکت خواهند داشت.
حادی عشر- تشکیل مجلسی از ارباب خبرت و بصیرت برای قطع و فصل عمل رنگ جوهری و قالی جوهری اولاً منوط به اداره دولت، ثانیاً در صورتی ممکن است که دولت بخواهد در قانون گمرکی راجع به این دو ماده تجدیدنظری بنماید."
به دنبال این گزارش با تصویب هیئت وزراء تصمیم گرفته شد که طی پنج سال با افرایش تصاعدی حقوق گمرکی از صدور فرشهایی که دارای رنگ آنیلینی( جوهری) می باشد جلوگیری شود.
ما تصور نمی کنیم از این روشنتر بتوان به مساله رنگ و اهمیت آن در فرش پرداخت. قبل از اینکه به بخث اصلی بپردازیم لازم است اشاره کنیم در کنار این کمیسیون چندین تاجر معروف و خوشنام فرش نظبیر فقیه التجار، حاج محمدمهدی فرشچی، حاج محمدآقا ممقانی و حاج علی آقا تبریزی با اعضاء مشارکت و همکاری داشته اند و این امر به معنای آن است که مساله مصرف رنگ های بی ثبات در فرش لزوماً مورد تائید تجار و تولیدکنندگان فرش نبوده است. ما در مباحث آینده به مساله تجارت و سرمایه گذاری و اهمیت و ضرورت کارگاهها و مجتمعهای بزرگ تولیدی که کارفرمایان آنها تجاری دلسوز، مدیر، و هنرشناس بوده اند، خواهیم پرداخت ولی نباید از نظر دور بداریم که بی تردید در رواج برخی مفاسد فرش از جمله مساله رنگهای جوهری، پشمهای نامرغوب، انواع بی گره بافی و جفتی بافی و همانطور که امروز نیز دیده می شود استفاده از طرح های بی هویت و ناصواب بسیاری از دلالان و سودجویان گناهکار بوده و بر بازار تجارت فرش آسیب رسانده اند.
برخی از دلایل ارزش رنگهای مصرفی در فرش ساروق را از لابلای صحبتهای رحمان شهاب پور که در شرکت فرش مشغول رنگرزی است درمی یابیم.
رحمان شهاب پور نزدیک به شصت سال دارد و حدود چهل سال آن را در حرفه رنگرزی گذرانیده است وی از استادش مومنی که پیرمردی هنرمند بوده و در مسابقه رنگرزی شرکت فرش برنده شد و از برادرش حسن تاثریان که عمری را در این راه گذراند یاد می کند. او می گوید:" رنگرزان قدیمی تمام مهارت و تجربه خود را مدیون آموخته هایی که از پدرانشان فراگرفته و طول عمری که در این راه گذرانده بودند می دانستند آنان اگر نه عاشق حرفه خویش بودند ولی با آن زندی می کردند رنگرزان قدیمی ارج و قربی داشتند و بیشتر شهرت فرش اراک مربوط به کار رنگرزان قدیمی بوده است."
وی از روناس می گوید و از مغز روناس که از نوع پوست نگرفته آن بهتر است." روناس خود از کرمان و یزد می آید و همراه با رنگهای گیاهی دیگری نظیر اسپرک و پوست گردو و انار که فراوان در دسترس بود. نیل پرطاووسی( نیل بنگال) همواره مورد استفاده بود. اگرچه بعدها بوسیله تجار انگلیسی و آلمانی رنگهای آلیزارین و هلیندون سوئیسی به بازار آمد و از همه بدتر رنگهای جوهری( انیلینی) که به فرش اراک بسیار لطمه زد.
آن زمان پشمهاغی خوب از کرمانشاه و سبزوار می آمد که با وجود طول بلندشان نرم و لطیف بودند. اما تدریجاً پشمهای دباغی و مواد مصنوعی بوسیله دلالان و کارفرمایان سودجو و یا بافنده های کم مایه و بی سواد در کارآمد و این الیاف در روی فرش بافته شده دوام نمی آوردند.
پشمها به مدت دو یا سه روز در دوغ که گاه همراه با زاج سفید بود قرار می گرفت و گاه آنقدر می ماند تا ترش می شد و سپس دویاسه روز زیر آب فراوان قرار داده می شد. این پشم که آماده رنگرزی بود در پاتیل رنگ محتوی روناس کوبیده، پوست گردو یا نیل غوطه ور می شد.5
رنگرزان ماهر ترجیح می دادند که ریشه های روناس را بشویند و سپس در آفتاب پهن کرده و پوست گیری کنند. این روناس سپس با الاغ یا شتر کوبیده می شد که این کار اکنون به طریقه مکانیکی انجام می شود. پشم آماده شده سپس در پاتیل رنگی که روناس در آن بود قرار می گرفت و به مدت 12 تا 24ساعت در آن باقی می ماند و یا اینکه ساعتی می جوشید.
و اما رنگرزان قدیمی کارگاهها را تعطیل کردند و یا به رنگرزانی که از مصرف رنگهای جدید ابا نداشتند واگذار کردند و امروز محله رنگرزها که روزگاری در حدود 500 رنگرز در آن مشغول کار بودند، محله مرده ای است که حتی ارزش دیدن ندارد.
رنگهای آنیلینی وپشمهای دباغی و الیاف مصنوعی در کار وارد گردید که اثرات این رنگها و مواد تدریجاً بعد از جنگ جهانی دوم فرشها ظاهر شد."
آنچه شهاب رحمان پور و بسیاری دیگر درباره رنگ و مواد می گویند دقیقاً در ارتباط با سقوط فرش اراک است که این زمان به دلایل مختلف قنی به اثبات رسیده است. پشمهای ایرانی به دلیل طول بلند و صخامت نسبی خویش دارای منافذ گسترده تری روی جدارشان می باشند که این خود در تسریع جذب رنگهای گیاهی و طبیعی( که در مقایسه با رنگهای شیمیایی ناخالص ترند) موثر است. قراردادن به مدت طولانی در دوغ(و گاه قره قورت که شکل ناخالص اسیدلاکتیک است) خود نوعی عامل کمک کننده در جذب رنگ بوده است. مهترین چیزی که در اینجا باید اشاره کرد قرار دادن پشم در آب روان عموماً دارای ترکیبات آهکی) است که چندین اثر مختلف بر آن می گذارد. اول آنکه آب روان با درصد کم قلیایش مواد چربی و تا حدودی حالت اسیدی اضافی پشم را از بین برده و در اثر سایش با شنهای ریز و معلق در آب سطح پشم( که دارای سطحی پوشیده از فلس و شاخ مانند است) حالت صیقلی می یابد. این ویژگی پشم که همراه با رنگ برروی خامه انعکاس می یابد همان کیفیت جذابی است که عموماً به رنگهای ایرانی در فرشهای قدیمی نسبت داده می شود. 6 بدیهی است که در این امر مسائل زیر بی تاثیر نیست.
1- سطح صیقلی یابنده پشم که در فرش معمولاً مربوط به انواعی از پشم دارای طول بالنسبه بلند، جعددار،ضخیم و فلسهای زبر است.
2- رنگهای گیاهی و طبیعی که در کاربرد اولیه خود به دلیل ساختمان رنگی ناخالص چندان شفاف نیستند و گذشته از آن به علت کندی جذب( درشتی دانه های رنگ) دارای مقادیری ضایعتت سطحی اند که به مرور در اثر سایش و یا شستشو از بین رفته و رنگ به ذات خویش نزدیک می گردد.7
ج- بافت و تکمیل
درباره نحوه بافت پرداخت و تکمیل فرشهای اراک از آنجا که از گذشته تا به حال جندان تغییری نکرده است در پایان این بخش، سخن خواهیم گفت و فقط ذکر این نکته ضروری است که یک مشخصه دیگر فرشهای قدیم و دوران رونق بافت خوب، و تقریباً دقیق بخصوص در مورد نمونه های سفارشی بوده است. اگر در کیفیت و مرغوبیت فرشهای قدیم منطقه به طرح و رنگ و مواد مصرفی بهای اوب را بدهیم مساله بافت صحیح و دقیق به مفهوم رعایت استانداردهای معقول در ابعاد، گره های صحیح و زدن پودهای لازم و برخی مسائل دیگر از نکات مهم و اساسی در جلب و تامین نظر مشتریان خارجی بوده است که امروزه متاسفانه غالب این موارد دستخوش تغییری نامطلوب شده اند. این مساله را ادوارد در کتاب خود طی سالهای 1325 که درواقع سقوط فرش اراک و کم رنگ شدن تدریجی جلوه و جلای این فرش است با اشاره به رواج جفتی بافی و بافت فرشهای بی تناسب و نامرغوب ذکر می کند.
48،49،50 واگره
51،پشتی ایلیان، دهه بیست قرن حاضر

2-4 طرح و نقشه
هیچ سابقه ای در دست نیست که قبل از رشد و گسترش نوع جهانی فرش ساروق، بر فرشیافی گسترده کارگاهی و بافت آن نوع فرشهای ظریف و بزرگ و پارچه با طرح های اسلیمی و پیچیده که در عصر صفوی وجود داشته دلالت می کند. این امر خود به دلیل محکمی بر آن استوار است که تمام جذابیت و شهرت منطقه فراهان قدیم و ساروق و نهایتاً اراک را باید در ویژگی های محلی این فرشها و همچنین نقش و طرح آنها جستجو کرد. به ظاهر شهرت رنگهای گیاهی و سنتی فرش اراک علت اصلی جذابیت این فرش بوده است. ولی ساده اندیشی است که اگر فرشبافی گسترده سالهای گذشته را قائم به تعدادی رنگ محدود( با تمام مرغوبیت آن) بدانیم و برای آنکه از تنوع گذشته این فرش مثالی به دست داده شود باید بگوئیم علیرغم آنکه امروز در بازارهای فرش اراک از طرح های گذشته این منطقه کمتر یافت می شود جستجوی محدود ما نتایج جالبی از نقوش متنوع به دست داد که بخشی از آنها در این گزارش دیده می شود.
در یک بررسی اجمالی روی نقوشی که هویت خاص فرشهای منطقه طی حدود 5/1 قرن را نشان می دهد می توان این طرح ها را در چهار مرحله مشخص دسته بندی کرد بدیهی است که این نظریه به معنای درجه بندی و شناسایی و ارزیابی کلی طرح های منطقه نبوده و چنانچه زمانی نمونه های متنوع تری در دسترس باشد و یا کسان دیگری اطلاعات بیشتری در این زمینه عرضه نمایند قابل تجدید نظر خواهد بود.و
مرحله اول: مرحله قبل از صدسال اخیر، یعنی قبل از اینکه فرش اراک بعنوان یک کالای تجاری و صادراتی دستخوش تغییر و تحول شود را در برمی گیرد این دوره احتمالاً از دوران فتحعلی شاه تا اواخر سلطنت ناصرالدین شاه را شامل می شود که در این دوران هویت بومی و منطقه ای کاملاً بر فرشهای محدود موجود حاکم است. آنچه به نام فرشهای قدیم فراهان یا مشک آباد یا انجدان اگر یافت شود شناخته می شود تقریباً ربطی به فرش امروز اراک با طرح های قراردادی و یکنواخت آنها ندارد. اگر قرار باشد این نوع فرش را با فرشبافی شکل یافته شهرهای اطراف، نظیر اصفهان، همدان، و کاشان،مقایسه کنیم، بیشتر با فرشبافی نواحی غرب و طرح های خام و بدیهه سازی و ذهنی باقی ایالات و عشایر و روستاهای دوردست آنها نزدیک است. وجود برخی طرح های سنتی قدیمی نظیر ماهی، بوته و لچک ترنجی و طرح ماخوذ از شالبافی (بادامی) که به وسیله بافندگان کرمانی و احتمالاً کاشانی در طرحهای منطقه و روی فرشهای بالنسبه درشت جا افتاده و وجود برخی از طرحهای خاص در فرشهای قدیم مناطق کمره، سرابند، لیلیان، ساروق و مشک آباد گواه آن است که در منطقه مرکزی ایران و حول وحوش جایی که امروز اراک نامیده می شود، پیش از حضور بازرگانان و تجار خارجی، فرشبافی غنی و جالب توجهی وجود داشته است.8
مرحله دوم، آغاز گسترش تجارت فرش اراک و افزایش تجارتخانه های خارجی در این منطقه است که یادآور بازار پررونق و سودآور فرش در اواخر سلطنت ناصر الدین شاه، عصر مظفر الدین شاه، احمدشاه و اوایل پهلوی است. در این زمان به دلیل نفوذ فرهنگی و اعمال سلیقه از طریق عاملین تولید فرش، منطقه تدریجاً تحت تاثیر طرحها و نقوش و رنگ آمیزی اروپایی (باب اروپا) قرار می گیرد. با وجود اینکه از این زمان شواهد متعددی دردست است که کمپانیهای مزبور خود راساً اقدام به تهیه طرح و رنگ نموده و حتی گاه نمونه های نقاشی شده از طرح را در اختیار طراحان قرار می دادند، ولی ویژگی های بومی و محلی و استفاده از طرحها و رنگ آمیزی منطقه نیز دارای ارزش بوده و مورد استفاده قرار می گیرند و صرف نظر از سلطه تعیین کننده ای که در صفحات قبل به آن اشاره شد در مورد نقش و طرح، آثار قلم و نفوذ طراحی ایرانی را می توان مشاهده کرد و برخی طرحها نیز گل فرنگ و کف ساده که متاثر از طرحهای گوبلنی است، با کمک قلم طراحان و بافندگان ماهر ایرانی در اراک نیز همچون مناطق دیگر (کرمان) تقریباً جا می افتد. ولی تخریب واقعی فرش اراک از زمان نفوذ کمپانیهای آمریکایی است که به دلیل تحمیل سلیقه خویش در طرحها و رنگها، تدریجاً طی سی سال فرش اراک را به نوعی تهی شدن از شکل و محتوا سوق می دهد.9
بعد از جنگ جهانی اول و عقب نشینی کمپانیهای اروپایی، با حضور شرکتهای آمریکایی، مشخصات فرشهای منطقه براساس نیاز این شرکتها تغییر پیدا می کند. براساس نیاز تجار امریکایی نوعی بافت با الیاف بلند و رنگهای تند و طرحهای ساده به بافت منطقه نوعی خاصیت دکوراتیو و غیرسنتی می دهد. مشتریان این فرشها عمدتاً تجار و بازارهای امریکایی اند و به همین دلیل است که در بحران سالهای 1929- 1930 (حوالی 1310 ه.ش) بازار این فرش در آمریکا بشدت آسیب می بیند و سقوط می کند.
مرحله سوم، سالهای بین 1310- 1330 ه.ش است که فرصتی برای تجدید حیات فرش ایران پدید می آورد، زیرا ابتدا با ایجاد موسسه قالی و سپس از طریق اداره هنرهای زیبا و شرکت فرش حمایت از این کالا شکل می گیرد. اگرچه در این مرحله با کشانیدن طراحان صاحب قلم و هنرمند طراح به تهران، مراکز فرشبافی در بخش طراحی خویش آسیب جدی می بینند، ولی به طور کلی در این دوره فرشهای زیبا و ظریفی بافته می شود که حکایت از رونق تولید فرشهایی با کیفیت خوب دارد، تا آنجا که می دانیم در این دوران طراحان بزرگی نظیر ذبیح اله و اسدالله ابطحی و برادران تهرانی در طرح فرش اراک دست دارند و با آنکه نمونه ای دال بر حضور طراحان بزرگی نظیر عیسی بهادری (متولد بزچلو اراک) و اسداله دقیقی و عبدالکریم رفیعی، (متولد اراک) و اسدالله انجدانی (غفاری) در فرش منطقه در دست نداریم، ولی احتمالاً عیسی خان بهادری، طراح بزرگ فرش، و دو طراح ذکر شده دیگر، قبل از آمدن به تهران در اراک فعالیت داشته اند. با این وصف طی سالها مجدداً مشتریان آمریکایی کماکان با خواستهای مشخص به بازار فرش اراک بازمی گردند تا برای سالهای بعد تاثیر دائم خویش را بر جا گذارند.
مرحله چهارم، مرحله بازگشت به چهارچوب تولیدات محلی و ترک بازارهای جهانی است با این تفاوت که دیگر از آن تنوع حسرت انگیز طرحهای بومی و آن غنای رنگهای سنتی و محلی کمتر نشانی می توان یافت، اگرچه در این زمان کوششهایی از طرف برخی تجار و شرکت فرش صورت می گیرد که فرش اراک به عصر رونق گذشته بازگردد، ولی فرش امروز اراک گواه آن است که شمارش معکوس از همان زمان برای این فرش آغاز شده بود.
اگر هدف از این مجموعه یادکردن از دوران درخشش و شکوه فرشهای اراک است، بدون ذکر نام و ارزش طراحان بزرگ آن زمان و نقش آنان در حفظ هویت فرش راه به جایی نخواهد برد. پرداختن به شرح حال این افراد، گذشته از آنکه ادای دینی حداقل به هنرمندان محروم و ناشناسی است که فرش ایران بخشی عظیم از شهرت خویش را مدیون آنان می داند، بلکه شناخت سبک و شیوه کارشان بی تردید در تشویق و تغذیه نوآموزان جوان و مشتاق موثر خواهد بود.
در اینجا لازم است اشاره کنیم که هنگام تفحص در مسائل فرش اراک بعضاً مواجه با آن شدیم که برخی از تجار یا افرادی که تصوری کلی از سالهای فعالیت کمپانیهای خارجی در اراک به خاطر دارند، از این دوران با عنوان عصر رونق و شکوفایی فرش اراک یاد می کنند. نگارنده تصور می کنم در اصل مطلب و اینکه اراک در دوره های مذکور بازاری پررونق و فرشبافی مهمی داشته است بحثی نیست، ولی در صفحات گذشته ما دلایل سقوط تدریجی این فرش را از محتوای بومی و سنتی آن نشان دادیم، بنابراین در اینجا باید فهرست وار به چند نکته اشاره کنیم:
1. توجه و علاقه تجار و کمپانیهای خارجی به فرش منطقه دلیل بر آن است که در
54. ساروق کهنه، ذرع و نیم 55. ساروق کف ساده ، دوذرع
این مطلب قدرت و توان بالقوه بافتن فرشهای خوب و مطلوب بازارهای جهانی وجود داشته است.
2. بدون کوچکترین تردیدی نه تنها فرشهای با طرح ها و رنگ آمیزی های متنوع در منطقه وجود داشته است. بلکه تجار و کمپانیهای مذکور خود نیز انواع طرح های بعضاً جالب را در اختیار طراحان ایرانی قرارداده و فرشهای بافته شده را به خارج صادر می کردند. شواهد دلالت برآن دارد که کمپانیهای مذکور کاملاً از توان منطقه در بافت فرشهای مختلف با طرح های متنوع استفاده می کرده اند و این امر مطلقاً با فرشبافی امروز که طرحها کاملاً در محدوده بسته ای از چند طرح حرکت می کند متفاوت بوده است.
3. بدیهی است که فرش ما عموماً صادراتی است و خریداران و حامیان اصلی این فرش نیز مشتریان و تجار و در زمانهای گذشته شرکتهای خارجی بوده اند، ولیکن به انتهارسیدن دوره نفوذ تجار خارجی دقیقاً حاکی از آن است که درخشش بازار مذکور دولت مستعجلی بود که در درازمدت دوامی نداشت و علت آن نیز عمدتاً عدم وجود ایرانیان علاقمند اعم از تاجر، تولیدکننده، بافنده، طراح و کسانی بود که بتوانند آگاهانه از هویت فرش ایرانی در مقابل نفوذ طرح ها و خواستهای خارجی حمایت و به باروری طرحهای ایرانی با توجه به خواستهای روز کمک کنند. کما اینکه دیده می شود تولید فرش در ساروق که روستایی کوچک با جمعیتی اندک است و طبیعتاً تولیدات آن از نظر کمیت نقش تعیین کننده در کل تولید منطقه ندارد. بنابرخواست تجار خارجی به سایر مناطق حاکم می شود( از 5%به 60%) فرش ساروقی برای مدتی بازار تجارت فرش اراک را زیر نفوذ خود می گیرد. البته تغییر کیفیت بافت و رنگها و پشم مصرفی را که در ابتدا به تفصیل اشاره شده باید در یکنواختی و بی هویتی فرشهای اراک در نظر گرفت.
4. در اینجا به دلایلی ناچاریم مجدداً به کتاب قالی ایران نوشته سیسیل ادوارد: رجوع کنیم و از او شاهد بیاوریم و این کار دو دلیل مشخص دارد. اول آنکه از هرگونه اتهام تعصب برکنار باشیم و دیگر آنکه همانطور که اشاره شد وی تاجری صاحبنظر و محقق بوده که به هرحال در حرفه خویش حدیث داشته است.
ادوارد می گوید:" کسی که بواسطه ارائه این طرح دیرپا به قالیبافان سلطان آباد شد شخصی بود به نامس. تیرکیان نماینده محلی شرکت تاوسهندچیان … وی دستور داد چندتخته قالی با طرح مزبور بافته شود. گرچه طرح یک طرح ایرانی نبود ولی مرغوب بود و بیش از انتظار یا اقبال واردکنندگان قالی نیویورک مواجه گردید… در اندک مدتی در این ناحیه جز طرح مزبور بندرت طرح دیگری بافته شد… از آن زمان تاکنون مدت 25 سال است که این طرح در قالیهای ساروق مشاهده می شود… این شوربختی من
57. ساوروق، قالیچه، درختی
58. ساروق کهنه، ذرع ونیم
59. ساروق لچک ترنج افشان، نیمه اول قرن چهاردهم کاخ گلستان
بود که ضمن بررسی موجودی بازرگانان اراک یافتیم که کلیه این فرشها متن سرخ و حواشی آبی سیر دارد و سراسر متن از نقوش گلهای افشان که اغلب شبیه یکدیگرند پوشیده شده است… واقعاً چه کسی مسئول این دیوانگی است… بدون شک مردم آمریکا از مشاهده قالیهای ساروق که هرسال مثل سال قبل با زمینه سرخ و نقوش کل در مغازه ها به معرض نمایش گذارده می شود ملول می شوند و شاید این تقیصه را به حساب کندذهنی قالیبافان ایرانی بگذارند در حالیکه بافندگان ایرانی( اگرچه از دریافت سفارشی برای تهیه قالیهای مشابه طی سالیان متمادی راضی و خشنودند) دراین مورد تقصیری ندارند."
از آقای حسینخانی از تجار معتبر اراک شنیدیم که امروز فرشهای قدیم ساروق اگر در آمریکا یا اروپا یافت شود بهای گزافی دارد و غالب تجار با مشتریانی که به دنبال فرشهای قدیم ساروق به امریکا می روند طالب فرشهایی هستند که رنگهای قدیمی در آنها احیاء شده باشد و این به مفهوم آن است که زمانی فرشهای صادراتی به امریکا بخاطر ارضای ذوق و سلیقه مشتریان امریکایی به شیوه ای مصنوعی و به وسیله قلم مو رنگ می شد.10
60 – ساروق رستم زال 1324( از کتاب پرویز تناولی)
61- ساروق، بوته جقه ای، پشتی
62- فراهان، نقش بوته قالیچه
و گروهی این زمان اقدام به زدودن رنگهای مزبور و احیای رنگهای اولیه کرده و آن را به بازارهای اروپا برمی گردانند.
2-5 طراحان فرش
آنچه دراین قسمت خواهد آمد به معنای تمام یا حتی بخش بیشتر زندگی طراحان فرش در اراک نیست و ما از طراحانی که در زمان ناصرالدین شاه، محمدعلی شاه، و حتی احمدشاه در خدمت تجارتخانه های خارجی بودند چندان اطلاعی نداریم. افرادی که از آنها نامبرده می شود احتمالاً در قرن سیزدهم شمسی و اوایل قرن حاضر فعالیت داشته اند.
عیسی بهادری، طراح بزرگ فرش ایران متولد بزچلو از توابع اراک است. 11 اگرچه او در اوان جوانی به تهران به مدرسه کمال الملک و سپس به مدرسه صنایع قدیمه رفت ولی احتمال دارد قبل از رفتن به تهران در اراک مدتی کار کرده باشد. از آثار این هنرمند بزرگ در اراک اطلاعی نداریم و بی تردید کارهای او نیز همچون بسیاری فرشهای باارزش دیگر راهی کشورهای خارج شده است.
همچنین از طراحان بزرگ دیگر نظیر اسدالله دقیقی، عبدالکریم رفیعی و اسدالله غفاری( انجدانی) نیز نشانی نیافتیم.12 اسدالله دقیقی( 1284 – 1341) در اصفهان متولد شد ولی به علت علاقه به کار طراحی و نقشه کشی فرش به اراک( سلطان آباد) رفت و در مکتب میرزاعبدالله رئیس آبادی به آموزش نقش قالی پرداخت. وی همراه با عبدالکریم رفیعی( 1281- 1340) که شاگردی میرزاعبدالله شیخ را کرده بود به
126. آلود برای نقشه فرش جهت بازسازی
127. ذبیح الله ابطحی( کارگر) نقاش و طراح برجسته فرش اراک
128. اسداله دقیقی از نقاشان هنرمند اراک که بعدها به تهران رفت
ایجاد یک کانون نقشه کشی فرش پرداخت. این طراحان با کمپانیهای خارجی نظیر طافشانچیان و قراگوزیان همکاری داشتند. این طراحان و همچنین اسدالله غفاری( انجدانی) از طراحانی بودند که طی سالهای فعالیت مدرسه هنرهای زیبا به تهران آمده و در آن مرکز مشغول کار شدند طراحان نامبرده در این زمان در اراک ناشناخته اند، در حالیکه در مدرسه صنایع قدیمه تهران در اعداد هنرمندان برجسته طراحی فرش بشمار می آمده اند و با احتمال می توان حدس زد طرح های مربوط به اراک که با امضای طاهرزاده بهزاد در کتاب منتشر شده از طرف هنرهای زیبای سابق آمده، از قلم این هنرمندان است. این امر خود گواه آن است که چگونه هنرمندان برجسته شهرستانها به تهران فراخوانده شدند و این امرچه اثر ناگواری بر طراحی فرش شهرستان ها نهاد. صادق باقری( احتمالاً برادر هنرمند تذهیب کار عبدالله باقری) از طراحانی بود که در فرش اراک فعالیت داشته است.
سیدحسین و سیدحسن تهرانی دوبرادر بودند که از تهران آمده و در نقوش گل فرنگ، ترنج گوشه، گل دسته ای و نقوش قدیم اراک و افشان مهارت داشتند. هردو آنها در حوالی سالهای 1305 فوت کردند. کاظم هوشنگی که خود طراح قالی بود با این دو برادر کار می کرد.
جعفرچگنی در سال 1282 در اراک متولد شد. پدرش هاشم چگنی نیر نقاش فرش بود. وی در سال 1369 در اراک فوت کرد. تخصص او در نقوش دسته گلی و گل فرنگ بود. کارگاه وی هنوز باقی و در اختیار پسرش عبدالحسین چگنی است.
محمودخان علی یاری، فرزند احمدخان الله، و پدر حاج آقا محسن خاکباز( مجتهد معروف) فردی عاری و وارسته بود که ابتدا در همدان بسر می برد و سپس به اراک آمد و کارهایش بسیار عالی بود. وی در حدود سالهای 1350 در هشتادسالگی درگذشت. در بین طراحان از سیدعباس مهرجو و آقاشجاع میرحسینی نام برده می شود که سابقه ای از آنان نیافتیم.
برخی از این طراحان از شرکتهای خارجی حقوق می گرفتند و غالباً وضع بسیار نامساعدی داشتند. برخی از آنها بعدها بصورت آزاد طراحی کرده و در ورقی( کاغذهای شطرنجی که حدود هشتاد سال پیش باب شده بود) پول می گرفتند.
از جمع این طراحان به دو هنرمند نقاش فرش در اراک به نامهای ذبیح الله ابطحی و اسدالله ابطحی باید اشاره کرد: ذبیح الله ابطحی معروف به آقا ذبیح الله( کارگر) که بنابر نظر غالب دست اندرکاران فرش معروفترین طراح فرش در اراک بوده است. در سال 1316، ه.ق( حدود 1277 ه.ش) در اراک متولد شد. ولی از ده سالگی به آموزش کار سخت طراحی پرداخت و از استادانش باید به صادق باقری که خود مردی هنرمند و صاحب قلم بود اشاره کرد. اقاذبیح الله با اینکه به همراه بردارش برای تدریس در دارالفنون به تهران آمد، پس از بازگشت مجدداً به نقاشی فرش رو آورد و در سرای نوذری در اراک مشغول به کار طراحی فرش شد. شهرت قلم خلاق هنرمند و نه تنها باعث جلب علاقه تجارتخانه های خارجی و تجار ایرانی نظیر کیانی، فراهانچی، مشتاقی و غیره به کار او شد بلکه در سال 1310 به تهران فراخوانده شده تا در مسابقه نقش قالی که از طرف موسسه قالی در تهران ترتیب داده شده بود شرکت کند- ما درباره این مسابقه که هنرمندان برجسته ای نظیر عیسی خان بهادری ( از تهران) و رضاوفا از کاشان در آن شرکت کردند درکتاب طراحان بزرگ فرش در ایران سخن گفته ایم: نتیجه آنکه در این مسابقه عیسی بهادری از تهران و ذبیح الله ابطحی از اراک هر دو حائز رتبه دوم گردیده و مبلغ صدتومان جایزه دریافت می دارند.
با این وصف آقا ذبیح الله که می توانست استخدام اداره هنرهای زیبا بشود به اراک بازگشته و در قسمت طراحی مربوط به فرش اراک به کار خویش ادامه می دهد. اگر متاسفانه این زمان از فرشهای این هنرمند شایسته که به گفته آقای دکتر ابطحی فرزند وی برخی از کارهای او در کاخ مرمر و سعدآباد است. اطلاع دقیقی در دست نیست ولی نقوش تک بوته و بته ترمه ای احتمالاً از کارهای اوست. او در نقوش اسلیمی و شاه عباسی مهارت تام داشته است و بسیاری از نقاشان اراک، قبل و بعد از او مدیون قلم وی می باشند وی بسیار سریع کار می کرد با این وصف ظرافت قلم و دقت او در بعضی طرحهای گردنده اسلیمی، لچک ترنج، نقش مستوفی و غیره که به مقدار محدود باقی است کاملاً مشاهده می شود.
ذبیح الله ابطحی در سال 1351 درگذشت و از او تنها یک پسر به نام عزالدین ابطحی که از پزشکان معروف و خوشنام اراک است باقیمانده است.
برادر بزرگ ذبیح الله ابطحی که دوسال از او بزرگتر بو اسدالله ابطحی نام داشت وی اگرچه بعد از آموزش در مدرسه دارالفنون به مدرسه کمال الملک رفت تا نقاشی طبیعت بیاموزد و شهرت وی نیز بیشتر در این زمینه بود، ولی درطراحی نقش قالی نیز بسیار استاد بود او نیز در مسابقه نقش فرش یادشده شرکت کرد. اسدالله ابطحی در حدود سالهای 1360 درگذشت.
از نامدارترین طراحانی که در خدمت شرکت فرش ایران بوده اند، سیدحاجی آقا عشقی گلباز متولد 1279 ه. ش است( بنا به اظهار برادر ایشان، یداله عشقی گلباز، تاریخ اصلی تولد او حدود 1284 ه.ش می باشد) پدر او نیز نقاش فرش بود و شاگردی نقاشی به نام گل هاشم را کرده بود. وی قلمی بی نهایت ظریف و دقیق داشت و نقشه هایش در تمام نواحی کاشان و گلپایگان خواستار داشت.
132. تصویری از آرم و نشان نقاشخانه ابطحی نام عراق( اراک) در بالای پاکت دیده می شود.
133. اسدالله ابطحی، نقاش و طراح فرش اراک
134. حاج آقا گلباز( عشقی عراقی) طراح و نقاش فرش
135. لچک ترنج شاه عباسی، قلم ابطحی
قالی سیستان
زیراندازهای سیستانی را باید به سه نوع تقسیم کرد. این تقسیم بندی چنان که اشاره شد دارای مبنای تاریخی است:
الف) نوع تاریخی یا کهن، که تا آغاز قرن چهاردهم هجری( بیستم میلادی) بافته شده است.
ب) نوع میانه،که از حدود اواخر قرن سیزدهم هجری( نوزدهم میلادی) بافته شده و هنوز هم بافته می شود.
ج) نوع نو،که هم اکنون بافته می شود.
بجز نوع کهن که از طریق استاد کتبی مطالعه شده است و نمونه ی موجود آن در ایران یافت نشد، برای مطالعه ی قالی سیستانی در چهار جهت از شهر زابل حرکت کردیم، از آنجا که شرق این منطقه آبادتر از جاهای دیگر است عمده ی کوشش را در آن قسمت کردیم، گروهی از روستاهای شمال، مثل ادیمی، پشت ادیمی، کنگ پیران و منصوری؛ گروهی از روستاهای شرقی، مثل: کلوخی، حیدرآباد، ده شیطان، ده میرزا، شندل، میلک، دوست محمد،مارگان، چک کل، کریم کشته، کرکوی، زهک، گل آباد، ژاله یی، تپه در، الری،حسن خون، که در فرهنگ جغرافیایی خرابه نامیده شده ولی آبادتر از اغلب روستاها و به خرابه ی دوست محمدخان معروف است- بزمی، ملک حیدر، علامحمد، جلالی، قلعه نو، ده کرم، خمر، ده فجر، کریم پشته، و از روستاهای غربی، کوه خواجه ، ده لطف الله تاسوکی، و از روستاهای جنوبی: ده خوگی، جزینک، ده میر، و محمدآباد، بعنوان نمونه انتخاب و مطالعه شد. در مورد روستاهای اطراف نیز تاحدی که اطلاعات مورد اطمینان بدست می دهد از اشخاص وارد بومی، پیله وران، و فرش فروشان تحقیق شد.
قالی کهن سیستان: فرش ناشناخته
با مرور بر عمده آثار مکتوب درباره قالیبافی تقریباً نشانه مستقیم و مطمئنی از قالی اصیل سیستان نمی یابیم. در آثاری که راجع به قالی بلوچی نوشته شده است جسته گریخته و بصورتی نامطمئن از یکی- دوقالی منسوب به سیستان سخن رفته است. این نیز تنها در معدودی از کتابها آمده است بطوریکه مجموعه این بافته ها به سی نمی رسد. از آنجا که قالیبافی اصیل سیستان که توسط روستائیان بافته می شده از میان رفته و سیستانیان به دلایل آشکار جغرافیایی و زیست بومی، یا آن سرزمین را ترک کرده یا با بلوچ ها آمیخته اند، امروزه هم نشانه ی اطمینان بخشی در این زمینه نمی توان یافت.
بافندگی قدیم سیستان مرهون کوشش و روحیه شاد و پرتوان زن سیستانی بوده ایست زیرا تجربه نشان می دهد که در هرجا کشاورزی رونق گرفته، قالیبافی ضعیف شده یا روبه زوال رفته است. با توجه به این که سیستان در درازنای تاریخ، کشاورزی پررونقی داشته است، شهرت بافته های سیستان در جهان قدیم تعجب انگیز است. بطوریکه خواهیم دید سنت بافندگی سیستانیان به بافته های سکایی جهان باستاان می پیوندد. بنابراین روشن است که این قوم با مهاجرت چندصد کیلومتری دست برداشتن از کوچ و ساکن شدن آن هم در حدود دوهزار سال پیش و پرداختن به کشاورزی درناحیه ی زرخیز، بافندگی خود را همچنان حفظ کرده است و رفاه نسبی قدیم پس از اسکان،دست آنان را از هنرشان کوتاه نکرده است و این جز با داشتن همت و شور کار و زندگی ممکن نیست. اما آنچه قالی سیستان را دور از دسترس تحقیق نگهداشته تغییرات مهم زیست بومی و تاریخی است که منجر به ویرانی این گوشه از میهن ما شده است. نتیجه این تغییرها اضمحلال نظام مسلط تولید، پراکندگی جمعیت محدودشدن زندگی به روستاهای کوچک و شهرهایی است که برخی زوال یافته و به صورت روستای ویرانی درآمدند کرگوی که دارای شهرت بوده نمونه ی آن است که اکنون تفاوتی با یک روستای معمولی سیستان ندارد از آنجا که صدوپنجاه سال اخیر اوج وخامت اوضاع در سیستان بوده است روشن است که قالیبافی این سرزمین- که جز در پناه یک دامداری قوی نمی توانسته است به حیات خود ادامه دهد راه زوال پیموده است. چنان که خواهیم دید، نمونه هایی اندک باقیمانده از قالی اصیل سیستان همه متعلق به اواخر قرن سیزدهم هجری
( قرن نوزدهم میلادی) هستند.
متاسفانه منابع قدیم در این مورد تقریباً خاموشند. با این همه در آنها گاه از قالی سیستان در ردیف بهتربن بافته های ایران، مثلاً قالی طبری و از گلیم آن در ردیف بافته های جهرم سخن رفته است. 13برخی از مراکز بافندگی سیستان که دارای شهرت جهانی بوده مثل داور و صالقان معرفی شده است. عمده ی مردم این شهرها بافنده بوده اند یا در حرفه های جنبی قالیبافی بکار می پرداخته اند.14منابع اساسی جغرافیای دنیای قدیم از اینگونه اطلاعات خالی است. علائق اساسی مردان دنیای قدیم مثل یاقوت حموی، متوجه مردان مشهور هر شهر و بویژه دانشمندان دین بوده است. گذشته از این جهان باستان، دنیای مردان بوده است و چون بافندگان، همه زن بوده اند اینگونه هنرها که کار زنان بوده و به درون خانه ها و چادر عشایر مربوط می شده جایی در آثار تاریخی و جغرافیایی نیافته است. در سراسر تاریخ سیستان تنها در یکجا، از قالی سخنی رفته، آن هم در غارت یا مصادره اموال یک قلعه بعنوان شیئی بی ارزشی که در مقابل دیگر اموال، کسی اعتنایی به آن نداشته است.15تنها در غارت ها، مصادره اموال و تقسیم و تاراج ثروت های بزرگان است که اینگونه اطلاعات را می توان به دست آورد و در همه آنها هم از قالی سیستان بعنوان نمونه ایی از بهترین بافته های ایرانی گفتگو شده است. متاسفانه هیچگونه اطلاعی در مورد جزئیات این قالی ها چه از نظر جنس و فنون و چه از جهت رنگ، نقشه، و اندازه ها در دست نیست. حتی به انواع فرشها بانام عمومی جامه اشاره می شود و معلوم نیست که اینها قالی هستند یا گلیم. به این ترتیب اطلاعات ما محدود به نمونه های کهنه ایی است که بطور تصادفی محل خرید آنها در مجموعه ها، و آثار مربوط به فرش آمده است. آثار تاریخی صرفاً این فایده را دارند که رونق بافندگی انواع بستر( گستردنی) را در سیستان از دیرباز تاکید می کنند.
مبانی شناسایی قالی سیستان
در قالی های کهن و اصولاً در شناخت قالی اصیل سیستان ناچار هستیم که مقدماتی را طرح کنیم بدون این مقدمات فهم و شناسایی قالی اصیل سیستانی آسان نخواهد بود می توان به جرات گفت که برخی از این مقدمات مقداری از مسائل قالی ایران را هم حل می کند.
سنت های سیستانی و قالی ایرانی
در اوایل قرن چهاردهم هجری( ربع اول قرن بیستم میلادی) یکی از پیشروان شناسایی فرش یعنی ا.ف. کندریک چنین گفت:
" کهن ترین قالی های موجود که می توان تاریخ آنها را با اطمینان تعیین کرد ایرانی نیستند. اما این احتمالاً اتفاقی است. فرض درست احتمالاً این است که قالی گره دار یا در ایران اختراع شده یا با قبایل کوچ نشین، در اوایل تاریخ، این صنعت از شمال آمده است، نمی توانیم بگوئیم که این در چه تاریخی اتفاق افتاده است، دوهزار سال پیش، دوهزاروپانصد سال پیش، یا حتی پانزده قرن پیش."
کشف قالی های پازیریک و باشادار نشان داد که کندریک تا چه حد درست می اندیشیده است16 اما علیرغم وجود دیدگاه هایی چنین روشی بسیاری از مسائل قالیبافی هنوز در سطح جهان حل نشده باقی مانده است ما امیدوار هستیم که با توسعه تحقیق و از بین رفتن تعصبات ظاهراً قومی و واقعاً مغرضانه ی سیاسی این مسائل حل شود در آغاز این قرن به اینگونه تعصبات بیشتر دامن زده می شود تا نیات استعماری بهتر جامه عمل بپوشد. اینک اگرچه آن روال تعطیل شده است، ارتباطات جهانی و حوادث اسف باز این قرن که بخشی ناشی از تحریک چنان تعصباتی بوده به مردم آموخته است که از تکرار برخی از حوادث تاریخی باید پرهیز کرد. اینک امیدواریم که طرح و پاسخگویی به برخی از مسائلی که صرفاً به قصد روشن کردن تاریخ صورت می گیرد تنها براساس مدارک و با اتخاذ یک روش متین علمی، آسان تری از پیش به نتیجه برسد.
گره ترکی، گره فارسی
بطوریکه خواهیم دید نمونه های اندکی از قالی کهن سیستانی که باقیمانده است با گره ترکی بافته شده است و حال آنکه هیچگاه سیستان محل اقامت ترکان نبوده و اهالی سیستان هیچگاه تحت تاثیر فرهنگ ترکان قرار نگرفته اند.17 در آثار مربوط به قالی قشقایی، گاه اشاره می شود که قالی بلوچی، تحت تاثیر قالی قشقایی قرار گرفته است. گو این که این تاثیر اگرهم درست باشد، مربوط به بلوچستان و نه سیستان، مربوط به سالهای قرن چهاردهم هجری( بیستم میلادی) و نه پیش از آن و بالاخره مربوط به نقشه و نه فنون قالی بافی است؛ ناچار باید پذیرفت که گره ترکی که در قالی سیستان اصیل است و خواهیم دید که چنین است.
اصولاً نام گذاری ترکی و فارسی این توهم را پیش آورده است که گره ترکی از آن ترکان و گره فارسی از آن ایرانیان است؛ چنین نیست، اکنون کهن ترین نمونه های قالی جهان بافته های بازیریک و باشادار هستند که از گور شاهان سکایی – یکی از اقوام پرجمعیت شمال ایران که سیستانیان هم از آنان هستند – بدست آمده است. در قالی بازیریک گره ترکی و در قالی باشادار گره فارسی دیده می شود. از آنجا که یک دسته از سکاها درجایی دور از سرمنشا خود یعنی در سیستان توانسته اند سنت خود را حفظ کنند ناچار می توان پذیرفت که از میان آن دو قالی به احتمال بسیار قوی بازیریک سکایی است نه قالی باشادار.
نام ترک اساساً در تاریخ وفرهنگ نادرست بکاررفته و موجب بروز مسئله ها و گرفتاریهای بزرگ برای محققان بویژه در دوره معاصر شده است. از آغاز این قرن تاکنون نیروی زیادی از دانشمندان ایران و جهان از جمله متخصصان اتحاد شوروی( سابق ) صرف این کار شده است که ثابت کنند اقوام شمال ایران نه ترک، بلکه از نیروهای ایرانی بوده اند. برخی از این قوم ها حتی اگر ایرانی نبوده اند آریایی بودند و نه ترک، برای مثال هون ها ترک نبودند هفتال ها از اقوام ایرانی بودند. سکاها که تمام مناطق شمال ایران تا شمال دریای سیاه را گرفته بودند یک یا چند قبیله ی ایرانی هستند که نامشان جزو اقوام ایرانی در کتیبه داریوش بزرگ آمده است.
نامهای کهن بخش بزرگی از نواحی ترک نشین کنونی از ترکستان شرقی( مثلاً ترفان) تا آسیای صغیر حتی قسمت جنوب آن که تاکنون جزو کشور عراق است( مثل شهروز و …) ایرانی بوده است. این نام ها هم کهن هستند بامیر؛ ختن؛ و مرود؛ آژنگ؛ آمو( نامهای متفاوت جیحون یا گاه بخشی از آن) همه نامهای که با پسوند ایرانی کند- کد پایان می یابند. مثل: سمرقند، اوزکند، بیکند، پنجکند، و نامهایی چون، سفد، خوارزم، داهه تا قفقاز، آبشوران، اران، ارس، آرارات(hard rada = کوه بخشنده) و…18
یکی از موارد مهم و بسیار شگفت انگیز آمیختن کلمه تور با ترک بویژه همراه با مقاصد سیاسی درصد سال اخیر است. تردیدی نداریم که بواسطه ی ظهور ترکان در آسیای مرکزی، عمده آثار تاریخی ما در دوره اسلامی تور را بجای ترک بکار برده اند. اما این به هیچوجه مانع تمایز این دو از هم نیست. آنچه، تور و با همین مدلول و معنی به نادرست ترک خوانده شده قومی است ایرانی و ساکن آسیای مرکزی که نام شاهان و سرداران آن همه ایرانی است؛ افراسیاب، گرسیوز، ارجاسب، اندریمان، بیدخش، کهرم، نامخو است، هزار و… همه نامهای ایرانی هستند و مورخان ما هم این نکته را تذکر داده اند 19 بنابراین تردیدی در ایرانی بودن اقوام شمالی ایران بویژه پیش از ظهور ترکان در آسیای مرکزی، نیست این قوم تور، دسته یی از سکاهاست که امروزه در عالم تحقیق از آنان بااصطلاح علمی سکاهای شرقی و باصطلاح تاریخی نور یاد می شود. سکاهای شرقی تا ختن پیش رفتند عده ی زیادی از ایشان بودایی شدند و آثار کهنه ی ایشان به خط و زبان ویژه ی ایشان باقی است.
باقیمانده آلان ها، آس ها، و دیگر اقوا قفقاز که اکنون نه به ترکی بلکه به یکی از زبانهای ایرانی سخن می گویند و ساکنان آذربایجان، که حداکثر سیصدسال است که ترک زبان شده اند و ترک نیستند تا حدود شمال خمسه در غرب زنجان گره ترکی به کار می برند و جنوبی تر از آن گره فارسی درمیان دیگر اقوام ایرانی تنها دسته هایی گره ترکی بکار می برند( آن هم البته کمتر) که از شمال آمده اند مثل: قشقائیان، افشارها، و بخش کوچکی از ترکمن ناچار باید پذیرفت که گره ترکی همان گره تورها یا تورانیان و به عبارت دقیق تر گره سکایی است. فنی از شمال ایران که کهنه ترین نشانه ی آن قالی پازیریک است.
نکته ی مهمی که هرگز به آن توجهی نشده این است که گره ترکی در غرب دریای خزر رواج دارد و در شرق آن که پیش از غرب می بایستی تحت تاثیر ترکان قرار گیرد بیشتر گره فارسی و بسیار کمتر گره ترکی معمول است.20 بالاخره تنها نقطه ایی از ایران که دارای قالیبافی اصیل و دست نخورده یی است روستاهای کلاردشت است که اصطلاحات کاملاً اصیل آن نقشه های منحصر به این نقطه و نقش مایه های بومی آن همه حکایت از یک فن مستقل دارد و گره آن ترکی است. این اصلاً نباید موجب تعجب باشد، زیرا براساس مجموع استدلال های ما باید پذیرفت که گره ترکی یک فن شمالی است.
در بافت پارچه فنی هست که در لبه آن بکار می رود تا پارچه شکافته نشود. به این لبه هم در ایران ترکی گفته می شود اما این هیچ به معنی آن نیست که فن مزبور از آن ترکان است و تنها چیزی که بعید است همین است. تاریخ نساجی ابداً چیزی را نشان نمی دهد. در مورد بافته ها ترکی تنها اصطلاح است با ملاحظه ای شواهد تاریخی موجود می توان پذیرفت که تحول آن ناچار شبیه تحول نام سکاهای شرقی از تور به ترک است.
ممکن است سئوالی پیش آید که پس چرا در همه جا ترکان و ترک زبانان گره ترکی بکار می برند؟ آیا این گره با آنان به جهان راه یافته است؟ پاسخ نخست این است که چنین چیزی مسلم نیست و ما به آن خواهیم پرداخت. دیگر اینکه گره ترکی در قالی پازیریک بکاررفته است. این قالی متعلق به زمانی دست کم هزارسال پیش از آن است که ترکان پا به تاریخ بگذارند. پیش از قرن پنجم میلادی هیچگونه اطلاع تاریخی، تمدنی، با قوم شناسی از ترکان نداریم. قالی پازیریک" آشکارا تخت جمشید را به یاد می آورد".21 ترکان از جایی در شمال مرکزی آسیا روبه غرب آمدند و جمعیت آنان هم محدود بود. آنان در این مسیر به سکاها برخوردند و اگر تقلیدی یا آموزشی در کار بوده باشد آموزش ترکان از سکاها و دیگر اقوام ایرانی بوده است نه برعکس وگرنه چرا نام قالی، گلیم، فنون بافت، نقشه ا و نقش مایه ها در میان ترکان بطور عمده فارسی یا ترجمه از فارسی است؟
نگاهی به اصطلاحات قالیبافی در زبانها( با گویش ها)ی ترکی نشان می دهد که ترکان این فن را از دیگران گرفته اند. از میان همه واژه قالی را کنار می گذاریم. زیرا بحث انگیز است. ازبک ها قالی را جل خرس می نامند و نوع مرغوبش را سوزنه( سرزنی) تمام ترکان شرقی و ترکان آسیای صغیر( ترکیه) دستگاه یا دار قالی با نسگاه، تزگاه و امثال آن می گویند. گلیم را ترکمن ها و ترکان غربی گلیم و ازبکان و قرقیزان گیلیم می نامند. آنان حتی نامهایی را بکار می برند که در زبان فارسی فراموش شده است. نام عمده نقش مایه ها چنین است: فچک، یا فوجک به معنی سرقوچ پارسی یا پارسی گول(parsil-gul ) بعنوان نام نقشی که گرفته از تاج شاهان ساسانی است. شیرپنجه بعنوان نقشی که شبیه پنجه حیوان است سگدک به معنی سگداغ و نام نقشی که تصور می شود داغ یا نشان است. کجبه به معنی کجاوه و نام نقشی نلدگ یا نالداگ به معنی داغ نعل و نام نقشی مرک به معنی مارک نقشی موج دار یا مارپیچ کرمک دو نقش ریز به شکل دو کرم و دهها نام دیگر.22
اینها واژه های ترکمنی، ازبکی، و قرقیزی هستند. حال اگر به مرکز ایران نزدیک شویم، وضع به مراتب پیشرفته تر از این است و جز چند اصطلاح محدود در میان ترکان چیز دیگری از فرهنگ گسترده قالیبافی، ترکی نیست.
در ترکیه نیز علیرغم تمام کوششی که در قرن اخیر برای ترکی کردن شده است شواهد بسیاری حکایت از بنیاد ایرانی قالی ترکی دارد. شهرت گره ترکی به قیوردز(یا غیوردز) صرفاًِ بدلیل آشنایی ابتدایی اروپائیان با قالی شرقی از راه آسیای صغیر است.
هم اکنون نیز جمعیت واقعی ترکان( که مانندترکمن ها مشخصاً ترک هستند) بسیار کمتر از ترک زبانان است. تمام مردم آذربایجان در این سو و آن سو مرز از تیرهای ایرانی هستند. جمعیت مهمی در غرب زنجان و آذربایجان کرد بوده اند و اکنون ترک زبان شد اند. کافی است شهرهایی مثل بیجار، و میاندو‎آب را در نظر بگیریم و از پیران و کهنسال راجع به ترک زبانان شصت سال پیش آنان سئوال کنیم. در شرق دریای خزر گویش های کهن ایرانی به صورت جزیره های بغنابی، ساریکلی، بازگولامی و… باقیمانده است. اینها یادگار اقوام ایرانی این منطقه هستند. که اکنون گاه با زبان ترکی محاصره شده اند.
در جنوب همه این مناطق گره رایج هماتن گره نامتقارن یا فارسی است. از افغانستان تا غرب کردستان و از حدود زنجان، جنوب رشته کوه البرز،خراسان، تا سواحل دریای جنوب جز در میان جمعیت های کوچکی که یا از شمال آمده اند یا تحت تاثیر شمالیان هستند، گره فارسی بکار می رود و این جمعیت ها عبارتنداز: قشقایی( که تقریباً نیمی از آنان گره ترکی دارند) افشارها( همچنین) ترکمن ها( که بیشترشان گره فارسی دارند) و سیستانیان قدیم. حتی شاهسون ها معروف به بغدادی که گفته می شود از آسیای صغیر به حوالی ساوه مهاجرت کرده اند گره فارسی دارند.
ملاحظه می شود که گره ترکی شمالی است و گره فارسی جنوبی. گره فارسی نام درست خویش را دارد اما گره ترکی تحت تاثیر عوامل تاریخی، مثل تبدیل نور به ترک، چنین نام یافته است. هیچ چیز نمی تواند انتساب آن را به ترکان که واژه های اساسی قالیبافی را ندارند ثابت کند. اگر در سیستان قدیم گره ترکی بکار می برده اند و از قالیهای آنان خوشبختانه پیش از ده نمونه باقیمانده است این از اقبال ما بوده است که از این آخرین بازمانده های بافته های سکایی سنت اصیلی را باز یابیم. نظریه قدیم مبتنی بر اصل شرقی بودن گره ترکی و غربی بودن گره فارسی با استدلال بالا سست می شود بویژه وقتی بدانیم که حتی در چین، گره فارسی بکار می رود. ونیز در همه سرزمین های شمال شرق ایران بمعنی ترکمنستان، ترکستان غربی. خوارزم، بخارا، سمرقند، تا پامیر و ختن و ترکستان شرقی در همسایگی چین و جای که به خاستگاه ترکان نزدیکتر است.23 این سرزمین ها نسبت به آذربایجان در تماس مستقیم تری با ترکان بوده اند. چگونه است که در هیچ یک از آنان گره ترکی دیده نمی شود؟ این گره دقیقاً در ناحیه یی رایج است که سرزمین باستانی سکاها بوده است. دسته های کوچک و مستقلی از ترکان وجود دارند که اصلاً گره ترکی را نمی شناسند مثل قبیله تیموری ساکن خراسان( تربت جام، تربت حیدریه و…) همه این پدیده ها نمی تواند اتفاقی باشد.
تصور نگارنده این است که قالی تاروپود و پرز دارد ابتکار ایرانیان است و این ابتکار تا خحد تاروپود و پرز بین ایرانیان شمالی و جنوبی مشترک بوده است. اما در نوع گره جنوبی ها ابتکاری ویژه خود داشته اند که گره فارسی از آن پدید آمده و ابتکار شمالی ها به گره متقارن یا ترکی انجامیده است24 نیز از آنجائیکه گره ترکی با شمال در تماس بوده یا از آنجا آمده اند می توان احتمال داد که ابتکار سکاها باشد که کهن ترین نمونه اصیل آن قالی پازیریک و تنها یادگار اصیل آن در بافته های قدیم سیستان است.

رنگهای قالی سیستان
آشکارا برخی سنت های قالی ایران در رنگ، ابتکار سکاهاست. سکاها به رنگ آبی علاقه شدیدی داشته اند. چینی ها قالی خود با زمینه آبی و نقش شیر را از آنان گرفته اند و این مسئله ایی است که سالها پیش تحقیق و روشن شده است. قالی های ایرانی با زمینه های آبی، سرمه یی و فیروزه یی یادگار سنت سکاها است. البته زمینه قالی ایرانی در سنت دارای چند رنگ محدود و از جمله لاکی است اما نمونه های زمینه ی آبی نه تنها در قالیبافی بلکه در هنرهای دیگر هم از سکاها آمده است. در ایران هم گاه به پدیده هایی برمی خوریم که در تائید این نظر است.
اکنون قالی خمسه بویژه در ترنج ها دارای زمینه لاککی است اما جالب است که این زمنیه که بخش مهمی از قالی را گرفته است در برخی نقاط و از جمله در روستاهای غرب سلطانیه، استخر یا حوض سیاه( محلی: قاراگول quard gull ) می نامند بی شک مقصود از این سیاه رنگ سرمه یی یا آبی است زیرا نمونه هایی کهنه بافت این مناطق و حتی شمال آن تا قولتون که قالی مشهوری دارد ترنج هایی با زمینه ی آبی( نه سرمه یی) دارند. نمونه هایی از قولتون با زمینه آبی در مجموعه ها وجود دارد پس هم اصطلاح و هم شواهد نشان از آن دارد که سنت سکایی آثاری را در این منطقه بجای گذاشته است. در سیستان امروز هم قالیهایی بافته می شود که نقشه ی آن اصیل و ویژه ی همین منطقه است و زمینه ی آنها سرمه یی است. در قالی پازیریک، دومین رنگ غالب، فیروزه یی است.
از رنگ های دیگری که سکاها به آن بسیار علاقمند بوده اند زرد یا زرین است25.آنان به خود زر هم بسیار علاقه داشته اند. زرد شاد و درخشان یکی از مهمترین رنگهای قالی سیستان قدیم است. چنان که خواهیم دید روی نمونه های چندی که از قالی های قدیم سیستانی باقیمانده رنگ زرد نسبتاً رایج است. حتی در یک نمونه گلیم که منسوب به سیستان است چنین رنگی دیده می شود که می تواند نشانه ی صحت انتساب باشد. در همین قالی ها رنگ شتری کمرنگ هم بسیار دیده می شود که در نبود با کمبود رنگ زرد می تواند جای آن را بگیرد.26 از آنجا که سرخ نیز از رنگهای دلخواه سکاهاست، رنگ شتری می تواند جمع بین رنگهای زرد و سرخ باشد. زرد یادآور شکوه گندمزار وسیع و پربار سیستان کهن است و امروزه هم بخشی از آن باقی است.
سومین رنگ مورد علاقه سکاها سرخ است و این در قالی سیستانی، مثل قالی های بسیاری از نواحی دیگر ایران، رایج است، چه درنمونه های قدیم و چه درنمونه های امروزی رنگ سرخ به فراوانی دیده می شود و در قالیهای امروزی، بیشتر. اگرچه اجبارهای چندی مثل ازبین رفتن منابع رنگ های زرد و آبی در سیستان – می توانسته است قالی سیستان را تغییر دهد این قالی تا جایی که رمقی در تن داشته به سنت کهن خود وفادار مانده است.
آنچه امروزه آن سنت ها را از میان برده است هم دگرگونی وضع جغرافیایی و در نتیجه فقر و محرومیت است و هم دخالت سازمانهایی که توجهی به سنت ها و ارزش آنها ندارند و سودهای آنی جلوی چشم آنها را می گیرد. امروز دیگر قالی سیستانی بویژه به رنگ لاکی مقهور وضع حاکم بر سراسر مناطق روستایی ایران است.
علاوه بر این رنگهای خاکی، سفید و رویهم رفته رنگهای روشن نیز در قالی قدیم سیستانی رایج است و این چیزی است که در برابر قالی بلوچ ها که از کهن ترین زمانها به رنگهای تیره علاقه داشته اند.

نقشه های قالی سیستانی
قالی اصیل و کهن سیستان دارای نقشه مشخصی نیست و این البته در قالی ایرانی ظاهراً چیز بعیدی است. قالی ایرانی اگرچه نقشه ی معینی دارد بسیار متنوع است بسیاری از مایه های قالی ایرانی در حاشیه هم بکار می رود اما نقش هایی هست که صرفاً در متن دیده می شود و آنها را هرگز نمی توان در حاشیه دید مثل لچک، ترنج، دستان27،…. قالی کهن سیستانی برخلاف این است، چیزی که در آن نیست همین نقش های درشت،مثل لچک، و ترنج است. متن این قالب با همان نقش هایی پرشده است که عیناً در حاشیه هست گاه کار بسیار عجیبی صورت گرفته است. یک قطعه از آنچه ما حاشیه می شماریم در مرکز قالی قرار گرفته( تصویر شماره 7 در این کتاب) ولی البته قالی سیستانی به سنت کهن ایرانی وفادار باقیمانده است.
برای روشن شدن مطلب باید به کهن ترین قالیهای ایرانی و بهتر از همه به قالی پازیریک توجه کنیم. درطرح های بسیار کهن و از جمله پازیریک تفاوتی بین نقش های متن و حاشیه نیست. گل های درون متن همه تکرار یک نقش هستند که ممکن است عیناً در حاشیه نیز قرار گیرد. نقش های حاشیه نیز تکراری هستند و قرار گرفتنشان در متن چندان نادر نیست، چنان که بعدها تا همین دوره ما نیز هست. کافی است مثلاً چند نقشه ی اصیل ایرانی مثل نقشه خشتی، بختیاری، و نشانی در بافته هی کردهای خراسان، قشقایی و لری فارسی، بنه بی ها،کشکولی و کرمانی و افشار28 و بافته های قدیم شاهسون ها مغان29 و قفقاز30 را در نظر آوریم. هیچیک از این نقشه ها نقش های متن طوری نیست که منحصراً در متن قرار گیرد، عیناً همان را در حاشیه هم داریم. تنها تفاوت متن و حاشیه طرز قرارگرفتن این نقش ها و مرزهایی است که متن را از حاشیه و حاشیه ها را از هم جدا می کنند.
پدیده های استثنایی
یک نمونه بسیار عجیب از بافته های سیستان( نمونه ی 1) پیوند آشکار آن را با کرانه ی غربی دریای خزر روشن می کند این نمونه یک قالی سوماخ و با مشخصات زیر معرفی شده است:31
الف: بخش اول، وسط فرش: سوماج
ب: بخش دوم، در اطراف سوماج: قالی
ج: بخش سوم، دوسر فرش: گلیم پهن هر سر تقریباً 44 سانتی متر بجای گلیمک که در سیستان رایج بوده است.
تار: پشم سفید متمایل به زرد
پود: پشم رنگین
پرز: قسمت قالی گره سکایی( ترکی)
تاریخ: به احتمال زیاد این قالی در اواخر قرن سیزدهم هجری( قرن نوزدهم میلادی) بافته شده است.
نفشه: درختی، یک درخت تنها در زمینه زرد حاشیه های مکرر از نوع چخماقی اندازه قسمت قالی 70×90 سانتی متر، اندازه بافته 70×135 سانتی متر
تا به حال بافته یی ازنوع سوماخ در شرق ایران یافت نشده است این فن بافت ویژه ی شمالغرب ایران و دقیقاً شمال آذربایجان ایران و آذربایجان شوروری( سابق) است حال چه شده است که یک قالیچه سیستانی دارای این فن است؟ نخست باید گفت که احتمال نسبت دادن این قالیچه به آذربایجان با جای دیگر منتفی است زیرا نقشه و حاشیه ها بطور قاطع سیستانی هستند. در مجموعه یی هم که معرفی شد این قالی بلوچی قلمداد شده و این بی شک از یادداشت یا گفته خریدار یا کلکسیونر نقل شده است وجود چنین بافته یی با استناد به سیستان صرفاً بدین معنی است که سیستانیان از آن دسته سکاهایی هستند که از غرب دریای خزر به سیستان آمده اند. ما نمی دانیم اینان تا چه حد ارتباط خود را با وطن اصلی خویش حفظ کرده بودند اما ملاحظه می کنیم که گره رایج آذربایجان و در این نمونه جالب فن بافت سوماخ را نگهداشته اند. در صورتیکه نتوان هیچگونه ارتباطی را بین سیستانیان و آذربایجان پس از مهاجرت آنان( قرن دوم میلادی) ثابت کرد با مسائل کاملاً تازه یی روبرو می شویم. مثلاً معلوم می شود که بافت سوماخ نیز بسیار کهنه است و دست کم در زمان مهاجرت سستانیان رایج بوده است و این مردم آن را از موطن اصلی خود به سیستان آورده اند.این خیلی جالب است که در این قالیچه از سوماخ بجای گلیم( گلیمک) استفاده شده و دقیقاً بجای مناسب خود در یک قالی قرار گرفته است. اگرچه اسناد تاریخی در این زمینه به کلی ساکت هستند و هیچ دلیل و گمان یی هم برای این ارتباط وجود ندارد به نظر می آید که تعقیب چنین چیزی هم چندان خردمندانه نباشد. سکاها در دوهزاروپانصد سال پیش یعنی هفتصدسال پیش از مهاجرت دسته ایی از ایشان به سیستان، قالیبافی، گلیم بافی و نمدمالی داشته اند و در آن بسیار پیش رفته بودند. با توجه به اینکه فن سوماخ بسیار ابتدایی تر از گلیم و به مراتب آغازی تر از قالی است دستیابی آنان به بافت سوماخ باید بسیار طبیعی شمرده شود.
به این ترتیب این نمونه اگرچه منحصر به فرد است و سخن گفتن بر سر تنها یک نمونه بسیار دشوار باید توجه داشت که هست، عینی است و با توجه به محیط جغرافیایی، سیستان فوق العاده عجیب می نماید وگرنه با درنظر گرفتن رابطه ای سیستانیاان با سرزمین اصلی سکاها، پذیرفتن چنین چیزی و جادادن آن در مکان تاریخی – جغرافیایی خود امری عادی است.
بدین ترتیب با این نمونه باید احتمال زیاد داد که سیستانیان بافتن سوماخ را می شناخته اند و بافن گلیم و قالی در میان ایشان رواج بوده و در آغاز قرن چهاردهم هجری( بیستم میلادی) مثل گره سکایی( ترکی) از میان ایشان رخت بربسته و فراموش شده است. باز از اقبال ماست که چنین نمونه ی منفردی راه ما را به عمق تاریخ میگشاید. اگرچه خود قالی متعلق به قرن سیزدهم هجری( نوزدهم میلادی) است از هفده قرن پیش حکایت دارد و رابطه ی سیستانیان را نه با سکاهای شرقی که با سکاهای غرب دریای خزر تائید می کند. این مورد دیگری است که شباهت نقش ها و برخی از اصطلاحات سیستانی و آذربایجانی را توضیح می دهد.
آخرین حلقه
حلقه ی دیگری رابطه ی بین سیستان و شمالغربی ایران را اشکار می کند و آن شباهت شدید طرز حاشیه پردازی در قالیهای سیستانی و قالیهای معروف به قفقازی32 است و اثر حاشیه های مکرر و در نتیجه مجموعاً حاشیه های پهن در تعداد فراوانی از بافته های سنتی آذربایجان، یعنی نقشه هایی که منشا آنها روستایی و مربوط به پیش از تحول فرش ایران در دوره های تیموری و صفوی است دیده می شود.
تنوع نقش
از ویژگی های مهم قالی سیستان تعداد فراوان نقشه ها و نقش مایه هایی است که در قالی، گلیم، سوزن دوزی بکاررفته است، و این نشانه یی است از یک دوره طولانی غنای مادی و فرهنگی و برخورد با اقوام دیگر. در میان قالیبافان ایرانی، این تنوع و زیبایی تنها در میان قشقایی دیده می شود که آشکارا از قفقاز و آذربایجان مرکز غربی ایران( فراهان، ساروق، همدان) لرها، کردها و مردم خوش ذوق فارسی تاثیر پذیرفته و مانند سیستان یکی از متنوع ترین قالیها را دارا هستند.33 این نقشها بهترین دلیل برخورد این اقوام با اقوام دیگر است.
با توجه به اینکه سیستانیان از شمال ایران کنونی به جنوب و شرق آمده اند می توان تصور کرد که مثل قشقائیها در طول راه درازی که پیموده اند از اقوام دیگر تاثیر پذیرفته اند اما این به هیچوجه بدان معنی نیست که ابتکار و ذوق خود آنان اگر از اقوام دیگر بیشتر نباشد کمتر باشد. قشقائیها هم همینطور هستند. درعین حال غنای مادی، فراوانی و بهره هایی که از محیط باز و ثروتمند خود گرفته اند چه در فارس و چه در سیستان این همه ذوق و تنوع طلبی را برای آنان ممکن ساخته است.
متاسفانه ما به دوره یی از زندگی سیستانیان برخوردیم که اوج زوال نیروهای تولیدی در زمینه ی قالی و از هم پاشیدگی نظام قوی و در نتیجه فرهنگی است. علاوه بر تحول زیست بومی منطقه که درباره آن صحبت شد، کارهای استعمار و حکومت های داخلی در مجموع به ویرانی سیستانی و از هم پاشیدگی نظام های سنتی تولید انجامیده است. بطوریکه چنانکه می دانیم جمعیت بزرگی از سیستان به دیگر نقاط مهاجرت کرده است. تصور می شد وضع در سیستان، افغانستان هم چندان بهتر از این نباشد اما مرزنشینان ما از ثروت آنان سخن می گفتند و این بدلیل توانایی و امکاناتی است که در ایران نیست. کوتاهتربودن دست دولت در افغانستاان نیز عامل دیگری است که به یکسان سازی نمی انجامد. به همین دلیل هنوز شرح کار در آنسو بیشتر است.
نقشه ها و نقش مایه های قالی سیستان بسیار زیاد است اما متاسفانه همین زوال، نام تعداد زیادی از نقشه ها و نقش مایه ها – همچنان که بسیاری از خود آنها را از خاطره ها زدوده و می زداید. فراکوشی( استفصاء) نشان می دهد که سیستانیان در حدود بیست نوع گلدان برروی قالی های خود بکار برده اند، اما برای همه ی آنها حدامکثر سه نام گلدان، گل قندان و گل نوروزی را می شناسیم. انواع گوناگونی از طلسم، تعویدی و دودنی را یافتیم. یک دسته ی بزرگ از نقش ها و نقش مایه ها با الگوهای مختلف لوزی و چندضلعی مهر نام دارند و مقصود از آن مهر نام یا نشان است.34 که سابقه یی دیرینه در ایران دارد و شکل این نقش مایه ها سازگاری آنرا با هم نقش نگین های کهن حکاکی شده نشان می دهد و به همین دلیل بیشتر مهرهای قالی، لوزی، چهارگوشه، شش پر، هشت پر، و داخل آن شکلهایی شبیه نقش مهر است.
متاسفانه فراکوشی های نویسنده تا بحال نتوانسته است نام بسیاری از نقشه ها و نقش مایه ها را روشن کند. برای بیان این دسته، به ناچار، از نامهای عمومی قالی ایران یا برخی از اصطلاحات محلی و بومی مثلاً اصطلاحات فارس( گل ستاره، لوزی و فانوس و …) یا خمسه ی زنجان( دستان، چخماق و …) که نامهایی اصیل هستند، استفاده کردیم. به ندرت و به قیاس با نامهای بومی، واژه های جدیدی ساختیم. مثلاً از چارشخلگی( ) استفاده کردیم و پنج شخلگی( ) و سه خشلگی( ) ساختیم و بکار بردیم برخی از این نقشه ها یا نقش مایه ها بسیار پیچیده و بی سابقه اند به این معنی که در هنر تزئینی دیگر مناطق ایران دیده نمی شوند درنتیجه توصیف آنها به سادگی ممکن نیست. درواقع توصیف دقیق چنین نقش هایی حجم کار را بسیار زیاد می کند. ناچار در این موارد از عکس یا طراحی کمک گرفتیم.
از کارهای اساسی، بررسی تاریخ این نقش مایه ها و تحول آنهاست. این بررسی اغلب به روشن شدن معنی بسیاری از آنها که اکنون به علت پیچیدگی و سخت به شیوه شدن عجیب به ناشناس جلوه می کند کمک می کند. از آنجاکه اینگونه نقش ها تنها مربوط و متعلق به یک گوشه از ایران نیست و در اصالت ایرانی چندتایی از آنها تردید کرده اند، موضوع بایستی در یک بررسی همه جانبه و کلی، با درنظر گرفتن انواع گوناگونی از این نقش ها در درون و بیرون مرزهای کنونی ایران، سابقه ی تاریخی نقش در میان اقوامی که آن را بکار برده اند بویژه انتقال آن به روی بافته ها از جمله قالی، بررسی شود. از آنجا که این کتاب گنجایش و ارتباط با چنان موضوعی ندارد صرفاً به بررسی یکی- دو مسئله می پردازیم که اصراری را که در اصالت منشا سیستانی داریم و اهمیتی را که به بافته های آن می دهیم پیش از پیش نشان دهیم.
نقش های سیستانی و وابستگی قومی
در آثار مربوط به فرش، تولیدهای سیستانی بویژه در پنجاه سال اخیر را بلوچی معرفی کرده اند. گاه اصطلاح مثل بلوچی زابل گویای منشا سیستانی یافته است. نخستین چیزی که برای نویسندگان محرز و مسلم فرض شده است این است که همه ی قالیهای بافت جنوب شرقی ایران کار بلوچ هاست. با توجه به سابقه درخشان و تاریخ گویای سیستان هیچ احتمال داده نشده است که شاید در این میان چیزی هم سهم سیستان باشد. نظرگاههای سیاسی و عمده شدن بلوچ ها به لحاظ سیاسی هم برای دولت های ایران، افغانستان و پاکستان و هم برای استعمار عمده ی توجه را به سوی آنان کشیده و مجاورت آنان را از اندیشیدن به قوم دیگری که روزی نقش مهمی در تاریخ داشته، محروم کرده است بطوریکه چنان که اشاره شد امروزه حتی از نظر فرهنگی سیستان معنایی جز بلوچستان یا جزئی از آن ندارد.
اما از سوی دیگر هرچه مطالعه و دقت درقالی سیستانی، بلوچی، و ترکمنی بیشتر می شود،توجه به این نکته افزونتر می شود که نخست سیستان خود دارای قالیبافی مستقل کارآمد و زیبا بوده و دیگر، نه تنها سیستانی را در سایه ی بلوچ نمی توان نگریست. بلکه چه بسا ممکن است برخی از نقش های بلوچی و ترکمنی دارای اصالت سیستانی باشند. دراینجا بازهم باید توجه داشت که پیش از پیداشدن بلوچ ها در سیستان، جنوب شرقی ایران سیستان نامیده می شد و یک واحد جغرافیایی به حساب می آمده است. گذشته از این تا شهر هرات جزو سیستان به حساب می آمده، همچنان که اکنون در افغانستان، ساکنان جنوب هرات از جمله فراه، جوین و…. خود را سیستانی می دانند و هستند. مرزهای جدید اینها را از هم جدا کرده است.35 حتی در داخل ایران مرزبندی استانها گاه صرفاً بمنظور جداکردن اقوام از هم بوده است و به همین دلیل سیستانیان شمال دراستان خراسان افتاده اند. سیستانیان جنوب در بلوچستان و بختیاری ها و لرها در خوزستان و کردها در آذربایجان غربی. در اینکه بلوچ ها از غرب ایران به این ناحیه مهاجرت کرده اند تردیدی نیست. لهجه ی آنان از نوع لهجه های شمال غرب ایران است. بنابرای اگر قالیباف بوده اند هنرشان باید از نوع هنر خوب ایران باشد یا دست کم با آن هنر شباهت( یا اشتراک) داشته باشند. بکاربردن گره فارسی از جهت فنون چه در گذشته و چه حال امتیاز را از قالی سیستان قالی بلوچی و داشتن نقشه های هندسی و متعلق به دوره ی میانه ی قالی ایران 36که با بافته های سنتی یا قدیم غرب ایران تطبیق دارد، رابطه ی آن را با هنر غرب نشان می دهد. اما هیچ دلیلی نداریم که جز گره، عناصری را از قالی سیستان نگرفته باشد. هرچه به عقب می رویم از اهمیت و نمود قالی بلوچی که بافته یا بلوچستان کنونی( جنوب سیستان ) است کم می شود بحدی که برخی ازمنابع مثل کتاب سیسیل ادواردز که جامع ترین تحقیق را پس از جنگ جهانی دوم در ایران کرده است، در آن مورد به کلی خاموشند.37 این خاموشی معلول بی اهمیت بودن قالی بلوچی جلوه می کند و نه محدودیت کار نویسنده. در منابع دیگر نیز قالی بلوچی بطور عمده به بافته های بلوچی خراسان گفته می شود و از بافته های سرزمین اصلی بلوچستان امروز- هرچند استان وسیعی است- کمتر بافته های بلوچی تمایز قائل شده اند38 و درهمین جا نیز دست کم برتری و زیبایی طرح های سیستانی آشکار است.39 ضمن اینکه چندان نشانه ایی از بافته های بلوچی افغانستان بعنوان آثاری مستقل نداریم. در نمونه هایی که من شخصاً از آثار طرح های قالی سیستانی دیده ام، مشهورتر و زیباتر وبارزتر از همه طرح نشانی بوده است که به هیچوجه ویژه ی بلوچ ها نیست و قشقائیها، سیستانیان و برخی دیگر از عشایر ایران آن را فراوان بکار می برند و شاید بلوچ ها کمتر از سیستانی ها( ی ایران و افغانستان) در مجموع قالی بلوچی متعلق به بلوچستان جای بحث فراوان دارد که آن را بجای خود موکول می کنیم. در اینجا برای نشان دادن استقلال نقشه ها و نقش مایه های سیستانی و حتی تاثیر آن در بلوچی مجبور شدیم مبحث بالا را مطرح کنیم.
نکته ای دیگری را نیز در مورد نقش مایه های سیستانی باید گفت. این نکته اگرچه مربوط به نبود برخی از نقش مایه ها در بافته های سیستانی است خود ویژگی بی اهمیتی نیست و استقلال بافته های سیستانی را می رساند. تاکنون به کمتر نمونه ی سیستانی برخورده ایم که بته جقه با بته میری داشته باشد. همچنین هیچ نشانه یی از نیلوفر آبی و نقش مایه هایی که از آن سرچشمه گرفته اند مثل شاه عباسی و گل اناری در این قالی دیده نمی شود. این پدیده چندان تصادفی نیست بویژه اینکه بته میری از کهن ترین نقش مایه های سیکایی است و فراوان در آثار پازیریک و دیگر آثار سکایی دیده می شود. از آنجا که در دوره ها و جاهای دیگر بته میری یادآور درخت زندگی شده و با آن پیوند خورده است احتمال دارد که طی یک جریان مذهبی مته میری و نیلوفر – که این نیز از نمادهای کهن از جمله در آئین مهر است- کنار گذاشته شده باشد. در غیر اینصورت اگر نه بطور رایج بلکه بطور معمول باید در بافته های سیستانی هم دیده می شد، چنانکه در بافته های بلوچی، کرمان، و شمال خراسان( مود و مشهد و…) دیده می شود.
بافته های سیستانی بسیار متنوعند. از قالی تا چنته و نیز قالیچه های کوچک،جوال، خورجین، کیسه(کیسه جل) در اندازه های مختلف چه به صورت قالی، چه گلیم، و چه سوزن دوزی فراوان یافت می شده که امروزه هم به دلیل تغییر نوع زندگی و هم زوال این صنعت بافت بسیاری از آنها فراموش شده است.

برخی واژه ها و اصطلاحات در فرشبافی اراک
آب دست خوب داد: مهارت دارد
بارکردن: فرش روی دستگاه گذاردن
بوم، بیم: متن، زمینه
تخت، تخته: بافنده روی آن می نشیند
تنه: تار قالی، چله
پیز، کوجو، کیجی، نیره: چوبی برای جداکردن نخهای زیر و رو
چله دوانی: چله کشی
دار:دستگاه بافت فرش
دارکول، راست رو، راست: ستونهای دوطرف دار
رج، رگ: ردیفهای گره در عرض فرش
زیردار: تیرک پائین دار
زیردار پیچ: طنابی که دور تیر پائین پیچیده می شود.
ساورق: پارچه مربع شکل به ضلع تقریباً 75 سانتی متر که کودک را با آن می پیچند.
سردار، بالادار: تیرک بالای دار
سرکش، اره: وسیله ای برای شانه کردن پرزهای فرش
سره دارشدن: کج شدن لبه فرش
شالبافی، ساده بافی: بافت لبه پائین فرش
شانه: وسیله ای برای کوبیدن لبه هاب بافته شدن
قالی درازکن: چله کشی
کاردک، چاقو: وسیله ای برای بریدن گره ها( ریشه ها)
کلفتون: نخهای پشمی غالباً دستریس برای فرشهای دست باف
نخ فرنگ: نخهای ماشینی برای بافت فرشهای ظریف تر از 40 گره
نردبان، نردیبان، تله، چارچوب: تخته روی آنها قرار می گیرد.
واداشتن چله: شروع بافت از نقطه ای در پائین چله که بوسیله خط کش مشخص می شود.
ورکشی: پائین کشیدن فرش و دوخت زدن آن
وره، گوه: چوبی که برای محکم کردن تنه( چله) بکار می رود.
هاف: چوبی در دستگاه قالیبافی که در بالای کوجو و بین تارهای زیرورو قرار می گیرد.
یک رومی دهی: یکجا می دهی
برخی اصطلاحات در ابعاد و اندازه ها:
گره= 5/6 سانتی متر معادل ذرع که واحد تعیین رجشمار و ظرافت فرش است…
بهر= گره= یک چارک
نیم ذرع= 2چارک= 52 سانتی متر
ذرع=4 چارک= 104 سانتی متر
فرش 80تایی= 20 رج یک گره
فرش 100 تایی= 25 رج یک گره
فرش 120تایی= 30 رج یک گره
فرش 140تایی= 35 رج یک گره
فرش 160تایی= 40 رج یک گره
فرش 180تایی= 45 رج یک گره
فرش 200 تایی= 50 رج یک گره
241- عکسبرداری از فرش در شرکت فرش اراک

خلاصه :
در آغاز اوج گیری تجارت فرش در اراک بی شک تنوع طرح و رنگ آمیزی و نوع تولیداتی که عمدتاً فرشهای کوچک پارچه را در بر می گرفته دلایل مرغوبیت این فرش بوده است . بافت فرشهای بزرگ پارچه یکی از مشخصات این دوران است که بعدها با بافت برخی از فرشهایی زیبا و سفارش توانایی تولید فرشهای ظریف پرکار را در منطقه نشان می دهد .
فرش اراک به بافت فرشهای ابریشمی شهره نیست زیرا استفاده بسار مناسب از پشم در فرشهایی بغایت ساده و طرحهایی ساده تر و رنگ آمیزی محدود ولی زیبا ، این فرش را بی نیاز از آن می کرد که برای بالا بردن ارزش خویش متوسل به استفاده از مواد اولیه گران قیمت شود .
این زمان دفاع از رنگهای گیاهی و سنتی به دلیل محدودیت دامنه رنگی آنها و یا عدم قدرت رقابت برخی ویژگیهای فنی آنها با ویژگیهای رنگهای شیمیایی نوعی گناه و تعصب به حساب می آید .
هیچ سابقه ای در دست نیست که قبل از رشد و گسترش نوع جهانی فرش ساروق بر فرشبافی گسترده کارگاهی و بافت آن نوع فرشهای ظریف و بزرگ پارچه با طرحهای اسلیمی و پیچیده که در عصر صفوی وجود داشته دلالت کند . این امر خود دلیل محکمی بر ان است که تمام جذابیت و شهرت منطقه فراهان قدیم و ساروق و نهایتاً اراک را باید در ویژگیهای محلی این فرشها و همچنین نقش و طرح آنها جستجو کرد .
کهن ترین قالی های موجود که می توان تاریخ آنها را با اطمینان تعیین کرد ایرانی نیستند ، اما این احتمالاً اتفاقی است . فرض درست احتمالاً این است که قالی گره دار یا در ایران اختراع شده یا با قبایل کوچ نشین در اوایل تاریخ این صنعت ، از شمال آمده است . نمی توانیم بگوییم که در چه تاریخی اتفاق افتاده است ، دو هزار سال پیش ، دو هزار و پانصد سال پیش یا حتی پانزده قرن پیش .
از ویژگی های مهم قالی سیستان ، تعداد فراوان نقشه ها و نقش مایه هایی است که در قالی ، گلیم و سوزن دوزی به کار رفته است و این نشانه ای است از یک دوره طولانی غنای مادی و فرهنگی و برخورد با اقوام دیگر .
نکته ی دیگری را نیز در مورد نقش مایه های سیستانی باید گفت . این نکته اگرچه مربوط به نبود برخی از نقش مایه ها در بافته های سیستانی است ، خود ویژگی بی اهمیت نیست و استقلال بافته های سیستانی را می رساند . تاکنون به کمتر نمونه ی سیستانی برخورد می کنیم که بته جقه یا بته سیری داشته باشد . همچنین هیچ نشانه یی ز نیلوفر آبی نقش مایه هایی که از آن سرچشمه گرفته اند مثل شاه عباس و گل اناری در این قالی دیده نمی شود . این پدیده چندان تصادفی نیست . به ویژه این که بته سیری در کهن ترین نقش مایه های سکای است و فراوان در آثار باز یربک و دیگر آثار سکایی دیده می شود .
بافته های سیستانی بسیار متنوعند . از نای تا چنته و نیز قالیچه های کوچک ، جوان ، خورجین ، کیسه (کیسه جک) در اندازه های مختلف چه به صورت قالی ، چه گلیم و چه سوزن دوزی فراوان بافته می شده که امروزه هم به دلیل تغییر نوع زندگی و هم زوال این صنعت ، بافت بسیاری از آنها فراموش شده و به نظر من نباید این هنر به فراموشی سپرده شود .

فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه 1
فصل اول
مشخصات عمومی و مواد اولیه 2
تغییر درصد میزان کل یافته های اراک به انواع مختلف آن 3
رنگ و رنگرزی در فرش 5
شرح تظلم تجار قالی 8
ملاحظات و عقیده کمیسیون 10
بافت و تکمیل 20
طرح و نقشه 21
طراحان فرش 27
فصل دوم
قالی سیستان 31
قالی کهن سیستان 31
قالی کهن سیستان 32
سنت سیستانی و قالی ایرانی 34
مبانی شناسایی قالی سیستان 34
گره ترکی و گره فارسی 35
رنگهای قالی سیستان 41
نقشه های قالی سیستانی 43
پدیده های استثنایی 44
آخرین حلقه 46
تنوع نقش 46
نقش های سیستانی و وابستگی قومی 49
برخی واژه ها و اصطلاحات در فرشبافی 52
برخی اصطلاحات در ابعاد و اندازه ها 53
خلاصه و نتیجه گیری 54

1 – استفاده از رنگهای طبیعی یا سنتی شاید در اینجا شایسته تر باشد. زیرا قرمز دانه که رنگی مورد استفاده در فرش است حشره ای رنگین است و یا نیل که سابقاً آن را از سنگ لاجورد یا سنگهای معدنی استخراج می گردند. در ضمن باید گفت که هردو این رنگها از نوع رنگهای وارداتی است که چون از قدیم الایام در هنرهای دستی ایرانی استفاده می شد به صورت رنگ بومی درآمده است.
2 – در مورد ویژگی های فنی رنگهای طبیعی در قیاس با رنگهای شیمیایی در مقالات پیچیده همچنن کتاب فرش ایران سخن گفته ایم به دلیل اهمیت مطلب باید در اینجا سخن با مکرر کنیم که علیرغم تبات کمتر رنگهای گیاهی( در حدود درجه 5 استاندارد) در قیاس با رنگهای شیمیایی( که گاه تا حد استاندارد حداکثر 8 می رسد) این درجه ثبات برای فرش کافی و مناسب است. زیرا فرش کالایی نیست که بطور مداوم در زیر تابش نور مستقیم باشد و ضمناً به دلیل کیفیت خاص و کندی جلب این رنگها( که دارای ساختمان ناخالص اند) قابلیت تغییر رنگ آنها نیز تدریجی ومطلوب است و ضمناً ثبات رنگ در مقابل شستشو وسایش رنگهای گیاهی رقمی در حدود 4 است که با توجه به استاندارد درجه 5( حداکثر) بسیار مطلوب می باشد.

3 – احتمالاً هدف رنگهای شیمیایی بطور اعم است زیرا به هر حال رنگ غیرثایت بخصوص اگر با آزمایش سطحی رنگ بدهد باعث ارزش فرش نخواهد شد کما اینکه در صفحات بعد دیده می شود که اعضای کمیسیون کاملاً از وجود رنگهای صنعتی با ثبات اطلاع دارند.

4 -ای کاش که خیلی پیشتر این تصمیم در مورد فرشهای بی گره و جفتی بافت و یا معیوب و با مواد اولیه غیرمجاز گرفته می شد تا امروز این مسائل جزو فرهنگ فرشبافی نشود.

5 – گاه نیز پشم قبلاً با زاج" دندانه" شده و سپس در پاتیل محتوی دوغ روناس قرار داده می شد و آنقدر می ماند تا به حالت تخمیر برسد.
6 – این ترکیب شگفت انگیز پشم و رنگ در فرشهای قدیمی ایرانی همان هدفی است که بسیاری از دلالان و سودجویان بی اطلاع و نادان سعی می کنند با کهنه کردن مصنوعی فرشها از طریق دواشورکردن و استفاده از مواد رنگ بر( ترکیبات کلردار ک دشمن پشم است) و انداختن زیرپا و یا حتی گذر وسایط نقلیه و یا اندودن با خاکستر و برخی اعمال ابلهانه دیگر( که معمولاً به قیمت کاهش طول عمر فرش تمام می شود.به دست آورند. در حالیکه همانطور که گفتیم این امر معلول همآهنگی استثنایی برخی پشمها و رنگهای بومی و محلی ایرانی است که به دست رنگرزان ماهر و با تجربه و در اثر حوصله و دقت فراوان حاصل شده و نه تنها به سلامت فرش لطمه نمی زده بلکه باعث آبرو و اعتبار آن نیز می شده است.

7 – بدیهی است که این از بین رفتن رنگها و ضایعات سطحی در اثر سایش مطلقاً ربطی به ثبات رنگ در برابر سایش نداشته و اصولاً رنگهای طبیعی به دلیل کندی و سختی جذب خویش دارای ثبات نسبتاً کافی و مطلوب اند.

8 – ادواردز تایید می کند که پیش از رونق فرشی به نام ساروق" 90% فرشهای منطقه فراهان صادراتی بوده است."
9 – این مساله در کتاب قالی ایران نیز مورد تایید قرار گرفته. عیناً در کرمان که یکی دیگر از بازارهای پررونق فرش در اواخر قرن نوزدهم و محل استقرار تعدادی از کمپانیهای خارجی است، مشاهده می شود. جای تاسف است که در این دوره و در یک محفل بین المللی فرش، ما پذیرای یکی از شرکتهایی هستیم که دخالت مستقیم در این مساله داشته است و می شنویم تا بگوید که چگونه طرحهای ایران را به چین برده و فرشهایی مشابه فرش ایرانی تولید می کند و شگفت آنکه هیچیک از کسانی که همواره فریادشان در مورد استفاده کشورهای خارجی از طرحهای ایرانی بلند است به این جریان اعتراض نمی کنند.
10 این شیوه رنگ آمیزی که امروز نیز گاهی مورد استفاده برخی تجار و خریداران فرش قرار می گیرد. کلاً شیوه ای است غیراصولی و غیرعملی که از نظر استاندارد نیز مردود شناخته شده است.

11 – به شرح حال این هنرمند طراحان بزرگ فرش در ایران، قسمت اصفهان، رجوع شود.
12 – به شرح حال این هنرمند مذکور به کتاب طراحان بزرگ فرش در ایران قسمت اصفهان، رجوع شود.

13 – "… و از آنجا جامه های فر ش افتد بر کردار طبری و زیلوهای برکردار جهرمی". حدود العالم من المشرق والمغرب به تصحیح منوچهر ستوده. تهران طهوری ، 1362، ص:102.
14 اصطخری، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران 1347، ص:198
15 – تاریخ سیستان به تصحیح ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور 1313، ص 82
16 – در سال 1948 طی حفاریهای باستانشناسی در شمال آلتایی، چند قالی، گلیم، و نممد از گور شاهان سکایی به دست آمده که به نام محل خوانده می شوند. در مورد این دو قالی ایرانی، در همین کتاب سخن گفته خواهد شد. پاتریک سکایی است و بنابر این بافته های قبایل ایرانی در شمال
17 – در آثار تاریخی. از جمله در تاریخ سیستان از حکومت ترکان بر سیستان سخن می رود اما نه از وجود قوم ترک.
18 – این ریشه ی دانشمندان داده ی دکتر صادق کیا است( از گفتار شفاهی ایشان) او این نام را با جودی مقایسه کرده است که یعنی جواد( بخشنده)

19 – رضا، عنایت الله ، آذربایجان و آران( آلیانیای قفقاز) . تهران ایران زمین 1360، ص 83
20 – گره فارسی در ایران، ترکمنستان، و ترکمنستان شرقی معمول است و این نشان می دهد که گره ترکی نیست چه اگر بود باید در ترکمنستان و بن ترکها بیش از همه رایج باشد.

21 – جمله ایی که رودنکو، باستان شناس روس، بلافاصله پس از کشف پازیریک بر زبان راند.

22 – در این بارهر.گ نقشهای قالی ترکمن و اقوام همسایه، به همین قلم از همین ناشر
23 در مورد گره های شرق دریای خزر تا چین مراجعه کنید به:Formanton-Fabio , Le Liver du Tapis. Traduit par Elisabeth de Lavinge paris . Edition des D eux d'Or , 1975.p. 221-235.

24 – تقسیم بندی اقوام ایرانی به شمالی و جنوبی از نظر زبان شناسی معتبر است و بنابراین از نظر قومی نیز
25 -زرد سومین رنگ رایج در قالی پازیریک است.

26 – با از میان رفتن درختان توت و دیگر منابع رنگ زرد در سیستان قالی های جدید سیستان بسیار کم این رنگ را دارند.
27 – نام اصیل سرترنج، یا هیکل، در میان برخی ترک زبانان: بالاگل
28 – درهمه موارد مراجعه کنید به:
Ayoatollahi.A.Tapis de Chiraz. Les Qashqai. These pour le Doctorant de Throisieme . Cycle on Theoric Pratiques paris. Tom it.p. 550-581
29 -Housego Jenny. Tribal Rugs. London. Scorpion . 1978.p.39
30 – همانجا ص 26
31 – این قالیچه در کتاب زیر بعنوان یک یافته ی بلوچی معرفی شده است:
Bauback peter Antike Meister Stuche orientalischer Knupjkunst, Mannheim: Bauback.1975.p.276
بعدها نمونه های دیگری ازاین بافته ها بدست آمد که تصویر آنها در کتاب حاضر داده شده است. تصویرهای 10تا 18
32 – اشخاص دیگری هم این نظر را راجع به قالی آذربایجان دارند و مثلاً آن را" قالی باصطلاح قفقازی" نامیده ند؛ نگاه کنید به:
Wulf,Hans.E The Traditional Carfts of Persia Massachusetts: The : M.I.T. Press 1966.p.218
حق این است که بجای قفقاز آذربایجان گفته شود.

33 – جالب این است که قشقایی ها چندان نشانه ی مطمئنی از آسیای مرکزی در قالی خود ندارند.

34 – نشان قومی به صورت یک شکل- مثلاً شکل گیاه، حیوان، مرد اساطیری یا توتم، پیش ا زاسلام در ایران رایج بوده و آثار آنان به دلایل مذهبی صرفاً دربرخی هنرهای زینتی عامه مانده است.
35 – در سفر به سیستان بویژه روستاهای اطراف هامون صابری، شاهد رابطه ای نزدیک و تنگاتنگ مردم دو طرف مرز بوده در آثار تاریخی مثل تاریخ سیستان و مسالک و ممالک اصطخری، نواحی بالا( ذراء،جوین و …) جزو سیستان است.

36 – قالی ایران از نظر نقشه دارای سه دوره است این سه دوره را نویسنده در اثر مستقلی معرفی خواهد کرد. فعلاً برای آشنایی مقدماتی باید بگوئیم که نقشه های معروف به گردان( مثل نقشه های امروز اصفهان، نائین، و کاشان) متعلق به دوره سوم( نو) و قبل از آن یعنی مثلاً نقشه های دوره ی اسلام تا قرن دهم( که در مینیاتورها منعکس است و هنوز در بسیاری از روستاها و در میان عشایر رواج دارد) نقشه هایی دوره دوم یا میانه اند.

37 – قالی ایران، ترجمه ی مهین دخت صباء تهران ص213 که فقط از قالی های بلوچی سیستان و بافته های بلوچی خراسان سخن می گوید.
38 – 38 – Sabahi . Taher . Tappeli d'Oriente Arte e Tradizione Novara Istitato Georgrafico de Agostini. 1986 p 352

39 – همانجا، ص 353
—————

————————————————————

—————

————————————————————

1

57


تعداد صفحات : 57 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود