بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
راههای پاکسازی ذهن از افکار منفی در روانشناسی
پاییز 96
فهرست
مقدمه 3
چرا یافتن آرامش و لذت دشوار است؟ 4
پاکسازی عمیق درون 6
روش هایی شگفت انگیز برای آرام کردن ذهن 13
چرا یافتن آرامش و لذت دشوار است؟ 13
راهنمای ساده برای پاکسازی درونی 14
فواید سم زدایی 18
افزایش RAM ذهن 21
خالی کردن ذهن با استفاده روش بیرون ریزی ذهن 22
پاکسازی افکار 28
روابط سمی: 32
عقاید سمی: 33
تعهدات سمی و بیش از اندازه: 33
متهم به گناه! 33
مراحل آرام کردن ذهن: 34
نکات راهنمایی کننده 37
هشدارها 38
چند روش برای مبارزه با افکار منفی 42
راه های مقابله با افکار منفی و رسیدن به آرامش : 42
مقابله با افکار منفی از طریق افزایش اعتماد به نفس 42
دنبال عیب و ایراد نباشید 43
مقابله با افکار منفی با تنفس بیشتر 43
خود را با شرایط وفق دهید 43
کمتر صحبت کنید 43
تمرین تمرکز حواس 44
گردگیری ذهن از افکار منفی با ۶ راهکار 44
خودشناسی "فکری" چیست؟ 45
افکار منفی از پیدایش تا ریشه کنی 49
منفی بافی چیست؟ 53
تفکر منفی چیست؟ 53
دور کردن ذهن از افکار منفی 54
– عیبجویی از خود را کنار بگذارید 55
– خود را با شرایط وفق دهید 55
– از جملات مثبت استفاده کنید 55
چگونه افکار منفی را از خود دور کنیم؟ 58
بحث های درونی منفی را حذف کنید 58
تائیدات مثبت را از یاد نبرید 59
به فکرهای مثبت بال و پر دهید 59
راههای مبارزه با افکار منفی 60
خنده را فراموش نکنید. 61
برخورد چالشی با افکار منفی 62
عوامل استرس زا (استرسور) به دو دسته تقسیم می شوند: 63
چه زمانی استرس مخرب است؟ 65
چه زمانی به استرس بیماری می گوییم؟ 65
راه حل های مقابله با استرس 65
پرخوری راه ناسالم مبارزه با استرس 66
راهکار مناسب برای مقابله با افکار منفی و نا امیدی 66
مقابله با ناامیدی 67
اتفاقات را بپذیرید 68
خودتان را متحول کنید 68
خانه را به محل شادی تبدیل کنید 69
با احساسات منفی مقابله کنید 69
برنامه ریزی کنید 70
منابع: 71
مقدمه
ممکن است متوجه نشده باشید اما ما وقت زیادی را صرف غیبت، بد زبانی به دیگران، قضاوت در مورد دیگران و یافتن اشتباهات دیگران میکنیم و جذب افکار منفی مثل حسادت، گناه یا ترس میشویم و بدنبال بهانه ای برای مخفی کردن احساسات واقعی خود می گردیم. میدانم که همه این ها وقتی در کنار هم قرار می گیرند به نظر خیلی بد و اغراق آمیز میرسد، اما اگرما واقعاً به خودمان، اندیشه هایمان و حرف هایمان بنگریم متوجه خواهیم شد که تقریبا هر روز آگاهانه و ناآگاهانه خیلی از این کارها را انجام میدهیم. آیا معمولاً احساس راحتی و آرامش می کنید؟ آیا هر روز سرشار از لذت هستید، طوریکه انگار هیچ مشکل یا درد احساسی ندارید؟ اگر اینطور است، پس جزء اکثریت مردم هستید که برای رسیدن به زندگی بهتر، آرام تر و لذت بخش تر تلاش می کنند. بااینحال به نظر چالشی غیرممکن می آید و در آخر بخاطر شکست در این راستا خودمان را از نظر ذهنی تنبیه می کنیم و به این نتیجه می رسیم که، "اصلاً من برای با آرامش زندگی کردن آفریده نشده ام."اگر مشغول خواندن این مقاله هستید شما نیز در زمره تعداد بیشمار افرادی هستید که برای رسیدن به زندگی بهتر تلاش می کنند و آرزو یک زندگی آرام و لذت بخش را دارند. البته تا زمانی که ما در ذهنمان خود را به خاطر شکست سرزنش میکنیم و به خود میگوییم " من برای زندگی در آرامش ساخته نشده ام، " رسیدن به این آرزو شبیه یک نبرد سخت است. بگذارید بگویم که این مربوط به ما نیست، این فقط به خاطر نیازهای سریع زندگی امروزی است که باعثشده ما به راحتی گیج و سردرگم شویم، و در نتیجه موقتاً ارتباطمان را با ذات و طبیعت مان از دست بدهیم. البته اگر بگردیم راهی برای رهایی از این نوع زندگی هست. هدف این مقاله معرفی تکنیکی ساده برای ایجاد آرامش، لذت و روشنایی بیشتر در زندگی شماست.
چرا یافتن آرامش و لذت دشوار است؟
اگر به مشکلاتتان نگاه کنید متوجه می شوید که ریشه بسیاری از مشکلات در ذهن شماست. قضیه این است: یک سری وقایع بیرونی اتفاق می افتد، ما تصمیم میگیریم که تنها بخشی از داستان را ببینیم، سپس موقعیت را به گونه ای تفسیر میکنیم که باعثیک سری تضاد ذهنی در ما می شود و نتیجه آن شکلی از ناراحتی درونی است.
اگرچه گفتن این جمله که " مشکلاتت را دور بریز " آسان است اما ما و شما میدانیم که به این سادگی هم نیست. ما سال های سال شرایط را برای جذب مشکلات و کشمکش ها فراهم کرده ایم. آنقدر که راهکار ساده " فکر نکردن در مورد مشکلات " خیلی در ما موثر نیست. ما به ابزاری نیاز داریم که به ریشه مشکلات ضربه بزنیم.
بیایید کاری را امتحان کنیم. برای یک یا پنج دقیقه چشمهایتان را ببندید و این مدت این مفهموم را مرور کنید که شما سکوت و آرامش میخواهید و نمی خواهید این افکار شما را پریشان کنند.(خواندن را متوقف کنید و این کار را انجام دهید.). خب چه اتفاقی افتاد؟ شاید متوجه شده باشید که لحظه ای که ساکت شدید افکار شروع به خودنمایی کردند – افکاری بی ربط و بی نظم. این افکار نوعی پریشانی هستند که از سکوت درونی ما سر بر می آورند.
این فقط یک تجربه بود که ما با اراده خود ذهنمان را زیر نظر گرفتیم و تلاش کردیم آرام شویم، اما نتوانستیم. حالا فضای درونی خود را وقتی که روز خود را میگذرانیم، بی خبر از افکار آلوده ای که وارد ذهن ما میشوند، تصور کنید.
بنابراین ذهن ما با اطلاعات بی فایده، با اندیشه هایی که باعثخوشبختی ما نمیشود آشفته میگردد. به دلیل آشفتگی ذهن مان، شفافیت درونی ما نیز کم میشود و گرد و غبار هوش ذاتی ما را میپوشاند. و در نتیجه ارتباط خود را با قسمتی از ذهنمان که پاک ومقدس، فرزانه، آرامش بخش و جاودانه است از دست میدهیم.
سرگرمی هایی که ما آنها را ضروری و مهم میدانیم، مثل تماشای تلویزیون، بروز کردن صفحات فیس بوک مان، چک کردن ایمیل ها، غیبت پشت تلفن، ریختن آهنگ روی دستگاه پخش موسیقی وغیره، همه اینها توجه ما را معطوف خود می کنند و ما را ازچیزهایی که واقعاً برای ما مهم است – چیزهایی که شادی و رضایت ابدی را به زندگی ما و زندگی دیگران به ارمغان می آورد – دور میکنند.
بدانیم یا نه اطلاعاتی که ما به آنها می پردازیم فضای درونی ما را تا حدی پر می کنند و نیازها و احساسات ما را تحت تاثیر قرار میدهند. و اگر مراقب نباشیم ممکن است به سرعت زندگی خود را سپری کنیم در حالی که زمان با ارزش خود را صرف چیزهایی کرده ایم که مهم نیستند – و سپس از خود میپرسیم زندگی من چه شد؟ چرا من احساس آشفتگی میکنم و به راحتی عصبانی میشوم؟ چرا احساس نارضایتی و نقص میکنم؟ اگر هنوز درحال مطالعه هستید نفسی تازه کنید و به خواندن ادامه دهید. شما این شانس را داشته اید که از خواب غفلت برخیزید. برخیزید و کنترل سرنوشتتان را در دست بگیرید. کار خود را با چیزهایی که به آنها توجه میکنید و اجازه میدهید وارد زندگی تان شوند، شروع کنید.(بدون در نظر گرفتن سن تان)
پاکسازی عمیق درون
یک راه برای پاک کردن آشفتگی درون مراقبت از باغچه ذهنمان است. مراقب باشید که به چه چیز اجازه ورود میدهید، با حرف ها، افکار و چیزهای که به آنها توجه میکنید، شروع کنید.
ممکن است متوجه نشده باشید اما ما وقت زیادی را صرف غیبت، بد زبانی به دیگران، قضاوت در مورد دیگران و یافتن اشتباهات دیگران میکنیم و جذب افکار منفی مثل حسادت، گناه یا ترس میشویم و بدنبال بهانه ای برای مخفی کردن احساسات واقعی خود می گردیم. میدانم که همه این ها وقتی در کنار هم قرار می گیرند به نظر خیلی بد و اغراق آمیز میرسد، اما اگرما واقعاً به خودمان، اندیشه هایمان و حرف هایمان بنگریم متوجه خواهیم شد که تقریبا هر روز آگاهانه و ناآگاهانه خیلی از این کارها را انجام میدهیم.
من به دیگران کاری ندارم و درمورد تجربه خودم صحبت میکنم و تایید میکنم که این یک حقیقت است. گاهی اوقات در ظاهر خشونتی وجود ندارد مانند قضاوت در مورد گارسن رستوران، یا عصبانی شدن از نماینده خدمات مشترکین تلفن و بی احترامی به او، یا گفتن یک دروغ کوچک مصلحتی به جای نه گفتن مستقیم.
مسئله این نیست که با داشتن این افکار یا گفتن این حرف ها ما آدم های بدی می شویم. مسئله این است که این چیزها تبدیل به زباله های به درد نخوری میشوند که درون ما را پر میکنند و به درد خوشبختی ما نمیخورند. من این تکنیک های ساده اما بسیارموثر را از یک آموزگار روحانی فرا گرفته ام.
برای پاک کردن درون تان از این ۴ قانون پیروری کنید:
۱. همان چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید. به آنچه میگویید عمل کنید.
۲. حرفی را که نمیتوانید به همه بزنید به هیچ کس نزنید.
۳. آنچه را که نمیتوانید برای دیگران مطرح کنید در خلوت به خود نگویید.
۴. حرفی را نزنید مگر اینکه صحیح، مفید یا از روی محبت باشد.
در ادامه مقاله در مورد این جملات به تفضیل توضیح داده شده است.
توضیحات بیشتر در مورد این ۴ قانون
همان چیزی که واقعا منظورتان است را بگویید. به آنچه میگویید عمل کنید.
قسمت اول: آنچه که منظورتان است را بگویید.
آیا تاکنون خود را در حال بهانه تراشی برای اجتناب از موقعیتی که برای شما ناخوشایند است، یافته اید. برای مثال دوست شما میخواهد که با او به یک برنامه اجتماعی بروید. شما واقعاً نمیخواهید بروید، اما بهانه می آورید که " من نمیتوانم بیایم " یا " من خیلی گرفتارم، " با بیان این جملات می توانید در نهایت آرامش از شخصی یا چیزی یا کاری دوری کنید.
مثال دیگر، شخصی از شما درخواست کمک می کند که نمی خواهید اجابت کنید، اما به خاطر نپذیرفتن احساس گناه میکنید، بنابراین شما به دو صورت از آن شخص دوری میکنید(مثلا ایمیل ها یا تماس های او را نادیده می گیرید) یا بهانه ای می آورید که واقعا صحت ندارد(مثلا من خارج از شهر هستم.)
اینها به خاطر این نیست که شما نمی توانید کاری انجام دهید. حقیقت این است که شما نمی خواهید کاری را انجام دهید. بهانه گرفتن یا اجتناب از تماس با آن شخص و یا موقعیت، باعثبوجود آمدن فعالیت هایی در درون شما میشود که نیازمند صرف انرژی است. به جای صلح و آرامش شما درگیر این مسئله هستید و در مورد این دروغ کوچک فکر میکنید.
وقتی میخواهید حرفی بزنید، آگاهانه تصمیم بگیرید که حقیقت را بگویید، یا آنچه که واقعا منظورتان است را بر زبان بیاورید. لازم نیست که حقیقت آزاردهنده و یا ناملایم باشد، میتوانید حقیقت را با مهربانی و ملایمت اما محکم بگویید. وقتی حقیقت را بگویید، هیچ کس نمیتواند آن را رد کند، هرچند که چیزی را که میشنوند دوست نداشته باشند.
قسمت دوم: به آنچه میگویید عمل کنید.
گاهی اوقات ما نا آگاهانه یا ازروی عادت حرف هایی می زنیم که منظورمان دقیقاً آن نیست. برای مثال وقتی میخواهیم تلفن را قطع میکنیم به دوست، همسرمان یا هر کس دیگری میگوییم، " سلام برسان "، نه به این دلیل که واقعا منظورمان این است، بلکه به خاطر عادت. کلمات به صورت خودکار بر زبان ما جاری می شوند و کم کم معنی واقعی خود را از دست میدهند.
مثالی دیگر، میگوییم " به زودی با شما تماس میگیرم " یا " به زودی با هم صحبت خواهیم کرد " یا " فردا با تو تماس میگیرم. " یا پیشنهاد کمک میدهیم یا کلماتی که در خداحافظی به کار میبریم، اما منظور ما واقعاً آن ها نیست اما آنها را میگوییم چون آسان است و باعثخشنودی دیگران میشود.
ممکن است فکر کنیم که این کارها بی ضررند اما در عمق وجود خود میدانیم که غیر واقعی هستند. آنها دروغ های کوچکی هستند که ما برای خود مسئله ای درونی کرده ایم واین باعثمیشود که در طی زمان تبدیل به شخصی با وجدان گناه کار شویم که این ما را از زندگی زمان حال دور میکند. با عزم واراده با خود عهد ببندید که هر چیزی که مقصودتان است را بگویید و قول های تو خالی ندهید که نمیتوانید و نمیخواهید عملی کنید.
حرفی را که نمیتوانید به همه بزنید به هیچ کس نزنید.
قبول داشته باشید یا نه بیشترما به شکلی غیبت کردن را دوست داریم. همچنین در یافتن خطاهای دیگران سریع عمل می کنیم و سپس با دوستان مورد اطمینان مان در مورد آنها صحبت میکنیم. یا در مورد بد شانسی یک نفر مطلع میشویم و میخواهیم به سرعت به همه خبر دهیم.
مطمئنم میتوانید نمونه های زیادی را به خاطر بیاورید. به این مثال توجه کنید: سارا در محل کارش عصبانی میشود و بر سر همکارش فریاد می کشد، وقتی به خانه می رسیم به سرعت در مورد این داستان با همسرمان صحبت میکنیم.
مثال دیگر، آرش از کار بی کار شده است، وقتی از این موضوع اطلاع پیدا میکنیم، به بهترین دوستمان المیرا زنگ میزنیم یا پیغام میدهیم تا موضوع را به اطلاعش برسانیم، و یا آرش را مسخره میکنیم، زیرا از او خوشمان نمی آید.
در هر دو مورد ما نمی توانیم همه چیز را دقیقاً به همه بگوییم به خصوص به المیرا یا آرش. و اگر واقعا به درونمان بنگریم میبینیم که بعد از گفتن آن حرف ها احساس خیلی خوبی نداریم.
وقتی چنین مکالمه ای را بررسی میکنیم، میفهمیم که هیچ کاری برای پرورش روح مان انجام نداده ایم. تنها کاری که کرده ایم داستان سرایی و ایجاد انرژی منفی و کشمکش درونی است که درون ما را آلوده میکند.
خودتان را ملزم کنید که حرفی را با هیچ کس در میان نگذارید مگر اینکه بتوانید آن را به همه بگویید. خودتان را مجبور به توقف داستان سرایی و انتشار انرژی منفی کنید.
آنچه را که نمیتوایند جلوی دیگران مطرح کنید در خلوت به خود نگویید.
بیشتر ما خیلی از خودمان انتقاد میکنیم. مردم هرگز چیزهایی را که به خود میگویند جار نمیزنند، بنابراین در خلوت ذهنمان اعتقاد داریم که ما تنها کسی هستیم که تحت تاثیر گفتگوهای منفی با خودمان، عزت نفس پایین و ترس قرار دارد.
وقتی کاری عالی پیش نمیرود، ما اول خودمان را مقصر میدانیم، خودمان را به خاطر کاراشتباه، خوب کار نکردن و آنچه از دست داده ایم، سرزنش میکنیم.
همه ما با خودمان صحبت میکنیم اما مشکل وقتی بوجود میاید که ما این گفتگوهای درونی را باور میکنیم، تا جایی که اعتقادات غلطی در مورد خودمان پیدا میکنیم. این اعتقادات غلط برای روح و خوشبختی آینده ما مضر است، مگر اینکه کاری کنیم که این اعتقادات از یاد بروند.
دفعه بعد که این صدا را در سرتان شنیدید که میگفت " من احمقم " یا " من خوب نیستم " یا " من یک بازنده هستم " یا افکار دیگری علیه خودتان، بدانید که این شما نیستید. میتوانید شفاهی بگویید " این من نیستم!این حقیقت ندارد " و حتی این جملات را در برابر این افکار بیان کنید، " از امروز به بعد من تصمیم میگیرم که این افکار وجود نداشته باشند، زیرا که دیگر نمی توانند برمن تاثیر بگذارند. من اعلام میکنم که این اندیشه ها واقعی نیستید و من از امروز از چنگ آنها آزادم. "
منظور قانون سوم این است که هرگز ذهن خود را درگیر اندیشه هایی در مورد خود نکنید که قادر نیستید با دیگران در میان بگذارید. درون خود را پاک نگه دارید.
حرفی را نزنید مگر اینکه صحیح، مفید یا از روی محبت باشد.
بعضی از افراد آنقدر درگیر گفتگوی درونی خود هستند که این گفتگو ها به صورت سخنان بی فایده ای بر زبانشان جاری میشود. مانند کسانی که در اتوبوس صحبت میکنند و یا دوست دارند در محل کار کنار آبسردکن بایستند و صحبت کنند. اگر آن ها را زیر نظر بگیرید و تعداد چیزهای واقعاً مفید یا جالبی که میگویند را بشمارید، خواهید دید که تعداد آنها انگشت شمار است.
نه تنها این آشفتگی، افراد دور و بر این فرد را تحت تاثیر قرار میدهد بلکه انرژی زیادی را به خاطر حرف زدن از این شخص میگیرد. آخرین باری را که در مورد چیزی بدون هدف و به مدت طولانی صحبت کردید به یاد بیاورید و اینکه چقدر بعد از آن احساس خالی بودن میکردید. هر چه حرف های بی فایده تری بزنیم چیزهای بی فایده تری به ذهنمان میرسد.
اگر فکر میکنید که اینها مشخصات شماست ناامید نشوید. من هم چنین بودم، میتوانید با آن مبارزه کنید و بر آن غلبه کنید.
بعضی افراد این تمرین را درروزهای تعطیل انجام میدهند به دلیل اینکه لازم نیست صحبت کنند، یا مطالعه کنند، و یا از کامپیوتر استفاده کنند. در پایان آن روز حس فوق العاده سکوت و آرامش و فوران انرژی را درون خود احساساس می کنند.
مراقب باشید که چه میگویید وفقط زمانی لب به سخن بگشایید که این سه مورد را رعایت کرده باشید:
آیا چیزی که میخواهم بگویم…
• در مورد من درست است؟ قلب من آن را باور دارد؟
• برای کسی یا موقعیتی مفید است؟
• از روی مهربانی یا دلسوزی است؟ تعارف است یا واقعاً برای کمک است؟
این ۴ قانون را شخصی چند وقت پیش به من گفت و اینها دلیل نوشتن این مقاله هستند. بعد از عمل کردن به آنها در زندگی خودم، به این نتیجه رسیدم که اگر این ۴ جمله را طی ۲۱ روز به کار ببندید متوجه یک دگرگونی زیبا دردرونتان میشوید – از هیاهو به سکوت و از تاریکی به روشنی.
ممکن است در ابتدا مشکل به نظر برسد اما اگر برای ۳ روز به آن عمل کنید بعد از آن کار راحت تر میشود. آن را به ۷ روز برسانید وسپس ۲۱ روز. لطفاً خود را به خاطر لغزش از قوانین سرزنش نکنید. ممکن است برای هرکسی اتفاق بیفتد فقط به مسیر خود ادامه دهید.
بعد از مدتی متوجه میشوید که دنیای بیرونی شما نیز تغییر کرده است، همانگونه که دنیای درونی شما تغییر یافته است. لطفاً تجربیات خود را با ما در میان بگذارید.
یک چیز دیگر لطفا بگذارید که قلبتان هدایتتان کند. به ندای قلبتان گوش دهید و به آن اطمینان کنید. با این ترفندها و بکارگیری هریک می توانید به راحتی ذهنتان را پاکسازی کنید و از افکار منفی و مخرب آن رهایی یابید.
اگر شما هم فکر می کنید تنها راهی که برای لاغر شدن دارید، پیروی از یک رژیم غذایی سخت و طاقت فرساست، باید بدانید که پژوهش های علمی نشان می دهد که درمان مبتنی بر رژیم غذایی به تنهایی برای کاهش وزن کافی نیست و معمولا به شکست می انجامد. جالب است بدانید که برای درمان چاقی باید در کنار اصلاح عادات نادرست غذا خوردن، عوامل روان شناختی را نیز لحاظ کرد.
در حالی که افراد معمولی می خورند تا سیر شوند، افراد چاق می خورند تا خسته شوند. همچنین این افراد هر زمان که دچار غم، استرس، ضعف، خستگی و آشفتگی هیجانی هستند و حتی در زمان شادی به خوردن روی می آورند و نوسان های خلقی خود را این گونه جبران می کنند. در ادامه این مطلب، به نقل از ماهنامه سپیده دانایی، به شما راهکارهایی ارائه می شود تا اضافه وزن خود را مدیریت کنید و مغزتان را آموزش دهید تا مانند یک آدم لاغر فکر کند!
۱ – الکی نگویید دست خودم نیست
بعضی افراد ادعا می کنند که غذا خوردنشان غیر ارادی است به طور مثال امکان دارد وقتی دچار استرس می شوند یک یا دو ساندویچ بزرگ بخورند بدون آن که به اندازه ای که می خورند، توجه کنند. هرچند این نوع غذا خوردن غیرارادی به نظر می رسد اما واقعا این طور نیست و این شما هستید که تصمیم می گیرید چه قدر بخورید. در مثال مطرح شده، شما تصمیم گرفته بودید که ساندویچ بخورید و اگر خوردنتان غیر ارادی بود باید کاغذ دور آن را هم می خوردید در حالی که این کار را نکرده اید!
۲ – بر این احساس که مورد بی عدالتی قرار گرفته اید، غلبه کنید
بسیاری از افراد مبتلا به چاقی از این که همیشه مجبور هستند غذاخوردنشان را کنترل کنند، احساس بی عدالتی می کنند. آن ها با حسرت به شرایط افراد لاغر فکر می کنند که هرچه قدر می خورند، چاق نمی شوند. این وضعیت افسوس برانگیز است ولی شما آن چه را که مجبورید برای کاهش وزن انجام دهید، بپذیرید، پیش بروید و آن را انجام دهید و همیشه بابت این پشتکارتان، احساس غرور داشته باشید.
۳ – افکار مخرب و خطاهای فکری تان را شناسایی کنید
به نظر می رسد افرادی که اضافه وزن دارند، خطاهای فکری مشخصی دارند که اگر آن ها را شناسایی و اصلاح نکنند، در کاهش وزن به مشکل برمی خورند؛ برای مثال چند خطای فکری به این شرح است:
استدلال های هیجانی: این افراد گاه فکر می کنند تصوراتشان درست است حتی اگر شواهد بر خلاف آن باشد؛ بنابراین دست از تلاش برمی دارند. ممکن است پس از مدتی رژیم گرفتن با خود بگویند "از کاهش وزن ناامید شده ام بنابراین آن را ادامه نمی دهم". واقعیت این است که هر انسانی در مراحل رسیدن به هر هدفی که کمی سختی داشته باشد، ناامید می شود ولی این دلیل نمی شود تا با احساس چنین شرایطی و استدلال های هیجانی، دست از تلاش برای رسیدن به هدف خود بردارد.
نداشتن قضاوت مناسبی از خود: این افراد خودشان را به شیوه ای کاملا منفی و بدون این که کلیت خودشان را در نظر بگیرند، قضاوت می کنند. به طور مثال با خودشان می گویند: "به خاطر پر خوری امروز، من آدم بدی هستم" در حالی که بد نیستند و فقط رفتارهایشان برای غذا خوردن، مناسب نیست. همین تصور منفی از خودتان باعث می شود که در راه رسیدن به هدفتان خیلی زود دلسرد شوید.
۴ – هیجان های منفی تان را مدیریت کنید
بسیاری از افرادی که اضافه وزن دارند، برای کنترل هیجان های منفی به غذا خوردن روی می آورند. به طور مثال، آن ها این گونه فکر می کنند که چون غمگین هستم، پس مجبورم چیزی بخورم تا آرام شوم ولی افراد عادی وقتی هیجان خاصی را تجربه می کنند، لزوما با غذا خوردن خود را آرام نمی کنند. بهترین روش آن است که هیجان های منفی را شناسایی و آن را از احساس گرسنگی متمایز کنید. برای مدیریت هیجان ها باید نشانه های هیجان های مختلف را بشناسید و نسبت به آن ها هوشیار باشید. ضمن این که می توانید روش های جایگزینی را بیابید تا در موقعیت های استرس زا و هیجان آور، از آن ها بهره ببرید.
۵ – بین هوس و گرسنگی تفاوت قائل شوید
یک تحقیق علمی نشان می دهد، بسیاری از افرادی که اضافه وزن دارند، بین گرسنگی و سایر احساس هایی که حس گرسنگی ایجاد می کند، تفاوت قائل نیستند. بعضی هایشان حتی احساس دلشوره را با گرسنگی اشتباه می گیرند. زمانی که شما گرسنه نیستید و فقط دلتان می خواهد که چیزی بخورید، در واقع شما "میل" به غذا دارید. وقتی که میل شدید به خوردن یک نوع غذای خاص یا خوراکی همراهتان را دارید، شما "هوس" غذا کرده اید. وقتی هم چند ساعتی از آخرین باری که غذا خورده اید گذشته است و احساس می کنید که شکمتان خالی است، شما گرسنه هستید. پرهیز از غذا خوردن زمانی که شما گرسنه نیستید و صرفاً "میل" یا "هوس" دارید، یکی از جنبه های موفقیت در کاهش وزن است.
۶ – استرستان را کنترل کنید
معمولاً استرس های شدید و به مدت طولانی، موجب پرخوری می شود. پس به مدیریت استرس بپردازید. همــچنیـــن خــــــوب بخــــوابید چراکه بد خوابی یکی از دلایل استرس است و همان طور که خواندید، استرس هم یکی از دلایل پرخوری و چاقی است.
روش هایی شگفت انگیز برای آرام کردن ذهن
هدف ما در این مقاله این است که تکنیکی ساده برای وارد کردن آرامش، لذت و نظم بیشتر به زندگی تان معرفی کنیم.
چرا یافتن آرامش و لذت دشوار است؟
اگر به مشکلاتمان نگاه کنید می بینید که بیشتر این مشکلات ریشه در ذهن ما دارند. فرض ابتدایی همه آنها یکسان است: یک اتفاق خارجی روی می دهد، ما انتخاب می کنیم که فقط یک طرف جریان را ببینیم و بعد طوری آن را تفسیر کنیم که دچار تعارضات ذهنی شویم که نتیجه آن نوعی رنج احساسی است. بااینکه گفتن "مشکلاتت را رها کن" آسان است، همه ما می دانیم که عمل به آن، به این سادگی ها هم نیست. همه ما سالها در جذب مشکلات و تعارضات شرطی سازی کرده ایم.
به همین دلیل فقط گفتن "دیگر به مشکلاتت فکر نکن" چندان تاثیری روی ما نخواهد داشت. ما به ابزارهایی نیاز داریم که ریشه ای با مشکل برخورد کند. اجازه بدهید چیزی را امتحان کنیم. یک دقیقه (یا ۵ دقیقه) چشم هایتان را ببندید و طی این مدت تصمیم بگیرید که سکوت و سکون کنید و نگذارید با افکارتان از این سکوت بیرون بیایید (حالا دست از خواندن بردارید و این کار را بکنید). خوب، حالا چه اتفاقی افتاد؟
احتمالاً متوجه شدید که لحظه ای که ساکت شدید، افکار دیگر به سراغتان نیامدند–منظور افکار نامربوط است. این افکار نوعی مایه پرت کردن حواس است و ما را از سکوت درونی مان دور می کند. این فقط آزمایشی بود که در آن آگاهانه ذهنمان را مشاهده کرده و سعی کردیم ساکن بمانیم اما نتوانستیم.
وضعیت فضای درونی تان را وقتی روزتان را می گذرانید و از افکار آلوده کننده غافلید، تجسم کنید. درنتیجه، فضای درونی ما با اطلاعات بی فایده، افکاری که برای سلامتی مان مفید نیستند، به هم خواهد ریخت. ازآنجاکه فضای درونی مان به هم ریخته است، وضوح و روشنی درونی مان و خرد ذاتی مان دور و تار می شود. و در نتیجه تماسمان با بخشی از خود درونی مان که مقدس، منطقی، آرام و جاودان است را از دست می دهیم.
حواس پرتی هایی که فوری و مهم می دانستیم، مثل تماشای تلویزیون، به روز کردن صفحه فیسبوکمان، چک کردن ایمیلمان، غیبت کردن پشت تلفن، ریختن موزیک های جدید روی گوشی تان و از این قبیل، همگی شما را عقب می برند. همه آنها توجه شما را عقب کشیده و حواس شما را از مسائلی که واقعاً برایتان اهمیت دارند چیزهایی که خوشبختی و شادی بادوام به زندگی خودتان و دیگرانی که قرار است بشناسید، می آورند پرت می کند.
چه آن را تشخیص دهید و چه ندهید، اطلاعاتی که خودتان را در معرض آن قرار می دهید، فضای درونی شما را تا حدی پر می کند و بر احساسات و خواسته هایتان اثر می گذارد. و اگر دقت نکنیم، ممکن است خیلی راحت زمانی که وقت باارزشمان را صرف چیزهای بی ارزش می کنیم، زندگی مان را از دست دهیم و بعد با خود فکر کنیم که زندگی ام چه شد؟
چرا احساس بی ثباتی می کنم و اینقدر زود آسیب می بینم؟ چرا احساس خوشبختی و موفقیت نمی کنم؟ و بعد با همین فکرها از دنیا می رویم. اگر هنوز اینجا هستید. نفس می کشید و اینجا را می خوانید، امروز نعمتی از سوی خداوند برای شماست که بیدار شوید! بیدار شوید و کنترل سرنوشتتان را به دست گیرید، و با چیزهایی که بر آن تمرکز می کنید و اجازه می دهید وارد زندگیتان شوند شروع کنید.
راهنمای ساده برای پاکسازی درونی
یک راه برای پاکسازی به هم ریختگی فضای درونی مان حفاظ گذاشتن برای حیاط ذهنمان است؛ اینکه از چیزهایی که وارد ذهنمان می شود آگاه باشیم، با کلمات، افکار و توجه مان شروع کنیم. ممکن است از این آگاه نباشیم اما انرژی زیادی را صرف غیبت کردن، بدگویی درمورد دیگران، قضاوت کردن مردم، پیدا کردن اشتباهات آنها و غرق شدن در افکار منفی مثل حسادت، گناه یا ترس و بهانه آوردن برای پوشاندن احساس واقعی مان می کنیم.
شاید همه اینها به نظرتان کمی اغراق آمیز بیاید اما اگر واقعاً مراقب خودمان، افکار و کلماتمان باشیم، متوجه خواهیم شد که هر روز در نقطه ای، حتی ناآگاهانه، خیلی از این احساسات را داریم. خیلی وقت ها این تخطی بسیار ظریف است مثل یک قضاوت منفی درمورد گارسن یک رستوران یا خسته شدن از یک مشتری تلفنی و بدگویی درمورد او و یا گفتن یک دروغ کوچک برای بهانه آوردن به جای نه گفتن. این نیست که با داشتن این احساسات یا گفتن این کلمات به آدم های بدی تبدیل می شویم. یعنی این چیزها زباله هایی بی فایده هستند که فضای درونی ما را اشغال می کنند و به درد سلامت درونی مان نمی خورند.
برای پاکسازی درونی خود این چهار قانون را رعایت کنید:
۱. چیزی که واقعاً منظورتان است بگویید. به چیزی که می گویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.
۲. چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه بگویید.
۳. چیزی را که نمی توانید بیرون بگویید، درون نگویید.
۴. چیزی نگویید مگر اینکه درست، مفید و بامحبت باشد.
اینجا هر کدام از این موارد را با جزییات بیشتر بررسی می کنیم:
۴ قانون برای آرام کردن ذهن
۱. چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید. به چیزی که می گویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.
قسمت اول: چیزی که واقعاً منظورتان است را بگویید.
آیا برای جلوگیری از برخورد کامل با یک موقعیت ناراحت کننده می فهمید که مشغول بهانه آوردن هستید؟ بعنوان مثال، دوستتان از شما می خواهد که در یک مهمانی شرکت کنید. واقعاً دوست ندارید به آنجا بروید اما بهانه می آورید که، "نمی توانم جور کنم بیام" یا "خیلی سرم شلوغه"، تا بتوانید به آرامی از چیزی یا کسی یا فعالیتی جلوگیری کنید. نمونه دیگر می تواند این باشد که کسی از شما می خواهد کاری برای او انجام دهید که شما خیلی به آن راغب نیستید، اما احساس گناه می کنید و نمی توانید به او نه بگویید، به همین دلیل از برخورد با آن فرد جلوگیری می کنید (تلفن ها یا ایمیل های او را جواب نمی دهید) یا بهانه ای می تراشید که حقیقت ندارد. دلیلش این نیست که نمی توانید کاری انجام دهید. واقعیت این است که تصمیم گرفته اید آن کار را انجام ندهید اما عمل بهانه آوردن یا اجتناب از آن، جنبشی در فضای درونیتان آغاز می کند که برای حفظ آن نیاز به انرژی دارید. به جای سکون و آرامش حالا خود را مشغول فکر کردن به این "دروغ" می کنید. وقتی می خواهید چیزی بگویید، تصمیمی آگاهانه بگیرید که حقیقت محض یا آنچه واقعاً منظورتان است را بگویید. حقیقت محض لازم نیست خشن یا ناراحت کننده باشد، می توانید این کار را با مهربانی اما قاطعانه انجام دهید. وقتی چیزی که می گویید حرف خودتان باشد، هیچکس نمی تواند آن را رد کند، حتی اگر آنچه می شنوند را دوست نداشته باشند؛ چون حقیقت را گفته اید و دقیقاً به آن اعتقاد داشته اید.
قسمت دوم: به چیزی که می گویید واقعاً اعتقاد داشته باشید.
گاهی اوقات برای رد کردن مسئولیت از سرمان یا از سر عادت چیزی می گوییم که واقعاً به آن اعتقاد نداریم. بعنوان مثال، به والدین یا نزدیکانمان پشت تلفن می گوییم "دوستت دارم"، نه به این دلیل که واقعاً منظورمان این است، بلکه از سر عادت. این کلمات به طور خودکار از دهانمان خارج می شوند، طوریکه معنای واقعی خود را از دست می دهند. در مثالی دیگر می گوییم، "زود بهت زنگ می زنم"، یا "فردا بهت زنگ می زنم". یا به دوستی پیشنهاد کمک می دهیم اما چندان تمایلی برای انجام حرفمان نداریم و فقط به این دلیل به زبانش می آوریم که ساده بوده و باعث خوشحال شدن فرد مقابل می شود.
ممکن است تصور کنیم که این نظرات عادی بی ضرر هستند اما در عمق درونمان می دانیم که درست نیستند. اینها شروع دروغهای کوچک ما هستند و به مرور زمان به افکار گناه آلود تبدیل می شوند که حواس شما را از از این لحظه پرت می کنند. به خودتان متعهد شوید که به هر چه که به زبان می آورید واقعاً اعتقاد داشته باشید و وعده توخالی که قدرت یا قصد انجام آن را ندارید به کسی ندهید.
۲. چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه بگویید.
چه قبول کنیم یا نه، بیشتر ما نوعی غیبت کردن را دوست داریم. همچنین خیلی سریع اشکالات دیگران را پیدا می کنیم و با دوستانمان درمورد آن حرف می زنیم. یا بیچارگی کسی را می فهمیم و دوست داریم به دیگران هم اطلاع دهیم. مطمئناً نمونه های زیادی از این را در زندگی خودتان داشته اید اما برای برای نمونه به یک مورد اشاره می کنیم: نسیم دچار مشکل احساسی شد و امروز در محل کار سر یکی از همکاران داد می زند و ما به محض اینکه به خانه می آییم موضوع را فوراً به همسرمان می گوییم.
نمونه دیگر اینکه علی از کار خود اخراج شده است و وقتی درمورد آن می شنویم چون از او خوشمان نمی آید حتی درموردش جوک هم درست می کنیم. در دو هر نمونه، نمی توانیم همان چیز را برای همه بازگو کنیم، مخصوصاً خود نسیم یا علی. و اگر واقعاً فضای درونیمان را موقع و بعد از گفتن این کلمات مشاهده می کردیم، ته دلمان احساس خوشحالی زیادی نمی کردیم. وقتی آگاهانه چنین گفتگویی را مشاهده می کنیم، یاد می گیریم که هیچ کاری برای غذا دادن به روحمان انجام نداده ایم، همه کاری که کردیم ایجاد انرژی منفی و تعارض درونی بوده است که فضای درونی ما را آلوده کرده است. به خودتان متعهد شوید که هیچ چیزی را به کسی نگویید مگراینکه بتوانید آن را به همه دنیا اعلام کنید. برای پراکنده نکردن انرژی منفی به خودتان متعهد شوید.
۳. چیزی را که نمی توانید بیرون بگویید، درون نگویید.
بیشتر ما منتقد خودمان هستیم. چون چیزهایی که به خودمان، در حریم شخصی ذهنمان می گوییم را نمی توانیم به دنیا اعلام کنیم، باور داریم که تنها کسانی هستیم که از این گفتگو های شخصی منفی، اعتمادبه نفس کم و اضطراب آسیب می بینیم. وقتی چیزی خوب پیش نمی رود، اولین کسی که مقصر می دانیم خودمان هستیم و اشتباهاتمان را نقد می کنیم. همه ما با خودمان حرف می زنیم اما زمانی مشکل ایجاد می شود که به این گفتگو با خود ایمان می آوریم، طوریکه باورهای اشتباهی درباره خودمان در ما شکل می گیرد. این باورهای اشتباه برای روحمان و سلامت آینده مان حیاتی می شود مگراینکه برای فراموش کردن این باورها کاری بکنیم.میگناir دفعه بعدی که این صدا را در سرتان شنیدید که "من احمقم" یا "من به اندازه کافی خوب نیستم" یا "من موفق نیستم" یا هر فکر منفی دیگری، بفهمید که این خودتان نیستید. می توانید با صدای بلند بگویید، "این من نیست. این درست نیست!" و این فکر را در سرتان پرورش دهید، "از امروز به بعد، من انتخاب می کنم که فراموشت کنم، چون دیگر در خدمت من نیستی. تو واقعی نیستی و از امروز به بعد از دست تو آزاد می شوم." فرض اصلی در قانون سوم برای پاکسازی درون این است که هر فکری را که نمی توانید با صدای بلند برای بقیه (هر کسی) عنوان کنید، اصلاً به درون سرتان راه ندهید. فضای درونیتان را تمیز نگه دارید.
۴. چیزی نگویید مگر اینکه درست، مفید و توام با محبت باشد.
بعضی ها اینقدر با خودشان حرف می زنند که به صورت حرف های پوچ از دهانشان بیرون می زند. به آدمهایی که در اتوبوس حرف می زنند یا دوست دارند در محل کار با حرف زدن، خودشان را سرگرم کنند، نگاه کنید. اگر تعداد حرف های به دردبخور و واقعاً جالب آنها را بشمارید، تعدادشان بسیار کم خواهد بود. اینها نه تنها موجب حواس پرتی اطرافیانشان می شود، مقدار بسیار زیادی انرژی برای حرف زدن از آن فرد می گیرد. آخرین باری که به مدت طولانی درمورد مسئله ای حرف زدید و خستگی که بعد از آن داشتید را به خاطر آورید. علاوه براین، هرچه چیزهایی که می گوییم بی فایده تر باشند، چیزهای بی فایده تری هم به ذهنمان برمی گردانیم. اما نگران نشوید، راه هایی برای خاموش کردن آن وجود دارد.
بعضی ها روزه سکوت را امتحان می کنند، روزهایی که در آن نه حرف می زنند، نه چیزی می خوانند و نه از کامپیوتر استفاده می کنند. و در پایان آن روز، حس آرامش و انرژی بی اندازه ای می کنند. مراقب چیزهایی که می گویید باشید و فقط چیزهایی بگویید که موارد زیر درمورد آن صدق کند:
آیا چیزی که می گویم…
• به نظرم درست است؟ از ته قلبم برمی آید؟
• برای کمک کردن به یک فرد یا موقعیت خاص مفید است؟
• مهربانانه و بامحبت است؟ مثل تحسین یا پیشنهاد کمک؟
این مقاله از ۴ قانون ساده تشکیل شده است. اجرای این قوانین ممکن است در ابتدا برایتان دشوار باشد اما اگر آن را ۳ روز به طور منظم انجام دهید، بسیار ساده تر خواهد شد. آن را به ۷ روز گسترش دهید و بعد به ۲۱ روز. بعد از مدتی ببینید چطور دنیای بیرونتان تغییر می کند، چون دنیای درونیتان تغییر کرده است.
یک نکته دیگر: اجازه دهید قلبتان هدایتتان کند. به آن اعتماد کنید و به صدایش گوش دهید.
ما دائما" در حال تعجیل هستیم، بدن خود را با استرس بیمار و ذهنمان را با افکار مسموم آلوده می کنیم راه هایی که برای دفع سموم موجود است، خیلی ساده تر از ترک اعتیاد و شرکت در کلاس های پاکسازی است. همه باید سم زدایی بدن و ذهن را در یک راستا و همگام با یکدیگر شروع کنیم. با این کار میتوانید تمام سموم ناسالم را از بدن خارج کرده و سلامت روانی و جسمی خود را مجددا" باز جویید.
چگونه می توان خود را پاک و باطراوت کرد؟ مسیر حرکت خود را آرام کنید.
1- روزه بگیرید: گزینه های مختلفی برای روزه گرفتن وجود دارد. برنامه و زمانی را انتخاب کنید که برای شما مناسب باشد. بهتر است روزهای شلوغ کاری یا آخر هفته هایی که همسرتان نقشه های بزرگی در سر دارد را به این کار اختصاص ندهید. سعی کنید زمانی که روزه هستید، تنها باشید، چرا که امکان دارد کمی سست و بدخلق شوید.
فواید سم زدایی
بدن شما نیازمند این فرصت است که تمام سم های جمع شده را در خود تصفیه کند. کارهای متفاوتی می توان در مورد این قضیه انجام داد، اما در بیشتر موارد گزارش شده است که در افراد پس از باز کردن روزه احساس تنبلی از بدنشان خارج می شود و احساس پرانرژی بودن به آنها دست می دهد. روزه گرفتن متابولیسم بدن شما را بهبود می بخشد و بدن را از سموم مختلف که شریان خونی و دستگاه گوارش را مسدود کرده اند پاک می کند.
2- ذهن خود را پاک کنید: به تنهایی در یک اتاق بنشینید، آرام باشید و روی خالی کردن ذهن خود متمرکز شوید. تصور کنید که استرس های شما توسط یک شیشه پاک کن از پنجره ذهنتان محو می شوند. مشکلات و فشارها ناپدید می گردند. خوشبین باشید و نقاط مثبت هر موقعیت را در نظر بگیرید. وقتی به حال خود رها می شوید، سم ها جای ثابتی در بدن و ذهن شما پیدا می کنند و احتمالا" باعث بیمار کردن شما می شوند. زمانی را به خود اختصاص دهید تا انرژی از دست رفته را باز جویید و سعی کنید به هیچ وجه به افکار مسموم فکر نکنید. خود را از بدی ها خالی کنید.
3- نفس عمیق بکشید. زمانی که تحت فشار قرار می گیرید، برای چند ثانیه روی نفس کشیدن خود تمرکز کنید و از این طریق به خود آرامش دهید و نفس عمیق بکشید تا هوا به درون ریه هایتان وارد شود. منبسط و منقبض شدن شش های خود را احساس کنیدو اکسیژن تازه را جایگزین هوای کهنه و مانده نمایید. هر موقع که می توانید بیرون بروید ( بویژه به ییلاق ) تا هوای درون ریه ها و گرایش های درونی خود را تازه کرده و طراوت بخشید. تنفس عمیق و آرام سبب می شود تا میزان آدرنالین خون تا حد زیادی کاهش یابد و در زمانی که با شرایط استرس زا مواجه می شوید، راه های مواجهه یا فرار از مشکلات را دقیقتر تحلیل و بررسی کنید. میزان کمی آدرنالین برای بقای حیات مفید است، اما اگر مقدار زیادی از آن در بدن انباشته شود، نه تنها بدن را مسموم می کند، بلکه باعث می شود که رگ های خونی نیز آلوده شده و مسیرشان مسدود شود.
4- از بدن خود بیشتر مراقبت کنید: کم بخورید و از غذاهای سبک تر استفاده کنید. سیگار کشیدن را ترک کنید. برای چند روز در رژیم غذایی خود گوشت قرمز را حذف کنید. از محصولات غذایی غیر شیمیایی استفاده کنید تا سموم بدن شما زدوده شود وسیستم گوارشی بدنتان نیز از آلودگی ها پاک گردد. تا می توانید آب بنوشید، این کار باعث بالا رفتن ذخیره آب بدن شده و فرآیند سم زدایی را تسریع می کند و به شما کمک می کند عادات غذایی خود را تغییر دهید، زمانی که سردرد دارید، دچار گرفتگی عضلات شده اید و علایم بیماری در حال افزایش است خوب است کارهای بالا را انجام دهید. زمانی که متابولیسم بدن آرام می شود، کبد بهتر کار می کند و غذا بهتر هضم می شود. زمانی که از غذاهای ناسالم استفاده نمی کنید و دستگاه گوارش مجبور نیست به تندی کار کند، احساس بهتری خواهید داشت. به چیزهایی که می خورید توجه بیشتری کنید، چرا که از این طریق می توانید آداب غذایی خود را بهبود بخشیده و سلامت خود را تضمین کنید و وضوح ذهنی خود را تا آخرین حد ممکن افزایش دهید.
5- استرس بیش از اندازه را حذف کنید: توجه خود را روی مسائل مهم متمرکز کنید و مسائل جزیی و افکار استرس زا را به دور بیندازید. از نگرانی های زیاد و بی حد بشدت دوری کنید. سعی کنید فرد مثبتی باشید و از دیدن نیمه خالی لیوان پرهیز کنید. هیچ کار دیگری از دست شما ساخته نیست جز متوقف کردن افکار مسموم و استرس زا.
اضطراب شما را در جای خود میخکوب می کند و ترس و وحشت، بدن شما را فلج می کند. بیشتر مواردی که ما به خاطر آن خود را نگران می کنیم، اصلا" در زندگی اتفاق نمی افتد. پس بهتر است خودتان را از شر این افکار منحوس خلاص کنید.
6- در مورد مشکلات خود صحبت کنید: شرایطی که با آن مواجه هستید را درک کنید و بعد آن را با دیگران در میان بگذارید. نگه داشتن تمام مشکلات و کاستی برای خود تنها باعث افزایش استرس می شود. اگر کسی را ندارید که با او مشورت کنید، می توانید مشکلات خود را روی یک کاغذ بنویسید. زمانی که از دور به آنها نگاه می کنید کمتر عذاب آور و ناراحت کننده جلوه می کنند. فرض کنید از یکی از دوستان به این دلیل که هفته گذشته 2 بار پول ناهار خود را به گردن شما انداخته ناراحت هستید. زمانی که این مساله را دقیق تر تحلیل و بررسی میکنید شاید یادتان بیاید که او یک ماه پیش پول یک رستوران گران قیمت را حساب کرده بود. همیشه سعی کنید پیش از حرف زدن فکر کنید به ویژه در زمان عصبانیت.
رفتار و گفتار خصمانه باعث ایجاد مسمومیت و خلق محیط ناخوشایند می شوند. اگر همه چیز را در ذهن خود تحلیل و بررسی کنید، می توانید تصمیم های مناسب تری اتخاذ کنید. افکار منفی واکنش ذهن شما را مختل ساخته، دستگاه گوارش را از کار می اندازد و استرس را افزایش می بخشد.
7- حرکت کنید: به چشمه های آب معدنی بروید و سموم بدن خود را پاک کنید. ماساژ درمانی را شروع کنید تا فشارهای ماهیچه ای از بدن شما خارج شوند. درست تنفس کنید تا اکسیژن بیشتری در رگ های خونی شما جریان پیدا کند.
عمل پاکسازی ذهن و جسم امری نیست که بسرعت انجام پذیر باشد. این نکات راه حل های فوری نیستند، اما به شما کمک می کنند که گزینه های سالمتری را انتخاب کنید. اگر می خواهیم به طور جدی با عادات بد خود مبارزه کنیم باید همیشه از تفکرات درونی، عکس العمل ها و کاستی های خود آگاه باشیم. ابتدا باید نسبت به حیطه مشکلات خود آگاه شوید و بعد برنامه های روزانه خود را با احتساب به این امر حل و فصل کنید.
حال که آگاه شدید که سمومی در کمین جسم و ذهن شما نشسته اند، تصمیم های مناسبی نسبت به آنها اتخاذ کنید. بی حالی و سستی را کنار بگذارید و از بروز بیماری جلوگیری کنید. به این منظور می توانید از برخی رفتارهای پالاینده و سم زدا بهره بگیرید.
امروز می خوام یک تجربه جدید و بسیار مفید رو مطرح کنم که با استفاده از اون می تونیم هم از حداکثر توانایی ذهنمون استفاده کنیم و هم اینکه از شر خیلی از افکار و زباله های ذهنی خودمون راحت بشیم.
مطمئناً شما از این مطلب استفاده زیادی خواهید کرد. مثلاً برای موارد زیر:
1. پاکسازی ذهن (مخصوصا وقتی که ذهن شما خیلی شلوغ هست)
2. آرامش دادن به خود در زمانهای پر استرس، انجام کارهای سخت و وحشتناک
3. آزاد سازی انرژی ذهن (مخصوصا زمانی که احساس خستگی شدید ذهنی میکنید)
حالا بریم سر اصل مطلب که برای من خیلی مفید بود و میدونم که برای شما هم خیلی مفید خواهد بود و اگر اونو آزمایش کنید همیشه ازش استفاده خواهید کرد.
افزایش RAM ذهن
تصور کنید ذهن شما مانند یک کامپیوتر هست که برای انجام یک سری از کارها باید از حافظه و رم استفاده کند. خوب همه می دونیم که هرچی بیشتر رم آزاد باشه سرعت انجام کارها در کامپیوتر بالاتر میره. مثلا ۳D Studio Max و یا یک بازی بسیار پیشرفته برای اینکه به خوبی کار کنند و یا اصلا کار کنند نیاز دارند که حافظه بالایی آزاد باشه. حالا برای اینکه بخواهیم از آنها به بهترین حالت ممکن استفاده کنیم باید یک سری برنامه هایی بی استفاده رو از حافظه پاک کنیم یا از آنها خارج شویم. همانطور که می دانید مثلا در ویندوز در هر زمان برنامه هایی زیادی بصورت پشت صحنه در حال کارهستند که ممکن است به آنها نیاز نداشته باشیم و با بستن آنها می توانیم میزان رم بیشتری را آزاد کنیم.
خوب حالا ذهن شما نیز دقیقا مانند یک کامپیوتر برای انجام کارهای خود مانند فکر کردن، آنالیز کردن، محاسبه کردن و یا حتی انجام امور نا خودآگاه نیاز به میزان رم آزاد دارد که بتواند بخوبی از عهده آنها بربیاید. پس شما اگر ذهن خالی تری داشته باشید بهتر می توانید روی کارهایتان تمرکز کنید و آنها را انجام دهید.
بصورت عادی معمولا ما همیشه نیمی از میزان رم ذهنمون پر هست از موارد درهم و برهم و بی استفاده که واقعا نیازی به نگه داشتن آنها در ذهن نداریم. مثل چی؟ همه چیز می تونه باشه، کارهایی که باید انجام بدیم، موسیقی که مثلا تو فروشگاه شنیدیم، تبلیغاتی که در تلویزیون دیدم یا هر چیز دیگه.
بیشتر این به همریختگی های ذهنی ناشی از محرکهای بیرونی هستند که در طول روز وجود دارند. از صبح که ما بیدار میشیم تا شب که دوباره می خوابیم بسیاری از این محرکهای بیرونی روی ذهن ما تاثیر میزارند. هر چی شما با افراد و موضوعات بیشتری درگیر باشید این محرکهای نیز بیشتر می شوند. حتی اگر شما درون یک غار زندگی کنید و با محیط بیرون ارتباطی نداشته بشید بازهم در معرض برخی از محرکهای بیرونی هستید.
این محرکهای بیرونی همان برنامه های بی استفاده در ویندوز را درون ذهن ما اجرا میکنند که فقط باعث هدر رفتن میزان رم کامپیوتر شما می شود.
خوشبختانه ما یک ابزار بیولوژیکی داریم برای خالی کردن ذهن بصورت طبیعی و اون هم خواب هست. البته باید توجه داشت که منظور خواب عمیق هست. معمولا حداکثر ۲۵% زمانی که در خواب هستیم در خواب عمیق قرار داریم و تنها در اون زمان هست که مقدار زیادی از فضای ذهنمون از افکار و محتویات درهم و برهم خالی میشه.
همچنین یکی از روشهای تخلیه ذهن از موارد بی استفاده، مدیتیشن هست. امروزه خیلی از افراد در دنیا از روشهای مختلف مدیتیشن استفاده میکنند تا بتونن به آرامش ذهنی برسند. اما یک سری محدودیتهایی هم در انجام این روش هست. اینکه شما معمولا نمی توانید در هر جایی به مدیتیشن بپردازید، هم اینکه برای رسیدن به حد نهایت آرامش نیاز به تمرین زیادی هست که هر کسی هم ممکنه به اون حد نرسه، از همه مهمتر اینه که مدیتیشن چون باعث پایین اومدن فعالیت ذهنی میشه معمولا در بسیاری از افراد باعث خواب آلودگی میشه. پس باید یک راه حل دیگه ای پیدا کرد…
خالی کردن ذهن با استفاده روش بیرون ریزی ذهن
در این روش شما باید هر چیزی که در ذهنتون هست بیرون بریزید. حالا چطوری؟! با استفاده از نوشتن!
۱- یک ابزار برای نوشتن انتخاب کنید: می تونید از قلم و کاغذ استفاده کنید و یا از یک نرم افزار واژه پرداز (مثل word یا notepad). نوعش مهم نیست مهم اینه که با کدوم راحتترین. من خودم به شخصه ترجیح میدم تایپ کنم چون اینطور حداقل می تونم اونها رو ذخیره کنم.
۲- هرچیزی که به ذهنتون میرسه رو بنویسید: وقتی میگم هر چیزی دقیقا یعنی هر چیزی! یعنی اینکه مثلا وقتی به صفحه خالی نگاه میکنید و با خودتون میگین که "وای چه صفحه سفیدی" همون رو بنویسید "وای چه صفحه سفیدی" یا اینکه مثلا میگین "خوب چی بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه" بنویسید "خوب چی بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه". دقیقا هرچیزی که به ذهنتون اومد رو بنویسید و اصلا لازم نیست به اون چیزی که می خواین بنویسید فکر کنید.
۳- اینکار رو به مدت ۱۵ دقیقه ادامه بدید: تا زمانی که ذهن شما احساس خالی شدن کرد اینکارو ادامه بدید. ممکنه شما در ۱۰ دقیقه بتونید هر چیزی رو که تو ذهنتون هست بنویسید ممکن هم هست که ۱ ساعت طول بکشه که این معمولا وقتی فکر خیلی مشغولی دارید اتفاق میفته.
این نوشته ها و فایلها رو می تونید نگه دارین و بعضی وقتها به اونها مراجعه کنید چون ممکنه توش چیزای خوبی پیدا کنید. مثلا گاهی اوقات وقتی بعد از مدتی به اون نوشته های قبلی مراجعه می کنید ممکنه یک سری مطالب جالب رو پیدا کنید که ممکنه از یادتون رفته باشه و یا بعضی کارها که باید انجام میدادید یا یک فکر و ایده جالب که به ذهنتون خطور کرده بود رو انتخاب کنید و روش کار کنید.
همانطور که گفتم این روش واقعا کارساز هست و شما با این کار می تونید کارایی ذهن خودتون رو به مقدار غیر قابل باوری افزایش بدین. در مقایسه با دیگر روشها مثل خواب و یا مدیتیشن هم مزایای زیادی داره که از اون میشه سرعت بالای دستیابی به ذهن آزاد رو بیان کرد که در مقایسه با خوابیدن خوب همونطور که گفتم شما باید حداقل ۳ ساعت بخوابید تا به خواب عمیق فرو برید و ذهنتون آروم بشه و یا مدیتیشن هم شما باید در شرایط خاصی باشید تا بتونید مراقبه خوبی داشته باشید و نتیجه بگیرید.
پس این روش رو همین الان امتحان کنید مطمئن هستم که دیگه کنارش نمیزارید و در همه شرایط از اون استفاده می کنید. حالا سرعت تخلیه ذهن شما بستگی داره به سرعت نوشتن و یا تایپ شما.
من از این روش برای زمانی که ذهن خیلی درگیری دارم و یا اینکه می خوام یک کاری رو شروع کنم که نیاز به تمرکز داره، استفاده می کنم. حالا شما هم از این روش استفاده کنید و تجربیات خودتون رو در بخش نظرات بزارید تا روش رو کاملتر و کاراتر کنیم تا همه بتونیم ذهن آرام و کارایی بالاتری داشته باشیم.
افکار منفی انسان باعث هدر رفتن نیرو و انرژی روانی می شوند و در واقع مثل موانعی هستند که مسیر فرد را برای رسیدن به اهدافش سد می کنند و حتی مانع این می شوند که فرد بتواند برای خود اهدافی را معین کند.
افکار منفی احساس نشاط و شادابی را از زندگی می گیرند، موجب کاهش اعتماد به نفس و اعتقاد به توانایی ها می شود.
با استفاده از موارد زیر می توانیم هم از حداکثر توانایی ذهنی خود استفاده کنیم و هم اینکه از شر خیلی از افکار و زباله های ذهنی راحت شویم.
مطمئناً شما از این مطلب استفاده زیادی خواهید کرد. مثلاً برای موارد زیر:
1. پاکسازی ذهن (مخصوصا وقتی که ذهن شما خیلی شلوغ هست)
2. آرامش دادن به خود در زمانهای پر استرس، انجام کارهای سخت و وحشتناک
3. آزاد سازی انرژی ذهن (مخصوصا زمانی که احساس خستگی شدید ذهنی میکنید)
تصور کنید ذهن شما مانند یک کامپیوتر هست که برای انجام یک سری از کارها باید از حافظه و رم استفاده کند. خوب همه می دانیم که هرچی بیشتر رم آزاد باشه سرعت انجام کارها در کامپیوتر بالاتر میرود. مثلا ۳D Studio Max و یا یک بازی بسیار پیشرفته برای اینکه به خوبی کار کنند و یا اصلا کار کنند نیاز دارند که حافظه بالایی آزاد باشد. حالا برای اینکه بخواهیم از آنها به بهترین حالت ممکن استفاده کنیم باید یک سری برنامه هایی بی استفاده را از حافظه پاک کنیم یا از آنها خارج شویم. همانطور که می دانید مثلا در ویندوز در هر زمان برنامه هایی زیادی بصورت پشت صحنه در حال کارهستند که ممکن است به آنها نیاز نداشته باشیم و با بستن آنها می توانیم میزان رم بیشتری را آزاد کنیم.
خوب حالا ذهن شما نیز دقیقا مانند یک کامپیوتر برای انجام کارهای خود مانند فکر کردن، آنالیز کردن، محاسبه کردن و یا حتی انجام امور نا خودآگاه نیاز به میزان رم آزاد دارد که بتواند بخوبی از عهده آنها بربیاید. پس شما اگر ذهن خالی تری داشته باشید بهتر می توانید روی کارهایتان تمرکز کنید و آنها را انجام دهید.
بصورت عادی معمولا ما همیشه نیمی از میزان رم ذهنمان پر از موارد درهم و برهم و بی استفاده است که واقعا نیازی به نگه داشتن آنها در ذهن نداریم.
بیشتر این به همریختگی های ذهنی ناشی از محرکهای بیرونی هستند که در طول روز وجود دارند. از صبح که ما بیدار میشویم تا شب که دوباره می خوابیم بسیاری از این محرکهای بیرونی روی ذهن ما تاثیر میگذارند. هر چی شما با افراد و موضوعات بیشتری درگیر باشید این محرکهای نیز بیشتر می شوند. حتی اگر شما درون یک غار زندگی کنید و با محیط بیرون ارتباطی نداشته باشید بازهم در معرض برخی از محرکهای بیرونی هستید.
این محرکهای بیرونی همان برنامه های بی استفاده در ویندوز را درون ذهن ما اجرا میکنند که فقط باعث هدر رفتن میزان رم کامپیوتر شما می شود.
خوشبختانه ما یک ابزار بیولوژیکی داریم برای خالی کردن ذهن بصورت طبیعی و اون هم خواب هست. البته باید توجه داشت که منظور خواب عمیق هست. معمولا حداکثر ۲۵% زمانی که در خواب هستیم در خواب عمیق قرار داریم و تنها در اون زمان هست که مقدار زیادی از فضای ذهنمون از افکار و محتویات درهم و برهم خالی میشود.
همچنین یکی از روشهای تخلیه ذهن از موارد بی استفاده، مدیتیشن است. امروزه خیلی از افراد در دنیا از روشهای مختلف مدیتیشن استفاده میکنند تا بتوانند به آرامش ذهنی برسند. اما یک سری محدودیتهایی هم در انجام این روش هست. اینکه شما معمولا نمی توانید در هر جایی به مدیتیشن بپردازید، دوم اینکه برای رسیدن به حد نهایت آرامش نیاز به تمرین زیادی هست که هر کسی هم ممکن است به اون حد نرسه، از همه مهمتر اینه که مدیتیشن چون باعث پایین اومدن فعالیت ذهنی میشه معمولا در بسیاری از افراد باعث خواب آلودگی میشود. پس باید یک راه حل دیگری پیدا کرد…
1-خالی کردن ذهن با استفاده روش بیرون ریزی ذهن
در این روش شما باید هر چیزی که در ذهنتون هست بیرون بریزید. حالا چطوری؟! با استفاده از نوشتن!
۱- یک ابزار برای نوشتن انتخاب کنید: می تونید از قلم و کاغذ استفاده کنید و یا از یک نرم افزار واژه پرداز مثل word یا notepad
۲- هرچیزی که به ذهنتان میرسد را بنویسید: منظور از هر چیزی دقیقا یعنی هر چیزی! یعنی اینکه مثلا وقتی به صفحه خالی نگاه میکنید و با خودتان میگویید که "وای چه صفحه سفیدی" همان را بنویسید "وای چه صفحه سفیدی" یا اینکه مثلا میگویید "خوب چی بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه" بنویسید "خوب چی بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسد". دقیقا هرچیزی که به ذهنتان آمد را بنویسید و اصلا لازم نیست به آن چیزی که می خواهید بنویسید فکر کنید.
۳- اینکار رو به مدت ۱۵ دقیقه ادامه دهید: تا زمانی که ذهن شما احساس خالی شدن کرد اینکار را ادامه دهید. ممکن است شما در ۱۰ دقیقه بتوانید هر چیزی را که در ذهنتان هست بنویسید ممکن هم هست که ۱ ساعت طول بکشد که این معمولا وقتی فکر خیلی مشغولی دارید اتفاق می افتد.
2- خالی کردن ذهن با استفاده روش پر کردن ذهن
یکی از بهترین راه حل ها، زمانی که پاک سازی ذهن تان غیر ممکن به نظر می رسد، این است که آن را تا حدِ ممکن پر کنید. روی هر موضوع یا مفهومی مانند یک تخم مرغ یا آرامش و صلح تمرکز کنید (تمرکز روی یک جسم آسان تر است).
اگر جسم مورد نظر تخم مرغ باشد، به هر چیز مرتبط با تخم مرغ فکر کنید؛ مثلاً اینکه بیضوی است، به رنگ قهوه ای یا سفید است، دیواره ای شکننده دارد، از یک مادر به وجود آمده و…؛ سپس ارتباط آن ها را برون یابی کنید.
به عنوان مثال انسان ها صورت بیضوی دارند، طیفِ متنوعی از رنگِ پوست و پوستی شکننده دارند. هر کاری که می کنید در نهایت به موضوع اصلی تمرکز (که در این مثال تخم مرغ بود) برگردید. می توانید تخم مرغ را به هر چیز مشابهی در جهان تعمیم دهید. همان گونه که انیشتین می گوید هر چیز در جهان با چیز های دیگر ارتباط دارد. پس نهایتاً کاری که می کنید ارتباط دادن تخم مرغ به چیز های مشابه دیگر در جهان می باشد. قبل از اینکه ذهن تان به یکی از هزاران مطلب مرتبط با آن برود، ذهن شما تسلیم می شود یا از شدت خستگی به میزان متوسط از کار می افتد. ذهن خالی می شود، سپس می توانید آن را با ماهیت تخم مرغ پر کنید، آن ماهیتی که بین شما و سایر افراد جهان مشترک می باشد.
حتی شما نیاز ندارید تا ذهن تان را به طرز وحشتناکی پر کنید. گاهی اتفاق می افتد که خیلی سریع به ماهیت آن پی می برید. برای مثال ممکن است پی ببرید تخم مرغ از اتم و ریز ماده هایی تشکیل شده است که تفاوتی با عناصر سازنده بدن شما ندارند. کل جهان نیز به همین شکل است.
روش های زیادی برای پر کردن ذهن وجود دارد. یکی از این راه ها پاسخ به سوالاتی مثل این است که صدایی که از کف زدن ما به وجود می آید چیست یا چهره ما قبل از تولد به چه شکل بوده است. این تفکرات برای یک ذهن، جسم و احساس معمولی غیر قابل درک می باشد و از سال ها پیش به عنوان وسیله ای برای متعالی شدن و سلطه ذهن استفاده می شده اند. داستان های مختلفی از صوفی ها شنیده اید که تک تک مراحل عرفان را طی کرده اند، به گونه ای که خارج از درک ذهنی شما است.
راه دیگر تجسم ذهنی می باشد. در این روش باید ذهنِ خود را با هر آنچه دوست دارید پر کنید. برای مثال خود را به گونه ای تصور کنید که همواره دوست داشتید باشید. یک انسان با سلامت روانی، آرامش، خرد و مسلط به خود. سلطه ذهنی خود را کامل کنید.
توجه خود را روی مسائل مهم متمرکز کنید و مسائل جزیی و افکار استرس زا را به دور بیندازید. از نگرانی های زیاد و بی حد بشدت دوری کنید. سعی کنید فرد مثبتی باشید و از دیدن نیمه خالی لیوان پرهیز کنید.
تصور کنید ذهن شما مانند یک کامپیوتر هست که برای انجام یک سری از کارها باید از حافظه و رم استفاده کند. خوب همه می دونیم که هرچی بیشتر رم آزاد باشه سرعت انجام کارها در کامپیوتر بالاتر میره. همانطور که گفتم بدون بدن بودن از طریق مشاهدهء درست بدن حاصل می شود.رها شدن از افکار هم از طریق مشاهدهء درست افکار امکان پذیر است.به طور کلی مهمترین اصل در سیر و سلوک معنوی مشاهده کردن درست است.در این سه مرحله ما باید با آگاهی به بدن،ذهن و احساسات توجه کنیم.
به ارتعاشات ذهنی توجه کنیم که چگونه از ضمیر ما جریان پیدا می کنند.درست مانند کسی که در کنار رودخانه نشسته است و به جریان آب نگاه می کند.همین گونه کنار ذهنتان بنشینید و مشاهده کنید و یا همانند شخصی که در جنگل نشسته است و از بالای درختان به پرندگان در حال پرواز نگاه می کند،شما هم به افکارتان نگاه کنید،و یا چون کسی که به باران می نگرد و به ابرها توجه می کند شما هم ابرهای ذهن تان که در آسمان سرتان در حال حرکتند نگاه کنید.
در سکوت باستید و پرواز پرندگان فکر و جریان رودخانه ذهن را نگاه کنید.در این حالت هیچ کاری نکنید،دخالتی در این جریانات نکنید و اصلاً توقفی بهشان ندهید.آنها را سرکوب نکنید.اگر فکری می آید متوقفش نکنید و اگر فکری نیست سعی نکنید فکر جدیدی خلق کنید.تنها یک مشاهده گر باقی بمانید.
در این مشاهدهء ساده خواهید دید که شما و افکارتان از هم مجزا هستید.این نکته را تجربه خواهید کرد که آن شخصی که مشاهده گر افکار است از خود آن افکار مجزاست و کاملاً با آنها متفاوت است.همین که به این مسئله واقف شویم آرامش عجیبی بر زندگی شما سایه خواهد افکند.چون متوجه خواهید شد که دیگر هیچ ناراحتی و نگرانی ندارید.میتوانید در میان انواع ناراحتی ها و اتهاب ها باشید ولی این ناراحتی ها مال شما نخواهند بود و یا هر نوع مشکلی که وجود داشته باشد دیگر با شما کاری ندارد.می توانید پر از افکار باشید ولی کاملاً از آنها متمایزید.
اگر شما آگاه شوید که افکارتان نیستید،این افکار ضعیف و ضعیف تر می شوند و به مرور موجودیّت خود را از دست می دهند.افکار به این دلیل قدرتمند هستند که ما می اندیشیم که آنها به ما تعلق دارند.مثلاً در جر و بحث با دیگران می گویید"فکر من این است"،در صورتیکه هیچ فکری متعلق به شما نیست.تمام این افکار با شما متفاوتند و شما از آنها مجزا هستید پس فقط مشاهده گر آنها باشید.
برای اینکه این مطلب بیشتر برایتان جا بیفتد یک داستان از بودا نقل می کنم.شاهزاده ای بود که شاگرد بودا شده بود.در همان روز اول بودا به او گفت:به شهر برو و در فلان خانه را بزن و برای غذا از آن خانه گدایی کن.شاهزاده هم همین کار را کرد و برگشت.ولی پس از بازگشتن به بودا گفت:مرا ببخشید ولی من دیگر به آن خانه نمی روم.بودا از او پرسید چه اتفاقی افتاده است؟آن مرد جواب داد:من قبل از اینکه به آن خانه برسم همه اش فکر می کردم که چه غذایی دوست دارم. وقتی که به در آن خانه رسیدم، خانم صاحبخانه درست همان غذایی را که دوست داشتم آماده کرده بود.من خیلی متعجب شدم ولی این مسئله را به حساب تصادف گذاشتم.بعد که غذا را خوردم به ذهنم رسطد که من بعد از غذا معمولاً استراحت می کنم و درست در همان لحظه خانم صاحبخانه گفت:ای برادر اگر دوست داری که بعد از غذا استراحت کنی من خوشحال می شوم تا در خانهء من باشید چون خانهء من با وجود شما پاکسازی خواهد شد.با خودم فکر کردم که این هم تصادفی است.وقتی دراز کشیدم درست در زمانی که فکر کردم این تخت خواب و این خانه هیچ کدام مال من نیست و من دارم در یک جای غریبه استراحت می کنم،خانم صاحبخانه از پشت سرم گفت:این تخت خواب نه مال من است نه مال شما و این خانه نیز نه مال من است نه مال شما.
اینجا بود که من واقعاً ترسیدم.خیلی سخت بود تا این مطلب را باور کنم که همه چیز اتفاقی باشد.آن موقع بود که از آن خانم پرسیدم:آیا افکار من به شما می رسد؟آیا شما از امواج فکر من آگاه می شوید؟
آن خانم توضیح داد که به دلیل مدیتیشن های مداوم افکارش متوقف شده و خیلی راحت می تواند افکار دیگران را ببیند.در ایل لحظه من واقعاً حیرت کردم و دوان دوان از آنجا دور شدم.
لطفاً مرا ببخشید ولی من دیگر نمی توانم فردا به آنجا بروم.بودا پرسید:چرا نمی توانی؟
آن مرد جواب داد:خواهش می کنم از من سوال نکنید و مرا هم دیگر به آنجا نفرستید.
پاکسازی افکار
ولی بودا دوباره از او سوال کرد و بالاخره با اصرار بودا آن مرد گفت:دیدن آن زن زیبا افکار شهوانی در ذهن من ایجاد کرد و او هم به راحتی می توانست افکار مرا بخواند.حالا من چگونه می توانم دوباره او را ببینم؟بودا گفت که تو باید دوباره به آنجا بروی این قسمتی از مدیتیشن تو است،فقط به این طریق تو می توانی از افکارت آگاه باشی.به اجبار بودا آن مرد مجدداً به آن خانه رفت ولی دیگر آن مرد قبلی نبود.در واقع روز اول که به آنجا رفته بود تمام راه را در خواب بود.زیرا از افکاری که در سرش می گذشت آگاه نبود.روز دوم با آگاهی این راه را می پیمود،یعنی می توانست به افکارش نگاه کند.زیرا از افکارش می ترسید.وقتی که قدم به خانهء آن زن گذاشت تمام توجهش را به درونش معطوف کرد.زیرا بودا به او گفته بود فقط به درون خودت نگاه کن و کار خاصی انجام نده و به هر فکری که از سرت می گذرد نگاه کن.
وقتی که شروع به مشاهدهء خودتان کنید دو جرِیان انرژی در شما شروع به حرکت می کنند.یکی همان کاری که قصد انجام دادنش را دارید و دیگری فقط انرژی مشاهده گر است.وقتی شاگرد بودا در روز دوم در منزل آن زن مشغول خوردن غذایش بود این دو جریان وجود داشت.یکی مربوط به شخصی بود که مشغول خوردن غذا بود و دیگری مربوط به شخصی بود که در درونش در حال مشاهده کردن بود.در هند و کلاً در تمام جهان می گویند:آن شخص مشاهده گر شما هستید و شخص انجام دهنده شما نیستید.شاگرد بودا هم وقتی مشاهده کرد بسیار متعجب شد.شادان و خندان به نزد بودا برگشت و گفت:بسیار عالی است من یک چیز بزرگ کشف کردم،من دو تجربهء مجزا داشتم.یک تجربه مربوط به زمانی بود که من کاملاً به افکار خود آگاه بودم و افکار من متوقف شدند،وقتی با آگاهی به درون خود نگاه می کنم افکار متوقف می شوند.تجربهء دوم زمانی است که افکار متوقف می شوند،در آن موقع است که در می یابیم که انجام دهنده و مشاهده کننده متفاوت از هم می باشند.بودا گفت:این کلید اصلی عرفان است و شخصی که این کلید را پیدا کند،همه چیز را پیدا کرده است.
مشاهده گر افکارتان با شید ولی فکر کننده نباشید.به همین دلیل است که ما عرفا را شاهد می نامیم نه متفکر.بودا یک متفکر نیست، ماهاویرا،زرتشت همهء آنها شاهد هستند.یک متفکر شخص بیماری است.افرادی که این نکته را نمی دانند فکر می کنند و افرادی که می دانند فکر نمی کنند بلکه تنها مشاهده می کنند. آنها همه چیز را می بینند و برایشان واضح است.راه دیدن مشاهدهء افکار درونی است. وقتی کهنشسته اید،ایستاده اید،راه می رویدو….تمام جریانات افکار را که در سرتان می گذرد مشاهده کنید و به واسطهء آنها هویت پیدا نکنید.اکثر انسانها گمان می کنند که افکارشان هستند ولی شما اجازه دهید تا افکارتان به تنهایی جریان پیدا کنند و شما هم از افکارتان مجزا باشید.
در درون شما هم باید دو نوع انرژی جریان داشته باشد،ولی وقتی یک شخص معمولی فکر می کند فقط یک جریان انرژی در درونش سیلان پیدا می کند.کسی که مدیتیشن می کند دو جریان انرژی در درونش در حرکت هستند.یکی انرژی افکار و دیگری انرژی مشاهده گر،که این دو جریان به صورت موازی با یکدیگر در حرکت هستند.
یک انسان معمولی فقط یک سری از ارتعاشات معمولی از درونش می گذرد و آن انرژی افکار است.یک انسان به کمال رسیده هم فقط یک سری از ارتعاشات انرژی از درونش می گذرد و آن انرژِی مشاهده گر است.شخص عادی انرزی مشاهده کننده اش در خواب است.ما بین این دو نفر شخصی است که مدیتیشن می کند و به طرف کمال پیش می رود.او دو سری از جریانات انرژی را در درونش دارد که یکی افکار و دیگری مشاهده گر است.در فرد کامل افکار وجود ندارند.
ولی چون شما باید مشاهده کردن را از مرحلهء فکر کردن فرا بگیرید،حتماً باید روی افکارتان مدیتیشن کنید و هم مشاهده گرشان باشید.این را من مشاهدهء درست و یا به خاطر سپردن درست می گویم. ماهاویرا آنرا "شعور بیدار"نامید. آن وجود درونی که افکارتان را مشاهده می کند شعور بیدار شماست. افراد متفکر در جهان بسیار زیادند و پیدا کردن آنها کار آسانی است ولی یافتن شخصی که هوش او بیدار شده باشد دشوار است.
پس لطفاً هوشتان را بیدار کنید ،راه آن آگاهانه نگاه کردن به افکار است.اگر شما اعمال بدنتان را مشاهده کنید، بدن ناپدید می شود و اگر افکاری را که با سرعت در ذهنتان در حال حرکت هستند نگاه کنید افکار هم ناپدید می شوند و بالاخره اگر احساساتمان را هم از نزدِک مشاهده کنِم،آنها هم ناپدید می شوند.برای پاکسازی احساسات باید عشق را به جای نفرت و دوستی را به جای دشمنی جایگزین کنیم.در درون هر فردی هم آنکس که عشق می ورزد و هم او که متنفر است بعد دیگری نیز وجود دارد.آن بعد،بعد آگاهی است که نه عشق می ورزد و نه تنفر دارد،تنها یک مشاهده گر است.این بعد گاهی مشاهده گر نفرت است و گاهی هم مشاهده گر عشق که هر دو ممکن است در زمانهای مختلف در درون ما اتفاق بیفتند.
وقتی که از کسی نفرت دارید بالاخره زمانی می رسد که از این نفرت آگاه بشوید،همچنین زمانی که عاشق کسی هستید در درونتان متوجه می شوید که عاشق او هستید.آن چیزی که در درون ما آگاه میشود و ورای عشق و نفرت نشسته است،ضمیر ماست که در پشت بدن،افکار و احساسات ما قرار دارد.برای همین است که در نوشته های روحانی قدیمی اسمش را ((نه این نه آن ))"گذاشته اند.جایی که هیچ چیز نباشد مشاهده گر در آنجاست.آن بیننده،آن ضمیر آگاه و یا روح.
به خاطر بسپارید که مشاهده گر احساساتتان هم باشید و به زودی به آن چِیزی که مشاهدهء پاک است می رسید.آن بینندهء پاک هوش بالای شماست که من به آن خرد می گویم.به آن ضمیر هم می گویند که منتهی علیه هدف یوگا و تمام مذاهب روی زمین است.
پایه های روحانیت،مشاهدهء درست رفتارهای بدن،مشاهدهء درست مراحل افکار و جریانهای درونی احساسات است. شخص مشاهده گر از این سه لایه می گذرد و به ساحل دیگر می رسد. رسیدن به ساحل دیگر تقریباً یعنی رسیدن به هدف.کسی که درگیر هر کدام از این لایه ها باشد هنوز به این طرف ساحل چسبیده است.
چگونه ذهن را پاکسازی و مجددا ًراه اندازی نماییم
" شما نمی توانید توقع یک زندگی مثبت را داشته باشید در حالی که افراد منفی دور و بر شما می باشند . " جول استین
افراد مثبت هنگام برخورد با انرژی منفی چه عکس العملی نشان می دهند ؟ هنگامی که شخصی ترسها ، اضطرابها و کلمات ناراحت کننده خود را برای آنهایی که سزاوار آن نیستند بیان می کند چه تاکتیک هایی می تواند برای حذف افکار منفی و پاکسازی لوح ذهن استفاده شود ؟
گاهی اوقات مردم تمایل دارند با کلمات ناراحت کننده و آزاردهنده روحی درمورد وضعیت خود و حتی سایرین صحبت کنند . می توان گفت افراد مثبت موقعیت های مثبت را جذب می کنند هرچند گاهی اوقات افراد مثبت اشخاص پردردی را جذب می کنند که می خواهند با به جای گذاشتن یک سلسله منفی گرایی انرژی آنها را تحلیل ببرند . این امر می تواند برای افکار ارزشمند ما و بعلاوه پاکی روحی مثبت ما بسیار مضر باشد . گوش دادن به کلمات منفی بیان شده می تواند قضاوت ما را تحت تاثیرقرار دهد و حتی افکار ما را در آن جهت قرار دهد . بودن در بین افراد منفی اجتناب ناپذیر است هرچند که می توانیم آنها را بپذیریم یا حذف کنیم .
با اینکه مثبت بودن می تواند یک رقابت باشد اما هنگامی که سعی می کنیم در زندگی وجودی کامل و سازگار ایجاد کنیم مهمترین اصل به شمار می آید .
هیچ کس نمی تواند تصمیمات ما را حمایت نمی کند چون مسیر زندگی دیگران با ما متفاوت است . با اینکه مثبت بودن می تواند یک رقابت باشد اما هنگامی که سعی می کنیم در زندگی وجودی کامل و سازگار ایجاد کنیم مهمترین اصل به شمار می آید . برای پاکسازی و راه اندازی مجدد ذهن یک راه بسیار سالم در مورد رفتار با مردمی که ممکن است ندا و مسیر شما را حمایت نکنند وجود دارد . با حذف کلمات منفی از ذهنمان بخصوص کلمات منفی که دیگران ممکن است به ما بگویند و راه اندازی مجدد افکارمان ، احتمال بیشتری دارد انتخاب های مثبت انجام دهیم و سنگینی و سختی و فشاری را که ازسوی سرنوشت و قسمت در انتظارهرکدام از ماست ، حذف کنیم . وقتی کلمات و گفتگوهای منفی با خود را حذف کنیم ، قادر خواهیم بود انرژی مثبت کسب کنیم که ما را به سمت زندگی سالم ، شاد که در انتظار ماست هدایت خواهد کرد .
برای حذف کلمات یا افکار منفی و مثبت سازی مجدد ذهنتان ، به تمرین عادت های مثبت روزانه نیاز دارید . دراینجا برای شروع این کارچند تمرین موثر بیان می گردد .
سه تمرین برای پاکسازی و راه اندازی مجدد ذهنتان :
1 – یک دفتر یادداشت روزانه تهیه کنید .
یک دفتر یاداشت برای نوشتن همه افکار یا کلمات منفی که شنیده اید یا گفته اید تهیه کنید . در پایان روز به سراغ لیست بروید و تعدادی را که می توانید با کلمات و افکار مثبت حقیقی یا رویایی جانشین کنید خط بزنید . با داشتن دفتر یادداشت و پیگیری افکارمان می توانیم تشخیص دهیم چگونه و چرا منفی فکر می کنیم یا منفی دریافت می کنیم .
2 – چیزی را که مثبت نیست حذف کنید .
اگرچه ما همیشه با دیگران موافق نیستیم ، می توانیم اجازه دهیم دیگران حرفشان را بزنند بدون اینکه با آنها موافق باشیم . در هر ارتباط شفافیت و صداقت بهترین کار است ، هرچند اگر دوست ، همکار یا فامیل با ما موافق نباشد و شروع به محکوم کردن فکر ما کند ما مجبور به پذیرش نیستیم . نیازی به توضیح این عمل نیست ؛ در ذهنمان می توانیم شروع به درنظر نگرفتن کلمات کنیم ، کلمات را می شنویم اما آنها را با افکار سازگار مثبت خود جانشین می کنیم .
توضیح : هنگامی که کلمات منفی به سوی شما فرستاده می شود ، به منظور تقویت عقاید خود ، آنها را با کلمات تاکیدی مثبت در درون بیان کنید .
3 – همدردی کنید اما درونی نسازید .
با همدردی با دیگران می توانیم مشکلات آنها را بشنویم . هرچند دورنی کردن عقاید آنها شیوه ای برای پاکی روحی مثبت نمی باشد . همدردی با دیگران یک غریزه است و به آنها اجازه می دهد اضطرابهای خود را قسمت کنند و همراهی با زندگی پرمشقت آنها نشان دهنده مهربانی است . مشکل زمانی آشکار می شود که پذیرنده اطلاعات شروع به درونی کردن ترسها و نگرانی های آنها نماید . برای گوش دادن موثر بدون درونی کردن آنها ، بیان کلمات مثبتی از عشق ، ایمان و مهربانی به صلاحدید اجازه خواهد داد گوینده مشکلاتش را به عنوان مشکل خود نگاه دارد و پاکی روحی را به شما بدهد که برای باقی ماندن در حالت مثبت لازم است .
همان طور که نشسته ام تا این مطلب را بنویسم، سه موضوع درباره مکالمه، ذهنم را درگیرکرده است؛ مکالمه با مشتریان، خانواده و دوستان. بیشتر ما به روشنی می دانیم که دلمان می خواهد چه احساسی داشته باشیم؛ شاد، آزاد، استوار. اما به جای این احساسات، با سرخوردگی و پریشانی و فشار مواجه می شویم. گیج و مبهوت می شویم که چگونه مثبت زودگذر را پایدار و درونی کنیم. درجستجوی حالت های ظاهرا گیج کننده آرامش و رضایت از زندگی، زهرهای گوناگون و متداولی آشکار می شوند، اما شما می توانید تغییرشان دهید! یا بهتر، حذفشان کنید.
زندگی تان را ارزیابی کنید و ببینید چه چیزهایی مانع زندگی درست شما می شوند. دراینجا چهار عامل ناخوشایند را می آوریم، شاید وقت آن رسیده باشد که زندگی تان را پاکسازی کنید.
روابط سمی:
بگذارید با آن روبرو شویم: روابط از هر نوعی، دوستان، خانواده و همکاران، می توانند سمی باشند. قضاوت ها، عقاید و انتظارات می توانند احساس اعتماد و رفاقت را نابود کنند. آیا کسی در زندگی شما هست که محدودتان کند؟ آیا زمانی که با او هستید احساس مشت و سیلی خوردن به شما دست می دهد؟
می دانید؟ این مشت های آنهاست نه شما. هروقت احساس کردید به جای این که ایده ها و عملکردهای تان گسترش پیدا کند، در فشار و محدودیت هستید، احتمالا در یک رابطه مضر و سمی قرار دارید. احساس درونی و ژرف تان، بی غل و غش ترین نشانگر فعل و انفعالات شماست.
مثبت را جایگزین منفی کنید:
با تعیین حد و حدود، راه هایی برای تغییر انرژی منفی روابط مضر پیدا کنید، به این توجه کنید که چه می خواهید، یا حتی این روابط را قطع کنید. با آنهایی باشید که حمایت تان می کنند، به شما ایمان دارند، شما را می پذیرند و تشویق تان می کنند. تصور کنید اگر هیچ کس در سرراه تان قرار نگیرید، چه زندگی خواهید داشت.
عقاید سمی:
چگونه در مسیر خودتان قرار خواهید گرفت؟ وقتی دقیقا به سخنان درون تان گوش دهید، می شنوید،" نمی توانم این کار را بکنم. ممکن است شکست بخورم. خیلی سخت است. من به اندازه کافی قوی نیستم، به اندازه کافی باهوش نیستم، یا به اندازه کافی زیبا نیستم." درجهت قدرت و توان تان حرکت کنید، نه دور از آن.
به ترس، تردید، و بی ثباتی سلام کنید؛ آنها را به چالش بکشید. آنها را با اندیشه های قدرتمند جایگزین نمایید. شاکی و انتقامجو(چیزی هم تراز با اینها) باشید و مهارومحدودش کنید! شما سزاوار این نیستید که طعمه افکار منفی شوید؛ بلکه می توانید هرکاری بخواهید انجام دهید. این کار با باوراین که می توانید، ارزشش را دارید و کافی هستید، شروع می شود.
تعهدات سمی و بیش از اندازه:
متهم به گناه!
من تمام این چهارمورد سمی را در زندگیم تجربه کرده ام اما این موردی است که بیشترین مبارزه را با آن داشته ام. همه ما از این شاکی هستیم که مسئولیت ها و تعهدات زیادی داریم. بیش از حد مجبور و مدیونیم و گاهی هم بیش از حد مسئول. راستی! وقتی درحال حاضر در بشقاب تان گوشت، حبوبات، سبزیجات، میوه و کمی هم لبنیات دارید، دیگر به سیب زمینی نیازی ندارید!
بنابراین یک نفس عمیق بکشید، یک قدم به عقب برگردید، هدف بزرگ تان را بررسی کنید، حتی اگرریسک سرخوردگی و ناامیدی کس دیگری وجود دارد، شروع کنید به کنارگذاشتن چیزهای اضافی. الویت بندی کنید، وقتی فعالیت تان بیش از اندازه گسترده باشد، نه تنها در هیچ کدامشان موفق نخواهید بود، بلکه درعوض، خسته وناخوش خواهید شد.
چندتا از این چهارمورد سمی و خطرناک در زندگی شما وجود دارد؟ زمانی که با اندیشه به سردرگمی ها، محدودیت ها و مداخله گرهای گوناگون در زندگی که سرراه تان هستند توجه کنید، بااطمینان می توانید بسنجید که چه چیزی به خوبی لیاقت شما را دارد و چه چیزی نه.
به خودتان اجازه " نه " گفتن را بدهید، حد و حدودها را مشخص کنید و فضایی برای تغییر ایجاد نمایید. از این کار شاد خواهید شد.
می خواهم بخوابم، اما نمی توانم داشتن تخیلی فعّال و خلاق، نعمتی بزرگ و فوق العاده است. با این حال، گاهی اوقات هنگامی که می خواهیم بخوابیم، این قوه خلاق اصلا خوشایند نمی باشد؛ در واقع، می تواند آزار دهنده نیز باشد. اماجای هیچ نگرانی نیست، زیرا روش های برای حل این مشکل وجود دارد.
درواقع بیداری شما میتواند دلایل متعددی داشته باشد مثلا در برخی موارد، شما ممکن است بیدار بمانید، چون در رابطه با مشکلی شخصی فکر می کنید و بابت آن نگرانید؛ مانند مشکلات ایجاد شده در محل کار، یا جر و بحث با دوستی صمیمی.
این مقاله به شما کمک می کند تا با وجود مشغله های ذهنی فراوان، باز هم خوابی آرام داشته باشید.
مراحل آرام کردن ذهن:
1. سنتی ترین روش برای کنار آمدن با ذهنی پر مشغله در نیمه شب، شمردن است. برای انجام این روش، گوسفندها انتخابی مناسب بشمار می آیند، اما شما می توانید هر چیزی را که دوست دارید انتخاب کنید. منطقی که پشت این رویکرد قرار دارد، می گوید که خسته کردن ذهن، سبب به خواب رفتن می شود. بنابراین، برای رسیدن به این هدف، چیزهای خسته کننده (مانند گوسفند) بهتر و مناسب تر می باشد.
2. روش دوم، تمرکز بر یک موضوع خاص می باشد، یک موضوع خسته کننده؛ و هدف از آن متوقف ساختن ذهن شما از سریع حرکت کردن می باشد. این روش، نیاز به تمرین بیشتری دارد، زیرا تخیل شما ممکن است این کار را دوست نداشته باشد.
بهتر است در مورد چیزی فکر کنید که تا حد امکان از سر شما دور باشد، مانند انگشت کوچک پای چپ خود. سعی کنید انگشت پای خود را احساس کنید و تنها درباره ی این انگشت فکر کنید. اگر فکرتان منحرف شد، باز هم به انگشت پا بر گردید.
3. می توانید موضوع دیگری را نیز تصور کنید، و آن دوچرخه سواری کردن است. مسیری خاص در محله ی خود را که به طور معمول در آن راه رفته، رانندگی کرده، یا دوچرخه سواری می کنید، تصور کنید (برای مثال، از خانه ی خود به محل کارتان یا مرکز شهر). تصور کنید که در امتداد این جاده در حال دوچرخه سواری هستید، و این کار رو واقعا و با تمام جزئیاتش تصور کنید.
در حالیکه دوچرخه سواری می کنید، نگاهی به اطراف خود کنید، به خانه ها، مغازه ها، درخت ها، و تمام چیزهایی که در مسیرتان با آنها رو به رو می شوید. انجام این کار بسیار خسته کننده می باشد و به احتمال زیاد شما بیش از صد متر را نتوانید تصور کنید (زیرا شما به خواب خواهید رفت).
با کمی تمرین، می توانید بیش از صد متر را نیز در خیال خود تصور کنید.
4. روش خوب دیگری نیز وجود دارد: تصور کنید که یک میلیارد تومان برنده شده اید؛ آن را در خیال خود مصرف کنید. محاسبه کنید که قیمت یک قایق، یک اتومبیل شیک، یک خانه ی رویایی، کارهای خیریه و غیره، چقدر خواهد بود. تصور جالبی است، این طور فکر نمی کنید؟!!
5. همچنین، می توانید تلاش کنید تا ذهن خود را قبل از خوابیدن آرام نمایید. انجام جدول کلمات متقاطع، جدول ساداکو، یا کمی خواندن (کتاب یا روزنامه)، ممکن است ذهن شما را آرام کرده و به راحتی به خواب روید.
توجه: برای برخی افراد، این کار نتیجه ی بالعکس دارد. ممکن ایت سبب شود تا آنها بیشتر بیدار بمانند، بخصوص اگر در حال خواندن کتابی هیجان انگیز باشند. یکی از بهترین انتخاب ها برای خواندن قبل از خواب، خواندن کتاب هایی هیجان انگیز است که قبلاً آنها را خوانده اید و از پایان ماجراها اطلاع دارید. بهتر است بدانید که خواندن کتاب های کدام ژانر شما را بیدار نگاه می دارد و کدام ژانر به خواب می برد.
6. به جای آنکه بر ذهن خود تمرکز کنید، ممکن است دوست داشته باشید که بر بدن خود تمرکز نمایید. پیش از خوابیدن کمی نرمش کنید (برای مثال، کمی راه بروید) یا کمی یوگا کار کنید تا بدنتان برای خوابیدن آماده شود. البتّه، انجام این کارها، بر روی برخی افراد اثر معکوس دارد.
7. قبل از خوابیدن کمی مراقبه (مدیتیشن)، انجام دهید. مراقبه ذهن شما را آرام می کند و برخی از انواع آن به شما یاد می دهد تا ذهن خود را به طور کامل از افکار مزاحم پاک کنید.
8. تلاش کنید، داستانی با جزئیات کامل در ذهن خود بسازید؛ داستانی که شما را جلب خود می کند. مطمئن باشید قبل از به پایان رسیدن داستان، به خواب خواهید رفت. 9. بر هر دم و بازدم خود تمرکز کنید. آرام تر نفس بکشید و از نفس کشیدن خود لذّت ببرید. بر این موضوع تمرکز کنید که نفس کشیدن، چه کار لذت بخشی است و چقدر خوب است که می توانید نفس بکشید.
هنگامی که آرام تر نفس می کشید، ضربان قلب شما نیز آرام تر می شود، و در نتیجه ذهن و بدن شما نیز آرام خواهد شد.
10. ذهن خود را از تمامی افکار پاک کنید، و بر موضوعاتی تمرکز کنید که به خالی ماندن ذهن شما از افکار کمک می کنند. اگر فکری خواست وارد ذهن شما شود، مانع ورودش شوید و فقط استراحت کنید.
11. ذهن خود را از افکاری که شما را بیدار نگاه می دارند، پاک کنید. یک کیسه ی زباله را تصور کنید. افکاری که بر ذهن شما غالب هستند و اجازه نمی دهند تا به خواب روید را از ذهن خود پاک کرده و در این کیسه قرار دهید.
حال که این فکر از ذهن شما خارج شده است، فکر دیگری شما را به خود مشغول می کند. این فکر را نیز در کیسه ی زباله قرار دهید. این کار را ادامه دهید تا زمانی که فکری در ذهن تان باقی نماند. حال سر کیسه را گره زده و آن را تا جایی که می توانید از ذهن خود دور نگاه دارید. حال زمان خوابیدن است.
12. میان وعده ای کوچک خورده و لیوانی شیر گرم بنوشید. گرسنه نبودن به شما کمک می کند تا درباره ی گرسنگی فکر نکنید. این به معنای پُرخوری نیست. می توانید یک عدد موز یا کمی نان گرم بخورید، اما مواد غدایی نمکی مصرف نکنید. زیرا نمک شما را تشنه کرده و مانع از به خواب رفتن شما می شود.
13. یک بطری آب در کنار رختخواب خود بگذارید، و هر زمان که احساس تشنگی کردید، جرعه ای از آن بنوشید.
14. بر روی فعالیت های مورد علاقه ی خود تمرکز کنید (برای مثال، بیسبال، فوتبال یا غیره). خود را در درون بازی قرار دهید.
15. برخی افراد توانایی عجیب اما شگفت انگیزی در استفاده از "رویاهای پشتیبان" دارند. اما رویاهای پشتیبان چیست؟ رویایی است که بارها و بارها آزمایش شده است و ثابت شده که چون یک لالایی آرام، افراد را به خواب می برد. برای مثال، یکی از عیب های خود را تصور کنید و تلاش نمایید تا به نحوی آن را تغییر داده و به سمت درستی هدایت کنید. نترسید؛ این تجربه شگفت انگیز خواهد بود.
16. تصور کنید که می توانید هر چیزی را در رابطه با خود تغییر دهید (چشم ها، مو، قدرت افسانه ای و غیره). تصور کنید اگر بتوانید کاری را انجام دهید، آن کار را انجام می دهید.
17. به آرامی خود را بی حس کنید. از انگشت کوچک پای راست خود شروع کنید تا به موهای سر برسید. این کار به احتمال زیاد شما را به خواب خواهد برد. اگر خوابتان نبرد، بار دیگر این کار را شروع کنید، اما این بار آهسته تر. اگر دچار خارش شدید، سعی کنید از آن چشم پوشی نمایید یا اینکه این کار را بار دیگر انجام دهید.
18. به موسیقی ملایمی گوش دهید تا به آرامی به خواب روید. موسیقی سبب می شود تا شما از فکر کردن دست بکشید و این یعنی آرام شدن ذهن و در نهایت به خواب رفتن. موسیقی را به اندازه کافی بلند کنید که حضورش را احساس نمایید، اما نه آنقدر بلند که تمرکز شما را بر هم زند.
نکات راهنمایی کننده
• هنگامی که تصمیم به خوابیدن گرفتید، و هنگامی که در رختخواب دراز کشیدید، صدای "تیک تیک" یک ساعت را در ذهن خود تصور کنید؛ تیک اول برای دم و تیک دوم برای بازدم. به خاطر بسپارید که این کار نباید استرسی به شما وارد آورد و نباید آن را به مثابه ی یک رقابت بدانید. اگر ذهن شما به سادگی منحرف می شود، باز از اول شروع کنید. این کار نیز به تمرین دارد.
• داروهایی (اعم از سنتی و جایگزین) نیز وجود دارد که مردم با مصرف آنها می توانند به خوب خوابیدن خود امیدوار شوند. ملاتونین دارویی است که بسیار توصیه می شود، چون کاملا طبیعی و غیر اعتیادآور است. در حالیکه داروهای سنتی در بدن، از طریق مواد شیمیایی کار خود را انجام می دهند، داروهای جایگزین مشخصی وجود دارند که سعی دارند تا به طور مستقیم با ذهن به تعامل بپردازند.
• مصرف کافئین خود را کاهش دهید.
• شکلات، مواد خوراکی شیرین، و همچنین نوشیدنی های شیرین را تا حد امکان مصرف نکنید. مواد شیرین، شما را بیدار نگاه می دارند. در عوض، نان و شیر مصرف کنید. مصرف مواد شیرین، بخصوص در مورد کودکان، می تواند موجب کابوس های شبانه شود. مصرف بیش از اندازه ی مواد شیرینی می تواند احساس بیماری را در شما ایجاد نماید.
• اگر در پاکسازی افکار ذهن خود دچار مشکل هستید، فقط تصور کنید که آنها را درون توالت انداخته اید، پاره پاره کرده اید، و یا در خاک مدفون ساخته اید. برخی افراد با انجام این کار، خواب آرامی را تجربه می کنند.
• روش دیگری نیز وجود دارد: تمامی افکار مزاحم خود را در یک جعبه قرار دهید، سپس این جعبه را از پنجره به بیرون پرتاب کنید؛ اگر برخی از این افکار باز به ذهن شما باز گشتند، فقط جعبه را به یاد آورید.
هشدارها
• بی خوابی می تواند مشکلی جدی به شمار آید، و اگر بر این باورید که عدم توانایی در خوابیدن، تاثیری منفی بر سلامتی شما خواهد داشت، حتماً به پزشک مراجعه نمایید.
• اگر با مشکلات خواب به طور مداوم سر و کار دارید و از آن رنج می برید، باید با پزشک خود مشورت نمایید، زیرا ممکن است بیماری جدّی داشته باشید.
• به ذهن خود اجازه ی سرگردانی ندهید. نکته ی اصلی در تلاش برای خوابیدن با داشتن تصوری عجیب و غریب این می باشد: بر یک موضوع خاص تمرکز کنید. اگر به ذهن خود اجازه سرگردانی دهید، ممکن است در پایان متوجه شوید در حال فکر کردن به موضوعی هستید که از آن فرار می کردید.
• درد مزمن می تواند چرخه ی خواب را بر هم زده و شما را دچار بی خوابی نماید. اگر از دردی مزمن رنج می برید، فراموش نکنید که قبل از خواب داروی خود را مصرف نمایید. اگر نیمه شب باید داروی خود را مصرف کنید، بدون آنکه از جای خود بلند شوید یا بخواهید لامپی را روشن کنید، دارو را بخورید. چیزهایی که به آنها نیاز دارید.
• یک رختخواب راحت
• یک نوشیدنی آرامش بخش (به عنوان مثال، یک لیوان شیر)
• یک بالش با اندازه ی مناسب
آیا معمولاً احساس راحتی و آرامش می کنید؟ آیا هر روز سرشار از لذت هستید، طوریکه انگار هیچ مشکل یا درد احساسی ندارید؟ اگر اینطور است، پس جزء اکثریت مردم هستید که برای رسیدن به زندگی بهتر، آرام تر و لذت بخش تر تلاش می کنند. بااینحال به نظر چالشی غیرممکن می آید و در آخر بخاطر شکست در این راستا خودمان را از نظر ذهنی تنبیه می کنیم و به این نتیجه می رسیم که، "اصلاً من برای با آرامش زندگی کردن آفریده نشده ام."اگر مشغول خواندن این مقاله هستید شما نیز در زمره تعداد بیشمار افرادی هستید که برای رسیدن به زندگی بهتر تلاش می کنند و آرزو یک زندگی آرام و لذت بخش را دارند. البته تا زمانی که ما در ذهنمان خود را به خاطر شکست سرزنش میکنیم و به خود میگوییم " من برای زندگی در آرامش ساخته نشده ام، " رسیدن به این آرزو شبیه یک نبرد سخت است. بگذارید بگویم که این مربوط به ما نیست، این فقط به خاطر نیازهای سریع زندگی امروزی است که باعثشده ما به راحتی گیج و سردرگم شویم، و در نتیجه موقتاً ارتباطمان را با ذات و طبیعت مان از دست بدهیم. البته اگر بگردیم راهی برای رهایی از این نوع زندگی هست. هدف این مقاله معرفی تکنیکی ساده برای ایجاد آرامش، لذت و روشنایی بیشتر در زندگی شماست.
آن روز که این اطلاعات را از دو سایت مختلف گرفتم، امتحانشان کردم و ظرف بیست و چهار ساعت، سی تا چهل درصد افسردگی ام رفع شد . طی دو سه روز آتی که این تمرین را انجام می دادم، متوجه شدم عادت بدی را که در تمام عمرم حتی از آن آگاه نبودم، ترک کرده ام . داشتم خودم را از بین می بردم . من هیچ گاه با مشکلاتم برخورد معقولی نداشتم . ناخودآگاه نیرو و قدرتم را هدر می دادم تا روزگارم را سپری کنم . به مجرد این که در این تمرین پیشرفت کردم، در برابر احساساتم مقاوم تر شدم و در نتیجه بیش تر احساس رضایت کردم . تقریبا یک شبه، در درونم شادی و نیروی مضاعفی به وجود آمد و از آن موقع تاکنون، این تمرین ساده و موثر را ادامه داده ام . جالب تر این که می توانید این روش را در محیط کار هم به کار ببرید تا بر مشکلات روحی غلبه کنید . این روش در هر کاری موثر است . آیا تا به حال دچار افسردگی، اضطراب یا ترس شده اید؟ من دچار این حالت ها شده ام و بی چون و چرا آن ها را پذیرفتم . وقتی تمرین فکر نکردن را شروع کردم، از خودم پرسیدم من نگران چه بودم؟ سرمایه ام، مواجه شدن با کار ناخوشایند؟ حرف هایی که درباره ام گفتند و عصبانی ام کرد؟ شکست هایم؟ وقت دندانپزشکی یا مشکلات لاینحل؟
ضمیر ناخودآگاهم مرتبا خاطرات تلخ گذشته را مرور می کرد و به ضمیر خودآگاهم می فرستاد . در سایت تقاضای کار، این موارد را دیدم: پرستارهایی که ساعت های طولانی بدون این که کسی از آن ها تشکر کند کار می کنند، هم گرفتار افکار منفی می شوند . به خودشان می گویند: چقدر کار انجام نشده دارم و فرصت کمی هم مانده یا کارهای زیادی که مانده اند و تمایلی به ا نجامشان ندارم و یا مسائل لاینحلی که آن ها را نگران می کند و لذت و نیرو را از آن ها می گیرد .
برای پیشرفت در کار یا احساس آرامش، بهترین راه این است که:
1 . اگر احساس افسردگی، عصبانیت، ترس یا تصوری از هر چیز منفی می کنید، بپرسید چه چیز باعث نگرانی است .
2 . وقتی که متوجه شدید که مساله چه بوده، خیلی راحت به خودتان بگویید: این افکار نه تنها به من کمکی نمی کند، بلکه مضر هم هست ; نباید به آن ها اجازه ورود بدهم و با تمام قدرت با آن ها مقابله کنید . همان ابتدای کار ضعیف می شوند که این هم پیشرفت خوبی است و با کمی تمرین پیشرفت های بیش تری هم می کنید .
3 . مراقب افکار منفی بعدی باشید که شاید ده ثانیه یا ده دقیقه بعد به سراغتان بیاید و به همان روش قبلی عمل کنید . با علم به این که این افکار مخل آرامشتان است، در برابر آن ها مقاومت کنید و به آن ها بگویید: از ذهنم دور شوید ای پیام های بیهوده، مضر، ظالم و انرژی دزد! من مانع ارسال این پیام به خود می شوم . این ها هیچ سودی برای من ندارند . کلی هم به ضررم تمام می شوند .
4 . باز هم مراقب باشید و ببینید افکار ناخودآگاهتان چه هستند; افکار اصلی که گرفتارشان هستید، چه هستند و بعد در برابر افکار مخرب مقاومت کنید .
5 . متوجه شدم افکار منفی هر چند ثانیه یک بار به ذهنم خطور می کنند . اوایل، مقابله با آن ها به تنهایی بسیار مشکل بود; اما من نهایت تلاشم را کردم و باتمرین، در رویارویی با این افکار مضر و مزاحم، موفق تر شده ام .
مرتب به خودم تلقین می کردم: در برابر افکار مزاحم و بی ارزش که اصلا هیچ فایده ای هم ندارند، مقاومت کن!
6 . در ضمن تمرین مهارت، احساس می کنید قوی تر از گذشته شده اید و زودتر متوجه پیام های منفی می شوید که به ذهن خودآگاهتان راه پیدا می کند .
7 . همچنین متوجه می شوید که راحت تر آن ها را شناسایی می کنید و در نتیجه، حتی مانع ورود آن ها به ضمیر خودآگاهتان می شوید و از آن جایی که به موقع جلوی آن ها را می گیرید، دیگر نمی توانند شما را شکست دهند; بنابراین احساس قدرت و نیروی بیش تری می کنید .
8 . سرانجام این که متوجه می شوید که دوست دارید مچ این افکار را در همان ابتدای کار بگیرید و مانعشان شوید و ملاحظه می کنید که می توانید این کار را انجام دهید; زیرا آن قدر احساس خوبی دارید که می دانید بهتر است هر چه زودتر تمام این افکار را دور بریزید .
9 . در طی چند روز من نه تنها توانستم آن ها را با ضمیر خودآگاهم شناسایی کنم، بلکه عادت به خلق این گونه افکار را هم در زمان کوتاهی ترک کردم . حالا دیگر به ذهنم راه پیدا نمی کنند و در عوض، به خاطر تلاشی که برای فکر کردن به افکار منفی کرده ام، احساس قدرت می کنم و این بهترین روش برای کمک به خودم در راه رسیدن به زندگی بهتر و احساس قوت است .
10 . شما از تلاشتان احساس رضایت می کنید به محض این که بفهمید یکی از این افکار دارد وارد ضمیر ناخودآگاهتان می شود، تمام تلاشتان را صرف مبارزه با آن می کنید یا می توانید با فکر کردن به چیزهای بهتر، فکرتان را سرگرم کنید و آن وقت این فکر منفی معجزه می کند و بدون هیچ تاثیری بر روی شمااز بین می رود و آن وقت است که ملاحظه می کنید کارتان عالی بود و شادابی را که شاید مدت ها احساس نکرده بودید، حس می کنید .
ممکن است به ذهن پرستاری این فکر خطور کند که هیچ کدام از گزارش های کاری اش را ننوشته، وقت زیادی هم ندارد . این یک فکر مخرب و مزاحم است که انرژی و انگیزه اش را از بین می برد . بنابراین ممکن است با خودش بگوید: ای افکار مزخرف از ذهنم بیرون بروید! من نیازی به یادآوری کارهای عقب افتاده ندارم . من این افکار منفی را نمی پذیرم . آنها نتیجه هر کاری را هم که الان دارم انجام می دهم، از بین می برند و انرژی ام را نیز هدر می دهند و مرا به احساس شکست و خستگی سوق می دهند . با این تمرین، این پرستار متوجه می شود که با مقاومت در برابر افکار منفی، مانع آن ها می شود و به خاطر تلاشش، احساس نیروی تازه، قدرت و نشاط می کند . این پاداش اوست و بدین ترتیب او می تواند بدون افکار منفی، حتی از کارش لذت هم ببرد . بعد از مدت کوتاهی او پی می برد که این عادت بد (ایجاد افکار منفی) را از بین برده و در کارش مشتاق تر و استوارتر می شود . باور کنید که این روش برای شما هم سودمند است . امتحانش کنید . من مثل آن مادری نیستم که سه بچه کوچک دارد . . . او هم می تواند از این طرز فکر استفاده کند و از روش فکر نکردن سود هم ببرد . یعنی به خود می گوید: آن قدر به من یادآوری نکنید که هنوز چه کارهایی را انجام نداده ام . چه فایده ای دارد که بفهمم کارهای خانه هنوز انجام نشده اند . این کار بی فایده است و فقط کاری را که الان دارم انجام می دهم، خراب می کند . این افکار باافکار منفی که خودمان ایجاد می کنیم، به وجود می آیند و زمینه ای می شوند برای احساس ندامت و خستگی روحی . دلیل به وجود آمدن این افکار هر چه هست، بهایش هم سنگین است، بسیار سنگین!
مثلا خود من در به وجود آوردن بیماری افسردگی مزمن و خفیف در خودم دخیل بودم . بنابراین افکار مزاحم را جست و جو کنید . وقتی که احساس درد سختی می کنید، با آن مبازه کنید و آن را نپذیرید . به مراقبتتان ادامه دهید و مانع دخالت این پیام ها در زندگی شوید ملاحظه کنید که دارید قوی تر می شوید و به این نیروها اجازه دهید تا حتی در پیشرفت شما در روش فکر نکردن، یاریتان کند . از بقیه زندگی با شادی، اشتیاق و نیروی بیش تر لذت ببرید و به اوج خوشبختی هم فکر نکنید .باید اثر این روش را بلافاصله بعد از چند ساعت حس کنید; همان طور که در مورد من این طور بود . چهار ساعت تلاش مرا به شادی رساند . در خود احساس قدرت مجددی می کردم و این به من در نبرد علیه افکار بد شجاعت داد در آخر می بینید که آن افکار به ضمیر خودآگاه شما نمی آیند و بدین وسیله خودتان را از شر رفتار مخرب و زیان باری که ناآگاهانه در طول زندگی داشته اید، نجات می دهید . موفق باشید و خوب فکر کنید .
چند روش برای مبارزه با افکار منفی
بارها به این جمله برخورده اید که میگوید: مثبت اندیشی، باعث مثبت شدن نتیجه ی کار میشود؛ ولی بعضی از افراد هر کار که میکنند نمیتوانند افسار افکار منفی خود را در دست بگیرند؛ از این رو به معضلاتی مانند بدبینی و اختلالات اعصاب دچار میشوند. در واقع روانشناسان معتقدند که یکی از دلایل اصلی بروز افکار منفی در فرد، تفکر بیش از حد ( Over Thinking ) درباره ی مسائل مختلف میباشد. در ادامه با همراه باشید تا راه و رسم مبارزه با افکار منفی را به شما نشان دهیم.
روانشناسان معتقدند که تفکر بیش از حد می تواند باعث بروز اشکالات اساسی در اعمال انسان شود، به ویژه برای خانم هایی که در استرس و ناامیدی بسرمی برند، به اضطراب و افسردگیشان منجر خواهد شد.
راه های مقابله با افکار منفی و رسیدن به آرامش :
خود را بپذیرید
نخستین گام برای حل مشکل، قبول آن است. اگر احساس می کنید که نمی توانید ذهن خود را نسبت به افکار بیش از اندازه کنترل کنید و این موضوع در کاهش شادی، تصمیم گیری، انجام کارها و یا تشکیل روابط عاطفی شما تاثیر گذار است پس بپذیرید که مشکل دارید. اگر هر زمانی که اتفاق بدی می افتد و خود را در دام افسردگی و منفی گرایی می بینید، شما مشکل دارید. انکار مشکل و سرِ خود را درون برف پنهان کردن منجر به وضعیت بدتر شما خواهد شد. اگر در این مورد شک دارید و مطمئن نیستید، از دوستان وعزیزان خود صادقانه بخواهید که به شما واقعیت را بگویند زیرا آنها گاهی شما را بهتر از خودتان مشاهده می کنند.
مقابله با افکار منفی از طریق افزایش اعتماد به نفس
برخی از ما استاد منفی جلوه دادن اتفاقات مثبت هستیم! بخشی از این کار به خاطر کمبود اعتماد به نفسمان است. ما حس می کنیم که شایستگی چیزی را نداریم در نتیجه مثلا وقتی یکی از اطرافیان یا همکاران از ما تعریف می کند سریعا در مقابل تعریفش گارد می گیریم و تصور می کنیم مشغول چاپلوسی است و یا قصد دارد به طور غیرمستقیم برخی از نقایص ما را به رخمان بکشد. از طرفی تعدادی از افراد با این تصور که "من دوست داشتنی نیستم"، بسیاری از رفتارهای همسرشان را به گونه دیگری تعبیر و تفسیر می کنند. این دسته از افراد حتی رفت و آمد همسر با خانواده پدری اش را این گونه تفسیر می کنند: او نسبت به من "بی اعتنا و بی تفاوت" است.
دنبال عیب و ایراد نباشید
در مسیرتان انتظار دست انداز هم داشته باشید و آن ها را بپذیرید. افکار منفی، بدگویی و عیبجویی از خود را از ذهنتان بیرون کنید. در مورد مسائل و اتفاقات گذشته فکر نکنید، فقط از آن ها تجربه بگیرید و به راهتان ادامه بدهید. تغییر دیدگاهتان در مورد دنیا به شما اجازه می دهد تا در مشکلات و گرفتاری ها دنبال شانس باشید.
مقابله با افکار منفی با تنفس بیشتر
اگر مغز ما به این اتصال تارعنکبوتی در مورد حوادث بد مشغول شد، امواج افکار منفی شروع به بارش می کنند ولی چگونه می توان این الگو را شکست؟
اولین و ساده ترین کاری که انسان در این مواقع می تواند انجام دهد، کنترل تنفس است. تنفس به شما آرامش می بخشد و شما را به زمان حال و طبیعت پیرامونتان مرتبط می سازد. این موضوع بسیار ساده به نظر می رسد ولی هنگامی که ذهن ما شروع به تفکر منفی می کند، ما به نوعی جنون کشیده می شویم که کنترل آن نیز مشکل است ولی باید بدانیم که در این هنگام ما به آرامش ذهنی و بدنی نیازمندیم.
خود را با شرایط وفق دهید
زمان هایی را که در گذشته منفی بینی به سراغتان آمده را به یاد آورید و به خود یاد آور شوید که چگونه آن را پشت سر گذاشته اید. حتی برای یک فرد مبتلا به منفی بینی یا کسی که دچار افسردگی است هم امید همیشه وجود دارد. سعی کنید اعتماد به نفستان را بالا ببرید و با این کار، رفتارهایتان جنبه ی مثبت بیشتری خواهند گرفت.
کمتر صحبت کنید
بسیاری از کسانی که بیش از حد تفکر می کنند، به ویژه خانم ها در هنگام استرس و نگرانی، نمی توانند جلوی صحبت کردن خود را بگیرند. در مواقع نادری ممکن است که صبحت کردن در مورد نگرانی ها به شما کمک کند ولی در بیشتر اوقات باعث بدتر شدن اوضاع و شرایط می شود به ویژه اگر شنونده هم کسی باشد که بیش از حد فکر می کند، در نتیجه شما تمامی وقت خود را به تجزیه و تحلیل و شکافتن جزییات هر مشکل منفی زندگی خود خواهید کرد. احتمالا در پایان صحبت نیز در اثر مرور افکار منفی بیش از حد، غمگین تر از قبل خواهید شد.
این نوع همکاری در نشخوار فکری که در آن هر دو نفر در مورد زندگی هایشان صحبت می کنند، می تواند هر دو را به عمق بیشتری از منفی گرایی و استرس بکشاند. پژوهش ها نشان داده است که این نوع نشخوار فکری، در میان خانم ها باعث افزایش هورمون استرس (کورتیزول) می شود.
اگر واقعا احساس نیاز به بیان مسائل خود دارید، می توانید آنها را بنویسید و به وسیله ذهن آگاه خود آنها را تجزیه و تحلیل و در نتیجه روشن نمایید. در بیشتر مواقع، هنگامی که آنها را می خوانید، متوجه می شوید که بیشتر نگرانی ها و افکار منفی شما بی مورد است. این نوع ژورنالیک آزاد می تواند بسیار سودمند باشد.
تمرین تمرکز حواس
یکی از بزرگ ترین و بهترین راه های مبارزه با تفکر بیش از حد، توانایی زندگی کردن در زمان حال است. احساس گناه در شکست های گذشته و نگرانی در مورد موضوعات آینده می تواند انرژی و اوقات شما را تحلیل برد ولی به وسیله توجه به اکنون، شما به عشقی که شایستگی آن را برای خود دارید خواهید رسید. لائو تزو می گوید: "اگر شما افسرده هستید در گذشته زندگی می کنید. اگر شما مضطرب هستید، درآینده زندگی می کنید ولی اگر آرامش دارید، در زمان حال بسر می برید." حال پرسش این است که چگونه می توانیم در زمان حال حاضر زندگی کنیم؟
با توجه به استراتژی هایی که در بالاتر برای داشتن یک ذهن آرام ذکر شد، شما می توانید با تمرکز حواس یا شکلی از مدیتیشن که بدون قضاوت و تفکرست، مشاهده گر زمان حالتان باشید. اگر در این حالت افکار مزاحم و نگران کننده به ذهن شما هجوم آورد، آن را نادیده بگیرید و اجازه دهید که با احترام تمام و بدون هیچ گونه تقلایی از ذهنتان عبور کند. انرژی افکارتان را آزاد سازید و فضای درونی آرام برای خود ایجاد کنید. برای دست یابی به نتایج سودمند؛ بهترین کاری که می توانید انجام دهید، یادگیری تکنیک های مراقبه فکری مانند مدیتیشن متعالی است ولی اگر انجام این کار برایتان مشکل است با متخصصانی که به شیوه های شناخت درمانی آشنایی دارند، مشورت کنید.
گردگیری ذهن از افکار منفی با ۶ راهکار
هر روز که می گذرد خودم را در حال آزمودن تجربه ای جدید می یابم.انگار آنچه که پشت سر گذاشته ام را نزیسته ام، اوراقی که ناخوانده و ناآزموده ورق خورده بودند! چند ماهی بعد از جدایی از همسرم، به سراغ طلاق نامه ام رفتم.انگار آینه ای بود در مقابل دیدگانم.وقتی چهره خسته و ناامید هر روز که می گذرد خودم را در حال آزمودن تجربه ای جدید می یابم.
انگار آنچه که پشت سر گذاشته ام را نزیسته ام، اوراقی که ناخوانده و ناآزموده ورق خورده بودند! چند ماهی
بعد از جدایی از همسرم، به سراغ طلاق نامه ام رفتم.
انگار آینه ای بود در مقابل دیدگانم.
وقتی چهره خسته و ناامید خود را در صفحات درک نشده آن می نگریستم، نهیبی به خود زدم و گفتم:
هی! خودت را کجا جا گذاشتی؟ بارها تصمیم به تغییر می گرفتم تا خود را از گرداب ناامیدی و رکود
بعد از طلاق نجات دهم اما به خوبی می دانستم که هنوز سر دو راهی تردیدم! به گزارش نیک صالحی
به نقل از روزنامه خراسان ؛ هجوم افکار منفی ام نسبت به خود و دیگران مرا به خارپشتی تبدیل کرده
بود که تیغ هایش دنیای امنی برایش ساخته اند اما حسرت یک رابطه پر از مهر با آدم ها تا ابد
بر دلش مانده است. به خودم گفتم دیدی عاقبت منفی بافی ها، فکرهای منفی و تصمیم گیری های عجولانه چگونه زندگی ات را به جدایی کشاند؟ اما امروز خواستم و به خودم آمدم؛ من دیگر آدم روزهای دور نیستم.
مدتی است به یمن آشنایی بیشتری که با "خودم" و "افکارم" پیدا کرده ام هر روز، زندگی برایم یک نوبرانه
تازه دارد. دیگر نمی گذارم لبخندهایم در آلبوم کودکی ام جا بماند چون "فکرم" را از زنگار اشتباهات گذشته تاهمیشه شسته ام…
خودشناسی "فکری" چیست؟
یعنی این که ما با طرز فکر خود و انواع آن از جمله افکار مثبت و منفی آشنایی داشته باشیم و بدانیم که طرز فکر ما تا چه اندازه روی احساسات و نحوه رفتار ما ابتدا با خودمان و سپس با اطرافیان اثر می گذارد و این که آیا تاکنون افکار مثبت یا منفی ما به خودمان یا دیگری صدمه زده است؟ همچنین با پیامد نحوه تفکر خود آشنایی داشته و آگاه باشیم که افکار ما تا چه اندازه به پیشرفت و تعالی یا شکست و ناکامی مان منجر شده است. در مجموع محافظت از خود در برابر افکار منفی و تعبیر و تفسیرهای ساخته و پرداخته ذهن، داشتن انگیزه لازم برای تقویت افکار مثبت و پرهیز از هرگونه قضاوت و پیشداوری که لازمه برقراری ارتباط سالم و سازنده با دیگران است، از ویژگی های بارز خودشناسی "فکری" است.
مزیت دردهای روحی! حتما تاکنون برای تان اتفاق افتاده است که دست تان را ناخواسته با شعله آتش سوزانده یا هنگام خرد کردن سبزی با کاردی بریده باشید.
مطمئنا دردآور است. تجربه درد موهبتی است که از آسیب جسمی دوباره پیشگیری می کند.
اگر درد نبود، ممکن بود تمام دستمان بسوزد و حتی نابود شود اما ما متوجه آن نشویم.
پس دردهای جسمی به ما یادآوری می کنند که باید "متوقف شویم و ادامه ندهیم" و گرنه آسیب بیشتری می بینیم.
دردهای روحی-روانی نیز به ما این هشدار را می دهند که بخشی از سلامت روان ما به خطر افتاده است.
وقوع طلاق یکی از این دردهاست که با انزوای اجتماعی، افسردگی، اضطراب و …همراه است.
دردهای روحی و روانی نیز پیغام مشابهی دارند و به ما می گویند: "بهتر است شیوه فکر کردنت را تغییر
دهی تا از آسیب های بیشتر مصون بمانی"! یکی از مراجعان دلیل اختلاف و تعارض اخیر با همسرش را این
گونه عنوان کرد: چند روزی است که وقتی همسرم از محل کار به منزل برمی گردد روی تراس می ایستد
و همان طور که مشغول نوشیدن چای است به بیرون خیره می شود! من حرف تکان دهنده ای به او
نزدم اما او ناگهان عصبانی شد! من فقط از او پرسیدم: "چه چیز خاصی آن بیرون هست؟ باز به مدرسه
دخترانه زل زده ای!".
ویژگی بارز افکار منفی این است که آن قدر در ذهن باقی می ماند و دنبال هم می چرخد تا
یک داستان تلخ و منفی بزرگ در ذهن شکل می دهد.
افکار منفی و غیرمنصفانه ما به دو دسته تقسیم می شوند: ۱) افکار منفی درباره خودمان مانند: "من دوست داشتنی و جذاب نیستم"، "اول و آخر زندگی ام شکست و ناکامی است"، "ازدواجم به بن بست خورد چون من یک انسان بی عرضه و بی سیاست بودم"، "دیگری را ببین چطور از من موفق تر است" ۲) افکار منفی درباره دیگران نظیر: این که "دخالت های بی جای مادرش باعث شد رابطه مان به طلاق برسد"، "همیشه بی مسئولیت بود و خودخواه" و …. چشم ها را باید شست اما چگونه؟ اگر افکار منفی دست از سر شما برنمی دارد این راهکارها را امتحان کنید: ۱ – در اولین قدم اعتماد به نفستان را افزایش دهید: برخی از ما استاد منفی جلوه دادن اتفاقات مثبت هستیم! بخشی از این کار به خاطر کمبود اعتماد به نفسمان است.
ما حس می کنیم که شایستگی چیزی را نداریم در نتیجه مثلا وقتی یکی از اطرافیان یا همکاران از ما
تعریف می کند سریعا در مقابل تعریفش گارد می گیریم و تصور می کنیم مشغول چاپلوسی است و یا قصد
دارد به طور غیرمستقیم برخی از نقایص ما را به رخمان بکشد.
از طرفی تعدادی از افراد با این تصور که "من دوست داشتنی نیستم"، بسیاری از رفتارهای همسرشان را به گونه دیگری تعبیر و تفسیر می کنند. این دسته از افراد حتی رفت و آمد همسر با خانواده پدری اش را این گونه تفسیر می کنند: او نسبت به من "بی اعتنا و بی تفاوت" است.
۲ – موقعیت هایی را که در آن، افکار منفی تان نسبت به خود یا دیگران فعال می شود شناسایی
کنید و سریعا آن موقعیت را ترک کنید: ممکن است شما زمانی که در موقعیت تنهایی قرار گرفته اید بیشتر
از قبل شروع به منفی بافی درباره خود، دیگران یا اتفاقات بکنید.
یا ممکن است در موقعیت هایی که دو نفر مشغول پچ پچ کردن هستند، فکر منفی تان تشدید شود که
مبادا درباره من حرف می زنند یا زمانی که مثلا همسرتان مشغول تماشای تلویزیون، خواندن روزنامه، مکالمه با تلفن یا دادن پیامک است، این فکر به ذهنتان خطور کند که "من ذره ای برای او مهم و دوست داشتنی نیستم و گرنه وقتش را با من سپری می کرد".
چنانچه این اتفاقات در زندگی سابقتان رخ داده، خود را آماده کنید تا در زندگی دومتان این موقعیت های خطرناک را ترک کنید و با این روش اجازه ندهید دوباره افکار مسموم، رابطه شما با همسرتان را به ورطه سقوط بکشاند.
۳ – لازم است به چند پرسش پاسخ بدهید: حتما در زندگی مشترک قبلی تان زمان هایی وجود داشته که
هجوم افکار منفی درباره خود و یا همسرتان لحظه ای شما را راحت نگذاشته است.
تحقیقات نشان می دهد بخش زیادی از افکار منفی ما ساخته و پرداخته ذهنمان است و ریشه در واقعیت ندارد. در نتیجه قبل از آن که در برخورد با هر رفتاری از سمت همسرتان سریعا فکری به ذهنتان خطور کند
و بر آن اساس تصمیم گیری و رفتار کنید ابتدا این سوال ها را از خود بپرسید: الف- چه شواهد
و مدارکی از تفسیر من حمایت می کند؟ آیا من برای ثابت کردن افکارم، تاکنون از او موردی دیده ام؟
ب- چه شواهدی وجود دارد که برخلاف تفسیر من است؟آیا تاکنون رفتاری از همسرم دیده ام که متوجه شوم درباره او اشتباه فکر می کردم؟ ج – آیا ممکن است پشت این رفتار همسرم دلیل دیگری هم به جز آنچه من با افکار منفی تفسیر کرده ام، وجود داشته باشد؟ ۴ – از هم نشینی با افرادی که افکار منفی
را به شما تزریق می کنند دوری کنید حتی اگر از عزیزان شما باشند: مطمئنا افرادی که نمی توانند درباره
خودشان و توانایی هایشان به گونه ای مثبت بیندیشند و جملاتی از این قبیل استفاده می کنند که "من یک آدم بد شانسم و همیشه در زندگی یک بازنده بودم"، فکرهای فلج کننده خود را به شما نیز منتقل خواهند کرد. از طرفی دسته ای از افراد نیز وجود دارند که اگر چه همواره درباره خود مثبت اندیشند اما موفق نمی شوند افکار منفی خود را درباره دیگران متوقف کنند.
همنشینی با این دسته از افراد نیز باعث می شود شما دیر یا زود تحت تاثیر افکار منفی آن ها حتی درباره اطرافیان خود قرار بگیرید.
۵ – وضعیت خود را تغییر دهید: شاید خنده دار به نظر برسد اگر توصیه کنم زمانی که افکار منفی
به ذهن شما هجوم می آورد یا یاس و ناامیدی بر شما غالب می شود، وضعیت بدن خود را تغییر
دهید.
مثلا اگر نشسته اید، بلند شوید یا اگر ایستاده اید، بنشینید و یا اگر متمایل به چپ هستید، به سمت
راست مایل شوید. در واقع با این روش به افکار منفی خود نوعی دهن کجی می کنید.
مثل این است که کسی درباره موضوعی با شما صحبت کند ولی شما به او بی توجهی کنید؛ او نیز
ادامه نخواهد داد! تحقیقات نشان می دهد افرادی که قادرند به افکار منفی خود به چشم یک دشمن بیرونی نگاه کنند، به راحتی می توانند در برابر این دشمن قرار بگیرند و با او بجنگند.
شیوه تفکر افرادی که در جنگ با افکار منفی و فلج کننده خود پیروز هستند اینگونه است: اگر پای چپ
من درد می کند باید خوشحال باشم که پای راستم سالم است و درد نمی کند! ۶ – سر خود را شلوغ کنید: کار کردن و فعالیت نسبتا زیاد راه درمانی خوبی برای بسیاری از افرادی است که مدام درباره خود یا دیگران دست به قضاوت، پیشداوری و ارزیابی می زنند.
فعالیت زیاد و حضور در جمع های سالم، فکر شما را درگیر می کند و با ایجاد خستگی فرصتی برای منفی بافی باقی نمی گذارد. همه چیز در مورد افکار منفی و از بین بردن آن داشتن یک روحیه ی شاد و مثبت اندیش ، در زندگی روز مره افراد تاثیر بسیار مهمی دارد. کسانی که روز خود را با افکار مثبت آغاز می کنند و تا پایان شب هرگونه فکر منفی را از خود دور می کنند ، زندگی شاد تری نسبت به دیگران دارند. اما دلیل به وجود آمدن افکار منفی چیست؟
افکار منفی از پیدایش تا ریشه کنی
مثل هر روز در آشپزخانه مشغول به کار بود. روی اجاق گاز هم غذا داشت قل قل می زد. او هم سخت مشغول شستن ظروف بود. هرکس او را می دید، حس می کرد که حسابی مشغول کار است اما واقعیت امر چیز دیگری بود.
او جسمش در آشپزخانه بود اما روح و فکرش در جای دیگری مشغول بود. داشت فکر می کرد. البته فکر داریم تا فکر. قرار بود با اعضای خانواده به مسافرت بروند و او چند روز بود که مشغول فکرکردن بود: <اگر تصادف کنیم چه می شود؟ اگر ماشین خراب شد؟ حتما باز هم پسرمان مثل دفعه قبل در راه مریض می شود… مگر توی این مسیر دکتر پیدا می شود؟! اگر دکتر نبود چه؟ حتما کار به جای باریک می کشد و حال پسرمان بدتر می شود. با این اوضاع به جز دردسر چیز دیگری نیست…
دانشمندان و محققان دائم اخبار جدیدی در مورد تاثیر افکار منفی بر روی زندگی انسان اعلام می کنند. چندی قبل محققان آمریکایی اعلام کردند افکار منفی حتی باعث بیماری جسم می شود.
در این تحقیق به وضوح بیان شده است فعالیت منفی مغز (ناشی از فکر منفی) باعث ضعف سیستم ایمنی می شود، جالب اینکه عکس این مطلب هم صادق است. افکار مثبت باعث تقویت سیستم ایمنی می شود. حتی در تحقیقی دیگر مشخص شد افرادی که افکار مثبت، روشن و خوش بینانه دارند بیشتر عمر می کنند و حتی متوسط عمر این افراد ۵/۷ سال بیشتر از افراد منفی نگر است که دائم افسوس گذشته را می خورند.
نکته مهم اینکه این محققان اعلام کردند تاثیر فکر مثبت بیشتر از پایین بودن فشارخون؛ کنترل کلسترول و یا کاهش وزن است! در مطالعات بعدی مشخص شد قلب و عروق افرادی که منفی نگر هستند به استرس پاسخ مناسبی نمی دهد و به این ترتیب امید به زندگی در این افرادکمتر است. شاید باور نکنید که حتی دانشمندان نقاطی را در مغز که به افکار منفی و مثبت پاسخ می دهد، شناسایی کردند و افرادی که نقاط مثبت مغزشان بیشتر فعال است سرحال تر بوده و زندگی شادابی دارند .
حتی روان شناسان معتقدند دعواهای پدر و مادر باعث می شود در بچه ها تنش ایجاد شده و آنها دچار افکار منفی شوند که آثار این تفکر منفی در ازدواج و زندگی خانوادگی آنها در آینده تاثیر بدی می گذارد به طوری که خشونت، بی تفاوتی و عدم مسئولیت پذیری از نتایج سوء این تفکرات منفی است.
بازار فکر منفی داغ است
حتما شما هم این سوال معروف و به اصطلاح فلسفی را شنیده اید: اول مرغ به وجود آمد یا تخم مرغ؟! حالا به این سوال هم دقت کنید: اول افسردگی به وجود آمد یا افکار منفی؟ شاید ما نتوانیم به سوال اول جواب بدهیم اما پاسخ سوال دوم برای همه شما بسیار جالب خواهد بود.
در بسیاری از موارد، حقیقتا افسردگی در نتیجه افکار منفی به وجود می آید.
وقتی اتفاقات بدی رخ می دهد ما باران افکار منفی را بر سر خود می ریزیم: <من خوب نیستم. تقصیر من بود، من سراپا تقصیر و اشتباهم. هیچ راه حلی برای من وجود ندارد…> تمام این افکار ما را به سمت افسردگی عمیق حرکت می دهد چون این تفکر ماست که وجود و نحوه زندگی کردن ما را می سازد. دانشمندان ۱۰ نوع الگوی فکری غلط را شناسایی کرده اند که ما را به سمت افسردگی می برند.
۱) تفکر همه یا هیچ: او اخیرا در شرکت تقاضای ترفیع کرده بود اما آنها ترفیع را به کارمند دیگری دادند که تجربه اش بیشتر بود. حالا او به این نتیجه رسیده است که هیچ وقت ترفیع نمی گیرد. او احساس می کند کاملا در شغلش شکست خورده است.
۲) زیاده از حد عمومیت دادن: او خیلی تنهاست و بیشتر وقتش را در منزل می گذراند، بعضی اوقات مردم به او می گویند کمی بیرون برود و با آدم ها ارتباط داشته باشد اما او احساس می کند اینکار بی فایده است چون بر این باور است هیچ کس نمی تواند واقعا او را دوست داشته باشد.
۳) غربال کردن روانی: او روز بدی داشته است. حین رانندگی به سمت منزل، راننده ای مهربان به کمک او آمد تا از ترافیک سنگین نجات پیدا کند. درست بعد از آن راننده بی دقت دیگری با ماشین او تصادف کرد. او به این نتیجه رسیده است که در این شهر همه بی دقت، بی مسئولیت و خطاکارند.
۴) بی ارزش کردن موارد مثبت: اخیرا او در عکاسی عکس انداخته بود. دوستش با دیدن عکس به او گفت بسیار خوب افتاده است اما او با عصبانیت شاکی شد که اتفاقا اصلا عکس خوبی نیست. این درحالی است که همه می گفتند تا به حال چنین عکس خوبی از او گرفته نشده است.
۵) نتیجه گیری سریع و سطحی: منتظر دوستش در رستوران نشسته است. دوستش ۲۰ دقیقه دیر آمد. او بلافاصله به این نتیجه رسید که دوستش حتما سراغ چند تا کار دیگر رفته و برای این قرار ارزش قائل نیست. این در حالی است که دوستش در ترافیک گیر کرده بود.
۶) بزرگنمایی و کوچک نمایی: مشغول بازی فوتبال است. اما حین بازی دچار خطای بزرگی شد که هم بازی ها را کمی ناراحت کرد. اما بلافاصله بعد از آن گل زد. در آخر بازی دائم اشتباهش را به یاد می آورد و اصلا گلی را که زده فراموش کرده بود.
۷) استدلال عاطفی: او به خانه نگاهی انداخت. کاملا به هم ریخته بود. بلافاصله احساس بدی به او دست داد: به هم ریختن خانه یعنی اینکه من ناتوانم. اصلا امیدی به تمیزی نیست پس اصلا چرا باید سعی کنم که همه جا تمیز و مرتب باشد؟!
۸) بایدهای بی مورد: در مطب دکتر منتظر بود. دکتر تاخیرداشت. او دائم به خود می گفت: وقتی پول ویزیت می دهم او باید سر موقع به مطب بیاید. باید بیش از این توجه و دقت داشته باشد. اصلا باید قانونی باشد که این جور آدم ها را درست کند. که البته اکثرا نتیجه این باید و بایدها چیزی به جز تلخی و عصبانیت نیست.
۹) انگ زدن اشتباه و بی مورد: او یک بار در طول رژیم لاغری خود بیسکوئیت خورد. هنوز که هنوز است می گوید من آدم چاق و بی عرضه ای هستم که یک بار رژیم خودم را به هم زدم.
۱۰) به خود نسبت دادن: فرزندش در درس ضعیف است. او دائم حس می کند که مادر خوبی نیست و همه این مشکلات به خاطر کوتاهی و قصور او به وجود آمده است.
جلوی این فکر پلید را بگیرید
اگر شما هم هریک از این انواع تفکر را در خود می بینید باید به فکر چاره باشید. البته وجود افکار منفی تا حدی طبیعی است اما اگر مستمر بوده و کل زندگی را تحت تاثیر قرار بدهد باید از شر آن خلاص شد. نکات کاربردی که به شما معرفی می کنیم اثرات قوی و جالبی بر روی حذف افکار منفی دارند. اما بهتر است قبل از آن به این مثال ها توجه کنید:
اظهار مثبت:
صبح که از خواب بلند می شوید در آینه نگاه کنید و بگویید: <امروز من چقدر سرحال هستم. چهره ام زیباتر از قبل شده است. من آنقدر باهوش و باکفایت هستم که مطمئنا بیشتر مردم مرا دوست دارند.> در طول روز هم افکار مثبت و حتی اعمال مثبتی را که انجام داده اید بنویسید. این کار اعتماد به نفس شما را تقویت می کند.
از تصویر تا تصور:
خودتان را درست آن طور که دوست دارید با شید، تصور کنید. هر روز تصوری مثبت از خود داشته باشید مثلا تصور کنید در برنامه ریزی که کرده اید به نتیجه خوبی رسیده اید و موفق شده اید. به موفقیت ها و شادی های گذشته فکر کرده و آنها را دقیقا در ذهنتان دوباره مجسم کنید. این کار روحیه شما را بهتر می کند.
تنفس مثبت:
در اکثر مواقع هجوم افکار منفی با استرس و تنش جسمی بسیار شدید شروع می شود. مثلا خیلی خسته اید یا به دلیل یک اتفاق ناگوار تمام انرژی شما تخیله شده است. اینجاست که افکار منفی هجوم می آورد. در این شرایط بهتر است چند نفس عمیق بکشید. حین دم به این فکر کنید که چرا دارم نفس عمیق می کشم؟
چون می خواهم برای کار دوباره و به دست آوردن شادابی آماده شده، مهارت پیدا کرده و توانمند ی ام را به دست بیاورم. حین دم در ذهنتان بگویید: <من آماده ام، من مشکلی ندارم، من اینکار را دوست دارم> و بعد حین بازدم با خود بگویید: <من این کار را قبلا انجام داده ام پس می توانم دوباره با آن روبه رو شوم. من کاملا آماده ام.> این تمرین ها باعث می شود بیشتر بر روی افکار مثبت تمرکز کرده و بدنتان ریلکس شود.
چه بخواهید و چه نخواهید شرایط خارجی (خارج از ذهن و یا کنترل ما) و صحبت سایر آدم ها ما را ناراحت کرده و اینجاست که افکار منفی به مغز ما تشریف می آورند! بنابراین گاهی در ورود آنها به ذهنمان هیچ کاری نمی توانیم بکنیم اما اینکه چقدر این افکار را گسترش می دهیم و می پرورانیم کاملا دست خود ماست. بنابراین دائم مثبت فکر کنید، حرف های مثبت بزنید.
سخنان مثبتی را که شخصیت های بزرگ گفته اند بخوانید و مرور کنید. اطرافتان را پر از صحبت های مثبتی کنید که از منابع مختلف به دست آورده اید. آنها را بنویسید و به در و دیوار اتاقتان بزنید. روی یخچال، روی آینه اتاق، روی داشبورد ماشین، زیر میز کار و خلاصه هر جا که ممکن است باید با حرف های مثبت پرشده باشد تا هر روز و هر لحظه آنها را ببینید. اینکار خیلی مهم و حیاتی است و تنها اثر آنها وقتی دیده می شود که طولانی مدت از آنها استفاده کنید.
نگذارید آثار افکار مثبت در ذهنتان ضعیف تر شود. وقتی دور هم جمع می شوید این قدر از خاطرات یا وقایع بد و ناخوشایند صحبت نکنید. حرف های خوب بزنید. خورشیدی را که گفتیم یادتان هست؟ پس به محض اینکه به ذهنتان رسید: <من هرگز موفق نمی شوم> فورا بگویید:<خورشید ذهنم چقدر پر نور است. بله من حتما می توانم موفق شوم.
منفی بافی چیست؟
راههای مقابله با افکار منفی کدامند؟
برخی از ما استاد منفی جلوه دادن اتفاقات مثبت هستیم! بخشی از این کار به خاطر کمبود اعتماد به نفسمان است.
منفی باف آدمیست که همیشه آیه یاس می خواند و جنبه منفی کار را می بیند و می گیرد و حتی المقدور از انجام دادن کار یا اظهار امیدواری درباره آن خودداری می کند و بیشتر به شرح معایب و موانع و مشکلات آن می پردازد.
تفکر منفی چیست؟
۱ – هر تفکری که باعث ناکارامد جلوه دادن امور میشود و آنها را عوامل شکست جلوه میدهد.۲ – هر اندیشه ای که مانع موفقیت درانجام اموری است که به طور قطع از سرانجام آنها خبر نداریم.
الگوهای فکری منفی که ما را به سمت افسردگی می برند
– تفکر همه یا هیچ: او اخیرا در شرکت تقاضای ترفیع کرده بود اما آنها ترفیع را به کارمند دیگری دادند که تجربه اش بیشتر بود. حالا او به این نتیجه رسیده است که هیچ وقت ترفیع نمی گیرد. او احساس می کند کاملا در شغلش شکست خورده است.
– زیاده از حد عمومیت دادن: او خیلی تنهاست و بیشتر وقتش را در منزل می گذراند، بعضی اوقات مردم به او می گویند کمی بیرون برود و با آدم ها ارتباط داشته باشد اما او احساس می کند اینکار بی فایده است چون بر این باور است هیچ کس نمی تواند واقعا او را دوست داشته باشد.
– غربال کردن روانی: او روز بدی داشته است. حین رانندگی به سمت منزل، راننده ای مهربان به کمک او آمد تا از ترافیک سنگین نجات پیدا کند. درست بعد از آن راننده بی دقت دیگری با ماشین او تصادف کرد. او به این نتیجه رسیده است که در این شهر همه بی دقت، بی مسئولیت و خطاکارند.
– بی ارزش کردن موارد مثبت: اخیرا او در عکاسی عکس انداخته بود. دوستش با دیدن عکس به او گفت بسیار خوب افتاده است اما او با عصبانیت شاکی شد که اتفاقا اصلا عکس خوبی نیست. این درحالی است که همه می گفتند تا به حال چنین عکس خوبی از او گرفته نشده است.
– نتیجه گیری سریع و سطحی: منتظر دوستش در رستوران نشسته است. دوستش ۲۰ دقیقه دیر آمد. او بلافاصله به این نتیجه رسید که دوستش حتما سراغ چند تا کار دیگر رفته و برای این قرار ارزش قائل نیست. این در حالی است که دوستش در ترافیک گیر کرده بود.
– بزرگنمایی و کوچک نمایی: مشغول بازی فوتبال است. اما حین بازی دچار خطای بزرگی شد که هم بازی ها را کمی ناراحت کرد. اما بلافاصله بعد از آن گل زد. در آخر بازی دائم اشتباهش را به یاد می آورد و اصلا گلی را که زده فراموش کرده بود.
– استدلال عاطفی: او به خانه نگاهی انداخت. کاملا به هم ریخته بود. بلافاصله احساس بدی به او دست داد: به هم ریختن خانه یعنی اینکه من ناتوانم. اصلا امیدی به تمیزی نیست پس اصلا چرا باید سعی کنم که همه جا تمیز و مرتب باشد؟!
– بایدهای بی مورد: در مطب دکتر منتظر بود. دکتر تاخیرداشت. او دائم به خود می گفت: وقتی پول ویزیت می دهم او باید سر موقع به مطب بیاید. باید بیش از این توجه و دقت داشته باشد. اصلا باید قانونی باشد که این جور آدم ها را درست کند. که البته اکثرا نتیجه این باید و بایدها چیزی به جز تلخی و عصبانیت نیست.
– انگ زدن اشتباه و بی مورد: او یک بار در طول رژیم لاغری خود بیسکوئیت خورد. هنوز که هنوز است می گوید من آدم چاق و بی عرضه ای هستم که یک بار رژیم خودم را به هم زدم.
– به خود نسبت دادن: فرزندش در درس ضعیف است. او دائم حس می کند که مادر خوبی نیست و همه این مشکلات به خاطر کوتاهی و قصور او به وجود آمده است.
دور کردن ذهن از افکار منفی
برخی از ما استاد منفی جلوه دادن اتفاقات مثبت هستیم
– اعتماد به نفستان را افزایش دهید
برخی از ما استاد منفی جلوه دادن اتفاقات مثبت هستیم! بخشی از این کار به خاطر کمبود اعتماد به نفسمان است. ما حس می کنیم که شایستگی چیزی را نداریم در نتیجه مثلا وقتی یکی از اطرافیان یا همکاران از ما تعریف می کند سریعا در مقابل تعریفش گارد می گیریم و تصور می کنیم مشغول چاپلوسی است و یا قصد دارد به طور غیرمستقیم برخی از نقایص ما را به رخمان بکشد. از طرفی تعدادی از افراد با این تصور که "من دوست داشتنی نیستم"، بسیاری از رفتارهای همسرشان را به گونه دیگری تعبیر و تفسیر می کنند. این دسته از افراد حتی رفت و آمد همسر با خانواده پدری اش را این گونه تفسیر می کنند: او نسبت به من "بی اعتنا و بی تفاوت" است.
– عیبجویی از خود را کنار بگذارید
در مسیرتان انتظار دست انداز هم داشته باشید و آن ها را بپذیرید. افکار منفی، بدگویی و عیبجویی از خود را از ذهنتان بیرون کنید. در مورد مسائل و اتفاقات گذشته فکر نکنید، فقط از آن ها تجربه بگیرید و به راهتان ادامه بدهید. تغییر دیدگاهتان در مورد دنیا به شما اجازه می دهد تا در مشکلات و گرفتاری ها دنبال شانس باشید.
-خودتان را درست آن طور که دوست دارید باشید، تصور کنید
هر روز تصوری مثبت از خود داشته باشید مثلا تصور کنید در برنامه ریزی که کرده اید به نتیجه خوبی رسیده اید و موفق شده اید. به موفقیت ها و شادی های گذشته فکر کرده و آنها را دقیقا در ذهنتان دوباره مجسم کنید. این کار روحیه شما را بهتر می کند.
– خود را با شرایط وفق دهید
زمان هایی را که در گذشته منفی بینی به سراغتان آمده را به یاد آورید و به خود یاد آور شوید که چگونه آن را پشت سر گذاشته اید. حتی برای یک فرد مبتلا به منفی بینی یا کسی که دچار افسردگی است هم امید همیشه وجود دارد. سعی کنید اعتماد به نفستان را بالا ببرید و با این کار، رفتارهایتان جنبه ی مثبت بیشتری خواهند گرفت.
– از جملات مثبت استفاده کنید
صبح که از خواب بلند می شوید در آینه نگاه کنید و بگویید:( امروز من چقدر سرحال هستم. چهره ام زیباتر از قبل شده است. من آنقدر باهوش و باکفایت هستم که مطمئنا بیشتر مردم مرا دوست دارند.) در طول روز هم افکار مثبت و حتی اعمال مثبتی را که انجام داده اید بنویسید. این کار اعتماد به نفس شما را تقویت می کند.
– از هم نشینی با افرادی که افکار منفی را به شما تزریق می کنند دوری کنید
مطمئنا افرادی که نمی توانند درباره خودشان و توانایی هایشان به گونه ای مثبت بیندیشند و جملاتی از این قبیل استفاده می کنند که "من یک آدم بد شانسم و همیشه در زندگی یک بازنده بودم"، فکرهای فلج کننده خود را به شما نیز منتقل خواهند کرد. از طرفی دسته ای از افراد نیز وجود دارند که اگر چه همواره درباره خود مثبت اندیشند اما موفق نمی شوند افکار منفی خود را درباره دیگران متوقف کنند. همنشینی با این دسته از افراد نیز باعث می شود شما دیر یا زود تحت تاثیر افکار منفی آن ها حتی درباره اطرافیان خود قرار بگیرید.
.۱نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و خود را خوب ، توانا و با ارزش بدانیم.
۲.لیستی از صفات مثبت خود تهیه کنیم و راههای تقویت آنها را بیابیم و تجربه کنیم.
۳.لیستی از افکار منفی خود در طی روز تهیه و سعی کنیم برای هر فکر منفی یک فکر مثبت معادل بیابیم تا به کمک آن بتوانیم با افکار منفی مقابله کنیم.
۴.سعی کنیم در گفتار و برخوردهای روزانه از کلمات و جملات مثبت استفاده کنیم، مثلاً در ملاقات با دیگران بجای استفاده از کلمه "خسته نباشید" که دارای بار منفی و القای حس خستگی است، بگوییم "خدا قوت" ، "شاد باشید" و یا "پر انرژی باشید".
۵.افکار خود را متوجه خوبیها و جنبه های مثبت زندگی کنیم تا به مرور مثبت نگر شویم.
اجرای راهکارهای تقویت تفکر مثبت هیچ هزینه ای نداره و به سن و سال افراد هم مربوط نمی شه .
فقط باید این شعار را فراموش نکنیم.
"اگر افکارمان را کنترل کنیم، زندگی مان متحول می شود"
بنابراین اجرای راهکارها را از همین حالا شروع کنیم و آن را به فردا موکول نکنیم، زیرا ممکن است فردا هرگز نیاید!
۶.با خوش بینی سعی کنیم، دستوراتی به ذهن خود بدهیم که اندیشه های جدید مثبت شکل گیرند.
۷.هر روز صبح که از خواب برمی خیزیم با نگاه کردن به یک منظره یک تابلوی نقاشی زیبا و یا اسماء الله روز خود را با نشاط و خوش بینی آغاز کنیم.
۸.از افراد منفی نگر یا موقعیت هایی که باعث ایجاد افکار ناخوشایند و منفی می شوند دوری و یا سعی کنیم کمتر با آنها برخورد داشته باشیم.چون منفی در مثبت مساوی با منفی.
۹.به مشکلات به عنوان محکی برای ارزیابی توانایی های خود نگاه کنیم و هرگز نتیجه بدی را پیش بینی نکنیم، زیرا مشکلات فقط به اندازه ای مهم هستند که ما آنها را مهم می پنداریم.
۱۰.به لحظات و خاطرات زیبا و دوست داشتنی گذشته خود فکر و سعی کنیم آنها را تکرار نماییم.
۱۱.از تردید و دودلی دوری کرده و کارها را با جدیت دنبال کنیم.
۱۲. به ندای منفی درونی خود و تلقین های مخرب و نگران کننده دیگران بی توجه باشیم و سعی کنیم عکس آنها را انجام دهیم.
۱۳. به قدرت بی کران خداوند ایمان داشته باشیم و با خود تکرار کنیم که من لیاقت بهترین ها را دارم و با لطف خدای بزرگ به آنها خواهم رسید.
۱۴. از میان اهداف خود هدفی را انتخاب کنیم که امید بیشتری به موفقیت آن داریم و در تلاش برای تحقق آن، به فکر تایید یا تکذیب دیگران نباشیم.
۱۵.در توصیف احوال و زندگی خود از کلمات مثبت استفاده کنیم.
۱۶.در تعریف از افراد خانواده یا دوستان از کلمات مثبت و روحیه بخش استفاده کنیم (فلانی شخص بسیار شریف و بزرگواری است(.
۱۷.از چشم و هم چشمی و حسادت که باعث ایجاد افکار منفی می شود دوری و سعی کنیم روش زندگی خود را خودمان انتخاب کنیم.
۱۸.هرگز شعار خواستن، توانستن است را فراموش نکنیم و بدانیم که در سایه سعی و تلاش به آنچه بخواهیم می رسیم.
۱۹. قدر لحظات زندگی را بدانیم و از آنها به خوبی استفاده کنیم، زیرا هرگز تکرار نخواهند شد.
برای تغییر اوضاع و شرایط نامساعد اقدام کنیم و مطمئن باشیم که می توانیم آنها را از بین ببریم.
۲۰.از خود انتظار بیش از حد نداشته باشیم و خود را همه فن حریف ندانیم، به عبارت دیگراز کمال گرایی مطلق که باعث اضطراب و احساس عجز و ناتوانی می شود خودداری کنیم.
۲۱.خود را از قید و بندهای آزار دهنده رها و ساده زندگی کنیم تا فکر و خیال آسوده ای داشته باشیم.
۲۲.از انزوا و گوشه گیری که باعث ایجاد افکار منفی می شود دوری و اوقات خود را در جمع خانواده، فامیل و دوستان سپری کنیم.
۲۳.هر وقت احساس کردیم که افکار منفی سراغمان آمده است، وضعیت خود را تغییر دهیم و به کاری سرگرم شویم.
ممکن است هنگام خواب در رختخواب افکار منفی به سراغمان بیاید، تا خسته نشده ایم به رختخواب نرویم.
۲۴.هرگز به هیچ وجه خود را بدبخت، ناتوان و درمانده احساس نکنیم.
۲۵.اعتماد به نفس خود را در هر شرایطی حفظ کنیم و هرگز به دیگران اجازه ندهیم که آن را متزلزل کنند. باید متوجه باشیم که اعتماد به نفس کلید خلق تفکر مثبت است.
۲۶.خندیدن را فراموش نکنیم. خندیدن باعث می شود تا افکار ناراحت کننده و منفی جای خود را به افکار مثبت و شاد بدهند.
چگونه افکار منفی را از خود دور کنیم؟
یکی از ویژگی های افکار منفی، طولانی بودن و کامل شدن آنهاست؛ فکرهای منفی این قدر در ذهن باقی می ماند و دنبال هم می چرخد تا یک ماجرای تلخ و منفی بزرگ در ذهن شکل بگیرد
بسیاری از ما دائم در حال سر و کله زدن با خودمان هستیم، با افکاری که گاه و بی گاه به سراغمان می آید. البته متاسفانه در اغلب موارد این فکرها و گفت و گوهای درونی چندان مثبت نیست و همین مساله موجب می شود همه فکرها و گفت و گوهای درونی را بد و استرس زا بدانیم؛ چرا که معمولا عادت داریم خودمان را به دلیل اتفاقات گذشته محکوم کنیم یا نگران و مضطرب اتفاقات آینده باشیم؛ اتفاقاتی که هنوز پیش نیامده و مشخص نیست روزی به واقعیت می پیوندد یا نه.
موضوع مهم این است که چنین افکار منفی ای می تواند امید به آینده را از بین ببرد و فرد را برای طی مسیر زندگی، تنها و ناامید رها کند، اما چون اعمال ما نتیجه افکارمان است، اگر بتوانیم تفکراتمان را تغییر دهیم، حتما قادر خواهیم بود طور دیگری هم عمل کنیم و در نتیجه زندگی متفاوتی خواهیم داشت. پس در این مورد هم باید سعی کنید و با تمرین، افکار منفی را به فکرهایی مثبت و انرژی بخش تغییر دهید.
بحث های درونی منفی را حذف کنید
اولین قدم، کسب آگاهی است؛ یعنی قبل از هر چیز باید فکرهای منفی را بشناسید و سعی کنید آنها را به افکار مثبت تغییر دهید؛ البته فراموش نکنید این کار ابتدا خیلی سخت است و نباید ناامید شوید؛ ولی وقتی راهش را پیدا کنید، براحتی می توانید این کار را پیش ببرید. پس اگر سال هاست با افکار منفی زندگی کرده اید، انتظار نداشته باشید طی یک شب از شر آنها خلاص شوید، چون این فکرها به دلایل مختلفی ایجاد می شود که باید با شناخت دقیق، با آنها روبه رو شوید؛ مثلا اگر معلم کلاس اول دبستان همیشه شما را دانش آموزی بی استعداد خطاب کرده باشد، خیلی عجیب نیست اگر هنگام شروع کارهای جدید، دائم به خودتان بگویید "نمی توانم"، "این کار برای من خیلی سخت است" و… اگر هم دائم این فکرهای منفی در ذهن شما چرخیده باشد، حتما برای انجام کارها، اعتماد به نفس کافی نداشته اید. پس می بینید چقدر سخت است در این شرایط باور کنید توانایی شما بیشتر از چیزی است که خودتان فکر می کنید؟!
یکی از معروف ترین جملات منفی که خیلی از ما دائم با خودمان مرور می کنیم، این است: "من نمی توانم". غافل از این که وقتی به خودتان می گویید " نمی توانم " یا " این کار خیلی سخت است " در واقع مقاومتی نسبت به انجام آن کار در خودتان ایجاد می کنید که داشتن چنین مانع ذهنی ای می تواند شما را از رسیدن به موفقیت بازدارد. پس هر وقت به خودتان گفتید " من نمی توانم " کمی به جمله تان فکر کنید و بگویید " چرا نمی توانم؟ "
تحقیقات متعدد نشان داده است اکثر نوابغ و دانشمندان کسانی بوده اند که با کار و مطالعه زیاد به این موقعیت رسیده اند و همین موضوع ثابت می کند اگر می خواهید موفق شوید باید دائم به خودتان بگویید که می توانید.
تائیدات مثبت را از یاد نبرید
وقتی به هدف خاصی می رسید، معمولا جملات و عبارات مثبت را از افراد مختلف خواهید شنید؛ این عبارت ها معمولاً کوتاه، قابل باور و مشخص است. پس بهتر است این جملات را بارها برای خودتان تکرار کنید تا نوع دیگری از افکار درونی برای شما ایجاد شود. گام بعدی این است که تمام این تائیدات را با صدای بلند و با شور و شوق بگویید؛ حواستان باشد خواندن از روی جملات و کلماتی مثبت بدون هیچ حسی، فایده ای ندارد.
به فکرهای مثبت بال و پر دهید
یکی از ویژگی های افکار منفی، طولانی بودن و کامل شدن آنهاست؛ فکرهای منفی این قدر در ذهن باقی می ماند و دنبال هم می چرخد تا یک ماجرای تلخ و منفی بزرگ در ذهن شکل بگیرد، اما از حالا به بعد، سعی کنید به جای چنین کاری، این تمرین را انجام دهید؛ فکرهای شاد و مثبت را مانند یک فیلم طولانی و نشاط انگیز دنبال کنید. برخی از تجسم ها بسیار مفید خواهد بود و باید تا می توانید داستان را ادامه دهید و بگذارید ساعت ها زمان شما را به خودش اختصاص دهد. در ضمن، خیلی بهتر است اگر این داستان را درباره خودتان بسازید و تصور کنید به هدف های تان رسیده اید.
راههای مبارزه با افکار منفی
برای مبارزه با استرس که توسط افکار منفی بوجود می آید – باید خودمان را با افکار مثبت برنامه ریزی کنیم به طوری که مغز بی جهت پیغامهای خطر و تهدید آمیز را به بدن انتقال ندهد .
۱- بیاموزیم که نسبت به خودمان محبت داشته باشیم.
۲- یاد بگیریم با خودمان صحبتهای آرام بخش و راحت داشته باشیم .
۳- یاد بگیریم که صحبتهای ترسناک و ناراحت کننده ای را که در شرایط مختلف باعث اختلال افکار ما می شوند از خود دور نماییم .
۴- بیاموزیم که موفقیتهای خود را محترم بشماریم . آنها را تایید کنیم .
۵- باد بگیریم که به جای خود گوییهای منفی در زمانهایی که موفقیتی کسب نکرده ایم یا مرتکب اشتباهی شده ایم
از خود گوییهای مثبت استفاده کنیم .
بخندید تا دنیا به رویتان بخندد
آخرین باری که خندیدید کی بود؟ یادتان هست؟ منظور یک خنده خوب و از ته دل است؛ خنده ای که صورت شما را سرخ کند و هنگام خندیدن اشک از چشمانتان جاری شود. البته خندیدن آسان است، اما هنگامی که بتوانید اندیشه های خود را تحت تسلط در آورید می توانید ادعا کنید به کنترل شادمانی خود نیز دست یافته اید.
وقتی اصول شادمان زیستن را بیاموزید، آن وقت به آسانی می توانید با کمک آن بهتر زندگی کنید. خندیدن و شاداب بودن کاملا طبیعی است. خنده چیز کوچکی است که می تواند نتایج بزرگ بر جای گذارد. هیچ غذایی مغذی تر از شادمانی نیست. پس اگر قرار است روزی تصمیم بگیرید شاد و خوشحال باشید، چرا آن روز همین امروز نباشد؟ بنابراین با خنده و شادی و نشاط به استقبال روز جدید بروید.
خنده را فراموش نکنید.
شوخ طبع باشید.
به زندگی خود شادی ببخشید.
خود را شاداب و خندان نگه دارید.
تبسم کردن را تمرین کنید تا برای شما عادت شود.
هر روز خندیدن از ته دل را بیاموزید.
چنانچه خواهان شادی هستید، باید آن را در خود بوجود آورید.
کلمات خوب و شادی بخش بر زبان آورید.
از دیگران با تبسم و بیان جمله ای دلنشین استقبال کنید.
با خنده پیش از اخم کردن، از شر نگرانی خلاص شوید.
روزهای بد خود را از طریق خندیدن، به روزهای خوب و شاد تغییر دهید.
در مورد چیزهایی که باعث خوشی و شادی شما می شوند، فکر کنید،
سپس تا آنجا که ممکن است به سوی این شادی ها بروید.
به زندگی با دیدی مثبت و همراه با شوخ طبعی و نشاط نگاه کنید.
کوشش کنید کارهایی انجام دهید که به زندگی شما شادی ببخشد.
برای تندرست زیستن، خنده، بهترین اکسیر است.
ناامیدی را از خود دور کنید.
مثبت اندیش باشید.
به موسیقی آرام گوش دهید.
خانه خود را به یک مکان شاد تبدیل کنید.
بردبار و شکیبا باشید
اضطراب را کنار بگذارید.
فشارهای روحی را از خود دور کنید.
از پیله خود بیرون بیایید.
با ورزش شاداب و با نشاط شوید.
اعتماد به نفس خود را تقویت کنید. به آنچه می دانید، اعتماد داشته باشید.
کار خود را بخوبی انجام دهید و یقین داشته باشید که
احساس نشاط، موفقیت و افتخار خواهید کرد.
با دست کشیدن از یک عادت بد، عزت نفس خود را بالا ببرید.
خود را با اندیشه های شاد و آرام بخش سرشار کنید.
زود از کوره در نروید.
نگذارید چیزهای کوچک، شما را خشمگین کند.
کوشش کنید در برخوردها آرام باشید.
به خود ایمان داشته باشید.
قدر زندگی تان را بدانید.
زندگی را چنانچه هست، با تمام مشکلاتش قبول کنید.
هرگز یاس و ناامیدی را به حریم ذهن خود راه ندهید.
و بیش از پیش بخندید تا دنیا به رویتان بخندد.
برخورد چالشی با افکار منفی
جام جم سرا: عده ای فکر می کنند استرس فقط ناشی از اتفاقات ناخوشایند مانند تصادف، از دست دادن عزیزان، شغل، بیماری و… است، در حالی که رویدادهای مثبت مانند ازدواج، بچه دار شدن و نیز هر تغییر خوب دیگری که در زندگی ما اتفاق می افتد، می تواند استرس زا باشد.
استرس یا فشار روانی واکنش بدن به هرگونه تغییر و برهم خوردن تعادل است که حال می تواند این تغییرات مثبت یا منفی باشد.
برای مقابله با استرس، باید اعتبار افکار منفی خود را به چالش بکشید. البته فقط موانع و چالش ها نیستند که استرس زا هستند، بلکه بسیاری از تغییرات مثبت و منفی که در زندگی رخ می دهند، مانند امتحانات دوران دانش آموزی، آزمون کنکور، جابه جایی جغرافیایی یا مکانی، ازدواج، بارداری، ترفیع درجه و گرفتن مسئولیت هم می تواند فشار روانی ایجاد کرده و تعادل روانی فرد را برهم بزند.
بسیاری مواقع استرس علاوه بر آثار روحی، آثار جسمی نیز در بدن دارد مانند افزایش ضربان قلب، تعداد تنفس، گرم و داغ شدن پریدن عضلات بدن و تکرر ادرار. البته آثار روانی استرس شامل افکار منفی، ترس، اضطراب یا رفتاری مانند بی قرار شدن، رفتارهای اجتنابی، کز کردن و گوشه گیری نیز پیامدهای این بیماری است.
گرچه این رویدادها یا تغییرات مهم زندگی هستند که استرس ایجاد می کنند، اما عامل اساسی در ایجاد استرس نحوه برداشت ما از این رویدادهاست. وقتی اتفاقی می افتد ابتدا فکر می کنیم که آیا این اتفاق برای ما تهدید کننده است یا خیر؟ پس از آن، در مورد نحوه برخورد با آن فکر می کنیم. اگر توانایی ما بیشتر از عامل استرس زا باشد در این صورت دیگر آن موقعیت استرس زا نیست؛ موقعیتی استرس زا تلقی می شود که توانایی ما کمتر از آن باشد و در این شرایط است که بدن واکنش نشان می دهد.
عوامل استرس زا (استرسور) به دو دسته تقسیم می شوند:
١- عوامل بیرونی
اتفاقات منفی و مثبت زندگی مانند ازدواج کردن،جزو عوامل بیرونی محسوب می شوند. اتفاقات منفی مانند افرادی که عزیزان خود را از دست می دهند، مجازات های دادگاهی یا رویدادهای بزرگ و کوچکی که هر روزه فرد را درگیر می کنند، مثل ایستادن در صف، زندگی در محله های شلوغ یا محله هایی که دارای امکانات کافی نیست؛ همیشه باعث آزار و اذیت افراد می شود.
اندیشمندان معتقدند،اگر رویدادهای کوچک به طور پیوسته رخ دهد و همیشگی باشد تاثیرش بیشتر از رویدادهای بزرگ منفی است.
٢- عوامل درونی
افکاری که افراد درباره خود، آینده و دیگران دارند نیز می تواند استرس زا باشد.
افرادی که دیگران را همیشه خطرناک و غیرقابل ایمن می دانند این طرز تفکر همیشه باعث می شود افراد در حالت گوش به زنگ باقی بمانند و این حالت باعث تشدید برانگیختگی و استرس می شود.
کسانی که درباره خود مثبت فکر نمی کنند و خودشان را ضعیف و ناکارآمد می دانند نیز استرس را تجربه می کنند و اعتماد به نفس پایینی دارند. بنابراین این باورهای غلط می تواند یکی از عوامل درونی استرس باشند.
ویژگی های شخصیتی نیز می تواند منبع درونی استرس باشد. افراد کمال گرا، بدبین و افرادی که انعطاف پذیر نیستند، افرادی که "تکانشی" عمل می کنند (قبل از فکر، عمل می کنند) از جمله افرادی هستند که در معرض استرس شدید قرار دارند و بیشتر از دیگران استرس را تجربه می کنند.
چه میزان استرس برای بدن ضروری است
انسان ها برای داشتن یک زندگی طبیعی و سالم به میزان محدودی فشار روانی نیازمند هستند. به نظر می رسد برای این که دستگاه عصبی درست کار کند، لازم است کمی تحریک شود اما در عین حال، فشار روانی شدید یا طولانی آسیب جسمانی و روانی به بار می آورد.
واقعیت این است که واکنش استرس در بدن یک نوع سازگاری زیستی طبیعی است که به انسان ها کمک می کند تا در صورت رویارویی با شرایط خطرناک و استرس زا با نشان دادن واکنش سریع، جان خود را حفظ کنند.
انسان برای این که از حالت یکنواختی خارج شود به میزانی (حدود ١٠ تا ٢٠ درصد) در طول روز به برانگیختگی نیاز دارد. طبیعی است همیشه تغییرات مثبت، استرس به همراه دارد و اگر قرار باشد افراد از آن اجتناب کنند، تغییرات اتفاق نمی افتد.
هر چالش و هر تغییر مثبتی می تواند استرس داشته باشد اما سطح استرس آن قدر بالا نیست که باعت افت عملکرد فرد شود. استرسی مخرب است که بر سطح عملکرد فرد تاثیر دارد.
سطح استرس یا برانگیختگی خوب تا یک حدی برای زندگی طبیعی لازم است و افرادی که برانگیختگی و تاثیری ندارند خیلی تمایلی به رویارویی با چالش ها دارند.
در بعضی جاها لازم است وقتی می خواهیم یک تغییر مثبت در زندگی ایجاد کنیم خود به پیشواز استرس برویم مانند افرادی که مهاجرت داوطلبانه می کنند.
چه زمانی استرس مخرب است؟
استرس زمانی مخرب است که روی کارآیی فرد تاثیر داشته و باعث افت عملکرد یا رنج فرد شود و فرد کارآیی رفتار و ذهنی خود را از دست بدهد که در این موقع می گوییم استرس مخرب است.
چه زمانی به استرس بیماری می گوییم؟
اگر نتوانیم انرژی حاصل از استرس را از بدن تخلیه کنیم به تدریج سلامت جسمانی و روانی خود را از دست می دهیم.
براساس طبقه بندی های انجام شده اگر یک فرد نتواند با اتفاق یا یک رویداد منفی طی یک دوره یک تا دوساله کنار بیاید طبیعتا این استرس را بیمارگونه می دانیم، یعنی زمان طولانی فرد نتوانسته با آن موضوع کنار بیاید.
نشانه هایی که نه تنها شدید است بلکه بر عملکرد فرد نیز تاثیر دارد و فرد کارآیی خود را از دست می دهد و نمی تواند خوب بخوابد و مطالعه کند.
به طور کل آدم مقاوم به استرس نداریم و همه انسان ها به نوعی آسیب پذیر اما بعضی کمتر آسیب پذیر و برخی هم مقاوم هستند.
راه حل های مقابله با استرس
برخی افراد مقاوم هستند و نشانه های خفیف تری از خود نشان می دهند و زودتر با این قضیه کنار می آیند. مثل افرادی که همیشه خود را آماده کرده اند خطر، تغییر و رویدادهای منفی را برای خود یک چالش می دانند نه یک مصیبت یا کسانی که اعتقادات مذهبی و به خدا توکل و نسبت به خودشان باور مثبت دارند از عهده مشکلات برمی آیند و طبیعتا بهتر می توانند با رویدادهای استرس زا مقابله کنند.
برای مقابله با نشانه های بدنی استرس انجام برخی تمرین های ساده و آسان مانند مشکلات بی خوابی، تکرر ادرار مشکلات گوارش، سوزش معده و تنفس سریع یوگا، تنفس دیافراگمی (شکمی)، آرمیدگی و در حالت شدید دارو درمانی پاسخگو است.
کسانی مقاوم هستند که سبک زندگی سالم، خواب و ورزش مناسب دارند. این راهکارها برای همه جواب می دهد ولی بلافاصله نیست اما اگر مداومت کند و پیاده روی داشته باشد کمک کننده است.
برای نشان های شناختی استرس که همان افکار منفی است باید فنون شناخت و تغییر افکار منفی و مبارزه با آن را یاد گرفت که روانشناسان نیز می توانند در این زمینه کمک کننده باشند و مهارت های چالشی را به فرد آموزش دهند.
ما باید یاد بگیریم چگونه هیجان های خود را مانند خشم تخلیه کنیم و به شیوه مثبت برای مدیریت استرس حل مساله را یاد بگیرم. افراد باید مهارت حل مساله و مذاکره را بلد باشند تا در برابر استرس و رویدادهای منفی یا چالش هایی که استرس ایجاد می کنند مقابله کنند تا از هم فرو نپاشند.
پرخوری راه ناسالم مبارزه با استرس
برخی برای مقابله با استرس به پرخوری و ورزش سنگین، سیگار والکل روی می آورند که راه های مقابله ناسالم با استرس هستند.
همچنین درددل کردن با یک دوست یا مشاور و یافتن راه حلی برای موضوعی که باعث استرس شده یکی از راه های مقابله با استرس است.
برخی رویدادهای استرس زا راه حل ندارند و فرد باید با آنها کنار بیاید و برخی مواقع راه حل دارد که باید جست وجو کرد. (دکتر شهربانو قهاری – روانشناس بالینی/شهروند
راهکار مناسب برای مقابله با افکار منفی و نا امیدی
بدترین دردی که می شود تحمل کرد،کشنده تر از هر سلاحی و فلج کننده تر از اتمام ضربات و صدمات،احساس ناامیدی است.در حقیقت حس بد ناامیدی،به سراغ همه ما می آید،چرا که ما به طور ثابت قادر نیستیم زندگی رویایی ای را که برای هر لحظه ی خود تعریف کرده ایم،داشته باشیم اما می توان راهکارهایی را برای مقابله با این خصیصه تلخ بکار برد در این گزارش به چند نکته مفید در این باره اشاره کرده ایم که در ادامه میبینید.
زمانی که احساسات منفی و ناامیدی در زندگی ما ایجاد می شوند می توانیم با آن مبارزه کنیم تا در زندگی ما را با مشکلات بعدی روبه رو نسازد.
در صورتی که گاهی به ناامیدی رسیدید، خواندن این مقاله برای شما بسیار مفید خواهد بود.
به یاد داشته باشید که هرگز ناکامی های خود را در قالب عجز و ناتوانی یا خشم به نزدیکان خود نشان ندهید.
اخبار نا امیدکننده و اتفاقات بدی که می افتد تمام ذهن شما را درگیر می کند و اینجاست که این اتفاقات بد از شما مطالبه می کند و شما باید مقرری اش را بپردازید.
بنابراین، زمانهایی وجود دارد که شما به واسطه خبرهای بدی که ناگهان به شما می رسد احساس ناامیدی می کنید و تا حدودی این خبرها به شما القاء شده است که باعث شده که شما به این ناامیدی برسید، احساسی که منجر به ناامیدی در کار و ازدواج می شود و احساس بدی که به شما دست می دهد و این حقیقت است.
اما واقعیت این است که ذهن انسان ها کاملاً به این مسائل واکنش نشان می دهد بنابراین شرایط دشوار و سختی که یک فرد در آن قرار می گیرد تاحدودی می تواند مسیر غلبه بر آن را پیدا کند و بدرخشد.
درحقیقت شیوه ای که مغز ما طراحی شده است امکان ندارد که این غم و اندوه طولانی مدت ادامه یابد.
بعضی زمانها ما نیاز به تلنگر داریم یک یادآوری ملایم که به ما کمک می کند که با ناامیدی خودمان کنار بیاییم و این دقیقاً آن چیزی است که در این مقاله آورده شده است.
بنابراین، احساس ناامیدی با اخبار بد دم دست و ناگهانی به طریقی احساس ناامیدی را در خودتان و احساس ناامیدی در کار و احساس ناامیدی در ازدواج برگردانده و شما آن را در خود انباشته می کنید.
مقابله با ناامیدی
مقابله با هر ناامیدی که ممکن است در محیط کار، روابط اجتماعی با دوستان باشد تا حدودی از یک روش خاصی تبعیت می کند البته گام هایی که برای مقابله برداشته می شود بر اساس شرایطی که فرد در آن قرار گرفته است ناامیدی را تغییر خواهد داد اما این موضوع به شدت شرایط بستگی دارد و گرنه نحوه برخورد یکی است.
مراحلی که در زیر می آید نحوه غلبه بر یاس و ناامیدی را نشان می دهد.
گریه، لطفا گریه کنید
به یک پستوی مخفی بروید (گریه کنید) فیلمی غم انگیز تماشا کنید خودتان را در حمامی محبوس کنید، زیر دوش آب بروید و هر آنچه را که دوست دارید انجام دهید اما گریه کنید.
گریه کردن به اشتباه علائم ضعف گفته شده است به ویژه جایی که مردان بیشتر نگران این مساله هستند.
گریه کردن مکانیزمی است که همه هیجانهای درونی را تخلیه می کند، همچنین تمام استرس ها و تنش ها را از شما دور می کند و احساس راحتی و سبکی می کنید.
بنابراین اگر اشکتان می خواهد سرازیر شود جلویش را نگیرید و بگذارید سرازیر شود. تنها زمانی که شما به ذهنتان اجازه خلاصی از سموم را می دهید قادر خواهید بود که گام های مورد نیاز برای خوب شدن و التیام را بردارید.
اتفاقات را بپذیرید
هر چیزی که برایتان اتفاق می افتد را بپذیرید، بسیاری از افراد می خواهند از زیر بار احساسات غم انگیز شانه خالی کنند چرا که برای آنها دردناک است اما تنها پذیرفتن واقعیت است که آنها را آرام خواهد کرد.
همچنین بخوانید : قیمت روز خودرو پراید
اتفاق ناامیدکننده ای که در زندگی تان روی می دهد را بپذیرید.
اما چرا پذیرفتن اتفاقات زندگی برای مقابله با احساسات ناخوشایند ضروری است؟
زیرا در این صورت شما افکارتان آرام نخواهد شد و شما با افکارتان کنار نخواهید آمد.
افکار منفی و ناامید کننده در آینده با کمترین تحریکی اوج گرفته و حتی بیشتر از آنچه که شرایط ایجاب می کند، منجر به آزار فرد می شود.
خودتان را متحول کنید
برخی از افراد وجود دارند که به شدت به عمق فاجعه می روند و آنقدر در غم خود فرو می روند که حاضر نیستند که از آن شرایط بیرون بیایند.
انسانها در دلسوزی به خویشتن و فاز "وای بر من" مستعد هستند. اما اگر این فاز نگذرد و اجازه داده شود که احساسات بد در زندگی روزمره شما مداخله کند، در نتیجه بر بهره وری و آرامش ذهن شما تاثیر خود را می گذارد. این لحظه زمانی است که باید با خودتان بگویید که "دیگر بس است" و باید سعی کنید خودتان را تغییر دهید و به زندگی ادامه دهید.
خانه را به محل شادی تبدیل کنید
بدون شک، احساس ناامیدی از شکست های مکرر و شادی های اندکی که مردم به دنبالشان هستند بوجود می آیند.
در چنین زمانهایی چه کار باید کرد؟
بسیاری از چیزهایی که افراد باید واقعا انجام دهند این است فیلم های خنده دار تماشا کنید که خنده شما را تضمین کند. اوقات خودتان را با فردی که به آن علاقه دارید بگذرانید. زمانتان را با افرادی که شما را خوشحال می کند، بگذرانید.
به دنبال ورزش های ماجراجویانه بروید. چای بنوشید. با افرادی که به طبیعت علاقه مندند روابط داشته باشید. کتاب بخوایند. گفتارهای بلندپروازانه بخوانید. کشف کنید که چه چیزی در زندگی شما را به پیش می برد و اینها هستند که جایگزین افکار ناامید کننده و با راحتی خیال.
و اگر هیچ کدام از اینها به شما کمک نکرد، خودتان را مجبور کنید که بخندید و این خنده اجباری علائمی را به مغزتان می فرستد و شما را خوشحال می کند و احساس شما به آهستگی اما مطمئناً بهتر می شود و چیزهای دیگری که در این زمینه موثر است فهرستی از چیزهایی که شما را شاد می کند را در نظر بگیرید که کمک می کند تا بدانید که چگونه به بی خیالی و آرامش برسید.
با احساسات منفی مقابله کنید
در مورد رویداد غم انگیزی که رخ داده است بیندیشید و آن را با آنچه که اتفاق افتاده است، در چشم انداز زندگی خود قرار دهید. آیا این مساله ای که برای شما بوجود آمده اثر ماندگار و طولانی مدتی در زندگی شما خواهد داشت. آنچه که اکنون اتفاق افتاده آیا در سالهای آینده برای شما مهم خواهد بود؟
اگر حلقه پاسخ ها به یک "نه" برمی گردد پس شما می دانید که همه این چیزها به شکل جزر و مدی است که می گذرد.
در اینجا چیزی که در مورد آن فکر می شود، حتی اگر پاسخ ها در دایره "بله" مشخص باشد که آن معمولاً این چنین نمی تواند باشد.
در این گونه مواقع احساسات منفی منجر می شود که به درستی فکر نکنید، بنابراین آن چیزی که شما ممکن است به آن فکر کنید و در زمانی که عصبانیت و خشم شما کاهش می یابد، آن چیزی که بر جای می ماند، جدی نخواهد بود.
بنابراین، افکار خودتان را به فهم اینکه احساسات منفی و اثرات آنها ماندگار نیستند باز کنید و از اکنون اجازه دهید که با آنها مقابله کنید.
برنامه ریزی کنید
آنچه که به شما کمک می کند تا به ناامیدی که شما را در درجات مختلف تحت تاثیر قرار می دهید دور باشید، کشیدن یک نقشه است.
لیستی از همه چیزهایی که از اتفاقات و رویدادها یاد گرفته اید بنویسید.
درسهایی که یادگرفته اید و مواردی که تجربه کرده اید و چیزهایی که به شما کمک کرد تا بیابید که کجا هستید و چرا این چیزها ضروری است چرا که آن کمک می کند که بدانید که چیزهای بیشتری درباره مردم و خودتان بدانید و اینکه چگونه شما باید یا نباید اگر اتفاقات مشابهی درآینده اتفاق افتاد واکنش دهید یا ندهید.
این همان چیزی که ما همیشه به دنبالش هستیم درسهایی که ما یاد گرفتیم و چیزهایی که می توانیم از یک اتفاق نتیجه گیری کنیم.
بعد از این شما یک طرح و نقشه دارید و تشخیص می دهید که با انجام آن احساس راحتی کنید و آن کمک می کند که شما آن را به راحتی یک مکالمه ساده با دوستان انجام دهید.
بعد از آن شما احساس راحتی بیشتری می کنید و این ناامیدی هایی که همواره شما را تهدید می کرد و احساس کاستی می کردید برطرف می شود و با این طرحی که شما برای مقابله با ناامیدی انتخاب کردید اکنون ایده ای دارید که نشان می دهد چه چیزی نیاز است انجام شود و چه دوره ای را باید پی گیری کنید.
بنابراین بعداً شما درباره بسیاری از چیزها کوتاه می آیید.
اما به خاطر بسپارید که همواره چیزهایی وجود دارند که باعث ناامیدی می شود اما آنچه که ما درباره آن باید بدانیم این است که چه چیزی مهم است.
منابع:
روش هایی برای پاکسازی ذهن و جسم مترجم: رزیتا شاهرخ-برگرفته ار Digest – انتشار روزنامه جام جم -شنبه : 29 اردیبهشت 1388
http://namnak.com
http://jamejamonline.ir/sara
http://www.beytoote.com/psychology/zendegi-behtar/
jamejamonline.ir
http://www.shadkami.blogsky.com
ghanounejazebeh.blog.ir
راههای پاکسازی ذهن از افکار منفی
1