تارا فایل

تحقیق درباره وجوه اعجاز قرآن


وجوه اعجاز قرآن
تناسب لفظ و معنى در قرآن
ویژگى الفاظ قرآن، انتخاب دقیق و تناسب آنها با معانى است و نیز قرار گرفتن در جایگاه مناسب خویش در جملات و هماهنگى آنها با واژه‏هاى قبل و بعد از خود است. فعل‏ها معانى دقیق خود را الهام مى بخشند، مثلاً فعل مضارع تجدید و استمرار را افاده کرده، تصاویر و صحنه‏ها را باز آفرینى مى کند و به ذهن نزدیک مى سازد، تا جایى که گویى آن تصاویر و صحنه‏ها جلوى چشمان مخاطب قرار داده مى شوند. واژه‏ها گاهى به شکل جمع و گاهى به حالت مفرد مى آیند و این بدون سبب نسبت بلکه به علتى منطقى یا براى حفظ آهنگ و نغمه یا ذکر خاص پس از عام و بالعکس، یا در نظر گرفتن معرفه و نکره، به غرضى بلاغى و یا تقدیم و تاخیر است

تناسب واژه‏ها با معانى
دقت در انتخاب واژه‏ها در قرآن، نخستین مساله‏اى است که پژوهشگر علوم قرآنى، آن را در مى یابد، به عنوان نمونه در قرآن موارد به کارگیرى واژه<الریاح” بادها، با واژه<الریاح” باد و نیز<الغیث” و <المطر” و جز آن با یکدیگر متفاوت است. مثلاً واژه<الریح” در قرآن صرفاً در مواردى که خیر و منفعت و رحمت الهى بیان مى شود آمده است.(10)خداوند متعال مى فرماید:

<و هو الذى یرسل الریاح بشراً بین یدى رحمته حتى اذا اقلت سحاباً ثقالاً سقناه لبلد میت فانزلنا به الما فاخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتى لعلکم تذکرون”. (اعراف، 7 / 57)

<اوست که بادها را پیشاپیش‏[ باران‏] رحمتش مژده رسان مى فرستد، تا آنگه که ابرهاى گرانبار را بردارند، آن را به سوى سر زمینى مرده، برانیم، و از آن، باران فرو آوردیم؛ و از هر گونه میوه‏اى‏[ از خاک‏] بر آوریم. بدین سان مردگان‏[ نیز از قبرها] خارج مى سازیم، باشد که شما متذکر شوید.”

و مى فرماید:<و ارسلنا الریاح لواقح فانزلنا من السما ما فاسقینا کموه و ما انتم له بخازنین”(حجر، 15 / 22)

<و بادها را بار دار کننده فرستادیم و از آسمان، آبى نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانه دار آن نیستید.”

و نیز مى فرماید:<و من آیاته آن یرسل الریاح مبشرات و لیذیقکم من رحمته و لتجرى الفلک بامره و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون”(روم، 30 / 46)/

<و از نشانه‏هاى او این است که بادهاى بشارت آور را مى فرستد، تا بخشى از رحمتش را به شما بچشاند و تا کشتى به فرمانش روان گردد، و تا از فضل او[ روزى بجویید] و امید که سپاسگزارى کنید.”

و مى فرماید:<و الله الذى ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه الى بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور”(فاظر، 35 / 9)/

<و خدا همان کسى است که بادها را روانه مى کند؛پس‏[ بادها] ابرى را بر مى انگیزند، و[ ما] آن را به سوى سر زمین مرده راندیم، و آن زمین را بدان‏[ وسیله‏]، پس از مرگش زندگى بخشیدیم؛رستاخیز[ نیز] چنین است.”

واژه<الریح” باد، نیز در جاهایى که براى ترسانیدن از فرجام عمل و عذاب کردن است مورد استفاده قرار گرفته. راغب اصفهانى مى گوید:<در اکثر جاهایى که خداوند واژه <الریح” را مفرد آورده براى بیان عذاب بوده است.”(11)

خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:
<مثل ما ینفقون فى هذه الحیاْ الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلکته و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون”(آل عمران، 3 / 117)

<مثل آنچه‏[ آنان‏] در زندگى این دنیا[ در راه دشمنى با پیامبر] خرج مى کنند، همچون مثل بادى است که در آن سرماى سختى است، که به کشتزار قومى که بر خود ستم کرده‏اند، بوزد و آن را تباه سازد؛ و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کرده‏اند.”

<ام امنتم ان یعیدکم فیه تارْ اخرى فیرسل علیکم قاصفاً من الریح فیغرقکم بما کفرتم ثم لا تجدوا لکم علینا به تبیعا”(الاسرا، 17 / 69)

<یا مگر ایمن شدید از این که با دیگر شما را در آن‏[ دریا] باز گرداند و تند بادى شکننده و به‏[ سزاى‏] آنکه کفر ورزیدید غرقتان کند، آن گاه براى خود در برابر ما کسى نیایید که آن را دنبال کند.”

و مى فرماید:<و فى عاد اذا ارسلنا علیهم الریح العقیم”(ذاریات، 51 / 41)

<و در[ ماجراى‏] عاد[ نیز] چون بر[ سر] آنها باد مهلک را فرستادیم.”

و مى فرماید:<و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیْ.”(الحاقه، 69 / 6)/

<و اما عاد، به‏[ وسیله‏] تند بادى توفنده سرکش هلاک شدند.”

شاید سبب این باشد که<ریح” شر آفرین است زیرا توفنده، ویرانگر و بى قرار مى وزد، و این نوع باد به جهت استمرار و بى وقفه بودنش یک باد محسوب مى‏شود، و مردم نیز تغییرى در وزش یکسان آن احساس نمى‏کنند و آرامشى به خود نمى‏بینند، چرا که توفنده و ویرانگر است و یکسره مى وزد و همین باعث ترس و دلهره از آن است.اما<الریاح”بادها که در بردارندگان خیر و برکت هستند، گاهى مى وزند و گاهى آرام مى گیرند، تا مایه بارش ابرها شوند، پس<الریاح” بریده بریده و آرام مى‏وزند، به طورى که هر که در معرض آن قرار گیرد در مراحل مختلف وزیدن بادها، احساس آرامش مى کند/

پس در این بیان قرآن تصویرى از احساس روحى، روانى آدمى نیز دریافت مى‏شود.(12)

اما درباره مسخر کردن<الریح” براى حضرت سلیمان علیه‏السلام که خداوند مى فرماید:<و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر”(سبا، 34 / 12)/

باد را براى سلیمان‏[ رام کردیم‏] که رفتن آن با مداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه‏[ راه‏] بود/

و<فسخرنا له الریح تجرى بامره رخا حیث اصاب”(ص، 38 / 36)/

<پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم مى گرفت، به فرمان او نرم و روان مى شد.”

ظاهر این گونه است که نعمت روشن‏تر و سنت الهى‏ آشکارتر است، زیرا آن چیزى که از آن انتظار شر و آسیب مى رود، ولى قرین خیر و سود باشد، بى تردید منت آن بزرگ‏تر و ارزش عطایش بیشتر است، بر خلاف چیزى که از آن انتظار خیر و رحمت مى رود، چنین چیزى گر چه از آن انتظار دلخوشى و شادمانى مى رود، اما به حد دل خوشى و شادمانى چیزى نمى‏رسد که از آن انتظار شر و آسیب مى رود، اما وسیله رحمت و نعمت الهى مى گردد/

جاحظ درباره گزینش دقیق واژه‏ها در قرآن مى گوید:
<و همچنین واژه<المطر”(باران) در قرآن فقط در موارد انتقام به کار رفته است، در حالى که اکثر علما و خواص و همین گونه عوام، میان این واژه(المطر) و واژه(الغیث) تفاوتى قایل نیستند.”(13)

در حقیقت<الغیث” تنها در جایگاه رحمت و نعمت استمعال شده است همانند<الریح” در موردى که ذکر شد، در واقع میان<الغیث” و <الاغاثه” که به معنى کمک و یارى رسانیدن است ارتباط کامل است، از این روبکارگیرى واژه<الغیث” در موردى که باران رحمت به بار دارد و خیر به بار مى آورد، نشانگر تناسب دقیق میان لفظ و معنا است/

خداوند مى فرماید:
<ان الله عنده علم الساعْ و ینزل الغیث و یعلم ما فى الارحام و ما تدرى نفس ماذا تکسب غداً و ما تدرى نفس باى ارض تموت”(لقمان، 31 / 34)/

در حقیقت، خداست که علم‏[ به‏] قیامت نزد اوست، و باران را فرو مى فرستد، و آنچه را که در رحمهاست مى داند و کسى نمى‏داند فردا چه به دست مى آورد، و هر کسى نمى‏داند در کدامین سرزمین مى میرد. در حقیقت خداست‏[ که‏] داناى آگاه است/

و مى فرماید:<و هو الذى ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و ینشر رحمته و هو الوالى الحمید”(شورى، 42 / 28)/

و اوست کسى که باران – پس از آن که‏[ مردم‏] نومید شدند – فرو مى بارد، و رحمت خویش را مى گستراند و هموست سر پرست ستوده/

و مى فرماید:<ثم یاتى من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون”(یوسف، 12 / 49).<آن گاه پس از آن، سالى فرا مى رسد که به مردم در آن‏[ سال‏] باران مى رسد و در آن آب میوه مى گیرند.”

این در حالى است که واژه<المطر” فقط در مقام عذاب کردن و ترسانیدن آورده مى‏شود درست همچون واژه<الریح” مثل آیات ذیل:

<و امطرنا علیهم مطراً فانظر کیف کان عاقبْ المجرمین.”(اعراف، 7 / 84)/

و برسد آنان بارش (از مواد گوگردى) باراندیم پس فرجام گندکان حببان بود/

<فجعلنا عالیها سافلها و افطفرنا علیهم حجارْ من سجیل” حجر، 15/74 و آن شر را زیرو کردیم و بر آنان سنگهایى را سنگ گل باراندیم”/

<و لقد اتوا على القریْ التى امطرت مطر السو افلم یکونوا یرونها بل کانوا لا یرجون نشورا”(فرقان، 25 / 40).

<قطعاً بر شهرى که باران بلا بر آن بارانده شده گذاشته‏اند؛ مگر آن را ندیده‏اند؟[ چرا] ولى امید به زنده شدن ندارند.”

<و امطرنا علیهم مطراً فسا مطر المنذرین”(شعرا، 26 / 173 و نمل، 27 / 58)/

<و بر[ سر] آنان بارانى‏[ از آتش گوگرد] فرو ریختیم. و چه بد بود باران بیم داده شدگان.”

چنانچه واژه<سمک” در قرآن در موضعى غیر از موضع بیان نعمت بیاید،<الحوت” نامیده مى شود و معنى<الحیتان” نیز همان<السمک” یعنى ماهى است، عرب نیز اغلب<الحوت” را به معنى<السمکْ”(14)به کار مى‏برد/

قرآن کریم مى فرماید:<و سالهم عن القریْ التى کانت حاضرْ البحر اذ یعدون فى البست اذ تاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعاً و یوم لا یسبتون لا تاتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون”( اعراف، 7 / 163)/

<و از اهالى آن شهرى که کنار دریا بود، از ایشان جویا شد: آن گاه که به‏[ حکم‏] روز شنبه تجاوز مى کردند؛ آن گاه که روز شنبه آنان، ماهى هایى شدن روى آب مى آمدند، و روزهاى غیر شنبه به سوى آنان نمى‏آمدند، این گونه ما آنان را به سبب آنکه نا فرمانى مى کردند،

مى آزمودیم.”
و نیز مى فرماید:<فالتقمه الحوت و هو ملیم”(صافات، 37 / 142)/

<و عنبر ماهى او را بلعید در حالى که او نکوهش گر خویش بود. و<الحوث” در اینجا همان ماهى عظیم الجثه است.”

و چنانکه<الحوت” در موضع بیان نعمت و منت آورده شود آن را<الحم الطرى” یعنى گوشت تازه مى نامند/

خداوند مى فرماید:<و هو الذى سخر البحر لتاکلوا منه لحماً طریاً و تسخرجوا منه حلیْ تلبسونها وترى الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون”(نحل، 16 / 14).

<و اوست که دریا را مسخر گردانیده تا از آن گوشت تازه بخورید، و پیرایه‏اى که آن را مى پوشید از آن بیرون آورید. و کشتى‏ها را در آن شکافنده‏[ آب‏] مى بینى، و تا از فضل او بجویید و باشد که شما شکر گزارید.”

مساله قابل توجه دیگر این که هر گاه ذکر جوشیدن آب از زمین به میان آمده، با فعل<فجر” از آن یاد شده و هر گاه بیرون زدن آب از سنگ مد نظر بوده از فعل<انبجس” استفاده شده است، راغب اصفهانى در مفردات به این نکته اشاره کرده مى گوید:<در مورد آب سه لفظ بجس الما و انبجس و انفجر به کار برده شده، اما<انبجاس” بیشتر درباره جوشیدن آب از چیزى تنگ و<انفجار” یا در همان مورد<انبجاس” و یا در موضع جهیدن آب از چیزى گشاده استعمال شده است. از این رو خداوند مى فرماید:<فانبجست منه اثنتا عشرْ عیناً”(اعراف، 7 / 160)<از آن دوازده چشمه جوشید.”

و در موضع دیگرى مى فرماید:<فانفجرت منه اثنتا عشرْ عیناً”(بقره، 2 / 60)<از آن دوازده چشمه جوشید.”

<که در هر دو مورد از جوشیدن آب از معبرى تنگ خبر مى دهد. و در جاى دیگر مى فرماید:<و فجرنا خلا لهما نهراً”(کهف، 18 / 33)<میان آن دو نهرى جوشاندیم.”

و یا مى فرماید:<و فجرنا الارض عیونا”(قمر، 54 / 12)<چشمه‏هاى زمین را جوشانیدیم.”

و نفرمود<بجسنا”(15)
بدین ترتیب مشخص مى شود که تمام واژه‏هاى قرآن کریم در جایگاه مناسب خویش آمده است و در نهایت دقت، معناى خود را الهام مى بخشند، تا جایى که اگر واژه دیگرى جاى آن قرار گیرد نمى‏تواند معناى نخست را افاده کند/

گر چه تفاوت‏هاى ظریفى میان معانى واژه‏هاى قرآن وجود دارد، اما هر کدام از این واژه‏ها معناى مستقل خود را دارند و برجستگى و درخشش خود را دارند که این برجستگى و درخشش در ضمن دو جمله نمایان‏تر مى‏شود گاهى تک واژه‏اى بر معانى متعددى دلالت مى کند، که هر کدام از آن‏ها از سیاق کلام یا به اصطلاح از بستر سخن دریافت مى‏شود به عنوان مثال واژه<السما” بر معانى مختلفى اطلاق مى شود از جمله بر<سقف”،<ابر”،<باران”،<چیزى مشخص”،<مسیر”،<جهت” و <فضاى” گسترده”.

اما چنانچه واژه زمین<الارض” با آسمان – چه مفرد<السما” و چه جمع<السموات” – بیاید، منظور از آن همین سیاره است که بر روى آن زندگى مى کنیم و هر گاه واژه زمین<الارض” تنها و بدون ذکر<السما” یا<السموات” استعمال شود، مقصود از آن بخش معینى از زمین است، همان گونه که در سوره یوسف مى فرماید:

<قال اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم”(یوسف، 12 / 55)/

[یوسف‏] گفت:<مرا بر خزانه‏هاى این سرزمین بگمار، که من نگهبانى دانا هستم.”

و نیز مى فرماید:<و کذلک مکنا لیوسف فى الارض یتبوا منها حیث یشا نصیب برحمتنا من نشا و لا نضیع اجرا المحسنین”(یوسف، 12 / 56)/

<و بدین گونه یوسف را در سرزمین مصر قدرت دادیم، که در آن هر جا که مى خواست سکونت مى کرد. هر که را بخواهیم به جهت خود مى رسانیم و اجر نیکوکاران را تباه نمى‏سازیم.”

تردیدى نیست که مقصود از واژه<الارض” در دو آیه یاد شده همه کره زمین نیست، بلکه آن سرزمینى معینى است که در حوزه حکومت مصر در آن زمان بوده است/

گاهى مساله عکس این است و مثلاً برخى واژه‏هاى متباین با هم در قرآن دیده مى شود که در مواضع مختلف به معنى واحدى آمده‏اند، واژه‏هایى همچون: <خلق”،<جعل”<ابدع”،<فطر” و مشتقات آنها، تمامى این واژه‏ها بر آفرینش و پدید آوردن بدون الگو و نمونه پیشین دلالت دارند/

راغب اصفهانى درباره واژه<خلق” مى گوید:<اصل واژه<الخلق” سنجش اندازه‏گیرى درست است و نیز بر آفریدن بدون الگو و تقلید دلالت دارد/

خداوند تبارک و تعالى مى فرماید:
<خلق السموات و الارض” یعنى آن دو را – بدون الگو – ابدع کرد و آفرید، به دلیل آیه دیگرى که مى فرماید:<بدیع السموات و الارض”<بقره، 2 / 117) یعنى ابداع کننده و آفریننده آسمانها و زمین را، و خلق از نوع ابداع یا آفرینش، صرفاً از آن خدا است و بس، از این رو در تفاوت میان خود و بندگان مى فرماید:

<افمن یخلق کمن لا یخلق افلا تذکرون”(16)(نحل، 16 / 17)/

<آیا کسى که مى آفریند مانند آن کسى است که نمى‏آفریند، این را متذکر نمى‏شوید.”

درباره<الابداع” مى گوید: ابداع پدید آوردن چیزى است و این واژه هرگاه درباره خداوند به کار برده شود منظور پدید آوردن بدون ابزار، ماده، زمان و مکان است و این معنا را جز درباره خداوند نمى‏توان به کار برد چرا که پدید آوردن و نو آورى از آن سازنده حقیقى است مانند آن جا که مى فرماید:<بدیع السموات و الارض”(17)پدید آورنده آسمانها و زمین. و درباره واژه<جعل” مى گوید: جعل، در میان افعال هم معناى خود مثل:<فعل” و <صنع” کلى‏تر است و بر پنج وجه آمده است. دوم از معانى آن<اوجد” است که متعدى به یک مفعول است. مانند آیه<و جعل الظلمات و النور”(انعام، 6 / 1) تاریکى و روشنایى را به وجود آورد.

معنى سوم آن ایجاد چیزى از چیز دیگر و پدید آوردنش از آن است:<و جعل لکم من الجبال اکناناً”(نحل، 16 / 81). معنى چهارم آن در آوردن چیزى به حالتى خاص است:<الذى جعل لکم الارض فراشاً”(بقره، 2 / 22) و<جعل لکم مما خلق ظلالاً”(نحل، 16 / 81) و <جعل القمر فیهن نوراً(نوح، 71 / 16) (18)و درباره واژه<فطر” مى گوید:<اصل این واژه به معنى شکاف طولى است، خداوند مى فرماید:<هل‏ترى من فطور”(ملک، 67 / 3) یعنى اختلال و کاستى چه در جهت صلاح آمدن و چه در جهت به فساد گراییدن و<فطر الله الخلق” یعنى پدید آوردن چیزى و ابداع آن به نحوى که بتواند عملى را انجام هد.

خداوند مى فرماید:<الحمد الله فاطر السموات و الارض”(فاطر، 35 / 1) و مى فرماید:<الذى فطر هن”(انبیا، 21 / 56) و <الذى فطرنا”(طه، 20 / 72) یعنى ما را پدید آورد و به وجود آورد(19)ز مخشرى نیز این تفسیر از واژه(فطر) را مبنا قرار مى دهد و براى آن به قول یکى از اعراب استناد مى جوید که درباره چاهى با شخصى دیگر اختلاف داشت و به او مى گفت:<انا فطرتها” یعنى من آن را ساختم و پدید آوردم. (20)

درباره آفرینش آسمان و زمین، واژه<خلق” بیشتر از سایر واژه‏هایى که بر آفریدن دلالت دارد استفاده شده است، شاید علت این باشد که این واژه بیشتر از واژه‏هاى هم معنایش بر پدید آوردن دلالت مى کند. مضاف بر این که بنا به گفته راغب اصفهانى دلالت بر سنجش درست و صحیح دارد/

در واقع واژه<خلق” بیانگر آفرینش دقیق و سنجیده است زیرا ساختار آفرینش، ساختارى در هم و بر هم و آشفته نیست، بلکه ساختارى هنرمندانه و دقیق است که دست خداوند تواناى حکیم آن را روى طرحى حساب شده و سنجیده پدید آورده است، از مواردى که کمله<خالق” بیانگر ایجاد و پدید آوردن است این آیه است که مى فرماید:<و من آیاته اللیل والنهار و الشمس و القمر لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدولله الذى خلقهن”(فصلت، 41 / 37)/

<و از نشانه‏هاى‏[ حضور] او شب و روز و خورشید و ماه است؛ نه براى خورشید سجده کنید و نه براى ماه، و آن خدایى را سجده کنید که آنها را خلق کرده است اگر تنها او را مى‏پرستید.”


تعداد صفحات : 12 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود