فصل اول: جایگاه زن در اسلام:
از نگاه اسلام، زن و مرد هر دو انسانند؛ هر دو مخلوق خدایند و هر دو برابر، امّا این برابرى در کمالات و دستیابى به مقامات معنوى و انسانى، بندگى و تعبّد الهى و کرامت وجودى انسان بر سایرین است نه در احکام و وظایف. از سوى دیگر، هر دو به یک اندازه در بنیان خانواده، اجتماع و بقاى نسل آدمى سهیمند؛ خداوند مىفرماید: "اى مردم، شما را از مرد و زنى آفریدیم و آنگاه شعبههاى بسیار و قبیلههاى مختلف گردانیدیم."(3) قرآن به صراحت اعلان مىکند که زن و مرد، هر دو، از یک جوهر انسانى و یک نفس واحد، خلقت یافتهاند و زن مایه آرامش و آسودگى مرد است: "او خدایى است که همه شما را از یک فرد آفرید؛ و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید."
در پیشگاه خداوند، زن و مرد هر دو یک مقام دارند و هیچ یک به خودى خود بر دیگرى برترى ندارد؛ چون هر دو از یک جوهرند و جنسیّت مایه برترى آنان بر دیگرى نیست؛ هیچ مردى را بر زنى و هیچ زنى را بر مردى برترى نیست مگر به سبب ایمان و تقوایشان؛ این همان مطلبى است که خداوند در آیه 13 سوره حجرات به آن تصریح نموده است.
در احکام و وظایف، تفاوتهایى براى زن و مرد لحاظ شده است که این تفاوتها بر اساس نوع آفرینش و جایگاه زن در نظام خلقت و طبیعت است و این برنامه و تقسیم وظایف و مسئولیتهاى زن و مرد به خوبى واضح و روشن است. خدمت به زن و ارزش بخشیدن به اوست، نه تبعیض و بىعدالتى. اسلام مىخواهد زن به مقام والاى انسانیّت دست یابد؛ در سرنوشت خویش دخیل باشد و آنچنان که شایسته یک انسان است زندگى کند؛ از همین رو، مسیر کمالش را تعیین و راه را نشانش داده است تا وى به اختیار و اراده خویش، مسیر سعادت برگزیند و به کمال انسانى خویش نایل گردد.
ارزش و مقام زن:
اسلام پشت پا به تصوّر خام و باطل تمامى کسانى زد که زن را موجودى پست و فرومایه و دختردار شدن را ننگ خویش مىدانستند و مىپنداشتند که زن موجودى زاید در نظام خلقت است. اسلام به زن ارزش بخشید و به مقابله با اندیشههاى بىاساسى پرداخت که زن را بىارزش مىدانست. زن را به پارسایى فرا خواند و او را نشان خوشبختى و سعادت دو جهان و بهترین گنجینه یک مرد معرّفى نمود و به آنانى که دختران را ناپسند مىداشتند، فرمود: "دختران را مکروه مدارید که آنها مایه اُنسند" و طولى نکشید که دختر دار بودن را از ننگ، به گنج مبدّل نمود و فرمود: "هر مسلمانى که دو دختر وى به بلوغ رسند و تا در خانه او هستند با آنها نیکى کند بهشتى مىشود."
اسلام به زن، حقّ اختیار و تعیین سرنوشت داد؛ تا خود، راه خویش را برگزیند. در صدر اسلام، دخترى بود به نام "خنساء" که خواستگاران متعدّدى داشت. یکى از خواستگاران وى جوان دلیر و شجاعى بود به نام "ابولبابه"؛ که مطلوب "خنساء" قرار گرفته بود. "حذام بن خالد"، پدر خنساء، بر خلاف میل دختر خود و بدون رضایت او، وى را به عقد شخص دیگرى آورد. "خنساء"، ناخشنود از عمل پدر، نزد پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله آمد و ماجراى خویش بازگو کرد. پیامبر پس از شنیدن ماجرا، فرمود: "خنساء، آیا به کار پدرت راضى هستى؟" پاسخ داد: "هرگز." آن حضرت فرمود: "پس عقدت صحیح نیست؛ با هر که میل دارى ازدواج کن." سپس "حذام" را احضار نمود و فرمود: "باید طبق میل دخترت رفتار کنى واو را به عقد آن کسى که مىخواهد، درآورى." او نیز چنین کرد.
اسلام، ازدواج با محارم را ممنوع ساخت و به زن ارزش حقوقى بخشید تا به همگان اعلام کند که زن کالا نیست، تا مورد مبادله و تبادل قرار گیرد یا به ارث برسد. از همین رو فرمود:"این اهل ایمان، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه و جبر به میراث گیرید." نیز فرمود: "با زنانى که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند، هرگز ازدواج نکنید؛ مگر آنچه در گذشته (پیش از نزول این حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملى زشت و تنفرآور و راه نادرستى است. حرام شده است بر شما، مادرانتان، ودختران، و خواهران، عمّهها و خالهها و دختران برادر، دختران خواهر شما، و مادرانى که شما را شیر دادهاند و خواهران رضاعى شما و مادران همسرانتان و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافتهاند از همسرانى که با آنها آمیزش جنسى داشتهاید و همچنین همسران پسرانتان که از نسل شما هستند ـ نه پسر خواندهها ـ و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر کنید؛ مگر آنچه در گذشته واقع شده؛ چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است."(10) تعدّد شوهر را نیز منع نمود و فرمود:"و نکاح زنِ محصنه ـ شوهردار ـ نیز براى شما حرام شد".
فصل دوم: جلوه های حضور زن در اسلام(زنان صدر اسلام)
زن صدر اسلام، زنى است که دوران مظلومیّت زنان را درک کرده است؛ ظلمها و ستمهاى بسیارى تحمّل نموده و محدودیّتها و محرومیّتهاى بسیارى را شاهد بوده است. او رنج زن بودن در آن روزگاران را چشیده است و با ظهور اسلام، از محرومیّت و مظلومیّت به کرامت و عزّت نایل شده است. او از دوره تاریک و ظلمانى گذشته به عصر نور و روشنایى قدم نهاده است و مىتواند از بهترین الگوهاى زن مسلمان ،در عرصه فعّالیّتهاى اجتماعى باشد از این رو، در این فصل به بیان شمّهاى از جلوههاى رفتارى آنان در عرصه اجتماع بپردازیم.
1. تحمّل رنجها و سختىها در راه اسلام
زمانى که اسلام به تازگى در جزیرهالعرب پاى گذاشته بود و دعوت خویش را منتشر مىساخت؛ در آن فضاى اختناق و خفقان که به شدّت با اسلام و مسلمانى برخورد مىشد و کمتر کسى جرات مىنمود به این آیین حقّ و حقیقت گرایش پیدا کند و پشت پا به خدایان چوبین و بىجان سرزمین عرب بزند، شیر زنان حقیقت جویى بودند که با آگاهى کامل از پیامدهاى گرویدن به حقّ و شکنجههاى جان فرسایى که از سوى جاهلان جلّاد صفت روزگار انتظارشان را مىکشید، اسلام اختیار کردند و مسلمانى برگزیدند. زنان، آزادى و آزادگى اختیار نمودند واز قید و بند شیطان صفتان تاریخ نهراسیدند. آنان عزّت و سربلندى برگزیدند و در برابر فرومایگان، سر تعظیم فرو نیاوردند و تا آن اندازه راسخ و استوار بودند که مرگ و مردن هم نتوانست آنان رااز پیمودن راه، بازشان دارد.
از جمله این زنان نامدار، حضرت "خدیجه"، همسر با وفاى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بود که در همان آغازین روزهاى ظهور اسلام، مسلمان شد و در روزگارانى که جاهلیّت بر دلهاى مردم عرب حکمرانى مینمود و اسلام هیچ پایگاهى نداشت، وى نخستین کسى بود که نور اسلام را به دل خویش راه داد. و در نهایت خشنودى، ناملایمتها و ناهموارىهاى روزگار را بر خود هموار ساخت؛ تمام وجود خویشتن را وقف اسلام و مسلمانان نمود و در این راه تا پاى جان ایستادگى ورزید؛ تا آنجاى که فرستاده بر حقّ خدا، محمّد مصطفى صلىاللهعلیهوآله ، به وى نوید بهشت ابدى عطا فرمود.
یکى دیگر از این زنان، "سمیّه"، مادر عمّار یاسر است که از نخستین مسلمانان تاریخ بود. وقتى ابلیس منشان روزگار، از اسلام آوردن سمیه خبر یافتند، او و همسر و فرزند تازه مسلمان شدهاش را در بند نمودند و زیر آفتاب سوزان مکّه شکنجه دادند. تا از اسلام برگردند؛ امّا آنهانه تنها باز نمىگشتند که با هر شکنجه، بیش از پیش در ایمان خویش راسختر مىشدند. پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله از ریگزار داغى که آنان را در آنجا عذاب مىدادند؛ عبور کرد و چشمش به آنان افتاد که در نهایت بىرحمى شکنجه مىشدند؛ امّا کارى نمىتوانست بکند جز آن که با سخن خویش، فرجام آنان را در پیش چشمانشان جلوهگر سازد. آن حضرت به آنان فرمود: "صبر و تحمّل پیشه کنید، اى آل یاسر، پاداش شما بهشت خواهد بود." در نهایت، سمیّه در زیر شکنجههاى ابوجهل جام شهادت را سر کشید، رنجها را تحمّل ساخت؛ امّا ننگ ذلّت را نپذیرفت. او شهید شد و با شهادتش، نامش را در شمار شیر زنان تاریخ به عنوان نخستین شهید اسلام ثبت نمود و تاریخ زن را با نام خود مزیّن ساخت.
"زنّیره" نام درخشنده دیگرى است که از ایستادگى و پایدارى زنان در راه حقّ وحقیقت حکایت مىکند. وى زنى روم بود که مسلمان شد و مشرکان مکّه او را به جرم مسلمانى در بند کردند و شکنجهاش دادند. آنان از وى مىخواستند که اسلام را رها کند ولى هرگز نپذیرفت و قدمى به عقب ننشست و آن قدر پایمردى نمود که از شدّت شکنجه دو چشمش نابینا شد. او نابینا شد امّا هرگز حاضر نشد چشم از راستى و حقیقت بپوشاند و دست از ایمان و عقیده خویش بردارد.
"اُمّ شریکِ" عامرى زن دیگرى است که سرگذشتى شنیدنى در پایدارى واستوارى دارد. او از قبیله قریش و از طایفه بنى عامر بود. او در مکّه مسلمان شد، سپس به طور پنهانى به تبلیغ اسلام در میان زنان قریش پرداخت و آنان را به روى آوردن به این مکتب الهى دعوت نمود. سران مکّه از کار او آگاه شدند و وى را دستگیر و سپس از مکّه تبعید نمودند. او را سواربر شتر برهنهاى کردند و سه شبانه روز، بىآب و غذا، رهایش نمودند.او را از مسیر بیابانهاى داغ سوزان مىبردند و هر گاه مىخواستند در جایى بار بیفکنند دست و پایش را مىبستند و در برابر آفتاب سوزان مىگذاشتند و خود در سایه او مىنشستند و غذا مىخوردند. به او گرسنگى و تشنگى مىدادند و تا پاى مرگ شکنجهاش مىکردند؛ امّا او نه تنها از اسلام برنگشت بلکه آنان را هم مسلمان کرد.
علاوه بر نمونههایى که ذکر کردیم، زنان دیگرى هم بودند که با عشق به حقیقت و تحمّل رنجها در این راه موجب گسترش و اعتلاى اسلام شدند. از جمله این زنان مىتوان به آن بانوى اصفهانى اشاره کرد که پیش از سلمان فارسى به عشق اسلام، ترک وطن کرده و خود را به محضر پیامبر رسانیده و اسلام آورده و راهنماى سلمان فارسى براى رسیدن به پیغمبر صلىاللهعلیهوآله شده بود. نیز مىتوان از "امّ ایمن" یاد کرد که پاى پیاده و بدون زاد و راحله، تنها، در گرماى طاقت فرساى بیابان، راه مکّه و مدینه را پیمود تا به پیشگاه پیغمبر برسد.
2. تبلیغ از اسلام
زنى است به نام "خنساء" که "تماضر" نیز خوانده مىشد. وى "دختر عمرو بن شرید" و زنى شاعر پیشه از طایفه بنى سلیم و از یاران بود پیغمبر صلىاللهعلیهوآله . او اسلام را در میان قوم و قبیله خود تبلیغ کرد و آن قدر کوشید تا این که، همه آنان را مشتاق مسلمانى نمود. همه آنان او آمدند و به حضور پیغمبر صلىاللهعلیهوآله شرفیاب شدند و به دین اسلام گرویدند.
"امّ سلیم"، دختر ملحان بن خالد و مادر انس بن مالک. قبلاً همسر مالک بن نضر بود، امّا وقتى که مسلمان شد مالک، از او خشمگین شد و او را ترک کرد و به شام رفت و در همانجا وفات یافت. پس از آن، "ابو طلحه" که مرد ثروتمندى بود از وى خواستگارى کرد. او از بستگان "امّ سلیم"، ولى مشرک بود. "ام سلیم" در پاسخ به خواستگارى او گفت: "مىدانى خدایى را که تو پرستش مىکنى از زمین مىروید؟" پاسخ داد: "بله مىدانم." گفت: "آیا حیا نمىکنى از این که درختى را به جاى خدا مىپرستى؟ اگر اسلام بیاورى هیچ مهریهاى از تو نمىخواهم و آن مسلمانى تو مهریه من خواهد بود." ابا طلحه پاسخ داد: "باید مدّتى فکر کنم". ابا طلحه این را گفت و رفت. پس مدّتى برگشت و گفت:"اشهد آن لا اله الّا اللّه و انَّ محمّدا رسول اللّه"، یعنى سخنت را پذیرفتم و مسلمان شدم. "امّ سلیم" نیز پس از اسلام آوردن او با وى ازدواج کرد و بدین ترتیب این زن پاک طینت و مصلحت اندیش، اسلام آوردن خواستگارش را مهریّه خویش قرارداد تا این سان به اسلام خدمت کند.
3. حضور در میدان نبرد
"امّ زیاد اشجعیّه" از زنان مسلمان و از جمله آن شش زنى است که در جنگ خیبر، همراه با سپاه مسلمانان بودند. مىگوید: خبر حضور ما در جنگ به پیغمبر صلىاللهعلیهوآله رسید، به سوى ما آمد و فرمود: با اجازه چه کسى آمدهاید؟! گفتیم: دارو آوردهایم تا مجروحان و زخمیان را مداوا کنیم، مهمّات سربازان رانگاهدارى کنیم و…". پیامبر سخنانمان را شنید و اجازه ماندن در جبهه را به ما داد.
زنى دیگر به نام "امّ سنان" مىگوید: آنگاه که پیامبر مىخواست به جنگ خیبر برود، خدمتش عرض کردم: "یا رسول اللّه، اجازه مىدهید که همراه شما بیایم؟ مشکهاى آب راتعمیر مىکنم، مجروحان را مداوا مىکنم و…". پیامبر فرمودند: "زنهاى دیگرى هم در این جنگ شرکت کردهاند، و من به آنان اجازه حضور دادهام. از طایفه خود تو هستند و تو مىتوانى با ما باشى. پس همراه امّ سلمه باش."
در جنگ خندق نیز زنى حضور داشت به نام "رفیده"، از زنان انصار، که خیمهاى بر پا کرده بود و در آن به مداواى مجروحان و زخم خوردگان نبرد مىپرداخت. هنگامى که "سعدبن معاذ" در آن جنگ هدف تیر دشمن قرار گرفت و زخم خورد، پیامبر صلىاللهعلیهوآله به اطرافیانش فرمود: "او را به خیمه "رفیده" ببرید تا از نزدیک او را ببیند و معالجهاش کند."
"رفیده" شخصا مجروحان را مداوا و پرستارى مىکرد. پیغمبر نیز گاه به دیدنش مىرفت و احوالش را مىپرسید.
در جنگ احد، پس از این که مسلمانان در جبهه نظامى شکست خوردند و عدّهاى از مردم پیامبر را در میدان نبرد تنها رها کردند، حضرت فاطمه علیهاالسلام همراه عدّهاى از زنان مسلمان از شهر مدینه به سوى میدان نبرد حرکت کرد و آب و غذا بر دوش خویش بار کرد و خود را به اُحد رسانید. آنان منطقه "اُحد"، به مداواى مجروحان و سیراب کردن آنان پرداختند.
"فاطمه زهرا علیهاالسلام " در جستوجوى پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود؛ وقتى پیامبر صلىاللهعلیهوآله را دید دستهایش را به دور گردن ایشان انداخت و خونها را از سر و روىاش پاک کرد. على علیهالسلام با سپر خویش آب مىریخت و زهرا علیهاالسلام زخمهاى پدر را شستوشو مىداد. زهرا علیهاالسلام پس از شستن زخمها، قطعه حصیرى را سوزاند و خاکسترش را بر زخمهاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله پاشید تا مانع از خونریزى شود.
4. توجه به رهبر و رهبرى
زنى مسلمان از طایفه "بنى دینار" به نام "سمداء" به میدان جنگ اُحد آمد؛ خبر کشته شدن دو فرزندش یعنى "نعمان" و "سلیم" را که در رکاب پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىجنگیدند به وى دادند، امّا وى بىدرنگ و بىهیچ توجّه به خبرى که شنیده بود حال پیغمبر صلىاللهعلیهوآله را جویا شد و گفت: "پیامبر چه طور است؟" گفتند: "الحمدللّه، خوب است." وقتى خبر سلامتى را شنید، بیشتر مشکوک شد و گفت: "مىخواهم پیغمبر را ببینم." پیامبر صلىاللهعلیهوآله را نشانش دادند. وقتى پیغمبر خدا صلىاللهعلیهوآله را دید نفس راحتى کشید و عرض کرد: "یا رسول اللّه! بعد از سلامتى تو همه مصیبتها برایم آسان است و هیچ غمى ندارم." سپس بر بالین پیکرهاى بىجان دو فرزندش رفت و آنها را بر پشت شترى سوار کرد و به سوى مدینه حرکت کرد تا در آنجا به خاکشان بسپرد.
13