موضوع:میرزا کوچک خان چنگلی
زندگی نامه
میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد.
در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.
هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت کانونی به نام "مجلس اتّحاد" تشکیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا کوچک خان که در آن دوران یک طلبه
بود و افکار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در ترکمن صحرا شرکت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادکوبه در یک بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای "مجلس اتّحاد" "هیات اتّحاد اسلام" از یک گروه هفده نفری در رشت تشکیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا کوچک خان عضو موثّر آن بود. این هیات هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و به زودی میرزا کوچک خان رهبری هیات را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیات اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما را در ناحیه ی فومن مرکز کار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیات اتّحاد اسلام، پس از چندی به کمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری کمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن زیر نفوذ کمیته درآمد. این کمیته "نهضت جنگل" و "حزب جنگل" نیز نامیده شده
شاگرد مکتب حسین علیهالسلام
میرزا کوچکخان، از درس آموختگان مکتب امام حسین علیهالسلام به شمار میآمد که روح شهامت، شهادتطلبی و قیامت برای خدا را از سید و سالار خود آموخته بود. میرزا پیش از شروع یکی از جنگلها، در سخنانی به یاران خود گفت: "ما ار سر سلسله مجاهدان اسلام، یعنی حضرت سید الشهداء، سرمشق میگیرم…. گرچه در ظاهر حضرت امام حسین علیهالسلام مغلوب شد، ولی نام نامی و اسم گرامی آن بزرگوار، قلوب آزادیخواهان را همیشه به نور خود منور داشته است".سخنرانی آخر میرزا، شب عاشورای امام حسین علیهالسلام را به یاد میآورد. او در آخرین سخنرانی خود چنین گفت: "رفقا! آنطور که من فهمیدهام، مقصد دولت و نیروهای تعقیب کننده، دستگیری شخص من است. بنابراین، مایل نیستم شما برای خاطر من در زحمت و رنج باشید. اجازه میدهم به میل خودتان، همه جا میخواهید بروید. امیدوارم یک بار دیگر موفق شوم لذت دیدارتان را درک کنم".اهداف قیام جنگلمیرزا کوچکخان، انقلاب جنگل را از دریچه اندیشههای سیاسی اسلام مینگریست. تاخت و تازهای خارجی در صحنه سیاست و اقتصاد کشور، سیاست بازی عناصر منافق و خودفروخته، وضع آشفته گیلان، و نیز بیکفایتی دولتمردان، انگیزههایی بود که این مرد بزرگ را به میدان سیاست و سپس صحنه کارزار کشاند.او بارها در برابر مردم گیلان، هدف از نهضت خود را، زنده ساختن قوانین اسلام اعلام و بیان کرد که میرزا کوچک، هرگز اسلحه را از خود دور نمیکند، مگر زمانی که مطمئن شود افراد ایرانی، از متجاوزان بیگانه و ستمکاران داخلی مصون، و از امنیت و رفاه برخوردارند. میرزا در جایی دیگر میگوید: "ایران، مالِ ایرانی است. محال است خدا و طبیعت بگذارند تجاوز و تعدی متعدیان متجاوز، مستقر و دایم گردد
ویژگیهای میرزا
استقلالطلبی
در برنامه نهضت جنگل چنین آمده بود: "ما قبل از هر چیز، طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلال به تمام معنای کلمه؛ یعنی بدون اندک مداخله هیچ دولت خارجی". پس از جنگ جهانی اول، روسها و سپس انگلیسها، شمال ایران را در اشغال داشتند. به همین دلیل، میرزا کوچکخان تصمیم گرفت بر ضد اشغالگران دست به اقدامات نظامی بزند. او خود در اینباره میگوید: "وجدانم به من دستور میدهد در آزادسازی محل تولد و وطنم که در کف قهّاریت اجنبی است، کوشش کنم". وی در جایی دیگر میگوید: "من برای همین مقصود، یعنی بیرون رفتن قوای مسلح بیگانه از خاک ایران، تلاش خود را به کار بردم و مقصود من و یارانم، حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت آن است
دشمنستیزی
میرزا کوچکخان جنگلی، بزرگمردی بود که شخصیت و علمکردش، نشان از دشمنشناسی و دشمنستیزی او میداشت. او با هوشیاری و آیندهنگری، از اهداف شوم دشمن خبر میداد و در مقابله با آن، تلاش میکرد. وی در مخالفت با تعهدنامهای که اجازه میداد قشون انگلیسی از خطوط گیلان به سمت روسیه حرکت کنند میگفت: "من این ورقه را امضا نمیکنم؛ چون میدانم از بستن چنین تعهد نامهای با دولت انگلیس، جز ننگ و بدنامی چیزی برای ما حاصل نمیشد. میرزا در پاسخ به نماینده دولت وقت که از او میخواست تسلیم شود گفت: "تسلیم شدن به چنین حکومتی که انگلیسها رئیس دولتش را انتخاب کنند، با غیرت و جوانمردی ما جور در نمیآید
فعالیبا خودی نمیجنگیم
مردان خدا، هدف را فدای وسیله نمیکنند و میرزا کوچکخان جنگلی، نمونه بارز این انسانها بود. در پی حمله نیروهای دولتی، میرزا به همراه نیروهایش، مجبور به عقبنشینی شدند و جایگاههای خود را تغییر میدادند. این جنگ و گریزهای طولانی، سبب تحلیل رفتن نیروی جنگلیها شد. مهمترین علت این مسئله، آن بود که میرزا کوچک خان، حاضر نبود با قوای دولتی که در حقیقت مردم ایران بودند بجنگند. از ایرادهایی که به وی میگرفتند این بود که چرا اینقدر ملاحظه میکند. میرزا استدلال میکرد که ما پیشتر با بیگانهها و نیروهای روس و انگلیس میجنگیدیم و باید هم میجنگیدیم، چون وطنمان را اشغال کرده بودند، ولی با خودی نمیجنگیم.
میرزا در کلام همسر
میرزا کوچکخان جنگلی در آخرین دیدار، چشم در چشم اشک آلود همسرش میدوزد و درد دل میکند. همسر میرزا نیز چنین میگوید: "من که به مراتب فرزانگیات آگاهم، از آنچه بر من گذشته تاسفی ندارم و از آنچه بر من وارد خواهد شد نیز راضیام؛ زیرا به خدای عادل و رئوف توکل دارم و همه پستیها و بلندیها و تحولات را از سرچشمه مشیت او مینگرم. من بازندگی ساده و شرافتمندِ توام با فقر و قناعت خو گرفتهام و چون آمیخته به ریا و تصنع نیست، آن را محبوب و لذتبخش میشمارم و معتقدم بهترین لذت جهانی هستی، راحتی روح و آسایش وجدان است
ت های نظامی نهضت جنگل
در فروردین 1297، فداییان نهضت جنگل،
پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی مواضع مهم راه رشت – منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد 1297، نیروی "کلنل پیچرا خوف" افسر روسی که قصد بازگشت از ایران را داشت با"ژنرال دانسترویل" انگلیسی که او نیز می خواست از طریق انزلی به بادکوبه برود هم پیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فداییان "کمیته ی اتحاد اسلام" به نبرد پرداختند، در حالی که زره پوش ها و هواپیماهای انگلیس هم برای کمک به او به حرکت درآمده بودند. "پیچراخوف" راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشوده شدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی "کمیته ی اتحاد اسلام" رشت را تصرف کرد، امّا پس از ده روز نیروهای انگلیسی به کمک زره پوش ها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در 27 مرداد 1297، میان نمایندگان کمیته ی اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد که میرزا کوچک خان به ناچار انحلال کمیته ی اتحاد اسلام را اعلام داشت و کمیته انقلابی گیلان را تشکیل داد. شماری از سران کمیته اتحاد اسلام کناره گیری کردند و شماری از افراد تندرو در کمیته ی انقلابی گیلان عضویت یافتند.
برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسیله ی سید محمد تدین پیام صلحی برای کوچک خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست که نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد، میرزا نپذیرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد 1298، کلنل "استاروسلسکی" فرمانده ی نیروی قزاق با اختیارات تام، مامور سرکوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شرکت داشتند. پیش از حمله ی "کلنل تکاچینکف" از تهران نامه ی تامین برای میزرا نوشتند، ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری های فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دکتر حشمت که پزشک بود و به واسطه ی خدمات پزشکی محبوبیت زیادی در لاهیجان کسب کرده بود و در آن جا یک گروه چند صد نفری به نام "نظام ملی" گرد آورده بود، تسلیم نیروی دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه ی نزدیک بودن به میرزا آزاد کرده تا او میرزا را ترغیب به تسلیم کند و اگر موفق شد یا نشد خود را پس از ده روز معرفی نماید، امّا دکتر حشمت، پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و چون بازگشت او به تاخیر افتاد، یک گردان مامور دستگیری او شد. او با گردان دولتی درگیر و شماری از افراد "نظام ملی" کشته شدند و دکتر حشمت دستگیر و در دادگاه نظامی در 4 اردیبهشت 1298، محکوم به اعدام شد.
نهصداقت,پاکی و میهن دوستی میرزا کوچک خان آنقدر شهره آفاق بود که دشمنان قیام جنگل هرگز به خود جرات بدگویی و تهمت مستقیم به او را پیدا نکردند. اما همین دشمنان با تهمت زنی به احسان الله خان در واقع می خواهند غیر مستقیم قیام جنگل را که جنبشی با امیال آزادیخواهانه, عدالتجویانه و ضد استعماری بود را زیر علامت سئوال ببرند. دشمنان استقلال میهن مان با بدنام کردن این مبارز راه آزادی و استقلا ل و بدبین کردن مردم به جنبشی که او بخشی از آن بود متاسفانه توانستند به نفوذ و سلطه استعماری شان در میهن مان ادامه دهند. استعمار انگلیس او را مامور شوروی و استالینیست ها اورا مامور سرویس اطلاعاتی انگلیس یعنی اینتلیجنس سرویس معرفی می کردند .بد نیست به موارد اتهامی که به جرم آنها احسان الله خان بدستور استالین دستگیر و اعدام شد اشاره کنم: "عاملیت سرویس هاى اطلاعاتى بریتانیا و ایران، طرفدارى پروپاقرص از فاشیسم، مبلغ تبلیغات زهرآگین در میان ایرانیان ساکن اتحاد شوروی، عامل تحویل برخى از انقلابیون ایرانى به مقامات ایرانی، عنصرى ضد بلشویک که با سازماندهى یک گروه سى نفره از کارگران حوزه هاى نفتى تدارک عملیات تخریب را در حوزه نفتى باکو دیده بود". باز هم بد نیست اشاره کنم که استالین با اتهاماتی کم و بیش مشابه نه تنها بسیاری از مهاجران ایرانی بلکه تقریبا تمامی رهبران حزب بلشویک را از دم تیغ گذراند.ضت جنگل و رهبران انقلاب اکتبر روسیهجنگلی ها در دوران تزارها قیام خود را آغاز و به مخالفت با آنان پرداختند، امّا در آغاز پیروزی انقلاب اکتبر، روابط جنگلی ها با روس ها حسنه شد. پس از چندی روس ها سیاست خود را تغییر و از حمایت نهضت جنگل دست کشیده و سرانجام به آن خیانت کردند. در 28 اردیبهشت 1299 شمسی، ارتش سرخ تحت عنوان سرکوبی به اصطلاح ضدّ انقلابیون وارد بنادر انزلی و غازیان شد. نهضت جنگل که حضور نیروهای بیگانه در خاک کشور برایش قابل تحمل نبود و حضور آنان را به زیان استقلال ایران می دید، اسماعیل آقا جنگلی خواهرزاده ی میرزا را به عنوان نماینده به دیدار فرمانده ی ارتش سرخ فرستاد. وی قبل از هر سخنی سراغ میرزا را گرفت و تمایل شدید خود را برای دیدار با او اعلام کرد. بنابراین میرزا در راس هیاتی به انزلی رفت و در آن جا با فرمانده ی ارتش سرخ دیدار و مذاکره کرد و نسبت به چند موضوع توافق کلی حاصل شد.
اعلام حکومت جمهوریپس از توافق جنگلی ها با روس ها، سران نهضت به رشت آمدند و در این شهر اعلام حکومت جمهوری کردند. آنان ضمن انتشار اعلامیه ای با عنوان "فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل" به مفاسد دستگاه حاکمه ی ایران و جنایات انگلیسی ها اشاره کردند. و در پایان نظریات خود را به شرح ذیل اعلام داشتند: – جمعیت انقلاب سرخ ایران، اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوری را رسماً اعلام می نماید. – حکومت موقت جمهوری، حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده می گیرد. – هر نوع معاهده و قراردادی را که قدیماً و جدیداً با هر دولتی منعقد شده است، لغو و باطل می شناسد. – حکومت موقت جمهوری، همه ی اقوام بشر را یکی دانسته، تساوی حقوق درباره ی آنان قائل است و حفظ شعبعداز شکست جنبش جنگل احسان الله خان به شوروی رفته و با همسر زیبا و چشم آبی اش عظمت خانم که از خانواده های معروف گیلانی عضدی ها و منتصری ها بود در باکو زندگی می کند. رضا شاه بعداز تثبیت موقعیت خود چندین بار توسط واسطه ها با احسان الله خان در باکو تماس گرفته و به او وعده جا و مقام در صورت بازگشت به ایران را می دهد که احسان الله خان نمی پذیرد.می گویند تا زمانی که لنین زنده بود وی از احترام خاصی برخوردار بود. اما پس از مرگ وی مورد آزار و اذیت توسط ک.گ.ب و فرقه دمکرات آذربایجان قرار گرفته و بالاخره در جریان ترور و کشتارهای دوران استالین در سال ۱۳۲۰ همچون بسیاری از ایرانیان مهاجر دیگر با وجود اینکه اغلب شان به سیستم استالینیستی حاکم بر شوروی متوهم بودند دستگیر و سر به نیست گردید. اضافه کنم که در سال ۱۳۰۹ فیلمی به نام "گیله زن" درباره یک گیله دختر که نقش فعالی در جریان جنبش انقلابی جنگل داشت در باکو توسط ایرانیان مهاجر ساخته شد که درآن لحظاتی احسان الله خان در نقش خود بازی می کند (این فیلم که به صورت صامت هست به همت آقای خسرو شاکری و دانشگاه پاریس در بهمن ماه سال ۱۳۸۲ در فرانسه به نمایش گذاشته شد)ایر اسلامی را از فرایض می داند.
کودتای حزب عدالت
پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند تن از اعضای حزب کمونیستی عدالت باکو نیز از روسیهوارد گیلان شدند. این افراد در رشت دست به تشکیل حزبی به نام "عدالت" زدند و رفته رفته، ضمن برگزاری اجتماعات و سخنرانی ها، عملاً موارد توافق شده میان جنگلی ها و روس ها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی را علیه میرزا آغاز کردند. میرزا در تیر 1299، معترضانه رشت را ترک کرد و اعلام کرد تا زمانی که حزب عدالت از کارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ کمونیسم دست بر ندارد به رشت باز نخواهد گشت. به دنبال این حادثه اعضای حزب عدالت که بعضی از آنان همچون احسان الله خان و خالو قربان قبلاً از دوستان نزدیک میرزا بودند، درصدد بر آمدند کودتایی را انجام دهند که طرح آن را قبلاًٌ ریخته بودند. نقشه ی کودتا این بود که میرزا یا باید کشته شود و یا دستگیر و از رهبری انقلاب کنار رود. میرزا که تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه ی خائنانه ی آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت و در این درگیری ها بسیاری از جنگلی ها دستگیر یا نهضت جنگل برآمده از متن مردم بود . صدای مردم و خواست آنان بود . مردمی که تا آن روز روی خوشی را در زندگی ندیده بودند و خسته از ارباب و رعیتی به میرزا پناه برده بودند. " جنگلی ها به استثناء یک عده معدود که از فلسفه انقلاب و طرز توسعه و تکامل و به ثمر رسیدنش اطلاع داشته اند بقیه عبارت بودند از مشتی کاسب و زارع و خرده مالک و روشنفکر و پیشه ور که به کلی از امور سیاسی و نقشه های جنگی و استراتژیکی بی بهره بوده اند و در عوض تعلیمات نظامی و سیاست مدرن ، روح و قلبشان از محبت به نوع و میهن پرستی جلا و درخشندگی داشت . "کشته شدند.
شکست نهضت و شهادت میزرا کوچک خان جنگلی
پس از تسلیم خالو قربان، نیروهای دولتی وارد رشت شدند و چون مذاکرات صلح با جنگلی ها به نتیجه نرسید، نیروهای دولتی به تعقیب جنگلی ها پرداختند. برخی از نیروها متفرق، برخی تسلیم و تعدادی نیز کشته شدند. با چنین وضع سخت و دردناکی میرزا در سرمای شدید زمستان از همسرش خداحافظی کرد و در اعماق جنگل عقب نشست تا بتواند نیروهای پراکنده را در فرصت مناسب جمع آوری و سازماندهی کند. امّا در اثر سرما مرگ به سراغش می آید. روزنامه ی جنگل ارگان نهضت درباره هدف نهضت چنین نوشته است:(1)
"ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلال به تمام معنای کلمه، یعنی بدون اندک مداخله ی هیچ دولت اجنبی، [و طرفدار] اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلاتی دولتی، که هر چه بر سرایران آمده از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به هم صدایی کرده، خواستار مساعدتیم."
رهبر نهضت جنگل یک روحانی و مرد دین بود. او انقلاب جنگل و همه ی مظاهر آن را از دریچه ی اندیشه های سیاسی که از اسلام آموخته بود، می نگریست. او یک باره دست به قیام مسلحانه نزد، همه ی راه ها را آزمود و پس از یاس وارد عمل و مردانه پا به صحنه ی کارزار نهاد.
او شاهد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، توسط محمد علی شاه و تحصن علما در سفارت عثمانی بود. او به امید نجات مشروطه به مجاهدین پیوست و در فتح قزوین شرکت کرد و با مشاهده ی اعمال خلاف بعضی از مجاهدین به موطن خود رشت بازگشت، اما بار دیگر به مجاهدین پیوست و در فتح تهران شرکت نمود و با قوای استبداد جنگید.
علی رغم تلاشی که در تحریف چهره ی میزرا به عمل آمده، به شهادت تاریخ، وی از مجاهدان مشروطیت و از هواداران جناح اعتدالیون مجلس و وفادار به اسلام بود. او سخت به اتحاد جهان اسلام عشق می ورزید. تاخت و تازهای خارجی در صحنه ی سیاست و اقتصاد کشور و سیاست بازی عناصر منافق و خود فروخته، وضع آشفته گیلان و بی کفایتی دولتمردان، انگیزه هایی بود که این روحانی جوان، حساس و دلسوخته را به میدان سیاست و سپس به صحنه ی کارزار کشاند.
نخست در برابر استبداد محمد علی شاه ایستاد و سپس با شخصیت های با نفوذ تماس گرفت و در آخرین مرحله از تلاش خود سلاح به دست گرفت و در برابر نیروهای بیگانه به مقاومتی جانانه پرداخت. او بارها در برابر مردم گیلان هدف از نهضت خود را احیای قوانین اسلام اعلام کرد و یادآور شد که میرزا کوچک هرگز اسلحه را از خود دور نمی کند، مگر وقتی که مطمئن باشد، افراد ایرانی از تجاوز متجاوزان بیگانه و ستمکاران داخلی مصون و از امنیت و رفاه برخوردار هستند. اتهام تروریسم یکی دیگر از اتهاماتی است که متوجه احسان الله خان می کنند. شخصا با ترور به هر شکلش چه مبارزاتی و چه دولتی مخالفم و اصولا با اعدام و کشتن و گرفتن جان هر انسانی حتی شریرترین و جانی ترین انسان ها مخالفم. اما این مانع از آن نمی شود که شرایط و اوضاعی را که حدود ۹۰ سال پیش منجر به ایجاد گروه معروف به "کمیته مجازات" که احسان الله خان هم مدتی در جوانی عضوش بود را در نظر نگیرم. قحطی و گرسنگی مردم, خلع سلاح مجاهدان مشروطه و مضروب کردن ستارخان, قبضه مشروطه توسط جناح محافظه کار و ملاکان بزرگ و طرفداران اعطای امتیازات به انگلستان و روسیه, بستن و تعطیلی نشریات جناح های پیشرو مشروطه و در مجموع شکست مشروطیت عواملی بودند که عده ای که معروفترین شان منشی زاده, ابوالفتح زاده و مشکوه الممالک بودند را واداشت تا به زعم خود برای نجات ایران دست به ایجاد "کمیته مجازات" بزنند و هدف آن آنطور که خودشان ابراز می کردند سازماندهی جوانان وطن پرست ایرانی برای ترور افرادی است که جزو مزدوران و ایادی بیگانگان به حساب می آمدند بود . و شاخص ترین افرادی را که ترور کردند عبارتند از: اسماعیل خان (رئیس محتکر انبار غله) و متین السلطنه مدیر و نویسنده روزنامه عصر جدید که طرفدار اعطای امتیازات به بیگانگان بود و میرزا محسن مجتهد امام جمعه مسجد شاه تهران. از قضا چهار تن از اعضای کمیته مجازات در زمان صدارت وثوق الدوله به دار آویخته شدند. وثوق الدوله کسی نیست جز همان کسی که که با گرفتن رشوه از انگایس قرارداد ننگین معروف به قرارداد ۱۹۱۹ را که در آن ایران به ملک مایملک انگلستان بدل می شد امضا کرد. محمدرضا آشتیانی زاده در خاطراتش در رابطه با به دار آویختن دو تن از اعضای کمیته مجازات یعنی حسین لله و رشیدالسلطان می گوید: در میدان توپخانه هنگام بر دار زدن آن دو تن حضور داشتم. حسین لله پاى چوبه دار برابر چشم هزاران تماشاچی، طناب دار را به گردن گرفت و بر آن بوسه زد و فریادکنان گفت: "زنده باد آزادى" و بر سر دار شد و رشیدالسلطان نیز همین کار را کرد و او نیز چون حسین لله حلقه طناب را به دست گرفت و چند بار فریادکنان گفت: "زنده باد آزادی، زنده باد آزادى" و بر سر دار شد."
کلمات میرزا
مرا تهدید و تطمیع از وصول به مقصود و معشوقم باز نخواهد داشت.
بیدار باشید، فریب نخورید و در تحت لوای کلمه اتحاد و انفاق، همه چیزِ خودتان را حفظ کنید.
من راحتی و آسایش بشر و حفظ حقوق انسانیت را طالبم.
آنها که خواهان ترقی و تعالی وطنند، نباید از هیچ چیز پروا کنند.
کوهنوردی و بیابانگردی و گرسنگی و بیخوابی، هر یک سلاح درخشندهای است که ما را در وصول به هدف، محکمتر و آبدیدهتر مینماید.
ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر، بیتفاوت بمانیم و مظلومان و رنجبران بیچاره را زیر فشار ظالمان و ستمگران تنها بگذاریم.
ما با شرافت زیست کردهایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کرده و با شرافت خواهیم
(پایان)