گل هـــــــــر که خــــــواهد دید گو اندر سخن بیند مرا
مقدمه:
دیوان پروین اعتصامی ، مدعی داشتن مناظره ای نیست ؛ در چاپ اصلی و اصیل دیوان ، نشر ابوالفتح اعتصامی که با تعلیقات ، سیصدوچهل ودو صفحه دارد ( صرف نظر از مقدمات و تقریظات که با حروف ابجد شمارده آمده است ) از صفحه 68 تا 273 ، اشعاری را می یابیم که عنوان " مثنویات و تمثیلات و مقطعات " را برخود دارند . پس ناچار شمار زیادی از این اشعار که از همان آغاز در بررسی کار پروین ، " مناظره " خوانده شده اند ( بهار ، 1355 : ط ) به تصریح دیوان ، تمثیل اند .
اما مناظره هم می تواند تمثیل باشد . پس می توان از سکوت دیوان گذشت و با این فرض که بسیاری از تمثیل های پروین ، از نوع مناظره اند سخن آغاز کرد .
مناظره چیست ؟ در تعریف مناظره نوشته اند : " ژرف ساخت مناظره … حماسه است ، زیرا در آن بین دو کس یا دو چیز بر سر برتری و فضیلت خود بر دیگری نزاع و اختلاف لفظی درمی گیرد و هر یک با استدلالی خود را بر دیگری ترجیح می نهد و سرانجام یکی مغلوب یا مجاب می شود . " ( شمیسا ، 1369 : 227 )
در این تعریف ، جدال میان دو تن است بر سر اثبات برتری ، و شاید برتری ، که از راه زبان خود را نشان می دهد ، همان حق باشد.
در تعریفی عام تر از مناظره ، چنین نوشته اند : " آن است که شاعر یا نویسنده ، دو طرف را برابر هم قرار دهد و آنها را بر سر موضوعی به گفتگو وادار کند و در پایان یکی را بر دیگری غالب گرداند . " ( داد ، 1383 : 450 )
این موضوع مورد اختلاف ، شاید هم غیرمستقیم ، باز برتری این یا آن است ، ولی گاهی سومی به میان می آید تا ظاهراً برابری را جانشین هدف مفروض ، یعنی برتری ، کند ؛ در اینجا مناظره ، نه گمان کنیم که هدفی والاتر یافته و به آرمانی پاک رسیده است یا هنجار آن شکسته و به پایانی نامفروض ، فرجامی برتر از اقتضای این نوع ادبی ، انجامی فراتر از مناسبات دو سویی که حقانیت خود را فقط در فرو کوفتن آن دیگری و رویت خویش می بینند ، دست یافته است ؛ نه ، در اینجا مناظره باز همان جوهر خویش را آشکار می کند : در نهایت یکی ، فقط یکی برتر است ، حال نه یکی از این و آن ، که سومی ؛ حَکَم ، مناظره را برده است ، به او " حق " قضاوت داده شده است . " در مناظره ی زمین و آسمان ]اسدی[ شاعر از زبان زمان ، میان زمین و آسمان آشتی برقرار
می کند " ( پیشین)
می بینیم که آن " دو طرف " چطور به " سه " می افزایند تا " طرفیت " خود را از دست بدهند. و می بینیم که آن " غالب " ، غالب " گردانده " ی نویسنده است . پس می توانیم این سومین غالباً غایب یا پنهان را باز همان نویسنده بدانیم . نویسنده به خود حق می دهد
این است که می توان گفت مناظره تک گویی است (ر.ک : داد ، همان : 406 ) زیرا هدف آن غلبه است
طرح مسئله:
صرف نظر از بحثهای محتوایی صرف یا طرح صنایع ادبی مناظرات پروین ، اندکی هم از شخصیت پردازی او سخن گفته اند : " هنر پروین در آن است که با به کار بردن شیوه ی محاوره و مناظره اشیا و اشخاص متضاد را برابر هم قرار می دهد و حقیقت هر یک را با روشنی خیره کننده ای پیش چشم مجسم می سازد . " ( به آذین ، 1362 : 41 ) اما این " شرح دقیق و وصف کامل " ( نفیسی ، 1362 : 87 ) " هرگز به درهم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها ، توجهی ندارد . " ( براهنی ، 1380 : 3-252 )
پروین اعتصامی چرا این مناظرات را نوشته است ؟ آیا برای روشن کردن جوانب گوناگون و شاید متضادِ حقی دایر میان دو سوی ؟ یعنی آیا او از شخصیت پردازی کمک گرفته است تا " حقایق " را روشن کند ؟ یعنی اگر پروین می خواست حقیقتی واحد و یک سویه را آشکار یا تایید کند ، هیچ نیاز داشت به میان کشیدن پای هم این و هم آن ؟ آیا او حَکَمی است که از موضوع نزاع و استدلالهای طرفین محاکمه و دعوی هیچ نمی داند و اکنون به حکمیت نشسته است تا بداند؟ یا نه، مناظره ی او تمام بر طرز کهن است و در آن همه چیز از پیش اندیشیده و آماده است و اگر شکل مناظره به کار گرفته می شود فقط برای سهولت غلبه و تقریبِ حقانیتِ غالب به ذهن مخاطبِ غایبِ مجبور است ؟
این " توصیف دقیق و کامل " به راستی ، چقدر در شخصیت پردازی و روشن کردن جوانب اشخاص تاثیر دارد ؟ و اگر ندارد آن را اصلاً " دقیق و کامل " می توان خواند ؟
در هر مناظره ی پروین طرفین کدامند ؟ وضعشان چیست ؟
پروین خود در هر مناظره در کجا و به چه کار نشسته است ؟
یکسانی همیشگی شعر پروین ( ر.ک : بهار ، 1355 : ی ) شاید مجوزی باشد برای پژوهنده که سراسر مناظرات وی را یک مناظره ببیند ، مناظره ای که نویسنده ی آن طرف غالب آن است
مغلوب / غالب
نوشته اند : " پروین در شخصیت و شعرش ، " هویت زن سنتی ایران " را به خوبی نشان می دهد … در ]او[ یکسره تسلیم است و اطاعت و درونگرایی و مظلومیت . " ( زرقانی ، 1383 : 180 ) ولی این " مظلومیت " ، در شعر پروین " از زهر ، عسل می سازد " ( نیچه ) و با احراز مقام حکمیت ، با صعود بر " منبر وعظ و اخلاق " ( زرقانی ، همان : 181 ) تبدیل به غلبه می شود ، تنها آوای غالب سراسر گفتگوها ، تنها " حق " .
آری حق ، مظلوم هم واقع می شود اما این حق ، از حق بیان ( آن هم به این وسعت ) بهره مند است و در بیان او همیشه یک طرف دعوایی هم هست که هرگز پیروز نمی شود . چرا ؟ زیرا طرف او ، خود نویسنده است . نفیسی در یک جا به اعجاب آمده که چرا پروین هر بار پس از بیتی که می توانسته حسن مقطعی باشد باز " چند بیتی … آورده و خواسته است نتیجه ی اخلاقی ای را که مقصود داشته به بیان صریح تر و با الفاظی که کاملاً مودی ادای مقصود باشد تکرار کند " ( نفیسی ، 1362 : 86 نیز ر.ک همان : 91 )
جای اعجاب نیست ، هر چند نفیسی از پیش- سرانجامیِ مناظرات پروین در شگفت نیست بلکه متوجه ایرادی " فنی " ( همان ) است ، به نظر او این گفتگوها اطناب دارند ، زوائدی در آنها هست که به سهولت قابل حذف اند و اصلاً به قدرت کار ضربه می زنند . می بینیم که نفیسی گفتگوها را بی این نتیجه های اخلاقی ، در ذات خود موفق و انجام یافته می بیند ؛ نه ، جای اعجاب نیست زیرا از پیش پذیرفته ایم که پروین شاعری سنتی است و این ساختار مناظره در سنت امری انکارناپذیر است .
نگاهی به پیشینه ی مناظره
از سهوِ مناظره خواندنِ پرسش و پاسخهای دینی ( چاووش اکبری ، 1380 : 129 و 137 ) ( که در آنها جهل ، خود را بر علم عرضه می کند تا به آن بدل شود ) که بگذریم ، نمونه ی کهن مناظره در ایران ، منظومه ی " درخت آسوریک " است . ( تفضلی ، 1378 : 256 ) که در آن پس از چند بار مبادله ی سخن میان بزو نخل بر سر برتری و سودمندی ، بز " به زعم شاعر " ( پیشین : 257 ) پیروز می شود .
باری مناظره باید در یک جای نوشتار تمام شود ، ولی این پایان خوش همیشه نصیب نویسنده ی اثر می شود . آن روش مامایی سقراطی – افلاطونی هم جز تعبیه ای بر سر راه اهدافی از پیش اندیشیده نیست . ( ر.ک : رضایی ، 1382 : 80 )
نظامی ، پیداست که طرفدار فرهاد است وگرنه در آن مناظره ی خسرو با فرهاد ، فرهاد را در آن طرحی که به شکست او خواهد انجامید ، پیروز ، و خسرو را " ملزم و منقطع " نمی کرد . فرهاد – نویسنده ، مغلوب است زیرا خسرو، شیرین را خواهد برد و این غلبه ی سرمشق است و سرمشق امری واقع در ، بگوییم ، تاریخ . اما فرهاد – نویسنده غالب نیز هست که علی رغم این مغلوبیت مکرر ( تاریخ و واقعِ داستانی ) باز چنان خود را آزاد می کند که خسرو را در زبان شکست دهد
مناظرات کلیله با همه ی پیش بینی نشدگی آنها برای خواننده که هر دم که گمان می برد طرفی پیروز شده ، از طرف دیگر پاسخی می خواند ؛ باز پیش – سرانجام اند و اگر نه همیشه به گفتار- که گاه به خموشیِ " حکیمانه " ای می گراید – که در عمل – که آن هم طبعاً به صورت نوشتار به خواننده عرضه می شود – پیروزاند : آن دیگری از حق ادامه ی مناظره محروم است و اخلاق مختار نویسنده / نویسندگان پیوسته غالب است و برکسی نشسته وگرنه از نوشتن کتابی اخلاقی ، نقض غرض می شد .
سعدی هم در " جدال با مدعی " با شگردی بدیع و در حد خود پیچیده ، بر مسند قاضی می نشیند . ( حق جو ، 1381 : 11-110 (
در مثنوی ، استثنا هست : گفتگوی آهو با خران به کجا می انجامد ؟ اما کیست که با دیدن آن صف آراییِِ همین استثنا هم ، حق را به آهو ندهد ؟
اما پروین غیر از ادبیات سنتی ایران ، الگوی دیگری نیز دارد : فابل ؛ و چنان که مشهور است وی از ترجمه هایی که پدرش و دیگران از فابلهای فرنگی صورت داده بوده اند استفاده کرده است ( ر.ک : نفیسی ، 1362 : 92 ، چاووش اکبری ، 1380 : 188-167 ) در فابل نیز چنین پیش – سرانجامی ای در کار است زیرا در آن " همواره طرح اصول اخلاقی موردنظر " است . ( رضایی ، 1382 : 112 )
در فابل ، هیچ شخصیتی از درون خود به سخن نمی آید ، شخصیتها همه صورتکهایی هستند که نویسنده فراهم می آورد و بر چهره ی مفاهیمی که در ذهن اویند می زند و آنها را به دلخواه به بازی وا می دارد . این است که سپیددندان جک لندن که جانوران و گیاهان و برف و سنگ و … را همان که هستند توصیف می کند و – نویسنده ی آن ، در شخصیتی حلول نمی کند بلکه اشخاص از انسان تا جماد در قلم او حلول می کنند ، پایان قاطعی بر فابل است
در نتیجه ، میراث سنتی مورد استفاده ی پروین و وجود زمینه های بالفعلی که آن میراث فراهم آمده را حفظ می کنند ، او را به عنوان شخص غالب در مناظره دخالت می دهد .
چرا گفتگو ؟
چرا پروین اعتصامی از شکل گفتگو استفاده می کند ؟ آیا گفتگو در عینیت و نوشتار از یک طرح و هدف پیروی می کند ؟ با نظر به عینیت زندگی و روابط اجتماعی ، گفتگو گاه فقط پوسته ای است که نصیحت اخلاقی ای آن را به انجام برساند ، بهانه ای است . گاه هم برای معارفه است : سخن می گوییم تا دیگری را ( و شاید در رابطه ی با او خود را ) بهتر بشناسیم . اما گاهی هم برای حکمیّت است : آنجا که حقانیت طرفی معلوم نیست ، گفتگو با حضور حکمی صورت می گیرد تا طرفین با آزادی ای مشروط از جوانب حق خود سخن گویند تا در پایان میان آنها صلح داده شود ، مصالحه انجام گیرد و این نیز امری دو جانبه است ، نسبت و رابطه است . شاید از همین روست که مناظره را در تعریفات کهن هم چنین معنی کرده اند : " از دو سوی با بصیرت نظر کردن برای نیل به صواب در نسبت میان دو چیز " ( جرجانی ، 1377 : 172 )
اما در نوشتار چنین نیست زیرا در آن به راستی چند گویی ای در میان نیست ، گفتگوهایی که اینجا درمی گیرد در ذهن یک نفر است ، ذهنیت همان " من " است . و آن وصف کاملی هم که در دیوان پروین سراغ داده اند ، جز اوصاف بیرونی از قبیل همان نقاب ، نیست زیرا جز تمثیل در کار نیست
اگر این گفتگوها به راستی گفتگو بودند ، نمی بایست در سکوت شخص اول برگزار می شدند . و چه اندک است گفتگوهایی که پروین در آنها به " ممهّد " ( طوسی ، 1361 : 445 ) فرصت کلام یا حضور دوباره می دهد
بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنایی هست
…
گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشایی هست
…
گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده ی بینایی هست
…
( اعتصامی ، 1355 : 80-79 )
این شخص اول – غالباً – همیشه حرفی نامربوط می زند ، همیشه مشکلی دارد ، همیشه در اشتباه است ؛ آن گاه شخص دوم ( = نویسنده ) در سکوت طولانیِ وی به جوابش برمی خیزد و همیشه مربوط و سنجیده حرف می زند ، زیرا استدلال می کند ( فقط اوست که استدلال می کند ) و همیشه منطقش پیروز است و اوست که متن را به پایان می برد و اگر هم گاه به این افتخار نائل نگردد ، نویسنده – که پشت نقاب او مخفی است – نقاب را کنار می گذارد و به صورتی آشکار به تتمیم نظر او برمی خیزد و دیگر هرگز مجال به آن آغازکننده ی مجازی نمی دهد که باری اگر حرفی دارد بزند ( پیشین : 76 ) و لااقل رضایت خود را ابراز دارد ، اقناع و الزام شدگی خود را باز نماید .
گاهی هم این فرصت دوباره به ممهّد داده می شود ، اما فقط برای غلبه بر او :
به الماس می زد چکش زرگری به هر لحظه می جست از آن اخگری
بنالید الماس کـــای تیره رای ز بیـــــداد تو چند نالم چو نــای
…
بگفتا مکن خاطر خویش تنگ ترازوی چرخت گران کرده سنـگ
مرنج ار تنت را جفــایی رسد کـــزین کار کارت به جایی رسد
…
دگرباره بگریست گـوهر نهان که آوخ ســـیه شد به چشمم جهان
…
بگفتا چو زین دخمه بیرون شوی به زیـــبایی خــویش مفتون شوی
…
بگفت ای ستمـــکار مشکن مرا به بد رایی از پا میفکن مرا
…
بگفت ار صبوری کنی یک نفس کشد بار جور تو بسیار کس
…
( پیشین : 8-127)
این نمونه ، از آن موارد اندکی است که در آن چند نوبت گفتگو متبادل می شود ، و در این تبادل، آغازگر تا نیمه ی متن فرصت کافی دارد که حرف بزند اما در نیمه ی دوم یکسره خاموش است و امکان سخن در اختیار " معترض " ( طوسی : پیشین ) است . این طراحی گفتگو ، متن را تا نیمه با شکلی متعادل پیش می برد و ناگهان در میانه ، تعادل را به صورتی آشکارا تحمیلی و بی قرار ، به هم می زند :
بیت 1 : صحنه
بیت 2 و 3 : الماس حرف می زند
7 – 4 : چکش حرف می زند
13-8 : الماس حرف می زند
17- 14 : چکش حرف می زند
18 : صحنه
19 و 20 : الماس حرف می زند
49 – 21 : چکش حرف می زند
این شمارش طولی نشان می دهدکه چگونه نویسنده ، ناچار به سبک خویش بازمی گردد.
جالب این که شخص اول گاه حتی به عنوان آغازگری ناچار هم حرف نمی زند بلکه از همان اول ساکت است و فقط باید مورد نصیحت قرار گیرد یا اشتباهاتش برای خواننده فهرست شود : کبوتر بچه ای که با شوق پرواز جرئت می کند و از لانه بیرون می رود ، زیرا می خواهد تجربه کند ، ولی چون هنوز ضعیف است در می ماند تا مادرش سر رسد و او را پندباران کند ، این کبوتر بچه هیچ حرف نمی زند و اگر هم به طور مبهم از " فریاد " او سخنی در متن هست ، مطلقاً معلوم نیست که چه چیزی را به فریاد می گوید ، او " دیالوگ " ندارد . ( اعتصامی ، پیشین : 2-71 نیز قس : 73 آرزوی مادر )
در اندازه گیری طول دیالوگها ، آن سبکِ " خموش باش تا من بگویمِ " پروین آشکارا دیده می شود ، چه ، در غالب مناظرات ، شخص اول کم سخن است و شخص دوم پرگوی :
شخص اول ( ممهد)
شخص دوم ( معترض)
آرزوی پرواز ( 2-71 ) 9 بیت در سکوت 21 بیت کلام
بازی زندگی ( 8-87 ) نیم مصراع کلام 12 بیت کلام
بهای نیکی ( 97 ) 1 مصراع کلام 15 بیت کلام
توانا و ناتوان ( 107 ) 1 بیت و 1 مصراع کلام 8 بیت کلام
قدر هستی ( 4-193 ) 3 بیت و 1 مصراع کلام 15 بیت کلام
ناتوان ( 249 ) 1 مصراع کلام 7 بیت کلام
با مقایسه ای اجمالی بین " کبوتر بچه" ی پروین و " گرگ بچه " ی جک لندن ، تفاوت دید این دو نویسنده را به امر تجربه می توان دریافت ؛ در پروین کبوتر بچه اشتباه می کند که با ناتوانی اش چنین زود از آشیان بیرون می پرد و بعد از باران نصایح مادر هم متن به ما نمی گوید که بعد چه ؟ حتی این را هم نمی گوید که کبوتر بچه با سرافکندگی راهی آشیانه شد ، او وانهاده است و دیگر چه توقعی که مثلاً نویسنده شرح دهد که این موجود جسور وامانده، روز فردای این شکست ، با درسی که از آزمون تلخش گرفته چه می کند ؟ دوباره می پرد ؟ به چیزی می اندیشد ؟
دوره ی خوگری به واماندگی اش را چطور طی می کند ؟ نه ، توقعی نیست ، زیرا او باید با تسلیم آفریننده اش همسو باشد .
در حالی که بچه گرگ در سپیددندان جسورانه و آزمون گرانه از کنام – که بر بلندی است – به در می رود و به نشیب فرو می افتد :
" دستهای او در فضای خالی فرود آمد و با سر معلق شد … از فراز تا به پای تپه درغلطید و وحشتی دیوانه وار بر او مسلط شد . " مجهول " با خشونت تمام گریبان او را گرفته بود و رها نمی کرد … بچه گرگ مانند توله سگ جبونی که سخت ترسیده باشد بنای ناله و زوزه گذاشت … " ( لندن ، 1346 : 4-93 )
اما زود متوجه اشتباهش می شود و از واماندگی به در می آید : " مجهول ، فشار خفقان آور خود را از پیکر او برداشته بود " ( پیشین : 95 ) کمی بعد بچه گرگ در مقام " کاشفی تمام عیار " (همان )تجربه هایی می کند : سبزه ، خزه و گیاهان ، تنه ی خشکیده ی کاج ، سنجابی که می دود و بازی می کند ، دارکوب ، شکار ، عقب نشینی و …
" بچه گرگ کم کم تجربه می اندوخت . در مغز جوان و تاریک او ، بدون تعقل و تفکر ، صورت طبقه بندی تازه ای تنظیم می شد . به موجب این صورت موجودات یا زنده بودند و یا مرده . از دسته ی اول بایستی خویشتن را مراقبت کند … " ( همان : 96 )
خطرناک ترین حادثه ای که برای او پیش می آید روبرو شدن با راسو است ، که او می خواهد بچه اش را – که از مادر به دور افتاده ( مثل خودش ) – شکار کند ولی گرفتار آن موجود خونخوار می شود و به کمک مادر خود – که ناگهان سررسیده – از مرگ حتمی نجات می یابد . ( همان : 104 ) و البته به جای دریافت پند – که ربطی به طبیعت ندارد – نوازش می بیند ( 105 ) بعد چه ؟
بعد ، از این آزمون درس می گیرد و پس از دو روز استراحت باز از کنام به در می رود و سر به صحرا می گذارد و بچه راسو را دوباره می بیند و فوراً به او حمله می کند و او را می کشد و می خورد ( 106 )
نتیجه ی مقایسه معلوم است ، و این هم معلوم است که تفاوت پایه ی رمان و مناظره ی تمثیلی اخلاقی ، آن هم منظوم ، چه مایه است . اما همین تفاوت است که از گونه ی دوم ، پدیده ای مانده در تاریخ و پویایی از دست داده – خود اگر داشته بوده است می سازد و همین است که نقادان را به نفی " دینامیسم " از شعر پروین سوق داده است . ( براهنی : پیشین )
طراحی مناظرات پروین مبتنی بر پندگویی و پندشنوی است و راه سومی هم در کار نیست ، گویا آغاز گران که همه در آغاز خطاکار یا معترض اند ، با مقداری پند ، ناگهان همه به پند شنوانی سر به راه تبدیل می شوند ؛ و آیا از همان نوع که مادران می پسندیده اند ؟
پروین خود دلیل این طراحی را به خوبی بیان کرده است : " ز تو سعی و عمل باید زمن پند " ( پیشین : 72 )
اگر تعریف جرجانی از مناظره درست باشد ، مناظره ی درست چنین باید باشد که – از روی مسامحه می گوییم – نظری مطرح شود ، آن گاه نظری دیگر در تقابل نسبی با این نظر واقع شود و این تقابل نظری سوم پدید آورد ؛ نخستین نظر ، نهاد است و دومین ، برابر نهاد و سومین هم نهاد . اما البته مناظره یا بهتر بگوییم ، گفتگو همیشه با این الگوی جزمی صورت نمی گیرد ، چه می توان به این الگو در ظاهر بسیطش ایرادها گرفت ، اقل آن اینکه اگر نظر دوم مطابق نظر اول باشد چه خواهد شد ؟ دیگر اینکه اگر هم نهاد ، رای غالب و مقبول یکی از طرفین باشد چطور ؟ و از اینها بالاتر ، اگر هم نهاد ، بیرون متن واقع شود ، تکلیف ما با تقریر دیالکتیک متن چه می شود ؟ اگر این اشکال سوم درست باشد آن وقت بین هر متنی با ذهن خواننده اش مناظره اتفاق خواهد افتاد ، مناظره ای که هم نهادش در ذهن یا عمل خواننده متقرّر می شود .
اما می توان از این اشکالها گذشت زیرا مورد سوم بدیهی است و معتنابه بحث ما نیست که ما از متن سخن می گوییم ، از نوشتار . دیگر اینکه امر دایر بر وقوع خلاف در طرفین مناظره است و گرچه نه خلافی از نوع تقابل تام. و بالاخره اگر هم نهاد همان نهاد یا برابر نهاد باشد . اصلاً گفتگویی اتفاق نیفتاده یعنی اصلاً هم نهادی در کار نیست بلکه همان نهاد یا بر نهاد است که مکرر شده است . پس فرض بر تقابل است و رد و بدل کردن آرا از طریق گفتگو برای رسیدن به نظری / امری سوم که جامع دو نظر مولّد خویش باشد . ولی می توان پرسید که آیا اصلاً چنین چیزی در نوشتار سنتی وجود دارد؟
نتیجه این می شود که در آثار پروین گفتگو اتفاق نمی افتد و متنی مثل " طوطی و شکر" ( 180-179 )
در دیوان او چون استثنایی شگفت انگیز رخ می نماید . در این تمثیل ، تاجری در هندوستان طوطی ای می خرد و به او خو می گیرد :
تا شـــد آن طوطی برای سودگـــر هم رفیق خـانه هـــم یار سفر
تا اینکه شبی ، خواجه که رای خواب دارد و کس به خانه نیست به طوطی می گوید :
چون که امشب خانه از مردم تهی است خفتن ما هر دو شرط عقل نیست …
… پاسبانی کن یک امشب خانه را
طوطی که به نگهبانی می ایستد دزدی به خانه فرو می آید و هر چه می بیند برمی دارد جز انبان شکر ( خوراک طوطی ) که آن را خود نمی بیند . دزد در سکوت طوطی خانه را ترک می کند وطوطی فردا بی دغدغه ، بازرگان را " صبحت خیر " می گوید ، گویی چیزی رخ نداده است و چون بازرگان غمگین شگفت زده از کاله و سرمایه، می پرسد پاسخ می دهد :
… خامش کیسه ی شکّر به جاست
گفت دیشب در سـرای ما که بود گفت شخـصی آمد امـــا رفت زود
گفت دستار مرا بر سر نداشـــت گفت من دیدم که شـــکّر برنداشت
گفت مهر و بدره از جیبم که بـرد گفت کس یک ذرّه زین شکّر نخورد
زانچه گفتی نکته ها آمــــوختم چشم روشن بین به هـــر سو دوختم
هر کجا کردم نـگاه از پیش و پس کاله این ابنان شــــکّر بــود و بس
پیش ما ای خواجه شـکّر پربهاست تا چــه چیز ارزنده در نزد شمــاست
در این تمثیل ، طرفین هر کدام به راستی دنیای خود را دارند و هر چند آن سبک و نگاه سنتی پروین حتی در اینجا هم با دو بیت پایانی خود را نشان داده و به حفظ دید نسبی اشخاص متن لطمه زده است ، باز به مرز گفتگو نزدیک می شویم و در آن از حق مقصّر هم حرفی می شنویم .
مناظرات پروین – و سنت ادبی ما – " اشکال و جواب " است و فقط پوششی است برای همان " وعظ " با این تفاوت که واعظ لااقل با مخاطبان خود رویارو و چشم در چشم است . این مناظرات کشف حقیقتی برای – دست کم – خود نویسنده نیستند ، اخلاقیات نویسنده – که سخت عزیز و پاک و مقدس نیز هستند – برای او مقرر و مستقراند ، " یافته شده " اند و جستجو برای یافتن آنها بی معنی است .
او همه چیز را از پیش می داند اما باید گفت که فقط چیزهایی را هم می داند که مانعی برای رسیدن او به پند از پیش اندیشیده اش نشوند و این است که توضیحات او دیگر نمی توانند دقیق باشند ، زیرا گزینشی اند .
اگر بخواهیم مناظرات پروین را به محکمه ای تشبیه کنیم ، این محکمه برپا نشده است تا با پی گیری سیر گفتگو ، حق و باطل را معلوم کند بلکه پرونده هایی از پیش ساخته و بر مذاق قاضی پرداخته ، بر سیر گفتگوها چیره اند و اصلاً گفتگوها جز بازخوانی این پرونده ها نیستند : قاضی حکمش را از پیش صادر کرده است .
اگر گفتگوی اصیلی در مناظرات پروین بود، شاید گرگ در " گله ی بیجا " ( 8-227) مجال می یافت که از گرسنگی خود – که آن هم از حقایق است – بیش تر سخن گوید. اما او موجودی شریر و بدخواه و فریبکار است ، و اگر هم به او مجال داده می شود که از رنجهای خود سخنی به میان آورد با این فرض است که او دارد خدعه ای در کار می کند : هیچ یک از این رنج شماری ها دل خواننده را به سوی او نمی کند ، و حقش است که در گرسنگی بمیرد . چرا ؟ چون در این تمثیلات طبیعتی در کار نیست ، یعنی اصلاً گرگی در کار نیست : مفاهیم و نقاب هایشان .
اگر گفتگویی اصیل در میان بود " جسم سیاه مومیایی " ( 7-256 ) اجازه می یافت که پاسخی دهد و شگفتا که در آن صناعت شعری ای که بنیاد ادبیّت متن است ، به سادگی در قناعت آمیزترین وضع ممکن فرو می ماند:
ای جــــسم سیاه مومیایی کو آن همه عجب و خودنمایی
با حال سکوت و بهت چونی در عالــــــم انزوا چــرایی …
این خطاب از مقوله ی استعاره است ( استعاره ی مکنیه ی تخییلیه از نوع جاندار پنداری ) و اگر چنین باشد ، مرده در متن ، موجودی جاندار ، پس شنوا فرض شده است و طبعاً دارای شعور که 60 بیت پروینی را می تواند بنیوشد . اما استعاره در همین جا فرو می ماند ، در امر شنیدن ؛ و به پاسخ دادن پیشروی نمی کند : او حق شنیدن ندارد بلکه مجبور است بشنود اما در عوض مجبور است که هرگز هیچ پاسخی ندهد . آیا صناعت این متن استعاره نیست ؟ و حکم " ایاک اعنی و اسمعی یا جاره " بر آن جاری است ؟ یعنی پروین دارد با ما سخن می گوید ؟ مسلّم است که آری ، اما این به بیرون متن مربوط می شود ، متن خود بر استعاره ای استوار است ، میخ زرینی که اگر بیرون کشیده شود ، متن فرو می ریزد . اگر با مرده حرف می توان زد – که عرفاً نمی توان و غرض چیز دیگری است – مرده هم می تواند جواب بدهد ، چرا ؟ چون این استعاره می تواند دو سویه باشد .آیا این گسست استعاره ، آن را تا حد مجازی دیگر فرو نمی کاهد ؟ و آیا اصلاً استعاره در ذات خود صناعتی گزینش گر نیست ( شباهت از سویی و اختلاف از سویی هایی ) ؟
آری مرده نمی تواند حرف بزند ( چون مرده است ) اما نویسنده می تواند با او حرف بزند ( چون اوکه نمرده است . )
نتیجه:
پروین شاعری کاملاً سنتی است ، استاد اخلاق و عرفان است ( عرفانی جذب کرده، نه بر بسته ) اما مناظره ساز هم که باشد گفتگو پرداز نیست . حَکَم است ولی حکمی جانبدار و خود، شخصی است در تمثیلاتش ، او همه جا حضور دارد و حتی حضوری مکرر : با نقاب و بی نقاب ، دوشادوش هم. در مناظرات او حقی معلوم و از پیش یافته ، همیشه غالب است ، ممهّد تقریباً همه جا مغلوب است و معترض پیروز .
در طرح متن های او تعادل گفتمانی در کار نیست . اشخاص تمثیلات او نقاب هایی اند بر چهره ی مفاهیم و این است که این همه روی کرد به نقابهای طبیعی ، از خود طبیعت بی بهره است . سراسر مناظرات پروین ، واگویی های مکرری است از آنچه خودِ او بوده است و گفته اند که او " مادر " است پس جز نصیحت گویی کاری دیگر نمی تواند ، اما می توان گفت که او اگر " زن " هم باشد، نه گمانم که " مادر " باشد با انعطاف مادرانه در برابر فرزند ؛ شاید او " پدر " باشد ، پدر در جامعه ای که آرمانهایش را در تاریخ جا گذاشته است.
منابع:
– اعتصامی ، پروین ( 1355 ) دیوان قصاید و مثنویات و … ، تهران ، ابوالفتح اعتصامی
– براهنی ، رضا ( 1380 ) طلا در مس ، جلد اول ، تهران ، زریاب
– به آذین . م. ا ( 1362 ) "درباره ی شعر و شخصیت پروین اعتصامی" ، ر.ک : نمیمی
– بهار ، محمدتقی ( 1355 )" مقدمه ی دیوان پروین" ، ر.ک : اعتصامی
– تفضلی ، احمد ( 1378 ) تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، تهران ، سخن
– جرجانی ، میرسیدشریف ( 1377 ) تعریفات ، ترجمه ی حسن سید عرب و سیما نوربخش ، تهران ، فرزان روز
– چاووش اکبری ، رحیم ( 1380 ) حکیم بانوی شعر فارسی ، تهران ، ثالث
– حق جو ، سیاوش ( 1381 ) "حکمت سیاسی سعدی … "، پژوهشنامه ی علوم انسانی دانشگاه مازندران ( 7 و 6 )
– داد ، سیما ( 1383 ) فرهنگ اصطلاحات ادبی ، تهران ، مروارید
– رضایی ، عربعلی ( 1382 ) واژگان توصیفی ادبیات ، تهران ، فرهنگ معاصر
– زرقانی ، سیدمهدی ( 1383 ) چشم انداز شعر معاصر ایران ، تهران ، ثالث
– شمیسا ، سیروس ( 1369 ) انواع ادبی ، تهران ، فردوسی
– طوسی ، خواجه نصیرالدین ( 1361 ) ، اساس الاقتباس ، تصحیح مدرس رضوی ، تهران ، دانشگاه تهران
– نفیسی ، سعید ( 1362 ) "پروین اعتصامی" ، ر.ک : نمیمی
– نمیمی ، حسین ( 1362 ) ] مجموعه ی مقالات و گفتارها درباره ی پروین اعتصامی با عنوان [ جاودانه ی پروین اعتصامی ، تهران ، فرزان
– لندن ، جک ( 1346 ) سپیددندان ، ترجمه ی محمد قاضی ، تهران ، امیرکبیر .
سه شنبه، 29 خرداد 1386
پروین اعتصامی
23