تارا فایل

تحقیق در مورد روابط اجتماعی در اسلام


مقدمه :
این مطلب احتیاج به بحث زیاد ندارد که نوع انسان ، نوعی است اجتماعی زیرا اجتماعی بودن ، فطری هر فرد انسانی است .
بطوری که تاریخ نشان می دهد و آثاری که تازگی پیدا شده ، نیز دلالت دارد انسان پیوسته در حال اجتماع زندگی می کرده است . این آثار حکایت از قدیمی ترین عصری دارد که انسان در آن زندگی می کرده است قرآن در آیات زیادی ، به بهترین وجه ، از این مطلب خبر داده است

انسان و رشد اجتماعی آن :
اجتماع انسانی ، از نخستین روزی که پدید آمده بطور تام و کامل پیدا نشده که قابل ازدیاد و رشد نباشد ، نه تنها انسانی ، بلکه همه خواص روحی و هر چه ارتباط با انسان دارد چنین است .
اجتماع انسانی مثل سایر امور روحی ادراکی انسانی ، پیوسته همگام با کمالات مادی و معنوی او بسوی کمال میرود .
در حقیقت ، نباید این خاصیت ( اجتماعی بودن انسان ) را از بین همه خواص انسانی او استثنا کنیم و بگوئیم این خاصیت در اول پیدایش بکاملترین صورت پیدا شده است ، بلکه خاصه مزبور مثل همه خواص دیگر انسانی که ارتباط به دونیروی : علم – اراده دارند ، بتدریج در انسان بحد کمال می رسند .
ار تامل در حال نوع انسانی می فهمیم که اولین اجتماعیکه در بین بشر پدید آمده " اجتماع خانوادگی " بوده که بر اثر ازدواج پیدا شده است .
دلیل مطلب آنست که جهاز تناسل ، که عامل طبیعی ازدواج است : قوی ترین عوامل اجتماع میباشد ، زیرا تناسل ، ممکن نیست بوسیله یک فرد صورت گیرد ، بلکه حتماً بیش از یک فرد لازم دارد ، ( در حالیکه غذا خوردن و کارهای مشابه آن ، تنها بوسیله یک فرد صورت میگیرد . )
از همینجا " استخدام " بوجود می آید . یعنی آدمی دیگری را بمنظور رفع حوائج خویش واسطه قرار می دهد . بر آن دگری تسلط پیدا کرده و اراده اش را بر او تحمیل میکند .
همین " استخدام " کم کم بوجود می آید . یعنی آدمی دیگری را بمنظور رفع حوائج خویش واسطه قرار می دهد . بر آن دگری تسلط پیدا کرده و ارده اش را بر او تحمیل می کند .
همین " استخدام " کم کم بصورت ریاست در می آید ، بدین ترتیب رئیس منزل ، رئیس خویشاوندان ، رئیس قبیله ، رئیس ملت …
طبعاً ، اول بار در بین یک عده کسی مقدم می شد که از همه قویتر و شجاع تر بود ، بعد کسانیکه شجاع تر بوده و از نظر ثروت و فرزند ، از دیگران جلوتر بودند و همینطور … تا بالاخره ریاست یکسانی میرسد که بفنون حکومت و سیاست بیش از دیگران آشنا بودند .
اجتماعی بودن ، هیچوقت از انسان جدا نشده الاینکه اوائل بطور تفصیل آدمی توجه به آن نداشت ، بلکه بحکم پیروی از خواص دیگر خویش مانند استخدام ، دفاع و غیره زندگی و رشد می کرد .
قرآن می گوید : اولین کسیکه بطور تفصیل ، آدمیان را به " اجتماع " آگاه ساخت و بطور استقلال توجه بحفظ اجتماع کرد ، پیغمبران بودند .
قرآن می گوید : آدمیان ، در قدیمترین ایام گذشته ، بطور ساده زندگی می کردند و هیچگونه اختلافی بینشان نبود ، تا اینکه اختلافات پدید آمده و مشاجرات در گرفت ، خداوند پیغمبران را مبعوث کرد و برای آنها کتاب فرستاد ، تا اختلافات را از میان بردارند و مردم را بوحدت اجتماعی که با قوانین انبیاء محفوظ خواهد بود ، بر گردانند .
قرآن میگوید : رفع اختلاف از بین مردم و ایجاد اتحاد کلمه بصورت دعوت بدین داری و پراکنده نبودن در دین ب.ده است .
پس : دین ضامن اجتماع صالح بشری بوده است .
آیه ی سوره شوری می گوید : دعوت اتحاد و اجتماع ، برای اولین مرتبه از نرخ (ع) که قدیمترین پیغمبری بوده که کتاب و شریعت داشته است ، شروع شده ، بعد ، ابراهیم (ع) بعد از آن موسی (ع) و پس از آن عیسی (ع) عهده دار این دعوت بوده اند ، در شریعت نوح (ع) و ابراهیم (ع) احکام بسیار ناچیزی بوده ، دامنه دارترین این چهار شریعت ، شریعت موسی (ع) و بعد شریعت عیسی (ع) است ، قرآن اینطور میگوید ، ظاهر گفته اناجیل نیز چنین است .
بطوریکه گفته اند : در شریعت موسی (ع) ، بیش از ششصد حکم وجود نداشته است .
نتیجه گرفتیم که : دعوت باجتماع بصورت مستقل و صریح جز از ناحیه نبوت و در قالب دین از جای دیگر شروع نشده است . قرآن به این مطلب تصریح دارد ، و بطوریکه خواهد آمد تاریخ هم این معنی را تصدیق می کند .

توجه خاص اسلام باجتماع :
بدون شک اسلام تنها دینی است که با صراحت پایه بنای دعوت خو در اروی اجتماع گذشته و در هیچ یک از شعون خود امر اجتماع را به اهمال واگذار نکرده است .
شما ، خاننده ارجمن ، اگر خواسته باشید در این سخن بصرت بیشتری پیدا کنی ، بدامن وسیع اعمال انسانی که فکر ، نمی تواند آنها را بشمارد ، نظری بیافکندی ، و همچنین به شعبه های گوناگون جنس های مختلف ، انواع و اسناف بی شمار این اعمال ، نگاهی کنید و بعد ببینید که این شریعت الهی همه اینها را شماره کرده و به همه آنها ، احاطه پیدا کرده و احکام خود را بر همه آنها بسط و توسعه داده است راستی چیز عجیبی مشاهده خواهید کرد ! پس از آن دقت کنید که : اسلام همه احکام خود را در قالب اجتماع ریخته ، و روح اجتماع را در همه این احکام تا آخرین حد ممکن دمیده است . پس از مطالعه در همه اینها ، نتیجه مطالعه خود را در اسلام با سایر شرایع حقه ای که قرآن کریم به آنها اعتنا و توجه دارد ، یعنی شریعت : نوح (ع) ، ابراهیم (ع) ، موسی (ع) عیسی (ع) مقایسه کنید ، تا نسبت بین این شریعت ها را با اسلام بچشند ببینید و به منزلت اسلام به خوبی آشنا شوید . اما شرای ای که اسلام به آنها اعتنا نکرده مثل : بت پرستی دوگانه پرستی ، دین صائبین و مانویها ؟ که امرشان واضحتر و هویداتر است .
تاریخ درباره ملل متمدن و غیر متمدن پیشین غیر از این نمی گوید که آنها نیز ، همین مطلب را از قدیمترین دوره های انسانی ارث برده و پیروی می کردند ، یعنی اجتماع آنها ، از مجرای استخدام بوجود آمده و افراد تحت یک جامع یعنی حکومت استبداد و سلطه پادشاهی ، اجتماع می کردند .
اجتماعات گوناگون ملی و وطنی و اقلیتی (قاره ای ) زیر پرچم پادشاهی و ریاست زندگی می کردند .
ملل گذشته ، با رهبری عوامل " ورائت " و "محیط" و سایر عوامل راه خود را می رفتند ، بدون آنکه هیچیک از ایم ملتها توجه مستقلی به اجتماع داشته و یا آنرا مورد بحث و عمل قرار دهند ، حتی ملل بزرگی که مثل امپراطوری روم و ایران در هنگام طلوع نیر دین و دامنه دار شدن اشعه نیرومند آن ریاست دنیا را داشته اند ، توجه باین امر نداشتند ، این دو حکومت بصورت حکومت "قیصرها " در روم و "کسراها " در ایران در آمده بود و ملتها خود را زیر پرچم پادشاهی و سلطنت خویش جمع کرده بودند و اجتماع نیز ، در رشد و نمو و یا توقف و رکود ، تابع جکومتها بودند .
اسلام در تربیت افراد نوع انسان ، و هدایت آدمیان بسعادت حقیقی ، این معنی حقیقی را مورد توجه دقیق قرار داده ( یعنی اسلام با کمال دقت توجه کرده که "انسان" یک موجود واحد است ورودی این میزان قانون وضع کرده است هیچگاه اسلام ، برای فرد تنها " قانون وضع نکرده است )
این رابطه حقیقی که بین شخص و اجتماع برقرار است ، ناچار منجر بیک نحوه وجود (بفرد) دیگری در اجتماع خواهد شد البته تا همان حدودیکه اشخاص ، از وجود و قواء و آثار و خواص خود بوجود چنین اجتماعی کمک کنند ، و در نتیجه ، همان سنخ وجود و خواص وجودیکه فرد دارد در اجتماع بوجود می آید .

اجتماع اسلامی چگونه بوجود می آیدو چگونه بزندگی خودادامه می دهد؟
شکی نیست که هر اجتماعی بر اثر وجود هدف و غرض واحد بین افراد پراکنده آن بوجود می آید .
این هدف واحد ، همان روح واحدی است که بهمه اطراف خود سرایت کرده و با آنها بنحوی متحد می شود .
این هدف و عرض ، در نوع اجتماع غیر دینی ، عبارت از زندگی دنیائی انسان است ، البته زندگی که بین همه افراد مشترک باشد نه زندگی فردی یعنی : بهره برداری از مزایای مادی بطور دسته جمعی .
فرق بین تمتعات و بهره برداریها اجتماعی و انفرادی از نظر آثار اینست که : انسان اگر می توانست تنها زندگی کند ، در یکایک تمتعات زندگی ، مطلق العنان بود ، چون معارض و رقیب نداشت ، مگر در مواردی که پاره ای از جهازات او ، جهاز دیگری را مقید و محدود کند ، مثلاً انسان قادر نیست که هر چه هوا وجود دارد ، استنشاق کند ، زیرا ریه او ، وسعت این همه هوا را ندارد ، گرچه اشتهای آنرا داشته باشد !
همچنین آدمی نمیتواند همه مواد غذایی بی اندازه را بخورد چون جهاز هاضمه او ، تاب تحمل آنرا ندارد .
انسان با مقایسه قوا و اعضایش با یکدیگر چنین حالی دارد ، ( از یک طرف اشتها نامحدود است و از طرفی ساختمان ریه و هاضمه ، اشتها را محدود می کند ) .
اما اگر فرض کردیم انسان دیگری در استفاده از ماده شریک او نیست در اینصورت جهت ندارد که میدان عمل خود را تنگ و اعمال و افعالش را محدود کند حال چنین انسانی بر خلاف انسانی است که در ظرف و محیط اجتماع قرار گرفته زیرا اگر این آدم در اراده و اعمال و کردارش مطلق العنان باشد جریان بآنجا می کشد که افراد جلو یکدیگر را گرفته و مزاحم هم باشند ، چنین وضعی زندگی را تباه و نوع انسانی را هلاک خواهد ساخت .
تنها سببی که می شود قانون در اجتماع جریان یابد و حکومت کند همین است ولی : اجتماعات خودرو و از دریچه فکر و تامل بوضع خود آگاه نمی شوند .
آداب و سنن را در اجتماعات مشاجرات و نزاعهای فراوان افراد بوجود می آورد نتیجه این مشاجرات و کشمکشها این است که : همه ناچار شوند اموری را رعایت کنند که تا اندازه ای نظم را حفظ کند و چون این قوانین و امور لازم الاجرا بر یک اساس محکم و مستحکم استوار نیست در معرض نقض و بطلان قرار می گیرد بزودی تغییر کرده و از بین می رود .
ولی اجتماعات متمدن ، وضع اجتماعی خود را بر یک اساس پایدار ، استوار ساخته و تضادوز دو خوردی را که بین اراده ها و اعمال افراد اجتماع راه یافته با وضع حدود و قیودی تعدیل می کند و سپس هر چه قدرت و نیرو است یکجا متمرکز کرده ، وضمان اجراء مواد قانون را بر عهده مرکز قدرت می گذارد .
از اینجا چند مطلب واضح شد :
1- قانون حقیقه عبارت از چیزیست که اراده ها و اعمال مردم را محدود ساخته و از این راه مزاحمت و زدو خورد را از بین مردم برمیدارد .
2- افراد اجتماعیکه قانون در آن حکومت می کند در ماورای قانون کاملاً آزادند . مقتضای مجهز بودن انسان بشعور و اراده و تعدیل این دو قوه همین است : ( یعنی بعد از آنکه اراده و اعمال مردم تعدیل شد انسان که مجهز بشعور و اراده است آزاد خواهد بود ) بدین جهت ملاحظه می کنید که قوانین موجود متعرض معارف الهی و اخلاق نیست .
و این دو امر مهم یعنی معارف الهی و اخلاق ، بهمان صورت در می آید که قانون در آورد .
اسلام روابط فرد و اجتماع را محترم می شمارد :
دستگاه آفرینش نخست یک سلسله اجزای ابتدائی که دارای آثار و خواص مخصوصی است ، می آفریند ، بعد آنها را ترکیب کرده و با وصف جهات بینونت و جدائیکه دارند بهم میآمیزد و فوائد جدیدی علاوه بر فوائدیکه هر یک از اجزاء داشتند ، بر میگیرد .
مثلا انسان دارای اجزاء و اعضاء و قوای مختلفی است که هر کدام فوائد متفرق مادی و روحی دارند ، این اجزاء ممکن است بهم پیوسته شوند و در نتیجه قوی و بزرگ گردند .
ماده انسانی یعنی نطفه وقتیکه نشو و نمای آن ، تکمیل شد ، می تواند مقداری از ماده را از خود جدا کند و بصورت یک انسان تام دیگری که همان کارهائی اعم از روحی و مادی را که اصل و ریشه انجا می داده ، انجام دهد ، ترتیب نماید نتیجه می گیریم که : همه افراد انسان با وصف کثرتیکه دارند ، انسانند ، " انسان " یکی است ( یعنی یک نوع انسان ) افعال افراد هم از لحاظ تعداد و شماره زیاد است ، ولی از نظر نوع یکی است .
همه این افعال بهم جمع می شوند و بینشان ائتلاف و پیوند حاصل می شود ، مثل آب ، که در ظرفهائی تقسیم شود ، آب در این صورت زیاد خواهد شد ، ولی یک نوع واحد است این آبها خواص زیادی دارند که همه یک نوع خاصیت است اگر آبها همه باهم در یکجا جمع شومند ، خاصیت قوی و اثر بزرگ خواهد داشت .

منبع : کتاب روابط اجتماعی در اسلام
مولف : استاد بزرگوار علامه طباطبایی

10


تعداد صفحات : 10 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود