تارا فایل

تحقیق در مورد خداشناسى از راه فطرت


خداشناسى از راه فطرت
بشر براى درک و شناسائى خداى جهان دو راه دارد:
1 ـ راه دل احساس فطرى
2 ـ راه عقل و استدلال
مقصود از راه فطرت این است که شعور باطنى و کشش درونى او را به سوى خدا رهبرى مینماید، بطورى که بدون هیچ دلیل و استدلالى، ناخودآگاه، خداخواه و خداجوى است و حس خداخواهى در نهاد او به صورت یک امر غریزى و فطرى، به ودیعت گذارده شده است و این حس بسان غرائز دیگر انسانى، انسان را به مقصدى که هدف آن است میکشاند، چنانکه مقصود از راه استدلال و عقل این است که انسان با دلیلهاى علمى، به وجود خدا پى میبرد و بر وجود او مانند سایر مسائل عقلى استدلال میکند.
اساس راه اول را حس درونى تشکیل میدهد چنانکه پایه راه دوم، تعقل و استدلال میباشد.بشر در شناختن خدا از طریق دل و فطرت به هیچ نوع برهان و استدلالى نیاز ندارد، بلکه در پرتو غریزه خداخواهى و حس خداجوئى که در اصطلاح دانشمندان اسلامى "فطرت" نامیده شده به سوى خدا متوجه میگردد.ولى راهنماى او در راه دوم، برهان و استدلال و تفکر و تعقل است.
حس مذهبى یا بعد چهارم روح انسان
با کشف "حس مذهبى" در انسان و اینکه "حس دینى" یکى از عناصر اولى و ثابت و طبیعى روح انسان است.ثابت گردید که در روح و روان و سرشت انسانى چهار°‚K 27°‚K حس وجود دارد:
1 ـ "حس کنجکاوى" این همان حسى است که از روز نخست فکر بشر را به بحث و بررسى پیرامون مسائل مبهم و مجهول وادار نموده و در پرتو آن علوم و صنایع پدید آمده است، این همان حس است که از روزگار پیش، به کاشفان و مخترعان و پایه‏گذاران علوم نیرو بخشیده که از رازهاى نهفته، پرده بردارند و در این راه به سختیها و ناملایمات تن دهند.
2 ـ "حس نیکى" : پدید آرنده اخلاق و تکیه‏گاه فضائل و سجایاى انسانى و صفات عالى روحى است، این همان حسى است که انسان را به نوع دوستى و عدالتخواهى سوق میدهد، و در انسان یکنوع گرایش فطرى بفضائل و اخلاق نیک و تنفر از زشتیها و صفات بد پدید مى‏آورد.
3 ـ "حس زیبائى" : پدید آرنده هنر و سبب تجلى انواع ذوقیات میباشد.
4 ـ "حس مذهبى" : هر فردى از افراد انسان فطرتا خداخواه و خداجو بوده و یکنوع تمایل و کشش به ماوراء طبیعت در خود احساس میکند.وجود "حس مذهبى" در روح انسان ثابت مینماید که تمام تمایلات مذهبى در انسان، ریشه ذاتى دارد و توجه به خدا و مسائل ماوراء طبیعى، از فطرت انسان، سرچشمه میگیرد، البته تجلیات این فطرت، در دوران بلوغ نمایان‏تر و آشکارتر است.
کوتاه سخن اینکه کسانى که انسان را با دید وسیعتر مورد بررسى قرار داده‏اند همگى معترفند که توجه بخدا در انسان از یک حس عمیق مذهبى ریشه گرفته و وجود انسان با این حس بهم آمیخته شده است.
اینک براى روشن شدن این مطلب که این حس اساس فطرى در نهاد انسان دارد ناچاریم مشخصات امور فطرى را بیان کنیم تا فطریات انسانى از امور عادى تمیز داده شود.
چگونه امور فطرى را از غیر فطرى تمیز دهیم
هر نوع فکر و عملى که از ناحیه عواملى مانند "اوضاع جغرافیائى" ، "اقتصادى" و یا "سیاسى" بر انسان تحمیل گردد، آن فکر و عمل عادى تلقى میشود، و سرچشمه آن همان عوامل خواهد بود نه فطرت انسان.مثلا ملت‏هایى که در نقاط قطبى زندگى میکنند ناچارند لباسهاى ضخیم و کلفت بپوشند، چنانکه ملتهاییکه در نقاط استوایى سکونت دارند لباسهاى سبک و نازک بر تن میکنند، واضح است که هیچکدام از این دو کار ریشه فطرى ندارد، و هر دو محصول عوامل جغرافیائى محیط زندگى آنان میباشد.
همچنین است کوتاهى و بلندى و رنگ و شکل لباس یا آداب و رسوم ملتها در مراسم احترام یا مراسم شادى و سوگوارى و…زیرا اگر شکل و مدل لباس و کیفیت مراسم احترام و سوگوارى، امر فطرى و جزو سرشت انسانى بود، در همه جا یکنواخت مى‏بود و با اختلاف منطقه و نژادها، اختلافى میان آنها مشاهده نمیشد.
در مقابل، هر نوع اندیشه و عملى که از نهاد انسان سرچشمه گیرد، و عوامل بیرونى آنرا تحمیل نکرده باشد، چنین عمل و اندیشه‏اى جزو سرشت او بوده، و از امور فطرى بشمار میرود .این قبیل امور در انسان بنام فطریات و در حیوان غریزه نامیده میشود.
بنابر این تمام فعالیتهاى زنبور عسل مانند مکیدن شیره گلها، ساختن لانه‏هاى مسدس، تخم‏گذارى، و پرورش نوزادان، همگى امر غریزى است، به گواه اینکه هیچکدام تحت تاثیر هیچیک از عوامل بیرونى یاد شده نیست و جنبه جهانى و عمومى دارد، یعنى زنبور در هر مکان و زمان کارش همین بوده و هست و این خود میرساند که این عمل خصیصه ذات آن است و همچنین است بسیارى از فعالیت‏هاى جانداران.
در انسان نیز یک سلسله تمایلات و احساسات درونى وجود دارد که هیچ عامل خارجى آنرا بر او تحمیل نکرده است، و در عین حال همگانى است و جنبه جهانى دارد، مثلا تمام افراد انسان در سنین مخصوصى از عمر، در خود علاقه خاصى نسبت بموضوعات جنسى، زیبائى، ثروت، جاه و مقام مى‏یابند، و نیز همه انسانها بطور ناخودآگاه بعدالت و عواطف و نوع دوستى کشانده میشوند.
شاید امانت و شرافت وحشیان ابتدائى در آن زندگى ساده که دارند بیش از مردم متمدن باشد و چنانکه "کولیس" درباره قبیله "هوتنتوت" میگوید "قولیکه میدهند در نزد آنان مقدس است و هیچیک از کارهاییکه اروپائیان از راه فساد و خیانت میکنند در میان آنان دیده نمیشود" .با توجه به مثالهائى که براى هر دو نوع از افکار و افعال بیان شد میتوان امور فطرى را با علائم زیر از امور عادى و عمومى تمیز داد.
الف ـ هر فکر و کارى که ریشه فطرى دارد جهانى بوده و هیچ انسانى فاقد آن نخواهد بود.
ب ـ امور فطرى برهبرى فطرت انجام میگیرد و هرگز بتعلیم و تعلم نیاز ندارد.
ج ـ هر نوع فکر و عملى که ریشه فطرى دارد از قلمرو حکومت عوامل سه گانه "جغرافیائى، اقتصادى و سیاسى" بیرون است.
د ـ تبلیغات پیگیر بر ضد فطرت ممکن است از رشد آن بکاهد و آنرا متوقف سازد.ولى هرگز نمیتواند آنرا ریشه کن کند.
امور عادى در این ممیزهاى چهارگانه درست در نقطه مقابل قرار گرفته‏اند.
اکنون باید دید حس مذهبى و توجه بخدا واجد این شرائط چهارگانه هست یا نه؟ با مختصر دقت معلوم میشود که همه این مشخصات چهارگانه در موضوع خداجوئى و خداخواهى انسان وجود دارد :
1 ـ حس خداجوئى جهانى است
خداشناسى و تمایل بماوراء طبیعت، بزمان یا مکان خاصى از جهان اختصاص ندارد بلکه به شهادت تاریخ باستانى که از اقوام مختلف اعم از متمدن و وحشى بدست آمده است، اعتقاد به خدا و مبدا جهان، در میان تمام ملل وجود داشته است و در حفاریها و کاوشهاى علمى، که بوسیله دانشمندان باستانشناس براى بدست آوردن طرز زندگى، پایه تمدن و طرز تفکر اقوام گذشته انجام گرفته است، همواره زیر تلهاى بزرگ، معابد و عبادتگاهها کشف شده است که همگى حاکى از این میباشد که ملل دیرینه در این اماکن عبادت میکرده‏اند، گو اینکه عده‏اى از آنها در تشخیص معبود اشتباه کرده بودند و بت‏هایى را معبود خود میدانستند.
آرى در فصول تاریخ بشر نمى‏توان فصلى یافت که در آن تمایل انسانى بماوراء طبیعت منفى باشد، بلکه حس مذهبى در میان تمام اقوام و ملل جزء لاینفک زندگى تشخیص داده شده که همواره با آن بوده و هست، تا آنجا که "جان ـ ر ـ ایورث" استاد دانشگاه "کلمبیا" درباره مذهب میگوید:
"هیچ فرهنگ و تمدنى را در نزد هیچ قومى نمیتوان یافت مگر آنکه در آن فرهنگ و تمدن شکلى از مذهب وجود داشته است، ریشه‏هاى مذهب تا اعماق تاریکى از تاریخ که ثبت نشده و بدسترس بشر نرسیده است، کشیده شده است."
حس دینى هم اکنون در میان ملل متمدن جهان یک حس طبیعى است که در هر گوشه‏اى از جهان براى خود تجلیاتى دارد، و اگر از قاره‏هاى مختلف جهان عبور کنیم آثار و جلوه‏هاى این حس را هم در میان غنى‏ترین و صنعتى‏ترین کشورهاى جهان، و هم در میان فقیرترین و عقب مانده‏ترین ملل عالم با دیدگان خود مشاهده مینمائیم.°‚K 30°‚K آیا گسترش خداشناسى در تمام زمانها و قرنها و در میان تمام ملتهاى جهان نشانه فطرى بودن آن نیست؟
گذشته از این، هر فرد منصفى در صورتیکه خود را از مسائل سیاسى و غیره حتى گفته‏هاى خداپرستان و مادیها خالى سازد، هنگام بیچارگى و سختى و گرفتارى، در اعماق دل خود احساس مى‏کند که بسوى یک قوه ازلى و ابدى که میتواند نیازمندى و بیچارگى او را برطرف سازد کشیده میشود، و بى اختیار از او استمداد مى‏کند.
این چنین خداجوئى و توجه به خدا که در اعماق روح انسان بدون اختیار پدید مى آید، نتیجه براهین عقلى و علمى و دلائل فلسفى نیست، این خداشناسى محصول محیط درس و بحث و گفتگو نیست، بلکه مایه آن سرشت و فطرت انسان است و دست آفرینش، نهاد انسان را از روز نخست با آن خمیر کرده است، بطورى که انسان با تمام ذرات وجودى خود، در مواقع بیچارگى بسوى او کشیده میشود.
آرى ما بدون اینکه متوجه باشیم که گم شده‏اى داریم و گمشده ما چیست و چگونه او میتواند بیچارگى ما را رفع کند، و بما آرامش بخشد، ناخودآگاه بدنبال او میرویم همانطور که نوزاد بدون کوچکترین آگاهى در جستجوى مادر و بدنبال او میباشد.
2 ـ فطرت، انسان را بسوى خدا رهبرى و هدایت مى‏کند.
حس خداجوئى بسان سایر احساسات درونى انسان، بدون تعلیم و رهبرى در درون انسان پیدا مى‏شود، همانطور که افراد انسان در مواقع مخصوص از عمر بیک سلسله از امور مانند منصب و مقام و ثروت و پول متوجه میگردند، و توجه باین امور بطور ناخودآگاه بدون تعلیم کسى، در باطن آنها پدید مى‏آید، همچنین حس خداجوئى در انسان وجود دارد بدون اینکه نیاز بتعلیم و یاد گرفتن داشته باشد.پیدایش میل بمذهب و توجه بخدا در انسان، بدون تعلیم و آموزش، نشانه فطرى بودن آن است و میرساند که این حس بسان سایر احساسات انسان در شرایط خاصى بیدار میشود.
البته از یک نکته نباید غفلت نمود و آن اینکه اگر مراقبتهاى صحیحى از این قبیل احساسها بعمل نیاید ممکن است یک سلسله انحرافاتى در آنها پیدا شود.مثلا همین حس مذهبى و حس خداجوئى اگر بوسیله پیامبران آسمانى و دانشمندان الهى و فلاسفه بزرگ جهان، درست رهبرى نشود سر از بت‏پرستى و گرایش بپرستش‏°‚K 31°‚K مخلوق در مى‏آورد بطوریکه انسان مخلوق را به جاى خالق و معبود مى‏گذارد.
اگر ما مى‏گوئیم که احساس طبیعى و فطرى نیاز به تعلیم و آموزش ندارد مقصود این است که در تکوین و پیدایش آن مربى و معلم دخالت ندارد، ولى در عین حال باید بپذیریم که بهره‏بردارى صحیح و دور از انحرافات و کجرویها، بدون مراقبت مربیان آگاه صورت نمى‏گیرد.
و از اینرو است که دانشمندان مى‏گویند ریشه پرستش کلیه اجرام سماوى مانند خورشید و ماه و ستارگان، و موجودات خاکى مانند درخت و سنگ و بت، همان خداجوئى و حس خداخواهى بشر است که در اثر رهبرى نشدن، باین انحرافات و خرافات دچار شده است، اگر این حس از طریق عقل و خرد رهبرى میشد و مردم بگفتار پیامبران الهى درست میاندیشیدند هیچگاه بجاى معبود واقعى و آفریدگار جهان به مخلوقهاى ناتوان توجه پیدا نمى‏کردند.

3 ـ حس مذهبى مولود عوامل جغرافیائى و یا اقتصادى و سیاسى نیست
از اینکه ما مى‏بینیم حس خداجوئى در تمام نقاط گیتى، و در همه دورانها و اعصار وجود داشته است و دارد، نتیجه میگیریم که این حس یک نداى باطنى است و محرکى جز فطرت ندارد، زیرا اگر مولود شرایط جغرافیائى و یا عامل دیگر بود، باید در یک قسمت از جهان و در یک قسمت از مردم که شرایط واحدى از نظر اقتصادى و سیاسى و غیره دارند وجود داشته باشد.در صورتیکه کاملا عکس آنرا مشاهده میکنیم یعنى با اینکه شرایط جغرافیائى و سیاسى ملتها با هم تفاوت چشمگیرى دارد ولى در عین حال این حس در همه ملتها وجود دارد.
البته باید به این نکته توجه داشت که لازمه فطرى بودن یک حس این نیست که همواره مورد توجه انسانها باشد، زیرا چه بسا ممکن است علاقه انسان به جاه و مقام و سرگرم شدن او بخوشیها و لذتهاى زندگى، او را از بسیارى از فضائل اخلاقى و امور فطرى که همگى سرچشمه باطنى دارند، غافل سازد، اصولا امور فطرى انسان منحصر به خداخواهى نیست بلکه غیر از آن، انسان داراى غرائز ذاتى و طبیعى دیگرى است و واضح است که توجه بیشتر به اعمال یک غریزه، طبعا انسان را از دیگرى باز مى‏دارد.
شما ملاحظه بفرمائید، کنجکاوى و کشف رازهاى نهفته طبیعت یکى از امور فطرى انسان است و هر فردى بتحقیق و کاوش علمى علاقه فطرى دارد، ولى بطور مسلم این غریزه در هر محیطى شکوفا نمیگردد و فعالیت آن در همه شرایط یکنواخت نیست، یعنى در محیطهاى علمى و در شرایط مناسب و با وجود دوستان همفکر بطور خودکار انجام وظیفه میکند ولى در شرایط نامناسب آنچنان خمود و آرام میشود که بسا اگر این شرایط ادامه یابد وجود این حس بدست فراموشى سپرده میشود، همچنین گرایش به همسر و ازدواج و یا گرایش به کسب مال و مقام، همگى ریشه فطرى دارند اما در هر شرایطى خودنمائى نمى‏کنند و رشد و نمو ندارند و چه بسا اشباع و توجه زیاد به یکى از غرائز موجب فراموشى بقیه گردد.
حس خداجوئى نیز بسان این امور است.چه بسا سرگرمیها و توجه بمادیات و فرو رفتگى در شهوات و لذائذ، سبب میشود که انسان از این حس و نداى باطنى غفلت کند، زیرا میان امور معنوى و توجه بخداوند و بکار بستن اصول اخلاقى و فرو رفتگى در تمایلات نفسانى نسبت متعاکسى وجود دارد، اگر کفه تمایلات نفسانى بقدرى سنگینى کند که همه محیط روح و روان را فرا گیرد دیگر مجالى براى احساسهاى معنوى باقى نمى‏ماند.
آرى مصائب و شدائد از عوامل تکان دهنده‏اى هستند که انسان غفلت زده را از خواب سنگین مادیت بیدار مى‏کنند، و هر نوع پرده غفلت را از روى صفحه دل برطرف نموده و محیط دل را براى تجلى فطرت و توجه بخدا آماده مى‏سازند.و لذا افراد عاقل هنگام گرفتارى و هجوم شدائد و فشارها، خواه و ناخواه بیاد خدا افتاده و صمیمانه متوجه او میگردند.
انسان سرگرم لذائذ و غافل از خدا، بسان کودکى است که در اثر سرگرمى به بازى از پدر و مادر مهربان خود که در همه وجود او جا دارند غفلت میورزد، اما همینکه اتفاق بدى براى او رخ میدهد فورا بیاد آنها افتاده و از ایشان استمداد و کمک میجوید.
وقتى که بشر با زندگى مرفه روبرو شد، اشتغالات روزانه، او را از توجه بعالم دیگر و جهان معنوى بازمیدارد ولى ناگاه با بروز حادثه‏اى که آهنگ یکنواخت زندگى او را قطع کند و خود را در برابر آن عاجز و ناتوان یابد، واکنشى در روح او پدید مى‏آید که او را در صدد جستجوى جهانى برتر و نیروئى عظیم میاندازد، از این نظر هنگام هجوم بلا، طوفانى بودن دریا، احتمال سقوط هواپیما، و یا لحظه یاس و نومیدى از بهبودى در بیمارى تمام افراد بشر اعم از الهى و مادى بیاد خدا افتاده و از آن مقام عظیم استمداد مى‏طلبند، تو گوئى فشار رنج و بلا، زنگار قلوب را پاک کرده و حس خداجوئى این نداى فطرى را در دل آنها بیدار مینماید.
4 ـ تبلیغات پیگیر ممکن است از نمو و رشد آن بکاهد ولى نمیتواند آنرا ریشه کن سازد.
در میان ملل و اقوام جهان افرادى پیدا مى‏شوند که بر اثر ریاضتهائى میتوانند از نمو و رشد یک حس بکاهند، مثلا تمایلات جنسى یک نداى فطرى و باطنى است ولى تارکان دنیا و مرتاضان هند، با تحمل رنجها از قدرت این حس بقدرى میکاهند که کمتر بفکر این مسائل مى‏افتند اما همین افراد اگر در شرایط دیگرى قرار گیرند حس خفته آنان بیدار میشود و شروع بفعالیت مینماید.
بنابر این معناى فطرى بودن یک مسئله این نیست که در همه شرایط یکسان بوده و هیچ عاملى از قبیل محیط و تبلیغات در شدت و ضعف آن موثر نباشد بلکه باید گفت که عواملى مانند تبلیغات میتواند از رشد و نمو بسیارى از نداهاى درونى و فطرى بکاهد، ولى نمیتواند ریشه آنرا بسوزاند.
مثلا در دنیاى کنونى، افکار چپ‏گرائى تقریبا بر یک سوم جهان حکومت میکند، و رهبران مکتب "ماتریالیسم" با وسائل تبلیغى مختلف و فریبنده میکوشند که حس مذهبى را در اقوام و مللى که بزنجیر استعمار کمونیستى کشیده شده‏اند، نابود سازند، مع الوصف موفقیت آنها در این مبارزه ناچیز بوده و نتوانسته‏اند قلوب توده‏ها را از این حس خالى کنند.
با اینکه ده‏ها سال از انقلاب کمونیستى در جماهیر شوروى میگذرد هنوز حس مذهبى و مذهب خواهى و توجه به خدا و معنویت، قدرت خود را در اعماق قلوب بسیارى از مردم شوروى حفظ کرده است و براى همین جهت در این اواخر به مسیحیان و مسلمانان، نیمه آزادى بخشیده‏اند که مراسم مذهبى را تحت شرائطى برگزار کنند.

سخنان دانشمندان در این زمینه:
"ژان ژاک روسو" میگوید راه خداشناسى منحصر به عقل نیست بلکه شعور فطرى بهترین راهى است براى اثبات این موضوع.حس دینى یکى از عناصر اولیه و ثابت و طبیعى روح انسانى است که اصلى‏ترین قسمت آن بهیچ یک از رویدادهاى دیگر قابل تبدیل نیست.
"پاسکال" میگوید: مردم نتوانسته‏اند دریابند که ادراک کننده خدا دل است نه عقل.
"الکسیس کارل" میگوید: احساس عرفانى جنبشى است که از اعماق ما سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلى است، انسان همانطور که به آب نیازمند است به خدا نیز محتاج است.
"ویل دورانت" میگوید: ایمان امرى طبیعى است و مستقیما زاده نیازمندیهاى غریزه و احساسات ما است.
"پول کلارنس ابرسوله" میگوید: اینکه بشر در ماوراء فهم و ادراک خود لزوم وجود صانع را درک میکند، دلیلى بزرگ بر وجود خداوند است.
مجموع این بیانات روشن نمود که در روح انسان غیر از ابعاد سه گانه معروف یک بعد دیگر به نام "حس مذهبى" و حس خداخواهى و خداجوئى و توجه به خدا هست، و تمام افراد بشر به مقتضاى فطرت خود، خواه و ناخواه بسوى آن کشیده میشوند.از آنجا که این توجه یک امر غریزى و فطرى است عاملى جز نهاد انسان و فطرت انسانى ندارد، و هر نوع جذبه و کشش بمعنویات محصول آنست، و مولود استدلال فلسفى نیست.
خداشناسى از راه فطرت در قرآن و روایات
این راز بزرگ سرشت انسانى که دانشمندان و بزرگان علم و دانش، پرده از روى آن برداشته‏اند یکى از حقائق ارزنده قرآن است که چهارده قرن پیش به وسیله پیامبر صلى الله علیه و آله بیان شده است.
همچنین میفرماید:
فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون
"به آئین راست خدا روآور آئینى که خدا آفرینش انسان را بر روى آن نهاد، خلقت خدا تغییرپذیر نیست.
مقصود از "آئین حنیف" در این آیه که آفرینش انسان بر روى آن استوار شده است همان آئین توحید و خدا پرستى است، و این آیه با صراحت کامل هر نوع انحراف از جاده توحید را مخالف فطرت انسانى دانسته، و آنرا غیر استوار و لرزان میداند. حضرت صادق علیه السلام این آیه را چنین تفسیر میفرماید:
فطرهم على التوحید خدا مردم را بر فطرت توحید خلق کرده است.
مردى به محضر حضرت صادق (ع) شرفیاب شد و درخواست نمود که او را بسوى خدا راهنمائى کند، حضرت صادق (ع) با طرح مثالى که در برخى از آیات قرآن مجید هم به آن اشاره شده است او را متوجه فطرت خود نمود و فرمود:
آیا تاکنون با کشتى مسافرت کرده‏اى؟
آرى
آیا اتفاق افتاده که کشتى بشکند و در آنجا نه کسى باشد که ترا نجات دهد و نه آشنائى با شنا داشته باشى؟ آرى
آیا در آن موقع بفکر تو رسیده است که قدرتى هست که بتواند تو را از آن مهلکه نجات بخشد؟ آرى
او همان خداى توانا است که هنگامیکه تمام وسائل مادى از کار مى‏افتد و نجات بخش و دادرسى در میان نیست انسان خواه و ناخواه به او متوجه و دل بسوى او کشیده مى‏شود.

18


تعداد صفحات : 18 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود