تارا فایل

تحقیق در مورد خواجه حافظ شیرازی


خواجه حافظ شیرازی
(وفات سال 791 هجری)
خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی فرزند بهاء الدین مشهورترین شاعر عارف ایرانی که در قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی) میزیسته و یکی از بزرگترین شاعران ایران است که معروف جهان شده اند.
درباب این استاد فناناپذیر و بی نظیر که او را لسان الغیب و ترجمان الاسرار لقب داده اند اشارتهایی در بسیاری از کتابها مانند تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی که بعد از فوت اوست تا مجمع الفصحا و ریاض العارفین تالیف رضاقلی خان هدایت همه مشتمل بر نام و شرح مختصری از حالات وی می‎باشد. و لیکن هیچیک از آنها مطالب مفصلی که جزئیات احوال او را نشان بدهد ندارند. تنها اثر از معاصران حافظ که مورد توجه و اهمیت قرار گرفته مقدمه ایست که یکی از دوستان حافظ که جامع اشعار او بوده، موسوم به محمد گلندام، نوشته، وی در آنجا پس از اطناب کلام در ذکر صفات شریفه و محبوبین او نزد خاص و عام و شهرت جهانگیری که حتی در زمان حیات حاصل کرده و قوافل سخنهای دلپذیرش از فارس نه تنها بخراسان و آذربایجان بلکه به عراقین و هندوستان رفته چنین می نویسد:
"اما بواسطه محافظت درس قرآن و ملازمت شغل سلطان و بحث کشاف و مصباح و مطالعه مطالع و مفتاح و تحصیل قوانین ادب، و تحقیق دو اوین عرب، بجمع اشتات غزلیات نپرداخت و به تدوین و اثبات ابیات مشغول نشد و مسوداین اوراق اقل انام محمد گلندام عفی الله عنه ماسبق در درس گاه دین پناه مولانا و سیدنا استاد ابوالبشر قوام المله والدین عبدالله اعلی الله درجاته بکرات و مرات که بمذاکره رفتی در اثنا محاوره گفتی که این فرائد فواید را همه در یک عقد می باید کشید و این غرر درر را یک سلک می باید پیوست، تا قلاده جید وجود اهل زمان و تمیمه و شاح عروسان دوران گردد. و آن جناب حوالت رفع و ترفیع این بنابر نادرستی روزگار کردی و به عذر اهل عصر عذر آوردی تا در تاریخ سنه احدی و تسعین و سبعمائه (791 هجری) ودیعت حیات به موکلان قضا و قدر سپرد."
اطلاع دقیقی از خانواده حافظ در دست نیست. جد حافظ را شیخ غیاث الدین و پدر وی را بعضی بهاء الدین و از اهل کوپای اصفهان و برخی کمال الدین و از مردم تویسرکان نوشته اند. در شغل پدر و اجداد او نیز اختلاف است: ریاض العارفین آنان را از علما و فضلا می داند و تذکره میخانه نویسد: شغل پدر او تجارت و صاحب ثروت و مکنت بود. جد حافظ یا پدر وی از مسقط الراس خود در زمان اتابکان فارس عازم شیراز شد و در آن شهر توطن گزید. مادر او بگفته عبدالنبی مولف میخانه از مردم کازرون بود ودر محله دروازه کازرون شیراز خانه و مسکن داشته. پس از وفات پدر خواجه سه پسر از او بجا ماند که کوچکترین آنان محمد بود. برادران مدتی باهم زیستند و سپس جدا شدند و فقر و مسکنت بر ایشان مستولی گشت. از دو برادر یکی را حافظ خود بنام "خواجه خلیل عادل" می خواند و شاید "خلیل الدین عادل" نام داشته است. حافظ ماده تاریخ ذیل را بیاد او گفته:
برادر خواجه عادل طالب مثواه

پس از پنجاه و نه سال حیاتش
بسوی روضه رضوان سفر کرد

خدا راضی ز افعال و صفاتش
خلیل عادلش پیوسته برخوان

وز آنجا فهم کن سال وفاتش
چون شماره "خلیل عادل" بحساب جمل 775 است که تاریخ وفات اوست و عمر او نیز به تصریح قطعه فوق 59 سال بوده پس تاریخ تولید وی بسال 716 است. حافظ این قطعه را نیز گویا در مرگ برادر دیگر خود که در جوانی فوت کرده بود، گفته است:
دریغا خلعت حسن جوانی

گرش بودی طراز جاودانی
دریغا حسرتا دردا کزین جوی

نخواهد رفت آب زندگانی
همی باید برید از خویش و پیوند

چنین رفته است حکم آسمانی
و کل اخ یفارقه اخوه

لعمر ابیک الا الفرقدان
در دائره المعارف بریتانیا آمده: تاریخ فرشته پس از دو قرن فقط در یک جا از خواهر حافظ و اطفال او بدون ذکر اسامی آنان یاد کرده است (تاریخ فرشته چاپ جان بریگس بمبئی 1831 ج 1 ص 77). اکثر نویسندگان بطور قطع و برخی ظاهراً مولد او را شیراز دانسته اند. ملاعبدالنبی فخر زمانی قزوینی در تذکره میخانه در باب حافظ می نویسد: "والده اش کازرونی و در محله شیادان شیراز خانه و سکنی داشته اند". برخی از نویسندگان مسکن او را در محله شیادان شیراز نوشته اند این محله با محله مورستان از زمان کریم خان زند، یک کوی گشته و مجاور درب شاهزاده قرار دارد. در باب تاریخ تولد خواجه اختلاف است. دائره المعارف بریتانیا می نویسد: "تاریخ دقیق تولد وی نامعلو ماست ولی بطور قطع مواد او پیش از 700 هجری (1320 میلادی) نبوده است" و غالباً تولد او را بالقطع والیقین در اوایل قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی) دانسته اند. دایره المعارف فرانسه تولد او را در ربع اول قرن هشتم هجری نوشته. فرصت عمر حافظ را چهل و شش سال دانسته و چون تاریخ وفات او 791 یا 792 است بنابراین قول، مولد وی به سال 745 یا 746 باشد. مولف تذکره میخانه عمر حافظ را 65 سال گفته بنابراین تولد او در سال 726 اتفاق افتاده است. هیچیک از دو قول اخیر صحیح نیست زیرا قدیمترین شعر حافظ که می‎توان تاریخی برای آن تعیین کرد ، این قطعه است:
خسروا دادگرا شیردلا بحر کفا

ای جلال تو بانواع هنر ارزانی
همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد

صیت مسعودی و آوازه شه سلطانی
گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم

این که شد روز سفیدم چو شب ظلمانی
در سه سال آنچه بیندوختم از شاه و وزیر

همه بربود بیکدم فلک چوگانی
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر

گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی
بسته برآخور او استر من جو می خورد

توبره افشاند بمن، گفت : مرا می دانی؟
هیچ تعبیر نمیدانمش این خواب که چیست

تو بفرمای که در فهم نداری ثانی
و ممدوح این قطعه جلال الدین مسعود شاه ابن شرف الدین محمودشاه اینجو برادر مهتر شیخ ابواسحاق اینجوست که در بغداد به امر شیخ حسن بزرگ پناهنده شده بود و مورد نوازش او واقع گشته با سلطان بخت دختر دمشق خواجه و خواهر دلشاد خاتون (بیوه ابوسعید که درین وقت زن امیرشیخ حسن ایلکانی بود) ازدواج کرد و در سال 743 به امر شیخ حسن باتفاق امیریاغی باستی پسر هشتم امیرچوپان، که هر دو را متفقاً بحکومت فارس معین کرده بود از طرف لرستان عازم شیراز شد. غالب مردم شیراز با وجود غلبه شیخ ابواسحاق حکومت شیراز با وجود غلبه شیخ ابواسحاق حکومت شیراز را حق برادر بزرگ او مسعود شاه می دانستند و این سبب شد که طرفداران دو برادر اختلاف ایجاد شد ولی امیر شیخ ابواسحاق نسبت به برادر مهتر تواضع داشت و برحسب اشاره او از شیراز خارج شده بطرف گرمسیر شبانکاره رفت. خواجه حافظ قطعه فوق را درین هنگام گفته و از آن چنان برمی آید که یکی از کسان مسعود شاه استری از حافظ دزدیده بود و خواجه بوسیله این قطعه بطور مطایبه بدو تذکره داده است، اما جلال الدین مسعود شاه اینجو بر اثر حسادت امیریاغی باستی در 19 رمضان سال 743 بدست او کشته شد. بنابراین با ملاحظه این نثر وفات خواجه در 791 یا 792 چنین برمی آید که او این قطعه را لااقل 48 سال قبل از فوت خود گفته است.
درباره طریقت حافظ گفتگو بسیار است. پیداست که خواجه دیری در طلب و سرگردان بود:
دل چو پرگار بهرسو دورانی می کرد
وندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
و در وادی حیرت فرو رفت
از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود
زنهار ازین بیابان، وین راه بی نهایت
و دانست:
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت
و چندان انتظار کشید که فرمود:
مردم ز انتظار کشید که فرمود:
مردم ز انتظار و درین پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
خواجه از سرگردانی ملول شد و دانست که "بخود اهتمام نمودن" تنها باعث وصال نیست:
بسعی خود نتوان برد ره بگوهر مقصود
خیال بود که این کار بی حواله برآید
و نیز:
مددی گر بچراغی نکند آتش طور
چاره تیره شب وادی ایمن چکنم؟
کجاست اهل دلی تا کند دلالت خیر
که ما به دسوت نبردیم ره به هیچ طریق
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
جامی در نفحات الانس آرد: "هر چند معلوم نیست که وی به یکی از اهل تصوف نسبت ارادت کرده باشد اما سخنانش چنان با مشرب این طایفه واقع شده است که هیچ کس را این اتفاق نیفتاده" و امیرشیرعلی لودی در مرآه الخیال همین مطلب را آورده است. هدایت در ریاض العارفین نوشته: "جامی در نفحات الانس اورده است که حافظ پیری نداشته و همین امر در محضر یکی از عرفا مذکور شد فرمود که : اگر بی پیر چون حافظ توان شد کاش مولوی جامی هم پیر نداشتی" . از اشعار حافظ چنین برمی آید که وی به پیری رسیده بود:
ای دلیل ره گم گشته، خدا را مددی
که غریب ار نبرد ره بدلالت برود
ای آنکه ره به مشرب مقصود برده ای
زین بحر قطره ای به من خاکسار بخش
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده می روم و همرهمان سوارانند
کار از تو می رود مددی ای دلیل راه
کانصاف می‎دهیم ز راه او افتاده ایم
و حتی از "پیرطریقت" یاد می کند:
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است.
حافظ مردی بود ادیب، عالم به علوم ادبی و شرعی و مطلع از دقایق حکمت و حقایق عرفان، و بالاتر از همه اینها، استعداد خارق العاده فطری او به وی مجال تفکرات طولانی همراه با تخیلات بسیار باریک شاعرانه می داد، و او جمیع این عطایای ربانی را با ذوق لطیف و کلام دلپذیر استادانه خود درمی آمیخت و از آن میان شاهکارهای بی بدیل خود را به صورت غزلهای عالی به وجود می آورد، مطالعات حافظ- علاوه بر مواردی که گفته ایم- در ادب فارسی و مخصوصا در دیوانهای شاعران پارسی گوی، بسیار وسیع بود و او کمتر شاه بیت و شاه غزلی را در زبان فارسی بی جواب گذارده است. بهترین غزلهای مولوی و کمال و سعدی و همام و اوحدی و خواجو و نظایر این استادان بزرگ، و یا بهترین ابیات آنان مورد استقبال حافظ و جوابگویی او قرار گرفته، و در این نبرد آزمایی طولانی هیچگاه وصمت شکست بر جبین اشعار آبدارش ننشته است. بدین ترتیب سخن حافظ از جانبی متضمن افکار عمیق حکمی و عرفانی و از جانبی دیگر همراه با مضامین زیبا و باریک شاعرانه و عواطفی است که گاه حدت بسیار دارد اما کلام او در همه موارد منتخب و مزین به انواع تزیینات مطبوع و شامل کلماتی است که هر یک به حساب دقیق، انتخاب و به جای خود گذارده شده، و پیش و پس کردن آنها مایه تباهی کلام خواهد شد. با این تفصیل، سخن حافظ حاوی همه شرایطی است که در کلام مولوی و سعدی و خسرو دهلوی و حسن دهلوی و سلمان و خواجو ملاحظه می کنیم به اضافه نحوه خاص تفکر او. این نکته را نباید فراموش کرد که عهد حافظ با آخرین مراحل تحول زبان فارسی و نیز واپسین مدارج تحولات فرهنگ اسلامی ایران مصادف بوده و از این روی زبان و اندیشه او در مقام مقایسه با استادان پیش از وی به ما نزدیکتر و دلهای ما با آنها مانوس تر است. اینستکه ما حافظ را خیلی زیادتر از شعرای خراسان و عراق درک می کنیم و سخن او را به آسانی بیشتری درمی یابیم و طبعاً بیشتر می پسندیم بخصوص که او علاوه بر همه اینها در سخنوری سحاری بی نظیر است و شنونده را با آهنگ ترکیبات لطیف و در همان حال پرطنین خود مسحور می کند و خواه و ناخواه به دنبال خویش می کشاند. از اختصاصات کلام حافظ آنست که او معانی دقیق عرفانی و حکمی و حاصل تخیلات لطیف و تفکرات دقیق خود را در موجزترین کلام و در عین حال در روشن ترین و صحیح ترین وجه بیان کرده است. به عبارت دیگر او در هر بیت و گاه در هر مصراعی نکته ای دقیق دارد که از آن به مضمون تعبیر می کنیم. این شیوه سخنوری البته در شعر فارسی تازه نبود، ولی حافظ تکمیل کننده آنست و توفیقی که در این راه برای او حاصل آمد باعث شود که بعد از او شاعران در پیروی از شیوه وی در آفرینش نکته های دقیق و ایراد مضامین باریک و گنجانیدن آنها در موجزترین عبارات، که از یک بیت و گاه از یک مصراع تجاوز نکند، مبالغه نمایند. و همین شیوه است که رفته رفته به شیوه سبک معروف به هندی منجر گردید. نکته دیگری که یادآوری آن هنگام بیان ویژگیهای شعر حافظ بایسته است توجه خاص اوست به ایراد صنایع مختلف لفظی و معنوی در ابیات خود، و این توجه به اندازه ایست که کمتر بیت از ابیات حافظ را می‎توان خالی از نقش و نگار صنایع یافت. منتهی وی به حدی در سخن نیرومند و در به کار گرفتن الفاظ توانا و در استفاده از صنعتها چیره دست است که صنعت در سهولت سخن او اثری به جا نمی گذارد و به عبارت دیگر نقشهای صنایع در پرتو الفاظ سهل و روان و بسیار استادانه او از جلوه باز می ماند و میدان را به سهولت و جزالت می سپارد تا بدان جا که خواننده دربادی امر متوجه مصنوع بودن سخن حافظ نمی‎شود و این حال در اشعار استادان بزرگ دیگری مانند فردوسی و سعدی نیز مشهود است.
به سال 742 هجری قمری بود که شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق اینجو، پسر محمود شاه با لیاقت و قابلیتی که داشت پیرحسین و ملک اشرف چوپانی را از شیراز بیرون کرد و خود حکومت فارس را به دست گرفت و تا 754 هجری قمری آن ایالت را اداره نمود. ابواسحاق اهل عدل و داد بود و به عمران شیراز کوشید و خود از ذوق ادبی بهره مند بود لاجرم حافظ را نیز گرامی شمرد و جانب او را عزیز داشت و از اولین امرایی است که جلب نظر شاعر شیرازی را کرد و به تکرار ممدوج او واقع شد و شاعر او را به القاب "جمال چهره اسلام" "سپهر عام و حیا " و نظایر آن ستود. از مظفریان مخصوصا شاه شجاع پسر محمد (759- 786 هجری قمری) و شاه منصور (789- 795) اخرین حکمران این سلسله ممدوح حافظ شدند جلال الدین شاه شجاع خود ذوق ادبی و قریحه شاعرانه داشت و در زمان او شیراز از فشار متعصبین خشک و خشن خلاصی یافت. دیوان حافظ یک دیوان عرفانی است به علاوه جنبه فنی شعر به عبارت دیگر دیوان حافظ عرفان است و به علاوه هنر دیوانی است که از عرفان سرچشمه گرفته و به صورت شعر بر زبان سراینده جاری گشته است محور جهان بینی عرفانی "وحدت وجود" است.
مسئله دیگر وحدت تجلی است یعنی اینکه جهان با یک تجلی حق بوجود آمده است. مسئله دیگر در جهان بینی عرفانی راز خلقت جهان است که آنها خلقت تعبیر نمی کنند تجلی تعبیر می کنند عشق است "جهان از عشق به وجود آمده است و با نیروی عشق باز می گردد"
خلاصه روی هم رفته بهترین و کامل ترین مطالعات محققانه ای که درباره حافظ بعمل آمده آنچه من اطلاع دارم همانا در کتاب شعر العجم است که شبلی نعمانی بزبان اردو نگاشته و در این فصل کرارا از آن نقل کرده ایم تصور می رود بهتر آنست که بهر صورت از آنچه او گفته در باب تاریخ احوال آن شاعر خلاصه ای ترتیب دهیم که شامل بعضی حقایق درباره اوضاع و احوال او و مناسبات وی با معاصرینش نیز می‎باشد و از اشعار او هم استنباط می‎توان کرد و نیزبه منابعی که در تاریخ زندگانی او بزبان فارسی محل مراجعه آن مولف دانشمند بوده است اشاره کنیم. وی در میان آنها مخصوصا اسامی این کتب را ذکر می کند: حبیب السیر (رجوع به جز سوم ص 37 متن کتاب شود ) و تذکره میخانه تالیف عبدالنبی فخرالزمان 1036 هجری- 1626 میلادی که در زمان سلطنت جهانگیر تالیف شده و متاسفانه بدست نویسنده نرسیده است.
آنچه از حوادث زندگانی شخص او در دست است راجع به عشق او با دخترکی به نام شاخ نبات نام گفته اند و اینکه عاقبت او را به عقد مزاوجت خود درآورد دلیل استواری در دست نیست و نباید توقع داشت که این گونه جزئیات امور زندگانی را تذکره نویسان ایران نوشته باشند زیرا ایشان راجع به مطالب داخلی شعرا همیشه بکلی سکوت پیشه کرده اند . با همه این احوال محتمل است که حافظ دارای عیال و فرزندان متعدد بوده و گمان می رود که درین غزل اشاره بوفات زوجه خود کرده باشد:
آن یار کزو خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
لیکن در همان غزل نیز هیچگونه تصریح واضحی به انیکه آنرا درباره همسر خود گفته است ندارد. اما راجع به فوت فرزند خود که بخردسالی مرده است درا ین قطعه صریحا اشاره کرده است :
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
بجای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین.
و نیز محتمل است که قطعه ذیل اشاره به وفات پسر دیگرش باشد که در انجا ماده تاریخ وفات او را گفته است:
صباح جمعه بد و سادس ربیع نخست
که از دلم رخ آن ماهروی شد زائل
بسال هفتصد و شصت و چهار از هجرتگ
چو آب گشت بمن حل حکایت مشکل
دریغ و درد و تاسف کجا دهد سودی
کنون که عمر به بازیچه رفت بی حاصل
بموجب تذکره خزانه عامره که میرغلامعلی آزاد در سال 1176 هجری (1762 میلادی) در هندوستان تالیف کرده درشرح حال حافظ می گوید که وی را پسری بود موسوم به شاه نعمان که به هندوستان آ,د و در شهر برهان پور وفات یافت و در اسیرگره مدفون گشت.
مقامات علمی حافظ: آما آنچه راجع به مقامات علمی حافظ می‎توان گفت یکی آنست که مسلماً به شهادت اشعار ملمع وی که به دو زبان عربی و فارسی گفته وی را در زبان عرب دستی توانا بوده است علاوه برآنچه که جامع دیوان وی محمد گلندام بالصراحه بیان کرده که وی را مطالعات و تحقیقات در علوم ادب و دواوین عرب بوده خود وی نیز گفته:
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطائف حکما با کتاب قرآنی
و نیز از این شعر ثابت می‎شود که وی قرآن را حفظ داشته است:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
بقرآنی که اندر سینه داری
همچنان که مولوی شبلی نعمانی اشاره کرده است فرق مابین حافظ با غالب مدیحه سرایان بزرگ مانند انوری و ظهیر فاریابی و سلمان ساوجی و دیگران آنست که وی هیچوقت وسایل خوار و فرومایه برای جلب مال و کسب معاش بکار نبرده و نه مانند آنان وقتی که مدح موثر نمی افتاده به هجو سرایی می پرداخته است. دیگر از خصوصیات حیات وی علاقه قلبی اوست به شیراز موطن وی که هیچوقت از مدح آب رکناباد و گلگشت مصلی خسته نمی شد و در وصف آنها می سرود:
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را.
و نیز می گفت:
فرق است ز آب خضر که ظلمات جای اوست
تا آب ما که منبعش الله اکبر است.
هر چند اشعار حافظ سرودهایی است در وصف گل و بلبل و می و معشوقه و غالباً از جمال ازلی که تمام اشیا نیک و دلپذیر عکسی از چهره اوست سخن گفته ولی گاهگاه از بزرگان و رجال و علما که در ظل حمایت ایشان می زیسته است نیز نام می‎برد از آن جمله اند : حاجی قوام الدین حسن، خواجه جلال الدین، شاه یحیی، نصرت الدین که علاوه بر سلاطین سابق الذکر در اشعار او یاد شده اند. اگرچه وی در همه فنون شعر مانند مثنویات و مقطعات و قصاید و رباعیات آثاری از خود گذاشته لیکن در فنی که به مرتبه کمال رسیده است همانا غزل سرایی می‎باشد. دیگران که بعد از وی در این رشته سخن گفته اند مانند صائب و سلیم و عرفی همه برهانی قاطع بر نهایت کمال و برتری او هستند. از میان کسانیکه به این نکته اشاره کرده اند سرگور ازلی در کتاب "یادداشت های تاریخی در باب شعرا ایران" صفحه 23 از همه بهتر می گوید: "سبک سخن وی روشن و متناسب و بی عیب است و مراتب کمال علم و بلوغ دانش او را نشان می‎دهد که چگونه بر باطن و حقایق اشیا مانند ظواهر امور بصیرت مغان "مرشد معنوی" می‎باشد. برای خواننده انگلیسی زبان که بخواهد این سبک تحقیقی را پیروی کند باید به ترجمه انگلیسی نثری کاملی که ویلبرفورس کلارک از دیوان حافظ کرده است به انضمام حواشی فراوان و یک شرح مفصل جامع آن ، رجوع کند. در باب معنوی رمزی اصطلاحات و اشارات شعرا صوفی یا صوفی نمای ایران، کتاب نفیس و محشای ترجمه گلشن راز شیخ شبستری طبع وینفلد و همچنین کتاب کوچک مرحوم پروفسور پالمر موسوم به عرفان در شرق دو کتاب نافع و سودمند است که به هر دو مراجعه می‎توان کرد و برای دانستن اصل و مبادی و صفات عامه تصوف خواننده را حواله می کنیم به فصل سیزدهم (صفجه 416) از جلد اول کتاب نویسنده موسوم به تاریخ ادبی ایران.
از مطالبی که انحصاراً درباره دیوان حافظ قابل توجه است موضوع رواج تفال بدانست. فال گرفتن از دیوان حافظ سنتی تازه نیست بلکه از دیرباز در میان آشنایان بدین دیوان- از فارسی زبانان و غیرآنان- متداول بود. و چون در هر غزلی از آن می‎توان به هر تاویل و توجیه، بیتی و عبارتی را حسب حال تفال کننده، یافت، بدین سبب گوینده دیوان را "لسان الغیب" لقب داده اند.
آرامگاه حافظ در باغ زیبایی در شیراز واقع شده است که به حافظیه معروف است و این مقبره را ابوالقاسم بابر تزیین کرده و در وقتی که به سال 856 هجری (1452 میلادی) به شیراز آمد ساختن آن مقبره را به مولانا محمد معمائی رجوع فرمود رجوع به دولتشاه صفحه 308 شود. در ازمنه اخیره آن مقبره را کریم خان زند که یکی از بهترین پادشاهان ایران بوده است مرمت کرده و بر زینت و جمال آن بیفزوده است و سنگی که هم اکنون بر روی قبر حافظ قرار دارد به امر آن پادشان از یک پارچه مرمر بسیار زیبا تراشیده شده و در آنجا نصب کرده اند و بعضی ابیات این غزل بر آن منقوش است.
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم … الخ.
مردم شیراز حافظیه را بسیار حرمت می دارند و هم آنان که آشنای آن آستانند و هم رندان صاحبدل که از اطراف جهان به شیارز می آیند همه آنجا را زیارتگاه خود می دانند و قبر شاعر را عده بسیاری از قبور دیگران که در عالم خاک شرافت مصاحبت جسمانی را با کالبد آن مرد روحانی آرزو کرده اند احاطه کرده است و مصداق بیت او صورت تحقق یافته که می فرماید:

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.
1

19


تعداد صفحات : 19 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود