عنوان تحقیق : آشنایی با نهج لبلاغه
تهیه و تنظیم : ندا آقاخانی
فهرست :
1. مقدمه
2. اهمیت نهج البلاغه
3. نهج البلاغه و مشاهیر
4. محتوای عمیق علمی و عرفانی و جامعیت نهجالبلاغه
5. ترجمه های نهج البلاغه
6. مآخذ و مدارک نهج البلاغه
7. 20 خطبه اول نهج البلاغه
8. منابع
مقدمه :
نهج البلاغه گزیده ای از خطبه ها، نامه ها و سخنان کوتاهعلی ابن ابی طالب است که شخصی به نام سید رضی در قرن چهارم هجری قمری براساس ذوق ادبی شخصی خود فراهم آورده است.
سخنان علی ابن ابی طالب در این کتاب بر در سه باب آمده است:
* باب اول: خطبه ها و اوامر
* باب دوم: نامه ها و رسائل و وصایا
* باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ
اهمیت نهج البلاغه :
سیدرضی از شخصیتهای برجسته شیعی در قرن چهارم است، وی در سال 359 ق در بغداد به دنیا آمد و در 406 ق از دنیا رفت.
وی دارای تالیفات بسیار است از جمله:
* 1- خصائص الائمه
* 2- مجازات الاثار النبویه
* 3- مجازات القرآن
* 4- الرسائل
* 5- نهجالبلاغه
* و…
نهج البلاغه و مشاهیر :
بسیاری از ادیبان طراز اول عرب از جمله عبدالحمید کاتب (قرن دوم)، جاحظ (قرن سوم)، قدامه بن جعفر (قرن چهارم)، ابن ابی الحدید (قرن ششم) و خلیل بن احمد فراهیدی(قرن هشتم) فصاحت کلام علی را ستوده اند. از جمله جاحظ در کتاب خود البیان والتبیین -که به شهادت ابن خلدون یکی از ارکان چهارگانه ادب محسوب می شود. با نقل یکی از سخنان علی می گوید ((اگر فقط همین عبارت به دست ما رسیده بود کفایت می کرد و برای دلالت داشتن بر فصاحت و بلاغت در عالی ترین مرتبه جای می گرفت و با وجود آن برای پی بردن به ارزش بلاغی سخنان علی به دیگر سخنانش نیاز نداشتیم.))
علی الجندی رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمه کتاب " علی بن ابی طالب، شعره و حکمه " درباره نثر علی می گوید: "نوعی خاص از آهنگ موسیقی که بر اعماق احساسات پنجه می افکند در این سخنان هست، از نظر سجع، چنان منظوم است که می توان آنرا " شعر منثور " نامید." شیخ محمد عبده از مفتیان پیشین مصر تصادفاً با نهج البلاغه آشنا شده، شیفته آن می شود و به شرح این مجموعه و تبلیغ آن در میان جوانان مصری می پردازد. وی در مقدمه شرح خود می گوید:"در همه مردم عرب زبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی بعد از قرآن و کلام نبوی شریف ترین و بلیغ ترین و پرمعنی ترین و جامع ترین سخنان است."
محتوای عمیق علمی و عرفانی و جامعیت نهجالبلاغه :
یکی از امتیازات فوقالعادهی "نهجالبلاغه" مسالهی جامعیت و تنوع عجیب و محتوای ژرف آن است و هر خوانندهی آگاهی در همان لحظات نخستین که با آن آشنا میشود نمیتواند باور کند که چگونه یک انسان بتواند این همه گفتار نغز و سخنان شیرین و حساب شده و دقیق در موضوعات کاملا مختلف بلکه متضاد را گردآوری کند و مسلما این کار از غیر شخصیتی همچون امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیهالسلام که قلبش گنجینهی اسرار الهی و روحش اقیانوس عظیم علم و دانش است، ساخته نیست همان کسی که میفرماید: "علمنی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم الف باب من العلم و تشعب لی من کل باب الف باب".
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هزار باب علم به من آموخت که از هر یک از آن درها برایم هزار در دیگر گشوده میشود.
در این بخش نیر به گواهی چند نفر از دانشمندان اشاره میکنیم:
1. سید رضی قدس سره گردآورندهی نهجالبلاغه گاهی در لابهلای این کتاب شریف اشارات کوتاه و پرمعنائی را در عظمت محتوای نهجالبلاغه آورده است که بسیار قابل دقت و ملاحظه میباشد از آن جمله است:
پس از ذکر خطبهی (21)- "… فان الغایه امامکم و ان وراءکم الساعه تحدوکم، تخففوا تلحقوا فانما یتنظر باولکم آخرکم…" "رستاخیز در جلو شما است و مرگ همچنان شما را میراند، سبکبار شوید، تا به قافله برسید و بدانید شما در انتظار بازماندگان نگهداشته شدهاید"- میگوید: این سخن اگر بعد از کلام خدا و کلام رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم با هر سخن دیگری سنجیده شود، از آن برتری خواهد داشت و بر آن پیشی خواهد گرفت.
2. شارح معروف نهجالبلاغه "ابن ابیالحدید معتزلی" در جلد 11 ص 153 میگوید: "من بسیار درشگفتم از مردی که در میدان جنگ چنان خطبه میخواند که گواهی میدهد طبیعیت همچون شیران دارد، سپس در همان میدان هنگامی تصمیم بر موعظه و پند و اندرز میگیرد چنان سخن میگوید، که گوئی طبیعتی چون راهبان دارد که لباس مخصوص رهبانی را بر تن کرده و در دیرها زندگی میکند، نه خون حیوانی را میریزید و حتی از گوشت هیچ حیوانی نمیخورد، گاه در چهره "بسطام بن قیس" و "عتیبه بن حارث" و "عامر بن الطفیل" (سه قهرمان معروف میدان نبرد در زمان جاهلیت که به آنها مثل زده میشد)
ظاهر میشود و گاه در چهرهی "سقراط حکیم" و "یوحنا" و "مسیح بن مریم"، من سوگند میخورم به همان کسی که تمام امتها به او سوگند یاد میکنند من این (خطبهی الهاکم التکاثر) را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار خواندم و هر زمان که آن را خواندهام ترس و وحشت و بیداری عمیقی تمام وجود مرا در بر گرفت و در قلب من اثر عمیقی گذاشت و لرزه بر اندامم انداخت. هر زمان در محتوای آن دقت کردم به یاد مردگان از خانواده و بستگان و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسی هستم که امام در لابهلای این خطبه توصیف میکند.
چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه سخن گفتهاند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مکرر قرار گرفتهام، اما در هیچ کدام از آنها تاثیری را که این کلام در دل و حالم میگذارد، ندیدهام."
و همچنین در ج 16 صفحهی 146 میگوید: "سبحان الله! چه کسی این همه امتیازات گرانبها و ویژگیهای شریف و ارزشمند را به این مرد نمونه (علی علیهالسلام) بخشیده؟!!! چگونه میشود یکی از فرزندان عرب مکه که تنها در آن محیط زیسته و با هیچ یک از فلاسفه همنشین نبوده، در دقایق علوم الهیه و حکمت متعالیه، از افلاطون و ارسطو آگاهتر باشد. کسی که با بزرگان عرفان و اخلاق هرگز معاشر نبوده در این باب برتر از سقراط باشد، کسی که در میان شجاعان پرورش نیافته (چون اهل مکه صاحبان تجارت بودند نه جنگجو) با این حال شجاعترین فردی باشد که قدم بر روی زمین نهاده است… "
ترجمه های نهج البلاغه :
ترجمه های متعددی از این کتاب به فارسی در دسترس است که از آن میان می توان به ترجمه های سید جعفر شهیدی، علی نقی فیض الاسلام، جواد فاضل، محمد تقی جعفری، سید محمدمهدی جعفری، حسینعلی منتظری، حسین انصاریان و محمد دشتی از نهج البلاغه اشاره کرد. نهج البلاغه منظوم (خطبه ها) به اهتمام علی توکلی گنابادی مهمترین اثر منظوم فارسی بر اساس نهج البلاغه است.
مآخذ و مدارک نهج البلاغه :
علامه امینی در جلد چهارم کتاب الغدیر ۸۱ شرح نهج البلاغه را معرفی کرده است. معروفترین شروح نهج البلاغه شرح ابن ابی الحدید معتزلی بغدادی، شرح ابن میثم بحرانی، شرح خوئی و از معاصران، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه اثر شیخ محمدتقی جعفری و شرح نهج البلاغه تالیف شیخ محمد تقی شوشتری، را می توان نام برد.
نخستین گردآورنده کلمات قصار علی ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ صاحب (بیان و تبیین) درگذشتهً ۲۵۵ ه. ق می باشد. وی صد کلمه از کلمات قصار امیرالمومنین را انتخاب کرده و آن را (مطلوب کل طالب من کلام امیرالمومنین علی بن ابی طالب)نامیده است.
تاریخ نگاران و حدیث دانان دیگری نیز به گردآوری سخنان و اندرزهای علی اقدام کرده اند، برای نمونه قاضی محمد بن سلامه معروف به قضاعی درگذشتهً ۴۰۵ هجری مجموعه ای از سخنان امیرالمومنین علی را به نام "دستور معالم الحکم و ماثور مکارم الشیم" گردآوری کرده است. ترجمه این کتاب به زبان فارسی نیز به نام "قانون" چاپ شده است[۸]. بسیاری از خطب و نامه های نهج البلاغه پیش از آن در کتاب "الغارات" تالیف ابواسحاق ثقفی کوفی، از دانشمندان قرن سوم (متوفی ۲۸۳ هجری قمری) آمده است[۹]. همچنین بخش بزرگی از خطبه های توحیدی نهج البلاغه در کتابهایی که یک قرن پیش از نهج البلاغه تالیف شده، نظیر کتاب "الکافی" شیخ کلینی و "کتاب التوحید" شیخ صدوق آمده است.
علی بن حسین مسعودی مورخ بزرگ که تقریباً صد سال پیش از سید رضی میزیسته است (اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم) در جلد دوم کتاب معروف خود "مروج الذهب" می نویسد: "آنچه مردم از خطابه های علی در مقامات و حوادث مختلف حفظ کرده اند، بالغ بر چهارصد و هشتاد و اندی می شود. علی آن خطابه ها را بالبداهه و بدون یادداشت و پیشنویس بیان و انشا می کرد و مردم هم الفاظ آن را می گرفتند و عملاً نیز از آن بهره مند می شدند." گواهی دانشمند متتبعی مانند مسعودی می رساند که خطابه های علی فراوان بوده است که سید رضی از این میان در نهج البلاغه تنها ۲۳۹ خطبه را نقل کرده، که جنبه ادبی قویتری را به انتخاب و تشخیص او داشته است.
کتاب های تحقیقی بسیار کاملی در مورد اسناد و مدارک نهج البلاغه انتشار یافته که از جمله مهمترین آنها سه کتاب "روات و محدثین نهج البلاغه" تالیف محمد دشتی و همکاران، "استناد نهج البلاغه" تالیف امتیاز علی خان عرشی و ترجمه دکتر آیت الله زاده شیرازی و "مصادر نهج البلاغه" تالیف سید عبدالزهرا حسینی است.
20 خطبه اول نهج البلاغه :
خطبه 1
در این خطبه، حضرت مولای متقیان علی بن ابوطالب(ع) حمد و سپاس خداوند متعال را به جا میآورد و از خلقت جهان و فرشتگان و گزینش پیغمبران و مبعوث شدن پیغمبر اسلام، و موضوعهای دیگر سخن میراند ولی آنطور که بر زبان هیچ آفریده ای یک چنین حمد و سپاس جاری نشده است و بعد از این هم جاری نخواهد شد.
خطبه 2
در جنگ صفین که بین حضرت امیرالمومنین(ع) و معاویه بن ابوسفیان در گرفت هزارها تن به قتل رسیدند و هنگامی که پیروزی حضرت علی بن ابوطالب(ع) مسلم شد لشکریان معاویه به تمهید عمروعاص، قرآنها را بر سر نیزه کردند تا این طور نشان بدهند که قرآن باید بین مسلمین احکام را جاری کند و لشگریان علی بن ابوطالب(ع) فریب خدعه معاویه و عمروعاص را خوردند و دست از جنگ کشیدند و حضرت امیرالمومنین بعد از جنگ صفین، دل آزرده از جهالت و ناپایداری هواخواهانش، این خطبه را که مربوط است به اوضاع مردم قبل از اسلام و خاندان نبوت و این که رهبری مسلمین با خاندان نبوت میباشد ایراد نمود.
خطبه 3
خطبه شقشقیه یکی از خطبههای معروف حضرت امیرالمومنین(ع) است و در زبان عربی وقتی میگویند که شقشقهاش هدر رفت یعنی بیان فصیح او ناتمام ماند برای این که حضرت امیرالمومنین(ع) در آخر این خطبه به عبدالله بن عباس گفت شقشقه، هدر رفت و در زبان عربی معنی اصلی شقشقه به هیجان آمدن شتر است و معنای مجازی آن ناتمام ماندن یک گفتار بلیغ.
خطبه 4
شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که این خطبه بعد از این که طلحه و زبیر به قتل رسیدند ایراد شده ولی اسم طلحه و زبیر در این خطبه نیست و این هم طبق سبک بیان حضرت مولای متقیان علیهالسلام است همچنانکه در خطبه سوم (خطبه شقشقیه) نام سه خلیفه اول برده نشده است.
خطبه 5
این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) بعد از رحلت حضرت رسولالله(ص) ایراد شد و پس از این که در محل موسوم به سقیفه واقع در مدینه انصار با ابوبکر بیعت کردند و او را خلیفه دانستند. ابوسفیان که در خارج از مدینه بود و از آن واقعه اطلاع نداشت وارد مدینه شد و همین که دانست که انصار ابوبکر را به خلافت انتخاب کردهاند و بین آنها و مهاجرین اختلاف وجود دارد نزد عباس بن عبدالمطلب، عموی پیغمبر(ص) رفت و به او گفت تو بزرگ طائفه بنیهاشم هستی و آیا روا هست که خلافت از خانواده بنیهاشم خارج شود و به خانواده ابوبکر برسد، برخیز که نزد علی بن ابوطالب برویم و با او بیعت کنیم و اگر انصار خواستند با خلافت علی(ع) مخالفت نمایند من مدینه را پر از سواران و پیادگان خواهم کرد و هر نوع مخالفت با علی(ع) را از بین خواهم برد ولی منظور ابوسفیان این بود که به وسیله انتخاب علی بن ابوطالب(ع) به خلافت بین مهاجرین و انصار، جنگ برادرکشی را شعلهور نماید و خود با استفاده از جنگ داخلی مسلمانها، زمامدار شود و علی بن ابوطالب(ع) که دریافته بود منظور ابوسفیان چیست پیشنهاد او را برای خلافت و بیعت نپذیرفت چون میدانست جنگ داخلی مدینه به تمام عربستان و آنگاه به تمام کشورهای مسلمان غیر عرب سرایت خواهد کرد و ممکن است اسلام از بین برود و این خطبه بعد از این که امیرالمومنین(ع) پیشنهاد ابوسفیان و عباس بن عبدالمطلب را رد کرد از طرف آن حضرت ایراد گردید.
خطبه 6
طلحه و زبیر با علی بن ابوطالب(ع) بیعت کردند و او را خلیفه دانستند به این طمع که هر یک از آنها یک مقام حکومتی از آن حضرت بگیرند، و چون حضرت امیرالمومنین (ع) آن دو را برای حکومت صالح نمیدانست هیچیک را مقام حکمرانی نداد و آنها هم از در مخالفت درآمدند و شروع به فتنه نمودند و بعضی از اطرافیان حضرت امیرالمومنین(ع) گفتند که وی، آنها را به حال خود بگذارد ولی حضرت گفت بعد از رحلت پیغمبر(ص)، سودجویان و طماعان حق مسلمانان را غصب نمودند و با این که من خلیفه بودم حق مرا غصب کردند و من برای این که جنگ برادرکشی شعلهور نشود سکوت کردم و میدیدم که حق مسلمین را از بین میبرند و اکنون که برای خلافت با من بیعت کردهاند نباید به سودجویان مجال بدهم که همچنان حق مردم را ببرند و امنیت مسلمانان را مختل نمایند و بر خود واجب میدانم که خطر آنها را از مسلمین دور نمایم و به همین مناسبت حضرت امیرالمومنین(ع) این خطبه را ایراد نمود.
خطبه 7
در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) از وسوسه شیطان در بعضی از افراد صحبت میکند و آن وسوسه به موجب کلام آن حضرت در برخی از اشخاص به قدری قوی است که شیطان بر باصره و سامعه و نیروی عاقله آنها فرمانروا میشود و آنها میبینند اما از چشم شیطان، و میشنوند ولی از گوش شیطان، و اندیشه میکنند اما با نیروی تعقل شیطانی.
خطبه 8
زبیر با حضرت امیرالمومنین(ع) بیعت کرد و بعد بیعت خود را زیر پا گذاشت و از او پرسیدند تو که با علی(ع) بیعت کردی چگونه با او میجنگی جواب داد بیعت من ظاهری بوده و در دل قصد بیعت را نداشتهام و برای این که حضرت امیرالمومنین(ع) بفهماند که این گفته پذیرفتنی نیست در این خطبه میگوید که او بایستی دلیلی بیاورد که بیعت او از دل نبوده و طبیعی است کسی که با زبان اظهاری کرده و با عمل خود(دست دادن) آنرا تایید نموده نمیتواند ثابت کند که اظهار و عمل او، برخلاف تمایل دل بوده است. زبیر بعد از این که با حضرت بیعت کرد امیدوار بود که دارای مقام شود و چون نشد به دستاویز این که عثمان با تحریک حضرت امیرالمومنین(ع) کشته شده جنگ را آغاز کرد و آیا هنگامی که با حضرت بیعت کرد میدانست که عثمان با تحریک حضرت کشته شده یا نه؟ و اگر میدانست چرا بیعت کرد و اگر نمی دانست و بعد از بیعت به این موضوع پی برد چرا دلیل آن را ارائه نداد تا بدانند او به چه دلیل فکر کرده است که حضرت، محرک قتل عثمان بود.
خطبه 9
این خطبه مربوط است به کسانی که در جنگ جمل بعد از این که بانگ برمیآوردند و میخروشیدند همین که جنگ شروع شد ترسیدند و گریختند و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه در کمترین کلمات و کوتاهترین جملهها، معانی وسیع را بیان مینماید و این از مشخصات کلام آن حضرت است که معانی وسیع در کلماتی معدود و جملههایی کوتاه گنجانیده شده و دیگر این که حضرت امیرالمومنین(ع)عقیده داشتند که در جنگ، فریاد نباید جای عمل بازو را بگیرد و آنچه در جنگ موثر میباشد اعمال بازوان است نه فریاد زدن و غوغا کردن و به همین جهت آن حضرت در جنگ به سربازان سپاه خود میگفتند اگر در موقع جنگ در غوغا صرفه جویی کنید بهتر است.
خطبه 10
بعضی از شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که این خطبه قسمتی است از خطبهای طولانیتر که آن قسمت به دست مرحوم سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه نرسیده و بنابر نظریه شارحان نهجالبلاغه و بخصوص ابن ابیالحدید این خطبه موقعی ایراد شده که طلحه و زبیر بعد از این که بیعت خود را با حضرت زیر پا گذاشتند، به اتفاق عایشه به سوی بصره رفتند و ابن ابیالحدید میگوید که به نظر میرسد منظور حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه فقط شیطان رجیم نیست بلکه معاویه را هم در نظر دارد چون معاویه تحریک کرد تا طلحه و زبیر، علیه حضرت امیرالمومنین(ع) خروج کنند اما متن خطبه نشان میدهد که منظور حضرت، در درجه اول شیطان رجیم است.
خطبه 11
مقدمه این خطبه را که یازدهمین خطبه این کتاب است ما از نهجالبلاغهای که مفتی جعفر حسین پاکستانی ترجمه کرده اقتباس مینماییم و این مقدمه را مفتی جعفر حسین نوشته و میدانیم که این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در زمانی ایراد شده که پرچم جنگ جمل را به پسرش محمد بن حنفیه سپرده و به قاعده این خطبه بایستی اندکی قبل از جنگ جمل ایراد شده باشد چون پرچم سپاه را قدری پیش از آغاز جنگ به کسی که صالح باشد میسپارند و این احتمال هم وجود دارد که یک روز یا دو روز قبل از جنگ، حضرت امیرالمومنین(ع) پرچم را به پسرش داده باشد و آنچه مفتی جعفر حسین در مقدمه این خطبه نوشته این است: واقدی مورخ معروف میگوید که حضرت رسولالله(ص) قبل از رحلت به علی بن ابوطالب(ع) گفت بعد از من از تو پسری به وجود خواهد آمد و من میل دارم که تو نام مرا روی او بگذاری و او را محمد بخوانی و در دوره خلافت عمر بن الخطاب سپاه اسلام در منطقه یمامه با یک قبیله یاغی جنگید و بعد از غلبه، زنان قبیله را اسیر کردند و به مدینه بردند و در بین زنهای آن قبیله به اسم بنی حنیفه دختری جوان بود به اسم بنت جعفر و آن قسمت از مردان قبیله که خود را به مدینه رسانیدند از حضرت علی بن ابوطالب(ع) درخواست نمودند که آن دختر را از اسارت که منتهی به کنیز شدن وی میگردد برهاند و حضرت هم درخواست آنها را پذیرفت و فدیه آن دختر را پرداخت و بنت جعفر آزاد شد و بعد آن دختر جوان حضرت علی بن ابوطالب(ع) را به همسری پذیرفت و از آن وصلت پسری به وجود آمد که حضرت نامش را محمد گذاشت و چون مادرش از قبیله بنی حنیفه بود موسوم به محمد بن حنفیه شد و او بعد از رسیدن به سن رشد از حیث شجاعت و خصایل برجسته مانند پدرش گردید و در دو جنگ جمل و صفین طوری شجاعت خود را به ثبوت رسانید که سربازان دشمن از شنیدن نامش بیمناک میشدند و شیخ بهائی در کشکول میگوید که از امیرالمومنین(ع) پرسیدند چرا حسن و حسین را در خط اول قرار نمیدهی ولی محمد بن حنفیه را مامور خط اول جنگ مینمایی و امیرالمومنین پاسخ داد که محمد بن حنفیه فرزند من است اما حسن و حسین فرزندان رسول الله(ص) هستند و شیخ بهائی باز در کشکول میگوید که در جنگ جمل به محمد بن حنفیه گفتند آیا متوجه هستی که پدرت، حسن و حسین را از منطقه خطرناک جنگ دور نگاه داشته و تو را به منطقه خطرناک فرستاده و محمد بن حنفیه پاسخ داد که من دست راست پدرم هستم و حسن و حسین دو چشم او و چشمها را بایستی با دست راست از خطر حفظ کرد. علامه ممقانی این پاسخ را از امیرالمومنین(ع) میداند و میگوید که از آن حضرت پرسیدند چرا حسن و حسین را دور از منطقه خطر نگاه داشته و محمد بن حنفیه را به منطقه خطر فرستاده و آن حضرت پاسخ داد که محمد بن حنفیه دست راست من است و حسنین دو چشم من و چشمها را با دست راست حفظ میکنند و محمد بن حنفیه تا سن 65 سالگی حیات داشت و دو دوره خلافت عبدالملک بن مروان خلیفه اموری در 80 هجری قمری و به روایتی در سال 81 هجری از این جهان رفت و بعضی از مورخان نوشتهاند که در مدینه زندگی را بدرود گفت و بعضی محل درگذشت او را طائف نوشتهاند و در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) پسرش محمد بن حنفیه را هنگام سپردن پرچم به او خطاب قرار میدهد.
خطبه 12
اگر شخصی با داشتن هر گونه امکان اعم از امکان جسمی و مالی اقدام به عملی که بایستی به انجام برساند نکند سوء نیت خود را آشکار مینماید و ثابت میشود که قلب او مایل به آن کار واجب نیست اما اگر کسی فاقد امکانات باشد معهذا در قلب خود بخواهد کاری را که واجب میداند به انجام برساند چون دارای حسن نیت میباشد از خداوند پاداش خواهد گرفت و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه در جواب مردی که راجع به برادرش با وی صحبت کرد این نتیجه بزرگ معنوی را به پرسش کننده تفهیم مینماید.
خطبه 13
ابن میثم روایت میکند که سه روز بعد از خاتمه جنگ جمل که امیرالمومنین(ع) با سپاه خود بصره را اشغال کرده بود نماز صبح را در مسجد بصره خواند و بعد از نماز ایستاد و پشت به دیوار داد و این خطبه را که حاوی نکوهش از پندار و کردار مردم بصره میباشد ایراد کرد و در این خطبه، مقصود از(زن) عایشه و مقصود از چهارپا شتر است و جنگی که منتهی به اشغال بصره از طرف امیرالمومنین شد به اسم جنگ جمل خوانده میشود چون در آن جنگ عایشه سوار بر شتر بود و گر چه در علل شعلهور شدن جنگ جمل کسانی دخالت داشتند اما محرک اولیه آن جنگ عایشه بود که به ظاهر، به خونخواهی عثمان آن جنگ را برانگیخت در صورتی که خود او در زمان خلافت عثمان یکی از بزرگترین دشمنان خلیفه سوم بود و زمانی که از مکه به سوی مدینه میرفت، در راه از عبدالله بن سلمی شنید که مردم با علی بن ابوطالب(ع) بیعت کردند و او را خلیفه دانستند و عایشه بعد از وقوف بر آن خبر گفت میل داشتم که آسمان بر زمین فرود میآمد و علی خلیفه نمیشد و عزیمت خود را برای رفتن به مدینه تغییر داد و به مکه مراجعت کرد و مقدمات جنگی را که بعد موسوم به جنگ جمل شد فراهم نمود و طلحه و زبیر در مکه به عایشه ملحق شدند و بعد از این که سپاهی بسیج شد میخواستند برای جنگ به مدینه بروند اما به عللی که در بسیاری از تواریخ اسلامی نوشته شده رفتن به بصره را ترجیح دادند و محمد بن حنفیه، پسر امیرالمومنین(ع) در جنگ جمل از بین صدها سرباز دشمن گذشت و خود را به شتری که عایشه بر آن سوار بود رسانید و آن را پی کرد(پی زد) و آوازه دلیری محمد بن حنفیه در جنگ جمل در دنیای صدر اسلام جهانگیر شد.
خطبه 14
این خطبه هم مثل خطبه سیزدهم مربوط است به مردم بصره و مانند تمام گفتارهای حضرت امیرالمومنین(ع) در ایجاز و فصاحت در کلام بشری نظیر ندارد و این حقیقت را باید دانست که کلام مولای متقیان(ع) آن قدر موجز و فصیح و بلیغ است که اگر آن را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگر بکنند، به طور مسلم قسمتی از معانی کلام ناگفته میماند و هنوز در جهان مترجمی پیدا نشده که بتواند کلام حضرت امیرالمومنین(ع) را(البته کلام خطبهها را) طوری ترجمه کند که از معانی، چیزی به جا نماند که در ترجمه گنجانیده نشده مگر این که برای هر جمله یا هر چند جمله از کلام حضرت(در خطبهها) یک تفسیر کافی بنویسد تا این که از معانی چیزی به جا نماند.
خطبه 15
این خطبه مربوط است به کارهایی بر خلاف عدالت که در دوره خلیفه سوم اتفاق افتاد و در آن دوره زمینهایی را از کسانی میگرفتند و به بنیامیه که از خویشاوندان خلیفه سوم بودند میدادند و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید که آنها را به صاحبان حقیقی مسترد خواهد کرد و همین کار را هم کرد و حق را به کسانی که از حق خود محروم شده بودند رسانید.
خطبه 16
بر طبق نظریه شارحان نهجالبلاغه این خطبه زمانی از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) ایراد شده که مسلمین در مدینه با آن حضرت بیعت میکردند. در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) مردم را از لحاظ معتقدات آنها و دارا بودن تقوی یا نداشتن آن به چند دسته تقسیم مینماید.
خطبه 17
در این خطبه بحث حضرت امیرالمومنین(ع) مربوط به کسانی است که بدون این که برای صدور احکام بین مسلمین صالح باشند بر مسند قضاوت مینشینند و حضرت در این خطبه از دو دسته از مردم که طرف نفرت خداوند هستند انتقاد میکند و این دو دسته بنا بر گفته حضرت امیرالمومنین(ع) دیگران را هم به وادی ضلالت میکشند و لذا بار گناه دیگران هم بر دوش آنان میباشد.
خطبه 18
این خطبه مربوط است به انتقاد حضرت امیرالمومنین(ع) در مورد احکامی که از طرف بعضی از فقیهان صادر میشود و بین آنها مغایرت یا تضاد وجود دارد. دانشمندان اسلامی به سبب بیان این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) نظریههایی ابراز کردهاند که مفتی جعفر حسین پاکستانی بعضی از آنها را در پایان خطبه، به نقل از همان دانشمندان ذکر نموده و معلوم است که آن نظریهها از مترجم نیست.
خطبه 19
این خطبه مربوط است به واقعه معروف حکمیت در جنگ صفین و حضرت امیرالمومنین(ع) در کوفه بر منبر، مشغول سخن راندن بود که اشعث بن قیس نکتهای را بر زبان آورد و حضرت به او جوابی تند داد و مفتی جعفر حسین پاکستانی راجع به سوابق اشعث بن قیس در پاورقی نهجالبلاغهای که ترجمه کرده شرحی نوشته که ما در پایان این خطبه آن شرح را برای مزید اطلاع خوانندگان این کتاب نقل میکنیم.
خطبه 20
حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه، از موضوعی صحبت میکند که برای عبرت گرفتن آدمی هیچ موضوعی موثرتر از آن نیست و آن مرگ و بخصوص دنیای بعد از مرگ است و به حقیقت اگر آدمی دنیای بعد از مرگ را ببیند، محال است که در این دنیا یک گام از جاده راستی و درستی و احکام و نواهی خداوند منحرف گردد.
1. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، ۱۳۸۰
2. حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، نشر قیام قم، ۱۳۸۱
3. شهیدی، سید جعفر، علی در نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰
4. دشتی، محمد، روات و محدثین نهج البلاغه، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین، ۱۳۷۸
5. استناد نهج البلاغه، تالیف امتیاز علی خان عرشی، ترجمه: آیت الله زاده شیرازی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲
6. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، موسسه دائرهالمعارف فقه اسلامی، ۱۳۸۴
7. الغارات، ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، با مقدمه و حواشی و تعلیقات میرجلالدین حسینی اُرموی (محدّث)، سلسله انتشارات انجمن آثار ملّی
8. الغارات، ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی)، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۱
9. قانون، ابوعبدالله محمد بن مسلم قضاعی معروف به قاضی قضاعی، ترجمه: فیروز حریرچی، انتشارات امیر کبیر،
10. http://rayatolhoda.com/index.aspx?siteid=1&pageid=259
11. کنزالعمال، جلد 6، ص 392 و 405.
12. نهجالبلاغه، خطبهی 21، ص 42، چاپ دارالثقلین- قم.
13. نهجالبلاغه، خطبهی 221، ص 35، چاپ دارالثقلین- قم.
16