بهداشت روانی چیست؟
یکی از شاخه های روانشناسی، بهداشت روانی یا سلامت روانی است که از مباحث پر طرفدار، به روز و پر رونق روانشناسی به حساب می آید. بهداشت روانی که تعاریف گوناگون آن در ادامه خواهد آمد در مقولات زیادی کاربرد دارد و در زمینه های مختلفی از قبیل: بهداشت روانی و کودک، بهداشت روانی و نوجوان، بهداشت روانی و نوجوان، بزرگسال، سالمند، ازدواج و … بسیاری از مقولات دیگر مطرح است.
یکی از شاخه های روانشناسی، بهداشت روانی یا سلامت روانی است که از مباحث پر طرفدار، به روز و پر رونق روانشناسی به حساب می آید. بهداشت روانی که تعاریف گوناگون آن در ادامه خواهد آمد در مقولات زیادی کاربرد دارد و در زمینه های مختلفی از قبیل: بهداشت روانی و کودک، بهداشت روانی و نوجوان، بهداشت روانی و نوجوان، بزرگسال، سالمند، ازدواج و … بسیاری از مقولات دیگر مطرح است.
متن حاضر که در اختیار شما قرار دارد نه به صورت تحلیلی و مبسوط بلکه در حال حاضر صرفا ترجمه ای از مجموعه متون انگلیسی است که بیشتر از منابع اینترنتی تهیه شده است و موجب آشنایی مختصری با بهداشت روانی می شود.
بنا بر این ابتدا تعدادی از تعاریف مختلف و ساده از بهداشت روانی ارائه می شود و سپس بحث در مورد ماهیت بهداشت روانی و عناصر موثر در آن در معرض دید شما قرار خواهد گرفت.
امید است مطالعه آن برای خوانندگان محترم سودمند و برای نگارنده پیش در آمدی برای کارهای بهتر و جدی تر بعدی باشد.
همیشه تعریف بیماری های روانی آسان تر از تعریف سلامتی یا بهداشت روانی بوده است. در ایالات متحده امریکا، انجمن روانپزشکان امریکا به طور سنّتی سازمانی بوده که تعریف کننده اختلالات روانی بوده است(ابتدای سال ۱۹۱۷ زمانی که به عنوان انجمن مدیران پزشکیِ موسسه امریکایی مجنون شناخته شد).
اخیراً عده زیادی بهداشت روانی را بسیار بیشتر از فقدان بیماری روانی به رسمیت شناخته اند. ولو اینکه بسیاری از ما از یک اختلال روانی قابل تشخیص رنج نمی بریم، این واضح است که بعضی از ما دارای سلامت روانی بیشتری نسبت به دیگران هستند. مطالعه مشخصاتی (خصوصیاتی)که سازنده بهداشت روانی است، "روانشناسی مثبت" خوانده می شود. نظراتی هستند که همچون خصوصیات بهداشت روانی پیش تر بوده اند.
توانایی لذت از زندگی – توانایی لذت بردن از زندگی برای بهداشت روانی ضروری است. جیمز تیلور نوشته است که " رمز زندگی لذت بردن از گذران وقت است. کاری که هر احمقی می تواند بکند…". تمرین مراقبه آگاهی (مدیتیشن) یک راه است برای کِشت توانایی لذت بردن از زمان حاضر. ما البته، نیاز داریم تا زمانهایی برای آینده خود طرح و نقشه بریزیم؛ و همچنین نیازمند آنیم تا از گذشته بیاموزیم. اغلب موارد ما به خاطر نگرانی از آینده خود را در زمان حال بیچاره می کنیم.
جهش ( ارتجاع) – توانایی برای جَستن به عقب از فلاکت و بدبختی نشاندهنده "جهش" است. دانستن این مطلب تازگی ندارد که برخی مردم بهتر از بقیه با استرس یا فشار روانی برخورد می کنند.
چرا برخی از سربازان کهنه کار جنگ ویتنام برای زندگی، معلول شدند، در حالی که بقیه سناتور ایالات متحده شدند؟ چرا برخی بزرگسالان که از خانواده های الکلی برآمده اند خوب عمل می کنند، در حالی که بقیه به کرّات دچار مشکلات در زندگی شده اند؟ خصوصیات "جهش" بین آنهایی که به خوبی حریف فشار روانی شدند، تقسیم شده است.
توازن – توازن در زندگی گویا منجر به سلامت روانی بزرگتر می شود. همه ما نیازمند متوازن ساختن زمانی که در اجتماع صرف میکنیم با زمانی که به تنهایی صرف میکنیم هستیم، به طور مثال به کسانی که تمام وقت خود را به تنهایی سپری می کنند ممکن است برچسب " گوشه گیر"ی زده شود، و آنها ممکن است بسیاری از مهارت های اجتماعی خود را از دست بدهند. انتهای انزوای اجتماعی حتّی می تواند منجر به یک انفکاک از واقعیت شود. به نظر می آید توازن این دو نیاز کلید حلّ مشکل باشد- اگرچه همه ما این توازن را به طور متفاوتی برقرار می کنیم. دیگر مناطقی که توازن در آن با اهمیت به نظر می آید شامل توازن بین کار و بازی ، توازن بین خواب و شب زنده داری ( بی خوابی)، توازن بین استراحت و فعالیت، و حتی توازن بین زمان صرف شده درون خانه و بیرون خانه است.
انعطاف پذیری – همه ما مردمانی را می شناسیم که عقاید بسیار خشک و انعطاف ناپذیر دارند. هیچ میزان بحث و گفتگو نمیتواند دیدگاه های آنان را تغییر دهد. چنین انسانهایی اغلب با انتظارات خشکی که دارند موجب پدید آمدن استرس مضاعف برای برای خود می شوند. کار کردن بر روی روان تر و انعطاف پذیر تر ساختن انتظاراتمان می تواند سلامت روان ما را بهبود بخشد. انعطاف پذیری هیجانی می تواند به همان اهمیت انعطاف پذیری شناختی باشد. مردمانی که دارای بهداشت روانی هستند دامنه ای از هیجانات را تجربه می کنند و به خود رخصت می دهند.
برای ابراز این احساسات برخی از مردم احساسات مسلّم خود را قطع ( مسدود) می کنند، و آنها را غیر قابل قبول در می یابند. این انعطاف ناپذیری هیجانی می تواند منجر به مشکلات بهداشت روانی دیگری شود.
خود شکوفایی – ما با استعداد هایی که به ما عطا شده چه کرده ایم؟ همه ما مردمی را می شناسیم که از توان بالقوه خود پیش افتاده اند و دیگرانی که به نظر می آید استعداد های خود را تلف کرده اند ( به باد داده اند). ما ابتدا نیازمند بازشناسی استعدادهای خود هستیم و البته فرایند بازشناسی، بخشی از راه خود شکوفایی است. افراد سالم روانی کسانی هستند که در فرایند عملی کردن ( شکوفا کردن) توان بالقوه خود هستند.
مواردی که ذکر شد تنها تعدادی اندک از مفاهیمی بود که در تلاش برای تعریف بهداشت روانی اهمیت دارد. توان شکل دادن روابط سالم با دیگران نیز دارای اهمیت است. بهداشت روانی بزرگسالان و نوجوانان نیز شامل مفاهیم عزت نفس، و تمایلات جنسی سالم است. چگونگی سروکار داشتن ما با فقدان ها و مرگ نیز عامل مهمی در سلامت روان است.
با اینکه نگرانی از بیماری روانی فراز و نشیب فراوانی در قرون مختلف داشته است، اما رشد و تحول رویکرد های کنونی به موضوعات، از نیمه قرن هجدهم، زمانی که تحول طلبانی مانند دکتر فرانسوی فیلیپ پاینل و دکتر امریکایی بنیامین راش "درمان اخلاقی" انسانی را برای جایگزینی روشهای درمانی بیرحمانه ای که متداول بود معرّفی کردند.با وجود این تحولات، بیشتر بیماران روانی، همچنان به زندگی در زندان ها و نوانخانه ها (شرایطی که در قرن نوزدهم حاکم بود) ادامه می دادند.
گستره مسئلهطبق برآورد عمومی، در هر زمان ده درصد از جمعیت مشکلات جدی سلامت ( بهداشت) روانی دارند به حدی که نیازمند مراقبت قانونی هستند، شواهد اخیر نشاند میدهد این صورت می تواند تا پانزده درصد هم باشد. اما به هر حال تمام مردمی که نیازمند کمک هستند آن را دریافت نمیکنند. یک دلیل عمده برای این مسئله این است که مردم هنوز از برچسبی که بر بیماران روانی خورده میشود بیم دارند و از این رو اغلب در گزارش کردن آن و یا یافتن کمک ، وا می مانند.
تحلیل ارقام بیماری روانی نشان می دهد که تنها در انگلستان جمعیت بر آوردی ۱۸۰ هزار نفری از مردم دچار "اسکیزوفرنی" هستند – با دست کم رقم مشابهی که محتمل به ابتلا به اختلالات افسردگی ساز شدید هستند. حالات روانی عضوی ( ارگانیک) که موجب زوال عقل ، روان آشفتگی ، زوال حافظه ، افسردگی خفیف یا متوسط ، اضطراب ، و دیگر انواع مشکلات هیجانی هستند نیز بسیار شایع است- یک دهم مردم انگلستان از افسردگی رنج می برند.سوء مصرف الکل نیز در بسیاری از کشورها درحال افزایش است ، و استعمال مواد مخدر احتمالا بسیار بیشتر از آن وجود دارد. فهرست مشکلات بهداشت روانی همچنین می تواند به بیش از شرایط روانپزشکی قابل شناسایی، گسترش پیدا کند؛ مواردی مانند آسیب رساندن به بهداشت روانی که با فقر بی امان، بیکاری، و تبعیض های نژادی، جنسی، طبقاتی و سنّی ، و معلولیت های روانی یا جسمی همبسته است از این گونه اند.
● درمان
مراقبت از بیماران روانی به طور چشمگیری در دهه های اخیر دچار تغییر شده. دارو های معرّفی شده که در اواسط دهه ۱۹۵۰، در موازات با دیگر روش های درمانی بهبود یافته است، بسیاری از بیمارانی را که پیش از این سالها عمر خود را در موسسات روانی برای درمان صرف می کردند، قادر ساخت به جای آن، همچون بیماران سرپایی درمان شوند. همچنین تعداد اندک بیمارستان های روانی باقیمانده در انگلستان اکنون به برخی از بیماران آزادی کامل در ساختمان یا محوطه ،و در برخی موارد، آزادی برای ملاقات با اجتماعات نزدیک خود را می دهند. این حرکت مبتنی بر این نتیجه گیری است که رفتار مختلّ، اغلب ناشی از جلوگیری و منع است نه بیماری.
درمان بیماران دچار اختلالات روانی نیز با شدت کمتری به طور برجسته تغییر کرده است.
سابقاً، بیمارانِ دچار افسردگی خفیف، اختلالات اضطرابی، و دیگر انواع روان رنجوری ، به طور انفرادی با روان درمانی درمان می شدند. هرچند این شکل درمان هنوز به صورت گسترده استفاده می شود، سایر رویکرد ها هم در دسترس است. در برخی نمونه ها، یک گروه از بیماران با هم ملاقات میکنند تا با مساعدت یک درمانگر در جهت حل مشکلات خود کار کنند ، در دیگر موارد، خانواده ها همچون یک واحد درمان می شوند. همانطور که در بیماری های جدّی روانی هست، درمان شکل های خفیف تر اضطراب و افسردگی پیش رفته است با معرّفی دارو های جدید، مانند پروزاک ، که به کم کردن نشانه های بیماری کمک می کند.
● توان بخشی
رها ساختن تعداد زیادی از بیماران از حالت بیمارستان روانی، به هر صورت ، باعث مشکلات قابل توجّهی هم برای بیماران و هم برای اجتماعی که خانه جدید آنها می شود.
برای بیماران سابق روانی و درصد بزرگی از کسانی که در خانه های سالمندان زندگی می کنند و تسهیلات دیگری برای برآورده شدن احتیاجاتشان نیست، خدمات کافی اجتماعی اغلب خارج از دسترس هستند. بیشتر این بیماران به عنوان مبتلایان به اسکیزوفرنی تشخیص داده می شوند، و فقط ۱۵ تا ۴۰ درصد از بیماران اسکیزوفرنی که در اجتماع زندگی میکنند موفق می شوند به سطح متوسطی از سازگاری برسند. آنهایی که مراقبت دریافت میکنند ممکن است در برخی کشور ها در فواصل زمانی ، برای مشاوره مختصر و بازبینی دارویی در یک درمانگاه باشند.
پژوهــش بسیاری از علوم مختلف برای شناخت بهداشت و بیماری روانی هم بخشی و همکاری می کنند. در دهه های اخیر این علوم، روشن کردن فرایند های بنیادین زیست شناختی، روان شناختی، و اجتماعی را آغاز کرده اند، و کاربرد چنین دانشی را برای مشکلات سلامت روانی اصلاح کرده اند.
برخی از امیدبخش ترین سرمشق ها از پژوهش زیست شناختی نشات گرفته است. به طور مثال، دانشمندان و متخصصین مغز که انتقال دهنده های عصبی مواد شیمیایی که پیام را از یک سلول عصبی به سلول عصبی دیگر حمل می کنند را مطالعه و بررسی می کنند، در شناخت کارکرد طبیعی و غیر طبیعی مغز کمک می کنند و در راه کشف روش های درمانی بهتر برای برخی شکل های بیماری روانی هستند. دیگر پژوهشگران سعی می کنند تا چگونگی رشد مغز را کشف کنند (آنها به طور مثال فراگرفته اند ، که حتی در بزرگسالان برخی سلول های عصبی بعد از آسیب دیدن تا اندازه ای دوباره به وجود می آیند) و چنین محققانی علاوه بر فهم عقب ماندگی ذهنی، شکل های غیر قابل درمان آسیب مغزی و دیگر موارد را هم مورد بررسی قرار می دهند.
پژوهش روان شناختی، مربوط به بهداشت روانی شامل مطالعه ادراک، پردازش اطلاعات ، تفکر، زبان، انگیزش، هیجان، توانایی ها، نگرش ها، شخصیت، و رفتار اجتماعی است. به طور مثال، پژوهشگران در حال مطالعه فشار روانی ( استرس) و چگونگی مقابله با آن هستند.
پژوهش در علوم اجتماعی متمرکز بر مشکلات افراد در بافت هایی همچون خانواده، محیط بی واسطه، و زمینه کاری است ، چنانچه به گستردگی در فرهنگ نیز هست. یک نمونه از چنین کاری، پژوهش همه گیر شناسی است ، که مطالعه وقوع الگوهای بیماری ، شامل بیماری روانی، در یک منطقه یا کشور می باشد
بهداشت روانی سالم،لازمه موفقیت
برای شروع بحث بهتر است از بهداشت روانی تعریفی را ارائه کنیم. سازمان جهانی بهداشت می گوید: بهداشت روانی عبارت است از "توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی و جسمی" این سازمان معتقد است که بهداشت روانی فقط نداشتن بیماری یا عقب ماندگی نیست بنابراین کسی که احساس ناراحتی نکند از نظر روانی سالم محسوب می شود.
بهداشت روانی، همان سلامت فکر و قدرت سازگاری فرد با محیط و اطرافیان است همچنان که از جسم خود دفاع می کنیم روح خود را نیز باید مقاوم تر کنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم در زندگی "چگونه بودن" خیلی مهمتر از "بودن یا نبودن" است ایجاد فرصت برای شکوفایی استعدادها، توانایی ها و کنار آمدن با خود و دیگران یکی از اهداف مهم و اساسی بهداشت روانی است. جوامع مختلف سعی می کنند تا سیاست های مربوط به بهداشت روانی را سازماندهی کنند، اصول کلی، در این تلاش، سالم سازی محیط فردی و اجتماعی است که افراد جامعه را در بر می گیرد این نگرش حکم می کند که خانواده ها بیش از پیش با بهداشت روانی خانواده و چگونگی پیشگیری و درمان بیماری های روحی آشنا شوند. چون در برخورد با چالش ها و مشکلات روزمره، ما براساس ویژگی های روانی خود با آنها برخورد می کنیم هرچه از سلامت روانی بیشتری برخوردار باشیم به یقین آسیب پذیری ما کمتر خواهد بود با برخورداری از سلامت فکر و روان می توانیم به موفقیت های بیشتری برسیم و بیش از پیش بر مشکلات غلبه کنیم. برای شروع بحث بهتر است از بهداشت روانی تعریفی را ارائه کنیم. سازمان جهانی بهداشت می گوید: بهداشت روانی عبارت است از "توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی و جسمی" این سازمان معتقد است که بهداشت روانی فقط نداشتن بیماری یا عقب ماندگی نیست بنابراین کسی که احساس ناراحتی نکند از نظر روانی سالم محسوب می شود.
ویژگی های فردی شخص دارای بهداشت روانی:
▪ نسبت به خود، خانواده و جامعه بی تفاوت نیست
▪ با دیگران سازگاری دارد
▪ شاد و مثبت اندیش است
▪ به خود و دیگران احترام می گذارد
▪ بدبین نیست
▪ به نقاط قوت و ضعف خود آگاهی دارد
▪ انعطاف پذیر است
▪ شناخت او از واقعیت نسبتا دقیق است و برای رسیدن به هدف های خود براساس عقل و احساس عمل می کند
▪ نسبت به خود نگرش مثبت دارد و ناکامی ها را تحمل می کند
▪ توانایی حل مشکلات خود را د ارد
▪ از اوقات فراغت خود به نحو مطلوب استفاده می کند
▪ در مواجهه با مشکلات اجتماعی، کنترل و تعامل خود را از دست نمی دهد
▪ استعدادهایش به طور هماهنگ و به خوبی رشد می کند.
▪ برای خود ارزش قائل است چون می داند آفریده خداست
▪ دنیا را گذرگاهی برای رسیدن به آخرت می داند
▪ رابطه اش با دیگران سازنده و مثبت است
▪ نیازهایش را از طریقی برآورده می کند که با ارزش های اجتماعی منافات نداشته باشد
▪ صابر، صادق، درستکار و بخشنده، استغفار کننده و فرزند خویشتن خویش است
▪ در نظر دیگران فرد موجهی محسوب می شود، زیرا در همه کارها متعادل است.
عوامل موثر در بهداشت روانی،
الف) تغذیه:
حالات روحی ما در انتخاب نوع غذایی که می خوریم موثرند. ما در حالات مختلف غذاهای متفاوت را طلب می کنیم، هنگام احساس قدرت و پیروزی به غذاهای گوشتی، هنگام احساس تنوع و تحول به غذاهایی با انواع سس و هنگام اضطراب یا پرخاشگری به خوراکی های گاز زدنی تمایل داریم، در حالی که وقتی خسته هستیم چای و قهوه را ترجیح می دهیم بنابراین با شناخت خود و سوخت و ساز بدن می توانیم با انتخاب مواد خوراکی مناسب به آرامش بیشتری دست یابیم و از خوردن لذت ببریم.
ب) ایمان:
اعتقادات و باورهای مذهبی قادر است در مصیبت های زندگی، از فرد افسرده و مایوس انسانی امیدوار و محکم بسازد، چنان که هرگز خود را تنها و بیمناک احساس نکند او باور دارد که خدا پیوسته با اوست، در رویارویی با سختی های زندگی تنها نیست و خدای مهربان به او علاقه و توجه دارد.
ج) مدرسه:
مسئولیت اولیای مدرسه فقط در پرورش نیروی عقلی و آشنا کردن دانش آموزان به مسائل اجتماعی و اخلاقی خلاصه نمی شود، مدرسه، مسئول تغییر و اصلاح رفتارهای ناسازگارانه و تامین بلوغ عاطفی و سلامت روانی دانش آموز نیز است در مدرسه، فرزندان دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه می کند.
د) ورزش:
ورزش یکی از رموز سلامت جسمانی از لحاظ احساسات، عواطف، شخصیت اجتماعی و نوعدوستی کامل تر و در فعالیت های شغلی و حرفه ای موفق ترند. ورزش، موجب اعتماد به نفس در فرد شده، او را متعادل، متفکر و سازگار با محیط می کند.
با ورزش شخص کمتر دچار حسادت، حقارت و ستیزه جویی می شود و در نتیجه از سلامت روانی بهتری برخوردار خواهند بود.
● راه های تقویت بهداشت روانی فرزندان و خانواده:
▪ اگر با ناراحتی های روانی فرزندان روبرو شدیم با حوصله و متانت، آنها را رفع کنیم و از تصمیم های عجولانه بپرهیزیم.
▪ در ناراحتی های شدید، درد دل و گریه کردن باعث تخلیه روانی و آرامش می شود.
▪ مشارکت جو باشیم تا دوستان جدید بیابیم.
▪ از مشاهده فعالیت های جدید دیگران لذت ببریم .
▪ با پرورش ابعاد روحی، معنوی و مذهبی شخصیت خود و خانواده مان به سلامت روانی بالاتری دست یابیم.
▪ با احترام به دیگران به بهداشت روانی خود و دیگران کمک کنیم.
▪ زمینه های اعتماد را فراهم کنیم.
▪ به احساسات اعضای خانواده مان توجه کنیم و ویژگی های آنها را بشناسیم.
▪ محیط زندگی را تا حد توان جذاب و پرنشاط کنیم.
▪ فرصت های مناسب برای بروز احساسات و شخصیت فرزندانمان را ایجاد کنیم.
▪ رفتار والدین در خانواده به گونه ای باشد تا فرزندان خود را در زندگی شاد و فارغ از گرفتاری ها احساس کنند.
▪ همیشه احساس موفقیت و ارزشمندی خود و اعضای خانواده را بیان کنیم.
▪ با انجام فرایض دینی و رفتارهای صحیح فرزندان را متوجه کنیم که مذهب، تامین کننده بهداشت روانی است.
▪ هرچه بتوانیم با جامعه و افراد آن سازگاری بیشتری داشته باشیم از بهداشت روانی بالاتری برخوردار خواهیم بود.
▪ به جای گریز ازسختی ها و مشکلات، باید قدرت عمل و تفکر خود را در مقابله با آنها افزایش دهیم تا خود و اعضای خانواده به شادی، صفا و آرامش برسیم.
▪ دستورات الهی را به خوبی عمل کنیم تا از هرگونه خودخواهی، بدبینی، تنهایی و نگرانی مصون باشیم.
▪ به فرزندان بیاموزیم که حتی در تجربه های تلخ زندگی نیز فرصت های خوبی وجود دارد که باید کشف شود و در زندگی به کار برود.
▪ به فرزندان آموزش دهیم به جای سرکوب احساسات آزاردهنده مثل حسادت، کینه توزی و … آن احساسات را به گونه ای صحیح بیان و خود را آرام کنند.
▪ برای اصلاح رفتار فرزند هرگز از شیوه تحقیر و سرزنش استفاده نکنیم بلکه با مطرح کردن نقاط مثبت آنها ضعف هایشان را نیز گوشزد کنیم.
▪ اگر امید داشتن را به فرزاندانمان بیاموزیم همیشه از سلامت روانی برخوردار خواهند بود.
▪در مقابل فرزندانمان از دیگران بدگویی نکنیم و اگر به منظور پیشگیری از خطرهای احتمالی، معایب افراد نابهنجار را می گوییم به آ نها خاطرنشان کنیم که "این رفتار آن افراد است که بد است نه خود آن افراد"
▪ در عین تکریم شخصیت و ابراز محبت وتوجه به فرزند، در اصلاح رفتارهای ناپسند او تلاش کنیم تا خویشتن داری مثبت که رمز بهداشت روانی است در فرزندانمان تقویت شود.
▪ فرزندان را با نوع رفتارهایی که از آنان انتظار داریم، آشنا کنیم.
▪ هنر ارتباط سالم و موثر با دیگران را خودمان بیاموزیم و به فرزندان نیز آموزش دهیم.
▪ انتظارات خود و اعضای خانواده را با واقعیات تطبیق دهیم.
▪ در مواقع ضروری می توانیم به موقع از دیگران کمک بگیریم. برخی از مشکلات را به تنهایی نمی توان حل کرد در این گونه موارد بهتر است از مشاور یا روانشناس یاری بخواهیم.
▪ با اتکا به خدای بزرگ نقطه اطمینان بخش را پیدا می کنیم که موثرترین داروی شفابخش نگرانی ها و اضطراب های ماست؛ بایاد خدا و رشد معنویت در خانواده، بهداشت روانی خود و اعضای خانواده را بیمه کنیم.
بهداشت روان ( سلامت روان )
روان ما نیز همچون جسم ما نیاز به مراقبت و نگهداری دارد .
– بهداشت روان ( سلامت روان ) یعنی حال خوب ، فکر خوب و رفتار خوب .
– برای اینکه بدانیم حالمان چطور است ، باید بدانیم چه احساسی داریم ، با شناخت احساساتمان می توانیم به بهداشت روانی خود کمک کنیم .
– انسان ها احساسات مختلفی دارند بعضی از این احساسات خوشایند و بعضی از آنها ناخوشایند هستند .
– احساساتی که ما از آنها لذت می بریم مانند شادی ، موفقیت ، محبت ، امیدواری و … احساسات خوشایند هستند .
– احساساتی که ما از آنها لذت نمی بریم مانند عصبانیت ، حقارت ، ترس ، شکست و … احساسات ناخوشایند هستند .
– برای داشتن روان سالم ( سلامت روان ) بایستی سعی کنیم احساسات خوشایند بیشتری را تجربه کنیم و با احساسات ناخوشایند ، به شیوه ای درست برخورد کنیم .
– انسان ها با یکدیگر متفاوت هستند بنابراین چیزهایی که در یک نفر احساس خوشایند ایجاد می کند ممکن است در دیگری احساس خوشانید ایجاد نکند . ولی چیزهایی هست که در بیشتر انسانها احساس خوشایند یا ناخوشایند ایجاد می کنند .
– دوستی ، موفقیت ، حل یک مشکل ، بازی ، فیلم جالب ، موسیقی دلپذیر و … چیزهایی هستند که در اکثر انسانها احساس خوشایند ایجاد می کنند .
– خشم ، حقارت ، بی حترامی ، شکست و … چیزهایی هستند که دراکثر انسانها احساس ناخوشانید ایجاد می کنند .
● ارزشمند بودن
– یکی از احساسات بسیار خوشانید " احساس ارزشمند بودن " است .
– انسان ها گوناگون هستند هیچ فردی کاملاً شبیه یک فرد دیگر نیست ، خصوصیات ، احساسات ، افکار و توانایی ها و استعدادهای هر شخصی با دیگران متفاوت است .
– هر یک از ما انسانها می توانیم عضو مفید و با ارزشی برای جامعه باشیم ، فقط کافی است خودمان را بهتر بشناسیم ، خودمان را بپذیریم و از توانایی هایمان به خوبی استفاده کنیم درست مثل اعضای بدن که با هم متفاوتند و وظایف مخصوصی دارند و در عین حال همه آنها مفید ، با ارزش و لازم هستند .
– گاهی ممکن است به خود بگوییم " من هیچ ارزشی ندارم " احساس بی ارزشی یکی از احساسات ناخوشایند است که اگر این احساس مدت طولانی ایجاد شود ، سلامت روان به خطر می افتد .
– باشناخت خصوصیات ، تواناییها و استعدادهای خود به نکات باارزش خود پی می بریم .
– همه ما زیبایی ها و نکات ارزشمند و استعدادهایی داریم که باید آنها را کشف کنیم تا از وجود خودمان راضی باشیم و به وجود خودمان افتخار کنیم ، به این ترتیب احساسی خوشایند خواهیم داشت .
● دوستی
▪ انسانهایی که با دیگران دوست می شوند می توانند دوستی های خوبی داشته باشند و از نظر روانی سالم تر و شاداب تر هستند .
▪ برای اینکه دوستی های خوبی داشته باشیم ، ابتدا باید خودمان دوست خوبی باشیم .
دوست خوب برای شادی ما بسیار با اهمیت است . وقتی ما ساعات خوبی را با دوستانمان می گذرانیم احساس بسیار شاد و خوبی داریم .
اگر چه گذراندن ساعات خوب با دوستان بسیار لذت بخش است ، ولی همیشه باید مراقب باشیم که شادی های ما باعث ناراحتی دیگران نشود ، یا به انسانهای دیگر و گاه به حیوانات آسیب نرساند ( مسخره کردن دیگران و یا آزار رساندن به حیوانات ) ، یا حتی گاهی اوقات شادی های زودگذری وجود دارند که بعد از آن نارحتی پیش می آید یعنی عاقبت خوبی ندارد ( ممکن است از قدم زدن در یک روز بارانی و سرد لذت ببریم ولی بعد به سرماخوردگی سختی مبتلا شویم ) ، پس عاقلانه نیست آدم هر کار لذت بخشی را انجام دهد و به مشکلات بعدی آن فکر نکند .
دوستی بهترین هدیه ای است که ما می توانیم به خودمان اهدا کنیم .
▪ راهنمای دوستیهای خوب :
۱) به همدیگر احترام بگذاریم .
۲) حرفها و درددل یکدیگر را گوش کنیم .
۳) نسبت به هم مهربان باشیم .
۴) نسبت به هم وفادار باشیم .
۵) در کارهای خوب همدیگر را تشویق کنیم .
۶) زمان شادی و زمان ناراحتی درکنار یکدیگر باشیم .
۷) برای یکدیگر وقت بگذاریم .
۸) نکات مثبت یکدیگر را بشناسیم و یکدیگر را تحسین کنیم .
۹) راز دار باشیم .
۱۰) به همدیگر اعتماد کنیم .
۱۱) به فکر یکدیگر باشیم .
۱۲) همدیگر را ببخشیم .
۱۳) به یکدیگر توجه داشته باشیم .
۱۴) در حل مشکلات به هم کمک کنیم .
۱۵) چیزهای جدیدی به هم یاد دهیم .
● فکر کردن
برای اینکه بتوانیم خوب زندگی کنیم و از جسم و روان خود خوب مراقبت کنیم لازم است " فکر کردن " را به خوبی به یاد داشته باشیم ، باید بتوانیم از نیروی فکر خود استفاده کنیم و برای خود یک زندگی سالم و شاد بسازیم .
هر فردی در زندگی خود با مسائلی روبرو می شود که آنها را نمی شناسد و یا با مشکلاتی روبرو می شود ولی راه حل آنها را نمی داند ، اما اگر از سن کم یاد بگیرد خوب فکر کند می تواند مشکلات و مسائل خود را خوب حل کند ، تا وقتی بزرگتر شد کمتر اشتباه کند . موضوع مهم این است که یاد بگیریم چگونه مشکلاتمان را حل کنیم و برای این که مساله و مشکل را حل کنیم باید خوب فکر کنیم .
رمز موفقیت و خوشحالی در فکر کردن است زیرا اگر قبل از گفتن هر حرفی و انجام هر کاری خوب فکر کنیم در کارهایمان کمتر اشتباه می کنیم و موفق تر و خوشحال تر می شویم .
در مورد راه حل مسائل و مشکلات راه حلهای خوب زیادی وجود دارند که ما را به موفقیت می رساند و همین طور راه حلهای نادرست زیادی که باعث می شود مشکلات و ناراحتی ما بیشتر شود ، هر قدر بتوانیم راه حلهای بیشتری پیدا کنیم موفق تریم ، برای اینکه راه حلهای زیادی به دست بیاوریم باید خوب فکر کنیم . برای پیدا کردن راه حلهای یک مشکل می توانیم با دوستان مشورت کنیم .
● احساس خشم
احساس خشم یک احساس طبیعی است در زندگی گاهی اتفاقاتی پیش می آید که خشمگین می شویم ، کسی از خشمگین شدن لذت نمی برد زیرا احساس خوشایندی نیست . هنگام عصبانیت و خشم گاهی اوقات ضربان قلب تند می شود ، دستها عرق می کند ، تنفس تندتر می شود گاهی صورت برافروخته و قرمز می شود و ماهیچه های بدن ( مثل گردن ، قفسه سینه ، … ) منقبض می شود . در چنین مواقعی آدم ها احساس می کنند فکرشان کار نمی کند و رفتارشان تحت کنترل خودشان نیست .
اگر چه خشم و عصبانیت احساسهای طبیعی هستند ولی گاهی خطرناک می شوند . چون بعضی آدم ها نمی دانند چگونه خشم خود را کنترل کنند . آنها وقتی خشمگین می شوند به راحتی عصبانیت خود را بیرون می ریزند و دیگران را بسیار ناراحت می کنند ، حتی خود این افراد هم گاهی پس از آرام شدن ، از رفتار خود پیشیمان می شوند .
کسانی که یاد می گیرند چطور خشم خود را کنترل کنند و رفتار مناسب نشان دهند سلامت روانی بهتری خواهند داشت ولی کسانی که بیش از حد عصبانی می شوند یا برای هر چیز کوچکی عصبانی می شوند و عصبانیت خود را سر دیگران خالی می کنند کم کم سلامت روانی خود را از دست می دهند . منظور از کنترل عصبانیت این نیست که عصبانیت خود را فراموش کنیم یا عصبانیت خود را پنهان کنیم . چون این کار نیز خطراتی دارد . منظور این است که عصبانیت خود را درک کنیم و با مشکلی که ما را عصبانی کرده به شیوه درست برخورد کنیم .
اولین گام برای اینکه بتوانیم خشم خود را کنترل کنیم این است که خودمان آگاه باشیم که در آن زمان عصبانی هستیم ، یعنی بتوانیم به خودمان بگوییم که " من الان عصبانی هستم " و آن را بیان کنیم .
دومین گام این است که خودمان را آرام کنیم .
برای آرام کردن خود کارهای زیادی است که می توانیم انجام دهیم .
برای مثال :
۱) نفس عیمقی بکشیم و از ۱ تا ۵ بشماریم .
۲) با خود صحبت کنیم و خود را به آرامش دعوت کنیم ، بگوییم " آرام باش ، تو الان عصبانی هستی "
۳) یک لیوان آب سرد بخوریم .
۴) از محلی که اتفاق عصبانی کننده در آنجا پیش آمده دور شویم ، یا از فردی که ما را عصبانی کرده دوری کنیم .
۵) ورزش کنیم ( فعالیت بدنی ) ، ورزش شدیدترین عصبانیت ها را آرام می کند .
۶) با دوستی درباره موضوعی که ما را عصبانی کرده درددل کنیم .
۷) کارهایی انجام دهیم که به ما احساس خوبی می دهند و از انجام آنها لذت می بریم .
به یاد داشته باشیم :
هنگام عصبانیت با حرف ها و کارهای نادرست ، دیگران را ناراحت نکنیم .
قبلاً ذکر شد که یکی از علائم خشم و عصبانیت انقباض ماهیچه هاست ، برای اینکه بتوانیم بهتر درک کنیم که وقتی ماهیچه های بدن ما منقبض است چه احساس ناخوشایندی داریم و وقتی ماهیچه های بدن ما شل و راحت است چه احساس خوشایندی پیدا می کنیم ، می توان فعالیتی انجام داد که به این فعالیت تمرین آرام سازی هم می گویند . برای مثال :
شانه های خود را تا جایی که می توانیم بالا ببریم و در همان وضعیت نگه داریم و تا ۵ بشماریم ، سپس شانه های خود را رها کنیم ، این تمرین ، باعث رها شدن ماهیچه های سر ، شانه و گردن می شود .
و یا دستهای خود را صاف نگه داشته و مشت خود را گره کنیم و تا ۵ بشماریم سپس مشت خود را به آرامی رها کنیم وبا حرکت دادن انگشتان دست خود را شل کنیم ، تمرین را دوباره تکرار کنیم و در حین انجام آن به احساس خود در هر دو موقعیت توجه کنیم ، هنگام رها شدن ماهیچه ها مطمئناً احساس بهتری خواهیم داشت .
بنابراین اولین گام به هنگام خشم و عصبانیت آگاه شدن از آن و بیان عصبانیت است ، گام دوم آرام کردن خود و گام سوم فکر کردن است .
پس از آرام شدن باید فکر کنیم و به سئوالاتی از قبیل سئوالات زیر پاسخ دهیم :
▪ از چه چیزی عصبانی هستم یا چه چیز موجب عصبانیت من شده است ؟
▪ آیا عصبانیت من بجاست یا نابجا ؟
▪ اگر عصبانیت من بجاست بهترین راه بیان آن چیست ؟
گاهی اوقات انتظارات نابجای ما باعث عصبانیت نابجا می شود و در این مواقع بهتر است ما انتظارات خود را اصلاح کنیم و از دیگران انتظارات بیهوده نداشته باشیم .
یکی از بهترین راههای برخورد با عصبانیت این است که پس از آرام کردن خود ، درباره موضوعی که ما را عصبانی کرده با فرد مقابل صحبت کنیم ، به یاد داشته باشیم که این صحبت ها باید آرام و مودبانه باشد ، هیچوقت نباید فرد مقابل را سرزنش کنیم یا به او حرفهای نامربوط بزنیم بهتر است سعی کنیم موضوعی که باعث عصبانیت ما شده را با لحن آرام بیان کنیم و منتظر پاسخ او باشیم در نظر داشته باشیم که بعضی مواقع ما با کارهای اشتباه خود موجب عصبانیت یکدیگر می شویم و اگر رفتارهای نادرست خود را اصلاح کنیم می توانیم دوستی های بهتری داشته باشیم .
ارتباط استرس با بهداشت روانی
مقدمه ای بر ارتباط استرس با بهداشت روانی
بر اساس تحقیقات مختلف افراد زیادی از تحمل استرس رنج می برند این استرس ها در طولانی مدت می تواند ناهنجاریهای مختلفی را سبب شده و تاثیر منفی خود را در زندگی روزانه فرد نشان دهد. استرس علاوه بر تاثیرات فیزیکی و جسمانی که بوجود می آورد از جمله ناراحتی قلبی ، گوارشی و … شرایط روحی و روانی افراد را نیز به مخاطره می اندازد. پژوهشها نشان می دهد افراد دچار استرس از بی خوابی و بدخوابی رنج می برند که به نوبه خود عوارض متعدد روانی را در فرد موجب می شود مثل کاهش عملکرد روزانه فرد از سوی دیگر افسردگی ها ، اضطرابها و انواع مشکلات روحی روانی می توانند در نتیجه تحمل استرس طولانی مدت بر فرد عارض شوند.
حال اگر چنین شرایطی در طولانی مدت تداوم یابد و فرد کنترل مفیدی روی آنها نداشته باشد و نتواند آرامش روحی و روانی خود را برقرار سازد در دراز مدت عواقب و تاثیرات منفی را ناظر خواهد بود.
تاثیرات مخل سلامتی ناشی از استرس
علائم ناشی از استرس را به اشکال مختلف ممکن است در فرد ظهور بروز کند. دسته ای از این علائم را می توان به عنوان علائم جسمانی و فیزیکی طبقه بندی کرد مثل ناراحتیهای عضلانی و ماهیچه ای که اغلب به صورت کشیدگی ، سفتی و دردناک شدن عضلات احساس می شوند. پشت درد ، گردن درد ، سردرد ، فشار خون بالا ، کاهش مقاوت بدن در مقابل عفونتها و … از جمله تاثیرات جسمانی استرس هستند. که هر یک از اینها با اعمال تاثیرات خود روی شرایط روحی و روانی افراد وضعیت فرد را سخت تر و غیر قابل تحمل تر می سازند.
گذشته از تاثیرات روانی این علائم جسمانی ، دیگر تاثیرات روانی استرس عبارتند از بی خوابی ، پرخوابی ، افزایش یا کاهش میل به غذا که اغلب به صورت روانی احساس می شود، تمایل به گریه ، گرایش به مصرف مواد مخدر و الکل ، کاهش عملکرد حافظه ، بیقراری و ناآرامی ، افسردگی ، زود رنجی ، اضطراب ، پرخاشگری ، بی حوصلگی ، عدم لذت بردن از فعالیتها و سرگرمیها از جمله تاثیرات روانی استرس هستند.
استرس ، بهداشت روانی و عملکرد روزانه فرد
استرس با پدید آوردن تاثیرات مخربی در وضعیت جسمانی و روانی شرایط زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد. در این شرایط عملکرد شغلی فرد ممکن است تحت تاثیر قرار گیرد. اغلب افراد دچار استرس که نمی توانند کنترل و مدیریت مفید استرسی داشته باشند با کاهش عملکرد شغلی مواجه می شود کسالت ، بی حالی ، عصبانیت ، بی خوابی معمولا توانایی فرد را در انجام وظایف شغلی و حتی روابط کاری او تحت تاثیر قرار می دهد و مشکلات افزونتری را برای او بوجود می آورد. از سوی دیگر روابط خانوادگی این افراد معمولا مختل می شود.
بروز اختلافات خانوادگی زمانی که یکی از اعضا یا کلیه اعضا خانواده در شرایط استرس زا زندگی می کنند افزایش چشمگیری پیدا می کند که حاکی از تاثیرات روانی استرس روی فرد است. تحمل استرس پیشرفت تحصیل دانش آموزان و دانشجویان را نیز تحت تاثیر قرار می دهد که در این میان فاکتورهای موثر بر شرایط روحی و روانی نقش عمده ای بازی می کنند.
فاکتورهای بهداشت روانی در افراد دچار استرس
می توان گفت یک دور با کل در ارتباط بین استرس و فاکتورهای بهداشت روان وجود دارد. بطوری که تحمل استرس بهداشت روانی فرد را به مخاطره می اندازد. و به خطر افتادن و تضعیف فاکتورهای بهداشت روان تحمل بیشتری را بر فرد تحمیل می نماید و این دور به این صورت تداوم می یابد. تحقیقات نشان می دهد مهارتهای مقابله ای که فاکتور مهمی در حفظ بهداشت روانی سالم در فرد است در شرایط استرس زا تحت تاثیر قرار می گیرند و در صورتیکه فرد نتواند به خوبی از این مهارتهای مقابله ای برای کنترل استرس استفاده کند با مشکلات عدیده ای در زمینه بهداشت روان مواجه خواهد شد.
معمولا افرادی که مهارتهای مقابله ای خوبی در برابر ناراحتیها و مشکلات دارند کمتر تسلیم شرایط استرس زا قرار می گیرند و اغلب از فنونی استفاده می کنند که بتوانند شرایط استرس زا را تحت کنترل خود در آورند و به این صورت محافظت بیشتری از سلامت روان خود را داشته باشند. لازم است برای جلوگیری از تحت مخاطره قرار گرفتن بهداشت روانی ، شیوه های مدیریت استرس در افراد آموزش داده می شود تا از بروز مشکلات بعدی و فزونی پیدا کردن شرایط استرس زا جلوگیری گردد.
توصیه هایی در خصوص بهداشت روان
بهداشت روان (سلامت روان) یعنی حال خوب، فکر و رفتار خوب.
– برای این که بدانیم حالمان چه طور است، باید بدانیم چه احساسی داریم، با شناخت احساساتمان می توانیم به بهداشت روانی خود کمک کنیم.
– انسان ها احساسات مختلفی دارند بعضی از این احساسات خوشایند و بعضی از آن ها ناخوشایند هستند.
– احساساتی که ما از آن ها لذت می بریم مانند شادی، موفقیت، محبت، امیدواری و … احساسات خوشایند هستند.
– احساساتی که ما از آن ها لذت نمی بریم مانند عصبانیت، حقارت، ترس، شکست و … احساسات ناخوشایند هستند.
– برای داشتن روان سالم (سلامت روان) بایستی سعی کنیم احساسات خوشایند بیش تری را تجربه کنیم و با احساسات ناخوشایند، به شیوه ای درست برخورد کنیم.
– انسان ها با یکدیگر متفاوت هستند بنابراین چیزهایی که در یک نفر احساس خوشایند ایجاد می کند ممکن است در دیگری احساس خوشایند ایجاد نکند. ولی چیزهایی هست که در بیش تر انسان ها احساس خوشایند یا ناخوشایند ایجاد می کنند.
– دوستی، موفقیت، حل یک مشکل، بازی، فیلم جالب، موسیقی دلپذیر و … چیزهایی هستند که در اکثر انسان ها احساس خوشایند ایجاد می کنند.
– خشم، حقارت، بی احترامی، شکست و … چیزهایی هستند که در اکثر انسان ها احساس ناخوشایند ایجاد می کنند.
ارزشمند بودن
– یکی از احساسات بسیار خوشایند "احساس ارزشمند بودن" است.
– انسان ها گوناگون هستند هیچ فردی کاملاً شبیه یک فرد دیگر نیست، خصوصیات، احساسات، افکار و توانایی ها و استعدادهای هر شخصی با دیگران متفاوت است.
– هر یک از ما انسان ها می توانیم عضو مفید و با ارزشی بری جامعه باشیم. فقط کافی است خودمان را بهتر بشناسیم، خودمان را بپذیریم و از توانایی هایمان به خوبی استفاده کنیم درست مثل اعضای بدن که با هم متفاوتند و وظایف مخصوصی دارند و در عین حال همه آن ها مفید، با ارزش و لازم هستند.
– گاهی ممکن است به خود بگوییم "من هیچ ارزشی ندارم" احساس بی ارزشی یکی از احساسات ناخوشایند است که اگر این احساس مدت طولانی ایجاد شود، سلامت روان به خطر می افتد.
– با شناخت خصوصیات، توانایی ها و استعدادهای خود به نکات بارزش خود پی می بریم.
– همه ما زیبایی ها و نکات ارزشمند و استعدادهایی داریم که باید آن ها را کشف کنیم تا از وجود خودمان راضی باشیم. به وجود خودمان افتخار کنیم، به این ترتیب احساسی خوشایند خواهیم داشت.
دوستی
– انسان هایی که با دیگران دوست می شوند می توانند دوستی های خوبی داشته باشند و از نظر روانی سالم تر و شاداب تر هستند.
– برای این که دوستی های خوبی داشته باشیم، ابتدا باید خودمان دوست خوبی باشیم.
دوست خوب برای شادی ما بسیار با اهمیت است. وقتی ما ساعات خوبی را با دوستان مان می گذرانیم احساس بسیار شاد و خوبی داریم.
اگرچه گذراندن ساعات خوب با دوستان بسیار لذت بخش است، ولی همیشه باید مراقب باشیم که شادی های ما باعث ناراحتی دیگران نشود، یا به انسان های دیگر و گاه به حیوانات آسیب نرساند (مسخره کردن دیگران و با آزار رساندن به حیوانات)، یا حتی گاهی اوقات شادی های زودگذری وجود دارند که بعد از آن ناراحتی پیش می آید یعنی عاقبت خوبی ندارد (ممکن است از قدم زدن در یک روز بارانی و سرد لذت ببریم ولی بعد به سرماخوردگی سختی مبتلا شویم)، پس عاقلانه نیست آدم هر کار لذت بخشی را انجام دهد و به مشکلات بعدی آن فکر نکند.
دوستی بهترین هدیه ای است که ما می توانیم به خودمان هدیه کنیم.
راهنمای دوستی های خوب:
1- به همدیگر احترام بگذاریم.
2- حرف ها و درددل یکدیگر را گوش کنیم.
3- نسبت به هم مهربان باشیم.
4- نسبت به هم وفادار باشیم.
5- در کارهای خوب همدیگر را تشویق کنیم.
6- زمان شادی و زمان ناراحتی در کنار یکدیگر باشیم.
7- برای یکدیگر وقت بگذاریم.
8- نکات مثبت یکدیگر را بشناسیم و یکدیگر را تحسین کنیم.
9- راز دار باشیم.
10- به همدیگر اعتماد کنیم.
11- به فکر یکدیگر باشیم.
12- همدیگر را ببخشیم.
13- به یکدیگر توجه داشته باشیم.
14- در حل مشکلات به هم کمک کنیم.
15- چیزهای جدیدی به هم یاد دهیم.
فکر کردن
برای این که بتوانیم خوب زندگی کنیم و از جسم و روان خود خوب مراقبت کنیم لازم است "فکر کردن" را به خوبی به یاد داشته باشیم. باید بتوانیم از نیروی فکر خود استفاده کنیم و برای خود یک زندگی سالم و شاد بسازیم.
هر فردی در زندگی با مسایلی روبه رو می شود که آن ها را نمی شناسد و یا با مشکلاتی روبه رو می شود ولی راه حل آن ها را نمی داند، اما اگر از سن کم یاد بگیرد خوب فکر کند می تواند مشکلات و مسایل خود را خوب حل کند، تا وقتی بزرگ تر شد کم تر اشتباه کند، موضوع مهم این است که یاد بگیریم چگونه مشکلاتمان را حل کنیم و برای این که مساله و مشکل را حل کنیم باید خوب فکر کنیم.
رمز موفقیت و خوشحالی در فکر کردن است زیرا اگر قبل از گفتن هر حرفی و انجام هر کاری خوب فکر کنیم در کارهایمان کم تر اشتباه می کنیم و موفق تر و خوشحال تر می شویم.
در مورد راه حل مسایل و مشکلات راه حل های خوب زیادی وجود دارند که ما را به موفقیت می رساند و همین طور راه حل های نادرست زیادی که باعث می شود مشکلات و ناراحتی ما بیش تر شود، هر قدر بتوانیم راه حل های بیش تری پیدا کنیم موفق تریم، برای این که راه حل های زیادی به دست بیاوریم باید خوب فکر کنیم. برای پیدا کردن راه حل های یک مشکل می توانیم با دوستان مشورت کنیم.
احساس خشم
احساس خشم یک احساس طبیعی است در زندگی گاهی اتفاقاتی پیش می آید که خشمگین می شویم، کسی از خشمگین شدن لذت نمی برد زیرا احساس خوشایندی نیست. هنگام عصبانیت و خشم گاهی اوقات ضربات قلب تند می شود، دست ها عرق می کند، تنفس تندتر می شود گاهی صورت برافروخته و قرمز می شود و ماهیچه های بدن (مثل گردن، قفسه سینه، …) منقبض می شود. در چنین مواقعی آدم ها احساس می کنند فکرشان کار نمی کند و رفتارشان تحت کنترل خودشان نیست.
اگر چه خشم و عصبانیت احساس های طبیعی هستند ولی گاهی خطرناک می شوند، چون بعضی آدم ها نمی دانند چگونه خشم خود را کنترل کنند. آن ها وقتی خشمگین می شوند به راحتی عصبانیت خود را بیرون می ریزند و دیگران را بسیار ناراحت می کنند، حتی خود این افراد هم گاهی پس از آرام شدن، از رفتار خود پشیمان می شوند.
کسانی که یاد می گیرند چه طور خشم خود را کنترل کنند و رفتار مناسب نشان دهند سلامت روانی بهتری خواهند داشت ولی کسانی که بیش از حد عصبانی می شوند یا برای هر چیز کوچکی عصبانی می شوند و عصبانیت خود را سر دیگران خالی می کنند کم کم سلامت روانی خود را از دست می دهند. منظور از کنترل عصبانیت این نیست که عصبانیت خود را فراموش کنیم یا عصبانیت خود را پنهان کنیم. چون این کار نیز خطراتی دارد. منظور این است که عصبانیت خود را درک کنیم و با مشکلی که ما را عصبانی کرده به شیوه درست برخود کنیم.
اولین گام برای این که بتوانیم خشم خود را کنترل کنیم این است که خودمان آگاه باشیم که در آن زمان عصبانی هستیم، یعنی بتوانیم به خودمان بگوییم که "من الان عصبانی هستم" و آن را بیان کنیم.
دومین گام این است که خودمان را آرام کنیم.
برای آرام کردن خود کارهای زیادی است که می توانیم انجام دهیم.
برای مثال:
1- نفس عمیقی بکشیم و از 1 تا 5 بشماریم.
2- با خود صحبت کنیم و خود را به آرامش دعوت کنیم، بگوییم "آرام باش تو الان عصبانی هستی"
3- یک لیوان آب سرد بخوریم.
4- از محلی که اتفاق عصبانی کننده در آن جا پیش آمده دور شویم، یا از فردی که ما را عصبانی کرده دوری کنیم.
5- ورزش کنیم (فعالیت بدنی)، ورزش شدیدترین عصبانیت ها را آرام می کند.
6- با دوستی درباره موضوعی که ما را عصبانی کرده درددل کنیم.
7- کارهایی انجام دهیم که به ما احساس خوبی می دهد و از انجام آن ها
* به یاد داشته باشیم که:
هنگام عصبانیت با حرف ها و کارهای نادرست، دیگران را ناراحت نکنیم.
قبلاً ذکر شد که یکی از علائم خشم و عصبانیت انقباض ماهیچه هاست، برای این که بتوانیم بهتر درک کنیم که وقتی ماهیچه های بدن ما منقبض است چه احساس ناخوشایندی داریم و وقتی ماهیچه های بدن ما شل و راحت است چه احساس خوش آیندی پیدا می کنیم، می توان فعالیتی انجام داد که به این فعالیت تمرین آرام سازی هم می گویند.
برای مثال:
شانه های خود را تا جایی که می توانیم بالا ببریم و در همان وضعیت نگه داریم و تا 5 بشماریم، سپس شانه های خود را رها کنیم، این تمرین، باعث رها شدن ماهیچه های سر، شانه و گردن می شود.
و یا دست های خود را صاف نگه داشته و مشت خود را گره کنیم و تا 5 بشماریم سپس مشت خود را به آرامی رها کنیم و با حرکت دادن انگشتان دست خود را شل کنیم، تمرین را دوباره تکرار کنیم و در حین انجام آن به احساس خود در هر دو موقعیت توجه کنیم، هنگام رها شدن ماهیچه ها مطمئناً احساس بهتری خواهیم داشت.
بنابراین اولین گام به هنگام خشم و عصبانیت آگاه شدن از آن و بیان عصبانیت است، گام دوم آرام کردن خود و گام سوم فکر کردن است.
پس از آرام شدن باید فکر کنیم و به سوالاتی از قبیل سوالات زیر پاسخ دهید:
– از چه چیزی عصبانی هستم یا چه چیز موجب عصبانیت من شده است؟
– آیا عصبانیت من بجاست یا نابجا؟
– اگر عصبانیت من بجاست بهترین راه بیان آن چیست؟
گاهی اوقات انتظارات نابجای ما باعث عصبانیت نابجا می شود و در این مواقع بهتر است ما انتظارات خود را اصلاح کنیم و از دیگران انتظارات بیهوده نداشته باشیم.
یکی از بهترین راه های برخورد با عصبانیت این است که پس از آرام کردن خود، درباره موضوعی که ما را عصبانی کرده با فرد مقابل صحبت کنیم، به یاد داشته باشیم که این صحبت ها باید آرام و مودبانه باشد، هیچ وقت نباید فرد مقابل را سرزنش کنیم و یا به او حرف های نامربوط بزنیم بهتر است سعی کنیم موضوعی که باعث عصبانیت ما شده را با لحن آرام بیان کنیم و منتظر پاسخ او باشیم در نظر داشته باشیم که بعضی مواقع ما با کارهای اشتباه خود موجب عصبانیت یکدیگر می شویم و اگر رفتارهای نادرست خود را اصلاح کنیم می توانیم دوستی های بهتری داشته باشیم.
فرزند پروری و بهداشت روانی کودک
بهداشت روانی کودکان به شیوه تعامل والدین با آن ها بستگی دارد. با وجودی که هر پدر و مادری در آرزوی فراهم ساختن بهترین امکانات در خانه هستند، امّا ممکن است به شیوه صحیحی آن ها را در اختیار فرزندانشان قرار ندهند زیرا هنوز روش منحصر به فردی برای تربیت فرزندان اختراع نشده است.
بهداشت روانی کودکان به شیوه تعامل والدین با آن ها بستگی دارد. با وجودی که هر پدر و مادری در آرزوی فراهم ساختن بهترین امکانات در خانه هستند، امّا ممکن است به شیوه صحیحی آن ها را در اختیار فرزندانشان قرار ندهند زیرا هنوز روش منحصر به فردی برای تربیت فرزندان اختراع نشده است. علتش این است که هیچ دو بچه ای شبیه هم نیستند. تفاوت بین بچه ها بیش از آن چیزی است که ما معمولاً تصور می کنیم. به علاوه، فرهنگ، جامعه، جنسیت و بسیاری عوامل دیگر در تربیت کودکان دخالت دارند.
روان شناسان خاطر نشان می کنند که سبک های متفاوتی برای فرزندپروری وجود دارد. آن ها عقیده دارند که سبک های فرزندپروری را می توان بر حسب دو عامل محبت و کنترل پدر و مادر، به چهار دسته تقسیم کرد.
۱) نوع A (کنترل زیاد، محبت کم)
برخی از والدین عقیده دارند که سخت گیری نسبت به فرزندان، بهترین شیوه تربیتی و ضامن موفقیت آن ها در آینده است. در این راستا، برخی از والدین سخت گیری را از اندازه می گذرانند. آن ها فراموش می کنند که هر کودکی به طور طبیعی تمایل به آزادی و استقلال عمل دارد. سخت گیری بیش از حد، روح آزادی را در کودک از بین می برد و این ایده غلط را در او به وجود می آورد که آزاد و مستقل بودن، نامطلوب است. در دنیای پر رقابت امروز، کودک باید دارای اعتماد به نفس باشد. و این نیز تنها از طریق پشتیبانی والدین به دست می آید.
در شرایطی که پدر و مادر تنها سخت گیری و کنترل و نه عشق و محبت را به کار گیرند، فرزندان شخصیت فردی خود را از دست می دهند و در تصمیم گیری های مناسب در زندگیشان ناکام می مانند زیرا همیشه این پدر و مادر بوده اند که تصمیمات لازم را برای آن ها گرفته اند.
روان شناسان به این پدیده، فرزندپروری قدرت طلبانه می گویند. کودکانی که دارای والدین قدرت طلب باشند، استقلال لازم را به دست نمی آورند و در شرایطی که نیازمند تصمیم گیری باشند، دچار اضطراب می گردند. آن ها تمایل پیدا می کنند که در تمام فعالیت ها نقش دوم را بازی کنند. این کودکان در بزرگسالی نمی توانند نقش رهبری را بر عهده بگیرند. همیشه این احتمال وجود دارد که آن ها در کلیه زمینه ها احساس زیردستی نسبت به دیگران داشته باشند. در واقع، این کودکان هرگز نخواهند توانست به اهداف مورد نظر خود در زندگی دست یابند.
۲) نوع B (کنترل کم، محبت زیاد)
این نوع دیگری از فرزندپروری است که در آن، والدین عشق و محبت بیش از اندازه، بدون اعمال کنترل های لازم را ابراز می دارند. این گونه پدر و مادرها، تحت تاثیر این کج فهمی و سوء برداشت که "روان شناسان با تنبیه مخالفند"، از به کار بردن هر نوع تنبیهی اجتناب می کنند. در واقع، کودکان بر حسب رفتار و اعمالشان، به تنبیه متناسب نیاز دارند.
تشویق و تنبیه تنها شیوه ای است که باعث می شود کودک بین آنچه درست و آنچه نادرست است فرق قائل شود. از طریق تشویق و تنبیه والدین است که ارزش های فرهنگی فرا گرفته می شوند. اگر شرایط ایجاد کند کودک به تنبیه نیاز دارد. اشتباه عمومی این است که از یک طرف، بسیاری از والدین در تنبیه کردن رفتارهای ناسازگار و ناهمخوان نشان می دهند.
کودکی در یک موقعیت برای کاری که کرده است توبیخ می شود و در موقعیت دیگر، انجام همان کار یا نادیده انگاشته می شود و یا حتی مورد تشویق قرار می گیرد. این کار، کودک را گیج می کند و مورد مخالفت روان شناسان قرار دارد. از طرف دیگر، برخی از والدین، حتی در شرایطی که کودک باید تنبیه گردد، از این کار سرباز می زنند و یا با او مخالفت نمی کنند.
روش صحیح و متعادل، پذیرش فرزند و محبت به او، و در عین حال تنبیه او به خاطر برخی کارهاست. این رفتار به کودک این حس را القاء می کند که والدین دوستش دارند امّا برخی رفتارها و اعمال او را تائید نمی کنند. در شرایط نوع B ، کودک احتمالاً لوس بار می آید و الگوهای رفتاری ضداجتماعی و مجرمانه از خود نشان می دهد.
۳) نوع C (کنترل کم، محبت کم)
کودک نمی تواند در خلاء عاطفی رشد یابد. اگر والدین هیچگونه عشق و محبتی نشان ندهند، زندگی برای کودک بی ارزش و بی ثمر می شود. کودکان به طور طبیعی بیشتر هیجانی و احساسی هستند تا عقلانی و منطقی. رشد صحیح شخصیت از ترکیب هماهنگ این دو صورت می گیرد.
هنر این ترکیب، تنها در صورتی که والدین بتوانند محبت و کنترل را به نسبت صحیح به فرزندشان نشان دهند، به دست می آید. هنگامی که والدین رفتار فرزند را کنترل کنند، او درک می کند که کنترل کردن برای یک زندگی اجتماعی آرام، کاملاً ضرورت دارد.
به همین ترتیب، فرزندان نیاز به محبت دارند. هنگامی که فرزند احساس خطر می کند، آغوش مادر به او اطمینان و آرامش می بخشد. تماس بدنی بین مادر و کودک، مطمئناً نخستین شاخص عشق و محبت نزد فرزند است.
همچنان که کودک بزرگ تر می شود، کلمات اطمینان بخش مادر، جای آغوش او را می گیرد. نیازی به ذکر این نکته نیست که بیان عشق و محبت، ضرورت قطعی برای رشد سالم فرزند دارد و در غیاب آن، شخصیت کودک دچار اختلال خواهد شد. کودکانی که دچار فقر و محرومیت هیجانی و عاطفی باشند نمی توانند شریک خوبی در زندگی زناشوئی باشند زیرا پیوند موفق بین زندگی دو فرد از طریق عشق برقرار می گردد.
بنابراین، هیجانات باید به شیوه قابل قبولی تنظیم و کنترل گردند. کنترل والدین، راهنمایی لازم برای بیان احساسات و هیجانات را در اختیار فرزندان قرار می دهد. همچنین ساختار لازم که احساسات در چهارچوب آن بروز داده شوند را در اختیار می گذارد. فرزندپروری بدون کنترل و محبت، مطلوب نیست. به این دلیل است که روان شناسان این نوع فرزندپروری را "غافل و بی مبالات" می نامند.
۴۰ نوع D (کنترل زیاد، محبت زیاد)
از آنچه تا کنون گفته شد کاملاً روشن است که بهترین شیوه فرزندپروری آن است که همراه با کنترل مناسب و محبت کافی باشد. والدین باید بین کودک به عنوان یک انسان از یک سو و رفتارهای کودکانه او از سوی دیگر، تفاوت قائل شوند.
والدین نوع D این فرق را بین کودک و اعمالش قایل می شوند. آن ها کودک را به خاطر رفتارهای پسندیده اش تشویق و به خاطر اعمال ناپسندش تنبیه می کنند. این والدین رفتار سازگار و همخوانی در ارتباط با فرزندانشان دارند. آن ها فرزندشان را با تنبیه به خاطر رفتاری در یک روز و تشویق به خاطر همان رفتار در روز دیگر، گیج نمی کنند. کودکان نیز همانند همه ما، رفتارهای سازگار را بسیار آسان تر از رفتارهای نامتعادل درک می کنند.
مهم ترین نکته در اینجا این است که هنگامی که کودک برای رفتارش تنبیه شد درک می کند که پدر و مادرش هنوز به او به عنوان یک فرد عشق می ورزند. نقطه مقابل این، هنگامی است که والدین به طور کلی فرزند را طرد کنند. هنگامی که فرزند حس کند که والدین او را به طور کامل از خود رانده اند، احساس تنهایی و درماندگی خواهد کرد. این امر می تواند باعث کاهش اعتماد به نفس کودک گردد و به افسردگی، پرخاشگری، قطع عضو و حتی خودکشی او بیانجامد. روان شناسان، فرزندپروری نوع D را "موثق" می نامند.
حفظ بهداشت روانی
دیدکلی
برای داشتن روح و روانی سالم و تندرست ، لازم است که انسان به مقررات و قوانین که برای نگهداری و حفظ این سلامتی لازم ضروری است توجه داشته باشد و آنها را دقیق رعایت نماید. برای این کار ابتدا ، باید با روشهای حفظ این سلامتی آشنا شویم. بنابراین برای داشتن روحی سالم و شاداب حفظ بهداشت روانی لازم است.
روشهای حفظ بهداشت روانی
پذیرش هیجان و احساسات
"ترس (Fear ) ، خشم (Anger) ، شادی (Joy) " عمده ترین هیجان های طبیعی انسان است: با این وجود گاهی برای اجتناب از احساس اضطراب و ترس سعی می کنیم در موقعیت های طبیعی اضطراب آور برخوردهای عاری از هیجان داشته باشیم؛ چنین برخوردی یک نوع خونسردی مصنوعی است که می تواند به نوعی در دراز مدت باعث مشکلات روانی در فرد یا افراد شود. همچنین بعضی مواقع فرونشانی هیجان ها و عواطف باعث عدم تفکیک مناسب بین شادی ها و غمهای طبیعی (بهنجار) و غیر طبیعی (نابهنجار) می شود.
در واقع هیچ علتی برای شرمگین شدن از "داشتن احساس ترس یا دیگر احساسات به هنگام امتحان های دشوار یا موقع یادگیری اسکی ، یادگیری شنا یا مواجهه با یک رویدادهای خوشایند یا ناخوشایند "وجود ندارد، و قبول آنها بهتر از "انکار ، سرکوب و…" آنها است. بدین ترتیب اگر قبول کنید که این هیجان ها را دارید و آنها حق طبیعی شماست؛ در آن صورت راه ابراز و کاهش آنها را بصورت های مستقیم و غیر مستقیم پیدا خواهید کرد.
شناسایی زمینه های آسیب زا
وقتی بکوشید که علت و موقعیت های ناراحتی خود را به روشنی بشناسید ممکن است؛ بتوانید موقعیت های مورد نظر را بصورت تازه ای ببینید. در واقع رویکردتان به علت ها و موقعیت های اضطرار آور نباید "یک بعدی" (Unidirectional) و بدون بررسی باشد، در آن صورت است که می توانید متناسب با توانایی های شخصی و عوامل محیطی راههایی را برای مقابله صحیح با آنها پیدا کنید.
"برنامه ریزی برای جلوگیری از احساس درماندگی در دقایق آخر ، صحبت با افراد مطمئن در مورد زمینه های آسیب زا و اضطراب آور ، شرکت در کلاس های آموزشی مخصوص (بویژه اگر مفید بودن آنها ثابت شده است)" بعضی از اقدامات برای مقابله صحیح می باشد.
پرورش رغبتها و استعدادها
هر جامعه ای فرصت های تقریبا نامحدودی برای مردمانی از هر سن (شاید از هر دو جنس) فراهم می کند تا افراد استعدادهای خود را در زمینه های مختلف آزموده و به موفقیت های فردی و اجتماعی دست یابند. این فرصت ها می تواند "ورزشی ، تحصیلی و علمی ، هنری ، فنی و…" باشد. افرادی که خود را فقط به یک موضوع محدود نمی کنند و دنبال یادگیری و بدست آوردن مهارت های جدید هستند، غالبا زندگی برایشان جذابیت و گیرایی بیشتری دارد، و به احتمال زیاد موفقیت بیشتری بدست می آورد، و همچنین موفقیت بیشتری بدست می آورد.
به دنبال آن احساس شایستگی ( Merit Sensation) ناشی از دست یافتن به مهارت "عزت نفس" (Self – Esteem) افراد بالا می برد. نکته مهم یا سوال موجود در این زمینه می تواند مسایل و کمبودهای اقتصادی و مالی باشد ولی افرادی که تمایل به دست یافتن مهارت یا پرورش استعدادی را دارند؛ مطمئنا راهکارهای خوبی را متناسب با امکانات خود پیدا می کنند.
ایجاد روابط صمیمانه
اگر نگاهی به علائم و نشانه های اختلالات عاطفی بیندازیم هسته اصلی و نقطه مشترک آنها را احساس انزوا و تنهایی می یابیم. ما نیازمند پشتیبانی آرامش دهی و اطمینان هایی هستیم که از طرف دیگران فراهم می شود، چون انسان موجودی اجتماعی است. این موضوع ثابت شده که افرادی که روابط اجتماعی قوی و دوستان صمیمی دارند و نگرانی ها و مشکلات خود را با افراد مطمئن بیان می کنند و در عین حال به رفاه و خشنودی دیگران توجه و علاقه نشان می دهند مشکلات خود را روشن تردیده، درعین حال احساس ارزشمندی بیشتری می کنند.
کمک گرفتن به موقع از دیگران
در راه "خودشناسی" (Auto Gnosis) و برطرف کردن مشکلات روانی محدودیتی از قبیل ندانستن تمام راه حل ها ، خودفریبی (مکانیسم های دفاعی) وجود دارد که باعث می شود همیشه نتوانیم مشکلات را بصورت عینی ببنیم. وقتی احساس می کنید در برطرف کردن مشکل خود پیشرفتی ندارید، موقع آن فرا رسیده که از متخصصانی مانند: روانشناس (مشاور یا بالینی) ، روانپزشک و درمان گران آموزش دیده به تناسب مشکل خود ، کمک بخواهید. شاید احساس برچسب خوردن و نگرش های غلط اجتماعی مانع از مراجعه به این افراد شود؛ ولی کمک خواستن از دیگران خود نمودار پختگی عاطفی و یکی از اولین مراحل خودآگاهی است؛ (چون به این موضوع آگاه است) که یک جای کار تفکر ، احساس ، شخصیت مشکل دارد) و نشانه ضعف افراد.
تقویت اعتقادات مذهبی
رشد و تعالی اعتقادات مذهبی تاثیر بسزایی در تفکر ، احساس و روابط اجتماعی انسان دارد و سلامت جسمانی و بهداشت روانی فرد را تضمین می کند. مطالعات نشان داده است؛ افراد معتقد به خدا (بدون در نظر گرفتن نوع مذهب) رفتار و تفکرشان بسیار سالم تر و بهنجارتر از افراد "بدون اعتقاد یا با اعتقادات ضعیف" می باشد.