چکیده:
منظور از رشد اجتماعی، ساخت فرد در روابط اجتماعی است به طوریکه با افراد جامعه اش هماهنگ و سازگار باشد. وقتی فردی را اجتماعی می خوانند که نه تنها با دیگران است ، بلکه با آنان همکاری می کند. به بیان دیگر اجتماعی شدن به یادگیری گفته می شود که سازگاری با جامعه و محیط فرهنگی را به دنبال داشته باشد. از عواملی که می تواند در رشد اجتماعی فرد موثر بوده، خانواده و شیوه های تربیتی فرزندان است و علاوه بر آن عامل هوش نیز می تواند با رشد اجتماعی در ارتباط باشد. هدف کلی این تحقیق بررسی ارتباط بین شیوه های فرزندپروری و عامل هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان دختر شهر رشت در دوره دبیرستان است . آزمودنیهای این پژوهش 400 دانش آموز دختر دوره دبیرستان ناحیه دو شهر رشت هستند که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای به صورت تصادفی انتخاب گردیده اند. ابزار تحقیق شامل پرسشنامه رشد اجتماعی 27 سوالی آلیس واتیزمن، پرسشنامه 30 سوالی دایانا باوم ریند برای شیوه های فرزند پروری و تست ریون برای هوش می باشد. به منظور بررسی و آزمون فرضیات تحقیق و توصیف داده ها از روش های استنباطی تحلیل رگرسیون همزمان و روش ضریب همبستگی استفاده شده است. تحلیل نتایج نشان داد که بین متغیر شیوه تربیتی آزادمنش و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه معنادار وجود دارد و این ارتباط از نوع مثبت و مستقیم است.
فصل اول
کلیات
مقدمه
انسان موجودی اجتماعی است و امروز در دنیایی زندگی می کند که معروف به عصر اطلاعات و ارتباطات است.
اگر تعامل و ارتباط او با افراد دیگر جامعه و نیز با جوامع دیگر به وجود نیاید قادر به ادامه زندگی نخواهد بود. بنابراین ایجاد این ارتباط برای انسان لازم و ضروری است ولی برای برقراری ارتباط صحیح نیاز به تبعیت از اصول شناخته شده و مورد قبول دارد تا رفتارها و اعمال خود را با آنها وفق دهد. (فتحی آذر، 1373)
حال با توجه به اهمیت موضوع می توانیم بگوییم که رفتار اجتماعی پایه و اساس زندگی انسانی فرد را تشکیل می دهد و مهم تر آنکه رشد اجتماعی سبب اعتلای رشد عقلانی هم می شود و چنین باید گفت که انسان جز در جریان جامعه، ادامه زندگی برایش بسیار دشوار خواهد بود. فرد از طریق زندگی با افراد دیگر و آشنایی با آداب و رسوم جامعه است که می تواند نقش خود را در خانواده و جامعه ایفا نماید. لازمه زندگی جمعی، سازگاری با افراد، توافق داشتن با آنان و تا حدودی تلاش برای انجام انتظارات آنان است. (شریعتمداری، 1369)
و اما منظور از رفتار اجتماعی آن است که فرد در موقعیت های مختلف و در برخورد با دیگران چه واکنش هایی را از خود نشان می دهد. آیا در برخورد با دیگران رفتاری سنجیده و محبت آمیز دارد یا اینکه برعکس مردم گریز و جامعه ستیز است؟ رفتار اجتماعی کودکان و نوجوانان ابتدا از رفتار اعضای خانواده و بعد از همسالان و دوستان شکل می گیرد. روابط اجتماعی، انعکاسی است از نگرش یا شیوه رفتار فرد نسبت به جامعه. در اینجا اگر رفتار فرد را به طور دقیق مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه می رسیم که او غالباً بر سود و زیان جامعه قدم بر می دارد و از طریق کنش های اجتماعیش در می یابیم که آیا با ملاکها و آداب و رسوم جامعه خود سازگاری دارد یا برعکس، همواره برای خود و جامعه مساله آ فرین است و در اموری فعالیت دارد که از لحاظ اجتماعی مردود شناخته شده اند. (پارسا، 1368)
از مواردی که روی رشد اجتماعی تاثیرگذار است، خانواده و شیوه های تربیتی آن است.
روانشناسان و جامعه شناسان همه تایید می کنند که خانواده یکی از مهمترین و اساسی ترین سازمان هایی است که به رشد اجتماعی کودک یاری می دهد. در خانواده است که کودک نخستین چشم انداز را از جهان پیرامون خود به دست می آورد و احساس وجود می کند، یعنی می آموزد. همچنین در خانواده است که به آداب و رسوم ملی، مراسم دینی، وظایف فردی، حدود اختیارات و مسئولیت ها پی می برد. (پارسا، 1371)
تحلیل های نظری و تجربی هر دو توجه خود را در اساس به روابط کودک و والدین متمرکز کرده اند و برای امر تاثیرگذاری پدر و مادر بر کودک اهمیت و ارزش خاص قائل شده اند. (نوابی نژاد، 1375)
والدین برای تربیت فرزندان خود از سبکها و شیوه های فرزند پروری متفاوتی استفاده می کنند. که باوم ریند (1979) آن را به سه شیوه سهل گیر، دیکتاتوری و دموکراتیک تقسیم کرده است. که در مورد هر یک از این شیوه ها بحث خواهد شد. این تحقیق این مطلب را بررسی می کند که چگونه تربیتی می تواند، به رشد اجتماعی بیشتری در کودک بینجامد؟ و کدام شیوه تربیتی موثرتر است؟
از دیگر مواردی که با رشد اجتماعی در ارتباط است، عامل هوش می باشد. چنین به نظر می رسد که بین عوامل موثر بر رشد و نمو کودک، عامل هوش بیشترین اهمیت را دارد. رشد و تکامل اجتماعی کودک با سایر مظاهر رشد و تکامل وی هماهنگ و کاملاً مربوط است. چنانچه اولین نشانه های رشد هوش کودک را در ارتباط او با افراد دیگر می توان مشاهده کرد (شعاری نژاد، 1373)
در واقع می توان گفت که عامل هوش و رشد اجتماعی در ارتباط نزدیک با یکدیگرند. در این تحقیق این مطلب، بررسی می شود که میزان رابطه هوش با رشد اجتماعی فرد چقدر می باشد؟ و به طور کلی، در این تحقیق رابطه شیوه های فرزندپروری و هوش با رشد اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد و رابطه هر کدام از شیوه های فرزندپروری به همراه هوش با رشد اجتماعی بررسی می شود.
بیان مسئله
در میان جنبه های مختلف رشد انسان (جنبه های بدنی، عقلانی، عاطفی، اجتماعی) رشد اجتماعی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. فرایند رشد اجتماعی از دوران شیرخوراگی و به طور مستمر تا بزرگسالی ادامه دارد.
منظور از رشد اجتماعی این است که فرد برای مشارکت موثر و فعال در اجتماعی که در آن زندگی می کند، آماده گردد، به طوری که همگام با مانوس شدن با ارزش های اجتماعی و تقلیل مسئولیت های اجتماعی بتواند مورد پذیرش جامعه قرار گیرد. روانشناسان عوامل متعددی را در رشد و تکامل اجتماعی موثر می دانند که از مهمترین آنها می توان به خانواده، مدرسه، معلم همسالان و … اشاره نمود. (اعزازی، شهلا، 1373)
کودک در ابتدای تولد قادر به نشان دادن تظاهرات اجتماعی نیست و رفتار اجتماعی مشخص نیز از وی ظاهر نمی شود، ولی به تدریج نشانه های رشد اجتماعی در او پیدا می شود که از روابط اجتماعی گسترده ای برخوردار است.
لازم به ذکر می باشد که خانواده به عنوان یکی از اساسی ترین نهادهای اجتماعی و نخستین و مهمترین عامل اساسی در رشد اجتماعی فرد است. خانواده حداقل از دو نفر با توانایی های گوناگون و با نیازها و علایق مختلف و در یک کلام با شخصیت های گوناگون تشکیل شده است. تلفیق این توانایی ها، شیوه های گوناگون فرزند پروری را ایجاد می کند. (نوابی نژاد، 1373)
والدین بر اساس الگوها و آرمان های فرهنگی خود کودکان را به شیوه های گوناگون پرورش می دهند. بین گروه های مختلف به تفاوت های چشمگیری در زمینه تربیتی فرزندان بر می خوریم. والدین برای تربیت فرزندان خود از سبک ها و شیوه های فرزند پروری متفاوتی استفاده می کنند(باوم ریند1، 1971)
این تحقیق در پی آن است که رابطه شیوه های فرزند پروری با رشد اجتماعی را مورد بررسی قرار دهد و اینکه کدام شیوه تربیتی باعث رشد اجتماعی بیشتر در فرد می شود؟
علاوه بر آن رشد اجتماعی کودک با سایر جنبه های رشد(از جمله رشد هوش) کاملاً هماهنگ و مربوط است. چنانچه از تحقیقات دیگر از جمله تحقیق کولین1 (1979) نیز بر می آید، با پیشرفت رشد هوشی، رشد اجتماعی فرد پیشرفت می نماید. بدین صورت که بین مراحل هوشی افراد و رشد اجتماعی آنان رابطه وجود دارد. در واقع افراد با رسیدن به مرحله هوش صوری، به تکمیل کردن رشد اجتماعی خود مبادرت می ورزند. با توجه به آنکه نوجوانی مرحله یافتن هویت مستقل و حضور مستمر در فعالیت های اجتماعی می باشد و این امر مستلزم رشد تفکر صوری و برقراری روابط مطلوب اجتماعی با دیگران است بنابراین بایستی شرایطی فراهم کرد تا نوجوانان هر چه بیشتر و بهتر با مفاهیم انتزاعی و نحوه عملکرد مطلوب اجتماعی آشنا شوند.
(کولین، به نقل از نیکوکار، 1377).
این تحقیق علاوه بر موضوع قبل در پی بررسی رابطه میان هوش با رشد اجتماعی فرد نیز می باشد . و به طور کلی در پی آن است که رابطه هر یک از شیوه های فرزند پروری و هوش با رشد اجتماعی را مورد بررسی قرار دهد
اهداف تحقیق
هدف اصلی تحقیق بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان دبیرستانی دختر شهر رشت می باشد.
اهداف جزئی
1- بررسی رابطه بین شیوه های فرزند پروری با رشد اجتماعی دانش آموزان دبیرستانی دختر شهر رشت
2- بررسی رابطه هوش و رشد اجتماعی دانش آموزان دبیرستانی دختر شهر رشت
3- بررسی رابطه شیوه تربیتی دموکراتیک و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان دختر شهر رشت
4- بررسی رابطه شیوه تربیتی سهل گیر و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان دختر شهر رشت
5- بررسی رابطه شیوه تربیتی دیکتاتوری و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان دختر شهر رشت
اهمیت و ضرورت تحقیق
انسان دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از ابعاد وجودی انسان که نیازمند رشد و شکوفایی می باشد، بعد اجتماعی است. بعد اجتماعی رشد فرد پایه و اساس زندگی انسانی را تشکیل می دهد. انسان به معنی دقیق حیوانی فرهنگی است و جنبه عقلانی حیات وی در زمینه اجتماعی رشد می کند. ادامه زندگی انسان جز در جامعه جریان پیدا نمی کند، مگر فرد با دیگران به سر برد، با آنها سخن بگوید و مقاصد خویش را به ایشان بفهماند و از افکار و نظریات آنها آگاه شود، با آداب و رسوم جامعه آشنا شود و نقش خود را در جامعه و خانواده اجرا نماید و لازمه زندگی جمعی سازگاری با افراد، توافق با ایشان و تا حدی کوشش برای انجام انتظارات آنهاست. (شریعتمداری، 1369)
چنانچه می دانیم خانواده ها در زمینه اجتماعی، اقتصادی، تربیتی، دینی، هنری و مانند اینها با هم متفاوتند.
شکل خانواده ها، طرز ارتباط اعضاء هر خانواده با یکدیگر و جامعه ای که خانواده در آن بسر می برد، در تمام موارد یکسان نیست. بنابراین تاثیر خانواده ها در رفتار افراد مختلف است. در یک خانواده شکل و طرز ارتباط اعضاء خانواده طوری است که محیط خانواده را برای تامین احتیاجات اساسی کودکان چه در زمینه بدنی و چه روانی مساعد می سازد. رفتار کودکی که در این خانواده پرورش می یابد با رفتار کودکی که محیط خانواده وی مانع تامین احتیاجات اساسی اوست کاملاً متفاوت است. خانواده در تمایلات بچه ها، افکار و عقاید آنها و طرز برخورد ایشان با دیگران تاثیرگذار است.
(شریعتمداری، 1363)
هر خانواده ای شیوه تربیتی خاص خود را دارد و هر کدام از این شیوه ها می تواند تاثیر خاصی روی کودک بگذارد. حال باید بررسی کرد که کدام شیوه تربیتی می تواند بر افکار و عقاید و طرز برخورد فرد با دیگران تاثیر بیشتری داشته باشد و سبب رشد اجتماعی بیشتری در فرد گردد.
علاوه بر آن به نظر می آید عوامل دیگر از جمله عامل هوش نیز با رشد اجتماعی در ارتباط باشد. بنا به تحقیقات کولین (1979) نشانگر این واقعیت است که هر چه افراد بزرگتر می شوند و از لحاظ هوش رشد بیشتری می یابند رشد اجتماعی آنان نیز بیشتر می شود. و هر چه که فرد به مرحله صوری یا انتزاعی رشد هوشی نزدیکتر می شود، رشد اجتماعی او بیشتر می شود.
(کولین، به نقل از نیکوکار، 1377)
بنابراین برای اینکه فرد رشد هوشی بیشتری پیدا کند، این امر مستلزم رشد تفکر صوری و برقراری روابط مطلوب اجتماعی با دیگران است. و این تحقیق در پی بررسی رابطه هوش با رشد اجتماعی می باشد. و به طور کلی به دنبال بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری و هوش با رشد اجتماعی است.
نتایج این تحقیق می تواند به والدین این آگاهی را بدهد که کدام شیوه های تربیتی را که مناسب تر است برگزینند و این نتایج می تواند راهنمایی برای اولیا و مربیان باشد تا در انتخاب شیوه تربیتی به خطا نروند و بهترین شیوه را به کار گیرند تا باعث رشد اجتماعی بیشتر در کودکان شود. علاوه بر آن دستاوردهای پژوهش میزان رابطه هوش و رشد اجتماعی را مشخص می سازد و اولیا و مربیان به دنبال راه هایی برای رشد سریعتر هوش خواهند بود تا منجر به رشد اجتماعی بیشتر در کودک گردد.
فرضیه های پژوهش
1- بین شیوه های فرزند پروری با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
2- بین هوش و رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
3- بین شیوه تربیتی دموکراتیک و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
4- بین شیوه تربیتی سهل گیر و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
5- بین شیوه تربیتی دیکتاتوری و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها
تعریف نظری رشد اجتماعی : رشد اجتماعی تعیین کننده میزان سازگاری و موفقیت فرد در تعامل با گروه های گوناگون و سبب محبوبیت و مقبولیت اوست. آن کسی از رشد اجتماعی برخوردار است که مستقل باشد و مسئولیت اعمال خود را بپذیرد و برای دیگران ارزش قائل شود و به فعالیت های گروهی علاقمند باشد و خود را بی نیاز از راهنمایی افراد آگاه نداند. (شفیع آبادی، 1373)
تعریف عملیاتی رشد اجتماعی : رشد اجتماعی در این تحقیق، رتبه ای است که دانش آموز از سوالات 1 تا 27 پرسشنامه مربوط به رشد اجتماعی کسب می نمایند.
تعریف نظری فرزند پروری : منظور نحوه ارتباط و طرز برخورد والدین نسبت به فرزندان و احساسات و علاقه آنها به یکدیگر و چگونگی دخالت یا عدم دخالت آنها در کارهای مهم و همکاری با آنهاست. (شریعتمداری، 1363)
شیوه های تربیتی بنا بر پژوهش دایانا باوم ریند 1989 – 1980 به سه الگوی معتبر تقسیم می شوند :
1- شیوه استبدادی : این والدین در حالی که از رفتار بی تفاوت و سرد برخورد دارند، برای اطلاعات بی چون و چرا ارزش قائلند و از کودک انتظار مسئولیت دارند. والدین دیکتاتور ممکن است بگویند "سوال نکن"، "فقط کاری که گفتم انجام بده" کودکان والدین مستبد به سادگی مضطرب می شوند. نوسان خلقی و پرخاشگری و افسردگی نشان می دهند و معمولاً مهارت های ارتباطی ضعیفی دارند. (هافمن و همکاران، 1999)
2- شیوه سهل گیرانه : والدین آزاد را می توان به دو طبقه تقسیم کرد :
الف) والدین سهل گیرانه بی تفاوت که محدودیتی را اعمال نمی کنند. بی توجه و بی علاقه هستند و هیچ گونه فعالیت هیجانی ندارند.
ب) والدین سهل گیرانه نازپرور که تا اندازه زیادی پیچیده هستند ولی انتظارات اندکی از کودکان دارند و کنترل ناچیزی را روی فرزندان اعمال می کنند.
3- شیوه دموکراتیک : این والدین نسبت به کودکان خود نگران و حساس هستند، ولی آنها همچنین علاوه بر این افزایش مسئولیت را تشویق می کنند و محدودیت های قاطعی را تدارک می بینند و آنها را اعمال می کنند.
همان طور که ممکن است انتظار داشته باشید که کودکان به بهترین وجهی زیر نظر والدین پرورش می یابند، متکی به خود و مستقل هستند و از پیشرفت بالایی برخوردارند. آنها همچنین با دیگران خشنود، صمیمی، اجتماعی و شایسته هستند.
تعریف عملیاتی شیوه فرزند پروری : به نمره ای اشاره دارد که فرد در آزمون شیوه فرزند پروری باوم ریند به دست می آورد.
تعریف نظری هوش : هوش عبارت است از توانایی استفاده از تجربه های قبلی در حل مسائل تازه و استعداد و انطباق با محیط. (احدی وبنی جمالی، 1371)
تعریف عملیاتی هوش : در این پژوهش نمره ای است که دانش آموزان از آزمون ریون بزرگسال به دست آورده اند.
فصل دوم
ادبیات تحقیق
مقدمه
در این فصل، ادبیات تحقیق و پیشینه نظری در مورد رشد اجتماعی، شیوه های فرزند پروری و هوش مورد بررسی قرار می گیرد و تحقیقاتی که در این زمینه ها در ایران و خارج از کشور انجام شده است و نیز نتایج دستاوردهای آنها مطرح می شود تا جایگاه این تحقیق به طور دقیق مشخص گردد.
قسمت یکم
مبانی نظری رشد اجتماع
رشد
مسیر زندگی انسان به مثابه رودخانه ای است که از موقعیت های متنوع و متفاوتی عبور می نماید، فراز و نشیبی که رودخانه دارد بی شباهت به مراحل رشد و تحول انسانی نیست. دوران کودکی به آرامی طی می شود و سپس هنگام جوش و خروش نوجوانی و بلوغ می رسد و از آن پس دوران پختگی جوانی می آید و بدین سان در هر دوره قابلیت هایی نهفته است و همچنین خواسته ها و نیازهای هر دوره با دوران دیگر متفاوت است.
رشد به معنی تغییرات کمی و کیفی که با پیشرفت زمان در طبیعت، ساخت و رفتار موجود زنده حادث می شود، می باشد و در طول حیات موجود زنده ادامه می یابد. (شرفی، 1368)
دو نظریه در مورد کیفیت و نحوه رشد و تحول
رشد پیوسته : پیروان این نظریه معتقدند که رشد به طور کلی یک جریان و فعالیت پیوسته و قدیمی بوده و دارای ماهیتی غیر متمایز و غیر مشخص است و هر مرحله از رشد واحد مستقلی نیست. روانشناسان پیرو مکتب یادگیری در این گروه جای می گیرند.
رشد ناپیوسته (مرحله ای) : پیروان این نظریه بر این هستند که رشد از مراحل متمایز شده از یکدیگر که به صورت مشخص و محدودی می باشد، تشکیل شده است که معمولاً در وقت مشخص آغاز و در زمان معین پایان می پذیرد. مطابق این، در جریان رشد گسستگی کامل مشهود نیست، ولی هر مرحله از رشد واحد مستقلی است که در مرحله تظاهرات و نیازهای خاصی برای رشد وجود دارد. از پیروان این نظریه پیاژه، فروید، اریکسون و دیگران را می توان نام برد. (شرفی، 1368)
رشد دارای جنبه های گوناگون جسمی، ذهنی، عاطفی و اجتماعی است که در این تحقیق به بررسی جنبه اجتماعی رشد پرداخته می شود.
رشد اجتماعی
1- تعریف رشد اجتماعی
نوزاد انسان هنگام تولد موجودی ضعیف و ناتوان است و نیازمند مراقبت و حمایتهای بی دریغ بزرگسالان می باشد به تدریج با گذر از مراحل تحول و دوره های رشد خود به استقلال نسبی دست می یابد. رشد همه جانبه فردی می تواند ضامن چنین استقلالی باشد.
رشد جسمی ، شناختی ، عاطفی و نیز رشد اجتماعی انسان هریک در ارتباط با دیگری تکامل یافته و سازگاری با اجتماع را هموار می سازد.
سازگاری با اجتماع در طول زندگی بطور طبیعی و در برخورد با تجربه ها حاصل می شود و همان کیفیتی است که به آن " کمال یا پختگی " گفته می شود . در رابطه با رشد اجتماعی تعاریف متعددی در کتب ارائه شده که به عبارت ذیل می باشد:
رشد اجتماعی، نضج فرد در روابط اجتماعی است بطوریکه بتواند با افراد جامعه اش هماهنگ و سازگار باشد. وقتی فردی را اجتماعی می گویند که نه تنها با دیگران باشد بلکه با آنان همکاری کند به بیان دیگر، اجتماعی شدن، (1) به آن شکل یادگیری گفته می شود که به سازگاری با جامعه و محیط فرهنگی بستگی دارد . رشد و تکامل اجتماعی یکسری تغییرات را در کودک بوجود می آورد که به قرار زیر است:
1- او یاد می گیرد در گروههایی که عمل و تاثیر متقابل پیچیده ای دارند شرکت کند.
2- تماس و روابط خود را از مادر به سایر افراد خانواده و دوستان و گروهها توسعه می دهد.
3- به محرکهای اجتماعی بیشتر پاسخ نشان می دهد.
4- شناخت و تشخیص گسترده ای درباره نقش خود در روابط شخصی با خانواده و گروههای بازی و کار و سایر گروهها بدست می آورد.
5- سرانجام می تواند مسئولیتهای زیادی بعهده بگیرد و دیگران را مراعات کنند و دوستشان بدارد.( شعاری نژاد، 1374)
در تعریفی دیگر رشد اجتماعی را فرایندی می داند که در طی آن معیارها انگیزه ها، نگرشها و رفتارهای مشخص شکل می گیرند تا برای نقش فعلی یا آتی انسان در جامعه مقتضی و مطلوب تشخیص داده می شود هماهنگ شوند. همچنین رشد اجتماعی را می توان بمنزله فرایندی دانست که از طریق آن به اعضای جدید جامعه قوانین شرکت درآن آموخته می شود و در بیشتر موارد اعضای موثر در پرورش اجتماعی، علاقه دارند که افراد جدید، مقررات و ضوابط اجتماعی را همچون آنها بپذیرند و در تماسها و فعالیتهای اجتماعی تقریبا به همان شیوه ای عمل کنند که آنان عمل می کنند.
(طهوریان و همکاران،1373)
رشد اجتماعی، تکامل روابط اجتماعی فرد است رشد اجتماعی مستلزم هماهنگی با گروه اجتماعی و پیروی از هنجارها (موازین سلوک اجتماعی ) و سنتهای آن است . احساس وحدت با گروه اجتماعی، درک روابط متقابل میان اعضای آن و همکاری با دیگران از دیگر ملزومات رشد اجتماعی است.
برای رسیدن به این مرحله از رشد اجتماعی ،کودک می بایست علایق خود را دگرگون کرده شیوه های جدید رفتار را فرا گیرد و دوستان جدیدی را برگزیند . در اینجا لازم است به تفاوت میان رفتار جمعی1 و رفتار اجتماعی اشاره شود.
رفتار اجتماعی مبتنی بر تمایل شدید موجود زنده به زندگی در میان گروه همنوع خود و دلتنگی از تنهایی است. موجوداتی که چنین رفتاری دارند، همینکه خود را میان همنوعان خود بیابند هر چند با آنها تماس برقرار نکنند غریزه جمع دوستی شان ارضاء می شود و در رفتار اجتماعی موجود زنده افزون بر تمایل به حضور در میان همنوعان، با آنان رابطه برقرار کرده و به تشریک مساعی با همنوعان می پردازند. (احدی و بنی جمالی، 1373) بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که :
1- هر موجودی به صرف داشتن زندگی جمعی، موجود اجتماعی نامیده نمی شود.
2- رفتار اجتماعی که بر اساس آن موجودات زنده با یکدیگر ارتباط برقرار کرده، با یکدیگر همکاری، تشریک مساعی و علایق مشترک دارند نه تنها با رفتار جمعی که چنین کیفیتی را در بر ندارد، متفاوت است، بلکه در تضاد با آن است.
3- رفتار اجتماعی از خصیصه های بارز جانوران عالی و نوع انسان است، اما رفتار جمعی مختص جانوران پست تر است.
میزان رشد اجتماعی کودک از طریق شرکت در امور جمعی به الگوی رفتار اجتماعی که پدر و مادر به او داده اند بستگی دارد. رشد اجتماعی کودکانی که در فعالیت های اجتماعی از سوی خانواده محدود شده اند به مراتب کمتر از کودکانی بوده است که از شرایط مناسبتر و آزادی بیشتر بهره مند بوده اند ، عدم رشد اجتماعی کودک به علت کمبود تماس با دیگران موجب کاهش تمایل و تماس با مردم ، بی علاقگی به زندگی اجتماعی ، تضعیف نیروی ابتکار و ناتوان جلوه گر شدن کودک در طرح زندگی آینده می شود. رشد اجتماعی تعیین کننده میزان سازگاری و موفقیت فرد در مقابله با گروههای گوناگون و سبب مقبولیت و محبوبیت اوست . آن کسی که از رشد اجتماعی برخوردار است باید اولاً مستقل باشد و با دیگران همکاری کند . ثانیاً مسئولیت تصمیمات و اعمال خود را بپذیرد و ثالثاً برای افراد دیگر جامعه ارزش قایل شود و همه چیز را برای خود نخواهد رابعاً به شرکت در فعالیت های گروهی علاقه مند باشد و با دیگران همکاری کند . خامساً به کارها و اعمال مناسب اطرافیان توجه کند و آنها را بشناسد و سادساً در مواقع ضروری راهنمایی و توصیه های مفید دیگران را بپذیرد و خود را از راهنمایی افراد آگاه بی نیاز ندارند.
رشد اجتماعی همانند رشد جسمی و ذهنی یک کلیت پیوسته است و بتدریج به کمال می رسد برای بیشتر مردم رشد اجتماعی کم کم در طول زندگی به طور طبیعی و در برخورد با تجربه ها حاصل می گردد. رفتار اجتماعی مناسب و درست به صورت طبیعی حاصل نمی شود و بلکه قواعدی دارد که می بایست آموخته شود، مرتباًََ تکرار و تمرین گردد، بوسیله افراد با تجربه تصحیح شود، منتهی موفقیت در این روند بیشتر از همه به کوشش و خواست هر فرد بستگی دارد. اما عواملی نیز وجود دارد که حتماًَ در آن تاثیر می گذارند. مانند برخی از اعضای خانواده، معلمان و دوستان و قهرمانانی که به جهتی مورد ستایش هستند و الگوی زندگی هر کس را تشکیل می دهند. به علاوه کتاب ها و مجلاتی که می خوانند و فیلمهایی که می بینند، همه از جمله این عوامل هستند.
در واقع رشد اجتماعی جریانی است که در آن هنجارها، مهارت ها، انگیزه ها ، طرز تلقی ها و رفتارهای فرد شکل می گیرد تا ایفای نقش کنونی یا آتی او در جامعه، مناسب و مطلوب شناخته شود.
کودکان در دوران کودکی کم کم درک می کنند چه کسانی هستند و چه مقامی در جامعه دارند آنان الگوهای کنش متقابل با دیگران را تشکیل می دهند و قواعد اجتماعی و اخلاقی فرهنگ خود را در هم ادغام می کنند و آن را بصورتی در می آورند که بتوانند به کمک آن به رفتار خود نظم دهند و از قواعد اجتماعی جامعه شان دنباله روی نمایند (یاسایی، 1373)
از خصوصیات بارز انسانها اجتماعی زندگی کردن آنها می باشد و شاید متفکر یونان باستان ارسطو1 نیز به اهمیت این مساله توجه داشته است که انسان را حیوان اجتماعی تعریف نموده است .
اجتماعی شدن افراد به معنای همسازی و همخوانی آنها با هنجارها، قواعد، ارزشها و نگرشهای گروهی و اجتماعی است در این فرایند افراد مهارتها، دانشها و شیوه های سازگاری را می آموزد و امکان روابط متقابل را در فعل و انفعال پویا، سازنده و مستمر بدست می آورند و ضمن گسترش روابط گروهی و کسب هویت اجتماعی به پرورش شخصیت فردی خود نیز می پردازد.
اجتماعی شدن را می توان فرایندی دانست که کودک استانداردها، ارزشها و رفتارهای مورد نظر فرهنگ و جامعه خود را می آموزد. والدین در سالهای اولیه و نوپایی کودک عامل اصلی اجتماعی شدن آنها محسوب می شوند. بهترین و موثرترین راه اجتماعی کردن کودک خردسال و نوپا عمل نمودن بصورت یک الگوی با ثبات از رفتار مطلوب و ایجاد رابطه ای گرم و عاطفی با کودک در سالهای بعدی است. (یاسایی، 1370)
رشد اجتماعی بدین معناست که فرد در پرتو داشتن ویژگی ها و خصوصیاتی توان زندگی کردن در اجتماع را بدست می آورد این ویژگی ها شامل سازگاری با دیگران، احترام قائل شدن و کمک کردن به افراد دیگر، نهراسیدن از انتقاد و بردباری در برابر سختیها، آینده نگر بودن، با طرح و نقشه عمل نمودن، درک واقعیت های زندگی در عالم و در تخیل بسر نبردن و بتدریج خود را از وابستگی به دیگران، رهانیدن می باشد. مراحل رشد اجتماعی کودک در خانواده صورت می گیرد اما مراحل تکمیلی این آموزش بایستی در محیط مدرسه که محیط بزرگتری است صورت گیرد تا آنچه که در محیط خانواده پایه گذاری شده در محیط مدرسه پرورده تر گردد. (رشید پور ، 1366)
شاپوریان منظور از اجتماعی شدن را فرا گرفتن رفتار اجتماعی خاص در محیطی می داند که نوزاد آدمی در آن چشم به عرصه هستی گشوده است و باید تحت شرایط و امکانات آن، به حیات خود ادامه دهد و بدیهی است رفتار اجتماعی کودک در ارتباط با سایر افرادی که در اجتماع او زندگی می کنند شکل می گیرد و تاثیر طرحها و الگوهای رفتاری بزرگسالان بر نحوه شکل پذیری رفتار اجتماعی این است که که فرد در روابط اجتماعی به نحوی نضج یابد که بتواند با افراد جامعه خود سازگار و هماهنگ باشد. (شاپوریان، 1369)
هترینگتون1 و پارک2 در کتاب روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر آورده اند که
پرورش اجتماعی فرایندی است که در طی آن معیارها، مهارتها، انگیزه ها، نگرشها و رفتارهای شخصی شکل می گیرند تا با آنچه برای نقش فعلی یا آتی در جامعه مقتضی و مطلوب تشخیص داده می شود هماهنگ شود.
(طهوریان و همکاران،1373)
در اثر رشد اجتماعی، کودک، با معیارها، ارزشها و رفتارهای مورد پسند فرهنگ جامعه آشنا می گردد. رشد اجتماعی تا حدودی، از رشد و حرکت، تاثیر می پذیرد. به موازات رشد کودک در جهات حرکتی، استقـــلال بیشتری در او بوجود می آید و همـچنانکه نیاز او به دیگران کاستـــه می شود توانایی او در ایجاد روابط اجتماعی با همنوعان افزایش پیدا می کند و از این طریق می تواند هر چه بیشتر به اجتماع بزرگتر وارد شده و نقشهای اجتماعی را ایفا نماید.
(مصباح و دیگران،1374)
تراور1 1980 مهارت های اجتماعی را به دو بعد تقسیم می کند. اجزا مهارت و فرایندهای مهارت. اجزای مهارت به عناصر واحدی نظیر نگاه کردن، تکان دادن سر، سلام، خداحافظی و فرایند مهارت به توانایی فرد در ایجاد رفتار ماهرانه بر اساس قواعد و اهداف مربوط و پاسخ به بازخورد اجتماعی اشاره دارد.
به عقیده " رنشا " و آشر2 مهارتهای اجتماعی رفتاریست که در تعامل موفق و مناسب با دیگران بکار می رود و این مهارتها با داشتن پایه در شناخت اجتماعی از قبیل ادراک اجتماعی و استدلال اجتماعی ظهور می یابند .
به نظر گراتویل و فرنچ3 مهارت های اجتماعی شامل رفتارهای کلامی است که در چارچوب ساخت اجتماعی ویژه عمل می کند. (جعفری نژاد، فرد کهن، 1372
1- شاخص های رشد اجتماعی
رشد اجتماعی نشانه و مشخصاتی دارد که از طریق آنها می توان به میزان آن پی برد این مشخصات عبارتند از:
1- استقلال : استقلال یکی از نخستین نشانه های رشد اجتماعی است استقلال یعنی اینکه یک فرد توانایی آن را داشته باشد که گاهگاهی هم تنها باشد و از این تنهایی لذت ببرد و یا در برخی از کارها به تنهایی اقدام کند. این آزادی و استقلال نتیجه دو عامل است.
الف- احساس توانایی در هدایت اعمال، یعنی عدم احتیاج به دیگران برای انجام کارها.
ب- اعتمادی که اطرافیان به او پیدا می کنند و این اعتماد به جهت توانایی های ابراز شده و استقلالی ست که در تصمیم گیری ها نشان داده شده است . اگر انسان احساسات و عقاید شخصی خویش ارزش قائل باشد و تصمیماتش را بر اساس آن بگیرد در این صورت دیگران هم برای عقاید و احساسات او ارزش قائل می شوند .
2- حد استقلال : استقلال ویژگی مهمی در رشد اجتماعی است اما در عین حال نکته ای در آن نهفته است که باید استخراج و استنباط شود و آن حد استقلال است زیاده روی در استقلال به نوعی عقب ماندگی می انجامد چرا که شخص به موقع از افراد مجرب و صاحب نظر کمک نمی گیرد و در بعضی مسائل مهم شخصاًًٌٌٌٌٌ و بدون داشتن اطلاعات کافی اقدام به تصمیم گیری می کند در این صورت امکان غلط بودن تصمیم و شکست برنامه او زیاد می شود. یک انسان رشد یافته ضمن استفاده از همفکری و همکاری دیگران به استقلال خویش هم اهمیت می دهد و آن را حفظ می کند .
3- پذیرش مسئولیت : یک انسان رشد یافته اجتماعی حتی اگر به آسانی بتواند از انجام کارها سر باز زند باز هم چنین کاری را نخواهد کرد چرا که می داند وقتی او شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند دیگری باید به جای او انجام وظیفه کند. پذیرش مسئولیت باعث می شود که فرد در موقعیت بالاتر قرار بگیرد و وظایف سنگین تری را متعهد شود و با افزایش تجربه و کارایی، او را برای پذیرش مسئولیت در سطوح بالاتر آماده می کند .
4- آینده نگری : ویژگی دیگر انسان رشد یافته اجتماعی آینده نگری است او درک می کند که تصمیمات امروزش ممکن است بر زندگی فرداها و سالهای آینده اش تاثیر بگذارد.
5- میانه روی : یک مشخصه اصلی بلوغ اجتماعی است که لذت ها و حتی کار خود را متعادل نگه می دارد و اگر هم برای او ممکن باشد که بیشتر ساعات خود را صرف تفریح و لذت بردند بکند هرگز چنین کاری را نخواهد کرد او ساعات معینی را برای سرگرمی در نظر می گیرد به طوری که به وظایف اصلی خود لطمه نزند.
6- امیدواری و خوش بینی : انسانی که از نظر اجتماعی و عاطفی به بلوغ رسیده است، در مسائل اساسی زندگی موضع گیری می کند و در حرکت به سوی نیکروزی بشر، سهمی مثبت به عهده می گیرد. در مقابل رویدادهای غیر منتظره و حوادث ناراحت کننده، یک شخص رشد یافته خود را نمی بازد.
7- شوخی و بذله گویی : یک انسان رشد یافته با ضعفها و شکست هایش، با روحیه شاد و آسان گیر برخورد می کند. بیشتر موقعیتهای نامطبوع و ناراحت کننده زندگی را، با روح بذله گویی و شوخی پردازی، می توانند به موقعیتهای قابل تحمل تبدیل شوند. (آلیس وایتزمن، نظیری، 1379)
3- الگوی رشد و تکامل اجتماعی
رشد اجتماعی کودک چه از لحاظ رفتار اجتماعی و چه از لحاظ نوع معاشرتی که برای خود انتخاب می کند، جریان منظم و متوالی را طی می کند. هر کودکی باید در فرایند رشد و تکامل اجتماعی خود در سن معینی به مراحلی برسد که سایر کودکان در همان سن طی می کنند. مثلاً اطفال در یک سن از بیگانه خجالت می کشند در سن دیگر به معاشرت با اطفال میل شدید نشان می دهند و حال آنکه در مرحله دیگری از زندگی به آمیزش با کودکان ناهمجنس علاقه خاص دارند. (شعاری نژاد، 1370)
طفل دو ساله ای در عین حال که تنها به بازی می پردازد میل دارد از بازی ها و کردار اطفال دیگر تقلید کند. طفل دو و نیم ساله اطفال دیگر را نمی گذارد که به اسباب بازی های او دست بزنند و از دوستی و معاشرت با آنها خودداری می کند. ولی در سه سالگی کم کم به بازی های گروهی علاقمند می شود. در چهار سالگی رفته رفته تحت تاثیر گروه قرار می گیرد و این کیفیت به صورت آگاهی از عقاید دیگران و خودنمایی آشکار می شود. کودک خردسال در ابتدا فاقد احساسات اجتماعی است، سپس تا اندازه ای سازگاری اجتماعی نشان می دهد، در این مرحله کودک مقام خود را میان گروه تثبیت می کند و به بازی های دسته جمعی کم و بیش منظم می پردازد، در مرحله سوم از رشد اجتماعی روابط گروهی برقرار می کند و کودک از زندگی اجتماعی لذت می برد. در این هنگام کودکان گروه های مستقل تشکیل می دهند و نام گروه ها را شخصاً انتخاب می کنند و از دخالت و سرپرستی بزرگتران آزاد می شوند. در تمام طول دوره دوم کودکی، از 6 سالگی تا نزدیکی های بلوغ بر مراودات اجتماعی و تعداد اعضای گروه افزوده می شود. روابط اجتماعی طفل نخستین بار هنگامی آغاز می شود که او میان شخص و خود فرق بگذارد، اطفال نوزاد زندگی کاملاً فردی دارند و تا وقتی که نیازهای بدنی آنها به موقع ارضاء می شود، کوشش و میلی برای جلب توجه اطرافیان نشان می دهند و اعمالی که از آنها سر می زند، صرفاً نتیجه محرک های مادی است که از محیط بر آنها وارد می شود. طی دو ماه اول، طفل تنها در مقابل انگیزه های شدید واکنش نشان می دهد. مانند صداهای بلند، خواه انسان باشد یا صداهای دیگر و همچنین نور خیره کننده و محرک های لمسی شدید. طفل در ابتدا نمی تواند صدای انسان را از صداهای دیگر تشخیص دهد و بین دستی که او را لمس می کند و جسم دیگر که به بدنش برخورد می کند، فرق گذارد. شرایط واکنش او فقط شدت محرک است، ولی به سبب اهمیتی که انسان در زندگی او دارد به زودی تفاوت میان اجسام و انسان را یاد می گیرد. (شعاری نژاد، 1370)
از آغاز سه ماهگی که رفتار گروه دوستی در بچه دیده می شود به این معنا که در حضور دیگران خوشحال و ر تنهایی اندوهگین می نماید. نخستین پاسخ های اجتماعی نوزاد یا بچه به بزرگسالان متوجه است. زیرا که اولین تماس های اجتماعی طفل با ایشان است. در ابتدای پاسخ های اجتماعی مثبت تسلط دارند، در اواخر ماه دوم با شنیدن صدای انسان سر را به طرف صاحب صدا می گردانند تبسم و نوازش بزرگسالان را با تبسم پاسخ می دهند و از حضور ایشان اظهار خوشحالی می کنند. در حدود سه ماهگی وقتی کودک را طرف محبت قرار می دهند از گریه باز می ایستد و از دور شدن کسی که با او مانوس است گریه می کند. که این خود وجود رابطه علاقه را به اشخاص می رساند، بیشتر اطفال در این سن مادران خویش را می شناسند طفل در چهار ماهگی با نگاه کسانی را که از او دور می شوند، دنبال می کند. به کسی که با او حرف می زند لبخند می زند و از توجه ای که به او می شود، خوشحال می گردد، و اگر با او بازی کنند، می خندد و توجه او به افراد جنبه ارادی دارد. پیش از آنکه او را از زمین بلند کنند، آغوش می گشاید و برای این کار خود را آماده می کند. در ماه پنجم و ششم در برابر چهره دوستانه و خشمگین پاسخ های متفاوت و مناسب نشان می دهد. در این هنگام اطفال برای جلب توجه نزدیکان یا سرگرم کردن آنها به حرکات مختلفی از قبیل جست و خیز شکلک درآوردن، دست تکان دادن متوسل می شوند. با آشنایان و دوستان بازی می کنند و در عین حال از مخالفت دیگران و مداخله ایشان در فعالیت های خود می رنجد. در همین وقت است که نخستین علائم ترس از بیگانه در او مشاهده می شود. (شعاری نژاد، 1370)
در حدود هفت، هشت ماهگی با تکرار هجاهایی از آنچه شنیده، می کوشد تا سخن گفتن را تقلید کند و یا اعمالی را که از دیگران مشاهده کرده است، تکرار کند، بین ماه دهم و دوازدهم با تصویر خود که در آینه دارد، بازی می کند و آن را می بوشد. چنانکه گویی آن هم شخصی است که در برابر او ایستاده است. از دوازده ماهگی معنای امر و نهی و خواهش دیگران را می فهمد و ممکن است برخی از آنها را انجام دهد. در همین سن ترس او از بیگانه به وسیله گریه و فرار به خوبی نمایان می شود. از 15 ماهگی دلبستگی او به بزرگسالان افزایش می یابد و به تقلید از حرکات و بودن با آنان میل وافر پیدا می کند.
در دو سالگی بزرگتران خود را در برخی از امور روزانه یاری می کند و به این ترتیب، بچه ای که وجود او تماماً به کمک دیگران وابسته بود، بدون اینکه خود یارای کمترین کاری را داشته باشد، در مدتی کوتاه به فردی تبدیل می شود که زندگی اجتماعی پرفعالیت را می گذراند، و عضو گروهی است که خانواده خود را تشکیل می دهد. (شعاری نژاد، 1370)
طی سال های پیش از مدرسه یعنی از دو سالگی تا شش سالگی بچه ها به تدریج از صورت افراد غیر اجتماعی به افراد کاملاً اجتماعی در می آیند و از حال انفرادی به سوی حالت اجتماعی می گرایند. با دیگران همکاری می کنند و فعالیت های گروهی را می آموزند و در نتیجه برای زندگی اجتماعی دبستان آماده می شوند. میزان اختلاط کودک در این دوره با سایر کودکان در رشد و تکامل اجتماعی او تاثیر فراوان خواهند داشت. بازی بچه ها پیش از دو سالگی کاملاً جنبه انفرادی دارد، حتی اگر چند بچه در یک اتاق، اسباب بازی های مشابه داشته باشند. هر کس به تنهایی بازی می کند.
این بازی که متضمن رابطه ای بین بچه ها نیست، "بازی موازی" نامیده می شود. در بازی های موازی تنها ارتباط بچه ها با بچه های دیگر است که ایستاده و تماشایشان کنند. از آنها تقلید کنند یا اگر از بازیچه ای خوششان آمد، آن را تصاحب کنند.
از سن سه یا چهار سالگی به سبب کسب مهارتها در استعمال اسباب بازی ها تسلط بر اعضای بدن و قدرت سخن گویی بازی های گروهی افزایش می یابد بچه ها در این سن گذشته از اینکه به بازی های دسته جمعی می پردازند، در حین بازی هم سرگرم گفتگو می شوند و هم بازی ها را به میل خود انتخاب می کنند.
(شعاری نژاد، 1370)
هنگامی که کودک به مدرسه قدم نهاد و به بازیهای دسته جمعی علاقمند شد، عوامل تازه ای در انتخاب دوست بر عوامل گذشته افزوده می شود. برعکس نوجوانان و بزرگسالان ممکن است دوستان خود را از میان کسانی برگزینند که از نظر سکونت و کار با آنها فاصله دارد. در حالیکه کودکانت دوستان خود را از میان کودکانی انتخاب می کنند که با آنها در یک محل زندگی می کنند. کودک در انتخاب همنشین، کودکی را ترجیح می دهد که با او هم هیکل، همجنس، هم سن و هم سلیقه باشد. به تدریج که بزرگتر می شود، در انتخاب دوست به صفات شخصیتی بیشتر توجه دارد. شکل های رفتار اجتماعی در این سنین عبارت است از رفتار منفی، خشونت، نزاع، رقابت، رفتارهای جاه طلبانه، خودخواهی، تصویب و تایید اجتماعی و همدردی. (شعاری نژاد، 1370)
موسسات و گروه های خارج از مدرسه از دوران طفولیت تا نوجوانی نقش عمده ای در اجتماعی کردن کودک بازی می کنند. مدرسه زمینه ای است برای رشد اجتماعی کودک، محل ارتباط بین همسالان است و با کودکان دیگر در گروه های اجتماعی دیگر شرکت می کنند و همچنان که کودکان از طفولیت به نوجوانی می رسند، نقش همسالان بیشتر می شود. هرقدر سنشان بیشتر می شود کنش های متقابلشان با یکدیگر پیچیده تر می ِود. همسالان از طریق فرایندهای تقویت، تنبیه سرمشق گیری و وهمانندسازی یکدیگر را اجتماعی می کنند و همسالان هستند که رفتار اجتماعی را تقویت و برای رفتارهای اجتماعی مختلف به عنوان سرمشق عمل می کنند. (یاسایی، 1376)
نظریه های مربوط به رشد اجتماعی
مسئله اجتماعی بودن انسان و اینکه آیا انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است یا اجتماعی زیستن را کسب می کند از دیر باز میان علما ، فلاسفه و اندیشمندان مطرح بوده است و منجر به ابراز دیدگاههای متفاوتی در این زمینه شده است . شاید قدیمی ترین نظریه در این مورد نظریه پیش ساخته نگری باشد که مربوط به قرن پنجم پیش از میلاد و قائل به ذاتی بودن گرایش به حیات به صورت اجتماعی است. دیدگاهی که عملاً در قرن پانزدهم میلادی و پس از بیست و یک قرن تسلط بر دیدگاه ما با تفکرات " جان لاک "1در خصوص محیط گرایی رو به افول نهاد. نقطه حرکت لاک در این مورد رد اصل عقاید ذاتی که از زمان افلاطون تا زمان دکارت دوام داشت و تاکید بر تجربه گرایی بود. این حرکت در اتحاد با نهضت فکری تحول گرایی به پرچمداری "ژان ژاک روسو" 2 نهایتاً در جا اندازی این مفهوم که اجتماعی شدن نیز بعنوان بخشی از وجود آدمی، اکتسابی است سهم عمده ای را برعهده گرفت. از سوی دیگر این جریان فکری در تعامل با تحولاتی که در زمینه های نظری زیست شناسی به سردمداری چارلز داروین صورت گرفت و آثاری که این دیدگاه تکاملی بر فلسفه، علوم انسانی و اجتماعی نهاد، منجر به تعمیق دیدگاههای نوین بشری در خصوص اکتسابی بودن جریان اجتماعی شدن بشر شد. (حاج بابایی، 1373 )
نظریه پردازان قرن بیستم اخلاق را وسیله ای برای رشد اجتماعی بحساب آورده اند .
مطابق نظر مک دوگال3 (1928) رشد اخلاقی از مسائل عمده و پر اهمیت تکامل اجتماعی است. در اینجا بطور اجمالی به برخی از نظریه های موجود راجع به رشد اجتماعی و پرورش مهارتهای اجتماعی اشاره می کنیم .
الف – رشد اجتماعی از نظر اسلام
انسان فطرتاً موجودی اجتماعی است. در اجتــــماع خانــواده بوجودآمده و در همانجا پرورش یافته در بزرگسالی از اجتماع کوچک خانواده بریده، خود عهده دار اجتماع دیگری می گردد از همه اینها گذشته همه پیشرفت و تکاملش در اجتماع بزرگتری بنام جامعه انجام می پذیرد و بزرگترین ابتکارش در این بخش است که چقدر توانسته جامعه را در مسیر تکاملی جلو ببرد.
اسلام دین قانون و اجتماع است، تکامل انسان را در زندگی اجتماعی قرار داده است و به جای ریاضت کشیدن و انزوا کوشیده والاترین ریاضت ها را در اختیار او قرار دهد و آن زندگی در اجتماع و رعایت حدود و قوانین الهی است و می توان گفت که اسلام دینی است که همه برنامه هایش هماهنگ با رشد اجتماعی است. در اسلام عبادت اجتماع یعنی عبادت گروهی مانند نماز جماعت و جمعه که برتر از عبادت فردی است یا عمل حج، در عین اینکه عبادت الهی است ولی در عین حال جنبه اجتماعی و گروهی آن بر سایر جنبه های آن می چربد. (رشیدپور، 1380 )
ب – روان تحلیل گری
فروید1 در نظریه تحلیل روانی، نظام رشد چند مرحله ای خود را براساس ساختارهای جسمی – روانی ارائه می دهد. هر مرحله با تاکید بر کنش های بیولوژیکی ( اولین سال تولد ) مرحله دهانی2 ، تا اواخر دو سالگی مرحله مرزی3، تا 6 سالگی مرحله عضو جنسی1، 7 تا 11 سالگی مرحله آرامش2 از 12 سالگی تا بلوغ مرحله شهوتی3 کشمکشهای در خود تحلیل تجربه های عادی انسان را می سازند.
از طرح یاد شده از نظر اجتماعی چنین استنباط می شود کودکان باید هر مرحله بحرانی را با موفقیت بگذرانند تا بتوانند به صفات یا رفتار مثبت برسند. یعنی کودکان قادر به دفع کشمکش هاست. با شناسایی پدر، مادر و همجنس خود نحوه ارتباط با دیگران را می آموزد. ولی گاه عکس این مورد پیش می آید و کودک با دو حس رشک و خشم مواجه شود، فرایندی که می توان گفت مهارت اجتماعی، تقلید یا الگوسازی را در بر می گیرد . ( نظری نژاد، 1372 )
آنا فروید4 دختر کوچک زیگموند فروید فعالیتهای پدرش را ادامه داد و زندگی خود را وقف روان تحلیل گری کودکان کرد. ( دادستان، 1371 ) آنا فروید معتقد است دنیای درونی نوزاد هنگام تولد از تمایلات متضاد لذت و درد ترکیب می شود. " من " یا " خود " از میان ناکامی و تشفی تمایلات ظاهر می گردد و تدریجاً طفل در می یابد که برای تشفی نیازهایش وجود مادر الزامی است و از اینجا آگاهی و نیاز اجتماعی زیستن در کودک شکل می گیرد .
ج – یادگیری اجتماعی
میلر و سیر1 معتقدند که رفتار اجتماعی کودک آموخته شده است . زیرا والدین اکثر عوامل موثر در یادگیری دوران کودکی را تحت کنترل دارند و رفتار کودک نتیجه یادگیری است لکن این یادگیری نتیجه تعامل با والدین، معلمان و همسالان است به این ترتیب نظریه یادگیری اجتماعی2 پدیدار گشت.
( شعاری نژاد، 1372 )
د – یادگیری عامل
بی جو3 از پیروان اسکینر4 می باشد او معتقد است رفتار اجتماعی کودکان بوسیله تقویت یا کیفر اعمالشان شکل می گیرد و پیامدهای تجربه های یادگیری است که به پایداری یا تغییر رفتاری در کودک می انجامد. ( همان منبع )
ه – یادگیری مشاهده ای
باندورا5 و والتز6 معتقدند که رفتار اجتماعی کودک غالباً بر حسب موقعیتی که او در آن قرار دارد فرق می کند. کودکی ممکن است با والدینش رفتار برونگرا داشته باشد ولی در مدرسه رفتار درونگرا نشان دهد.
به عقیده این نظریه پردازان بر اساس یادگیری مشاهده ای و تقلید است که رفتار اجتماعی و شخصیت کودک شکل می گیرد. (همان منبع)
و – کردار شناسی
هایند1 کردار شناس انگلیسی در کتاب بوم شناسی و رشد و تکامل کودک (1983) اهمیت روابط اجتماعی را مورد تاکید قرار می دهد و اظهار می دارد که بوم شناسی اثر عمیقی در تفکر ما درباره ماهیت اجتماعی شدن می گذارد.
در بوم شناسی عوامل متعددی در سطوح مختلف در رشد و نمو آدمی اثر می گذارد. عواملی از قبیل طبقه اجتماعی کودک، ترکیب خانواده، مدرسه کودکستان و مهد کودک که کودک روزش را در آن سپری می کند ولی به تعامل های پیچیده، بین رشد کودکان و این جنبه های محیطی اشاره می نماید.
(همان منبع)
ز – تحول روانی – اجتماعی
اریک اریکسون روانکاو نظریه پردازی بود که در نظریه فروید در مورد مراحل رشد تجدید نظر اساسی کرد. وی معتقد بود که تغییرات عمده رشدی بعد از دوران کودکی واقع می شود به همین دلیل مجموعه ای از هشت مرحله رشد را عنوان کرد که تمام دوران زندگی را در برمی گیرد. این هشت مرحله، هر کدام، با یک تکلیف یا بحران رشدی، مشخص می شود که شخص باید آن را از سر بگذراند تا بتواند مطابق الگوی رشد سالمی به زندگی ادامه دهد.
مرحله اول، اعتماد در برابر بی اعتمادی است. کیفیت زندگی نوزادی برای کودک که شامل عشق، محبت، توجه، غذا دادن، لمس و نوازش و سایر روابط مشابه بین نوزاد و مادر است، تاثیر مستقیمی بر احساس اولیه کودک در مورد اعتماد یا عدم اعتماد او به محیط به جای می گذارد (بدو تولد تا یک سالگی).
مرحله دوم تضاد بین رشد استقلال رای یا رشد تردید و شرم است. در دوران نوپایی کودکان می کوشند تا استقلالی بیابند (1 تا 3 سالگی)، مرحله سوم، مرحله تضاد بین احساس ابتکار و گناه است کودک در این مرحله بر انجام تکالیف تمرکز دارد و برای فعالیتهای جدید برنامه ریزی می کند. (3 تا 6 سالگی) مرحله چهار، کودکان در اواسط دوران کودکی نیاز دارند تا تضاد بین کارایی و احساس حقارت را حل کنند. آنان وارد مدرسه می شوند، تکالیفی را انجام می دهند و مهارتهای جدیدی را کسب می کنند. موفقیت و احساس کفایت اهمیت می یابد، کودکی که هیچ توانایی خاصی ندارد ممکن است با شکست مواجه و شدیداً احساس حقارت کند. با عمده ترین تضاد در دوران نوجوانی (شناخت من در مقابل فروپاشی من)، بسیاری از عناصر هویت در دوران کودکی در نوجوان تثبیت می شود. و در عین حال هویتی شخصی و شغلی کسب می کند مرحله بعد دوران جوانی (صمیمیت در برابر انزوا)، انسان نیاز دارد تا روابط شخصی و طولانی مدت با دیگران برقرار کند کسی که نمی تواند چنین روابطی برقرار کند ممکن است از لحاظ روانی از دیگران کناره جویی کند و مرحله بعد دوران میانسالی (مرحله مولد بودن در برابر عدم تحرک)، تحرک و جنبش در این دوره مبنای خلاقیت و مولد بودن و علاقه به فعالیت هایی است که اثر آن به نسل بعد میز منتقل می شود. عدم تحرک فرد عاملی به سوی دلزدگی و بی تفاوتی و حتی صمیمیت مجازی است، و مرحله بعد، مرحله آخر دوران پیری (کمال در مقابل یاس و نومیدی)، کسانی که خود آنان به حد کمال رشد کرده احساس معنا و نظم در زندگی می کنند و از کارهایی که در زندگی کرده اند احساس رضایت می کند.
فرد تمامی هشت مرحله را که با اعتماد به دیگران آغاز می شود و در دوران بلوغ به اوج خود می رسد، با موفقیت پشت سر می گذارد و به شکلی منطقی خود را در جامعه مطرح می کند.
در چارچوب نظریه اریکسون، با رشد رفتار اجتماعی اولیه، کودک ضمن ارتباط با والدین و اولین سرپرستان، می تواند مهارت داد و ستد و فهماندن خود به دیگران را کسب کند. کودک خردسال باید بتواند برای انجام نظم در کنش های مختلف جسمی و جنب و جوش های محیط پیرامونش به خواسته های بزرگسالان نیز توجه کند. واکنش های اجتماعی ایجاد شده با اولین سرپرستان، از طریق گسترش ارتباط با خواهران و برادران و همسالان و سایر بزرگسالان، آشکار می شود و رفتارهایی که با نوعی استقلال و ابتکار همراه است ارزش فزاینده ای می یابد. ( نظری نژاد، 1372 )
ح- نظریه شناختی1
نظریه پیاژه بر محور رشد شناختی تکیه دارد و رفتار کودک در بازی را، به مقررات و نوع آن ارتباط میدهد. او چهار مرحله را مشخص می سازد.
الف – رشد حرکتی2
ب- خود محوری3
ج- همکاری دوجانبه4
د- رشد اصول اخلاقی5
در اولین مرحله که رشد حرکتی نام دارد بازی کودک دارای ماهیتی حرکتی و فردی است. هنگامیکه کودک در سنین 2 تا 5 سالگی به مرحله دوم، نزدیک می شود برای فعالیتهای روزانه ضوابطی بکار می گیرد. این نوع استفاده از ضوابط بر اساس قضاوت اخلاقی نیست بلکه در نتیجه نظاره اعمال بزرگسالان و کودکان سنین بالاتر است که معیارهایشان در این مرحله از نظر او قاطع و صحیح شمرده می شود. هنگامیکه کودک به مرحله سوم یعنی همکاری دوجانبه راه می یابد اعتقاد او به قاطع بودن ضوابط خارجی متعادل می شود و خود مقرراتی را براساس موقعیت های خاص اجتماعی وضع می کند در این مرحله علایق دیگران نیز در وضع مقررات سهم عمده ای دارد. در حدود سن 11 تا 12 سالگی کودک به آخرین مرحله قدم می گذارد. درحالیکه با اصول اخلاقی لازم برای ایجاد نظم اجتماعی آشناست. کودک طرح رشد اخلاقی را در مراحل مختلف نشان می دهد بنابراین مراحل به یکدیگر پیوسته اند ، زیرا عناصر هر مرحله در تمام مراحل دیگر وجود دارد . به نظر پیاژه در مراحل یاد شدده تفاوت در الگوهای رفتاری خاص است. ( نظری نژاد، 1372 )
ط- رشد داوری اخلاقی
یکی از روانشناسانی که نظریه اخلاقی پیاژه را دنبال کرد و گسترش داد کلبرگ می باشد (1969) در این نظریه شش مرحله ای، رشد اخلاقی را به این شکل مطرح می کند که سیر تحول اخلاقی نخست از اندیشه های خودخواهانه1 آغاز می شود تا به علاقه جهت کسب نظم و ثبات که بالاترین سطح است می رسد ، یعنی جایی که فرد تابع ضوابط درونی می شود و رفتار خود را با شعور و اعتقاد و نه صرفاً به تبع قواعد و مقررات ، مشخص می سازد.
مرحله اول (اخلاق تابعیت) که دیدگاه خود مدارانه است و علائق دیگران را در نظر نمی گیرد و تشخیص نمی دهد که ممکن است با علایق خودش فرق داشته باشد. مرحله دوم دیدگاه فردگرایانه عینی که می داند هر کس منافعی دارد که دنبال آن می رود و این تضادی ایجاد می کند مرحله سوم ( انتظارات بین فردی دوجانبه، همنوایی بین فردی ) دیدگاه فرد در ارتباط با افراد دیگر است که َآگاهی از احساسات ، توافقها و انتظارات مشترک مقدم بر علایق شخصی است. مرحله چهارم ( نظام و وجدان اجتماعی ) بین دیدگاه اجتماعی و توافقها و انگیزه های بین فردی تمایز قائل می شود. مرحله پنجم ( قرارداد یا وظیفه اجتماعی و حقوق فردی ) دیدگاه فردی منطقی است که از ارزشها و حقوقی که مقدم بر قراردادها و احکام اجتماعی است آگاهی دارد. مرحله ششم ( اصول اخلاقی همگانی ) دیدگاه اخلاقی، که نظم اجتماعی از آن ناشی می شود. دیدگاهی است که هر فرد منطقی ماهیت اخلاق را تشخیص می دهد و افراد به خودی خود هدف هستند و باید بر این اساس با آنها رفتار شود ( یاسایی، 1373 )
ظ- دیدگاه چارلز هورتن کولی (خود آیینه سان)
هورتن کولی اعتقاد دارد که طبیعت اجتماعی انسان بر اثر ارتباط و تماس مستمر با دیگران به وجود می آید. وی با بررسی خاص در مورد فرایند اجتماعی شدن کودکان، افرادی را که متدرجاً وارد دنیای کودک می شوند، به دو دسته (خانواده و همبازی ها – دیگران) تقسیم می کند. در رابطه با گروه اول تدریجاً کودکان به احساس موجودیت خویش می رسند و این از راه توجهی حاصل می شود که روی رفتار کودک اعمال می شود.
سپس کودک در ارتباط با دیگران نظر آنها را نسبت به خویش درمی یابد و پی می برد که دیگران نسبت به او چه نظری دارند. از این طریق کودک درباره خویش عقیده خاصی پیدا می کند. کودک نمی تواند تصویر واقعی خویش را چنان که هست مشاهده کند، بلکه ملاک عمل او خوب یا بد بودن رفتارش، آن است که عقیده سایرین را درباره خود مورد توجه قرار دهد.
(محسنی 73، به نقل از هاتفی )
عوامل موثر بر رشد اجتماعی
رشد و تکامل اجتماعی نیز مانند سایر جنبه های رشد با وجود اصول عمومی و مراحل مشترک بین همه افراد بشر، یکسان نیست چنانکه بعضی از کودکان اجتماعی تر از همسالان خود می باشند. مطالعات روانشناسی نشان می دهد که تفاوتهای فردی همگی معلول علتهای مختلف می باشد و سرعت رشد و تکامل خود بوسیله شرایط و عواملی تغییر می یابد.
عواملی که در این زمینه موثرند به شرح ذیل مورد بحث قرار می گیرند :
1- خانواده
برون فن برنر1 روابط بین کودکان و خانواده را بعنوان نظام یا شبکه ای از بخش هایی میداند که در کنش متقابل با یکدیگرند و نظام خانواده در مجموعه ای از نظام های بزرگتر ( محله ، جامعه و … ) قرار گرفته است . این نظام بطور مستقیم یا غیر مستقیم از طریق روشهای مختلف بر کودک تاثیر می گذارد. اگر نه در تمام جوامع حداقل در اکثر آنها خانواده یکی از عوامل مهم رشد اجتماعی محسوب می شود.
خانواده ، از آنجایی که نخستین جایگاه زندگی اجتماعی کودک است ، در شکل گیری عادتها و اندیشه های اجتماعی کودک نقش مهمی دارد. شیوه برخورد کودک با همگروههایی که در آینده با آنها سروکار خواهد داشت به طور مستقیم به تجارب اخذ شده از محیط اجتماعی خانواده بستگی دارد .
می توان گفت ، خانه کشور کوچکی است که در آن هر یک ار اعضاء متناسب با درک و رشد موقعیت خود مسئولیتی را بعهده دارند. والدین ، خواهران ، برادران ، مادربزرگ ، پدربزرگ و … هر یک به نوبه خود وظیفه ای را نسبت به هم دارند. ( قائمی، 1364 )
2- مدرسه
مدرسه در رشد اجتماعی کودک نقش به سزائی دارد . کودک با تقلید از معلم و دوستان، خود را با الگوی مطلوب همانند می سازد و به انجام اعمال و حرکات الگو می پردازد. بتدریج دوستانی بر می گزیند و با آنان همبازی می شود ، متوجه می شود که بعضی آموخته هایش مناسب و پاسخگوی موقعیت او نیستند و باید تغییر یابند. لذا به تجربه و یادگیری روشهای جدید برقراری ارتباط با دیگران می پردازد و به نقاط قوت و ضعف خود پی می برد. با حضور کودک در مدرسه ، اجتماعی شدن او سریع می شود ، روابطش با دیگران گسترش می یابد و رفتارهای نا مناسب او اصلاح می شود.
( ویدمر1 1970، چریک 1383 )
3- گروه همسالان
گروه همسالان مهارتهای اجتماعی مهمی را به کودکان می آموزند که بزرگسالان به هیچ وجه نمی توانند آنها را به کودکان یاد بدهند. کنش متقابل با همسالان، چگونگی کنار آمدن با دشمنی و خصومت و چگونگی برقراری ارتباط با رهبر ، از جمله کنشهائی است که در گروه آموخته می شود.
– گروه زمینه های استقلال کودک را از بزرگسالان ( خصوصاً والدین ) فراهم می کند.
– گروه پذیرش مسئولیت و انجام دادن آن را به کودکان یاد می دهد .
– گروه به کودکان یاد می دهد که چگونگی رفتار اجتماعی قابل قبول داشته باشند.
– صداقت و وفاداری به دیگران از طریق گروه آموخته می شود.
با توجه به اهمیت گروه و تاثیر آن در شگل گیری رفتارهای اجتماعی کودکان والدین باید زمینه ای لازم را برای بچه ها فراهم نمایند تا آنها بتوانند گروه هائی را تشکیل دهند .
برخی از والدین بنابر دلایلی مانع از ارتباط بچه هایشان با کودکان همسن و سال می شوند و جهت جبران ، اسباب بازیهای مختلف و وسایل دیگری را برای آنها فراهم نمایند تا به تنهائی بازی کنند. با توجه به تاثیر گروه در مهارتهای اجتماعی و ویژگیهای شخصیتی آنها ، محروم کردن کودکان از بازی با دوستان آسیب های جبران ناپذیری بر کودکان وارد خواهد ساخت.
( آقا محمدیان، 1375 )
4- اجتماع و فرهنگ آن
در عصر ما این امر مسلم گشته که رفتار خود بشر نتیجه موقعیتها و عوامل متعددی است که مهمترین آنها خانواده مدرسه و اجتماع است .
یکی دیگر از عوامل رشد اجتماعی فرهنگ جامعه است زیرا این جامعه است که ارزشهای مثبت و منفی را تعیین می کند. معیارهای ارزشیابی را مستقیما یا غیر مستقیم اعلام می کند و از همه اعضا و افرادش انتظار دارد که آنها را دقیقا با اعتماد کامل بپذیرند و رعایت کنند . آدمی ناگزیر است که در جامعـه زندگی کند و زندگی اجتماعی زمانی لذت بخش خواهد بود که بین افراد آن یک هماهنــگی
نسبی وجود داشته باشد. (شعاری نژاد، 1373)
5- هوش
چنین به نظر می رسد که بین عوامل موثر بر رشد و نمو کودک عامل هوش بیشترین اهمیت را دارد از آنجا که رشد و تکامل اجتماعی با سایر جنبه های رشد و تکامل فرد هماهنگ و کاملاًًٌ مربوط است .
بنابراین هوش می تواند روی رشد اجتماعی تاثیرگذار باشد. نشانه های نخستین رشد هوشی کودک را در ارتباط او با افراد دیگر می توان مشاهده کرد. (شعاری نژاد،1373)
به عقیده بسیاری از روانشناسان یکی از جنبه های اساسی هوش، هوش اجتماعی2می باشد گادنر هوش و عملکرد انسان را در عرصه های گوناگون مورد بررسی قرار داده است و سپس نظریه هوش چندگانه خود را ارائه کرد در این نظریه علاوه بر مولفه هایی چون هوش ، زبانشناسی ، موسیقی، ریاضی، درک فضایی و حرکتی ، به هوش بین فردی یا هوش اجتماعی اشاره شده است. وی در توضیح این عامل هوشی به صفاتی چون شیوه برخورد با دیگران ، توانایی فرد برای کمک کردن ، مردم آمیزی و روابط دوستانه دو طرفه با دیگران می پردازد.
گادنر در بیانات خود اظهار می دارد که این بخش از هوش به فرد حساسیت اجتماعی می دهد و مجموعه اینجا، رویکرد مناسب و مهارتهای بین فردی متقابل سازنده و خویشاوندی را در فرد ایجاد می کند در غیر این صورت فرد دچار تنش و واکنشهای روال رنجوری خواهد شد.
(رضابخش، 1376، به نقل از کارگر 1380)
البته در تحقیقات دیگر نیز ثابت شده است که بین رشد اجتماعی کودک و سن عقلی او نزدیکی بسیاری مشاهده شده است.
قسمت دوم
مبانی نظری شیوه های فرزند پروری
تربیت و آثار سازنده آن
در بحث از مفهوم تربیت طبعاً مساله انسان مطرح می شود، زیرا مفهوم تربیت تقریباً در همه دوران تاریخ زندگی بشر با مفهوم انسان مقارن بوده است. یعنی هر کجا افراد بشر زندگی کرده اند، مساله تربیت مطرح شده است و هر وقت بحث از تربیت به میان آمده است، بی درنگ به افراد بشر متوجه شده اند. به عبارت دیگر زندگی و تربیت برای انسان دو مفهوم لازم و ملزومند و شاید هم مترادف بوده اند که بدون یکی دیگری امکان ندارد. انسان تا وقتی زنده است، به تربیت نیاز دارد و او را تربیت می کنند تا بتواند زندگی بهتری داشته باشد و با محیط پیرامونی سازگار باشد. تربیت به معنای وسیع آن یعنی کمک به پیدایش تغییرات مطلوب در افراد. بنابراین کار تربیت مراتب وسیع تر از آنچه معلمین مدارس و اساتید دانشگاه در برنامه های آموزش و پرورش انسان لحاظ می دارند، می باشد. (شعاری نژاد، 1377)
مسئله تربیت از مهمترین مسائل فرد و جامعه و از بحث انگیزترین موضوع های حیات ملت هاست. امری است که سرنوشت زندگی امروز و فردای بشریت بدان وابسته است. بنای سعادت یا بدبختی هر فرد یا جامعه ای را از طریق تربیت می توان بنیان نهاد. از طریق تربیت استعدادهای درونی انسان را می توان شکوفا کرد و قوای جسمی و روحی او را به نحوی شایسته پرورش داد.
در اهمیت تربیت، کافی است که بگوییم سرچشمه و ریشه همه عظمت ها و بزرگواریهاست. کار تربیت کننده در رسیدن به هدف ها و مقاصد تربیتی هم چون کار معماری است که پیش از شروع به احداث ساختمان تصوری از آن بنای کامل شده و ساخته شده را در ذهن دارد و می داند با چه ویژگی ها و با چه ارتفاعی آن را خواهد ساخت و در این ساختن چه قواعد و ضوابطی باید مورد نظرش باشد. تربیت یک حرکت و یک سیر است. سیری ممتد و مداوم، از نقطه ها آغاز می شود و به نقطه هایی باید برسد. در همه نظام های تربیتی مقصد کلی تربیت رسیدن به سعادت و خوشبختی است. مقاصد تربیت از دید و نظر انسانی به چهار رابطه انسان با اجتماع و رابطه انسان با پدیده های جهان تقسیم شده است، که در اینجا به توضیح مختصر هر یک می پردازیم.
در رابطه انسان با خود، آدمی باید بگونه ای تربیت شود که بتواند برای وصول به مقاصد حیات خودش نیکو تصمیم بگیرد و با عزمی راسخ و مجهز شده به پیش رود و به بلندترین نقطه کمال و جمال برسد. در رابطه با آفریدگار، انسان مخلوق خدا، قائم به او و نیازمند به حق تعالی است. از مقاصد مهم تربیت این است که آدمی را با خدایش آشنا سازد. در رابطه با اجتماع، اینکه انسان یک موجود اجتماعی است، در میان جمع رشد می کند و پرورش می یابد. طبعاً برای این کار و مقصد باید ساخته شود و شرایط و ضوابط حیات اجتماعی را بشناسد و بدان گردن نهد. و در رابطه با پدیده های جهان، انسان در آغوش طبیعت و پدیده های این جهان بزرگ، زندگی می کند و زمین چون گهواره ای است که آدمی در آن آرام گرفته و این جهان و پدیده ها همه در تسخیر اوست. تربیت باید بتواند جهان طبیعت را با همه ابعاد و جوانب، به انسان بشناساند و راه تسخیر پدیده ها و کشف سنن و قواعد حاکم بر جهان را به او تفهیم نماید.
(قائمی، 1372)
خانواده و اهمیت آن در تربیت کودک
خانواده جامعه ای کوچک است که معمولاًًٌ از پدر، مادر و فرزند (فرزندان) تشکیل می شود. زمانی که کودکی متولد می شود او را به عنوان عضوی از این جامعه کوچک ، پر اهمیت می دانند. کودک سالهای اولیه زندگی خود را در خانواده بسر می برد ، در کنار پدر و مادر و برادر و خواهر است که الگوی رفتاری ، ارزشها و معیارهای اخلاقی را کسب می نماید و مطابق الگوها معمولاًٌ رفتار می کند . خانواده یکی از مهمترین و اساسی ترین سازمانهایی است که به رشد کودک یاری می دهد. در خانواده است که کودک نخستین چشم انداز را در جهان پیرامون خود بدست می آورد و احساس وجود می کند. (پارسا، 1368)
خانواده یکی از عوامل موثر در رفتار فرد است. محیط خانه اولین و بادوام ترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تاثیر می گذارد. موقعیت اجتماعی خانواده، وضع اقتصادی در آن در طرز رفتار کودکان نفوذ فراوان دارد. (شریعتمداری، 1363)از لحاظ تربیتی خانواده ای ایده آل است که نیازهای جسمی و روانی اعضای خود را بر آورده نماید ، هر عضو در آن دارای امنیت می نماید. و احساس ارزشمندی و تعلق کند، مورد عشق و علاقه مهر و محبت قرار گیرد. (هرمان ، ل ، مان، مترجم ساعتچی ، 1368)
عوامل موثر بر روابط والدین و فرزندان
تحقیقات نشان می دهد که رفتار کودکان با شیوه های رفتاری والدین همبستگی زیادی دارد. رابطه مطلوب بین والدین و کودک دارای ماهیتی عاطفی است و چنین رابطه ای کودکان را با احساس اعتماد و امنیت پرورش می دهد. کودکانی که به والدین خود اعتماد دارند و در مواجهه با مشکلات پیچیده زندگی، جهت دریافت کمک و راهنمایی به آنان رجوع می کنند، در این رابطه فرصت برای ابراز وجود و شناخت وجود دارد و همبستگی و وفاداری در جامعه بر این خانواده ها حاکم است. برعکس کودکان ناموفق، معمولاًٌ محصول روابط ناسالم و نامطلوب والدین هستند. چنین کودکی از توجه و محبت والدین محروم است و به دلیل همین عطش به محبت، می خواهد همه جا باشد و از این که کنار گذارده شود، برای جبران، محبت دیگران را به هر بهایی خریدار است. با بزرگتر شدن کودکان، روابط نامطلوب با والدین اغلب به صورت تعارض بین والدین و کودک بروز می کند ( نوابی نژاد-1373).
جدول زیر پاره ای از راههایی که نگرش های والدین بر شخصیت کودک تاثیر می گذارد را نشان می دهد.
جدول (2-1) رابطه بین والدین و شخصیت کودک. (نوابی نژاد، 1373)
همان گونه که ملاحظه می شود، والدینی که بازدارنده و پرتوقع هستند، کودکانی بدون کنترل و بی اختیار بار می آورند و والدین با محبت، تایید کننده و گرم کودکانی مبتکر، فعال، مستقل و اجتماعی پرورش می دهند و بالاخره والدین بی تفاوت داری فرزندانی غمگین، گریزان از فعالیت های اجتماعی و ستیزه جو خواهند بود. مهمترین این عوامل تحمل والدین نسبت به کودک و رفتار اوست. هر اندازه والدین تحمل پذیر و شکیباتر باشند ، ثبات و قدرت شخصیتی کودک بیشتر خواهد بود اگر نگرش های والدین با بزرگتر شدن کودک بهتر شود ، آثار نامطلوب روابط خانوادگـی کمتر خواهد بود. با این حال نگرشهای والدین پایدار خواهد بود و تغییرات آن کمّی است تا کیفی.
همه والدین از اینکه فرزندشان چگونه باشد یا چه آگاهی هایی باید داشته باشد کدام ارزشهای اخلاقی و معیارهای رفتاری را باید در فرآیند رشد بیاموزد ، آشکارا یا تلویحاًًًٌ تصوری آرمانی دارند. آنها برای سوق دادن فرزند خود به سوی این اهداف راهبردهای بسیاری را می آزمایند. گاهی کودک را تشویق و تنبیه می کنند، خودشان را سرمشق کودک قرار می دهند . اعتقادات و انتظارات خود را توضیح می دهند و سعی می کنند همسالان و دوستانی برای آنها برگزینند تا با این ارزشها و اهداف شخصی و قالبی خودشان نسبت به فرزندان هماهنگی داشته باشند. روانشناسان از میان روشهای گوناگون بر اساس بررسی ها و ارزیابی های فراوان، به دو جنبه مهم در فرزندپروری را اهمیّت بیشتری دادند که یکی پذیرش در برابر طرد کردن و دیگری سخت گیری در برابر آسان گیری است. والدین پذیرا فکر می کنند که فرزندشان خصوصیات مثبت بسیاری دارند و از بودن با آنها لذّت نمی برند و غالباًًْْ اظهار محبت می کنند و این اظهار محبّت، لزوماًًٌْ با بغل کردن و بوسیدن همراه نیست و صرفاًٌ می تواند لبخند یا نگاه غرورآمیزی باشد. والدینی که پذیرا نیستند غالباًًٌ از بودن با فرزندان خود لذت نمی برند. وضعیت افراطی آنها در عدم پذیرش، مبدل به طرد فرزند می شود . والدین سخت گیر یا کنترل کننده ، قواعد بسیاری را به فرزندان خود تحمیل می کنند. آنها همواره تمایل دارند که از نزدیک، کودکان خود را نظاره کنند.
در وضعیت افراطی دیگر، والدین سهل گیر هستند. این گونه والدین به طور کلی قواعد کمّی دارند آنان چندان توجهی به آموزش آداب غذا خوردن به فرزند خود ندارند. از نظر آنان پرخاشگری طبیعی است. (ترجمه یاسایی، 1370)
والدین قاطع و اطمینان بخش و مستبد هر دو می کوشند تا رفتار فرزندان خود را کنترل کنند ولی روشهای مختلفی دارند. والدین مستبد بدون استثناء بر اعمال قدرت تاکید دارند و اطاعت بی چون و چرا می خواهند، برعکس، والدین قاطع و اطمینان بخش در پرورش کودکانی که مهارت اجتماعی دارند موفق ترند و تا حدودی به این دلیل که بیش از والدین سهل گیر و مستبد به شیوه های تربیت کودک خود اعتماد دارند فرزندان اینگونه والدین شاید از همان آغاز مطیع تر و از لحاظ اجتماعی برون گراتر و مستقل تر خواهند بود. (باوم ریند ، 1971)
اثرات و نفوذ خانواده در رشد کودک و نوجوان بی شمار است. خویشتن پنداری و احساس خود ارزشمندی و عزّت نفس نوجوان، از نگرشهای اعضا خانواده نسبت به او نشات می گیرد. هرگاه والدین در هر یک از مراحل رشد به کودک مسئولیتی در خور توانش بدهند، به تدریج درباره خود به عنوان یک فرد قابل اعتماد و شایسته می اندیشد. اگر والدین صادقانه به او محبت کنند او دوست داشتن دیگران و مورد علاقه بودن را یاد می گیرد و بالاخره اگر والدین از اعتماد او نسبت به استقلال یافتن جلوگیری به عمل نیاورند ، او قادر خواهد بود در خلال دوره نوجوانی به میزان لازمی از آزادی دست یابد و به تدریج خود را از وابستگی کودکانه رها سازد ( نوابی نژاد، 1377).
در خانواده که صمیمیت ، محبت و مهربانی وجود دارد، کودک می تواند هم ثبات خود پنداره را حفظ کند و هم باعث تغییرات مطلوب در شخصیت خود شود. از یک سو می تواند با اطمینان به شخصیت خود با مشکلات روبرو شود و از سوی دیگر بدون داشتن اضطراب و تشویش ، رفتارهای نامناسب خود را مورد تردید قرار داده ، سعی می کند آنها را به نحو مطلوبی تغییر دهد. والدین یکی از مهمترین منابع شکل گیری خودپنداره و احساس خود ارزشمندی و عزت نفس در کودکان و نوجوانان هستند. کودکانی که طرد می شوند صرفاًًٌ به طرد خود می اندیشند و احساس بی ارزشی می کنند.
این روند را بسیاری از روان شناسان درونی کردن، نام نهادند که بوسیله آن کودک ادراک ، نگرشها و واکنش های دیگران را جزیی از " ارزشهای درونی خود می کند" (بیابانگر، 1372)
خانواده مطلوب و ایده آل، خانواده ای است که امنیت عاطفی، احساس ارزشمندی، احساس تعلق و مورد عشق و علاقه بودن را تامین می کند. هنگامی که کودک مورد علاقه و احترام خانواده اش باشد، امکان و فرصت بیشتری را برای نیل به استقلال و مسئولیت خواهد داشت و برای برنامه ریزی و انتخاب امور به خود در چارچوب معیارهای اخلاقی از تشویق لازم برخوردارخواهد شد (نوابی نژاد،1377).
اکثر روانشناسان و متخصصــان علوم رفتاری معتقدند، ســــاده ترین روش کمک به کودکـان، آموزش والدین آنهاست، زیرا نهادهای فرهنگی آموزشی ویا مدارس مجهز به امکانات و وسایل جدید، تنها می توانند تا حدی نیاز عاطفی- روانی کودکان را برآورده سازند در حالی که بیشترین مسئولیت این وظیفه به عهده والدین است .
موسلی(1999) یکی از روانشناسان اجتماعی نوین ، ضمن تحقیقات خود خاطر نشان می سازد ، کودکان قدرت تصمیم گیری را در خانه می آموزند یعنی جایی که بیشتر وقت خود را در آنجا سپری کرده، کارها و فعالیت های گوناگونی را تجربه می کنند .
او معتقد است که والدین می توانند با پربار کردن فعالیت های روزمره کودکان در خانه و آموزش آنان در سنین مختلف عمرموجب رشد شخصیت و توانایی های فرزندان خود شود (سلحشور، 1379، نقل از ابوطالبی، 1381) وجود رابطه محبت آمیز بین والدین و کودک عامل مهمی برای اجتماعی کردن است، زیرا کودکان نمی خواهند پیوند عاطفی و محبتّی که با والدین دارند تهدید شود. تاثیرات محدود کردن و تنبیه کودک بستگی دارد به کیفیت رابطه ای که بین کودک و والدین برقرار است. به همین دلیل غالب روانشناسان به والدین توصیه می کنند که در سالهای شروع زندگی فرزندان خود ، با آنان رابطه محبت آمیزی برقرار کنند و بدانند از فرزند خود چه انتظاری دارند ، به آنها گوشزدهای آرام ولی قاطعانه کنند و وقتی کاری را که نامطلوب می دانند، منع کنند و به فرزندان خود دلایل این منع کردن را بگویند (ماسن و همکاران، ترجمه یاسایی،1370).
در نهایت می توان گفت که والدین مهمترین عامل اجتماعی کردن کودکان هستند ولی البته تاثیر جامعه را نباید نادیده گرفت. خانواده به عنوان بخشی از یک جامعه بزرگتر، تحت تاثیر هنجارها ارزشها و انتظارات فرهنگی مشخص و در یک دوره تاریخی معین است.
علاوه بر این اجتماعی کردن کودکان و نوجوانان در خانواده فرایندی دو سویه است. خصوصیات کودک و نوجوان با خصوصیات و نحوه فرزندپروری در کنش متقابل است. رفتار والدین با فرزندانشان را می توان در دو بعد گسترده طبقه بندی کرد که یکی پذیرش ، طرد و سهل گیری و سختگیری، دیگری نیز الگوهای فرزندپروری قاطع و اطمینان بخش است. والدینی که از این الگو پیروی می کنند از کودک توقع رفتار عاقلانه دارند و از آنها می خواهند که از قواعد پیروی کنند و در عین حال درباره توقعات خود توضیح می دهند و با فرزندان خود حرف می زنند. فرزندانی که والدینشان از این الگو پیروی می کنند، غالباًًٌ از لحاظ اجتماعی با کفایت و رشد یافته اند ودر مقایسه با والدین مستبد یا بسیار سهل گیر بیشتر احساسات خود را ابراز می کنند.
(ماسن و همکاران، ترجمه : یاسایی، 1375).
تاثیر خانواده بر رشد شخصیت کودک و نوجوان
روانشناسان جهت انجام تحقیق در زمینه تاثیر خانواده بر رشد شخصیت کودک بطور معمول روابط خانوادگی را به چهار نوع تقسیم می کنند :
1- خانواده استبدادی : در خانواده استبدادی بر قدرت و احترام والدین بیش از اندازه تاکید می شود.
2- خانواده دموکراتیک : هر یک از اعضاء خانواده در اجرای امور زندگی دارای حقوق و امتیازات نسبتاً یکسان و شناخته شده ای می باشند.
3- خانواده پذیرنده : خانواده ای که از وجود کودک خود شدیداً استقبال می کند .
4- خانواده طرد کننده : خانواده ای که از وجود فرزندان خود به دلایلی استقبال نکرده و غالباً از وجود آنها ناراضی هستند (احدی و بنی جمال 1368 ). کارل راجرز1 روانشناس مشهور انسان گرا، در یکی از کتابهای خود به نام " در آمدی برانسان شدن " ضمن اشاره به نتایج تحقیق بالدوین2 دو نوع خانواده را معرفی می کند و چنین می نویسد : در میان خوشه های گوناگون نگرش های والدین نسبت به فرزندان نگرش دمکرات پذیرنده ، یاری بخش رشد بوده، کودکان، پدران و مادرانی که نگرش محبت آمیز و متعادل داشتند ، پیشرفت ذهنی شتاب یافته ای را نشان دادند و نسبت به کودکانی که از چنین والدینی و چنین پیوندهایی برخوردار نبودند کمتر هیجان پذیر بوده و آنان خود، رهبران محبوب دوست داشتنی و ناپرخاشگر شدند . در مقابل کودکان والدین سخت گیر ، رشد ذهنی کمتری را نشان دادند و توانایی هایی را که دارا می باشند ، به نسبت ضعیفی به کار می انداختند وسرکش وپرخاشگر هستند.
انواع خانواده
1- خانواده دیکتاتوری1 : در این خانواده ، والدین دارای شیوه های فرزند پروری دیکتاتوری کنترل بالایی را بر کودکانشان اعمال می کنند و رشد کودکان را محدود کرده و استقلال را در آنها تشویق نمی کنند. در این خانواده یک نفر حاکم بر رفتار و اعمال دیگران است و عقیده دارند که کودکان بایستی آنچه که والدین می گویند ، عمل کنند بعلاوه آنها نسبت به فرزندان خود گرم وپذیرنده و پاسخگو نیستند (کریستینا جکسون2 ، لیزا هنریکسن ،1998). همه باید مطابق میل او رفتار کنند. حق مصالح خانواده و اعضاء آن را فقط او تشخیص می دهد. بطور خلاصه، یکی از آثار جنبی چنین جّو خانوادگی، دارا بودن حالت خصومت در برابر دیگران و رنج بردن از ضعف و بی لیاقتی در کارهای مختلف و تحصیل است. (برنت، 1977 ، ابوطالبی، 1384)
2- خانواده سهل گیر : در آنجا والدین آزاد گذارنده محدودیت های خیلی کمی را برای رفتارهای فرزندانشان در نظر می گیرند. در تاکید برقوانین و معیارهای رفتاری فرزندانشان سست هستند ، به ندرت رفتارهای فرزندانشان را هدایت می کنند. با وجود این، آنها نسبت به فرزندان خود گرم و پاسخگو هستند (گلس گو و همکاران ،1997). شعار این خانواده عبارت است از " کسی را با کسی کاری نیست" در این نوع خانواده ، هیچ یک از اعضای خانواده در کار دیگری دخالت نمی کنند و معمولاً دائم، در نتیجه هرج و مرج و بی نظمی بر روابط اعضاء خانواده حاکم می شود زندگی برای آنها مشکل خواهد شد. افرادی که از تمایلات خود پیروی می کنند، غالباً در عالم خیال به سر می برند و از برخورد با برنامه های زندگی خودداری می کنند. این نوع خانواده معمولاً متزلزل است و آثار تزلزل در رفتار کودکان مشاهده می شود. افراد خانواده انسانهایی بی بند و بار، لاابالی، سهل انگار، خودخواه و بی هدف هستند و میزانی بر اعمال و افکار آنها حاکم نیست. احساس مسئولیت نمی کنند و قادر به زندگی اجتماعی نیستند و نمی توانند با دیگران به سر برند. هر فردی مطابق میل دلخواه خود عمل می کند. در بیشتر موارد افراد خانواده با یکدیگر برخورد دارند.
3- خانواده دموکراتیک : در این نوع خانواده همه افراد به تناسب موقعیت و امکانات خود حق دخالت در اداره امور خانه و اظهار نظر درباره مسائل را دارند. هر یک از اعضاء خانواده حق دارند در انتخاب هدفهای خانواده و زندگی افراد اظهار نظر کنند. تقسیم کار نیز در این خانواده بر اساس موقعیت و امکانات افراد صورت می گیرد. خصوصیت عمده این خانواده احترامی است که اعضاء آن به یکدیگر دارند. بزرگترها در هر مورد کوشش می کنند تا کوچکترها را متوجه آثار اعمال خود سازند و به آنها کمک کنند تا خود اعمال خویش را اداره کنند. بنابراین انضباط به معنی کنترل و هدایت اعمال آنها می باشد. در این نوع خانواده عدم بروز اشکالات عاطفی در ایجاد رابطه با دیگران و پیشرفت دیگران را می توان دید. (موریس دبس، مجیدزاده، 1375). اینگونه والدین کنترل ثابتی را بر فرزندانشان اعمال می کنند. مستقل بودن را در فرزندانشان تشویق می کنند و در تاکید بر قوانین رفتاری و معیارهای رفتاری و ارزش اطاعت و فرمانبرداری ثابت قدم هستند. آنها رفتارهای رشد یافته ای را از کودکانشان انتظار دارند و در عین حال حقوق کودکانشان را به رسمیّت می شناسند. بنابراین آنها حدّی از استقلال را به فرزندان خود می دهند و مایلند قوانین و درخواستهایی که از آنها دارند ، همراه با استدلال باشد . بعلاوه اینگونه والدین نسبت به فرزندان خود گرم و پذیرنده و پاسخگو می باشند (برنت،1997، ابوطالبی، 1384).
برخی از متخصصین تعلیم و تربیت و روان شناسان اینگونه والدین را تحت عنوان والدین مقتدر منطقی نیز نام نهادند چون که آنان هم برای رفتاری خود مقتدرانه و هم برای انضباط فرزندان خود ارزش قائل هستند. کنترل منطقی و نیز آزادی سنجیده در خانواده های بااقتدار سبب می شود، کودکان قوانین و اصول رفتارهای درست ، اجتماع پسند را درونی کنند و در قبال اعمال و گفتار خود احساس مسئولیت نمایند. این والدین علاوه بر اینکه گرم و با محبت هستند کودکانشان را به طرف استقلال هدایت می نمایند و علاقه زیادی دارند که دلایل هر عمل و خواسته را برای کودک روشن کنند.
(سدرو1، 1990، ابوطالبی، 1384)
این شیوه یکی از روشهای اصلی فرزندپروری است که اولین بار توسط دیانا بایمریند (1967) معرفی گردید. کودکانی که در چنین خانواده هایی پرورش یافته اند ، نسبت به آنهایی که در خانواده های سهل انگار یا استبدادی پرورش یافته اند، در مقیاس مربوط به کفایت پیشرفت، رشد اجتماعی ، عزت نفس و بهداشت روانی نمرات بالاتری را کسب می کنند(مک کوبی . مارتین ، 1983) . نتایج تحقیقات درون باخ (1989) نشان می دهد که کودکان خردسال اغلب از شیوه فرزندپروری اقتدار منطقی استقبال می کنند تا از شیوه سهل انگاری و استبدادی (ابوطالبی، 1384). انسان فطرتاً نیازمند محبت است و با هیچ چیز چون محبت، نمی توان آدمی را متحول ساخت و او را به سوی کمال سیر داد.
محبت سرمنشا تربیت انسانهاست و عامل نرم شدن دلهای سخت است ، زیرا با هیچ چیز دیگر مانند محبت و به جای محبت نمی توان در دل آدمیان راه برد و دل آنها را بدست آورد و آنان را از سرکشی و نادرستی و پلیدی باز داشت و به بندگی و راستی و درستی وادار شان نمود .
انسان در مراحل اولیه زندگی و سالهای نخستین به محبًتی بیشتر نیاز دارد و تاثیر روش محبّت در سازمان دادن به شخصیت کودک از هر روش دیگری موثرتر است . پیامبر اکرم (ص) در این باره می فرماید : کودکان را دوست بدارید و به ایشان مهربورزید و چون به آنان وعده ای دادید به وعده خود وفا کنید (دلشاد تهرانی ،1376) منظور از جّو عاطفی خانواده ، نحوه ارتباط و طرز برخورد با هم است. خانه ای که افراد واعضای آن با هم کارو تفریح می کنند و با اتفاق نظر تصمیمات مهم را اتخاذ می کنند، بی تردید فرزندانی دارای عزت نفس را می پرورند. در حالی کودکانی که در خانه هایی مملو از سوء ظن ، عیب جویی و پر تنش بزرگ می شوند، در کسب هویت خویش و ایجاد روابط مطلوب با گروه همسال ، دچار مشکل خواهند بود . ماهیت جّو و محیط خانوادگی که شامل روابط والدین نسبت به یکدیگر و فرزندان نسبت به هم است که می تواند در ایجاد استقلال و رشد مطلوب کودک و نوجوان تسهیل کننده و یا بازدارنده باشد پناهگاه و کانون ویژه برای ارضای نیازهای عاطفی و سایرنیازها خانواده است . هیچ پدر و مادری نیست که سحرگاه هنگام بیدار شدن از خواب برای بدبختی فرزندش نقشه بکشد، بلکه همه پدرو مادرها ، همیشه در جهت آرامش فرزندان به عنوان یک انسان نظر می کنند.
هنگامی که کودکی مورد علاقه و احترام خانواده باشد امکان و فرصت بیشتری برای نیل به استقلال و مسئولیت خواهد داشت.
(جاوید کلاته جعفرآبادی، 1378، نقل از محمودی کلاریجانی ،1381).
در ادامه با عنایت به موارد گفته شده ، به ذکر هفت روش تربیتی فرزند پروری ناکارآمد والدین که آثار ناخوشایندی را به همراه خواهد داشت ،به شرح زیر اشاره خواهد شد :
1- والدین تنبیه گر : که شامل تنبیه گر پرخاشگر و تنبیه گر گناه آفرین که به صورت پرخاشگری بین فردی، تمایل به انتقام گیری، انتقام از والدین ، طغیان علیه والدین مجازات خود، احساس گناه شدید، در جستجوی تایید، تصور قربانی شدن، اطاعت و توام با ترس و اضطراب است . تنبیه گر بی اعتماد : نوعی از شیوه فرزند پروری است که در آن والدین درباره اجتناب از شرایط خطرناکی که به فجایع یا بی اعتمادی شدید نسبت به فرزند توام با تاکید زیاد صورت می گیرد ، موجب مقاومت بیشتر در انجام امور ناخوشایند شده و فرزند نیز به آنها واکنش نشان می دهد .
2- والدین طرد کننده : این دسته از والدین هر نوع پذیرش نوجوان را عملاً انکار نموده و به عنوان فرزند ناخواسته نگاه می کنند ، فرزند در جستجوی پذیرش و تایید از سوی همسالان و یا دیگر افراد است. این نوجوانان تمایل به زودرنجی ، طعنه زنی ، خصومت داشتن ، بدگمانی و ظنین بودن دارند و در نهایت آنها خودشان را بی ارزش می دانند .
3- والدین بیش از حد تحمیل گر : که دائماً فعالیت های نوجوان را با حالتی توام با اضطراب و عیب جویی هدایت می کنند . الگوی مقابله ای نوجوان در این شیوه فرزند پروری عبارت خواهند بود از : اطاعت و تسلیم به همراه نیاز شدید برای راهنمایی شدن و هدایت از طرف بزرگسالان، مقاومت فعال و لجبازی آشکارا با والدین . نوجوانی که در انجام امور تشویق نمی شود در انجام کارهایش شک می کند و چنان منفعل می شود که حتی برای انجام ساده ترین تکالیف متناسب با سن و جنس خود ، به دستور و راهنمایی و هم حمایت پدرو مادر نیاز دارد.
4- والدین بیش از حد آزاد گذار : آنها تلاش می کنند تا به همه نیازها و امیال نوجوانان خود، بدون توجه به تناسب بین انتظارات آنها و سن شان پاسخ دهند.
5- والدین سلطه پذیر افراطی : آنها نمی توانند در برابر خواسته های نوجوان " نه " بگویند و محدودیت های مناسبی برای رفتار او تعیین کنند . این نوجوان تسلیم تمایلات خود برای کام رواسازی فوری و ارضای تکانشی نیازهای خویش هستند ، رفتارهای خودتخریبی دارند ، اقداماتی چون کج خلقی و هیجان طلبی دارند و همیشه خود را در برابر دیگران محق می دانند و برای دیگران قابل تحمل نخواهند بود.
6- والدین سهل انگار : آنها به نیازهای فرزند خود، توجه کافی نمی کنند و مانع برآورده شدن نیازهای او نمی شوند. این عده از والدین آنقدر درگیر هستند یا مشغولیت ذهنی دارند که از توجه لازم به نوجوان یا ارائه حمایت همدلانه مورد نیاز وی در می مانند. نوجوانی که مورد مسامحه و سهل انگاری واقع شده ممکن است به بهره کشی از دیگران تمایل داشته باشند، که نتیجه آن ایجاد الگوی ضد اجتماعی و اختلال رفتاری است . همچنین ممکن است آنها به سرزنش خود بپردازند.
7- والدین کمال گرا : این عده از والدین با اعمال فشار زیاد نوجوان ، برای " بهتر بودن و بهتر شدن " تلاش می نمایند . خواسته های والدین به مراتب فراتر از توان نوجوان بوده ، و تا زمانی که آنها احساس نکنند نوجوان در بهترین سطح ممکن عمل کرده است ، او را مورد تحسین قرار نمی دهند . در چنین خانواده هایی نوجوان تلاش دارد که مورد پذیرش اعضای خانواده قرار گیرد و این امر موجب فرسودگی و دل زدگی می شود و هنگامی که موفق به کسب تایی نمی شود او خودش را ناتوان می بیند و حس تحقیر در او پدیدار می شود (خدایاری فر ، عابدینی 1383)
قسمت سوم
مبانی نظری هوش
هوش1
با اینکه بحث هوش تحت عنوان عقل از دیرباز در بین فلاسفه متداول بوده است، لیکن طرح آن به گونه روانشناختی امروزی، پدیده ویژه قرن بیستم است. با مراجعه به متون کتاب جمهوریت افلاطون در می یابیم که یونانیان باستان در دو هزار و اندی سال پیش آن را ملاک انتخاب افراد شایسته برای احراز مشاغل حساس قرار می داده اند.
ارسطو معتقد بود که نوجوانان به این دلیل خوش باورند که در مقایسه با بزرگسالان کمتر گول خورده اند. در قرون نزدیک تر به ما کانت با نوشتن کتاب های نقد خرد ناب، نقد خرد عملی و نقد قضاوت کوشی ماهیت آن ا از دید فلسفی بیان دارد و سطوح مختلف آن را مشخص سازد. عرفا در مشرق زمین عقل را مقابل عواطف قرار می دادند و می گفتند که هیجانات می باید با تمهیدات عاقلانه تحت کنترل درآیند تا آسیب های کمتری را به زندگی اجتماعی انسان وارد سازند. ادبیات عامیانه ملل، زنان را کم هوش تر از مردان معرفی می کردند. بدون اینکه شواهد دقیقی برای ادعای خود داشته باشند.
اولین قدم های جدی برای زدودن زنگارهای اوهام از چهره هوش با تمایل به سنجش آن در آغاز قرن بیستم برداشته شد. اهمیت دادن به تاثیر تفاوت های فردی در یادگیری منجر به ابداع اولین آزمون هوش استاندارد شده از سوی بینه1 و سیمون2 شد. این دانشمندان فرانسوی به حق دریافته بودند که مطالعه ماهیت هوش جز از طریق بررسی ظاهر جلوه های آن در رفتار مقدور نیست. آنها معتقد بودند که هوش در مسیر رشد خود از کودکی تا بزرگسالی از حالت های حسی – حرکتی و انضمامی به سوی حالت های انتزاعی تحول پیدا می کند و به همین جهت ضرورت دارد که در سال های نخست به سنجش فعالیت های عینی و در سنین بالاتر به سنجش استدلال های نظری و تفکر کلامی پرداخته شود. (زراعی، 1380)
هوش چیست؟
هوش یک جنبه از جنبه های گوناگون تفاوتهای فردی است که هنوز در چهار چوب کامل قرار نگرفته است. در تفاوتهای فردی که شخصیت، رغبتها، انگیزه ها، تواناییها، مهارتها و تربیت پذیری، بعضی از اجزاء دیگر آن را تشکیل می دهند، نمی توان دو فرد را پیدا کرد که عیناً رونوشت و نسخه دوم یکدیگر باشند. به طور مثال سیاه و سفید، کوتاه و بلند، چاق و لاغر، زشت و زیبا و … را به آسانی تشخیص داده و از همدیگر تفکیک می کنیم ؛ لکن شناخت دقیق همه جنبه های متفاوت افراد به این سادگی نیست. مثلاً وقتی دو نفر یک برنامه تلویزیونی را مشاهده می کنند ، یک برنامه رادیویی را گوش می دهند و یا به یک منظره طبیعی نگاه می کنند، ما به آسانی نمی توانیم بگوئیم تفاوت ادراک آن دو از یک منظره طبیعی یا یک برنامه رادیویی چقدر و چگونه است.
از جمله ویژگیهای فردی ، قدرتهای ذهنی هستند که مشاهده مستقیم تفاوتهای فردی در آنها بسیار دشوار و گاهی غیر ممکن است. و لذا ما فقط از روی اعمالی که اشخاص انجام می دهند، قادر هستیم که به نیروی ذهنی آنها پی ببریم. مثلاً کودکی که مسائل را زودتر یاد می گیرد، کودک باهوش نامیده می شود، ولی کودکی که نمی تواند به آن سرعت یاد بگیرد و حتی مهارتهای ساده را هم به زحمت می آموزد، از لحاظ تواناییهای ذهنی دارای هوش ضعیف است یعنی هر دو کودک استعداد ذهنی دارند ولی استعداد در اولی بیش از دومی است.
مبحث استعدادهای ذهنی یکی از مهمترین مسائل روانشناسی است که معمولاً تحت عنوان هوش یا رفتار هوشی از آنها بحث می شود. زیرا به نظر برخی از روانشناسان در واقع ، تمام نیروهای ذهنی یا استعدادها هستند که در مجموع هوش فرد را تشکیل می دهند. بدین منوال، کسی که فقط مطلبی را در کوتاه مدت حفظ کرده یا جدول روزنامه ای را به سرعت و به آسانی حل می کند، نمی تواند باهوش نامیده شود. چرا که این عمل جزیی از رفتار هوشی او را نشان می دهد و نه همه آن را. ( احدی و بنی جمالی ، 1371 )
هوش برخلاف تصور عامه یک جوهر یا ملکه نیست بلکه متضمن اعمال و کنشهای ذهنی پیچیده ای است که در رفتار فرد ظاهر می شوند. از همین روست که از هوش به خودی خود نمی توان تعریف جامعی ارائه داد و سعی در ارئه و تعریف مجرد از هوش، نتیجه اش نامفهوم یا حداقل نارسا بودن تعریف است لذا بسیاری از روانشناسان، روش غیر مستقیم پیش گرفته و مثلاً از توضیح فرق میان هوش و عادت، یا هوش و غریزه، برای نشان دادن وجوه افتراقی آنها، استفاده کرده و به تعریف معنای آن نزدیک می شوند و آنگاه این تعاریف کامل شده را در هم ادغام کرده و با شناخت مجموعه این فعالیت، به تصور کلی و مفهوم هوش نامحدودی نزدیک می شوند. شناختی که تنها از طریق تظاهراتش در رفتار میسر می شود.
هوش معمولاً در فهرست ویژگیهای فرد درآمده و از جمله خصایص کمابیش ثابت رفتار به شمار می رود. تقریباً می توان گفت که توصیف و اندازه گیری هوش، بیش از سایر ویژگیهای رفتار انسان، قسمت عمده وقت روانشناسان را به خود اختصاص داده است. مطالعات آنان در این زمینه ارزش عملی و نظری دارد. ارزش عملی این مطالعات عبارت است از پی بردن به میزان کارآمدی افراد و تعیین اینکه ایشان تا چه حدودی و در چه قسمتهایی می توانند مفید واقع شده و موفقیت بدست آورند. زیرا اگر ما کاری را به فردی ارجاع کنیم که از سطح هوشی لازم بهره مند نیست، بدون شک نتیجه کار او رضایت بخش نبوده و جامعه از وجود وی استفاده نخواهد کرد و ضمناً خود او نیز از احساس شکست و بی کفایتی رنج خواهد برد.
ارزش نظری تحقیقات روانشناسان در مورد هوش این است که می توانند شناخت انسان را در مورد خودش بیشتر کنند و تا حدی موجب ارضای کنجکاوی او شوند. بیشتر مردم در سخن گفتن از هوش، معمولاً آن را یک چیز کاملاً جدا و متفاوت از شخص، مورد بررسی قرار می دهند.ولی، چنانکه در بالا اشاره شد، هوش جنبه مهمی از تفاوتهای فردی را تشکیل می دهد. سطح اعمال هر فرد در کارها و سرگرمیها و وضع اجتماعی او همگی از میزان هوش متاثر می شوند. مثلاً در مطالعه افراد ناسازگار، روانشناس نمی تواند هوش او را نادیده بگیرد. اگر فردی در شغل خود موفق نمی شود و یا دانش آموزی عقب ماندگی درسی نشان می دهد، هر دو باید از لحاظ هوشی مورد مطالعه قرار گیرند، حتی در روان درمانی نیز گاهی در تعیین نتیجه، هوش را عامل مهمی در نظر می گیرند (احدی و بنی جمالی، 1371 ).
تعارف هوش
درباره هوش نظریات مختلفی ابراز شده است بعضی هوش را به عنوان یک استعداد عمومی مورد بحث قرار داده اند. پاره ای از روانشناسان آنرا مجموع استعدادهای مختلف مانند حافظه تحصیل، دقت و تفکر می دانند. دسته ای هوش را معدل استعدادهای مختلف فرض کرده اند و بعضی آنرا معادل شناخت انسان می دانند که علل مهم در اختلاف بین دانشمندان علوم رفتاری در تعریف هوش عبارت است از :
1- پیچیدگی فعالیت های ذهنی
2- توجه به نقش و وظیفه هوش و بعضی به ساختمان آن. به این معنا که گروهی از روانشناسان هوش را براساس نقشی که دارد تعریف می کنند :
ترمن1 : هوش استعداد تفکر انتزاعی است.
اشترن2 : هوش استعداد عمومی فرد با سازگاری عمقی با مسائل تازه زندگی است.
کولر3 : هوش استعداد یادگیری است.
گوارد4 : هوش استعداد استفاده از تجربه های قبلی در حل مسائل تازه و پیش بینی مسائل جدید است.
پیاژه5 : هوش استعدا انطباق با محیط است.
وکسلر6 : هوش استعداد کلی فرد به این است که اعمالش هدفمند باشد، واقعی بیاندیشد و با محیط موثر رفتار کند.
مان7 : هوش استعداد یادگیری و استفاده از آموخته های خود در سازگاری با مسائل جدید است و بعضی از دانشمندان هوش را براساس ترکیبی از عوامل مختلف ساختمان آن تعریف کرده اند.
بینه8 : هوش از چهار استعداد ترکیب یافته است؛ فهم، ابتکار، انتقاد، و استعداد توجیه فکر در جهت معین.
اسپیرمن1 : هوش استعداد فطری عمومی که در همه انواع فعالیتهای ذهنی موثر است هرچند که موضوع این فعالیت مختلف باشد.
ترستون2 : هوش از یک عده استعدادهای ذهنی اولیه ترکیب یافته است ( فهمیدن معانی، یادآوری الفاظ، استعداد ریاضی، استعداد درک، استعداد حل مسائل ).
3- وسواس در به کار بردن اصطلاحات به طوری که درک روانشناسی را بهتر تعبیر کند.
4- نتیجه گیری تعریف هوش از راه سنجش آن.
عوامل موثر در هوش
1- عوامل بدنی : اعضاء حسی، ترشح هورمونهای غده های درون ریز، دستگاه عصبی از اندامهایی هستند که در کارکرد هوش افراد و رشد و نمو آن اثر زیادی دارند.
2- وراثت : تحقیقات نشان می دهد که در بسیاری از موارد صفت هوش به صورت موروثی منتقل می شود و والدین معمولاً فرزندان باهوش دارند، یا اینکه کودکان را نمی توان با آموزش مناسب باهوش ساخت.
3- سن : رشد و تکامل هوش در افراد کودن تا 14 سالگی و در افراد عادی تا 16 سالگی و در اشخاص پر هوش تا 20 سالگی و به ندرت تا چند سال پس از آن متوقف می شود .
4- جنسیت : گروهی از روانشناسان معتقدند که پسران و دختران از لحاظ سطح هوشی برابر هستند جز اینکه توزیع هوش میان پسران وسیع تر از توزیع آن در زنان است .
5- سازگاری عاطفی : مطالعات بالینی 30 کودک پرورشگاهی نشان دادهکه در تمام حالات میان سازگاری عاطفی و تغییرات بهره هوشی (IQ) رابطه قوی وجود دارد . بدین معنا که ممکن است یک مانع عاطفی ، کودک را از رسیدن به کمال مطلوب باز دارد .
6- وضع اقتصادی و اجتماعی، محیطی : در میان عوامل محیطی ، عامل خانواده بیشترین تاثیر را در رشد هوشی فرد به عهده دارد . خانواده از طریق امکانات رفاهی ، فرهنگی ، تغذیه و تحصیلی که در اختیار فرزندان خود قرار می دهد و روابط عاطفی و تربیتی حاکم بر آن بر وضعیت روانی و هوشی آنان تاثیر زیادی دارد . صفت هوشی امری موروثی است ولی قابل استفاده ساختن آن به چگونگی خانه و محیط و اجتماع بستگی دارد.
7- وجود محرک : محرکهای محیطی از طریق فعال کردن سیستم عصبی فرد نقش مهمی در رشد و تکامل هوشی فرد دارند. اطلاعات دریافتی فرد باعث افزایش مهارتهای فرد و کارایی او می شوند.
8- یادگیری : میزان هوش با قدرت یادگیری فرد همبستگی بالایی دارد بدون این استعداد و کارکرد آن رشد و تکامل هوش دشوار است (شعاری نژاد،1373).
ماهیت هوشی و رابطه آن با تستهای هوشی
نکته مهمی که توجه به آن ضرورت دارد، این است که هوش یک توانش واحد و تک بعدی نبوده بلکه ترکیبی از چندین کنش مختلف است در حال حاضر ، مراد از این اصطلاح ،ترکیبی از توانشهایی است که لازمه بقاء و پیشرفت در فرهنگ خاصی هستند، بنابراین توانشهای اختصاصی که عناصر این مفهوم مرکب را تشکیل می دهند و همچنین وزن نسبی هر یک از آنها در زمانها و مکانهای مختلف متفاوت خواهد بود . شرایط موفقیت در فعالیتها، در فرهنگ های مختلف و در ادوار مختلف فرهنگ واحد ، هم متفاوتند. ترکیب متغیر هوش در طول زندگی یک فرد نیز، از شیرخوارگی تا پایان بزرگسالی، مشهود است توانش نسبی فرد در دسته ای از کنشها همراه با سن افزایش خواهد یافت که ارزش آنها در فرهنگ یا خرده فرهنگ خاصی مورد تایید است کما اینکه علت کاهش توانش نسبی نیز نتیجه عدم تاکید این کنشها در فرهنگ خاصی است. از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که در عموم نظریات روانشناسی درباره ماهیت هوشی ، نوسان میان نظریه توانش واحد و ترکیبات چند کنشی به وضوع دیده می شود . بعضی مواقع هوش را با قدرت تصمیم گیری و قضاوت یکی می دانند و تعداد مشخصات گوناگون آن را تشکیل شده از چهار مشخصه ادراک، ابداع جهت یابی و انتقاد می دانند. ونیز معتقدند که هوش یا رفتار هوشی در محیطهای ویژه ای تحول بارز یافته و علناً ظهور می کند و لذا شکل آن بستگی بسیاری به طرز و چگونگی اعمال تقویت شده و تحول یافته فرهنگ خاصی و تمدن مستعد دارد .
از سوی دیگر، کنشهای مهم و متعدد دیگری وجود دارد که هرگز با آزمونهای هوشی مورد اندازه گیری قرار نمی گیرند. مثلاً استعدادهای فنی و هنری استعداد موسیقی، متغیرهای انگیزش- هیجانی و نگرشی نیز از عوامل مهم پیشرفت در زمینه های مختلف هستند . در پژوهشهای معاصر در زمینه خلاقیت سعی می شود که هم متغیرهای شناختی و هم متغیرهای شخصیتی که با باروری خلاق ارتباط دارند، شناخته شوند. البته همه اینجا یادآور این نکته هستند که اخذ تصمیم در مسائل فردی و سازمانی باید متکی بر همه نوع داده هایی باشند که گردآوری آنها منطقی به نظر می رسد. تصمیم گیری فقط بر مبنای آزمونها، بویژه فقط بر مبنای چند آزمون، نمونه روشنی از کاربرد نابجای آزمونهاست. و عقیده ابراز شده در این گفته و تضادش با بعضی نظرات موید این نکته است که ماهیت هوش و آزمونهایش، هنوز تا چه اندازه بغرنج و نامکشوف هستند و نتیجه تصمیمها توسط افراد اتخاذ می شوند و آزمونها فقط یکی از موارد استفاده در تصمیم گیری هستند و نباید آنها را ابزار تصمیم گیری تلقی کرد (آناستازی، براهنی،1371).
قسمت چهارم
تحقیقات انجام شده در داخل و خارج از کشور
الف – تحقیقات انجام شده در داخل کشور
با توجه به تحقیقات انجام شده پیشین مشاهده می شود که موضوع تحقیق حاضر، در گذشته انجام نشده است اما پژوهشهائیکه در رابطه با یکی از متغیرهای این موضوع انجام گرفته، ارائه می گردد.
تحقیقی در رابطه با بررسی تاثیر نگرش های تربیتی والدین بر رشد اجتماعی دانش آموزان شهر نجف، در سال 75 انجام گرفته است که نتایج تحقیق به صورت زیر می باشد :
این تحقیق بیان می دارد که بین رشد اجتماعی کودکانی که والدینشان نگرش مثبت تربیتی دارند با رشد اجتماعی کودکانی که والدینشان نگرش منفی تربیتی دارند، تفاوت معنی داری وجود دارد. علاوه بر این، بین رشد اجتماعی کودکانی که مادرانشان نگرش مثبت تربیتی دارند با رشد اجتماعی کودکانی که مادرشان نگرش منفی تربیتی دارند، تفاوت معناداری وجود ندارد . بین رشد اجتماعی کودکانی که پدرانشان نگرش مثبت تربیتی دارند با رشد اجتماعی کودکانی که پدرانشان نگرش منفی تربیتی دارند، تفاوت معناداری وجود دارد. با مقایسه این موارد، می توان چنین نتیجه گرفت که نگرش های تربیتی پدران بیش از نگرش های تربیتی مادران در رشد اجتماعی فرزندان پسر تاثیر دارد.
(بهرامیان 1374، به نقل از چریک 1383)
– مهناز نیکوکار (1377) ، بر روی رشد اجتماعی دختران شهر تهران تحقیقی انجام داد و دریافت که با توجه به آنکه نوجوانی مرحله یافتن هویت مستقل و حضور مستمر در فعالیت های اجتماعی می باشد و این مستلزم رشد تفکر صوری و برقراری روابط مطلوب اجتماعی با دیگران است، بنابراین بایستی شرایطی فراهم کرد تا نوجوانان هرچه بیشتر و بهتر با مفاهیم انتزاعی و نحوه عملکرد مطلوب اجتماعی آشنا شوند. اطلاعات بدست آمده از این تحقیق بیانگر برتری تاثیر نقش مادر در مقایسه با نقش پدر بر روی رشد اجتماعی فرزندان می باشد.
– گلوریا هاتفی مینایی (1380) تحقیقی در مورد بررسی رابطه بین عزت نفس و رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دارای خانواده های فقیر و غنی انجام داد. این تحقیق بر روی 100 نفر دانش آموز از دوره تحصیلی راهنمایی انجام شد و نتایج حاصله نشان داد بین دو گروه دانش آموزان با سطح فقیر و غنی، رشد اجتماعی شان با هم تفاوت ندارد و در عزت نفس آنها نیز تفاوت معناداری وجود ندارد.
– در زمینه اوقات فراغت و اثر آن بر رشد اجتماعی کودکان و نوجوانان تحقیقیا توسط زال زاده (1373) انجام گرفته است، اهدافی که در آن دنبال شده عبارتند از :
تعیین فعالیت های مورد استفاده جامعه مورد تحقیق در زمان فراغت، که نتایج تحقیق نشان داده است تماشای تلویزیون و فعالیت های ورزشی به ترتیب نسبت به سایر فعالیت ها از نظر پر کردن اوقات فراغت و تاثیر بر رشد اجتماعی دانش آموزان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
– جباری (1373) در تحقیق خود این مسئله را عنوان می کند که آیا بازی های سوسیا دراما1 (نمایش اجتماعی) می تواند در کسب مهارت های اجتماعی و شناختی کودکان محروم مفید باشد و در برنامه های آموزشی آنها مورد استفاده قرار گیرد، او هدف از تحقیق خود را بررسی اثر آموزشی بازی های سوسیا دراما بر روی رشد شناختی و اجتماعی کودکان پیش دبستانی محروم عنوان نمود که به این منظور دو کلاس از کودکان دوره آمادگی در پرورشگاه انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه کنترل و آزمایش قرار گرفتند. قبل از شروع آموزش از هر گروه یک پیش آزمون رشد اجتماعی و شناختی از آزمون راهنمای آموزشی قبل از دبستان به عمل آمد. سپس گروه کنترل فعالیت های عادی پرورشگاه را دنبال میکردند. پس ازمدت 30 جلسه به مدت 5/1 ماه به هر گروه پس آزمون رشد اجتماعی و شناختی با استفاده از آزمون های راهنمای آموزش قبل از دبستان عرضه شد.
نمرات دو گروه در پیش آزمون و پس آزمون در دو حیطه شناختی و اجتماعی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاکی از آن بود، نمرات رشد مهارتهای شناختی و اجتماعی کودکان در گروه آزمایشی بر اثر آموزش بازیهای سوسیا دراما افزایش یافته است که البته این افزایش در حیطه مهارتهای اجتماعی بیشتر بود.
– مهری صداقت (1381) تحقیقی در مورد رابطه شیوه های فرزندپروری، هوش و عزت نفس با اضطراب امتحان انجام داد. نتایج نشان داد که بین هوش و شیوه تربیتی سهل گیر با اضطراب امتحان رابطه معنادار وجود ندارد، همچنین ضریب همبستگی بین شیوه تربیتی آزادمنش با اضطراب امتحان بیشتر از ضریب همبستگی شیوه تربیتی استبدادی با اضطراب امتحان و میزان رابطه عزت نفس با اضطراب امتحان بیشتر از میزان رابطه هوش و شیوه های تربیتی سهل گیر و استبدادی با اضطراب امتحان است.
– در تحقیقی دیگر اظهار شده که کودکان با هوش بالاتر، به واسطه برخورداری از توانایی ذهنی بالاتر، بهتر و راحت تر با دیگران ارتباط برقرار می کنند. آنها از نظر اجتماعی سازش پذیرند و ارتباط اجتماعی را به سهولت برقرار می کنند. (جعفری، 1370 به نقل از قائدی 1378)
– اعظم امیری، (1382) تحقیقی در مورد بررسی تاثیر کامپیوتر و اینترنت بر رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره متوسطه کاربر و غیر کاربر انجام داد. و به این نتیجه رسید که بین استفاده از کامپیوتر و اینترنت با میزان رشد و مهارت اجتماعی رابطه وجود ندارد.
– مریم کشانی، (1382) در رابطه با بررسی مقایسه ای میزان رشد اجتماعی نوجوانان دختر تک فرزند و نوجوانان دختر چند نفری تحقیقی انجام داد که بر روی 90 دختر صورت گرفت که 45 نفر تک فرزند و 45 نفر چند فرزندی بودند که نتایج تحقیق نشان داد که رشد اجتماعی نوجوانان دختر خانواده های چند فرزندی بیشتر از دختران تک فرزند بوده است.
– عبدالحمید چریک (1383) تحقیقی در رابطه با بررسی و مقایسه رشد اجتماعی دانش آموزان شاهد و غیر شاهد دوره راهنمایی شهر تهران انجام داد. این تحقیق روی 200 نفر دانش آموز شاهد و غیر شاهد انجام شد. و نتایج نشان داد که میان رشد اجتماعی این دو گروه تفاوت معنی دار وجود ندارد. و آنان از رشد اجتماعی یکسانی برخوردارند. و همچنین دانش آموزانی که سطح تحصیلات مادران آنها بالاتر می باشد، از رشد اجتماعی بیشتری برخوردارند.
– علی مصطفی وند (1384)، در تحقیق خود که بروی 120 نفر از کودکان که شامل 60 دختر و 60 پسر در مهد کودکها و همچنین خارج از مهد کودک ها بودند، انجام داد، به این نتیجه رسید که بین رفتن و نرفتن به مهدکودک در رشد اجتماعی کودک تفاوت معناداری وجود ندارد.
تحقیقات انجام شده خارج از کشور
– باوم ریند (1971) عنوان می کند : کودکان والدین سهل گیر در مقایسه با دو گروه دیگر (مستبد و دموکراتیک) رشد نیافته تر بودند. این کودکان به شدت متکی به دیگران بودند و از موقعیت های جدید کناره می گرفتند.
– هارولد بورباخ و برنت بریجمن1 (1976)، طی تحقیقی به این نتیجه رسیدند که در دختران و پسران سیاه پوست، رشد اجتماعی با عزت نفس ارتباط معنی داری دارد.
– هاوز2 و همکاران (1978) در تحقیق خود تجارب اجتماعی و رشد اجتماعی 100 کودکستانی را مورد بررسی قرار دادند، 30 نفر از این کودکان در برنامه ای که بعد از مدرسه بر آنها تدارک دیده بودند، شرکت نمودند، نتایج حاکی از ان بود که نمونه هائی که در برنامه بعد از مدرسه شرکت نمودند، بیشتر خود را در یک مصاحبه دوستانه جامعه سنجی کاندید کردند تا نمونه هائی که بعد از مدرسه به خانه می رفتند، در ضمن تجارب و برنامه هائی که کودکان بعد از مدرسه در آن شرکت می کردند هم مکمل و هم مداوم با تجاربشان در مدرسه رسمی بود.
– نتایج بدست آمده از تحقیقات کولین (1979) نشانگر این واقعیت است که هر چه افراد بزرگتر می شوند، رشد اجتماعی آنان نیز افزایش می یابد. بدین صورت که مراحل هوشی افراد و رشد اجتماعی آنان رابطه وجود دارد . در واقع افراد با رسیدن به مرحله هوش صوری به تکمیل کردن رشد اجتماعی خود مبادرت می ورزند و تحقیق حاضر نیز یافته های قبلی را تایید می نماید، بدین صورت که هر چه پایه های تحصیلی و سن دانش آموزان بالاتر می رود میزان رشد اجتماعی آنان هم افزایش می یابد.
– محمود1 (1991)، در تحقیق خود به مطالعه رابطه بین رشد اجتماعی و رشد اخلاقی پرداخته، در این تحقیق 347 دانش آموز دختر مدرسه ابتدایی سنین 15-8 ساله عربستان سعودی مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج حاکی از آن بود که میان رشد اخلاقی و رشد اجتماعی همبستگی مثبت وجود دارد. به علاوه سن و سطح کلاس همبستگی مثبتی هم با رشد اخلاقی و هم با رشد اجتماعی داشته است.
– آنجنت2 و دی من3 (1989) در تحقیقی که در رابطه با هوش، جنسیت، رشد اجتماعی و میل به مدرسه بروی 125 نفر از دانش آموزان کلاس اول در هلند انجام دادند به این نتایج دست یافتند که آمادگی و میل به مدرسه با هوش و جنسیت ارتباط دارد ولی با رشد اجتماعی ارتباطی ندارد. آنها همچنین دریافتند که رشد اجتماعی با جنسیت و هوش در ارتباط است.
– تحقیقات دیگری صورت گرفته که به نحوی به رشد اجتماعی دانش آموزان مربوط است. از جمله این تحقیقات، تحقیق " محمود، (1991) " است که در آن به نقش خانواده، مدرسه و گروه بازی در رشد اجتماعی و پذیرش پرداخته است. نمونه شامل 90 دانش آموزمصری دوره ابتدایی بود. در این تحقیق والدین، معلمان و مشاوران نمونه مورد نظرخواهی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که اختلافی بین درجه رشد اجتماعی میان گروه های سنی مختلف وجود دارد. بدین صورت که نمونه هایی که دارای سن بالاتری بودند، به طور اجتماعی تری مورد پذیرش قرار می گرفتند تا نمونه هایی که دارای سن پائین تری بودند. در ضمن اختلاف یکسانی میان سطوح مختلف کلاس یافت شد.
– مایرن (1994)، در زمینه شیوه های فرزندپروری و ارتباط آن با پیامدهای رشدی مناسب، تحقیقی بروی یک نمونه 38 نفری از والدین و فرزندان آنها انجام داد. نتایج نشان داد، نگرش ها و شیوه های فرزندپروری والدین با پیامدهای رشدی مطلوب در فرزندان ارتباط دارد. روش های فرزندپروری قاطعانه تر، با مشکلات رفتاری و هیجانی پایین و شایستگی اجتماعی و شناختی بالاتر ارتباط دارد. اما نگرش ها و رفتارهای مستبدانه با پیامدهای رشدی منفی در فرزندان ارتباط دارد.
– موسن و همکاران (1998)، در تحقیق خود دریافتند کودکان دلبسته ایمن که والدینی با شیوه فرزندپروری مقتدرانه داشتند، در مدرسه مهارت اجتماعی بیشتر و توانایی خودگردانی بالاتری دارند.
– در تحقیقی با عنوان سبک فرزندپروری و رابطه آن با سلامت روانی نوجوانان کشور مصر که توسط کرمن مینشر و همکاران (2005) انجام گرفته است، نتیجه به صورت زیر می باشد :
سلامت روانی بیشتری در نحوه فرزندپروری مقتدرانه دیده شده است تا شیوه فرزندپروری دیکتاتوری، که در برخی جوامع وجود دارد. چنین به نظر می رسد که فرزندپروری دیکتاتوری در فرهنگ هایی که در آن شرایط دیکتاتوری حاکم است در مقایسه با فرهنگ های آزادی خواهی صدمات کمتری وارد می کند. و نیز در کل ارتباط نوجوانان دختر با خانواده هایشان قوی تر از نوجوانان پسر می باشد. اما، طبق یافته ها در نوجوانان دختر، میزان اختلالات روانی از شدت بیشتری برخوردار بوده است.
فصل سوم
روش تحقیق
مقدمه:
در این فصل مواردی از قبیل: روش تحقیق، جامعه آماری، حجم نمونه و روش نمونه گیری آن، ابزارهای پژوهش و اعتبار و روایی آنها و نیز روش جمع آوری داده ها و روش آماری و تجزیه و تحلیل داده ها مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
روش تحقیق:
هنگامی که محقق دو یا چند دسته از اطلاعات مختلف مربوط به یک گروه یا یک دسته اطلاعات از دو یا چند گروه در اختیار دارد می تواند از روش همبستگی استفاده کند. بر همین اساس و با توجه به اطلاعات بدست آورده، به منظور بررسی فرضیه های این تحقیق از روش همبستگی استفاده می شود و رابطه متغیرهای مندرج در فرضیه مورد بررسی و سنجش قرار می گیرد.
جامعه آماری:
جامعه آماری مورد مطالعه دانش آموزان دبیرستانی، پایه اول تا سوم مشغول به تحصیل در مدارس دخترانه شهر رشت در سال تحصیلی 85-1384 است.
برآورد حجم نمونه:
با توجه به جدول بولا حجم نمونه 400 نفر در نظر گرفته شده است.
نمونه و روش نمونه گیری:
نمونه مورد نظر در این پژوهش شامل 400 نفر دانش آموز دختر دبیرستانی می باشد که از طریق نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند. ابتدا از میان دو ناحیه شهر رشت، یک ناحیه انتخاب شد. از میان دبیرستان های دخترانه ناحیه دو، چهار مدرسه انتخاب گردید و از هر مدرسه سه کلاس به صورت تصادفی انتخاب شد. تعداد نمونه 400 نفر است که دانش آموزان این 12 کلاس هستند.
ابزار پژوهش:
الف- پرسشنامه رشد اجتماعی: برای بررسی رشد اجتماعی از پرسشنامه آلیس وایتزمن که دارای 27 سوال است استفاده می شود. این پرسشنامه شامل تعدادی از عواملی است که با رشد اجتماعی مربوط است. این سوالات دارای جوابهای 3 الی 4 گزینه ای هستند که با توجه به اهمیت پاسخها از 1 الی 4 نمره به این گزینه ها اختصاص داده شده است.
پایایی و روایی: عبدالحمید چریک در سال 138 در زمینه پایایی و روایی پرسشنامه آلیس وایتزمن چنین گزارش می کند. او برای بدست آوردن پایایی آزمون پرسشنامه را روی 60 نفر نمونه اجرا نمود و ضریب آلفای کرانباخ 69/0 را بدست آورده است. همچنین برای روایی آن نیز از متخصصین امر کمک گرفته است و سپس آنرا به خانم آلیس وایتزمن ارائه و وی مراتب روایی آن را تایید نموده است. و علاوه بر مراتب فوق ، پژوهش گر هم برای بدست آوردن پایایی آزمون آنرا روی 30 نفر نمونه انجام داد و ضریب آلفای کرانباخ 72/0 را بدست آورد.
ب- پرسشنامه شیوه های فرزندپروری: دایانا باوم ریند از دانشگاه کالیفرنیا در سال 1973 مجموعه بررسی هایی را انجام داد که طی آن الگوهایی از شیوه های فرزندپروری والدین مشخص گردید. و در این زمینه، پرسشنامه ای را طراحی کرد که به نام خود او معروف شد. در این پرسشنامه 30 جمله ای، 10 جمله آن به شیوه سهل گیرانه، 10 جمله به شیوه مستبدانه، 10 جمله دیگر آن به شیوه آزادمنش اختصاص دارد. در مقابل هر عبارت 5 ستون با عناوین کاملاً مخالفم، موافقم، تقریباً مخالفم، کاملاً مخالفم در نظر گرفته شده است که به ترتیب از 4-0 نمره گذاری می شود. با جمع سوالات مربوط به هر شیوه سه نمره مجزا بدست می آید، شماره سوالهایی که به هر کدام از شیوه ها اختصاص دارند به صورت جدولی در زیر می آیند:
شیوه سهل گیرانه ← 28، 24، 21، 19، 17، 14، 13، 10، 6، 1
شیوه مستبدانه ← 29، 26، 25، 18، 16، 12، 9، 7، 3، 2
شیوه آزادمنشانه ← 30، 27، 23، 22، 20، 15، 11، 8، 5، 4
پایایی و روایی: بوری(1991) میزان پایایی این پرسشنامه را با استفاده از روش بازآزمایی در بین گروه مادران به شرح زیر گزارش نموده است:
81٪ برای شیوه سهل گیرانه، 86٪ برای شیوه استبدادی و 78٪ برای شیوه آزادمنشانه که در هر شیوه نشانگر پایایی بالای آزمون بوده است. بوری برای بررسی بیشترین میزان اعتبار پرسشنامه از روش افتراقی استفاده نمود و نشان داد که مستبد بودن مادر رابطه عکس با سهل گیری (38/0-) و رفتار دموکراسی (48/0-) دارد. در پژوهشی که اسفندیاری (1374) در ایران انجام داد تا امکان تغییر شیوه های فرزندپروری والدین کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری را بررسی کند. ار تعدادی صاحب نظر در مسائل روانشناسی و علوم تربیتی درخواست کرد، میزان اعتبار هر جمله از پرسشنامه را مشخص نمایند. نتیجه بررسی ها نشان داد که این پرسشنامه از اعتبار بالایی برخوردار است. وی برای تعیین پایایی پرسشنامه از 120 نفر از مادران جمعیت مورد مطالعه درخواست کرد تا پرسشنامه را تکمیل نمایند، بعد از گذشت چندین هفته مجدداً پرسشنامه توسط همان افراد تکمیل شد. میزان پایایی برای شیوه سهل گیرانه 69/0 ، برای شیوه مستبدانه 77/0 و شیوه آزادمنش 73/0 بدست آورده و با توجه به میزان بالای پایایی آزمون می توان نتیجه گرفت که چنانچه از این پرسشنامه در خصوص شیوه های فرزندپروری استفاده شود، چنین پژوهشی قابل استفاده بود و یافته های آن تا حدود زیادی می تواند دارای قدرت تعمیم پذیری باشد.(اسفندیاری، 1374)
جهت پایایی پرسشنامه شیوه فرزندپروری از روش محاسبه ضریب آلفای کرانباخ استفاده شده است. تنکابنی بندپی (1379) برای اطمینان بیشتر از اعتباریابی شیوه های فرزندپروری، پژوهشی را در ایران بر روی جمعی از دانش آموزان شهر تهران انجام داد. ابتدا شاخص های آماری مربوط به هریک از سوالات پرسشنامه محاسبه گردید و سپس ضریب آلفای کرونباخ با توجه با پارامترهای زیر محاسبه گردید:
مشخصه آماری و اعتبار پرسشنامه فرزندپروری
تعداد آزمودنیها 150نفر آلفای کرونباخ 172-
جمع کل 00/15044 میانگین کل 28/100
واریانس کل 22/93 انحراف معیار کل 66/9
حداکثر نمره 00/1137- حداقل نمره 00/75
(اصغر تنکابنی بندپی، 1379)
بنابر این ضریب پایایی پرسشنامه برابر 72/0 است و در واقع پرسشنامه از روایی پژوهشی برخوردار است. همچنین وضعیت هریک از سوالات پرسشنامه و همسانی درونی سوالات مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج نشان می دهد که در صورت حذف برخی از سوالات ضریب اعتبار کاهش می یابد و در نتیجه این سوالات دارای ارزش بالایی هستند و در هیچ یک از موارد، حذف سوال منجر به افزایش چشمگیر در ضریب اعتبار نبوده است و این حاکی از همسانی درونی سوالات است. در نهایت با توجه به ضریب اعتبار محاسبه شده از سایر نتایج، مشخص می گردد که پرسشنامه مورد استفاده از اعتبار بالایی برخوردار است.
ج- ماتریس های ریون
این آزمون که فرم اول آن در سال 1938 و فرم دوم آن در سال 1947 تهیه شده است، عبارت است از ماتریس ها با یک سری تصاویر انتزاعی که یک توالی منطقی بوجود می آورند. آزمودنی باید میان 6 یا 8 تصویر جداگانه، تصویری را انتخاب کند که ماتریس را تکمیل می نماید.
بنابراین آزمودنی باید تصویری را انتخاب کند که از قانون حاکم بر ماتریس پیروی می نماید. حداکثر زمان پاسخگویی به سوالات 45 دقیقه می باشد. تحلیل عوامل نشان داده است که درجه اشباعی این آزمون در عامل G اسپیرمن، یعنی عاملی که به عنوان هوش کلی از آن نام برده می شود بسیار زیاد است. (گنجی، 1374) آزمون ریون از گروه آزمونهای غیر کلامی است که هم به صورت انفرادی و هم به صورت گروهی قابل اجراست. از نظر سرعت و قدرت این آزمون از نوع سرعتی-قدرتی می باشد. چرا که با کاهش زمان اجرای آزمون سرعت و توان آزمودنی و با افزایش زمان اجرای آن توان و قدرت آزمودنی بیشتر مورد سنجش قرار می گیرد.(براهنی، 1351)
پایایی و روایی: در گزارش از هنجاریابی آزمون ریون ویژگیهای روان سنجی آزمون ریون را این طور بیان کرده است: ضریب اعتبار این آزمون در گروه های مختلف در سنین بالاتر بین 70٪ تا 90٪ و در سنین پائین تر حدودی کمتر است. در تحلیل عوامل متعددی که از آزمون ریون به عمل آورده است، این آزمون یکی از بهترین شاخص های سنجش استعداد عمومی یا عامل اسپیرمن است. در حقیقت ریون این آزمون را برای اندازه گیری استعداد درک روابط که اسپیرمن آن را مهمترین عنصر فعالیت هوشمندانه دانسته، تهیه کرده است.(رحیمی نژاد، 1369)
روش جمع آوری داده ها
در این پژوهش داده های لازم با انتخاب گروه نمونه آغاز گردید. و با اجرای پرسشنامه ها بر روی آزمودنیها در فاصله زمانی مناسب و سپس با جمع آوری اطلاعات بدست آمد. قبل از اینکه پرسشنامه توزیع شود، توضیحاتی برای دانش آموزان و والدین آنان داده شد. محقق پرسشنامه رشد اجتماعی و آزمون ریون را بین دانش آموزان توزیع نمود، اجرا به صورت گروهی بوده و دستورالعمل را با صدای بلند خوانده و از آنها خواسته شد به پرسشنامه ها پاسخ دهند و همچنین پرسشنامه شیوه فرزندپروری باوم ریند بر روی والدین اجرا شد و آنان پاسخنامه را تکمیل نمودند، سپس پرسش نامه ها جمع آوری و یکایک نمره گذاری شد.
روش آماری و تجزیه و تحلیل داده ها
برای تجزیه و تحلیل داده ها و آزمون فرضیه های پژوهش، از آمار توصیفی و استنباطی استفاده می شود. روشهای توصیفی شامل محاسبه شاخص های آماری مانند میانگین، واریانس، انحراف معیار، میانه و نماد ترسیم نمودار می باشند. و به منظور تحلیل داده های پژوهشی از روش های استنباطی استفاده شد که عبارتند از: تحلیل رگرسیون همزمان برای بررسی رابطه شیوه های فرزندپروری با رشد اجتماعی روش ضریب همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه هوش با رشد اجتماعی و تحلیل رگرسیون همزمان و گام به گام برای بررسی رابطه شیوه های فرزندپروری و هوش با رشد اجتماعی.
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل داده ها
مقدمه
در این فصل به توصیف و تحلیل داده های پژوهش پرداخته می شود. داده های پژوهش حاضر شامل نمرات شیوه های تربیتی، هوش و رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره دبیرستان بود. به منظور توصیف داده های پژوهش از محاسبه شاخصهای آماری مانند میانگین، واریانس، انحراف معیار، میانه و نما و ترسیم نمودار استفاده بعمل آمد و به منظور تحلیل داده های پژوهش از روش تحلیل رگرسیون همزمان به منظور بررسی رابطه بین هوش و شیوه های تربیتی با رشد اجتماعی دانش آموزان از روش ضریب همبستگی به منظور بررسی رابطه بین هوش و رشد اجتماعی دانش آموزان استفاده بعمل آمد که نتایج متعاقباً می آید:
توصیف داده های پژوهش
جدول 1-4 محاسبه شاخصهای آماری شامل میانگین، واریانس، انحراف معیار، میانه و نما نمرات شیوه های تربیتی و رشد اجتماعی و هوش دانش آموزان دختر دوره دبیرستان
شاخص های آماری
متغیرها
تعداد
N
میانگین
واریانس
انحراف معیار
S
میانه
mn
نما
mo
شیوه تربیتی سهل گیرانه
400
435/16
01/31
60/5
16
13
شیوه تربیتی مستبدانه
400
16/19
63/47
90/6
19
21
شیوه تربیتی آزادمنش
400
16/34
65/15
96/3
34
36
رشد اجتماعی
400
25/67
76/25
08/5
67
66
هوش
400
25/109
89/63
99/7
110
112
نمودار 1-4 نمودار ستونی مربوط به میانگین نمرات شیوه های تربیتی دانش آموزان دختر دوره دبیرستان
تحلیل داده های پژوهشی
فرضیه 1: بین شیوه های تربیتی والدین با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
به منظور آزمون فرضیه فوق از روش تحلیل رگرسیون همزمان استفاده بعمل آمد که نتایج در جدول 2-4 تا 4-4 درج شده است.
جدول 2-4 نتایج تحلیل رگرسیون همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین (شیوه های تربیتی)
شاخصهای آماری
متغیرها
ضریب همبستگی
R
ضریب تعیین
خطای انحراف معیار
SE
شیوه های تربیتی والدین
رشد اجتماعی دانش آموزان
33/0
11/0
82/4
متغیرهای پیش بین: مقدار ثابت، آزادمنش، سهل گیر، مستبد
متغیرهای وابسته: رشد اجتماعی
در ارتباط با نتایج رگرسیون همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین دانش آموزان دختر دوره دبیرستان اندازه نشان می دهد که با ورود تمامی متغیرهای پیش بین (شیوه های تربیتی) (11٪) تغییرات رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره دبیرستان را می توان تبیین کرد.
جدول 3-4 خلاصه تحلیل واریانس برای رگرسیون همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین (شیوه های تربیتی)
منابع تغییرات
مجموع مجذورات
درجه آزادی
dF
میانگین مجذورات
نسبت
F
سطح معناداری
رگرسیون
843/1087
3
614/362
626/15
01/0
باقیمانده
654/9189
396
206/23
جمع کل
498/10277
399
متغیرهای پیش بین: مقدار ثابت، شیوه های تربیتی سهل گیر، مستبد و آزادمنش
متغیرهای وابسته: رشد اجتماعی
تحلیل واریانس برای رگرسیون همزمان رشد اجتماعی برحسب متغیرهای پیش بین با توجه به نسبت F محاسبه شده (626/15) در سطح 01/0 معنادار است. بنابراین رابطه بین متغیرهای رشد اجتماعی و شیوه های تربیتی معناداری
جدول 4-4 محاسبه ضرایب حاصله از تحلیل رگرسیون رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای وارد شده
شاخص های آماری
متغیرها
B
خطای معیار
SE
Beta
t
سطح معناداری
ضریب همبستگی
تفکیکی(پاره ای)
سطح معناداری
مقدار ثابت
130/54
688/2
138/20
01/0
شیوه تربیتی سهل گیرانه
02-E743/3-
044/0
041/0-
853/0-
394/0
041/0-
081/0
شیوه تربیتی مستبدانه
02-E471/1-
038/0
020/0-
384/0
704/0
018/0
121/0
شیوه تربیتی آزادمنش
410/0
068/0
32/0
070/6
01/0
29/0
01/0
با توجه به نسبتهای t محاسبه شده ملاحظه می شود که تنها اثر شیوه تربیتی آزادمنش بر رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره دبیرستان موثر است و بر اساس محاسبه ضریب همبستگی تفکیکی یا پاره ای ملاحظه می شود که رابطه بین رشد اجتماعی و شیوه تربیتی آزادمنش برابر (29/0) و معنادار است ولی رابطه سایر سبکهای تربیتی با رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره دبیرستان معنادار نمی باشد.
فرضیه 2 : بین هوش و رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
به منظور آزمون فرضیه فوق از روش ضریب همبستگی پیرسون استفاده بعمل آمد که نتایج در جدول 5-4 درج شده است:
جدول 5-4 محاسبه ضریب همبستگی پیرسون به منظور بررسی رابطه بین متغیرهای هوش و رشد اجتماعی در دانش آموزان دختر دوره دبیرستان
شاخص های آماری
متغیرها
ضریب همبستگی
Rxy
اعتبار آماری ضریب همبستگی
tr
ضریب تعیین
V
سطح معناداری
α
هوش (متغیر x)
27/0
59/5
%29/7
01/0
رشد اجتماعی(متغیر y)
با توجه به ضریب همبستگی محاسبه شده به منظور بررسی رابطه بین متغیرهای هوش و رشد اجتماعی در دانش آموزان دختر دوره دبیرستانی ملاحظه می شود که ضریب همبستگی شده برابر (27/0) و در سطح 01/0 معنا دار است.
بنابراین وجود رابطه معنادار بین متغیرهای هوش و رشد اجتماعی نامیده می شود، از آنجائیکه ممکن است ضریب همبستگی حاصله نتیجه خطای نمونه گیری یا تصادفی می باشد لذا محاسبه اعتبار آماری آن (tr) ضروری می نماید، با محاسبه tr ملاحظه می شود که tr محاسبه شده برابر (59/5) است که در سطح 01/0 معنادار است. بنابراین وجود رابطه معنادار بین متغیرهای مذکور تایید می شود. همچنین با محاسبه ضریب تعیین (v) ملاحظه می شود که (%29/7) از واریانس نمرات رشد اجتماعی ناشی از واریانس نمرات هوش می باشد همچنین از آنجاییکه ضریب همبستگی حاصله از نوع مثبت یا مستقیم است، لذا با افزایش یک متغیر (هوش) متغیر دیگر (رشد اجتماعی) افزایش می یابد و بالعکس.
فرضیه 3 : بین هوش و شیوه های تربیتی با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
به منظور آزمون فرضیه فوق از روش تحلیل رگرسیون همزمان و گام به گام استفاده به عمل آمد که نتایج در جداول 6-4 تا 11-4 درج شده است :
جدول 6-4 نتایج تحلیل رگرسیون همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین (شیوه های تربیتی و هوش)
شاخص های آماری
متغیرها
R
R2
خطای معیار
SE
هوش
39/0
16/0
69/4
شیوه های تربیتی
رشد اجتماعی
متغیرهای پیش بین : مقدار ثابت، هوش، شیوه های تربیتی سهل گیر، مستبد، آزادمنش
در ارتباط با نتایج تحلیل رگرسیون همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین در دانش آموزان دختر دوره دبیرستانی اندازه R2 نشان می دهد که با ورود متغیرهای پیش بین (شیوه های تربیتی و هوش) (%16) تغییرات رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره دبیرستانی را می توان تعیین کرد.
جدول 7-4 خلاصه تحلیل واریانس برای رگرسیون همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین (شیوه های تربیتی و هوش)
منابع تغییرات
مجموع مجذورات
درجه آزادی
df
میانگین مجذورات
نسبت F
سطح معناداری α
رگرسیون
029/1588
4
007/397
047/18
01/0
باقیمانده
468/8689
395
999/21
جمع کل
498/10277
399
متغیرهای پیش بین : مقدار ثابت، هوش، شیوه های تربیتی سهل گیر، مستبد، آزادمنش
متغیر وابسته : رشد اجتماعی
تحلیل واریانس برای رگرسیون همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین با توجه به نسبت F محاسبه شده (047/18) در سطح 01/0 معنادار است. بنابراین رابطه بین رشد اجتماعی و شیوه های تربیتی و هوش معناداری است.
جدول 8-4 محاسبه ضرائب حاصله از تحلیل رگرسیون رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای وارد شده
شاخص های آماری
متغیرها
B
خطای معیار
SE
Beta
سطح معناداری
α
ضریب همبستگی تفکیکی(پاره ای)
سطح معناداری
α
مقدار ثابت
718/39
998/3
934/9
01/0
شیوه تربیتی سهل گیر
02-E76/1-
043/0
019/0-
409/0-
682/0
312/0
شیوه تربیتی مستبدانه
02-E02/1-
037/0
014/0-
273/0-
785/0
216/0
شیوه تربیتی آزادمنش
364/0
067/0
284/0
473/5
01/0
01/0
هوش
143/0
030/0
225/0
768/4
01/0
01/0
متغیر وابسته : رشد اجتماعی
با توجه به نسبت های t محاسبه شده ملاحظه می شود که رابطه بین شیوه تربیتی آزادمنش و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره دبیرستانی معنادار است و بر اساس محاسبه ضریب همبستگی تفکیکی یا پاره ای ملاحظه می شود که رابطه بین رشد اجتماعی و شیوه تربیتی آزادمنش برابر (25/0) و رابطه بین رشد اجتماعی و هوش دانش آموزان برابر (22/.) و معنا دارند.
جدول 9-4 نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین (شیوه تربیتی و هوش)
گامهای
رگرسیون
شاخصهای آماری
متغیرها
R
R2
خطای انحراف معیار SE
گام اول
شیوه تربیتی آزادمنشانه
32/0
10/0
81/4
گام دوم
شیوه تربیتی آزادمنش
هوش
39/0
15/0
68/4
در ارتباط با نتایج رگرسیون گام به گام رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین در دانش آموزان دختر دوره دبیرستان اندازه R2 نشان می دهد که در گام اول با ورود متغیر پیش بین شیوه تربیتی آزادمنش (10٪) و در گام دوم با ورود متغیرهای پیش بین شیوه تربیتی آزادمنش و هوش (15٪) تغییرات رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره دبیرستانی را می توان تبیین کرد.
جدول 10-4 خلاصه تحلیل واریانس برای رگرسیون گام به گام رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین (شیوه های تربیتی و هوش)
گامهای رگرسیون
متغیرهای پیش بین
منابع تغییرات
مجموع مجذورات
درجه آزادی
dF
میانگین مجذورات
نسبت
F
سطح معناداری
α
گام اول
شیوه تربیتی آزادمنش
رگرسیون
باقیمانده
جمع کل
266/1066
232/9211
498/10277
1
398
399
266/1066
144/23
071/46
01/0
گام دوم
شیوه تربیتی آزادمنش
هوش
رگرسیون
باقیمانده
جمع کل
303/1582
195/8695
498/10277
2
397
399
151/791
902/21
122/36
01/0
متغیرهای وابسته: رشد اجتماعی
تحلیل واریانس برای رگرسیون گام به گام رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین با توجه به نسبت های F محاسبه شده در سطح 01/0 معنا دارند. بنابراین می توان گفت رابطه بین شیوه تربیتی آزادمنش و هوش با رشد اجتماعی معنادار است.
جدول 11-4 محاسبه ضرائب حاصله از تحلیل رگرسیون رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای واردشده
گامهای رگرسیون
متغیرهای پیش بین
B
خطای معیار
SE
Beta
t
سطح معناداری
α
ضریب همبستگی تفکیکی(پاره ای)
سطح معناداری
α
گام اول
مقدار ثابت
شیوه تربیتی آزادمنش
139/53
413/0
093/2
061/0
322/0
386/25
788/6
01/0
01/0
32/0
01/0
گام دوم
مقدار ثابت
شیوه تربیتی آزادمنش هوش
963/38
367/0
144/0
460/3
060/0
030/0
286/0
227/0
944/10
126/6
854/4
01/0
01/0
01/0
28/0
22/0
01/0
01/0
متغیر وابسته: رشد اجتماعی
با توجه به نسبتهای t محاسبه شده ملاحظه می شود که رابطه بین شیوه تربیتی آزادمنش و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان دختر دوره دبیرستانی معنادار است و بر اساس ملاحظه ضرائب همبستگی تفکیکی ملاحظه می شود که در گام اول با ورود متغیر پیش بین شیوه تربیتی آزادمنش ضریب همبستگی بین شیوه تربیتی آزادمنش با رشد اجتماعی برابر (32/0) و در گام دوم با ورود متغیر پیش بین شیوه تربیتی آزادمنش و هوش، ضرائب همبستگی بین شیوه تربیتی آزادمنش با رشد اجتماعی برابر (28/0) و رابطه بین هوش با رشد اجتماعی برابر (22/0) است که همگی معنا دارند.
فرضیه 4 : بین شیوه تربیتی سهل گیر و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
فرضیه 5 : بین شیوه تربیتی استبدادی و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
در مورد فرضیه 4 و 5 ، از آنجائیکه ضریب همبستگی محاسبه شده شیوه های تربیتی سهل گیر و استبدادی با رشد اجتماعی معنادار نبود، بنابراین وارد تحلیل رگرسیون گام به گام نمی شود.
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
بحث
رشد اجتماعی انسان از همان روز اول در فرد آغاز می شود. زیرا از همان روز اول، زندگی در میان افراد دیگر شروع می شود و از همان ابتدا با دیگران ارتباط برقرار می کند. همین طور ارتباط تغییراتی در رفتار او بوجود می آورد و بدین ترتیب یادگیری اجتماعی آغاز می شود، کودک برای رفع نیازهای خود به کمک و توجه دیگران نیاز دارد.
او در ابتدای تولد قادر به نشان دادن تظاهرات اجتماعی نیست و رفتار اجتماعی مشخصی نیز از وی ظاهر نمی شود ولی به تدریج نشانه های رشد اجتماعی در او پیدا می شود که از روابط اجتماعی گسترده ای برخوردار است. رشد اجتماعی کودک با سایر جنبه های رشد او کاملاً هماهنگ و مربوط است.(کدیور، 1379)
از جمله عوامل موثر در رشد اجتماعی کودکان، خانواده است. خانه و خانواده نخستین محیطی است که انسان را تحت تاثیر فضا و روابط و مناسبات خود قرار می دهد.همه چیز این محیط و بخصوص عوامل انسانی آن بسیار تاثیرگذار است. تاثیرپذیری کودک و روابط عاطفی درون خانواده به آن می افزاید.(دلشاد تهرانی، 1376)
نفوذ والدین در بچه ها تنها محدود به جنبه های ارثی نیست بلکه در آشنایی کودک به زندگی جمعی و فرهنگ جامعه نیز، خانواده نقش موثری را اجرا می نماید.(شریعتمداری، 1370)
روابط بین کودک و والدین و سایر اعضای خانواده را می توان به عنوان مبنای جامعه پذیری نظامهای اجتماعی بزرگتری چون، جامعه شهری یا روستایی و جامعه گسترده تر در نظر داشت. این نظام ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم از طریق روش های مختلف تربیت فرزند در کودکان تاثیر می گذارند(ماسن و همکاران، ترجمه یاسایی، 1370)
باید توجه داشت که درتربیت مجموعه ای از تلاشها وفرصتها دخالت دارند ، نه یک تلاش یا یک اقدام خاص .همچنین گستره آن مانند گستره حیات بسیار وسیع است واز زمان انعقاد نطفه آغاز می شود وتا آخرین لحظه حیات استمرار می یابد تربیت مطلوب باید به رشد همه جانبه ورشد متعادل ومتوازن کودک توجه داشته باشند
در فرضیه اول تحقیق مطرح شد که " بین شیوه های فرزند پروری با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد" که برای آزمون فرضیه فوق از روش تحلیل رگرسیون همزمان استفاده شده است. و اندازه R2 نشان می دهد که با ورود تمامی متغیرهای پیش بین (شیوه های تربیتی)، 11٪ تغییرات رشد اجتماعی دانش آموزان را می توان تبیین کرد. که 11٪ رشد اجتماعی مقدار کمی نیست. چون سایر عوامل نیز تاثیر گذارند. تحلیل واریانس همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین با توجه به نسبت F محاسبه شده(626/15) در سطح 01/0 معنادار است. بنابراین رابطه بین متغیرهای رشد اجتماعی و شیوه های تربیتی معنادار است. با توجه به نسبتهای t محاسبه شده، ملاحظه می شود که تنها اثر شیوه تربیتی آزادمنش بر رشد اجتماعی دانش آموز موثر است و دو شیوه دیگر (سهل گیر و مستبدانه) با رشد اجتماعی رابطه معناداری ندارند.
و بر اساس محاسبه ضریب همبستگی تفکیکی ملاحظه می شود که رابطه بین رشد اجتماعی و شیوه تربیتی آزادمنش برابر (29/0) و معنادار است. و دو سبک دیگر با رشد اجتماعی رابطه معناداری ندارند.
علاوه بر خانواده، شیوه های تربیتی آنان، عوامل دیگر از جمله هوش نیز می تواند بر رشد اجتماعی کودک تاثیرگذار باشد. بر اساس نظر کدیور(1379)، رشد اجتماعی کودک با سایر جنبه های رشد او هماهنگ و مربوط است و در برخی تحقیقات از جمله تحقیقی که کولین(1979) انجام داد، اعلام شده است که بین هوش و رشد اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد. و این رابطه در جهت مثبت می باشد. و بیان شده است که جنبه های رشد انسان از جمله رشد هوش و رشد اجتماعی در راستای یکدیگر می باشند.
فرضیه دوم تحقیق بیان می کند که بین هوش و رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد. به منظور آزمودن فرضیه فوق از روش ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است که وجود رابطه معنادار بین متغیرهای هوش و رشد اجتماعی را تایید می نماید و 29/7٪ واریانس مشترک بین رشد اجتماعی و هوش وجود دارد. با توجه به مثبت بودن ضریب همبستگی بین دو متغیر می توان نتیجه گرفت که دو متغیر در یک جهت حرکت می کنند که با نتیجه تحقیق کولین در یک راستا می باشد.
در فرضیه سوم تحقیق مطرح گردید که "بین شیوه تربیتی دموکراتیک با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد" در این زمینه از روش تحلیل رگرسیون همزمان استفاده شده است. و با توجه به اندازه R2 نشان داده می شود که با ورود متغیرهای پیش بین(شیوه های تربیتی و هوش) 16٪ تغییرات رشد اجتماعی را می توان تبیین کرد. با توجه به نتیجه تحلیل واریانس برای رگرسیون همزمان رشد اجتماعی بر حسب متغیرهای پیش بین، مشاهده می گردد که رابطه بین رشد اجتماعی و شیوه های تربیتی و هوش معنادار است. با توجه به نسبتهای t محاسبه شده و ضریب همبستگی تفکیکی یا پاره ای نشان داده شده است که رابطه بین شیوه تربیتی آزادمنش و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان معنادار است.
در فرضیه چهارم و پنجم به ترتیب بیان شده است که "بین شیوه تربیتی سهل گیر و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد" و "بین شیوه تربیتی استبدادی و هوش با رشد اجتماعی دانش آموزان رابطه وجود دارد".
از آنجائیکه ضریب همبستگی محاسبه شده شیوه های تربیتی سهل گیر و استبدادی با رشد اجتماعی معنادار نبود، بنابراین وارد تحلیل رگرسیون گام اه گام نمی شود.
با توجه به نتایج تحقیق می توان گفت که والدین و مربیان می توانند با استفاده از روش دموکراتیک و فراهم آوردن امکانات لازم برای ایجاد رشد هوشی سبب بروز رشد اجتماعی بیشتر در کودکان گردند.
محدودیت های پژوهش
1- پژوهش حاضر تنها در مورد دانش آموزانی دبیرستانی دختر انجام شده، لذا نتایج حاصله را نمی توان به دانش آموزان دبیرستانی پسر یا سایر دوره های آموزشی تعمیم داد.
2- جامعه تحقیق شامل دانش آموزان دبیرستان های شهر رشت می باشد و قابل تعمیم به دیگر شهرها نمی باشد.
3- در این تحقیق به تاثیری که ممکن است سن والد یا والدین در اجرای سبکهای تربیتی فرزندان می گذارند، نباید غافل بود. چرا که سن بالا و پائین والد یا والدین می تواند در نحوه رفتار و عملکرد آنها نسبت به فرزندان و در میزان رشد اجتماعی آنان موثر باشد.
4- در این تحقیق همانند پژوهش های دیگر، متغیرهای ناخواسته به شرح زیر وجود دارد، که عبارتند از: موقعیت اقتصادی – اجتماعی خانواده، فاصله طبقاتی، تک فرزندی، دو یا چند فرزندی، فرهنگ حاکم بر خانواده های مناطق مختلف شهر و اثر آن در طراحی سبک تربیتی فرزندان و … که محقق برای کنترل این عوامل، نمونه آماری را از مدارسی که به طریق تصادفی گزینش شدند، انتخاب کرد که امید است این اقدامات، اثربخشی متغیرهای یادشده را تا حدودی تعدیل نماید.
پیشنهادهای پژوهش
1- پژوهش در سایر دوره های آموزشی اجرا گردد تا قابلیت تعمیم پذیری بیشتری داشته باشد.
2- پژوهش در سایر مناطق و شهرستانها اجرا گردد.
3- پژوهش هایی در چهارچوب این موضوع در میان دانش آموزان پسر دوره دبیرستان اجرا گردد، تا با مقایسه نتایج، دستاوردهای معتبرتری بدست آید.
4- در حوزه موضوع این پژوهش ضروری است، سایر متغیرهای مرتبط با رشد اجتماعی، از جمله طبقه اجتماعی – اقتصادی خانواده، شغل والدین، تحصیلات آنها و … مورد بررسی قرارگیرد.
پیشنهادهای کاربردی
1- آشنا ساختن اولیا و مربیان و دست اندرکاران آموزش و پرورش با چگونگی فراهم آوردن جو مناسب برای افزایش رشد اجتماعی دانش آموزان با تشکیل کلاسهای فوق برنامه.
2- به والدین توجه داده شود که احساس هر برنامه ریزی، کمک به نوجوانان برای کشف استعدادهای آنان و شکوفایی تواناییهای عاطفی، شناختی و اجتماعی شان می باشد. لذا ضروری است که والدین در شیوه های تربیتی خود نسبت به فرزندان، به یافته های تحقیق توجه داشته باشند.
3- برای کودک و نوجوان خود امکان اخذ تجارب خوشایندی از فعالیتهای مستقل و آزاد فراهم آورند تا آنان افرادی مسئولیت پذیر و مستقل تربیت شوند و از حکم رانی بر فرزندان خودداری نمایند.
4- اولیا و مربیان دانش آموزان سعی کنند، امکان رشد هوشی کودکان را فراهم آورند، زیرا این رشد در افزایش رشد اجتماعی آنان موثر است.
1. Baumrind
1. Colin
1 . Gregarious Behavior
1. Aristotle
1. Hetherington
2. Park
1. Trower
2. Renshoww & Asher
3. Kratchowil & French
1. J.Lock
2. Jean.Jacques Rousseau
3. MC.Dougall
1- Freud
2- Oral
3- Anal
1- Phallic
2- Latency
– Gential 3
4- Anna Freud
1- Miller & Sears
2- Social Learning Theory
3- Bijous.s
4- skinner
5- Bandura.A
6- Walters
1- Hinde.R
ِ1- Congnitive Theory
2- Motor Development
3- Egocentric
4- Mutual Cooperation
5- Moral Principles
1- Egotistical Considerations
1- Bron Fenbrenner
1- Widmer
2- Social Entelligence
1- Carl Ronson Rogers
2- Baldvin
1. Anthoritarian Parents
2. Christine Jackso
1.Sedro
1- Intelligence
1. Binne
2. Simon
1- Terman
2- Eshtehrn
3- Koler
4- Goard
5- Piaget
6- Wexler
7- Man
8- Binneh
1- Espierman
2- Terston
1. Socio derama
1. Burbach – Harold & Bridgeman – brent
2. Howes
1. Mahmoud
2. Angent
3. Deman
—————
————————————————————
—————
————————————————————
1