بررسی دلایل بروز اختلالات روحی در زنان شاغل
مقدمه
زنان نیز همپای مردان در عرصه های مختلف اجتماعی فعالیت می کنند و دیده شده که در بیشتر مشاغل حتی مشاغل سخت که پیشتر تصور می شد فقط مردان قادر به انجام آنها هستند، مسوولیت های مهم و کارآمد را برعهده دارند. وظایف زنان امروز به مراتب بیشتر از گذشته است.
هرچه به جلو می رویم حضور زنان در اجتماع پررنگ تر می شود. زنان نیز همپای مردان در عرصه های مختلف اجتماعی فعالیت می کنند و دیده شده که در بیشتر مشاغل حتی مشاغل سخت که پیشتر تصور می شد فقط مردان قادر به انجام آنها هستند، مسوولیت های مهم و کارآمد را برعهده دارند. وظایف زنان امروز به مراتب بیشتر از گذشته است.
زنی که تا دیروز فقط در خانه فعالیت می کرد و عهده دار خانه داری و همسر داری بود و تنها دغدغه اش به چگونگی تربیت فرزندان معطوف می شد، امروز علاوه بر مسوولیت های پیشین بایستی در محیط اداره نیز به عنوان یک فرد کاری و پرتوان حضور داشته باشد و در راستای حفظ نقش خود به عنوان یک فرد مستقل در جامعه بکوشد. افزایش حضور زنان در عرصه های اجتماعی جدا از تاثیری که بر رشد شخصیت فرد و افزایش آگاهی های وی می گذارد در آینده نیز موجب تحکیم پایه های خانواده شده و به تربیت فرزندان سالم کمک می کند؛ چنانکه بارها گفته و شنیده ایم که پشت هر مرد موفقی زن موفق تری وجود دارد.
به رغم تمامی نتایج مثبتی که از حضور زنان در اجتماع حاصل می شود ولی پیامد های منفی هم وجود دارد که تنها متوجه خود زنان است و آن به خطرافتادن سلامت روانی آنهاست. افزایش میزان مراجعات به کلینیک های اعصاب و روان و نیز بالارفتن آمار ابتلا به بیماری های قلبی در زنان در چند سال اخیر همگی حکایت از تاثیرات منفی حضور پیش رونده زنان در مشاغل مختلف دارد.
یکی از مهمترین پیامد های فعالیت در اجتماع بروز استرس و فشار های روحی و روانی است که در زنان بیش از مردان بروز می کند. استرس موقعیتی است که در آن شخص از نظر روحی به هم می ریزد و در هم می شکند و معمولاً با واکنش هایی نظیر مشت کردن انگشتان، انقباض عضلات و به هم فشردن دندان ها و برافروختگی چهره همراه است.
به طور کلی پژوهشگران استرس را وضعیتی توصیف می کنند که افراد مجبور به ایجاد تغییرات ناخواسته در جهت تطابق با حوادث و پیشامد های زندگی می شوند. بنابراین استرس تنها پاسخ های بدنی به تغییرات فیزیکی و نیازهای فیزیولوژیک نیست که پاسخ های روحی، هیجانی و رفتاری را نیز شامل می شود. مطالعات نشان می دهد زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض ابتلا به اختلالات روحی و روانی ناشی از بروز استرس و اضطراب قرار دارند که این میزان در زنان شاغل خارج از منزل که مسوولیت رسیدگی به فرزندان و کارهای منزل را نیز به عهده دارند بیشتر دیده می شود.
زنان شاغل در مواجهه با شرایط بحرانی در وضعیت پراسترس زندگی می کنند. آنها نسبت به مردان شاغل یا زنان خانه دار از تظاهرات بدنی (کابوس های شبانه، اختلالات گوارشی، ناراحتی کمر و ستون فقرات) به مراتب بیشتری شکایت می کنند، ضمن اینکه بیشتر از آنان نیز در معرض ابتلا به ناراحتی های خلق و خوی، نظیر افسردگی قرار دارند.
براساس تحقیقات انجام شده در دانشگاه ییل، زنان شاغل در مقایسه با زنان خانه دار از سلامت جسمی نامطلوبی برخوردارند. ریسک ابتلا به بیماری های قلبی در زنانی که در کارشان تحت فشار شدید قرار دارند بیشتر از افراد دیگر است.
به نظر می رسد اگر زنان بتوانند به روش دلخواه و در مشاغل مناسب تا مراحل مدیریتی کار کنند، ریسک بیماری های قلبی در آنها پایین باقی می ماند. شاغل بودن زنان تنها به قرار گرفتن آنها در شرایط پراسترس محدود نمی شود. متاسفانه همراه با شاغل شدن، مصرف غذاهای آماده که به نسبت از چربی و کالری بیشتری برخوردارند و در گروه غذاهای پرکلسترول ناسالم به شمار می روند بیشتر می شود که این خود نقش مهمی در به خطر افتادن سلامت جسمی و بروز بیماری های قلبی ایفا می کند. ضمن اینکه تاثیر استعمال سیگار که در زنان شاغل بیشتر از زنان خانه دار است و در موارد بحران زا بیشتر می شود را نباید نادیده انگاشت که آن خود نیز عامل مهمی در پایین بودن سطح سلامت زنان به شمار می رود.
زنان شاغل حتی بیشتر از مردان شاغل در معرض ابتلا به بیماری های قلبی قرار دارند که البته آن هم به الگوی رفتاری آنها مربوط می شود، مثلاً اینکه زنان در مقایسه با مردان زودتر دچار کمبود اعتماد به نفس می شوند و امنیت خود را از دست می دهند. با اینکه زنان در موقعیت های اجتماعی نرم خو تر از مردان هستند و در کنترل خشم نیز موفق تر از آنها عمل می کنند ولی در مواجهه با موقعیت های پرخطر خیلی زود ثبات روحی و روانی خود را از دست می دهند و در بحران ها سریعاً پریشان و گیج می شوند.
در زمان پیشامد های ناگوار نظیر شرایط استرس زا فشار خون بالا رفته و ضربان قلب تند می شود که باعث ایجاد آشفتگی در جریان خون شده و آن هم فشار وارده به دیواره های شریان ها را افزایش می دهد. ترشح بیش از حد هورمون های استرس در گردش خون ممکن است باعث آسیب در جداره درونی شریان ها شود. پلاکت های موجود در خون (به حرکت درآمده توسط هورمون های استرسی) در جهت شروع عمل ترمیم جداره آسیب دیده بدان متصل می شود که در نتیجه این عمل ترمیمی، دیواره شریانی ضخیم رگ ها تنگ می شود. با توجه به اینکه گفته شد استرس تاثیر بسزایی در بروز بیماری های قلبی دارد تعجب آور نخواهد بود اگر بگوییم زنان شاغل رتبه اول را در ابتلا به بیماری های قلبی دارند.
استرس تنها یکی از عوامل تهدید کننده سلامت زنان شاغل است. زنان به علت نداشتن شرایط یکسان اجتماعی در جامعه بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی و اضطراب قرار دارند. طبق آمار های رسمی اعلام شده، ۷ تا ۱۲ درصد از مردان در سراسر دنیا از افسردگی رنج می برند در حالی که این رقم در زنان به ۲۰ تا ۲۵ درصد می رسد.
تاکنون فرضیه های فراوانی برای کشف علل افزایش بروز افسردگی در بین زنان عرضه شده است ولی آنچه مشخص است میزان بروز افسردگی در زنان امروز به نسبت گذشته تفاوت بسیاری کرده است. در گذشته و تا قبل از ورود گسترده زنان به اجتماع تنها عوامل فیزیولوژیک بودند که به بروز افسردگی منجر می شدند. افسردگی پس از زایمان یکی از مهمترین دلایل بروز افسردگی در زنان است که در نوع شاغل و غیرشاغل تفاوتی ندارد.
افسردگی پس از زایمان یک اختلال شایع و ناتوان کننده اجتماعی است که بیش از ۸۵ درصد مادران باردار پس از زایمان آن را تجربه می کنند. افسردگی پس از زایمان یک اختلال چند عاملی بوده و تغییرات هورمونی پس از زایمان عمده ترین دلیل پیدایش این مشکل است.
نتایج تحقیقات حاکی از آن است که سابقه افسردگی در گذشته، فشار روانی ناشی از زایمان، مسوولیت نگهداری از نوزاد، مشکلات زناشویی، بیکاری، حمایت اجتماعی ناکافی، نوع زایمان، سن مادر هنگام زایمان، عدم دسترسی کافی به خدمات پزشکی و اضطراب پس از زایمان نیز از جمله عوامل ابتلا به افسردگی پس از زایمان به شمار می آیند.
همچنین، مشخص شده است افسردگی پس از زایمان اثرات ناگواری بر مادر، کودک و دیگر اعضای خانواده می گذارد؛ به صورتی که در مادران ناتوانی در انجام مراقبت از فرزند، خودکشی و احتمال افسردگی دائمی را افزایش داده و نیز در کودکان موجب ایجاد اختلال در برخی رفتارها و نیز اختلال در رشد و تعامل می شود. همانطور که گفته شد افسردگی پس از زایمان در اغلب زنان مشاهده می شود و مساله ای نیست که شاغل بودن زنان در آن دخالت فراوان داشته باشد. یکی از مهمترین عواملی که در چند دهه اخیر در بروز افسردگی های شدید در زنان تاثیر داشته مساله روابط کاری و شغلی است.
عواملی نظیر تحقیر شخصیت زنان در جامعه یا دشواری شرایط برای رسیدن آنها به اهداف مورد نظرشان همگی می تواند افسردگی های شدید را در آنها به دنبال داشته باشد و این موضوع همانطور که در سطور پیشین نیز گفته شد ارتباط مستقیمی با نوع واکنش های غالباً مدارامآبانه زنان در برخورد با شرایط بحرانی دارد که در بیشتر موارد به شخصیت خود آنها آسیب می رساند. زنان در وضعیت های مشکل سریع تر از مردان به این تفکر می رسند که قدرت انجام کاری را ندارند و همین موضوع در طولانی مدت بر روند شکل گیری شخصیت آنها تاثیر گذاشته و به عدم ثبات درونی در آنها می انجامد.
یکی دیگر از مسائلی که باعث بروز افسردگی در زنان می شود و باز هم در زنان شاغل بیشتر نمود دارد افسردگی ناشی از اختلالات زناشویی است. بسیاری از اختلافات زناشویی ناشی از عدم مصاحبت زن و شوهر است که ممکن است آنها را به مرز جدایی بکشاند. اغلب مردان از این موضوع شکایت دارند که همسرشان بیشتر وقت خود را در محیط کار می گذراند و کمترین توجهی به آنها نمی کند و قادر به برآورده ساختن جزئی ترین نیاز های همسر و فرزندان خویش نیست. در طرف دیگر زن از این موضوع ناراضی است که چرا باید تمام وقت خود را متمرکز خانه و امور منزل کند در صورتی که قابلیت های فراوانی در محیط اجتماع دارد و می تواند هم پای همسر خویش فعالیت کند ضمن اینکه قادر خواهد بود همسر خوبی برای شوهر و مادر نمونه و دلسوزی برای فرزندانش باشد.
در چنین شرایطی زن دچار افسردگی شده و از آنجا که بسیار حساس است ممکن است سکوت را بی تفاوتی یا طرد از طرف مقابل تلقی کند و منزوی و گوشه گیر شود. زنان شاغل که به این احساس دست می یابند بیش از گذشته خود را تنها می بینند به همین خاطر خود را از دیگران طرد کرده و بیش از گذشته به انجام امور شغلی می پردازند و به نوعی خود را در کار غرق می کنند که همین باعث افزایش انتقاد، بهانه گیری، پرخاشگری و بی تفاوتی همسر شده که متاسفانه در بسیاری موارد رابطه زناشویی با این تفکر که "او با شغلش ازدواج کرده و کارش را بیشتر از من دوست دارد" از هم می پاشد و به جدایی می انجامد. در این میان تنها، احساس بیهودگی و پوچی مضاعف است که نصیب زن می شود و افسردگی او را شدت می بخشد.
ما در زبان روزمره از کلمه افسردگی یا Depression جهت توصیف ترکیبی از احساسات غمگینی، ناکافی، ناامیدی و شاید رخوت و بی حالی استفاده می کنیم. افسردگی بیماری ساده ای نیست. بلکه انواع گوناگون دارد. به طوریکه در بعضی افراد به صورتهایی ظاهر می شود که معمولاً آن را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد غیر از مسائل پزشکی و اندوه که بسیار شایع است. فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی ، منفور خانواده خودش می بیند. علت افسردگی از دیدگاههای نظری مورد بررسی قرار گرفته است. مشهورترین دیدگاه در حال حاضر این است که گروههای مشخصی از افراد افسرده وجود دارند که نشانه های مرضی آنان علل مختلفی دارد. گروه اول کسانی هستند که علت افسردگی آنان ناتوانی در سازش با مقتضیات دشوار زندگی است. افراد گروه دوم افرادی هستند که امکان دارد افسردگی آنان علت بدنی داشته باشد. [مانند بروز دشواریهایی در انتقال پیامهای عصبی به دلایل نارسایی و کمبود مقدار انتقال دهندگان شیمیایی به نام کتکولانیها] بسیاری از پژوهندگان عوامل ارثی همراه با آنچه در زندگی شخص به وقوع می پیوندد. یعنی ترکیب آمادگیهای ارثی و فشارهای روانی و محیطی را علت افسردگی و رفتارهای ناشی از آن می دانند. از جمله عوامل مخاطره انگیز برای افسردگی جنسیت می باشد. در بسیاری از مطالعات انجام شده میزان افسردگی در زنان بیشتر از مردان بوده است. معمولاً زنان بیش از مردان و با سهولت بیشتری از افسردگی خود شکایت کرده و خواهان معالجه رفتار خویش هستند. ممکن است این حالت را ناشی از آن دانست که زنان به غلط به عنوان جنس ضعیف شناخته شده اند.و یا آن رامی توان به انعکاس جریانهای اجتماعی و کیفیت و چگونگی زندگی آنان نسبت داد زیرا مواردی نظیر ازدواج ، در سنین جوانی، تحمیل نقش خانه داری و مادری همراه با مشکلات مالی و تربیت فرزندان فقدان همراهی و تکامل اجتماعی لازم میزان آسیب پذیری زنان جوانان را افزایش می دهد. احساس همدردی و اعتماد به نفس و نیز داشتن همسرمناسب و بطور کلی وجود هر نوع وابستگی عاطفی میزان توسعه و پیشرفت افسردگی را کاهش می دهد. در ازدواجهایی که همسر شریک نافذ و قدرتمندی است نقش ثانوی به زن محول می شود و وی باید متعادل کننده زندگی باشد. در نتیجه انتقاد پذیری و احتمال افسردگی رو به افزایش خواهد بود . روشن است که افسردگی ناشی از عوامل روحی، جسمی یا اجتماعی می باشد. بیشتر مسوولین بهداشتی معتقدند که هر سه عامل در ایجاد زمینه افسردگی در زنان نقش دارد.متاسفانه زنان و دختران همواره تحت تاثیر افکار منفی که تقریباً بی پایه و اساس است قرار دارند و این در حالی است که در شرایط افسردگی افکار تحت تاثیر یک فضای منفی گرایی قرار می گیرد که نه تنها خود بلکه دنیا را تیره و تار می بیند و مساله مهم این است که کم کم باور می کنند اوضاع به همان بدی است که فکر می کنند. از جمله عوامل به وجود آورنده افسردگی در میان دختران عبارتند از ترس از مرگ ، نقص عضو، معلولیت های جسمانی ، بیکاری ، فوت بستگان، داشتن تفکرات نسبت به آینده از نظر شغل، ازدواج، وتحصیل، تایید نشدن. طرز تفکر زنان و دخترانی که اقدام به خودکشی می کنند نشان می دهد که اغلب آنها انسانهای بدبینی هستند که زندگی برایشان کابوس جهنمی می باشد. واقعیت این است که شرایط نامساعد اجتماعی عامل موثر در جهت افسردگی جوانان به خصوص دختران است. یک انسان افسرده توانایی تفکر درست را از دست می دهد. و نمی تواند اوضاع را آنطور که هست تحلیل کند. در این شرایط تمیز درست از نادرست غیر ممکن است و اهمیت حوادث منفی آنقدر زیاد می شود که تمام واقعیت ها را مخدوش می کند. دختران به علت توقع و انتظاری که از جامعه دارند و فقدان توانایی تطابق خود با زندگی، بیشتر در خطر شیوع بیماری هایی مانند افسردگی قرار می گیرند.بر اساس تحقیقات انجام شده افسردگی درخانواده های کم درآمد بیشتراست .جایی که سنت و فقر و نداشتن امکانات دست به دست هم بدهد چیزی جز افسردگی باقی نمی گذارد. در ایران نگرش خاصی در مورد دختران و پسران وجود داردکه نقش های آنان را مشخص می کند. این نگرش ها از قوانین آداب و رسوم سنت ها و باورها تاثیر پذیرفته است. تفاوت بین دخترها و پسرها در حدود ۱۸ سالگی بیشتر است. یعنی همان سالهایی که فشارهای مختلف روی دخترها بیشتر می شود. در بعضی جاها موضوع ازدواج اجباری پیش می آید و در جاهای دیگر روی فعالیت اجتماعی دخترها حساس تر می شوند. گروهی از روانشناسان بر این باورند که تغییرات اساسی اجتماع کانونی ناسالم درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شکست های مشخص وابسته کرده است. دختران به دلایل بسیار زیادی که با مقام زنان و وضع اجتماعی آنها در جامعه ما ارتباط دارد نسبت به افسردگی آسیب پذیرترند.ناگفته نماند بنابر تجربیات زیست شناسان در طول عادت ماهانه و دوران نقاهت پس از زایمان میزان افسردگی بالاتر می رود.اغلب دختران در زمان بلوغ دچار ناآرامی می شوند. حدود ۲۰ درصد از زنان که در سنین باروری هستند به صورت دوره ای در زمان قاعدگی دچار تغییراتی از جمله افسردگی، تحریک و گریه و … هستند. علت این تغییرات به اختلالات هورمونی مربوط می شود . افسردگی و اختلالات هورمونی ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دارند. از آنجایی که میزان جریان هورمونها در زنان بیشتر است می تواند یک دلیل دیگری برای ریسک بالای ابتلای آنها به افسردگی باشد.
علل بروز افسردگی در میان زنان و دختران
افسردگی بیماری شایع عصرماست و در تمامی جهان روند فزاینده ای دارد. این در حالی است که حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیز دیگری تشخیص داده شده است. افسردگی یک بیماری اختصاصی نیست.
گذشته از مسائل مطرح شده تغییرات اساسی اجتماعی ضمن آنکه زنان متحمل ایفای دونقش (حضور در اجتماع و منزل با نقش محوری به عنوان مادر) می باشند. ضمن آنکه توقع امتیازات برابر با مردان در آنها رشد می کند و فرهنگ جامعه ظرفیت پذیرش این اشتراکات انسانی میان مرد و زن را ندارد. توقع آنان تحقق نمی یابد و در نتیجه زنان در معرض ابتلا به بیماری روحی قرار می گیرند. به نظر می رسد اختلالات افسردگی در میان زنان شاغل خصوصاً آنانی که دارای فرزند زیر ۶ سال هستند تمرکز بیشتری دارد. در مطالعات انجام شده ۲۳% از زنان کارمند دچار افسردگی می شوند. در حالیکه این رقم برای زنان طبقه متوسط فقط ۶% می باشد. در صورتی که زنان شاغل به علت گذراندن زندگی سرشار از فشار در معرض خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند.
زنانی که زیر خط فقر زندگی می کنند و به تنهایی با مشکلات می جنگند. بیشتر در معرض آسیب های افسردگی قرار دارند. بسیاری از زنان سرپرست خانوار که به دلایل متعددی مثل مهاجرت شوهر، زندانی شدن یا از کار افتادگی او، طلاق ، سرپرستی خانواده را به عهده گرفته اند. آسیب پذیرترین قشر اجتماع محسوب می شوند. دو عامل در افزایش فقر در میان زنان سرپرست خانوار موثر است. یکی محدودیت مشارکت آنان در مشاغل رسمی و پردرآمد ، دوم فقدان تامین اجتماعی فراگیر و در نهایت بسیاری از این شرایط دست به دست هم داده و به رنج این زنان می افزاید.علاوه بر زنان سرپرست خانوار رقم افسردگی در میان زنان خانه دار رو به افزایش است. احساس تنهایی ، ترک خانه توسط فرزندان ، کار بدون دستمزد، فقر اقتصادی ، بها ندادن به ارزش اقتصادی و اجتماعی در جامعه، قدرناشناسی نسبت به تلاش زنان خانه دار، خشونت ، نداشتن مشارکت اجتماعی، کمبود مراکز تفریحی، بالا بودن هزینه ها جهت تفریح و پرکردن اوقات فراغت از جمله علل بروز افسردگی در میان زنان خانه دار می باشد. دکتر انور صمدی راد " جامعه شناس" سن افسردگی زنان خانه دار را معمولاً از سن ۳۷ سالگی به بعد بر می شمارد و معتقد است به دنبال بروز علائم یائسگی تشدید می شود. به گفته وی مشکلات اقتصادی و اجتماعی فعلی جامعه بر افزایش افسردگی زنان خانه دار تاثیر گذار بوده چرا که مردان به منظور تامین نیازهای اقتصادی خانواده اکثراً دو یا حتی چند شغله اند. و حضور آنان تا دیر وقت و نبودن در کنار اعضای خانواده به مشکلات ذکر شده می افزاید.بر اساس تحقیقات انجام شده بیش از ۶۰% زنان ایرانی دست کم یکبار قربانی خشونت خانگی بوده اند. خشونت می تواند همه زنان را در هر سن، نژاد و طبقه اجتماعی قربانی کند. اما طبق یافته های پژوهش این نوع سوء رفتار با عوامل مالی و پایگاه اقتصادی افراد رابطه مستقیم دارد. زنان خانه دار یا مشغول به کارهای کم درآمد در مقابل خشونت خانگی آسیب پذیرتر می باشند ودر زمره قربانیان خاموش خشونت خانگی محسوب می شوند.تحقیقات نشان می دهد که خشونت و آزارهای جنسی در خانه و یا در محیط کار علیه زنان بیماریهای زنانه و یا افسردگی را به ارمغان می آورد. امروزه همه دریافته اند که طبق مطالعات انجام شده خودکشی در میان زنان و دختران روند افزایشی دارد و در آنها به عوامل سبب سازی چون اختلافات خانوادگی و زناشویی ، درگیری با بستگان ، بیکاری و اختلالات روانشناختی اشاره شده است.دکتر سید هادی معتمد نژاد روانپزشک و مدیر کل دفتر آسیب دیدگان اجتماعی بهزیستی کشور می گوید: در حال حاضر حدود بیش از یک میلیون نفر از زنان کشور یا بی سرپرست هستند یا دارای دو شغل و دو جایگاه می باشند. علاوه بر اینکه مادر و خانه دارند، مادر و شاغل هم می باشند. این خود سبب ایجاد آسیبهای روحی روانی و جسمی می شود و طبعاً بر فرزندان آنان هم تاثیر فراوان خواهد داشت. به گفته وی بسیاری از مشاغل بیمه دارند. ولی زنان خانه دار بیمه نیستند و از پشتوانه مالی بهره مند نمی باشند و تا زمان توسعه کشور و حل مشکلات نمی توان به کاهش افسردگی در بین آنان امیدوار بود. زنان افسرده انرژی کافی برای مطالعه، آموزش، یادگیری کار و حتی ورزش ندارند که این امر منجر به افت عملکرد می شود و به دنبال آن لطمات وارده به جامعه غیر قابل انکار می باشد. به نظر می رسد با توجه به وسعت و پیچیدگی مسائل بهداشت روان در جامعه و نیاز روزافزون مردم به خدمات بهداشت روان مسوولان بایستی در مورد ساختار تشکیلاتی سیستم بهداشت روان با زندگی و تدابیر سریع و لازم الاجرایی بیندیشندچرا که جامعه فعلی و نسل آینده وجود مادرانی افسرده نسلی افسرده را تحویل جامعه خواهد داد .
ا در زبان روزمره از کلمه افسردگی یا Depression جهت توصیف ترکیبی از احساسات غمگینی، ناکافی، ناامیدی و شاید رخوت و بی حالی استفاده می کنیم. افسردگی بیماری ساده ای نیست. بلکه انواع گوناگون دارد. به طوریکه در بعضی افراد به صورتهایی ظاهر می شود که معمولاً آن را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد غیر از مسائل پزشکی و اندوه که بسیار شایع است. فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی ، منفور خانواده خودش می بیند. علت افسردگی از دیدگاههای نظری مورد بررسی قرار گرفته است. مشهورترین دیدگاه در حال حاضر این است که گروههای مشخصی از افراد افسرده وجود دارند که نشانه های مرضی آنان علل مختلفی دارد. گروه اول کسانی هستند که علت افسردگی آنان ناتوانی در سازش با مقتضیات دشوار زندگی است. افراد گروه دوم افرادی هستند که امکان دارد افسردگی آنان علت بدنی داشته باشد. [مانند بروز دشواریهایی در انتقال پیامهای عصبی به دلایل نارسایی و کمبود مقدار انتقال دهندگان شیمیایی به نام کتکولانیها] بسیاری از پژوهندگان عوامل ارثی همراه با آنچه در زندگی شخص به وقوع می پیوندد. یعنی ترکیب آمادگیهای ارثی و فشارهای روانی و محیطی را علت افسردگی و رفتارهای ناشی از آن می دانند. از جمله عوامل مخاطره انگیز برای افسردگی جنسیت می باشد. در بسیاری از مطالعات انجام شده میزان افسردگی در زنان بیشتر از مردان بوده است. معمولاً زنان بیش از مردان و با سهولت بیشتری از افسردگی خود شکایت کرده و خواهان معالجه رفتار خویش هستند. ممکن است این حالت را ناشی از آن دانست که زنان به غلط به عنوان جنس ضعیف شناخته شده اند.و یا آن رامی توان به انعکاس جریانهای اجتماعی و کیفیت و چگونگی زندگی آنان نسبت داد زیرا مواردی نظیر ازدواج ، در سنین جوانی، تحمیل نقش خانه داری و مادری همراه با مشکلات مالی و تربیت فرزندان فقدان همراهی و تکامل اجتماعی لازم میزان آسیب پذیری زنان جوانان را افزایش می دهد. احساس همدردی و اعتماد به نفس و نیز داشتن همسرمناسب و بطور کلی وجود هر نوع وابستگی عاطفی میزان توسعه و پیشرفت افسردگی را کاهش می دهد. در ازدواجهایی که همسر شریک نافذ و قدرتمندی است نقش ثانوی به زن محول می شود و وی باید متعادل کننده زندگی باشد. در نتیجه انتقاد پذیری و احتمال افسردگی رو به افزایش خواهد بود . روشن است که افسردگی ناشی از عوامل روحی، جسمی یا اجتماعی می باشد. بیشتر مسوولین بهداشتی معتقدند که هر سه عامل در ایجاد زمینه افسردگی در زنان نقش دارد.متاسفانه زنان و دختران همواره تحت تاثیر افکار منفی که تقریباً بی پایه و اساس است قرار دارند و این در حالی است که در شرایط افسردگی افکار تحت تاثیر یک فضای منفی گرایی قرار می گیرد که نه تنها خود بلکه دنیا را تیره و تار می بیند و مساله مهم این است که کم کم باور می کنند اوضاع به همان بدی است که فکر می کنند. از جمله عوامل به وجود آورنده افسردگی در میان دختران عبارتند از ترس از مرگ ، نقص عضو، معلولیت های جسمانی ، بیکاری ، فوت بستگان، داشتن تفکرات نسبت به آینده از نظر شغل، ازدواج، وتحصیل، تایید نشدن. طرز تفکر زنان و دخترانی که اقدام به خودکشی می کنند نشان می دهد که اغلب آنها انسانهای بدبینی هستند که زندگی برایشان کابوس جهنمی می باشد. واقعیت این است که شرایط نامساعد اجتماعی عامل موثر در جهت افسردگی جوانان به خصوص دختران است. یک انسان افسرده توانایی تفکر درست را از دست می دهد. و نمی تواند اوضاع را آنطور که هست تحلیل کند. در این شرایط تمیز درست از نادرست غیر ممکن است و اهمیت حوادث منفی آنقدر زیاد می شود که تمام واقعیت ها را مخدوش می کند. دختران به علت توقع و انتظاری که از جامعه دارند و فقدان توانایی تطابق خود با زندگی، بیشتر در خطر شیوع بیماری هایی مانند افسردگی قرار می گیرند.بر اساس تحقیقات انجام شده افسردگی درخانواده های کم درآمد بیشتراست .جایی که سنت و فقر و نداشتن امکانات دست به دست هم بدهد چیزی جز افسردگی باقی نمی گذارد. در ایران نگرش خاصی در مورد دختران و پسران وجود داردکه نقش های آنان را مشخص می کند. این نگرش ها از قوانین آداب و رسوم سنت ها و باورها تاثیر پذیرفته است. تفاوت بین دخترها و پسرها در حدود ۱۸ سالگی بیشتر است. یعنی همان سالهایی که فشارهای مختلف روی دخترها بیشتر می شود. در بعضی جاها موضوع ازدواج اجباری پیش می آید و در جاهای دیگر روی فعالیت اجتماعی دخترها حساس تر می شوند. گروهی از روانشناسان بر این باورند که تغییرات اساسی اجتماع کانونی ناسالم درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شکست های مشخص وابسته کرده است. دختران به دلایل بسیار زیادی که با مقام زنان و وضع اجتماعی آنها در جامعه ما ارتباط دارد نسبت به افسردگی آسیب پذیرترند.ناگفته نماند بنابر تجربیات زیست شناسان در طول عادت ماهانه و دوران نقاهت پس از زایمان میزان افسردگی بالاتر می رود.اغلب دختران در زمان بلوغ دچار ناآرامی می شوند. حدود ۲۰ درصد از زنان که در سنین باروری هستند به صورت دوره ای در زمان قاعدگی دچار تغییراتی از جمله افسردگی، تحریک و گریه و … هستند. علت این تغییرات به اختلالات هورمونی مربوط می شود . افسردگی و اختلالات هورمونی ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دارند. از آنجایی که میزان جریان هورمونها در زنان بیشتر است می تواند یک دلیل دیگری برای ریسک بالای ابتلای آنها به افسردگی باشد.
بررسی دلایل بروز اختلالات روحی در زنان شاغل
هر چه به جلو می رویم حضور زنان در اجتماع پررنگ ترمی شود. زنان نیز همپای مردان در عرصه های مختلف اجتماعی فعالیت می کنند و دیده شده که در بیشتر مشاغل حتی مشاغل سخت که پیشتر تصور می شد فقط مردان قادر به انجام آنها هستند، مسوولیت های مهم و کارآمد را بر عهده دارند. وظایف زنان امروز به مراتب بیشتر از گذشته است. زنی که تا دیروز فقط در خانه فعالیت می کرد و عهده دار خانه داری و همسرداری بود و تنها دغدغه اش به چگونگی تربیت فرزندان معطوف می شد، امروز علاوه بر مسوولیت های پیشیت بایستی در محیط اداره نیز به عنوان یک فرد کاری و پرتوان حضور داشته باشد و در راستای حفظ نقش خود به عنوان یک فرد مستقل در جامعه بکوشد.
افزایش حضور زنان موجب تحکیم پایه های خانواده شده و به تربیت فرزندان سالم کمک می کند، چنانکه بارها گفته شنیده ایم که پشت هر مرد موفقی زن موفق تری وجود دارد. به رغم تمامی نتایج مثبتی که از حضور زنان در اجتماع حاصل می شود ولی پیامدهای منفی هم وجود دارد که تنها متوجه خود زنان است و آن به خطر افتادن سلامت روانی آنهاست. افزایش میزان مراجعات به کلینک های اعصاب و روان و نیز بالا رفتن آمار ابتلا به بیماری های قلبی در زنان در چند سال اخیر همگی حکایت از تاثیرات منفی حضور پیش رونده زنان در مشاغل مختلف دارد.
یکی از مهمترین پیامدهای فعالیت در اجتماع بروز استرس و فشارهای روحی و روانی است که در زنان پیش از مردان بروز می کند. استرس موقعیتی است که در آن شخص از نظر روحی به هم می ریزد و درهم می شکند و معمولا با واکنش های نظیر مشت کردن انگشتان، انقباض عضلات و به هم فشردن دندان ها و برافروختگی چهره همراه است. به طور کلی پژوهشگران استرس را وضعیت توصیف می کنند که افراد مجبور به ایجاد تغییرات ناخواسته در جهت تطابق با حوادث و پیشامدهای زندگی می شوند. بنابراین استرس تنها پاسخ های بدنی، به تغییرات فیزیکی و نیازهای فیزیولوژیست نیست که پاسخ های روحی، هیجانی و رفتاری را نیز شامل می شود. مطالعات نشان می دهد زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض ابتلا به اختلالات روحی و روانی ناشی از بروز استرس و اضطراب قرار دارند که این میزان در زنان شاغل خارج از منزل که مسوولیت رسیدگی به فرزندان و کارهای منزل را نیز به عهده دارند بیشتر دیده می شود. زنان شاغل درمواجهه با شرایط بحرانی در وضعیت پراسترس زندگی می کنند. آنها نسبت به مردان شاغل یا زنان خانه دار از تظاهرات بدنی (کابوس های شبانه، اختلالات گوارشی، ناراحتی کمر و ستون فقرات) به مراتب بیشتری شکایت می کنند، ضمن اینکه بیشتر از آنان نیز در معرض ابتلا به ناراحتی های خلق و خوی، نظیر افسردگی قرار دارند. بر اساس تحقیقات انجام شده در دانشگاه بیل، زنان شاغل در مقایسه با زنان خانه دار از سلامت جسمی نامطلوبی برخوردارند. ریسک ابتلا به بیماری های قلبی در زنانی که در کارشان تحت فشار شدید قرار دارند بیشتر از افراد دیگر است. به نظر می رسد اگر زنان بتوانند به روش دلخواه و در مشاغل مناسب تا مراحل مدیریتی کار کنند، ریسک بیماری های قلبی در آنها پایین باقی می ماند. شاغل بودن زنان تنها به قرار گرفتن آنها در شرایط پر استرس محدود نمی شود. متاسفانه همراه شاغل شدن ،مصرف غذاهای آماده که به نسبت از چربی و کالری بیشتری برخوردارند و در گروه غذاهای پر کلسترول نا سالم به شمار می روند بیشتر می شود که این خود نقش مهمی در به خطر افتادن سالمت جسمی و بروز بیماری های قلبی ایفا می کند. ضمن اینکه تاثیراستعمال سیگار که در زنان شاغل بیشتر می شود را نباید نادیده انگاشت که آن خود نیز عامل مهمی درپایین بودن سطح سلامت زنان به شمار می رود.
زنان شاغل حتی بیشتر از مردان شاغل در معرض ابتلا به بمیاری های قلبی قرار دارند که البته آن هم به الگوی رفتاری آنها مربوط می شود، مثلا اینکه زنان در مقایسه با مردان زودتر دچار کمبود اعتماد به نفس می شوند و امین خود را از دست می دهند. با اینکه زنان در موقیعت های اجتماعی نرم خوتراز مردان هستند و در کنترل خشم نیز موفق تر از آنها عمل می کنند ولی در مواجهه با موقعیت های پرخطر خیلی زود ثبات روحی و روانی خود را از دست میهند و در بحران ها سریعا پریشان و گیج می شوند.
در زمان پیشامدهای ناگوار نظیر شرایط استرس زا فشار خون بالا رفته و ضربان قلب تند می شود که باعث ایجاد آشفتگی در جریان خون شده و آن هم فشار وارده به دیواره های شریان ها را افزایش می دهدو ترشح بیش از حد هورمون های استرس در گردش خون ممکن است باعث آسیب در جداره درونی شریان ها شود. پلاکت های موجود در خون (به حرکت درآمده توسط هورمون استرسی) درجهت شروع عمل ترمیم جداره آسیب دیده بدان متصل می شود که در نتیجه این عمل ترمیمی، دیواره شریانی ضخیم رگ ها تنگ می شود. با توجه به اینکه گفته شد استرس تاثیر بسزایی در بروز بیماری های قلبی دارد تعجب آور نخواهد بود اگر بگویین زنان شاغل رتبه اول را درابتلا به بیماری های قلبی دارند.
استرس تنها یکی از عوامل تهدید کننده سلامتزنان شاغل است. زنان به علت نداشتن شرایط یکسان اجتماعی در جامعه بیشتر در معرض ابتلا به افسدگی و اضطراب قرار دارند. طبق آمارهای رسمی اعلام شده، 7 تا 12 درصد از مردان در سراسر دنی از افسردگی رنج می برند در حالی این رقم در زنان به 20 تا 25 درصد می رسد.
تا کنون فرضیه های فراوانی برای کشف علل افزایش بروز افسردگی در بین زنان عرضه شده است ولی آنچه مشخص است میزان بروز افسردگی در زنان امروز به نسبت گذشته تفاوت بسیاری کرده است. در گذشته و تا قبل از ورود گسترده زنان به اجتماع تنها عوامل فیزیولوژیک بودند که به بروز افسردگی منجر می شدند. افسردگی پس از زایمان یکی از مهمترین دلایل بروز افسردگی در زنان است که در نوع شاغل و غیرشاغل تفاوتی ندارد.
افسردگی پس از زایمان یک اختلال شایع و ناتوان کننده اجتماعی است که بیش از 85 درصد مادران باردار پس از زایمان آن را تجربه می کنند. افسردگی پس از زایمان یک اختلال چند عاملی بوده و تغییرات هورمونی پس از زایمان عمده ترین دلیل پیدایش این مشکل است. نتایج تحقیقات حاکی از آن است که سابقه افسردگی در گذشته، فشار روانی ناشی از زایمان، مسوولیت نگهداری از نوزاد، مشکلات زناشویی، بیکاری، حمایت اجتماعی ناکافی، نوع زایمان، سن مادر هنگام زایمان، عدم دسترسی کافی به خدمات پزشکی و اضطراب پس از زایمان نیز از جمله عوامل ابتلا به افسردگی پس از زایمان به شمار می آیند.
همچنین، مشخص شده است افسردگی پس از زایمان اثرات ناگواری بر مادر، کودک و دیگر اعضای خانواده می گذارد، به صورتی که در مادران ناتوانی درانجام مرافبت از فرزند، خودکشی و احتمال افسردگی دائمی را افزایش داده و نیز در کودکان موجب ایجاد اختلال دربرخی رفتارها و نیز اختلال در رشد و تعامل می شود. همان طور که گفته شد افسردگی پس از زایمان در اغلب زنان مشاهده می شود و مساله ای نیست که شاغل بودن زنان در آن دخالت فراوان داشته باشد. یکی از مهمترین عواملی که در چند دهه اخیردر بروز افسردگی های شدید در زنان تاثیر داشته مساله روابط کاری و شغلی است.
عواملی نظیر تحقیر شخصیت زنان در جامعه یا دشواری شرایط برای رسیدن آنها به اهداف مورد نظرشان همگی می تواند افسردگی های شدید را در آنها به دنبال داشته باشد و این موضوع همانطور که در سطور پیشین نیز گفته شد ارتباط مستقیمی با نوع واکنش های غالبا مدارامابانه زنان در برخورد با شرایط بحرانی دارد که در بیشتر موارد به شخصیت خود آنها آسیب می رساند. زنان در وضعیت های مشکل سریع تراز مردان به این تفکر می رسند که قدرت انجام کاری را ندارند و همین موضوع در طولانی مدت بر روند شکل گیری شخصیت آنها تاثیر گذاشته و به عدم ثبات درونی در آنها می انجامد. یکی دیگر از مسایلی که باعث بروز افسردگی در زنان می شود و باز هم در زنان شاغل بیشتر نمود داردافسردگی ناشی از اختلالات زناشویی است. بسیاری از اختلافات زناشویی ناشی از عدم مصاحبت زن و شوهر است که ممکن است آنها را به مرز جدایی بکشاند. اغلب مردان از این موضوع شکایت دارند که همسرشان بیشتر وقت خود را در محیط کار می گذراند و کمترین توجهی به آنها نمی کند و قادر به برآورده ساختن جزیی ترین نیازهای همسر و فرزندان خویش نیست. در طرف دیگر زن از این موضوع ناراضی است که چرا باید تمام وقت خود را متمرکز خانه و امور منزل کند در صورتی که قابلیت های فراوانی در محیط اجتماع دارد و می تواند هم پای همسر خویش فعالیت کند ضمن اینکه قادر خواهند بود همسر خوبی برای شوهرو مادر نمونه و دلسوزی برای فرزندانش باشد. درچنین شرایطی زن دچار افسردگی شده و از آنجا که بسیار حساس است ممکن است سکوت را بی تفاوتی با طرد از طرف مقابل تلقی کند و منزوی و گوشه گیر شود. زنان شاغل که به این احساس دست می یابند بیش از گذشته خود را تنها می بینند به همین خاطر خود را از دیگران طرد کرده و بیش از گذشته به انجام امورشغلی می پردازند و به نوعی خود را در کار غرق می کنند که همین باعث افزایش انتقاد، بهانه گیری، پرخاشگری و بی تفاوتی همسر شده که متاسفانه در بسیاری موارد رابطه زناشویی با این تفکر که "او با شغلش ازدواج کرده و کارش را بیشتر از من دوست دارد"از هم می پاشد و به جدایی می انجامد. در این میان تنها، احساس بیهودگی و پوچی مضاعف است که نصیب زن می شود و افسردگی او را شدت می بخشد.
مهارت های زنانه برای محیط کار
اگر چون زن هستید در محل کار احساس بی ارزشی می کنید دیگر این طور فکر نکنید. این روزها زنان بیشتر و بیشتر در محیط کار می درخشند و حتی مهارت های به خصوصی دارند که در محیط کارهای مردانه هم آنها را به سوی موفقیت رهنمون می شود. آشنا شدن با ابزارهای توانمندکننده طبیعی که زنان بالقوه از آن برخوردارند، بسیار موثر است.
زنان از استعدادهای طبیعی برخوردارند اما ممکن است احساس کنند این استعدادها در محیط کار اصلاً به کارشان نمی آید در حالی که این طور نیست. درست است که زن ها، درست مثل مردها، باید مهارت های عملی و تکنیکی مربوط به محیط کار را یاد بگیرند تا موفق شوند اما در پیمودن پله های ترقی زنان مهارت های منحصربه فردی دارند که برای سازمان ها و ادارات ارزش محسوب می شوند. با کمی تکیه بر این مهارت ها زنان می توانند خودشان را آن قدر قوی کنند که در محیط کار به هر چه می خواهند، برسند. بعضی از این مهارت ها اینها هستند.
ارتباطات
ایجاد ارتباط مهارتی است که وجود آن برای موفقیت ضرورت دارد. زن ها برحسب طبیعت خود ارتباط برقرار می کنند. تا حالا دقت کرده اید که چطور یک مادر "به خودی خود می داند" چقدر مهم است که با فرزندش ارتباط برقرار کند و با او حرف زند و این کار را با انتخاب زبان و جمله بندی انجام می دهد که کودک خوب آن را بفهمد. دقیقاً همین مهارت با کمی تغییر و تعدیل، به خوبی برای محیط کار عمل می کند. مثلاً اگر زنی مدیر بخش یا قسمتی باشد می داند چطور جداگانه با هر کس ارتباط برقرار کند که او حرفش را خوب درک کند.
هلن فیشر نویسنده جنس اول می گوید؛ استعدادهای ذاتی زنان و اینکه چطور می توانند منشاء تغییر در جهان بشوند به همین نکته یعنی استعداد زبان بازمی گردد. فیشر به نیاز فزاینده به توانایی برقراری ارتباط چه نوشتاری و چه کلامی اشاره می کند و می گوید؛ زنان در سخن گفتن سرآمد هستند. دختران حتی در سنین خیلی پایین در روانی کلام گوی سبقت را می ربایند و خیلی سریع کلمه، عبارت و جمله مناسب را پیدا می کنند. زن ها معمولاً زبان آور هستند و آنچه را می خواهند بگویند، درست بیان می کنند. زنانی که به این مساله آگاه باشند و به استعداد زبانی و طبیعی خود در برقراری ارتباط اعتماد کنند خیلی زود می توانند اعتمادبه نفس خود را به دست بیاورند.
آموزش و تعلیم
زنان در حوزه آموزش هم مزیت دارند. ویژگی های پرورش دهندگی که بیشتر در وجود زن ها نهاده شده است، باعث می شود زنان بتوانند در یادگیری و رشد فردی به دیگران کمک کنند. ترکیب مناسبی از تشویق، انضباط، آزادی دادن و محدود کردن باعث می شود کودک حس اعتمادبه نفس و توانمندی سنجیده ای داشته باشد و بتواند از سایر کودکان پیشی بگیرد. همین روش در دنیای کسب و کار هم کارآمد است و یک زن می تواند همین منوال را برای کارکنان پیش بگیرد.
باز هم تحقیقات هلن فیشر در جنس اول نشان می دهد که بیشتر زنان علاقه مندی بیشتری به همکاری، هماهنگی و رابطه ها دارند که شبکه ای حمایتی به وجود می آورد. از ویژگی های زنان است که اعتقاد دارند هر کسی می تواند در کسب و کارش موفق بشود، بنابراین در محیط کار رفتار برنده – برنده را در پیش می گیرند.
چندکاره ای و تمرکز بر چند موضوع
اداره کردن افراد، آماده کردن گزارش ها، به یاد داشتن موعد تحویل هر کار و همه منابع مورد نیاز برای موفقیت کارگروهی کاملاً ضروری است. هلن فیشر عقیده دارد تکامل بشر حتی در زمان های نخستین نشان می دهد که زنان بچه های ضعیف و آنها که نیاز به مراقبت طولانی تری داشتند را حتی در شرایط خطرناک پرورش می دادند. بنابراین زنان حتی در آن زمان های قدیم هم می توانستند چند کار را با هم انجام دهند. آنها مراقب مارها بودند، حواسشان به صدای رعد و برق بود، غذاها را مزه می کردند که مبادا مسموم باشند و بچه ها را تکان می دادند تا خوابشان ببرد، حیوانات وحشی را دور می کردند، ترسیده ها را تسکین می دادند و گرسنه ها را سیر می کردند. مادران می بایست کارهای روزانه بیشماری را انجام می دادند و همزمان آتش روشن می کردند و غذا می پختند و با دوستانشان حرف می زدند. درست است که همه زن ها مهارت های مادری کردن را ندارند و همه زن ها یک جور نیستند، ولی همه زنان توانایی شناسایی مهارت هایشان و استفاده از آنها برای توانمندسازی شخصی و حرفه ای خودشان را دارند. زن ها هم می توانند مانند مردها در اداره و رهبری کسب و کار موثر باشند. اگر بخواهید بدانید چه چیزی باعث می شود شما هم بتوانید زن موفقی باشید فهرستی از تمام ویژگی های شخصی خود تهیه کنید و همه استعدادهای ذاتی خود را در آن بنویسید و قدرت های خود را بشناسید تا به اوج موفقیت برسید.
اقتصاد دانایی محور استعداد زنان شکوفا می شود
هم در کشورهای فقیر و هم در کشورهای توسعه یافته، زنان بخش عمدهء فقر را تشکیل می دهند حتی در ایالات متحده نیز طبق آمار منتشر شده از سوی ادارهء سرشماری، 1/14 درصد زنان و 1/11 درصد مردان در فقر زندگی می کنند. در کشورهای درحال توسعه وضعیت اقتصادی زنان بسیار وخیم تر است. بر اساس برآورد کارشناسان سازمان ملل 70 درصد فقرای جهان زنان هستند و با روزی کم تر از دو دلار زندگی می کنند. بانک جهانی در گزارش جدید خود اعلام کرده است راه حل اصلی، رفع فقر زنان مشارکت آن ها در فعالیت های اقتصادی است و این اقدام به رشد کل اقتصاد کمک بزرگی خواهد کرد .
روند مستقل کردن زنان از لحاظ اقتصادی در کشورهای ثروتمند بسیار کند بوده است و در کشورهای درحال توسعه، موانع نهایی و بنیادین از رشد حضور زنان در اقتصاد و دسترسی ایشان به منابع اقتصادی جلوگیری می کند. یکی از مهم ترین عوامل مساوی نبودن فرصت های اقتصادی زنان با مردان، تبعیضی است که خانواده ها علیه دختران برای تحصیل قایل می شوند. این امر نه تنها چشم انداز زندگی شخصی زنان را در آینده دچار اختلال می کند بلکه با محروم کردن نیمی از نیروی کار از مشارکت در فعالیت های اقتصادی، از رشد مناسب اقتصادی می کاهند. گزارش بانک جهانی نشان می دهد به طور متوسط دستمزد زنان در جهان 22 درصد پایین تر از مردان است و این وضعیت در کشورهای در حال توسعه بدتر از متوسط جهانی است. از سوی دیگر زنان جهان بسیار کم تر از مردان به اعتبار و وام های بانکی برای کسب و کار دسترسی دارند. برای مثال آمار منتشر شدهء بانک جهانی نشان می دهد در آفریقا، تنها یک درصد اعتبارات اعطا شده از بخش کشاورزی در اختیار زنان قرار می گیرد. تغییر این وضعیت بسیار دشوار و زمان گیر است اما راه دیگری وجود ندارد زیرا بهبود دسترسی زنان به فرصت های اقتصادی به محو محرومیت آن ها و در نهایت رشد اقتصادی کشورها منجر خواهد شد و به همین دلیل است که بانک گرامین شبیه بسیاری از نهادهای ضدفقر تصمیم گرفته بر رفع محرومیت زنان تمرکز کند. تقریبا تمام وام گیرندگان این بانک زن هستند و ارایه دهندگان وام های خرد تلاش می کنند ترتیبی دهند که وام هایشان به افزایش دسترسی زنان به منابع اقتصادی و بهبود وضعیت آن ها منجر شود. برای مثال وام دهندگان کاری می کنند که خانهء ساخته شده یا خریده شده از دسترنج زنان در مالکیت آن ها باقی بماند .
بانک جهانی و سازمان ملل در گزارش سال 2006 مدارک و شواهدی ارایه کرده اند مبنی بر این که اعطای قدرت اقتصادی بالاتر به زنان به رشد اقتصادی کمک می کند. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه مردان منبع درآمد خانواده هستند و توزیع درآمد بین دختران و پسران خانواده علیه دختران تبعیض آمیز است. به این ترتیب زنان آینده نیز به سبب همین تبعیض، از امکانات تحصیلی، شغلی و اجتماعی پایین تری نسبت به مردان برخوردار خواهند شد و این چرخهء معیوب ادامه پیدا خواهد کرد. قدرت اقتصادی، نحوهء تصمیم گیری زنان را به گونه ای تغییر می دهد که باعث رشد رفاه کل جامعه می شود. تحقیقات نشان می دهد در خانوارهایی که زنان درآمدها را تقسیم می کنند، هزینه ها بسیار اقتصادی تر انجام می شود و سلامت خانواده را بیش تر تامین می کند .
برای بسیاری از تحلیل گران اقتصادی این پرسش ها مطرح است که آیا رشد اقتصادی به بهبود وضعیت زنان منجر خواهد شد یا ارتقای سطح زندگی و افزایش دسترسی آن ها به منابع اقتصادی، رشد اقتصادی را سبب خواهد شد؟ پاسخ این پرسش به ساختار اقتصادی هر کشور بستگی دارد. در کشورهایی که ایجاد ارزش اقتصادی به قدرت بازو و کار فیزیکی بستگی دارد به طور طبیعی زنان از جایگاه مناسب برای ایجاد ارزش اقتصادی برخوردار نیستند، اما در جوامع دیگر که ارزش اقتصادی حاصل تفکر و خلاقیت است زنان نقش گستردهء خود را در رشد اقتصادی نشان داده اند. در این جوامع رشد اقتصادی دانش محور، موقعیت زنان را بسیار بهبود بخشیده است. هر چه نقش زور بازو در اقتصاد کم تر می شود، فرصت های شغلی برای زنان بیش تر می شود. در اقتصاد دانش محور، قدرت و نفوذ اقتصادی و سیاسی زنان بسیار سریع تر از اقتصادهای دیگر رشد می کند. به این ترتیب بسیاری از اقتصاددان ها معتقدند، به جای تمرکز صرف اعطای وام به زنان برای راه انداختن کسب و کارهای کوچک – که البته ضروری است – بهتر است ساختار و محور اقتصاد را به سوی دانش و نرم افزار تغییر داد تا خود به خود زنان جایگاه مناسب اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود را بیابند .
آمارها می گویند میزان افسردگی در زنان و دختران افزایش یافته است البته بازگفتن علل این افزایش در شرح وظایف آمار و ارقام نیامده است، اما کارشناسان خبره این علل را برمی شمارند. مشکلات اقتصادی و شکافهای عظیم طبقاتی، افزایش آگاهی های زنان و نتیجتاً افزایش مطالبات سیاسی و اجتماعی آنان از یک سو و عدم دریافت پاسخ مناسب، این مطالبات از سوی دیگر، سهیم شدن زنان در مناسبات اقتصادی جامعه و برخورد با تنش ها و نوسانات معمول آن و … اینها و علل و عوامل بسیار دیگر ناشی از پیچیده شدن روزافزون روابط اجتماعی وحضور گسترده زنان در این روابط، در افزایش افسردگی زنان دخیلند.
خانم سیما فردوسی پور روانشناس بالینی در این مورد نظرات جالب توجهی دارد که در این گفت وگو می خوانید:
• افسردگی چیست و به چه صورت در زنان و دختران نمود پیدا می کند؟
• • افسردگی یک اختلال عاطفی است که در بعد عواطف فرد اختلال ایجاد می کند. افسردگی می تواند هم دلایل بیرونی و محیطی و هم علل ژنی و درونی داشته باشد. به لحاظ ژنی هورمونها تغییراتی در بدن ایجاد می کند. از آنجا که زنان به سبب طبیعت شان بیشتر از مردان در معرض تغییرات هورمونی هستند، طبیعتاً بیشتر از آنها دچار افسردگی می شوند. دوران بلوغ، ازدواج، بارداری، شیردهی و حتی سقط جنین شرایطی ایجاد می کند که زن را در معرض بیماری افسردگی قرارمی دهد. نمودهای جسمانی این افسردگی عبارتند از: کمردرد، سردرد، سرگیجه، تغییر در میزان خواب و اشتها و نمودهای روانی آن نیز لذت نبردن از فعالیتهای روزمره زندگی، خلق تحریک پذیر، میل به خودکشی و مرگ (در حد اندیشیدن) هستند. اما در بسیاری از موارد افسردگی زنان کاملاً زاییده محیط بیرونی شان است. زمانی که زن احساس کند در زندگی به بن بست رسیده است و توان و امکان تغییر این شرایط و همچنین راه حلی برای آن ندارد، چاره یی جز افسردگی برای او باقی نمی ماند. زنان، خواه خانه دار و خواه شاغل، در سمتهای مختلف استاد، مدیر، مادر، همسر و… ایفای نقش می کنند اما جامعه و بویژه خانواده زنان را تنها گذاشته اند. همه این طور فکر می کنند که تربیت فرزندان تنها در گرو دستان توانمند مادران است و پدران عملاً نقشی ندارند و این زن است که در همه مسوولیت ها به تنهایی بار دشوار فرزند پروری را بردوش دارد. حالا که ما او را اینچنین در بحرانهای خانوادگی، مشکلات اقتصادی، فرزندپروری و مسائلی که نیاز به حضور زن و مرد در کنار یکدیگر است تنها می گذاریم و عملاً جای مردان و اعضای دیگر خانواده در این میان خالی است، زنان یاد می گیرند افسرده باشند.
• تاثیراتی که افسردگی دختران جوان و زنان می تواند در بعد خانواده و اجتماع داشته باشد چیست؟
• • یک زن افسرده نمی تواند در فعالیتهای زندگی بخوبی عمل کند و با فرزندان و همسر خود ارتباط مناسب داشته باشد. فرزندان تحت تاثیر این حالات روحی مادر تفکر منفی پیدا خواهند کرد و نظام فکری آنها مبتنی بر بدبینی رشد می یابد و بر فعالیتهای مدرسه یی، در رفتار و بازی با همسالان و … تاثیر منفی برجای خواهد گذاشت. ضمن آنکه منشا بسیاری از اختلافات خانوادگی و جدایی ها به افسردگی زنان و دختران برمی گردد. افسردگی ابعاد بسیار گسترده یی دارد و در طرز تفکر افراد به جهات مختلف اثر می گذارد. ممکن است بسیاری از رفتارها از فرد سر بزند اما احساس نکنیم که ناشی از افسردگی است. چه بسیار دختران افسرده که از خانه و مدرسه فرار می کنند و یا دست بر اعمال خلاف اجتماع، خشونت، قتل و خودکشی می زنند. مادر سبب شناسی بسیاری از مسائل به افسردگی برمی خوریم.
• نقش چه افراد و چه مسائلی در خانواده و اجتماع می تواند زمینه ساز افسردگی زنان باشد؟
• • پدر، همسر و بطورکلی افرادی که نقش جنس مخالف را در زندگی افراد دارند در ایجاد افسردگی موثرند.
ازدواجها و زندگی های تحمیلی و ظلم به زنان در محیط خانواده زنان را افسرده خواهد کرد. ناهماهنگی بین ارزشهای اجتماعی و ارزشهای حرفه یی زنان شاغل می تواند عامل دیگری در تشدید افسردگی آنها باشد. درصد بالایی از مشاغل جامعه را زنان عهده دار هستند. برای اینکه بیشترین بهره وری را از این نیروی عظیم کار در جامعه داشته باشیم باید بین این ارزشها هماهنگی ایجاد شود. اگر استادی شغل مقدسی است باید به همان اندازه به نقش زن شاغل در این حرفه اعتبار دهیم.
در اجتماع بسیاری از مردان هستند که حالت زن ستیزی دارند و زن را به عنوان شهروند درجه دوم به حساب می آورند. این موضوع به نوع تربیت مردان در دوران کودکی (پسرسالاری) و نقص فرزند پروری خانواده برمی گردد بسیاری از مردان هستند که نمی توانند با زنان خوب حرف بزنند یا در مشکلات به جای ایستادگی حالت قهر و پرخاش به خود می گیرند و حتی در بعد اجتماعی بسیاری از مشاغل برعهده زنان گذاشته نمی شود که این خود نوعی زن ستیزی است.
به دلیل همین شرایط که در اجتماع ایجاد می کنیم و بطورکلی وقتی از لحاظ اجتماعی عاطفی و مدنی با زنان برخورد درستی نمی شود، در چنین شرایطی زمینه افسردگی برای زنان فراهم می شود.
• فکر می کنید دلیل اینگونه برخوردها با زنان و دختران بجز نقص تربیتی به چه چیز برمی گردد؟
• • ندانستن روانشناسی زن، عدم شناخت نیازها، احساسات و موجودیت او عامل مهمی در بروز برخوردهای ناصحیح اجتماعی نسبت به جنس زن است. ما نباید فقط به تشابهات فکر کنیم باید تفاوتهای زن و مرد را در ابعاد درونی، سرشتی و روانشناسی شناخت درک این تفاوت ها، برخورد سازنده با این فطرت و شرایط جسمانی و روحی را فراهم می کند.
• سهم اجتماع بویژه نگاه جنسیتی آن به زن در ایجاد و گسترش افسردگی تا چه میزان است؟
• • اگر آمارها بیانگر افزایش افسردگی در میان زنان و دختران کشورمان است باید به عوامل روانی و اجتماعی بیشتر توجه کنیم. آیا به اندازه کافی در عرصه اجتماعی به زنان ارزش و بها داده ایم؟ آیا از لحاظ تفریح و ورزش و فراهم آوردن وسایل انبساط خاطر به آنها توجه شده است؟ آیا نگرش جامعه نسبت به زن تغییر کرده است. اگر پاسخ مثبت است آیا زنان این تغییر را احساس می کنند. آیا جامعه به شناخت توانمندیهای زن رسیده است؟ تنها یک روز را در تقویم به نام روز زن ثبت کردن کافی نیست. ببینیم در اجتماع آنجا که زن به لحاظ حقوق اجتماعی و معنوی مورد ظلم قرارمی گیرد کدام مرجع بجزدادگاه و شکایت به او پناه خواهد داد؟
عدم شناخت نیازهای زن، سختگیری و محدودیتهای افراطی جز افسردگی و منزوی کردن بیشتر زنان نتایج دیگری ندارد. توجه به استفاده از رنگهای شاد در پوشش زنان در شادابی آنها موثر خواهد بود اما تا زمانی که یک زن از درون شاد نباشد و از زن بودنش وحقوق فردی و اجتماعی خویش رضایت نداشته باشد رنگ سفید هم چاره ساز نیست. باید کمتر لبه انتقاد و حمله را متوجه زنان کنیم. در رسانه های گروهی به جای نقش زن منفعل گریان، نمایشگر زنان موفق باشیم و به تمام ابعاد وجودی این موجود توجه کنیم.
• فکر می کنید چه راهکارهایی می تواند در خانواده و اجتماع در نظر گرفته شود تا افسردگی زنان و دختران کاهش یابد؟
• • تغییر تفکرمردان نسبت به زنان با آموزش آنها درارتباط با شناخت موجودیت یک زن، تجدیدنظر در روشهای فرزندپروری، شناخت نیازهای زن در عرصه اجتماع و ارزشگذاری مقام زن به وسیله وارد کردن او در جامعه دادن مسوولیت بیشتربه مردان در خانواده، ضمن آنکه ما می توانیم با کاهش ساعات کار زنان شاغل بدون تغییر در دستمزد یا بازنشستگی زودهنگام با حقوق کامل و مزایا اجبار به استفاده از امکانات ورزشی و تفریحی ادارات و سازمانها و وجود مشاوران متمرکز در ادارات و تخصیص بودجه ویژه زنان توسط دولت در این زمینه قدم برداریم چرا که خانواده متعلق به اجتماع است افسردگی زنان هم در اجتماع و هم در بعد خانواده در کنش وری عملکرد و بازدهی زنان و به تبع آن دیگر افراد جامعه تاثیرگذار است اگر جامعه یی دارای افراد افسرده باشد جامعه سالمی نیست و در درازمدت دچار عقب ماندگی در مرحله تولید، صنعت و فن آوری خواهد شد.
جابجایی مدیران زن کمتر از مدیران مرد
کارفرمایانی که زنان را کارمندانی ناپایدار تلقی می کنند شاید با ملاحظه نتایج از بررسی های جدید متعجب شوند .
طبق تحقیقات اخیر پیرامون میزان جابجایی مدیران زن و مرد شاید این باور که زنان احتمال بیشتری در ترک امور مدیریت به واسطه خانواده یا سایر دلایل در مقایسه با مردان دارند ( باوری که می تواند موجب بروز تبعیض در استخدام یا ارتقای زنان باشد) اندک اندک منسوخ شود .
در پژوهش به چاپ رسیده در نشریه انجمن روانشناسی امریکا (APA) میزان حقیقی جابجایی مدیران زن اندکی پایین تر از این میزان در میان مدیران مرد تعیین شده است. در یک بررسی میان 359/26 نفر از مدیران (11076 زن و 15283 مرد) که به صورت تمام وقت برای سازمان های بزرگ خدمات مالی چند ملیتی در نواحی گوناگون سراسر ایالات متحده اشتغال داشتند، میزان جابجایی خود خواسته میان مدیران زن و مرد ارقام مشابهی به دست آمد. 17 درصد از مدیران مرد و 5/16 درصد از مدیران زن به شکل داوطلبانه پست های خود را رها کردند .
بانیان این پژوهش، کارن اس لینس دکترای کالج باروچ، دانشگاه سیتی شهر نیویورک و مایکل کی. جودیچ دکترای کالج مانهاتان، می نویسند زنانی که موفق به دریافت ترفیع شغلی شده اند احتمال استعفایشان به مراتب کمتر از مردانی با همین شرایط است و در ضمن مدیران با تحصیلات عالی که با داشتن خانواده مرخصی گرفته اند نسبت به مدیرانی که از مرخصی استفاده نکرده اند تمایل کمتری به استعفا دارند .
این پژوهشگران می گویند که شاید نتایج آنان بسیار متفاوت از نتایج مطالعات پیشین در این زمینه باشد چرا که غالب پژوهش های گذشته درباره میزان جابجایی با توجه به تفاوت های جنسیتی متمرکز بر میدران نبود و نیز بین جابجایی های داوطلبانه و غیر داوطلبانه وجه تمایزی قایل نمی شد .
همچنین، بیشتر مطالعات قبلی انجام شده مبتنی بر اطلاعات سال های دهه 1970 یا 1980 و یافته های جدید با استفاده از داده های جمع آوری شده بین سال های 1992 تا 1995 بازتاب تغییرات قابل ملاحظه واقع شده طی این سال ها در سبک زندگی یا تعهد حرفه یی زنان است. مولفان اظهار کردند: این یافته که زنان تازه ارتقا یافته کمتر علاقه مند به کناره گیری هستند تا مردانی در همین شرایط، بینش تازه یی برای کارفرمایان درباره آنچه لازم است به جهت حفظ زنان مستعد انجام دهند، به وجود آورده است .
به هر حال آثار سازنده ارتقای شغلی در هر دو گروه زمانی نمایان می شود که ظرف 11 ماه صورت گیرد. مطابق نظر پژوهشگران ترفیع انتظاری را پدید می آورد طوری که فرد همچنان به پیشرفت ادامه خواهد داد و در صورتی که در زمان مورد نظر این انتظار پاسخ داده نشود و ترفیع مجددی دریافت نکند به سمت جست و جو برای کار جدید سوق داده می شود. پژوهشگران عقیده دارند گاهی لازم است کارفرمایان از سایر انگیزه ها از قبیل ارایه سهم به عنوان اسباب حفظ نیروهای مستعد بهره بگیرند .
بررسی مذکور روشن می کند که تنها 2 درصد یعنی 486 نفر از مدیران مذکور طی دوره 41 ماهه کاری برای خانواده مرخصی می گیرند و حدود 24 درصد از آنان بعدا استعفا می دهند. هرچند مدیرانی که از مرخصی استفاده می کنند و ناگزیر گرفتارهای خانوادگی دارند عموما تمایل بیشتری به استعفا دارند تا سایر مدیران ، ولی این مطلب درباره مدیرانی که از تحصیلات عالی برخوردار بودند کمتر مصداق دارد .
طبق نظر مولفان یافته های جدید اخبار سودمندی برای سازمان ها به همراه دارد از جمله اینکه مدیران کوشش می کنند کارمندانی باشند که شرکت ها علاقه مند به حفظشان هستند وعلاوه بر اینها بر ضرورت این موضوع تاکید می کنند که باید درباره این افراد به صورت شخصی قضاوت کرد تا اینکه آنها در گروه فرض کرد .
موج فزاینده حضور بانوان در کسب و کار
در عرض 15 سال گذشته، تعداد زنانی که در کانادا کسب و کار مستقلی دارند، 50 درصد رشد داشته و پیش بینی شده است که تا سال 2010 تعداد این زنان کارآفرین به یک میلیون نفر در کانادا برسد. در حال حاضر 800 هزار زن در کشور کانادا صاحبان مشاغل مستقلی هستند و جالب اینجاست که روند رشد تعداد این کارآفرینان 60 درصد از سیر رشد مردان صاحب شغل، سریعتر است. این آمار توسط CIBC ارائه شده است که در مقاله ای با عنوان "کارآفرینان زن : با قدرت مسئولیت ها را تصدی می کنند." خواندن این مقاله ما را به دیدگاههای جالبی در مورد ویژگی های مرسوم یک زن کارآفرین کانادایی می رساند و همچنین مسائل جالب و بحث برانگیزی را در این باره مطرح می کند. مثلاً ما همه می دانیم که بین میزان درآمدی که زنان کسب می کنند با عایدات مردان اختلاف و نابرابری وجود دارد. آمار منتشره در کشور کانادا نشان می دهد که از هر یک دلاری که یک مرد به دست می آورد، یک زن صاحب 8 سنت است. اما می دانید که زنان کارآفرین برای رونق کارشان بسیار تلاش می کنند؟ این مقاله بیان می کند که 60 درصد از این زنان، این روش کار را انتخاب کرده اند تا بین شغل و زندگی خانوادگیشان تعادل برقرار کنند. نکته جالب توجه این است که 70 درصد از این کارآفرینان ازدواج کرده اند و تقریباً یک سوم آنان کودکانی زیر 12 سال دارند. این آمار نشان می دهد که موفق ترین گروه این زنان بالای 55 سال هستند که نرخ رشد سالانه آنها بیش از 4 درصد است. این درصد دو برابر میزان رشد مردان در همین رده سنی است. همان طور که قبلاً گفتیم نابرابری هایی بین میزان درآمد مردان و زنان وجود دارد. از این رو خلق یک شغل مستقل خوب به نظر می رسد اما اشکال اینجاست که دراین حوزه هم درآمد زنان به اندازه مردان نیست. زنان مستقلی که در خرده فروشی و خدمات خصوصی فعالیت می کنند نه تنها از متوسط زنان کارآفرین درآمد کمتری دارند بلکه عایدات آنها از همتایان مرد خود نیز بسیار کمتر است. به گفته این زنان، مردم آنها را به اندازه مردان جدی نمی گیرند. در سال 2004 ، یک پنجم از زنانی که کارمند بودند، اظهار داشتند که می خواند شغلی مستقل را آغاز کنند چرا که شرایط کاری مناسبی نداشتند. ولی یک سوم از مردان چنین خواستی داشتند. حال ببینیم به طور معمول یک زن کارآفرین در کشور کانادا چه ویژگی هایی دارد؟
– تحصیلکرده هستند. تقریباً یک چهارم زنانی که به یک شغل مستقل روی آورده اند، تحصیلات دانشگاهی داشته اند .
– متوسط سن آنان 41 سال است. البته این رقم با بالا رفتن متوسط سن جمعیت بالا رفته است .
– این دسته از کارآفرینان بیشتر تمایل دارند در حوزه های زیر فعالیت داشته باشند : علوم طبیعی و کاربردی، مشاغلی که به امور تجاری و مالی مربوطند و اشتغال در حوزه های فنی و تخصصی بخش بهداشت
– این عده بیشتر تمایل دارند عضو انجمن های بازرگانی و تجاری باشند. تقریباً 40 درصد از آنان عضو این ارگان ها هستند که این رقم، دو برابر آمار مردانست .
– زنان تمایل دارند که به تنهایی کارشان را مدیریت کنند. جالب اینجاست که این نوع از مشاغل کوچک ک یک زن به تنهایی مسئولیت آن را در دست دارد- بیشترین نرخ رشد را در این نوع از شرکت ها دارا هستند .
– اگر زنی در ابتدای کارش باشد، ترجیح می دهد در استان های B.C ، آلبرتا یا انترایو مستقر شود. چرا که نرخ رشد کسب و کارهای زنان در این سه استان از هر جای دیگر بیشتر است .
مقایسه کسب و کارهای زنانه و مردانه
در این مقاله که بر اساس پژوهشی انجام شده در فیلیپین نوشته شده، کسب و کارهای زنانه با کسب و کارهایی که مدیرشان یک مرد است، مقایسه شده اند . نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهند که تفاوت هایی که این شغل ها با هم دارند، می توانند از تفاوت های طبیعی زنان و مردان ناشی شوند. رشد تعداد شغل های مستقلی که صاحبان آنها زنان هستند، در رشد مستمر و روز افزون یک کشور در طولانی مدت، نقشی کلیدی دارد. پژوهشی که توسط Global Entripren eurship Monitor در سال 2000 انجام شده این نتایج را منتشر کرده است . اهداف این مطالعه این بوده که با استفاده از یک چهارچوب چند بعدی درباره موفقیت، عملکرد کسب و کارهای مردانه و زنانه را با یکدیگر مقایسه کند قصد این بوده که با انجام یک تحلیل مقایسه ای به این هدف دست یابد. همچنین میزان تاثیر این عوامل موثر بر موفقیت را با هم مقایسه کند. شاخص های موفق به اهداف مالی، غیرمالی و شخصی که مدنظر کارآفرینان است، اشاره دارد . برجسته ترین یافته های این تحقیق در حوزه بخش خدمات دهنده چاپ و نشر نشان می دهند که :
1- هیچ تفاوت قابل توجهی بین خصوصیات شخصی و اهداف شرکت بین زنان و مردان وجود ندارد
2- در بررسی متغیرهای اولیه مربوط به عملکرد مالی و پولی یک شرکت (میزان فروش، درآمد ناخالص و تغییرات میزان سرمایه) دیده شده در شرایطی که در کوتاه مدت از کسب و کار جنسیت خاصی حمایت عملی نشود، نتیجه آنست که در مدت زمانی طولانی تر مانند سه سال، تبعیضات جنسیتی قوت می گیرد و بسیاری از این تئوری که زنان همیشه عملکرد ضعیفی دارند، حمایت خواهند کرد .
3- بررسی عوامل موفقیت یک کسب و کار از دیدگاه زنان و مردان مشخص می کند که هر دو جنس به موفقیت مالی و غیر مالی اهمیت می دهند ولی موفقیت های شخصی برای زنان مهمترست .
4- دباره روش های مدیریت معلوم شد که زنان مدیر بر اساس دستورالعمل ها و مردان روش اشتراکی را می پسندند .
5- متغیرهایی که به جنسیت ارتباط دارند و در این پژوهش به آنها توجه شده عبارتند از : استراتژی های مورد استفاده در کارهای روزانه شرکت؛ به خصوص درباره آنهایی که به سیاست ها و روند های کاری مربوطند، منافع کارمندان، روابط کاری، سیاست های قیمت گذاری، مسائل مربوط به اعتبار کالا یا خدمات، کنترل جریان پولی و مالی و اهداف رشد و توسعه شرکت .
6- تحلیل داده ها نشان داد که عملکرد مالی یک شرکت به روش ها و اشکال مدیریتی انسان محور زیر بستگی ندارد : مدیریت مشارکتی و مدیریت در حال توسعه. در عوض عملکرد بالاتر با استفاده از شکل مدیریت تعاملی حاصل می شد و الگوی مدیریت در حال توسعه بازدهی قابل توجهی نداشت .
7- عواملی که موثراً بر بازدهی مالی شکرت ها اثر می گذاشتند شامل موارد زیر می شدند : سن کارآفرین، تجربه های قبلی کاری و تجاری، اندازه و سابقه شرکت، پتانسیل ریسک کردن، الگوی مدیریت، آموزش کارمندان، ارزیابی عملکرد مدیران داخلی، وام های بانکی و برنامه ریزی برای سرمایه گذاری های آینده .
8- تعامل بین عوامل گوناگون موثر در موفقیت یک شرکت بررسی شد و نتایج حاصل از این بررسی این بود که جنسیت می تواند رابطه یک شرکت را با عملکرد مالی و هر کدام از عوامل مدیریتی، متعادل کند. این عوامل موثر در مدیریت عبارتند از : تمایل به ریسک کردن، آموزش کارمندان، ارزیابی عملکرد کارمندان، امور کالاها و خدمات، ابزارهای توسعه اولیه، کنترل جریان مالی و عوامل موثر بر آن، و برنامه ریزی برای سرمایه گذاری های آینده در جهت رشد و توسعه. از بررسی این فاکتورها چنین برمی آید که در حالیکه جنسیت در کوتاه مدت هیچ تاثیر مستقیمی بر عملکرد مالی ندارد، در هر حال جنسیت بر فاکتورهای موثر بر کیفیت مدیریت به شکل غیر مستقیم اثرگذارست. و تغییرات این عوامل بر کیفیت عملکرد مالی، تاثیری قابل ملاحظه ای می گذارد .
به طور کلی آنچه از این پژوهش برمی آید اینست که تفاوت هایی که بین کارآفرینان زن و کارآفرینان مرد وجود دارد اساساً به طبیعت و ذات زنان و مردان برمی گردد و اگر یک محقق بخواهد از دیدگاهی فمینیستی به حلاجی این مسئله پرداخته، عملکرد زنان کارآفرین را با مردانی که وارد این حوزه شده است، مقایسه کند، مجاز است و می تواند نتایج قابل اطمینانی مطرح کند .
شرکت مشاوره ای برای زنان کارآفرین
"دارسی هریس" یکی از موسسان شرکت EWF International است . این شرکت در اوکلاهاما واقع شده و کارش اینست که به زنان کارآفرین و مدیرانی از زنان که این کسب و کارهای مستقل را اداره می کنند ، خدمات مشاوره ای ارائه می کند . این زن 30 سال در حوزه های بازاریابی ، فروش ، مدیریت و کارآفرینی فعالیت کرده است و اکنون از طریق این موسسه تجربیاتش را در اختیار دیگران می گذارد تا آنها نیز به اهدافشان دست یابند. اکنون او در این مقاله ، نکاتی در این خصوص را بیان می کند :
زنان کارآفرین تنها مشتریان ما هستند از این رو ما برآنیم تا کاملاً از آنان حمایت کنیم . این نوع فعالیت باعث می شود تا ما حقایقی قابل تامل از زندگی این زنان را درک کنیم . می توانیم بفهمیم که چه چیزهایی در موفقیت این گروه موثرند و مهمتر ازآن می توانند در کنار موفقیت های کاری ، در زندگی شخصی و خانوادگی شان نیز تاثیر مثبت بگذارد و حال ببینیم چه نکاتی برای این زنان اهمیت دارند ؛ نکاتی که این همه پیچیده و متفاوت به نظر می رسند .
زنان کارآفرین به قدرکافی شجاعت ریسک کردن دارند . دقت کنید من نگفتم "شجاعند" بلکه گفتم "به قدر کافی شجاعند " . وقتی صحبت از ریسک کردن به میان می آورم ، منظورم این نیست که طرز فکر آنها به گونه ایست که بدون هیچ بررسی دقیقی ، خطر کنند . در ضمن این کارآفرینان اینطور نیستند که تصمیم بگیرند ، بررسی کنند ، دوباره تصمیم جدی بگیرند، با دوستانشان مشورت کنند ، یک بار دیگر نظرشان را عوض کنند ، یک بار دیگر بازار را تحلیل کنند ،آماده کار شوند ، دوباره تحقیق کنند و "هرگز" کاری صورت ندهند . بلکه زنان کارآفرین موفق کاری نمی کنند که این بررسی ها آنها را فلج کرده و از تحقق اهدافشان باز دارند . بیشتر کارآفرینان می گویند که این که ندانند کسب و کارشان در آینده به چه شکل خواهد بود و با چه چالش هایی روبرو هستند و یا اینکه نتوانند در آخر هم کاری صورت دهند ، خیلی هم خوب است .
کارآفرین بودن شجاعت لازم دارد و به گفته "جان وین" : "اگر به مرگ تحدید شدید و از آن ترسیدید اما تسلیم مرگ نشده ، جان به در بردید ، آنوقت شجاعت دارید . " شاید بیشتر زنان کارآفرین فقط کار را شروع می کنند ، اما طرج تجاری مناسبی تدوین نکرده وام های مقتضی هم دریافت نکرده اند . در عوض به تابلوی شرکتشان بیشتر توجه دارند . آنها در حوزه دانشی که دارند و از آن مطمئن هستند ، فعالیت می کنند . با خود می گویند که "من دانش و معلومات کافی درباره این موضوع دارم . توانای مدیریتی ام نیز از رئیسم کمتر نیست . پس چرا کارمند او باشم و از دستورات او اطاعت کرده حقوق بگیر او باشم؟ " یا ممکن است در محیط کار خود با مشکلاتی روبرو شده باشند . مثلاً از الگوی مدیریتی ناراضی باشند و یا این که ارزش ها ، اهداف و دیدگاه مدیر آزارشان دهد . از این رو احساس می کند که باید هر چه زودتر دست به کار شده از آن شرکت استعفا دهند . این زنان به سراغ حوزه ای می روند که در آن بیشترتبحر دارند .
آنها به بررسی وضع بازار میزان در آمدی که از این شرکت عایدشان خواهد شد ، زیاد توجه نمی کنند ، بیشتر دوست دارند به کاری بپردازند که به آن علاقه مندند . اخیراً بیشترین این زنان تصادفی وارد این عرصه شده اند . چرا که وقتی به خاطر محدود شدن شرکت از سمتشان به درجه پایین تری نزول کرده اند ، تصمیم به این کار گرفته اند : آنها یا یک مشاور می شوند یا امتیاز نمایندگی شرکتی را می خرند و یا شرکتی تاسیس می کنند . با وجودی که زنان کارآفرین در حوزه های گوناگونی فعالند اما خصوصیات مشترکی نیز دارند . آنها می خواهند خلاقانه و پر انرژی به کار بپردازند .
این زنان پشتکار زیادی دارند و در برابر مشکلات سر خم نکرده با آنها رودررو مقابله می کنند تا بالاخره راهی برای حل آنها پیدا کنند . این دسته خاص از صاحبان مشاغل مستقل ، از آن احساس شادی و رضایت کنند و به زندگی شان معنی دهد . این زنان کاملاً از این مفاهیم مطلعند و می دانند چه عواملی باعث خلق این احساسات می شوند و تحقق این آرزوها بیشتر به روند کار وابسته است تا به محتوای کار مثلاً یکی از مراجعان ما صاحب یک شرکت عمده فروشی گوشت بود . انتخاب این کار به آن معنانیست که این زن عاشق گاوهاست یا به گوشت آنها علاقمند است ! بلکه حقیقت اینست که او کاری را برگزیده که به نحو احسن با دانش و معلومات او مطابقت داشته باشد . او علاقه دارد از دیدگاه های خود استفاده کند ، سیستمی خلق کند ، ساختار شرکت را شکل داده از یک کار گروهی بهره گیرد تا به اهداف خود و شرکت برسد . این زن عاشق ابتکار و نوآوریست .
و در نهایت مهمترین ویژگی زنان کارآفرین موفق این باشد که از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند . آیا به هیچ وجه خشن نیستند بلکه آرامش دارند و فروتن می باشند . اما آنها در طول این راه یاد گرفته اند که باید تمامی عوامل درونی را که برایشان محدودیت ایجاد کرده دست و پا گیرند ، او از بین بروند و مسائل روانشناختی درونی خود را که محزبند ، از سر راهشان کنار بزنند . من بسیاری از کارآفرینان زن را می شناسم که تحصیلات دانشگاهی ندارند اما اجازه نداده اند که این عامل باعث شود که آنها احساس ضعف کنند ، خود را ناتوان تر از بقیه بینند و اعتماد به نفسشان را از دست بدهند .
آیا شما هم مایلید کسب و کار مستقل داشته باشید ؟ آیا صدایی از درون شما را به این کار می خواند ؟ اگر اینطوراست امیدوارم بتوانید این نشانه ها را دریابید و دیدگاه کاملی از موفقیت ، آنچه می خواهید و خود را لایق آن می دانید داشته باشید . لازم نیست که در ابتدای کار تمامی نکات لازم را بدانید اما باید تصویر دقیقی از موفقیت در ذهن داشته باشید . امیدوارم موفق باشید !
حقایقی درباره زنان کارآفرین :
– از سال 2004 تقریباً نیمی از تمامی شرکتهای خصوصی آمریکا متعلق به زنان بوده است .
– بین سالهای 1997 و 2004 ، نرخ رشد تعداد شرکت های متعلق به زنان
دو برابر بیشتر از این میزان برای کل شرکت های آمریکا بوده است .
در آمریکا کارآفرینان زن 1/19 میلیون نفر را در شرکت های خود استخدام کرده اند 5/2 تریلیون دلار درآمد داشته اند .
زنان و اشتغال :
با توجه به تاریخ گذشتگان و تمدن کهن بشریت زنان همیشه به عنوان جنس دوم محصوب میشدند و همواره نسبت به مردان از اهمیت پائینتری برخوردار بودهاند. انتظاری که اجتماع از زنان داشته و دارد این است که آنها را به انجام کارهایی از قبیل تربیت فرزندان و وظایفی که در حوزه خانه و خانواده است محدود کند. ولی امروزه زنان علاقه بیشتری نسبت به حضور در اجتماع امروز و داشتن شغل و حرفهای از خود نشان میدهند، چراکه علاقهمندند از لحاظ اقتصادی به خود متکی بوده تا ضمانتی جهت استقلال خود داشته باشند.
مشکلات بسیاری در حیطه کاری زنان وجود دارد که باعث میشود زنان را در مقایسه با مردان در سطح پائین تری از لحاظ کاری نگاه داشته شوند.
یکی از مشکلاتی که زنان در محیط کاری با آن مواجه میشوند تبعیض است. تبعیض به دو صورت اعمال میگردد :
1- تبعیض به صورت مستقیم
2- تبعیض به صورت غیر مستقیم
تبعیض مستقیم زنان در همه عرصه ها از نابرابری در شغل، ارتقاء شغلی و دستمزد گرفته تا مزایای جانبی، اضافه کاری و پاداش دیده میشود. در قوانین نیز همیشه تبعیض های مستقیمی علیه زنان وجود دارد اما ثابت کردن این گونه تبعیضها تقریبا محال میباشد. تبعیض غیر مستقیمی که در مقابل زنان اعمال میگردد همان نگرش های منفیای است که مردان نسبت به زنان شاغل دلرند و همچنین مردان غالبا زنان شاغل را تهدیدی برای شغل و وجهه خود میدانسته و این خود یکی از عوامل محدود شدن کار و دستمزد زنان بوده است.
تاسف بارترین مشکلی که زنان در محیط کار با آن مواجه میشوند آزار جنسی میباشد این آزارها به شدت زنان و محیط کاری را تخریب میکنند و بیشتر اوقات از سوی مدیران و افراد سطح بالای کاری بر زنان اعمال میگردد و همچنین بیشتر اوقات این آزار و اذیتها از نظر عامه مردم پنهان میماند.
آزار جنسی دیگری که مردان علیه زنان انجام میدهند خشونت های روانی است که این خشونت ها زمانی ابراز میگردد که زنان رقیب اقتصادی مردان قرار بگیرند و مردان در این زمینه تلاش میکنند به بهانه نظارت در اجرای صحیح کار، زنان را مورد آزار و اذیت قرار دهند. آزار جنسی تا حد قابل توجهی به تبعیض جنسی وابسته است. تبعیض جنسی زنان را وادار میکند تا به حداقل حقوق خود قانع باشند و آزار جنسی زنان را محدود میکند در همان سطح کاری خود باقی بمانند.
با تامل در مطالبی که ذکر شد ممکن است به این نتیجه برسیم که مشکلات زنان بسار گسترده، ریشهای و غیر قابل تغیر است. ولی اگر به تاریخ گزشنگان خود بازگردیم خواهیم دریافت که هر تعقیر و اصلاحاتی اجتناب ناپذیر میباشد.
زنان برای اینکه بتوانند دایره مشکلات خود را کوچکتر کنند احتیاج به اصلاحاتی در نحوه تفکر خود نسبت به زن بودن دارند. زنان باید اثبات کنند که میتوانند با ذهنشان تصمیمگیری کنند و احساساتشان را در این حوضه دخالت ندهند. زنان میتوانند با کمک گرفتن از آئین مقدس اسلام که در تمام عرصههای زندگی رای به برابری زنان و مردان داده و کار خارج از خانه زنان را نه تنها منع نکرده بلکه کار داخل خانه را نیز برای زنان واجب ندانسته، وارد عرصه های اجتماعی شوند و همچنین، زنان متوانند با تشکیل اتحادیهها و تشکلهای کارگری در جهت اهداف خود قدم بردارند و به نظر من زنان میتوانند بر مشکلات خود فائق آیند در صورتیکه در این زمینه تلاش و فعالیت داشته و همچنین بتوانند عقاد مردم جامعه را نسبت به زنان تغییر دهند.
ضرورت توسعه کارآفرینی خصوصا کارآفرینی زنان در شرایط کنونی
امروزه، جوامع با تحولات و تهدیدات گسترده بین المللی روبرو هستند. تحولات و دگرگونیهای نظام اجتماعی_اقتصادی عصر حاضر، ناشی از پیشرفتهای شگرفت علمی و تکنولوژیک است که به نوبه خود منجر به دیدگاهها، ضرورتها و نیازهای جدیدی شده است. برای پاسخ به این نیازها و همراهی با تحولات و دگرگونیهای مزبور، دیگر نمی توان به روشها و فرآیند های موجود اکتفا کرد. ازاین رو تضمین و تداوم حیات و بقای جوامع، نیازمند تامین راهها و روشهای جدید به منظور مقابله با مشکلات است. بنابراین، نوآوری، ابداع، خلق محصولات، فرآیندها و روشهای جدید بیش از پیش ضرورت می یابد.
به منظور استفاده بهینه از تواناییهای زنان و دستیابی به توسعه اقتصادی، سیاستمداران با کمک اقتصاددانان و کارگزاران به دنبال ارائه الگویی هستند که نقش کارآفرینی زنان را در توسعه همه جانبه به ویژه اقتصاد تقویت نمایند.
کشورهای پیشرفته صنعتی، خیلی سریع توانستند نقش زنان کارآفرین را در توسعه اقتصادی کشف کنند و به دنبال توسعه و ترویج چنین فرهنگی در میان زنان تلاش نموده و در این راستا سیاستهای حمایتی مناسبی را در تقویت ویژگیهای کارآفرینانه و بقای روحیه کارآفرینی در میان زنان اتخاذ نمایند.
در واقع امروزه، در عرصه جهانی، زنان خلاق، نوآور و مبتکر به عنوان کارآفرینان، منشا تحولات بزرگی در زمینه های صنعتی، تولیدی و خدماتی شده اند و نقش آنان به عنوان موتور توسعه اقتصادی، قهرمانان ملی و توسعه صنعتی، محرک و مشوق سرمایه گذاری، عامل ایجاد اشتغال، گزینه اصلی انتقال فناوری و عامل رفع خلل و تنگناهای بازار، در جوامع تبیین یافته است.
چرخهای توسعه اقتصادی همواره با توسعه کارآفرینی به حرکت در می آیند، ازاین رو پرورش نیروهای خلاق و نوآور، یکی از مباحث مهم در سطح صنعت، خدمات و دانشگاهها می باشد.
امروزه، همگان دریافته اند جوامعی که بیشتر به فکر متکی بوده اند تا به منابع زیرزمینی، در بلندمدت موفق تر و سرفرازتر بوده اند. منابع زیرزمینی در کشورهای جهان سوم به رغم مزیتهای آن از جمله موانع توسعه یافتگی محسوب شده است، در صورتی که نبود این منابع در برخی از کشورها باعث شده است تا آنها با استفاده از نیروی فکر، خلاقیت و ابتکار و در یک کلمه، کارآفرینی، از جمله کشورهای پیشرو درجهان کنونی شوند. به ویژه در عصر حاضر، که عصر دانایی و خلاقیت و عصر تلفیق اندیشه ها و ابتکارات است، توجه به کارآفرینی، در توسعه و پیشرفت کشورها بسیار اهمیت دارد. کارآفرینی از منابع مهم و پایان ناپذیر جوامع بشری است، منبعی که به توان و خلاقیت انسانها بر می گردد.
افزایش میزان توجه سیاستگذاران، دولتمردان و مدیران به این موضوع حساس و ضروری در جامعه در حال رشد ما، زمینه مناسبی برای بروز استعدادهای زنان و دختران کارآفرین را به منظور توسعه اقتصادی کشور فراهم خواهد ساخت که رسیدن به این هدف نیازمند همکاری نزدیک دولت در تدوین سیاستها، خظ مشی ها و قوانین ، و محافل علمی در ارائه راهکارهای اجرایی برای شناسایی، پرورش و شکوفایی استعدادهای این افراد می باشد تا اینکه بتوانیم هر چه بهتر و بیشتر از این ذخایر گرانبها و پایان ناپذیر به نحو احسن استفاده نمائیم.
فهرست مطالب
مقدمه 1
علل بروز افسردگی در میان زنان و دختران 6
بررسی دلایل بروز اختلالات روحی در زنان شاغل 10
مهارت های زنانه برای محیط کار 13
ارتباطات 14
آموزش و تعلیم 14
چندکاره ای و تمرکز بر چند موضوع 15
اقتصاد دانایی محور استعداد زنان شکوفا می شود 15
جابجایی مدیران زن کمتر از مدیران مرد 20
موج فزاینده حضور بانوان در کسب و کار 22
مقایسه کسب و کارهای زنانه و مردانه 23
شرکت مشاوره ای برای زنان کارآفرین 25
حقایقی درباره زنان کارآفرین : 27
زنان و اشتغال : 27
ضرورت توسعه کارآفرینی خصوصا کارآفرینی زنان در شرایط کنونی 29