تارا فایل

ارزش های سیاسی در معنای زندگی و اندیشه امام علی ع


" مقدمه"
خداوندا، سپاس تو را همچنانکه خود را سپاس گفته ای و برتر از آنچه هر گوینده ای گوید، هستی. خداوندا! درود و سلام فرست بر برترین آفریدگان، آنکه او را به حق بر انگیختند، تا بیم دهنده ی جهانیان باشد (محمد بن عبدالله و بر امامان راهنما از خاندان پاک او.)
خداوندا! توفیق ده تا برسیم به آنچه که از خشنودی تو آرزو داریم و در راه های نزدیکی جستن به خویش یاریمان ده و گام هایمان را استوار کن تا پیرو راه یاوران تو باشیم1. خداوندا! ما را یاری فرما که با استفاده از نهج البلاغه، این راه نور و هدایت در زندگانی خود موفق شویم و به آنچه تو از ما انتظار داری، دست یابیم.
خداوند قرآن را بر پیامبر فرستاد و وی به مردم آموخت و علی(ع) با استفاده از آن آموخته ها و علم بی پایانش، نهج البلاغه ای نوشت که مانند آن هرگز دیگر نخواهد آمد.
زیرا سه فصل زندگی آن حضرت، مکتب و وحدت و عدالت بود و مذهب او رهبری و برابری بود و فداکردن همه مصلحت ها در پای حقیقت از رفتار ایشان می باشد. رسول خدا(ص) فرمود: هر کس با دوستی آل محمد(ص) بمیرد، شهید و آمرزیده شده و با توجه و با ایمان کامل مرده است.2
پس بهترین وسیله ی تهذیب نفس، محبت اهل بیت می باشد. ما از خدای منان توفیق جستیم و بر آن شدیم تا مقاله ای به مضمون :" ارزش های سیاسی در معنای زندگی و اندیشه ی حضرت علی(ع)" به ساحت مقدس الهی و همچنین امام زمان (عج)، تقدیم نماییم. این کار به طور کلی چندین هدف داشت. اول ان بود که مورد قبول درگاه الهی و رضای او هر چه بیشتر قرار گیریم زیرا بدون رضای خدا و توکل به سوی او، هر کاری ناقص و به اصطلاح ابتر می باشد. لذا سخنی که پیرامون زندگی علی(ع) است و همه اش صحبت از حق و خدا بوده است، اگر با یاد خدا و توکل به او و هدف نزدیکی هر چه بیشتر به خود او صورت نگیرد! اصلا سزاوار نمی باشد.
و دوم انکه به عنوان یک بنده ی خدا، توانایی و استعداد خود را صرف شرح مختصری بر زندگی حضرت علی(ع) کرده باشم. که نزدیکی به اهل بیت، بهترین راه تهذیب نفس است و تهذیب نفس موجب قرب الهی و خشنودی او می شود.
سوم این بود که یک بار دیگر زندگی حضرت علی(ع) را مرور نماییم و بیشتر، رفتارهای ایشان را که مربوط به سیاست و حکومت آن زمان می شود، مورد بررسی قرار دادیم و ارزش هایی را که امام علی(ع) در برخورد با حکومت(حکومت خود و یا دیگری) حال در زمان رسول خدا، حال بعد از سقیفه و خلفای سه گانه و حال در زمان حکومت طلایی خود مورد توجه قرار دادند، تحت عنوان ارزش های سیاسی بررسی نماییم. در اصل ما در این مقاله از ابتدا می خواستیم که زندگی امام علی(ع) را بررسی کنیم، ولی از آنجایی که می بایست موضوعی انتخاب شود و و متناسب با آن بحث شود، سعی کردیم به بیان اخلاق توام با ارزش ها آن هم در رفتارهای سیاسی امام مثلا در فصل اول، نقش وی در زمان رسول خدا و سیاست آن زمان و یا در فصل دوم رفتار امام علی در واقعه ی سقیفه و خلفای سه گانه و در فصل سوم خود حکومت امام، که می بایست با توجه به آن زندگی امام علی(ع) را مرور کنیم، بپردازیم. همچنین هدف و انگیزه دیگر ما از بررسی رفتارهای سیاسی امام ، این بود که این موضوع، موضوعی پر بار و متناسب با جهان امروز می باشد و نقش علی (ع) در سرنوشت امت و رفتارهای سیاسی ایشان، افق های سیاسی بسیاری را بر روی همه ی افراد جامعه، در امروز و فردا و در داخل دستگاه حکومت و یا خارج آن، می گشاید. در مورد استفاده ی ما از قرآن و نهج البلاغه می توان گفت که بیشتر از قرآن در وقتی که در فصل اول راجع به حقیقت امام و شخصیت حضرت بحث می کردیم، استفاده کرده و از مقولات اخلاقی و سیاسی نهج البلاغه نیز بیشتر از سایر قسمت های این کتاب شریف، به خصوص در مورد عملکرد امام با دشمنان سه گانه ی دوران حکومتش در این تحقیق، استفاده شده است. هدف نهایی هم این بود که بعد از مرور سه فصل زندگی حضرت که متناسب با آن ما سه فصل اول خود را آوردیم، در آخر ثابت شود که علی(ع) دارای سیاستی پیوند خورده با ارزش ها داشت و اینکه آن ارزش ها کدامند؟ باید خواننده این مقاله را بخواند و به طور پراکنده آن ارزش ها را بیابد، هر چند به طور فشرده ارزش ها در قسمت جمع بندی و نتیجه گیری این تحقیق نه به صورت موردی بلکه در قالب متونی مثلا "یک پیام برای سیاستمدار" امروز آورده شده است.
ارزش هایی که در این مقاله ذکر شده، ان هم در امر مهم سیاست در برابر همه ی ارزش ها بسیار ناچیز خواهد بود. در حال در این جا لازم است که اندکی به تناسب و نحوه ی تطبیق موضوع با متن نیز اشاره ای داشته باشیم تا ابهامی رو به روی خواننده قرار نگیرد. همان طور که گفته شد چون سه فصل زندگی امام علی(ع)، وحدت و مکتب و عدالت بود. ما سه فصل خود را بر شعار این سه اصل بنا نهادیم. و در فصل اول پس از گفتن یک سری از مقدمات واجب و توضیحاتی پیرامون شخصیت امام علی(ع) که نحوه ی شکل گیری مکتب امام را می رساند، به نقش امام در سیاست های زمان پیامبر و نقش اساسی وی در آن زمان نیز اشاره ای کردیم که تا اوایل فصل دوم نیز این بحث طول کشید. در فصل دوم و سوم نیز سعی شد که متناسب با شعار وحدت و عدالت که بزرگترین ارزش های سیاسی امام در دوره قبل از خلافت خود و در هنگام حکومت خود بودند، ارز ش های سیاسی را تا جائیکه در توان داشتیم بسط دهیم. ما از آوردن بخش اول این مقاله که به ظاهر ربطی به موضوع ما و ارزش های سیاسی ندارد، چند دفاع داریم. اول اینکه در کنار بحث های پیرامون امام علی(ع) و شخصیت وی و اثبات امامت و … ما کاملا به رفتار امام علی(ع) در زمان پیامبر و سیاست های وی و نقش علی(ع) در آن اشاره داشته ایم. و دوم اینکه آیا خواننده ای که امام علی(ع) را نشناسد از خود نمی پرسد که علی(ع) که این همه شگفتی در عرصه ی حیات خویش نثار جهانیان کرد، چگونه و توسط چه کسی شخصیتش شکل گرفته است ؟ این همه ارزش از کجا در وجود این چنین انسانی نمودار شده است؟ از پاسخ به این سئوالات هم که بگذریم به عنوان مقدمه و رابطه منطقی بین مطالب و حسن نوشته و زیبایی آن هم که شده باشد، می بایستی شخصیت علی(ع) را کاملا بررسی نماییم. وقتی راجع موفقیت سیاستمداری در تاریخ بحث می کنیم، اول می رویم سراغ مکتب و تحصیلات وی، حال چگونه راجع به بزرگ ترین سیاستمدار تاریخ بدون توجه به مکتبش حرف بزنیم؟! در هر حال خواننده محترم می تواند در صورتی که می خواهد متن را کاملا مطابق با ارزش ها در سیاست ببیند، حواس خود را بیشتر بر روی فصل دوم به بعد متمرکز کرده و توضیحات پیرامون شخصیت علی(ع) و یک امام را مقدمه تلقی نماید. در آخرین فصل نیز هدف و انگیزه ی ما بررسی ارزش های سیاسی نه به طور پراکنده که در تحقیق موجود است، بلکه به صورت اختصاص در یک بخش، در جهان امروز است. هدف ما از آوردن سخن آخر نیز دو چیز بود که اولا توصیه هایی جهت توسعه ی نهج البلاغه داشته باشیم و دوم اینکه مشکلاتی در حین انجام تحقیق با آن رو به رو بودیم ذکر کنیم. بیان مشکلات را می توانستیم در همین متن مقدمه ذکر کنیم، که دیدیم اگر در پایان باشد می تواند بهتر باشد. در این روند و روال سعی شده است که به جای اینکه زیاد بر باطل حمله بریم، از حق دفاع بیشتری نماییم! لذا همین اصل بود که موجب شد ما ابتدا، به بیان ارزش های درون نامه ی امام به مالک اشتر و دستگاه امام علی(ع) قبل از حمله ها و جنگ های امام با باطل بپردازیم. هدف آن بود که همانطوری که دفاع از حقیقت مهم تر از حمله بردن بر باطل است، ما نیز با ذکر ارزش ها از دیدگاه امام علی(ع) در دستگاه سیاسی و نامه ی تاریخی وی به مالک اشتر قبل از جنگ ها با باطل، بتوینیم این ارزش کلی را یار و یاور باشیم. در کل از خدای تبارک و تعالی در تمام طول انجام این تحقیق خواستار بودیم که دل ما را صاف گرداند و باطن دل ما را بر حقیقت پایدار سازد و رحمت خود را بر رفتار ما نازل کند. در هر حال از خداوند منان خواستاریم که این سخنان ما را درباره ی حیدر ولایتش بپذیرد و همه ما را به کمالات بالاتر رهنمون سازد. و دقت ما را در کارها افزایش دهد. تا مانند امام علی(ع) رفتار نماییم و با دقت سخن گوییم و " نه" و بلی گوییم. درست مانند امام علی(ع) که در هنگام شور و شوق مردم و فشار ان ها جهت به خلافت رسیدن امام، ایشان برای مخالفت با مرگ عثمان(به عنوان فاکتور حاکم) و جنجال ها " نه" گفت و در آخر چون دید ارزش وحدت بهتر قرار است احیا شود، بی طمع حکومت را پذیرفت. برای اینکه از مضمون مقدمه خارج نشویم. سخن را به درازا نکشانیده و بر خدا توکل کرده و قضاوت را به شما خواننده گرامی وا می گذاریم. همچنین ما بخشی ضمیمه مانند که مضمومنش موردی کردن نتایج با انگیزه ی راحت تر کردن نتیجه برداری از متن توسط خواننده و روشن تر شدن بهتر نتایج است در آخرین مطلب این تحقیق آورده ایم. امید است که مورد قبول قرار گیرد.

"در آمدی بر علی(ع)"
شناخت امام علی(ع) کاری دشوار است و این وجود نا متناهی را کسی نتواند بشناسد و هر کس او را از دید خویش به نحوی دیده است. اما همه کس در این که امام علی(ع) از برجسته ترین افراد در اخلاق و نیکی هاست و گویی تجلی ارزش ها و قران و اسلام است، اختلافی ندارند. زیرا تاریخ از او حمایت می کند. وقتی صفحات دفتر تاریخ را ورق می زنیم و به عقب باز می گردیم، قسمت اعظمی از آن از وجود دین خبر می دهد، ان هم دینی به نام اسلام که پیامبری ممتاز از دیگر پیامبران کتابی حقیقتا پر گوهر از طریق وحی آورده است. در تاریخ، حوادث بسیاری به وضوح آمده است اما هیچ کدام به اندازه ی تاریخ دین و انبیاء در سرنوشت انسان تاثیر نگذاشته است. علتش هم این است که دین از خدا و حقیقت و کمال خبر می داد و جهان بینی ها و ایدئولوژی های بسیاری جهت کمال انسان در همه ابعاد برای او داشت. اما هیچ دینی به پای دین اسلام نمی رسد، زیرا دینی است برای همه اعصار و هرچه به جلوتر می رویم. با حقایق آن بیشتر و با پوچی های حرف های غیر ان بیشتر و بیشتر اشنا می شویم. حقایق دین در قرآن بسیار مشهود است و قرآن کلام خداست که به وسیله جبرائیل از طریق وحی بر حضرت محمد (ص) نازل گشته است. هر کس قرآن و جهان بینی اسلامی بخواند، حتما با دلیل و منطق اسلامی و بینش اسلامی، چهره ای وسیع و حقیقی از کمال و سر منزل غایی در ذهن او مجسم می شود و گویی آن را می شناسد و به ان ایمان می آورد، اما برای اینکه عزم کند و بخواهد به آن عمل نماید، نیاز به الگویی دارد که این راه را رفته و پیروز شده است. پس سنت پیامبر و اعمال پیامبر دری دیگر به روی او باز می کند که به وی مژده سعادت و نیکی می دهد. با نظر به اینکه پیامبر نیز عمری دارد و آن عمر به پایان می رسد، آیا باید گفت سنت به پایان می رسد؟ خیر، زیرا سنت را می توان حفظ نمود ولی باز هم سئوال مطرح است که ایا در آن روزگار بعد از پیامبر احتمال تعریف سنت وجود داشت؟ و ایا فرد دیگری الگو و تجلی سنت و قرآن و حقیقت است؟ در آن روزگار که قرآن در عمل و سنت پیامبر، چیزی تازه بود، امکانش وجود داشت که تحریفی بشود؛ ولی دو چیز این امکان را از بین می برد: اول خدا، که هر چه بخواهد می کند و با رفتار حکیمانه اش نمی گذارد تحریفی در قرآن صورت بگیرد. برای مورد دوم باید به بینشی متعالیه نظر کرد و جواب قطعی گرفت، براستی علت اینکه خدا به رسول اکرم فرمود اگر تو نبودی، بشر را خلق نمی کردم چه بود؟ جواب این سئوال وجود راهنما و الگو را در هر زمانی اثبات می کند. اگر خدا فیاض است، اگر اسلام و پیامبر را نمی فرستاد، انسان ها از چنین حقیقتی بی بهره می ماندند، همچون شاگردانی که بی معلم ارزش ندارند. پیامبر که رفت، برای نسل ها قرآن و سنت خویش را به یادگار گذاشت و برای الگویی در قالب یک انسان که از قرآن و سنت محافظت نماید و نسبت به حقایق دین بینا باشد، اصل عترت را بر جا نهاد3 . خاندان پیامبر کیستند؟ آیا کسی جز علی(ع) در زمان پیامبر توانست این چنین مرد با مفهوم حقیقی ارزش ها، بدرخشد. هم اکنون به شخصیت علی(ع) در زمان حیات پیامبر اشاره می کنیم و این را بدان جهت می نویسیم تا معلوم شود حقیقت فردی که این چنین بعد از پیامبر، رفتارش در حکومت و غیر حکومت(که در مورد آن بحث خواهیم کرد) تاریخ را نورانی کرده و گوهر تشیع برای حیات حقیقی نسل ها باقی گذارده است، چگونه شکل گرفته و ریشه اش از کجا و به دست چه کسی بوده است؟

" پرورش نور"
عجیب ترین چیز در مورد علی(ع) این است که بگوییم، فردی است مانند افراد دیگر! البته از نظر جسم با دیگران برابر بود و پیامبران نیز مثل مردم زمان خود بودند، تفاوت در استعداد و روح و بینش ها است. اعتقاد به حدیث شریفه ی کساء و نظرات امام در مورد امامت! و سخن امام که فرمود از من بپرسید تا زمانی که در میانتان هستم و گرنه مرا نخواهید یافت. نشانگر این است که امام مانند دیگر انسان ها نه تنها خود مسیر کمال را طی کرده است بلکه حقیقتا رفتارش تفسیری بر قرآن و سنت بوده و وجود خود را مایه هدایت احساس می کرده است و این یعنی الگو بودن در حد هدایت دیگران و این کاملا معلوم است که افراد بسیاری الگویند ولی کسی ادعای همه چیز را به یمن خدا می دانم ندارد! در مورد تولد حضرت و نحوه تولد ایشان همین بس که او را مولود کعبه لقب دادند که شرحش جای دیگر می طلبد و همانطور که گفته شد ما می خواهیم نتایج اخلاقی و سیاسی از این مجموعه بگیریم و ضرورت ها و واجبات باید بیان شود.
در آن هنگام که رسول گرامی اسلام (ص) با خدیجه ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. در فکر جبران زحمات و محبت های ابوطالب افتاد و به همین علت به عموی خویش فرمود:" من دوست دارم که بعضی از فرزندانت را در نزد من بگذاری تا در کار رسالتم مرا یار و یاور باشد و نیز جبران زحمات گذشته ام را نشبت به شما کرده باشم" ابوطالب در پاسخ پیامبر (ص) گفت: هر کدام را که می خواهی انتخاب کن، رسول الله(ص) علی (ع) را برگزید4. از همین جا می توان حدس زد کسی که علی(ع) را پرورش داد، خود یک ارزش بود و عملش سنت برای نسل ها شد! به راستی اینده کسی که توسط پیامبر(ص) پرورش یافته بود چه می شد؟ از همان روزهای آغاز بعثت پیامبر اکرم(ص)، حضرت علی (ع) اندکی تفکر کرد و آن را به عنوان اولین مرد مومن به آن پذیرفت. حضرت علی(ع) خود می فرماید که پیامبر هر روز دری از درهای اخلاق و معرفت بر من می گشود و مرا به پیروی از آنان سفارش می نمود. تکامل شخصیت علی(ع) در ارتباط با پیامبر (ص) بود و اندیشه ها و بینش های عمیق و متعالی نیز از این جا سر چشمه می گیرد. عشق و علاقه ی میان پیامبر و علی(ع) وصف ناپذیر است، تا جایی که پامبر(ص) که می دانست این علی(ع) است که امام مردم خواهد بود، لحظه ای از تربیتش دست بر نمی دارد و دوست او را دوست خویش و دشمن او را دشمن خویش می نامد و علی(ع) نیز در طول زندگی هیچ گاه و در هیچ مورد بر پیامبر پیشی نگرفت و نهج البلاغه که مجموعه ای از سخنان پر ارزش حضرت علی(ع) است، بسیاری از آن راجع به ستایش پیامبر است. پس فهمیدیم که مکتب و ریشه اعتقادات حضرت علی(ع)، اسلام است و اسلام. در صفحات آینده راجع به اندیشه های امام سخن خواهیم گفت و هم اکنون پاره ای از مبانی اندیشه های امام و عظمت کارهای امام علی(ع) را در زمان حیات پیامبر اکرم (ص)، دنبال می کنیم. مبانی اندیشه های حضرت علی(ع) همان مبانی اندیشه های اسلام و پیامبر است و ایشان جهان بینی های اسلامی را با وجود خود قبول کرده بودند و بر انجام ایدئولوژی های ان مداومت می کردند و مبنای حق و باطل نیز موردی است که باید حتما در مبانی اندیشه ی امام بدان اشاره شود. حق در نظر امام علی(ع) همان خدا و دستور اوست. حضرت علی(ع) با ایمان به خدا و دین و راهنمایی های پیامبر، قلب و اندیشه ی خود را بر حقایق گشود. تا آنجا که درباره ی پیروی خویش از حق می فرماید:" از آن هنگام که حق را به من نمودند در آن دو دل نگردیدم5" گویی دوره ی کودکی تا نوجوانی حضرت علی(ع) دوره ی بارگیری حقیقت بوده است. و این مدعا کاملا درست است زیرا کافی است نهج البلاغه را بگشائیم و وصف خدا و آخرت و زیبایی ها را از زبان حضرت بشنویم و سیراب شویم و باز به ان نظر کنیم و اخلاق سیاسی زمان حضرت را مورد مطالعه قرار دهیم تا واقعا بفهمیم ارزش به مفهومی که انسان را به سعادت می رساند یعنی چه؟! حقیقت و کمال و هدف امام فقط خدا بود و حضرت علی(ع) با اختیار خود این اصل را با برهان و دلیل و نظر به فطرت پذیرفت و وجود خود را نورانی از عشق حقیقی به خود خدا کرد و وظیفه خود را احیای دین معشوق دانست و با نظر به آیه ی قرآن که فرمود: اگر کسی دستور خدا را انجام دهد، خدا راه های رسیدن به ارزش های بیشتری را بر او می گشاید، لا اقل می توانیم با نظر به تاریخ، وجود حضرت علی(ع) و کمالات روز افزون را اندکی مورد بررسی قرار دهیم. ارزش حقیقی در دیدگاه امام در مورد مسائل اخلاقی، انچه بود که حقیقتا انسان را به کمال می برد که البته این همان دستور خدا می باشد! گویی علی(ع) خود و زندگی اش تفسیری بر قرآن است و علی با قرآن و علی با ارزش های اخلاقی از علی حقیقتا علی ساخته است! تا کنون این همه سخن مبانی اندیشه ی حضرت علی(ع) بود؛ که در مورد خود اندیشه های ایشان در صفحات آینده صحبت خواهیم کرد. مبانی اندیشه های حضرت علی(ع) بر ما روشن می سازد که راه حضرت در ابتدا چه بوده است. هم اکنون در جنبه ی عمل به ارزش ها و حرکت امام بر پایه ی همان ارزش ها در زمان حیات پیامبر، بحث را ادامه می دهیم. شجاعت و دلاوری بر موضوعی شرط لازم " ایمان" را از قبل به آن می طلبد ، اینکه اساس و موضوع مورد ایمان چه بوده است و درست بوده یا نبوده در دست وجدان و عقل است. اثبات خدا و ارزش ها را با هزار دلیل می توان ممکن ساخت که این در دست فلسفه و دلایل و براهین منطقی است و فطرت انسان و اراده و خواست او نیز این امر را ممکن می سازد. حال که ما حقیقتی را که علی(ع) بدان اعتقاد داشت شناختیم می توانیم خود نیز به بررسی این حقیقت بپردازیم و می بینیم حقیقت نیست جز خدایی که کمالات و فیض می بخشد، وصف خدا را باید از زبان خود علی(ع) شنید که دلش منزلگاه او بود و ایمان به خدا در دل و قلب علی(ع) همه ی هستی و وجود علی(ع) است. این ایمان به خدا باعث شد که تاریخ علی(ع) را نور ببیند و الگوی انسان ها گردد. در هنگامی که رسول اکرم برای هجرت آماده می شد، حضرت علی(ع) بود که خطر مرگ را بر جان خرید و حاضر شد در بستر پیامبر بخوابد و این از اوج بلندی روح او خبر می داد حال کسانی که حقیقت را جز خدا می بینند، همین بس که بدانیم در زجرند و آخر در زمین فرو خواهند رفت و جز دنیا نتوانند ببینند پس هرگز رنگ آرامش را تا زمانی که دنیا دنیاست، نخواهند دید. غزوه های پیامبربسیار به شکست نزدیک بود اگر علی نبود. علی(ع) با شرکت در غزوه ها و جنگ های مختلف، ایمان خود را تثبیت کرد و شجاعت و بزرگی را در آن زمان و در طول تاریخ، مرکب خویش نمود. در جنگ بدر، در ابتدای جنگ بنا بر روایات متعدد، حضرت علی(ع) بود که هر سه نفر از افرادی که به جلوی سپاه کفر برای مبارزطلبی آمده بودند به هلاکت رسانید6. در غزوه ی احد که می توان گفت سپاه مسلمین در آغاز جرات جنگ نداشتند علی(ع) بود که با شکست دادن بسیاری از نامیان آنان، روحیه ی پیروزی را به مسلمانان عطا نمود7. در غزوه ی خندق نیز ماجرای جنگ علی(ع) با عمروبن عبدود معروف است و نشان داد که قدرتی در آن تاریخ و برای همه تاریخ به اندازه ی علی(ع) نبود. این قدرت و نیرو همان تجلی ایمان به ارزش ها است که بر شمشیر نمودار گشته است و از طرفی این اقدام علی(ع) که او را به خاطر خدا سر برید نشانگر عظمت ارزش های مقدس وجود او بود و وصله ی شهرت را که از طرف مخالفان او که حسد وجودشان را گرفته بود، حتی بدون در نظر گرفتن اقدامات آینده علی(ع) و نهج البلاغه، برای همیشه از اذهان و تاریخ جدا نمود. براستی این است انسان بودن!ایمان به حقیقتی عظیم و شمشیر زدن در راه او به همراه تمامی ارزش های انسانی و معنوی نمی تواند جز تجلی سلامت روح علی(ع) و شایستگی بی پایان او باشد.
وقتی که کارشکنی ها و پیمان شکنی های یهودیان منطقه و قلعه ی خیبر معلوم و آشکار گشت. پیامبر(ص) وقتی نسبت به فتنه ی آن ها آگاهی یافت، به طرف قلعه ی آنان با سپاه مسلمانان حرکت کرد. همینکه به نزدیک قلعه ی خیبر(قرارگاه یهودیان) رسیدند فرمان داد که توقف کنند و پس از دعا و نیایش به درگاه پروردگار، کنار درختی که در آن حوالی بود مستقر شدند. امیرالمومنین علی(ع) گرفتار چشم درد بود و از جنگ کردن با آن شرایط ناتوان بود. پیامبر ابوبکر را فراخواند و پرچم را به او داد و او نیز با عده ای از مهاجرین به سوی دشمن رفت و کاری از پیش نبرد و بدون پیروزی بازگشت. در حالی که مسلمانان را از مبارزه می ترسانید و مسلمانان هم او را می ترسانیدند! بعد از وی به روایتی عمر نیز به میدان رفت و کاری از پیش نبرد. آنوقت بود که حضرت رسول اکرم(ص) علی(ع) را طلبید و درد چشمان او را شفا بخشید و پرچم را به او داد و به او گفت؛" ای علی جبرئیل همراه توست و پیروزی جلوی قدم های تو می باشد و خدا در دل آنان ترس و بیم افکنده است"
امیرالمومنین(ع) به میدان شتافت و با یکی از بزرگان یهود به نام موحب خیبری جنگ نمود و او را به هلاکت رساند و بعد همانطور که می دانیم، در جلوی قلعه را یک تنه از جا در آورد و بر خندق قلعه ی یهودیان گذاشت و مسلمانان از آن به عنوان یک پل استفاده کردند و قلعه را فتح نمودند8.
کمالات علی(ع) بی شمار است چه در زمان حیات پیامبر (ص) و چه غیر ان. آیا براستی شخصیت علی(ع) مانند یک فردی است که فقط شخصیتی بزرگ آن را به ان مقام رسانده باشد؟ مثل شاگردی که استاد او را به درجات عالیه( به علاوه ی همت خود مشخص) می رساند؟ در اینکه پیامبر در تربیت علی(ع) چه نقش عظیمی داشت، هیچ شکی نیست و علی، علی نمی شد اگر با پیامبر نبود. ولی قدرت عجیب، علم بی پایان، ظرفیت ایمان بی پایان، تجمع حق و اخلاق و عشق به صورت نامتناهی در وجود علی(ع) آیا عجیب نیست؟ براستی علی(ع) چنان شخصیتی عظیم در کمالات و ارزش ها داشت که می توان به او مقام رسالت انسانی داد و ادعای اینکه فردی مانند همه افراد می توانند به چنین مقامی برسند، از جهتی نادرست است. و باید علاوه بر سهم پیامبر در شکل گیری علی(ع)، استعداد روحانی وی را که می توان گفت او را تفسیر سنت پیامبر و گویی خود پیامبر ساخت!! در نظر بگیریم. پس واجب است بحثی کامل این بار در مورد شخصیت حقیقی علی(ع) داشته باشیم، تا حقیقت علی(ع) معلوم گردد و براستی حکیم بودن خداوند بار دیگر این بار در اینکه اصل امامت مساوی با زندگی امت و انسان حقیقی در پرتو نور حقیقت است، به راستی معلوم گردد. بحثی که پیش روی داریم،گذری است بر حقیقت شخصیت علی(ع) و اثبات اصل امامت. و غرض ما از آوردن چنین مطالبی قبل از مطالب دیگر بیان این است که علی(ع) تنها به عنوان فردی که کمالاتی دارا بوده و ارزش های زیادی را داشته مورد قبول قرار نگیرد! بلکه پرتوی کمال وجودی حضرت علی(ع) به عنوان پیامبر بعد از رسول اکرم در قالب عنوان گوهر بار امامت برای مردم و وجودی منادی انسان کامل از همه نظر برای امر کشور داری و حکومت، مورد توجه قرار گیرد و دستورات آن حضرت تنها دستوراتی معمولی نباشد، بلکه گوهرهایی برای تمامی نسل ها برای گرایش به حق و نجات از باطل و ظلم، از فردی که تجلی حق از حق تعالی بر زمین است، بوده باشد. همچنین رهبرانی که می خواهند آیین کشورداری و رفتارهای سیاسی ایشان را به عنوان الگو قرار دهند، بدانند که اگر اندیشه ها و زندگی شان رنگ حق و خدا و عشق نگیرد، کاری بیهوده کرده اند که به دنبال ظاهر دستورات امام علی(ع) رفتند.

" شخصیت علی(ع)"
رسالت و جاذبه ی علی(ع): در اجتماع و در میان افراد عنوان، جاذبه به کسی اطلاق می شود که افرادی تحت تاثیر یکی از افعال او حال اخلاقی یا مورد پسند دیگران(بدون مبنای حق و باطل)، قرار گیرند و گرایشی به صفتی از او داشته باشند. جاذبه ی علی(ع) سطح وسیعی از جمعیت جهان را مجذوب خویش ساخته و به یک قرن و دو قرن پیوسته نیست، بلکه در طول زمان ادامه یافته و گسترش پیدا کرده است. حقیقتی است که بر گونه ی قرون و اعصار می درخشد و تا عمق و ژرفای دل ها و باطن ها پیش رفته است، آنچنان که بعد از قرن ها که به یاریش می افتند و سجایای اخلاقیش را می شنواند، اشک شوق می ریزند و به یاد مصائبش می گریند. تا جایی که دشمن را نیز تحت نفوذ قرار داده است و اشکش را جاری ساخته است9!! و این قدرتمند ترین جاذبه ها است. ریشه ی آن هم کاملا معلوم است. عشق به خدا و حق محوری و علاقه ی به محبت، و کمال برای مردم بسته به حکمت و اراده الهی برای علی(ع) جاذبه ای آفریده که هر کس بدون اینکه از قبل نام آنرا در جایی شنیده باشد، وقتی به تاریخ اسلام می رسد، از تعجب علی(ع) را افسانه ی علی(ع) نام می نهاد! علی اگر رنگ خدا نمی داشت و مردی الهی نمی بود فراموش شده بود. تاریخ بشر قهرمان های بسیاری سراغ دارد ولی همه اش را از یاد برده است و یا اصلا نشناخته است! امام علی(ع) نه تنها با کشته شدنش نمرد بلکه زنده تر شد10. خود امام می فرماید:" گردآورندگان دارایی ها در همان حال که زنده اند، مرده اند و دانشمندان پایدارند تا روزگار پایدار است. جسم های ان ها گمشده اما نقش های آن ها بر صفحه ی دل ها موجود است"11
همانطور که می دانیم به پیامبران الهی، رسولان گفته می شود و رسالت نیز در اصل به معنای " پیام آوری"است. آنان مردان تعهد و واسطه هایی میان خدا و مردم بوده و پیام آورانی از طرف خداوند به مردم می باشند. بنابراین معنی، انسان نمی تواند رسالتی مستند به اندیشه ها و تعقل ها و دریافت های شخصی و معمولی خویش داشته باشد، بدون اینکه امور مزبور از تعهد و دریافت های عالی تری سر چشمه بگیرد. منبع رسالت بایستی دارای امتیازی والاتر از موجودیت شخصی و عادی ادا کننده رسالت طرف نیاز به آن رسالت بوده باشد12. در دنیای امروز می بینیم که رسالت را به معنای پیام آوری به یک فرد که ویژگی های خاصی مثلا نبوغ و استعدادی خاص در زمینه ای دارد، اطلاق می کنند. که این رسالت اگر هم رسالت جزئی حساب شود چون کامل نیست، اصلا نام رسالت نمی گیرد یا در قبرستان های رسالت های دروغین دفن می شود! مسلم است که شناسایی های معمولی درباره ی شخصیت های بزرگ، آن هم در ردیف علی بن ابیطالب(ع) هرگز به حد نصاب نمی رسند. مخصوصا در مواردی که جوینده ی شناسایی عناصر و فعالیت های روحی، آن شخصیت را در درون خود دریافت ننموده باشد. حال که شخصیت علی(ع) را با جاذبه و حق و کمال و ارزش ها، عجین شده دانستیم بهتر است برای درک حقیقی رسالت او در قالب امامت و اثبات تکیه گاهی رای پیشروی عقب ماندگان و بازگشت، پیش تاختگان که مملوء از کمال و گرایش به حق است به سخن خود حق(خدا) در قرآن که به نحوی وجود علی(ع) را طبق روایت، مراد از آن می یابیم اشاره کنیم!!
آن طور که از روایات برداشت شده، گفته شده است که در قرآن سیصد آیه درباره ی علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است. ما تنها به چند آیه اشاره می کنیم:
یک- " فتلقی آدم من ربه کلمات13" (آدم ابولبشر کلماتی را از پروردگارش دریافت) مقصود از این کلمات" محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع)" است.
دو- "و انما و لیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین تصمون الصلوه و یوتون الزکاه و هم راکعون14 " (جز این نیست که ولی شما خدا است و رسول او و کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که نماز را بر پا می دارند و زکات می دهند در حال رکوع) و کسی که در حال رکوع زکات داده است، علی(ع) است15.
این ها چند نمونه از آیاتی بود که ارزش و مقام علی(ع) را می رساند و ما در می یابیم که علی(ع) قبل از آدم(ع) خلق شده بود منتها به بعثت جسمانی نرسیده بود و از آن موقع برای عبادت ما نیز همه ی انسان ها آفریده شده بود و هدف ما بررسی عوالم نیست و می خواهیم بگوییم که حضرت علی(ع) از زمان قبل از آدم از مقربان درگاه الهی بوده و در روز جمعه سیزده ماه رجب سال سی از عام الفیل بعثت جسمانی یافته اند.16
در مورد علی(ع) نیز از دیدگاه رسول اکرم(ص) مطالبی بیان شد که نشان از وصف عمیق علی(ع) از زبان پیامبر (ص) دارد. که ما به یک روایت که می توانیم متناسب با بحثمان، مطلبی را بیان کنیم، اشاره کنیم.
پیامبر(ص) فرمود: " ای علی، نسبت تو به من، نسبت هارون به موسی است، مگر در نبوت که پس از من پیامبری نیست17". براستی فضائلی که درباره ی علی(ع) وارد شده است، درباره ی هیچ کس نقل نشده است. و اما آن مطالبی که می خواستیم بدان اشاره کنیم، مسئله ی رسالت و امامت و اثبات آن است و این اثبات نمی شود مگر اینکه هدف از این دو به دست آید و همچنین باید فرق این دو روشن گردد. براستی اگر برای ما رسول و دین نبود آیا مگر جز این بود که حتی با وجود اثبات خدا، مرگ را پایان انسان به مفهوم حقیقی می پنداشتیم و حال اینکه حقیقت و باطن انسانی مرگ را نمی تواند پایان قلمداد کند، چون نمی خواهد! و دوست ندارد زندگی خود را مات شده در نظر گیرد. و از نظر عقلی هم که بررسی کنیم اگر واقعا خداوند واقعا فیاض باشد باید حجت را بر بنده اش تمام کند. تا متناسب با نوع استعدادهایش به هدف غایی خود نایل آید. برای انسان که هدفش قرب به بی نهایت کمال است نیز باید چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی که کمال خود را بیشتر در آن بعد می بیند18، اصولی آمده باشد تا او را هدایت کند، چنانکه می دانیم حقیقت هدایت تکوینی عقل، نتیجه اش در جایگاه عمل جز با تجربه معلوم نمی شود. پس فیاض نیست خدا مگر اینکه دین را بفرستد. و معقول است که همه برای اینکه عمل به آن در قالب یک انسان به عنوان الگو برای مردم آن زمان و تمام زمان ها باشد، و هم برای اینکه ارزش حقیقی آن حفظ شود، فردی را به عنوان رسول ویژه ای دارد به عنوان یک هدایتگر برای مردم بفرستد و به آن ویژگی های یک پیامبر را عطا نماید. اسلام کامل ترین دین است و چنانچه به واقعه ی بعد از فوت پیامبر آگاهی داشته باشیم، می بینیم که افراد نالایق که می آیند خود را به عنوان جانشین پیامبر معرفی می کنند و در آن صورت هر دو ارزش نبوت که به آن اشاره شد(حفظ ارزش دین و الگوی انسانی برای عمل دیگر انسان ها) تضعیف و نابود می شود و اینده از حقیقت ارزش بی بهره خواهند ماند و دیگر آن دین ارزش خود را به خاطر عمر کوتاهش از دست خواهد داد. و خدایی که همه ما به حکیم بودنش عارفیم، اصل امامت را برای دین حقیقتی قرار داد منتها چون دین، دین کامل بود وحی قطع می شد و مقام رسالت در شکل امامت ظاهر گشت منتها دیگر وحی به امام نمی رسد و وظیفه ی سنگین تری بر عهده دارد. و نتیجه ای که می گیریم امامت برای کمال انسان ها لازم است چنانچه امامت برای حفظ کمال دین لازم است و کمال انسان ها بدون دین یعنی= فنا و نابودی! پس امامت را باید اصلی برای بقای انسانیت که ویژگی پایداری از آن اوست قلمداد می نمائیم. هم اکنون برای اینکه امامت که شایسته ترین فرد به آن بعد از پیامبر، علی(ع) است بیشتر نظر کنیم باید وصف علی(ع) را از زبان خودش بشنویم. اگر فردی از خود تعریف کند ما با یک اشکال پوچی حرفش را ثابت می کنیم و همچنین پوچی خودش را ! و سخنان حضرت علی (ع) درباره خود نشانگر فردی است که اولا شایسته ی رسالت است زیرا خود را وجودی پر کمال معرفی کرد نه برای شهرت و مقام که این تنها چیزی است که به علی(ع) راه ندارد بلکه برای امامت مردم و دوما نشانه تسلط بر خود یک انسان می باشد. در فصل آینده با نظر به رفتار امام که هیچ گاه از فقرا جدا نشد و همیشه ارزش های مردمی را رعایت کرد و به آنان خیانت ننمود و همچنین کارهای فضاحت باری که در زمان سه خلیفه ی مبهوت زده ی قدرت و کشور گشایی های آنان، انجام شد و علم و دانش عظیم حضرت و آنچه که درباره اثبات امامت گفته شد، امامت را با حضرت علی(ع) بیش از پیش یکی شده خواهیم دانست. و با صرف نظر از همه ی این ها شایستگی علی(ع) در زمان پیامبر خود می تواند اثبات کننده ی احیا کننده ترین فرد برای حق، بعد از پیامبر باشد. سخن حضرت علی(ع) که من شما را به نیکی دعوت نمی کنم مگر آنکه پیش از شما در انجام آن مداومت می کنم و از شری نهی نکرده مگر آنکه خود از آن پرهیز می کنم و از من بپرسید وگرنه دیگر مرا نخواهید یافت، نشانگر تسلط بر خود می باشد. دلیل قاطعانه بر این و اینکه علی(ع) کمال مردم و کمال رسیدن به حق و ارزش ها را می خواهد این است که دنیایی که دیگران را فریفت در حضرت علی(ع) اصلا وارد نشد و این است که مالکیت بر خویشتن و حق محوری و اصالت حق و مردم در پرتو هدایت امام برای بردن مردم به سوی کمال، علی(ع) را مساوی امام قرار داده است و شاهد آن تاریخ است با تمامی فراز و نشیب های آن بر تصدیق این مدعا که علی(ع) وجودش حق و اخلاق و ارزش هست. اعتقاد به امام برای سفر چهارم از اسفار اربعه است که یک فرد به حق رسیده و از حق سیر کرده و به سوی خلق آمده تا مردم را به حق ببرد. علی(ع) را هنگامی که بر اسب حکومت سوار می کنیم، با توجه به آن چه تا به حال گفته شد از ارزش و کمال او و بحث پیرامون امامت، باید نام امام داد که قطب نمای کشتی جامعه به سوی هدف غایی همه ی آن هاست!
رسول الله در آخرین ساعات عمر خود امیر المومنین علی(ع) را طلبید و با او در مدتی طولانی راز گفت، وقتی از کنار پیامبر(ص) جدا شد، عرض کردند چه می گفتید؟ فرمود: پیامبر هزار در از دانش بر من گشود که از هر در هزار در دیگر باز می شود.19
چون آیه ی" و کل شی احصیناه فی امام مبین" نازل شد، ابوبکر و عمر از محل خود برخاستند و گفتند: آیا مراد از امام مبین، تورات است؟ گفتند آیا مراد انجیل است؟ گفتند آیا مراد قرآن است؟ در هر سه بار پیامبر به انان گفت:" نه" پس از این امیر المومنین(ع) وارد شد. حضرت رسول(ص) فرمود: " این است آن امام مبین! این است آن امامی که خداوند در او علم همه چیز را قرار داده است"20 این باز هم دلیل بر کمال علی(ع) دارد و هیچ چیز بیشتر از آیه ی 6 مائده نمی تواند دلیل بر کمال علی(ع) داشته باشد چرا چون در آن روز، کمال علی(ع) مساوی با کمال دین شد. هر چند که بعد از پیامبر فتنه ی سقیفه گوهر را خانه نشین کرد و در فصل بعد بسیار جای بحث دارد. در آن روز که در پهنه ی پر هیجان غدیر، علی به مقام رهبری انسان معرفی شد، دین اسلام هم تکامل یافت و خداوند فرمود:" امروز دین شما را کامل ساختم و نعمت هدایت را تمام کردم و به اینکه اسلام دین شما باشد، خشنود شدم."21 حضرت علی(ع) درباره شخص خودش فرمود:" فردا روزهای مرا میبینید و خصائص شناخته نشده ی من برایتان آشکار می گردد و پس از تهی شدن جای من و ایستادن دیگری به جای من، مرا خواهید شناخت" بعضی از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند و بعضی بعد از زمان خویش نیز راهبرند و به تدریج رهبریشان به فراموش می رود. اما علی(ع) و معدودی از بشر همیشه هادی و رهبرند22. رهبر یعنب علی(ع) با مبانی حق و اندیشه ی حق و معتقد به ارزش ها در حد کمال. منظور از ارزش نیز ارزش مافوق ارزش مادی است، چنانچه ارزش مادی جز چیزی تفننی برای انسان نیست. و علی(ع) یعنی اخلاق و اخلاقی که در نهج البلاغه است خود علی(ع) به عینه تجلی آن است و مملوء از انسان سازی، فرد سازی، خود سازی، تلطیف و تعدیل غرایز، مبارزه با تباهی، رشد و گسترش پاکی، تحکیم برتری ها نمی باشد. شخصیت علی(ع) مکتب اخلاق و مکتب اخلاق و ارزش و خدا و خدا و خدا همان مکتب علی(ع) و مکتب علی(ع) همان مکتبی است که ما آن را به نام اسلام ناب می شناسیم و غیر آن را نباید اسلام کامل دانست واگر هم اسلام می دانیم، اسلام علی (ع) نیست. هم اکنون ثابت شد که علی(ع) عالی ترین فرد برای امامت و خلافت است، در حالی که میبینیم ماجرای ننگین سقیفه می آید و بهترین سال های عمر امام در زمان خلافت سه تن نالایق سپری می شود. ما رفتار امام را در فصل بعد پیرامون قضایای پیش آمده مورد بررسی قرار خواهیم داد و از آن نتایجی اخلاقی سیاسی خواهیم گرفت.

عصر من، داننده اسرار نیست یوسف من بهر این بازار نیست
نا امید استم ز یاران قدیم طور می سوزد که می آید کلیم

" گنج خفته"
پیامبر اکرم(ص) به خوبی وظیفه ی رسالت خویش را به پایان رسانید و برای تاریخ آینده خود دو اصل و دو گوهر قرآن و عترت خویش را در سنت خود، بر جای گذاشت و این دو نیز از هم جدایی ناپذیرند. در راهی که می رفت رنج بسیار کشید ولی پیروز بود. شایسته است که بعد از این پیروزی که همان ایجاد اسلام به عنوان دین کامل می باشد، پیامبر به راحتی سر بر بالین بگذارد و به ملکوت اعلی بپیوندد. ولی افسوس! پیامبر هنگامی که در بستر جدایی افتاده بود، هراسش بیشتر از همه وقت بود. چرا؟ به این پاسخ چند جواب داده شده است. در آن زمان دشمنان خارجی مانند دو امپراطوری قیصر و کسری برای اسلام ایجاد خطر می کردند و اگر مسلمانان در برابر آن ها مقامت نمی کردند، اسلام جوان از بین می رفت و چه بسا در سال هشتم هجرت که نخستین برخورد نظامی مسلمانان بار ارتش مسیحی روم بود، سر انجام به قتل فرماندهان ارتش اسلام مانند: " جعفر طیار" و زیدین حارث و … انجامید؛ و در آن وضع، خطر حمله ی مجدد تا چندین سال می رفت و پیامبر اکرم نیز آنرا از فکر جبران شکست بیرون نمی رفت و گرنه اسلام را خارجیان نابود می ساختند و همین شد که چند روز قبل از بیماری خود، پرچمی را به اسامه بن زید داد و به یاران خود دستور داد که رهسپار کرانه های شام گردند و پیش از آنکه دشمن، انان را غافلگیر کنند، آنان آماده نبرد و دفاع شوند. ولی این مشکلی نبود که پیامبر را دچار هراس کند. ترس پیامبر ار عاملی بود که نصف مشکلات ما در جهان امروز مربوط به ان است و شاید همه ی آن! چنانچه تمامی مشکلات پس از مرگ پیامبر که برای علی(ع) پیش آمد از آن نشات می گرفت. و آن چه بود؟ " وجود دشمن داخلی" این دشمن داخلی در آن زمان، منافقان مدینه بودند که کرارا قصد جان پیامبر را کرده بودند، و در بازگشت از جنگ تبوک با نقشه ی خاصی که کاملا در تاریخ است می خواستند به زندگی پیامبر خاتمه دهند. در آن موقع علی(ع) به جنگ نرفته بود! چون پیامبر خواسته بود و ممکن نبود در غیاب ایشان فتنه های داخلی شروع شود و موقعیت جامعه و امنیت آن به خطر افتد.پس ما از این کار پیامبر نتیجه می گیریم که وجود فردی کاردان هر چند شهره ی جنگ ها باشد، وجودش برای امنیت داخلی و فتنه های داخلی مهم تر است. پس یک حکمران نباید فقط کشور گشایی و جنگ با دشمنان خارجی را در نظر گیرد، بلکه پایه را باید محکم کند و دشمنی که به ریشه های حکومت( که در جامعه است) حمله کرده باید مهم تلقی شود و برای نابودی آن ، فردی لایق تر از فرمانده هان جنگ های خارجی لازم است و این یک اصل مهم در تمامی تاریخ بوده است. همچنین حکمران در تمامی تاریخ باید بداند که بی توجهی به منافقان، می تواند حتی یک حکومت را نابود نماید. نگرانی پیامبر از گروهی از دشمنان اسلام است که در ظاهر به لباس دوست در آمده اند و هیچ چیز جز منفعت و سود و مقام و ثروت در دل آن ها جای نداشت. و این حتی در آخرین لحظات حیات پیامبر نیز مشهود بود. می گفتند که چون اسامه بن زید جوان و بی تجربه است، پس پیامبر نبایستی این کار را می کرد! خدا را شکر دین اسلام، دینی است که اگر فردی حقایق آن را لمس کند جز خدا نمی بیند و شوق رسیدن به قرب الهی را دارد و خداوند هر که را بخواهد برسر کار می آورد و می برد، اگر چه این نفی اختیار نیست و خداوند با حکمت خود کاری می کند که حق پایدار است و پایدار. پس کسانی که دم از خدا و پیامبر و … می زدند وقتی پیامبر در بستر مرگ افتاد، چنانچه بسیاری از آنان در خود زمان پیامبر با او به مخالفت بر خاسته بودند، نفاق خود را آشکار کردند. پیامبر حرف از حق می زد و سنت هایی ایجاد کرد که هم اکنون باید حقایق عمل به آن را کشف نمود، در آن زمان نیز سنت زنده به گور کردن دختران و خونریزی و ریش سفیدی بسیار بود. پیامبر سنت های غلط و باطل را نابود کرد و زنده به گور کردن دختران و خونریزی تا حد بسیار زیاد از بین رفت ولی تعصب های بی جای برخی قبایل بر روی اینکه ریش سفید باید بی چون و چرا رئیس باشد، هنوز باقی ماند و علت آن هم دو چیز بود:اول مقام، دوم منفعت، گو عرب بیچاره و تاریخ در زمان شاهان نشان می دهد که این باید پیرو بزرگ سرپرست باشد، بسیار بسیار وجود داشته است و بزرگان و پیران فقط به خاطر سن زیاد و ریش بلندتر و سفید تر! و شاهان به خاطر قدرت و زیرکی به قدرت می رسیدند و از مقام و ثروت بهره مند می شدند! و تا زمانی که فشار زیاد بر قبیله یا جامعه نمی آوردند و آنان را فریب می دادند و با بهانه های آبدار و بزرگ و خروس قندی وار بدون اینکه آنان عمق مطلب را دریابند، رضایت آن ها را جلب می نمودند، سر بر تخت می نهادند و کاری به کسی نداشتند. در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) وقتی برخی صحابه مطلبی را که با تمایلات پست درونی و افکار سیاسی خویش و خواسته های جاه طلبانه ی آنان اندکی تطابق داشت، از صمیم قلب می پذیرفتند و اگر روزی میرسید که این ها بر ضد تمایلات پستشان بود، مدام پیامبر اکرم(ص) را وادار به انصراف آن می کردند و نمی پذیرفتند که آنان باید تسلیم حق باشند و نه اینکه حق تسلیم آنان باشد! ابن عباس در حالی که اشک در گوشه ی چشمان او حلقه زده بود می گفت: مصیبت و گرفتاری مسلمانان از روزی آغاز شد که پیامبر سخت بیمار بود و دستور داد که قلم و کاغذی فراهم کنند تا دستور دهد برای امت چیزی بنویسد که پس از وی گمراه نشوند، در این موقع گروهی با گروه دیگر به مشاجره پرداختند. گو منفعت آنان را دیوانه ساخته بود و حتی پیامبر را به هذیان گفتن نیز متهم کردند! و برخی گفتند: بیاورید و گروهی گفتند:نیاورید و سر انجام پیامبر با مشاهده این اختلاف، از انجام کاری که می خواست منصرف شد. وقتی که پیامبر از تاخیر حرکت سپاه به فرماندهی اسامه به خاطر مشاجرات و اختلافات آگاهی می یافت، آثار خشم در چهره و پیشانی ایشان آشکار می گشت و می فرمود: هر چه زودتر مدینه را به عزم مرزهای روم ترک گویند، ولی با این همه تاکیدات، به عللی که منفعت و صلاح دید از دید امت و آن هم صحابه ی ریش سفید بی مغز با حرکت فرمانده جوان سازگار نبود، آن را نادیده می گرفتند23. پس از درد و دل پیامبر با علی(ع) و اشاره به اینکه فتنه ها سرباز خواهند کرد و گشودن درهای دانش بسیار بر علی(ع) و موضوعات دیگر که در تاریخ ثبت است، پیامبر سر بر بالین نهاد و جهان فانی را وداع گفت. حضرت علی(ع) به کار غسل و دفن پیامبر مشغول شد و شهر را ماتم گرفته بود. درست مانند زمانی که سپاه اسلام را با شایعه ی مرگ پیامبر، ماتم فرا گرفت، تا جایی که حتی آن قدر روحیه ی خود را باختند که حاضر شدند اعتقاد خویش را نیز انکار کنند!ولی آیا این ماتم زدگی بار دیگر به مسلمانان ضرر می رساند؟ در ادامه پاسخ را خواهیم داد. پیامبر اکرم (ص) رفت و قرآن و سنت خویش را بر جای نهاد. تا آنجا که در روایات است فرد و یا افرادی برای بیعت با علی(ع) که مشغول مراسم تدفین پیامبر بود آمدند و علی(ع) با شگفتی پرسید مگر کسی را در جانشینی پیامبر طمعی است که اینچنین برای بیعت و جانشین هراسانید؟ آنان گفتند: فردا خواهی دانست! فتنه ای در پیش بود و از همان فتنه هایی بود که پیامبر خبرش را می داد. تا اینجا که مطلب رسید لازم است نتایجی از این بحث ها و جملات که ضروری است، ذکر شود. اول اینکه ارزش هر فرد در کاردانی و عقل اوست و گرچه احترام بزرگ تر ها واجب است ولی به عنوان ریاست و صاحب مقام و … باید فرد کاردان باشد، نه ریش دراز و پیر! و هدف پیامبر از اینکه اسامه را بر فرماندهی ترجیح داد یکی این بود تا این سنت هر چه بیشتر شکسته شود و دیگری که خود ناشی از این سنت ریش سفیدی است، از بین برود. آن هم مقام و ثروت و گرفتن حق مردم به زور یا با فریب و حکمرانی بی چون و چرا با توجه به بی صلاحیتی توسط ریش سفیدان و بزرگان آن موقع عرب بود. برخی از صحابه به پیامبر ایمان آوردند، ولی حرص مقام و ثروت آن را ضایع ساخت و نشان گر ایمان ضعیف بود و دیگری اصلا به ظاهر ایمان آورد و توجه حقیقی به ثروت و مقام بود و حالتی نفاق گونه داشتند. پیامبر می خواست این سنت تعصبات بر روی جهالت ها را نابود سازد. و مقام و ثروت دو عاملی بودند که افراد ظاهر بین و عاجز از درک حقیقت، بدانها بسیار می نگریستند و حتی سخن پیامبر را نیز منکر می شدند. حضرت علی(ع) توسط پیامبر در لحظات وداع، فهمید که این مردم هنوز درک حقیقی نسبت به امام ندارند و فریب می خورند و هنوز گزایش به سنت های غلط در آنان هست.

"تراژدی سقیفه"
پس از چندی که از فوت پیامبر اکرم(ص) گذشت و هنوز حضرت علی(ع) کار تدفین را تمام نکرده بود عده ای ابوبکر و عمر را تحریک کردند و خواستار جانشینی پیامبر توسط یکی از آنان(که از مهاجرین اند) شدند و انصار نیز با چند نفر دیگر زیر سقفی به نام سقیفه جمع شده بودند و ابوبکر و عمر اول نمی خواستند به آنجا بروند ولی وقتی موضوع سقیفه و جانشینی مطرح شد، به سرعت خود را بدان جا رساندند و بحث ها کردند و آخر کار ابوبکر با امتیاز از بین رفتن وحدت کلمه ی میان انصار با چند رای بیشتر جانشین پیامبر شد!! عقل آگاه پاسخ می دهد این پیرمرد منفعت پرست و مقام دوست چه صلاحیتی دارد؟ تا وقتی علی(ع) هست چگونه ابوبکر حرف از خلافت می زند؟ علی(ع) با وجودی مملو از ارزش ها است و جوان می باشد و ثروتند هم نیست و بهتر از او برای اجرای احکام الهی وجود ندارد و گواه بر قرآن و اخلاق است. از بچگی با رسول خدا بوده تا لحظه ی مرگ آن حضرت و قدرتمند و قوی و از نظر تکامل روحی به پایش در جهان خلقت کسی نمی رسد، توسط پیامبر تعیین شده و مورد قبول مردم است و در علم او احدی شک ندارد و از همه مهم تر اصل امامت برای بقای ارزش ها او را می طلبد. چگونه باید ابوبکر و عمر و … ادعای جانشینی کنند؟ و از همه مهم تر بر علی(ع) پیروز شوند؟!!! آیا ممکن است چنین چیزی رخ دهد؟ بله، با تمامی این ناباوری ها باید گفت که این چیزی است که رخ داده است. ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالرحمان و سعد و طلحه و زبیر از افرادی هستند که از بزرگان و یاری دهندگان اسلام شناخته شده اند و علی(ع) بزرگوار هست اما بزرگ به معنای پیرو اشرافی نیست! و برترین یاری گر اسلام و احیا گر حق و اسوه زمان خویش است. ابوبکر و عمر از چند جهت انگیزه برای ایجاد قضیه ی جانشینی و بحث در سقیفه، داشتند که اول جنبه ی روانی آن مطرح است. برای مثال اگر در چند فرد با خصوصیات و تمایلات یکسان، شخصی به عنوان یک شخص برتر تعیین شود، در دل دیگران احساس نادرست و ناخوشایندی ایجاد می شود و این مربوط به روانشناسی است. در دل ابوبکر و عمر و … نیز این احساس وجود داشت و اشتباه آنان هم در این بود که چون سن و سال و اشرافیت خود را دال بر برتری می دانستند، نتوانستند در برابر وجود حقیقی علی(ع) کاری کنند و گویی کینه ی علی(ع) در آن ها بود. دوم اینکه ارزش های دین و پیامبر با زر افروزی و اشرافیت و سن و سال مساوی با صلاحیت کاملا مخالف بود و علی(ع) احیاگر تمام اینان بود و آنان لا اقل برای حفظ موقعیت خویش باید این کار را می کردند و سوم مقام و ثروت بود که مبهوتشان ساخته بود! این است که عمر و ابوبکر و عبدالرحمان و عثمان به نفع هم کار می کنند ریشه اش در همین سه عامل بود و اولین اشتباه آن ها این بود که خود را با علی(ع) برابر دانشته و نفی این را نمی پذیرفتند. ولی به هر حال نمی شود که ابوبکر یکدفعه واقعه ی غدیر و حقیقت و وجود علی(ع) را بگذارد و یکدفعه با دو سه رای بیشتر جانشین پیامبر بشود! به هر حال باید بهانه ای داشته باشد. این جا است که تاریخ منش سیاسی علی(ع) را با دقت نظر می کند تا ببیند یک فرد با آن همه ارزش که شایسته ترین فرد به خلافت است چگونه از حق خود دفاع می کند؟ با آن همه شجاعت آیا ابوبکر و غیره می توانند کاری از پیش برند. ابوبکر و عمر و کلا انصار و مهاجران در سقیفه هر کدام بهانه هایی را مطرح کردند که می تواند جای بحث داشته باشد. در سقیفه اولا افرادی چون طلحه و زبیر و علی(ع) حضور نداشتند و این مجلس دروغین نمی توانست اعتباری داشته باشد ولی دلایل ابوبکر که همه از فریبی بیش تر نبودند و شرایط آن موقع و شخصیت علی(ع) زمینه را بسیار برای آمدن ابوبکر هموار می ساخت. و در آن جامعه هنوز مردم از جاهلیت خویش آنقدر رها نشده بودند که در برابر وقایع مهم اجتماعی مثل امروز آنچنان نقش موثری در تعیین خلفا و حکمرانان داشته باشند. گویی می توان گفت اعتقاد طبقه ی پایین به طبقه ی بالایی وجود داشت ولی ظلم طبقه ی اشراف به مستمند در آن موقع مشهود نبود و اسلام تا حدود زیادی از ظلم را ریشه کن ساخته بود. ابوبکر با مکر از چند حربه استفاده کرد تا جایی که اتحاد انصار را در سقیفه از هم شکست، دلایل آن ها این بود که ولایت باید انتخابی، توسط مردم باشد نه انتصابی و مشورت کردن در همه چیز لازم است و علی(ع) هنوز جوان است!زیاد شوخی می کند! از سیاست چیزی نمی داند! تمامی این ها بی پایه و اساس بود. از اول این که عقل آگاه اقتضا می کرد که علی(ع) شایسته ترین فرد است برای بقای ارزش ها و نیز این فقط ظاهرا ارزش ها را ممکن بود حفظ کند و اینکه دموکراسی یا جانشینی؟ دلیل این می باشد که حساب انتصابی بودن مقام امامت از استبداد که به قبای آزادی مردم بر بخورد! جدا است. امامت با آن همه الگو برای تعیین ارزش ها و بقای آنان و تحول زندگی مردم بر مبانی حق و دوری از باطل چگونه استبدادی ایجاد می کند جز اینکه نمی گذارد آقای ابوبکر و عمر و عبدالرحمان به زر اندوزی و آرزوی پوچ مشغول باشند! مشورت نیز در کجا مطرح می شود؟ آیا ما برای اینکه بفهمیم شراب و یا آدم کشی حرام است یا حلال با هم شورت و مجالست می کنیم؟ آیا سزاوار است که در حقی به این موضوع که علی(ع) بهترین و شایسته ترین فرد روزگار برای امامت و کشور داری و تایید شده ی مکرر توسط پیامبر اکرم(ص) می باشد، شک کنیم! ابوبکر پوچی صحبت های خود را وقتی عمر را بدون هیچ کاری نه دموکراسی و مشورتی با وجود نالایقی به خلافت منصوب کرد، ثابت نمود. و هر دو دلیل به ظاهر قشنگ خویش را تباه ساخت. و اینکه علی سیاست نمی داند و جوان و بی تجربه است نیز با وجود تاریخ علی(ع) در حیات پیامبر به کلی بی اساس است. متاسفانه در آن روزگار وضعی بود که با بیعت و پیمان یکی دو نفر از صحابی پیامبر " خلافت شخص" صورت قانونی به خود می گرفت! و جنابان بزرگ تنها با رای ابوبکر که پس از خود عمر را تعیین کرد اکتفا نمودند و این می رساند حساب در جای دیگری است و منفعت و مقام را نمی توان از دست داد! حال به این رسیدیم که بزرگان نالایق به ضرب فریب خلافت را غصب کردند و پس از اینکه در سقیفه مهاجران به انصار گفتند: ما پیوند خویشاوندی با پیامبر داریم و نخستین کسانی هستیم که به او ایمان آوردیم و ابوبکر در غار ثور با پیامبر بود. و انصار به مهاجران گفتند که ما به پیامبر پناه دادیم و از مسلمانان دفاع کردیم و در پرتو فداکاری های ما اسلام پرورش یافت، سرانجام در اثر تفرقه انصار، مهاجران پیروز شدند و ابوبکر انتخاب شد. گفتنی است عمر و ابوبکر هر یک چندین بار حاضر به استعفا از مقام خلافت شدند ولی با اصرار دیگران بر جای خود ماندند. از این دو مطلب نتیجه میگیریم که فریب و نیرنگ در غصب چیزی به ناحق تاثیر بسیار دارد هر جامعه ای وظیفه دارد حرف خواستار خلافت و به اصطلاح کاندیدای حکومتی را خوب بشنود و حق را به حق شناس و با تدبیر ترین فرد دهد. چیزی که شاید بسیار مهم در قوت گرفتن ابوبکر و جانشینان دروغین شد، نکته ای عظیم بود. مردم کوته نظر آن زمان که یا به کار خود مشغول بودند و در کار حکومت خود نظارتی نداشتند و یا تحت تاثیر عمر و ابوبکر بودند و از ذوق به دست آوردن مقام و پول از آنان حمایت می کردند و اکثریت آنان چون می داستند ابوبکر و عمر و بزرگان معمولا از یاران نزدیک پیامبرند پس حرفشان حق است و آن نکته ی عظیم این بود که افراد را ملاک حق گرفتند و نه حق را ممیز افراد! در آن زمان حتی افرادی چون ابوذر و مقداد و سلمان و … نیز بر حکومت سزاوار بودند و خود اینان به تنهایی از ابوبکر و هم از اسلام و ارزش ها بیشتر آگاهی داشتند. نکته ی دیگر با توجه به آنچه ذکر شد این است که تفرقه در هر گروهی چه بر مبنای حق و یا باطل باشد، آن گروه را منهدم می سازد، درست مانند نمایندگان انصار در سقیفه. حال فهمیدیم جامعه برای پذیرش فتنه آمادگی زیادی داشت و حق پرستان در آن کم بودند و بهانه های دروغین نیز بیش از پیش جو را بر روی کار آمدن نالایق هموار می کردند.حال اینجا سئوال باقی مانده که علی (ع) در این تنگنا چه کرد؟ علی(ع) که ارزش ها وجودش را گرفته بود، نمی دانست وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) را بدون غسل و کفن رها کند و بدود به دنبال شهرت و مقام! زیرا ارزش از علی و علی از ارزش ساخته شده است. در جایی که خدا و آخرت هست دیگر شهرت و مقام و ثروت چه صیغه ای می باشند؟ لذا این شد که علی(ع) به سختی توانست از پیامبر جدا شود. وهنوز چندی نگذشته بود که از فتنه ی سقیفه آگاه شد و از وقتی که زمزمه ی آن به گوش می رسید فرمود: مگر دیگران را در این کار طمعی است؟ براستی مگر کار خلافت و امامت کار هر کسی است؟ و انسان کاردان می طلبد. در آن موقع تاریخ از علی(ع) انتظار داشت که فریاد کند و بگوید این ها همه دروغ است و لاغیر و تمامی گروه های مخالف را نیز سرکوب کند. ولی در آن شرایط که فقز یاران اندکی دور و بر او را گرفته اند که تعدادشان به چهل نفر نیز نمی رسید و از وضع جامعه خبر داشت و از طرفی روحیه ی علی با از بین رفتن ارزش وحدت به خاطر لاشه ی مردار پول و مقام سازگاری نداشت و می دانست که با جنگ خون های بسیاری به نا حق بر زمین خواهد ریخت. پس در این حال از علی(ع) چه انتظار می رود؟ هر که جای علی(ع) بود دست به فریاد و فغان و جنگ می زد ولی علی(ع) اول رفت تا ببیند که در این فتنه چه گذشته و چه چیزها به هم بافته شده است. از همین جا در می یابیم یک سیاستمدار و یا نماینده مجلس و … اگر علی(ع) را قرار است مبنای عمل خود قرار دهد، باید معقولانه و با منطق حق خود را طلب کند و این طلب شونده اجتماع است و اگر اجتماع نیز با او همراه نبود اگر می دانست جامعه(نه به معنای اجتماع وسیع انسانی امروز) فریب خورده باید معقولانه اشتباهات را به آنان تذکر دهد تا وحدت نیز حفظ شود و اگر می دانست اشتباه از اوست و جامعه حق را می گوید دیگر جای جنجال نیست و اکثرا در جوامع امروزی نیز طوری می شود که جامعه فریب نمی خورد و حق را می طلبد ولی در آن زمان جامعه به صورت اینچنین گسترده با تبلیغات و وسایل ارتباط جمعی و … نبوده و با دلایلی که تا کنون ذکر شد، احتمال فریفته شدن جامعه زیاد بوده است. و به روایتی فردی در نزد علی(ع) آمد و از سقیفه از امام علی سئوالاتی نمود. امام فرمود: قریش روی چه اساسی خود را شایسته خلافت می دانستند؟ گزارشگر گفت: آنان می گفتند ما شجره ی رسول خدا هستیم و با او از یک قبیله می باشیم. علی(ع) فرمود: به درخت احتجاج کردند و میوه ی آن را ضایع و تباه ساختند. اگر آنان از آن نظر سزاوار هستند که همگی از شاخه های یک درخت می باشند، من میوه آن درخت می باشم چرا در این میراث با من به جنگ و نزاع می باشند؟اگر از منطق خود آنان هم بخواهیم بررسی کنیم که خود را به نزدیکی با پیامبر نسبت می دادند، علی(ع) از همه سزاوارتر بود چنان در فصل قبلی کاملا این مدعا ثابت شد. آب ها از آسیاب افتاد و سقیفه به شکل زننده ای به کار خود پایان داد و ابوبکر با قیافه ی پیروزمندانه ای از انجمن خارج گردید، گروهی دور او را گرفته بودند و به مردم می گفتند: با خلیفه رسول خدا بیعت کنید و برای اینکه بیعت همگانی گردد، دست افراد را می گرفتند و به عنوان بیعت به دست ابوبکر می کشیدند! علی(ع) وجودی مملوء از ارزش ها و شایسته ترین فرد برای امامت و خلافت می باشد ولی شرایط آن زمان باعث شد که افرادی چون ابوبکر و عمر با استفاده از نفوذ خود و فریب دادن مردم، به زور خود را خلیفه بنامند. شاید مردم تنها چیزی بود که در آن زمان می شد توسط علی(ع) و ابوبکر بر روی آن حساب باز کرد. جامعه ی مردمی در آن روز طوری بود که اصلا فقط یک جمعیت وجود داشت که از آن هم جمعیت هم در روز فتنه سقیفه اندکی در آن جا حضور داشتند و در کل می خواهیم در یک کلام بگوییم جامعه ی مردمی آن زمان با این زمان گویی صد و هشتاد درجه تفاوت داشت. و از مهم ترین دلایل آن میزان آگاهی و عمق بینش مردم به حقیقت است که افراد را ملاک حق می گرفتند. علی(ع) در آن روز اگر چهل نفر به فرمایش خودش یار و یاور داشت، حق امامت خود را از آن کینه توزان می گرفت ولی افسوس که یار و یاوری جز منطق و یادآوری توصیه های پیامبر و شخصیت خودش برایش نمانده بود. شخصیتی که نمی گذاشت ارزش جکع آوری قرآن و وحوت مردم را بر مقام ترجیح دهد. لازم به ذکر است اگر ابوبکر و عمر می آمدند و حیله ی خود را آشکار می کردند و بر فرض مخالفت خود را با اسلام نشان می دادند، علی(ع) و خود مردم نمی گذاردند بر مسند خلافت بمانند. ولی چه می شود کرد که شعارشان اسلام بود و مردم به فریب آنان همراه شدند. همچنین علی(ع)در زمان خلافت ابوبکر و عمر دائما بر حق هایی که ناحق می شدند نظارت می کرد و یاری نداشت تا با آن حق خود را بگیرد و از طرفی جامعه به سوی کفر متمایل نبود و وحدت در آن موقع بسیار مهم و قرآن و دین خدا نیز ارزش بسیاری داشت. مردم گول شعار اسلام آن ها را خورده بودند و با ادعایی وحدت خود را از دست می دادند و شاید بتوان وحدت را عاملی دانست که بیش از همه چیز علی(ع) را وادار به سکوت کرد. سکوتی تلخ در برابر نالایقانی که شعار اسلام می دادند و نماز می گذاردند نه ولی فقط همان مقام و ثروت را می طلبیدند. برای چه؟ احیای وحدت مسلمانان و پرداختن به درون جامعه . عمر و ابوبکر خوشبختانه می دانستند که اگر بنا باشد قدرت خود را نیز حفظ کنند. باید حرف از اسلام بزنند و برای اینکه آگاهی که هیچ وقت نداشتند را نسبت به دین به مردم ثابت کنند خیلی به منبر بروند! علی(ع) در زمان آن دو خلیفه سکوت کرد ولی فرصت را از دست نداد و به جمع آوری قرآن پرداخت. و در ضمن مردم را بسیار به حقایق اسلام دعوت می کرد و انان را نسبت به حقایق آگاه می ساخت. ارزش وجود خود را او حکومت به کنار کشیده بود؛ ولی نه سکوت در برابر آمدن افراد نالایق و نه ترسویی و نه رضایت به آمدن باطل که نا آگاهان به امام در تاریخ نسبت داده اند بلکه برای حفظ وحدت و اقتضای شرایط جامعه و یا یار و یاوری نداشتن، بهتر است بگوییم امام را از حکومت جدا ساختند و امام اجبارا پذیرفت و بسیار به تعلیم مردم پرداخت. گرچه این شده بود که باطل با نیرنگ لباس حق بپوشد و امام نیز گرچه ناچاری مقتضیات او را وادار به سکوت کرده بود ولی بسیار حقایق اسلام را بر مردم می گشود و به جمع آوری قرآن نیز پرداخت. آیا تلاش برای سرکوبی باطلان که لباس حق پوشیده اند مهم تر است؟ یا دیگری؟ رفتار علی(ع) الگو برای تمامی مردمی است که در تاریخ در چنین شرایطی قرار گرفته اند. چه در این هنگام و چه در زمانی که قاسطان قرآن بر نیزه کردند.علی(ع) در این زمان چه کرد؟ وجود مقدس او هرگز نمی توانست جای مقام و ثروت و ترور و تخریب باشد. حضرت علی(ع) آمد و حقایق را بارها بر مردم خواند. بی غرضانه طبق وظیفه ای که داشت به توسعه فرهنگی اسلام برای بارور شدن درون جامعه پرداخت و چه بسا با همین صحبت ها بارها حق خود را طلب کرد یعنی با زور و تخریب حق خود را نگرفت بلکه با صحبت ها و سخنان خودخواستار حقی می شد که اگر به آن می رسید، اسلام بنیانی استوارتر پیدا می کرد. عمر و ابوبکر هر کدام در زمان خلافت دروغین خود باطل بودن خود را با ندانستنی ها و کشور گشایی ها و غصب ها ثابت کردند. گرچه سرکوبی مخالفان و دشمنان اسلام درست بود و حمله به کشورهای مانند ایران می توانست احیاگر اسلام در آنجا باشد، ولی در زمان آن دو، حرف، حرف قدرت بود. آن دو با شعار اسلام، کشور گشایی و سرکوبی را ممکن می کردند و اسلام فقط شعار آن ها بود. هرچند کار رهایی دادن کشور ایران و سرکوبی دشمنان کاری واجب بود ولی تاریخ با شخصیتی که از عمر و ابوبکر ساخته نشان می دهد، هدف آن ها وسعت مرزهای حکومت باشد. و این چنین مشهود است که به جنبه ی داخلی زیاد توجهی نداشتند و افرادی نالایق بودند و به جای فرهنگ اسلامی، احیاگر نام اسلام بر جاهای تصرف شده بودند. ولی علی(ع) همیشه درون جامعه را در طول زندگی خود اصل دانست و به حق آن چنان عقیده داشت که اگر جای عمر و ابوبکر بود به اندازه هر وجب خاکی که نام اسلام می گرفت، فرهنگ اسلامی را احیا می کرد. خود حضرت علی(ع) می فرماید:" قسم به خدا پسر ابوقحافه پیراهن خلافت را به تن کرد در حالی که خود می دانست محور این آسیا سنگ منم"24 و در جای دیگر می فرماید:" شگفتا که ابوبکر از مردم می خواهد که در زمان حیاتش او را از تصدی خلافت معاف بدارند و در همان حال زمینه را برای دیگری بعد از وفات خویش آماده می سازد"25 پس از بیان این جمله علی(ع) شدیدترین تعبیراتش را درباره ی دو خلیفه که ضمنا نشان دهنده ریشه ی پیوند آن ها با یکدیگر است به کار می برد و می گوید:" با هم، به قوت و شدت، پستان خلافت را دوشیدند."26 حضرت علی(ع) بارها حق خود را از مردم و آنان طلب می کرد. مطابق روایات شیعه امیر مومنان با گروهی از بنی هاشم نزد ابوبکر حاضر شده و شایستگی خود را برای خلافت بسان بیان پیشین، از طریق علم به کتاب و سنت، و سبقت بر اسلام و پایداری در راه جهاد، و فصاحت در بیان و شهامت و شجاعت روحی توجیه نمود و چنین فرمود:" من در حیات پیامبر و هم پس از مرگ او به مقام و منصب سزاوار ترم من وصی و وزیر و گنجینه ی اسرار و مخزن علوم او هستم، منم صدیق اکبر و فاروق اعظم، من نخستین فردی هستم که به او ایمان آورده و او را در این راه تصدیق نموده ام. فصیح ترین شما در سخن و قوی ترین شما در ناملائمات می باشم، چرا در این میراث با من به جنگ و نزاع برخاسته اید؟"27 این نه تنها منطق علی(ع) است. بلکه برخی از مخالفان علی(ع) لحظه ای که با وجدان بیدار سخن می گویند به شایستگی علی برای خلافت اعتراف نموده و درک می کنند که با تقدیم دیگری بر او ، حقی را پایمال نموده اند. ولی دیگر حق برای آن ها مفهومی ندارد تا زمانی که خلیفه تابع خواسته های آنان است. ابو عبیده رو به امام علی(ع) کرد و گفت: زمامداری را به ابوبکر واگذار بنما، اگر زنده ماندی و از عمر طولانی برخوردار گشتی تو نسبت به زمامداری از همه شایسته تر هستی28. یا می گویند: همه ی این فضل ها بر ما آشکار است اما تو ابوبکر را بپذیر. واقعا در این وضعیت حال علی(ع) رقت بار است ولی همچنان به وظیفه ی خود ادامه می دهد و شب ها به احیای ارزش های قرآن در خفا و نهان(که خوف ریا نرود) به جنگل می رود و به شب زنده داری می پردازد و سر در چاه می کند و از تنهایی و ناراحتی در چاه آه می کشد. روزی امام شنید که مظلومی فریاد بر می کشد که من مظلومم و بر من ستم شده است. علی به او گفت: بیا با هم فریاد کنیم زیرا من نیز همواره ستم کشیده ام29 . و جالب آنکه حال ابوبکر و عمر نیز بد است!چرا؟ از دست علی(ع) و ناتوانی ها از جبهه های مختلف در برابر آن حضرت که نمی توانست خود را آشکار نکند. عمر که به تندخویی در عرب شهره است با گروهی از خشم فریاد زد که ای ابوبکر چگونه نشسته ای ولی هنوز کسی هست که با تو بیعت نکرده است. حضرت فاطمه(س) بارها به نزد مومنان می رفت و شب و روز آنان را دعوت به حق می کرد و از علی(ع) حمایت می نمود. روزی به امام گفتند: آیا به خلافت حریصی فرمود: چگونه کسی که حق مسلم خود را می طلبد به آن چیز حریص است؟ عمر با گروهی به خانه ی علی(ع) رفتند تا او را به زور به بیعت با ابوبکر ببرند. اینجا تراژدی دیگری رقم زده شده است که آخر آن مرگ دخت گرامی پیامبر اکرم(ص) می باشد. امیرالمومنین(ع) در خانه مشغول تالیف و جمع آوری قرآن شد و تقریبا یک نوع مبارزه ی منفی و بی اعتنایی را آغاز کرد30 و این بود که عمر را دیوانه می کرد تا جایی که با گروهی آتش در خانه ی فاطمه(س) انداخت. و در آخر تازیانه به ایشان زدند و علی(ع) را به زور بردند. مردم به فاطمه(س) می گفتند: اگر علی(ع) فضیلت خود را پیش از این (سقیفه) به ما خبر می داد! ما هیچ گاه او را وا نمی گذاردیم و به سراغ دیگری نمی رفتیم ولی اکنون کار از کار گذشته است31. حضرت رسول (ص) رفت، فاطمه(س) رفت، مردم نیز که فریب خورده اند و کاری به کاری ندارند و می گویند: کار از کار گذشته و اگر علی(ع) پیکر رسول اکرم(ص) را رها می کرد و فضیلت خود را در زمین و آسمان فریاد می زد، و لابد بعد هم پولی در هوا می ریخت، او را وا نمی گذاردیم. مگر علی(ع) را می توان از عشق به رسول خدا جدا نمود؟ خلافت نیز که به دست نا اهلان افتاده که شعارشان اسلام است ولی غاصبند و ظالم می باشند. و حرف خود را با زور می خواهند تثبیت کنند. دیگر چه مانده است؟ آیا جز حق در دل ها و تنهایی چیزی مانده است؟ احیاگران حق که آن را احیا نمی کنند و می دانند مخالف با منافع آن ها می باشد و علی(ع) مجبور است، آنچه از حقیقت در سینه دارد را برای مردم بازگو نماید. بسیار سخت است که فریاد حق سردهی و کمتر کسی به تو توجه کند؟ گویی از زمان رسول اکرم(ص) تا امام آخر مردم به درستی نتوانستند، سرنوشت خود را تعیین کنند. و جاهلیت آنان در زمان رسول اکرم(ص) بسیار بد بود . کم شد و در زمان علی(ع) همچنان تا حدودی باقی ماند. اما این بار باطل خود را آشکار نمی کرد و لباس حق می پوشید و مردم پیرو آن بودند. در تمام زندگی حضرت علی(ع) بارها باطل لباس حق پوشید و یکبار او را از تنهایی به جنگل های تاریک کشاند و یکبار او را بنابر اجبار و مصلحت ها به بیعت با ابوبکر وادار کرد و یکبار دیگر مجبور به قبول حاکمیت که در آینده بررسی خواهیم کرد. و هر بار بدتر از بار دیگر! و در همه ی این جام های تلخ و ناگوار دو عامل: نفهمی مردم و زیرکی باطل نقش اساسی داشت. و برای اثبات مدعای خود هم از سخنان حضرت علی(ع) استفاده می کنیم. حضرت علی(ع) دو طبقه را در تمام عمر خویش دفع کرد: 1- زاهدان احمق
2-منافقان زیرک32. دقیقا آن دو عامل اساسی که او را به جام های ناگوار وادار می کردند. در زمان آن دو خلیفه و خلیفه ی بعدی(عثمان) که بحث و شورایی مسخره بود و حضرت علی(ع) فرمود که گویی خود را با من برابر قرار داده اند؛ عبدالرحمان با آن سه شرط خود می خواست که علی(ع) را وادار به تعیین روشی کند که آن دو نا اهل تعیین کردند. و علی(ع) نپذیرفت و عبدالرحمان که این را حدس می زد و رو به عثمان نمود و او پذیرفت. اینجا ارزش دیگر در اعمال سیاسی یک سیاستمدار روشن می شود که ای کسی که علی(ع) را الگو قرار داده ای بدان که سکولاریزم حرف مفت و سیاست عین اخلاق و ارزش ها است و گویی آن مجلس و بحث عینا همه حرف های امروز را در سیاست جهان می رساند. شرط سوم عبدالرحمان که باید به روش دو نفر قبلی عمل کند یعنی آقا اگر می خواهی بیایی به قدرت برسی، باید اعتقاد خود را با ما هماهنگ کنی و هرچه داشتی بگذار بر خودت و خانه ات! و علی(ع) با نپذیرفتن آن سیاست حق و اخلاق جدا و سیاست جدا را از بین برد و صریحا تاکید کرد که سیاست مقدس است و فریب و نیرنگ … نیست! آن سه تن نالایق، پیراهن خلافت را بر دوش کردند و سیاست را با جدایی از کاردان آن و ارزش ها تباه ساختند. در آن روزگار تبلیغات مانند امروز نبود و مردم نیز اکثرا همان زاهدان بی توجه بودند و به زور می شد در آنان سلمان و ابوذر یافت و فاطمه(س) نیز رفته بود، همسر و زندگی علی(ع) برای علی(ع) رفته بودند. فقط برای حق و اسلام حقیقی. چیزی که هیچ سیاستمداری حتی فکر آن را در شرق و غرب امروز به خود راه نمی دهد! پس بهتر است علی(ع) را با تنهایی یکی بگیریم و به او نام امام تنها را بدهیم ولی از آنجا که در تنها ترین تنها ها می توان خدا را یافت ، علی(ع) تنها نبود، خدا را داشت که با او در دوران جوانی خویش آرام می گرفت و شوق عبادت خدا، شوق خدمت به مردم را در او بیدار می کرد. و این هم یک ارزش دیگر برای سیاستمدار امروز! عبادت خدا در کنار خدمت به خلق. و شاید هرکس بداند که این حق ناحق شدن ها در لباس و فقط لباس حق کینه ی ضربه های قهرمانی بدر و خندق و … است که این چنین چرکین شده است و سرباز کرده است33 . این شمشیرها در آن روزگار وقتی به دشمن وارد می شد در دل آن ها کینه و بسیار کینه می آفرید و بدبختی ما و تمام روزگار و حقیقت نیز این است که در دل دوست و هم رزم که هنوز با وجود علی(ع) و حقیقت آشنا نباشد و او را رقیب می داند، حسد و حقرات می آفریند و حسد هم ایمان را ذوب می کند. و این می شود که راحت در زمان ابوبکر و عمر و عثمان باطل لباس حق می پوشد. بهتر است رجال سیاسی وقتی از فردی (از خودشان) حرفی منطقی و درست می شنوند، نیایند و برای اینکه خودی نشان دهند، آن را کم و زیاد و پس و پیش کنند و با این کار آتش حسد خود را فرو نشانند.
علی(ع) آن روزگار پر درد را به سر آورد. بسیار پر درد بود آن روزگاری که در آن مروان حکم ! طرد شده در زمان پیامبر (ص) هم اکنون مقامی در دربار عثمان به دست آورده است. و علی(ع) با خدای خود و حق و درصدی از مردم همچنان یاوری ندارد. علی(ع) ساید اگر حق و خدا را نداشت، مانند همه در تاریخ نابود بود ولی علی(ع) را اگر از همه ی ارزش ها مستثنا کنیم و خدا را به او فقط نسبت دهیم! همین برای درخشیدن گوهر شیعه ی علوی در تاریخ کافی است و خدا هر چه بخواهد با بنده خود می کند. عثمان که به قول حضرت فاصله ی میان آشپزخانه و دستشویی را گم کرده بود، در اثر نارضایتی مردمی که دیگر در اثر ظلم استاندارها از نامشروع بودن حکومت عثمان اطلاع یافته بودند، دچار جنجال و شورش مردم شد و به قتل رسید و کینه ها و ظلم های آن سه تن پایان یافت. حضرت علی(ع) برای جلوگیری از وحدت باز هم فقط به خاطر ارزش این اصل از نزاع ها چلوگیری می کرد. در زمان حکومت عثمان، او از حضرت علی(ع) و نصایح او به مردم ترسیده بود و او را به جایی فرستاد و از نبود او احساس ناراحتی کرد و فردی را فرستاد تا او را بر گرداند ولی دوباره پشیمان شد و به کسی دستور داد تا علی(ع) را به جای اول خود بازگرداند و در این میان علی(ع) فرمود: که آن قدر از او حمایت کردم که می ترسم گناهکار باشم و او با من اینچنین می کند. براستی ارزشی مثل وحدت برای اسلام و پایداری بر آن برای علی(ع) ارزش ندارد. سرانجام با پایان عثمان، مردم به سوی علی(ع) آمدند زیرا می دیدند دیگر شایسته ای مانند او نیست. معاویه و طلحه و زبیر هم بودند که حیله هایی برای اینکه مردم را با خود همراه کنند، به کار بردند. ولی از آنجا که مردم اند که چه بر مبنای حق و یا باطل در سرنوشت خود بسیار تاثیر دارند، حقیقت علی(ع) را تا آن زمان درک کردند و تاریخ می بایست حکومت علی(ع) را ببیند و این دیگر اقتضای الهی می باشد!
ضرورت این فصل از آنجا نمایان شد که رفتار علی(ع) در مورد غصب حق او مورد بررسی قرار گرفت و نقش امام را در احیای ارزش ها برای مردم و چه بسا برای حفظ حق در تصمیم گیری های خلفای نا اهل بیشتر روشن شد و دلایل فتنه سقیفه و پیروزی آن و عملکرد علی(ع) که مانند یکسری رفتارهای سیاسی امروز نمودار می شود بیشتر بررسی شد. می توان گفت علی(ع) با رسالت انسانی خویش نمادی از حق است که در برابر باطل پیروز بوده ولی چون باطل که لباس حق داشت خود را آشکار کرد و لباس خود را برای مردم فریبی حفظ نمود، شکست می خورد و حقی می باشد که تماما نماد حق و ارزش ها است و حاضر است که برای حفظ ارزش ها حتی تنهایی را بچشد و از قدرت امیر بودن کنار رود ولی از آنجا که خدا و دینش علی(ع) را یاری میکنند، تنهایی برای علی(ع) خلوتگاه عاشق و معشوق و احیای ارزش ها بی پرده برای مردم موجب تقویت بنیان حق و لرزیدن باطل می شود. تاریخ همیشه پر از فراز و نشیب بوده ولی همیشه حق آن پایدار و باطل آن نابود می باشند. حال تاریخ فرصتی برای علی(ع) فراهم آورده تا حکومت که گوهری می باشد و از فریب خلفای نالایق پژمرده شده با سپرده شدن به امام راستین نه حاکم و خلیفه ی راستین، جانی تازه بگیرد و رشد کند و نمایانگر علی(ع) وجودی مساوی ارزش در حکومت شود و ما در فصل بعدی حکومت علی(ع) را بررسی خواهیم کرد که زیباترین حکومت ها با تمام فراز و نشیب های آن برای علی(ع) می باشد، زیرا در پایان آن علی(ع) با جمله ی :" فزت برب الکعبه" خود آن را مثمر ثمر برای تاریخ دانست و زیبا شمرد و تاریخ و تقدیر:
" آمد و آورد پیش خیر فراز گوهر به گوهر آمد باز"

"چگونگی بازگشت"
در فصل گذشته دانستیم که بزرگ ترین رفتار علی(ع) تکیه بر اصل وحدت و اتحاد اسلامی بود و برای این ارزش حتی حاضر شد که از حق خود دست بکشد. زیرا حضرت علی(ع) با منش خود دریافته بود که در جایی که حرف اول حکومت و حاکم، اسلام است ولی حاکم نالایق بوده ولی در عمل می خواهد، احیا گر اسلام باشد، قیام آشکار برای بر انداختن حاکم کاری نادرست است زیرا اختلال و مشکلات ناشی از آن جامعه را سست و تا مدت ها وضع فتنه انگیزی ایجاد می کند که به خود منبع ارزش ها که اسلام باشد، ضربه می زند و هر بار که حق خود را می طلبید با صحبت و حرف بود که بدون اختلالی جای حاکمان عوض شود. در حالی که خود علی(ع) مانند وزیری در زمان هر سه خلیفه بود و آنان نمی توانستند بدون او چرخ حکومت و عدالت و قضاوت را حتی به ظاهر درست بچرخانند و غضب هر سه ی ان ها به علی(ع) هم ناشی از ضعف در برابر او بود. به انجا رسیدیم که در اثر بی کفایتی عثمان، کارها به دست سود جویان و نامردانی چون مروان افتاد و عثمان به مطیعی در برابر خواسته های آنان، تبدیل شده بود، تا جایی که به نام او هر چه می خواستند، خودشان می گفتند و انجام می دادند! در آخر خود مردم از جاهای مختلف به خصوص مصر بر علیه عثمان شورش کردند و به طرف مقر او حرکت کردند. در اینجا دو سخن از حضرت علی(ع) به صراحت به دو ارزش درباره رفتارهای سیاسی عثمان و ابوسفیان اشاره کرده است. علی(ع) ارزش وحدت را تا زمان عثمان بر همه چیز مقدم می داشت و به خوبی مصلحت اسلام را در آن یافته بود. تا جایی که ابوسفیان برای تحریک او گفت: تو از مرگ می ترسی! و علی(ع) در اینجا به خوبی تصریح می کند که سکوت من حساب شده بود؛ من از دو راه آن را که به مصلحت نزدیک تر بود انتخاب کردم34. :" در اندیشه فرو رفتم که میان دو راه کدام را بر گزینم؟ آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکی کور صبر کنم، دیدم صبر بر همین تاریکی کور و بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است، پس صبر کردم در حالی که خاری در چشم و استخوان در گلویم بود35. براستی اگر علی (ع) با آنکه یاور چندانی نداشت و مصلحت برای حفظ ارزش ها هم چیز دیگری بود، قیام می کرد و جز خون مردم چیزی ریخته نمی شد، نکوهیده نمی شد؟ سخن دیگر حضرت ، نوعی سفارش به عثمان است که به او علاوه بر اینکه تاکید بر عمل به اسلام و به جا آوردن درخواست های مردم کرد، هشداری به این مضمون داد:" تو(عثمان) اکنون در با شکوه ترین ایام عمر خویش هستی و مدتت هم به پایان رسیده است. با این حال مهار خویش را به دست مروان مده که هر جا دلش بخواهد، تو را به همراه خود ببرد36" علی(ع) در اینجا عثمان را به پیروی نکردن از سود جویان و بی کفایتان و مسلط نشدن آنان بر وی دعوت می کند. ولی افسوس که عثمان، علی(ع) را باور نکرده بود و به معاویه اعتنا نمود. معاویه کسی بود که تاریخ چهره ی او را در سیاست برای اولین بار در شام دیده است و از طرف عمر به حکومت آنجا منصوب شد و سابقه ی آن را هم همه می دانند که دقیقا با ارزش های عدالت و اصول اقتصادی اسلام سر جنگ داشت و فریب عینا معاویه تجلی می کرد. وقتی شورشیان، کارشان بالا کشید و فهمیدند که عثمان نمی خواهد مروان را به آنان تسلیم نماید، قصد جانش را کردند. علی(ع) باز هم فهمید که کشتن خلیفه و حاکم اصلا به نفع اسلام نیست زیرا شورشیان چگونه بعد از آن می توانند اوضاع آشفته را آرام کنند، عثمان خود باعث شد که سیاست آن زمان تغییر کند، مردم و علی(ع) و عثمان به عنوان امیر همه مانند زمان دو خلیفه ی قبلی کار خود را دنبال می کردند که کارشکنی های استانداران عثمان، مردم را تا جایی پیش برد که به پشت در خانه اش رسیده بودند و قصد جانش را می کردند. علی(ع) سیاست خود را به عنوان وزیر در دربار و شخصیتی پرارزش تغییر نداد و اصل را بر حفظ وحدت(ارزش قبلی) و جلوگیری از آشفتگی دانست. هم اکنون مرگ عثمان روا بود یا نبود، به نفع اسلام و جامعه ی اسلامی نبود. از طرفی بیشترین حق با ناراضیان است، زیرا آنان حق خود را می طلبند. علی(ع) می توانست برای اینکه حق خود را بگیرد، فرصت مغتنم شمرده و با آنان همراه شود ولی او این کار را نکرد زیرا اولا شخصیت علی(ع) این را اجازه نمی دهد که آن قدر حرص امیر شدن را داشته باشد و همچنین ثانیا صلاح جامعه ی اسلامی این نیست. براستی علی(ع) اگر با شورشیان همراه و برای نابودی عثمان تلاش می کرد، تاریخ او را بسیار نکوهش می کرد و از فرط تعجب او را دیوانه می پنداشت! زیرا چگونه ممکن است کسی که برای بقای ارزش ها در زمان ابوبکر و عمر، سکوت کرد و رنج کشید و در شورا پا فشاری بر حق کرد وتن به مصلحت نداد که بعدا عهدی را که در شورا گذاشته، زیر پا گذارد و اصلا عهد را مشروع ندانست؛ بیاید اصل وحدت و ارزش های اسلام را برای جنجالی برای تعویض مقام از وزیر به امیر زیر پا بگذارد. و این شد که علی(ع) آن کاری را کرد که تاریخ از علی انتظار داشت. آمد و انگیزه اش این چنین بود که ناراضیان را آرام کند و از عثمان بخواهد، معقولانه داد ایشان را از ستمکار بستاند و بهتر از این دیگر نمی شود! ولی ناراضیان و شورشیان وقتی اطلاع یافتند که عثمان حاضر نیست که مروان را تحویل دهد که این خبر ممکن است یا از عثمان ناآگاه باشد و یا فریبی از سوی دشمنان عثمان برای تحریک شورشیان باشد، به خانه ی عثمان حمله کردند و او را کشتند و اغتشاش ایجاد کردند و انچه علی(ع) نمی خواست، شد و در این جا معلوم نبود سرنوشت حکومت با آن همه جنگ و تفرقه چه می شود؟ علی(ع) شورشیان را تا جایی که می توانست آرام کرد. عده ی بسیاری خواهان حق خود بودند و با مردم همراه شدند و به طرف خانه ی علی(ع) برای بیعت او رفتند. علی(ع) پاسخی عجیب داد و گفت:" مرا رها کنید و بروید دنبال کس دیگر" آری بار دیگر چشم بینای تاریخ با دقت بیشتری علی(ع) را نظر می کند و می گوید: علی(ع) که در برابر ظلم این چنین خروشان بوده است و ارزش محور می باشد و حق خود را بارها طلب می کرد چرا حال که همه به سوی او آمده اند، نمی پذیرد؟ البته باید ذکر کرد که این نپذیرفتن بدین معنا نیست که علی(ع) حق خود را اصلاً نمی طلبد بلکه آن موقع شرایط چیز دیگری بود و اکنون شرایط چیز دیگری است. در آن زمان علی(ع) به طور منطقی حق خود را می خواست زیرا از عهده ی آن به خوبی بر می آید و مشکلی نیز ایجاد نمی شد ولی هم اکنون وضعیت طوری است که کسانی که به طرف او آمدند، کسانی بودند که اکثرشان همان ناراضیان بودند و امام علی(ع) برای اینکه اعتراض خود را به قتل عثمان نشان دهد و از وضعیت موجود انتقاد کند، گفت که بگذارید همچنان وزیر باشم و امام علی(ع) دانست که اگر خلافت را بپذیرد، در آن موقع با آن همه فتنه و افق های مه گرفته، فتنه های زیادی به وقوع می پیوندد و اسلام ضربه می بیند و همه ی این ها که می توانند فتنه ایجاد کنند، این را بهانه کنند که علی(ع) با قاتلان عثمان بیعت کرد!! و لذا کاملا با هدف در ابتدا "نه" گفت. هدف اما این بود که از وقوع این فتنه ها جلوگیری شود و از طرفی این حرفی بود که من به قتل عثمان رضایت ندادم و از این وضع ناراضی ام. حال اگر امام صریحا خلافت را می پذیرفت، احتمال فتنه هایی به این مضمون که علی(ع) با قاتلان عثمان بیعت کرد و همچنین سایر فتنه ها زیاد بود و امام علی(ع) کاملا هدفدار موضوع را بررسی کرد و دید که شایسته ترین افراد برای خلافت هم اکنون من هستم ولی در این اوضاع که احتمال فتنه های زیادی و بیعت با افراد زیادی می رود و به من نسبت بیعت با قاتلان می دهند، بهتر است برای اینکه " وحدت مسلمانان را در همان قالب وزیر و مشاور معمولی بهبود بخشم و آنان را از آینده ی آشفته و رنگارنگی که پیش روی آن ها است، خبر دهم نباید برای رسیدن به مقامی بالاتر، وحدت ها را از بین ببرم و اعتراض خود را به وضع موجود و به کسانی به عثمان را به جای اینکه محاکمه کنند، به قتل رساندند، نشان دهم " همچنان وزیر بمانم. علی(ع) تمامی این موضوعات را در نظر داشت ولی مردم دیدند به سوی که بروند که بهتر از علی(ع) باشد این شد که با شدت بیشتری خواستار خلافت حضرت شدند، تا جایی که بدن حضرت از ازدیاد جمعیت آنها فشرده می شد! امام علی(ع) دید که هم اکنون اگر خلافت را نپذیرد، به مسلمانان ضربه ای بیشتر و مهلک تر از نپذیرفتن آن وارد می شود37 و این شد که امام علی(ع) با شرط اینکه اگر من زمام خلافت را به دست گیرم، آنچنان که خود می دانم رفتار می کنم، خلافت را با بیعت تعداد بی شماری از مردم پذیرفت. امام از اینکه اول نپذیرفت و بعد پذیرفت هدف خاصی داشت و این را تاریخ نتیجه گرفته است که امام علی(ع) با نپذیرفتن خلافت در ابتدا و اعتراض به اینکه نباید خلافت را در هنگامی پذیرفت که فتنه های زیادی در حال وقوع است و نباید عثمان را می کشتید، تا حدود زیادی بهانه را برای کسانی که می خواستند با بهانه ی بیعت با قاتلان ، اختلال ایجاد کنند کاهش داد و سپس با اصرار زیاد پذیرفت و احساس کرد که هم اکنون پذیرفتن از نپذیرفتن ارزش بیشتری دارد. این نپذیرفتن امام علی(ع) در ابتدای موضوع، جای بحث دارد که تا حدودی اهداف بلند امام علی(ع) درباره آن بیان شد. عده ای نا آگاهانه گفته اند که امام برای افزایش شوق و شدت امام برای بیعت با وی این کار را انجام داده و در ابتدا نپذیرفته است! این موضوع با شخصیت علی(ع) چه در قبل و چه در همان اول خلافت امام علی(ع) در تضاد است و تاریخ این حرف را که امام طمع کرده بوده است، با وجود این که در همان روزهای اول دلایل پذیرفتن خلافت را فرمود، بی اساس می داند و شخصیت علی(ع) بر معیار ارزش ها بوده است و مصلحت ها را هم برای حفظ آنان به کار می برده است و از این کار نیز اهدافی والا داشته و این شوق مردم به امام علی(ع) کاملا طبیعی بوده است و این توجیهات به علی(ع) راهی ندارد.
با پذیرفتن خلافت توسط امام علی(ع) دانست که باید سیاست خود را عرضه دارد، در آن زمان امام علی(ع) دانست که حال که خلافت و به تعبیری امامت گمشده را پذیرفته است و می تواند آن را در سطح وسیعی عرضه کند، حال باید با تمامی فتنه ها مقابله کند. طلحه و زبیر از کسانی بودند که وقتی دیدند مردم به سوی علی(ع) می روند با آنان همراه شدند و شدت زیادی برای بیعت با امام داشتند تا شاید به مقامی نائل آیند. در آن هنگام اکثر مردم علی(ع) را شخصی عادل دانستند که خواستار حق ناراضیان بوده و با کشته شدن عثمان مخالف بوده است. و این در همان درگیری های نزدیک خانه ی عثمان کاملا معلوم گشته بود و اصل وحدت با پذیرفتن خلافت توسط امام، این بار به خوبی احیا می گشت و در حالی که اگر امام سریع خلافت را می پذیرفت، احتمال فتنه های زیاد و زیادتری می رفت! امام علی(ع) آمد و سیاست خود را عرضه داشت و فرمود:" سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند، و اگر خداوند از علماءعهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار خلافت را رها می کردم، انگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است38" آری، امام علی(ع) ثابت کرد مقام خواهی برای من اهمیتی ندارد و شاید یکی از مهم ترین دلایلی که در ابتدا امام خلافت را نپذیرفت، همین باشد که مقام خواهی در امام راه ندارد؛ و حال که مرا وادار کردید، بدانید که اگر از روی طمع مقامی بوده است، من عدالت را در حکومت خود اجرا می کنم و امتیاز به هیچ کس نمی دهم. این است که مصلحت ها برای بقای ارزش ها در رفتار سیاسی امام علی(ع) ارزش است و مصلحت برای نفی آن ها، یک دنائت و رذلیت تلقی می شود. براستی خدا باید به علی (ع) صبر دهد! در آن روزگار هر کس علی(ع) بود سیاست خود را فقط حفظ نظر مردم می پنداشت و فقط به جنگ با معاویه فکر می نمود ولی هر کس علی نیست!
هرچه جلوتر می رویم، بهتر درک می کنیم که ارزش از علی (ع) جدا نمی شود. کسی که فریاد در نخلستان می زند و خدا را چه در قبل و بعد خلافت می خواند و از دوری همسرش فاطمه(س)، وجود گرانبهایی که از دست داده بود، شب ها را با چشم بیدار و گریان به صبح می اورد، دیگر ارزش با او یکی شده است و این امام است، امامی که هیچ گاه دست از ارزش های حقیقی، بر نمی دارد. در همان روزهای اول که امام علی(ع) به حساب بیت المال می رسید، طلحه و زبیر آمدند و علی(ع) چراغ روغن سوزی را خاموش و دیگری را روشن کردند و وقتی علت آن را پرسیدند، امام گفت که این روغن مال بیتالمال بود و نباید در منافع و کار شخصی استفاده شود. طلحه و زبیر که خیال دستیابی به بیت المال را در سر می پروراندند ، در همان روزهای اول از آن دست کشیدند و این بود که دوباره دشمنی خود را با علی(ع) آغاز کردند، علی(ع) در اینجا علاوه بر اینکه هنوز مشکل قتل عثمان و فتنه ها خاموش نشده بود، با مشکل دیگری رو به رو شد که از شخصیتش برخاسته بود! و طلحه و زبیر نمی توانستند آن را بپذیرند. مشکل عظیم تری که از همان اوایل مزگ عثمان مطرح بود، معاویه بود، معاویه فردی است که تاریخ از یک جهت به آن افتخار می کند! و آن این است که وجود او طوری است که مملوء از تضاد با ارزش های علی(ع) است و شخصیت علی(ع) را معاویه با کارهای خود، بهتر نمایان کرده است! همانطوری که در اتاق تاریک، اندکی نور به خوبی دیده می شود. علی(ع) نیز با مبانی ارزش محوری خود به خوبی در میان ظلمت ها و دشمنانش نمایان است. معاویه وجودی بود که علی(ع) خطر آن را به خوبی احساس می کرد و از اولین کارشکنی های معاویه فریب جانانه ی مردم بود! معاویه جاسوسانی را فرستاده بود تا در زمان قتل عثمان، پیراهن خونی او را سریعا بیاورند و او بتواند از آب گل آلود، ماهی بگیرد، چیزی که علی(ع) را نگران می کرد. او پیراهن عثمان را در مسجد آویزان کرد و رفت روضه خوانی برای مرگ خلیفه و بعد با یک نیرنگ از آیه ی قرآن که مضمونش درباره احترام به مرده بود برای احترام به عثمان برای مردم بی اطلاع شام از همه چیز، استفاده کرد و سپس وجود ابوسفیانی خود را در زیر آیه" من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا39" پنهان کرد و خود را آنکس که خدا، به او قدرت داده است معرفی نمود و سپس مردم را به تحریک به مطالبه خون عثمان کرد و یکی از مردم هم نگفت چرا تومطالبه می کنی؟! و معاویه سومین فریب خود را این گونه بیان کرد که جون علی(ع) با قاتلان بیعت کرده است از او باید خون را مطالبه کرد. در حالی که به علی(ع) چه ربطی دارد و اصلا واقعیت این نبود و مردم با علی(ع) بیعت کردند. و این شد که معاویه با مجلسی سراسر کلک و نیرنگ برای خود قدرتی به دست آورد و برای چاشنی آن هم، پول برای نزدیکان به امور سیاسی بدان اضافه کرد تا او را حسابی حمایت کنند! آری، دافعه ی علی(ع) از این جاها است که ناشی می شود. یکبار از کینه ی به خود او و ارزش های او و یکبار از بذر نفاق و سختگیری در عدالت و قضاوت و یکبار از بد فهمی! علی(ع) مردی دشمن ساز و ناراضی ساز است و این یکی از افتخارات اوست، هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصا انقلابی که در پی عملی ساختن هدف های مقدس خویش است و مصداق قول خدا که " در راه خدا می کوشند و از سرزنش سرزنشگری بیم نمی کنند40" دشمن ساز و ناراضی درست کن است41. و ما علاوه بر شخصیت و ارزش محوری و اعتقاد مقدس به امام، از روی دافعه ی آن حضرت به ایشان افتخار می کنیم زیرا این جز پایداری بر روی ارزش ها چیز دیگری را نمی رساند . جاذبه ای که تا تاریخ و زندگی هست، وجود دارد و همه ی مردم او را دوست می دارند و دافعه ای که جنگ هایی عظیم بر او تحمیل کرد. به راستی علی را نه تنها باید در چهره خود و یارانش شناخت، بلکه باید او را در رفتار و چهره ی دشمنانش نیز شناسایی کرد42. حال علی(ع) وارد حکومت شده است. هم اکنون جا دارد یک حکومت را تعریف نماییم و اخلاق سیاسی و لزوم وجود آن را که علی(ع) احیا گر آن در زمان حکومت خویش است، بررسی کنیم تا مبانی و اندیشه ی سیاسی علی(ع) را به بهتر دست بیاوریم.

" اخلاق سیاسی در اندیشه امام علی(ع)"
اگر ما حکومت را رابطه ی امردهی و امر بری بین موجودات بدانیم، مهم ترین جلوه ی آن را در نظام هستی می بینیم. هستی در مجموعه ای مرتبط و به هم وابسته، یک نظام سیاسی مبتنی بر رابطه ی امر دهی و امر بری است. زیرا خالق" امر ده " و کل عالم مخلوقات" امر بر" هستند. 43
خالق سزاوارترین موجود برای حکومت است و انسان نماینده خدا بر زمین است و طبق دلایل محکم برای اینکه اختیار انسان حفظ شده باشد و از طرفی برترین موجود هستی هست، و نیازهای اجتماعی دارد، پس یک زمامدار و حاکم برای او و از نوع خود او ضروری است . حضرت علی(ع) درباره ی لزوم و ضرورت وجود حکومت و حاکم می فرمایند:" فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی گفته اند که زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به زمامداری نیک یا بد نیازمندند، تا مومنان در سایه ی حکومت به کار خود مشغول و کافران هم خودشان بهره مند شوند و به وسیله ی حکومت است که بیت المال جمع آوری می گردد و به کمک آن با دشمنان می توان مبارزه کرد. جاده ها امن و امان باشد و حق ضعیفان از ظالمان گرفته می شود و نیکوکاران در رفاه و از دست بد کاران در امان می باشند"44 علی(ع) از نظر رفتار سیاسی کاملا به اخلاق و ارزش ها و مهم تر از آن به دین معتقد است. اندیشه ی امام علی(ع) درباره ی اخلاق و سیاست در قالب ایده آلیسم سیاسی قابل مطالعه است. حضرت علی(ع) همیشه در دوره ی زمامداری خود و در عمل به دنبال اخلاقی کردن سیاست و ارائه طرحی عملی درباره سیاست اخلاقی بود. البته ما از واژه ی اخلاق سیاسی به جای سیاست اخلاقی استفاده می کنیم که البته با هم فرق هایی دارند. ولی ما اخلاق سیاسی را به همبن معنای مقدس سیاست اخلاقی، می شناسیم. عظمت اندیشه و عمل امام درباره ی سیاست های بر مبنای اخلاق،زمانی نمایان تر می شود که نحوه ی رفتار دشمن و رقیب اصلی وی یعنی معاویه را مورد مطالعه قرار می دهیم. حضرت علی(ع) در مقابل تمام نیرنگ ها، پیمان شکنی ها و فریب و قساوت های معاویه حتی یکبار از اصول اخلاقی- سیاسی مورد نظر خود عدول نکرد.45 به طور کلی دیدگاه های امام، کاملا جنبه ی درون دینی دارد و تمام دلایلی و عللی که علی(ع) برای پذیرش خلافت بیان کردند و همچنین مبانی فکری اندیشه ی امام علی(ع)درباره سیاست از قرآن و سنت پیامبر(ص) گرفته شده است. براستی علی(ع) پرورده محمد(ص) و عمیقا به وی و اسلام وفادار بود. علی تا سر حد شور و عشق، پایبند دین بود. صادق و راستکار بود، در امور اخلاقی خرده گیر بود و از نامجویی و مال پرستی به دور و بی شک هم مردی سلحشور و هم شاعر و تمام صفات لازمه اولیاء الله در وجودش جمع بود.46 علی(ع) شکل گیری شخصیت خود را مدیون پیامبر (ص) می داند و حال که گوهر حکومت به او رسیده است، می تواند اندیشه های خود را که از اسلام و پیامبر اکرم(ص) گرفته شده است، به اجرا در آورد. شعار حکومت علی(ع) عمل به ارزش های ناب اسلامی و انسانی در جامعه است یعنی اساس کار علی(ع) بر اخلاق و ارزش ها استوار است. ارزش های فردی از علی(ع) هیچ گاه جدا نشد و او را برای حکومت هر چه بیشتر پیش می برد ولی علی(ع) به خوبی می دانست ارزش های سیاسی بسیار مهم تر از دیگر ارزش ها است، زیرا همانطوری که جامعه و حکمرانان آن بر تک تک افراد تاثیر گذارند، وجود ارزش های اسلامی برای اجرا توسط مسئولین سیاسی که بقا و نابودی اسلام، کاهش یا قدرت اسلام را در جامعه دقیقا در پی دارد، بسیار مهم تلقی می شود. هم اکنون به بررسی وجوه مهم اندیشه ی امام علی(ع) درباره ی سیاست و اخلاق می پردازیم. از دیدگاه امام علی(ع) اخلاقی کردن سیاست ارزشی عظیم است و مبانی اخلاقی ایشان کاملا بر جهان بینی اسلامی منطبق است. به طور کلی، تمام اندیشه های امام علی (ع) از قرآن و سنت رسول اکرم(ص) اقتباس شده است. اولین اندیشه ی امام علی(ع) حق مدار بودن و اعتقاد به اخلاق سیاسی است. جوهر اندیشه های اخلاقی امام علی(ع) تفکیک حق و باطل و اطاعت کامل از حق است. از نظر حضرت علی(ع) تشخیص حق، اهمیت حیاتی دارد؛ ولی پیروزی از حق مهم تر است. به همین دلیل در اندیشه ی امام علی(ع) نسبی گرایی راه ندارد و تمام مبارزات آن حضرت برای نشان دادن متفاوت حق و باطل بود. ایشان نزاع اصلی انسان ها را نزاع حق و باطل می داند و جهت گیری های ایشان نشانگر منش سیاسی والای ایشان در حفظ حق در جایگاه ها و موقعیت های مختلف سیاسی آن زمان می باشد. تا کنون هم بسیاری از جهت گیری های ایشان را مورد بررسی قرار دادیم و همه به زیرکی ایشان در حفظ ارزش ها که یک امام باید داشته باشد، معتقدیم. علی(ع) می فرمایند:" حق و باطل؛ و برای هر یک از این دو پیروانی است. پس اگر پیروان باطل بسیار باشد، از قدیم هم بسیار بود و جای شگفتی نیست و اگر پیروان حق کم باشد، امید است که بسیار گردد.47 به خدا قسم این کفش نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوب تر است، مگر اینکه حقی را ثابت گردانم و باطلی را بر اندازم48. همانا برترین مردم نزد پروردگار کسی است که عمل به حق را بیش تر از باطل دوست داشته باشد، هر چند حق به او زیان رساند و اندوهگینش کند و باطل به او سود رساند49" پس ما از این سخنان می فهمیم که تمامی رفتار و اندیشه های حضرت علی(ع) بر مبنای حق استوار می باشد و دعوت به امید داشتن به آن و شگفت زده نبودن از زیادی باطل و اعتقاد به حق حتی اگر منفعت دنیوی در باطل باشد، دلیل این مدعاست. آری علی(ع) به خوبی سنگینی عمل امام را درک کرده بود و حکومت را با توجه به عمل به ارزش ها پذیرفت. این است که تشیع علی بر این پایه استوار است: امامت! یعنی رهبری جامعه ی انسانی بر اساس اسلام و ارزش ها برای تحقق چه چیزی: ارزش های اصیل به خصوص حق و برای نمونه عدالت در جامعه و برای این است که امام علی(ع) پیش از پذیرفتن حکومت فریاد می زند که: بدانید حال اگر زمام خلافت به دستم افتد، حق مردم را اگر اینان در قباله زنانشان کرده باشند، بیرون خواهم کشید و به مردم باز خواهم گرداند50! در این جا ارزش اتمام حجت کردن را بر مردم قبل از به مقامی رسیدن نیز در می یابیم و یک سیاستمدار باید حرف های خود را و افکار خود را برای مردم بازگو کند تا مردم بدانند به چه کسی رای می دهند و بیعت می کنند و اگر وعده ای به مردم بود باید به آن عمل کرده و دروغ نگوید. دومین اندیشه ی امام علی(ع) که یکی از مهم ترین مبانی نگرش اخلاقی ایشان به سیاست است، آخرت گرایی است. در نظام اخلاقی حضرت علی(ع) غایت نهایی آخرت است. هدف تمام اندیشه ها و افعال امام کسب سعادت اخروی و نزدیکی به خدا است و او در این زمینه ذره ای کوتاه نمی آید و غایت اخروی افعال خود را هیچ گاه از نظر دور نمی دارد. بیزاری های امام از دنیا ( به مفهوم باطل و آنچه که نفس اماره میبیند) و آن چه موجب کیفر اخروی است، پیوند عظیمی برای عمل به ارزش ها در جامعه بین رفتارهای یک سیاستمدار مومن و عمل به دستورات اسلام ایجاد کرده است و علی(ع) به خوبی از حقی به این مضمون: " عمل به ارزش های اسلامی صرف نظر از ارزش و فایده ی آن توسط یک مسئول و یک سیاستمدار، بیشتر از جنبه ی احساس وجود خدا و آخرت و ترس از آتش است که یک سیاستمدار که ارزش ها در وجودش نشسته را وادار به عمل به ارزش های اسلامی در سطح جامعه می کند" با آخرت گرایی و در نظر گرفتن سعادت اخروی دفاع می کند. امام در مورد دنیا تعبیر جالبی دارند که ارزشی نهفته برای همه اقشار جامعه در درون دارد و آن این است که:" اگر کسی دنیا را به عنوان ابزار و وسیله بنگرد، دنیا بیدارش می کند ولی اگر آن را هدف بداند، کورش می سازد51" و فرق خود را با عمروعاص(مشاور حیله گر و مکار معاویه) در این می داند که یاد مرگ نمی گذارد به فکر بازی و لهو باشد و فراموشی آخرت نمی گذارد که عمروعاص حق را بگوید52. و فرق خود را نیز با معاویه در این بیان می دارد که او ار من سیاست مدار تر نیست بلکه عوام فریب تر و حیله گر تر است.(سیاست معاویه نوعی دماگوژی53= عوام فریبی بود) امام ثابت کرد که دنیا فی نفسه نه مذموم است و نه ممدوح می باشد، بلکه نوع نگاه و عمل انسان ها ست که آن را مذموم و یا ممدوح نشان می دهد54 . از دیگر مشخصات اندیشه ها و رفتارهای امام علی(ع) اعتقاد به این است که اخلاق فردی هسته اخلاق سیاسی است. حال از اثبات اینکه علی(ع) اخلاق را از سیاست جدا نمی داند گذشتیم و نظر می کنیم و میبینیم که اخلاق فردی یک سیاستمدار شکل دهنده ی اخلاق سیاسی اوست. اگر امام نمی تواند در زندگی فردی خویش، امر غیر اخلاقی مرتکب شود، در سیاست نیز قادر به چنین کاری نیست زیرا امام هسته ی وجودش مملوء از ارزش می باشد. پس علاوه بر سعادت فردی، سعادت جمعی نیز هدف امام علی(ع) می باشد و اثبات این در عمل امام نمود می کند و خود امام می فرمایند:" سوگند به خدا، ای مردم، من شما را به طاعتی تحریک نکرده مگر آنکه خودم به همه ی شما در طاعت از آن پیشی می گیرم و علاوه بر آن شما را از هیچ معصیتی نهی نمی کنم جز آنکه خود از ارتکاب آن خودداری می ورزم55".
امام علی(ع) دارای اعتقاد به هدف برای سیاست می باشد و غایت سیاست را کمال مردم و هدایت مردم می داند، کمالی از جنبه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و هدایتی به سوی خداوند که ارزش کلی پذیرفتن حکومت از دیدگاه علی(ع) می باشد. تا کنون چهار مبنای اصلی تفکر سیاسی امام روشن شد و آنان، حق محوری و آخرت گرایی و اخلاق فردی داشتن و غایت سیاسی ارزیابی شد. حال جایگاه اخلاق سیاسی را در روش زمامداری امام جستجو می کنیم. از آنجا که در طول تاریخ حکومتی بر جای نمانده در صورتی که قدرت و مشروعیت نداشته باشد56. در اندیشه ی امام دولت، به معنای نهاد دارنده و اعمال کننده ی قدرت است ولی بر پایه محکم مشروعیت و از همه مهم تر ارزش ها و بر این اساس مفاهیمی چون سلطه، برتری جویی، تحکیم و قدرت طلبی و کشور گشایی بدون توسعه ی فرهنگ در آن راه ندارد و امام در نامه ی تاریخی و بلند خود به مالک اشتر توصیه کرده که فهم خود را از دولت و قدرت اصلاح نماید و اندیشه ی سیاسی اش را سامانی درست دهد و بداند که مالک امانتدار است نه حاکم ! و نباید یک حاکم بگوید که من به مقام رسیده ام و فرمان می دهد و باید اطاعت شود57. زیرا این آغاز قساوت قلب است و آغازگر فتنه های دیگر می باشد. حاکم از دیدگاه امام علی(ع) وصفی جاودانه دارد که تماما رفتارهای سیاسی آن بر پایه ی ارزش ها است. حاکم برای مردم است، نه آنکه مردم برای حاکم باشند و منافع اجتماعی مانند لقمه ی چربی در دهان او فرو رود. اموال مردم را باید حاکم به مصرف مردم برساند و حق ندارد کارهای مردم را بدون رعایت قانون مداخله کند. عمل به ارزش ها و هنجارهای حکومتی(قانون) بر حاکم ضروری می باشد. شرط حاکمیت دانایی و تدبیر می باشد58. این ها پاره ی ناچیزی از تکلیف یک حاکم بود که علی(ع) بدان در سخنان مختلف اشاره کرده است. از مهم ترین وظایف یک حاکم ، اعتراف به حقوق مردم می باشد و در کنار این مردم نیز در حکومت نقش دارند. باید بر کارهای خلاف قانون از سوی کارشکنان اعتراض معقولانه ای داشته باشند و از مشروعیت حکومت خود دفاع کرده و پیرو حاکم دارای ارزش ها باشند و فریب نخورند. چیزی که علی(ع) را بارها شکست داد، ناآگاهی مردم و نفاق درونی عده ای از آنان بود. علاوه بر این ها مهم ترین وظیفه ی هر حاکم و مهم ترین رکن اساسی و عنصر ذاتی حکومت که علی(ع) برای تحقق آن خلافت را پذیرفت، اصل عدالت، است 59. اصل عدالت اصلی است که حتی کمونیست ها و تا حدودی فاشیست ها نیز بدان معتقدند. گویی اشتباه است که علی و عدالت را به صورت دو کلمه ی جدا از هم بنویسیم! عدالت حقیقتی است تکوینی، تشریعی و انسانی و علی هم پیکره ای و معنویتی از این حقیقت است60. و اساس کار قضاوت می باشد و در مقام عمل هم امام در اجرای عدالت هیچ گونه انعطافی را نمی پذیرد که این امر ریشه ی کینه ی طلحه و زبیر را بر می انگیزد و این جاست که علی(ع) از شخثیتش ضربه می بیند ولی سستی به خود راه نداده، چون علی است و از حق دفاع می کند. علی عدالت را در زمینه ی حکومت به حدی سفارش می کند و آن را ارزش سیاسی می داند که به یکی از فرماندارانش چنین می نویسد:" بال های مهربانی خود را بر مردمان بگشای و با آنان گشاده رو باش و نرم خویی کن و بین ان ها حتی در نگاه او اشاره و درود، برابری را رعایت کن، تا توانمندان به ستم تو امید نبندند و ناتوانان از دادگریت نا امید نشوند61" شخصی از امام پرسید: آیا عدالت شریف تر است یا بخشندگی؟ امام علی(ع) می فرمایند که:" عدل بالاتر است زیرا عدل جریان ها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد، اما بخشندگی جریان ها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد." براستی باید شیعه به دانش امام علی(ع) افتخار نماید! زیرا مفهوم عدالت این است که استحقاقهای طبیعی و واقعی در نظر گرفته شود و به هر کس مطابق آنچه به حسب او کار و استعداد، لیاقت دارد داده شود و فقیری، فقیر نماند. ولی بخشندگی گر چه فوق العاده با ارزش است، اما باید توجه داشت که چون سایر اعضا موقتا برای اینکه آن عضو را نجات دهند، فعالیت خود را متوقف می نمایند و متوجه اصلاح او می نمایند، از وظیفه ی اصلی خود که از ریشه کندن فقر و تکامل اجتماعی است، باز می مانند و فقط به یک عضو و نه همه توجه می کنند.62 و این نکته ای بزرگ است و ارزش عدالت را به طور حقیقی می رساند. از دیگر اندیشه های امام علی(ع) این بود که به خوبی می دانست که برای اداره ی یک سرزمین می بایستی استانداران لایقی انتخاب شوند که متعهد به ارزش ها باشند . در اندیشه ی امام علی(ع) به هیچ عنوان مصلحت سیاسی به کار نرفته است . حق طلبی و پرهیز از گفتار خلاف واقع، زمینه ی حاکمیت اخلاق در سیاست است که در حکومت و زندگی امام آشکارا دیده می شود. امام علی(ع) مانند تمامی جامعه شناسان از دو طریق به اجتماعی کردن مردم می پرداخت، یکی کنترل اجتماعی و تاکید وی بر ضرورت رعایت حدود الهی از سوی حکومت است که با این روش امام به حکمرانان فهماند که باید حدود الهی را رعایت نمایند و همچنین طبق شرع باید برای مجازات کردن مجرمان از حدود الهی تجاوز نکنند. و دیگری بحث درونی کردن ارزش ها می باشد که مستقیما به بحث فرهنگ در عصر امام علی(ع) مربوط می شود و ما این را پس از بیان کامل اندیشه ها و معیارهای رفتارهای سیاسی امام بررسی خواهیم کرد. بعد دیگری که تعیین کننده ی نگرش حضرت علی(ع) است، اعتقاد بسیار زیاد به کرامت انسانی و قائل بودن احترام برای تک تک افراد جامعه است. این مساله به طور کامل در آغاز نامه حضرت به مالک اشتر آمده است. امام مردم را دو دسته می داند، یا برادران دینی زمامدارند و یا در خلقت با او برابرند. بر این اساس، به مالک توصیه می کند با مردم همچون جانور درنده برخورد نکند و خوردنشان را غنیمت نشمارد63 .
توجه علی(ع) به عنوان یک سیاستمدار حاکم به اخلاق و رفتار کارگزاران و استانداران مکان های مختلف، بزرگترین مدرکی است که علی(ع) را علی می نمایاند. زیرا نامه های امام برای هدایت آنان و آموختن روش های سیاسی، اقتصادی و اخلاق سیاسی به آن ها، علی(ع) را دقیقا یک امام نشان می دهد. بیانات شیوا و زیبا و انسان دوستانه و فصیح امام راهنمای تمام دوست داران و حاکمان شیفته ی ولایت او در تاریخ بوده است. بهترین توصیه امام علی(ع) برای بنی آدم و استانداران خود، تقوا بوده است چنانچه در قرآن نیز امده است. با توجه به این امر امام در مرحله ی اول بیش از همه خود را به تقوا فرا می خواند و در مرحله ی دوم، امام زمامداران را بیش از دیگران به تقوا سفارش می کند و آنان را به رعایت پرهیزکاری سزاوارتر می داند. تاریخ در افق های ائمه ی شیعه، ارزش سخن گفتن و بعینه عمل کردن به آن را کاملا به خوبی و به طور واضح می بیند. تاکید امام علی(ع) بر اخلاق مداری و لیاقت کارگزاران بسیار زیاد است زیرا با کم توجهی نه تنها آنان الگویی نالایق برای مردم نمود، می کنند بلکه به دنبال آن نفاق و گروه گرایی و اختلافات داخلی نیز همچون ماری به دور گوهر خلافت می پیچد و آن را می بلعد. امام علی (ع) به قدرت الهی ایمانی وسیع دارد، ایمانی که او را در نماز از همه چیز غافل می کرد. قدرتش را برای تحقق ارزش ها می دانست و مقام و مکانش را خواست الهی می داند. براستی اگر همه ی سیاستمداران این یک جمله را شعار زندگی خود می کردند و این قدر با نفی حق با خود نمی جنگیدند، مشکلات مردم بسیار حل شده بود. ولی افسوس که کوته نظری مردم، با همان مبنای نادرست توسط بسیاری از به ظاهر روشنفکران صورت عملی به خود گرفت و دقیقا مانند باطلی بود که علی(ع) به پوچ بودن آن اعتراف می کرد و می گفت که لباس حق پوشیده است. به طور واضح تر هیچ چیز بدتر از چند چیز در طول خلافت علی (ع) به او ضربه نزدند. یکی نفاق بود که از دشمنان زیرک برخاسته بود و دیگری نفاقی بود که از نا آگاهی و کج فهمی نشات می گرفت. و اصل همان نفاق بود، همان واژه ی دقیق اجتماعی- سیاسی و در عین حال روانشناسی و مهلک که از بدترین دشمنان امام که همان دو گروه باشند، ساطع می شد. علی(ع) شکست های خود را به خصوص در جنگ های زمان خود از دست این دو گروه می داند که گروه اول باطل را زیر لباس حق می برند و گروه دوم آن را باور می کنند و امام را تنها می گذارند. امام قدرت خود را از لطف خدا می دانست و در این دنیا سیاست نفی قدرت و کشور گشایی را در پیش گرفت. به امام براستی باید آفرین گفت زیرا امام به خوبی درک کرد که کشور گشایی و غفلت از دشمن داخلی به دنبال آن، در زمان ایشان بسیار خطرناک تر از همه چیز است. حضرت علی(ع) واقعا استثنایی است. و به خاطر استثنایی بودنش است که شیعه بدان تا ابد افتخار خواهد کرد. علی(ع) می توانست بارها سیاست باطل را در پیش گیرد و قدرت و ثروت را تصاحب کند. ولی علی(ع) شعارش رضای خدا بود و عملش همانطور می بود. و ازگفته های خود ایشان است که:" خدایا، تو می دانی که اگر خلافت را پذیرفتم، نخواستم در قدرت بر کسی پیشی گیرم و یا از مال دنیا برای خود بیندوزم. بلکه برای آن پذیرفتم که معالم دین تو را بازسازی کنم و نظم و صلاح را در بلاد تو آشکار سازم و حدود و احکام تو را که تعطیل کرده بودند، احیا سازم64" حال این اندیشه در کجا جای دارد، و اخلاق مصلحتی و ماتریالیسم مخلوط با سکولاریزم و دماگوژی در کجا قرار دارد؟ نگاهی به جهان امروز غرب تصویر دوم را به نمایش می کشد و مردی سیاستمدار بر روی لبه ی پرتگاهی که دست به آسمان بلند کرده به عنوان اندیشه در ذهن یک انسان توصیف اندیشه علی (ع) است . و آن لبه ی پرتگاه ترس از گناه و دست های بلند به آسمان در همه حال ، یاد ارزش ها و آن مرد اول اندیشه ی علی(ع) و مرد دومی که از آن نامبرده شد، خود حضرت علی(ع) می باشد. اگر بخواهیم تمام ارزش های فردی و اجتماعی را کاملا نام ببریم. باید یک عمر بنویسیم!!که خود افتخاری می باشد! به هر حال از سخن امام نتیجه میگیریم که امام علی(ع) از پذیرش خلافت در کنار سایر ارزش ها و احیای آن ها، اصلاح و تدبیر امور را امید دارد. آری تمام این ها که گفته شد، همگی نوعی معیار و یا اندیشه تئوری برای علی(ع) بود. آیا علی(ع) به این اندیشه های مقدس رسید؟ عده ای آن قدر انسان را به لجن کشانده اند که امامت را از قبل به کنار گذاشته اند و تحقق این اندیشه ها را واقعی نمی دانند. ولی علی(ع) در همان دوره ی کوتاه پنج سال و نه ماه خلافت خود، به تمامی مبهوت شدگان ضد ارزش ها، ثابت کرد که می شود ارزش ها را احیا کرد و علی(ع) زندگی خود را بر مبنای ارزش خدا حوری(حق محوری) و وفای به عهد خویش تغییر داد. در توسعه ی فرهنگ و اقتصاد و سیاست دهی و قوای نظامی و مبارزه با دشمن بسیار کوشید. حال جای آن رسیده که این مواردی که هر سیاستمدار و حاکمی با آن رو به رو است را در رفتار و عمل علی(ع) بررسی نماییم.

" اخلاق سیاسی در رفتار امام علی"
عمل امام علی(ع) بعینه تجلی اخلاق سیاسی یک امام بود که آن هم از ارزش ها و مقیاس حق و باطل منشاء می گرفت. رفتار امام علی(ع) را در چند بعد مهم می توان بررسی کرد. از آنجایی که نظام اجتماعی سه رکن اساسی دارد و آن سه رکن که فرهنگ، اقتصاد، اصل حکومت و سیاست می باشند65 بسیار به هم مربوط و تفکیک ناپذیرند، ما نیز مختصرا نظری به فرهنگ و اقتصاد امام علی(ع) می کنیم و بحث را از طریق نامه ی امام به مالک اشتر که تمام مسائل اصلی سیاسی را در خود گنجانده است، ادامه می دهیم.
در آن زمان محدوده ای که علی(ع) در آنجا حضور داشت، کوفه بود و انتخاب کوفه به اصطلاح به عنوان یک پایتخت توسط امام تدبیری خاص داشت و آن نزدیکتر شدن به معاویه برای کنترل اوضاع آن منطقه بود، زیرا معاویه کسی بود که آشکارا با امام سر جنگ داشت. و جامعه ی کوفه مسائل خاصی نداشت و امام از عهده آن به خوبی بر می آمد ولی از آنجایی که علی یک بدن دارد و نیاز به استانداران نیز ضروری است! علی(ع) برای کنترل اوضاع اسلام آنروز که نسبتا کشورهایی بزرگ و مهم مانند ایران و مصر در قلمرو آن بودند، افرادی لایق از هر جهت را برای استانداری انتخاب نمود و به آنان دستوراتی بسیار مفید در قالب نامه های زیادی که به طور آشکار در نهج البلاغه وجود دارد، دادند؛ تا احیاگر فرهنگ اسلامی و اقتصاد اسلامی باشند و همچنین به طور درست و متناسب با ارزش های اسلامی بتوانند از عهده ی حکومت و اداره ی جامعه و رفع نیازهای مردم، برآیند. شاید مهم تر از اقتصاد و سیاست، فرهنگ باشد. فرهنگ را می توان به طور کلی مجموعه ای از رفتارها و برخوردها و به خصوص ارزش ها و اعتقادات دانست که در میان عده ای مشخص از مردم مشترک است. علی(ع) همیشه در طول زندگی خود حاضر نشد دست از احیای فرهنگ اسلامی بر دارد و ایشان چه در پست وزیر و یا امیر یا فردی معمولی بوده باشند، همیشه دست به ارشاد مردم می پرداختند تا بنیه ی مردم را با ارزش هایی مانند حق باوری و آخرت گرایی و عدالت و در کل، همه ی ارزش های اخلاقی و اسلامی، تقویت کنند. علی(ع) حکومت و بحث های سیاسی سیاستمداران را همیشه در تحقق نیازهای مردمی و احیای حق و نابودی باطل می دانست. و شاید ارزشی که فرهنگ اسلامی و از آن مهم تر احیای آن در جامعه ی مردمی برای علی(ع) داشته باشد، برای هیچ کس چنین ارزشی نداشته باشد. امام علی(ع) مردم و فرهنگ مردم را اصیل می دانند و توسعه ی آن را وظیفه ی خود که وظیفه ی بزرگ یک امام است، می شناسند و برای حفظ و توسعه ی این ارزش و بر مینای این اصل، اقتصاد و سیاست برای امام علی(ع) ارزش پیدا می کند. اقتصاد برای رفع نیازهای مادی مردم تا مردم با سعادت کامل فرهنگ خود را حفظ نمایند و سیاست و اصول کشور داری از این جهت برای امام علی(ع) حائز اهمیت است که کنترل اجتماعی و دفاع از ارزش ها و حفظ و توسعه ی ارزش ها در جامعه اسلامی توسط یک مرجع، به خوبی احیا شود. امام علی(ع) برای این است که در حکومت خود این قدر حاکمان شهرها را با نامه و سخن به سوی مردم و ارزش ها می خواند. زیرا علی(ع) خود را امانتداری می داند که مردم حقوق خود را نزد او به امانت گذاشته اند تا او نگذارد که کسی آنان را پایمال سازد و ضایع کند امام علی(ع) به خوبی در طول حکومت خویش ارزش ها را در دل بسیاری از افراد رویانیده و از حقوق مردم با سلاح ارزش ها محافظت کرد. تلاش های او فقط برای مردم بود تا ارزش های اسلامی را در جامعه آنان احیا سازد و چه بسا در این راه با خطرات بسیاری مواجه شد و چه بسا در همان دوران اندک خلافت خویش چه جنگ هایی با دشمنان ارزش ها داشت. انتظار می رفت که دید مردم به علی(ع) نیز مانند دید علی(ع) به مردم باشد؛ ولی افسوسکه جز اندکی از دلباختگان حقیقت به او حقیقتا ایمان نیاوردند و امام را به مفهوم واقعی امام نشناختند زیرا اگر چنین می شد بسیاری از مشکلات حضرت در راه حق فروکش می کرد. ولی درود بر علی(ع) که بار سختی هایی که از دشمنان سه گانه اش بر او می رفت را تحمل نمود و با آنان جنگید و هدفش را احیای ارزش های الهی دانست. جا دارد برای آنکه تمام افق های علی(ع) را در رفتارهای سیاسی و تاثیر ارزش ها در آن ذکر کنیم. به بیان دو چیز بپردازیم. اول آنکه: حقیقت برخی از دستورات حضرت در مورد تشکیلات و برنامه های سیاسی برای اداره ی جامعه . و دوم مشکلات و جنگ های حضرت با دشمنان حکومت.
بررسی توصیه های امام به ارزش ها در رفتارهای سیاسی می تواند گره گشای رفتارهای سیاسی امام باشد. امام علی(ع) برای احیای ارزش ها در رفتارهای سیاسی یک مبنای الهی داشت و یک مبنای اخلاقی؛ آن مبنای الهی، انجام مسئولیت یک امام برای سامان دهی سیاست تخریب شده توسط خلفای پیشین بود؛ و مبنای اخلاقی امام، عمل به عهدی بود که در هنگام قبول خلافت با مردم شرط کرد. امام علی(ع) رفتارهای سیاسی خود و روش های اداره ی جامعه را بر مبنای ارزش ها استوار کرد. و ارزش ها چیزی جز دستورات الهی در بعد حکومت، در این مورد نمی تواند باشد. ایشان برای احیای ارزش ها در حکومت می دانست که با دو راه مواجه است. یکی انجام دادن ارزش ها و توصیه ی به آن هاست و دیگری دفاع از آن در مقابل افراد مهاجم به آن می باشد. در زمان حضرت، حکومت از قدرت و مشروعیت کافی برخوردار بود، زیرا مردم خود را با اصرار امام وادار به پذیرش خلافت کردند و مردم حامی آن بودند و از آنجایی که هیچ انقلابی یا مسئله مهمی در حکومت تحقق نمی پذیرد، مگر اینکه در آن مردم سهمی به سزا داشته باشند، همین برای اثبات قدرت و مشروعیت حکومت علی(ع) از جانب مردم کافی است. حال آنکه علی(ع) با رفتارهای سیاسی خود بر معنای مشروعیت، اصلی تازه برای همه ی تاریخ افزوده نمود و آن حاکمیت ارزش ها بر رفتارهای سیاسی است. و این یکی از بزرگ ترین افتخارات اوست. طبق فرمول حفظ ارزش ها که از طرفی ارزشمند تر از خود ارزش است ! و از آنجایی که حمله ی به ضد ارزش ها آن قدری که دفاع کردن از آن در حفظ آن نقش دارد، تاثیر نمی گذارد66! لکن ما ابتدا به جای پرداختن به جنگ های امیرالمومنین که سیمای حمله به ضد ارزش ها برای احیای ارزش ها می باشد، توصیه های امام علی(ع) و روش ایشان در اعمال سیاسی که سیمای دفاع از ارزش ها برای احیای ارزش ها می باشد، می پردازیم و برای شرح مطلب نیز مختصرا نامه ی امام علی(ع) را به مالک اشتر(فرمانده پر کرامت سپاه خود که به مصر برای استانداری فرمانداری می رفت) بررسی می کنیم که جدا تمامی دیدگاه های امام را در مورد نظم سیاسی بر مبنای ارزش ها در خود گنجانده است.

"نامه ای معرف شخصیت"
بیش از آنکه نامه ی امام علی(ع) به مالک اشتر جنبه ی هدایت توسط یک امام را داشته باشد، جنبه ی یک معرف را دارد.معرفی که شخصیت امام علی(ع) را بیش از همه جا به تاریخ می نمایاند. شهر مصر به شهادت تاریخ، نه تنها در میان سایر مناطق اسلامی، بلکه اصولا در میان تمامی سرزمین ها و کشورهای جهان آن روز از لحاظ تمدن و علم و فرهنگ، موقعیتی خاص داشته است67. و این از این جا کاملا مشهود است که علی(ع) بهترین فرماندهان و یاران خود را برای فرمان داری و حاکمیت آن مکان راهی آن دیار نمود. انخاب لایق ترین افراد برای مهم ترین مکان ها، ارزش است که یک حاکم باید دارا باشد و علی(ع) با انتخاب مالک اشتر بدان دیار این ارزش را ثابت نمود. امام علی(ع) ابتدا فردی به نام قیس بن سعد که از یاران مورد اعتمادش بود به مصر اعزام کرد تا اوضاع پریشان آن را پس از دخالت های استبدادی عمروعاص و مرگ عثمان سر و سامانی بدهد. معاویه قیس را اول فریب داد و جوابی دو پهلو از او گرفت ولی برای دفعه ی دوم که از او نا امید شده بود سعی کرد در میان کوفه شایعه ی بیعت قیس با خود را منتشر کند. یاران و مردم زمان علی(ع) بنا بر اقتضای جو با آنکه می دانست، قیس با اوست. او را بر کنار کرد. و این برکنار کردن بیش تر به نفع اسلام بود، زیرا بر کنار نکردن او فتنه ای را در یاران آن حضرت ایجاد می کرد. بعدها امام محمد بن ابی بکر را بدان جا اعزام کرد که با درگیری میان وی با عمروعاص، به شهادت نائل آمد. در آن اوضاع که آشفتگی بسیار بود می بایست کسی که بدان دیار می رود، اولا فردی چون مالک اشتر باشد و ثانیا بایستی برای حکومت بر مردم آن، دستور العمل عظیم و پر ارزش مانند عهد نامه را در اختیار داشته باشد68. در ابتدای عهد نامه ی معروف امام علی(ع)به مالک اشتر، امام خود را " بنده ی خدا علی امیر مومنان‚ معرفی کرده است. امام از آوردن بنده ی خدا می خواسته به مالک ارزش کلی را بیاموزد. ارزشی به نام بندگی، آری، درود و صد هزار درود بر امام علی(ع) که با یک کلمه دریایی را خلق کرده است. براستی بندگی، راز آفرینش و نماد ارزش هاست. خوشه گندمی است که از آن صدها خوشه ی دیگر به وجود می آید! توجه به اصل بندگی، پیام آقایی و سروری در سایه ی خدا را به مالک می دهد. پیام غفلت زدایی را به مالک می دهد. تا از همان اول بداند که غفلت از وجود خدا است که فتنه ی سکولاریسم و فساد و تباهی و ظلم را به دنبال می آورد. سپس امام حوزه ی استانداری مالک را که مصر است به او یادآوری می کند و می فرماید که وظیفه ی مالک عبارت است از:" جمع آوری خراج، جهاد با دشمنان، ایجاد صلح و سامان در اهل آن و عمران شهرهای آن دیار" بنابراین هر فرمانداری باید ارزش تعیین وظایف زیر دستان را در توصیه هایش به ایشان در نظر داشته باشد. توصیه های امام به مالک هم اقتصادی است و هم فرهنگی و هم سیاسی می باشد و لازم به ذکر است که خراج به معنای نوعی مالیات خاص آن هم در اصطلاح فقهی می باشد. و دولت اسلام در زمین هایی مانند مصر که " اراضی مفتوحه العنوه" هستند، وظیفه دارد که زمین های" مفتوحه العنوه" را با رعایت مصالح اسلامی بین مسلمین تقسیم کند و در اختیار آنان قرار دهد و در مقابل سالانه اجاره بگیرد. و همان طوری که در توصیه امام مشهود است، اصلاح مردم به مفهوم ایجاد فرهنگ اصیل اسلامی توسط مالک در مصر می باشد. سپس امام بعد از بیان وظایف مالک او را به تقوا فرمان می دهد و تقوا را برای حاکم ضروری تر از تقوی نسبت به افراد دیگر می داند. زیرا کسی که الگوی مردم است، اگر رنگ خدا و اسلام نداشته باشد دیگر مردم به کدام اسلام امید داشته باشند؟ در ادامه امام علی(ع) مالک را به همان ارزش هایی که ما تحت عنوان اخلاق سیاسی در اندیشه امام علی مطرح کردیم، سفارش می کند. مانند: گزینش طاعت خداوند و حق محوری و عمل به دستورات او و وفای به عهد و … به خصوص امام در این قسمت مالک را به ترک گناه و پیروی از هوای نفس که بدترین چیزها از دیدگاه وی است، سفارش کرده است. در ادامه امام علی(ع) به مالک دولت های قبل از او را یادآور می شود و می خواهد بیان کند که ای مالک! کاری کن که در ذهن های این مردم، از خود شخصیتی عادل و محبوب باقی بگذاری وگرنه تو را مانند دولت های پیشین خواهند دانست. این نیز می تواند ارزشی جالب باشد. استفاده از تمثیل ها و سرگذشت ها می توانند مثال خوبی برای ارزش های برتر باشند. برای این نیز امام به این سرگذشت ها در سخن خود اشاره داشته است. سپس امام مالک را به دوری از گناه سفارش می تماید و بار دیگر در قالب پیروی از حق و دوری از باطل، مالک را به حقیقت تقوا، بزرگ ترین ارزش اخلاقی در فردی سفارش می نماید و سپس در ادامه حضرت علی(ع) مالک را به امری سفارش می کنند که درمان و مرهمی برای طغیان غریزه ی تمایل به مقام و ثروت و لهو برای تمامی حاکمان تاریخ است و آن جز یاد خدا نیست، اعتقاد به حضور خدا نمی گذارد که انسان رشوه خواری کند و مردم را اذیت نماید و بیت المال را قبضه کند. پس براستی طبق این سخن شیوا نتیجه می گیریم که آن که در میادین سیاسی و حتی فردی گناه می کند، خدا را از یاد برده است، و متکبر، خود را شبیه خدا قرار داده است. براستی طبق سخنان حکمت آمیز امام در نهج البلاغه انسان را با فخر فروشی چه کار؟ کسی که در آغاز نطفه ای گندیده و در آخر مرداری بد بو است و نمی تواند نیاز و مرگ را از خود دور کند69. در ادامه امام، مالک را به "عدل" سفارش می نماید، علی(ع) را اگر هر کس نشناسد، لااقل عدل علی(ع) را نمی تواند انکار نماید. و در این جا ارزش رعایت انصاف و عدالت و مبارزه با ظلم به مالک توصیه شده است. جا دارد رعایت نکردن عدل را رعایت ظلم بدانیم. امام علی(ع) می فرمایند:"برای به وجود آمدن ظلم، دو نفر مسئول اند، یکی ظالم است و یکی دیگر آنکه ظلم را می پذیرد. با همکاری این دو است که ظلم پدید می آید وگرنه ظلم یک طرفه نمی تواند به وجود آید70" در این جا نیز علاوه بر نقش ظالم به نقش آنکه ظلم را پذیرفته نیز اشاره شده و مراد تن ندادن به ظلم است. در ادامه نامه، امام معیارهای تصمیم گیری حاکم را بیان می کند. قابل توجه است که در این جا جنبه ی مطالب بیشتر سیاسی می شود و عدل به عنوان پلی در این نامه محسوب می شود. زیرا که عدل در ابتدا ارزشی اخلاقی بیان می شود و سپس اساس کار تصمیم گیری یک حاکم و سیاستمدار مطرح می شود. از دیدگاه امام علی(ع) محبوب ترین کارها در نزدیک حاکم باید پر ارزش ترین و معتدل ترین آن ها باشد و همچنین اموری که میانه ترین در حق و همگانی ترین و فراگیر ترین در عدل و جامع ترین و هماهنگ ترین در راه رضایت مردم باشند. در کنار این مطلب و این ارزش ها امام خشم توده ی مردم را عامل سستی بسیاری از اعمال حکومتی می داند و آن را به مالک توصیه می کند که همواره مراقبش باشد، زیرا خشم خواص مردم، با رضایت توده ی مردم بخشوده و قابل جبران و به اصطلاح امروز زیاد کار ساز نیست. پس از بیان این امر مهم، حضرت علی(ع) مالک را به دموکراسی(نه به معنای گسترده ی امروزی) سفارش می کند و توجه او به مردم و با مردم بودن را امری مهم می شمارد و می فرماید که گوشت به سوی توده ی مردم و گرایشت به جانب آنان باشد. در جای جای این نامه ی مبارک به مالک اشتر، هم سفارشات و توصیه هایی شده است و هم پرهیزکاری از اعمال مورد توجه قرار گرفته است. در دیدگاه امام علی سفارش ها باید به سوی حسنات اخلاقی و پرهیزها از رذائل اخلاقی باشد. امام علی(ع) به مالک اشتر می فرماید که از سخن چینان دوری کن زیرا که سخن چین خائن است. همچنین امام مالک را از عیب جویی نهی می کند و می فرماید به دنبال عیب هایی از مردم که بر تو پوشیده است نباش و همچنین در ادامه امام، مالک را به حفظ آبروی شهروندان و عیب پوشی سفارش می نماید و مالک را به مبارزه با مظاهر فساد و آلودگی و جلوگیری از فحشاء و منکرات ظاهری فرا می خواند تا در نتیجه از سقوط و انحطاط جامعه اسلامی جلوگیری به عمل آید. اصل دیگری که در نامه های امام وجود دارد، سازمان دهی دستگاه سیاسی می باشد. تا کنون مطالب نامه ی امام، نسبتا محورهای کلی رفتار یک سیاستمدار را مشخص می کرد. اما از آنجائیکه ارزش ها پایان نمی یابند و بسیار زیادند و ما از آوردن بسیاری از آنان در این صفحات معذوریم، باید اصلی را بیان کنیم که در برگیرنده همه ی آن ها باشد. آن اصل این است که از نظر امام علی(ع) سیاست از ارزش و اخلاق جدا نیست بلکه این ها کاملا به هم ربط دارند، پس یک سیاستمدار علی محور باید تمامی ارزش ها را از مکتب علی بجوید؛ و مکتب علی(ع) مکتب اسلام ناب است، نتیجه آن که سیاستمدار خواهان علی باید، اسلام و تمامی ارزش های آن را در قلب خود داشته باشد . هم اکنون بحث دستگاه سیاسی از دیدگاه امام علی(ع) را که ادامه ی نامه است، بررسی می کنیم.

"دستگاه سیاسی از دیدگاه امام علی(ع)"
امام علی (ع) سیاست را برای مثال منحصر به مالک ندانست؛ درست همانطوری که هیچ مکتب دیگری نمی داند. از دیدگاه امام علی(ع) باید افرادی با همکاری یکدیگر تحت نظر یک فرد بسیار شایسته مثلا مالک اشتر باید اساس کار سیاست را تشکیل دهند. در زمان قدیم و جدید همه بر این اصل معتقد بودند که به تنهایی نمی توان کاری در حکومت از پیش برد و همیشه به مشاوری نیاز هست. شکل دستگاه های سیاسی در طول تاریخ بسیار مختلف بوده است و تفاوت های میان آن دو در زمان های مختلف تحت عنوان انواع حکومت ها مورد بررسی قرار گرفته است. در اندیشه ی امام علی(ع) حکومت باید حکومتی الهی باشد و یک امام که شایسته ترین فرد از نظر دانش در امور الهی و دینی و سیاسی است باید در راس حکومت قرار گیردو مبانی تشکیل یک دستگاه سیاسی از دیدگاه امام به یک ارزش بر می گردد واز یک ارزش شروع می شود. آن ارزش همان رایزنی یا مشورت است. امام علی(ع) مالک را به مشورت توصیه کرده است، که برای خود مشاورینی برای راحت تر اداره کردن امور در اختیار داشته باشد. همچنین امیرالمومنین مالک را برای تعیین معاون نیز فراخوانده است. معاون و مشاور در آن زمان نزدیک ترین افراد به حاکم بودند . که معمولا حاکم به مشورت با مشاورین می پرداخت و معاونین نیز کارهای نزدیک به حاکم را انجام می دادند و معمولا از یکی از کارهای آنان حفاظت اطلاعات بوده است. امیرالمومنین به مالک توصیه کرده است که با بخیل و ترسو و آدم حریص و طمع کار مشورت نکند. همانطوری که هر حکومت، یک دولت دارد،که با آن آنچه را که توسط حاکم وضع می شود، به اجرا در می آورد. امیرالمومنین، مالک و کابینه اش را ملزم به تعیین وزراء می داند. و به وی می فرماید که بدترین وزراء تو کسانی هستند که پیش از تو وزیر زمامداران اشرار بوده اند و در گناهشان شریک می باشند. آنان همکاران گناه کاران و برادران ستم کاران می باشند. در حالیکه تو بهترین جانشین را در اختیار داری=کسانی که از نظر فکر و نفوذ اجتماعی کمتر از آن ها (وزیران خیانت کار) نیستند و بار گناهان آن ها را بر دوش ندارند71 . از دانش علی باید فریاد زد! براستی چقدر می داند! درست عامل نفاق را به مالک تدریس می کند. نفاق همان که علی(ع) را بسیار بسیار زجر داد. علی(ع) به خوبی میداند که دشمن داخلی را نمی توان شناخت و این را به مالک تذکر می دهد که وزیر با دانش اما فاسق خطرناک است و مالک را به پیروی از نیروهای حزب الله فرا می خواند. همچنین مالک را از چاپلوس و سخن چین بار دیگر طرد می کند زیرا او ان قدر تعریف می کند که بذر خود پسندی را در دل می رویاند. از دیدگاه علی(ع) مالک اشتر باید اعتماد مردم را جلب نماید، اما هیچ گاه از فریب استفاده نکند همیشه جانب حق را بگیرد تا حکومتش پایدار و جاویدان باشد و سزاوارترین فردی که شایستگی خوشبینیت را دارد، کسی است که سیاست حاکم را واقعا نیکو بداند و سزاوارترین کس به بدبینی، کسی که سیاست حاکم را بد بشناسد، امام علی(ع) مالک را به نهاد حفاظت اطلاعات نیز توصیه کرده است ! اما نه برای اینکه باند تروریسم و ساواک در دستگاه خود تشکیل دهد! بلکه طبق روال علی(ع) آن هم بر اساس ارزش ها باید باشد! علی(ع) مالک را به دقت و هوشیاری بسیار در کار دولتمردان سفارش می کند. مالک را نیز به افرادی که به طور پنهانی کار وزراء را کنترل کرده و به او گزارش دهند، سفارش کرده است. علاوه بر این با احسان و تخفیف هزینه ها و جلوگیری از کارهای تحمیلی می توان اعتماد مردم را جلب نمود. در ادامه ی نامه، امام علی(ع) مالک را به نابودی سنت های نا مشروع و جایگزینی سنت های مشروع و تشویق دولتمردان برای جلوگیری از عمل زدگی فرا خوانده و او را ملزم به همنشینی با دانشمندان مذهبی و حکماء و متخصصان می داند. امام علی(ع) مردم را برای مالک این گونه توصیف می کند: مردم به گروه ها تقسیم شده اند و در بطن خود ارزش ها و استقلال را دوست دارندو به آنکه به خواسته هایشان تن در دهد عشق می ورزند و در مورد کارهای آنان می فرماید که: کار هیچ دسته ای جز به به وسیله ی دیگری اصلاح نمی شود. در این جا امام به شغل های مختلف موجود در جامعه اشاره می کند و تبعیض را برای مالک به هیچ وجه جایز نمی شمارد، در نامه ی امام علی(ع)، اصلی ترین نهاد همان قوه مجریه است که وزراء و دولتمردان مالک هستند و رهبر همان مالک است و نقش رهبری مهم ترین رکن جامعه است که اصلی شدن دولت مدیون همان وجود حاکم و رهبر است. از دیدگاه امام علی(ع) دستگاه سیاسی مجموعه ای از یک رهبر و مشاور و معاون و عده ای وزیر و عده ای فرمانده ی نظامی است که در پناه ارزش ها باید نیازهای مردم را بر طرف سازند و جامعه ای پر ارزش بسازند و تقوا را در سطح اجتماع بتوانند پیاده نمایند. لذا هر کدام باید ویژگی های خاص خود را داشته باشد که آن هم ریشه در ارزش دارد. حضرت علی(ع) کسی را شایسته فرماندهی می داندکه خیر خواه و دلسوز نسبت به اجرای احکام خداوند و اوامر پیامبر و ولی امر و امام و رهبر اسلام، پاکدامن و پارسا و با تقوا و با سابقه ی درخشان و با استقامت و پایدار و دارای حلم و خویشتن دار و شجاع و سخاوتند و دارای خرد و علم و عطوفت باشد72. و رهبر نیز چهار وظیفه در برابر او دارد:1-مهربانی همه جانبه با فرماندهان 2-نیرو بخشیدن به فرماندهان 3-توجه دائمی نسبت به فرماندهان 4- رهبر نباید به خاطر کارهایی که برای فرماندهان کرده، از انجام آن پس مدتی خودداری ورزد. علی(ع) درباره قاضی ها نیز به مالک زیاد سفارش کرده است و مصلحت اندیشی و خارج شدن از عدل را افت قضاوت و قوه قضائیه می داند. علی(ع) شخصی را دارای شرایط یک قاضی می داند که : بهترین و برترین و پر حوصله و دارای اطلاعات لازم برای قضاوت و با شهامت و دارای روح نیرومند و عزت نفس و اهل تحقیق و با همت عالی باشد73. همچنین امام علی(ع) استمرار دولت مالک را در با مردم بودن و تقسیم وظایف و احیای ارزش ها و با خدا بودن و پرهیز از منکرات می داند. امام علی(ع) سقوط دولت ها را در ضایع کردن مسائل اصلی و عقب راندن افراد شایسته و به پیش انداختن مسائل فرعی و بی فضیلتان و سفاکان می داند، در زمینه ی اقتصادی، امام علی(ع) مالک را به توجه به سرمایه داران و کشاورزی مملکت و بازرگانان بسیار سفارش کرده اند، مخصوصا از مالک خواسته است که به توسعه ی کشاورزی دست زند. گو نامه ی امام علی(ع) به مالک اشتر نامه ای عملی نبود ولی گرچه مالک مسموم و شهید شد، اما نامه ی امام به وی که غنی ترین منبع فکری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن روزگار بود، برای همه ی تاریخ نشانه ای از وجود یک امام بود و برای همه ی دولتمردان و حاکمان نامه ای برای بقای حکومتشان به حساب می آمد. البته برای کسانی که عشق علی (ع) و جاذبه ی وی در آن ها اثر کرده بود. نه کسانی که در جبهه های سه گانه ی جمل و صفین و نهروان، خاطر امام را پریشان ساختند، ولی آنان جز به خود ظلم نکردند. هر چند آنان وقتی سخنی از علی (ع) می شنیدند، آن را برای اینکه در جایی به دردشان بخورد، از یاد نمی بردند ولی حقیقت انسانی خویش را از یاد برده بودند و آن را در مقام و پول و ثروت جستجو می کردند. معاویه پس از مرگ عثمان، علی(ع) را با بهانه ای پوچ متهم به شرکت در قتل عثمان کرد ولی حضرت علی(ع) پرده از رازی بر می دارد که تاریخ کمتر به آن توجه کرده است. و تاریخ نیز با شخصیتی که از معاویه در خود دارد، آن را تصدیق می کند. حضرت به خوبی توانست دست معاویه را که در ریختن خون عثمان به کار برده شده بود، بگیرد. معاویه و دشمنان مثل وی به قاسطین معروف اند آنان افرادی بودند که کاملا پوست کنده با ارزش های اسلام مخالف بودند و حیله گری و جنگ و زرپرستی و زورپرستی از ویژگی های بارز آن افراد بود. رهبر قاسطین معاویه و مشاورش عمروعاص بودند که مرکز آن ها در شام بود و همانطور که گفته شد علی (ع) کوفه را پایتخت خود قرار داد مگر برای نزدیکی به شام به جهت کنترل آن سامان . در برابر حضرت علی(ع) گروهی بودند که به ناکثین شهرت یافتند. رهبران آن گروه طلحه و زبیر بودند، اندکی از خلافت امام علی(ع) نگذشته بود که طلحه و زبیر در نزد وی رفتندو ولی وقتی پاسخ ثروت نه و مقام نه و مشورت با شما نه شنیدند. کینه ی درونی شان تازه شد و رفته رفته با مثل خودشان که تشنه ی مقام و ثروت بودند، حزبی تشکیل دادند که حتی عایشه نیر با آنان همراه شد! حضرت علی(ع) از فتنه ی آن ها آگاهی پیدا کرد و از طریق زبیر که بنا به دلایلی از طلحه خوی نرم تری داشت خواست تا این فتنه ی نو به پا خواسته را یرکوب کند. اما از آن جا که نفاق توام با فریب، درست مانند میکروب بیماری هاری عمل می نماید. رفته رفته فتنه ی ناکثین بالا گرفت و علی(ع) مجیور شد برای حفظ امنیت با آنان مبارزه نماید تا اختلالی در کارهای جامعه پیش نیاید و ابتدا آنان را ارشاد کرد. ارزش که هیچ متعصبی آن را رعایت نمی کند و چون نپذیرفتند، علی(ع) با آنان خواست به جنگ بپردازد. ناگهان یک اعرابی گفت: آیا می گویی خداوند واحد است؟ واحد به چه معنی است؟ ناگهان اطرافیان بر سر او ریختند تا او را کتک بزنند. امیرالمومنین فرمود او را به حال خود واگذارید. زیرا اختلاف لشکر ما و دشمن در همین است74! براستی در جنجال جنگ نیز علی(ع) ارزش را رها نکرد و ثابت نمود که من از ارزش دفاع می کنم و طرف مقابلم با آن دشمن است. جنگ آغاز شد و طلحه و زبیر کشته شدند. در پایان جنگ وقتی امام کشته ها را مشاهده می کرد، می فرمود: دوست داشتم که بیست سال پیش از این روز مرده بودم! آری، امام بر حال آنان تاسف می خورد زیرا خود را قربانی هیچ و پوچ و نعره ی شتر کرده بودند. رفته رفته که معاویه تشکیلات زیادی به هم زد، آنان تصمیم گرفتند بر علیه امام حمله برند. امام با سپاهی عظیم با جدیت تمام به سوی دشمن به راه افتادند. در آن زمان فرمانده لشکر امام علی(ع) مالک اشتر بود.

" ارزش ها در جنگ"
امام علی(ع) در صفین بارها از معاویه خواست تا تسلیم شود و یا جنگی صورت ندهد و کار را با جنگ تمام نکند. ولی معاویه نیز مانند طلحه و زبیر لجاجت کرد و جنگ را پذیرفت. سپس جنگ سختی بین دو طرف در گرفت که مدت های بسیار طولانی، ادامه یافت. ما باید ارزش نصیحت به دشمن را همیشه در ذهن ها و دل های خود در نظر داشته باشیم زیرا همه ی ائمه در برخورد با دشمنان این روش را داشتند. معاویه و سپاهیانش ابتدا، رودی را تصرف کرده بودند و آب را بر روی سپاهیان امام بستند. پس از مدتی که سپاهیان امام، آن رود را گرفتند، به امام علی(ع) گفتند که ما نیز باید آب را بر روی آن ها ببندیم ولی امام نپذیرفتند. این نیز ارزش جوانمردی را می رساند. در اواخر جنگ که معاویه در شرف شکست بود و مالک اشتر چند ساعت بیشتر با پیروزی فاصله نداشت. معاویه از مشاور حیله گرش عمروعاص خواست تا تدبیری بیندیشد. سپاهیان مالک و امام علی(ع) به طرف دشمن با شدت حرکت می کرد زیرا شعار آن ها همان " هبل، هبل" دیروز بود ولی ناگهان تمام سپاهیان امام ایستادند. چرا؟ زیرا دشمن شعار قرآن بر سر نیزه میداد که ای برادر، ما هم دین و ایمانیم و نباید بجنگیم!! امام علی(ع) و مالک اشتر خواستند فریب لشکریان معاویه را افشا کنند ولی بی مغزی لشکریان امام سبب شد که بگویند: خیر، آنان دشمن ما نیستند و به قرآن پناه آورده اند. امام علی (ع) و مالک اشتر بسیار سعی کردند که توطئه را افشا کنند که ای مردم! این ها الان خون برادرمان را ریختند، آیا سزاوار است که با پنهان کردن چهره ی زشت خود در زیر حق، جرم خود و وجود ناپاک خود را پنهان کنند؟ چرا تسلیم نمی شوند؟ و می گویند اصلا جنگ معنی ندارد، پس این شعار چرا در اول جنگ نبود؟ و چرا از همان اول جنگ معنی نداشت؟! هرچه سعی کردند، مردم قانع نشدند. حضرت علی(ع) که می دید بار دیگر در طول زندگی اش منافق و فاسق زیرک، از احمقی زاهدان استفاده کرده است، خواست تا قبل از این که دیر بشود، کار دشمن را تمام کند و به مالک فرمان ادامه ی جنگ داد. ولی ناگهان دیوانگان متعصب شمشیر کشیدند! عمروعاص و معاویه چه چیز بالاتر از این می خواهند! براستی امام حق داشت که فرمود، خداوند مرا از پیش شما خواهد برد و بدترین ها را بر شما مسلط خواهد کرد. و این شد که حضرت فرمود: به مالک بگویید که اگر می خواهد علی را زنده ببیند، باز گردد. چه جامی ناگوار تر از این جام . چه سوزی بالاتر از این سوز. سرانجام قرار شد که همان قرآن داور شود و سپس مسئله ی حاکمیت مطرح شد. امام علی(ع) پذیرفت و گفت: ابن عباس گفتند نه او را با تو نسبتی است. امام علی(ع) صبر به خرج داد و گفت: باشد مالک اشتر ولی آن دیوانگان مقدس! گفتند: ما او را قبول نداریم! و ما همان ابوموسی را قبول داریم! آخر سر همان شد که عمروعاص از لشکر معاویه و ابوموسی از لشکر امام علی(ع) به نمایندگی برای حاکمیت آمدند. عمروعاص، ریش سفید و سن زیاد را دائم در گوش ابوموسی خواند و به اصطلاح گوش های او را بدون اینکه بفهمد، درازتر کرد! او را با اکرام نفر اول بالای منبر فرستاد تا نتیجه را بگوید. او امام علی(ع) را از خلافت بر کنار کرد ولی عمروعاص بر خلاف قول خود، معاویه را خلیفه کرد. ناگهان جنجالی بر پاشد، و آن مردم به اصطلاح زاهد، تازه فهمیدند که چه فریبی خورده اند. به جرم اینکه چون ما حاکمیت را پذیرفتیم، پس کافر گشتیم! و باید تمام کسانی که آن را پذیرفتند از آن توبه نمایند. به سراغ امام علی(ع) هم آمدند! بدبختی را نظاره کنید! شعار قرآن را یک صف بر نیزه بردند و به دنبال آن کشتن علی(ع) که اگر بجنگند و تحمیل ابوموسی برای حاکمیت و الان هم توبه از آنجه بدان اعتقادی نداشته است، برای وجودی همچون علی(ع) پیش آمده است. چه چیزی به جز کوتاه اندیشی سپاهش می تواند برای علی(ع) دردناک تر باشد؟ به خصوص در وقتی که این مصیبت با وجود منافقی که به این راحتی شناخته نمی شود، در می آمیزد. براستی استبداد و استثمار و استعمار آن قدری که استحمار برای دشمن سود دارد، سودی ندارد. به زور انسان ها را به زانو در آوردن آسان تر است؟ یا اینکه خود به زانو در بیایند؟ سرانجام آن متعصبان گفتند که ای علی تو باید توبه کنی. حضرت گفتند که من گناهی مرتکب نشدم، آیا شما نبودید که مرا نپذیرفتید و هرچه شما را هشدار و بشارت دادم، قانع نشدید و به زور و با اکراه مرا به پذیرش فردی ترسو وادار ساختید در حالی که من افراد بهتری را به شما معرفی کردم؟! آنان باز هم قانع نشدند و عاقبت هم امام علی(ع) با هوشیاری آیه ای از قرآن خواندند که معنای توبه و استغفار می داد! ناگهان فردی پرسید آیا تو حاکمیت را رد می کنی؟ امام گفتند: اصل حاکمیت درست است ولی در اینجا من به چنین چیزی راضی نبودم. وقتی به کسانی که در حال رفتن از مسجد بودند، این خبر رسید که علی گفته خود حاکمیت به طور تنها درست و امری دینی است. دوباره فتنه را شروع کردند. وقتی که جهل و تعصب به هم بیامیزد، درست جوهری مغز مارقین، دسته سوم از دشمنان علی(ع) شکل می گیرد . رفته رفته مارقین در کنار قاسطین به عنوان دشمن حکومت علی(ع) شناخته شدند. تفاوت مارقین و قاسطین از زمین تا آسمان است. زیرا قاسطین تماما ابوسفیانی وار بودند ولی مارقین از کثرت عبادت دست هاشان پینه بسته بود! مارقین شباهت زیادی به ناکثین دارند. شباهت آن دو گروه در نفاق آن ها بود. ناکثین از علی(ع) کینه به دل گرفتند و پنهانی با او دشمنی کردند. ولی مارقین یا خوارج هم نوعی نفاق داشتند که با ناکثین تفاوتی داشت. مارقین رفته رفته به صورت گروهی در آمدند که عقایدی نیز برای آن ها وجود داشت. مبنای این عقاید تعصب زیاد بر روی ارزش ها بود ولی متاسفانه خوارج با تعصب زیاد بر روی ارزش ها به جای احیای آن ها به مخالفت با آن ها برخاسته بودند. چگونه ممکن است؟! ریشه ی آن در بحث حاکمیت و ماجرای آن بود که علی(ع) و سیره ی وی را ارزش نداستند و آزار پیروات علی(ع) را به عنوان کافر حتی ارزش دانستند! این است که تعصب زیاد بدون اندیشه خوارج را به وجود می آورد. از این جهت برای خوارج حالت نفاق تعریف می شود که آنان کم کم کارشان به جایی رسید که با برخی ارزش ها کاملا مخالفت می کردند و دلیلشان هم بهانه ای پوچ بود. ولی در عین حال تظاهری بسیار به عبادت داشتند. آن قدر این عقاید متعصبانه ی آن ها بالا گرفت که دیگر نظم اجتماعی را نیز به هم زدند. علی(ع) می فرماید این ها حکم سگ ها را پیدا کرده بودند، چاره پذیر نبودند و می گزیدند و مبتلا می کردند و مرتب بر عدد هارها می افزودند75. کارشان به جایی رسید که علی(ع) در مقابل این ها اردو زد. دیگر نمی شد آزادشان گذاشت. حضرت علی(ع) ابن عباس را فرستاد تا برود با آن ها سخن بگوید و امام علی(ع) به وی سفارش کرد که از سنت پیامبر برای آنان دلیل بیاور، زیرا اگر از قرآن برایشان دلیل بیاوری، می گویند که برداشت ما این گونه بوده است پس تو این گونه دلیل بیاور که جای سخنی نباشد. ابن عباس رفت و پس از مدتی با شگفتی بازگشت، و گفت که پیشانی ها و دست های سفت و پینه بسته را دیدم که مصممانه ایستاده اند76. خود حضرت علی(ع) نیز با آن ها صحبت کرد و صحبت های آن حضرت در هشت هزار نفر از آنان موثر واقع شد و در پناه پرچم امان امام در آمدند ولی با بقیه که هنوز پا فشاری می کردند، حضرت جنگ نمودند و جز چند عدد از آنان بیشتر نگریختند و بقیه هلاک گردیدند. وقتی کسی به میان آن مردگان می رفت می گفت: وای اینها دیگر کیستند؟ پینه های پیشانی و بدن مرده بر زمین! گویی دوباره می بایست علی(ع) بر آنان استدلال می کرد که ای مردم و ای تاریخ و ای آینده، حق را ملاک تعیین افراد بگیرید، نه افراد را ملاک تعیین حق فرض کنید. امام علی(ع) خود سفارش کرد که بعد از من دیگر خوارج را نکشید زیرا اینان را نباید با قاسطان مقایسه کرد. مارقین دشمن قاسطین نیز بودند و معاویه امید زیاد به آنها نداشت. زیرا آنان دشمن معاویه و عمروعاص نیز بودند. بهترین درمان در طول زمان برای درمان و پیش گیری از نفاق و آنچه را مبتلا به خود ساخت، آگاهی و علم در جامعه ی مردمی می باشد. علی(ع) روی حکمت خود، خوارج را خارج از دین می دانست و درست هم بود، براستی کسی که باطل را حق جلوه دهد، از دین خارج شده است به خصوص اگر برای خود فرقه ای برای توسعه ی آن تشکیل دهد و با تعصب و مطلق گرایی راه بازگشت را بر خود ببندد. به هر حال خوارج نیز سرکوب شد. امام علی(ع) در ادامه ی حیاتشان همچنان به عمل به ارزش های اسلامی می پرداختند و وظایف امام بودن خود را به خوبی به جا می آوردند، اما بار دیگر معاویه قصد آشوب داشت، حضرت علی(ع) دانست که باید جلوی قاسطین را هر طور شده بگیرد. لذا در همان اواخر عمر شریفشان، به جمع آوری لشکری از کوفیان می پرداختند. اما کوفیان زیاد اطاعت نمی کردند، زیرا با پول و مقام از طرف معاویه به اصطلاح خریده شده بودند. امام که سه جنگ خونین را به چشم خود دیده بود، انتظار داشت که بینش امت نسبت به جهاد بهتر شده باشد، ولی این طور نشد و امام در مورد کسانی که از طاعت او سرباز زدند فرمود که ای مرد نمایان نامرد، ای فکر شما چون خواب مشوش کودکان، ای کاش شما را نمی دیدم و نمی شناختم. مرگ بر شما باد که قلب مرا به درد آوردید و سینه ام را از خشم مالامال کردید و جام اندوه را جرعه جرعه در گلویم فروریختید. سرانجام علی(ع) رفته رفته از سوی آن ها نا امید شد و به دنبال افراد دیگری برای جهاد با معاویه بود. ولی ایشان در صبح روز نوزدهم رمضان سال چهلم هجری به دست یکی از همان خوارج گریخته، در حالت سجده در نماز، ضربتی مهلک خوردند و محاسنشان با خون سرشان رنگین شد. و همان امام برای آنکه ثابت کند که هنوز ارزش محور است، به امام حسن (ع) فرمود که به او غذایی بدهید که به من می دهید و تنها به او یک ضربه بزنید، زیرا او نیز به من یک ضربه زد. امام علی(ع) تجلی کامل یک امام همام از همان زمان پیامبر(ص) بود. و جنگ ها و نامه ها و سخنان و در کل زندگی ایشان دلیل بر اثبات این مدعا است. شاید خدا خواسته بود که دو روز بین شهادت و ضربت خوردن آن حضرت فاصله بیفتد تا بشر از وصیت های ایشان و رفتارهای ایشان نیز آگاهی یابد. امام علی(ع)در طی این دو روز که در بستر بودند، برای امام حسن(ع) و دیگران، ارزش های زندگی خود را مرور کردند، فریادهای آرام! علی(ع) که خدا را خدا را در نظر گیرید و نماز را، نماز را مراقبت کنید. هرگز از گوش مردان و زنان متعهد به او بیرون نمی رود. در بیست و یکم رمضان همان سال حضرت علی(ع) به شهادت رسیدند و به ملکوت اعلی پیوستند، آری ماموریتی سخت بود و در جایگاه های مختلف دشوار بود. اما آنچه مورد اتفاق همه و بسیار طنین انداز و عارفانه است، گفتن " فزت برب الکعبه" در آخرین کلام خویش است. رهبری که این جمله را در آخر عمر خود بگوید، حتما راضی از زندگی بوده است. و علی(ع) که زندگی را برای احیای ارزش های معشوق حقیقی اش(خدا) می خواست، چنین سرنوشتی برایش بسیار گوارا است. پس گوارا باد بر تو علی جان، شربت دل نشین شهادت! شیعه تو را از یاد نخواهند برد. و شیعه زنده است تا علی(ع)زنده می باشد و علی(ع) ابدی و زنده است. پس نتیجه می گیریم که شیعه علوی تا ابد پایدار خواهد بود و شگفتی ها خواهد آفرید چرا چون علی است که الگوی اوست، الگویی که نمی میرد.

" دیروز، امروز، فردا"
آنچه که گفته شد، همه اش مروری بر زندگی حضرت علی(ع) و روشن تر کردن ارزش ها در افق های اندیشه و رفتار سیاسی امام بود. حال این روشن تر کردن ارزش ها آن هم در بعد اخلاقی و سیاسی، خود چه ارزشی دارد؟! فلسفه ی ما از سفر به تاریخ، گرفتن ارزش ها و راه کارها و رفتارها و تجربیات افراد گذشته برای بهتر زندگی کردن در جهان امروز است! لذا بسط اندیشه های امام علی(ع) بدون اشاره به تاثیر آن و نقش مهم آن در امروز و فردا، ارزش خود را تا حدودی از دست می دهد. و ما از این رو بر آن شدیم تا علی(ع) را در جهان امروز مورد بررسی قرار دهیم. آن چه مسلم است این است که حضرت علی(ع) ، جایگاهی والا در میان ایرانیان دارد و آن جایگاه در قلب های آنان است.و همچنین شوق بودن که آنان را وادار کرد بر علیه حکومت استبدادی شاهنشاهی قیام و انقلاب نمایند. درست مانند زمانی که حضرت علی(ع) و سپاهیانش در برابر قاسطین قرار گرفتند. در آن موقع حق، علی(ع) و باطل قاسطین بودند و در امروز مردان و زنان متعهد ایرانی حق و نظام شاهنشاهی باطل بود. منتها در زمان علی(ع) دشمن فریب کارتر و سپاهیان حق ساده لوح تر بودند و شاید همین زیرکی باطل و ساده لوحی سپاهیان علی(ع) بود که تجربه ای برای انقلاب اسلامی ایران شد. گذشته از آن نقش آگاهی مردم را در امروز هرگز نمی توان نادیده گرفت. ولی نباید فراموش کرد چیزی که سپاهیان امام علی(ع) را فریب داد، باطلی بود که لباس حق می پوشید. در امروز گرچه تجربه و آگاهی عاملی موثر در بالا بردن جهت گیری های مردمی بوده اند ولی بازهم اصل ظاهر شدن باطل در لباس حق وجود دارد. اما در امروز علاوه بر اینکه همه چیز رشد کرده و مدرنیته شده است! فتنه هایی هم که در جهان امروز تولید شده است، بدبختانه مدرنیته شده است !
در دیروز، علی(ع) را وجود نفاق آزار داد و سپاهیان حضرت نیز آگاهی کمی داشتند و در طی چند مرحله سپاه حضرت علی(ع) از هم پاشیدند زیرا یکبار به مبارزه با امام خود بر خواستند و فریب خوردند و بار دیگر فردی نالایق را به حاکمیت انتخاب کردند و بار دیگر علی(ع) را مجبور به قبول آن کرده و جالب آنکه بعد خوستند امام را وادار به توبه کنند و کلا اصل حاکمیت را رد کردند!! در امروز نیز ماجرا همین است، منتها این بار ملت ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به منظور علی(ع) و سپاهیان آن است که علی(ع) به عنوان یک رهبر قصد دارد، امت و سپاه خود را آگاه کند و امروز نیز علماء می خواهند مردم را از فتنه های نختلف بر حذر دارند و مورد دعوی هر دو نفاق است و در دیروز نفاق به همان ترتیبی که گفته شد، تجلی می کرد و در امروز به مفهومی بسیار وسیع است.فرهنگاسلامی هم اکنون در کشور ما، باید پر اهمیت تر از اقتصاد و سیاست آن باشد، همانطوری که ارزش های مردمی، بسیار با ارزش تر از اقتصاد و سیاست برای حضرت علی(ع) بود. فرهنگ اسلامی بیشتر از هز چیز در امروز، جوانان را مایه ی بقای خود می داند. زیرا آنان هستند که نسل بعدی یک جامعه را می سازند. فرهنگ اسلامی میهن ما هم اکنون که شعار شیعه و ولایت علی(ع) را دارد، با خطرات بسیاری مواجه است. شاید نفاق به مفهوم وسیع و خطرات برای فرهنگ اسلامی را بتوان در عواملی جستجو کرد که ریشه اش همان دشمنان علی(ع) به نام های دشمنان زیرک و مردم ساده لوح و متعصب و مطلق گرا باشند. براستی نیرنگ های دشمن به بار نمی نشیند مگر آنکه از طرف مردم و گروه مورد نیرنگ، پذیرش در کار باشد. امروزه با انچه در زمینه ی فرهنگ وجود دارد، مبارزه می شود. دشمنان فرهنگ اسلامی کشور ما در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، کشورهای استعمار گر و غاصب بوده اند. امریکا و انگلیس و شوروی از دیرباز دشمن ما بوده اند و گرچه پس از انقلاب، دست همه ی آن ها از منافع ملی ما کوتاه شد ولی تهاجم فرهنگی بر علیه اسلام که توسط آنان بر علیه کشور ما اعمال می شد، تا کنون نیز ادامه یافته است. فتنه های امپریالیسم و مارکسیسم در اوایل انقلاب بسیار زیاد بود ولی با خدمت روشنفکران، طرز تفکر های برخاسته از این دو مکتب در کشور ما رو به انقراض گذاشت. ولی مارکسیسم در جهان غرب توسعه ای همه گیر داشت که بسیار با شکست رو به رو شد. ولی این دو زیاد مطرح نیستند وقتی بحث سکولاریزم(جدایی دین از سیاست) و رسانه ها و مطبوعات مطرح است. هیچ چیز ارزش ها و فرهنگ یک جاکعه را نمی تواند مثل حمله به اخلاق و ارزش ها، از بین برده گر چه دفاع نکردن از آن بیش تر تاثیر دارد. متفکران و روشنفکران خیانت کار به نسل انسانی با شعارهای آزادی، مشورت، اخلاق مصلحتی، سکولاریزم، اخلاق= منفعت، اخلاق بدون مبانی حق و باطل و نهضت های نهیلیسم(پوچ گرایی) در غرب و شرق و خود کشور ما ضربه های بزرگی به انسانی که علی(ع) در اندیشه اش دارد، زدند و آن قدر ایجاد آن انسان را نا ممکن کردند که امروز جوانانی که به آن طرز تفکرها معتقدند، خود را نیست می پندارند! یعنی برای عمر خود تاریخ مصرف معینی را تعیین می کنند، حال آنکه انسان متوقف شدن را دوست ندارد. پس درود بر اسلام و علی و انقلاب ما که با اتحادشان، مفهموم حقیقی انسان و سرنوشت او را به تاریخ بشر عرضه کردند. دستگاه سیاسی حکومت جمهوری اسلامی ایران، شامل ارکانی می باشد که مبانی آن در اسلام و اندیشه ی امام علی(ع) و نامه ی مالک اشتر نهفته است. اصل رهبری و رابطه ی آن با مردم از مهم ترین ارکان حکومت کشور ما است. مهر و محبتی که میان رهبر و مردم وجود دارد ناشی از مهر و محبت همه ی مردم و رهبران الهی به علی(ع) و ولایتش می باشد. همه ی مردم ایران جمهوری اسلامی را خواستار شدند و همه ی آن ها امید به تاسیس حکومتی داشتند که در آن ارزش های ناب اسلامی اجرا شود. وجود مجلس شورای اسلامی و قوه ی قضائیه و شورای نگهبان هر یک نهادی هستند که برای هدفی مقدس و ارزشمند ایجاد شده اند. تا دولت را یاری کنند و به مردم آزادی ببخشند و ارزش های اسلامی را احیا و مراقبت نمایند. اما دشمنان جمهوری اسلامی ایران با تبلیغات و دخالت های بی جا و عقاید پوچ خود می خواهند برای کشور ما مشکل ایجاد کنند. علی(ع) دشمن خود را با ناجوان مردی نکشت و این ناجوان مردانه نکشتن و جوان مردانه مبارزه کردن با کشورهای مستبدی مثل آمریکا در امروز دفاع کردن جاویدان در برابر ظلم از حقیقت است. چه بسا دفاع کردن از حقیقت در پیشبرد آن خیلی بیشتر از حمله به دشمن بدون داشتن بنیه تاثیر دارد. امروز اگر ما بخواهیم با آمریکا به عنوان یک باطل مبارزه کنیم. اولا باید فکر مذاکره ی عمیق زمان شاهنشاهی را کاملا از فکر خود بیرون برانیم و به مذاکره ی سطحی در بعضی مسائل اکتفا کنیم زیرا آنچه مسلم است این است که امریکا تا کنون صلاح ما را نخواسته است! و تا هنگامی که سیاست امریکا بر دروغ و فریب و جنایت استوار است و از رژیم، پلیدی چون اسرائیل حمایت کرده و به ظلم و ستم علیه ملت های مستضعف ادامه می دهد و با بهانه های مختلف مثل، یازدهم سپتامبر و سلاح های کشتار جمعی به کشورها تجاوز می کند، امکان ندارد که ما به طور رسمی با دولت امریکا مذاکره و یا ارتباط برقرار کنیم و ما آن را شدیدا رد می کنیم77 و ثانیا نباید در فرهنگ و محیط غرب نفس بکشیم. امروز چرا ما از اثبات مغایرت بین حکومت اسلامی و دموکراسی می هراسیم؟ زیرا هنوز در فضای فرهنگی غرب نفس می کشیم و در تبلیغات جهانی غرب، حکم بر این قرار گرفته است که در هرچه غیر دموکراسی است استبداد است" و ما می خواهیم این چیز پوچ را بپذیریم. ما باید به امریکا بفهمانیم، حکومت خدا یعنی حکومت احکام خدا از طریق بندگانی که با این احکام از دیگران آشناتر هستند، یعنی حکومت و ولایت مجتهد یا فقیه. و این حکومت ضرورتا مردمی است چرا که دست بیعت مردم نیز در آن دخیل است؛همین سان که هست78. و ضمنا نباید فریب قاسطین در زمان علی(ع) توسط عناصر غربی بار دیگر تکرار شود. اگر دیروز ترفند و سیاست قرآن به نیزه کردن مطرح بود، امروز همان سیاست به شکل های دیگری در جامعه ی ما می خواهد، رسوخ پیدا کند، و چه بسا کرده است! اندیشه ها و تزهای: جدایی دین از سیاست، اسلام منهای قرآن و سنت! اسلام منهای روحانیت! اسلام جدید، تعظیم " شعائر" برای تحریف حقایق، تبلیغ و تکیه بر خدمت علیه عصمت، آزادی از همه چیز، تاکید بر روی علم و فرهنگ برای از بین بردن ایدئولوژی و مسئولیت، نسبی گرایی، تضاد دین و علم، تکیه بر ترقی به خاطر از میان بردن تقوا، ایجاد وسواس و افراط نسبت به فرم، برای غفلت از محتوا، ساختن جامعه ی متمدن به خاطر ساختن انسان وحشی، تکیه بر انحراف اخلاق فردی برای انحراف از مسئولیت اجتماعی و در آخر هر حرفی را به خاطر نگفتن یک حرف گفتن79، همه و همه دشمنان فرهنگی ما محسوب می شوند. و ما برای مقابله با آنان نیازمند ارزش وحدت هستیم که تجلی فصل دوم زندگی امیرالمومنین بود. و ثالثا از همه مهم تر برای مقابله با دشمنان از خود دفاع کنیم، اما دفاع به صورت تداوم بر ارزش ها که از جنگیدن با ضد آن به مراتب مهم تر است. و در جامعه ی ما نزدیکی هرچه بیشتر با قشرهای جوان و توسعه ی فرهنگ اسلامی در میان آنان، هرکدام متناسب با راهی که رفتند، کاری مهم است. همچنین در خدمت و خیانت روشنفکران بودن و نبودن و احساس مسئولیت مسئولان اجرایی و پرهیز از اختلافات به خصوص در مجلس امروز و رد صلاحیت کردن ها از یک سو و اعتراض و تحصن کردن از یک سو! جامعه را به اهداف علی(ع) و انقلاب اسلامی نزدیک تر خواهد کرد. امروز که این قدر غرب شعار دموکراسی و آزادی سر می دهد، معلوم نیست که حرف ممنوعیت حجاب و اخلاق ربطی به سیاست ندارد یعنی چه؟ حفظ منفعت ملی و پول و مقام و یا شاید هم تنش های فکری و هماهنگی با حزب کمونیست، باشد که آقای کندی را وادار کرد بگوید که :" نمی شود گفت که سیاست خلاف اخلاق است، بلکه سیاست اصلا شغلی اخلاقی نیست!"80 و یا شاید اقدامات بشر دوستانه! امریکا را وادار کرده باشد، از اسرائیل حمایت نماید؟ به هر حال همکاری چیز خوبی است! درست مانند شعار آزادی از همه چیز آقای سارتر اگزیستانسیالیست! که زیبا به نظر می رسد. امام علی(ع) در زمان خلافت خویش توجه خاصی به ایرانیان داشته است. به امام گفتند که چرا با عجم معاشرت می کنی؟ امام فرمودند: هرگز من آنان را از کنار خود نمی رانم تا از جاهلان گردم . سوگند به خدایی که دانه را شکافت و آفریدگان را آفرید، آنان برای بازگرداندن شما به اسلام، با شما به نبرد بر می خیزند؛ چنان که شما برای اسلام آوردن میان ایشان شمشیر می کشید."81 وجود فرهنگ اصیل اسلامی در ایران از دیر باز بوده است و همه ی قدرت آن یکباره فوران کرد و انقلاب را ایجاد نمود. انقلاب ما انقلابی است که بر مبنای ولایت علی(ع) استوار و با خون شهیدان آبیاری و سفت شده است.
در زمان نه چندان دوری، صحبت از دین و دولت و سرمایه که بر ضد طبقه ی محروم اند شد! که سهم به سزایی در تکان دادن روحیه ی حاکمیت دینی و ترک آن البته بر مبنای بیزاری از استبداد پاپ و سکولاریزم و تضاد علم و دین، داشت. علی قهرمان تیغ و تسبیح است، هم مرد تیغ است و هم مرد تسبیح؛ اما برای مغلوب کردن کدام طبقه؟ طبق شعار او بر علیه ستمگر و سرمایه دار. این مطلب که مارکس آن را تحت عنوان تیغ و طلا و تسبیح بر علیه طبقه ی مستضعف می باشند، یاوه ای بیش نیست، زیرا رهبر ما شیعیان، امام علی(ع) خود با شخصیتی، فلسفه ی مارکس را نقض نمود.82
در کل آنچه می تواند، فرهنگ ما را بکوبد اول آن است که خود را به شکل فرهنگ غیر اسلامی در بیاوریم، و بعد علاوه بر ظاهر آن، بر حقیقت باطل استدلال کنیم و آن را بپذیریم. نقش امام و رهبر به خوبی در این روند و روال ارزش ها و تغییر ارزش ها کاملا مشهود است. اگر هم اکنون حزب روحانی کاری کنند که حرف آن ها با عملشان تفاوت پیدا کند و خدای ناکرده حکومت استبدادی روحانیت مثل پاپ ها ایجاد شود و جوانان نیز مطلق گرا باشند و به فرهنگ اسلامی اهمیتی نشان ندهند و مسئولان وظایف خود را به درستی انجام ندهند و وحدت میان حوزه و داشنگاه از هم بگسلد، آینده ی درخشانی نخواهیم داشت ولی بر عکس این ها، و همت بر تحقق ارزش ها از دیدگاه امیرالمومنین، ما را به سوی قله های کمال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی به پیش خواهد برد و رهنمون خواهد شاخت. فردای ما در گروی عمل امروز ما است. و عمل امروز باید پر از ارزش تلقی شود و از گذشته درس عبرت گرفته باشد. همانا توجه به این سخن امام که هر روز باید بهتر از دیروز ما باشد، ما را به همت هر چه بیشتر در کشف ارزش ها وا می دارد. آنچه مسلم است این است که عاقبت امر، با ارزش ها خواهد بود و منجی بشریت امام زمان(عج) می باشد و باید تلاش کنیم که به نوعی خود زمینه ی ظهورش را فراهم نماییم. هم اکنون سری به امام حسین(ع) می زنیم. گویند که خاک کربلا تربت است و باید همراه مرده دفن شود تا آسوده تر باشد. فرض می کنیم که این صفحات همگی بی ارزش باشند! از این رو ما بر آن شدیم تا نام امام حسین(ع) را به عنوان تربت مقدس هم که به صفحات نوشته شده ی ما نور می بخشد و آن را خوشبو و معطر می سازد، بیاوریم. ارزش ها در سیره ی ائمه کامل و کامل تر شد و در آخر امر نیز توسط قائم آل محمد(عج) پایدار می شود. آنچه باید بدانیم این است که ارزش ها یکی می باشند ولی حفظ آنان گاهی صلح امام حسن(ع) را می طلبد و گاهی قیام امام حسین(ع) را خواستار است. امام حسین(ع) حاضر شد جان خود را در راه ارزش ها با چه فجایع بزرگی، بدهد. همه ی امام های ما همینطور بودند و در پایان عمر خود و شهادت خویش راضی و خشنود(البته در باطن و قلب خویش) اما با ناراحتی از جهل و گمراهی مردم به سوی کوی دوست رهسپار شدند. و رفتارهای آنان بر اصل امر به معروف و نهی از منکر در سطح اجتماعی و جهانی به عنوان یک ارزش، قرار داشت. باشد که ما از زندگی تمامی امام ها به خصوص امام حسین(ع) درس بگیریم و راه خود را در جهان امروز و فردا در افق های اندیشه و رفتارهای آنان جستجو نماییم. شاید خود در آینده های نا پیدا به ارزش ابدی تبدیل شدیم! ارزشی که از رگ های گردن ما نیز نزدیک تر به نظر می رسد.

" جمع بندی و نتیجه گیری"
" آنچه گذشت …
حال که به تشریح موضوع کلی و متن اصلی پرداختیم. اینک مطالب گفته شده را بازنگری و جمع بندی می نماییم و سپس نتایج حاصل را که همان ارزش های حاکم بر رفتار امام علی(ع) هستند، ذکر می کنیم. علی(ع) فردی است مانند تمامی انسان های دیگر. البته جسمش مانند دیگران است. اما روح علی(ع) وسعتش چقدر است؟ همین قدر بگوئیم که تمامی ارزش ها را در خود داشت. علی(ع) از نظر طهارت ایمان و استعدادهای معنوی کم نظیر بود. تمامی پیامبران و امامان ما نیز این چنین بوده اند. علی(ع) پرورش یافته ی دست مظهر ارزش ها بر زمین، حضرت محمد(ص) بود. پیامبر وقتی رفت دو گوهر از خود بر جای گذاشت و آن قرآن بود و عترت. و علی(ع) جز عترت پیامبر چیز دیگری نیست. آنچنان که در فصل اول بیان شد، در علم و دانش، شجاعت و دلاوری، فصاحت و شیوایی کلام، … کسی به پای حضرت علی(ع) در زمان حیات پیامبر در حالی که جوان بود، نمی رسید. همین ویژگی ها بود که علی(ع) را شایسته ترین فرد برای رسالت منتها با نام ارزش امامت، بعد از پیامبر اکرم(ص) کرد. اما بعد از مرگ پیامبر(ص) فتنه ها آغاز شد و حق حکومت و خلافت را از امام علی(ع) با نیرنگ غصب نمودند، (به کیفیت آنچه که بیان شد.) امام علی(ع) از آن موقع تا زمان کشته شدن عثمان یک چیز را شعار خویش قرار داد، و آن مورد، همان وحدت بود. اصل وحدت برای امام آن قدر مهم بود که حاضرشد به خاطر آن به عنوان مشاور و وزیری ساده(به اراده خود) در دستگاه سیاسی آن زمان به ارشاد مردم و خلفای سه گانه و نالایق بپردازد. حکومت شخص حضرت علی(ع) گشاینده ی افق های سیاسی برای نسل آدمی می باشد و آنچه از حکومت و رفتار علی(ع) جدایی ناپذیر است، وجود نامتناهی ارزش ها و اخلاق سیاسی است. نهج البلاغه خود شامل تعداد بی شماری ارزش ها است که مطالعه ی آن در طی چند بار، علم و دانش را افزون می کند. نامه ی امام علی(ع) به مالک اشتر و دیگر یاران خود، ارزش های سیاسی بسیاری را در بر می گیرد. رفتار امام علی(ع) در جمل، صفین، نهروان نشان گر برخوردهای جوان مردانه، عاقلانه و پر ارزش امام می باشد. تجلی علی(ع) در جهان امروز در رفتارهای افراد کاملا مشخص می شود. علی(ع) مجموعه ای از ارزش ها است که در برابر باطل هایی قرار دارد. سخن و حرکت سیاستمداران و هر فردی از هر قشر جامعه، می تواند آیینه ای برای علی وار بودن یا نبودن آن شخص باشد و علی کیست؟ زندگی اش چیست؟ شعارش چیست؟ علی را اگر بخواهیم فرزند ابوطالب بنامیم. علی نیست. علی را اگر بخواهین یار و یاور رسول اکرم(ص) بدانیم، علی نیست. علی را اگر بخواهیم، اسوه ی روزگار بنامیم، علی نیست. همه ی این ها هست و هیچ کدام علی نیست! بهتر است بگوییم علی، امام علی است. زندگی وی سه فصل داشت، مکتب، وحدت، عدالت. افتخار وی دشمن ساز بودن و ارزش محوری اوست. شعار علی(ع) مبارزه با ستمگر و گرفتن حق مظلوم و ستمدیده است. آنچه در همش می ریزد، اشک یتیم است. فرهنگ در نظر او بالاتر و بسیار بالاتر از اقتصاد و سیاست می باشد. مردم سالار و دشمن استعمار بالاتر از استکبار می باشد. مهم ترین وحدت را نیز وحدت فکری یا ایدئولوژی و یا پیوست اندیشه های اصیل اسلامی می داند83. لذا آگاهی جامعه از بزرگ ترین ارزش ها می داند و دشمن دماگوژی(فریب کاری) است.مصلحت ها و قیام ها را برای احیای ارزش ها می داند و در همه ی حال در دل شب به سوی بزرگ ترین حق و ارزش به نام الله یا خدا که همه ی ارزش ها از اوست، دست دعا بلند کرده است. این مختصرا یک جمع بندی علمی و ادبی از آنچه گذشت می باشد. حال ما چه نتیجه ای می گیریم؟ نتیجه ی خود را در قالب متن مختصری درباره ی شخصیت حضرت علی(ع) و اصل های پر ارزش اندیشه و رفتار وی ذکر می کنیم. مخاطب بداند که آنچه ذکر می شود در حقیقت نتیجه ای است که ما به دست آوردیم.
" شخصیت علی(ع) همه ی ارزش ها را در خود داشت، ارزش هایی بلند و معنوی! حق برای علی(ع) خدا است و دستور اوست که ارزش تلقی می شود. و علی(ع) وجود خود را احیاگر آن ها در زمین می داند. حضرت علی(ع) خود را امامی می دانست که باید وظیفه ی خود را به نحو احسن انجام دهد. لذا برای الگو بودن هر چه بیشتر برای افراد جامعه به عنوان حاکم اسلامی و بقای ارزش ها، درباره ی حکومت نظری خاص داشت. علی(ع) را با حرص به قدرت نتوان مقایسه کرد و این در رفتار امام کاملا مشهود است. امام علی(ع) با قدرت از نظر حرص و طمع به آن کاملا بیگانه است، امامی است که قدرت را برای خدمت به خلق می داند. در اندیشه اش، قربانی کردن ارزش ها برای احیای ارزش های والاتر وجود دارد و دفاع کردن از حقیقت را مهم تر از حمله بر باطل می داند، مبنای وحدت را وحدت فکری و آفت آن را استحمار می شناسد، معتقد به تئوکراسی(حکومت خدا) است و امامت را ضروری می داند، از درون دشمن سکولاریزم و باطل است، در عملش، نبرد با باطل و دفاع از حق وجود دارد؛ حق را به باطل نمی آمیزد و فریب کار نیست و عدالت بزرگ ترین رفتار وی در زمان حکومت خویش است. به فرهنگ اسلامی و اعتقادات مردم و مردم سالاری دینی بیشتر از حکومت بر آنان بها می دهد و تشنه ی مقام نیست و بسیار به اخلاق و صلاحیت کارگزاران توجه دارد." این ها همگی نتایجی است که از علی(ع) می توان گرفت.
حال ادامه ی نتایجی را که در مورد شخص یک حاکم یا سیاستمدار می توان از سخنان و زندگی حضرت علی(ع) برداشت نمود، در قالب متن دیگر را ارائه می دهیم:

" پیامی برای سیاستگذار امروز!"
" ای سیاستمدار! ای آقای سیاستمدار! سیاست، فریب نیست! در بینش از نقص به کمال ما، علی(ع) جایگاهی ویژه در سیاست دارد و ارزش را بعینه در رفتار سیاسی موثر می داند. به فرمایش امام ، در فتنه ها به منزله ی هیزم برای آتش نباش! همچون شتر دو ساله ای باش که نه پشتی دارد که سواری دهد و نه شیری دارد که آن را بدوشند84. همیشه طرفدار حق باش.
خدا را، خدا را در نظر داشته باش. و نگذار دهان تیمان خالی بماند. فقرا و مساکین را در زندگی خودت شریک قرار بده85. به منافقان بی توجهی مکن که بسیار خطرناک است. پایه را همیشه محکم بگذار و بدان که جوان بودن دلیل پایین بودن و بی صلاحیتی نیست. بر روی حق، تعصب داشته باش، اما نه تعصب کورکورانه! دنیا را هدف نگیر که کورت سازد بلکه وسیله در نظر گیر تا بیدارت سازد، حق را ملاک تعیین افراد بگیر و هیچگاه افراد را ملاک تعیین حق ندان. مقام و ثروت بی جا را فرزندانی نا مشروع فرض کن و همیشه عدالت را شعار خود قرار ده، به خاطر منفعت و مصلحت، حکم قضایی را و منبع ارزش ها را انکار مکن. صلاحیت را مساوی با سن قرار مده و حق را به حق شناس بده.حق را ممیز افراد بدان. در زمانی که باطل آشکار شد، با تمام قوا بر آن بتاز! ولی هرگز در زمانی که باطل در لباس حق رفت این کار را مکن! نفی هرگونه خشونت در رفتار خود پیشه کن و دنبال فرصت برای جنجال نباش بلکه سعی کن منافق را شناسایی کنی و آنان را یا از درون متلاشی کن و یا با مدرک بر باطل بودن، آشکارا نابود ساز. به درون جامعه بیشتر از ظاهر آن و به فرهنگ بیشتر از هر چیز دیگری اهمیت بده. از منافقان زیرک و زاهدان احمق بر حذر باش و آنان را سخت از خود دفع کن و در بالا بردن آگاهی مردم سعی کن. شعار عبادت را در کنار خدمت به خلق همیشه در نظر داشته باش. وحدت را همیشه اصیل بدان و اهداف و ارزش های کوچک را می توانی قربانی راه به ارزش بالاتر رسیدن، نمایی.
از تحریک دشمنان خود نترس وبه خود تلقین کن که خدا همراه توست و تو در راه حق قدم بر می داری. تمام رذائل اخلاق فردی را از خود دور کن و به حسنات آن روی آور. تحت تاثیر شایعات قرار مگیر و با قوم فتنه گر همراه نشو. معقولانه و با بردباری به شکایات بپرداز. بر شکم بارگی ظالمان و گرسنگی مظلومان، تحمل نیاور و صبر کن. حق محور و آخرت گرا باش. بر رفتارهای سیاسی خود، ارزش ها را حاکم کن و در آن دو دل نشو. از احتکار جلوگیری نما و رشوه نگیر. اخلاق محور و جوان مرد در برخورد با رقیبان و دشمنان خود باش. اگر مقصود و هدفت از راه باطل آسان تر میسر است، از راه حق برو، گرچه سخت تر و طولانی تر باشد. هرگز راه باطل نرو که عاقبت عثمان و دیکتاتورها کاملا معلوم است. بر راه حق برو. گرچه می توانی حق و باطل را مانند عمر و ابوبکر به هم بیامیزی، سقیفه ها در امروز ایجاد کنی و دغل باشی! اما بدان که حق پایدار است و خداوند هرکس را که به خاطر او از کناه چشم بپوشد و در راه حق رود، بی حساب روزی می دهد و راه های گسترده ای را پیش رویش باز می کند و یا آن قدر دنیا را بر او سخت می گیرد که جانش آزادانه تر به سوی ذات اقدسش رهسپار می شود. در مورد رهبر و اصل امامت، تردید نداشته باش که امام سه مرحله را طی کرده و در مرحله ی چهارم قرار دارد. امام از خود به خدا رفته و سپس از خدا به خدا سفر کرده و بعد به سوی مردم آمده و حال می خواهد تو را که جزء مردمی به سوی خدا ببرد. پس با او دشمنی مکن. امید است که به پرواز درآیی."

" سخن آخر"
علی مظهر حق است و حقیقت در تاریخ بیش تر از سه جبهه یجنگ ندارد:1-قدرت های آشکار ضد مردم 2-عناصر دوست اما خیانت کار 3-متعصبان قربانی جهل و بازیچه ی جور86!
از آنجایی که در پیش مقدمه صلاح نبود که مشکلات و توصیه های خود را ذکر کنیم، فقط به بیان اهداف در آن بخش اکتفا کردیم. از مشکلاتی که ما در انجام این مباحث با آن رو به رو بودیم، یک قسمت راجع مشکلات روانی و درونی بود که گاهی اوقات اعتماد به نفس از ما سلب می شد و مهم تر مشکلات خارجی بود. برای مثال، وجود امتحانات نوبت اول که ما را وادار می کرد، یک روز مقاله بنویسیم و یک روز امتحان درس فردا را بخوانیم! یا وقت کمی که در پایان با آن رو به رو می شدیم. و همچنین مطالعه ی زیادی که قبل از انجام این مباحث بدان بسیار نیاز بود و همچنین سختی هماهنگی مطالب و رابطه ی منطقی بین آن ها و نوشتن سخنان مختلف از منابع مختلف درباره ی یک موضوع که گاهی باعث می شد از بعضی از آنان غفلت کنیم و از بحث بگذریم، از مشکلات ما بود. توصیه ی ما به جهت بهتر شدن مسائل این است که در توسعه ی برنامه های فرهنگی بیشتر کوشیده شود و دیگر همان توصیه های علی(ع) که ما آن را در قالب متن به سوی سیاستمدار امروز! آوردیم و خود یک جور نتیجه هم می تواند باشد. همچنین تشویق دانش آموزان و آشنا کردن آنان با وجود علی(ع) گامی موثر می تواند باشد.
مهم ترین درسی که از علی(ع) می توان گرفت این است که بر حق باشیم و حق همان خدا است. و ارزش ها ناشی از حق می باشند. خدایا! می دانیم که اسلام پیامبر تو، با " نه " آغاز شد، و تشیع دوست تو، نیز با " نه" آغاز شد87. خدایا! مسئولیت های شیعه بودن را – که علی وار بودن و علی وار پرستیدن و علی وار زیستن و علی وار مردن و علی وار جهاد کردن و علی وار اندیشیدن و علی وار کار کردن و علی وار سکوت کردن و علی وار سخن گفتن است – تا آنجا که در توان ما بندگان ناتوان علی است به عنوان یک " مای علی وار" روح های مختلف؟، هر یک در چند بعد: خداوند سخن بر منبر، خداوند پرستش در محراب، خداوند کار در زمین، خداوند پیکار در صحنه، خداوند وفا در کنار محمد(ص)، خداوند مسئولیت در جامعه، خداوند پارسایی در زندگی، خداوند دانش در اسلام، خداوند انقلاب در زمان، خداوند عدل در حکومت و خداوند پدری و انسان پروری در خانه و خداوند قلم در نهج البلاغه و … و بنده خدا، در همه جا و همه وقت! و به عنوان جمعیتی از شیعیان مسئول، وفادار به: مکتب، وحدت، عدالت – که سه فصل زندگی اوست و رهبری و برابری – که مذهب اوست – و فداکردن همه مصلحت ها، در پای حقیقت – که رفتار اویت همواره و همواره به فریادمان بیاور! و ما در این راه یاری کن که بر رحمتت ای ارحم الراحمین امید بسته ایم، پس باغ امید و بنیان توحید ما را خراب مکن.

" بخش ضمیمه"
ضرورت آوردن این بخش در مقدمه ذکر شد و در حقیقت نتایج را ما به صورت مواردی در آوردیم وارائه می دهیم.
1-زندگی حضرت علی(ع) سه فصل داشت: مکتب، وحدت، عدالت
2-ارزش های سیاسی در حضرت علی(ع) گویی تجلی ارزش ها و قوانین حکومتی اسلام و حق است.
3-بزرگ ترین ارزش های سیاسی در نزد امام علی(ع) پیوند حق و دستورات حق با مردم است و وحدت بالاخص وحدت فکری و آگاهی مردم و عدالت از بزرگ ترین منش های سیاسی امام است.
4-مبارزه با فریب کاری مردمی و مصلحتی کردن اخلاق و سیاست و استکبار و ظلم از ارزش های بزرگ امام علی(ع) در برخورد با دشمن است.
5-در سیاست امام علی(ع) یک حق و یک ارزش وجود دارد و آن خدا و دستورات او و قربانی کردن تمامی ارزش ها در راه وی برای رسیدن به ارزشی بالاتر و مصلحتی فکر کردن امام برای احیا و حفظ بهتر ارزش ها است.
6-در تمام زندگی امام علی(ع) دفاع کردن از حقیقت مهم تر از نبرد با باطل است.
7-فرهنگ اسلامی و مردم سالاری دینی بسیار مهم تر از اقتصاد و سیاست در بینش امام علی(ع) است زیرا اگر فرهنگ با مردم پیوند خورد، فدا کردن ارزش ها در پای حقیقت خیلی آسان تر از قبل است.
8- در هنگامی که جنجالی سیاسی رخ می دهد، حقیقت ارزشی سیاسی تلقی می شود که باید طرفدار آن بود و جناح گرایی و هیزم کشی برای آتش جنجال های سیاسی، اختلافات حکومتی و طبقاتی در پی خواهد داشت و این آفت ارزش قبلی است. در سراسر زندگی امام علی(ع) اصل اعتدال توام با استدلال برای خاموشی ظاهری دعوای سیاسی کاملا ارزش مهم تلقی می شود.
9- محکم قرار دادن پایه های حکومت در نظر حضرت علی(ع) جز بودن با خدا و خلقش نیست.
10- بر راه حق قرار دادن و نبرد با باطل منتها با در نظر گرفتن زیرکی ها و مصلحت ها برای حفظ حق حتی اگر مجبور شوی از امیر به وزیر به وکیل تغییر مقام دهی، از کارهای حضرت علی(ع) و ارزش سیاسی بزرگی برای سیاستمداران علی دوست امروز است.
11- در برابر ارزش های سیاسی امام علی(ع) جز سه دشمن وجود ندارد که رفتارهای امام با این سه دشمن، فراز و نشیب ها و موج های آرام و تند زندگی سیاسی امام را ساخته است. آری، دشمن حقیقت به طور ظاهر و آشکار – دشمن حقیقت در قالب لباس دوست و بوی افسون کننده – دشمن حقیقت بر اثر جهل و محاسبات نادرست بسته به مقتضیات زمان و ارتباطات و پیچیدگی سیاسی، منطقی است نام این دسته دشمن شدگان حقیقت گذارده شود.
12-از دیگر ارزش هایی که می توان از زندگی امام علی(ع) درباره سیاست نتیجه گرفت. این است که در هر جایی باید دشمن زیرک و دوست نادان را جدی گرفت. این از ژرف ترین مبانی حرکات سیاسی امام در طول زندگی اش نتیجه گرفته می شود. اری توصیه های امام به مالک اشتر درباره ی افرادی که باید به عنوان معاون و مشاور و کارگزار دولت انتخاب شوند و مقابله ی بی چون و چرای امام در برابر دشمنان که باید جدی گرفته می شوند، خود ثابت کننده ی این ارزش سیاسی است.
13- تمامی افراد جامعه باید علی(ع) و رفتار وی را الگو قرار دهند و حرکاتی سازمان یافته و ارمان هایی متعالی داشته باشند زیرا در طول تاریخ در حال نوسانی عجیب است و گاهی می آید و حکومت را قبضه می کند و گاهی می رود و به فراموشی سپرده می شود ولی ناگهان می آید و آنچه مسلم است این است که وی پایدار است و همه با الگو قرار دادن امام علی(ع) باید برای این پایداری تلاش کنند.
14-از منطقی ترین تحلیل ها و نتیجه هایی که می توانیم داشته باشیم این است که اعتقاد به اصل امامت و برگزیدن روش های سیاسی امام علی(ع) در کنار خدمت به خلق و عبادت خداوند و دوستی ائمه و معصومین بزرگ ترین محرک جامعه به سوی نیکی، بدی به سوی خوبی، باطل به سوی حقیقت و انسان به سوی خدا و نهایت سعادت است.

" فهرست منابع"
– کلام الله مجید- ترجمه: ناصر مکارم شیرازی
– نهج البلغه امام علی(ع): ترجمه: محمد دشتی. موسسه انتشارات جام جوان- چاپ اول: زمستان سال 1380
– رهبری امت- جعفر سبحانی. انتشارات کتابخانه ی صدر
– سیری در نهاج البلاغه- استاد مرتضی مطهری- انتشارات صدرا- چاپ بیست و پنجم. بهمن 1379
– سیره ی عملی اهل بیت- (حضرت امام علی(ع)) سید کاظم ارفع- انشارات تربت- چاپ اول-1380
– مسائل اساسی علم سیاست- محمد باقر حشمت زاده- ناشر : موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر – چاپ سوم- پائیز 1381
– مذاکره با امریکا -(ماهیت و عملکرد آمریکا) – گرداوری و تنطیم: موسسه فرهنگی قدر ولایت- ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت- چاپ شوم 1379
– قاسطین – مارقین- ناکثین – دکتر علی شریعتی- حسینیه ارشاد- آبان 1351
– آغازی بر یک پایان- سید مرتضی آوینی – نشر ساقی- 1378
– آزادی از نگاه استاد مطهری – گرد آوری: حسین یزدی- تهران- انتشارات صدرا- چاپ دوم1379
– جاذبه و دافعه حضرت علی(ع) – استاد مطهری – انتشارات صدرا- چاپ اول:تیر ماه 1364
– سیری در سیره ائمه اطهار (ع)- استاد مرتضی مطهری- انتشارات صدرا. چاپ اول- شهریور 1367
– آیین کشور داری از دیدگاه امام علی(ع)- حضرت آیه الله العظمی آقای محمد فاضل لنکرانی تقریر و تنظیم: حسن کریمی- دفتر نشر فرهنگ اسلامی- چاپ هفتم 1379
– شگفتی های نهج البلاغه- جرج جرداق- ترجمه : فخرالدین حجازی- چاپ رودکی- چاپ سوم- پاییز 1374
– داستانه های شگفت – عبدالحسین دستغیب- با مقدمه و تصحیح، سید محمد هاشم دستغیب دفتر نشر جعفری. چاپ اول: زمستان 1362
– فلسفه نیایش- دکتر علی شریعتی- طبع و نشر امت.
– اخلاق سیاسی- مقصود رنجبر- ناشر: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه ی معاصر – چاپ اول- زمستان 1381
– سلامت روح- (نماز و عبادت در تفسیر نمونه)- عباس عزیزی- انتشارات نبوغ- چاپ اول بهار 1376
– نهج البلاغه(ترجمه و تفسیر)- محمد تقی جعفری- جلد اول- دفتر نشر فرهنگ اسلامی- چاپ اول 2537
– فاطمه، فاطمه است- دکتر علی شریعتی – چاپ : چاپخانه ی آفتاب تهران- چاپ دوم: شهریور ماه 2536
– سیره ی عملی/ اهل بیت(حضرت فاطمه زهرا(س)) سید کاظم ارفع- چاپ: طلوع آزادی- چاپ اول:1380
– چشم اندازی به حکومت مهدی(عج) – نجم الدین طبسی- انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه ی علمیه قم(بوستان کتاب قم) چاپ سوم – 1380
– مبانی وحدت در امت اسلامی- مهندس محمد علی سادات- انتشارات الهام- چاپ اول: مرداد 1358

1 – فلسفه نیایش – دکتر علی شریعتی – ص76 .
2- داستان های شگفت – آیت ا… سیدعبدالحسین دستغیب – ص192
3- اصل عترت در خود بطن "سنت" می باشد و اصل اضافه بر قرآن و سنت نیست .
4- سیره عملی اهل بیت – 2 – حضرت علی (ع) – سیدکاظم ارفع – ص7 .
5- نهج البلاغه – حکمت 184 – ترجمه ی محمد دشتی .
6- البته به همراه حضرت علی(ع) – حمزه عموی پیامبر و عبیده نیز به میدان رفتند ولی در آخر هر سه نفر به دست حضرت علی(ع) بود که کشته شدند .
7- ولی این جنگ به خاطرعواملی با شکست مسلمانان روبرو شد .
8- سیره عملی اهل بیت – 2 – حضرت علی (ع) – سیدکاظم ارفع – ص16 .
9- جاذبه و دافعه علی (ع) – شهید مرتضی مطهری – ص38
10- همان منبع – ص 39
11- نهج البلاغه حکمت 139
12- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه – جلد اول – علامه جعفری – ص 42 و 43 .
13- بقره – 37
14- مائده – 55
15- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه – جلد اول – علامه جعفری – ص 196 و 198 .
16- سیره عملی اهل بیت – 2 – حضرت علی (ع) – سیدکاظم ارفع – ص5 .
17- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه – جلد اول – علامه جعفری – ص 200 .
18- با آگاهی می توان دریافت انسان که بی نهایت کمال می خواهد ، مفهوم بی نهایت در ماده پایان پذیر و دارای حد نمی گنجد .
19- سیره عملی اهل بیت – 2 – حضرت علی (ع) – سیدکاظم ارفع – ص34 .
20- همان منبع – ص35 .
21- شگفتی های نهج البلاغه – جرج جرداق – ص 89 .
22- جاذبه و دافعه علی (ع) – شهید مرتضی مطهری – ص 39 و 41 .
23- رهبری امت – جعفر سبحانی – ص 211 .
24- سیری در نهج البلاغه – استاد شهید مطهری – ص172 .
25- همان منبع ص 173 .
26- نهج البلاغه ، خطبه ی 3 .
27- رهبری امت ، جعفر سبحانی ، ص 112 .
28- رهبری امت ، جعفر سبحانی ، ص 113 .
29- سیری در نهج البلاغه – استاد شهید مطهری – ص171.
30- سیره عملی اهل بیت – 3 – حضرت فاطمه زهرا (س) – سیدکاظم ارفع – ص69 .
31- همان منبع ، ص 68 .
32- جاذبه و دافعه علی (ع) – شهید مرتضی مطهری – ص192 .
33- فاطمه ، فاطمه است – دکتر علی شریعتی – ص 161 .
34- سیری در نهج البلاغه – استاد شهید مطهری – ص191.
35- نهج البلاغه – خطبه 3 .
36- نهج البلاغه – خطبه 163 .
37- زیرا در این حالت وحدت بهتر از حالت قبلی احیا می شود .
38- نهج البلاغه – خطبه 3 .
39- سوره اسرار – آیه 33 .
40- سوره مائده – آیه 54 .
41- جاذبه و دافعه علی (ع) – شهید مرتضی مطهری – ص108 .
42- قاسطین ، مارقین ، ناکثین – دکتر علی شریعتی – ص 236 .
43- مسائل اساسی علم سیاست – محمدباقر حشمت زاده – ص 38 .
44- نهج البلاغه – خطبه 40 .
45- اخلاق سیاسی – مقصود رنجبر – ص 24 .
46- همان منبع – ص25 .
47- نهج البلاغه – خطبه 197 .
48- همان منبع – خطبه 33 .
49- همان منبع – خطبه 125 .
50- قاسطین ، مارقین ، ناکثین – دکتر علی شریعتی – ص 141 .
51- نهج البلاغه – خطبه 82 .
52- همان منبع – خطبه 82 .
53- Demagogy
54- اخلاق سیاسی – مقصود رنجبر – ص33 .
55- نهج البلاغه – خطبه 175 .
56- مسائل اساسی علم سیاست – محمدباقر حشمت زاده – ص67 .
57- اخلاق سیاسی – مقصود رنجبر – ص36 – 37 .
58- شگفتی های نهج البلاغه – جرج جرداق – ص 82 .
59- اخلاق سیاسی – مقصود رنجبر – ص 37 .
60- شگفتی های نهج البلاغه – جرج جرداق – ص 66 – 67.
61- نهج البلاغه – نامه 46 .
62- سیری در نهج البلاغه – استاد شهید مطهری – ص 126 – 127 .
63- اخلاق سیاسی – مقصود رنجبر – ص 39 .
64- نهج البلاغه – خطبه 131.
65- مسائل اساسی علم سیاست – محمدباقر حشمت زاده – ص34 .
66- قاسطین ، مارقین ، ناکثین – دکتر علی شریعتی – ص 246.
67- آیین کشورداری از دیدگاه امام علی(ع) – آیه ا… محمدفاصل لنکرانی – ص34 .
68- همان منبع – ص56 .
69- نهج البلاغه – حکمت شماره 454 .
70- فاطمه ، فاطمه است – دکتر علی شریعتی – ص 164.
71- آیین کشورداری از دیدگاه امام علی(ع) – آیه ا… محمدفاصل لنکرانی – ص 125.
72- همان منبع – ص138 .
73- همان منبع – ص152 .
74- سلامت روح – عباس عزیزی – ص341 .
75- جاذبه و دافعه علی (ع) – شهید مرتضی مطهری – ص149 .
76- سیری در ائمه اطهار – استاد شهید مطهری – ص 39 .
77- مذاکره با امریکا – پشت جلد – موسسه فرهنگی قدر ولایت .
78- آغازی بر یک پایان – شهید مرتضی آوینی – ص48 و 49 .
79- قاسطین ، مارقین ، ناکثین – دکتر علی شریعتی – ص 146.
80- رهبری امت – جعفر سبحانی – ص 65 .
81- چشم اندازی به حکومت مهدی(عج) – نجم الدین طبسی – ص58 .
82- آزادی از نگاه استاد مطهری – با گردآوری حسین یزدی – ص62 .
83- مبانی وحدت در امت اسلامی – محمد علی سادات – ص 46 .
84- نهج البلاغه حکمت 1 .
85- سیره عملی اهل بیت 2 – حضرت علی (ع) – سیدکاظم ارفع – ص 71 .
86- قاسطین ، مارقین ، ناکثین – دکتر علی شریعتی – ص 236.
87-"نه" ای که علی در پاسخ عبدالرحمن ، در شورای عمر گفت !
—————

————————————————————

—————

————————————————————

1

3


تعداد صفحات : حجم فایل:397 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود