تارا فایل

اثرات حمله اعراب به ایران


اثرات حمله اعراب به ایران
1- تغییرات عمده فرهنگی پس از حمله اعراب و فتح ایران در سطوح و طبقات مختلف جامعه. ( تغییرایران)
2- تغییرات عمده اقتصادی و برقراری شرایط جدید در شیوه اخذ مالیات توسط اعراب که از ایرانیان آموختند. (تغییر اعراب)
شکست امپراتوری ساسانی از اعراب مسلمان فصل جدیدی را در تاریخ ایران گشود. فصلی که با تحولات بسیاری در سدهای پس از آن در انتظار ایرانیان بود. اغلب مورخین این حقیقت را انکار نمی کنند که آنچه ایرانیان را شکست داد نیروی عرب نبود بلکه ضعف داخلی و فساد دستگاه ساسانی بود که مردم را کاملاً نسبت به خود بی تفاوت کرده بود و دیگر دفاع از سرزمین خود را در مقابل اعراب نه تنها نوعی وظیفه ملی تلقی نمی کردند بلکه فرار از آن را نیز با توجه به ظلمی که از جانب دولت به ایشان رفته بود موجه می دانستند. از قضا که اعراب در آن روزها تحت تاثیر تعالیم اسلام دم از مساوات و عدالتی می زدند که ایرانیان در آن روزها سخت تشنه آن بودند. در این مورد دکتر زرین کوب می گوید:
سقوط ساسانیان البته از ضربت عرب بود لیکن در واقع از نیروی عرب نبود چیزی که آن را مخصوصاً از پای درآورد غلبه ضعف و فساد بود می توان گفت که مقارن هجوم عرب ایران خود از پای درآمده بود و شقاق و نفاق بین طبقات و اختلافات و رقابتهای میان نجبا بعلاوه تفرقه و تشتت در امر دیانت آن را به کنار ورطه نیستی کشانده بود و در چنان حالی بی آنکه معجزه ای لازم باشد هر حادثه ای ممکن بود آن را از پای درآورد دولت عظیم کهنسال ساسانی در آن روزگاران فترت و نکبت چون سلیمان مرده ای بود که تکیه به عصای افسانه ایی اما موریانه خورده خویش داشت و هر تند بادی که از توان کران صحرایی برمی خاست می توانست آن پیکر فرتوت و بی رمق را خورد کند و به مغاک هلاک بسپارد..1.."
در حقیقت عدم وجود یک ایدئولوژی کارآ برای همه طبقات در جامعه ساسانی اختلاف طبقاتی بسیار در مقابل شعار برابری و برادری اعراب ایرانیان سرخورده از دولت خویش را اغواء کرده و آنان را در حمایت از ساسانیان سست کرد و سرانجام موجب سقوط آنان شد. البته نخستین برخورد اعراب با ایرانیان در نبردهای میان آنان نبود بلکه پیشتر هم ایرانیان بعنوان یک دولت غالب با اعراب از طریق بحر عمان و خلیج فارس و حیره و حجاز ارتباط داشتند. بواقع نفوذ ساسانیان در مناطق مرکزی شبه جزیره عربستان بخصوص منطقه حجاز، یثرب و مکه بیشتر از طریق دولت دست نشانده حیره و یمن صورت می گرفت. اما پس از متحد شدن قبایل عرب تحت لوای دیانت جدید و عدم نظارت جدی بر آنان از سوی ساسانیان بواسطه اختلافات داخلی اعراب توانستند در داخل سرزمین خود به سرکوب گروههای مخالف با دیانت جدیدشان با عنوان اهل رده بپردازند و به دنبال دستیابی به منابع ثروت قدم به مرزهای غربی ساسانیان نهند. هجوم اعراب به مرزهای غربی ایران و برخوردهایی که با نیروهای آشفته ساسانیان داشتند چیزی از نوع یک لشگر کشی منظم به منظور دستیابی به هدفی معین نبود ، بلکه در آغاز به منظور سرکوب اصحاب رده و تعقیب آنان نخست پای ایشان به عراق وسرحدات جنوب غربی ایران باز شد. سپس به دنبال دستیابی به منابع معیشتی جدید پس از مواجهه با سپاه ساسانیان و به دنبال هزیمت آنان به داخل ایران سرازیر شدند و با شعار مسوات و برابری ایرانیان را در عدم حمایت از ساسانیان ترغیب بیشتری کردند. قبول آئین جدید و حرکت اعراب در سرزمین ایران روندی بسیار تدریجی داشت و تا زمانیکه وجود آخرین شهریار نگون بخت ساسانی مایه امید گروههایی از ایرانیان بود که حضور این مهاجران نو رسیده را تحمل نمی کردند. مرتب شورشهای متعددی در مناطق مختلف ایران بر علیه اعراب رخ می داد. فی المثل در اشروسند مردم به هیچ وجه به مجاورت اعراب راضی نمی شدند . در سیستان آنها را اهریمن می خواندند و از همنشینی با آنها به هر بهانه که می شد خودداری می کردند 2.درقم نیز باآنکه وقتی آمدن اعراب با حسن قبول تلقی شدو با آنها پیمان دوستی بستند خیلی زود از این کار پشیمان شدند و نقض عهد کردند و به مساجد موذنان تعدی و تجاوز آغاز کردند . چون عربان بانگ نماز برمی آوردند دهقانان می آمدند و آنها را دشنام می دادند و سخره می کردند و گاه در مواردی جنگ و نزاع محلی نیز برمی خاست3.
در قم یکبار اعراب هفتاد تن از سران محبوس را سربریدند مردم به مجاورت آنها راضی شدند4. اما در برخی موارد نیز این مهمانان ناخوانده با حسن قبول تلقی می شد. زیرا که مردم در پناه آنها از تجاوز عمال و دزدان و راهزنان در امان می زیستند5. به هر حال حضور اعراب در ایران در قرون نخستین اسلامی و برخورد آنان با جنبه های گوناگون تمدنی و فرهنگی ایرانیان همچنین بهنگام مواجه با ثروتهای افسانه ای شاهان ساسانی که اعراب حتی فکر آن را نیز نمی توانستند در ذهن خود جای دهند حکایتی است بس شگفت انگیز و در نوع خود بی نظیر که در قرن سکوت6 به زیبایی آن را به تصویر کشیده است. باری بدهد روی اعراب چه ایرانیان آنان را می پذیرفتند یا نه با شترها و زندگی خود که پشت آنان حمل می شد، قدم به سرزمین ایران گذاشتند تا فصلی جدید را در تاریخ این کشور کهن رقم زنند.

از همان آغاز اعراب قدم به مناطقی از ایران گذاشتند که با طرز معیشت وآب و هوای جزیره العرب تطبیق بیشتری داشت به همین جهت شهرهایی مانند اصفهان وکاشان و قم محل توجه و تردد کوچهای عرب گشت. بیشتر از همه خراسان مورد نظر طوایف عرب بود زیرا که آن سرزمین بیشتر از بسیاری نقاط دیگر با طرز معیشت ایشان موافق می نمود. و در واقع بیابان نورد عرب به کمک شتر، رفیق جدایی ناپذیر خویش به خوبی می توانست در بیابانهای اطراف خراسان رفت و آمد کند. به هر روی اعراب این منطقه از همان آغاز فتح با ایرانیان رفته رفته روابط و علایق پیدا کردند. مرزبانان و دهقانان خراسان با حکومت اعراب خو گرفتند چنانکه اعراب نیز با آداب و رسوم ایرانیان آشنا شدند. اندک اندک در میاان دو قوم خویشاوندیهای سببی پدیدار شد فرزندانی که در نسلهای بعد پدید آمدند تدریجاً خشونت بدوی و تعصب عربی پدران را از دست دادند و به سرزمین جدید و خویشان تازه نیز علاقه پیدا کردند اما به طور کلی این در همه جا اتفاق نمی افتاد. دکتر صدیقی در کتاب جنبش های دینی ایرانی پس از تقسیم سه دوره خلفای راشدین/ امویان و عباسیان از یکدیگر معتقد است :"در دوره اول والیان عرب عموماً دین دار صادق و بی طمع بودند. اگر تصرف ناحیتی یا شهری به جنگ صورت گرفته بود کسانی که مقاومت کرده بودند با ایشان به سختی عمل می شد. جمعی را که می توانستند می کشتند و پس از غلبه جمعی را اسیر کرده و اموالی را که به چنگ ایشان افتاده بود به غنیمت می بردند و مغلوبان هیچ حقی نداشتند. غنائم جنگی پنج قسمت می شد یک قسمت برای بیت المال کنار گذاشته می شد و چهار قسمت میان دیگر کسانی که در جنگ شرکت کرده بود تقسیم می شد. اگر مردم ناحیتی یکبار منقاد شده و بار دیگر می شوریدند. رفع شورش به خشونت انجام می گرفت و کشتن و اسیر کردن شدت می یافت اگر فتح محلی به زور انجام یافته بود عموماً عربها کسی را از خود به حکومت بلد منصوب می کردند اما اگر مردم شهر بی جنگ کردن تسلیم می شدند و به پرداختن مبلغی در سال برای حمایت شدن خود صلح می کردند جان و آزادی و اموال و املاک ایشان محفوظ می ماند . مرزبان یا شهربان بومی در مقام خود باقی می ماند و تا وقتی که به عهد خود وفا کرد از جانب عرب زحمتی نمی دید 7…
آنچه که در بعد از حضور اعراب در ایران مهم بود تغییرات اساسی بود که در صورتبندی اجتماعی و ساختار سیاسی ایران ایجاد شد صرف نظر از اینکه تا آن زمان ایران با توجه به قدمتی طولانی بعنوان یک کشور متمدن و با فرهنگ حالت وام دهنده را در میان سایر ملل اطراف خویش داشت یک چند پس از غلبه اعراب تحت تاثیر سنتها و رسومات قبیلگی آنان قرارگرفت هر چند که این تاثیر بعلت فقدان پشتوانه فرهنگی از سوی چادر نشینان عرب دوام نیاورد و خود پس از مدتی مقهور تمدن و فرهنگ ایرانیان شدند8 اما در دوران یاد شده کاملاً ایران تحت تاثیر اعراب قرار گرفت. حضور اسلام در ایران واکنشهای متفاوتی را از سوی طبقات مختلف جامعه ایرانی در بر داشت گروهی لذا ایرانیان با عدم پذیرش اسلام و مخالفت با حضور اعراب همچنان بر کیش آبا و اجدادی خود باقی ماندند که اینان بیشترین آسیب ها را از جانب اعراب دیدند گروهی دیگر نیز با قبول آیین اسلام در زمره موالی خدمت به این مهاجران بیابانگرد را بر دشمنی بی سرانجام با آنان پذیرفتند و ربقه اطاعت را به گردن انداختند. گروهی نیز با پذیرش پرداخت جزیه بعنوان اهل کتاب با این بهانه که پیامبر از ایرانیان اهل یمن در زمان حیات خویش جزیه گرفتند9 در زمره اهل کتاب سعی در حفظ سرزمین آباء و اجدادی خویش کردند. اما دسته ای نیز بودند که تاب از بین رفتن مُلک و مَلک خویش را نیاوردند و دست به مهاجرت زدند و روی به سوی مرزهای شرقی ایران گرفتند و سرانجام در گجرات هند سکنی گزیدند.
همانطور که در پیشتر نیز آمد روند گرایش به آیین اسلام از سوی ایرانیان و طبقات مختلف جامعه کاملاً متفاوت بود. طبقات کارگران و پیشه وران بر خلاف طبقات بالا دست خود (شامل خاندانهای اشرافی و روحانی) که زیاده در آیین زردشت تعصب می ورزیدند به تشکیلات روحانی و عقاید و مقدرات موبدان چندان تلقی نداشتند و چون این طبقات سبب اشتغال و اعمال روزانه خویش و تصادم و اصطحکاک دایم با قوانین و مقدراتی که در آیین زرتشت راجع به اجتناب از آلودن آتش و خاک و آب وجود داشت در نظر موبدان و روحانیان زردتشتی بی مبالات و تا حدی سُست اعتقاد بنظر می آوردند. طبعاً دیانت تازه ایی را که اعراب آورده بودند با زندگی خویش سازگار و به مذاق خود گوارا یافتند . باری بامداد روزی که اسلام هر شهری را در ایران می گشود تحولی شگرف در احوال فرد و در نظام جامعه روی می نمود. برای فرد حقوق تازه ای پدید می آمد که از آن بی خبر بود و وظایف تازه ای تعیین می شد که بدان آشنایی نداشت. در جامعه نظم طبقات و امتیاز خاندانها از بین می رفت و دین تازه فاصله ایی را که میان کفشگرزاده و موبد زاده بود پر می کرد مردی که مسلمان می شد از خوردنیها و نوشیدنیها که پیش از آن بهره می بُرد بعضی بروی حرام می شد و تمتع از بعضی دیگر به شرطها محدود می گشت . برخی از مشاغل نظیر مِی فروشی و خوک بانی از بین رفت. برخی مشاغل دیگر که پیش از این چون در آنها آب و آتش آلایشی می یافت و در نظر موبدان زرتشتی منفور بود اکنون آزاد و حلال و روا شمرده می شد. بین زن و شوهر و اعضای خانواده قواعدی حاکم می شد که به گونه ای کاملاً متفاوت از پیش روابط بین آنها را تغییر می داد. ازدواج با محارم از بین رفت و نکاح طلاق، ارث و همه اینها بر اساس اصول دیانت جدید تعریفی تازه به خود گرفتند. مردگان را دیگر در دخمه ها جای نمی دادند تا طعمه حیوانات شود بلکه می بایست آنان را به خاک بسپارند. روزهای هفته ، هفته های ماه و ماههای سال که هر یک به حکم آیین زردشت نامی برخود داشت منسوخ شدند و جشنهای کهن ایرانیان همگی به فراموشی سپرده شد آتشهای کهن خاموش می شد و بجای آن محراب و مناره برپا می شد. مغ از اعتبار سابق می افتاد و بسا که آواره یا کشته می شد.
در دوره اول یعنی دوران خلفای راشدین رفتار آنان با موالی بخصوص ایرانیان کاملا بر موازین شرع و قوانین دیانتشان استوار بود . جای سخن نیست که آنان می خواستند تا اسلام و قرآن را حرمت نهند پیوند و نشست و خاست با زنان مسلمان نجویند مسلمانان را را به آیین خود نخوانند و دشمنان اسلام را یاری ندهند همچنین ناگزیر بودند به شیوه مسلمانان جامه نپوشند و بالای بناهای خویش را بیش از عمارت مسلمانان نکشند . بانگ آلات و اَدواتی را که مجاز بودند با آنها همکیشان خود را به عبادت فرا خوانند به گوش مسلمانان نرسانند .
آشکارا خمر ننوشند نشانه های دینی خود را از چشم مسلمانان دور بدارند و مردگان خود را پوشیده و جدا گانه به خاک بسپارند . ذمیان حق برآوردن پرستشگاهای تازه نداشتند و مجاز نبودند که سلاح بر گیرند و بر اسب نشینند…. خلیفه دوم مسلمین بسیار علاقه داشت که اعراب تا آنجا که امکان داشت از همزیستی و مجالست با ایرانیان دور بمانند و با وضع قوانین جدید تا آنجا که می توانست به ایشان سخت می گرفت و اگر وجود جزیه برای ایرانیان بعنوان اهل کتاب توسط پیامبر وضع نمی شد چه بسا عمر بر ایرانیان شدت عمل بیشتری وارد می کرد10 .
با فتح ایران توسط اعراب این سرزمین تا قرنها بعنوان یکی از اصلیترین منابع مالی برای جهان اسلام مورد توجه بود. صرفنظر از اموالی که پی از هجوم اولیه عرب ایران نصیب آنان شد خلیفه دوم با وضع قوانین مالیاتی جدید برای ساکنان سرزمینهای مفتوحه به خصوص ایرانیان منابع مالی پایداری را برای دار الخلافه ایجاد نمود که تا مدتهای پس از آن خلفای بعدی نیز از این روش پیروی می کردند. در حقیقت در این زمان مهمترین کار اعراب مسلمان فتوح و کشور گشایی بود و مهمترین درآمد آنها نیز از راه جنگ و غنائم آن تامین می شد و رقم اصلی مخارج را هم مخارج جنگ و لشگر کشی و مصارف مربوط به آن تشکیل می داد. خلیفه دوم عمر با اطلاع از این امر که غنائمی که در فتوحات نصیب اعراب می شود همیشگی نیست و بیت المال دار الخلافه به یک منبع مالی همیشگی احتیاج دارد تا از طریق آن بتواند مستقل از غنائمی که در طول جنگها نصیب می برد. احتیاجات خود را برآورده سازد با تاثیر از تنظیم قواعد مالیاتی که در امپراطوری ساسانی رواج داشت دست به تشکیل دیوان مالی و برقراری مالیتهایی چون و جزیه و خراج زد.البته جزیه مالیاتی بود که از زمان ذمیان و غیر مسلمانان اخذ می شد که بعدها با گرایش اغلب آنان به اسلام منابع درآمد این مالیات محدود می شد. ولی خراج به طور عموم به کلیه کشاورزان و دهقانان حتی با فرض مسلمان شدن هم تحمیل می شد و آنان تا زمانیکه در زمین مشغول به کار بودند موظف به پرداخت آن بودند11.
حضور اعراب مسلمان در ایران بی شک تحولات ژرف و دامنه داری را در فرهنگ و تمدن این سرزمین برای سالهای پس ازآن رقم زد. اما این نخستین باری نبود که این سرزمین مورد هجوم اقوام بیگانه قرار می گرفت به همین جهت پس از چندی از حضور این میهمانان ناخوانده آنان مهقور و مجذوب تمدن خویش ساخته و اعراب بعدها اگر نه تمام شالوده امپراطوری خویش را ، بلکه بخش عظیمی ازآن را بر پایه

سنن و آموزه های ایرانیان بنا نهادند. اعراب پس از تصرف این سرزمین با رسوم مذهبی. آداب زندگی. اسطوره ها و افسانه ها. تاریخ نگاری. آئین کشور داری . سازمانهای اداری و مالی و رسوم درباری غالباً از طریق ترجمه آثار فارسی وهمچنین بعدها با نفوذ مستقیم کارگزاران و عاملان ایرانی آشنا شدند و مستقیماً آن را در بدنه امپراطوری نوپای خویش به کار بردند. درحقیقت اسلام فاتح در پیشرفت خود با فرهنگهای فنی تر و شیوه های پیشرفته تر فرهیختگان ملل مغلوب روبرو شد و به علت رویارویی با این فرهنگها و برای حفظ اصول اعتقادی خود در برخورد با آنها ناچار شد از سنتهای بارور این فرهنگها وام بگیرد و مسلمانان در انجام این منظور کلی بودند به موالی یعنی به مسلمانان غیر عرب و اخلاف آنان که رهبری حیات فرهنگی عالم اسلام را به تدریج عهده دار شدند

ایران در عصر امویان
– حضور ایرانیان و نقش آنان در اعتراضات گروههای مختلف بر علیه حاکمیت امویان در بر انداختن امویان و نقش آنان
چنانکه پیش از این نیز گفتیم حضور اعراب در ایران واکنشهای متفاوتی را از سوی ایرانیان در بر داشت . تا زمانیکه یزدگرد آخرین شهریار ساسانی زنده بود مایه امید گروههایی از ایرانیان بود که حضور اعراب را در کنار خویش تحمل نمی کردند بهمین حهت در دوران خلفای راشدین بخصوص از عهد خلیفه دوم به بعد اعراب مجبور بودند برخی از نواحی را دو یا سه بار بگشایند و گاه درگیریهای خونینی میان آنان و ایرانیان در می گرفت اما می شد که عامه اهل یک ولایت نیز چنانکه در باب قزوین روایت کرده اند یکسره و با هم به اسلام گرویده باشند . و یا برخی دیگر چون اُساوره دیلم با عنوان موالی حتی در جنگهای داخلی ایران با اعراب یار باشند . اما بطور کلی چیزی که عمده ایرانیان را به قبول این آئین سوق داد امید به بهبود احوال اجتماعی آنان و رفع تبعیضاتی بود که در عصر ساسانیان در مورد شان اعمال می شد بخصوص که این در رفتار عادلانه خلفای راشدین درمورد آنان در آن دوران تجربه شد
با روی کار آمدن سفیانیان و سپس مروانیان که تحت عنوان کلی امویان در تاریخ شناخته شدند روابط میان اعراب و موالی به طور کلی دچار تغییر و تحول شد . دولت امویان به رغم تلاشهایی که در گشودن قلب سرزمین بیزانس در آناتولی و اروپا و بویژه در قسطنطنیه بعمل آورد ولی نتوانست پیشرفتی در این زمینه حاصل کند بنابر این به عراق و شرق روی آورد این تغییر از جنبه سیاسی صرف فراتر رفت و تاثیراتی که پس از این با حرکت اعراب به سمت سرزمینهای شرقی ایران پدیدار شد کم کم ساختار جامعه عرب را بطور بکلی دستخوش تغییر و تحول کرد12 جنگهائیکه با عنوان جهاد در راه اسلام دنبال می شد دیگر رنگ و بوی دینی نداشت و وجود غنائم و اموال فراوان در سرزمینهای جدید چشم طمع والیان عرب و حکام را خیره می کرد . در این دوره هر والی که به ایالتی منصوب می شد ابتدا سعی می کرد تا آنجا که می تواند برای خود مال و متاع گرد کند چون می دانست که مدت زیادی بر منصب خود نخواهد ماند و در دوران امویان مکرر به والیانی بر می خوریم که صاحب مال و منال زیادی شده که بعد توسط والی جدید یا خود خلیفه در زیر عذاب و شکنجه اموالشان گرفته شده بود . همچنین در این جنگها پس از فتح شهری یا ناحیه ای تعداد بسیار زیادی اسیر گرفته می شد که این اسیران معمولا به عراق منتقل می شدند 13. حضور گسترده این اسیران در عراق و ظلم و جوری که به آنان وارد می شد انگیزه اصلی شرکت این گروهها در قیامها و شورشها ئی بود که بر علیه نهاد خلافت در عراق در می گرفت بعد از مرگ معاویه عراق محل برخورد و نزاع گروههایی بود که بر علیه خلافت قد بر افراشته بودند و حضور گسترده موالی در این اعتراضات تقریبا تا پایان دوران امویان به طور مستمر وجود داشت ، از طرفی مالیاتهایی که در عصر خلفای راشدین بر ذمیان و غیر مسلمانان وضع شده بود در زمان امویان همچنان از کسانی که
هم مسلمانان شده بودند ، اخذ می شد و میزان آن هم روز به روز افزایش می یافت بطور مثال حجاج عامل خلیفه عبدالملک در عراق مردم نو مسلمان را مجبور کرد که جزیه نامسلمانان را هم بدهند و بدین گونه روند افزایش مالیاتها بخصوص ظلمی که عاملین خلفا در اخذ مالیاتها از مردم به آنها روا می داشتند بر نارضایی های موجود در جامعه دامن می زد و روز به روز نفرت و انزجار ساکنین سرزمینهای مفتوحه را نسبت به اعراب بیشتر می کرد .
دکتر صدیقی در کتاب جنبشهای دینی ایرانی رفتار اعراب بخصوص امویان را با ایرانیان چنین شرح می دهد : ( با گسترش اسلام در ایران بسیاری از ایرانیان بخصوص در عراق به دین اسلام در آمدند و امید داشتند که با قبول این آیین احوال اجتماعی ایشان اصلاح گردد خاصه که به سبب وجود طبقات و مراتب در ایران پیش از اسلام جمعی بسیار از رسیدن به مقامات بلند و مشاغل مهم محروم بودند یکی از اسباب پذیرش اسلام در میان ایرانیان از میان بردن فکر طبقات و مراتب بود و مهم آنکه عملکرد خلفای نخست در این میانه آنان را در پذیرش آئین اسلام بیشتر راغب کرد اما بزودی اوضاع دگرگون شد و عادات و عقاید و افکاری که پیش از ظهور اسلام در میان قبایل عرب جاری و موجود بود دوباره ظهور نمود و فاصله میان ایران تازه مسلمان و عرب روز به روز زیادتر می شد و چون نفع مادی و ملاحظات مالی اقتضا نمی کرد که از نو مسلمانان جزیه بر دارند و با پذیرفتن اسلام مراعات اصل برابر حقوق اجتماعی نمی شد واز این پس هر چه زمان بر دین اسلام می گذشت خلوص نیت و شور و شوق دینی و سادگی عرب نقصان می یافت وعجب نخوت و جاه طلبی و طمع و شهوات دیگر غلبه می نمود البته فتح ممالک و تحصیل ثروتهای هنگفت و ظهور نسل جدید در این امر بی اثر نبود بار تسلط عرب کم کم بر ایرانیان سنگین تر می شد و منظور دینی عرب با اغراض شخصی و حکومت قوم غالب بر مغلوب و تحقیر مردم غیر عرب و استفاده از نتیجهً زحمت تابعان تبدیل می گشت14 .
در حقیقت رفتاری که اعراب اموی با ملل مغلوب در پیش گرفتند باعث شد تا زمان سرنگونی آنان به دست ایرانیان پیوسته شورش و درگیریهای مختلف میانشان برقرار باشد . در شورشهایی که پس از قتل حسین بن علی در عراق بوقوع پیوست اگر چه ایرانیان رهبری آنها را عهده دار نَبودند ولی محرک اصلی بودند و آتش انقلاب را دامن می زدند و در اغلب آنها شرکت موثری داشتند و ایران از همین وقت پناهگاه مخالفان حکومت شده بود . خوارج که در این زمان یکی از اصلیترین گروههای مخالف و مبارز با خلافت امویان بودند توانستند با شعار برتری فضیلت و تقوی بجای عصبیت و نژاد عربی گروههای مختلفی از موالی بخصوص ایرانیان را به خود جذب کرده و آنان را بر ضد امویان با خود همراه کنند ، بخصوص که خوارج در موضوع انتخاب خلیفه مخالف نظری بودند که از سوی امویان تقویت می شد و این کاملا مورد نظر موالی بود همچنین با نظراتی که آنها در باره عدالت و تمایلی که در تساوی طلبی داشتند سبب گردید که موالی با حسن نظر در این فرقه بنگرند موالی بارها در شورشهایی که خوارج بر پا می داشتند به صفوف آنها پیوستند چنانکه در سراسر ایام خلافت اموی نه تنها نواحی دوردست ایران صحنه شورشهای خوارج علیه دستگاه خلافت بود بلکه موالی نیز در این طغیانها دوشادوش خوارج با تازیان نبرد می کردند ، این روش موالی در پناه جستن از ستم عرب به اردوگاههای خوارج و پیوستن به صفوف آنها تا پایان دوره خلافت اموی ادامه داشته است .
همچنین حمایت موالی از طغیان حجر بن عدی و حضور گسترده شان در سپاه مختار که بر ضد خلیفه عبد الملک و زبیر و با عنوان خونخواهی حسین قیام کرده بود نشان از تحقیری بود که اعراب اموی نسبت به اینان روا می داشتند بخصوص کشتاری که مصعب برادر زبیر پس از هزیمت مختار از سپاه او که بیشتر موالی بودند انجام داد نشان از گستردگی حضور این گروه مخالف در عراق بود شیعیان نیز در دوران یکی از عمده ترین گروههایی بودند که بر علیه سیادت اعراب و با عنوان غصب خلافت توسط امویان با آنان به مبارزه بر خاستند . شورش زیدبن علی و پسرش یحیی که از نوادگان حسین بن علی بودند سخت مورد حمایت گروههای مختلف مخالف با خلافت امویان بخصوص موالی قرار گرفت و مرگ این پدر و پسر یکی از زمینه های اصلی بود که موجب تسهیل شدن دعوت عباسیان برای قیام علیه امویان گردید .
اما گسترده ترین حضور موالی در صف گروههای مخالف در عصر امویان در شورش عبدالرحمن بن الاشعث بود که از خویشان حجاج عامل خلیفه در عراق بود که مدتی برای وی در سیستان می جنگید و بواسطه اختلافی که با حجاج پیدا کرد با لشکریان خود که عده بسیار زیادی از آنان از موالیی بودند که حجاج برای جلوگیری از حضورشان در عراق و اتحاد با گروههای مخالف امویان آنان را برای جنگ به مناطق دوردست می فرستاد ، به سمت عراق حرکت کرد در نبردهائیکه بین آنان در گرفت موالی حضوری موثر داشتند و اشعث را در این جنگها یاری می کردند.هزیمت اشعث وجِد و جَهدی که حجاج پس از دفع این غائله در از میان بردن و پراکنده کردن سپاهیان اشعث از عراق کرد نشان از خطری بود که حجاج بواسطه حضور موالی در عراق بدان پی برده بود .
اما آنچه که در این میانه از تیغ شمشیر برنده تر که بود نهضت ادبی بود که ایرانیان در مقابل و برتری اعراب در پیش گرفتند .اهل تسویه و بعدها شعوبیان نهضتی بودند که در مقابل ظلم و بیداد امویان و برتری آنان نسبت به نژادشان پدیدار شد . دکتر حسینعلی ممتحن در کتاب نهضت شعوبیه تاریخ تطور و تحمل آنان را چنین بیان می کند :" پس از رحلت حضرت رسول و سپری شدن روزگار خلفای راشدین نوبت حکومت به خلفای بنی امیه و آل مروان رسید از این پس ظلم و جوری که خلفای اموی در حق موالی بخصوص ایرانیان روا داشتند آنان را به مقابله واداشت از اواخر عهد اموی نهضتهای ملی و سیاسی و مذهبی هر روز به رنگی ظاهر می شد مقصود اصلی این جنبشها بر انداختن دولت و سیادت عرب بود نه دین اسلام . حزب شعوبی یا فرقه ایی که مرامشان تحقیر عرب بود و تفضیل عجم به وسایل گوناگون در بر انداختن سیادت عرب می کوشیدند تبلیغ عقاید و افکار این فرقه در شکستن قدرت عرب از هر شمشیر کارگرتر و از هر انقلاب موثرتر بود اساس حکومت عربی را قیام ابومُسلم بر نکند بلکه دعوت شعوبیه پیشتر این مهم را به انجام رسانده بود 15).
در حقیقت آنچه که اساس کار ابومسلم قرار گرفت یکی نارضایتی خراسانیان از رفتار ظالمانه عاملان خلیفه بخصوص پس از مرگ یحیی بن زید بود و دیگری فعالیتهایی بود که شعوبیه در خراسان بر ضد اعراب و سیادت آنان انجام داد . نهضت شعوبیه پاسخی بود بر عربیت خلافت اموی که بدان مباهات می کردند اما بزودی در مقابل افراط گرایی هایی که اعراب در زمینه برتری خود انجام می دادند این نهضت هم به تفریط کشیده شد بجای باطل کردن ادعای اعراب با دلایل منطقی مقابله بمثل می کرد و فقط بر برتری ایرانیان تاکید می کرد بخصوص در عصر عباسیان که خلافت را از
ایرانیان گرفته بودند این امر شدت بیشتری می یافت ، گسترش شعوبیه در میان ایرانیان بیشتر بر اساس دشمنی و مخالفت با عرب آنچه که او از جاهلیت خویش با خود بهمراه داشت ، شکل گرفت ، دعوت شعوبیه سه مرحله پیمود که نخستین آن مساوات میان عرب و غیر عرب بود که با دلائل و تعلیمات اسلامی همراه بود و چون مطابق ذوق و افکار غیر عرب بود و با اصول و موازین شرعی نیز توافق داشت پیشرفت زیادی حاصل کرد مرحله دوم دشمنی با جنس عرب بود که با روی کار آمدن عباسیان و نفوذ وزیران ایرانی در دستگاه آنان امکان فعالیت و تبلیغ و پیشرفت برای طرفدارن این نهضت به طوری فراهم آمد که از این مرحله هم قدم فراتر گذاشتند مرحله سوم دشمنی با جنس عرب و هر چه منسوب به جنس عرب بود ، در این مرحله برخی از شعوبیه حتی با دین اسلام که منتسب به عرب است مخالفت کردند و از دائره تعلیمات دین و شرع خارج شدند16 . در واقع دشمنی و جدال شعوبیه با حس برتری جویی اعراب باعث شد تا آنان حتی شک وتردید را در اصول و عقاید اسلام وارد سازند تا هم از گسترش این آئین در میان اقوام و ملل دیگر جلوگیری کرده و هم باعث شوند تا شک وتردید در عقاید نو مسلمانان پدید آید از این رو جاحظ بصری در الخطط المقریزی در باره شعوبیان چنین می گوید " شاید دشمنی آنها ناشی از تعصب باشد
زیرا تمام کسانی که در اسلام شک برده اند از روی عقاید شعوبیه با اسلام دشمن
شده اند ، چه هر که از هر کس متنفر باشد آنچه که بدان کس انتساب دارد مورد تنفر او نیز واقع می شود . از عرب متنفر هستند از جزیره العرب نیز بیزارند و با این تنفر که روزبه روز شدت می یابد از اسلام خارج می شوند زیرا دین اسلام به عرب منتسب است . آنها در نشر این دین مقدم بودند 17" بدین ترتیب شعوبیان نه تنها با عرب بلکه با دین اسلام نیز به مقابله برخاستند کاری که مانویان و فرق مختلف آنان چون مهریه و دنیاوریه بین مسلمانان انجام می دادند یعنی نتیجه تبلیغات مانویان منحصر به مانوی شدن جمعی از معاصران آنان نبود بلکه این امر در تولید شکست و ست کردن عقیده مردم بخصوص مسلمانان دخیل بوده که اثر این عمل مردم بی آنکه دین مانوی را بپذیرند نسبت به صحت آرا دینی خود مظنون و مشکوک می شدند بهمین جهت برخی از خلفا نظیر مهدی پسر منصور با تاسیس اداره ای به نام الزنادقه به دفع و قلع و قمع مانویان با عنوان زنادیق همت گماشتند .
بهر حال اگر چه آئین اسلام برابری همه آدمیان را از هر نژادی در اصول عقاید خود قرار داده بود اما رفتاری که اعراب بعنوان میراث داران این آئیین در برخورد با ملل دیگر در پیش گرفتند جز آن بود . بهمین جهت طی یک قرنی که از فتح ممالک
مختلف به دست اعراب گذشت. امویان حکومت اسلامی را به چیزی که تنها می توان حکومت عربش خواند تبدیل کرده بودند و شور و گرمی و آرمانگرایی اسلام چنان سستی گرفته بود که کافی بود شورش دسته ای از ناراضیان به نام پشتیبانی از ایمان و اهل بیت حکومت عرب را سرنگون کند در این میان طغیان مکرر عربها بر ضد حاکم خود و یا سرکشی حاکمی بر ضد خلیفه برای ایرانیان که خود فکر آزادی را در سر می پروریدند سر مشق و دستوری بود
امپراتوری که امویان آن را ساخته و بدان تکیه زده بودند بیشتر بر پایه تعصب نژادی . ظلم وجور بر غیر مسلمانان و دو دستگی های قبیله ای و عدم مشارکت غیر عرب در بدنه حکومت بنا شده بود از این جهت دوام آن برای مدتی طولانی امری مهتمل بود و چنانکه دیدیم همین عوامل موجبات سقوط آنان را در سال 130 هجری قمری فراهم ساخت در حقیقت مهمترین عواملی که موجبات سقوط این سلسله عربی را بوجود آورد مواردی چون :

1- شکاف میان اعراب مسلمان و مسلمانان غیر عرب
2- شیوه خلافت امویان در مقایسه میان آنان و خلفای راشدین در نظر مردم بسیار متفاوت بود
3- زورگویی و ظلم و جور عاملین خلفا در مناطق مفتوحه نسبت به مردم و تعدی بیشمار در اخذ مالیات های مختلف
4- عدم توجه به عهدنامه هایی که با مردم سرزمینهای مغلوب بسته بودند به جهت احترام به رسومات مذهبی و عقاید دینی .
5- خشونت در مناطقی که به دست اعراب در بخشهای شرقی وشمالی ایران اعمال می شد .
6- نفاق و دودستگی میان قبایل عرب با مرکز خلافت بدون توجه به عواقب وخیم آن
قیامهای متعددی که در طول حکومت امویان بر پاشد و برخورد قهر آمیز خلفای اموی با آنان همچنین نهضت ادبی و فرهنگی که شعوبیان بر علیه سیادت عرب براه انداخته بودند زمینه ای مساعد شد برای شکل گیری یک قیام بزرگ و فراگیر بر علیه امویان . ناگفته نماند اگر چه سلسله اموی سخت بر باورهای عربی خود در اداره امور تکیه داست اما با گسترده شدن مرزهای امپراتوری آنان نمی توانستند با تکیه کردن بر همین باورها بر گوناگونی فرهنگهاو تمدنهایی که حال بر آنان چیره شده بودند . آن را اداره کنند . به سخن بهتر امپراتوری اموی اگر چه نمایی عربی داشت اما ساخت و بافت اصلی آن کاملا تحت تاثیر شیوه های فرهنگی و مُلکداری ایرانیان و بیزانس قرار گرفته بود تشکیلات اداری اسلامی در عصر خلفای اموی تشریفات درباری و ادبیات نثر عربی همگی میراثی بود که اعراب از ایرانیان به ارث برده بودند18 . همچنین امویان شیوه های اخذ مالیاتی خود را بر پایه آنچه که ساسانیان از خود بجای گذاشته بودند بنا نهادند و در این راه از دهقانان و کدخدایان ایرانی بهره جستند . وجود دفاتر مالیاتی که تا مدتها در عصر خلفای اموی به فارسی ثبت و ضبط می شد شاهدی بر این مدعاست . اما امویان به این توجه نکردند که آنچه باعث شکاف میان جامعه و دولت در عصر ساسانی شد وجود مالیاتهای مختلفی بود که به شیوه ای ظالمانه از مردم اخذ می شد و امویان آن را عیناً در تشکیلات مالی خود جای دادند و بدین ترتیب امیدهایی را که ایرانیان پس از رهایی از حکومت ساسانیان با طلوع اسلام در سرزمین خویش یافته بودند را به یاس و نفرت تبدیل کردند. در حقیقت امویان در شیوه های اخذ مالیات با حفظ جنبه های ظالمانه آن از دوره ساسانی آن نفرت و ناخرسندی موالی را در عراق و خراسان نا خواسته و نادانسته به زیان دولت عربی خویش پرورش دادند و آن را چون میراث شومی به عباسیان منتقل کردند19. اما مهمترین بخشی که اعراب خصوصا امویان از ایرانیان اخذ کردند شیوه ملکداری یا آئین حکومتداری بود بواقع امپراتوری امویان گونه ایی دیگراز امپراتوری ساسانیان بود که در ایران و سایر نقاط دیگر رواج یافت .اعراب در برخورد با ایرانیان با فرّه ایزدی یا حق الهی شاهان ایرانی در شیوه مُلک داری آشنا شدند و بعدها اعراب اموی با کاربرد این واژه تحت عنوان خلیفه اللهی و برای خود حق جانشینی از طرف خداوند را قائل شدند. درحقیقت آنچه که به عنوان خلیفه الرسول الله در زمان خلفای راشدین رایج بود در عصر امویان و با تاسی از حق الهی شاهان ساسانی عنوانی جدید به خود گرفت. برگزیدن واژه خلیفه الهی نشان از مشروعیتی بود که خلفای اموی برای حکومت خویش در نظر عامه مردم بدان محتاج بودند. از طرفی کاربرد این واژه از سوی امویان تمهیدی بود که آنان به منظور حفظ قدرت و منزلت خود در رقابت با گروههای مدعی و رقیب خویش به کار می بردند.
اما در مجموع کاری که می توان گفت امویان در امر خلافت انجام دادند نهادینه کردن آن در جامعه بود . به عنوان یک منبع مشروعیت دهنده و الهی که وجودش برای تداوم حیات جامعه ضروری است و جامعه بدون آن دارای هویت روشنی نیست. خلافت در حقیقت جانشینی صاحب شریعت است به منظور نگهبانی از دین و سیاست دنیا به وسیله دین در نظرعامه مردم و این تصویری بود که امویان از مفهوم خلافت در اذهان مردم ایجاد کردند که حتی با رفتنشان هم مفهوم خلافت در نظر مردم تغییری نکرد.امویان با کاربرد واژه خلیفه الله میان حکمان و حکومت شوندگان فاصله ایی همیشگی تعیین کرده بودند و عباسیان نیز که پس از امویان بر سر کار آمدند همواره با حفظ این واژه این فاصله را رعایت می کردند.
بهر روی پایه های انقلابی که با عنوان عباسیان طومار خلافت عربی امویان را در نوردید ، در بیست سال قبل پی ریزی شده بود. این انقلاب که با عنوانی کلی مبنی بر بازگشت خلافت غصب شده آل محمدبه رهبری یکی از موالی و با شرکت گروههای مختلف عرب و موالی شکل گرفت به سرعت میان مردم گسترش یافت و امویان که سخت در اثر نزاعهای داخلی بهم پیچیده بودند فرصت آن را نیافتند تا بتوانند با آنان به مقابله بر خیزند. اکنون می توان ملاحظه کرد که انقلاب عباسیان بجای آنکه حاصل صرفا تنشی نژادی میان عرب ها و ایرانیان در خراسان بوده باشد نتیجه نارضایی عمومی هم در میان باشندگان بومی آن استان و هم سکنی گزیدگان عرب آن دیار بوده است که در آن تاریخ ایرانی مآب شده و بخشی از موقعیت ممتاز پیشین خود را به عنوان مردان جنگی از دست داده و اکنون از لحاظ مالی زیر دست دیوان سالاران مالیات گیر ایرانی بودند و فراخوان انقلابی ریشه در ادعای شیعی درباره جانشینی پیامبر داشت و از علاقه مسلمانان نسبت به فرزندان او از یک سو و نگرانی و شکوه علیه سوء استفاده امویان از قدرت و وارد کردن اتهام بی تفاوتی بد خواهانه آنان نسبت به روح یا نص مذهب از سوی دیگر سو می جست20 همچنین می توان دریافت که رفتار با گروندگان غیر عرب به ویژه روستائیان و تنگدستان شهری به عنوان مومنان محروم آنان را نسبت به انگیزشهای فریبنده مستعد کرده بود . آنان دشواری اقتصادی
که ایرانی ها و عرب ها تحت حاکمیت امویان به طور یکسان ازآن رنج می بردند به هر دو گروه کمک کرده بود که در جنبش علیه سلسله حاکم به یکدیگر بپیوندند21. و نارضایی گسترده در خراسان رنگی مذهبی به خود گرفته و گریز راه را در حمایت از فراخوانی بر بازگشت به اسلام اولیه زمان پیامبر و باز شناسی کاملی از اصول و سنت های اسلامی یافت.
چنین درمی یابیم که تبلیغات با دور اندیشی و شکیبایی بسیار آغاز شد چون در این ایام کارهای دُعات دیگر به واسطه بی احتیاطیها و همچنین قدرت امویان در عراق به بد فرجامی کشیده شده بود. ازاین رو امام عباسی دعات و نقیبان خود را با احتیاط کامل وپنهان کاری به خراسان که دور از دسترس امویان بود و همچنین بسان عراق که دسته ای طرفدار خوارج گروهی هوا خواه عثمانیه و عده ای کثیر نیز حامی مروانیان بودند ، خراسانیان را مردمی شناخت که اذهانشان هنوز آزادانه مقاصد آینده بود و نقیبان توانسته بودند بسرعت دست به نشر افکار و عقاید امام عباسی در آن ناحیه بزنند. هویت امام عباسی نیزکه در حمیمر سوریه اقامت داشت را جز بالاترین رهبران عباسی کسی نمی دانست. همچنین در می یابیم که عباسیان با چه زیرکی رهبران علوی دعوه را ازجایگاهایشان بیرون کشیدند جای آنان را غصب کردند و با اتخاذ سیاستهای دقیقاً برنامه ریزی شده بر پایه مشروعیت خود خوانده جای آنها را گرفتند در حالی
که در همین زمان ادعاهای علوی را انکار و مواضع آنها را تضعیف می کردند. اکنون آشکار است که ابومسلم رهبر محبوبی که در حدود سه دهه فعالیت پنهانی را به ثمر رساند از نارضایی های نژادی و گروهی فراتر رفت او بر وحدت منطقه ایی و جغرافیایی طرفداران انقلاب به عنوان خراسانی ها تاکید می کرد و به این منظور غرور محلی آنان را پرورانید و آنان را در ارتشی متحد با هدف جنگیدن با امویان و پدید آوردن دگرگونی بنیادی گرد آورد. چیزی که کار ابومسلم را آسان کرد این بود که بیشتر سکنی گزینان عرب در خراسان اکنون به مردمان بومی شباهت یافته و بسیاری از آنان در فرایند انطباق خود با شرایط اجتماعی و اقتصادی و کشاورزی آن استان زبان فارسی را فرا گرفته بودند22. بدین ترتیب سپاهی که از خراسان روانه شد از احساس همبستگی بسیار قوی برخوردار بود که تا مدتها پس از شکست امویان و بیرون راندن آنان نیز ادامه داشت23. همچنین شیوه ای که عباسیان درنشر دعوت برای به دست آوردن خلافت به کار بردند. بعدها سرمشق و الگوی دقیقی بود برای گروهها و نیروهایی که به خلافت عباسیان را به رسمیت نمی شناختند.
بهر روی پس از فروپاشی خلافت امویان زمینه برای مشارکت فعال ایرانیان در همه زمینه ها در دولت اسلامی جدید گشوده شد . عباسیان پس از آنکه هم در راس ساختارهای دنیوی و هم در راس تشکیلات مذهبی مستقر شدند مفهوم وسیع تری از اسلام را پذیرفتند که به غیر عربها فرصت می داد به نظام نوین خدمت کنند و ارزش خود را ثابت نمایند و ایرانیان بیشترین بهره را از این وضع بردند.24

ایران در عصر عباسیان
1. وضعیت ایران پس از روی کار آمدن خاندان عباسی
2. نقش ایرانیان در وزارت
3. برآمدن خاندانهای حکومتگر ایرانی
4. بررسی نهاد خلافت و تغییراتی که در عصر عباسیان پیدا کرد به عنوان یک مرکز مشروعیت دهنده با تکیه بر اندیشه ایرانشهری.

شعارهایی که عباسیان را به قدرت رسانید توانست یک چند گروههای مخالف آنان را نظیر علویان، خوارج و قبایل عرب مخالف خلافت بنی امیه که باهم مرتب درگیری داشتند را به خود جلب کند و آنان را بر علیه دشمن مشترکشان یعنی امویان متحد کند. نزاعهای داخلی و درگیریهایی که پس از به خلافت رسیدن عباسیان میان آنان و گروههای رقیبشان رخ داد، نشان از آن داشت که عباسیان تنها نبودند که توانستند این انقلاب را به ثمر برسانند بلکه مشارکت گسترده گروههای مختلف که تحت عنوان شعار کلی مبنی بر بازگشت به سنتهای پیش از امویان که آنان را به دور هم جمع کرده بود توانست خلافت امویان را از بین ببرد. خطبه ای را که ابوالعباس سفاح در روز نخست خلافت ایراد کرد و عمش آن را ادامه داد حاکی از آن بود که نخست عباسیان مدعی بودند که شناختن حق آنها به خلافت الزامی است و آنان به تفضیل الهی خلافت را بدست گرفته اند25 با موافقت خلق همچنین برای گروههای رقیب خود نیز این مسئله را مسجل کردند که امر خلافت از آغاز بر آنها راست شده و آنان نباید در این مهم با عباسیان درگیر شوند.
اما اکنون زمان آن فرارسیده بود تا شعارهایی که در هاله ای از ابهام پیچیده شده بود و عباسیان به کمک آن توانستند سایر گروههای مخالف خلافت امویان از جمله علویان را با خود متحد کنند صورت مشخص تر و دقیقتری به خود بگیرد. این مشخص بود که از آغاز عباسیان خلافت را تنها و بی رقیب می خواستند اما گروههای مختلفی که در سقوط امویان و همراهی عباسیان نقش داشتند حال هر کدام به تنهایی مدعی تخت خلافت بودند. مهمترین این گروهها علویان بودند که عباسیان با شعارهای آنان توانستند حامیان آنان را در حمایت از خود بسیج کنند اما حال که عباسیان خلافت را تصاحب کردند علویان ، آنان را غاصب می دانستند و خلافت آنان را فاقد مشروعیت لازم می دانسته به همین جهت عباسیان برای آنکه حقانیت خود را در امر خلافت نسبت به علویان برجسته نشان دهند شعارشان را که تا آن زمان انتقال خلافت از طریق وصایت و سفارش از ابوهاشم به جدشان محمد بن علی صورت گرفته بود ، تغییر دادند و در عوض مدعی شدند که امامت از زمان وفات پیغمبر بدون فترت به آنها تعلق داشت و در تقویت دعوی عباسیان و رد ادعای برخی اعقاب علی که امامت را حق خود می دانستند مباحثات نسبی خاصی پیش کشانده شد26. عباسیان می گفتند که از پشت جدشان عباس بودن ، اهمیتی بیشتر از نسل فاطمه دختر کوچک پیامبر و زوجه علی دارد. از آن جهت که فاطمه زن بود و یا ابوطالب پدر علی و عم پیامبر که هرگز آشکارا قبول اسلام نکرده بود در صورتی که عباس عم پیغمبر اسلام پذیرفته بود. بهمین جهت عباسیان در امر خلافت خود را محق تر از علویان نشان دادند اما در آن سو علویان ضمن رد کردن ادعای عباسیان در امر خلافت دست به قیامهایی گسترده بر علیه عباسیان زدند و بدین ترتیب مخالفت خود با آنان را عملا نشان دادند. قیام محمد و ابراهیم ملقب به النفس الزکیه 27در منطقه حجاز و تعرض سخت منصور خلیفه عباسی به آنان یادآور خاطره قیام زید و پسرش یحیی بر علیه امویان بود در نظر علویان همچنین بعدها قیام حسین بن علی بن حسن و یارانش در زمان هادی که به شهدای فخ مشهور شدند، حکایت از آن داشت که علویان هرگز ادعای عباسیان را در امر خلافت به رسمیت نشناختند و آنان را بسان امویان غاصب تلقی می کردند. اما خطر دیگری که خلافت نو پای عباسیان را از هر سو تهدید می کرد ابومسلم خراسانی بود. عباسیان اگرچه با شعار " الرّضا من آل محمد " توانستند ناراضیان را در پشت سر خود جمع کنند اما کسی که در نهایت بیرق خلافت را در دستان آنان نهاد ، ابومسلم بود به همین جهت عباسیان سخت در روزهای نخست خلافت خود به ابومسلم و سپاهیانش محتاج بودند. ابوالعباس سفاح خلیفه نخست عباسی فرصت آن را نیافت تا کار ابومسلم را یکسره کند و این مهم ، به عمش ابوجعفرالمنصور که پس از وی به خلافت رسید، سپرده شد. منصور نخست به وسیله ابومسلم دیگر مدعیان خلافت و کسانی راکه می توانستند حیات نوپای خلافت عباسی را بخطر اندازند را از میان برد. کسانی چون عبدالله بن علی عموی منصور یا بهافرید و یا لشگری از چینیان را که مرزهای شرقی جهان اسلام را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند و یا قیامی که به طرفداری از علویان در بخارا به پا شده بود.
در نهایت پس از آنکه منصور خلیفه عباسی توانست بوسیله ابومسلم آرامش و امنیت خلافت عباسی را تضمین کند اقدام به حذف او کرد. البته از میان بردن ابومسلم چندان به آسانی صورت نگرفت چرا که اهمیت ابومسلم به عنوان حلقه اتصال زنده میان حکومت مرکزی ای که در شرف پیدایی بود و ولایتی که قدرت مرکزی نفرات نظامی و پر شورترین طرفدارانش را از آنجا گرد آورده بود، هنگامی آشکار گردید که خراسان بدنبال قتل وی دستخوش شورشهای پی در پی شد. نخستین این شورشها، خروج سنباد بود که قیام وی هفتاد روز بطول انجامید. همچنین جنبش سنباد به تشکیل یک سازمان مخفی به نام بومسلمیه منجر شد28 که سالها به پرورش احساسات ضد عباسیان می پرداخت.
خروج استاذسیس و المقنع در نواحی کش و نسف پس از سنباد سخت از حمایت محلی برخوردار بود همچنین بعدها خروج اسحق ترک که همگی نشان از محبوبیت بالایی بود که ابومسلم در میان ایرانیان داشت.29 بهر ترتیب عباسیان توانستند از میان این انقلابها و بحرانهایی که دهه های نخستین خلافت آنان را فراگرفته بود، جان به در برند و پایه های خلافت خود را پس از آن محکم کنند، اما آنچه که در این میان مهم بود میراثی بود که عباسیان در جهت تثبیت و استمرار خلافت خویش از اسلاف خود به ارث بردند. این میراث که ارزش آن به مراتب بالاتر از بهایی بود که عباسیان در جهت تثبیت خلافت خویش پرداختند، توانست حیات خلافت خاندان عباسی را برای قرنهای پس از آن تضمین کند. نیک می دانیم معاویه نخستین کسی بود که پس از تثبیت خلافت سفیانیان تمام سعی خود را به کار برد تا یزید پسرش را ولیعهد خود قرار دهد.برغم مخالفتهای پراکنده ای که توسط کسانی چون حسین بن علی ، عبدالله بن عمر و … صورت گرفت ، یزید بن معاویه خلیفه شد و این نخستین بدعتی بود که پس از وفات پیغمبر در امر خلافت صورت گرفت و در حقیقت عمل وی مستلزم الغای نظام انتخابی شد که پیش از آن برقرار بود و به جای آن نظام جانشینی میراثی برقرار شد. همه خلفایی که پس از معاویه بر سر کار آمدند از بدعت وی پیروی کردند30 و همین مهم به عنوان میراثی اصیل از امویان به عباسیان رسید که باعث شد بتوانند پنج قرن قدرت را در دست داشته باشند. البته گفتنی است که امویان به ابتکار خود این عمل را انجام ندادند بلکه در برخورد با تمدنهایی چون ایران و بیزانس آنان نیز با شیوه وراثتی سلطنت آشنا شدند و بعدها مستقیما آن را به کار گرفتند.
همچنین در آن هنگام که حضرت محمد به عنوان فرستاده خدا کلام او را به مردمان ابلاغ می کرد یک نظام خداسالاری استقرار یافت و آن حضرت در واقع همچون نایب خدا بر روی زمین قرار داشت. پس از رحلت پیغمبر گونه ای از خداسالاری دوم روی کار آمد چه خلفای راشدین خود را ناگزیر از آن می دانستند که دستورهای قرآن را ملاک اعمال خود قرار دهند و در کارهای خود پا بر جای پای پیغمبر نهند. از بیم اشتباه هرجا که در گرفتن تصمیم دچار شک می شدند از هرکس که سخنان پیغمبر را شنیده و با او نزدیکتر زیسته بود می پرسیدند تا چنان نباشد که عملشان مخالف عمل پیغمبر نشود اگر می خواستند به ابتکار خود عمل کنند عامه مسلمانان هرچه زودتر وظایف ایشان را گوشزد می کردند. هنگامیکه پس از مرگ علی و بسیاری از اصحاب دیگر آن دسته از مردم از بین رفتند که می توانستند بخاطر نزدیکی خود با پیغمبر به اعمال خلفا اعتراض کنند دیگر خلیفه مانعی برای انجام دادن هر چه خود می خواسته در برابر نداشت. بهمین جهت امویان با به کار بردن واژه خلیفه اللهی به جای فره ایزدی یا حق اصلی سلطنت ایرانیان برای خود مشروعیتی فوق مردمی قائل شدند عباسیان نیز که پس از امویان بر سر کار آمدند از همین روش برای خلافت کردن سود جستند و مستقیماً مشروعیت خلافت خود را بعدها از جانب خداوند دانستند. به کار بردن وازه خلیفه اللهی در زمان عباسیان آن هنگام که سستی و فتور راه یافته در ارکان و عناصر قدرتشان باعث پیدایش قدرتهای سیاسی مستقل و نیمه مستقل یا خاندانهای خود مختار شد تمهیدی شد تا عباسیان با کار برد این واژه در برتری خود نسبت به گروههای رقیب به عنوان یک مرکز مشروعیت دهند عمل کنند. همچنین خلفا در رقابت با علمایی که دعوی آشنایی با دین خداوند و احکام حلال و حرام را داشتند باید بر منصب الهی خود تاکید می ورزیدند تا جا مبادا کشاکشهای منزلت جویی به موضعی فروتر در غلتند.
از دیگر مواردی که امویان برای اخلاف خود باقی گذاشتند نظام دیوانسالاریی بود که بعدها عباسیان برای اداره قلمرو پهناور خویش آن را بسط و گسترش دادند. نظام دیوان سالاری که امویان بنا نهادند چندان گسترده نبود اما توان یاری رساندن به آنان را جهت اداره قلمرو خویش داشت عباسیان با به کارگیری عناصر غیر عرب در ساختار امپراتوری خویش بوروکراسی گسترده ای را ایجاد کردند که به آنان امکان می داد تا با آرامش و امنیت بیشتری به اداره سرزمین پهناور خویش بپردازند. کاری که امویان از آن غافل شدند یا حداقل مجال آن را نیافتند تا به بسط و گسترش آن دست بزنند. از مهمترین ممیزه های خلافت عباسیان نسبت به امویان مشارکت گسترده غیر اعراب بخصوص ایرانیان در ارکان مختلف حکومت نو پای عباسیان بود. در نتیجه استیلای عباسیان که تحت حمایت خراسانیان31 برقرار گردید اوضاع ایران نیز رنگ تازه ای بخود گرفت و این بدان علت بود که ایرانیت در پیروزی این سلسه جدید و در پیگیری نظم تازه ایی که جانشین سازمان عربی اموی شده بود سهم قاطعی داشت.با چنین اوضاع و احوالی دیگر جای هیچگونه تردیدی نبود که از این پس باید ایرانیان به عنوان شرکای متساوی الحقوق دولت جدید شناخته شوند. حضور ایرانیان در صحنه های مختلف خلافت عباسیان این نکته را به آنان خاطر نشان ساخت که به تنهایی و بدون حضور ایرانیان قادر نخواهند بود که خلافت خویش را تثبیت و آن را به سرزمین پهناور اسلامی ادامه دهند. انتقال مرکز ثقل خلافت به سوی شرق پس از انقلاب عباسی فزونی وزیران، ندیمان، دبیران و کارشناسان مالی ایرانی در اوائل حکومت عباسیان و فراوانی نویسندگان، شاعران و نوازندگان ایرانی در زندگی فرهنگی روزمره قابل انکار نیست. نخستین تاثیر حضور ایرانیان در خلافت عباسیان پیاده کردن آیین و راه و روشی بود که در ایران عصر ساسانی در زمینه ملکداری و طرز اداره سرزمین وجود داشت بوسیله ترجمه هایی از آثار آن دوره و بدست برخی از اندیشمندان ایرانی. نفوذ آثار تمدنی ساسانیان در زمینه های حکومت و اداره امور که در حوالی پایان دوره اموی آشکار شده بود بواسطه انتقال این آثار و ترجمه آنها به زبان عربی قوی تر گشت و اندیشه هزاره ای امپراتوری جهانی در میان مسلمانان پدیدار شد.
بعلاوه بسیاری از ادبیات حکیمانه ایران میانه که بر پایه مجموعه های مواعظ و یا اندرزهای اخلاقی استوار بود جذب ادبیات اسلامی شد.32 در رساله سیاسی " عهد اردشیر" و " نامه تنسر"33 با ترجمه عربی ابن مقفع در دنیای اسلامی شناخته شد. همچنین با ترجمه خداینامه، عباسیان بیش از پیش با فنون کشور داری در ایران باستان آشنا شدند و آن را مستقیم در خلافت خویش به کار گرفتند.
در حقیقت ترجمه آثار یاد شده، جدایی ناپذیری پادشاهی و مذهب را رسم می کند و این گفته را به اردشیر پادشاه ساسانی نسبت می دهد که : مذهب و پادشاهی دوبرادرند که ( هیچکدام نمی توانند بی نیاز از هم باشند… ) و بعدها این مساله به صورت رکن اساسی تئوری سیاسی اسلام در آمد. به واقع تاکید عباسیان بعدها بر ماهیت الهی خلافتشان در مقابل مدعیان این امر ریشه در آشنایی آنان با سنتهای عصر ساسانی داشت.
حضور ایرانیان در ساختار خلافت عباسیان و تبدیل کردن آن به یک مرکز توانمند و مشروعیت بخش در جهان اسلام، سرزمین پهناوری را که در انتهای عصر امویان می رفت تا تجزیه شده و به بخشهای مستقلی تبدیل شود را دوباره تحت لوای خلافتی جدید متحد کرد. در این دولت مرکز توجه تنها به نقش عنصر عرب در ساختار و تشکیلات دربار خلافت نبود بلکه به حضور موالی بخصوص ایرانیان در شکل دهی صورتبندی اجتماعی جدید توجهی خاص شده بود. خلفای نخست عباسی تحت تاثیر آثار ترجمه شده عصر ساسانی در زمینه سیاسی و تشکیلات دیوانی و اداری بر تمرکز و اداره دقیق دولت پرداختند. منصور حکومت را از قضاوت جدا کرد و کارکنان و وظایف آنها را مجزا نمود همچنین با تاسیس دیوان زمام نظارت خود را بر کارکنان دستگاههای اجرائیش بیشتر کرد34 اما مهمترین تحولی که در تشکیلات اداری عباسیان پدیدار شد به کارگیری نهاد وزارت بعنوان مسئول دستگاههای دیوانی، مالی و اداری بود. در حقیقت ایجاد نهاد وزارت در عصر عباسیان که تحت نفوذ سیستم اداری ساسانی بود، هم وسیله ای برای رواج الگوهای ایرانی و هم ابزاری برای تحکیم نفوذ به شمار می رفت.35
پیشتر عنوان شد که دیوان سالاری در دوران امویان دارای کارکرد محدودی بود و این به دلیل ماهیت قدرت مطلق خلفا در این دوره و عدم پذیرش عنصر غیر عرب در ساختار و تشکیلات دیوانی بود که باعث شد دیوانهای عصر اموی نتوانند به طور مشخص به ایفای نقش بپردازند. کسانی هم که در راس امور دیوانی قرار می گرفتند بیشتر عنوان کاتب و منشی داشتند و نقشی در اداره امور نداشتند.
دیوانهایی که در عصر امویان وجود داشت، مثل دیوان خاتم یا دیوان برید …. بدان علت که اولا: تعدادشان اندک بود . ثانیا : بعلت عدم آشنایی کافی خلفای اموی با سیستم اداری و تشکیلاتی امپراتوریهای ایران و بیزانس که معمولا یا از راه ترجمه آثار و یا به کارگیری عناصر دیوان سالار موجود در امپراتوریهای پیشین صورت می گرفت نمی توانستند خلفا را در اداره قلمروشان یاری دهند. از اینرو تشکیلات دیوانی امویان فاقد کارآیی لازم بود.
اما در عصر عباسیان با ایجاد شبکه های پیچیده اداری و مالی که معمولاً توسط موالی و به طور دقیقتر ایرانیان اداره می شد. خلفای عباسی برای خود جایگاهی رفیعتر نسبت به رقبای پیشین قایل شدند همچنین با به کارگیری عناصر غیر عرب در ساختار دولت خویش هم به جلب گروههای رقیب پرداختند و هم دوام و بقای خلافتشان را بدین وسیله تضمین کردند.
نظریه های موجود درباره وزیر و نقش آن در تشکیلات اداری بر دو گونه است که هر یک کاملاً متفاوت از دیگری است. دسته ای از محققین و پژوهشگرانی چون: و.و. بارتولد. ام اسپرنگلینگ. اس. دی. گوتیاین و دی. سوردل معتقدند که وزارت تحول سنت اداری عرب است در طول تاریخ خلافت و واژه وزیر که به معنای یار و دستیار می باشد در قرآن نیز به کار رفته. این محققین با استناد به رفتار و سلوک پیامبر در آگاه شدن از رای اصحابش در تصمیم گیریهای مهم دوران زندگیش و خلیفه بعد از او ابوبکر که در تنظیم امور مهم خود را از مشورت با صحابه محروم نمی کرد.36
چنین استنباط می کنند که وزیر و نهاد وزارت در حقیقت در بطن سنتهای عرب به صورت ابتدایی وجود داشته و پس از گسترش قلمرو اسلام این مقام نیز مفهوم دقیقتری به خود گرفته. درست در نقطه مقابل این نظریه برخی دیگر از محققین قرار دارند که واژه وزیر و تحول آن را کاملا مرتبط با سنتهای ایران بخصوص ایران پیش از اسلام می دادند.37 کریستین سن محقق ایران شناس پیشینه وزیر را در وجود صدر اعظم ساسانیان یعنی بزرگ فرما تار ( فرمانده / حاکم/ امر) می جوید همچنین دار مستتر معتقد است واژه وزیر از لغت پهلوی و ویچرا مشتق است که به صورت وچیر استعمال می شده و به معنای تصمیم گرفتن بوده.38 ابن طقطقی صاحب کتاب الفخری می نویسد: لغویون چنین گویند که لفظ وًزًر به معنای ملجاء و پناهگاه است و وِزْر به معنای بار است. پس وزیر یا از وِزر اشتقاق یافته است که در آن صورت مفهوم آن کسی است که تحمل بار گران کند و یا از وزر که در آن صورت وزیر شخصی است که خلیفه به اندیشه و رای او پناه برد و به تدبیر او توسل جوید:39
با توجه به نظرات یاد شده حتی اگر واژه وزیر و نقش آن راهم جدای از سنتهای ایران پیش از اسلام بدانیم در عصر عباسیان نهاد وزارت و عملکرد آن تا حد زیادی به الگوی قدیمی تر آن در عصر ساسانیان شباهت داشت بخصوص که حضور ایرانیان در راس این نهاد و تداوم آن تا چند نسل پی در پی میان آنان و اخذ بسیاری از شیوه های اداری تشریفات درباری، لباس ها و سردستارها کاملا تحت تاثیر این سنتها قرار داشت نظر بارتولد درباره وزاری عباسی نیز به همین نکته اشاره دارد: سامانه اداری کاملا متعادل ساسانی که عربها آن را بالاترین نمونه حکمرانی خردمندانه می دانستند سرمشق آنان قرار گرفت وزاری آنها که ( این مقام نیز با درک دیوانسالارانه اش اندامش به وسیله عباسیان به وجود آمد ) که از زمان منصور به خاندان سرشناس ایرانی برمکیان تعلق داشتند خود را جانشینان مستقیم بزرگمهر و دولتمردان نیمه اسطوره ای دوران ساسانی تلقی می کردند.40)
عباسیان با علم به اینکه تصرف تخت خلافت یک مطلب است و تداوم آن بصورت آرام و بی دردسر مطلبی دیگر. با سپردن نهاد وزارت به مردان اهل قلم یعنی ایرانیان دیوان سالار هم برای خود حامیانی نیرومند ایجاد کردند و هم بدین وسیله تداوم خلافتشات را برای مدتی طولانی فراهم کردند. البته ناگفته نماند به دلیل ماهیت

قدرت در تاریخ میانه ایران عنصر و ماهیت خدمت شخصی منصب وزارت باعث شد که این منصب با صراحت و روشنی تمام تعریف نشود و طبق سلایق شخصیتهای درگیر آن و نیز مقتضیات موجود گسترش یافته و یا محدود گردد. در حقیقت وزیر پیش از آنکه به تنظیم امور دیوانی و نظارت بر کار آنان بپردازد، در مقام خدمتگزار شخصی خلیفه روابط بین او و سایر حکام و سلاطین را هدایت می کرد.
نخستین وزیر عباسیان ابوسلمه خلال بود وزیر سفاح که وزیر آل محمد لقب داشت و از موالی ایرانی بود. نیز ابوایوب موریانی وزیر منصور عباسی ایرانی و از مردم موریان از قرای اهواز بود یعقوب بن داوود وزیر مهدی و یحیی بن خالد برمکی وزیر هارون نیز ایرانی بودند. مامون نیز خاندان سهل را به وزارت منصوب کرد که دست پرورده خاندان برمکی بودند. نهاد وزارت از نخستین وزیر ایرانی عباسیان تا زمان هارون و بعد از او پیوسته گسترش یافت و وظایف وزیر هم در ارتباط با خلیفه و هم جامعه از حساسیت و ظرافت بالایی برخوردار شد. پیدایی نهاد وزارت در عصر عباسیان باعث شد تا اموری را که خلفا می بایست انجام دهند از آن پس بعهده وزیر گذاشته شود در نتیجه خلفا از دسترس عموم جامعه و حتی درباریان نیز به دور ماندند و این باعث شد که خلفا بعدها برای خویش شانی الهی و فوق مردمی قائل شوند. بواقع وزیر بجای خلیقه بر تمامی امور نظارت داشت ولی بعنوان رئیس دیوان اعلی بر کار چهار دیوان انشا،زمام ، اشراف الممالک و عرض نظارت می کرد علاوه بر آن اغلب اوقات در دیوان مظالم هم حضور می یافت. که محکمه ای برای رفع ظلم و ستم از رعایا بود. از وزیر انتظار می رفت که از علما ودانشمندان حمایت کند و ابواب خیر راه بیندازد. با اینکه وزیر به اهل قلم نه اهل شمشیر تعلق داشت ولی برخی از وزرای عباسیان مانند فضل بن سهل با نظارت داشتن بر امور نظامی هم بر مردان قلم و هم بر شمشیر حکم می راند از این جهت او را ذوالریاستین نیز می خواندند. اگر چه مقام وزارت دارای قدرت بود و وزیر از نفوذ و قدرت فراوانی برخوردار بود ولی در عین حال امنیت ماندن بر سر مقامش نیز بسته به میل خلیفه بود.41
در دوران نخست خلافت عباسیان که خلفا از قدرت بالایی بهره می بردند نهاد وزارت و شخص مسئول آن کاملا تحت تاثیر و نفوذ قدرت خلیفه قرار داشت بواقع قدرت وزیر به مرحمت خلیفه واگذار شده بود و او نه خدمتگذار دولت بلکه شخص خلیفه بود از این رو حفظ اعتماد خلیفه از مهمترین کارهای او محسوب می شد و این کار ساده ای نبود چون به واسطه قدرت خلیفه ، قدرت وزیر تحت تاثیر قرار می گرفت و همواره وزیر در معرض حسادت خلفا و یا درباریان و مهمتر از همه ولیعهد قرار میگرفت.
از میان رفتن خاندان نام آور برمکیان و یا خاندان سهل همگی شاهدی به این مدعا هستند اما مشکل اساسی تری که در نهاد وزارت وجود داشت این بود که چون بر فساد درونی خود نظام دیوانی نظارت و کنترل موثری وجود نداشت لذا به محض اینکه قدرت سلطان یا خلیفه تضعیف می شد و به سستی می گرایید توطئه و فساد رشد می کرد و همه جا را فرا می گرفت42 خواجه نصرالدین طوسی که اخلاق ناصری را قبل از حمله هلاکو خان به نام حاکم اسماعیلی قهستان نوشت معتقد است که کاری مشکل تر از کار وزارت سلطان و یا خلیفه وجود ندارد چون: " به مکان او منافست بسیار کنند و حسّاد او اولیای خلیفه باشند که در منازل و مداخل با او مساهم و مشارک باشند و پیوسته طامعان منصب او و منتهذ فرصتی حبایل باز کشیده و مترصد ایستاده".43
بدین ترتیب نهاد وزارت هم در معرض فساد و هم در خطر رقبا و حاسدان قرار می گرفت در این میان بد نیست یادی از خاندان برمکی کنیم که در معرض حسادت خلیفه و درباریان با آن همه شان و منزلتی که داشتند یک شبه نابود شدند. خاندان نام آور برمکیان از نوادگان متولی بزرگ معبدی بودایی در نزدیکی بلخ بودند. برمکیان تاریخی طولانی در خدمت موفقیت آمیز به عباسیان داشتند که طی آن شبکه ای از برخوردها پدید آوردند و نو آوریهای پر ارجی در شیوه حکومتی عباسیان کردند خالد برمکی از طرفداران دعوت عباسیان در پایان عصر اموی و از فرماندهای برجسته نخستین سپاه عباسی بود و بهنگام انقلاب عباسیان خالد به فرمان ابومسلم به تنظیم امر خراج در خراسان پرداخت و این مهم را چنان با روح انصاف انجام داد که اهل خراسان عمیقا از وی سپاسگزار شدند.
ابوالعباس دو وزارت پر اهمیت سپاه و خراج را بدو سپرد و گمان می رود که خالد در ایام عهده داری این مشاغل بجای ورقه های جدا از هم نظام ثبت وضبط در دفاتر را معمول کرد در خلافت منصور خالد ولایت فارس یافت و این شغل فروتر از مقامی بود که وی پیش از این داشت و بعدا نیز وی والی ری، طبرستان و دماوند گردید. در عهد مهدی بار دیگر والی فارس شد و به توزیع مجدد خراج در ولایت خود پرداخت و بعدا با کمک ملکه خیزران مادر هارون . وی را بر تخت خلافت نشاند و خود عهده دار تمامی امور دیوانی شد. گستردگی کار خاندان برمکی در عرصه هارون ظن شدید وی را بر علیه آنان برانگیخت و همین عاملی در فروگرفتن آنان شد.44
افزون بر نهاد وزارت که توسط ایرانیان در عرصه خلفای عباسی ایجاد گسترش یافت و بعدها الگو و نمونه ای شد برای حکومتهای مستقل و نیمه مستقلی که در قلمرو خلافت عباسیان پدیدار شدند، عباسیان با گرای بیشتر به آداب و رسوم ایرانیان بیش از پیش خلافت را از خوی عربی آن که در گذشته بود، جدا کردند. به واقع گرایش آنان به جنبه های مختلف تمدنی ایرانیان باعث شد تا مقدمه دوره ای که در تاریخ بعنوان عرصه درخشان امپراتوری اسلامی از آن یاد میشود ، پی ریخته شود در این میان حضور ایرانیان در دستگاه خلافت و احراز پستهای مهم اداری ، تشکیلاتی و نظامی از سوی آنان عباسیان را بیشتر با بارقه های فرهنگی و تمدنی ایران آشنا ساخت. در دستگاه خلافت اغلب نویسندگان و مستوفیان نیز مانند وزراء ایرانی و پارسی نژاد بودند و به نیاکان خود اقتداء می کردند و حتی عادات و آداب اجدادی خود را عیناً تقلید می کردند45 فضل بن سهل بن زاذان فرخ برمکی بالداری قدار می گرفت که او را با همان کرسی حمل کرده نزد مامون می بردند همینکه نزد مامون می رسید از کرسی پایین آمده پیاده نزد خلیفه می رفت آن گاه کرسی را میبردند تا آنکه در نزدیک مقام خلافت نصب می نمودند و فضل پس از سلام بر آن کرسی می نشست و این وضع را فضل از شاهنشاهان ایران تقلید کرده بود.46 نیز هر یک از طبقات لباس مخصوصی داشتند که طبقه دیگر حق پوشیدن آن لباس را نداشت همینطور نویسندگان و منشیان دارای لباسهای مخصوص به خود بودند. در عصر عباسیان نه تنها تشکیلات دینی و دولتی در قالب ایرانی ریخته میشد بلکه شکل لباس و نوع غذا و سبک موسیقی و امثال آن نیز تحت تاثیر نفوذ ایرانی بود نفوذ ایران در دربار خلفا و مخصوصاً در زمان هادی وهارون و مامون به اوج کمال رسید در بغداد رونق سبک و روش ایرانی رو به افزایش بود47 جشنهای باستانی نوروز و مهرگان و رام را می گرفتند لباس ایرانی لباس رسمی دربار بود و به فرمان خلیفه دوم عباسی کلاههای بلند و سیاه مخروطی شکل ایرانی را که قلانس نامیده میشد به سر می گذاشتند. در دربار آداب و رسوم پادشاهان ساسانی را تقلید می کردند و جامه هایی با نقوش و خطوط زرین می پوشیدند و اعطای اجازه پوشیدن این نوع لباس از حقوق مختصه خلیفه بود از مسکوکات المتوکل سکه ای بدست آمده که نشان می دهد این خلیفه درست به لباس ایرانی ملبس بوده است.48 وزیران و نویسندگان ایرانی تربیت و تهذیب اجتماعی را میان مردم نشر و تعلیم دادند ادب و عرب و ادب پارسی را باهم ممزوج می کردند و برای آداب آنچه لازم و ضروری بود از قبیل حکمت بزرگمهر و تاریخ ایران و سخنهای خسرو انوشیروان و شاپور و پرویز و حتی خلفای راشدین همه را جمع کرده مردم را به آموختن تشویق می کردند.49 گذشته از اینکه وزیران ایرانی در ترویج و اشاعه فرهنگ و ادب فارسی همت می گماشتند انتقال مرکز خلافت از دمشق به بغداد عامل دیگری بود که در پیشرفت علوم و معارف پارسی تاثیر بسزایی داشت علت انتقال مرکز خلافت آن بود که اهالی شام مطیع بنی امیه بودند و به آن خاندان محبت داشتند و چون خراسان کانون جنبش و خروش یاران عباسیان بود لازم بود محلی برای مرکز خلافت برگزیده شود که هم از پیروان بنی امیه دور و هم به خراسان نزدیک باشد برای این منظور شهر بغداد که دارای موقعیت مهمی بود و دجله و فرات از وسط آن می گذشت به امر منصور مرکز خلافت شد.50 همینطور بعدها در نتیجه نهضت علمی گروهی که زبان پارسی و عربی می دانستند به ترجمه کتب فارسی و نقل آثار آداب ایرانی پرداختند مطابق گفته ابن ندیم کسانی که در انتقال علوم و آداب ایرانی به عرب سهم مهمی داشتند، شامل : 1- عبدالله بن مقفع 2- آل نوبخت 3- ابوالحسن زیاد تمیمی 4- حسن بن سهل 5- بلاذری 6- محمد بن جهم برمکی 7- عمر بن فرخان 8- بهرام بن مردانشاه 9- موسی بن عیسی کسروی 10- زادیویه بن هاشویه اصفهانی.
ابن مقفع کتاب خداینامه را به عربی ترجمه کرد و آن را تاریخ الملوک الفرس نامید که همین کتاب به عقیده برخی مورخین مورد استفاده طبری در تدوین تاریخ خود قرار گرفت همچنین کتاب کلیله و دمنه و آئین نامه و مدرک و کتاب تاج در تاریخ انوشیروان و ادب الکبیر و ادب الصغیر را به عربی ترجمه کرد.() حمزه بن حسن اصفهانی از هشت کتاب نام می برد که بوسیله مقفع و سایرین از پارسی به عربی ترجمه شده و برای استفاده او در نگارش تاریخش قرار گرفته.
همچنین جبله بن سالم کتاب رستم و اسفندیار و کتاب بهرام شوش را که هر دو از کتابهای تاریخی ایران است را ترجمه کرده، نیز کتاب اوستا را با شرح و تفسیر آن ترجمه کرد.51 که حمزه اصفهانی قسمتی از آن را ترجمه و در کتاب خویش نقل کرده است. گذشته از ترجمه کتب پارسی به عربی مضامین و افکار بدیع ادب پارسی به طور مستقیم یا غیر مستقیم در شعر و لغت و ادب عرب تاثیر کرد. در فن موسیقی استادان زبردستی چون ابراهیم موصلی و فرزندش اسحاق کنیزان زیبا را تربیت می کردند وو فن طرب را تعلیم می دادند. بشار بن برد طخارستانی و ابونواس اهوازی به سرودن تصنیف و غزل و اشعار مخصوص مجالس طرب و عیش می پرداختند و از این راه مکتب جدیدی در سخن و تغزل پدید آوردند به طوری که کنیزان درباری با علاقه به حفظ غزلهای آنان می پرداختند و در مجالس بزم خلفا و امرا ترنم می کردند. ابوالعتاهید شاعر دیگر ایرانی اشعاری که حاکی از پرهیز گاری و تقوی و احتراز از فسق و فجور بود می سرود و مردم را متوجه معاد و حساب آخرت می کرد52 همچنین در زمینه علم حدیث و علم اصول و علم کلام نیز ایرانیان گوی سبقت را از رقبا ربودند و خود پس از اندکی زمان سرآمد آن علوم گشتند. بنا به گفته ابن خلدون علمای علم اصول و راویان حدیث همگی یا ایرانی بودند یا تربیت شده ایرانیان بودند53 سیبویه امام نحو و بزرگترین مولفین و مصنفین آن علم و کسائی یکی دیگر از علمای نحو و لغت هردو ایرانی بودند ابوعبیده معمر بن المثنی از بزرگترین علمای لغت و اخبار و تواریخ عرب از پیشگامان شعوبیه بود54
بنا به گفته ابن ندیم نخستین کسی که کتاب مجسطی در علم هیئت را ترجمه کرد یحیی بن خالد برمکی بود او به ترجمه این کتاب همت گماشت و جمعی را برای تفسیر و شرح آن انتخاب کرد وچون آنان قادر به انجام این کار نشدند ابوحسان و سلمان صاحب بیت المحکمه را مامور این کار کرد. نیز یحیی دستور داد تا کتاب طب ( منکده هندی) را ترجمه کنند و شخصی را به هند فرستاد تا بعضی از گیاهان سودمند و داروهای موثر آن سامان را جمع آوری کرده همره بیاورد.55
مامون عباسی که دست پرورده ایرانیان بود به تشویق وزیران ایرانی خویش در حمایت علم و ادب و پشتیبانی از دانشمندان سعی وافر داشت در زمان وی نهضت ترجمه براه انداخته شد کتابخانه تاسیس شد و بیت المحکمه براه انداخته شد و عصر طلایی و درخشان امپراتوری اسلام با همت ایرانیان شکوفا گردید.
آنچه که در بالا بدان اشارت شد مختصری بود از تاثیرات فرهنگی و ادبی ایرانیان بر ارکان اصلی خلافت عباسیان. در حقیقت رویکرد عباسیان به ویژگیهای تمدنی اقوام و ملل مختلف ساکن در سرزمینهای مفتوحه بر خلاف اسلافشان به آنان بعنوان خلفای امپراتوری اسلامی شان و منزلتی به مراتب بالاتر بخشید. از طرفی این تاثیرات و توجهات متقابل باعث شد تا ایرانیان هم بعنوان یکی از این اقوام، ویژگیهای برجسته تمدنی و فرهنگی خویش را به منصه ظهور برسانند. این بهم بافتگی بارقه های فرهنگی ایرانیان در ساختار خلافت باعث شد تا نتوان هر کدام را بدون در نظر گرفتن دیگری مورد بجث قرار داد. بطوریکه تاریخ نویس عرصه زرین فرهنگ ایران ،ریچارد فرای بدرستی گفته است که: " جدا کردن دوره ای از تاریخ ایران که با پیروزی تازیان آغاز میشود و با گسترش فرمانروایی سلجوقیان به پایان می رسد از تاریخ عمومی خلافت اسلامی بسیار دشوار است."56
بالطبع توجه به تاریخ اندیشه که موضوع این رساله می باشد نیز از اهمیتی خاص برخوردار است. جریانهای تاریخ اندیشه در دوره اسلامی نیز در تداوم اندیشه ایرانشهری و در ادامه با اندیشه ایی تدوین شد که مفهوم و توجیه مشروعیت خلافت درکانون آن قرار داشت. مشکل اصلی خلافت تدوین نظریه ای منسجم از منابع اندیشه اسلامی در امر حکومت و سازماندهی اجتماعی ، سیاسی بود و این امز به دست تازیان نو مسلمان که پشتوانه ای جز جاهلیت نداشتند امکان پذیر نمی شد برعکس سنت اندیشه ایرانی سلطنت و نهادهای آن در عمل و نظر به صورتی مدون در دسترس بود و سایر فرهیختگان ایرانی می توانستند تجربه دیرینه ایرانیان در امر فرمانروایی و کشور داری را به دارالخلافه انتقال دهند. در این میان اعراب نه می توانستند از تجربه و دانش ایرانیان چشم پوشی کنند و نه می توانستند با ایرانیان که به هر حال رابطه ای نابرابر با آنان داشتند به مدارا رفتار کنند.
به واقع شاهنشاهی ساسانیان به دنبال ظهور دیانتی نو در آنسوی مرزهایش فروپاشید و با گرویدن ایرانیان به این دیانت جدید آنان خواه نا خواه ساز و برگهای تمدنی و فرهنگی و سیاسی خویش را به مرور در این دیانت جدید وارد ساختند. وجود اندیشه ای مدون و در دسترس که هم دیانت و هم سلطنت را توامان در وجود پادشاه نمایان می ساخت برای خلفای عباسی که حال بجای شاهان ایران بر سرزمینی پهناور حکم می راندند بسیار ضروری بود. تاکید خلفای عباسی بعدها بر حق الهی خود در امر خلافت ریشه در آشنایی آنان با سنتهای ایرانی به ویژه جایگاه آرمانی و فوق بشریی بود که آنان برای پادشاه قائل بودند.57 همچنین بکار گیری واژه خلیفه اللهی از سوی خلفای عباسی در تقابل آنان با علما نیز تاثیر به سزایی داشت. عباسیان متاثر از فرهنگ و سنن ایران و با حمایتی که از سوی منشیان به عنوان نمایندگان این قوم در ساختار خلافت شکل گرفت تقابل گسترده ای را با علما در پش گرفتند در حقیقت عباسیان همانند امویان و قبل از آن در تقلید از ایرانیان مایل نبودند که حتی الامکان قدرت و چیرگیشان از سوی دیگران تحدید شود عباسیان نخست سعی در جذب علما داشتند و در بسیاری از مواقع هم در کار خود موفق بودند مشکل زمانی رخ نمود که علما از موضع تفسیر و تفهیم شرع حرکت می کردند و این حرکت در جاهایی به مفهوم محدودیت قدرت خلفا بود بهمین جهت عباسیان با کاربرد عنوان خلیفه اللهی سعی می کردند تا نسبت به علمایی که دعوی آشنایی با دین خداوند را داشتند از موضعی بالاتر بهره برند.
از طرفی عباسیان دیگر تنها خلفایی نبودند که بر جهان اسلام حکمروایی می کردند امویان اندلس و بعدها فاطمیان مصر به صورت رقبایی جدی برای عباسیان در آمدند که اساس خلافت آنان را با حضور خود به زیر سئوال می بردند و در این زمان تنها موقعیتی که می توانست خلفای بنی عباس را بر دیگر رقبا برتری دهد تاکید به منصب الهی خلافتشان بود آنهم با بکا گیری واژه خلیفه اللهی. عباسیان برای شیوع عنوان خلیفه اللهی و یا به تعبیری ایجاد رابطه مستقیم میان خلیفه و خداوند با بکار بردن پسوند الله از زمان معتصم به بعد همواره سعی بر آن داشتند که از قدرت و نمایندگی خداوند در تقویت موضع خودشان سود جویند و هم سستی و ضعف راه یافته در دستگاه خلافتشان را از نظرها دور بدارند.58
بهر حال عباسیان نخست از راه شترجمه آثار و متون سیاسی59 عهد ساسانیان و همچنین با بکار گیری اندیشمندان ایرانی به عنوان مردان اهل قلم در دولت خویش با روش ملکداری در ایران پیش از اسلام را آشنا شدند ، سپس با استفاده گسترده از واژه خلیفه اللهی که پیش از آنان و توسط امویان رواج یافته بود و آنهم به تاسی از حق الهی سلطنت که نزد ایرانیان بود توانستند هم نسبت به رقبایشان از موضع محکمتری بهره برند و هم بدین وسیله تداوم خلافتشان را برای سالهای طولانی تضمین کنند به طوریکه در دور دوم خلافت عباسیان یعنی آن هنگام که آنان از لحاظ نظامی تضعیف شده و نفوذشان بواسطه قدرت یابی خاندانهای محلی محدود شده بود از حیث آرمانی توانستند شکلی واحد از مقام خلافت را در اذهان مردم ایجاد کنند.
خلفای عباسی پس از مامون و معتصم به بیشتر اعضای اقشار مذهبی سراسر امپراتوری خویش فهماندند که اصولاً بسیاری از نهادهای اسلامی تنها در صورتی می توانند ایفای وظیفه کنند که خلیفه وقت عباسی آنها را به رسمیت بشناسد در بسیاری موارد خلفای عباسی با دادن منشور فرمانروایی به سلاطین نو استقلال که از طریق انتصاب رسمی آنها را نماینده قدرت خلیفه در قلمرو فرمانروایی خود می کرد ناتوانی خود را پنهان می داشتند امرای مستقل نیز به این منشورها نیاز داشتند زیرا چنانکه بیرونی مولف قرن پنج می نویسد : "عامه مردم در شهرهای بزرگ به ادعای عباسیان خو گرفته و به حکومت آنها گرایش یافته اند و عقیده دارندکه فرمانروایی آنها بر حق است " به واقع از این پس وظیفه خلیفه به مشروعیت بخشیدن به فرمانروایان خود مختار ساکن در مناطق تحت نفوذشان منحصر می شد اما پس از شکل گیری خاندانهای مستقل ونیمه مستقل ایرانی در قلمرو عباسیان مناسبات آنان همواره با خلفا با مصالحه و به مسالمت برگزار نمی شد صفاریان و بعد از آنان بوییان از جمله خاندانهایی بودند که توانستند طی دوره حکومت خود بر بخشهایی از ایران تخت خلافت را به لرزه در آورند و با حرکتهای استقلال طلبانه خود مشروعیت خلافت عباسیان را بخطر اندازند بطوریکه اگر ترکان سنی مذهب متعصب از راه نرسیده بودند بساط خلافت عباسیان و به دنبال آن مشروعیتی که آنان به عنوان خلفای اسلام برای خود قائل بودند بسرعت برچیده می شد. پدیدار شدن نخستین سلاله مستقل گونه ایرانی آل طاهر بر بخشی از ایران زمین در شرایط خاصی صورت گرفت.
به واقع خاطره مرگ ابومسلم بسان شبح سرگردان یک مقتول انتقام جوی تا چندین سال در نواحی شرقی و حتی غربی ایران رویاهای آرام و طلائی خلیفه عباسی را با جنگ و وحشت همراه کرد بدنبال مرگ سردار خراسان، طرفدارانش به بهانه خونخواهی وی در نواحی مختلف سر به شورش برداشتند. سنباد، استادسیس،60 اسحق ترک ، سپید جامگان سرخ علمان.61 مازیار و افشین هریک به سهم خویش یکچند فکر خلفا را به خود مشغول داشتند.
بدنبال سقوط مازیار در طبرستان بوسیله عبدالله طاهر و نقشی که آنان در سقوط افشین شاهزاده اشروسنه داشتند توانستند موقعیت خود را در دربار خلافت تحکیم کنند و حکومت خراسان را از مامون خلیفه به پاداش خدماتی که پیشتر نیز در تامین خلافتش بر بغداد انجام داده بودند62، بدست آورند. در حقیقت این دوران خلافت عباسیان که همزمان با خاتمه نهضت بابک و مازیار و در واقع با عهد متعصم و واثق پایان یافت در عین حال دوران نفوذ ایرانیگری در حکومت اسلامی بود.
با چیرگی عناصر ترک بر دستگاه خلافت در بغداد از عهد متوکل به بعد طاهریان نیز در اندیشه استقلال جویی ولایات خود از نفوذ خلفای عباسی افتادند.63 اما این سلاله مستقل گونه همواره در مناطق تحت نفوذشان سعی می کردند تا نام خلفا را مقدم بر
نام خودشان بدانند و قدرت خود را به ظاهر به فرمان و منشور خلفا منسوب می کردند و پیوسته با ارسال هدایایی به دربار خلافت سعی می کردند تا به نوعی مشروعیت قدرت خود را در نظر عامه مردم توجیه کنند.
طاهریان به مدت نیم سده توانستند بر بخشی از ایران حکمروایی کنند و در این مدت آنان توانستند به دو هدف عمده دست پیدا کنند ، نخست آنکه اولین حکومت موروثی را در بازگشت به اندیشه شاهی آرمانی ایران باستان برغم میل خلفای عباسی 64پایه گذاری کنند و دوم آنکه طاهریان به خلاف رهبران بسیاری از جنبشهای ایرانی که هریک به قیام با شمشیر رانده شده بودند و آهنگ برانداختن خلیفه و خلافت را در سر داشتند به رویارویی با خلافت میل نکردند، بلکه با قبول مشروعیت خلیفه توانستند همچون فرمانروایان قانونی به نام خود سکه زنند. نیز هم آنان بودند که نخست درآمدهای هنگفت مالی خراسان را که عباسیان به بغداد منتقل می کردند در خراسان نگه دارند.
التون دنیل در تحقیقی درباره این دوره از تاریخ خراسان درباره موضع طاهریان در قبال خلافت می نویسد: " بدین گونه برجستگی و اهمیت پیدایش طاهریان در میدان سیاست نباید ناچیز گرفته شود نخستین دودمان موروثی مستقل اسلامی در خراسان پدیدار گشت نه به سبب ناتوانی موقت خلافت که بدان صورت قانونی بخشید بلکه در نتیجه یک سده پیکار پیگیر65" با طاهریان شکافی در امپراتوری واحد اسلامی ایجاد شد و رویای حکومت امت واحد به پایان رسید. از آن پس وظیفه خلیفه به مشروعیت بخشیدن به فرمانروایان خودمختار ساکن در این مناطق منحصر می شد.66
اما همانطور که پیشتر نیز اشاره شد مناسبات خاندانهای فرمانروای ایرانی با دستگاه خلافت پیوسته مانند مورد طاهریان با مصالحه و به مسالمت برگزار نمی شد. با برآمدن صفاریان به سرکردگی یعقوب لیث این مناسبات صورت دیگری به خود گرفت یعقوب لیث صفار به تجربه و با تامل در گذشته خلافت دریافته بود که بر عهد بی بنیاد عباسیان تکیه کردن از حزم و احتیاط بدور است و بنابراین تکیه بر شمشیر آخته خود را به مسالمت جویی ترجیح می داد. یعقوب می دانست که عهدی که بر تیغ آبداده استوار نباشد بی بنیاد خواهد بود. وی در عین حال توجهی نیز به منطق رابطه نیروها داشت سرشت دشمن را بخوبی می شناخت و می دانست که جنگ ادامه سیاست با ابزارهای متفاوت است و جنگ هدفی جز نابودی کامل دشمن ندارد.
اشاره ای که در سخن یعقوب به ماهیت دولت عباسیان و نیز به سرنوشت ابومسلم ، خاندان برمکیان و فضل بن سهل آمده ناظر بر این واقعیت رابطه نیروهاست که در زمان یعقوب لیث جز تیغ آبداده بر فاصله میان استقلال ایران و تبدیل آن به ناحیه ای جدا از خلافت عربی سایه نمی انداخت. با تکیه بر چنین ارزیابی بود که یعقوب لیث تیغ آبداده را نشانه یگانه فرمانروایی خویش و عهد منشور امیرالمومنین خواند. نویسنده تاریخ سیستان چنین می گوید:
"یعقوب به نیشابور قرار گرفت، پس او را گفتند که مردمان نیشابور می گویند که یعقوب عهد منشور امیرالمومنین ندارد و خارجی است پس حاجب را گفت رو منادی کن تا بزرگان و علما و فقهای نیشابور و روسای ایشان فردا این جا جمع باشند تا عهد امیرالمومنین بر ایشان عرضه کنم. حاجب فرمان داد تا منادی کردند. بامداد همه بزرگان نیشابور جمع و به درگاه آمدند و یعقوب فرمان داد تا دوهزار غلام همه سلاح پوشیدند و بایستادند هریک سپری و شمشیری بدست و خود نیز برسم شاهان بنشست و آن غلامان دو صف پیش او بایستادند. فرمان داد تا مردمان اندر آمدند و پیش او بایستادند . گفت بنشینید. پس حاجب را گفت آن عهد امیرالمومنین را بیاور تا برایشان بر خوانم حاجب اندر آمد و تیغ یمانی بدست میان ، دستاری مصری اندران پیچیده بیاورد و دستار از آن بیرون کرد و تیغ پیش یعقوب نهاد و یعقوب تیغ برگرفت و بجنباند آن مردمان بیشتر بیهوش گشتند. گفتند مگر به جان های ما قصد داری؟ یعقوب گفت نه تیغ نه از بهر آن آورم که به جان کسی قصدی دارم. اما شما شکایت کردید که یعقوب عهد امیرالمومنین ندارد. خواستم بدانید که دارم. مردمان باز جای خود باز آمدند باز گفت یعقوب : امیرالمومنین را به بغداد نه این تیغ نشاندست ؟ گفتند بلی! گفت مرا بدین جایگاه نیز هم این تیغ نشاند. عهد من و آن امیرالمومنین یکی است".67
بدین ترتیب از نمونه فوق می توان پی برد که یعقوب لیث صفاری هرگز بر قول متکی به تزویر و ریای عباسیان اعتمادی نکرد و مشروعیت حکومت خود را بر خلافت اذهان عامه مردم بر شمشیر آخته خویش قرار داد نه قول و عهد خلیفه. بدین ترتیب پس از گذشت دویست و سی سال از حمله اعراب به ایران یعقوب بعنوان یک حاکم نخستینن کسی بود که مشروعیت حکومتش را نه از دست خلیفه بلکه از شمشیر خویش به دست آورد و مشدوعیت خلیفه را بدین گونه به زیر سوال برد.
در حقیقت یعقوب قدرتش در ایران و سیستان را به ارث یا از طریق وابستگی به دست نیاورد. تصرف نواحی شرقی و جنوبی ایران به دست یعقوب انتقال آرام قدرت نبود بلکه بیشتر تحمیل رژیمی از طریق اشغال نظامی بود. بنابراین رژیم مزبور تا زمانی پایدار بود که امرای صفاری قدرت آن را داشتند که قلمرو خود را در برابر رقبایشان نگه دارند. دولت صفاری در دوره شکوفایی خود در ایام فرمانروایی یعقوب و عمرو اساساً آفرینشی نظامی بود که تنها به زور اسلحه برپا بود.
در حکایتی که از وی در تاریخ سیستان بر جای مانده یعقوب پیش قاصد خلیفه می بالد که پادشاهی خویش را بر خلاف عباسیان به میراث نبرده بلکه از عیاری و شیر مردی به دست آورده.68
به هر روی این کاملا روشن بود که خلفا و صفاریان حتی لحظه ای به هم اعتماد نداشتند وقتی که ستاره بخت صفاریان غروب می کرد یا بنظر می آمد که احتمال بازگشت طاهریان به خراسان وجود دارد یا هنگامی که می شد از قدرت روبه تزاید سامانیان سنی مذهب و مطیع بر ضد صفاریان بهره برداری کرد، منشور حکومت صفاریان بی درنگ ملغی می گردید. در تاریخ سیستان یعقوب موکدا نفرت و بی اعتمادی خود را از عباسیان آشکار می کند: " بسیار گفتی که دولت عباسیان بر عذر بنیاد کرده اند نبینی که با بوسلمه و ابومسلم و آل برمک و فضل سهل با چندان نیکویی که ایشان را اندر آن دولت بود چه کردند؟ کس باد که بر ایشان اعتماد کند.69"
رویارویی صفاریان با دستگاه خلافت چندان به درازا نکشید و پس از مرگ یعقوب

صفاریان نیز با هم روی به افول نهادند چنانکه با نیرومند شدن سامانیان که پادشاهان آنان به ظاهر سر از چنبر اطاعت خلیفه بیرون نمی کردند تنش کاهش یافت و برای بار دیگر سلسله ای ایرانی پا گرفت. کاهش تنش میان سامانیان و دستگاه خلافت از سویی به سبب توجهی بود که آنان به رعایت حقوق خلیفه داشتند. ابوبکر نرشخی در تاریخ بخارا این مطلب را درباره ابوابراهیم اسماعیل بن احمد سامانی نخستین شاه سامانی می گوید: " که به حقیقت پادشاه سزاوار به استحقاق بود او مردی عاقل . عادل . مشفق و صاحب رای و تدبیر بود و پیوسته با خلفا اظهار اطاعت کردی و متابعت ایشان واجب و لازم دانستی.70" هم او در مورد امیر اسماعیل سامانی نیز تاکید می کند که:" پیوسته خلیفه را اطاعت نمودی و در عصر خویش یک لحظه بر خلیفه عاصی نشدی و فرمان او به غایت استوار داشتی71". اما از سوی دیگر این نکته را نباید از نظر دور داشت که شالوده سلطنت سامانیان به دنبال خروج صفاریان بر خلافت استوار شد.72 در واقع خلفا آن را هم چون نقطه پایان رویارویی خلافت و صفاریان تلقی می کردند زیرا امیر اسماعیل، عمرو لیث را نزدیک خلیفه فرستاد و خلیفه هم منشور خراسان به وی فرستاد.73 بواقع حکومت بغداد دیگر نمی توانست از تصرف خراسان به دست سامانیان و تشکیل یک دولت جدید بزرگ ایرانی دیگر جلوگیری کند اما با این حال برای خلفا جای مسرت بود که فرماندار زیدی مازندران محمد بن زید که برای تصرف خراسان می کوشید، شکست خورد و از بین رفت و از این پس بزودی معلوم شد که سامانیان پا بند به مذهب تسنن همچنانکه تا این زمان در ماوراء النهر عمل می کردند در کشور تحت تسلط شان نیز از هر جهت می کوشیدند با سیادت اسمی خلفا را در انظار جلوه دهند. خراج خود رامی پرداختند و هیچگونه اشکال سیاسی برای خلیفه وقت فراهم نمی آوردند و با آنکه عملا سلاطین مستقل شمال و شرق ایران بودند باز به حفظ مصالح خلیفه وفادار بودند و از هر نوع حمله به عراق و مقر خلیفه خودداری می نمودند و لااقل از این نظر وسیله آسایش خلفا را در اینجا فراهم می کردند74 از طرفی دیگر نیز با وجود تمام کشمکها و نزاعهای محلی یک قرن تمام ترقی و تکامل نسبتاً بلامزاحمی برای اهالی کشور خویش فراهم ساختند و بدین وسیله مقدمات و شرایط احیای مجدد روح و معنویات ایرانی را بوجود آوردند بطوریکه تمدن و فرهنگ ایران بی نهایت مدیون ایشان است.75 بتدریج با افول قدرت سیاسی سامانیان بعنوان حامیان خلفای عباسی در بخش خاوری جهان اسلام پای ترکان سنی مذهب متعصب هم به تختگاه خلافت و هم به دربار سامانیان باز شد و خلفا که چندان به امرا و خاندانهای ایرانی اعتمادی نداشتند سخت ورود این مهمانان ناخوانده را گرامی داشتند و آنان را بعنوان حامیان خود برگزیدند.
ترکان نیز که حال وجه مشترکی با خلفای عباسی در زمینه مذهب پیدا کرده بودند و از طرفی دیگر بعنوان تازه واردان به جهان اسلام سخت بدنبال موقعیتی محکم در درون مرزهای جهان اسلام بودند دست یاری خلفای عباسی را فشردند و بعنوان حامیان آنان در آمدند بخصوص که از برخی از پادشاهان سامانی رایحه ای از بددینی به مشام می رسید. با پایان کار سامانیان امرای ترک بر سرزمینهای خاوری ایران چیره شدند اما در سرزمینهای باختری با نیرو گرفتن خاندان ایرانی بوییان در کرانه های دریای خزر که سده ها کانون پیکار علیه اعراب بود کوشش برای احیای فرهنگ و تمدن ایران زمین بار دیگر آغاز شد. دکتر طباطبایی در کتاب زوال اندیشه سیاسی در ایران معتقد است : " بر آمدن بوییان یکی از نقطه های عطف تاریخ دوره اسلامی ایران زمین و بویژه پیکاری است که ایرانیان در عمل و نظر علیه دستگاه خلافت آغاز کرده بودند
فرمانروایی آل بویه دنباله نزدیک به دو سده ستیزندگی و پیکار با دستگاه خلافت و اوج آن بود و با زوال دولت بوییان و سقوط آن نیز کوشش های سرداران و سربازان ایرانی در خراسان . سیستان . آذربایجان . طبرستان و فارس که بیش از دویست سال در برابر دستگاه خلافت و غلامان ترک پایداری کرده بودند و همراه با آن کوشش های مخالفی که قصد احیای فرهنگ و تمدن ایرانی را داشتند بر باد رفت.76"
جهان اسلام در عهد بوییان تحولات عمده ای را پشت سر می گذاشت بطوریکه بعدها سلاطین سلجوقی عینا رفتار امرای آل بویه را در مورد خلافت و شخص خلیفه در اعمال خویش گنجاندند. بواقع بوییان از دل زیاریان سر بر آوردند بالطبع ناخواسته زیاریان تاثیری عمیق بر تفکرات سیاسی آل بویه داشتند . مردآویج که در نوک هرم این دودمان جای داشت خواهان احیای سنتهای ایران پیش از اسلام بود و با برگزیدن لقب شاهنشاه در عمل آن را نشان داد. امرای آل بویه هم به تاسی از وی با بکاربردن این لقب برای خود در حقیقت هم به تهدید مقام خلافت پرداختند و هم از این پس امرای دیگر با به کارگیری این واژه و واژه هایی این چنینی به تفکیک مقام خلافت از مقام سلطنت پرداختند جدال میان این مهم دو در آثار سیاست مداران و علمایی که هریک بنابه مقتضیات عصر به دفاع از آن پرداخته اند قابل مشاهده است. با قدرت یابی آل بویه و تسلط شان بر بغداد از این پس خلیفه قدرتش محدود میشد بوییان اگرچه هرگز به مقام خلافت که در نظر عامه مسلمین بسیار مهم بود اهانتی نکردند اما با تعویض پی در پی خلفا قدرت خلیفه را که تا آن روز بسیار زیاد بود از وی گرفتند و مقام او را تا حد یک امام جمعه تنزل دادند. از طرفی دیگر گرایش به مذهب تشیع از سوی بوییان موجب نارضایتی عامه مردم که سنی مذهب بودند شد بخصوص ترکان و در راس آنان محمود غزنوی فرصتی یافت تا به این بهانه در اقصی نقاط سرزمین اسلام مخالفین و ناراضیان را به اسم رافضی و باطنی از بین ببرد. از این زمان هر فرمانروایی را گذشته از پهناوری سرزمینش رفته رفته سلطان نامیدند و رعایا نیز می بایست از هر کسی که پروردگار به او پیروزی و حکومت عطا فرموده اطاعت کنند خلیفه الله نیز دیگر امامی بود محروم از حکومت دنیوی و سلطان با عنوان ظل الله تمامی مسئولیت وی را به دوش می کشید.
بارتولد مطلبی را از راوندی مورخ قرن سیزدهم میلادی می آورد که در آن وظایف خلیفه را برغم آنکه ترکان سنی مذهب مرزهایش را حفظ می کنند و وظایفش را انجام می دهند، مشخص می کند:" اگر خلیفه امام است پس باید کار همیشگی او نیایش باشد که پایه دین و یکی از نیکو ترین کارهاست پیشگام بودن او در این کار و پیشوایی او در این راه او را بسنده و این یک فرمانروایی راستین است. دست داشتن خلیفه در کارهای گذرای فرمانروایی دنیوی بی معنی است و این کارها را باید از برای سلطانها وانهند77"
با افول دولت بوییان در عراق و مناطق باختری ایران زمین از این زمان مقام خلیفه از مقام سلطان جدا شد خلفا دیگر نمی توانستند در تمامی امور دخالت کنند و نظر دهند و کاملا تحت نفوذ سلاطین درآمدند حتی سلجوقیان هم که بعنوان حامیان سنی مذهب خلفا توانستند دست امرای آل بویه را از بغداد کوتاه کنند در عمل همچنان بسان بوییان به تهدید بیش از پیش خلفای هم عصرشان پرداختند و بطور کامل خلیفه را تحت نظر داشتند. در این میان غزنویان نیز که مدتی بر مناطق مرکزی و شرقی ایران تسلط داشتند و سیاستهایشان را همگام و همسو با خلفای عباسی قرار داده بودند هم نتوانستند بحران ژرفی را که به دستگاه خلافت غالب آمده بود را حل و فصل کنند اگرچه القادر خلیفه عباسی در این زمان هیاتی را به دربار سلطان محمود فرستاد و به او پیشنهاد کرد پیکار مشترکی را علیه رافضیان، باطنیان و معتزله آغاز کنند اما هرگز این اتحاد جنبه عملی به خود نگرفت چرا که جنگهای سلطان محمود بیشتر از آنکه جهاد در راه دین و حفظ بیضه اسلام باشد هدفی جز گرد کردن ثروت نداشته رافضی کشی و قرمطی ستیزی او که با اهداف پنهان و آشکار دستگاه خلافت هماهنگ بود جز حجابی بر چهره مال دوستی فساد عقیده و تعصبات قومی او نبود.78
در حقیقت پیش از غزنویان خلافت مشروعیت خود را از دست داده بود و با برآمدن آنان نیز دریافتی قشری از دیانت بیشتر از آنکه شالوده نظری و مشروعیت یابی سلطنت دینی باشد به ابزاری برای توجیه کردارهای سلطان و اعمال قدرت مطلق او تبدیل شد. همسویی کوشش های دستگاه خلافت و خلیفه ای مجاهد مانند القادر و اسلام نهایی سلطان غازی نیز در حقیقت پایانی بود بر قدرت و نفوذ نظامی و سیاسی عباسیان بر جهان اسلام .
بواقع مشروعیت قدرت سیاسی در دوره فرمانروایی سامانیان و بوییان که مشروعیت دینی دستگاه خلافت را به رسمیت نمی شناختند مبتنی بر اندیشه ایی خردگرای و تفسیر عقلایی از دیانت بود اما با چیرگی ترکان نخست با غزنویان و از آن پس با سلاجقه پیکاری بی سابقه با جنبه های خردگرایی ایرانیان آغاز شد و در عمل و نظر میان سلطنت ترکان و نظام مشروعیت مبتنی بر ظاهر شریعت همسویی و هماهنگی پدید آمد.79 مولف راحه الصدور در اشاره ایی به جنبه های فکری انقلابی که در سایه شمشیر ترکان حنفی مذهب بوقوع پیوست می نویسد: " و به برکت پرورش علما و علم دوستی و حرمت داشت سلاطین آل سلجوق بود که در روی زمین خاصه ممالک عراقین و بلاد خراسان علما خواستند و کتب فقه تصنیف کردند و اخبار و احادیث جمع کردندو چندان کتب در محکم و متشابه قرآن و تفاسیر و صحیح اخبار با هم آوردند که دین در دلها راسخ و ثابت گشت چنان که طمع های بد دینان منقطع شد و فلاسفه و اهل ملل منسوخ و تناسخیان و دهریان به کلی سر بر فرمان شریعت و فقیهان امت محمد نهادند.80 "
با برآمدن خاندان های ایرانی نظیر سامانیان و بوییان اهل نظر وعلم پناهگاهی مطمئن یافتند و دانشمندان ، فیلسوفان و حتی شریعتمداران خردگرا را به سوی دربار آنان روان شدند. برعکس با چیرگی ترکان و توجهی که آنان به صرف امردیانت قشری داشتند احترام به دانشوران عقلی کاهش یافت و شریعتمداران اهل سنت و جماعت به سلاطین ترک تقرب جستند تا جایی که حتی برخی از خلفای پیشین که التفاتی به علوم عقلی نشان داده بودند مورد لعن و طعن واقع شدند.
نظامیه هایی که در عصر سلجوقیان تاسیس شدند و اساتیدی که در آنها تدریس می کردند همگی سعی در این داشتند تا ریشه فلسفه عقلی را که زیر بنای نظام خردگرای سیاسی بود، بخشکانند. نظام اندیشه سیاسی نیز که تا این زمان در کنار سایر علوم و مسائل فلسفی در نزد اهل علم به صورتی عقلایی تدوین می شد، از این پس با توجه به خاستگاه آن یا به توجیه قدرت سلطان می پرداخت و تخفیف قدرت و نفوذ خلفا و یا برعکس نظر به برجستگی قدرت خلیفه داشت اما در این میان جماعت هیچگاه قدرت واقعی و کافی سیاسی در اختیار نداشت که نقش سیاسی خود را بصورت یک نهاد در آورد تا از این طریق حکومت رادر اقدامات روزمره اش مجاز و مختار کند در حقیقت نقش آنان فقط در پرداخت مالیات بود که به حساب می آمد از این رو بتدریج رابطه دولت با مردم سست گشت.
سخن آخر.
نخستین جنگ داخلی در زمان خلافت آخرین خلیفه از خلفای راشدین این سوال را پدید آورد که " خلیفه کیست و شغل او چیست؟" پایان این نبرد معاویه را زمامدار قهری جامعه گرداند همچنین وی با برگزیدن فرزندش بعنوان جانشین تحولی را در امر خلافت پدید آورد که بسیار مورد توجه خلفای پس از وی قرار گرفت چنانکه امویان در طول حکومت نود و یک ساله خود و عباسیان در طول خلافت 524 ساله خود دقیقا از روی این روش پیروی کرده و خلافت خود را ادامه دادند . اما ظهور خوارج و دیگر فرقه های فکری و دینی که در اعتقادات مربوط به امامت و خلافت شدیدا متفاوت بودند پیش دیگری را به میان آورد و آن : " مسلمان چه کسی است؟" در واقع امویان مجبور بودند که بنوعی پاسخی برای بحرانهای بوجود آمده در جامعه پیدا کنند و عدم توانایی آنان در توجیه منطفی خلافتشان و بحرانهای ناشی از آن خیلی زود آنان را با بن بست مواجه ساخت. در حقیقت دوران خلافت امویان میان دوران خلفان راشدین و زمان عباسیان قرار داشت و همین میان بودن تقدیر تاریخی آنان را رقم میزند. امویان در اساس جانشینان خلفای راشدین شدند و هرگاه که اینان را با آنان مقایسه می کردند ارزیابی و قضاوتها بشدت به ضرر امویان تمام میشد و هنگامی که عباسیان به جای امویان نشستند باز امویان محکوم به آن بودند که به جهت تاریخی تحت الشعاع اقدامات و تبلیغات عباسیان قرار گیرند. امویان در واقع واسطه ایی بودند که خلافت را با توجه به تحولاتی که به آن راه یافته بود که البته خود آنان نیز در آن تغییرات دست داشتند ،را به عباسیان تحویل دهند. البته این واسطه گری از روی میل و اختیار نبود بلکه برخاسته از منطق وضعیت نیروهایی بود که در شرایط انتقال و تغییر صحنه حضور داشتند.
در اینجا بد نیست کمی به عقب برگردیم در عصر خلیفه دوم از خلفای راشدین ، زمانه ایی که چرخه فتوحات به گردش در آمده و سیل غنائم و اموال بسوی مقر خلافت سرازیر است. از دیگر سوی فضای شکل گرفته در زمان پیامبر و حضور صحابه نزدیک همچنان سایه خود را بر مرکزیت سرزمینهای اسلامی فرو انداخته است. در واقع نقطه آغازین تحولات جامعه اسلامی در اینجاست و به مدتها قبل از تصدی خلافت از سوی امویان برگشت دارد. مرگ پیامبر جنگهای رده و بویژه فتوحات برق آسا که به جذب جمعیتهای عظیم و سرزمینهای گسترده در چارچوب سیطره مسلمین انجامید نقاط عطف این تحولات هستند. فزونی ثروت و قدرت از سویی و دوری از شرایط تاریخی صدر اسلام از سوی دیگر اعراب و خاصه خاندانهای حکومتگر آنان را عمیقا دستخوش دگرگونی ساخته بود. تقدیر تاریخی عثمان در این بود که در زمان تعمیق این تحولات و سرباز کردنهای اجتناب ناپذیر نیروهای جاری در درون جامعه، به خلافت رسد و از آن رو که شخصیت خود وی نیز تناسبی برای نظم بخشیدن و یا دست کم به تعویق انداختن این نیروها و تحولات نداشت جامعه عملا دگرگون شد. شخصیت عثمان در جهت تسریع تحولات و فرصت دادن یه جریاناتی بود که از محیط محدود و آرمانی صدر اسلام فاصله روز افزون می گرفتند. اشپولر انتخاب عثمان را ناشی از مقتضای جاه طلبی انتخاب کنندگان و ی در شورا معرفی می کند. 81 این تحولات چنان با شتاب پیش رفت که شخصیتی چون علی بن ابی طالب بعنوان خلیفه چهارم با توجه به گسیختگیهای اجتماعی و سر بر آوردن اثرات گسترش جامعه و روی آوری ثروت و قدرت به آن نمی توانست که اوضاع را نظم و نسق بخشد و مقاومت و ایستادگی وی در نهایت به مهار تحولات و بر گرداندن شرایط به ایده آل های اسلامی منجر نشد. در عصر امویان نیز این دوگانگی و شکاف میان جامعه و دولت عمیقتر شد بویژه آنکه امویان با مشکل بزرگتری دست به گریبان بودند و آن بحران مشروعیت خلافتشان بود که تا پایان روزگارشان همچنان با آنان همراه بود. برخی از پژوهشگران در بین اختلاف امویان با عباسیان بر این تاکید دارند که امویان برخلاف جانشینانشان هدفهای وسیع کشورداری و دولت داری را فاقد بودند و همچون سرانی جلوه کردند که از یک سو خواهان حفظ سلطه خود میان اعراب بودند و از سوی دیگر درصدد گردآوری مالیات بویژه از مردم سرزمینهای
مفتوحه و واداشتن آنها به تمکین در مقابل خواستهای قدرت مرکزی با رنگ و لعاب عربیت برآمدند.82 اما بنظر من مشکل اساسی امویان دو چیز بود: نخست اینکه با موازین و معیارهای دین خواهانه آن روزگار قدرت پاسخگویی و تثبیت خود به سریر قدرت در مقابله با تحریکات و دعاوی رقبا را نداشتند به سخن بهتر آنان از آخرین کسانی بودند که اسلام آوردند و همواره در طول حیات پیامبر سر عناد و دشمنی با وی داشتند و اگر مغلوب پیامبر و سپاه اسلام نمی شدند هرگز مسلمان نمی شدند از این رو پس از آنکه توانستند کرسی خلافت را بچنگ آورند چندان در نظر عامه مردم بخصوص صحابه پیغمبر مقبولیت نیافتند بهمین جهت با اختیار کردن واژه خلیفه الله رابطه و نسبت مستقیم میان خلیفه و خداوند را برقرار کردند تا جبران آن نقیصه را کرده باشند. دوم آنکه نتوانستند خود را به گونه ای سازمان دهند که در خور یک جامعه گسترده بوده باشند یعنی با تمرکزشان بر عربگرایی و عدم توجه به جمعیت غیر عرب بخصوص ایرانیان و شیوه های زیستی آنان و همچنین با حمایت از قبایل عربی که هم نژادشان بودند در مقابل دیگر قبایل و دسته های عرب نارضایتی ایجاد شده در جامعه را گستراندند از همین رو هنگامیکه کاردعاه عباسی بالا گرفت و گروههای مختلف به آنان قول همکاری دادند خلافت امویان با ناکامی مواجه شد و بسرعت از صحن جامعه کنار رفتند. کنار گذاشتن سیاستهای غیر عربگرایانه که در واقع

خواسته ایی اصلی برای انبوه جمعیت غیر عرب بود امکانات بسیاری را برای عباسیان
فراهم ساخت همین امکانات و استفاده از آنها بود که تفاوت اساسی میان امویان و عباسیان را رقم می زند این امکانات هم نیروهای انسانی را شامل می شود و هم پذیرش بیشتر و راحت تر نظریات و شیوه های زمامداری و ملکداری را در بر می گیرد.
عباسیان این مزیت را نسبت به امویان داشتند که در توجیه خلافتشان با انتساب خود به پیامبر از طریق خویشاوندی آن را در نظر عامه مردم و سایر رقبا مشروع نشان دهند گرچه که هرگز خلافتشان از سوی برخی گروههای مدعی نظیر علویان هرگز به رسمیت شناخته نشد اما بطور کلی مقبولیتی عام در جهان اسلام یافت. در زمان عباسیان دو مسئله حائز اهمیت است: نخست تدوین و صورتبندی نظریات مربوط به خلافت که در اساس بر وقایع پیشین استوار بود و دوم عقب نشینی خلافت از موضع بلامعارض اداره و تسلط سرزمینهای اسلامی و تقسیم قدرت و وظایف خود با آنچه که با عنوان کلی و تسامح آمیز نهاد سلطنت از آن یاد می شود.83 به هر حال در زمان عباسیان و با تحت فشار واقع شدن خلفا از سوی کسانی که قدرت این جهانی را از آن خود کرده بودند این نیاز احساس شد که ترمیماتی لازم است تا این دوگانگی نهادها را در مجموعه جامعه اسلامی صورتبندی نماید. حضور علمای مذهبی و اندیشمندان سیاسی در این دوره آثاری که از آنها بجا مانده هرکدام بنحوی توجیه گر یکی از نهادهای دنیوی یا مذهبی است که در مجموع بحث اندیشه سیاسی در جهان اسلام را رقم می زند.
در این میان ایران نیز بعنوان یکی از اصلیترین مراکز تمدنی محسوب میشود که توسط اعراب فتح شد. در این بین اخذ بسیاری از شیوه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایرانیان که بعدها توسط حکام عرب صورت گرفت تغییراتی عمده ای را در شیوه زندگی ، روش ملکداری و حتی آیین شان پدید آورد چنانکه بزودی اعراب به این مطلب پی بردند که بدون یاری ایرانیان نخواهند توانست بر سرزمین پهناور اسلامی حکومت کنند ، چنانکه نمونه امویان این مهم را برای آنان به اثبات رساند. با آغاز عصر فتوحات و سرازیر شدن سیل غنایم بسوی دار الخلافه انبوهی از اسیران نیز بدنبال آن روانه شدند که در میان آنان تعداد بسیار زیادی از ماموران مالیاتی و سپاهی و دولتی حضور داشتند که در مدینه خلیفه را در انجام امور مربوط به خلافت ، تنظیم لشگر و فرستادن آن به مناطق جدید، ثبت و ضبط اموال و غنایم یاری می کردند در حقیقت تصرف سرزمین ایران به دست اعراب آنان را به لحاظ مالی متحول کرد و تجمع اموال و غنایم در میان اعراب بعدها تنش های جدی را پدیدار ساخت امویان نیز که در عصر خلیفه سوم به لحاظ خویشاوندی با وی از این غنایم بهره فراوانی برده بودند این فتوحات را پی گرفتند و به اسم جهاد در راه خدا با کفار و ذمیان اموال فراوانی برای خود اندوختند 84. همچنین بعلت تمرکز گرایی شان بر عصبیت قومی و قبیله ای شان و عدم توجه به اقوام و ملل ساکن در سرزمینهای مفتوحه بخصوص ایرانیان آنان را بیش از پیش با خود دشمن ساختند بهمین جهت از این پس ایرانیان از هر جنبش و حرکتی که بر علیه اعراب اموی بود بطور مستقیم و غیر مستقیم حمایت می کردند. تقریبا از این هنگام ایران مرکزی شد برای حضور خوارج تا بتوانند بر علیه امویان مناطق مختلف ایران را به شورش و هرج و مرج بکشانند همچنین حضور گسترده ایرانیان در سپاه مخالفان خلافت امویان نشان از مخالفتی داشت که آنان با روشهای تبعیض آمیز خود در مورد ایرانیان روا می داشتند البته این مبارزه فقط در جبهه نظامی دنبال نشد پاگیری فرقه های فکری فلسفی نظیر معترله و شعوبیه نیز حضور فراگیر ایرانیان را در این عرصه جدال به روشنی نشان می دهد. برخورد قهرآمیز امویان از یکسو و مبارزات ایرانیان با آنان از سوی دیگر باعث شد تا پایه های حکومت امویان در ایران سست شود زمانیکه عباسیان بوسیله دعاه خود در بخشهای مختلف ایران دست به تبلیغات زدند با استقبال گسترده آنان مواجه گشتند از این رو می بینیم که پایگاه مخالفان امویان نخست در ایران شکل می گیرد و سرانجام نیز گروههای مختلف ناراضی اعم از ایرانی و عرب به فرماندهی یکی از موالی بساط خلافت امویان را برچیدند. با استقرار خلافت عباسیان که با همکاری ایرانیان صورت گرفت بالطبع این قوم نیز از موقعیت مطلوبتری بهره برد اما پس از چندی با حذف ابومسلم خراسانی که در به خلافت رساندن عباسیان جد و جهدی عظیم داشت ایرانیان نیز به دو دسته تقسیم شدند.گروهی که هنوز خلافت عباسیان را قبول نداشت و آنان را بسان امویان غاصبین سرزمین پدرانشان می دانستند در قالب جنبشهایی که رنگ و بوی دینی داشت علم طغیان را بر علیه خلفای جدید برافراشتند و بدین ترتیب رو در روی عباسیان قرار گرفتند و گروهی که در رویکرد عباسیان به شیوه های اداری و مالی و سیاسی ایرانیان مورد توجه واقع شده بودند و بطور مستقیم در بدنه خلافت به کار گرفته شدند. بتدریج با افول قدرت نظامی خلفای عباسی و کمرنگ شدن نفوذشان در سرزمینهای دیگر ایرانیان با فکر احیای سرزمین مستقل و تجدید فرهنگ و تمدن ایران دست به تشکیل حکومتهای مستقل و نیمه مستقل ایرانی زدند. اما پس از چندی با برآمدن ترکان و قدرت یابی شان در جهان اسلام، ایرانیان نیز تا مدتی تحت الشعاع آنان قرار گرفتند و این آغاز فصل جدیدی در تاریخ این کشور بود.
پایان بخش نخست رساله.

منابع:
1- دو قرن سکوت اثر دکتر زرکوب فصل سوم و چهارم همچنین تاریخ مردم ایران از همین نویسنده فصل یکم افقهای تازه جنبشهای دینی ایرانی صدیقی ص 35 و 36
2- تاریخ ایران بعد از اسلام دکتر زرین کوب ص 157 و 158
3- تاریخ اوایل بعد از اسلام . دکتر زرین کوب . انتشارات امیر کبیر. چاپ نهم 1380 ص 371
4- وضعیت آئین زردشت در بعد از اسلام رجوع شود به جشنهای دینی ایرانی. غلام حسین صدیقی. بخش اول مقدمه
5- تاثیرات تمدن و آیین ایرانیان بر اعراب رجوع شود به احسان یارشاطر . حضور ایران در جهان اسلام ص 50 و 55 و 170( پاورقی
6- در این مورد نگاه کنید به تاریخ ایران پژوهش کمبریج بخش عرب در ایران ص 33 چاپ امیرکبیر نوبت سوم 1379 همچنین تاریخ ایران بعد از اسلام دکتر زرین کوب ص 375 و 374 چاپ نهم 1380 امیر کبیر
7- حضور ایران در جهان اسلام احسان یارشاطر ص 82 نقل شده از نظریه ربن لوی اسلم شناس عصر اموی انتشارات مروارید چاپ اول 1381 ترجمه فریدون مجلسی

1 تاریخ ایران بعد از اسلام دکتر زرین کوب ص 157 و 158
1- جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به دو قرن سکوت اثر دکتر زرکوب فصل سوم و چهارم همچنین تاریخ مردم ایران از همین نویسنده فصل یکم افقهای تازه جنبشهای دینی ایرانی صدیقی ص 35 و 36
3 تاریخ اوایل بعد از اسلام . دکتر زرین کوب . انتشارات امیر کبیر. چاپ نهم 1380 ص 371
4 همان منبع ص 371 و 372
5 همان منبع ص 372و 373
6جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به دو قرن سکوت اثر دکتر زرین کوب فصل سوم و چهارم همچنین تاریخ مردم ایران از همین نویسنده. همان منبع ص66-64
7 برای مکالمه بیشتر از وضعیت آئین زردشت در بعد از اسلام رجوع شود به جشنهای دینی ایرانی. غلام حسین صدیقی. بخش اول مقدمه
8 . همچنین برای مطالعه بیشتر از تاثیرات تمدن و آیین ایرانیان بر اعراب رجوع شود به احسان یارشاطر . حضور ایران در جهان اسلام ص 50 و 55 و 170( پاورقی)

9 . درباره اخذ جزیه از ایرانیان و در زمره اهل کتاب در اووردنشان دکتر زرین کوب در مقاله ای با عنوان مزد یسنان و مسلمانان در کتاب تاریخ ایران پژوهش کمبریج ص 33 می گوید" حکومت اسلامی بویژه در روزهای نخست فتوح کمتر از دولت زردشتی بر مسیحیان و یهودان فشار وارد می آورد در آغاز اصطلاح ذمی تنها به پیروان این دو آیین اطلاق می شد چون در قرآن خصوصاً از نصارا و یهود به عنوان ذمی نام رفته است. بعدها زردشتیان نیز مجوس خوانده شدند گرچه خلیفه عمر سر آن داشت تا بر آنان سخت گیرد اما به سابقه آنکه پیغمبر از مجوس بحرین جزیه گرفته بود آنان نیز در زمره اهل کتاب درامدند" همچنین دکتر صدیقی در کتاب جنبشهای دینی ایرانی درباره اخذ جزیه توسط اعراب چنین می نویسد "مزدائیان و یهودان از دین اسلام نفرت داشتند و جزیه دادن را رجحان می نهادند جزیه گرفتن از زردشتیان بحرین و عمان و یمن باعث قدری گفتگو میان مسلمین شد بعضی این کا را با اصول اسلام که تا آن وقت به آنها تعلیم می شد مخالف دانسته گفتند چگونه پیغمبر از مجوس جزیه می گرفته در صورتی که اهل کتاب فقط یهود و نصارا هستند به این جهت آیه 104 سوره مائده نازل شدو این فقره سابقه ای شذ برای این که زردشتیها را از اهل متاب شمردند یا معامله اهل کتاب با آنها کردند"ص 35 و 36
10. در این مورد نگاه کنید به تاریخ ایران پژوهش کمبریج بخش عرب در ایران ص 33 چاپ امیرکبیر نوبت سوم 1379 همچنین تاریخ ایران بعد از اسلام دکتر زرین کوب ص 375 و 374 چاپ نهم 1380 امیر کبیر
11 1. در این مورد نگاه کنید به تاریخ ایران پژوهش کمبریج بخش عرب در ایران ص 33 چاپ امیر کبیر نوبت سوم 1379 همچنین تاریخ ایران بعد از اسلام دکتر زرین کوب ص 374 و 375 چاپ نهم 1380 امیر کبیر
12. حضور ایران در جهان اسلام احسان یارشاطر ص 82 نقل شده از نظریه ربن لوی اسلم شناس عصر اموی انتشارات مروارید چاپ اول 1381 ترجمه فریدون مجلسی
13 . به علت حضور زیاد موالی در عراق که معمولاً به صورت دسته های اسیر بدان سوی گسیل می شدند نگرانی برخی خلفا از جمله معاویه را برانگیخت به همین جهت تصمیم گرفت تا جمعی از آنان را قتل عام کند و در این زمینه با چند تن از یارانش به گفتگو نشست و آنان رای او را در این زمینه نپسندیدند و او را از این کار منع کردند (جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به نهضت شعودیه. حسین علی ممتحن انتشارات علمی و فرهنگی ص 148 چاپ دوم 83 .
14 . دکتر صدیقی بررسی جنبشهای دینی ص 64 و 65 .
15 . حسین علی ممتحن نهضت شعوبیه ص 187
16 . نهضت شعوبیه ص 208

17 . مطلب مذکوردر کتاب نهضت شعوبیه در صفحه 197 درج گردیده
18 حضور ایران در جهان اسلام احسان یار شاطر ص 82 ، 83 و 84

19 . در این باره دکتر زرین کوب در کتاب تاریخ مردم ایران جلد دوم ص 52 ، 53 ، 54 و 55 توضیح بیشتری داده چاپ امیر کبیر نوبت هفتم سال 81
20 . حضور ایران در جهان اسلام یارشاطر ص 90
21 . تاریخ ایران پژوهش کمبریج جلد چهارم ص 65
1-شمار بسیاری از اهل قبایل عرب در آن ولایت ریشه گرفته بودند و به زراعت و تجارت علاقه مند شده و تمایلی به شرکت در سفرهای جنگی پی در پی که والیان اموی دعوتشان می کردند نداشتند. از این رو آنها را از دفاتر احضار سپاه حذف کرده و حکومت اموی مجبورشان می کردتا مانند اهل خراسان مالیات ارضی بدهند و نیز آنها را مانند زمینداران ایرانی دهقان می خواندند. از این رو اعراب خراسان نه تنها امتیاز عرب بودن را از دست داده بودند. بلکه حتی تا اندازه ای زیر فرمان غیر عربها قرار گرفته بودند و هنگامیکه بر مسلم آشکارا گردآوری سپاه را آغاز کرد بر خلاف شیوه امویان و سربازان را بر حسب قبایلشان ثبت نام نکرد بلکه آنان را مطابق سکونت گاهشان وارد جرگه سپاه نمود. این کار نه تنها روح همبستگی قبیله ای را که عامل اصلی جنگهای خانگی بود از بین برد بلکه موقع ایرانیان مسلمان را نیز در مقابل اعراب بالا برد

23 حضور ایران در جهان اسلام یارشاطر ص 91
24 . همان منبع ص 92
1.متن کامل خطبه ابوالعباس سفاح در ترجمه تاریخ طبری که توسط ابوعلی محمد بلعمی صورت گرفته موجود است که اینگونه آغازمیشود:" حمد خدای را … که خویشاوندی و نزدیکی پیغمبر خدا را خاص ما کرد و ما را از پدران وی پدید آورد …. و ما را در قبال اسلام و مسلمانان به مقامی والا نهاد .. فضیلت مارا معلوم ساخت و حق ما و دوستی ما را بر آنها وجب کرد … خدای مدتی ( امویان غاصب ) را مهلت دا د تا وی را به خشم آوردند و چون چنین شد به دست ما از آنها انتقام گرقت و حق ما را پسمان داد… آنگاه تبش بالا گرفت و بر منبر نشست عمش از منبر بالا رفت و با همان آهنگ به سخن ادامه داد. ( ترجمه تاریخ طبری ابوعلی بلعمی تهران 1337 انتشارات جاویدان
26. مهمترن روایت مورد استناد عباسیان روایتی است که پیامبر به عباس عموی خود وعده آن را داده بود که خلافت به اخلاف وی خواهد رسید. نقل شده است که به هنگام تولد عبدالله بن عباس پیامبر به گوش وی اذان خواند و سپس به عباس گفت ک "پدر پادشاهان را بگیرد" این روایت به کار آن می آمد که عباسسیان بتوانند مدعی شوند که دولتشان همان دولت موعودی است که پیامبر وعده داده بود (طبری. جلد7. ص 421) همچنین ابن طقطقی در تاریخ فخری در ص191و192 مطلبی درباره تجمع بنی عباس و بنی طالب دارد برای انتخاب خلیفه به هنگام زوال قدرت امویان که در مجموع آرابنفع محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه تعلق گرفت. وی در همین کتاب به نامه های ابو سلمه انحلال اشاره میکند که بری امام جعفر صادق عبدالله محضو حسن بن علی فرستاده شد تا خلاقت را به علویان برساند. (همان منبع ص 193 .تصحیح محمد وحید گلپایگانی. انتشارات علمی فرهنگی .چاپ سوم.)

1. جهت اطلاع بیشتر از چگونگی قیام محمد النفس الزکیه و برادرش ابراهیم نگاه کنید به: تاریخ سیای اسلام اثر حسن ابراهیم حسن ترجمه ابوالقاسم پاینده انتشارات جاویدان چاپ ششم 1366 ص 138-131

2828 تاریخ ایران پژوهش کپمریج ج 4 ص 9
5درمورد قیامهایی که به هواداری از قتل ابو مسلم به دست خلیفه المنصور رخ داد نگاه کنید به: فصل سوم و چهارم و پنجم از کتاب جنبشهای دینی ایرانی اثر دکتر صدیقی انتشارات پاژنگ چاپ دوم 1375

30 از مهمترین ممیزه های خلافت عباسیان نسبت به امویان مشارکت گسترده غیر عرب بخصوص ایرانیان
تاریخ اسلام پژوهش کیمبریج ترجمه احمد آرام انتشارات امیر کبیر چاپ اول 1377 ص 123

31 در اینجا لفظ خراسانی صرفنظر از نژادهای ساکن در این سرزمین به کار رفته است. در حقیقت هم موالی ایرانی ناراضی از خلافت امویان که تحت تاثیر دعاه عباسی قرار گرفته بودند و هم اعرابی که در این سرزمین ساکن شده بودند و بعلت اشتغال به کار و زراعت بخشی از موقعیت ممتاز پیشین خود را بعنوان جنگاوران عرب و فاتحین از دست داده و اکنون نیز از آنان حتی خراج هم دریافت میشد، بعنوان یکی دیگر از مخالفین امویان در این سپاه قرار گرفتند بدین ترتیب سپاهی که از خراسان روانه شد از احساس همبستگی بسیار قوی برخوردار بود که تا مدتها پس از شکست امویان و بیرون راندن آنان ادامه داشت آن سپاه در خلفای عباسی که به پیوندهای ویژه خود با آنان معترف بودند، وفادار ماند چنانکه با زورث متذکر میشود:" تا حدود هشتاد سال این پاسداران یا جندهای خلفا از پادگان های خود در قلب خلافت در عراق حامیان سپاهی نظام بودند."
32 این مجموعه مواعظ و اندرزها که در ایران باستان به جهت نصیحت پادشاهان و حقظ عدل وداد در بین مردم از جانب انان به نگارش در می آمد در بعد از اسلام هم به کرات نوشته شده مثل نامه طاهر بن حسین به فرزندش یا قابوس نامه عنصرالمعالی و….

33 هم عهد نامه اردشیر و هم نامه تنسر
به دوران حاکمیت خسرو اول تعلق دارد ولی برای ارج نهادن بیشتر به دوران حاکمیت اردشیر نسبت داده شده او بنیانگذار سلسله ساسانی و آشکارا در بردارنده هسته ای از مسائلی است که از آن دوره انتقال یافته است عهدنامه اردشیر در نسخ گوناگونی بدست ما رسیده طولانی ترین آنها از آن ابن مسکویه در تجارب الامم می باشد. اردشیر در نامه خود چنین می گوید:" مذهب و پادشاهی دو برادرند که هیچکدام نمی توانند بی نیاز از هم باشند مذهب اساس و بنیان پادشاهی است و پادشاهی مدافع مذهب که فاقد بنیان باشد از میان رفتنی است و هرچه فاقد حامی باشد محو شدنی."

34 تاریخ ایران پژوهش کیمبریج جلد 4 ترجمه حسن انوشه ص 63

35. احسان یارشاطر حضور ایران در جهان اسلام ص 103

1 همان منبع ص 103 و 104
2. همان منبع ص 105
3.. ایران در زمان ساسانیان ص 141 همچنین در مورد نظر دار مستتر نگاه کنیدبه: نهضت شعوببه اثر حسینعلی ممتحن ص 181 انتشارات علمی و فرهنگی چاپ دوم 1383

4.. الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه تالیف محمد بن علی طباطبا معروف به ابن طقطقی ص 179 و 181 چاپ مصر 1317 نسخه موجود در دانشگاه تهران
40 . یارشاطر حضور ایران د رجهان اسلام ص 101
41 تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران اثر آن کی س لمبتون ترجمه یعقوب آژند نشرنی چاپ اول 1372 ص 38، 39، 42
42 همان منبع ص 51و 56

43 اخلاق ناصری به همت مجتبی مینوی و علیرضا حیدری تهران 1356 ص 19
44 تاریخ ایران پژوهش کیمبریج ص 63

45 نهضت شعوبیه حسینعلی ممتحن ص182

46 تاریخ ادبی ایران ادوارد براون ترجمه علی پاشا صالح چاپ دوم 1335 جلد یکم ص 375 (نسخه موجوددر کتابخانه مجلس شورای اسلامی)

47 همان منبع ص 376

48 همان منبع ص 377 و 378

49 نهضت شعوبیه ص 183
50 همان منبع ص 183

51الفهرست ابن ندیم ابوالفرج محمد بن ابی یعقوب ج دوم ص 305 تهران 1350 به تحقیق رضا تجدد ( نسخه موجود در کتابخانه دانشگاه تهران) که حمزه بن اصفهانی مورخ قرن چهارم و مولف تاریخ السنی المملوک و الارض و الانبیا در اثر خویش از آنچه که ابن ندیم آورده به صورتی کاملتر بحث شود.

52 جهت اطلاع بیشتر از وضعیت فرهنگی ایران در عصر عباسیان نگاه کنید به 1- نهضت شعوبیه حسینعلی ممتحن ص 185-186 حضور ایران در جهان اسلام احسان یارشاطر ص 138و139و129و130و125و110و111 همچنین مونتگمری وات درکتاب تاثیر ایران بر ادبیات عربی در ص 485 از دبیری ایرانی در دربار مامون نقل می شود که درباره ذات ادب به خلیفه گفته بود" هنرهای فرهنگ ناب ده چیزاند سه تا شهرگانی سه تا انوشیروانی سه تا عربی ویکی که از همه آنها فراتر است هنرهای شهرگانی متعلق به نجبای ایرانی عبارتند از نواختن عود بازی شطرنج و هنرهای انوشیروانی عبارتنداز مهارت در پزشکی ریاضی و سوار کاری و هنرهای عربی عبارتنداز شعر نسب شناسی و دانش تاریخی اما آنی که از لحاظ ارزش از همه بالاتر است بازگویی داستانها و صحبتهای شامگاهی است که مردم در معاشرتهای تفریحی خود به آن میپردازند." احسان یار شاطر ص 113

53 مقدمه ابن خلدون ص 487 تصحیح محمد پروین گنابادی انتشارات علمی و فرهنگی

54 همان منبع ص 491

55 الفهرست ابن الندیم ص 268 جلد 1
56 عصر زرین فرهنگ ایران ریچارد فرای ترجمه مسعود رجب نیا انتشارات سروش 1364 ص 154

57 زوال اندیشه سیاسی در ایران طباطبایی انتشارات کویر چاپ چهارم 1383 ص 121 -122

58 مبانی مشروعیت خلافت از آغاز تا فروپاشی عباسیان حاتم قادری ص 127و126و125 نشر تبیان چاپ اول 1375
59 از جمله آثاری که در این عصر ترجمه شده و بسیار مورد توجه خلفای عباسی قرارگرفت ترجمه خداینامه بزبان عربی توسط ابن مقفع بود عربی نامه موبد تنسر به گشنسب پادشاه رویان و دیلمان همچنین ترجمه دیگری بنام کتاب الکارنامج فی سیره النوشیروان و کتاب تاج را هم انجام داده که در آن راه و روش ملکداری ایرانیان را به خلفای عباسی می آموخت یهر صورت انطباق خلافت عباسیان با حکومت ساسانیان بحدی بهم نزدیک بود که ریچارد فرای در مقاله خود مندرج در تاریخ کیمبریج با نام تاریخ سیاسی ایران در دوره ساسانیان بعنوان جمعبندی می نویسد:"به یک معنی ایران عهد ساسانیان در دوره عباسیان تولدی دوباره یافت. زیرا این ساسانیان بودند که سرمشقها و زمینه شکوه و عظمت دربار شاهانه بغداد را فراهم آوردند" اما دکتر صدیقی در کتاب جنبشهای دینی در ص 118 چنین نظر میدهد:"خلاصه اینکه در قبال بسیار چیزهای خوب که از ساسانیان به عباسیان رسید امری که قطعا یکی از مهمترین اسباب انقراض دولت ساسانی بود یعنی اتحاد دین زردشتی و دولت یا سیاست نیز به ایشان رسید"

1.استادسیس که یکی از قیام کنندگان برعلیه خلفای عباسی بود به بهانه مرگ ابومسلم یکچند در هرات و باد غیس و سیستان توانست عناصر ناراضی را بر ضد خلیفه عباسی بشوراند اما شورش او نیز طولی نکشید و با وجود مبارزه سخت سرانجام مجبور به تسلیم شد اورا به بغداد فرستادند و آنجا به امر منصور کشته شد مامون نواده منصور که خود بعدها خلیفه شد از سوی مادر ایرانی نژاد بود و نسبش به این استادسیس می رسید چون مادرش مراجل فرزند استادسیس بود(الکامل ابن اثیر 5/29)
2.درباره رابطه خرمدینان که به سرخ علمان در تاریخ مشهورند با ابومسلم رجوع شودبه: جنبشهای دینی ایرانی ا غلامحسین صدیقی ص 232-273
3- پیشتر و قبل از آنکه طاهریان به امارت خراسان که خاستگاه اصلی شان نیز بود تکیه زنند توانستند برای دومین بار خلافت عباسیان را از گرداب نابودی نجات دهند و طاهر موسس این سلسله با فتح بغداد توسط سپاهش که عمدتا از عناصر ایرانی تشکیل یافته بود خلافت را برای مامون تثبیت کند جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به تاریخ ایران پژوهش کمبریج ج 4 ص 66و67 همچنین تاریخ ایران پس از اسلام اثر دکتر زرین کوب ص 495
4-دکتر زرین کوب در تاریخ مردم ایران معتقد است که معتصم خلیفه عباسی بعد از مامون چندان از استقلال بالنسبه طاهریان رضایت نداشت و با آنکه ظاهرا از آنها چندان خرسند نبود ایشان را همچنان در حکومت خراسان نگه داشت و این فقط به واسطه ضعفی بودکه از مامون خلیفه عباسی به بعد به خلفا چیره شد دکتر زرین کوب تاریخ مردم ایران ج دوم ص 73

1.- التون دنیل تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان ترجمه مسعود رجب نیا انتشارات علمی و فرهنگی ص 197
2. البته ذکر این نکته ضروری است که طاهریان نخستین دودمانی نبودند که توانستند با استقلال در سرزمین تحت سلطه خود حکومت کنند پیش از آنان در عصر هاررون الرشید خلیفه وقت عباسی به ابراهیم بن اغلب موسس سلسله اغلبیان منشور حکومت شمال آفریقا را سپرد و از آن پس آنان به استقلال کامل در شمال افریقا حکومت میکردند وفقط در خطبه ها نام خلیفه عباسی را میبردند خلیفه و سلطان اثر بارتولد ترجمه سیروس ایزدی ص 59
67 برگرفته از تاریخ سیستان ص 3- 222 چاپ بهار 1314 نسخه موجود کتابخانه دانشگاه تهران

1 در تاریخ سیستان چنین آمده که پس از شکست یعقوب در دیوالعاقول وی به جانب جندی شاپور عقب نشست خلیفه عباسی رسولی پیش وی فرستاد و از راه تملّق به وی پیشنهاد کرد که مانند پیش فرمانروایی خراسان و قارس را به او خواهد داد یعقوب امرداد تا قدری نان خشک و ماهی و تره و پیاز به طبقی چوبی نهاده پیش اورند و به فرستاده خلیفه گفت به اقای خود بگو که من رویگر زاده ام خوراک من نان جوین و پیازو تره بوده واین دولت را که می بینی به نیروی بازو و شمشیر بدست آورده ام نه از میراث پدرتا دولت تو و خاندانت را برنیندازم از پای ننشینم اگر مردم از سوی من آسوده خواهی ماند و اگر ماندم سروکارت با این شمشیر است اگر شکست خوردم به سیستان بازمیگردم وبه این نان خشک و پیاز قناعت می کنم
70 ابوبکر محمد خوشخویی تاریخ بخارا به کوشش محمدمدرس رضوی انتشارات 1363 نسخه موجود در دانشگاه تهران
71 همان منبع خوشخویی ص 127
72 زوال اندیشه سیاسی در ایران اثر جواد طباطبایی انتشارات کویر ص 128
73 همان منبع ص 129
74 تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ج اول ص 141-142 انتشارات علمی و فرهنگی برتولد اشپولر
1. در مورد خدمات فرهنگی و اجتماعی و ادبی که سامانیان به جهان اسلام عرضه کردند صحبت بسیار است اما از آنجا که موضوع اصلی این رساله بررسی اندیشه های سیاسی ایران سده های میانه و در پنج قرن نخست هجری می باشد نمی توان بطور مفصل به آن پرداخت (جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به 1- تاریخ ایران پژوهش کیمبریج بخش 4 بخش 19و20 .2- تاریخ مردم ایران اثر دکتر زرین کوب ج دوم بخش 5و7و6 .3- تاریخ ایران اثر عباس اقبال بخش دوم )
76 زوال اندیشه سیاسی در ایران اثر طباطبایی ص 130
77 و. و بارتولد خلیفه و سلطان ترجمه سیروس ایزدی ص 38
1. در صدق این گفتار همین بس که سلطان محمود در یورش به ری کتابخانه وزیر فرهیخته ایرانی صاحب بن عباد را که مشتمل بر ده مجله بالغ میشد و برای حمل آن به چهارصد شتر نیاز بود طعمه حریق کرد (مجمل التواریخ والقصص ص 404 ) ویا ابن اثیر در الکامل که محمود را شاهی داد گستر توصیف می کند داستانی را نقل می کند که شنیدم که در نیشابور شخصی توانگر زندگی میکرد پس اورا به غزنه احضار کرد و به او گفت ما شنیده ایم که تو قرمطی هستی که آن مرد جواب داد من قرمطی نیستم آنچه من از مال و خواسته دارم بگیرید و مرا از این تهمت معاف دارید محمود مالی از او گرفت و نامه ای دردرستی اعتقاد به او نوشت وبه آن صحه گذاشت ابن اثیر ص 401

1 . زوال اندیشه سیاسی در ایران محمد جواد طباطبایی ص 143

.1.راحه الصدور و آیه السرور اثر محمد راوندی به کوشش محمد اقبال ص 17/1
81..( اشپولر .جهان اسلام ترجمه قمر آریان ج اول تهران امیر کبیر 1354 ص60 ) حاتم قادری مبانی مشروعیت خلافت از آغاز تافروپاشی عباسیان ص 98 چاپ

1.همان منبع ص 199 چاپ بنیاد 1375

83 همان منبع ص 202

84 در اینباره بد نیست نگاهی به رفتار سرداران اموی در ماورا النهر به خوارزم و بخارا نسبت به مردم انداخته شود( جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم وسوم هجری اثر دگتر صدیقی ص 47-55 انتشارات پاژنگ چاپ دوم 1357

—————

————————————————————

—————

————————————————————

79


تعداد صفحات : 79 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود