بحران هویت در جوانی
مقدمه :
از ویژگی های عصر جدید جریان شتاب آلود زندگی است، حوادث و رویدادهای گوناگون آن چنان با سرعت پدید می آیند که فرصت تفکر و تامل را از آدمی سلب می کند در نتیجه مجالی برای تفرج در دنیای درون جهان برون باقی نمی گذارد و انسان این موجود سرگشته و درمانده نه تنها لذت تفکر را حس نمی کند بلکه انگیزه کافی برای اندیشیدن در باب ضروریات زندگی در خود نمی یابد حاصل این روند، بیگانگی او با خویشتن و جهان خارج از خویش است ولی آنچه دردآورتر عمیقتر و دشوار تر رخ می نماید بیگانگی با خود (عالم درون) است.
در کلام الهی از خود بیگانگی حاصل از خدا بیگانگی تلقی شده است آنجا که می فرماید در زمره آنانی نباشید که خدای را از یاد برند، پس خود را نیز از یاد بردند.
امروزه از خود بیگانگی معمای بزرگ و معضل فکری اندیشمندان و نویسندگان نام آور می باشد. به گفته اریک فروم از زمان دکارت تاکنون هویت فرد از بزرگترین مشکلات فلسفه جدید بوده است.
الکسیس کارل در بحث از انسان این موجود ناشناخته چنین می نویسید. ما می خواهیم معنای زندگی و مرگ را بدانیم چرا باید زیست؟ به کجا می رویم؟ سرنوشت روان ما چیست؟
وایتهد، ریاضیدان و فیلسوف برجسته معاصر معتقد است که در عصر جدید انسان در لابه لای شهرهای بزرگ و جمعیت های انبوه و متراکم ، بخشی از حقیقت وجودی خویش را از دست داده است و احساس تعلق به جایی ندارد تعبیری که در حال حاضر برای از خود بیگانگی به کار می رود فقدان هویت است که به عقیده ارکسیون مفهوم بحران هویت گوباتر و جامع تر است. او هر یک از مراحل رشد آدمی را توام با یک بحران می داند ولی شروع بحران هویت را از دوره نوجوانی دانسته و دامنه آن را به دوره جوانی امتداد می دهد. شاید بتوان اریکسون را موفقترین نظریه پردازی دانست که در عرصه روان شناسی ، مفهوم هویت را به ما شناسانده است. شاید بتوان هویت را به محورهای مختصات تشبیه کرد.
در ریاضیات نقطه با تعیین طول و عرض آن در دستگاه محورهای مختصات قابل تعریف، محاسبه و عملیات ریاضی است و در غیر این صورت نقطه را نمی توان در محاسبات ریاضی وارد نمود لذااهمانگونه که در طول و عرض نقطه هویت آن را تشکیل می دهد. ویژگیهای گوناگون و متعددی نیز هویت آدمی را تعیین می کند.
ارزش و جایگاه بحث هویت بی نیاز از ارائه دلیل است ولیکن تنها به ذکر یک مورد اکتفا می شود. براساس قاعده عقلی، تعرف الاشیاء با ضدادها" یعنی هر چیزی با ضدش شناخته می شود کافی است توجهی به آثار پیامدها و نتایج ناگوار "فقدان هویت" داشته باشیم و از عمق رنج و دردی که جوانان بی هویت احساس می کنند. آگاه شویم بخش قابل توجهی از افسردگی ها و احساس پوچی و درون تهی شدن ها و روزمرگی ها نتیجه منطقی بی هویتی است.
در این تحقیق سعی شده است که علاوه بر تعیین جلوه های متنوع هویت که شامل هویت فردی ، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی و … پرداخته و به ارتباط بین آنها اشاره شود و راه کارهای تکوین و تقویت هر یک پیشنهاد گردد. منبع (نظریه ها در روان شناسی شخصیت) ، سعید شاملو
موضوع پژوهش عبارت است از :
بحران هویت و نوجوانی
بیان مساله: آیا بحران هویت در نوجوانی وجود دارد.
فرضیه تحقیق: بین نوجوانی و بحران هویت رابطه وجود دارد.
فایده و اهمیت طرح تحقیق :
من کیستم این سوالی استکه ذهن هر نوجوانی را به خود مشغول می کند و به دنبال همین سوال است که در جست و جوی خویشتن و کسب هویت تلاش می کند البته این سوال به یکباره در نوجوانی ظاهر نمی شود، بلکه ریشه های آن از دوران کودکی وجود داشته است. در جریان رشد کودکان به تدریج وجود خود را از دیگران به ویژه مادر متمایز می کنند و خود را کمابیش مستقل و جدا از دیگران می بینند این روند از سالهای کودکی آغاز می شود.
بحران هویت در دوران نوجوانی و به موازات رشد فیزیکی ، شناختی و اجتماعی و عاطفی اهمیتی خاص می یابد. بسیار از نوجوانان با شور زیادی از خود سوال می کنند که جایگاه اجتماعی من کجاست؟ شغل آینده من چیست؟ رشته تحصیلی من چه خواهد بود ارزش های مذهبی ، اخلاقی و فلسفی من چه خواهند بود؟ انتخاب راه ها و ارزش های ممکن برای نوجوانان چندان ساده نیست. چرا که آنها با طیف گسترده ای از انتخاب های ممکن مواجه می شوند و با توجه به تنوع انتخاب باید تصمیم بگیرند.
تعریف اصطلاحات :
1. هویت: Identity درمطالعه شخصیت: خوداساس و مستمر فرد، مفهوم درونی و ذهنی از خویش به عنوان یک شخص در این کاربرد به طور معمول کیفیت مشخص می شود: مثل هویت جنسی ، هویت قوی یا گروهی.
2. بحران هویت: Identity بحران هویت عبارت است از فقدان حاد احساس هویت خود فقدانن احساس طبیعی از تداوم زمان. فقدان این احساس که شخص امروز و این جا از نظر پایداری همان شخص دیروزی است که در این جا بود.
3. اختلال هویت: Identity.D. اختلال هویت یکی از ملاکهای اختلال شخصیت مرزی است. اختلال هویت عبارت است از بی ثباتی بارز و مستمرل خود انگاره یا احساس نقص.
4. هویت خود: Identity Egi احساس هویت که توانایی تجربه خود را به عنوان چیزی که تداوم و یکنواختی دارد و قدرت رفتار مطابق آن را تامین می نماید (اریکسون)
مفهوم شناسی هویت :
تاملی در معنا و مفهوم هویت ، حدود انتظارات ما را از این بحث مشخص می کند در فرهنگ معین آمده است هویت یعنی ذات باری تعالی 2. هستی و وجود 3. آنچه موجب شناسایی مشخص باشد 4. حقیقت جزئیه یعنی هرگاه ماهیت با تشخیص لحاظ و اعتبار شود هویت گویند و گاه هویت به معنی وجودخارجی است و مواد تشخص است و هویت گاه با لذات و گاه بالعرض است.
هویت یعنی حقیقت شی یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد. هویت در لغت به معنای شخصیت، ذات، هستی و وجود می باشد.
دهخدا در لغت نامه اش هویت را عبارت از تشخص دانسته و می گوید و همین معنی میان حکیمان و متکلمان مشهور است.
هویت از منظر اریکسون :
اریک اریکسون که نام او با هویت پیوندی عمیق دارد می نویسید:
هویتی که نوجوان درصدد است تا به طور روشن با آن مواجه شود این است که او کیست؟ نقشی که باید در جامعه ایفا نماید چیست؟ آیا او یک کودک است یا بزرگسال؟ آیا او توانایی این را دارد که روزی به عنوان یک همسر یا پدر و مادر باشد؟ آیا او علی رغم نژاد مذهب یا زمینه های ملی که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه می دهد احساس اعتماد به نفس دارد؟
الف- بررسی تاریخی
اریکسون و انسان آرمانی "هویت جو" ERIK- ERIKSON
"1در اندیشه اریکسون ، هویت جانشین جنسیت فرویدی تلقی شده و کیستی شناسی یا شناسایی هویت خویشتن هسته مرکزی نظریه رشد شخصیت در مکتب اریکسون است. شناسایی هویت در فرهنگهای مختلف بطور متفاوت سازمان می یابد. به نظر او
و در بلوغ با انقلاب فیزیولوژیک ، تصویر ذهنی نوجوان از بدن و هویت خویش مورد تهدید واقع می شود، اگربرقراری مجدد هویت به نحوی مطلوب حاصل نشود خطر سرشکستگی و ابهام نقش، نوجوان را تهدید می کند و رشد روانی او را دستخوش نابسامانی می سازد. در دیدگاه "اریکسون" ، در نوجوان گاهی به نظر می رسد که هویت واقعی به اطلاع ، خویشتن خویش را گم کرده به درستی نمی داند کیست. جون تعیین هویت شخصی و اجتماعی در نظامهای رقابتی ، امری دشوار و پیچیده است. معهذا زیستن در آنها مستلزم شخصیتی پایدار و با هویت است تا در برابر ابهام نقشهای مقاومت شود. "استقرار هویت" باید قبل از زناشویی تحقق یا بد هرکس باید بداند او خود کیست و در آینده مایل است چگونگی باشد بتواند تشخیص دهد چگونه همسری می خواهد "استقلال هویت" زمانی فرا می رسد که دیگر هیچ گاه هویت خویش مورد پرسش و تردید قرار نمی گیرد و بدون نیاز عاطفی به دیگران می توان بقا و رشد یافت. استقرار هویت یک تلفیق همه جانبه از آرزوها ، هدفهای حرفه ای و کلیه خصوصیات است. چنین وحدت هویتی را "تعادل شخصیت" می نامند.
اریکسون هدف روانکاوی را استقرار و باز سازی هویت بیمار با طرد ابهام در نقشهای می داند. او بجای جنسیت ، بر اهمیت نفوذ شرایط- سازمانها و نهادهای اجتماعی تکیه می کند که من ناچارا "باید در آنها ریشه گیرد".
"2البته آنچه که بیشتر در نظریه اریکسون ابتکاری و جالب و قابل اهمیت است بحثی است درباره "3هشت سن بشر" کوشش ماو برای نشان دان چگونگی نقش فرهنگ در تکامل رشد شخصیت ، نگاه و بینش جدید و ابتکاری در شناخت مسائل مهمی که انسان در ارتباط باخود و جهانش با آنها روبه رو است به ما عرضه می دارد.
اگرچه اریکسون معتقد است که هشت مرحله رشد جهان شمول بوده و شامل همه انسانها می شود، لیکن به این موضوع نیز اعتقاد دارد که تفاوتهای فرهنگی در نحوه برخورد هر فرد با مسائل ایجاد شده در هر مرحله و حل آنها تاثیر بسیار و می گذارد. مثلا "آداب و رسوم بلوغ در تمام اجتماعات وجود دارد، لیکن نحوه تجلی آنها و اثری که بر فرد می گذارند در فرهنگهای مختلف متفاوت است.
در کتاب "4کودکی و جامعه" اریکسون درباره "هشت مرحله رشد" می گوید که این مراحل نتیجه پیاده شدن یک طرح اولیه و فطری است که بوسیله دستگاه وراثت انتقال می یابد. این نظریه "اپی ژنتیک" رشد معتقد است که هر مرحله از زندگی زمان مناسبی دارد که در آن زمان ظهور می کند و مسلط است بر زندگی فردا انسان. هنگامی که تمامی مراحل طبق نقشه قبلی پیاده شوند یک شخصیت تکمیل شده ایجاد می گردد. در کنار این روند رشد اریکسون معتقد است که هر یک از این مراحل توام با یک "بحران5" می باشد. به نظر اریکسون "بحران" به معنای خطر فاجعه آمیز نیست بلکه درهر کدام از مراحل رشد که نقطه عطف جدیدی هستند بالطبع بحرانی رخ می دهد که پایه و ما به سلامت و یا ناسلامتی های بعدی است. اگر در هر کدام از این مراحل با این بحرانها که جنبه های مثبت و منفی دارند و قسمتی از جنبه های طبیعی رشد محسوب می شوند برخورد رضایت بخش شود، جنبه مثبت شخصیت مانند اعتماد به دیگران ، شک و تردید و احساس حقارت جذب ایگو می گردد با آرمان شخصیت رشد ناسالم می یابد".
"6نظریه هشت مرحله ای اریکسون در مورد رشد روانی ، چگونگی پیدایش تبادلات و تضادها را در هر مرحله نشان می دهد- "(جدول-1)". انسان سالم با تغییر و تبادلات برخورد مناسبی دارد و تعارضات را به شیوه های موفقیت آمیز حل می کند. هر کدام از مراحل "اریکسون" دارای دو حد از حل مشکل است. برای مثال ابتکار و گناه (مرحله 3 تا 6 سالگی). در حالت توازن، اکثر مردم حد میانه را پیش می گیرند که در آن میزان تجربیاتی که احساس ابتکار را به آنها می دهد احتمالا بیشتر از میزان تجربیاتی است که منجر به احساس گناه می شود. به این سبب مراحل "اریکسون" در واقع مراحل روانی است که رابطه میان شخصیت و گستره اجتماع را نشان می دهد.
چند پژوهش روی زمان بحران هویت تمرکز کرده اند. اریکسون معتقد بود که بحران هویت در حدود 12 سالگی آغاز می شود و تقریبا در 18 سالگی به طریقی حل می شود. با این حال بحران هویت ممکن است در برخی افراد تا مدتها رخ ندهد در ضمن دانشگاه می تواند حل بحران هویت را به تعویق اندازد و دوره ای را که جوانان نقش ها و ایدئولوژیهای مختلف را امتحان می کنند طولانی کند وقتی دانشجویان را با افراد هخم سنی که مشاغل تمام وقت داشتند مقایسه می کردند. معلوم شد که افراد شاغل زودتر از دانشجویان به هویت خود دست یافته بودند. دانشجویان به مدت طولانی تری در وضعیت وقفه هویت قرار داشتند. پژوهش دیگری حاکی است که تشکیل هویت شخصی ممکن است حتی فرایند مستمری باشد که در تمام عمر صورت می گیرد. (مک آدانو، 2001). نظریه های شخصیت شواتز، ؟ سی فوت صاحبنظر دیگری که همچون اریکسون هویت را در تقابل بافقدان نقش تبیین می کند. مولفان فرهنگ واژه های روانشناسی آورده اند که واژه Identity eqo یعنی احساس هویتی که توانایی تجربه خود را به عنوان چیزی که تداوم و یکنواختی دارد و قدرت رفتار مطابق به آن را تامین می نماید داشته باشد.
و کراجو از صاحب نظران این رشته در تعریف هویت می نویسید،
هویت یعنی توازن میان خود و دیگران برقرار کردن و در جای دیگری آن را همچون یک مرحله در چرخه زندگی می پندازد و در برخی فرهنگ ها هویت را مترادف با شخصیت و اصلیب آورده اند در حالی که این دو کاملا مترادف یکدیگر نیستند. هویت معنا و مفهومی گسترده تر از شخصیت دارد زیرا شخصیت فقط در مورد انسان به کار می رود و مورد استعمال برای غیر دارد در حالی که هویت مفهوم عامی است که انسان و غیرانسان و از جمله شی را نیز شامل می شود.
کیستی شناسی یا شناسایی هویت خویشتن هسته مرکزی نظریه رشد شخصیت را در مکتب اریکسون تشکیل می دهد او نیز مانند مارگارت مید، مهمترین وظیفه و هدف نوجوانان را جست و جو در راه یافتن هویتی پر معنی می داند.
هویت در یک نگاه :
زندگی ؟ از اسرار ، لطائف و حکمتهایی است که غالب انسانها به کنه آن نمی رسند
پاسگال می گوید: متولد شدم و ندانستم برای چه؟ زندگی کردم و ندانستم چگونه زندگی می کنم اکنون می میرم و نمی دانم چرا؟ او می گوید انسان عجیب ترین موجودات طبیعت است. از جسم اطلاعات کافی ندارد. روح را نمی شناسد و از ارتباط جسم و روح چیزی نمی داند اجتماع جسم و روح او را متحیر می کند در صورتی که خود او مولود آن است.
اظهارات بالا اهمیت طرح موضوعی هویت را بیش از پیش متقن و مبرهن می سازد. از جهت تعریف عملیاتی هویت می توان چنین گفت که اگر آدمی برای پرسشهای زیر پاسخ های مطمئن و متقائد کننده بیابد در حقیقت هویت خویش را بازیافته است.
– بداند جایگاه منزلت و مرتبت او دقیقا چیست؟ و چه تعریفی دارد؟
– آگاه باشد که چه پیوندها رشته ها و ارتباط هایی او را به خود جهان خارجی از خود متعلق می سازد.
– درک کند که چه نقش ها وظایف و مسئولیتهایی در قبال خود و دیگران بر عهده دارد؟
– شناخت واقع بینانه ای از توقعاتش نسبت به خود و دیگران به دست آورد.
– و در نهایت نسبت مود را به گذشته ، حال و آینده درستی بداند.
در واقع از واژگانی که به هویت نزدیک است و غالبا مترادف با آن بکار می رود خود می باشد ضرورت دارد ضمن تعریف آن انواع خود را نیز مورد مطالعه قرار می دهیم.
مورخی در تعریف مفهوم خود می گوید:
خود عبارت است از احساسات وادراکاتی که هر کسی از کل وجود خویشتن دارد این مفهوم سبب می شود که آدمی با وجود تغییرات و تحولاتی که در طول زمان روی می دهد پیوسته احساس دوام و استمرار نماید آلفرد آدلر معتقد است که خود چیزی جز سبک مخصوص زندگی هر فرد نیست.
سبک مخصوص زندگی را آدلر به معنی و مفهوم عمیق آن بررسی می کند و می گوید که اگر روانشناسی بتواند گزارش کامل و جامعی از سبک زندگی بدهد خواه ناخواه این گزارش پدیده های رادر بر خواهد گرفت که اکنون به خود یا من نسبت داده می شود به عبارت دیکر روانشناسی کامل رشد باید تمام فعالیت ها و روابط متقابل زندگی را آشکار نماید که مهم اکنون روانشناسان یا آنها را نادیده می گیرند ون یا به خودنسبت می دهند خودی که همچون یک انسان کوچک به نظر می رسد.
پونگ نیز در نوشته های اولیه خود "خویشتن" را برابر با تمام شخصیت یا روان گرفته ولیکن پس از ارائه مفهوم قومی و نژادی شخصیت "خویشتن" را گرایش به وحدت صفات شخصیت تعریف نموده اند.
در سالهای نوجوانی ، انطباق با معیارهای گروه به مراتب بسیار مهم تر از فرد گرایی است. در اواخر دوران کودکی تلاش زیادی به عمل می آید که فرد از حیث گفتار، رفتار و حتی ظواهر نظیر لباس خود را در حد امکان شبیه افراد گروه نماید هرگونه انحراف از معیار گروه به تهدید علیه تعلق به گروه نزدیک است. در سالهای اولیه نوجوانی تطابق با گروه هنوز برای دختران و پسران حائز اهمیت است بتدریج آنها در صدد جست و جوی هویت بر می آیند و تمایل چندانی به اینکه شبیه همسالان خود درگروه باشند ندارند.
لذا موقعیت مبهم نوجوان در فرهنگ و جامعه معاصر یک مساله غامض رابه وجود می آورد. و همین امر موجب می شود که اطرافیان و والدین با رویکرد مبتنی بر تعامل و نه تقابل با نوجوانان ارتباط برقرار می نمایند.
آیا احراز هویت برای نسل جوان یک ضرورت دارد.
باید موضوع هویت را از این منظر بنگریم که آیا اهمیت آن در حدی هست که بتوان به عنوان یک نیاز اساسی بدان پرداخت؟
اریک فروم جامعه شناس و روانکاو آلمانی معتقد است فرق انسان با حیوان ابتدا نیازهای اختصاص اوست از این رو شناخت او بدون آشنائی با این نیازها مسیر نخواهد شد از جمله نیاز به تعالی، نیاز به وابستگی ، نیاز به هویت، این مقوله ها نیاز به هویت را که با این بحث ارتباط می یابد توضیح خواهیم داد.
او می گوید هر فرد آدمی مایل است به اینکه هویت خاصی داشته باشد از این روی می کوشد که خویشتن را در یابد و بشناسد. در عین حال می خواهد فردی باشد ممتاز و برای رسیدن به این مقام خود را به شخص یا گروهی از اشخاص نسبتا مبرز و ممتاز مرتبط می کند یا به اصطلاح ، خویشتن را با آنها همانند می سازد تا به واسطه امتیاز و تشخیص که آن فرد یا آن گروه ها دارند تا حدی صاحب تشخیص و امتیاز گردد.
در حقیقت منظور اریک فروم به بیان دیگر این است که هر انسانی به احساس خاص و منحصر به فرد بودن نیاز دارد. اگر نتواند این احساس را از طریق خلاقیت ایجاد می کند آن را از راه همانند سازی با انسانهای دیگر تحقق می بخشد. از شخصیت هر انسانی براساس فرصتها و امکاناتی که شرایط جامعه و فرهنگش برای او فراهم می آورند شکل می گیرد.
بحران هویت :
از میان روانشناسان اریکسون به مفاهین هویت حس درونی این همانی که علی رغم تغییرات خارجی ثابت می ماند بحران هویت و آشفتگی هویت تاکید می نماید.
بحران هویت واژه ای است که به وسیله وی برای توصیف عدم توانایی نوجوانی در قبول نقشی که جامعه از او انتظار دارد به کار رفته است.
برخی دیگر از صاحب نظران در توصیف بحران هویت چنین اظهار نظر کرده اند:
جدی ترین بحرانی که یک شخص با آن مواجهه می شوند در خلال هویت رخ می دهد.
این بحران بدان جهت جدی است که عدم موفقیت در رویارویی با آن پیامدهای بسیاری دارد. شخص که فاقد یک هویت متشکل است در خلال زندگی بزرگسالیش بامشکلات متعددی مواجهه خواهد شد اریکسون خاطر نشان کرد که برای هر فردی امکان دارد بحران هویت روی دهد و منحصر به دوره نوجوانی یا جوانی نیست. و از نگاهی دیگر بحران هویت این گونه تعریف شده است عدم موفقیت یک نوجوان در شکل دادن به هویت فردی خود اعم از این که به علت تجارت نامطلوب کودکی و یا شرایط نامساعد فعلی باشد، بحرانی ایجاد می شود که بحران هویت یا گم گشتگی نام دارد.
آشفتگی هویت :
فرد در خلال مرحله شکل گیری هویت احتمال دارد شدیدتر از هرزمان دیگر در گذشته و چه در آینده از نوعی سردرگمی و آشفتگی یا همان چیزی که اریکسون آشفتگی هویت می نامد رنج ببرد. این حالت سبب می شود وی احساس کند منزوی ، تهی مضطرب و مردد شده است احساس می کند که باید تصمیمهای مهمی بگیرد لیکن قادر به انجام دادن این کار نیست احساس می کند که درجامعه به او فشار می آورد تا تصمیم هایی اتخاذ کند. در طی آشفتگی هویت فرد ممکن است احساس کند به جای آنکه در حال پیشرفت باشد دچار پس روی است.
اختلال هویت :
مشخصه اصلی این پدیده ، پریشانی درونی ذهنی شدیدی است که مشتمل بر توانایی فرد در تطبیق دادن وضعیت خویش با احساس شخص قابل قبول و منطقی به طور نسبی می باشد. درباره تنوع مسائلی که به هویت مربوط می شود تردیدهایی وجود دارد ولی عمدتا شامل مواردی از قبیل:
– هدف های دراز مدت
– انتخاب خط مشی زندگی
– الگوهای دوستی
– رفتار و هدایت جنسی
– تعیین هویت مذهبی
– ارزشهای اخلاقی
این آشفتگی نتیجه اختلال ذهنی دیگری همچون اختلال عاطفی اسکینر قرنی یانظیر آن نیست دیگر شخصی در حدود 18 سالگی یا بیشتر مبتلا به آن شود چنین اختلالی در معیار طبقه بندی این کتاب قرار نمی گیرد.
تردیدی که درباره اهداف دراز مدت وجود دارد ممکن است به منزله ناتوانی در انتخاب یا تطبیق فرد با الگوی زندگی تلقی شود به عنوان مثال ممکن است کسی خود را وقف موفقیتهای مادی یا خدمت به اجتماع یا ترکیبی از هر دو نماید.
پیامدهای فقدان هویت :
آثار و نتایج گسستگی هویت فراتر از آن است که در این مبحث بدان بپردازیم ولیکن از باب توجه نسل جوان و اطرافیانشان به برخی از مهم ترین پیامدهای آن می پردازیم.
اریکسون معتقد است:
فردی که قادر به یافتن ارزشهای مثبت پایدار در فرهنگ ، مذهب یا ایدئولوژی خود نیست ایدآلهایش را به هم می ریزد چنین فردی که از درهم ریختگی هویت رنج می برد. نه می تواند ارزشهای گذشته خود را ارزیابی کند و نه صاحب ارزشهایی می شود که به کمک آنها بتواند آزدانه برای آینده طرح ریزی نماید.
بسیاری از افراد هنگامی که دچار بحران هویت می شوند احساس پوچی از خود بیگانگی ، تنهایی و غربت می کنند. حتی گاهی به دنبال هویت منفی می گردند هویتی درست بر خلاف آنچه که اولیاء و جامعه برای آنها در نظر گرفته است بسیاری از رفتارهای ضد اجتماعی و ناسازگارانه نوجوان را می توان از این دیدگاه توجیه نمود.
ناتانیل براندن به عنوان یک روان درمانگر به این موضوع عمیقا توجه نموده است و می نویسد یکی از پیامدهای از خود بیگانگی احساس بیگانگی آدمیان از دیگران است و این احساس که دیگر فردی از جامعه بشریت نیست و او غریب و تنهاست انسان در جریان خیانت به مقام انسانی خود خویشتن را به یک موجود متصور و مطرود متافیزیکی بدل می کند و علم او به اینکه انسانهای دیگر بسیاری مرتکب همین خیانت می شوند وضع او دگرگون نمی کنند چنین شخصی احساس تنهایی و جدایی می کند. جدایی به واسطه غیر واقعی بودن هویت خویشتن و احساسی ویرانی درونی ناشی از فقر روانی.
آثار و تبعات بعدی فقدان هویت را می توان در پدیده هایی همچون مسئولیت گریزی، دلزدگی و بی تفاوتی جست و جو نمود زیرا به طور طبیعی کسی که نتوانسته پاسخی برای سوالات اساسی خویش بیابد در حقیقت انگیزه ای هم برای پرداختن به وظیفه خویش درقبال دیگران نخواهد داشت و چنانچه این روحیه در جامعه تعمیم یابد وضع به مراتب دشواتر از پیش خواهد شد دلیل روشن آن هم فاصله ای است که میان ارزشهای فرد و جامعه به تدریج به وجود خواهد آمد ارزشهای فرد متمایل به انزوا و دوری از جمع و ارزشهای جامعه مبتنی بر مسئولیت در قبال جمع می باشد از عوارض دیگر فقدان هویت هرز رفتن انرژی است کارن هورنای در توضیح این پدیده می نویسد:
دوری و بیگانگی از خویش شخص را از نیروی محرکه یا به عبارت دیگر از موتور خودش جدا و منفصل می سازد. با وجود همه عوامل ترمز کننده و هرز رفتن مقدار زیادی از انرژیها شخص عصبی باز هم تحت فشار عوامل خارجی از قبیل عطش خودنمایی، عطش ثروت ، جاه طلبی، احتیاج به امرار معاش و غیره می تواند کار کند و حتی خلاقیت داشته باشد ولی همین که او را به خودش واگذارند، یعنی هیچگونه فشار و اجبار خارجی در کار نباشد بارومتر فعالیتش بسیار پایین می آید و عامل و باطل می ماند و در هر صورت شخص مقدار زیادی از انرژیهایش را بیهوده تلف می کند و مقدار زیادی هم به علت ترسها و حساسیتهایش ، ترمزهای قوی می بندد و آنها را از کار می اندازد.
مشغولیت بی هدف
از جلوه های شایع و عام فقدان هویت، می توان به دل مشغولی های بی هدف اشاره نمود، فردی که خودی خود را گم کرده و نقشی موثر برای خویشتن نمی یابد و به همین جهت نیز احساس درون تهی بودن می کند، غالبا خود را به هر موضوعی که در دسترس بوده و نسبتا علاقه او را بر انگیزد. مشغول نموده و بخش عظیمی از فرصتها و انرژیهایش را در آن زمینه صرف کند. نمونه های زیر می تواند معرف فقدان هویت تلقی شود:
– ورودی که علائق وامیال او را موضوعی در چندان مهم همچون خودرو، موتور سیکلت و تنوع مدل یارتگ آنها بر می انگیزد و به تدریج همه زندگی اش را پر می کند
– فردی که تمامی ارزش های وجودی اش را با تلفن، تعداد مکالمات موضوع مکالمات و طرف مورد مکالمه اش معنا می بخشد و در مواردی که این زمینه ها کاهش یافته و یا قطع شود به شدت احساس بی کسی، بی ارزشی و بی معنایی می کند و بارومتر اعتماد به نفس او با تعداد مکالمات تلفنی اش بالا و پایین می رود.
– فردی که خلاء درونی وجودی اش را با تلفن همراه پر می کند و مرور زمان اگر بطور اتفاقی، از تلفن همراهش جدا شود، گویی بخشی از وجودش از او جدا شده است و دیگر همچون گذشته احساس ارزش وجودی نمی کند. در حالی که که مشغولیات قبلی او را به میزان بالایی از این جهت ارضاء می نمود.
– فردی که هویت خود را با موجودی بانکی میزان پس انداز و یا قدرت خریدش ارزیابی می کند در صورت بر هم خوردن تعادل اقتصادی به شدت احساس بی هویتی، بی ارزشی و تنهایی می کند.
– فردی که احساس هویت خود را با میزان تحسین و تمجید دیگران می سنجد و در صورت از دست دادن تشویق و ترغیب دیگران ، خود را همچون موجودی فاقد ارزش و بی کفایت می بیند.
هیجانات جانشین ناپذیر
در زندگی نوجوانان و جوانان ، هیجانات ، جایگاه مهمی داشته و غالبا ارضاء کننده به نظر می رسد. با یان حال اگر هیجانات به حد اشباع برسد و تمامی وجود آنان را مسخر کند جای نگرانی است. به عنوان مثال مسابقات ورزشی به ویژه فوتبال در خلق هیجانات نیرومند، بی رقیب به نظر می رسند ولی زمانی که هیجانات مذکور پس از مسابقات فرو نشست، احساس تنهایی بی برنامگی و کلافه بودن، بر وجود جوانان سنگینی میکند و به بیهودگی زندی می اندیشند. ایراد اساسی و مهمی که در این پدیده به نظر می رسد وجود هیجانات نیرومند نیست بلکه این عامل درحد اعتدال ، ضروری زندگی است ولی چنانچه هیجانات مذکور با شخصیتی درون تهی پیوند خورد یافتن جایگزین مناسب و قابل قبول، کاری بس دشوار خواهد بود.
در مقابل چنانچه نسل جوان از لحاظ فکری و فرهنگی پرمایه و غنی بوده و پایه های محکمی برای تفکر ، جهان بینی ، معنای زندگی داشته باشند، هیجانات شدید و زود گذر را به درستی جذب نموده و در ترکیب شخصیت خویش به گونه ای معقول ، موارد می کنند. و در صورت سپری شدن زمان هیجانات چیزی درد رو نشان می یابد که وجود و زندگی آنها را معنا می کند.
هویت به جوان احساس عمیق، ارزشمند و قابل قبول می بخشد که در صورت تنها بودن نیز احساس تنهای و بی کسی نمی کند.
در این جایی مناسبت نیست که به یک مورد مستند ورزشی اشاره شود. در جریان برگزاری مسابقات مقدماتی برای تعیین تیمهای شرکت کننده در جام جهانی فوتبال 1998 فرانسه و به ویژه مسابقه ایران استرالیا ، جراید از وقوع حمله قبلی منجر به مرگ تنی از نوجوانان و جوانان خبر دادند. یکی از تحلیل هایی که در این زمینه می توان ارائه نمود احتمالا به هیجان شدید ناشی از شکست یا پیروزی احتمالی مربوط می شود که در هر دو صورت بیانگر آن است که هیجانات وقتی به تنهایی مالک وجود نوجوانان و جوانان شده و آنها را مسخر می کند، در صورت به خطر افتادن هدف هیجان مذکور، آنها جایگزینی برای خلا عظیم وجودیشان نمی یابند و در معرض چنین حوادثی واقع می شوند.
شخصیت منفعل :
در افرادی که به نحوی با مشکل فقدان هویت مواجهند معمولا عوامل تشکیل دهنده هویت فردی در خارج از شخصیت آدمی ، متمرکز می شود و از بیرون ، چگونگی و میزان تکوین هویت را تنظیم و تعیین می کنند. و در حقیقت عواملی که باید از درون وجود انسان رشد نموده وردند هویت یابی او را تسهیل و تسریع نمایند به بیرون از وجود او انتقال یافته و از کنترل فرد ظاهرا خارج می شود. در نتیجه چنین فردی در انتظار بسر می برد تا دیگران برای او تصمیم گرفته و شخصیتی برایش قائل گردند.
در اینگونه موارد ، ابتکار عمل برای نوسازی شخصیت و باز آفرینی و تکامل هویت از دست جوان خارج می شود و سررشته زندگی اش را به دیگران می سپارد به این مفهوم که:
– دیگران برای او الگوی رفتاری انتخاب کنند.
– از حیث ظواهر به ویژه لباس، آرایش موی سر و نظایر آنها ، چشم انتظار اقدام دیگران است.
– سرمشق زندگی و خط مشی اصلی تداوم حیات را دیگران به او عرضه کنند.
– ارزشها و ضد ارزشها را آن گونه که دیگران به او تفهیم و تلفیق نمایند می پذیرد محبانی ارزیابی فرد درباره شخصیتش ، اظهارات و واکنشهای دیگران است.
– اهمیت قائل شدن برای داوری دیگران و احساس خود کم بینی و ضعف هویت زمینه را به او نفوذ فرهنگی بیگانه و آسیب پذیری فرد، بیش از پیش مهیا می کنند.
"ویلیام گلاسر" W.Glasser
"7در نظریه واقعیت درمانی گلاسر واژه" شخصیت "و واژه" هویت "تقریبا" مترادف به حساب آمده اند. از دیدگاه وی ، هویت به دو جزء تقسیم می شود که عبارتند از: "8هویت توفیق" و "9هویت شکست". گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد که بدان وسیله احساس موفقیت یا عدم موفقیت نسبی می کند، او "هویت" را آن تصوری می داند که فرد از ، خودش دارد. و این تصور ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند، هماهنگ و یکسان و یا اینکه با آنها کاملا متفاوت باشد. در آغاز، هویت تمام کودکان "هویت توفیق" به حساب می آید. ولی بعدا "مقارن با سنین چهار یا پنج سالگی" هویت شکست" هم ظاهر می شود. به عبارت دیگر، تشکیل هویت شکست همزمان باسنی است که کودک مدرسه را آغازمی کند در این سن و سال ، کودک به ایجاد و توسعه مهارتهای اجتماعی ، گویا بی عقلانی و تفکر می پردازد. که همین پدیده ها به او امکان می دهند که هویت خود را از دو بعد "توفیق یا"شکست" مورد ارزیابی قرار می دهد.
گلاسر معتقد است که افرادی که هویت یکسانی دارند یکدیگر را جذب می کنند و آنهایی که هویتهای ناهمگنی دارند یکدیگر را دفع می کنند. همچنین او افراد هر یک از دو گروه را دارای صفات و خصوصیات مشابهی می داند. از نظر او "هویت" به طریق مختلفی تشکیل می شود و رشد می یابد. راههای تکوین هویت عبارتند از:
1- داشتن ارتباط و درگیری عاطفی با خود و دیگران.
2- چگونگی برداشتها و نظرات دیگران نسبت به ما.
3- ارزشیابی های ما از خودمان در ارتباط با شرایط زندگی ، اوضاع اجتماعی و اقتصادی.
4- همچنین تصورات ما درباره وضع جسمانی و شیوه لباس پوشیدن نوع هویت ما را درمقایسه با دیگران نشان می دهد.
5- اساس تشکیل هویت، تلاشها و فعالیتهایی است که علاقمند به تعقیب آنها هستیم و بر اثر تلاشها و فعالیتهای خود در می یابیم که ما که هستیم و چگونه عمل می کنیم.
6- همچنین رشد هویت براساس آن چیزهایی که دوست داریم و ما را از ارضا می کنند نیز صورت می گیرد. زیرا مواردی که دوست داریم و یا مواردی که به دلیل آنها مورد محبت دیگران قرار می گیرین تا در ما تاثیر روانی عمیقی برجای می گذارند"
آلپورت و "انسان آرمانی بالغ" GORDON- ALPORT
"10آلپورت معتقد است خویشتن ، منی که احساس می کنیم و می شناسیم از خردسالی تا دوران بلوغ در هفت مرحله خود بودن پرورش می یابد. این مراحل پس از پدیدار شدن کامل در مفهوم واحد خویشتن یگانه می شوند. بدین ترتیب خویشتن پیوندی از این هفت جنبه خود بودن و شرط لازم شخصیت است. خودجسمانی- تشخیص هویت خود احترام به خود- گسترش خود- تصور از خود- خود چون حریفی معقول- تلاش اختصاصی.
در واقع احساس اولیه کودک از خود با آگاهی یافتن از جسم خود تا کسب هویت شخصی پیش می رود سومین مرحله خویشتن ، پدیدار شدن احترام به خود است. این مرحله با احساس غرور کودک در نتیجه آموختن انجان کارهایی بطور انفرادی و مستقل همراه است. در این مرحله کودک میل دارد چیزهایی بسازد. به اکتشاف ، بپردازد. و کنجکاویش را دربازه محیط پیرامون ارضا کند. آلپورت این مرحله از پرورش را بسیار حساس و تعیین کننده می داند. چنانچه پدر و مادر، نیاز کودک به اکتشاف را ناکام بگذارند چه بسا احترام به خود که در حال پیدایش است لطمه ببیند و به احساس حقارت و خشم بیانجامد. پیدایش احترام به خود با نیاز کودک با استقلال همراه است".
اشپرانگرور و میکر فلسفه خواهانه" به درون کاوی و خودشناسی"
"11به نظر اشپرانگر کشف" خود "در جوان نه تنها تنهایی او را در برابر جهان مطرح می کند بلکه در او "من مبهم" و نامشخصی را در معرض آزمایش قرار داده و نوجوان را دچار ابهام می کند. و این سوال که "من کیستم" من چه هستم" جدی شده، لذا هویت طلبی مطرح می گردد. به نظر او ملاک پختگی و بلوغ شخصیت کسب ثبات نسبی و وحدت درونی سازمان "من" می باشد. معهذا جوان دستخوش تعدد شخصیت است".
هویت از منظر قرآن فلاسفه
معمولا مفهوم هویت بیشتر در معنای هویت فرهنگی به کار می رود. به عبارت دیگر به نظر می رسد هویت هر فردی صرفا در ارتباط با حضور آن در نوعی اجتماع قابلیت تعریف دارد. از این رو در مباحث اجتماعی تصور می شود که "هویت" عبارت است از فرد نسبت به نظام اجتماعی دارد. تعلقاتی نظیر وابستگی به یک گروه سنی، وابستگی به یک گروه جنسی، وابستگی به یک طبقه اقتصادی، وابستگی به یک نظام سیاسی و غیره (دنی کوش، 1998). در حقیقت مفهوم هویت در علوم اجتماعی کاربردی ابزاری دارد. این مفهوم ابزاری جامعه شناختی و در عین حال روانشاناختی محسوب می شود که نوعی مقوله بندی جهت تمایز خودی- ناخودی را ممکن می سازد. از این رو اساس بکارگیری مفهوم هویت بر تشابهات و تفاوتها استوار است.
برخی از برداشت های رایج درباره هویت
الف) هویت همچون میراث: این برداشت ، مربوط به دیدگاه هایی است که تلقی آنها از هویت ، نوعی طبیعت ثانویه با فهرستی از معیارهای خاص می باشد. طبیعتی که هم چون جوهری متعین توسط عامل یا عامل های مربوط به میراث نژادی یا میراث فرهنگی به فرد انتقال می یابد. در روایتی از این نوع دیدگاه ها که هویت در میراث ژنتیکی ریشه دارد، محتوای زیست شناختی فرد حاوی عناصری از هویت قومی- فرهنگی نظیر منش ها، صفات روانشناختی، طرز تفکر و گرایش های خاص مربوط به قومی که در آن متولد شده، می باشد. این محتوای زیستی همچون یک وضعیت ویژه درونی به او تشخصی ثابت و قطعی می دهد (پیر. وندنبرگ، 1981). در روایتی دیگر از این دسته که بر میراث فرهنگی تاکید می شود ، محتوای دانشی و اعتقادی گروه اجتماعی خاصی که فرد در آن به دنیا آمده است متکفل تکوین هویت او می باشد. البته نقش در فرایندهای درونی سازی الگوهای فرهنگی از پیش تعیین شده ، قابل توجه است. زیرا فرد طی همانند سازی با گروه مربوطه که دارای جوهری معین و معیارهای مشخص می باشد. البته ملزم با گروه است، چون در گروه و از طریق گروه انتقال می یابد (کلیفوردگرتز، 1963).
ب) هویت همچون احساس: در این برداشت، هویت اجتماعی، یک واقعیت عینی و قابل مشاهده یا اشاره نیست. هویت یک احساس درونی در افراداست که ناشی از نیازروانشناختی آنها به تعلق و وابستگی می باشد و شامل احساس نوعی همانندی با گروهی از مردم می باشد که در اثر زندگی اجتماعی حاصل می گردد. بنابراین، هویت پویا و نسبی است. هویت به هیچ وجه نمی تواند همچون واقعیت معین و ثابت و به گونه ای تغییر ناپذیر به گروه های اجتماعی خاص منتقل گردد. هویت صرفا یک نوع حس همبستگی است که بر اساس تصویری که افراد از پدیده های اجتماعی دارند و تفسیرهایی که آنها از تقسیم بندی های اجتماعی در ذهن می پرورانند، تشکیل می شود (دنی کوش، 1998).
از آنجا که تکوین هویت کاملا وابسته است به بی نهایت گزینش های افرادی در نوع همانند سازی هایشان و در طی زندگی هر فرد خاص این گزینش ها از امکان متفاوتی برای تغییر برخوردارند، بنابراین هویت نسبی و پویاست. به نظر این گروه تعریف هویت به منزله جوهری معین یا ذاتی عینی، نه تنها فرد را در تحقق تشخص خویش دست بسته نگه می دارد بلکه تطورات هویتی را که اکنون بیش از همیشه با آن مواجهیم، برنمی تابد.
ج) هویت همچون راهبرد: در این برداشت، هویت به منزله وسیله ای جهت دستیابی به یک هدف معین محسوب می شود. افراد مختلف یک جامعه براساس هدف یا هدف هایی که در کنش های اجتماعی دنبال می کنند و متناسب با تصویری که از اوضاع روابط اجتماعی و موقعیت خویش در جامعه دارند هویت خویش را رقم می زنند. مردم گرچه در تعیین هویت خویش به گونه ای که متناسب با منفعت شان باشد، از آزادی کامل برخودار نیستند ولی می توانند در چارچوب روابط گروه های اجتماعی در ذهن دارند، هویتی را برای خود تعریف کنند. به طور مکرر این تعریف تصحیح و تعدیل می پذیرد و عامل موثر در تصحیح و تعدیل های هویتی تلاش های دیگر کنشگران اجتماعی است. همچنین تغییرات اجتماعی مردم را وادار می کند تا هویت خویش را بصورت متفاوت از قبل باسازی نمایند. در حقیقت در این چشم انداز، هویت به منزله علامت یا برچسبی است که در روابط گروهای اجتماعی می تواند کاربرد ابزاری داشته باشد (دانیل بل، 1975) و رسالت علوم اجتماعی، اثبات یک یا چند هویت خاص یا حتی نظارت بر آنها نیست بلکه حتی شناسایی یا ارزش گذاری اهدافی که مردم در بکارگیری ابزار گونه هویت دنبال می کنند نیز اهمیتی ندارد. وظیفه علوم اجتماعی صرفا شناسایی عناصر در حال افول یا توسعه هویت و همچنین بازشناسی تغییرات اجتماعی موثر در افول یا توسعه هویت هاست.
د) هویت همچنین پدیده ای ارتباطی: در این برداشت، هویت به عنوان پدیده ای اجتماعی مطرح است که در ضمن روابط فرد با گروه های مختلف اجتماعی یا حتی روابط یک گروه با دیگر گروه ها تکوین می یابد. هویت نوعی فرایند مقوله بندی است که از سوی گروه ها برای سازماندهی مبادلات بکار گرفته می شود. از این رو فردری معتقد است برای دست یابی به شناختی از هویت، صورت بندی مجموع ویژگی های متمایز هر گروه اجتماعی کافی نیست، بلکه لازم است در نوع روابط هر یک از گروه های اجتماعی با دیگر گروه ها جست وجو شود تا ویژگی هایی که هر گروه جهت تثبیت تمایزات خود از دیگران مورد تاکید قرار می دهد، آشکار گردد. دراین دیدگاه هویت نه جوهری عینی، در خود و برای خود با فهرستی معنی از معیارهای خاص می باشد و نه کاملا ذهنی و شامل احساسی روان شناختی است. بلکه هویت نتیجه فرایند مستمر همانند سازی در یک وضعیت ویژه ارتباطی می باشد و از این رو بنابرتغییر وضعیت ارتباطی متغیر می گردد. در نتیجه در این برداشت از هویت نیز، تشخص افراد و گروهها کاملا نسبی است و به روابط میان گروههای اجتماعی وابسته می باشد.
تحلیل برداشتهای رایج درباره هویت
به نظر می رسد هیچ یک از این برداشتها را نمی توان به عنوان نظریه ای کامل درباره هویت تلقی کرد. زیرا در برداشت اول که هویت به عنوان امری تمام شده و جوهری متعین به گونه ای مستقل از افراد و گروه های اجتماعی تعریف شده، جنبه انعطاف پذیر و پویای هویت فراموش گردیده است. براساس این دیدگاه چون هویت، ذات متعینی است پس هر گونه تغییر و تطور در تکوین هویت، لازم است به نوعی بحران هویت تفسیر شود و سرباز زدن از میراث فرهنگی یا بیولوژیک مفروض ، به ناهنجاری هویتی تقلیل می یابد. در حالی که ثبات میراث قومی- فرهنگی به خودی و فارغ از یک نظام ارزش شناختی نمی تواند در بحث هویت نقش اساسی داشته باشد، از این رو جمود بر سنت قومی- فرهنگی لزوما نمی تواند ملاک تشخیص هرگونه بحران هویت راتعیین کند.
زیرا اگر چه مفهوم سنت درمعنای میراث قومی- نژادی اشاره دارد به مجموعه ای از اندیشه ها ، آثار ، و آداب و رسوم که ریشه آنها به گذشته ای نسبتا طولانی باز می گردد، ولی توجه به تمام یا بخشی از سنت برخاسته از نوعی نظام ارزشی است. از این رو مثلا به اعتقاد گیدنز، ایده سنت از برساخته های مدرنیته است و احتمالا ناشی از انگیزه های صنعتی آن می باشد. بسیاری از مقولات سنتی به دلایلی خاص و طی فرایندی ویژه و بطور عمده یا غیرعمدی آمیخته به قدرت است. چنانکه هابزبام و ترتنس رانجر از این واقعیت در کتاب "مبدا جشنها" تحت عنوان ابداع سنت (invention of tradition) یاد می کنند و منشا بسیاری از سنت ها هندی یا لباس های اسکاتلندی را در سیاست های اقتصادی دوران معاصر جست و جو می نمایند. (گیدنز، 1999)
از سوی دیگر این برداشت از هویت چون آن را امری تمام شده و واقعیتی متعین معرفی می کند، آزادی انسانی را در سلسله ای از فرایندهای همانند سازی محدود، تفسیر می نماید. زیرا بر طبق برداشت اول انسان ها صرفا آزادند که در تکوین هویت خویش، فهرستی از معیارهای مشخص شده توسط میراث فرهنگی یا زیست شناختی را بپذیرد و همچنین آنها می توانند اختیار دارند که در تثبیتع ارزش های از پیش تعریف شده بکوشند و تلاش نمایند این ذات مستقل هویت را به نسل های بعدی جامعه بطور دقیق و کامل تحویل نمایند. دلالت این نوع برداشت از هویت برای ارزشیابی و گزینش مقولات فرهنگی و تفسیر پدیده های اجتماعی ، تمسک به معیارهای زمانی ، مکانی و نژادی است. به عبارت دیگر معیارهایی نظیر قدیمی بودن و بومی در تعیین مرزهای خودی- ناخودی نقشی اساسی را برعهده دارند. همچنین ازلوازم دیدگاه اول نوعی جبرگرایی در شناسایی تطورات اجتماعی است که به محدودیت حوزه اختیارات اعضای یک جامعه در تغییرات هویتی مربوط می گردد.
برداشت دوم نیز که نگاهی روانشناختی به هویت دارد و آن را به عنوان احساسی از تعلق و همانندی معرفی می کند، ملازم با تصویری خودسرانه و دلبخواه ازهویت است. در این نوع نگاه، هویت همچون یک خیال، سیال و متغیر دیده می شود و برامکان فردی جهت تکوین هویت خویش به گونه ای ساده لوحانه تاکید می گردد. چنین برداشتی از هویت می تواند به منزله قطع کامل رابطه افراد با جامعه تلقی شود. در حالی که حتی اگر هویت صرفا نوعی احساس درونی باشد، بی نیاز از تظاهرات خارجی عینی نیست و هر نوع احساس تعلقی برای گونه خاصی از عمل دلالت دارد که فرایندها و ملاک های آن از پیش و توسط دیگران مشخص گردیده اند. به عبارت دیگر تعلق به یک گروه اجتماعی خود یک امر اجتماعی است که تنها بر عهده هر یک از اعضا نمی باشد بلکه این عضویت شاید حتی قبل از درخواست فرد صورت گیرد. توجه دیدگاه مذکور به جنبه انعطاف و تغییر هویت البته پیامد بی ثباتی نسبی هویت های تعریف شده است. اختلاط معیارهای ثابت معرفی شده برای هویت های معین که ناشی از مشاهده هویت به منزله ذات می باشد راه را برای برداشت های ذهنی گرا از هویت گشوده است.
برداشت سوم از هویت که به نوعی تلقی پراگماتیستی/ اینستر و منتالیستی نزدیک است، با فرض هویت به معنای عامل تعیین بخش ناسازگار است. تاکید این برداشت بر جنبه انعطافی هویت آن را به مفهومی سیال و غیرقابل تعریف تبدیل می کند. هر فرد یا هر گروه به تعداد اهداف و موقعیت های متنوع زندگی می تواند هویت های متنوعی را برای خویش تعریف کند. در حالی که به نظر می رسد تکوین، توسعه و حفاظت از هویت یکی از اهداف اجتماعی برجسته برای هر فرد یا گروه بزرگ یا کوچک اجتماعی است. اساسا تعریف هویت به منزله ابزار بر ارائه تعریفی از هدف یا اهداف اجتماعی متوقف می باشد. بدون شناسایی و گاه ارزشیابی اهداف نمی توان نسبت به ابزارهای نیل به آنها شناختی بدست آورد. از سوی دیگر ارائه هر نوع تعریفی از اهداف اجتماعی متضمن نوعی تعریف گرایانه یا ابزار گرایانه از هویت ، بازتاب برخی پدیده های هویتی به خصوص در جوامع مهاجر نشین و به خصوص در شرایط تعارضات فرهنگی عصر مدرنیته می باشد.
برداشت چهارم از هویت نیز که به تعریف آن براساس روابط اجتماعی می پردازد وهویت را پدیده ای ارتباطی می بیند، گرچه برای تفسیر رخدادهای هویتی از توان بیشتر برخوردار است ولی نمی تواند از جبر ناشی از روابط قدرت بگریزد. در حقیقت آنچه ظهور و توسعه برخی دیدگاه های نئومارکسیستی را توجیه می کند که این دیدگاه ها به تفسیر هویت همچون پدیده ای ارتباطی در ذیل روابط قدرت می پردازند، رابطه قدرتی است که در دوران مدرنیته در الگوی دولت-ملت ، تبلور یافته است. الگوی دولت- ملت متضمن منطق سیاسی خاصی است که به شناسایی هویت واحدی برای شهروندان گرایش دارد و نظارت بر این هویت واحد را به عنوان یکی از مهمترین وظایف سیاسی- امنیتی بر عهده می گیرد. از این رو تعیین هویت که در شکل کارت های تشخیص هویت، شناسنامه، گذرنامه و غیره جلوه گر شده ، بیش از پیش مهم و گریز ناپذیر گردیده است. از این رو معنای هویت در جوامع مدرن نسبت به جوامع سنتی، برخلاف تصور رایج، انعطاف ناپذیرتر و بسته تر می نماید.
هویت در دیدگاه اسلامی
به رغم سنت تحقیقی علوم انسانی ، که تحقیق از پایین به بالاست، در دیدگاه اسلامی حرکت تحقیقی از بالا به پایین می باشد. در علوم انسانی مباحث اجتماعی از توصیف ظواهر پدیده های آغاز می شود و براساس مفروضات روش شناختی، مسایل مربوط به هر حوزه مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد و در نهایت مبنایی نظری برای توصیف و تحلیل پدیده های مشابه بدست می آید. ولی در روش تحقیقی رایج در حوزه تفکر اسلامی مسائل مستحدثه با ارجاع به مبانی وجود شناختی و البته با توجه به مفروضات روش شناختی آغاز می شود. از این رو مسئله هویت نیز در این دیدگاه قبل از اینکه پدیده ای اجتماعی و وابسته به تشکیل جوامع انسانی باشد،یک موضوع وجود شناختی است که به نظریه اسلام درباره انسان مربوط می گردد. به عبارت دیگر در چشم انداز جامعه شناختی متعلق به دیدگاه اسلامی، هویت هر شخص مستقل از جایگاهش در جامعه نیز موضوعی قابل توجه برا تفکر و تحقیق است. زیرا آنچه تشخص هر انسان را تشکیل می دهد، صرفا بر مشارکت او در جامعه توقف ندارد. بلکه جایگاه هر شخص در شبکه در هم پیچیده یگانه ای به نام "نظام هستی" است که هویت او را تعیین می کند.
در حالی که توصیه می شود برای توصیف علمی هویت توجه نظریه های علوم اجتماعی در بهترین حالت به نقش اجتماعی معطوف می گردد، در دیدگاه اسلامی نقش اجتماعی مردم نیز در ذیل نقش هستی شناختی آنها تعریف می گردد. از این رو در تکوین هویت افراد و گروه های نقش اجتماعی از توان تعیین کنندگی درجه دومی برخوردار می باشد. عامل اصلی تعیین هویت در دیدگاه اسلامی نقش وجودشناختی است. زیرا در این چشم انداز هر شخص صرف نظر از مسئولیتی که در جامعه بر عهده دارد و میزان مشارکتی که برای اداره جامعه ارائه می نماید، مسئولیت اساسی تر تماشگری و بازیگری در مجموعه جهان هستی را بر دوش می کشد. از این رو نقش هستی شناختی افراد نه تنها در تعیین هویت، تاثیر گذارتر از نقش اجتماعی آنان است، بلکه حتی جهت دهنده اصلی به فعالیت های اجتماعی، روابط اجتماعی و بالاخره نقش اجتماعی مردم نیز نوع رابطه آنها با عالم وجود می باشد. شرح چگونگی تکوین هویت بر مبنای نقش هستی شناختی البته مستلزم باز خوانی مجدد آثار فلسفی به خصوص متون وحیانی است، که در این مقاله توضیحی بسیار کوتاه و در خور مجال ارائه می گردد.
الف) تعیین هویت از نظر فلسفه اسلامی
هویت به منزله یک بحث فلسفی ذیل عنوان قاعده "الشیء مالم یتشخص لم یوجد" در حوزه فلسفه اسلامی مطرح شده است. طرح مسئله تشخص که مبنای فلسفه هویت است شاید برای اولین بار توسط بهمنیار- شاگرد مشهور ابن سینا- در کتاب "التحصیل" صورت گرفته و سپس در نوع کتابهای فلسفی و کلامی تعریف تشخیص و تعیین نسبتش با ماهیت که آیا زائد بر ماهیت اشیاء است یا عین ماهیت به بحث گذاشته شده است. برای مثال فخر رازی می گوید:
تعیین و خصوصیت شیء عبارت است از هویت آن شیء و هر موجود مشخص از حیث اینکه مشخص است ، ثابت و واجد هویت خویش است. (دینانی، 1380).
قاضی عضد الدین ایجی نیز معتقد است، تشخص که در وجود خارجی آن ، جای هیچ تردیدی نیست غیر از ماهیت می باشد و در جهان واقعی ، هر فرد یک موجود است با یک هویت معین و هرگز نمی توان آن را بدون هویتش در نظر گرفت و یا آن را به دو نیم (ماهیت انسانی و تشخیص خارجی) تقسیم کرد. بلکه صرفا در ذهن است که می توان هر فرد را به یک ماهیت و سلسله ای از مشخصات تفکیک شده به نام هویت تحلیل کرد. (همان)
بطور خلاصه براساس روایتی از فلسفه اسلامی که ماهیت را اصیل می داند. آنچه در جهان واقعیت وجود دارد اشخاص یعنی ماهیت های متشخص هستند. ولی ذهن می تواند مفاهیم کلی را از ذات واقعی این ماهیت های متشخص انتزاع نموده، به عنوان ویژگی هیا هویتی معرفی کند. در حقیقت توصیف های ما از ویژگی های هویتی همچون تمام مقولات ماهیتی شامل مفاهیمی کلی است که در طی فرایندهای مفهوم سازی ذهن بوجود می ایند نه اینکه به عنوان یک امر واقعی و قابل اشاره در خارج از وجود داشته باشند. آنچه درخارج هست فقط شامل اشخاص می باشند که هیچ گونه امتیاز و فاصله ای بین ماهیت و مشخصات آنها مشاهده نمی گردد.
در روایتی دیگر از فلسفه اسلامی که متعلق به فلسفه اصالت وجود است هویت یک امر وجودی است و تشخیص به وجود باز می گردد نه ماهیت. اساس ماهیت یک مفهوم ذهنی می باشد و آنچه در عین واقعیت است صرفا مرتبه های مختلف وجود است. برای ملاصدرا هر موجود به صرف وجودش متشخص و دارای هویت می گردد. نحوه وجود هر چیزی از جمله هر فرد انسان همان تشخص اومی باشد. زیرا اگر از نحوه وجود آن چشم بپوشید، آنچه می ماند یکسری مفاهیم کلی است که قابل صدق بر افراد بسیار خواهد بود، هر چند بی نهایت مخصص به آن ضمیمه شود. در حقیقت وجود جزئی عینی خارجی هر چیزی، تعیین کننده، تشخص بخش یا مشخص و معین آن است و از این رو صدرا معتقد است که ابهام ماهیت تنها توسط وجود جزئی رفع می گردد.
بیشتر فیلسوفان مسلمان پس از صدر المتالهین مساوقت وجود و تشخص را پذیرفته اند و میان امتیازات هر شخص از همگنانش (ویژگیهای هویتی) و تشخص او که به خاطر خود اوست، تفاوتی تعریف نمی کنند. به عبارت دیگر آنچه درجهان متشخص ، متعین و با هویت است. ولی تشخص و هویت هر چیزی از جمله افراد و گروه های انسانی شامل مرتبه وجودی یا وجود جزئی آنها می باشد و آنچه تحت عنوان ویژگی های هویت مطرح می گردد، مفاهیمی کلی هستند که امارات هویت یا تشخص را تبیین می نماید. نکته قابل توجه این است که بنابر نظریه حرکت جوهری صدرا که از امکانات اعتقاد به حقیقت تشکیکی برای وجود است و همچنین براساس دیدگاه انسان شناختی او که ذات انسان راآزادی معرفی می کند، هویت انسانی قبل از مشارکت در فعالیت های اجتماعی و مستقل از شبکه روابط اجتماعی به محض وجود یافتن متشخص و با هویت می باشد، ولی از نظر به آزادی ذاتی نفس ناطقه تشخص و تعیین خویتش بر عهده حرکت جوهری یا حرکت معرفتی است.
در حقیقت انسانها به محض هستی- یا ربط به واجب- یافتن دارای تشخص می گردند وهبت اولیه ای دریافت می نمایند. ولی این هویت آغازین در جریان زندگی آنها دچار تغییرات فراوانی می شود که مبتنی بر تغییر و تحولات مربوط به نوع ارتباط وجودی آنها با مبدا وجود است. نفس که ذاتش آزادی است از طریق حرکت جوهری به تشدید یا تضعیف هستی-یا ارتباطش با مبدا هستی- می پردازد و درجریان این فرایند هویت خویش را تغییر می دهد و به هویت جدیدی دست می یابد. منظور از حرکت جوهری اسنان که به تعیین هویت اومی انجامد، نوعی حرکت معرفتی است که در نتیجه بکارگیری تمام استعدادهای یا به تعبیر صدرایی تمام شئون و مراتب نفس عاقله اعم از توانمندی های عقل علمی و نظری حاصل می گردد. این حرکت معرفتی که نحوه ای از اشتداد وجودی را سبب می گردد هویت را براساس میزان و نوع ارتباط با مبدا هستی تعیین می کند.
با این که همه نکته قابل توجه این است که گرچه هویت یکی از امر واقعی و وجودی است ولی تکوین و توسعه هویت به شدت وابسته به جامعه می باشدزیرا از یکسو تعریف هویت و مولفه های هویتی که از سنخ مفاهیمندنه واقعیات عینی، بر عهده فرایندهای مفهوم سازی و نظریه پردازی های ذهن می باشند. از سوی دیگر حرکت جوهری در واقع نوع حرکت علمی است که تنها با کمک ذهن و فرایندهای یادگیری ممکن می گردد. تا جایی که حتی دریافتهای شهودی نیز بکلی مستقل از دانش های مفهومی کسب شده از جامعه نیستند، بلکه از آنها متاثرند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که آنچه دریافت های ذهنی را محدود کند یا تحت تاثیر قرار دهد، به فراخور بر حرکت علمی یا جوهری انسان اثر می گذارد و از این رو در تعیین هویت نقشی خواهد داشت. بنابراین جامعه و حتی گروه اجتماعی می توانند با تاثیر در میزا و نوع دریافت های ذهنی، تعیین هویت را جهت دهند. پس بطور کلی براساس فلسفه اصالت وجود می توان چنین گرفت که هر فرد انسانی به محض ربط به هستی یافتن و ارتباط با مبدا وجود، به لحاظ ثبوتی متشخص می گردد و هویت معینی دارد. ولی فرد متشخص و با هویت می تواند اساس ذات آزاد خویش و از طریق حرکت جوهری می تواند رابطه اش با مبدا هستی را تحول بخشد و بدین ترتیب به اثبات هویت خویش اقدام نماید. اثبات آزادانه هویت شامل تشدید یا تضعیف ربط وجودی ما با مبدا وجود بر مبنای حرکت جوهری/ علمی نفسمان است.
به نظر می رسد رویکرد برخاسته از مبنای اصالت وجودی به هویت می تواند ضمن حفظ ویژگی انعطاف پذیری و پویایی برای هویت و توجیه تغییرات هویتی افراد، آن را از سیالیت محض و ذهنی بودن رها سازد. این رویکرد ضمن تحکیم ریشه هویت در عمق جهان الهی، جنبه انسانی وخود مختار هویت را نیز ملاحظه می کند. براساس این رویکرد، هویت یابی عبارت است از تحقق واقیت خویشتن از طریق نوعی خودآگاهی ویژه نسبت به رابطه ضروری خود با هستی. این خود آگاهی البته با کسب معلومات و اطلاعات کاملا متفاوت می باشد. زیرا نوعی حرکت استکمالی در تمام جنبه های هویتی و نسبت به تمام حوزه های زندگی فردی و اجتماعی است.
ب) تبیین هویت از منظر قرآن کریم
بررسی ایات قران، مفهومی را که بطور مستقیم در معنای هویت، تشخص، هویت فرهنگی یا هویت اجتماعی بکار رفته باشد، ظاهر نمی سازد. از رو به منظور کشف معنای هویت در قران لازم است از طریق نوعی سنخ شناسی مفهومی به استقرارء تعبیراتی دست زد که به گونه ای شامل محتوای ضمنی یا اشارات مفهومی به هویت باشد. به نظر می رسد تعبیرات هویتی قران درباره گروه های اجتماعی شامل چهار دسته است:
دسته اول آیاتی است که از گروه های نژادی نظیر ال فرعون، آل یعقوب، بنی اسرائیل ، قوم عاد، قوم نوح، قوم ثمود و غیره سخن گفته است. دسته دوم شامل آیاتی است که گروه های اقتصادی نظیر: مترفین، اغنیاء، مساکین، ابناء سبیل، فقرا و غیره را به عنوان هویت های مجزا و گاه متقابل مطرح می کند. دسته سوم آیاتی است که گروه های سیاسی نظیر اصحاب طاغوت، ظالمین، ملاو مترف، مستهزئین، مظلومین، مستضعفین، مجاهدین، مهاجرین، انصار ، تابعین وغیره را شامل می گردد. دسته چهارم درباره گروه های ایمانی شامل مومنان که با تعبیرات: الذیت آمنوا، طیبین، ابرار، متصدقین، متقین، الذین یومنون بالغیب، وغیره یاد می کند و همچنین کافران که با تغییرات مختلف : الذین کفروا، منافقین، مغضوب علیهم، مشرکین، الذین لایومنون بالله و الیوم الاخره و غیره درباره آنها سخن می گوید.
باید متذکر شد که این دسته بندی کاملا انعطاف پذیر می باشد و احتمالا برخی از تعبیرات هویتی براساس جایگاهی که در آیه دارند در بیش از یک دسته قرار می گیرند. چنانکه مثلا بنی اسرائیل در بسیاری از آیات قران به عنوان یک گروه سیاسی مطرح می گردند. بدون شک بررسی تک تک موارد گرچه مفید است ولی خارج از مجال این مقاله می باشد.
با این همه به نظر می رسد که هر یک از دسته ایات مذکور در معرفی هویت گروه های اجتماعی بر نوع خاصی از رابطه میان اعضای گروه متمرکز می باشد. دسته اول کانون توجه را به سوی روابط قومی- نژادی متمایل نموده است. دسته دوم بر همانندی از جهت طبقه اقتصادی در تعیین هویت افراد و گروه های اجتماعی متمرکز است. ولی دسته سوم آیات بر نوعت رابطه قدرت تاکید می نماید و دسته اول آیات به همانندی در رابطه ایمانی با خداوند معطوف می باشد. با این همه نوعی تعبیر هویتی دیگر در بسیاری از ایات قران به چشم می خورد که فارغ از تمام تقسیمات اجتماعی و مرزبندی های گروهی همه مردم را با عنوان ناس یا بنی آدم و غیره مورد خطاب قرار می دهد. به نظر می رسد این تعبیر از چشم اندازی وجود شناختی که بر تفاوت موجودات انسانی با دیگر موجودات جهان متمرکز است، ناشی می گردد.
صرف نظر از دسته بندی مذکور، قران که هدف از خلقت انسان را بندگی معرفی می کند (ذاریات:5)، خویش را "به منظور کشف معنای هویت بصائر" می داند (جائیه:20) و فلسفه نبوت را به عنوان "هدایت" همه مردم فارغ از تفاوت های فردی و تقسیمات اجتماعی توجیه می نماید (آل عمران:138)، درمجموع به تبیین دو هویت مشخص می پردازد که عبارتند از: موالیان حق موالیان طاغوت: الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون (بقره، 2/257). در حقیقت این آیه تکوین هویت افراد و گروه های اجتماعی را در گرو رابطه ولایی با خداوند معرفی می کند. به نظر می رسد که آیه الکرسی قابلیت آن را دارد که نوعی خلاصه گیری دیگاه قران محسوب شود و نسبت به تمام بحث های متنوع درباره هویت گروههای اجتماعی نیز دارای سیاق جمع بندی باشد.
در واقع براساس این آیه هویت افراد و گروه های اجتماعی بر مبنای گردن نهادن یا سرباز زدن از ولایت حق تعیین می شود. به عبارت دیگر نوع رابطه ولایی با خداوند مبنای همه تقسیمات اجتماعی و مرزبندی های هویتی است واثبات یا نفی این رابطه، دو هویت کاملا متمایز را در جامعه انسانی پدید می آورد که اساس حیات اجتماعی و نوع مشارکت افراد در جامعه را رقم می زند. البته هر یک از دو قطب این هویت های متقابل در آیات دیگری از قران تفصیل می یابند. چه اینکه مثلا سه گروه معرفی شده در سوره واقعه- شامل سابقین، اصحاب یمن و اصحاب شمال- قطب پذیرندگان ولایت حق را تفصیل داده است. در حالی که در سوره حمد، قطب منکین و لایت حق به "ضالین" و "مغضوب علیهم" تفصیل یافته اند.
بدون شک توضیح درباره رابطه ولایی با حق به عنوان عامل تعیین کنند هویت، مستلزم بررسی هر چند اجمالی دیدگاه قران درباره ذات انسان است. زیرا چنانکه گفته شد میان علوم اجتماعی و تفکر اسلامی تفاوتی اساسی در چشم انداز تحقیق وجود دارد وهنگام عرضه ی پرسشهای عصری به قران باید متوجه این تفاوت در چشم انداز (Perspective) بود. نگاه قران و احادیث در آنچه مربوط به انسان است همچون تمام طبیعت نگاهی هستی شناختی است که به توصیف او از حیث واقعیتش می پردازد. تحقیقی انسان شناختی در ایات قران نشان می دهد که بخشی از قران به جریان خلقت انسان اشاره دارند. این آیات به مراحلی از خلقت انسان اشاره دارند که قبل از هر چیز نمایانگر استدراج وجودی اوست.
مراحل خلقت انسان یا مراتب وجودی او عبارتند از:
1. انسان سابقه هیچی دارد: لم یک شیئا (مریم ، 19/67) و لم تک شیئا (مریم/9)
2. انسان چیز قابل ذکری نیست: لم یکن شیئا مذکورا (انسان، 76/1)
3. انسان از خاک آفریده شده است: … انی خالق بشرا من طین (ص، 38/71)، و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین (مومنون، 23/12)، و … انی خالق بشرا من صلصال من حماء مسنون (حجر، 15/28)
4. انسان از آب جهنده به وجود آمده است: خلق من ماء دافق یخرج من بین الصلب والترائب (طارق، 86/6-7) نحوه بیان و اشاره به این مرحله از خلقت انسان در این آیه با توجه به جایگاه پست ماء افق در سلسله مراتب ارزشی اشیاء نشان دهنده قصد خاصی است که به شیوه های ترتیبی قران درباره انسان خود فریفته مربوط می گردد.
5. انسان صورت های گوناگونی از تطور جسمانی را پشت سر نهاده است: ثم جعلناه نطفه فی قرار میکن ثم خلقنا النطفه علقه و خلقنا العلقه مضغه عظاما فکسونا العظام لحما… (مومنون/13-14)
6. در انسان خلق دیگری رخ داده است و از روح که منسوب به حق، غیرجسمانی یا من امر ربی است ،در او دمیده شده است… ثم انشاناه خلقنا آخر(مومنون/14) ، و نفخت فیه من روحی (حجر: 29وص/72)
بدین ترتیب آیات ناظر به خلقت انسان از یک سو نوعی استدراج وجودی را نمایان می سازند و از سوی دیگر آیات مذکور آشکارا بر نیاز واقعی و ذاتی انسان در خلقت یا همان استدراج وجودی به خداوند تاکید می کنند.
7. قران صریحا نیاز ذاتی انسان را به حق حتی در بقا (علاوه بر حدوث) تبیین می نماید: یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید (فاطر، 35/15). در این آیه فقر ذات انسان معرفی می شود زیرا غنا که صفت ذات حق است در برابر فقر قرار گرفته و چون غنا صفت ذات حق تعالی است، با لحاظ تعبیر الی الله، فقر نیز صفتی ذاتی برای انسان- نه عارض بر ذات او- می باشد. یعنی شما فقیر بالذات الی الله که غنی بالذات است، می باشید. بر طبق تفسیر این آیه انسان ها چیزی نیستند، که محل فقر واقع شده باشند و فقر همچون علم صفتی نیست که بر ذات آنها عارض گشه باشد یا در آنها حلول کرده باشد.
چنانکه در کلام نیز ثابت شده که غنای محض حق مقتضی فقر محض اشیاء از جمله انسان می باشد. زیرا انکار فقر ذاتی یا غیر ذاتی دانستن فقر ، مستلزم آن است که تصور شود انسان ها در لحظه ای ای حیثیت ویژه ای غنی هستند و بنابراین از همان حیثیت یا در همان لحظه مستقل از حق و محدود کننده غنای ذاتی حق تعالی می گردند. ولی این خلاف فرض است و از آنجا که محدودیت درباره خداوند و صفات او براساس برهان های مفصل و متنوع الهیات محال است، غنای انسان از هیچ حیثیتی و در هیچ لحظه ای امکان فرض ندارد و گریزی از پذیرش فقر ذاتی انسان همچون همه ممکنات نیست. چه اینکه سه مفهوم ناس، فقر و الله در این آیه نیز متضمن فراگیری فقر همه ی مردم- نه گروهی از افراد مثلا کفار یا مومنین یا انتم وانهم- از همه جهات به الله که اصطلاحا "مستجمع جمیع صفات حق" است، می باشد.
تعبیر فقراءـ و فقیر به معنای کم ثروت، بی ثروت، بی خانه، در راه مانده یا ضعیف نیست. بلکه به معنای کسی است که از همه جهات توان ایستادن بر پای خود و حفظ استقلال خود را ندارد و وابسته به غیر است. (جوادی آملی، 1379) همچنین انتم الفقراء الی الله- نه الی الرزاق یا العلیم و غیره- فقر همه جانبه و در نتیجه فقر ذاتی انسان را با الله که اسم جامع حق است نشان می دهد. "فهو الغنی من کل جهه عما سواه و منا سواه مفتقر الیه من کل جهه بحسب ذاتها و صفاتها و افعالها".
بنابراین در آیه مذکور "ناس" یعنی نوع انسان به خودی خود و صرف نظر از تعینهای ایمان، کفر وغیره، فقیر به فقر ذاتی هستند. بلکه آنها ذاتا قائم به غیر یا عین ربط به الله می باشند و صرف نظر از همه تهدیدهای احتمالی محیطی (اعرافی:17) یا نقص های احتمالی شخصی (بقره: 81)، فی حد نفسه در قیام و قعود خود محتاج به حول و قوه الهی می باشند.
چه رسد به اینکه برای دفع تهدیدهای محیطی نیز ناگزیر از استعانت خداوند متعال می باشند. (اعراف: 21)
8. قران که انسان را هیچی مرگ و فقر می داند، در جایی دیگر او راواجد فطرت الهی و مصبوغ به صبغه حق می خواند: فاثقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم(روم، 30/30). در این آیه به هویت الهی انسان تصریح می گردد و این هویت غیر قابل تبدیل تلقی می شود ولی بدون شک تصور هویت متعین و ثابت به گونه ای که از اکتساب کمال بی نیاز باشد، تحصیل حاصل است و مجموعه برنامه ترتیبی قران و فلسفه وحی را به چالش می کشد.
چه اینکه به نظر می رسد آیه (روم: 30) با آیه: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا مابانفسهم (رعد، 13/11) که آشکارا از تغییر هویت سخن می گوید در تعارض است. در حقیقت سوال از ثبات و تعیین هویت در قران به دو سوال قابل تفصیل است:
1. تقابل میان ثبات فطرت در آیه (روم: 30) با تغییر نفس، در آیات (رعد:11) و (انفال:53) چگونه رفع می گردد؟
2. تعارض میان تعیین فطرت در آیه (روم:30) با بی تعینی و بی جهتی نفس که امکان شاکر یا کفور شدن را دارد، در ایه: انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (انسان، 76/3) چگونهه توجیه می شود؟در حالی که نفس شاکله خاصی برای می سازد و بر مبنای آن عمل می کند: قل کل یعمل علی شاکله (اسراء، 17/84)
برای پاسخ به سوال اول باید توجه نمود که تبدیل در جمله لا تبدیل لخلق الله، به معنی جایگزینی چیزی با چیزی مغایر است. ولی تغییر شامل انوع دگرگونی تضعیف، تشدید، تدسیس، تدفین، تقلیل ، تکثیر و غیره می باشد. بنابراین تبدیل فطرت الله به معنای جایگزین نمودن آن با چیز دیگر طبق آیه (روم: 30) محال است. ولی تغییر نفس به معنای تشدید یا تضعیف و حتی دسیسه فطرت بر طبق آیه (انفال: 53 ورعد:11)، ممکن می باشد. بنابراین گرچه آنچه در تبدیل رخ می دهد به اصطلاح فلسفی خلع و سپس لبس است. ولی تغییر لزوما به خلع و لبس مربوط نیست. تعییر نفس به معنای خلع نمودن فطرت و پوشیدن چیز دیگر، ممکن نیست ولی تغییر در معنای پوشش فطرت با چیزهای دیگر ممکن است ، بلکه در قران نیز نوع تغییر فطرت تصریح شده است: و قد خاب من دسیها (شمس،91/10).
در پاسخ به سوال دوم نیز می توان به تبع صدرا فطرت را استعداد ویژه انسان جهت تبدیل جوهر اولیه به جوهر علمی و تکوین جوهر ادراکی معرفی نمود. از نظر صدرا سلوک جبلی، ذاتی و طبیعی مشترک میان همه موجودات از جمله انسان، عبادت ذاتی یا تکوینی حق می باشد. ولی آنچه مخصوص به انسان شده همان هویت آزاد اوست. تنها ذات انسان بی تعینی و آزادی است که نه فقط به فجور و تقوا عالم است بلکه تحقق فجور و تقوا نیز در اختیار اوست (شمس:9).
صدرا با استناد به برخی ایات قران نظیر (یس:83)، (بقره:255) و (آل عمران:83) درباره بندگی فطری و ذاتی همه موجودات می گوید:
همه عالم در مقام استقامت بر صراط و عبودیت و خضوع هستند، مگر مخلوقاتی که دارای قوه فکر می باشند و امکان غلبه و هم یا اغوای شیطان در آنها هست، که این مخلوقات چیزی جز نفس های ناطقه انسانی نمی باشند. البته بدن ها و هیکل های آنها همچون سایر عالم در تسبیح و عبودیت ذاتی است.
بدین ترتیب فطرت الله به عنوان هویت مشترک یا خصیصه ذاتی همه مخلوقات در انسان نیز هست ولی آزادی که عین ذات نفس ناطقه می باشد، ویژه انسان است که پس از الهام فجور و تقوی، باید این هویت مشترک را تعین بخشد. در حقیقت آزادی فصل اخیر انسان است که فطرت متعین را یا تثبیت می کند و توسعه می دهد یا زایل می گرداند.
به عبارت دیگر آنچه ثابت است هسته مرکزی یا بنیاد هویت است که به عنوان فطرت الهی به او بخشیده وی شود ولی آنچه به اختیار آدمی و طی تغییرات متعدد، هویت یا "شاکله" او را تشکیل می دهد لباس هایی است که بر این حقیقت پوشیده می شد و است می تواند فعلیت آغازین حیات دنیایی خود را که همان فطره الله است و شامل یکسری گزارش های علمی از هست ها و نیست ها و یکسری گزاره های هنجاری از بایدها و نبایدها می باشند(جوادی آملی، 1378)، در پوشش های مناسب شکوفان نماید و تکامل بخشد یا بر عکس آن را در زیر پوشش های نامناسب و ناسازگار بعدی پنهان کند.
ولی امام خمینی احتمال می دهند که فطرت عبارت از شهود واقعیت نفس یعنی فقر ذاتی و حقیقت ربطی آن باشد:
یکی از لطایف و حقایقی که در فطرت تمام عائله بشری، به قلم قدرت ازلی، ثبت و از احکام فطرت مخموره است، فطرت افتقار است. آن چنان است که جمیع سلسله بشر- بی استثناء احدی از آحاد- بی اختلاف رایی از آراء خود را به هویت ذاتیه و به حسب اصل وجود و کمال وجود محتاج و مفتقر و حقیقت خود را متعلق و مرتبط بیند. (امام خمینی، 1377).
البته آیه (اعراف:179) و ایه (شمس:10) نیز این امکان را در اختیار می گذارند که فطره الله به آگاهی شهودی به نسبت به حقیقت نفس (که فقر ذاتی یا ربط الی الله است) و زشتی ها و زیبایی های آن تفسیر شود. البته این آگاهی شهودی به تنهایی کافی نیست چون شناخت حصولی و دانش مفهومی به استناد آیه (نحل: 78) در ابتدای تولد منتفی است. در نتیجه بذر فطرت تنها در صورت بکارگیری "سمع و بصر و افئده" که شامل دانش های مفهومی و گرایش های جهت دار و همچنین امور مربوط به صیانت نفس است، شکوفان می گردد و در غیر این صورت فطرت معطل می ماند اگر چه نه نابود می شود و نه جایگزینی پیدامی کند.
بنابراین اولا هویت انسان از منظر قران ثابت نیست. ثانیا هویت انسان از منظر قران جهت دار است ولی کامل نیست. زیرا گرچه قران ذات فقیر انسان- "لم یک شیئا"- را از طریق تاکید بر فاعلیت حق- "انا خلقنا الانسان"- تاکید بر منشایت حق- "نفخت من روحی"- و تاکیتد بر مرجعیت حق- "الیه المصیر"- با انتساب به حق به ویت الهی متنشخص می نماید، ولی هویت فطره اللهی انسان، بسته به تغییراتی که بنابر ذات آزاد نفس دریافت می نماید نممکن است شکوفان گردد یا پنهان شود. جهت ذاتی هویت رو به خداست ولی امکان تعیین از طریق تحصیل صورت های متنوع برای فطرتی که در ابتدا صورت الهی داشته ، بطور کامل فراهم است. آنچه در جریان زندگی توسط دانش ها، گرایش ها و رفتارها، بر شاکله نقش می بندد، بطور اساسی تعیین هویت را بر عهده می گیرد. در حقیقت فطره خدایی انسان صرفا یک امکان واقعی برای تعیین هویت نهایی اوست. بلکه فطرت نوعی هویت واسطه ای است میان بی هویتی محض "لم تک شیئا" با هویت نهایی که توسط خود انسان ظهور می کند. این هویت نهایی است که چهره ابدی انسان را بنابر قانون تجسم اعمال در دنیای دیگر تشکیل می دهد.
با این هم بنابر اینکه تبدیل فقر ذاتی تمام موجودات: کل من علیها فان (الرحمن، 55/26) به غنای ذاتی محال است چون مستلزم انقلاب ذات است، تبدیل هویت ربطی انسان نیز محال می باشد. پس آنچه واقعا ممکن است، دسیسه فطرت از طریق فراموشی حقیقت فقیر خویش یا بارور نمودن آن از طریق پذیرش توحید و سرسپردگی به ولایت الهی است.
یعنی آزادی انسان برای کسب هویت های گوناگون صرفا شامل عکس العمل او در برابر ولایت حق می گردد.
گرچه تعیین کننده اصلی هویت، از نظر قران، گزینش نوع رابطه با حق می باشد، ولی نقش تعیین کنندگی این رابطه تنها جنبه وجود شناختی ندارد. نوع رابطه با خداوند نه تنها به فرد در تماشای جهان هستی جهت خاصی می دهد و او را به عنوان بازیگری در مجموعه وجود به موضع گیری وادار می نماید، بلکه نقش های اجتماعی و نوع مشارکت او در جامعه را نیز رقم میزند. تصادفی نیست که در جایی از قران فلسفه خلقت انسان را بندگی (ذاریات: 5) و در جایی دیگر خلاقت (بقره: 35) معرفی می کند. تعبیر بندگی متضمن معنایی وجود شناختی است. در حالی که واژه خلاقت حیث جامعه شناختی دارد.
مفهوم خلافت دست کم محتوی سه عنصر: از کسی ، برای کسی، در چیزی است.
جانشینی از سوی خداوند برای انسان، در زمین، البته صورتهای گوناگونی را می تواند شامل گردد. گرچه خلافت در زمین را برخوردار شده است. چنانکه در قران داوری بر حق نیز شانی از خلافت محسوب می شود: یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق (ص، 38/26) به تعبیر صدرایی خلافت انسان از سوی خداوند و در زمین نوعی خلافت سلسله مراتبی یا تشکیکی است که کامل ترین آن برای افرادی است که بر همه اسماء الهی عالم و از تمام رموز آفرینش آگاه هستند. ولی درجات متنوع خلافت حق در زمین برای همه ی مردم بنابر میزان آگاهی آنان از اسماء حق و رازهای آفرینش، محقق می باشد:
محور اصیل خلافت انسان کامل فراگیری حقایق جهان هستی به عنوان اسمای حسنای خداست… هر انسانی با فراگیری عین آنها درحد خود به مرحله ای از مراحل حقیقت تشکیکی خلافت الهی نایل می شود.
با توجه به اینکه نوع مشارکت در فعالیت های اجتماعی بیش از هر چیز مرهون آگاهی ها و توانایی های افراد است، بنابراین می توان نقش های اجتماعی را با لحاظ آیه: هو الذی جعلکم خلائف فی الارض (فاطر ، 35/39) صورت هایی از خلافت، محسوب کرد.
استخلاف در ارض وجود متنوعی دارد گرچه کامل ترین آن به کامل ترین انسانها- از حیث معرفت نسبت به اسماء تحق و قوانین نظام هستی- تعلق می گیرد، چون آنها فراگیر ترین نوع مسئولیت اجتماعی- یعنی رسالت هدایت مردم- را برعهده دارند ولی برخی چهره های خلافت برای اقشار دیگر جامعه نیز فراهم می باشد.
بر این اساس تماشای جهان هستی به عنوان مظهر و آیه حق نوعی موضع گیری وجود شناختی است، که نه تنها نقش هر شخص را به عنوان بازیگر فعال نظام وجود رقم می زند بلکه در همان راستا موضع گیری او را در برابر پدیده های اجتماعی و انجام رفتار اجتماعی، مشاکرت در فعالیت های جمعی و پذیرش مسئولیت های اجتماعی نیز تعیین می کند. به عبارت دیگر چون نقش های اجتماعی هر فرد منفک از نقش وجود شناختی او نیست، پس هویت انسان به عنوان مومن یا کافر که مبتنی برخود آگاهی ازموقعیت خویش و برقراری نوعی رابطه با حق تکوین می یابد، در صورت درگیری با زیست اجتماعی اثبات یا حتی تثبیت می شود. آمیختگی جنبه اجتماعی هویت با جنبه وجود شناختی آن به گونه ای است که به نظر می رسد تمایز آنها صرفا در تجزیه تحلیل های ذهنی ممکن می باشد. زیرا هویت واقعیتی تدریجی است که در جریان حضور مومنانه یا کافرانه در صحنه های گوناگون حوزه شخصی و اجتماعی زندگی تکوین می یابد.
از آنجا که هویت بطور تدریجی و براساس نوع گرایشها و دانشها، همچنین رفتار افراد شکل می گیرد، فرایند تکوین هویت بسیار وابسته به محیط اجتماعی است. محیط اجتماعی با اعمال محدودیتهایی هم در نوع دریافتها و هن در نوع و میزان پاسخهای افراد، به جهت دهی هویت آنها می پردازد و به نوبه خود از هویت های تشکیل شده یا تمایل آنها به تثبیت یا تغییر متاثر می گردد.
بدین ترتیب از دیدگاه اسلام:
1. هویت یک واقعیت بلکه تمام واقعیت انسان است زیرا صرف نظر از هویت، انسان واقعیتی ندارد. هویت گرچه به فرایندها، دانش ها و تصویر های ذهن به عنوان مراحلی از کسب هویت مربوط است. ولی ذهنی به معنای رایج آن نیست. یک امر واقعی و عینی است که تمام حقیقت انسان و وجود خاص و جزئی آن را شامل می گردد. ذات انسان فقر است و نیستی، پس واقعیت یافتن او مستلزم ربط به هستی است که تنها حی است بلکه محیی و قیوم نیز هست. پس انسان واقعیتی جز ربط ندارد. یک حقیقت ربطی است بلکه عین الربط الی الله است. این ذات تو خالی که با حضور فراگیر صمد پر شده است، هویتی غیر از رابطه با الله ندارد.
2. هویت گرچه جهت دار است ولی تمام شده و متعین نمی باشد.بیناد هویت به صورت پیشینی و به نحو مشتر برای همه افراد حاصل است ولی تحقق هویت به جریان منحصر به فرد زندگی هر شخص متوقف می باشد. تشخص هر فرد انسانی مستلزم تشکیل شاکله او در مسیر حیات دنیاوی است. فطره الله به عنوان هویت اولیه، سرآغاز نه سرانجام، هوین نهایی در جریان مستمر زندگی با صورت بندی شاکله، تعیین می شود. زیرا با توجه به دو آیه محکمه: "انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید" و "الله ولی الذین آمنوا… و الذین کفر و اولیائهم الطاغوت… می توان گفت هویت از دید قران براساس نوع ارتباط باحق تعیین می گردد. یعنی عامل تعیین کننده هویت از دیدگاه قران براساس نوع ارتباط با حق تعیین می گردد. یعنی عامل تعیین کننده و هویت از دیدگاه قران نوع رابطه ای است که انسان با حق برقرار می سازد و تعیین این رابطه البته بستگی به انتخاب آزاد هر فرد انسان دارد و مهم تر اینکه رابطه مذکور یک بار و برای همیشه تعیین نمی گردد.
3. هویت، حاصل تلاش و توفیق یا موهبت و اکتساب است. هر شخص در صورت بندی شاکله یا تعیین هویت خویش از آزادی بطور نسبی- نه مطلق- برخوردار است. زیرا نه تنها صورت اولیه هویت- خواسته و ناخواسته – در هوای حق نقش بسته است، بلکه امکانات هر فرد برای تغییر یا تثبیت هویت و تکوین صورت جدیدی در شاکله محدود می باشد. زیرا مردم در انتخاب هویت متاثر از شرایط اجتماعی و طبیعی خود هستند که بطور غیر اختیاری و از پیش تقدیر گردیده است. در حقیقت نه تنها توانایی افراد بلکه تسهیلات و دریافت های آنها از محیط بیرون نیز گزینه هایشان را در هنگام تعیین هویت خویش به نوعی جهت می دهد. به نظر می رسد تعبیرات هویتی ناظر به رابطه قومی- نژادی یا رابطه سیاسی و اقتصادی در قران شامل تبیینی از حدود و شرایط اختیار افراد و گروه ها در تعیین هویت خویش می باشد. در حالی که گزارش جنبش های فردی انبیا و نهضت های کم طرفدار صالحین که با تاکید بر مخالفت آنها با سنین اجتماعی، آداب قومی، طبقه اقتصادی یا سلوک سیاسی جامعه شان در قران آمده است، متضمن تبیینی از آزادی و فرصت انتخاب هویت است.
4. عامل تعیین کننده هویت، نوع رابطه با خداست. ولی این رابطه که به لحاظ ثبوتی در عالم واقعی محقق می باشد ولی به لحاظ اثباتی منتظر انتخاب شخص می ماند. قرایند انتخاب صرفا میان دو گزینه آری یا نه (قبول یا رد) رخ می دهد، وی طیفی از هویت ها را بر اساس درجه پذیرش ولایت الهی یا طغیان نسبت به آن، موجب می گردند. چنانکه آیات (فاتحه:6)، (نور:26)، (ال عمران:17)، (احزاب:35)، (واقعه:7) و غیره به گروه های گوناگونی از این طیف اشاره می نمایند. ولی به نظر می رسد در یک سر این طیف "السابقون و السابقون اولئک المقربون" قرار دارند و در سر دیگر آن "اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون" واقع شده اند.
تکوین هویت بر مبنای در یا قبول ولایت حق البته در نتیجه شناخت توحید و التزام عملی به آن و به صورت تدریجی رخ می دهد. براساس فرایند تدریجی تکوین هویت راز تذکر معارف توحیدی در قران و ادعیه همچنین فلسفه تکرار عبادات و برخی توصیه های اخلاقی آشکار می شود، زیرا هویت از دیدگاه قران واقعیتی پویا و انعطاف پذیر است که در طول حیات یک فرد یا جگروه اجتماعی تغییر می کند. و در هر لحظه از زندگی مستلزم تصمیم گیری آگاهانه است.
5. تمام تعبیرات هویتی موجود در قران به نوعی بر ایمام معطوف گشته و به جلوه ای از رابطه ولایی اشخاص و گروهها با خدا- درجهت نفی یا اثبات- باز می گردند. بای مثال برخی از تعبیرات هویتی در قران که به نظر می رسد، ناظر به روابط قومی- نژادی است نظیر آل فرعون، آل یعقوب، قوم عادو غیره گروه های اجتماعی به شخصیت برجسته ای که دارای رابطه ویژه ای با حق- اعم از طغیان یا پذیرش- است منسوب می شوند. همچنین دسته ای از تعبیرات هویتی در قران که تصور می شود در معطوف به تقمسیمات ناشی از وضعیت اقتصادی است نظیر مترفین، متکاثرین، ابناء سبیل و فقرا یا مساکین، در حقیقت ناظر به سلوک اقتصادی گروه های اجتماعی است. به عبارت دیگر تعبیرات مذدکور نشان می دهد که معیار دسته بندی گروه های اجتماعی صرفا مقدار سرمایه آنان نیست. بلکه خصوصیت نگرش آنها به مال و موضع آنها در برابر خداوند است. چشم انداز انها درباره استعفای از حق به وسیله جمع آوری مال و احساس بی نیازی ها آنها نسبت به خداوند: الذی جمع مالا و عدده. یحسب ان ماله اخلده (همزه، 104/2-3) و ذرنی و المکذبین اولی النعمه (مزمل، 73/11) ان کان ذا مال و بنین، اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین، (قلم، 68/14-15) اساس تعبیرات هویتی معطوف به ثروت را تشکیل می دهد.
همچنین آن دسته از تعبیرات هویتی قران نیز که معطوف به رابطه قدرت است هویت گروه های سیاسی را بنابر پذیرش ولایت طاغوت هایا سر سپردگی به ولایت حق- یا اولیای حق- تبیین می کند. از این رو تمام مردم جامعه گر چه در شبکه روابط قدرت گروه های مختلف: انصار، مجاهدین، مهاجرین، مستضعفین و مظلومین یا مستهزئین ، ملا، مستکبرین، آل فرعون و طاغوت ها را شامل می گردند ولی چون مناسبات این گروه ها صرفا در محور قبول یا سرباز زدن از ولایت حق شکل می گیرد بنابراین در یک نگاه کلی آنها را می توان در قالب دو گروه مومنان و کافران داسته بندی نمود.
6. هویت شامل دو حیث وجود شناختی و جامعه شناختی است. تشخص انسان به عنوان یک واقعیت صورت عینی هویت است که جایگاه ویژه او در جهان هستی متمایز می نماید. ولی تعیین انسان در نقطه خاصی از شبکه جامعه حاصل نوع آگاهی او از نسبتش با واقعیت می باشد. از این رو گرچه عموم تعبیرات هویتی در قران را می توان بازتاب مفهوم دو قطبی ایمان- یعنی مومن/ کافر- نمود ولی نکته قابل توجه این است مکه ارائه تعبیرات متنوع صرفا ناشی از تفنن در عبارت نبوده است. این تعبیرات هر یک به شانی از شئون زیست اجتماعی اشاره دارند که در تقسیمات و گروه بندی های جامعه بر اساس مسئولیت ها یا نقش های اجتماعی با اهمیت می باشند. به عبارت دیکر در دیدگاه قران نه تننها جنبه اجتماعی هویت کم اهمیت می باشند. به عبارت دیگر در دیدگاه قران نه تنها جنبه اجتماعی هویت کم اهمیت یا فراموش شده نیست بلکه اساسا درگیری در زندگی اجتماعی تننها راه برای تعیین تثبیت هویت است. در دیدگاه قران میان نقش جامعه شناختی و نقش وجود شناختی مردم هیچ فاصله و مرزی وجود ندارد. از این رو مفهوم خلافت که یک مفهوم سه بعدی است- از کسی برای کسی در چیزی- در برابر مفهوم بندگی که یک مفهوم دو بعدی است- از کسی برای کسی- توجیه آفرینش انسان را برعهده می گیرد. مفهوم خلافت که شاید بیش از همه مفاهیم آمیزش نقش اجتماعی و وجودی انسان را نمایان می سازد قابل تفسیر به عموم مسئولیت های اجتماعی است.
7. حیث اجتماعی مفهوم هویت سبب می شود تا در دیدگاه اسلامی هویت در سازمانی از قدرت معنا دار گردد. از منظر قران کریم درخواست برای قدرت یا تمایل به برخورداری از حمایت های قدرت زمینه اساس، تمسک به الهه هاست (یس:74) بطور متقابل تحقق و تثبیت دین، به قدرت مشروط می باشد. (بقره:63 و 93) (اعراف: 145 و 171). نصرت خداوند نسبت به مومنین در جهت دستیابی ایشان به قدرت صورت می پذیرد (صافات: 116). ولی بخشش قدرت از سوی حق درگرو حمایت مختارانه مردم است. (محمد: 7)
بنابراین فرایند اساسی در تکوین قدرت گزینش، پذیرش و حفاظت از نظام قدرت دینی توسط مردم است در نتیجه گرچه درمقایسه قدرت های بزرگ با قدرت خداوند از طریق شواهد تاریخی برتری قدرت حق به اثبات می رسد (توبه:69) و حتی انحصار قدرت در خداوند از طریق نفی قدرت از غیر و ارجاع همه قدرت ها به او صورت می پذیرد (کهف:39) و (بقره:165)، ولی انحصار قدرت در حقق که به طور واقعی در سراسر هستی جریان دارد در عالم انسانی مستلزم اثبات است اثبات قدرت مطلقه حق در عالم انسانی اولا به معنای پذیرش ولایت او می باشد که نتیجه ایمان است (بقره:256) ثانیا مستلزم محملی در زیست اجتماعی است تا از مرحله ادعا خارج شود. از این رو خلافت محمل اصلی ای تجلی ولایت حق می باشد. (فاطر:39)
8. معنادار شدن هویت در سازمانی از قدرت قبل از دیدگاه اسلام نیز در نگرش هایی نظیر نگرش اجتماعی ایرانیان صورت پذیرفته بود و از ابداعات اندیشه اسلامی محسوب نمی شود. با این همه مفهوم قدرت در چشم انداز اسلام اگر چه نگرش ایرانی را در تمرکز، فراگیری و نسبت دادن قدرت با ماوراء طبیعت مورد تایید قرار می دهد ولی تغییری بنیادین در آن نیز پدید می آورد که بطور اساسی به جابجایی مرجع قدرت و فرایند تکوین آن باز می گردد.
به نظر می رسد که تقارب مفهوم تشکیکی خلافت در اسلام با ساختار سلسله مراتبی قدرت در نگرش ایرانی امکان تعامل مفهومی اسلام و ایران را در قدرت و بالتبع در هویت ممکن ساخته است سهم ایران در این تعامل ارائه الگویی از ساختار قدرت است که با مفهوم تشکیکی خلافت سازگار می باشد و سهم اسلام شامل عرضه محتوایی مقدس و قدرت می باشد.
محتوای جدید می تواند هم چشم انداز نگرش ایرانی را از زمین به آسمان تغییر دهد و ساختار قدرت را تکمیل کند. زیرا در نگرش ایرانی حلقه اتصال سلسله مراتب قدرت به ماوراء در حد اعتقاد به تاثیر تقدیر ملکوتی در ظهور صعود و سقوط پادشاهان بود و مفهوم خلافت در قران اتصال حقیقی میان ولایت انسان کامل که از عالیترین درجه خلافت برخوردار است و همچنین سلسله مراتب اولیا- در هر مرتبه از مسئولیت اجتماعی تا والدین در خانه- رابا خداوند ثابت می کند.
در پایان باید متذکر می شود که تبیین چیستی هویت از دیدگاه قران البته مستلزم معرفی مولفه های هویت اسلامی نظیر هویت سیاسی، هویت اقتصادی، هویت فرهنگی و غیره است که مجالی دیگر می طلبد.
4. اسرار الآیات/138.
5. تفسیر تسنیم، 1/127.
منابع و مآخذ :
– کوش دنی، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، ترجمه فریدون وحیدا، تهران، سروش، 1381.
– ابراهیمی دینانی غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی، ج3، تهران، طرح نو، 1379.
– ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج1، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380.
– امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377.
– جوادی آملی عبدالله، رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، ج1، قم، اسراء، 1376.
– جوادی آملی عبدالله، تسنیم (تفسیر قران کریم)، قم، اسراء، 1379.
– جوادی آملی عبدالله، فطرت در قران، ج1، قم، اسراء، 1378.
– صدرالمتالهین شیرازی، محمد، اسرار الآیات، قم، نشر حبیب، 1378.
– صدرالمتالهین شیرازی، محمد، اسفار، ج1، قم، مصطفوی، بی تا.
– صدرالمتالهین شیرازی، محمد، الشواهد الربوبیه، ترجمه و تحقیق محمد جواد مصلحی، تهران، سروش، 1375.
– مطهری، مرتضی، شرح منظومه، ج1، تهران، حکمت، 1360.
– طباطبایی، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج2، 1368، تهران، صدرا.
1 طاهر کوهستانی ، مهوش ، روان پژوهش تطبیقی.
2 شاملو، سعید، مکتب ها و نظریه ها در روانشناسی شخصیت.
3 Eight Ages of man
4 Childhood and society
5 Crisis
6 احدی، حسن؛ بنی جمالی، شکو السادات، بهداشت روانی و عقب ماندگی ذهنی.
7 شفیع آبادی ، عبدالله ، ناصری، غلامرضا، نظریه های مشاوره و دوران درمانی.
8 Success identity
9 Failure identity
10 شوتس، دو آن، روانشناسی کمال (الگوهای شخصیت سالم) ترجمه گیتی خوشدل.
11 طاهر کوهستانی، مهوش ، روان پژوهی تطبیقی.
—————
————————————————————
—————
————————————————————
63