تارا فایل

کودکان خیابانی چه کسانی هستند




کودکان خیابانی
مقدمه
امروزه بعلت آسیب های اجتماعی از جمله اعتیاد ، طلاق ، بی سرپرستی و بدسرپرستی ، کودکان از خانه های خود فرار کرده و به شهرهای بزرگ می روند این کودکان معمولاً به کارهای پست مثل دست فروشی ، واکسی ، گل فروشی و غیره مشغول می شوند . در بعضی مواقع این کودکان مورد سوء استفاده های جنسی و همچنین توسط افراد سودجو واسطه فروش مواد مخدر می گردند .
طبق برآورد یونیسف در ایران ۹۰٪ کودکان دارای پدر یا مادر هستند و در خانواده های پرجمعیت زندگی می کند و در تهران ۸۰٪ این افراد مهاجر هستند و ۹۸٪ آنها مذکر هستند .

کودکان خیابانی چه کسانی هستند؟

سازمان جهانی بهداشت، کودکان خیابانی را به چهار گروه مختلف دسته بندی کرده است:
۱ – کودکانی که در خیابان ها زندگی می کنند و اولین نگرانی آنها زنده ماندن و داشتن سرپناه است.
۲ – کودکانی که از خانواده خود جدا – شده اند و موقتاً در مامنی مانند خانه های متروک و سایر ساختمان ها، پناهگاهها و سرپناه ها زندگی می کنند و یا از منزل یک دوست به منزل دوست دیگر می روند.
۳ – کودکانی که تماس با خانواده خود را حفظ می کنند ولی به علت فقر، پرجمعیت بودن خانواده و یا سوءاستفاده جنسی و جسمی از آنان در بعضی شب ها و اکثر ساعات روز را در خیابان ها به سر می برند.
۴ – کودکانی که در مراکز ویژه نگهداری می شوند اما قبلاً در وضعیت بی خانمانی به سر می برده اند و در معرض خطر برگشت به همان وضعیت هستند.
از مشخصات برجسته کودکان خیابانی می توان به این موارد اشاره کرد:
بیگانه و طرد شدن آنها از نظام و ساختار معمول اجتماعی، اقدام به رفتارهای شدید ضداجتماعی (Anormy) و صدمه به خود، داشتن سوء ظن به خدمات رسمی و در نتیجه استفاده کم از منابع کمی موجود، زندگی کردن پایین تر و خارج از محدوده های سنتی سیستم رفاهی.
وجه مشخص دیگر این کودکان گذراندن وقت زیاد در خیابان است. همچنین خیابان منبع اولیه برای معاش این گروه محسوب می شود و بدین ترتیب مشخص می گردد که به طور شایسته و مطلوب توسط بزرگسالان نگهداری نمی شوند. این کودکان معمولاً یا دارای یک والد پدر یا مادر بوده و یا شاهد حضور ناپدری یا نامادری در خانه هستند. در حالت های بعدی می توان از کودکانی نام برد که بی سرپرست هستند و یا در مراکز شبانه روزی بهزیستی نگهداری می شوند.
کودکان خیابانی از لحاظ تامین معاش به چند گروه تقسیم می شوند:
متکدیان، بزهکاران (سارقین، توزیع کنندگان مواد مخدر، متخلفین جنسی)، – کارگران خیابانی در مشاغل کاذب، کارگران خیابانی در مشاغل واقعی، ولگردان متکدی با مشاغلی همچون تنقلات فروشی، واکسی، روزنامه و گل فروشی، فال، کوپن فروشی و در نهایت ضایعات جمع کن ها.
در این میان کودکان خیابانی هستند که با خانواده تماس های مکرر دارند، به مدرسه می روند و در پایان روز به خانه برمی گردند. عده ای دیگر، گاهگاهی با خانواده تماس دارند، به مدرسه نمی روند و به ندرت شب ها به خانه برمی گردند. و گروهی دیگر، کودکانی هستند که با خانواده خود هیچ تماسی ندارند، از تحصیلات بی بهره اند و در جستجوی سرپناه و غذا با گروه همسالان تعامل دارند.
از نکات برجسته کودکان خیابانی، علل فرارشان از منزل است. از عوامل مهم می توان فقر (اقتصادی)، تفاوت شدید طبقاتی و نبود عدالت اجتماعی، نرخ بالای بیکاری، افزایش بی رویه جمعیت در محله های حاشیه نشین شهرها، فقر فرهنگی خانواده ها (بی سوادی و کم سوادی)، افزایش نرخ طلاق، اعتیاد، فوت یک یا هر دو والد بر اثر سوانح طبیعی و یا اجتماعی، افزایش بی رویه مشاغل کاذب با درآمد بالا، کمرنگ شدن فرهنگ مذهبی و ملی و سست شدن بنیان ارزش های اخلاقی و اعتقادی در جامعه را نام برد.
در این میان فرار کودکان از خانه با محوریت خانواده نقش اساسی را ایفا می کند. عدم به کارگیری راهکارهای تربیتی صحیح و بروز مشکلات متعدد، تبعیض بین فرزندان، کمبود محبت، لوس شدن، تنبیهات شدید فیزیکی، سوء استفاده جنسی، عدم درک حساسیت های دوران بلوغ نوجوانی، ترس کودک از حضور در مدرسه، تفاوت سنی فاحش والدین و کودک و نوع ارتباط بین نسلی، مقدار زوجات پدر خانواده، اختلالات روانی، سرقت های کوچک و بزرگ در منزل و مدرسه، فقر مادی و فرهنگی خانواده و طلاق، عمده ترین مشکلات درون خانواده است.
پیامد فرار از خانه و پناه آوردن کودکان به خیابان چیزی نیست جز آغاز سوءاستفاده هایی از این کودکان از قبیل:
آموزش کودکان و بکارگیری آنان برای حمل و توزیع مواد مخدر و سایر موارد غیرقانونی، آموزش و بکارگیری کودکان برای تکدی گری، آموزش و بکارگیری کودکان برای انواع سرقت، جیب بری، کیف زنی، کیف قاپی، خفت گیری، کودک ربایی و … ، بهره کشی و سوءاستفاده جنسی، فروختن کودکان جهت تجارت اعضای بدن، آموزش و بکارگیری در اماکن فساد، فروختن و یا اجاره کودکان به منازل، بکارگیری در مشاغل خدمات پست دست فروشی و معرکه گیری، از جمله این سوء استفاده هایی هستند که آثار مخربی برای سلامت جسمی و بهداشت روانی کودکان خیابانی برجا می گذارد.
هرگونه اقدام جهت پیشگیری یا کنترل پدیده اجتماعی کودکان خیابانی مستلزم شناخت این گروه در دسته بندی هایی است که به آنها اشاره گردید. اما این پیشگیری و کنترل نیازمند ابزارهای ویژه ای هستند که دستگاه اجرایی، سازمان های غیردولتی و خیریه ای، نقش تاثیرگذاری بر آن دارند. از مهم ترین این عوامل می توان به:
• حساس شدن و فعال شدن نهادهای دینی نسبت به پدیده کودکان خیابانی.
• حمایت های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از طریق سازمان های غیردولتی از خانواده های کودکان خیابانی و گسترش سیستم تامین اجتماعی.
• ایجاد و گسترش مراکز شبه خانواده برای کودکان خیابانی فاقد خانواده همچون سپردن آنان به خانواده های فاقد فرزند، برای آن دسته از کودکان خیابانی که فاقد والدین هستند.
• ایجاد مراکز سیار و موقتی به عنوان سرپناه برای کودکان فاقد خانواده.
•تامین و ایجاد سرپناه شبانه و ارائه آموزش های کارهای فنی و حرفه ای.
• ارائه خدمات مددکاری در محل حضور کودکان خیابانی در خیابان ها.
• تفکیک بین دختر و پسر خیابانی جهت پیشگیری و کنترل آسیب های اجتماعی.
ضرورت رویکرد اجتماعی به این پدیده و توجه به اینکه خیابانی بودن جرم نیست ولی می تواند منجر به جرمی همچون بزهکاری گردد.
• مطرح کردن بحث کودکان خیابانی از طریق نشریات، صدا و سیما و حساس ساختن مردم نسبت به مشکلات کودکان خیابانی.
• توسعه و تجهیز منابع انسانی برای کار با کودکان و نوجوانان خیابانی در موسسات دولتی و غیردولتی.
• تجهیز و فعال نمودن نهادهایی که در سطح شهرداری ها، دولت و سازمان های غیردولتی، با حقوق کودکان و نوجوانان سروکار دارند.
• استفاده از تجربیات موفق سایر کشورها در امور ساماندهی و بازپروری کودکان خیابانی اشاره کرد.
با توجه به مطالب فوق باید اذعان داشت که پدیده کودکان خیابانی که هر روز شاهد افزایش جمعیت آنها هستیم، مسلتزم بازنگری در راهکارهای استفاده شده در این حیطه است. زیرا این کودکان با توجه به اینکه در رده های سنی مختلف قرار دارند، احتیاج به محیط مناسب برای رشد خواهند داشت. لذا باید با توجه به عواقب این پدیده که شامل بزهکاری، سرقت، اختلال های شخصیتی و … می شوند، تلاش شود تا شناختی بهتر از وضعیت این کودکان حاصل گردد.
در حال حاضر این پدیده از شهرهای بزرگ مانند: تهران، اصفهان، شیراز و مشهد به شهرهای کوچک نیز سرایت پیدا کرده است و در صورت عدم برنامه ریزی دقیق شاهد آسیب های اجتماعی این پدیده خواهیم بود.

کودکان خیابانی
بعضی از خصوصیات کودکان خیابانی
۱ – بیگانه شدن و طرد شدن آنها از نظام و ساختارهای معمول اجتماعی
۲ – اقدام به رفتارهای شدید ضداجتماعی و صدمه به خود
۳ – این کودکان بعلت مشکلات تغذیه ای معمولاً کوچکتر از سن خود بنظر می رسند و از لحاظ جسمانی وضعیت خوبی ندارند .
۴ – دختران معمولاً مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند و اغلب به خود فروشی روی می آورند
۵ – ترس از بازداشت ، زندان ، خشونت و تهدید پلیس معضلی است که همیشه با کودک خیابانی همراه است .
۶ – اینان قربانیان شوم شرایط اجتماعی هستند و بیشتر از طبقات پائین جامعه می باشند .
۷ – معمولاً تک سرپرست بوده و معمولاً مادر سرپرستی ایشان را بعهده داشته ونتوانسته بخوبی کودک خود را اداره کند .
۸ – تمایل و اعتمادی به بزرگسالان و انجمنهای حمایتی ندارند زیرا اغلب از سوی بزرگسالان طرد شده و مجبور به انجام کارهای سخت شده اند .
۹ – بیشتر آنها آرزو دارند به خانه هایشان بازگردند مشروط بر اینکه فاکتورهایی که باعث فرار آنها از منزل شده حذف شود .
۱۰ – بچه های خیابانی معمولاً به صورت گروههایی هستند که دور هم جمع می شوند و بین خود رابطه برقرار میکنند تا کمبودهای عاطفی ، اقتصادی و حمایتی خود را از گروه دریافت نمایند . این گروهها با هم دوستی ، صمیمیت و وحدت دارند و از یکدیگر حمایت می کنند و اغلب بهم وفادار هستند .
۱۱- استفاده از مواد مخدر برای فرار موقت از واقعیتهاست که نه فقط تریاک ، بلکه استنشاق چسب های صنعتی ، بنزین و مواد شیمیایی را نیز شامل می شود .
ساختار اجتماعی کودکان خیابانی
این گروه از کودکان برای محافظت از خویش گروههای کوچک تشکیل می دهند که این گروهها جای خانواده را برای آنها پر می کند و در بین آنها نوعی همبستگی و محبت ایجاد می کند و رهبر گروه همیشه فرد قدرتمند و باهوش گروه است .
علل پیدایش کودکان خیابانی
۱ – کودک : عقب ماندگی ذهنی ، معلولیت های جسمی ، نفرت کودک از پدر و مادر ، ترک تحصیل به هر دلیل و اختلال شخصیت .
۲ – جامعه : فقر ، بیکاری ، اضمحلال ارزشها و اخلاقیات ، ازدحام مناطق مسکونی ، اجرای ضعیف قانون مهاجرت ، حاشیه نشینی در اطراف شهرها ، اعتیاد ، درآمد بالای مشاغل خیابانی ، جاذبه گروه همسالان ، عدم جاذبه سیستم آموزش و پرورش ، رشد سریع جمعیت .
۳ – خانواده : خانواده های فقیر و پرجمعیت ، بی سوادی والدین ، تعارض های خانوادگی ، ضعف اخلاقی خانواده ، بی سرپرستی یا تک سرپرستی ، بیماریها و یا معلولیتهای جسمی وروانی والدین ، ناپدری و نامادری .
همچنین مطالعات نشان می دهد که درصد بالائی از این کودکان در سنین ۱۳ تا ۱۶ سال می باشند . بدلیل عدم وجود پشتوانه و محافظت ، این کودکان دچار عوامل تهدید کننده سلامتی از جمله سوء تغذیه ، ابتلاء به بیماریهای واگیر و غیرواگیر ، سوء استفاده جنسی و بیماریهای روانی می شوند .
روش های مداخله ای :
موضوع کودکان خیابانی کم و بیش در همه جوامع مطرح می باشد و کشورهای مختلف اقدامات مختلفی را در این زمینه انجام داده اند . بعضی این کودکان را در مراکزی نگهداری می کنند و گروهی معتقدند که این کودکان را به خانواده ها بسپارند و بعضی نیز بر این عقیده می باشند که حتی الامکان این کودکان به خانواده های خود بازگردانده شوند .
در ایران بعلت تعدد مراکز تصمیم گیری هنوز برنامه مدونی برای ساماندهی این کودکان وجود ندارد . اما به گفته کارشناسان بهترین روش برای ساماندهی این کودکان مراکز خیریه می باشند که تحت نظارت سازمان بهزیستی می توانند در این مورد راهگشا باشند و مهمترین کار در این رابطه با وجود درصد بالای مهاجرت در این کودکان می توان از همان ابتدا در پایانه های مسافربری اینگونه کودکان را جمع آوری کرده و در اسرع وقت به خانواده ها بازگرداند و در صورت فقر مالی با پشتیبانی مراکز تامین اجتماعی درصد زیادی از مشکلات این کودکان را حل کرد تا این کودکان بتوانند در آغوش خانواده پرورش یابند ودچار معضلات بعدی که در ابرشهر تهران در پیش رو دارند مواجه نگردند و همچنین با وضع قوانین بهتر در زمینه فرزند خواندگی می توان تعدادی از این کودکان را که هیچ سرپرستی ندارند به خانواده هایی که خواهان فرزند هستند واگذار کرد و در نهایت باید یک مرکز واحد متولی ساماندهی این کودکان بشو
کودکان خیابانی ، گلهای بدون باغبان

می گویند اینروزها میوه فروشها سیبها را رنگ می کنند و علت وجود اینهمه سیبهای قرمز و خوش ظاهر در میوه فروشیها هم ناشی از همین رنگ آمیزی هنرمندانه است . البته نه اینکه سیبها را رنگ کنند، فقط اندکی به رنگ و لعاب آن می افزایند ؛ یعنی با درست کردن یک پاتیل بزرگ از مخلوط پارافین مایع و آب ولرم و قرار دادن سیبها درون آن ، یا صرفا" با کشیدن یک دستمال آغشته به پارافین ،سیبها رابراق وخواستنی می کنند.سیبهایی که به این ترتیب خوش نما می شوند ، البته و صدالبته که دیرتر هم ظاهرشان را از دست می دهند ؛ یعنی لایه ی روغنی ای که پوست سیب را می پوشاند از لک دار شدن وبدمنظر شدن سیب جلوگیری کرده ظاهر آن را حفظ می کند هرچند متاسفانه این عمل باعث خراب شدن و گندیدن و فساد سیب از داخل می شود و نهایتا" سیبها تنها ظاهری نمایشی دارندودلبرانه خودنمایی می کنند اما نه تنها قابل خوردن نیستند و امکان مسمومیت دارند بلکه دریغ که حتی به درد " کرمهای اسطوره ای سیب " ها هم نمی خورند . البته نباید از نظر دور داشت که سیبهای " ظاهرساخته " ی " از درون فروپاشیده " در روند توسعه و از منظر بازار یعنی مکان اول نظام سرمایه داری بسیار مفید است به چند دلیل : نخست آنکه بدلیل دیرتر از دست دادن ظاهر، زمان بیشتری در چرخه ی بازار و اقتصاد می ماند پس دلالهای بیشتری از آن منتفع می شوند. دوم آنکه به همان دلیل گفته شده کارآفرین است و عده ای را سرکار می گذارد .سوم آنکه به زیباسازی شهر کمک شایانی می کند . چهارم آنکه چون قابل خوردن نیست زودتر ازموعد به مصرف آشغال دانی رسیده و چرخه ی اقتصاد را پویاتر می کند . پنجم آنکه چون روی آن کار تخصصی انجام گرفته ، میوه فروش به عنوان یک متخصص خود باور و خود جوش می تواند ادعا کند که بر روی سیب مذکور کار علمی و عملی انجام داده در اصطلاح جهان سرمایه داری تولید علم کرده و بنابراین از حق قانونی خود به عنوان مخترع یا مبتکر دفاع کند. مهمتر از همه آنکه نه تنها این عمل فضای رشد انگلهای میوه را از بین برده به ریشه کنی آنها کمک می کند بلکه بدلیل خرابی پیش از رسیدن به ذباله دانی ، سیبهای فوق از دسترس آشغال جمع کنها و جویندگان ذباله که آفتهای اصلی و مخدوش کننده ی چهره ی زیبای جامعه ی سرمایه داری هستند دور مانده شاید بتواند از شمار انبوه این ضمایم همیشگی جوامع سرمایه داری اندکی بکاهد . وموارد دیگری که بزرگان می دانند و ذکر آنها در حال حاضر به صلاح جامعه نیست. البته تنها مشکل این است که این سیبها بدرد خوردن نمی خورد و کارکرد اصلی خود به عنوان یک ماده برطرف کننده نیاز انسانی به غذا را ندارد به عبارت دیگر تنها نام مجازی سیب را به دوش می کشد و بس . بی شک سیبی که تنها پوسته ای زیبا دارد فقط به درد نمایش می خورد و هرگز کارکردی برای رفع نیازهای واقعی انسانها ندارد . اما آیا این موضوع اساسا" مهم است ؟
آنچه تحت عنوان پسرک که چشمش به من افتاد خندید به قلم خانم مریام .د ، در شماره هیجده نشریه درج گردید و مهمتر از آن تماسها یی که پس از آن گرفته و در باره ی درج این مطلب اظهار نظر شد، نشان از اهمیت موضوع بچه های خیابانی از نقطه نظر بسیاری از دلسوزان جامعه دارد ؛دلسوزانی که هر چند قدرت در اختیار ندارند و تنها مجبور به خون دل خوردن و نگریستن یا گاهی کمکهایی که خود نیز بی اثر بودن آن را می دانند اما دل بدان خوش می دارند ، هستند لکن با دید عمیق ترو مسئولانه تر از صاحبان قدرت به این معضل می نگرند. براستی چگونه است که ساعتها وقت صرف می گردد و میلیاردها خرج می شود تا مشکل ترافیک و فوتبال و ساخت و ساز و غیره و غیره اندکی بهبود یابد، اما برای مشکلات انسانی جامعه خصوصا" مشکلاتی که به بی پناهترین و محرومترین قشر جامعه یعنی کودکان بی سرپرست و محروم از هرگونه قدرت مربوط می شود ، به چند سرتکان دادن ، نچ نچ و آه کشیدن یا روبرگرداندن اکتفا می گردد . نکند اینکه کودکان نه توان فریاد زدن دارند نه از نظر قانونی حق مالکیتِ دارایی اقتصادی و نه حتی حق رای و به راحتی صدایشان زیر مشت ولگدهای بیرحمانه ی صاحبان قلدرشان به ناله هاو هق هق ها و زنجموره های خاموش تبدیل می شود ،سبب اینهمه بی مهری ، کم لطفی و بی توجهی است .
" گیرم چند کودکی هم زیر بار ظلم و با رنج جان سپردند یا شب و روزشان ترس و بیزاری شد ، در این دوران وانفسا که هر کس درانبوه مشکلات خودش غرق شده ،صدا از چه کسی به پشتیبانی از آنان یا به اعتراض بلند خواهد شد " یا " بمانند که فردایی پر رنج تر را تجربه کنند! بروند هم برای خودشان بهتر است هم برای کلّ جامعه " و افسوس که بسیاری از این کودکان سالها رنج می کشند و پس از آن با خاطره های روحی و بیماریهای روانی دست و پنجه نرم می کنند و در تمام این سالها در هرلحظه برای راحت شدن از رنجهای ناخواسته آرزوی مرگ می کنند ؛ اما گویی مرگ نیز آنها را فراموش کرده است .

سوال اینجاست ؛ آیا مشکلات انسانی که هر روز حادتر و حادتر می شود به اندازه ی آسفالت خیابانها و بازیهای بوندسلیگا هم ارزش ندارد . نگاه کنید به صفحه ی روزنامه ها و مجلات چه اشکی برای ضعیف شدن تیم پیروزی ریخته می شود و چه فریاد وامصیبتا برای شکست تیم فوتبال سرداده می شود یا چگونه با جابجا شدن لاتاری دنیای سرمایه داری ،بورس ،این قمار مجاز سرمایه داری مالی شده همگان به تکاپو می افتند که ای وای شاخصها چند واحد کاهش یافت. اما هیچکس را غم پرپر شدن و رنج هزاران کودک درحال استثمار شدن نیست . آیا رنج کودکانی که از چند سالگی طعم تلخ تجاوزات و سوءاستفاده های جنسی رامی چشند و محروم از هر گونه پناه اند ، تن کسی را نمی لرزاند ؟ چگونه است که برای هر چیزی در این جامعه چندین دستگاه موازی متولی وجود دارد ، اما هیچ کس حاضر به تقبل تولیت این گلهای معصوم نیست ؟ کودکان و حتی نوزادانیکه همگان از رنجشان و از چگونگی سوءاستفاده های مختلف از آنها باخبرند و چقدر سکوت ؟ فراموش نکنیم در جامعه ای که تامین اجتماعی در آن فقط حرف است و بس ، یک حادثه می تواند کودکان وابسته به خود ما را در جایگاه این کودکان بنشاند . از دست دادن سرپرست در جامعه ای که بسیاری از خانواده ها تنها پس اندازی به اندازه ی چند روز یا هفته دارند و نبود حمایتهای رسمی و مسئو لانه از کودکان و خانواده های بی سرپرست بسیار زودتر از آنچه حتی در تخیل می گنجد می تواند چنین افرادی را طعمه ی باندهای منسجم و سازمان یافته ی مخوف گرداند .
کودکان بی پناه در جامعه ی ما به اشکال مختلف طعم تلخ محرومیت و رنج ناشی از بی توجهی جامعه را می چشند . نوزادانی که به فروش می رسند . برای گدایی یا برای پوشش اعمال فساد همچون خودفروشی و نقل و انتقال مواد مخدر اجاره داده می شوند . به عمد با قطع کردن اعضاء ، شکستن دست و پا و ایجاد زخم های شنیع بر صورت و بدن آنها به قصد جلب ترحم مردم ، معلول می شوند و سالها رنج معلولیت و فقر مضاعف را به دوش می کشند. به اجبار لباسهای مسخره می پوشند و با صورتهای بزک شده یا سیاه لودگی می کنند و زخم عمیق حقارت و تحقیر شدن را در قلب و اعماق وجود خود تا دم مرگ یدک می کشند . کودکانی بی آینده و بی خوابِ خوش برای آینده . بی آینده ای که دل بدان خوش کنند و بی رویا، هرچند لااقل داشتن رویا کمترین حق مشروع هر کودکی است .

کودکانی که ناخواسته ماده ی خام بزهکاران آینده اند . آژانسهای اجتماعی کردن همچون خانواده ، مدرسه ، جمع های گوناگون اوقات فراغت و رسانه ها کدامیک قدمی در راه اجتماعی کردن این کو دکان بر می دارند که بتوان از این کودکان پس از بلوغ انتظار رفتار اجتماعی را داشت به راستی از فردای کودکی که در خودفروشی مادر، اورا همراهی می کند یا با لباسهای نازک در سرمای گزنده و با شکم گرسنه و محروم از رفتن به مدرسه خوشبختی کودکان دیگر را نظاره می کند ، چه انتظاری می توان داشت ؟
آیا تنها به برگزاری چند جشن عاطفه ها و جمع آوری صدقه و امثالهم می توان بسنده کرد و دل خوش کرد ؟ کجایند آن همه داعیه داران حقوق مردم که واژه ی قشر آسیب پذیر ( که واژه ی مد امروز است ) از دهانشان نمی افتد اما همواره در مواجهه با این کودکان و صحنه های فجیع سوء استفاده استفاده از کودکان چشم فرو می بندند و زبان در کام می کشند و بر سرعت قدمها می افزایند که دیدن بعضی صحنه ها و دخالت در بعضی امور به صلاح نیست .
آیا درتدوین برنامه هایی چون چشم انداز بیست ساله و . . . دیگر برنامه های عمرانی و توسعه ، در کنار هدف توسعه که متاسفانه همواره سینه ی محرومان را آماج تیرهای زهرآگین خود قرار می دهد ، فکری برای این مظلوم ترین و معصوم ترین قشر جامعه می شود ؟ ایا متولی مسئولی که از خط حرف بگذرد و عمل موثری انجام دهد تعیین خواهد گردید ؟
چه بسیار کودکانی که گاه بدلیل محرومیت از داشتن پدرمشخص حتی از داشتن شناسنامه نیز محرومند . گفته می شود کم نیستند کودکان ناخواسته ی زنان روسپی ای که فاقد شناسنامه اند و به همان دلیل محروم از حضور در مدرسه یا هر جمع آموزش دهند ه ی دیگر. چه آینده ای در انتظار چنین کودکانی است و بالطبع با افزایش شماراین کودکان چه آینده ای در انتظار این جامعه خواهد بود ؟ آیا وقت آن نرسیده که در دستگاه عریض و طویل مدیریت جامعه ی امروز ما که همه نیز داعیه ی طرفداری از مظلومان و محرومان دارند ، کسی لحظه ای بر سر اولین چهارراه یا میدانی که از آن عبور می کند ، بایستد ، شیشه ی ماشین را پایین بکشد و لختی بر چهره ی معصوم و رنج کشیده ی این گلهای در حال پرپر شدن پیش از شکوفایی ، درنگ کند و بیندیشد آیا عدالت اجتماعی تنها برای اعضای رسمی و به ثبت رسیده ی جامعه مفهوم می یابد ؟ آیا اساسا" به عقوبت گناه یک زن و مرد می توان کودک معصومی را با سلب حق داشتن شناسنامه از تمامی حقوق قانونی خود محروم کرد ؟ و این محروم کردن آیا عدالت است یا عداوت ؟ . . .
لختی بیندیشیم !بی شک سیبی که تنها پوسته ای زیبا دارد فقط به کار نمایش می خورد و هرگز هرگز هرگز کارکردی برای رفع نیازهای واقعی انسانها ندارد

کودک خیابانی؛ معضلی که نیازمند توجه ویژه است

کودکان خیابانی مقوله یی است که در حال حاضر اکثر کشورها به خصوص کشورهای آسیایی را درگیر کرده است و اینان کودکانی هستند که به دلایل مختلفی چون فقر، طلاق، مهاجرت، شیوه های تربیتی خانواده، اختلالات جسمی و روانی و… در خیابان ها رها شده اند. اصطلاح کودک خیابانی برای نخستین بار در سال 1815 به وسیله "مای هو" در انگلیس به کار برده شد و بعد از سال 1979 در امریکا مصطلح شد و بعدها در کشورهای دیگر هم رواج یافت.

کودک خیابانی بر اساس ماده یک پیمان نامه حقوق کودک به افرادی اطلاق می شود که زیر 18 سال بوده، در خیابان زندگی و کار می کنند، خانواده یی ندارند یا امکان دسترسی به خانواده برای آنها وجود ندارد یا خانواده منتظر بازگشت آنان نیست و همچنین کسانی که امکان دسترسی به خانواده برایشان وجود دارد و بازگشت آنها نیز به خانواده امکان پذیر بوده و خانواده نیز منتظر بازگشت آنهاست. به گزارش سازمان جهانی حمایت از کودکان و نوجوانان، نزدیک به 75 درصد کودکان و نوجوانان موجود در خیابان ها، ارتباط و پیوندهای خانوادگی خود را حفظ کرده اند. مطابق تعریف فوق کودکان خیابانی کودکانی هستند که در ارتباط با خانواده یا بدون ارتباط با خانواده خود در خیابان ها به زندگی یا کار مشغول هستند. اینان چه هنوز در ارتباط با خانواده بوده و چه قطع ارتباط کرده باشند؛ از طبیعی ترین حقوق خود چون امنیت، مسکن، تغذیه، بهداشت، درمان، تحصیل، تفریح و… بی بهره اند و مورد آزار جسمی، جنسی و روانی و همچنین سوءاستفاده و استثمار قرار می گیرند. به طوری که دختران عمدتاً در همان 24 ساعت اول خروج شان از خانه مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته و معمولاً در معرض انواع بیماری ها از جمله ایدز، هپاتیت و… قرار خواهند گرفت. در میان بچه های خیابانی به نظر می رسد تعداد پسران بسیار بیشتر از دختران است. این به آن معنا نیست که دختران از بی توجهی در امان هستند؛ اما وضعیت شان تا حدی متفاوت است. برخی بسیار زود به روسپی گری تن در می دهند، عده یی پیش از ازدواج بچه دار می شوند و باید با کوهی از مشکلات عاطفی، مادی و اجتماعی دست و پنجه نرم کنند، عده یی دیگر نیز اگر خرید و فروش نشوند، به خدمتکارانی مبدل می شوند که غالباً گرفتار بهره کشی یا بدرفتاری می شوند. کودکان خیابانی در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته تقسیم می شوند.
1- کودکان کار؛ این گروه را بیشتر کسانی تشکیل می دهند که عوامل خانوادگی و اجتماعی به خصوص آن بخش از عوامل که به مسائل معیشتی مربوط می شود، نظیر فقر خانواده و… باعث شده است آنها به خیابان بیایند و به نوبه خود در تامین بخشی از احتیاجات خانواده که عمدتاً احتیاجات اساسی و اولیه است، والدین خود را یاری کنند.
2- کودکان خیابان؛ این گروه را بیشتر کسانی تشکیل می دهند که به دلایل متعدد فردی، خانوادگی و اجتماعی که کمتر جنبه معیشتی و بیشتر جنبه عاطفی دارند مثل خشونت، تبعیض و مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتن توسط خانواده، خانه را ترک گفته و در خیابان سکنی گزیده اند.

این گروه از کودکان برای محافظت از خویش گروه های کوچکی تشکیل می دهند که جای خانواده را برای آنها پر می کنند و در بین آنها نوعی همبستگی و محبت ایجاد می کند و رهبر گروه همیشه فرد قدرتمند و باهوش گروه است که همه افراد گروه، خود را ملزم به تبعیت از او می دانند. آنها همچنین مجبورند برای گذران زندگی خود به راه هایی بیندیشند که به وسیله آنها کسب درآمد کنند. به همین دلیل خیلی زود جذب گروه هایی می شوند که از آنها و از کارشان سوءاستفاده کرده و آنها را استثمار می کنند؛ گروه هایی که در زمینه هایی چون قاچاق مواد مخدر و کالا، قاچاق اعضای بدن انسان، تکدی گری، روسپی گری و… فعالیت می کنند یا جذب شغل های کاذبی چون واکسی، گل فروشی، سیگار فروشی، آدامس فروشی، فروختن فال و ادعیه مذهبی، کشیدن وزن رهگذران و… در سر چهارراه ها یا داخل پایانه های مسافربری می شوند. آنها به شدت توسط مردم تحقیر شده و مورد انواع کودک آزاری قرار می گیرند و همین عوامل بستر مناسبی را فراهم می آورد تا حتی کودکانی که جذب گروه های مجرم نشده اند نیز کم کم به انواع جرم و بزه چون دزدی، کیف قاپی، جیب زنی، فروش مواد مخدر، اعتیاد و استفاده از سلاح های سرد روی بیاورند. هر چند در ایران آمار دقیقی از این کودکان در دست نیست اما مستندات نشان می دهند 80 درصد کودکان خیابانی کودکان کار هستند و بیشتر آنها در استان های خراسان، تهران، لرستان و کردستان به سر می برند،90 درصد این کودکان والدین دارند، 80 درصدشان مهاجرند که 42 درصد آنها از روستاها و شهرهای دیگر کشور و 38 درصد از کشورهای دیگر آمده اند و از نظر جنسیت نیز 78 درصد آنها پسر و در سنین 5 تا 18 سالگی قرار دارند. در تحقیقی که روی 4133 نفر از کودکان خیابانی ایران انجام گرفت، مشخص شد 73 درصد این کودکان به بیماری های چشمی و 61 درصد به بیماری های تنفسی مبتلا هستند. همچنین 64 درصد آنها از بیماری های قلبی، 69 درصد از مشکل اختلال در شنوایی و 61 درصد از کمبود توجه رنج می برند و 82 درصد آنها نیز دچار بیماری های پوستی هستند. از نظر سوادآموزی هم 56 درصد آنها بی سوادند، 61 درصدشان مشکلات گفتاری دارند و در مجموع86 درصد آنها فاقد هرگونه مهارت شغلی اند که این آمار نشان دهنده وضعیت نگران کننده کودکان خیابانی در کشور است. چه اتفاقی افتاده است که کودکانی که باید در کلاس درس مشغول تحصیل علم و دانش یا در آغوش گرم خانواده یی مهربان به تفریح و بازی مشغول شوند، در خیابان ها به انواع جرم و بزه روی آورده و بدن نحیف و روح خسته شان زیر تازیانه نگاه های تحقیرآمیز مردم کوچه و خیابان یا دستان پرشقاوت صاحبان بی رحمشان خرد می شود؟ چه تفاوتی بین آنان و دیگر کودکانی که در آغوش حمایتگر خانواده، آسوده در پی بازی و تفریح و تحصیل هستند؛ وجود دارد؟ آیا به واقع جز تحقیر و تمسخر و ترحم کار دیگری از دست ما ساخته نیست؟ مسوولیت ما در قبال آنان چیست؟ چه کسی مسوول جنایاتی است که در حق آنان اتفاق می افتد؟ چه کسی پاسخگو است؟ آیا بیان اینکه در کشور ما هیچ کودک خیابانی وجود ندارد و ارائه یک تعریف کاملاً غیرعلمی از کودک خیابانی (از سوی یکی از اعضای شورای شهر تهران) و پاک کردن صورت مساله به جای پرداختن به حل مشکل، ساده لوحانه و بی لطفی نیست، آن هم در جایی که ما با مقوله یی حساس یعنی کودک سر و کار داریم؟
ساماندهی کودکان خیابانی!؟

بدون شک یکی از موضوعات اساسی در بررسی پدیده ها و مسائل اجتماعی ، طرح درست و واقع بینانه آنهاست . بررسی مناقشات موجود بر سر تعاریف و مفهوم بندی پدیده کودکان خیابانی نشان می دهد که در چگونگی طرح و صورت بندی این مسئله ابهاماتی اساسی وجود دارد .
درواقع آنچه تحت عنوان پدیده کودکان خیابانی مطرح شده است دوری و جدایی جمعیتی از کودکان در وضعیت دشوار و آسیب پذیر از نهادهای اجتماعی تربیتی و حمایتی مانند مدرسه و نهادهای جایگزین خانواده و روی آوردن آنها به انحرافات اجتماعی است . پیدایش این مسئله قبل از هرچیز به نحوه رابطه این کودکان با نهادهای اجتماعی کننده و فرآیند اجتماعی شدن آنها در درون این نهادها بستگی دارد .
یکی از نهادهای یاری رسان به آسب دیدگان اجتماعی و نیز برای کودکانی که به هر نحوی از خانواده قطع ارتباط کرده اند سازمان بهزیستی است اما با نگاهی گذرا به عملکرد و مصاحبه های مسئولان ارشد این سازمان متوجه می شویم که این نهاد نه در پی حل ریشه ای این معضل ، که فقط در اندیشه پاک کردن صورت مسئله است. ساماندهی کودکان خیابانی توسط این سازمان صرفا با نگاه زیباسازی شهری انجام می گیرد . از زماتی که این سازمان متولی تام الاختیار ساماندهی کودکان خیابانی در کشور شد حدود دوسالی می گذرد . اما مشکل اینجاست که این سازمان عریض و طویل هنوز نتوانسته یک طرح جامع و قابل اجرا ارائه دهد و نیز هیچگاه تمایلی هم ندارد از تجربه کشورهای موفق در این زمینه استفاده کند و شاید به همین دلیل است که این سازمان درحال حاضر بادعوت از تشکل های غیر دولتی طرح ساماندهی را تصویب می کند . طرحی که فقط به پیش نویس آن دهها ایراد حقوقی وارد است .
ساماندهی وا ژه نامفهومی است که تا قبل از این ، بیشتر برای اشیا بکار می رفت مثل ساماندهی معضل ترافیک و… و واقعا شاید نگاه مسئولان محترم به پدیده کودکان خیابانی نگاه شی گونه باشد و شاید اصولا به همین دلیل است که در مصاحبه هایشان بارها الفاظی نظیر ؛ جمع آوری و تفکیک ؛ را بکار می برند ، غافل از اینکه اینها هم انسانند و دارای فضیلت و کرامت انسانی می باشند و برابر مندرجات موجود در پیمان نامه جهانی حقوق کودک که کشور ما نیز در سال 73 آن را پذیرفته و متعهد به اجرای مفاد آن شده است از نظر حق برخورداری از آموزش و بهداشت و تغذیه و بازی و… هیچ تفاوتی با کودکان دیگر ندارند و وظیفه ماست که به آنها احترام بگذاریم .
آنچه مسلم است نگاه به این پدیده بدون توجه به نگاه همزمان به کودک وخانواده ، ره به جایی نمی برد . اما آنچه تا بحال تحت عنوان ساماندهی کودکان خیابانی مطرح شده شامل : جمع آوری همراه با ارعاب و اجبار این کودکان از سطح شهر ( چه کودکان خیابانی و چه عادی ) و انتقال آنها به مراکز بهزیستی ، پر کردن فرم های آماری ، استحمام ، خوراندن چند وعده غذا ، و بعد آزادی کودکان وباز هم تکرار این چرخه، و البته به دنبال آن مصاحبه های گوناگون و اغلب متناقض مسئولان در این خصوص .
در حالی که در 5 خرداد 82 ریاست محترم سازمان بهزیستی خبر از توان این سازمان در ساماندهی سالانه 12 هزار کودک خیابانی در سراسر کشور می داد ( روزنامه رسالت ) شاید هیچگاه نمی دانست که در 30 اردیبهشت سال 83 مدیر کل بهزیستی استان تهران با خشنودی تمام خبر از ساماندهی 24 هزار کودک خیابانی در طی یکسال گذشته فقط در شهر تهران خواهد داد ( خبرگزاری مهر) و کمی بعد از آن ، روزنامه شرق ( روزنامه ای که در سال 82 در صفحه اجتماعی بیشترین انتقاد را به عملکرد بهزیستی در خصوص کودکان خیابانی داشت ) در هفته بهزیستی امسال آگهی های گران قیمت بهزیستی را در صفحه اول به چاپ رساند که یکی از افتخارات این سازمان، ساماندهی 33 هزار کودک خیابانی بود . هرچند در سال 83 صفحه اجتماعی روزنامه یاد شده هیچ مطلبی درخصوص این سازمان و نیز کودکان خیابانی به چاپ نرساند اما مقایسه سه آمار ذکر شده خیلی چیزها را برای خوانندگان محترم می تواند ثابت کند .

علاوه بر این، دکتر راه چمنی در 13 خرداد 82 در مصاحبه ای با ایرنا خبر از اختصاص 3 میلیارد تومان از محل تبصره 4 برای ساماندهی کودکان خیابانی داد که البته گزارش مالی هزینه مبلغ فوق هنوز ارائه نشده است . اما معاون امور اجتماعی وزارت کشور در تاریخ 23 تیرماه 82 طی مصاحبه ای با ایرنا خبر
از تخصیص یک ملیارد تومان اعتبار عمرانی جهت ساخت مراکز نگهداری کودکان خیابانی داد ، ایشان در این مصاحبه با کمال تعجب اعلام کرد : چه کودکان خیابانی و چه متکدیان درصد کمی از جامعه را تشکیل می دهند و جزو مسایل اصلی جامعه محسوب نمی شوند اما به دلیل اینکه نماد بیرونی جامعه ما متاثر از این کودکان میشود ، دولت توجه ویژهای به آنها دارد !!!( همان نگاه زیباسازی و مبلمان شهری ) در حالی که معاون اجتماعی وزارت کشور خبر از اختصاص مبلغ ملیاردی برای بخش عمرانی می داد همتای ایشان در سازمان بهزیستی در آستانه روزجهانی کودک سال 82 اعلام کرد به رغم نبود اعتبار خاص ، این سازمان 32 مرکز کودکان خیابانی در سراسر کشور دایر کرده است . کافی است همین الان سری به مرکز شهید رشوانلو پور متعلق به بهزیستی در میدان شوش بزنید متوجه خواهید شد که حتی 3 کودک هم در این مرکز حضور ندارند .
چندی پیش کودکی شهرستانی به مرکز متعلق به یک NGO در جنوب تهران مراجعه و درمانده و ناتوان درخواست کمک نمود . مددکار مرکز فوق بلافاصله با تشکیل پرونده و مصاحبه ( به دلیل اینکه این مرکز توان نگهداری کودکان در شب را ندارد ) وی را به یکی از مراکز بهزیستی بنام مرکز یاسر برد ، کارمند مرکز فوق به محض دیدن کودک سیلی محکمی بر صورتش نواخت و گفت این … دیشب از اینجا فرار کرد . اعتراض شدید مددکار آن تشکل به رفتار ناپسند کارمند فوق باعث دخالت رئیس مرکز شده و در نهایت از مددکار می خواهند که فراموش کند ، کودک معصوم در حالی که اشک می ریخت ملتمسانه به خانم مددکار متوسل شده که : نمی خواهم اینجا بمانم ، اذیتم می کنند . ( گزارش مکتوب مددکار، همراه با تاریخ و امضا موجود است )
معاون اجتماعی بهزیستی در مصاحبه دیگری اعلام کرد طرح حمایت از کودکان کارو خیابان و خانواده های آنها امسال با اعتباری معادل 2 ملیارد تومان در کشور اجرا می شود و اضافه کردند ، از این مبلغ تاکنون یک میلیارد و سیصد میلیون تومان به بهزیستی پرداخت شد که 500 ملیون تومان آن به منظور اجرای طرح توانمندسازی خانواده های این کودکان در نظر گرفته شده با این مبلغ 2000 خانواده را در مرحله اول اجرای این طرح توانمند میکنیم !! ( شرق 28 آذر )
وقتی عناوین روزنامه ها را نگاه می کنم از اینهمه تناقض سرم گیج می رود و پریشان میشوم .طبق اظهارات مسئولین محترم این سازمان ، وقتی آمار و ارقام را کنار هم می گذارم در طی 2 سال گذشته بنا به تعریف بهزیستی چیز حدود 60000 کودک خیابانی ساماندهی شدند ، ضمن اینکه قرار است 2000 خانواده هم توانمند شوند!!. پس باید معضل کودکان خیابانی حد اقل در تهران حل شده باشد .اما آیا اینگونه است ؟
در طرح ملی واکسیناسیون کودکان ، کودکان خیابانی مثل تمام مواهب دیگرزندگی ، از این مهم نیز بی بهره بودند تا آنجا که مدیر کل دفتر امور آسیب دیدگان اجتماعی این سازمان اعلام کرد : برنامه ای برای واکسیناسیون کودکان خیابانی نداریم .( خبرگزاری مهر 22/9/82 ) ایشان تاکید کرد فقط کودکانی که در مراکز بهزیستی هستند واکسینه می شوند هرچند وزارت بهداشت هیچگاه خود را ملزم به پاسخگویی در قبال مشکلات بی شمار بهداشتی و درمانی این کودکان نمی داند.
در تاریخ 2/10/82 معاون اجتماعی این سازمان اعلام کرد در طی 9 ماه گذشته بیش از چهارده هزار و سیصد وشصت و یک ! کودک خیابانی از سطح خیابانهای شهر جمع آوری شدند ، آقای دکتر علم الهدی سپس 25 درصد از این کودکان جمع آوری شده را مهمان ، 11 درصد کودکان فراری ،55 درصد برای یافتن کار ، 8 درصد د ستفروش و یک درصد از این کودکان را نیز آواره در خیابان اعلام کردند .( خبر گزاری مهر 2/10/82 ) .گذشته از اینکه این تقسیم بندی کل علم جامعه شناسی را زیر سوال می برد نکته جالب توجهی هم دارد و آن اینکه ایشان درصدی از کودکان جمع آوری شده را ( مهمان ) اعلام کردند ، حالا کسی نیست تا توضیح دهد مهمان به چه نوع کودکانی اطلاق می گردد که این بخت برگشته ها در ردیف کودکان ساماندهی شده بهزیستی قرار گرفته اند ؟ شاید همان کودکانی باشند که در شوش موقع رفتن به منزل فامیل به دلیل ژنده پوش بودن دستگیر شده و بعد آزاد شدند ؟
نکته دیگر اینکه ایشان در این مصاحبه تا کید کرد 80 درصد کودکان خیابان کودک کار هستند و 20 درصد باقیمانده کودکان ولگرد ! هستند . پس در تقسیم بندی این کودکان دسته ددیگری نیز شناسایی و به جامعه معرفی شدند: کودکان ولگرد . اطلاق این نام از طرف معاون اجتماعی سازمان بهزیستی به کودکان معصومی که به دلایل مختلف ازجمله فقر و فلاکت حاصل از شکاف روز افزون طبقاتی ، بیکاری ، طلاق ، اعتیاد ، تفاوت بسیار بین امکانات رفاهی شهروروستاو…… از خانواده ومدرسه و جامعه رانده شده و آواره خیابان ها هستند وچشم به یاری ما دوخته اند ، واقعا جای تاسف وتاثر دارد .
در سال 83 نیز اظهار نظرهای گوناگون و اغلب متناقض این سازمان کماکان ادامه یافت . مدیر کل دفتر آسیب دیدگان اجتماعی در حالی که چندی پیش تعداد کودکان خیابانی در کل کشور را 20 هزار نفر اعلام کرد ، در مصاحبه دیگری با یک تغییر موضع کامل و ناگهانی گفت : آمار کودکان خیابانی در کشور هر ساله 15 درصد افزایش می یابد و افزود در نه ماه گذشته حدود 24 هزار کودک خیابانی و کودک کار در سراسر کشور ساماندهی شده اند ( خبرگزاری مهر 24/2/83 ) در همین حال در تاریخ 30/2/83 مدیر کل بهزیستی استان تهران اعلام کرد در سال گذشته حدود 25 هزار کودک خیابانی فقط در تهران ساماندهی شده اند ( مقایسه کنید با آمارقبلی ). ایشان سپس در تاریخ 31/3/83 اعلام کرد فقط در برابر 20 درصد از کودکان خیابانی مسئولیم . ایشان افزودند سازمان بهزیستی تنها در برابر آن دسته از کودکانی که فرار کرده و بطور کامل از خانواده خود قطع ارتباط کرده اند مسئول است ( خبرگزاری مهر ) احیانا اینها همان کودکانی هستند که پیشتر معاون اجتماعی بهزیستی لقب ولگرد به آنها داده و گفته بود که بهزیستی در برابر این کودکان مسئول نیست .

کودکان خیابانی اما همچنان در خیابانهای این شهر به کارهای مشقت بار مشغولند ، تحقیر می شوند ، آزار می بینند . بیماری های مختلف از زرد زخم و بیماری های پوستی دیگر گرفته تا هپاتیت و ایدز آزارشان می دهد ، کسی خود را مسئول درمان بیماری های مختلف این کودکان نمی داند ، علاوه بر این ، اعتیاد و غلتیدن در دام باندهای تبهکاری تهدیدشان می کند .
… هوا گرم است ، در جهت پیاده رو و به دنبال کودکان نوازنده می گردم ، آنها را گم کرده ام ، اما نوای خنیاگر خیابانها همچنان در گوش ها طنین انداز لست … سالها کنج قفس نشسته ام من ، خسته ام من . آرزوهام توی سینه مردند ، مردند

کودک خیابانی در تهران
طبق اعلام رسمی مقامات دولتی در ایران، شمار کودکان خیابانی در استان تهران در عرض یک سال گذشته دو برابر شده است. علت این افزایش حیرت آور چیست و چه کسانی مسئول اند؟
مدیر کل سازمان بهزیستی استان تهران، طاهر رستمی، در گفت وگویی با خبرنگار خبرگزاری کار ایران (ایلنا) در روز سه شنبه (۳۰ مرداد) گفت که شمار کودکان خیابانی استان تهران طی یک سال گذشته دو برابر شده است. وی افزود که در سال ۱۳۸۶ در مجموع ۴۶۰ کودک خیابانی و کار شناسایی شده بودند که از این تعداد ۸۰ نفرشان کودک کار بودند. به گفته رستمی آمار امسال حاکی از وجود نزدیک به ۸۰۰ نفر کودک خیابانی و کار در استان تهران است.
این آمار رسمی است. کارشناسان تردید دارند که این آمار دربرگیرنده همه کودکان خیابانی استان تهران باشد. همچنین افزایش دوبرابری تنها محدود به تهران نیست، بلکه دیگر شهرهای بزرگ ایران، مثل اصفهان، شیراز، مشهد و تبریز نیز با این پدیده روبرو هستند.
به گفته شاهدان عینی بیشتر کودکان خیابانی از صبح تا شب در حال تکدی هستند و آنچه را بدست می آورند به باج گیرانی می دهند که این کودکان را در خدمت خود گرفته اند. پدر و مادر برخی از این کودکان معتادند و فرزندانشان را به باج گیران اجاره داده اند، یا خود نیز مشغول تکدی هستند. همچنین اخبار موثقی در دست است که باج گیران با دادن بخشی از پول حاصل از تکدی کودکان به برخی از ماموران پلیس، راه را برای شرکت سهامی نامریی خود هموار می کنند.
دلایل افزایش شمار کودکان خیابانی
اما در یک سال اخیر چه اتفاقی افتاده که بر شمار کودکان خیابانی به این نسبت افزوده شده است؟ به گفته دکتر فرامرز قره باغی، جامعه شناس در تهران، عواملی مختلف و در عین حال در پیوند با هم برای چنین رشدی وجود دارد. مهمترین عامل "شرایط اقلیمی نامناسب است، یعنی خشکسالی، قحطی و کمیابی منابع آبی و غذایی. تا حدی که بسیاری از روستاها امکان کشت و زرع و دامپروری و فعالیتهای کشاورزی را از دست داده اند. بنابراین چاره ای برای آنها باقی نمانده مگر اینکه به سمت شهرهای کوچک تر، میان شهرها، کلان شهرها و ابرشهری مانند تهران برای ادامه حیاتشان بگریزند."
کودک خیابانی در تهران
ایران به خاطر وضعیت جغرافیایی خود همواره با مسئله آب درگیر بوده است. هم اکنون بخش عمده ای از منابع آبی ایران صرف توزیع در شهرهای بزرگ می شود. توزیع نامتناسب آب موجب آن شده که به بخش کشاورزی خسارات فراوان وارد بیاید و به گفته کارشناسان کشاورزی تبدیل به محرومترین بخش اقتصادی ایران شود، چنانچه هشدار داده می شود که روستاهای ایران در بسیاری از بخش های کشور، از جمله شمال غرب و جنوب غرب ایران و نیز شرق ایران در معرض نابودی هستند.
خشکسالی و کم آبی نه تنها در ایران بلکه در کشورهای همسایه ایران موجب آن شده که روستاییان موطن خود را ترک کنند.
طاهر رستمی، مدیرکل سازمان بهزیستی استان تهران نیز در گفتگو با خبرنگار ایلنا به این نکته اشاره کرده بود که ۹۰ درصد از کودکان خیابانی استان تهران مهاجران استانهای دیگر یا کشورهای همسایه هستند.
به گفته دکتر قره باغی کودکان خیابانی ای که در یک سال اخیر به خاطر خشکسالی از کشورهای همسایه به ایران آمده اند، ظاهر نیمه شهری یا حتی شهری دارند و برای زنده ماندن تکدی می کنند. در گذشته اما بیشتر افرادی بودند از طایفه ای به نام "فیوج" که از مناطق اطراف وزیرستان و بلوچستان پاکستان به ایران می آمدند که "حرفه شان تکدی، کلاهبرداری و، با پوزش از خوانندگان، پااندازی بود و ما اینها را تا سالهای سال در حاشیه خیابانهای تهران می دیدیم."
اثرات وضعیت نابسامان اقتصادی
عامل دیگری که به نظر فرامرز قره باغی جامعه شناس موجب دو برابر شدن شمار کودکان خیابانی طی یک سال اخیر در استان تهران شده است، وضعیت نابسامان اقتصادی کشور است. آقای قره باغی می گوید: "طبیعتا در بخش عمده ای از اقتصاد مبتنی بر کشاورزی و دامپروری در ایران، به غیر از شمار معدودی از صنایع، مثل کشت نیشکر هفت تپه و کشت صنعت مغان، مابقی کشاورزی و دامداری ایران وابسته به خانواده است و وابسته به دو نوع روش کسب محصول است. یکی دیم است و دیگری آبی. بالای ۹۵ درصد محصولات دیم ایران در یک سال اخیر نابود شده است. در مورد کشت آبی هم همین طور است، چون آب به قدر کافی نیست که هم برای کارخانجات، هم به عنوان آب آشامیدنی و هم برای زمینهای کشاورزی تقسیم شود."
افزایش نرخ بیکاری در سراسر ایران هم موجب آن بوده که جمعیت جویای کار به سوی شهرهای بزرگ روی بیاورند دکتر قره باغی هشدار می دهد که دو برابر شدن شمار کودکان خیابانی در استان تهران تنها بخشی از بحرانی است که مدتهاست شروع شده و می رود تا به پدیده ای غیرقابل کنترل تبدیل شود. قره باغی در این مورد گفت: "سپاه بیکاران، اعم از کودکان، نوجوانان، جوانان، میان سالان، کهن سالان، چه زن چه مرد، برای کسب آن میزان خوراک، پوشاک و سرپناه که در حد پیشگیری از مرگ آنها باشد، موجب شده که اینها به سمت شهرهای بزرگ روی بیاورند. و متاسفانه هیچ سازمانی، هیچ تشکیلاتی، هیچ دولتی و هیچ موسسه عمومی یا خصوصی به طور جدی به این نابسامانی اجتماعی نه اشاره ای دارد، نه توجهی دارد و نه احتمال می دهد که این وضعیت در آینده چه تبعات بسیار خطرناکی، هم به لحاظ فرهنگی، هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ امنیتی برای کشور بوجود خواهد آورد."

کودکان کار

کار کودکان جنبه های منفی اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی در بردارد. این کار مانع افزایش جدی مهارتها ، آموزش و دانش می شود، بهره وری افت می کند،درآمدهای بیمه اجتماعی کاهش پیدا می کند، صدمه های جانی و مالی بالا می رود، انواع آسیبهای اجتماعی شامل سوء استفاده جنسی، اعتیاد، خرده فروشی مواد مخدر،بزهکاری کودکان و نوجوانان افزایش پیدا می کند، مهاجرتها بدلیل امکان کار کردن کودکان به گونه ای زیانبار و آسیب رسان بالا می رود.
به موازات افزایش و گسترش پدیده کودکان کار در سطح جهان، بویژه در جوامع در حال توسعه و پیگیری سازمانهای بین المللی و ملی مختلف درباره این مسئله تحقیقات و مطالعات مختلفی صورت گرفته است.امروزه کار کودکان بیشتر در کشورهای در حال توسعه جهان رواج دارد، جائیکه میلیونها کودک در سنین پایینی (۱۴-۵) با هدف امرار معاش خود و خانواده خود به کار مشغول هستند. کار کودکان ممکن است شکل عادی کارمزد و در کارخانه ها، معادن، مزارع و بخشهای خدماتی را داشته باشد، و یا ممکن است بصورت آزاد و کسب و کار خیابانی باشد. کار آنها ممکن است نیمه وقت یا تمام وقت و فصلی یا کارگر دائم باشد. ممکن است این کودکان دستمزد خود را بصورت جنسی یا پولی بگیرند، یا اساساً کارکن خانوادگی بی مزد باشند.عده ای اصلاً مزد نگیرند و تنها برای سرپناه و محلی جهت حمایت یا برای غذایی بخور و نمیر کار کنند.(ریس دانا.۱۳۸۲.ص ۲۳۲)کودکان کار شامل کودکانی است که بیش از رسیدن به سن قانونی کار تا گزیر وارد بازار کار می شوند و کار زود رس انها مانع رشد طبیعی ُ اجتماعی و روانی و جسمانی انها شده است .
کار کودکان جنبه های منفی اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی در بردارد. این کار مانع افزایش جدی مهارتها ، آموزش و دانش می شود، بهره وری افت می کند،درآمدهای بیمه اجتماعی کاهش پیدا می کند، صدمه های جانی و مالی بالا می رود، انواع آسیبهای اجتماعی شامل سوء استفاده جنسی، اعتیاد، خرده فروشی مواد مخدر،بزهکاری کودکان و نوجوانان افزایش پیدا می کند، مهاجرتها بدلیل امکان کار کردن کودکان به گونه ای زیانبار و آسیب رسان بالا می رود.
دردنیای امروز کشورهای زیادی هستند که در آنها کودکان به کار تمام وقت یا نیمه وقت و اغلب در شرایط توانفرسا، اشتغال دارند. کودکان حقوق مشخصی د ارند و استفاده از کار کودک از نظر اخلاقی زننده و تجاوز آشکار به حقوق آنها محسوب می شود.چه بسا نتیحه کار کودک ، محرومیت از تحصیل، لطمه های اجتماعی و بیماریها و اختلال رشد جسمی وروانی می باشد.بنابراین ضرورت توجه به مسئله کار کودکان را می توان چنین بیان کرد:

الف) گسترش کار کودکان:
براساس آمارهای موجود بیش از ۲۵۰میلیون کودک( ۱۴-۵ ) که معمولاً زیر سن قانونی کار می کنند، در کشورهای در حال توسعه است. اگر سن پایان کودکی را براساس پیمان نامه حقوق کودک زیر ۱۸سال در نظر بگیریم، در سال ۲۰۰۲ بیش از ۳۵۰میلیون کودک و نوجوان به جای پرداختن به تحصیل ، کار می کنند. در ایران نیز تعداد کودکان کار به دلایل گوناگون رو به افزایش است اما آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد.بیش از ۲۰هزار نفر کودک کار در تهران تایید شده است. در امار تخمینی سازمان جهانی کار در سال ۱۹۹۵بیش از ۷۱/۴درصد کودکان بین ۱۰تا ۱۴ سال در ایران از لحاظ اقتصادی فعال هستند . برا ساس سرشماری سال ۱۳۷۵ بیش از ۴ درصد جمعیت شاغل کشور را گروه سنی ۱۰تا ۱۴ سال تشکیل می دهند بر اساس این همین آمار جمعیت شاغل کشور ۵/۱۴میلیون نفر بوده است که ۴ درصد آن در حدود۶۰۰ هزار نفر می شود. در سال ۱۳۷۵ خدود ۳۸۰هزار کودک در سن ۱۰تا۱۴ سال در سراسر کشور کار ثابت داشته است ( روزنامه اعتماد ملی )
ب) آسیب پذیر کودکان در برابر کار:
کودکان کار در شرایط بسیار نا مطلوب از نظر تغذیه، بهداشت و انجام کارهای خطرناک و حاد به سر می برند. این کودکان می توانند به راحتی بازیچه دست بزهکاران حرفه ای اعم از سارقین یا باندهای توزیع مواد مخدر، عوامل ایجاد خانه های فسادو… قرار گیرند. و همچنین عدم بهره گیری از آموزش و تحصیل علم و فن، قدرت رقابت با سایر کودکان در ایجاد یک زندگی سالم را هر جه بیشتر از این کودکان سلب می کند.
ج) تاثیرات اقتصادی – اجتماعی کار کودکان:
سبب افزایش سود و انباشت سرمایه برای کسانی می شود که کودکان را مورد استثمار قرار می دهند و در نتیجه فاصله طبقاتی را در جامعه بیشتر می کند و فقر و تهیدستی را افزایش می دهد. کودکان را از دستیابی به دانش و مهارت کافی باز می دارد و در نتیجه بهره وری نیروی کار را در جامعه کاهش می دهد.آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، بزهکاری، استثمار، تبعیض، فقرو… افزایش می یابد و در نتیجه سلامت اجتماعی را به مخاطره می اندازد و مانع پیشرفت و توسعه جامعه می گردد.(قاسم زاده .فاطمه .کار کودکان چالش ها و راهکارها)
کودکان کار و خیابان

کودکان کار بخشی از جامعه انسانی اند که در زیر سن ١٥ سال، پیش از آنکه دوره ى رشد جسمى و ذهنى آن ها به پایان رسد، به سبب عوامل گوناگون خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی، وارد دنیای کار مى شوند و در این روند، رشد جسمى و ذهنى آن ها آسیب مى بیند.
نزدیک به ٢٤٦ میلیون کودک کار در جهان وجود دارد. از این شمار، سه چهارم، یعنى ١٧١ میلیون نفر در وضعیت سخت و طاقت فرسا همچون کار در معادن، کارهاى کشاورزى و یا کار با ماشین هاى خطرناک کار مى کنند.
کودکان کار همه جا هستند، اما گاه دیده نمى شوند، هنگامى که کار خانگى می کنند یا در پشت دیوار کارگاه ها از دیده پنهان مى مانند. میلیون ها دختر بچه که در سراسر جهان بدون دریافت پول در خانه ها مشغول به کارند، استثمار مى شوند یا مورد سوءاستفاده جنسى قرار مى گیرند. ٧٠ درصد بچه هاى کار جهان کارهاى کشاورزى می کنند. اما تکان دهنده تر از همه درگیر کردن بیش از ٣٠٠هزار کودک در جنگ هاست.
چگونه مى توان محیطى حمایتى براى کودکان کار فراهم کرد؟
بنیان گذارى آموزشگاه های رایگان و دسترس پذیر برای آن ها با توجه به اصل آموزش همگانی
وادار کردن دولت ها به ارائه ى خدمات آموزشی رایگان و ایجاد فضای آموزشگاهی و زیستی برای این کودکان
سازمان هاى دولتى و غیردولتى باید با برپایى کارگاه هاى آموزشى، کودکان کار را به اصول بنیادین حقوق بشر، کنوانسیون حقوق کودک، مهارت ها و ارزش هاى زندگى آگاه سازند تا آن ها بتوانند در زندگى به جایگاه شایسته ترى دست یابند
دگرگونی در نگرش خانواده ها و جامعه به کار کودکان با فعالیت هاى آگاهی بخش و ترویجی
همیاری برای تصویب قوانینی که کار کودکان را در وضعیت های دشوار ممنوع می سازند

آگاه سازی و ارائه ى اطلاعات دقیق به دولت و مردم درباره ى وضعیت زیستی، جنسیتی، آموزشى، شهروندی و ملی کودکان کار براى برنامه ریزی در راستاى بهبود زندگی آن ها
ترویج مشارکت های مردمی برای بهسازى وضعیت کودکان کار و یاری به آن ها در هنگام لزوم

وضعیت کودکان خیابانی وکاردرایران
درایران به مانند سراسر جهان وبخش وسیع جوامع پیرامونی، روز جهانى کودک درشرایطی فرا رسید که کودکان بسیارى همچنان در خیابانها و بر سر چهارراهها، کارگاههاى خانگى قالی بافی و کارگاههای تولیدی در زیر پوسته بازار، کوره پز خانه ها، علیرغم میل باطنى خویش در پی لقمه ای نان به کارهاى سخت و طاقت فرسا مشغول هستند.
در ایران با گسترش جمعیت شهری و روستایی ،افزایش فقرو تنگدستی درجامعه، ما شاهد وجود کودکان خیابانی و کودکان کار در سطح کلان شهر تهران هستیم . مشخص است کودکان کار به کودکانی اطلاق می گردد که به دلیل نابسامانی های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی وغیره از آموزش، بهداشت، امنیت، تغذیه، بازی وبرابری در برخورداری ازنیازهای سنی خود نسبت به فرزندان طبقات دارا وبی نیاز و دیگر حقوق واقعی خود محروم مانده و ناگزیر به کاردر کارگاهها، خیابانها، منازل( کارخانگی )، بنادر، کوره پزخانه ها، مزارع، ترمینالها، پای دار قالی در زیر زمین های نموروحمل کالای قاچاق در مناطق مرزی وغیره به کار مشغول می گردند.
در تهران آنچه بیش ازهمه در کوچه پس کوچه های بازارمولوی، میدان ارک ومیادین وترمینالها، سرگذرگاهها، خرطومی جاده هاونقاط دیگر پیدا می شود؛ کودکان واکسی، کودکان قند شکن، کودکان فال فروش، کودکان زباله گرد،آدامس فروش، سیگار فروش، نمک فروش، مواد فروش، مشروب فروش، بادکنک فروش، پلاستیک جمع کن، چرخی بازاروباربر، کرکره روغن زن مغازه ها، گل فروش سرچهارراه هاوغیره ترسیم واقعی شکل های ناپایدار و تصادفی مشاغل کاذب یا پارازیت را برای فرزندان کارگران وزحمتکشان بنمایش می گذارد که در عمل وتا حدی کودکان خیابانی کار را از کودکان خیابانی جدا می سازند.
باید گفت : پدیده کودکان خیابانى در سالهاى اخیر دربیشترنقاط کشور رو به گسترش نهاده است یکى از معضلات اساسى اجتماعى است که جامعه ما هم اینک با آن روبه رواست و درصورت عدم پیشگیرى و مهار این پدیده به فاجعه اجتماعى تبدیل خواهد شد که در حال حاضر بر پایه آمارهای

اعلام نشده تا حد زیادی با این فاجعه روبرو هستیم. بطوری که مطبوعات مجبور به بازگویی این واقعیات شده اند. در این رابطه روزنامه شرق گزارش کردند : " کودکان کار و خیابان به کودکانى گفته مى شود که در شهرهاى بزرگ براى ادامه بقاى خود مجبور به کار یا زندگى در خیابان ها باشند. این کودکان به دلیل فقر، رها شدن یا آزاردیدگى از خانواده و مهاجرت به این کار روى مى آورند. براساس مطالعات سازمان بهداشت جهانى اکثر کودکان خیابان مورد سوءاستفاده جنسى و اقتصادى قرار مى گیرند و بسیارى از آنها به بیمارى هاى غیرقابل درمان مبتلا مى شوند. براساس گزارشى از یونیسف که در بین ۲۲۴۰ نفر از نوجوانان دبیرستانى ایران انجام شده است، ۶۰ درصد کودکان آزار دیده اند، ۶۱ درصد از آنها آزار جسمى، ۳۳ درصد آزار روانى و ۶/۶ درصد آزار جنسى را تجربه کرده اند. در ۲۲ درصد موارد آزارگر عضو خانواده، ۳۱ درصد خویشاوند نزدیک و ۱۶ درصد آشناى خانوادگى بوده اند. آمارهاى رسمى نشان مى دهد که حدود ۳/۱ درصد کودکان بین ۱۴-۶ سال به کار اشتغال دارند و به مدرسه نمى روند. این رقم در مناطق شهرى ۵/۰ درصد و در مناطق روستایى ۴/۲ درصد است." ( روزنامه شرق یکشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۴ – ۹ اکتبر ۲۰۰۵ سال سوم – شماره۵۹۶ )علیرغم واقعیت بیان شده در فوق، می توان نوشت: در ایران آمار رسمی جهت بر شماری وضعیت دقیق این کودکان وجود ندارد . ولی " مطابق با آمارهاى غیررسمى یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر کودک در سن مدرسه در کشور وجود دارند که به مدرسه نمى روند و بیش از ۷۰۰ هزار نفر در سن ابتدایى از تحصیل محرومند. گفته مى شود ۱۸ میلیون کودک در سنمدرسه در کشور وجود دارد در حالى که پس از شروع سال تحصیلى ۸۵ – ۸۴ آمارهاى رسمى کشور خبر از ۱۳ میلیون دانش آموز بازمانده از تحصیل در دوره راهنمایى و متوسطه در گروه سنى ۵ – ۱۱ ساله را مى دهند. کودکان خیابان را به چهار گروه تقسیم مى کنند: کودکان مهاجر، کودکانى که در خانواده هاى پرتنش زندگى مى کنند و یا کودکان طلاق، کودکان خانواده هاى فقیر و کودکان بى سرپرست" ( همان ماخذ پیشین ) بدین ترتیب از سرنوشت نزدیک به۵میلیون نفر، خبر دقیقی در دست نیست! قبلاً تصور کودک کار وجود نداشت. همه، همان کودکان خیابانی بودند و انجمن های غیردولتی، هیچ وجه تمایزی برای کودک کاروکودک خیابانی قایل نمی شدند. ترکیب واژه های کودک وکار را مطبوعات و رسانه ها به فرهنگ لغت آوردند واسمش را گذاشتند کودکان کارولی با توجه به تفاوت مضمونی کودکان کار با کودکان خیابانی که درمجموع از گسترش خط فقردر جامعه پدیدار می آیند. در مرداد ماه امسال پس از ماهها بررسی کارشناسانه ، خط فقر مطلق در کشور در مناطق شهری و روستایی، در سطح مطبوعات اعلام شد. اسحاق صلاحى کجور، معاون هدفمندى یارانه ها و رفاه اجتماعى وزارت رفاه در گفت وگویى با خبرنگاراجتماعى ایسنا گفت : " خط فقر شدید بر اساس تکلیف آیین نامه چتر ایمنى تعیین شده است و۷ میلیون و۴۶۵هزار ایرانی زیر خط مطلق بسر می برند" ( ایسنا۴ مرداد ۱۳۸۵) این در حالی ایستکه پیشتر غلامرضا رضایی ‏فر، معاون مرکز امور آسیب ‏ دیدگان اجتماعى بهزیستى، در نشست خبرى در خصوص کودکان کاربه خبرگزارى کار ایران – ایلنا گفت: " طبق برآوردها، ۳۰۸ هزار کودک ۱۰ تا ۱۴ ساله در کشور کار ثابت داشته و۷۳۰ هزار نفر نیز کارگر فصلى هستند." وی بلا فاصله ، با اشاره به آمار وجود کودکان کار در کارهاى سیاه، گفت: " متاسفانه هیچ آمارى در این خصوص نداریم… با اشاره به جمع ‏آورى ۷ هزار کودک کار در سال گذشته گفت:" ۷۹ درصد این افراد پسر بودند و میانگین سنى آنها ۱۱ تا ۱۴ سال بوده است و همینطور ۹۵ درصد کودکان کار و خیابانى جمع ‏ آورى شده سابقه کیفرى نداشته و۸۰ درصد آنها در خانوارهایى بالاى ۵ نفر زندگى می ‏کنند. " ( ایلنا۳ تیر۱۳۸۵) مدیر کل سیاستگذارى حمایتى و امدادى وزارت رفاه و تامین اجتماعى فرهاد صدر در گفت وگو با خبرنگار اجتماعى فارس در ۴ دی سال پیش اعلام داشت: " حدود۱۱ درصد کودکان خیابانى تهران دختر و حدود۸۹ درصد آنها پسر هستند. " محمد هادى ساعى آسیب شناس اجتماعى در گفتگو با خبرنگار اجتماعى فارس با تاکید بر اینکه فقر مهم ترین عامل حضور کودکان خیابانى است، مى گوید:" کودکان خیابانى خانواده هاى به سامانى ندارند و۹۸ درصد آنها از مشکلات معیشتى به تکدیگرى و کار درخیابانها روى آورده اند."

محمد هادى ساعى درباره علل افزایش آمار کودکان خیابانى در سالهاى اخیر مى گوید:" افزایش بى رویه جمعیت، شکاف طبقاتی، گسترش فقر و حاشیه نشینی، افزایش تعداد خانواده هاى بد سرپرست، بى سرپرست و تک سرپرست سبب افزایش آمار کودکان خیابانى در سالهاى اخیر شده است" ( همان ماخذ پیشین). کودکانی که از فقر و بیماری- سرطان وایدز- بی صداگرسنگی می کشند ومی میرند!
اگر فراموش نکنیم طبق روال مرسوم، کشورمان در چنین عرصه هایی آمارهای رسمی معمولا طوری محاسبه می شوند که ضریب بالایی از واقعیت ندارند. با اینهمه اگرهم نخواهیم با حدس وگمان به رقم زنی آماری بنشینیم . می توان از بیان واقعی وضعیت کار در سطح کارگاهها به وجود نیروی کار کودکان تا حدی دست یافت . مثلا:می توان فهمید که حدود ۵ /۱ ملیون کودک زیر ۱۵ سال درایران کار می کنند. از مجموع۲ میلیون کارگاه سطح استان تهران، تنها کارفرمایان۵۰۰ هزار کارگاه حق بیمه پرداخت می کنند. خود این اظهارنظرنشان می دهد۵ /۱ میلیون کارگاه فقط در سطح استان تهران وجود دارند که وزارت کار نظارت و کنترلی بر آنها ندارند واگر تنها ۱۰ در صد از این کارگاهها ، هر کدام فقط۱ کودک و نوجوان کارگرداشته باشند، حدود۱۵۰هزار کودک و نوجوان کارگر در سطح استان تهران کار می کنند که زیر پوشش هیچ بیمه ای قرارندارند. همین جا این نکته را اضافه کنم ؛ درایران به دلیل غیر قانونی بودن کار کودکان و نیز امر اشتغال آنها در کارگاهها که جزومشاغل تعریف شده نمی باشد، این مسئله به صورت پنهان وجود داشته و رقم آمار را کمتراز آنچه که هست، نشان می دهد. با اینهمه باید بصدای بلند قریاد برآورد؛ برای نجات و حفظ موجودیت این کودکان، هرگز نیازمند آماروارقام چند میلیونی نبوده ونیستیم . چرا که وجود حتی یک کودک، دقت کنیم یک کودک در معرض آسیب و بهره کشی باید رو یای فردایی بهتر برای ما را برهم زده و ما را به چاره اندیشی جدی وا دارد. چشم فروبستن بر این بحران هویت در بین کودکان ، دلشوره مادران و پدرانی را به دنبال می آورد که یکباره با رقم خودکشی۲۰۰ کارگردرواحد صنعتی ملی روبرو میشویم . خبری که کمترین عکس العمل جامعه بیرحم و سردمداران مدعی حکومت مستضعفین وکوخ نشینان را برنمی انگیزد و براحتی از آن می گذرند. آری۲۰۰ کارگراز فرت فقر دست به خودکشی میزنند و بیش از۲۰۰۰ نفر و بلکه بیشتر اعضاء خانواده کارگری بدون نان آور می مانند و دراین شرایط است که کودکان به جا مانده از آنان ، بجای روانه شدن بر سر کلاس درس و آموزش، راهی بازارپر پیچ وخم سرمایه داری انگلی کشور و لولیدن در میان گرگان آدمی خوار سرمایه داری ایران می گردند و جان آنان بعنوان انسان به هیچ گرفته می شود! به گزارش گروه اجتماعى خبرگزارى دانشجویان ایران در تحقیقى که روى ۴۱۳۳ نفراز کودکان خیابانى ایران انجام گرفته است، مشخص شده که۷۳ درصد این کودکان به بیماریهاى چشمى و۶۱ درصد به بیماریهاى تنفسى مبتلا هستند. همچنین۶۴ درصد آنها از بیماریهاى قلبی، ۶۹درصد از مشکل اختلال در شنوایى و۶۱ درصد از کمبود توجه رنج می برند؛ ۸۲ درصد نیز دچار بیماریهاى پوستى هستند. از نظر سواد آموزى هم۵۶ درصد آنها بى سوادند، ۶۱ درصد شان مشکلات گفتارى دارند و در مجموع۸۶ درصد آنها فاقد هرگونه مهارت شغلی اند که این آمار نشان دهنده وضعیت نگران کننده کودکان خیابانى در کشور است.(ایسنا ۳۰ مهر۸۵)
درایران با توجه به مشکلات و مصائب پرشمار زندگی کارگران و زحمتکشان و تمامی مزد وحقوق بگیران و گذران مشقت بار روزمره آنان، آنگاه که از فقر صحبت می کینم، وضعیت فلاکت بارکودکان ایران، یک قصه پُر درد وغصه ایست که سال هاست، دل وجان دوستداران و تلاش‏ گران احقاق حقوق کودکان را مى لرزاند. به کارکشیده شدن روزافزون کودکان، در متن بیکارسازى گسترده کارگران، دستمزدهاى نازلى که کفاف حداقل هاى یک زندگى انسانى را هم نمى دهد، فقدان وجود حق تشکل مستقل وبر پایی اجتماعات، ممنوعیت شرعی اعتصاب ‏، نبود بیمه هاى اجتماعى وصندوق بیکارى، امنیت شغلى واخراج های دسته جمعی، تعطیلی واحد های تولیدی و کارخانه ها و از پی آن بیکاری فزاینده … یک جهنم زمینى واقعى را براى کارگران واعضاء خانواده آنان و بویژه کودکان دختر و پسریکایک این زحمتکشان به وجود آورده است. گسترش فقرمطلق در جامعه ودر زندگی کارگران که با رشد سیاستهای خصوصی سازی ها و همسویی با برنامه های بانک جهانی وصندوق بین المللی پول ودرراستای تحقق فرامین آنها برای پیشبرد سیاستهای نئولیبرالیستی و جهانی سازی از سالهای پایان جنگ و طی دودوره حکومت رفسنجانی و خاتمی به اینسو درایران بیش از پیش شتاب پذیرفته و در دوران دولت احمدی نژاد، مناسب با اوضاع برفشار و حملات خود بر منافع طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان می افزاید و بسرعت پیش میرود. دراین دوره ما با حجم گسترده بیکار سازی ها، قراردادهای موقت، تعطیلی کارخانه ها،عدم دریافت حقوق ساعات کاری و عمیق تر شده شکاف طبقاتی روبروهستیم که همواره اقشارآسیب پذیرتر جامعه ا زجمله: زنان و کودکان دختر و پسرازاولین قربانیان آنهستند.

همین مصائب وآسیب پذیری ها را می توان از زبان کارشناسان ایران در سطح مطبوعات بعضا شنید. دکترغنچه راهب روانشناس ومددکار اجتماعی در رابطه با وضعیت کودکان خیابانی و کاروتقسیم بندی خاستگاه اجتماعی آنان اعلام می کند: " سازمان بهداشت جهانى کودکان خیابانى را در یکى از۴ گروه زیر تقسیم بندى می کند: کودکانى که در خیابان زندگى می کنند و اولین دغدغه آنها زنده ماندن و داشتن سرپناه است، کودکانى که از خانواده خود جدا شده اند و موقتا در مامنى مانند خانه هاى متروک، نوانخانه ها و پناه گاهها زندگى می کنند، کودکانى که تماس با خانواده خود را حفظ کرده اند اما به علت فقر، خشونت وسوء استفاده هاى جنسى وجسمى در خانواده، بخش یا اکثر ساعات روز را در خیابان می گذرانند و کودکانى که در مراکز ویژه بازپرورى نگهدارى می شوند اما قبلا در وضعیت بى خانمانى به سر می بردند و در معرض خطر بازگشت به وضعیت گذشته قرار دارند." علیرغم این تقسیم بندی جهانی، دکتر راهب روانشناس می افزاید:" کودکان خیابانى در ایران به۶ دسته تقسیم می شوند: کودکان فاقد شناسنامه که یا از اتباع خارجی اند و یا کودکان به جا مانده ازازدواج هاى موقت هستند، کودکان متکدی، کودکان کاردرخیابان، کودکانى که از خانه فرار کرده اند، کودکانى که در خیابان دست به بزهکارى می زنند و کودکان بی سرپرست و بد سرپرست." این روانشناس هشدار می دهد :" در وضعیتى که ۸۰ درصد کودکان خیابانى ایران کودکان کارهستند، جمع آورى و تحویل آنها به خانواده ها مشکلى را حل نمی کند و به علت فقر اقتصادى خانوار این کودکان چاره اى جز بازگشت به خیابان و شروع به کار دوباره براى بقاى خانواده ندارند." وى تصریح می کند:" ۸۰ درصد کودکان خیابانى ایران کودکان کارند که اگر کار نکنند خانواده آنها دچار مشکلات حاد می شوند؛ بنابراین جمع آورى و حذف اشتغال کودکان خیابانى نمی تواند مشکل آنها را حل کند." دکتر راهب می گوید:" مراکز بهزیستى در جذب کودکان خیابانى دچار مشکل هستند و باید ریشه یابى شود که چرا این کودکان با وجود بیماریهاى متعدد جسمى به این مراکز مراجعه نمی کنند. درحالیکه اگر به مسائل اقتصادی، اجتماعى و فرهنگى خانواده ها رسیدگى و به نیازهاى خانواده هاى مهاجر پرداخته نشود، این پدیده در آینده گسترش می یابد." وباز درهمین زمینه دکترمحمد کاظم توحیدى جامعه شناس و مدرس ژنتیک پزشکى به ایسنا می گوید:" این افراد عمدتا به سه دسته تقسیم می شوند . دسته اول: کودکانى که به علت ضعف اقتصادى خانواده مجبور به کارند و پس از کار در خیابانها به خانه باز می گردند، این کودکان با توجه به احساسات لطیف کودکانه با کمال میل کار می کنند و مایحتاج خانوار را تامین می کنند و بیشترین تعداد کودکان کار – خیابان را تشکیل می دهند. دسته دوم: کودکانى هستند که توسط سرپرست خانواده به باندهاى خلاف کار فروخته می شوند و به شهرهاى بزرگ انتقال می یابند. این کودکان روزها کار می کنند و شب نیز در خانه هاى گروهى در وضعیت بسیار نامناسب از نظر بهداشتى و تغذیه اى به سر می برند و بعضا نیز مورد استفاده اخلاقى سرکردگان باند قرار می گیرند. دسته سوم: کودکان کارو خیابانی را، کودکان مهاجر تشکیل می دهند. بیشتر این کودکان افغانی وپاکستانی اند که با خانواده خود به ایران مهاجرت کرده اند و به گدایى و کار در خیابان ها مشغولند. در حال حاضر در ایالت بلوچستان پاکستان، کودکان از ۴ سالگى مجبور به کار می شوند که بعضا نیز براى کسب درآمد بیشتر به ایران مهاجرت می کنند." دکترکاظم توحیدى با ا نتقاد از کسانى که با سهل انگارى و سوء مدیریت مساله کار کودکان را به معضل تبدیل کرده اند، می گوید: " کار کودکان به خودى خود

معضل نیست اما شرایط محیطى مختلف باعث ایجاد مشکلات زیادى در این خصوص شده است که علت اصلى آن بى توجهى و بى برنامه گى برخى مسوولان در دهه های گذشته است."البته باید اضافه نمود؛ رژیم جمهوری اسلامی از فردای بر سر کار آمدن با سیاست گذاری های مخرب وناسنجیده خود، نقش ویرانگری در نابساما نیهای اجتماعی سراسرایران داشته است. اشتغال به کار کودکان زیر پانزده سال، که به رغم وجود ماده۷۹ قانون کار که اشتغال به کار افراد زیر پانزده سال را ممنوع مى کند، به طور روزافزون گسترش‏ مى یابد (این قانون شامل تبصره اى است درباره کارهایى که ماهیت شان براى کودکان زیر هجده سال زیان آور است و هم چنین شامل تبصره قانونى۱۸۸، که بنا بر آن افراد مشمول استخدام کشورى – کودکانى که براى دولت کار مى کنند – و کودکانى که در کارگاه هاى خصوصى خانوادگى به کار مشغولند، در دایره این قانون قرار نمى گیرند. درعین حال، اگر والدین یک کودک با کارفرماى او قرارداد ببندند، چون ولى کودک بشمار مى آیند، حق واگذارى واجاره دادن فرزند خود به صاحبان کارگاه هاى خصوصى را دارند) ولی جدا از ممنوعیت کار کودکان که برروی کاغذ قانون کار کودکان نوشته شده ودر میثاق های جهانی به آن تاکید شده است. ما شاهد عمق پیشرفتگی پدیده کودکان کار و خیابانی درایران هستیم. در خصوص علل رشد شتابان این پدیده درایران می توان به عوامل زیراشاره داشت: تغییرات بی رویه جمعیت خانوار، ویرانی ها و خرابی هاى بازمانده از جنگ، بی سوادی یا کم سوادی وفقر فرهنگی، مهاجرت و بی خانمانی ناشی از جنگ و ویرانی ، بیکاری، عدم تامین اجتماعی، کهولت وبیماری مادر و پدر وجود مشاغل کاذب، حاشیه نشینی، فوت یا جدایی و بالا رفتن آمار طلاق ، درگیریهای مستمر خانواده گی واعتیاد وعدم همخوانى شاخص هاى مختلف توسعه درشکل گیری وگسترش این ناهنجاری اجتماعی نقش داشته و دارند. با اینهمه دولت مهرورز وخیر اندیش احمدی نژاد به مانند سلف خویش دولتهای رفسنجانی و خاتمی هیچ کاری برای زدودن این مشکل اجتماعی بر نداشته اند و تازه از زبان معاون امور اجتماعى سازمان بهزیستى اعلام داشته اند: " ساماندهى کودکان خیابانى امسال به صورت پایلوت در چند شهرستان اجرا مى شود اما در صورتى که بخواهیم این طرح به صورت فراگیر اجرا شود باید تا سال ۸۵ منتظر بمانیم. محمدرضا خباز با بیان این مطلب افزود:" ساماندهى کودکان خیابانى تنها وظیفه سازمان بهزیستى نیست بلکه باید با همکارى و هماهنگى نهادهایى مانند نیروى انتظامى، قوه قضاییه، وزارت بهداشت، شهردارى و… انجام گیرد و پس از اینکه کودکان خیابانى از کودکان کار، متکدى، بزهکار و فرارى جدا شدند، بهزیستى با اختصاص مکانى از این کودکان براى مدتى کوتاه و طولانى نگهدارى مى کند." ( روزنامه شرق یکشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۴ – ۹ اکتبر ۲۰۰۵ سال سوم – شماره۵۹۶ )اگر اوضاع چنین است که می بایستی نهاد هایی همچون سپاه و نیروی انتظامی و شهرداری که بر روی انبانی از قدرت سرکوب و خانه خرابی مردمان کشورمان و چپاول و رانت خواری و گذران قدرت مافیای آقازاده ها که کمترین مشارکتی در امر تولید ندارند و تنها به پشتیبانی قدرت قانونی و شرعی و فقهی آیات عظام روزگار می گذرانند، عنصر هماهنگ کننده این نکبت اجتماعی باشند . باید بدانیم هیچ چیزی را جایگزین خانه خرابی این مردم و پایان بخشیدن به منت، فقرو فاقه همین مردمان نخواهند کرد . این ادعا که" باید تا پایان سال ۸۵ منتظر بمانیم " دروغی بیش نخواهد بود . آنچه در ایران تحت عنوان اسلام فقهی پیاده شده و بخدمت گرفته میشود. اسلامی بر پایه چپاول- دروغ- دزدی- غارت امور مردم- دستگیری و زندان- شکنجه – قتل- اعدام – ترور- قصاص- سنگسار و دراساس تحقیر همه جانبه مرمان کشورما ست که خود امتش می نامند و ازهر سوی به نام دفاع از مظهر اسلامیت وحفظ ارزش های دین و عمود خیمه نظام بر سرش می کوبند تا برهمه هست و نیست جامعه۷۰ میلیونی ما سیطره یابند.همه ما نیک آگاهیم که اینان تا امروز هیچ کودک کار خیابانی را از پوشش بیمه درمانى برخوردار نساختند، براى هیچ یک از کودکان کار خیابان کارت شناسایى صادر نکردند، هیچ حمایت قانونى از کودک کار و خانواده وى وجود ندارد، کودکان کار که ساعات عمده اى را در طول روز به کار در خیابان سپرى مى کنند از هرگونه آموزش هاى رسمى در جهت فراگیرى مهارت هاى زندگى محروم هستند. ضمن آنکه با توجه به مفاد قانون کار مبنى بر ممنوعیت کار کودکان و افراد کمتر از ۱۵ و ۱۸ سال، اثر بخشى هرگونه اقدام در جهت ایجاد شغل مناسب براى کودکان کار خیابان همواره مورد تردید قرار داشته ودارد تا به امروز۷ ماه از یکسال را به پایان بردیم و هنوز نظاره گر بی عملی و حرف و حدیث های های بی حاصل این دزدان سر گردنه هستیم . برای حل این معضل عظیم اجتماعی باید فقر را از بین برد. مادامی که این نظام سفله پرور بر سر کار است فقر ریشه کن نمی شود و باید ریشه همین نظام را بر کند و با حاکمیت ارگانهای خود حکومتی مردمان کشورمان ، آزادی، برابری و عدالت اقتصادی و اجتماعی را بردرون زندگی مردمان برد و کودکانی شاد و خندان و همه توان برپایه حقوق اعلام شده جهانی کودک ، دفاع از همه هستی و جاودانگی زندگی آنان را بر دوش ارگانهای بر آمده از حاکمیت توده ای سپرد. برای تحقق این چنین کاری، بیش از پیش به حقوق کودکان و رهایی آنان از چنگال سرمایه بیند یشیم و هیچگاه اول قربانیان سیاستهای مرگزای سرمایه داری یعنی کودکان رااز یاد نبریم .

انجمن حمایت از کودکان کار
هنگامی که احمد 5 ساله بود از بنگلادش به امارات متحده عربی آورده شد تا شتر براند. وی مجبور شد که برای مدت سه سال در دبی شترسواری یاد بگیرد و مسابقه دهد. وی می گوید: من بسیار می ترسیدم… اگر خطایی مرتکب می شدم با چوب کتک می خوردم. هنگامی که گفتم می خواهم به خانه برگردم به من گفته شد که هیچ گاه امکان بازگشت ندارم. من نه تنها از مسابقه شترسواری لذت نمی بردم بلکه بسیار می ترسیدم.چندین بار از شتر افتادم. چندین بار پول جایزه گرفتم و یک بار هم یک اتومبیل برنده شدم ولی صاحب شتر تمام آنها را تصاحب کرد و هیچ گاه چیزی نصیب من نشد. نه پول و نه چیز دیگر، خانواده من نیز هیچ چیز دریافت نکردند.
در سراسر جهان میلیون ها کودک در شرایط نامناسب به کارهای خطرناکی می پردازند که سلامت، آموزش، پیشرفت شخصی و اجتماعی و حتی زندگی آنها را در معرض خطر قرار می دهد. برخی از این شرایط نامناسب به شرح زیر است: کار تمام وقت در سنین بسیار پایین، کار در مکان های غیربهداشتی و نامناسب، ساعات کار طولانی، مواجه شدن به سوء استفاده های روانی، فیزیکی، لفظی و جنسی، عدم دریافت حقوق و یا حقوق بسیار پایین، کار و زندگی در خیابان در شرایط نامناسب و سرانجام ناتوانی در فرار از دایره فقر و نبود آموزش.
زمانی که جمعیت کشورها را از نظر سنی تقسیم بندی می کنیم گروهی در سنین صفر تا 14 سال قرار می گیرند که از نظر استاندارد های جهانی مورد پذیرش سازمان ملل این گروه جمعیت غیرفعال نامیده می شوند. غیرفعال نه به آن معنی که این گروه سنی غیرمولد هستند، بلکه از این نظر که این گروه سنی ضرورتا نباید در فعالیت اقتصادی شرکت داشته باشند. فلسفه این تقسیم بندی این است که افراد صفر تا 14 سال یا کودک هستند یا نوجوان و کسانی هستند که در سن آموزش قرار دارند. با این تعریف سن شروع کار از نظر استاندارد های بین المللی 15سال است. آمارها و برآوردهای سازمان بین المللی کار نشان می دهد که هم اکنون 110 میلیون کودک زیر 15سال در شرایط بسیار خطرناک کار می کنند که باید هرچه سریع تر از این نوع کارها خارج شوند. همچنین حدود 8میلیون کودک در شرایط برده داری، کار در خیابان، شرکت اجباری در جنگ و مناقشات، روسپیگری و تولید فیلم های مستجهن و سایر فعالیت های نامشروع کار می کنند. حدود 70درصد کودک زیر 15سال بدون دریافت هیچ گونه دستمزدی برای کمک به خانواده خود کار می کنند و سرانجام اینکه از هر 8 کودک جهان یک تن در بدترین شرایط ممکن کار می کند.
در ایران زمانی که به گزارش های مرکز آمار ایران نگاه می کنیم با آمار جمعیت فعال بالای 10سال روبه رو می شویم. این مساله این ذهنیت را متبادر می کند که علی القاعده ما پذیرفته ایم که افراد بالای 10سال باید کار کنند در غیر این صورت چرا باید جمعیت بالای 10سال ما ملاک جمعیت فعال قرار بگیرد.
از نظر قانونی چه قانون کار و چه دیگر قوانین، کودکان کمتر از 14سال نمی توانند به کار مشغول شوند. ولی از نظر سرشماری و آمارگیری افراد بالای ده سال به کار مشغول هستند در آمارها محاسبه می شوند. به همین دلیل هم اکنون نرخ بیکاری ایران از جمعیت فعال بالای 10 سال محاسبه می شود. حال اگر این نرخ بیکاری را در نظر بگیریم مقایسه نرخ فعالیت و نرخ بیکاری ما را با دیگر کشورها به خصوص کشورهای پیشرفته دچار مشکل می کند. چراکه ما با دو تعریف متفاوت با این موارد برخورد کرده ایم. صرف کار کردن کودکان در زیرسنی که قانون اجازه می دهد یک پدیده منفی در جامعه است و در درجه اول نشانگر آن است که خانواده این کودکان از درآمد مکفی برخوردار نیستند. اکثر کودکان به این دلیل کار می کنند که والدینشان فقیرند و کار آنان برای بقا خانواده ضروری است. عامل دیگری که در کار کودکان نقش دارد بی توجهی به اجباری نبودن آموزش است. اگرچه اصل 30 قانون اساسی به این نکته اشاره می کند که دولت موظف است وسایل و امکانات آموزش رایگان را تا پایان تحصیلات متوسطه فراهم سازد، اما آموزش ما حتی آموزش ابتدایی اجباری نیست. در بسیاری از کشورهای صنعتی و پیشرفته آموزش ابتدایی و حتی مقاطع بالاتر اجباری است. آموزش باید اجباری باشد یعنی اینکه به مدرسه نفرستادن کودک جرم تلقی شود؛ دولت نیز باید توجه بیشتری به این مساله داشته و در مرحله اول دست کم آموزش ابتدایی را اجباری کند. تبعیض های مختلف از قبیل تبعیض های جنسیتی، نژادی و یا مذهبی نیز از دیگر عوامل موثر هستند و نقش مهمی در کار کودکان دارند.
کودکان بیشتر به کار گرفته می شوند زیرا در مقایسه با افراد بالغ آسیب پذیرتر بوده و دستمزد کمتری دریافت می کنند و توانایی مقابله با شرایط نامناسب کار را نیز ندارند. برای بسیاری از کودکان مدرسه یک انتخاب نیست. هزینه فرصت آموزش برای خانواده آنان بالا است. کار این کودکان امکان تامین هزینه های خانواده را فراهم می کند. یک بررسی اجمالی نشان می دهد که هر چه اقتصاد کشوری فقیرتر باشد کودکان زیر 15 سال بیشتری در آن کشور کار می کنند. به همین دلیل در آسیا تعداد کودکان کار در هندوستان، پاکستان و بنگلادش بسیار زیاد است. در کشورهای آفریقایی کم درآمد نیز سهم کودکان کار فوق العاده بالا است. در مقابل هرچه کشورها اقتصاد قوی تر و درآمد سرانه بیشتری داشته باشند، هم دولت ها امکان هزینه کردن بیشتری در بخش آموزش عمومی دارند و هم خانواده ها امکان تامین هزینه های فرزندان خود را در بخش آموزش دارند. لذا ارتباط تنگاتنگی بین کار کودکان وفقر خانواده وجود دارد. مطالعات اقتصاد جمعیت بر روی جوامع مختلف نشان می دهد که کودکان در کشورهای فقیر کالای سرمایه ای هستند. به این معنی که خانواده به دلیل فقر از کودک استفاده می کند تا بخشی از هزینه های خانوار را تامین کند. در حالی که در کشورهای پیشرفته با درآمد سرانه بالا، کودکان و نوجوانان کالای مصرفی هستند. در نتیجه در کشورهای فقیر از آنجا که کودکان کالای سرمایه ای هستند و اجباری برای آموزش نیز وجود ندارد داشتن بچه های بیشتر نه تنها بار مالی چندانی برای خانواده ندارد بلکه سبب افزایش سرمایه و تامین بخش بیشتری از هزینه های خانوار هم می شود. در نتیجه در کشورهای فقیر با افزایش جمعیت روبه رو هستیم. به عنوان مثال اکنون در چین شاهد بر هم خوردن تعادل جنسیتی هستیم. علت آن قانونی است که پس از انقلاب فرهنگی چین گذاشته شد. پس از انقلاب فرهنگی چین مقرر شد که خانواده ها نباید بیش از یک فرزند داشته باشند. به همین دلیل برخی خانواده ها در صورت تولد نوزاد دختر او را می کشتند، به امید آنکه فرزند بعدی پسر باشد. با عمومیت یافتن تشخیص جنسیت جنین با دستگاه سونوگرافی، جنین های دختر سقط می شدند. نتیجه آنکه اکنون در چین تعادل جنسیتی بر هم خورده است. علت این کار توانایی بیشتر فرزند پسر در به کارگیری در مزارع بود. در چین هنوز هم کشاورزی یک مساله مهم است. فرزند پسر بیشتر به عنوان عامل تولید می توانست در زمین کشاورزی حضور پیدا کند. اگر خانواده ای بیش از اندازه به کار فرزندان خود متکی باشد حتی بین جنیست آنها نیز تفاوت قائل می شود.در مقابل در جوامع پیشرفته و صنعتی که زور بازو چندان اهمیت ندارد این تبعیض ها نیز کمتر می شود.
کارکودکان علاوه بر آنکه خود حاصل فقر است به تشدید فقر نیز می انجامد. بسیاری از کودکان کار فرصت آموزش نمی ِیابند. در نتیجه آنها در آینده تبدیل به افراد بالغی می شوند که بی سوادند و بدون کسب مهارت بزرگ می شوند. افراد بی سواد بهره وری پایین تری دارند. این کودکان به دلیل آنکه در کودکی به دلیل فقر والدین خود مجبور به کار کردن بوده اند در آینده خود نیز فقیر خواهند بود و فرزندانشان نیز فقیر خواهند بود. بنابراین پدیده عدم آموزش خودش را تشدید می کند و بی سوادی، بی سوادی را باز تولید می کند. این علاوه بر اینکه به زیان خانواده ها است، به زیان کل اقتصاد جوامع است. زمانی که کودکان آموزش کمتری می بینند میانگین سال های تحصیل پایین می آید. یکی از شاخص هایی که هم اکنون در سنجش جوامع مورد توجه قرار می گیرد میانگین سال های تحصیل است. آن هم سال های مربوط به دوره آموزش متوسطه است؛ چرا که اغلب مهارت آموزی ها در این دوران ارائه می شود. زمانی که کودکان کار می کنند از این مهارت آموزی ها بازمانده و در نتیجه ناچارند در مشاغلی با پایین ترین سطح دستمزد کار کنند و به دلیل اندک بودن درآمد خود مجبور می شوند چشم انتظار کودکان خود باشند. به این ترتیب کار کودکان خود را باز تولید می کند و چرخه فقر تشدید شده از یک نسل به نسل دیگر انتقال می یابد. به همین دلیل کار کودکان چه از نظر اقتصادی و چه از نظر انسانی هیچ جنبه مثبتی ندارد.
براساس آمار سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1375 کل جمعیت 10 تا 14ساله کشور 9میلیون نفر بوده است که از این تعداد 368هزار نفر فعال بوده اند. به این ترتیب در سال 1375 نرخ فعالیت جمعیت 10 تا 14ساله 1/4درصد بوده است. پاسخ به این سوال که نرخ فعالیت این گروه سنی در طی سال های 75 تا 85 چه تغییراتی داشته است، مستلزم انتشار نتایج سرشماری سال 1385 است و متاسفانه تاکنون امکان دسترسی به نتایج سرشماری سال 85 وجود نداشته است. باتوجه به روند کند رشد اقتصادی در طی سال های 75 تا 85 بعید به نظر می رسد که نرخ فعالیت گروه سنی 10 تا 14ساله تغییر عمده ای کرده باشد. به هر حال در صورت دسترسی به آمار سال 1385 می توان تحولات نرخ فعالیت این گروه سنی را دقیق تر مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
آمارهای سال 75 حکایت از آن دارد که نرخ فعالیت کودکان کار در استان های کشور بسیار متفاوت است. تهران با 4/1درصد پایین ترین و آذربایجان غربی با 56/8درصد بالاترین نرخ فعالیت کودکان کار را داشته است. استان های تهران، بوشهر، هرمزگان، سمنان و ایلام با کمتر از 3درصد کمترین و استان های آذربایجان غربی، کردستان، خراسان و آذربایجان شرقی با بیش از 6درصد بالاترین نرخ فعالیت کودکان کار را داشته اند. در واقع از کل 368هزار نفر جمعیت فعال 10 تا 14ساله حدود 40درصد آنان در چهار استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، کردستان و خراسان قرار داشته اند. به بیان دیگر در این چهار استان به طور متوسط از هر 14 کودک زیر 15سال یک نفر فعال بوده است. در حالی که در کل کشور از هر 25نوجوان 10 تا 14ساله یک نفر به طور رسمی کار می کند. مقایسه نرخ های فعالیت کودکان 10 تا 14ساله با نرخ پوشش تحصیلی در این گروه سنی به طور آشکار حکایت از ارتباط نزدیک بین کودکان و محرومیت از تحصیل دارد. داده های آماری سال 1375 نشان می دهد که استان های سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی، کردستان و خراسان پایین ترین درصد جمعیت دانش آموزی را در گروه سنی 10 تا 14ساله داشته اند. در حالی که در کل کشور 87درصد جمعیت 10 تا 14ساله مشغول به تحصیل بوده و فقط 13درصد خارج از مدرسه بوده اند، در استان های مذکور بیش از 20درصد جمعیت دانش آموزی خارج از مدرسه بوده اند.
باتوجه به اینکه 4 استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، خراسان و کردستان از جمله استان های تولید کننده فرش هستند به نظر می رسد فعالیت اصلی کودکان در استان های فوق در کارگاه های قالیبافی متمرکز باشد. راهکاری که سازمان ملل و دیگر سازمان های مرتبط با کار کودکان برای کاهش جمعیت کودکان کار ارایه می دهند عمدتا به افزایش مسوولیت دولت معطوف است. تنظیم قوانین و مقررات از جمله اجباری کردن آموزش تا مقاطع خاص و همچنین فراهم کردن اسباب آموزش دست کم تا پایان دوره راهنمایی از جمله وظایف دولت است. گسترش فعالیت دولت در این زمینه قابل قبول است و هیچ تناقضی با سازوکار بازار ندارد.

بحث اصلی در این است که آموزش مانند برخی دیگر از خدمات اجتماعی همچون بهداشت جزو بخش هایی هستند که با پایده شکست بازار مواجه هستند. یکی از مهم ترین دلایلی که اینها با شکست بازار مواجه می شوند. مساله عوارض خارجی است. آموزش قطعا عوارض خارجی مثبت دارد. این مساله به سطح آموزش بستگی دارد. آموزش در سطوحی به کالای عمومی نزدیک می شود و در سطح دیگری جنبه کالای خصوصی پیدا می کند. زمانی که بچه ها در سطوح ابتدایی و راهنمایی آموزش می بینند این آمادگی را پیدا می کنند که در جامعه وظایف اصلی خود را انجام داده و آگاهی های فردی و اجتماعی پیدا کنند. بنابراین تحقیقات نشان می دهد که آموزش زیرسطح دانشگاه فواید اجتماعی بیشتری نسبت به فواید خصوصی آن دارد. در سطح دانشگاه دقیقا معکوس می شود و فواید خصوصی آموزش عالی از فواید اجتماعی آن بیشتر می شود. آموزش عالی حرفه آموزی است و با آموزش های پایه که بیشتر بر روابط اجتماعی و اطلاعات عمومی استوار است تفاوت دارد. حرفه آموزی به طور مستقیم با خود فرد و منافع شخصی او درگیر می شود. دولت ها در تمام سطوح برای آموزش یارانه می دهد. هر چه یارانه ای که به سطوح زیر دانشگاه داده می شود بیشتر شود به سود جامعه است.

اگر چه دولتها ممکن است در تمام سطوح آموزشی یارانه بپردازند ولی باید توجه داشت که هر چه یارانهای که به سطوح زیر دانشگاه پرداخته میشود بیشتر باشد فرایند توسعه در جامعه تسریع میگردد. زیرا همانگونه که گفته شد منافع اجتماعی آموزش قبل از دانشگاه از منافع فردی آن بمراتب بیشتر است.

منابع:

http://www.fasleno.com/archives/000464.php
http://aftab.ir/lifestyle/view.php?id=7257
http://www.iranianlabors.blogfa.com/post-2.aspx
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,3583912,00.html
http://sociologyofiran.com/index.php?option=com_content&task=view&id=832&Itemid=65
http://aftab.ir/articles/social/psychopathology/c4c1189767274_children_work_p1.php
http://www.sadeq.ir/spip/spip.php?article50
http://www.bazyab.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=24026&Itemid=43
http://www.nokhodi.net/kudak.htm
52

53


تعداد صفحات : حجم فایل:4,399 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود