تارا فایل

پاورپوینت زن در جاهلیت


زن در جاهلیت

زن در جاهلیت
عرب ها در شبه جزیره عربستان که منطقه گرمسیر و خشکی است سکونت داشتند ، اکثر ایشان قبایل چادر نشین دور از تمدن بودند که با چپاول و غارتگری زندگی می کردند ، از طرفی با ایران و از طرفی با روم و از طرفی با بلاد حبشه و سودان همسایه بودند . از این رو عمده عادات و رسومشان رسوم وحشیگری بود ، و گاهی در میان آن ها پاره ای از عادات روم و ایران و بعضا از عادات هند و مصر قدیم نیز یافت می شد .
عرب ها در شبه جزیره عربستان که منطقه گرمسیر و خشکی است سکونت داشتند ، اکثر ایشان قبایل چادر نشین دور از تمدن بودند که با چپاول و غارتگری زندگی می کردند ، از طرفی با ایران و از طرفی با روم و از طرفی با بلاد حبشه و سودان همسایه بودند . از این رو عمده عادات و رسومشان رسوم وحشیگری بود ، و گاهی در میان آن ها پاره ای از عادات روم و ایران و بعضا از عادات هند و مصر قدیم نیز یافت می شد .

تازیان دختر را عار می شمردند و هنگامی که خبر زایش دختری به پدر داده می شد به واسطه آن خبر شوم ! خود را از مردم پنهان می کرد ، ولی از پسر خوششان می آمد و در زیادی آن ولو به واسطه پسر خواندگی و الحاق می کوشیدند و حتی در موردی که با زن شوهر داری زنا کرده بودند فرزندش را پسر خوانده می کردند ، و گاهی میان رجال و بزرگان و زورمندان بر سر پسر خواندگی نزاع در می گرفت .
در برخی از خانواده ها برای زنان و به ویژه دوشیزگان در امر ازدواج کم و بیش استقلالی پیدا شده بود و رعایت رضایت و انتخاب زن می شد و این امر شبیه عادات اشراف ایران بود که زنانشان روی اصل تمایز طبقات امتیازاتی داشتند .

در هر صورت رفتار عرب با زنان ترکیبی از رفتار متمدنین ایران و روم و ر اهل توحش و بربریت بود ، چون زنان را در حقوق خود مستقل نمی دانستند و به ایشان حق شرکت در امور اجتماعی مثل حکومت و جنگ و ازدواج را جز در مورد استثنایی نمی دادند ، ولی محرومیت زنان از باب تقدیس روساء خانواده ها و پرستش ایشان نبود بلکه از باب غلبه زبردست و استخدام زیر دست بود .
در مقام پرستش عموما از مرد و زن بتهائی را می پرستیدند که شبیه بت های ستاره پرستان و معتقدین به ارباب انواع بود ، و امتیاز بت ها به اختلاف قبایل و آراء و هوس های آنان بود ، ستارگان و فرشتگان را که به گمانشان دختران خدایند پرستش می کردند و طبق اوهام خود صورت هایی برای آن ها تصور کرده از مواد مختلفی مانند سنگ و چوب می ساختند ، و کار به جایی رسیده بود که قبیله « بنی حنیفه » چنانکه از ایشان نقل شده بتی از « حیس » ( که غذایی است مرکب از آرد و روغن و خرما ) ساختند و مدتی طولانی آن را پرتش کردند و بعد در اثر قحطی و گرسنگی آن را خوردند .

و روی هم رفته می توان این نتایج را از آن ها گرفت :
زن را انسانی هم افق با حیوان یا انسان ضعیف پستی می شمردند که اگر حریتی در زندگی به دست آورد و از قید تبعیت آزاد شود از فسادو شرش نمی توان ایمن بود . نظریه اول با حال مردمان وحشی ، و دوم با حال سایرین مناسبتر است .
زن را از هیکل اجتماع خارج دانسته تنها وزنی که برای او قایل بودند این بود که او را از شرایط مورد نیاز اجتماع می دانستند مانند مسکنی که باید بدان پناه برد ، یا او را مانند اسیر دستگیر شده ای میشمردند که از توابع دسته پیروز است و باید از کارش استفاده برد و از مکرش بر حذر بود .

زن را از عموم حقوقی که ممکن بود از آن ها منتفع شوم محروم می داشتند مگر به مقداری که بازگشتش به انتفاع مردانی می شد که بر او قیومت داشتنند .
اساس رفتارشان با زن غالبیت قوی و مغلوبیت ضعیف و به عبارت دیگر قریحه استخدام بود ، این در مردمان غیر متمدن ، و امام ملل متمدن علاوه بر این زن را انسان ضعیف الخلقه ای می دانستند که نمی تواند در زندگی مستقل باشد ، و از شرش نمی توان در امان بود ، و در بعضی از طوایف این روش ها و نظریات با هم مخلوط شده بود .

اسلام برای زن چه ارمغانی آورد ؟
اسلام یعنی آیین پاکی که به واسطه قرآن نازل شده در حق زن کاری کرد که دنیا از قدیمی ترین ایام آن را نمی شناخت ، و ساختمان فطری را که دنیا از روز اول ویران نموده و آثارش را محو کرده بود از نو بنیانگذاری نمود ، و اعتقادی را که درباره هویت زن داشت و عملا بر طبق آن رفتار می کرد ملغی ساخت .

اما راجع به هویت زن
عنصر هر انسانی چه نر و چه ماده دو انسان شرکت دارد و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد جز به واسطه تقوی ، در آیه ( 13 ) از سوره حجرات .
در صورتی که کار هر کس برای خودش بود و برتری جز به تقوی نبود و اخلاق فاضله از مراتب ایمان و علم نافع و مقل متین و خوش خلقی و شکیبایی و بردباری همه از تقوی شمرده شد روی این اصل ، زنی که درجات ایمان را دارا شده ، یا دانش فراوانی اندوخته ، یا به زیور خرد آراسته ، و با خلق خوش پیراسته است در اسلام ذاتا بر مردانی که در این صفات به پایه او نمی رسند برتری دارد زیرا بزرگی و برتری منوط به تقوی و فضیلت است .

عنصر هر انسانی چه نر و چه ماده دو انسان شرکت دارد و هیچ کس بر دیگری برتری ندارد جز به واسطه تقوی ، در آیه ( 13 ) از سوره حجرات .
در صورتی که کار هر کس برای خودش بود و برتری جز به تقوی نبود و اخلاق فاضله از مراتب ایمان و علم نافع و مقل متین و خوش خلقی و شکیبایی و بردباری همه از تقوی شمرده شد روی این اصل ، زنی که درجات ایمان را دارا شده ، یا دانش فراوانی اندوخته ، یا به زیور خرد آراسته ، و با خلق خوش پیراسته است در اسلام ذاتا بر مردانی که در این صفات به پایه او نمی رسند برتری دارد زیرا بزرگی و برتری منوط به تقوی و فضیلت است .متاسفانه هنوز بقایایی از این خرافات نزد مسلمانان مانده که از پیشینیان به ارث برده اند و مربیان زنگ آن را از دلهای ایشان نزدوده اند .
مثلا زنان را برای زن و خانواده او ننگ می دادند گرچه توبه کند ، ولی برای مرد ننگی نمی دادند هر چند بر آن اصرار داشته باشد ، با این که اسلام همه ننگ ها و قباحت ها را در معصیت دانسته و بین مرد و زن زنا کار فرقی نگذاشته است .

اما راجع به وزن اجتماعی زن
اسلام مرد و زن را از لحاظ تدبیر شئون زندگی به وسیله اراده و کار مساوی می داند و از این رو هر دو در تحصیل احتیاجات زندگی و چیزهایی که مایه قوام حیات انسانی است از خوردن و آشامیدن و سایر لوازم بقاء مساویند
بنابراین زن می تواند مانند مرد مستقلا اراده کند ، مستقلا کار کند و مالک نتیجه کار و کوشش خود شود و نفع و ضرر کارش مربوط به خودش می باشد .
پس مرد و زن به نظر اسلام و بر حسب آن چه قرآن ثابت می کند مساویند ، و خدا است که حق را با سخنان خویش ثابت می نماید . ولی برای زن دو چیز را مقرر داشته که ساختمان خدایی ، او را به وسیله آن دو صفت ممتاز و مشخص ساخته است .
یکی آن که زن به منزله کشت است که نوع انسانی به وسیله او تکون یافته و نشو و نما می نماید و بقائش به وجود او بستگی دارد .

دوم آن که وجود زن مبنی بر لطافت و حساسیت است و این امر در احوال و وظایف اجتماعی او تاثیر دارد .
این وزن اجتماعی زن است و از این جا وزن مرد در جامعه نیز معلوم می شود و همه احکامی که در اسلام مشترک میان مرد و زن یا مختص به یکی از ایشان است از تحلیل همین اصل کلی به دست می آید .
« ولاتتمنوا ما فضل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن و اسالوا الله من فضله ان الله کان بکل شیء علیما » .
یعنی آرزو می کنید آن چه را خدا به واسطه آن برخی از شما را بر برخی برتری داده ، مردان از آن چه به دست آورده اند بهره ای دارند و زنان از آن چه به دست آورده اند بهره ای و خدا را از فضلش بخوانید و محققاً خدا به همه چیز داناست .

منظور این است که ملاک برتری هر یک از زن و مرد کارهایی است که ساختمان وجودی و موقعیت اجتماعی او اقتضاء دارد و بعضی از برتری ها ویژه صنف خاصی است مانند برتری مرد بر زن در سهم ارث و برتری زن بر مرد در این که هزینه زندگی او را باید مرد تامین کند ، و در این قسمت نباید هیچکدام آرزوی مزیت صنف دیگر را بنماید ، بعضی از برتری ها برای هر دو صنف میسر است مانند ایمان و عقل و تقوی و سایر فضایلی که در دین مستحسن شمرده شده ، و این ها از فضل خداست و باید از او خواسته شود .
و اما احکام مشترک و اختصاصی
زن در تمام احکام عبادی و حقوق اجتماعی با مرد شریک است و در هر امری که مرد استقلال دارد

مانند : ارث ، کسب ، معامله ، تعلیم ، به دست آوردن و دفاع از حقوق و غیره زن هم مستقل است مگر در مواردی که با مقتضای طبیعتش مخالف باشد .و عمدا آن ها این است که زن نمی تواند پست های حکومت و قضاوت را اشغال کند و در میدان های جنگ و خونریزی شرکت نماید مگر برای کمک مردان مانند مداوای مجروحین ، و سهمیه اش در ارث نصف سهمیه مردان است ، و باید حجاب داشته باشد و مواضع و زینتش را بپوشاند ، و در اموری که مربوط به استمتاع شوهر است از او اطاعت نماید .
مزایایی که از زن فوت شده یا قرار دادن حقوق دیگری تدارک شده است ، و از آن جمله هزینه زندگی او بر مرد است . و مرد باید حتی المقدور از او حمایت نماید و زن حق پرورش و پرستاری فرزندش را دارد و خداوند متعال برای تسهیل بر زن جانو عرض و آبرویش را لازم الحمایه قرار داده ، و عبادت را در ایام عادت و زایمان از او برداشته و ارفاق به او را در هر حال لازم شمرده است .

و حاصل آن چه گفته شد این که : زن از لحاظ علم ، جز دانستن اصول معارف و فروغ دینی که عبارتست از احکام عبادات و قوانین اجتماعی چیزی بر او لازم نیست و از لحاظ عمل هم فقط باید وظایف دینیش را انجام دهد و از شوهرش در اموری که مربوط به استمتاع اوست اطاعت نماید .
و اما پایه احکام و حقوق زن
( اسلام پایه احکام و حقوق مربوط به زن را مانند سایر تشریفات خود ) بر فطرت قرار داده ، و کیفیت آن از بحث در وزن اجتماعی زن معلوم شد .
آن چه فطرت درباره وظایف و حقوق اجتماعی افراد اقتضا دارد این است که چون همه انسان ها دارای فطرت بشری هستند باید حقوق و وظایفشان مساوی باشد نه این که دسته ای برخوردار و دسته ای محروم شوند ولی متقاضی مساواتی که به حکم عدل اجتماعی ثابت است این نیست که هر مقام اجتماعی بهر فردی از افراد جامعه واگذار شود .

و در نتیجه کودک خردسال و سفیه و نادان همان مقامی را اشغال کنند که خردمند آزموده احراز می کند ، یا ناتوان عاجز به همان شان و درجه ای برسد که نیرومند و توانا می رسد زیرا مساوی ساختن صالح و ناصالح موجب افساد حال هر دو است .
بلکه متقاضی عدل اجتماعی و به عبارت دیگر تفسیر مساوات اینست که حق هر حق داری به او داده شود و تساوی افراد و طبقات به این است که هر کسی به حق خودش برسد و مزاحم حق دیگری نشود و حق کسی از روی زور و ستم پایمال نگردد .
اسلام به بهترین وجهی حریت و استقلال را به زن اعطاء کرد و چیزی را که دنیا تا آن روز به او نداده بود و صفحات تاریخ وجودش از آن خالی بود به وی داد و زن به برکت این نعمت الهی دارای استقلال اراده و عمل شد که طبق آن مرد بر او ولایت و قیومتی ندارد ، در آیه ( 234 ) از سوره بقره می فرماید « و لا جناح علیکم فی مافعلن فی انفسهن بالمعروف » .
.

ولی با این که عوامل مذکوره بالاشتراک در وجود زن هست از جهت دیگری با مرد فرق دارد زیرا زن به طور متوسط در خصوصیات کمالی مانند مغز و قلب و شریان ها و اعصاب و قد و وزن از مرد عقب است چنان که در فن « وظایف الاعضاء » شرح داده شده و جسم زن به طور کلی نرمتر و لطیفتر و جسم مرد درشت تر و سخت تر است .
احساسات لطیفه مانند محبت ، رقت قلب ، و میل به جمال و زینت در زن بیش از مرد ، و در مقابل ، نیروی تعقل در مرد بیش از زن وجود دارد و از این رو .زندگی زن زندگی احساسی ( و عاطفی ) و زندگی مرد تعقلی است
به همین جهت اسلام در وظایف و تکالیف اجتماعی از قوامش به تعقل یا احساس میان مرد و زن فرق گذاشته ، و مانند ولایت و قضاوت و جنگ را که احتیاج مبرم به تعقل ( و صلابت ) دارد به مرد ، و اموری مانند پرستاری و پرورش نوباوگان و تدبیر خانه را به زن واگذار نموده است .

هزینه زن را به عهده مرد قرار داده و آن را در ارث جبران کرده است و این در حقیقت مثل آن است که همه میراث دو قسمت شود و زن ثلث سهم خود را در مقابل مخارج خود یعنی برای انتفاع از نصف مال مرد به او واگذار کند پس بازگشتش به این است که دو ثلث مال دنیا از لحاظ ملک عین برای مردان و دو ثلث مال از لحاظ انتفاع برای زنان است ( زیرا یک ثلثش را مالکند و از نصف مال مردان هم که مساوی با ثلث همه اموال است بهره مند می شوند .
پس تدبیر اکثر اموال به دست مردان داده شده چون نیروی تعقلشان از زنان قویتر است و انتفاع و بهره بردن از اکثر اموال برای زنان قرار داده شده چون احساس ایشان غلبه دارد و به خواست خدا در آیات ارث توضیح بیشتری برای این مطلب خواهیم داد . به علاوه تسهیلات و تخفیفات دیگری برای زن منظور شده که به آن ها اشاره شد .

علت حلیت چهار زن
ازدواج یکی از هدف های طبیعت است
تسلط مردها بر زن ها
تعدد زوجات
علت حلیت چهار زن در کتاب علل به سندهای خودش از محمد بن سنان روایت کرده : در نامه ای که علی بن موسی الرضا در پاسخ مسائلش به او نوشته بود ، علت حلیت چهار زن را برای مرد و حرمت بیش از یک مرد را برای زن ، چنین بیان فرموده بود که اگر مرد چهار زن بگیرد ، هر فرزندی که به دنیا آید منسوب به اوست ، در صورتی که اگر زنی دو شوهر یا بیشتر اختیار کند ، پدر فرزند او معلوم نخواهد بود ، زیرا شوهران همه در نکاح با آن زن شریک می باشند . و بدیهی است که این جریان موجب فساد و مواریث و معارف ، خواهد بود .

در کافی از امام صادق (ع) روایت شده که در ضمن حدیثی فرمود :
غیرت مخصوص مردان است ، و لذا خداوند بیش از یک مرد را بر زن حرام فرمود ، ولی به مرد چهار زن را اجازه داده است ، و خداوند بزرگوارتر از این است که به زن حمیت و غیرت دهد و در عین حال اجازه دهد که مردش با داشتن یک زن سه زن دیگر نیز اختیار کند .
ما می بینیم که اسلام برای مرد علاوه بر یک زن سه زن دیگر نیز اجازه داده است و گفتیم که دین اسلام مبتنی بر فطرت است ، و در عین حال می بینیم که زن هم از این جریان ناراحت شده ، و در صورتی که شوهرش زن دیگری اختیار کند ، تغییر حالت فوق العاده ای در او پدید آمده دچار رنج می گردد .
در این جا این سوال پیش می آید که اگر اسلام دین فطرت است ، چرا و به چه علت این حالت روحی زن و تاثر فوق العاده او را نادیده گرفته و علی رغم این حالت طبیعی ، به

مرد اجازه داده تا بیش از یک زن اختیار کند ، در مقام جواب می گوئیم که عکس العمل زن در مقابل این جریان ناشی از فطرت و غریزه او نیست ، بلکه این حالت ناشی از حسد است ، و ما مطلب را در باب تعدد زوجات به طور مفصل روشن کرده خواهیم گفت که عکس العمل زن در این مورد یک حالت سطحی و عرضی است نه یک حالت غریزی و فطری .

ازدواج یکی از هدف های طبیعت است
اصل پیوستگی مرد و زناز چیزهایی است که طبیعت انسانی بلکه حیوانی به بهترین وجه آن را آشکار نموده . اسلام هم که دین فطرت است به ناچار تجویز می کند .
تولید نسل و به عمل آوردن فرزند که در این اجتماع مقصود طبیعت و هدف خلقت است تنها عاملی است که این پیوستگی را در قالب ازدواج ریخته و آن را از صورت اختلاط بی بند بار و مطلق نزدیکی به صورت نکاح و پیوستگی در آورده است .و به همین جهت ملاحظه می کنید پرندگان که در حفاظت و پرورش تخم و تغذیه و تربیت فرزندان احتیاج به شریک دارند و یا حیوانات دیگری که در زایمان و تربیت اولاد احتیاج به آشیانه ای دارند بدین جهت زیر بار ازدواج که نوعی ملازمت و اختصاص میان نر و ماده است می روند و سپس به هم می پیوندند و در حفاظت تخم ها و تدبیر امور و بیرون آوردن جوجه ها و همین طور تا آخرین مدت تربیت فرزندان با یکدیگر شراکت می کنند ، و

سپس از هم جدا شده و بعدا اگر خواستند دوباره از نو ازدواج می کنند . . .
بنابراین یگانه عامل ازدواج همان زادن و تربیت اولاد است و اما خاموش کردن آتش شهوت و یا شرکت در کارهای حیاتی دیگر چون کسب و جمع مال و تدبیر خوردن و آشامیدن و اثاث منزل و اداره خانه . . . خارج از غرض طبیعت و آفرینش بوده اموری مقدمی و یا فوائدی است که بر آن مترتب می شود .
از این جا معلوم می شود که آزادی و بی قیدی زن و شوهر و جمع شدن هر یک از آن ها با بیگانه هر کجا و هر وقتی که بخواهد همچون حیوانات که هر وقت ماده ها را بیابند بر آن می جهند همان طور که هم اکنون برای ملت های متمدن امروز یم عادت جاری شده و زنا و مخصوصا زنای محصنه که سخت در بین آنان شایع شده ، و همچنین ثبت هرگونه ازدواج تحریم قانونی و جدایی طرفین ، و رها نمودن شوهر و اتخاذ همسر دیگر تا مادامی زندگی ما بین آنان را پیوسته دارد .

انسان یک موجود طبیعی و دارای اجزایی است که به طور خاصی ترکیب یافته اند که مستلزم صفاتی داخلی و خصوصیت هایی روحی هستند که آن ها موجب کارها و اعمالی مخصوص هستند اگر یکی از کارهای انسان از جای طبیعیش انحرافی پیدا کند در نتیجه در صفات و خواص روحیش تغییراتی پیدا می شود و در اثر آن تمام خواص و صفاتش از سطوح طبیعی و راه خلقت خارج شده و در نتیجه ارتباطش با کمال طبیعی و هدفی که به حسب خلقت دارد قطع خواهد شد .
وقتی ما ، در مصیبت های عمومی امروز انسانیت که کوشش های مردم را برای رسیدن به راحتی زندگی سعادت مندانه از بین می برد و انسانیت را به سقوط و نیستی تهدید می کند بحث می کنیم می بینیم مهمترین عامل این مصیبت ها از بین رفتن فضیلت تقوی و جایگزین شدن بی ارتباطی ها و سنگدلی و حرص و ولع در نفوس بشری است و مهمترین علت این معنی آزادی و بیقیدی و اهمال در قوانین طبیعی زناشویی و تربیت اولاد است ، روش خانوادگی و تربیت فرزند امروز غرائز مهربانی و عطوفت و عفت و حیاء و فروتنی انسان را از همان اول می کشد و تا آخر به همان حال نگه می دارد .

آری بعضی از متفکرین این ها می گویند :
صفات روحی که به نام فضایل نفسانی خوانده می شود ( همچون : عفت ، سخاوت ، حیا ، مهربانی و راستی ) جز بقایایی از دوران افسانه ها و توحش نبوده با زنندگی انسان مترقی امروزی سازش ندارد مثلاً : عفت ، بدون جهت خود را مقید ساختن و نفس را از خواهش های خود باز داشتن است .
عفت مقید ساختن سخاوت و هدر دادن کوشش های پی گیر و پر زحمت انسان در جمع مال و از آن طرف عادت دادن بیچارگان به تنبلی و ذلت گدائی است . حیا ، لگامی است که انسان را از مطالبه حقوق خود و اظهار مطالب نهانیش باز می دارد . مهربانی ، چیزی جز ناتوانی قلب نیست و درستی با زندگی امروز نمی سازد .

تسلط مرد ها بر زن ها
دقت در جریان مقاربت حیوانات می رساند که نرها بر ماده ها تسلط دارند ، گویا حیوان نر ، خود را مالک مادگی حیوان ماده و مسلط بر او می بیند و به همین جهت است که مشاهده می کنیم نر ها با هم بر سر ماده ها نزاع می کنند ولی ماده ها با هم سر نرها دعوا
نمی کنند .
همین طور جریانی که به جای خواستگاری انسان ها در ان ها تحقق دارد ، آن هم از طرف نرها شروع می شود . و این علتی جز این ندارد که نرها در این کار چون فاعل مسلط و ماده ها چون قابلی خاضع می باشند و این معنی غیر از آن اطاعت و فرمانبر داری است که نرها نسبت به ماده ها داشته هوس ها و لذت های آن ها را مراعات می کنند ، آن مربوط به مراعات جانب عشق و شهوت و زیاد کردن لذت است ، ولی تسلط و برتری مزبور مربوط به قوه مردی و اجراء اقتضای طبیعت است .

تعدد زوجات
جریان وحدت و تعدد در انواع حیواناتی که ما مشاهده می کنیم درست روشن نیست ، آن جا که میانشان یک اجتماع خانوادگی باشد ماده یکی بوده و اختصاص به نر دارد زیرا نر با مشارکت ماده مشغول تدبیر منزل و حفظ جوجه ها و تربیت آنان است ، البته گاهی با تربیت این روش تغییر می یابد چنان که در مرغ و خروس و کبوتر و نظیر آن دیده می شود .
ولی در انسان ، تعدد زوجات یک سنت دیرینه ای است که در بیشتر ملت های قدیم چون مصر و هند و چین و فارس قدیم ، حتی روم و یونان دیده می شوند . این ها یک زن می گرفتند ولی زن های دیگری به عنوان این که رفیق و همدم او باشند اضافه می کردند .

این جریان نزد برخی ملت ها چون یهود و عرب عدد بسیاری داشت چه بسا یکنفر ده و بیست و یا بیشتر زن می گرفت ، گفته اند : سلیمان ملک صدها زن گرفت .
نوعا تعدد زوجات در قبایل و ده نشینان و کوه نشینان که زندگیشان چون زندگی قبیلگی بوده بیشتر رواج داشت ، صاحب خانه احتیاج شدیدی به جمعیت و اعوان زیاد داشت و از این راه می خواست با کثرت عمل لقاح فرزندان زیادی پیدا کند تا کار دفاع که از لوازم زندگی آن ها بود برایشان آسان شود و تا زیادی فرزندان و داماد ها وسیله ای برای ریاست و سیادتشان در قبیله شود .

اشکالات وارده بر تعدد زوجات و پاسخ آن
عواطف زن ها جریحه دار و امیدشان نا امید می شود و باعث می شود در تربیت فرزندان اهمال کاری صورت بپذیرد یا به زنا یا خیانت منجر شود .
این عمل خلاف عمل مشهور طبیعت است چون تعداد زن ها و مردها مساوی است و برای هر مرد یک زن .
این قانون مرده ها را به شهوت و هوس ترغیب می کند .
این قانون وزن زن ها را در طبیعت پایین آورده و چهار نفرشان معادل یک زن می شود .

پاسخ اسلام
1- در اسلام بنای اجتماعی انسانی بر اساس زندگی عقلی و فکری است نه احساسات و عواطف . مثل بعضی رسوم و آداب که در شرق خوب ولی در غرب بد است و بر عکس . در غرب فرهنگ و قانون ( وحدت زن ) وجود دارد در حالی که بیقیدی فجیعی میان مردان و زنان وجود دارد . حتی قانون هم جنس بازی را نیز به نصویب رسانده اند . حالا چه طور زن غربی این همه فجایع را می بیند اما حسرت نمی خورد و دلشان نمی شکند . یا عواطف مردی که دختری بزرگ کرده و خوشحال است که دخترش مورد علاقه مردان زیادی است . اگر مشکلی هم است فقط از این جمعیت است که زن اول احساس خطر نسبت به بی میلی مرد یا اختلاف بین اولاد است که احساس خطر می کند .

با توجه به این که مرد از 16 سال به بعد و زن از 9 سال به بعد می توانند ازدواج کنند و تولید مثل در مردان تا آخر عمر ولی در زن ها تا سن 50 سالگی امکان دارد ، این نتیجه به دست می آید که طبیعت و خلقت به مردان حق تجاوز از یک زن بیشتر را داده و معنی ندارد که قوه تولید مثل در جائی مهیا و در عین حال او را از تولید مثل ممنوع سازیم که این بر خلاف قانون علل و اسباب طبیعی است .
– جنگ ها خود باعث می شوند مردان زیادی کشته شوند پس یا باید تعدد زوجات صورت گیرد یا بیوه ها یا بی شوهر ها به خطا یا سرکوبی نیروی غریزی خود بپردازند .
– اسلام به افرادی که بتوانند عدالت بین زن ها را رعایت کنند اجازه ازدواج داده است .
– راه های شرعی زیادی وجود دارد که زن می تواند شوهر را مجاب به یک زن کرده است .
تربیت دینی زن ها در اجتماع اسلامی با آن عفت و حیا که اسلام می پسندد طوری است که مردان و زنان تربیت شده اسلامی می دانند که شهوت مرد معادل بیش از یک زن بلکه دو یا سه زن است .

– از عنایات اسلامی این است که در ناحیه اقتضاء ات لازمه طبع و خواهش های حتمی نفس محرومیتی ایجاد نشود . از یک طرف شهوت در مرد انباشته نشود و همچنین ثابت شده دوران مصاحبت زن با مرد – زن از نزدیکی معذور است ( دوران حاملگی و شیر خوارگی و عادات زنانه ) .
– زیاد شدن نسل مسلمانان تا اجتماع مسلمانی بیشتر شده و شرک و فساد را براندازند .
هر محرومی حریص است . مرد مسلمان با یک زن هم ممککن است آرام گیرد و آرامش دل دارد چون اگر مشکل داشته باشد این کار بر او ممنوع نیست .
اشکال این که در خانه های دو یا سه زنه ضرب و شتم ، نزاع و خونریزی زیاد است را قبول داریم . این اشکال بر مسلمانان وارد است نه به اسلام و تعالیمش . مسلمانان قرن هاست که حکومت شایسته ای که مردم را به تعالیم شریف دینی تربیت کند را از دست داده .

مسلمان باید به یقین برسد که می تواند عدالت را رعایت کند سپس ازدواج کند .
به هر حال قوانین و احکام اسلامی از نظر مبنا و روش با قوانین دیگر اجتماعی که میان مردم رواج دارد فرق می کند قوانین اجتماعی مردم به اختلاف زمان ها و مکان ها و دگرگونی مصالح تغییر می پذیرد ولی قوانین اسلامی از واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح هیچ گاه تغییر نمی پذیرد .

تعدد زنان پیامبر
از اعتراضات وارده به تعداد زنان پیامبر بوده که گفته اند از روی شهوت بوده و از قانون چهار زن پا را فراتر گذاشته و تا نه زن گرفته اند .
قصخ تعدد زوجات پیامبر به سادگی نبوده و آنان را در طول حیاتش روی روش خاصی گرفته اند که به اجمال به آن می پردازیم .
حضرت ابتدا با خدیجه (ع) ازدواج فرموده و بیست و اندی سال با ان حضرت بود که در آن سال ها همسر دیگری اختیار نکرده اند و زنان پیامبر هم پیر و هم جوان بوده اند پس ازدواج پیامبر از روی شهوت نبوده .
ثیبه باکره بود – ام سلمه زنی سالدار بود – زینب دختر حجش بیش از 50 سال داشت – عائشه و ام حبیبه جوان بودند .

او برخی از زنان را برای کسب نیرو و یا زیاد کردن کمک و قبیله اختیار می فرمود و بعضی ها را برای به دست آوردن دل ها و حدر از شر عده ای و برخی را برای این که معاش آن ها را تامین کند و . . . انجام داده اند .
پیامبر زینب دختر حجش را که مطلقه زیدبن حارثه بود گرفت تا عقیده ای که پسر خوانده همچون زن پسر صلبی بر پدر حرام است را بکوبد و در این زمینه آیاتی نیز نازل شد .
پیامبر پس از وفات خدیجه نخستین بار سوده دختر زمعه که شوهرش فوت کرده بود گرفت او زنی با ایمان بود که در راه ایمانش از مکه هجرت کرده بود و اگر به قبیله خود بر می گشت مورد فتنه گری قوم خود قرار می گرفت .
پیامبر (ص) زینب دختر خزیمه را که شوهرش عبداله بن حجش بود و در جنگ احد کشته شده بود به زنی گرفت . او خانمی با فضیلت بود و نیکی های فراوانی به فقرا

می کرد که به او ( ام المساکین ) می گفتند و پیامبر او را برای حفظ آبرو گرفت .
ام سلمه زن عبداله ابوسلمه پسر عمه آن حضرت بود و او اولین هجرت کننده به حبشه بود و آن را به خاطر متدین و با تقوایی گرفت او سالدار بود .
جویره دختر حارث از قبیله ای بود که با مسلمانان جنگیدند و دویست خانوار آن ها به اسیری مسلمانان در آمدند . پیامبر با جویره ازدواج نمود و مسلمانان گفتند این ها از خویشان پیامبرند و آن را آزاد کردند و بدین ترتیب تمام قبیله به اسلام ایمان آوردند .
– میمونه دختر حارث هلالی بعد از فوت شوهر دومش خودش را هدیه پیامبر نمود .
– ام حبیبه دختر ابوسفیان بود . شوهرش دین نصرانیت گرفت اما او بر اسلام باقی ماند . بعد از فوت شوهرش به ازدواج پیامبر درآمد . در آن روز ها ابوسفیان لشکرهای زیادی علیه اسلام تدارک دیده بود .
– حفضه دختر عمر بود که شوهرش در جنگ بدر کشته شده بود اما عائشه دختر ابوبکر بود اما باکره بود .
 

پایان


تعداد صفحات : 36 | فرمت فایل : .ppt

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود