موضوع تحقیق:
فهرست مطالب
عنوان:
علت نامگذاری هفته دولت
بزرگداشت شهیدان بزرگوار رجایی و باهنر، هفته دولت
زندگی نامه شهید رجایی به مناسبت هفته دولت
اسامی روزهای هفته دولت
بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت هفته دولت
منابع
علت نامگذاری هفته دولت
به مناسبت انفجار دفتر نخست وزیری در هشتم شهریور سال 1360 و شهادت دو یار دیرین امام (ره) و انقلاب و دو اسوه علم و تقوا، شهید محمد علی رجایی، رئیس جمهور و محمد جواد باهنر، نخست وزیر که نمونه ای از دولتمردان مردمی بودند و نیز به منظور آشنایی مردم با فعالیت ها و بیان اهداف و برنامه های آینده دولت، هفته ای به نام هفته دولت نامگذاری شده است که از دوم تا هشتم شهریور می باشد. علت نامگذاری چنین هفته ای این است که دولت شهید رجایی، نخستین دولت مکتبی بود که در آن دوره بحرانی حداکثر تلاش و کوشش خود را برای خدمت به اهداف مقدس انقلاب، صادقانه اعمال کرد تا آن جا که جان خویش را بر سر آن نهادند. روحشان شاد.
هفته دولت، هفته اقتدار و پیروزى دولتى است که حمایت و پشتیبانى میلیونها تن از ملت خود را همراه دارد. هفته دولت، هفته سپاس و قدردانى از دولتى است که هدفش اجراى حدود الهى و احکام آسمانى اسلام و ایجاد جامعه اى سرشار از عدالت، نظم و امنیت است. این هفته مبارک بر همه دولت مردانى که وجود خویش را وقف خدمت به اسلام و جامعه کرده اند، خجسته و فرخنده باد.
همراهى ملت با دولت و پشتیبانى آحاد مردم از آن، از عوامل ثبات دولت و اقتدار آن است و این رابطه، تا هنگامى که دولت یک دولت ارزشى و خدمت گزار باشد، پایدار خواهد بود.
امام خمینى (ره)؛ رهبر کبیر انقلاب، دورى مسوولان ایران اسلامى را از رفاه و تجملات و ثروت ها، لطف الهى دانسته و مى فرماید:
" اگر یک حکومتى، ارزشهایش ارزشهاى انسانى، اخلاقى و اسلامى باشد (و) بخواهد خدمت به نوع خودش بکند و خودش را خدمت گزار بداند، قهراً ملت با اوست و قهراً یک قدرت خارجى نمیتواند او را تحت تاثیر قرار بدهد. "
مولى الموحدین، امام على (ع) در قالب نامه اى به مالک اشتر، خطاب به همه دولت مردان اسلامى درباره تکبر و غرور ریاست چنین هشدار مى دهد:
"اگر با مقام و قدرتى که دارى، دچار تکبر و یا خود بزرگ بینى شدى، به بزرگى حکومت پروردگار که برتر از توست بنگر که تو را از آن سرکشى نجات مى دهد و تندروى تو را فرو مى نشاند و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلى باز مى گرداند."
دوم شهریور هر سال آغاز هفته دولت است که روز پایانى آن سالروز شهادت محمد على رجایى؛ رئِس جمهور و محمد جواد باهنر؛ نخست وزیر وقت ایران در سال 1360 است.
شهیدان رجایى و باهنر تشکیل دهندگان نخستین دولت ایران پس از یکدست شدن جمهورى اسلامى ایران که پس از خروج دولتمردان عصر حکومت موقت و دولت ابوالحسن بنى صدر استقرار یافت. از این جهت دولت رجایى و باهنر آغاز عصر تازه جمهورى
اسلامى بشمار میرود و شهادت آنها ضایعه اى است که دولت و مردم ایران هر سال به یاد آن در سوگ مى نشینند.
بزرگداشت شهیدان بزرگوار رجایی و باهنر، هفته دولت
هفته دولت، هفته اقتدار و پیروزی دولتی است که حمایت و پشتیبانی میلیونها تن از ملت خود را همراه دارد. هفته دولت، هفته افتخار و سربلندی دولتی است که تمام همتش؛ خدمت
به محرومان جامعه و رفع نیاز دردمندان و مستمندان است. هفته دولت، هفته سپاس و قدردانی از دولتی است که هدفش اجرای حدود الهی و احکام آسمانی اسلام و ایجاد جامعه ای سرشار از عدالت، نظم و امنیت است. این هفته مبارک بر همه دولت مردانی که وجود خویش را وقف خدمت به اسلام و جامعه کرده اند، خجسته و فرخنده باد.
همراهی ملت با دولت و پشتیبانی آحاد مردم از آن، از عوامل ثبات دولت و اقتدار آن است و این رابطه، تا هنگامی که دولت یک دولت ارزشی و خدمت گزار باشد، پایدار خواهد بود.
امام خمینی (ره) دوری مسوولان ایران اسلامی را از رفاه و تجملات و ثروث ها، لطف الهی دانسته و می فرماید:
" اگر یک حکومتی، ارزشهایش ارزشهای انسانی، اخلاقی و اسلامی باشد (و) بخواهد خدمت به نوع خودش بکند و خودش را خدمت گزار بداند، قهرا ملت با اوست و قهرا یک قدرت خارجی نمیتواند او را تحت تاثیر قرار بدهد. "
مولی الموحدین، امام علی (ع) در قالب نامه ای به مالک اشتر، خطاب به همه دولت مردان اسلامی درباره تکبر و غرور ریاست چنین هشدار می دهد:
"اگر با مقام و قدرتی که داری، دچار تکبر و یا خودبزرگ بینی شدی، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از توست بنگر که تو را از آن سرکشی نجات می دهد و تندروی تو را فرو می نشاند و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند."
به مناسبت انفجار دفتر نخست وزیری در هشتم شهریور سال 1360 و شهادت دو یار دیرین امام و انقلاب و دو اسوه علم و تقوا ، شهید محمد علی رجایی ، رئیس جمهور وشهید محمد جواد باهنر ، نخست وزیر که نمونه ای از دولتمردان مردمی بودند و نیز به منظور آشنایی مردم با فعالیت ها و بیان اهداف و برنامه های آینده دولت ، هفته ای به نام هفته دولت نام گذاری شده است که از دوم شهریور تا هشتم شهریور میباشد.
علت نام گذاری چنین هفته ای این است که دولت شهید رجایی ، نخستین دولت مکتبی بود که در آن دوره بحرانی حداکثر تلاش و کوشش خود را برای خدمت به اهداف مقدس انقلاب ، صادقانه اعمال کردند تا آن جا که جان خویش را بر سر آن نهادند.
این واقعه همچون واقعه 7 تیر على رغم خیال باطل دشمنان اسلام که معتقد بودند موجبات منزوى شدن مردم و سقوط نظام را فراهم مى آورد باعث رشد و آگاهى و حضور بیشتر فعال مردم در صحنه گردید و نظام کاملا تثبیت شد.
و اما هفته دولت، فرصتی است تا لختی تامل کنیم و به آن چه در گذر شتابزده زمان پنهان مانده، نظر افکنیم. باید رنج و تلاش مسوولان متعهد کشور را ارج نهیم، خدمت های نادیدنی دولت مردان خدمت گزار و صاحب منصبان درد آشنا را سپاس گوییم و به همه تلاش گران و زحمت کشان نظام جمهوری اسلامی خسته نباشید بگوییم.
بیانات امام خمینى (ره ) در جمع اقشار مختلف مردم به مناسبت شهادت آقایان محمدعلى رجایى و دکتر محمد جواد باهنر
بسم الله الرحمن الرحیم
…منطق ما، منطق ملت ما، منطق مومنین ، منطق قرآن است ،انالله و اناالیه راجعون ، با این منطق هیچ قدرتى نمى تواند مقابله کند. جمعیتى که ، ملتى که، خود را از خدا مى دانند و همه چیز خود را از خدا مى دانند و رفتن از اینجا را به سوى محبوب خود مطلوب خود مى دانند، با این ملت نمى توانند مقابله کنند.
…آنها گمان مى کنند که با ترور شخصیت ها، ترور اشخاص ، مى توانند با این ملت مقابله کنند و ندیدند و کور بودند که ببینند که در هر موقعى که ما شهید دادیم ملت ما منسجم شد.
ملتى که قیام کرده است در مقابل همه قدرتهاى عالم ، ملتى که براى اسلام قیام کرده است ، براى خدا قیام کرده است ، براى پیشرفت احکام قرآن قیام کرده است ، این ملت را با ترور نمى شود عقب راند. آنها گمان مى کنند که افکار مومنین و ملت بپاخاسته ما همچون افکار غربزده ها و غرب است که جز به دنیا فکرى نمى کنند و جز متاع دنیا را نمى بینند.
… گرچه خود واقعه و خود این افرادى که شهید شده اند در نظر همه ما عزیز و ارجمندند و آقاى رجایى و آقاى باهنر هر دو شهیدى هستند که با هم در جبهه هاى نبرد با قدرتهاى فاسد هم جنگ و همرزم بودند و مرحوم شیهد رجایى به من گفتند که من 20 سال است که با آقاى باهنر همراه بودم ، و خداوند خواست که با هم از این دنیا هجرت کنند و به سوى او هجرت کنند.
… شهادت این دو بزرگوار براى من بسیار مشکل است ولی در عین حال مى دانم که آنها به رفیق اعلا متصل شده اند و براى آنها آرامش هست و این طور گرفتارى هایى که الان براى ما هست دیگر براى آنها نیست و آنها رسیدند و مطلوب خودشان و از این جهت به آنها و به خانواده هاى آنها و ملت اسلامى تبریک عرض مى کنم که چنین شهدایى تقدیم مى کنند.
…آن کوردلانى که گمان کرده اند که جمهورى اسلامى با نبود چند نفر بین خواهد رفت و سقوط خواهد کرد، آنها افکارشان ، افکار اسلامى نیست و از اسلام خبرى ندارند و از ایمان اطلاعى ندارند و افکارشان ، افکار مادى و براى دنیا کار مى کنند و به هواى دنیا هستند.
…ما در عین حال که براى این شهدا متاثر هستیم و اینها اشخاص ارزنده اى براى ملت ما و براى جمهورى ما بودند لکن ما باز اشخاص متعهد داریم و اشخاص مومن متعهد به اسلام داریم و دنبال آنها ملت داریم و ملتى که هیچ گونه عقب نشینى در این مسائل نخواهد کرد و با این ترتیب جمهورى اسلامى آسیبى نخواهد دید.
…و امروز که دو نفر شهید معظم از ما رفته است سرتاسر کشور ما به عزا نشسته است ولی سرتاسر کشور ما انسجام خودش را حفظ مى کند و حفظ کرده است .
…ملت ما این طور است ، اگر بعد از این هم خداى نخواسته اشخاصى شهید بشوند ملت ما همین ملت است و نهضت ما همین نهضت . …
زندگی نامه شهید رجایی به مناسبت هفته دولت
چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خودم می گفتم این بود که " رجایی!همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو آنها را بخوانی. یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند."
محمدعلی رجایی
من محمد علی رجایی در سال 1312 در قزوین در خانواده ای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشه ور بود و در بازار مغازه خرازی داشت. در چهار سالگی او را از دست دادم و مسئولیت اداره زندگی ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.
من، طبق معمول به دبستان می رفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شدم. بعد از آن به کار در بازار پرداختم و شاگردی را از مغازه دائی ام که خرازی بود، شروع کردم. حدود 14 سال داشتم که قزوین را به قصد تهران ترک گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردی مشغول شدم و مدتی را هم به دستفروشی گذراندم. بعد از مدتی دستفروشی، رفتم به تیمچه "حاجب الدوله" چند جایی شاگردی کردم و مجددا به دستفروشی پرداختم که مصادف شد با دوران حکومت رزم آرا. روزی رزم آرا تصمیم گرفت که دستفروشهای سبزه میدان را جمع کند و این باعث شد که بساط کاسبی ما را هم جمع کردند. همان موقع نیروی هوایی با مدرک ابتدایی برای گروهبانی استخدام می کرد و من هم با مدرک ششم ابتدایی، برای گروهبانی، وارد نیروی هوایی شدم.
27 سال با آیت الله طالقانی
بعد از مدتی با فدائیان اسلام همکاری می کردم و در جلسات آنان شرکت داشتم. مصدق هم فعالیتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب این شعار فدائیان اسلام شدیم که می گفتند:"همه کار و همه چیز تنها برای خدا" و "اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از اسلام نیست" و بالاخره اینکه "احکام اسلام باید مو به مو اجرا شود."
بعد از 4 سال اول نیروی هوایی که 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زیادی از افراد نیروی هوایی تصفیه شدیم و رفتیم به نیروی زمینی، در آن یک سال مبارزه، بچه هایی با ما تبعید شده بودند. برای این که برگردیم به نیروی هوایی، ارتش هم بعد از مدتی ناچار شد بگوید اگر نمی خواهید، استعفا بدهید و ما هم بهترین فرصت را دیدیم و استعفا کردیم. مسئله ای که باید عرض کنم، این که به موازات این حرکت، از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریبا هرشب جمعه را در مسجد هدایت بودیم و هر روز جمعه ایشان یک جلسه داشتند در خانی آباد، منزل یک نانوایی بود و ما هم در خدمتشان بودیم و می توانم بگویم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبی و طرز تفکر و غیره، تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم و فکر می کنم از هر کسی به ایشان نزدیک تر بودم.
50 روز در زندان
مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران را اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم.
سپس کم کم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم. در 11 اردیبهشت سال 1342 شناسایی شدم و به وسیله ساواک در قزوین دستگیر شدم و بعد از دستگیری منتقلم کردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوین بودم که عده ای هم با من در آنجا زندانی شدند در رابطه با 15 خرداد؛ از جمله برادران، امانی بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اینکه به قید کفیل از زندان آزاد و بعد از محاکمه تبرئه شدم.
ستاد نماز جمعه
در سال 1346 با دوستانی که در زندان بودیم. من و آقای فارسی و آقای باهنر، سه نفری یک تیم شدیم و بقایای هیات موتلفه را اداره می کردیم.
بسیاری از این برادران که ستاد نماز جمعه را تشکیل می دهند آن موقع جزء سرشاخه های هیات موتلفه بودند که بنده هم به نام مستعار امیدوار در آن جلسات شرکت داشتم. جلساتی داشتیم تا اینکه کم کم برادران از زندان بیرون آمدند. کم کم یک سازمان جدید به وجود آمد، برای این که یک پوشش اجتماعی داشته باشد و کار سیاسی هم بکند به نام بنیاد رفاه و تعاون اسلامی نامیده شد.
آقای فارسی رفت خارج؛ سریک سال، قرار شد که من بروم کارهای آقای فارسی را ارزیابی کنم و اطلاعاتی بدهم و بگیرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج, اول پاریس بعد ترکیه، بعد سوریه؛ و آقای فارسی هم آمد سوریه و ما همدیگر را آنجا دیدیم.
شکنجه در زندان
با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم. آشنا شده بودم.در سال 47 یکبار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچ کس نگویم . شهید رجایی چون رابطه ای نزدیک با مبارزات اسلامی روحانیت داشت و به خصوص در جلسات شهید بهشتی شرکت می کرد و در رابطه با سازمان مجاهدین هم بود، در آذرماه 1353 دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت.
ساواک خیلی انتظار داشت که از من اطلاعات زیادی به دست بیاورد. آن سال که من کمیته را می گذراندم، واقعا جهنمی بود که بیست روز تمام مرا می زدند و هیچ مسئله ای را هم عنوان نمی کردند و فقط اظهار می کردند که "حرف بزن" یا اینکه روزها چندین ساعت سرم را به پنجه هایم به حالت رکوع می بستند و اظهار می کردند که درجا بزنم و اینکه صلیب می کشیدند و می بستند و آویزان می کردند تا اینکه صحبت کنم. ما هم روزها و شبها کتک می خوردیم و 14 ماه این مسئله طول کشید.
یکی از روزهای ماه رمضان، درست نیمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن (ع) من را یک روز ساعت 8 بردند تاساعت یک بعدازظهر که هنگام برگرداندن حالم طوری بود که مرا کشان،کشان به سلولم آوردند. آن روز یکی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم که روزه هستم و شکنجه می شوم.یادم هست که در اتاق شکنجه و یا در سلولم بیشتر اوقات آیه "یا منزل السکینه فی قلوب المومنین" را تکرار می کردم. وقتی شکنجه می شدم، مجبورم می کردند که برروی پاهای تاول زده بدوم. آنجا قسمتهایی از دعا را که "قوعلی خدمتک جوارحی" …. این قسمت های دعا را تکرار می کردم.
اردیبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعیدی در زندان عادی به سر می بردم ( به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم برای ما یک کلاس بود و تجربیاتی هم در آنجا اندوختیم. در آبان 1357 روز عید غدیر در سایه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شدیم و به این ترتیب دوران بازداشتم را گذراندم.
پس از آزادی از زندان
بعد از آنکه از زندان بیرون آمدم، در تشکیلات انجمن اسلامی معلمان وارد شدم؛ با این تشکیلات کار می کردم تا پیروزی انقلاب. انقلاب که پیروز شد، من هم از همان ابتدا نزدیک به مرکز مبارزه، یعنی مدرسه رفاه و کمیته استقبال امام که در آنجا حضور داشتم و کم و بیش عهده دار مسئولیت هایی بودم و به عنوان یک خدمتگزار کوچک، حرکت کردم تا انقلاب پیروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزیر آموزش و پرورش شروع به فعالیت کردم.
وزیر آموزش و پرورش که استعفا کرد، ابتدا به عنوان کفیل و بعد به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقریبا یکسالی وزیر آموزش و پرورش بودم که نسبتا دوره خوبی بود و خوشحال و راضی بودم. نزدیکی های انتخابات بود که یک شب برادرمان هاشمی تلفن کرد و از من خواست که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شوم. ولی من اظهار تمایل کردم که وزارت آموزش و پرورش را حفظ کنم. ایشان پیشنهاد کردند که "به مجلس بیایید و اگر امکان وزیر شدن نبود، لااقل بتوانید به عنوان نماینده خدمت کنید." حرف ایشان را پسندیدم و کاندیدای نمایندگی شدم و برای نمایندگی مجلس انتخاب شدم.
انتخاب به نخست وزیری
بعد از یکسری گفتگوهایی که اکثر هم میهنان عزیزم مطلع هستند، من به نخست وزیری رسیدم، نخست وزیری را به عنوان یک تکلیف شرعی انقلابی پذیرفتم و از صمیم قلب می گفتم که دارای یک کابینه 36 میلیونی هستم.
انتخاب به ریاست جمهوری را با آرا 13 میلیونی امت حزب الله و شهید داده، ادای تکلیف الهی و رسیدن به فوز عظیم در راه اسلام و خدمت به جمهوری اسلامی می دانستم.
آخرین وصیت
بیست روز قبل از شهادت، قبل از ترک خانه برای شرکت در جلسه ای مهم، همسر رجایی به او گفت: "پیشنهاد می کنم وصیت نامه ی جدیدی بنویسید. وصیت نامه قبلی را سال ها پیش نوشته اید. "
رجایی به یادآورد که در سال 1352 قبل از این که به زندان برود، وصیت نامه ای نوشته بود و آن روز، هشت سال از نوشتن آن وصیت نامه می گذشت.
کمی فکر کرد. سپس کاغذی خواست تا وصیت نامه ای جدید بنویسد. او بر روی یک برگ کاغذ دفتر مشق بدون این که پاکنویس کند خوش خط و خوانا و بدون خط خوردگی و روان و ساده وصیت نامه ای نوشت و آن را به همسرش داد. نکاتی که در این چند خط به آن ها اشاره شده، بسیار قابل تامل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
این بنده کوچک خداوند بزرگ با اعتراف به یک دنیا اشتباه، بی توجهی به ظرافت مسئولیت از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی می کنم.وصیت حقیقی من مجموعه زندگی من است. به همه چیزهایی که گفته ام و توصیه هایی که داشته ام در رابطه با اسلام و امام با انقلاب تاکید می نمایم.
به کسی تکلیف نمی کنم ولی گمان می کنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت کتاب در آورند برای دانش آموزان مفید باشد.هر چه از مال دنیا دارم متعلق به همسر و فرزندانم می باشد. کیفیت عملکرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان می گذارم.
برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیم باشند.
خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد(ص) را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین علیهم السلام را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای کرمش امید عفو دارم.این مختصر را برای رفع تکلیف و تعیین خط مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم وگرنه وصیت نامه این بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمی گنجد و مکّه، حج بیت الله بر من واجب شده بود امکان رفتن پیدا نشد. اینک که به لقاءالله شتافتم این واجب را یکی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد. ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به "خیرالعمل" صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند به بنیاد شهید بدهید.
محمدعلی رجایی
انفجار و شهادت
در ساعت سه عصر، صدای انفجار مهیبی از ساختمان نخست وزیری برخاست. کارکنان به طرف محل انفجار دویدند. جمعیت زیادی از راه رسید. همه نگران رجایی و باهنر بودند. رجایی از چند روز قبل به فرمان حضرت امام خانواده اش را در یکی از واحدهای مسکونی نهاد ریاست جمهوری ساکن کرده بود تا دیگر مجبور به رفت وآمد به خانه اش نباشد. کمال، پسر سیزده ساله رجایی از دور شاهد شعله های آتش بود. او با حالی آشفته به مادرش تلفن کرد و ماجرا را با او در میان گذاشت تا همسر شهیدرجایی خودش را برساند. پیکرهای سوخته رجایی و باهنر را به بیمارستان منتقل کردند. شدت انفجار به حدی بود که ابتدا هیچ کس نتوانست کشته شدگان را شناسایی کند. جنازه ها را به بیمارستان انقلاب منتقل کرده و پیکر شهیدرجایی را در سردخانه قراردادند.
هیچ کس نمی دانست که این پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است. به فکر یکی از اطرافیان او رسید که از روی دندان ها می توان فهمید که پیکر سوخته، بدن شهیدرجایی است یا خیر؟ اما سوختگی آن چنان بود که دهان رجایی به سادگی باز نمی شد. لحظاتی بعد یکی از پزشکان از راه رسید و پس از شستن لب ها با آب اکسیژنه، دهان را باز کرد و دندان ها دیده شد، اما باز هم کسی او را نشناخت. همسر شهید رجایی به بیمارستان آمد و در سردخانه پیکر سوخته شهید رجایی را شناسایی کرد.با شنیدن خبر شهادت رجایی و باهنر، مردم به خیابان ها ریختند و ایران در سوگ رئیس جمهور و نخست وزیر خود فرو رفت. با طلوع آفتاب روز نهم شهریور ماه مردم در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کرده و با سردادن شعار"رجایی، رجایی! راهت ادامه دارد! " پیکر او و شهید باهنر را تا بهشت زهرا مشایعت کردند.
اطلاعیه خانواده شهید محمدعلی رجایی رییس جمهور
بسم الله الرحمن الرحیم
محمدعلی رجائی مقلد امام و فرزند ملت به عهد و پیمانی که با خدای خویش بسته بود وفا کرد و به کاروان شهدای اسلام و انقلاب اسلامی پیوست. "واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم" رجایی این سرباز اسلام و انقلاب که طعم فقر و محرومیت را چشیده بود و هنوز نقش آثار داغ و شکنجه زندان های منحوس پهلوی از پیکر او محو نشده بود، در مبارزه بی امان خویش علیه ظلم و جور و استکبار، علیه شرک و کفر و الحاد تا پای جان ایستاد و با خون خود، نهال انقلاب اسلامی ایران را آبیاری کرد و به خدا پیوست. اینک ای امت شهیدپرور و انقلابی ایران، فرزند شما محمدعلی رجائی، که شما با رای قاطع خود او را به ریاست جمهوری اسلامی ایران برگزیده و با انتخاب او به ریاست جمهوری به جریانات انحرافی و سازش کارانه خط بطلان کشیدید در راه انجام وظیفه ای که به عهده او گذاشته بودید شهید شد. او خود را به حق فرزند ملت می دانست و اینک خانواده وی شهادت او را به امام ملت بزرگ و انقلابی ایران تبریک و تسلیت می گویند و تو ای امام بزرگوار، دعا کن که خدا خون این شهید را که از میان مردم محروم و مستضعف جامعه برخاست و در راه حفظ و حراست حقوق محرومان و مستضعفان جامعه و استقرار حاکمیت اسلام شهید شد از امت مسلمان و شهیدپرور ایران بپذیرد و اینک ما، همسر و فرزندان و خانواده شهید رجایی، امروز در اجتماع دانشگاه حاضر می شویم تا یک بار دیگر با امام و امت مسلمان انقلابی ایران در ادامه راه شهیدان تجدید بیعت کنیم. در اهتزاز باد پرچم خونین اسلام، پرطنین باد بانگ آسمانی الله اکبر، به امید پیروزی اسلام و مسلمین.
اسامی روزهای هفته دولت
دبیر ستاد سیاست گذاری و بزرگ داشت هفته دولت اسامی روزهای هفته دولت در سال پیامبر اعظم (ص) را اعلام کرد.
اسامی روزهای هفته دولت (2- 8 شهریور 1385) متناسب با مناسبت های تقویمی روز نام گذاری شده است.
به موجب این نام گذاری، پنج شنبه دوم شهریور که با آغاز هفته دولت مصادف است به "دولت و تحقیق اهداف چشم انداز" نامگذاری شده و روز جمعه سوم شهریور به مناسب تعلق این روز به منجی موعود(عج)، روز "دولت منتظر و پاسخ گویی" نام گرفته است.
شنبه چهارم شهریور مصادف با روز کارمند و برگزاری جشنواره شهید رجایی، "دولت و خدمت رسانی" نامیده شده و یکشنبه پنجم شهریور که با روز داروسازی و تولد زکریای رازی دانشمند بزرگ ایرانی مصادف گردیده تحت عنوان "دولت و خودباوری"، نام گذاری شده است.
دوشنبه ششم شهریور مصادف با خجسته زاد روز سرور آزادگان جهان حضرت امام حسین(ع) به عنوان "دولت و فرهنگ عدالت" مزین گردیده و همزمانی سه شنبه هفتم شهریور با میلاد مبارک حضرت ابوالفضل(ع) موجب نام گذاری این روز به "دولت و تکریم فرهنگ ایثار" شده است.
براساس تصویب ستاد سیاست گذاری و بزر گداشت هفته دولت، چهارشنبه هشتم شهریور آخرین روز هفته دولت، که ضمن تقارن با ولادت حضرت امام سجاد(ع) با سالروز انفجار ساختمان نخست وزیری، شهادت رجایی و باهنر و روز مبارزه با تروریسم نیز مصادف است، روز "دولت و مبارزه با ابعاد جهانی تروریسم" نام گرفته است.
این اسامی که براساس سیاست های تصویب شده از سوی هیئت وزیران در ستاد سیاست گذاری و بزرگداشت هفته دولت بررسی و مصوب شده و به تایید معاون اول رئیس جمهور رسیده، برای تمام دستگاه های اجرایی ارسال گردیده تا با توجه به مناسبت های تقویمی و نام گذاری روزها، نسبت به تشریح برنامه ها، دستاوردها و اقدامات صورت گرفته همسو با شعارهای دولت در اولین سال فعالیت دولت خدمتگزار نهم، اقدام کنند.
بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت هفته دولت
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خدا را حمد و شکر مىکنم که این دولتِ فعّال و کوشنده و این برادران عزیز را توفیق داد که بتوانند دو سال در یکى از حسّاسترین مقاطع تاریخ بعد از انقلابِ ما، این بار مسوولیت سنگین را بر دوشهاى خودشان حمل کنند. امیدوارم همچنان که جناب آقاى خاتمى بهدرستى بیان کردند، این راه با همان شاخصههایى که در وجود شریف امام عزیزمان متبلور و متجسّد بود، با قوّت، با قدرت، با امید و با اعتماد به کمک الهى ادامه پیدا کند.شاید بشود گفت که خود این مناسبت هفته دولت ما، یکى از تصادفهاى پُرمعناست. هفته دولتِ یک کشور، یادبود شهادت دو شخصیت دولتى برجسته است. عزیزان! هر کشتهشدنى شهادت نیست. آن کشتهشدنى که در راه خدا با اخلاص و رشادت و تلاش همراه باشد، اسمش شهادت در راه خداست. شهید آن کسى است که مجاهدت – یعنى تلاش – مىکند و رشادت بهخرج مىدهد و براى خدا حرکت مىکند؛ چون اگر رشادت بهخرج ندهد، اصلاً در معرض شهادت قرار نمىگیرد. همه شما احتمالاً از نزدیک با این دو(1) نفر آشنا بودهاید و خیلى از شما با آنها کار کردهاید. ما این دو شخصیت را مصداق کامل این خصوصیات مىبینیم. یادبود شهادت اینها، هفته دولت است. در کشور ما، هفته دولت، هفته ولادتِ دولت نیست. جاهاى دیگر، اگر بخواهند چنین روزى و چنین مناسبتى بگذارند، قاعدتاً ولادتِ دولت یا مثلاً کار برجستهاى را که دولت انجام داده، در نظر مىگیرند و هفته دولت معیّن مىکنند؛ اما ما آمدیم و هفته دولتمان را یادبود شهادت قرار دادیم. این چیز خیلى پُرمعنا و مهمّى است؛ این معنایش آن است که راه ما، راه همین خصوصیات است. اینکه آیا ما شانسِ گرفتنِ پاداش شهادت را داشته باشیم یا نه، بحث دیگرى است. بنده که به خودم امید چندانى ندارم. حالا شاید انشاءاللَّه در بین شما کسانى باشند که پایان کارشان شهادت در راه خدا باشد که این افتخار بزرگى است. حالا این پاداش نصیب ما بشود یا نشود، راهمان این است؛ راهِ کار براى خدا، با اخلاص و همراه با رشادت و شجاعت و دلیرى و بىباکى در مواجهه با مشکلات. پس، سه خصوصیت شد: یکى این که کار و تلاش کنیم. دوم اینکه این کار را با رشادت و شجاعت انجام دهیم. سوم اینکه جهتگیرىاش را خدا قرار دهیم. اگر این سه خصوصیت باشد، من مطمئنّم این موفّقیتهایى که شما در ظرف این دو سال به دست آوردهاید، به مراتب بیشتر خواهد شد. بحمداللَّه موفّقیتها کم هم نیست. چون شما با مردم حرف کم مىزنید، شاید خیلى از آنها موفّقیتهایتان را در بخشهاى مختلف ندانند؛ لیکن ما و کسانى که دستشان در کار است، مىدانند که شما کارهاى خوب و مفیدِ فراوانى انجام دادهاید. بنابراین، با وجود آن سه خصوصیت، موفّقیتهاى شما روزبهروز بیشتر خواهد شد و در قبال آن مجموعه انسانى که با این سه خصوصیت حرکت مىکنند، یقیناً هیچ مشکلى تاب مقاومت نخواهد داشت. همه تنگناها و مشکلات – مشکلات انسانى، مشکلات سیاسى و مشکلات مالى – برطرف خواهد شد؛ این وعده الهى است. یکى از آثارى که بر تقوا مترتّب است، این است که خداى متعال به کارهاى ما برکت مىدهد. اگر انسان آثارى را که در قرآن – کلام الهى – بر تقوا مترتّب شده است، ملاحظه کند، خواهد دید که جواب همه احتمالات و خواطر و وسوسههاى ذهنى او داده شده است: "ان تتقوا اللَّه یجعل له فرقانا"(2)، اگر تقوا پیشه کنیم، خداى متعال براى ما فرقان – یعنى فارق بین حقّ و باطل – به وجود خواهد آورد. راه حقّ و باطل براى ما مشتبه نخواهد شد؛ راه باز خواهد شد. وقتى انسان فهمید حق کدام است، باطل کدام است، با شجاعت بیشترى حرکت مىکند: "و من یتّق اللَّه یجعل له مخرجا"(3)؛ انسان را از تنگناها خارج مىکند و براى او فَرَج و گریزگاه به وجود مىآورد: "و یرزقه من حیث لا یحتسب"(4)؛ از آنجایى که محاسبه نکرده، او را روزى خواهد داد. روزىِ شما که روزىِ شخصى خودتان نیست. هر کدامِ شما مظهر بخشِ عظیمى از این ملت و این کشور هستید. روزىِ شما آن چیزى است که کار شما را آسان و امکانات را براى شما فراهم مىکند. خداى متعال گاهى با پول کم، برکت خودش را اعطاء مىکند. گاهى با پول زیاد و با فراوانى درآمد، برکت از انسان گرفته مىشود. وقتى انسان تقوا داشته باشد، وقتى براى خدا کار کند و اخلاص پیشه نماید، خداى متعال به کارهایش برکت مىدهد. شما ببینید در همین دوران جنگ که بعضى از شما مسوولیتهاى حسّاس داشتید، چقدر کارهاى بزرگ انجام گرفت! با اینکه دوران سختى بود؛ دوران جنگ بود و ما زیر بمباران دشمن بودیم. در این شهر تهران، در چنین اتاقى، انسان نمىتوانست در هیچ ساعتى از ساعات شبانهروز، راحت و خاطرجمع باشد که بمبى روى این اتاق نمىخورد. در چنین وضعى، یک دولت و یک مجموعه خدمتگزار – همین شما – آمد و با همّت، با تلاش، با ایمان، با توکّل به خدا و با درآمدهاى بسیار کم – حتى کمتر از درآمد سال گذشته – کارهاى بزرگى انجام داد. البته مشکلات فراوانى وجود داشت و هیچ توقّع نبود که این مشکلات در آن دوران به این شکل حل شود؛ اما حل شد و این کشور اداره گردید و پیش رفت و خودش را به دوره سازندگى رساند. اینکه دولت و ملتى بتوانند با آن تجربه دشوار، خودشان را به مقطع شروع سازندگى برسانند، خودش کار خیلى مهمّى است.در دوره سازندگى مشکلات فراوانى بود. الان هم مشکلاتى هست و شما مىتوانید آنها را برطرف کنید. نیروى شما، نیروى عظیمى است. نیروى شما از یک طرف نیروى توکّل و اعتماد به خداست. اگر ما خدا را در نظر داشته باشیم و حقیقتاً به عنوان انجام وظیفه کا
ر کنیم، یقیناً لطف و تفضّل و حمایت و کمکهاى غیرمحتسبِ خداى متعال به ما خواهد رسید. همین حالا شما خودتان ببینید؛ در روال عادّى کار، گاهى دریچههایى از جایى باز مىشود که من و شما حسابش را نکردهایم؛ من و شما زحمتش را نکشیدهایم. ما که مىدانیم؛ حالا ممکن است گاهى بعضیها دورا دور خیال کنند که این ما بودیم که مثلاً فلان گشایش جهانى را، فلان گشایش منطقهاى را و فلان گشایش ملى را انجام دادیم. ما خودمان که دور هم مىنشینیم، مىدانیم که این کمک الهى بود. باید این کمکهاى "من حیث لا یحتسبِ"(5) پروردگار را باور کنیم. این بر اثر همان مایه توکّل و ایمانى است که بحمداللَّه خداى متعال در دستاندرکاران مشاهده مىکند. آن صدقى که خداى متعال در یک ملت و در یک مجموعه خدمتگزار و در یک مجموعه عمل کننده ملاحظه کند، خیلى به داد آن مجموعه و آن ملت خواهد رسید و به او کمک خواهد کرد. عزیزان من! به نظر من، راه دیندارى، راه توکّل به خدا و راه اعتماد به وعده الهى است. "ولو انّ اهل القرى امنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض"(6)؛ ایمان و تقوا، راههاى طبیعى را هم باز مىکند، مشکلات طبیعى را هم برطرف مىکند؛ مشکلات جهانى را هم برطرف مىکند؛ خطرهاى بزرگ را هم برطرف مىکند و گشایشهاى فراوان به وجود مىآورد. این یک طرفِ قضیه است؛ یک طرف هم مردم قرار دارند. ذخیره معنوى شما، یکى توکّل به خداست؛ یکى اعتماد به این مردم مومن و صادق و فداکار و علاقهمند به مسوولان و علاقهمند به اسلام و علاقهمند و قدردانِ نظام جمهورى اسلامى؛ که هرجا از طرف مسوولان نظام از این مردم کمکى خواسته شد، آنچه در اختیارشان بود در اختیار ما قرار دادند و حجّت را بر ما تمام کردند.من مىخواهم در مورد مسائل دولت، چند توصیه عرض کنم. بحمداللَّه شما مشغولید و تلاش و کار مىکنید؛ اما هرچه ما تلاشمان را بیشتر کنیم، سود بیشترى خواهیم برد. یک نکته، انسجام و هماهنگى دولت است و پرهیز از اینکه بخشى از دولت، بخش دیگر را تضعیف کند. این مجموعه شما باید واحد باشد. شما باید به معناى واقعى کلمه با هم همکارى کنید. من نمىگویم شما توقّعاتِ بخشى نداشته باشید. یک وقت من به یکى از این آقایانى که توقّعات بخشى داشتند و از من چیزى مىخواستند، گفتم: من این کار شما را انجام نخواهم داد – یعنى امکان ندارد – اما نفس این تلاش را تحسین مىکنم! بنابراین، من فىنفسه از تلاشِ بخشى گلهمند نیستم؛ اما این تلاش بخشها نباید جداگانه به کلیّت و جنبه فرابخشى دولت صدمهاى بزند؛ یعنى بخشهاى مختلف باید رعایت امر را بکنند. به نظر من، عمده مسوولیت هم در آن قسمتهاى ستادى دولت است که عبارت باشد از سازمان برنامه و بودجه و سازمان امور ادارى و استخدامى کشور و بخشهاى ستادى که عمدتاً هم در شخص رئیس جمهور متمرکز است. در دولت، باید رئیس جمهور را محور قرار داد. من همیشه گفتهام که دولت به چهارراهى مىماند که رئیس جمهور، مثل فرمانده سر این چهارراه است. وقتى جلوِ یک بخش دست گرفت، آن باید متوقّف شود، تا بخشهاى دیگر بتوانند بیایند و حرکت کنند. وقتى اشاره کرد که حرکت کنید، حرکت کنید؛ یعنى جلوتر نروید و عقب هم نمانید. آنچه را که رئیس جمهور با مشورت، با رعایت جوانب قضیه، با ملاحظه آن چیزهایى که بخشهاى مختلف مىروند و به عنوان نیازهاى مختلف با او در میان مىگذارند و نگاه فرابخشى که به طور طبیعى دارد، اولویت تشخیص مىدهد، آن باید رعایت شود.وسط میدان هیات دولت و مجموعه دولت، نگاهها باید به اشاره رئیس جمهور باشد. من نمىخواهم مسوولیتهاى بخشىِ شما را انکار کنم – هر کدام از شما در مقابل مجلس و مردم، مسوول بخشِ خودتان هستید – اما مسالهاى وجود دارد که بالاتر از بخشهاى شماست و آن، مجموعه دولت و امکانات دولت است. با توجّه به این محوریّت و این انسجام، بایستى بتوانید کار صحیحِ دولت را پیش ببرید که آن وقت این نکته سومى است که بر این مترتّب مىشود و آن رعایت اولویّتهاست.به نظر من، در دو قسمت بایستى اولویّتها را رعایت کنید: یکى در خودِ برنامههاى درون بخشهاست؛ دیگرى برنامههاى هر بخشى نسبت به بخش دیگر. ما یک وقت منابع درآمدمان بىحساب است – خیلى خوب – آنجا مثل یک آدم پولدار و اعیان که اگر اسباببازى بچهاش هم مورد نیازش قرار گرفت، سخاوتمندانه در جیبش دست مىکند و براى اسباببازى پول مىدهد، عمل مىکنیم. ما الان منابعمان آنقدر فیّاض نیست. کمبودهاى فراوانى در منابع درآمد خودمان داریم. به نظر من، کمبود کاهش درآمدِ نفت اگرچه براى ما یک ضربه سنگین و یک فشار بزرگ بود، اما از یک جهت فوز بود. براى ما، کمبود درآمدهاى داخلى، هم آن فشار را دارد، هم آن فوز و آن نجاح و فلاح را ندارد؛ جز بدى و سختى، چیز دیگرى نیست. ما باید درآمدهاى درونى را افزایش دهیم. ما باید کشور بزرگِ پُربرکتِ داراى این همه منابع، داراى این همه صحراهاى قابل استحصال، داراى این همه انسانهاى بااستعداد، داراى این نیروى کارِ جوان و با نشاط، داراى این همه انسانهاى مومن، با این موقعیت جغرافیایى سیاسى و اقتصادى، را فعّالتر کنیم.ببینید اولویّتها چیست؛ آن وقت اولویّتها خطّ ما را معین خواهد کرد که چه کار کنیم. اولویّتها، مساله اشتغال، مساله ارزش پولى ملى، مساله متوقّف کردن تورّم و یا کاهش آن در حدّ ممکن، مساله رکود اقتصادى و فعّال کردن کشور است. البته آنچه فوراً به ذهن مىآید، این است که همه اینها پول لازم دارد. از کجا درآمد تولید کنیم
؛ اینها همه به هم وصل است. این معلوم است که اینها به هم وصل است؛ اما هیچ یک از اینها بنبست به وجود نمىآورد. اگر ما به کمبودهاى کارى خودمان نگاه کنیم – آن خللها و اختلالهایى که در برخى از برنامههاى خود ما هست – خواهیم دید که از کجا چوب مىخوریم. با یک مقدار صرفهجویى بیشتر، با یک مقدار دقّت و دلسوزىِ دستهاى عامل و کننده کار، خیلى از این مشکلات بتدریج برطرف مىشود. روند رفع مشکلات، مثل روند به وجود آمدن مشکلات است. همچنان که وقتى مشکلى به وجود مىآید – چه مشکل اقتصادى، چه مشکل سیاسى و چه سایر مشکلات – به دنبال خودش مشکلات دیگرى مىآورد، رفع مشکلات هم همینطور است. شما یک گره را که باز مىکنید، مىبینید امکان باز کردن پنج گره دیگر بعد از آن به وجود مىآید. هر کدام از دستهاى عامل که از جاى کم و کوچکى شروع کنند، من خیال مىکنم که به جاهاى خوبى خواهند رسید. این مقتضى آن است که شما در خرج کردن پول، در انتخاب برنامهها، در تقدیم بخشى بر بخش دیگر – و داخل هر بخش، برنامهاى بر برنامه دیگر – اولویّتها را رعایت کنید. من مىبینم که در جاهایى این اولویّتها رعایت نمىشود. اگر این مساله مورد توجّه قرار گیرد، به نظر من خیلى از مشکلات حل خواهد شد. این هم جز در دولت، جاى دیگرى حل نخواهد شد؛ علاج آن فقط دولت است؛ یعنى بایستى گفته شود که نه آقا! جهات محسنهاى که شما ذکر کردید، همهاش در این برنامه هست – هیچکدام مورد انکار نیست – اما اولویّت ندارد؛ برنامه دیگرى وجود دارد که پنج جهت محسنه بر این اضافه دارد؛ یا عیبى که در برنامه شما هست، در این برنامه وجود ندارد؛ اینگونه بایستى وارد کارها شوید. به نظر من، مسائل انسانى و مسائل آموزش و پرورش و مسائل اقتصادى و مسائل اجتماعى و آنچه که به بخش خدمات ارتباط پیدا مىکند، اینها را بایستى اینطورى نگاه کرد. این، کار سازمان برنامه و بعضى از بخشهاى ستادى را – همانطور که گفتم – واقعاً سنگین مىکند. بایستى در این زمینه حقیقتاً مخلصانه، صادقانه و پُرتلاش کار کنند و رئیس جمهور را قادر نمایند تا آنجایى که باید تصمیم بگیرد، بتواند تصمیم بگیرد و وقتى به این بخش اشاره کرد که متوقّف شود، متوقّف گردد و دیگر حرف و گلهاى نباشد. بنابراین، محور بودن رئیس دولت، اصل قضیه است. دومین نقطهاى که در آن رعایت اولویّتها لازم است، مسائل کلى جامعه است.. واقعاً نگاه کنید ببینید امروز مساله اصلى کشور چیست. من گمان نمىکنم اگر کسى نگاه عادّى به زندگى مردم بکند، تردیدى به وجود بیاید که مساله اصلى کدام است. چرا خودمان را به مسائل درجه دو و مسائل فرعى مشغول کنیم؟! ممکن است در فهرست مسائل مردم، مسائل مهمّى وجود داشته باشد – مثلاً ده رقم نوشته شده باشد – اما مهمترین را باید پیدا کرد. در اینجا باید اولویّتها را مشاهده کنید؛ که من همینجا به نقطه چهارم مىروم.مهمترین مساله، مساله اقتصادى است. این طرحِ "ساماندهى اقتصادى" کار بزرگى بود که دولت شما انجام داد. چرا آن را ندیده مىگیرید؟ چرا شما به طور جدّى به آن نمىپردازید؟ من واقعاً از اوّل انتظارم این بود؛ اما حالا این انتظار را بیشتر دارم. طرحِ "ساماندهى اقتصادى" امیدى در مردم ایجاد کرد؛ انصافاً کار خوبى هم شد. شما ببینید چقدر از این طرح اسم آورده شد و در رسانهها راجع به آن چقدر صحبت شد. آقاى رئیس جمهور شخصاً نسبت به آن حرف زدند و وعده دادند و ما در آن حدّى که احساس نیاز شد، حمایت کردیم و خودِ مسوولان هم درباره آن صحبتهایى کردند. انتظار بود این قضیه به طور جدّى دنبال شود. طرحِ "ساماندهى اقتصادى" باید دنبال شود. من فکر مىکنم نقاط اصلىاى که در این طرح بود، همان نقاط اساسىاى بود که ما امروز به آن احتیاج داریم.در این طرح، بحث اشتغال بود. مساله اشتغال، مساله بزرگ و مهمّى است. حقیقتاً بایستى این بخش از دولت، مورد تایید جدّى و همکارى حقیقىِ همه قرار گیرد. البته یک بخش هم نیست؛ فقط وزارت کار نیست؛ همه بخشهاى اقتصادى تقریباً به نحوى در مساله اشتغال سهیم و شریکند؛ همه باید کمک کنند. این مساله ایجاد هفتصد هزار شغل در سال، چیز کمى نیست. ایشان درست مىگویند؛ این خیلى بیش از آن مقدارى است که ما ظرفیّتش را در گذشته تجربه کردهایم؛ اما به نظر من مىشود. من اعتقادم این است. حالا ممکن است سال اوّل ما نتوانیم این رقم را تامین کنیم؛ فرض کنید نصف این رقم را تامین کنیم؛ اما با تامین نصف این رقم در سال اوّل، در سال دوم عدد مضاعف خواهد شد؛ سال سوم عدد مضاعف خواهد شد و همینطور به صورت تزایدى پیش خواهد رفت. مجموعه همین خواهد شد – شاید بیشتر هم بشود – به شرطى که آن را دنبال کنیم و تلاش نماییم.فقط در سایه انسجام و وحدت در سطح عالى نظام و در مسائل عمومى وجود یک اراده جمعى است که دنبال شود؛ و همین است که به وحدت عمومى – به معناى مستمر کلمه – منتهى خواهد شد. اینکه یک عدّه از این طرف، یک عدّه از آن طرف، بعضیها به فکر حرف و کار خودشان، یک عدّه هم باز به فکر حرف و کار خودشان باشند، این نمىشود. تقسیم کردن و تجزیه کردن در سطوح عالى نظام، به ضرر نظام تمام خواهد شد؛ به سود هیچ کس تمام نمىشود؛ البته به سود دشمن تمام مىشود. اگر دشمنِ زرنگِ عاقل داشته باشیم، او فوراً سوء استفاده خواهد کرد
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
1) مقصود رئیس جمهور شهید "محمدعلى رجایى" و نخست وزیر شهید "دکتر محمّدجواد باهنر" است.
2) انفال: 29
3) طلاق: 2
4) طلاق: 3
5) طلاق: 3
6) اعراف: 96
منابع:
– راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، الگوى هنر مقاومت ، شهید دکتر باهنر ، انتشارات واحد فرهنگى بنیاد شهید انقلاب اسلامى
– یادواره شهداى انقلاب اسلامى ، شهید محمد على رجایى باهتمام سید شجاع الدین میر طاوسى انتشارات نهضت زنان مسلمان
http://www.irib.ir/
http://www.tebyan.net/
http://www.khamenei.ir/
http://www.shohada.gov.ir/
11