تارا فایل

نماز و رابطه مدیریت با نماز




موضوع :

گرد آورنده :

استاد راهنما :

فهرست مطالب
عنوان صفحه
پیشگفتار 3
مقدمه 5
فصل اول
نقش نماز در شخصیت جوانان 8
اهمیت دوره جوانی 12
نیازهای غریزی و فطری جوانان و پاسخ به آنها 16
نقش نماز و تعالیم دینی در شخصیت جوان 19
نماز بارزترین مصداق ذکر خدا 24
فصل دوم
علل کم توجهی یا بی توجهی برخی از جوانان به نماز 42
محیط خانواده و بی توجهی والدین 43
سستی و تنبلی 45
رفتار نامناسب مبلغان دینی 50
ملاک و معیار انتخاب دوست 62
منابع و ماخذ 71



پیشگفتار
قال الامام علىّ بن ابى طالب(علیه السلام): "الله الله فى الصّلوه فانّها عمود دینکم"
"خدا را، خدا را درنظر گیرید در توجه به نماز، که پایدارى دینتان به نماز باشد."
گر چه هر یک از احکام و فرائض دینى به جاى خود از اهمیت و ارزش خاصى برخوردار است، امّا در این میان بعد از معرفت الهى هیچ فریضهاى به والایى مرتبه نماز نرسد. چرا که این، تنها نماز است که معراج مومن و عامل تقرب انسان وارسته، به خدا شناخته شده و معیار پذیرش همه واجبات قرار گرفته است. به این جهت آخرین پیام سفیران الهى، سفارش به نماز، این استوانه استوار دین بوده، چنانچه پرسش نخستین روز رستاخیز هم از آن خواهد بود.
آرى نماز، تنها محبوبِ دلدادگان به حضرت حق و روشنى دیده و چراغ راه پویندگان کوى دوست و محفل انس خلوت نشینان وادى عرفان است. آنان که زندگى را بی یاد او نخواهند و رستگارى خویش را با شهادت در محراب نماز بینند "فزت ورب الکعبه" و با تمام وجود در راه زنده داشتن نام و یاد خداى خویش و اقامه نماز و راز و نیاز با او کوشند و سرانجام خود فدایى راه نماز شوند "اشهد انّک قد اقمت الصلوه" این همه، جایگاه ویژه و عظمت فوق العاده این فرضیه الهى را روشن می سازد و همگان را به تعظیم این عالیترین نمونه شعائر الهى وادار می کند، که هم خود، اهل نماز و راز و نیاز باشند و هم در جهت اشاعه فرهنگ نورانى نماز در جامعه تلاشى پیگیر نمایند، (الذین ان مکنّاهم فى الارض اقاموا الصلوه)، تا به وظیفه دینى خود عمل نموده باشند و همواره مشمول رحمت بی پایان الهى قرار گیرند. و در این راستا فضلاى اهل قلم حوزه، رسالتى بس عظیم دارند که با تالیف و انتشار آثار ارزشمند دینى، فرهنگ نماز و انس با خداوند متعال را در جامعه دینى ترویج دهند و رایحه دلپذیر معنویت را به فضاى جان همگان بویژه نسل جوان برسانند. چنانچه تاکنون آثار فراوانى را در این رابطه منتشر نموده اند که از آن جمله است اثر گرانقدر فاضل گرامى جناب حجه الاسلام والمسلمین آقاى مصطفى خلیلى، تحت عنوان "نقش نماز، در شخصیت جوانان". و ما خادمان فرهنگى آستانه مقدّسه مفتخریم که در آغازین روزهاى سالى که به نام اوّلین شهید محراب، "حضرت امام على بن ابى طالب(علیه السلام)" نامگذارى شده، با عنایات کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) و مساعدتهاى تولیت معظم حضرت آیه الله مسعودى و معاون امور ادارى، مالى ایشان جناب آقاى فقیه میرزایى موفق به چاپ و نشر این اثر گرانمایه شدیم; باشد که گامى در جهت ترویج فرهنگ دینى برداشته و از اقامه کنندگان نماز باشیم.

مقدّمه
حمد و سپاس خدایى را سزاست که شکر شاکرین و حمد حامدین و ذکر ذاکرین و سعى خالصین متوجه درگاه اوست. ستایش بیکران مرا و راست که در خلق خویش هیچ کاستى نگذاشت بل همه مخلوقات حتى پست ترین شان را به راستى بگذاشت. تسبیح لایتناهى بر آستان او که آدمى را در مسیر سعادت بر همه موجودات، ولایت و تاج خلافت در سیاره زمین بر او کرامت و خلعت "لقد کرّمنا" بر اندامش عنایت و بعد از تکوین، مصداق "فتبارک" بر قامتش مقالت فرمود.
حمد و آفرین بر ذات جهان آفرین که هستى را آمیخته با حکمت و تعالیم را براى بشر همراه با مصلحت و براى وصول به سربلندى و عزّت توام ساخته است.
و درود بى پایان بر ختم پیامبران و فص رسولان و اهل بیت و پاکان که شریعت به دست ایشان پایان و حجت خدا به عصمت آنان تمام گردید.
درود بى منّت و سلام با عزت بر سالکان راه طریقت و شاهدان کوى حقیقت که سر در راه حفظ شریعت در کف اخلاص نهاده و نزد دوست تحفه بردند.
با حمد بى انتهى بر ذات ربوبى و درود بى منتهى بر شان مصطفوى، مُصحف بى مقدار نماز را محمّد ساخته تا شاید از این فریضه الهى که بزرگترین و مهمترین فریضه در تمامى ادیان الهى تشریع شده، نفوس مستعده بهره گیرند.
بر همه جوانان معزّز و مکرّم، معرفت به این نکته لازم است که در دین مبین اسلام، نماز لبیک همه ذاکران، عمل آزادگان، طواف عارفان، میقات کعبه عاشقان، سعى وصفاى پاکدلان، پرواز بیدار دلان مقصد سالکان، داروى دلهاى مجروح، شفاى قلبهاى محزون و تسکین دلهاى مفتون است. نماز کمال عابدان و معراج عالمان، معبد عاشقان و گل خوشبوى بوستان قلب پاک جوانان است.
جوان چون واجد قلب پاک و فاقد و فارغ از هرگونه ارزشهاى ناپاک است می تواند با نماز، پلّه هاى کمال را طى کند و به قلّه جمال باریابد. با برپایى نماز به مقام سرورى و سیادت راه یابد و دعاى اللهم اجعلنى للمتقین اماماً (خدایا مرا پیشواى پرهیزکاران قرارده) را ورد کلام خود سازد.
چون که هیچ عملى مثل نماز بینى شیطان را به خاک مذلّت نمی ساید و توجهات الهى را نصیب انسان نمی سازد و هیچ بندهاى جز از طریق نماز به مقام قرب نمی رسد. بسیار زیبا فرموده اند آن رهبر فرزانه که: "مبتدىترین انسانها رابطه خود را با خدا به وسیله نماز آغاز می کنند. برجسته ترین اولیاء خدا نیز بهشت خلوت اُنس خود با محبوب را در نماز می جوید. این گنجینه ذکر و راز را هرگز پایانى نیست و هر که با آن بیشتر آشنا شود جلوه و درخشش بیشترى در آن می یابد" 1
پس بیائیم همّت نمائیم که با تمسک به نماز به مقام قرب، راه یابیم و جوانى خویش را با سیره مردان الهى گره زنیم تا شاید در جهان جاودانى در منزلگه صادقان و صالحان منزل گزینیم که طوبى لهم و حسن مآب.
براى جوانان عزیز باید مسلّم باشد که هر چه در بهار جوانى کاشتند در پائیز پیرى درو خواهند نمود و به سنین بعد از جوانى عبادت را موکول نمودن از وسوسه هاى شیطانى است.
جوانا ره طاعت امروز گیر که فردا جوانى نیاید ز پیر

فصل اوّل :
نقش نماز در شخصیت جوانان
براى پرداختن به این موضوع که نماز در ساختار شخصیت جوان، موجد چه آثارى بوده و نقش و تاثیر آن تا چه حدى است به نظر می رسد که تبیین و توضیح چند مطلب در این باب لازم و ضرورى باشد. نخست حقیقت و روح نماز است و دیگرى اهمیت دوران نوجوانى و جوانى و نیز روحیه انفعالى و تاثیر پذیرى این نسل (نسل جوان) در مقابل عوامل خارجى است.
به نظر می رسد تا وقتى که مطالب و مسائل مزبور روشن نشود و جایگاه خود را پیدا نکنند فواید و آثار این امر عبادى یعنى نماز در زندگى جوانان در پردهاى از ابهام خواهد ماند و قطعاً موضوع مورد بحث، موضع و جایگاه حقیقى خود را پیدا نکند. لذا به همین خاطر ابتدا به مطالب مزبور پرداخته، سپس ارتباط نماز با تعدیل و تکامل شخصیتى و ایفاى نقش آن در زندگى فردى و اجتماعى جوانان را بیان خواهیم کرد.
روح و حقیقت نماز
نماز لفظ و واژهاى است که در متون دینى ما بعنوان "صلاه" از آن یاد شده و داراى معانى متعدّدى بوده که یکى از آن معانى، همین عمل مخصوصى است که به نام "نماز" در دین اسلام تشریع شده است. این لفظ در برخى از آیات به معناى سلام و تحیت آمده است آنجا که خداوند در قرآن می فرمایند:
انَّ الله وملائکته یصلّون على النّبى یا ایّها الذین آمنوا صلّوا علیه وسلّموا تسلیماً.
"همانا خداوند و فرشتگان بر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) درود می فرستند شما هم اى اهل ایمان بر او صلوات و درود بفرستید و با تعظیم بر او سلام گوئید"2
و در آیه دیگر با اشاره به همین معنى می فرمایند: هو الذى یصلى علیکم وملائکته "اوست خدایى که هم او و هم فرشتگانش بر شما تحیت و رحمت می فرستند."
وبه معناى دعا هم در برخى از آیات آمده است. آنجا که به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)دستور گرفتن زکات داده مىشود خداوند مىفرماید بعد از گرفتن زکات براى آنها و در حقشان دعا کن. خذ من اموالهم صدقه تطهّرهم وتزکیهم بها وصلّ علیهم انّ صلواتک سکن لهم.
"اى رسول ما، تو از مومنان صدقات را بگیر تا بدان واسطه نفوس آنان را پاکیزه سازى و آنها را به دعاى خیر یاد کن همانا دعاى تو در حق آنان، موجب تسلى خاطر آنهاست"
"صلاه" به هر دو معناى مزبور که در حقیقت به معناى واحد بر می گردند که همان دعا باشد مورد بحث ما نیست بلکه مراد از "صلاه" همان معنایى است که با طریق مشخص و با ارکان مخصوص و جزئیات معین از طرف شارع مقدس، حقیقت پیدا کرده است و پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله وسلم)آن حقیقت نازله را در عمل تشریع و خود، آن را تحقق عملى بخشید. نه تنها شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در طول عمرش به عمل بدان پاى بند بود بلکه همه مسلمین موظف بودند که آن را شبانه روز پنج بار بجاى آورند. اَقم الصلاه لدلوک الشمس الى غسق اللیل.
"نماز را از زوال خورشید تا نهایت تاریکى شب برپا دار"
که این آیه اشاره اجمالى به نمازهاى پنج گانه دارد. نماز با این شیوه مرسوم که مصداق آن براى همه مسلمین روشن و آشکار است چیزى نیست که مورد فهم و درک نباشد چون آنچه که از سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و اهل بیتش استفاده می شود پر واضح است که این تلقى از نماز یعنى اعمال مخصوصهاى که با تکبیره الاحرام شروع و به سلام ختم می گردد. و این است معناى دیگرى که از آیات استفاده می شود. آنچه که مسلّم است این است که این عمل ظاهرى که اصطلاحاً بدان نماز گفته می شود تمام حقیقت نماز نیست بلکه این صورت و چهره ظاهرى آن است. نماز امرى است الهى که تحقق آن همانند سایر امور داراى ظاهر و باطن است که در متون دینى به هر دو جهت آن اشارت رفته است. تصویر ظاهرى نماز همان است که با اعمال مخصوصه انجام گیرد و حفظ آن نیز فرض و واجب است امّا روح و باطن نماز عبارتست از: اخلاص، حضور قلب، ذکر خداوند و تعظیم در مقابل او، امید و دلبستگى به ذات ربوبى، اعتماد و رکون به وجود سرمدى و محو شدن در مقابل ذات یکتایى که در مقابل عظمت و جلالت او قیام نموده است.
حقیقت نماز اعم از معناى ظاهر و باطن است و محدود و محصور نمودن آن به ظاهر، چون محدود نمودن حقیقت انسان و انسانیت او به جسم مادى است. همانطور که حقیقت انسان در این جسم خاکى و هیکل مادى قالب گیرى شده و به اطوار مختلف و گوناگون درآمده و به این شکل ظاهرى وجود یافته است چنانچه خداوند فرماید: وقد خلقتکم اطواراً "وبه تحقیق شما را به صورت گوناگون آفرید" 3
حقیقت نماز هم چون سایر امور در باطن و روح او نهفته شده که این قالب و صورت را پذیرا شده است هرگاه آن حقیقت بخواهد در عالم خارج تحقق یابد قطعاً باید در همین طور و قالب خاص باشد و در غیر این صورت نماز نبوده بلکه پدیده دیگرى است.
هرگاه این قالب خاص و صورت ظاهرى نماز با روح و باطن آن آمیخته و قرین گردد نماز حقیقت خود را یافته و تاثیر خود را مىگذارد. در چنین ـ صورتى است که این امر الهى، ستون دین4، معراج مومنین5، روشنگر چهره مسلمین6، مقرِّب متقین7، مکمّل اخلاص مخلصین، مبعِّد خصائص ملحدین8، مسوِّد چهره شیاطین9، وممیّز مومنین از کافرین10 قرار می گیرد.
پس نمازى که فقط ظاهر داشته باشد و فاقد روح باشد مُعطى شى نخواهد بود. بنابر این قیام به ظاهر آن، تحرکى در نماز گزار ایجاد نخواهد کرد و از سوى ذات بارى به این نماز اقبال و توجهى نیست چنانچه از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت شده که فرمودند:
"خداوند متعال نظر نمىافکند به نمازى که آدمى دل خود را با بدن خود به نماز حاضر نکند"11
پس حقیقت نماز اعم از صورت ظاهرى و معناى باطنى است و تمسک به هر یک از این دو بدون دیگرى نماز نیست در نتیجه هم کسانى که به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بی خبرند از حقیقت نماز غافلند و هم آنانکه نماز نمىخوانند و ادعا دارند که ما به معنا و حقیقت آن رسیده ایم معرفتى از نماز ندارند چون نماز در هر دو صورت فاقد حقیقت است.
اهمیت دوران جوانى
بر هیچ اهل علمى پوشیده نیست که در شکل گیرى شخصیت هر فرد، مقطع جوانى از جایگاه خاص و اهمیت ویژهاى برخوردار است. شاید بتوان گفت که ثبات شخصیت هر انسانى در این سنین آغاز و به هر نحوى که شکل گیرد غالباً به همان صورت قوام یافته و تثبیت مىگردد و به همین دلیل در روایات بر اهمیت و برترى این مقطع سنى تاکیدات زیادى رفته و نیز روانشناسان این دوره را حیات مجدد انسان نامیده اند.
صاحب شریعت اسلام، حضرت خیر الانام که از سر چشمه وحى الهام می گرفت در تکریم و احترام به جوانان فرمودند:
فضل الشابّ العابد الذى یَعبُدُ فى صباه على الشیخ الذى یَعبُد بَعْدَ ماکَبُرَتْ سِنُّهُ کفضلِ المرسلین على سایر النّاس.
"فضیلت و برترى جوان عابد که از آغاز جوانى خدا را عبادت کند بر پیرى که وقت پیرى مشغول عبادت گردد چون فضیلت پیغمبران است بر سایر مردم"
و در جاى دیگر با اشاره به ارزش جوانى مىفرماید: اغتنم شبابک قبل هرمک.
"جوانی تان را قبل از فرارسیدن پیرى غنیمت و قدر بدانید"
وخطاب به والدین و مربیان در برخورد با جوانان و نوجوانان می فرمایند:
اوصیکم بالشّبان خیراً فانّهم اَرَقُّ افئِدهً انّ الله بعثنى بشیراً ونذیراً فحالفنى الشُّبّانُ وخالفنى الشیوخُ ثُمَّ قَرَاَ فطال علیهم الامَدُ فقستْ قلوبُهُم.
"به شماها در باره نوبالغان و جوانان به نیکى سفارش می کنم که آنها دلى رقیقتر و قلبى فضیلت پذیرتر دارند. خداوند مرا به پیامبرى برانگیخت تا مردم را به رحمت الهى بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنان مرا پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند ولى پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سپس به آیه هاى از قرآن اشاره کرد و درباره مردم کهن سال و پیر که مدت زندگى آنان به درازا کشیده و دچار قساوت قلب شده اند سخن گفت"12
همه این سخنان گوهر بار که در خطاب به مسلمانان تاکید داشتند علاوه بر سیره عملى و برخورد بزرگوارانه و محترمانهاى که با جوانان داشته اند حاکى از حساسیت عنفوان جوانى است.
بنابر این از منظر علم و دین، در تمام عمر و طول حیات انسانى هیچ برهه اى مهمتر از دوره نوجوانى و جوانى نیست. یکى از روانشناسان معروف غربى بنام دکتر "ماى لى" در اهمیت این دوره از عمر آدمى چنین می گوید:
"در نوجوانى مساله شخصیت و هویّت با شدّت تمام از نو وارد میدان می شود پس نوجوانى و جوانى یکى از مراحل و مراتب بارور هستى است که طى آن ساختهاى قطعى شخصیت و هویت بزرگسال تثبیت شده یا دوباره مطرح می کردند"13
انعطاف پذیرى روحیه جوانان
نسل جوان تنها قشر منحصر به فردى است که بیشترین روحیه تاثیر پذیرى را داراست شفافیت روحیه جوانان و حساسیت ایشان، عامل اصلى توجه دستگاههاى تبلیغاتى استکبار و بنگاههاى فرهنگى غرب، براى سوق دادن آنان به انحرافات اخلاقى و اهداف پلید خویش در طول تاریخ بوده است.
درست از زمانى که دنیاى غرب در اثر تحقیقات و مطالعات خود به این نتیجه رسید که جوانان آسیب پذیرترین قشر هر جامعه اند با تشکیل بنگاههاى فرهنگى تبلیغى همه همت خود را در به دام انداختن آنان به فساد و تباهى تحت عنوان آزادى و عناوین مقدس دیگر به کار گرفت تا اینکه به اغراض استکبارى و سلطه طلبى خود دست یازد. اگر چه غرب در القاى فرهنگ خود به کشورهاى اسلامى از راههاى متعدد و در سطوح مختلف وارد عمل شده است ولى تاریخ بهترین شاهد و گواه است که نفوذشان بیشتر از طریق جوانان تحصیل کرده یا عوام مقلد (جوانانى که به مبانى دین آشنایى چندانى ندارند) بوده است که سقوط اسلام در اندلس (اسپانیاى فعلى) یا سلطه غرب بر مسلمانان الجزایر بهترین نمونه تاریخى است.
روح ظریف و باقد است، احساسات پاک و با لطافت، عواطف زلال و با صداقت، جوان را چون گلى شکفته و با طراوت نموده است که بیشترین تاثیر پذیرى را براى پژمرده شدن داراست.
تشبیه نوجوان و جوان به نهال نورس در کلمات معصومین، حاکى از همین مطلب است که او را می توان به هر جهتى هدایت نمود بر خلاف درخت تنومندى که کسى قادر به جهت دهى او نیست مگر با بریدن تنه آن درخت.
بنابر این جوانى با نوعى اثر پذیرى روحى و حالات انفعالى و تشویشات ذهنى همراه و آمیخته است که کمتر صبغه و رنگ عقلى و استدلالى دارد. به همین جهت عوامل خارجى در جهات مثبت یا منفى بیشترین اثر را در او می گذارد. آنچه که از دیدگاه اسلام مهم است سوق دادن او به سوى تکامل انسانى و اهداف متعالى است. سنت و سیره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و اولاد طاهرینش نسبت به جوانان، مبیّن همین نکته است.
پس صرفاً بکار گرفتن احساسات جوانان و تشویق و تحریص آنان از قدرت احساسى و عاطفى مقصود شارع مقدس نیست بلکه سوق دادن آن در قلمرو دین و عقلانى نمودن اهداف عالیه انسانى، همه همت رهبران دین می باشد و ادعاى ما این است که همه تعالیم دین و احکام الهى خصوصاً نماز در همین راستا بر مسلمین فرض و واجب شده است.
نیازهاى غریزى و فطرى جوانان و پاسخ آن
با تمهید مقدمات و مطالبى که ذکر شد مىتوان گفت که فلسفه همه عبادات دینى در این نکته معطوف است که متاثرترین قشر یعنى جوانان را موثرترین قشر در اجتماع انسانى قراردهد. چون احساس به یک تکیه گاه محکم و امنیت و آرامش در پناه آن تنها عنصرى است که مىتواند به جوان اعتماد و اطمینان بخشیده و او را از اضطرابات درونى و تشویشات ذهنى رها سازد. همه مشکلات و معضلات روحى و روانى که هویّت او را در معرض خطر انداخته و ثبات شخصیت او را از کَفَش ربوده و خلاء عظیمى را در او ایجاد کرده ناشى از نداشتن یک ملجاء و عدم دست یابى به یک پناهگاه دائمى و مستحکم است. همه صاحبان مکاتب کوشیدهاند تا به نحوى این آتش احساسات درونى را خاموش و یا حداقل از شعلههاى آن بکاهند. به همین خاطر راه حلهایى چون آزادى بىقید و شرط جوانان در ارضاى هواهاى نفسانى و غرایز حیوانى و سوق دادن و جهت دهى ایشان به میخانه ها و کاهواره ها و صدها طرق دیگر را بعنوان پناهگاه ارائه دادند امّا پس از رویکرد جوانان به آن مامنهاى بظاهر مستحکم، سقفهایشان فرو ریخته و به واهى و خیالى بودن آنها پى برده اند. چون با ارضاء نیازها و دفع هواهاى نفسانى، اهداف خود را تامین شده نمی یافتند.
"امروزه اشتیاق شدید جوانان سراسر جهان به شنیدن موسیقى به اصطلاح پاپ (pop) و پوشیدن لباسهاى نوعاً جدیدى مثل بلوجین که زبان حال میل به آزادى از قید و بندها و تحرک و تکاپو و اعلام استقلال یک تنه از قید ضوابط و معیارهاى اجتماعى است کاملاً واضح است. بسیارى از جوانان تیز و چابک پا در رکاب سفر مىگذارند بدون آنکه بدانند به کجا می روند. در این مسحور شدگى و حتى تسخیر شدگى در قبال شیوه زندگى جدید که از غرب سرچشمه گرفته و جهانگیر شده است شمار کثیرى از جوانان مسلمان شریک بودهاند دانستن این نکته براى جوانان مسلمان لازم است که این پدیدهها با علل ژرفترى ارتباط دادند که از نظر معنوى بیطرف نیستند"14
جوانان در زندگى و حیات جوانى خویش امور زیادى را در حال تجربه کردن می باشند او چون سایر افراد جامعه امّا عاطفى و احساسی تر از دیگران در صدد دست یابى به امرى است که قلبش را بدان واسطه تسکین بخشیده و نوعى آرامش را تحصیل نماید و لیکن به هر چیزى که روى می آورد بعد از مدّت کوتاهى در می یابد که آن عنصر، مطمئن وواقعى نیست. البته تشخیص این امر در ابتداى سنین نوجوانى و جوانى بسیار دشوار است شور و هیجان جوانى در جوانان غالباً فرصت تعقل و اندیشه اینکه انسان براى یک زندگى و حیات طولانى و اهداف متعالى خلق شده را از او سلب کرده و به همین خاطر او بعد از تجربه عملى، به پوچى و بی پایگى بسیارى از مامنهایى که بدان پناه آورده است پى خواهد برد. و دشمنان دین خصوصاً غرب به خاطر درک همین نیازهاى فطرى و غریزى جوانان تلاش زیادى انجام می دهند تا این گرایشها را به جهاتى که اهداف آنها را تامین می کند سوق دهند و آنها را از کمالات معنوى و دینى منحرف سازند. کسى که خود مدّت زیادى از عمرش را در میان غربیها سپرى کرده و الان هم زندگى خود را با آنها در حال تجربه کردن مىباشد قضاوت و داوریش چنین است که گوید: "در شیوه زندگى کنونى غرب کشش و گرایشى هست که افراد جامعه را به زیستن در لحظه کنونى فارغ از همه تاریخ و گذشته و غرق شدن در طلب سرفرازیهاى لحظهاى و لذت حسى آنى وا می دارد. پرستش قهرمانان ورزشى و میل به رکورد شکنى دایمى و فایق آمدن بی وقفه برطبیعت نشان دهنده یک وجه از این دل مشغولى به تن است در حالى که جنبه بسیار ویرانگرتر همین گرایش را می توان در استفاده از مواد مخدر و طبعاً مشروبات الکلى، روابط جنسى آزاد و نظایر آن دید که تماماً از تلاش نفس براى غرق نمودن خود در لذتهاى آنى جسمى و غریزى حکایت دارد. بدیهى است که ورزش مستلزم انضباط و سخت کوشى است و این از جهات مثبت آن است. امّا بزرگداشت بیش از حدّ ورزش و کما بیش پرستیدن قهرمانان ورزشى ناشى از اهمیت گزافى است که به تن داده شده است. علاوه بر اینکه نقش و اهمیتى که به ورزش داده مىشود ابداً بى ارتباط با اشتیاق به لذت جوییهاى جسمانى نیست. که همه این عوامل متضمن از دست رفتن ایمان و اعتقاد جوانان به معیارهاى اخلاقى است"15
یک جوان مسلمان با تحصیل معرفت و دستیابى به علوم مقدس دینى باید خود را مجهز ساخته و به دامى که جوانان غربى بدان گرفتار آمدند هویت خود را از دست ندهد.
نقش نماز و تعالیم دینى در شخصیت جوانان
اینکه در انسان تمایلات و گرایشاتى وجوددارد که او را متوجه به اهدافى می سازد و می خواهد به دست یابى با آن اهداف خود را تسکین و اطمینان ببخشد نشانه آن است که باید چنین ملجائى وجود داشته باشد. چون اقتضاى حکمت بالغه الهى این است که هیچ نیازى را بدون پاسخ نگذارد.
آرى اگر انسان احساس عطش و گرسنگى می کند باید آب و طعامى باشد تا رفع تشنگى و گرسنگى نماید. حال باید دید که چه عواملى اضطراب او را رفع مىکنند و چه دارویى براى او شفا بخش است و کدام طبیب به درد او عالم می باشد؟
تردیدى نیست که روح و حقیقت تعالیم دین به نیازهاى روحى و گرایشات غریزى و فطرى او برگشت می کند و با جزم و یقین می توان گفت که هیچ یک از دستورات دین بی ارتباط با تکامل انسانى او نیست. "جان و جوهر پاسخ اسلامى به دنیاى متجدد در جهات دینى و معنوى و فکرى زندگى بشر نهفته است. همین جهات است که کردار بشر و نحوه تلقى او را از جهان پیرامون رقم مىزند. مهمترین پاسخ یک جوان مسلمان و مهمترین گامى که باید او پیش از هر چیز بردارد این است که قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد. دنیاى متجدد به تدریج تباه شده است و در صدد است همه آنچه را که مقدس و طبعاً دینى است از بین ببرد و بخصوص با اسلام به عنوان دینى که از نگرش قدسى نسبت به زندگى و قانون الهى در برگیرنده همه افعال و اعمال بشر عدول نکرده است مخالفت دارد. اکثر مشترقان غربى حدود دو قرن به اسلام می تاخته اند و سعى داشته اند به مسلمین یاد دهند که دین خود را چگونه بفهمند"16. همه این تلاشها بدان جهت صورت می گیرد که اسلام چون مسیحیت و یهودیت تحریف نشده و متون واقعى آن در دست است و پاسخ همه معضلات را می توان در او جست.
در متن و منبع همین دین (قرآن) به مسلمانان تعلیم داده می شود که قرآن شفاى همه امراض قلبى انسانهاست قد جاءتکم موعظهٌ من ربکم وشفاءٌ لما فى الصدور. "اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمد و درمان آنچه که در سینه هاست"17
و خداوند، عالِم به سرّ و علن همه موجودات بوده پس تنها طبیب حاذق اوست و قرآن تنها نسخه کاملى است که با عمل بدان می توان سلامت کامل را بدست آورد چنانچه على(علیه السلام) فرموده اند: "از قرآن براى بیماریهاى خود شفا طلب کنید و براى حل مشکلات خویش به آن استعانت بجوئید چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردهاست که آن درد کفر و نفاق و گمراهى است". 18
و نیز در همین دین تاکید بسیار رفته است به اینکه اطمینان قلبى شما انسانها در گرو یاد الهى است. الا بذکر الله تطمئنّ القلوب "آگاه باشید که با ذکر و یاد خدا دلها آرامش می یابد"19
پس تنها ملجا و پناهگاه واقعى، اتصال قلوب به عالم لاهوت و سپردن دل به دست صاحبدل و توجه کامل به خالق قادر است تا اینکه خود را بدان وابسته ببند و از غیر او دل برکند و پاسخ اصلى و برآوردن همه نیاز و فقر خود را در بی نیازى و غناى او یابد و هدایت خویش را در عمل به دستورات و تعالیم او بداند و تعدیل شخصیت و تکمیل انسانیت خود را در انس و آشنایى با تعالیم قرآن و دستورات اسلام جستجو نماید.
یاد و ذکر خدا مایه آرامش دلها
انسان موجودى است که در زندگى خود، خواه نا خواه با اضطرابات و نگرانیهایى روبروست. گاهى این نگرانیها براى برخى محدود به مسائل مادى است و گاهى از این حد گذشته و جنبه غیر مادى و معنوى
هم پیدا می کند. این حالت گاهى برخى از انسانها را چنان به خود مشغول مىدارد که تمام عمرشان را در بر می گیرد و با همان حالت از دنیا مىروند و در برخى دیگر، مدّتى از حیاتشان را اشغال و زمانى سر بلند می کنند که مدت زیادى از عمرشان سپرى شده است. امّا عده اى از افراد آگاه با تدبیر خاص جلوى این حالات درونى خود را گرفته و نا آرامى درونى خود را آرامش می بخشند.
براى همه ما این نکته حائز اهمیت بسیارى است که بدانیم عامل این آرامش چیست و چگونه آن اضطراب به طمانینه تبدیل شده و آرامش تضمین و تامین می گردد.
آرى خداوند با یک جمله کوتاه و مختصر پاسخ این سوال را داده اند که "بدانید با یاد خدا دلها آرام می گیرد. "
امّا باید گفت که این کلام الهى براى بسیارى از افراد حتى تحصیل کرده هاى ما شاید مبهم بوده و تفسیر آن روشن نیست. علامه طباطبائى(رحمه الله)صاحب تفسیر ارزشمند المیزان در تبیین و تفسیر این آیه می فرمایند: "در این آیه و کلام الهى تذکر و توجهى براى مردم است که قلبها را متوجه و متمایل به یاد و ذکر او سازند. زیرا هیچ تلاش و همتى براى انسان در زندگیش نیست مگر براى رسیدن به سعادت و نعمت و هیچ ترسى ندارد مگر ترس از افتادن در بدبختى و سختى و شقاوت و خداوند تنها سبب و یگانه عاملى است که امور خیر در دست اوست و نیز همه خوبیها به او بر می گردد. و او قادر بر بندگان و ضامن سعادت ایشان است. پس توجه واعتماد و اتصال به او موجب نشاط و شادابى و کمال مطلوب است. پس قلبها به یاد او از نگرانیها و اضطرابات مطمئن می شوند و تسکین می یابند"
در روایت وارد شده است که وقتى این آیه (آیه 28 سوره رعد) نازل شد پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به اصحابش فرمود آیا مىدانید معنى این آیه چیست؟ اصحاب گفتند خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمود: "کسى که خدا و رسول او و اصحاب پیامبر را دوست بدارد". و در روایت دیگر دارد که خدا و رسول و اهل بیت و پیروان و شیعیان ما را دوست داشته باشد"
نماز بارزترین مصداق ذکر خدا
ذکر در لغت به معناى حفظ مطالب و معارف آمده با این فرق که حفظ به معناى بدست آوردن در ابتداى امر گفته می شود و ذکر به ادامه و حاضر داشتن آن. که آن حضور گاهى قلبى است و گاهى قولى و به همین خاطر ذکر را به دو قسم قلبى و زبانى تقسیم کرده اند.
و امّا مصداق ذکر: براى ذکر افراد و مصادیق زیادى در قرآن و سنت بیان شده است ولى آنچه از فحص و بررسى در آیات و روایات بدست می آید این است که نماز، فرد واقعى و مصداق حقیقى ذکر الهى است چون نماز دستورى است که در همه شرایع و ادیان الهى جزء فرائض و واجبات بوده است و خداوند در قرآن کریم تصریح کرده است که مراد از ذکر الهى، نماز است.
اَقِم الصلاه لذکرى "نماز را بپا دار تا به یاد من باشى". و در آیه دیگر می فرماید: ولذکر الله اکبر "نماز بزرگترین ذکر الهى است".
اینکه نماز را برترین مصداق ذکر خدا یاد کرده شاید بدین جهت باشد که در حال قیام به نماز، نفس آدمى در اثر توجه به مبدا اعلى و خالق یکتا از اضطراب درونى دور شده و سختیها و ناملایمات را از یاد می برد. و شاید وجه کمک گرفتن از نماز در آیه استعینوا بالصبر والصلاه "یعنى از صبر و نماز استعانت بجوئید"(3) همین باشد. در تفسیر آیه 91 سوره مبارکه مائده "انّما یرید الشّیطان ان یُوقعَ بینکم العداوهَ والبغضا فى الخمر والمیسر ویصدّکم عن ذکر الله وعن الصّلاه فهل انتم منتهون" "شیطان می خواهد در میان شما به وسیله شراب و قمار عداوت ایجاد کند و شما را از ذکر خدا و نماز بازدارد آیا خوددارى خواهید کرد". گفته شد که: "به این دلیل خداوند در این آیه نماز را جداى از ذکر خدا اسم برد ـ با توجه به اینکه نماز هم ذکر خداست ـ که نماز فرد کامل از ذکر الهى است و خداوند اهتمام بیشترى به امر آن دارد و در روایت صحیح هم وارد شده که نماز پایه و ستون دین است"20. و نیز از کلمه "موقوت" در آیه 103 سوره مبارکه نساء که فرمود: انّ الصلاه کانت على المومنین موقوتاً. "استفاده مىکنند که وقت در نماز کنایه از ثبات و تغییر ناپذیر بودن این فریضه الهى است یعنى نماز یک فریضه ثابتى است که در هیچ حال ساقط نمی شود و هرگز تبدیل به چیز دیگر نمی گردد آنطور که مثلاً روزه در مقام اضطرار تبدیل به فدیه می شود"
بنابر این کمترین تردید در این مطلب روا نیست که یاد خدا آرام بخش دلها از همه یاسها و ناآرامیها بوده و نماز روشنترین مصداق و فرد اکمل از ذکر الهى است.
نتیجه اینکه نماز تنها عامل بازدارنده از همه لغزشها و تنها تکیه گاه امن و مامن مستحکم براى انسانها خصوصاً جوانان است که هرگز نفس خویش را از افتادن در مهلکه حوادث مصون نمی بینند و شاید به همین سبب باشد که در کتاب آسمانى قرآن کمتر عبادتى چون نماز مورد اهمیت قرار گرفته است تا آنجا که حدود صد و چهارده مورد این کلمه در قرآن بکار رفته و در پانزده مورد امر به آن شده است. و در صدق و درستى ادعاى ما همین بس که جوانى از انصار نماز را با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بجا مىآورد و با این وصف آلوده به گناهان زشتى نیز بود. این مطلب را به عرض پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) رساندند. حضرت فرمود:
انّ الصلاهً تناهُ یوماً "نمازش او را روزى از این اعمال پاک می کند"
آیا نماز انسان را از زشتى باز می دارد؟
چنانچه گفته شد نماز انسان را از اعمال زشت باز مىدارد و در قرآن و سنّت عامل دورى انسان از فحشا و منکرات شمرده شده است. با این توصیف که نماز، تنها ذکر الهى باشد که این همه اثر داشته باشد جاى این سئوال است که: پس چرا بسیارى از افراد خصوصاً جوانان با اینکه اهل نمازند چنین آثارى در زندگیشان مشهود نیست؟ اگر قرآن مىفرماید: اِنّ الصلاهَ تنهى عنِ الفحشاء والمنکر "همانا نماز از فحشا و زشتى دور می کند"
پس چرا بسیارى از افراد نماز می خوانند ولى دامان آنان به گناهان و زشتیها آلوده است؟
اگر آثار نماز، نورانیت قلب و طهارت باطن باشد چگونه قلب پاک و طاهر، آلودگى و پلیدى را پذیراست؟
در پاسخگویى به این سئوال عالمان دینى و مفسران، اقوال متعددى را بیان داشتهاند که به صورت فشرده بیان مىشود.
1 ـ برخى از ایشان در مقام جواب به این اشکال، در مفهوم و معناى نماز، دقیق شده اند و گفته اند که منظور از نماز در این آیه که می فرماید: "نماز بخوان همانا نماز تو را از فحشاء و منکرات دور می سازد" به معناى دعاست و مراد دعوت کردن و تشویق نمودن مردم است به امر الهى و معنى آیه این است که: قیام کن به دعوت کردن مردم به سوى دستورات الهى که این دستور الهى مردم را از فحشاء و منکرات دور مىسازد. این قول صحیح نیست چون با ظاهر آیه سازگار نیست.
2 ـ بعضى دیگر قولشان این است که: قسمى از نمازها داراى چنین آثارى می باشند امّا همه نمازها چنین انعکاس و بازتابى ندارند.
3 ـ عدهاى از مفسرین جواب داده اند به اینکه: نمازگزار مادام که مشغول نماز است اثر دورى از گناه در او ایجاد شده و بعد از اقامه نماز این اثر و فایده مترتب نیست. یعنى اثر نماز که دورى از منکرات و زشتیها باشد مقطعى و زود گذر است.
4 ـ جواب دیگرى که داده شد این است که: نماز مثل یک انسان به نماز گزار گوید از فحشاء و زشتى دورى و اجتناب کن و لیکن لازمه نهى از گناه و زشتى این نیست که مخاطب در مقام عمل مجبور به ترک یا دورى باشد. نهى نماز از نهى خداوند متعال که بزرگتر نیست. نهى خداوند موجب ترک از زشتى نمی گردد تا چه رسد به نهى نماز.
5 ـ برخى دیگر از مفسرین در دفع اشکال مزبور گفته اند: نماز را براى این می خوانند که به یاد خدا بیفتند چنانچه خداوند فرمود: اَقِمِ الصلاه لذکرى "نماز را براى یاد و ذکر من بپا دار". و کسى که به یاد خدا باشد قطعاً کارها و اعمالى که مورد رضاى خدا نباشد انجام نمی دهد. و اگر کسى را می بینیم که نماز می خواند باز دست به گناه مىزند او اگر نماز نخواند یقیناً گناه و معصیت بیشترى خواهد کرد. و نماز همین مقدار در او تاثیر گذاشته که گناه و معصیت او را کمتر نماید 21
6 ـ قول آخر سخن علامه طباطبائى(رحمه الله) است که به نظر می رسد مستدلترین پاسخ به این اشکال باشد. ایشان ضمن ردّ و کافى نبودن اقوال و پاسخهاى مزبور چنین مىفرمایند: "آنچه از ظاهر آیات نماز بر می آید این است که اگر دستور داده اند به اینکه مردم نماز بخوانند براى این بوده که نماز آنان را از فسق و فجور باز می دارد. و این تعلیل می فهماند که نماز عملى است عبادى که انجام آن صفتى در روح پدید می آورد که آن صفت به اصطلاح، پلیسى است غیبى و صاحبش را از فحشاء و زشتى دور می سازد و قلب و دلش از معاصى و منکرات پاک می گردد. پس اثر طبیعى نماز اجتناب از معاصى است به نحو اقتضاء نه علت تامه دورى باشد. یعنى این اثر در همه نماز گزاران وجوددارد امّا به نحو اقتضاء نه به نحو علیت. پس اینکه گفته شد در بعضى افراد و مصادیق نماز این اثر مطرح است نه در همه نمازها صحیح نیست. و یا اینکه گفته شود اثرش فقط در حال نماز است نیز قول درسى نیست بلکه اثرش دائمى و همیشگى است و همینطور اقوال دیگر با این استدلال طرح مىگردند و رد می شوند پس نماز این اثر بازدارندگى را در زندگى نمازگزار بصورت مطلق ایجاد مىکند یعنى هم این اثر کلّى است و هم دائمى. امّا در حدّ اقتضاء نه در حد علّت تامه. وقتى اقتضائى شد موانع باید برطرف گردند تا اثر ظاهر گردد"
پس تخلف آثار دورى و پاکى از رذایل اخلاقى در نماز، زمانى است که موانعى بر سر راه آن بوده باشد. که آن موانع جلوى تاثیرش را سد کرده است.
بنابر این هر گاه بر درخت نماز، بار و ثمرى ننشست که نمازگزار از آن بهرهگیرد بدون تردید موانعى در آن دخیلاند که نخست باید آن موانع را شناخت سپس در رفع آن باید کوشا بود.
در واقع پاسخ صحیح از میان پاسخهاى ششگانه همین قول آخر است و مطالعه در زندگى قائمین و تارکین به نماز موید همین قول است. چون آنانکه به نماز اهمیت می دهند نسبت به حلال و حرام الهى مقیدند و کسانى که نسبت به نماز اهمیت کمترى قائلند به همان اندازه در مقابل گناهان، حساسیت کمترى از خود نشان می دهند.
آفات و موانع آثار نماز
چنانچه در این بخش روشن شد وجود موانع، عامل اصلى عدم ترتب آثار در زندگى نمازگزار است و گفته شد که آنچه مهم است شناسائى و معرفت آن موانع مىباشد. لذا در این قسمت از بحث به اهمّ آن آفات و موانع اشاره مىشود تا شاید با شناخت آن در رفع آنها بکوشیم و آثار نماز را در زندگى و حیات خویش لمس نمائیم. وامّا مهمترین آفات عبارتند از:
الف ـ اکتفا به صورت و ظاهر نماز:
تکیه کردن به صورت نماز و اعتماد به هیات ظاهر آن، بدون معرفت عقلى و قلبى به اذکار و اوراد و روح و حقیقت نماز، یکى از عوامل مهم عدم تاثیر گذارى آن است. همانطور که قبلاً گفته شد مفهوم نماز و حقیقت آن، در ظاهرش خلاصه نمىشود بلکه نماز علاوه بر صورت و ظاهر داراى سیرت و باطن نیز هست یعنى حقیقت نماز بسى گستردهتر از تصور عدهاى است که آن را در حرکات ظاهرى محدود دانسته و به همان هیات صورى تمسک و تشبث جستهاند، آثار نماز به حقیقت و روح آن پیوند و گره خورده است و براى دسترسى و وصول به آن فواید و آثار چارهاى جز نفوذ به باطن و قیام به حقیقت آن نیست و در واقع ذکر بودن نماز هم به همین معناست. امّا اینکه حقیقت و باطن نماز چیست؟ گفته شد که حضور قلب، فهم معناى اذکار، تعظیم در مقابل عظمت الهى و هیبت و عزت آن ذات ربوبى، رجاء و امیدوارى از او، اعتراف و اقرار به بىمقدارى و ناچیز بودن خویش از معانى باطنیه و مفاهیم کامله نماز است. چنانچه از امام رضا(علیه السلام) در این باب سئوال شد فرمودند: "علّت تشریع نماز این است که توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است و مبارزه با شرک و بت پرستى و قیام در پیشگاه خداوند در نهایت خضوع و نهایت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته و تعظیم پروردگار".
بنابر این توقع دست یابى به همه آثار مفیده که موجب صفاى باطن و جلاى دل و دورى بنده از قاذورات و پلیدیهاى اخلاقى می گردد با صرف انجام حرکات ظاهریه، انتظارى غیر منطقى و عقلى می نماید چون اکتفا به ظاهر و غفلت از اینکه چه می گوید و با که سخن می گوید و چه می خواهد و حمد و ثنائى که بر زبان می آورد چه معنایى در بردارد چیزى از آثار نماز را بر نمی تابد. اینگونه نمازگزاران مصداق بارز کلام عتاب آلود خداوند می باشند که فرمود: فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون. "اى واى بر نمازگزاران که دل از یاد خدا غافل دارند"
و یا اینکه رسول گرامیش فرمود: هر کس که نداند و نفهمد که در نماز چه می گوید نقصان کرده است.
پس آنچه که به نماز معنى می بخشد حرکات ظاهریه آن نیست بلکه آن روح نماز است که فرد نمازگزار را تعالى و کمال می بخشد. بارى اینکه نماز چون جمیع عبادات داراى قشر و صورت و لب و حقیقتى است.
"مادام که انسان صورت انسان و انسان صورى است نماز او نیز صورى و صورت نماز است و فایده آن نماز، صحّت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى که قیام به جمیع اجزاء و شرایط آن کند. ولى مقبول در گاه و پسند خاطر نیست. و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد نماز او حقیقت پیدا می کند پس بر مومن به حق و حقیقت و سالک الى الله به قدم معرفت لازم است که خود را براى این سفر معنوى و معراج ایمانى مهیا کند و عوائق و موانع سیر و سفر را از خود دور سازد"
ب ـ عدم اخلاص و حضور قلب:
یکى دیگر از عواملى که موجب مىشود تا نماز تاثیرى در حیات نمازگزار نگذارد و او را در قوس صعود سیر ندهد فقدان خلوص و نبود حضور قلب و خشوع باطن است.
اینکه نماز را "ذکر الله" نامیده اند شاید وجهش این باشد که ذکر الله یعنى استحضار یاد خدا در دل که ملازم کمال و سعادت دو سرا و مفتاح فلاح است. ملاک و میزان هر عملى در خلوص و حضور است و با توجه به همین نکته است که امام العارفین و سید السالکین على(علیه السلام) فرموده اند:
"همانا دو نفر از امت من به نماز مىایستند و رکوع و سجودشان یکى است و حال آنکه مابین آنها مثل مابین زمین و آسمان است"
اگر سئوال شود که معناى حضور قلب چیست؟ مستفاد از کلام بزرگان و اولیاى دین این است که: "حضور قلب یعنى فارغ ساختن دل از همه براى عملى که به آن مشغول است تا اینکه بداند که چه می کند و چه می گوید و تمرکز فکر و اقبال به نماز داشته باشد و این را خشوع دل نیز می گویند یعنى جمیع حواس را متوجه نماز سازد و به جز معبود در دل او چیزى نگذرد و دیگرى خشوع جوارح است که اعمال ظاهرى نماز گزار است"
وحضور قلب یعنى پرستش و عبادت خداى به نحوى که گویا تو او را می بینى و قلب تو تجلی گاه اوست و حداقل مراتب آن اینکه فهم کنى که اگر تو او را نمی بینى او تو را می بیند. اعبد الله کانک تراه وان لم تکن تراه فانَّه یراک"
از حضرت موسى(علیه السلام) روایت شده که از جانب خدا بر او وحى شد اى موسى چون مرا یاد کنى یاد کن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد و در وقت یاد من خاشع و با وقار باش و چون مرا یاد کنى زبان خود را در عقب دل خود بدار یعنى اوّل به دل یاد کن و بعد به زبان و چون در حضور من بایستى بایست مانند بنده ذلیل و مناجات کن با من با دل ترسناک و زبانى راستگو. و از امام باقر(علیه السلام) حدیث شده است که: نمازهاى بندهگاهى نصف آن بالا می رود و گاهى ثلث آن و گاهى ربع آن و گاهى همه آن و بالا نمی رود مگر آنچه دل او رو به آن آورد و امر به نافله شده تا نقصانى که به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد تمام کند. و این سخن و کلام عرشى امیر المومنین(علیه السلام) است که: "خوشا به حال آن کس که خالص کند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چیزى که چشمش می بیند و فراموش نکند ذکر خدا را بواسطه آن چیزهایى که گوشش می شنود و محزون نشود دلش به آن چه که به غیر عطا شده است".
و در سیره سید الساجدین امام زین العابدین(علیه السلام) آورده اند که ابو حمزه ثمالى گوید امام(علیه السلام) را دیدم که نماز می گذارد و رداى مبارکش از کتف او افتاد او درست نکرد تا از نماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض کردم فرمودند آیا می دانى در خدمت که بودم بدرستى که نماز به درجه قبول نمی رسد مگر به قدرى که دل متوجه او باشد" 22
بنابر این مستفاد از اخبار و روایات این است که نماز بدون خلوص و حضور اگر چه مقبول حق است و از حیث فقهى رفع تکلیف مىکند ولى چنین نمازى محرک انسان در طریق وصول و مسیر عروج نیست. یعنى اگر کسى نماز بدون حضور قلب اقامه کند به تکلیف خود عامل بوده و به همین جهت عقاب و عذاب تارک الصلاه بر او مترتب نیست و به همین دلیل به حکم فقهى مهر صحت بر او مىخورد و لیکن اثر چنین نمازى به همین مقدار است که فارق میان او و تارک الصلاه است.
پس معلوم شد که اگر نماز ما آن همه تاثیر معنوى و عرفانى را که در روایات آمده ندارد گیرش در کجاست. رادع و مانع اصلى این است که دل به نماز نمی دهیم. اکثر ما راضى هستیم به اینکه نمازى خوانده باشیم تا در زمره سرکشان و طاغیان قرار نگیریم و این نکته را از آن جهت گوئیم که وقتى به نماز ایستیم بسیارى از کارهاى فراموش شده در اذهان زنده می شود. تو گوئى نماز کلید خاطرات و رمز بازگشائى اوهام و خیالات است. در غالب نمازهاى ما این کلام امام خمینى(رحمه الله)صادق است که:
"نماز کلید دکان یا چرکه حساب یا اوراق کتاب و یا فرصتى براى مشغول شدن به افکار متشتته و خواطر شیطانیه ماست".
"یکى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى یک جوال می بافت و آخر هفته حساب می کرد و مزد شاگردهایش را می پرداخت. روزى به هنگام حساب یک جوال از قلم افتاد آنچه فکر کردند که آن را به چه کسى داده اند به خاطرشان نیامد. غروب نزدیک بود و استاد نماز نخوانده بود مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسى داده است. پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى داده ایم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز می خواندى یا جوال پیدا می کردى؟ استاد از این واقعه متنبّه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید".
و نیز در همین باب در شرح حال سید رضى و سید مرتضى علم الهدى دو برادرى که از شاگردان وارسته شیخ مفید(رحمه الله) بوده اند آورده اند که سید رضى به برادر بزرگ خود سید مرتضى در نماز جماعت اقتدا نمی کرد برادر بزرگتر به نزد مادر شکایت برد و مادر سید رضى را نصیحت کرد سید رضى به توصیه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا کرد. امّا در اثناء نماز، نمازش را تمام کرد و از مسجد بیرون رفت، سید مرتضى نزد مادر آمد و گفت سید رضى آنچه امروز کرد بدتر از پیش بود مادر ماجرا را از سید رضى جویا شد. سید رضى در جواب گفت: در اثناء نماز دیدم که برادرم در خون حیض غرق است به ناچار نماز را شکستم چون که طهارت شرط صحت نماز است، مادر شرح حال را با سید مرتضى در میان گذاشت سید گفت راست می گوید زیرا در مسیر رفتن به مسجد زنى درباره احکام خون حیض از من سوال کرد به او پاسخ دادم. امّا در اثناء نماز به این اندیشه افتادم که جوابى که دادم درست بود یا اشتباه"
پس علم و آگاهى به این نکته بر همه خصوصاً بر جوانان که داراى قلبى پاک و باطنى صاف می باشند لازم است که حضور قلب و اخلاص هر چند که شرط صحت نماز نیست ولى شرط کمال آن است و باید این مانع که خواطر غیر الهى و شیطانى در حال نماز است را از بین برده و نمازى با خلوص و حضور قلب بخوانند تا نمازشان آنها را از عالم مُلک به ملکوت پرواز دهد که الصلاه معراج المومن.
ج ـ استخفاف و سبک شمردن نماز:
در تعالیم و دستورات دین اسلام اگر خواسته باشیم احکام و تعالیم فردى را طبقه بندى نمائیم نماز در بالاترین مرتبه طولى نسبت به سایر احکام قراردارد. مسلّم است که در مقام انجام عمل به هر یک از دستورات الهى باید به جایگاه آن توجه کامل بعمل آید چون که آثار و برکات وجودى هر یک از آنها بنابر اهمیتى است که شارع در نظر داشته است سبک شمردن حکمى از احکام دین به این معناست که آن اهمیت الهى را بکاهیم. حال این کاستن می تواند شامل محافظت نکردن و مراقبت نداشتن آن به وقت خاص خودش یا ترجیح امور غیر ضرور بر آن و یا درست ادا نکردن برخى از اجزا و ارکان آن و مواردى دیگر بشود. همه این امور می تواند در حقیقت نوعى تضییع یا تضعیف در حکم الهى بشمار آید. و هر گونه تضعیفى مانع از ظهور برکات و بروز آثار آن حکم خواهد بود.
در باب نماز که یکى از احکام الهى است تاکید و توصیه زیادى شده است و این حکم از سایر احکام الهى مستثنى نیست. از رسول گرامى اسلام روایت است که: "هر کس به نماز اهمیت ندهد و آن را سبک شمارد سزاوار عذاب آخرت است"
و نیز خاتم رسالت(صلى الله علیه وآله وسلم) در حدیثى دیگر فرموده اند: "کسى که نماز را سبک شمارد خداوند برکت و خیر را از عمر و مال او بر می دارد و نتیجه کارهایش را از بین می برد و با گرسنگى و تشنگى و ذلت جان او را می گیرد"
و در حدیث دیگر آمده است که: "نماز، چون در وقت آن گزارده شود سپید و درخشان نزد صاحب خود باز می گردد و می گوید: همان طور که مرا رعایت کردى خداوند تو را مورد رعایت و حفظ خویش قرار دهد. لیکن اگر نماز، در غیر وقت آن گزارده شود و رعایت حدود آن نشود سیاه و ظلمانى نزد صاحب خود می آید و مىگوید: همان گونه که مرا ضایع ساختى خدایت تو را ضایع و تباه سازد" 23
و این روایت از امام صادق(علیه السلام) معروف است که در آخرین لحظات عمر شریفش دستور داد که همه اهل بیتش اطراف او جمع شوند وقتى همه آمدند بعنوان آخرین وصیت فرمودند:
"اگر کسى از شما نمازش را سبک شمارد هرگز به شفاعت ما معصومین نمی رسد"24
این موضوع نه تنها مورد تاکید همه اولیاى دین بوده بلکه سیره مستمرهشان بر این اساس استوار بود که با دقت و توجه هر چه بیشتر از نماز خود محافظت می کردند. برخى از زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل می کردند که حضرت نزد ما نشسته بود و با ما سخن می گفت و ما با او سخن می گفتیم هرگاه وقت نماز داخل می شد از براى آن حضرت حالتى روى می داد که گویا ما او را نمی شناختیم به او عرض می کردیم که تو را چه شده است فرمود اداى امانتى است که خداوند آن را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد و همه از تحمّل آن اِبا کردند.
نه تنها پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بلکه همه اهل بیت عصمت و طهارت بر این سیره منسلک بوده اند و نیز تابعین ایشان در طریق سعادت و وصول به کمال آن را تعقیب می کردند. در خاطرات امام خمینى(رحمه الله) نقل است که: به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد روایتى از امام صادق(علیه السلام)نقل می کردند که اگر کسى نمازش را سبک شمارد از شفاعتشان محروم می شود. من یک بار به ایشان عرض کردم سبک شمردن نماز شاید به این معنى باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند گفتند نه این خلاف شرع است منظور امام صادق(علیه السلام) این بود که وقتى ظهر میشود و فرد در اوّل وقت نماز نمی خواند در واقع به چیز دیگرى رجحان داده است .
د ـ عدم مداومت در نماز:
خداوند متعال نماز پنجگانه را در اوقات معین براى بندگانش فرض و واجب کرده است. همه فقهاء اعم از شیعه و سنى اجماع دارند بر اینکه افضل اوقات نماز، اقامه آن به وقتشان است و حتى برخى از فقهاى شیعه چون شیخ مفید و اتباع ایشان اوقات شرعى نمازهاى یومیه را مضیق دانسته و قبول آن در غیر وقت را از باب تفضّل مىدانند. اینکه شارع براى نماز اوقات پراکندهاى را تعیین فرمود شاید وجهش این باشد که هرگاه انسان به امور زندگى دنیایى بپردازد و به امر معیشت اهمّیت نماید مشاغل مادى او را از تامل وتفکر به امور معنوى بازداشته و یا مورد غفلت قرار می دهد به همین جهت بر بنده مومن امر شد که در میان فواصل کارهاى دنیوى لحظاتى را به امر معنوى او روحى اختصاص دهد و در مقابل معبود خویش، کُرنش کند تا حقیقت انسانیش به باده نسیان و فراموشى سپرده نشود و شخصیت آدمى به این واسطه تعدیل گردد چه اینکه اگر همه اهتمام او در مسیر مادیات محدود بود ایشان را با سایر حیوانات تمایزى نبود. نماز چون داروى شفا بخش براى روح می باشد که اگر سستى و فترتى در اقامه آن ایجاد شود و به صورت مداوم انجام نگیرد قطعاً سلامت روح را تامین نخواهد کرد چنانچه در مرض جسم هم همین است.
پس این فریضه مهم نباید ابزار و وسیلهاى براى رفع مشکلات جسمى و روحى در مقاطعى از زندگى یا پر نمودن اوقات بیکارى ما تلقى گردد. چگونه بهبودى و سلامت براى یک مریض در گرو استفاده بجا و منظم از داروهاست. نماز و سایر فرایض دینى نیز چنین است.
با این وصف اگر خواسته باشیم که در سفر یا مرض و یا به بهانه خواب نوشین صبحگاهى نماز را ترک نمائیم و در صورت مساعد بودن و سلامتى جسمانى و قیام به آن در اوقات بیکارى اکتفا نمائیم بسیار روشن است که از چنین نمازى بهره و نصیبى نخواهیم برد. چنانچه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده اند: آفهُ العباده الفترهُ "آفت عبادت سستى و عدم مداومت است"
پس در صورت ترک این فریضه الهى و امتثال مقطعى و غیر مداوم آن و یا هر گونه فترت و سستى در نماز موجب از بین رفتن آثار و فواید آن خواهد شد بنابر این قیام به نماز در وقت خود و مداومت در آن براى ترتب آثار ضرورى است و شاید به همین جهت باشد که قرآن کریم یکى از اوصاف مومنین را چنین بیان می کند. الذین هم على صلاتهم دائمون "آنان که همواره نمازشان را می خوانند و هرگز نماز را ترک نمی کنند"
مواردى که بیان شد آفات عمده و موانع اساسى در ظهور برکات نماز بشمار می آیند امّا عناصرى مثل ریا، عجب و خودبینى و گناهان دیگر بسیار مهم می باشند.
باشد که همه ما خصوصاً نسل جوان ما با برداشتن این موانع و زدودن آن بتوانیم از نورانیت و صفا، قداست و فلاح و سعادت دو سرا که در این فریضه بزرگ الهى نهفته است کمال بهره را ببریم.
در پایان این مقال بعنوان حسن ختام، خطابم به همه جوانان عزیز و وارثان خون شهید که ثبات شخصیتشان متضمن قوام و پایدارى جامعه و تزلزل در افکار و رفتار آنان موجب لغزش و تزلزل اجتماع است این است که بر شما فرض است معرفت و آگاهى به اینکه ترک عبادات خصوصاً نماز، منشا سقوط و مصدر هبوط و سرچشمه همه رذایل اخلاقى و مشکلات زندگى است و نماز با حفظ شرایط و رفع موانع، نردبان صعود، معراج شهود، رفرف عروج، مَسند سلوک، مَرکب خلوص و مقصد معبود است. جوانان عزیز "شماها بهتر می توانید تهذیب نفس کنید شما به ملکوت نزدیکتر هستید از پیرمردها، در شما آن ریشه هاى فساد کمتر است. یک پیر بخواهد اصلاح شود بسیار مشکل است جوان زودتر اصلاح می شود. هزاران جوان اصلاح می شوند و یک پیر نمی شود. نگذارید براى ایام پیرى. الان خودتان را باید تبعه تعلیمات انبیاء کنید مبدا این است از اینجا باید رفت"

فصل دوّم :
علل کم توجّهى یا بی توجّهى برخى از جوانان به نماز
راستى چرا در میان نوجوانان و جوانان برخى آنچنان که باید، به نماز اهمیت نمی دهند و یا اینکه چرا بعضى از آنان ارتباط چندانى با نماز ندارند و یا عدهاى از نوجوانان و جوانان در حالیکه از خانواده مذهبى و مسلمان هستند نماز نمی خوانند؟
این سئوالى است که ما بدنبال علل و عوامل و پاسخ صحیح آن بوده نخست سعى داریم که عوامل آن را شناسایى نموده سپس راه حلها را ارائه دهیم.
موضوع مزبور بعنوان یک سئوال و موضوع تحقیق در میان عده کثیرى از دانش آموزان دبیرستانى، دانش پژوهان مراکز پیش دانشگاهى و دانشجویان مطرح گردید تا بدون هیچ حدس و گمانى از طرف نگارنده علل را از بیان خودشان جویا شویم که در این صورت قضیه از ظن و گمان خارج و به واقعیت عینى نزدیکتر گردد.
آنان در این نظر سنجى علل و عواملى را برشمرده اند که بسیار جالب توجه است.
لازم به ذکر است که برخى از این علل از درصد بالایى برخوردار بوده که اکثریت آن را بیان داشته اند و بعضى دیگر در حدّ متوسط و ضعیف مطرح شده اند. ما به ترتیب اهمیت، آن عوامل و علل را بر می شماریم سپس نحوه از بین بردن آنها و یا راه حلها را با استمداد از آیات و روایات با بضاعت اندک علمى ارائه خواهیم داد.

محیط خانواده و بی توجهى والدین
بی توجه بودن یا کم توجهى پدر و مادر یا مربى خانواده نسبت به فرزندان در محیط خانه و سطحى نگرى آنان در ابتداى نوجوانى فرزندان و یا احیاناً بی مبالاتى اعضاى خانواده نسبت به مسائل دینى خصوصاً فریضه نماز تاثیر بسزائى در تربیت فرزندان بجاى می گذارد. بعنوان مثال فرزند اگر در خانه اى رشد نماید که در آن خانه کسى به نماز اهمیت ندهد و یا در قبال مسائل دینى خود را مسئول ندانند و یا خود اهل نماز باشند ولى فرزند خانواده را تحریض و تشویق به نماز ننمایند قطعاً فرزند آن خانواده اهل نماز و عبادت نخواهد شد البته شاید در آینده بر اثر عوامل دیگر به نماز روى آورد که این احتمال ضعیفى است.
نوجوانى نوشته بود که چگونه از من انتظار نماز خواندن برود در حالیکه در خانه ما هیچ یک اهل نماز نیستند و دیگرى بیان کرد که توقع نماز خواندن از کسى که هیچ یک از اعضاى خانواده اش اهل نماز نباشند. توقع بی جایى است.
اینگونه از خانواده ها که فرزندانشان تمایل و گرایش چندانى به مسائل عبادى از خود نشان نمی دهند بر دو قسمند: یک گروه خانوادههایى هستند که والدین و مربیان آنان به نماز اهمیت نمی دهند و طبعاً فرزندانشان از آنان تقلید می کنند. این دسته از خانواده ها اگر چه محدودند ولى وجودشان قابل انکار نیست. فردى نقل مىکرد ما چند نفر براى مهمانى به منزل کسى رفتیم بیشتر یا همه دوستان وضو ساختیم که نماز بخوانیم سراغ مهر نماز از صاحب خانه گرفتیم در جواب به ما گفت یک مُهر در خانه داریم که گاهى من با آن نماز می خوانم و گاهى خانمم.
دسته دیگر خانواده هایى می باشند که خود دیندار و اهل عبادتند و لیکن نسبت به فرزندان خود در این امر هیچ وقعى نمی نهند. نماز خود را می خوانند و روزهشان را می گیرند امّا از اینکه فرزندان به مسائل دینى پاى بند باشند یا نه براى آنها یکسان است. هرگز از فرزندان بعنوان پدر و مادر نمی خواهند که نمازش را بخواند و یا روزهاش را بگیرد. هیچ مسئولیتى را در قبال آنان احساس نمی کنند. گویا او همه چیز را می فهمد و باید با همان فهم خود عمل کند و یا همه اعمال او را حتى بعد از سن تکلیف با بچه بودن توجیه مىکنند.
بسیار روشن و مسلّم است که چنین فرزندى بزودى به عبادت تن در نخواهد داد. کانون خانواده مهمترین عامل دراین زمینه محسوب می شود چون کانونى که جوان در آن رشد یافته کانون بی تفاوتى بوده است و هرگز کسى از طریق محبت و تشویق و یا از راه قهر و تهدید او را به امور عبادى و ادار نکرده و یا از او نخواسته است. چه بسا این جوان نسبت به سایر امور زندگى فردى سر به زیر و تسلیم پذیر و با شخصیتى از دیدگاه خانواده باشد و لیکن اهل نماز و دیانت نیست. این بدان جهت است که والدین در آن امور تاکید داشته امّا در امور دینى اصرارى به خرج نداده اند. و اگر در بُعد دینى توجه داشتند قطعاً خللى در او مشاهده نمی کردند.
عدم آگاهى و بینش کافى از فریضه نماز
عالم نبودن به محتواى نماز، درک پایین و بسیار اندک نسبت به تاثیر آن، عدم توجه به جایگاه نماز در اسلام، نداشتن انگیزه و هدف در اقامه و برپایى آن، آشنا نبودن به اسرار و فلسفه نماز و درخواست امور مادى از خدا و عدم دست یابى به آن یکى از عواملى است که جوانان را از این فریضه الهى دور نگه داشته است. در گفته ها و نوشته هاى بسیارى از آنان این نکته جلب توجه مىکرد که ما نمی دانیم براى چه باید نماز خواند. اگر نماز نخوانیم چه می شود. با ترک نماز چه چیزى را از دست خواهیم داد و ظاهراً مشاهده می شود آنان که نماز را برپا می دارند با کسانى که تارک نمازند فرقى نمی کنند. اگر نماز باید در زندگى افراد موثر واقع شود پس چرا این اثر ملموس نیست و چرا این مرزبندى را عملاً ما نمی بینیم؟ مگر خدا به دو رکعت نماز ما محتاج است؟ جوان باید قلبش پاک باشد، انسان باید با دوستان و همسایگان و نزدیکان و همنوعان خود رفتار شایستهاى داشته باشد. خدا اینها را از ما خواسته است. نه اینکه نماز بخوانیم و در عین حال صدها عمل ناشایست را مرتکب شویم. اصل این است که ما انسان خوبى باشیم حال چه قائم به نماز باشیم یا تارک آن. پس ملاک انسان خوب بودن، نماز خواندن نیست بلکه دل و قلبى پاک داشتن است.
همه این گفته ها حاکى از آن است که شناخت لازم و آگاهى کافى از فضائل نماز و جایگاه آن در اسلام براى کثیرى از نوجوانان و جوانان حاصل نشده است.
سستى و تنبلى
بعد از دو عامل مذکور، علت دیگرى که در ترک یا بی توجهى به نماز بیان شده است عنصر و عامل تنبلى است. غالباً نوجوانان و جوانان به آسانى تن به فعالیت نمی دهند مگر در امورى که بیشتر جنبه احساسى و هیجانى داشته و یا در امورى که با انگیزه و شناخت قبلى همراه باشد. براى فردى که چند سال است به سن تکلیف رسیده قدرى مشکل است در هواى سرد زمستان آستین خود را بالا زند و با آب سرد وضو بگیرد و یا کفش و پوتین را از پایش در آورد و مسح نماید به همین خاطر گاهى از نماز خواندن طفره مىرود و یا براى او دشوار است که از خواب نوشین صبح گاهى بزند و نمازش را بخواند و… .
هر چند که برخى از نوجوانان و جوانان این عامل را در موضوع مورد بحث مهم شمردهاند و لیکن به نظر مىرسد که این علت نمی تواند بعنوان یک عامل مستقل و بلکه یک علت به حساب آید چون بعداً خواهیم گفت که تنبلى خود معلول علل دیگرى می باشد.
مجالست و همنشینى با دوستان ناباب
بدیهى است که نقش بسیار مهم دوستان در شکل دهى شخصیت انسانى خصوصاً در سنین نوجوانى و جوانى را نباید نادیده انگاشت. دوستان شایسته و خوب در سوق دادن انسان به سوى سعادت و کمال موثرند و دوستان ناشایست در انحراف آدمى به سمت ناهنجاریهاى اخلاقى. چه بسا جوانانى که در مسائل دینى علاقمند و به دیندارى خود راغبند و لیکن در محیطهاى مختلف از قبیل محلهاى که در آن زندگى می کنند یا محیط کار و تحصیل که در آن ساعاتى از عمر را سپرى می سازند با افرادى آشنایى شوند که به تدریج او را در دام بی دینى و لا ابالى گرى گرفتار می کنند.
فساد اخلاقى
برخى از جوانان در علت دورى از نماز و تعالیم دینى و مذهبى، مفاسد اخلاقى را بسیار موثر می دانند. البته این عامل در خانواده ها و محیطهاى مختلف داراى شدت و ضعف می باشد و در بروز و ظهور آن می توان عللى را بر شمرد که هر کدام از آن عوامل به تنهایى مىتواند در ایجاد آن و انحراف شخص کافى باشد.
عواملى چون خواندن و مطالعه نوشته هاى تحریک آمیز در مکتوبات و مقالات خصوصاً اگر با نثر روان یا بصورت نظم بوده باشد، تصاویر و عکسهاى مبتذل در بیرون از خانواده و نیز بد حجابى یا بی حجابى برخى از اعضاى فامیلى در مراسم جشن و سرور و عدم رعایت موازین شرعى و سنّتهاى غلط حاکم بر برخى از خانواده ها در درون خانواده می توانند در بروز مفاسد اخلاقى اشخاص خصوصاً جوانان تاثیر زیادى داشته باشند. کم نیستند جوانانى که با ایجاد و مهیا بودن چنین زمینه هایى غسل بر آنها واجب گردیده و آن اراده و تصمیم راسخ را ندارند که در داخل وقت خود را تطهیر نموده و نماز را بپا دارند و یا اگر در خارج وقت خود را پاک کرده اند قضاى نماز را بجا آورند چنانچه برخى صراحتاً گفته اند که نگاه به این تصاویر و صحنه ها، مقدمه و زمینه خود ارضایى و مفاسد دیگر اخلاقى است.

مزاحم دانستن نماز براى کارهاى شخصى
برخى چون در وقت نماز مشغول کارها و اعمال شخصى خود هستند فرصت اینکه نماز را در اوّل وقت آن اقامه کنند ندارند و وقتى که فرصتهاى اوّلیه براى اقامه و برپایى نماز از دست برود تدریجاً بعد از استراحت چون دوباره مشغول فعالیت می شوند اقامه نماز را مانعى براى انجام کارهاى خود می دانند. البته خواهیم گفت که این عامل به بهانه شبیه تر است تا یک علت براى ترک یا بی توجهى به نماز.
تکبر و غرور
عامل دیگرى که در ترک نماز و سایر فرایض عبادى مىتواند موثر باشد غرور جوانى و تکبر و بزرگ منشى برخى از افراد است. صفت غرور از پست ترین اوصاف انسانى است که شاید بتوان گفت منشا تمام گناهان و معاصى می گردد. هرگاه این خصلت در کسى پا بگیرد و استقرار یابد فرد را به مهلکه هاى بزرگى می کشاند با متصف شدن به این صفت فرد چنین می پندارد که اگر در مقابل خداى خود سجده کند کوچک مىگردد بنابر این براى اینکه بزرگى و غرورش محفوظ بماند در مقابل هیچ کس نباید سر تعظیم فرود آورد ولو در مقابل خداوند متعال. فلذا این خیالبافى شاعرانه و تصورات جاهلانه او را از همه او امر متعبدانه دور ساخته و مانعش مىشود که او در مسیر سعادت خویش گام بردارد. این همان وصفى است که وقتى در ابلیس ظاهر و آشکار شد در مقابل دستور صریح خداوند سرباز زد و حاضر نشد امر الهى را در سجده بر آدم امتثال نماید.
تسویف (واگذارى امور به آینده)
برخى از جوانان با توجه به اینکه چند سالى است که وارد سن تکلیف شده و در مقابل تعالیم و دستورات دین مکلف می باشند و بر آنها واجب است که به احکام دینى گردن نهند ولى با این توجیهات که ما هنوز جوانیم و تازه اوایل عمر ماست و بهانه هایى از این قبیل اعمال دینى را ترک می کنند. جوان در بسیارى از مواقع نماز نخواندن خود را این چنین توجیه می کند که من بعداً می خوانم و یا قضاى آن را بجا می آورم. عمر طولانى در پیش است پس می توان اعمالى که امروز از من ترک می شود در سنین پیرى و زمان بیکارى انجام داد و یا توبه کرد. بنابر این عملى که در آینده قابل جبران باشد و از طرفى مغفرت و بخشش الهى آن را شامل گردد جاى نگرانى نیست.
ضعف اعتقادى
عامل دیگرى که در روحیه جوانان مىتواند تاثیر زیادى را بگذارد باورهاى دینى و تقویت روحیات مذهبى است که بخش عمده این مسئولیت بر عهده مبلغان دینى می باشد.
امروزه بخش عظیمى از جوانان که بهترین و مهمترین، قشر جامعه محسوب می شوند از ضعف اعتقادى رنج می برند. در کتب درسى خوانده اند که خدا و قیامتى هست و مسائل دینى تا حدودى به آنان گفته شده و لیکن به باور و یقین نرسیده است.
اصول اعتقادى را بصورت مستدل و متقن فرا نگرفته بلکه اصول را چون فروع مقلدانه باور دارد. تعالیم دین را با انگیزه و اعتقاد انجام نمی دهد و بیش از آنکه با درایت و بینش همراه باشد با احساس و عاطفه با امور دینى برخورددارد. این ضعف درعقیده و عدم استوارى آن برپایه منطق موجب مىگردد که جوان به مسائل دینى آن اهمیت خاص را قائل نباشد و یا پاى بندى کامل به تعالیم دینى را نداشته باشد. به همین جهت بسیار دیده مىشود که بعضى از افراد، نماز خواندشان موسمى و فصلى است. مثلاً در فصل خاصى مثل ماه مبارک رمضان یا ایام ماه محرم و صفر، نمازشان را می خوانند و بقیه ماههاى سال را با نماز وداع می گویند.
و یا بعضى فقط به چند تا از نمازهاى واجب عمل می کنند و نماز صبح را مثلاًنمی خوانند. این نیست مگر از ضعف اعتقادى فرد. و تا این ضعف جبران نگردد، مشکل فوق قابل حل نخواهد بود.
رفتار نامناسب مبلغان دینى
ابتدا این نکته را متذکر شوم که منظور از عنوان مزبور، انکار یا زیر سئوال بردن مبلغان متعهد و متدّین خصوصاً روحانیون وارستهاى که حیات خویش را صرف تبلیغ دین نموده اند نیست بلکه توجه دادن به این نکته است که باید برخورد با جوانان بسیار با ظرافت و دقّت انجام گیرد. چون چه بسا جوانانى که مقید به موازین دینى باشند ولى با یک عکس العمل فردى که لباس دین بر تن کرده است از دین بی زار گردند. تحقیقات و نظر سنجیها گویاى این حقیقت است که برخى از جوانان به خاطر دوستى و صمیمیت و ارتباط نزدیکى که با طلاّب و روحانیون خصوصاً طلبه جوان پیدا کرده که باید از آن بعنوان یک پدیده میمون و مبارک نگریست رفتارى را مشاهده می کنند و یا سخنانى را می شنوند که موجب سستى و وهن آنها از دین می گردد. بعنوان مثال اگر جوانى مشاهده نماید که یک روحانى در محفلى نشسته و مشغول صحبت و احیاناً غیبت دیگران است و توجهى به نماز در اول وقتش ندارد و یا در رفتار با کسى تندى می کند این اعمال، تاثیر منفیاش را بر روحیه دیگران باقى می گذارد. گاهى گفته می شود که اگر واقعاً نماز در اول وقت آن همه فضیلت دارد پس چرا یک روحانى بعنوان مبلغ دین به آن توجه ندارد. این هم عاملى است که برخى از جوانان بیان می دارند. علاوه بر موارد دهگانهاى که بیان شد عاملى چون مشکلات مادى، کاستى در تبلیغات، نداشتن مشوّق، مشکل ازدواج، وجود آلودگى اخلاقى برخى از محیطهاى محلى، عدم جاذبه کافى مساجد و مکانهاى عبادى و عدم رعایت مسائل بهداشتى در مساجد و نمازخانه ها از دیگر عواملى هستند که در ترک و رویگردانى یا کم توجهى نوجوانان و جوانان به مسائل عبادى خصوصاً نماز تاثیر به سزایى دارند که باید در رفع و حلّ آن کوشا بود. نمودار زیر تحقیق انجام شده را نشان میدهد.
10 ـ رفتار نامناسب مبلغان دینى 9 ـ ضعف اعتقادى 8 ـ تسویف (واگذار کردن کار به آینده) 7 ـ غرور و تکبّر 6 ـ تزاحم نماز با کارهاى شخصى 5 ـ فساد اخلاقى 4 ـ مجالست با دوستان ناباب 3 ـ سستى و تنبلى 2 ـ عدم آگاهى و بینش کافى از فریضه نماز 1 ـ محیط خانواده و بی توجهى والدین
راه حلها
بعد از بیان علل و عوامل به پاسخ و راه حل هر یک از موارد مذکور می پردازیم تا شاید بتوانیم با ارائه آن گام مثبتى براى این قشر عزیز که اکثریت جمعیت جامعه اسلامى و دینى ما را تشکیل می دهند برداشته و اندکى از مشکلات دینى و مذهبى آنها را رفع کرده باشیم.
1 ـ نقش خانواده در تربیت فرزندان:
کانون خانواده اولین و بهترین مدرسهاى است که نسلهاى جوامع بشرى از آنجا رشد می یابند بنابر این اگر والدین یا مربیان خانواده افراد مدیر و با مسئولیتى باشند قطعاً کانون خانواده محیط سالمى براى تعالى و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعکس اگر مربى خانواده انسان غیر مسئول و بی قید و شرطى باشد قطعاً افرادى که از آن خانه وارد اجتماع می شوند انسانهاى مفیدى براى اجتماع نخواهند بود و به همین خاطر دین مسئولیت سنگین و خطیرى را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربیت فرزند را بعنوان بهترین عمل صالح وارثى ماندگار یاد کرده است. در نصوص وروایات که از ائمّه معصومین(علیهم السلام) و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)به ما رسیده بخش عمدهاى از آن را احادیث اخلاقى و تربیتى تشکیل مىدهد که در اینجا به مناسبت موضوع به چند حدیث اشاره می شود.
على(علیه السلام) در نامهاى خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبى(علیه السلام)می فرمایند:
فَبادَرْتُکَ بالادبِ قَبْلَ اَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَیَشْتَغِلَ لبُّکَ.
"فرزند عزیز در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده کردم و قبل از آنکه دل کودکانهات سخت شود و عقلت به اندیشههاى دیگرى مشغول گردد به تربیت تو مبادرت نمودم و وظیفه پدرى خود را انجام دادم"25

و نیز از امام صادق(علیه السلام) در روایتى چنین آمده است که فرمودند: انَّ خیرَ ما ورّث الآباءُ لابنائهم الادبُ لا المال.
"بهترین ارثى که پدران براى فرزندان خود باقى می گذارند ادب و تربیت صحیح است نه ثروت و مال"
همه اهتمام امامان معصوم(علیهم السلام) بر این امر مبتنى است که پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئولیت بار آورند تا حدى که بی مبالاتى و کم توجهى والدین را نسبت به امور فرزندان و اعضاى خانواده از گناهان و معاصى کبیره بشمار آورده اند.
امام سجاد(علیه السلام) می فرمایند: "وامّا حقّ ولدک فان تعلم انّه منک ومضاف الیک فى عاجل الدّنیا بخیره وتسرّه وانّک مسئولٌ عمّا ولّیته به من حسن الادب والدلاله على ربّه عزّ وجلّ والمعونه له على طاعته فاعمل فى امره عمل من یعلم انّه مثابٌ على الاحسان الیه معاقبٌ على الاسائه الیه. "
"وامّا حقّ فرزندت به تو این است که بدانى او از تو بوجود آمده و در نیک و بد زندگى وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستى وى، مسئول ادب و تربیت صحیح او هستى و تو مسئولى که او را به سوى خداوند بزرگ راهنمایى نمایى و در اطاعت از پروردگارش یاریش نمایى باید رفتار تو در تربیت فرزندت توام با احساس مسئولیت باشد، رفتار کسى که بداند در حُسن تربیت فرزنددارى اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق کیفر و عقاب است"26
این مساله تا آنجا نزد ائمّه(علیهم السلام) اهمیت پیدا می کند که در حالات عرفانى ادعیه از خداوند استمداد و یارى می خواستند چنانچه امام سجاد(علیه السلام) در مقابل پروردگارش این چنین دعا می کنند که:
واعنّى على تربیتهم وتادیبهم وبرّهم. "بارخدایا مرا در تربیت و ادب و نیکوکارى فرزندانم یارى و مدد فرما"
در ادبیات فارسى که سرشار از فرهنگ غنى دینى است و شاید بتوان گفت که غناى ادب فارسى و نفوذ کلام ادیبان ما از مایه و مواد روائى است نثر و نظمهاى فراوانى در این باره وارد شده است. اُدباى مسلمان که توجه خاص و ویژهاى در مسائل فرهنگى داشته و براى ارتقاء فرهنگى جامعه از هیچ کوششى دریغ نداشتند این نکته را همیشه متذکر می شدند. سعدى که حکایات او در بوستان جهات تربیتى خوبى را دربردارد در این باب چنین سروده است:
چو خواهى که نامت بماند بجاى پسر را خردمندى آموز و راى
که گر عقل و طبعش نباشد بسى بمیرى و از تو نماند کسى
بسا روزگار را که سختى برد پسر چون پدر نازکش پرورد
خردمند و پرهیزگارش برآر گرش دوست دارى بنازش مدار
شبیه همین شعر سعدى را شعراى عرب در ادبیات خود دارند. احمد شوقى از شاعران معروف و مشهور مصرى است او مىگوید: "یتیم کسى نیست که والدینش او را از غم زندگى رها کرده و او را ذلیل و خوار گذاشته باشند بلکه یتیم کسى است که براى او مادرى باشد که بی قید و بند باشد و یا پدرى که مشغول مسائل دنیایى"
این است نقش تربیتى خانواده که تاثیر ویژهاى دارد و لیکن از این نکته نباید غافل بود که برخى از جوانان با تحصیل علم به حدّى از تامل و دور اندیشى مىرسند که به واسطه مشورت با مشاوران و مربیان متدّین و دلسوز و یا دوستان آگاه و متعهد، رفتار و آداب خانوادگى خویش را اصلاح نموده و به سمت کمال و سعادت انسانى خویش گامهاى بلندى را برمىدارند و در حقیقت خود را از یتیمى به بلوغ می رسانند و این گروه از جوانان جزء کسانى هستند که پدر و مادر مورد عاق آنان واقع می شوند.
2 ـ عدم آگاهى از فریضه نماز:
چنانچه گفته شد بسیارى از قصور و کوتاهیهاى افراد در مسائل دینى بخاطر عدم آگاهى کافى و معرفت لازم از مبانى دینى است. بدیهى است که تلاش و کوشش در هر عملى منوط به وجود انگیزهاى است که قبل از انجام عمل در فرد ایجاد شده است و هیچ انگیزهاى بدست نمی آید مگر با علم و آگاهى و پر واضح است که هر چه قدر آگاهى انسان در آن عمل بیشتر باشد با رغبت و تمایل بیشترى بدنبال آن می رود و قدرت و توانایی اش در آن کار شدت می یابد.
باور ما این است که اگر جوانان ما نسبت به نماز و یا سایر فرائض و تعالیم دین اطلاع دقیق و کافى را داشته باشند و از برکات و فضائل و آثار و نتایج آن مطلع باشند هرگز حاضر نمی شوند که چیزى را جایگزین آن سازند. وقتى یک جوان مسلمان درک کند و یقین نماید که نماز پایه محکم و استوار دین اوست، نماز ملاک اصلى تمایز کفار با اوست، نماز مایه آرامش روح اوست، نماز اولین گام مسلمانى است، نماز تخلیه همه آلودگیها و پلیدیها و دواى همه امراض و دردهاى درونى و باعث سبکى و سکینت و آرامش قلبى او و لحظه گفتگوى او با محبوب و معبود او و نماز همه دین اوست و نیز صدها آثار مثبت روحى و روانى در آن گنجانیده شده چگونه راضى خواهد شد که آن را با امور دیگر معاوضه نماید.
بنظر می رسد که عمدهترین مشکل ما این است که در باب نماز از دو امر غفلت کرده ایم یکى از اهمیت نماز در اسلام و جایگاه رفیع آن در دین و دیگرى از آثار و اسرار آن که شاید همین امر یعنى آثار و اسرار مهمى که در نماز نهفته است آن جایگاه مهم را برایش در دین ایجاد کرده است. اگر از این دو امر در نماز به مقدار کافى بینش حاصل شود هیچ انسان عاقلى آن را در زندگى و حیات خویش ترک نخواهد کرد چون کدام انسان عاقل است که سعادت خویش را با شقاوت و نیکبختى را با تیره روزى مبادله نماید.
3 ـ سستى و تنبلى:
براى حل این معضل که بیشتر جنبه فردى و خصوصى دارد نخست باید عوامل پیدایش آن را جستجو نمود سپس در رفع و حلّ آن کوشید. دانشمندان علوم روانشناسى تنبلى را معلول یک سرى عوامل و علل می دانند و در واقع معتقدند که تنبلى مانند بی دقّتى خود به خود وجود ندارد بلکه سستى و تنبلى فقط نشانه یک اختلال یابى میلى است که باید علّت آن را جستجو کرد.
روانشناسان علل تنبلى را به سه دسته تقسیم بندى نمودهاند. علل جسمانى، علل تربیتى و علل عاطفى. علل جسمانى تنبلى را دائمى نمی دانند بلکه موقتى است مثل خستگى که امرى است مقطعى و موقت. این علل ممکن است از محیط خانوادگى یا اجتماعى نامساعد بوجود آید. مثل فقر مادى، کم غذایى، عدم رعایت بهداشت، والدین نالایق و ناتوان که غالباً در خانه یا مدرسه آنها را هدف سرزنشهایى قرارداده اند که معمولاً نصیب آدمهاى تنبل مىشد.
تجربه نشان می دهد که اکثر تنبلها به علل عاطفى یا منشى تنبل هستند یعنى از لحاظ جسمى سالم و داراى هوش کافى می باشند امّا کار خواسته شده از آنها متناسب با ذوق و نیازهاى آنان نیست و در واقع این نوع از تنبلها ناتوان از فعالیت نیستند27
یعنى در حقیقت تنبلى یک مرض نیست بلکه نداشتن یک انگیزه و علاقه درونى است که آن عامل درونى در فعالیت و عدم فعالیت جسم ظاهر مىگردد.
یکى از روانشناسان چنین مىگوید: "در عمق هر فعالیتى یک گرایش درونى عاطفى وجوددارد و در غیر این صورت به امتناع و تنبلى تبدیل مىشود. در حقیقت می توان گفت که تنبلى اساساً فقدان علاقه است این عدم علاقه سبب انزجار او از کار خواسته شده می گردد"
عدم علاقه و نبودن انگیزه را حاکى از یک سرى اختلالات عاطفى می دانند مثل اضطراب، تناقض، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، حسادت، ترس از سرکوفتها و تنبیهات، خیالپرورى، تهدید عاطفى در برابر پدر و مادر و ضعف، همه دلایلى هستند که ممکن است سبب تنبلى آشکار شوند. و گاهى این نوع تنبلى فقط در برابر یک کار است مثل تنبلى در درس خواندن یا مطالعه کردن و یا بازى کردن و غیره. مهمترین تدبیرى که باید اندیشید این است که مربیان و والدین درباره فردى که تنبلى او نتیجه بی علاقگى و بی دقّتى است او را کمک کنند تا کشمکش روانى و درونى خود را جستجو نماید که فعالیت او را تضمین کند. 28یعنى آن شناخت و انگیزه را در او ایجاد کنند به جاى آنکه او را مجبور به عملى نمایند.
علاوه بر آنچه که از دیدگاه علوم روانشناسى و تجربیات روانشناسان و روانکاران بیان شد لازم است که دیدگاه دین و ائمّه معصومین(علیهم السلام) را در این باب یاد آور شویم. امّا قبل از بیان آن باید بگوئیم که آنچه روانشناسان در این زمینه گفته ند مورد تائید و تاکید دین است و از حیث تربیت مذهبى و دینى باید به همین صورت با افراد تنبل برخورد گردد چون برخورد تند با نوجوان و جوان، انعکاس و نتیجه غیر مطلوب و منفى بدنبال دارد.
امام باقر(علیه السلام) از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) حدیث کرده است که فرمودند:
"سلام دین محکم و قوى خداوند است، راه مستقیم آن را با مدارا بپیمائید و تندروى نکنید افرادى که رفتار تند دارند همانند مسافرى می شند که در پیمودن راه، زیاده روى نموده و به مرکب سوارى خودبیش از حد فشار آورده در نتیجه مرکبش از کار افتاده و خودش از پیمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسیده است"
این در حالى است که در دین از سستى و تنبلى بسیار نکوهش بعمل آمده است و از منظر دین عنصر سستى و تنبلى از مهمترین عامل دورى از سعادت و خوشبختى مىباشد. على(علیه السلام) فرموده اند:
مَنْ اطاعَ التوانِىَ ضَیَّعَ الحقوقَ. "کسى که از سستى و تنبلى پیروى کند حقوق خود را در همه شوون زندگى ضایع کرده است" 29
و یا در جاى دیگر مىفرمایند: هَیْهاتَ مِنْ نَیْلِ السعادَهِ السُّکُونُ اِلى الهَوانى والبطالَهِ.
"آرمیدن در آغوش تنبلى و بطالت، دورى جستن از سعادت و خوشبختى است"
و آخرین روایت اینکه: امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:
حضرت موسى(علیه السلام) در پیشگاه الهى عرض کرد پروردگارا کدام یک از بندگانت نزد تو مبغوض تر است؟ فرمود: آنکه شبها چون مردارى در بستر خفته و روزها را به بطالت تنبلى مىگذارند"
4 ـ مجالست و مصاحبت با دوستان:
براى یک جوان که ابتداى ورود او به حیات و زندگى اجتماعى است و شخصیت اجتماعى او در حال شکل گیرى می باشد آنچه در درجه اول اهمیت قرار دارد و شاید مهمترین عامل در موفقیت و کسب سعادت او در زندگى بشمار آید انتخاب دوست یا دوستان خوب است و آنچه که در این رابطه مهم است و بلکه اقتضاى زندگى اجتماعى انسان می باشد شناخت برخى از خصوصیات اجتماعى افراد و آشنایى با ملاک و معیارهایى است که در انتخاب دوست خوب لازم و ضرورى است. در زندگى و حیات
اجتماعى تاثیر دوستان بسیار بیشتر از نقش اعضاى خانواده در زمان کودکى است. یک رفیق بد و دوست ناباب در میان دوستان خوب همانند میوه پوسیدهاى تشبیه شده است که در میان میوههاى سالم در جعبهاى قرار گرفته باشد همانطور که یک میوه پوسیده می تواند میوههاى زیادى را از بین ببرد یک رفیق شر قادر است که افراد زیادى را مثل خود شرور سازد. به همین خاطر در روایات زیادى از معصومین(علیهم السلام)وارد شده است که یک جوان باید در این امر حیاتى که گاهى تغییر سرنوشت او بر حول آن محور دور مىزند بسیار مراقب بوده و سنجیده عمل نماید. على(علیه السلام)می فرمایند:
مَن اتّخذ اخاً من غیر اختباراً اَلجاَهُ الاضطرار الى مرافقه الاشرار.
"کسى که ناسنجیده با دیگران پیمان دوستى می بندد ناچار باید به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد"
بعد از ذکر این مقدمه کوتاه که روشن شد دوست مىتواند در سرنوشت انسانى موثر واقع گردد و خط سیر زندگى و حیاتش را تغییر دهد به نظر مىآید که شناخت ملاکات و معیارهاى دوستان خوب لازم و ضرورى باشد بنابر این برخى از اهم ملاکات دوست خوب را بیان داشته تا اینکه بدان واسطه به انحراف کشیده نشویم.
ملاک و معیار انتخاب دوست
1 ـ دارا بودن فکر و عقیده سالم:
بر جوانان لازم است که با افرادى مجالست و همنشینى داشته باشند که صاحب عقیده پاک و فکرى سالم باشند چه اینکه داشتن فکرى سالم آدمى را به شخصیت فردى و اجتماعى سالم دعوت می کند اینکه برخى به دنائت و پستى زندگى روى می آورند به خاطر آن است که داراى اندیشهاى پاک و صحیح نمی باشند بسیار روشن است که هرگز عقیده صواب انسان را به مسیر ناصواب نمىکشاند.
نوجوانى و جوانى مقطعى از حیات آدمى است که هنوز به نیمروز آن نرسیده بلکه در صبحدم حیات اجتماعى و تکلیفى قرار دارد و باید در هنگامه صبح، گل وجود خویش را با افکار و نیات پاک آبیارى نمود تا پژمردگى زودرس بر او عارض نشود. لازمه طراوت و شادابى گل وجود آدمى به این است که هم همت گمارد تا عقاید فطرىاش را سالم نگه دارد و هم با کسانى مصاحبت نماید که داراى افکار و عقاید پاک باشند.
على(علیه السلام) خطاب به یکى از یارانش بنام حارث همدانى چنین توصیه می کند که:
یا حارث وَاحْذَرْ صحابَهَ من یفیل رایُهُ ویُنْکَرُ عَمَلُهُ فَاِنَّ الصاحِبَ مُعْتَبَرٌ بصاحِبِهِ.
"اى حارث از رفاقت با کسانى که افکارشان خطا و اعمالشان ناپسند است دورى کن، همانا آدمى به اخلاق و سیره رفیقش خو مىگیرد و با افکار و اعمال و ى معتاد می شود"
در حقیقت دوست به منزله عضوى از اعضاى بدن است که حفظ و مواظبت آن لازم است پس به همان اندازه که انسان باید در حفظ سلامت خود بکوشد تا آسیبى به او نرسد مىبایست در اعتقاد و افکار دوستان خویش نظارت کند تا عقاید و رفتارش را فاسد نکنند و نیز همت گمارد که دوستان پاک ضمیر را از دست ندهد چون از دست دادن آنها به منزله جدا شدن عضوى از اعضاى اوست.
در سخنى دیگر على(علیه السلام) می فرمایند: مَنْ فَقَدَ اَخاً فى الله فَکاَنَّما فَقَدَ اَشْرَفَ اَعضائه.
"کسى که دوست خوب خود را که براى خدا با وى پیوند دوستى داشته از دست بدهد گویا شریفترین اعضاى بدن خود را از دست داده است".
2 ـ حسن خلق و فروتنى:
یکى دیگر از معیارهاى مهم در انتخاب دوست این است که او داراى حسن خلق، رفتار پسندیده، تواضع و فروتنى و اوصاف نیکو باشد. فردى که از این اوصاف برخوردار نباشد لایق ارتباط و پیوند دوستى نیست چون اعمال ناشایست او حاکى از نیّات پلیدى است که در باطن اوست. بهترین مزیت ارتباط و دوستى با اینگونه از افراد این است که بتدریج خُلق و خوى او در رفتار آدمى تاثیر می گذارد. طورى که منش و رفتار دو دوست مثل هم مىشود. در حدیثى از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شد که فرمودند:
المرء على دین خلیله وقرینه. "روش آدمى بر طبق مذهب و سیره دوست و رفیقش خواهد بود"
این تاثیر در رفتار آنچنان محکم و وثیق است که سلیمان پیامبر(علیه السلام)فرمودند:
" درباره کسى به نیکى و بدى قضاوت نکنید تا دو ستانش را ببینید. چه اینکه آدمى از امثال و اقرانش شناخته می شود و به صفات همنشینان و دوستانش توصیف مىگردد"
و نیز على(علیه السلام) در دورى از اینگونه افراد می فرمایند: "لاتصحبُ الشریرَ فَانَّ طبعکَ یسْرِقُ مِنْ طبْعِهِ شراً وَاَنْتَ لاتَعْلَمُ".
"از مصاحبت با مردم شریر و فاسد بپرهیز که طبیعت بطور ناخودآگاه بدى و ناپاکى را از طبع منحرف می دزدد در حالیکه تو از آن بی خبرى"
و در کلام نورانى امام صادق(علیه السلام) چنین آمده است که: "مَنْ یَصْحَبُ صاحِبَ السّوءِ لایَسْلَمُ"
"کسى که با رفیق بد همنشین شود سالم نمی ماند و سرانجام به ناپاکى آلوده می شود".
همه این تاکیدات و هشدارها از کلمات نورانى معصومین(علیهم السلام)حاکى از آن است که انسان نباید دوستى را انتخاب نموده و با او مجالست نماید که در زندگى مواظب عملکردهاى خود و در مسائل اجتماعى در برخورد با دیگران متوجه منش و رفتارهاى خود نیست و شخصى که داراى اخلاق تند، رفتار ناشایست و برخورد نامناسب باشد از رفاقت با او نهى شده است.
3 ـ عاقل بودن:
معیار دیگرى که در انتخاب دوست باید لحاظ گردد میزان علم و آگاهى و عقل و اندیشه اوست. دوست آگاه و عاقل مایه خوشبختى و سعادت و رفیق سفیه و جاهل اسباب ناراحتى و رنج را فراهم خواهد نمود. چون اوّلى با درایت خویش و آگاهى و معرفتى که دارد در انجام اعمال خود تمام جوانب کار را درنظر دارد که هم براى خود و هم براى نزدیکان و دوستانش معضل یا مشکلى را ایجاد نکرده بلکه مشکلات موجود را رفع می کند امّا دوّمى با علم اندک و عدم تدبیر و دوراندیشى و استفاده نکردن بجا از عقل و اندیشه نه تنها قدرت از میان برداشتن مشکلات را در زندگى ندارد بلکه با سفاهت خویش موانعى را براى خود و دوستان در مسیر پیشرفت زندگى ایجاد می کند. چه بسا نیّتى خیر در ذهن داشته باشد تا اینکه کار خیرى در حق دوستان انجام دهد و لیکن بر اثر کج فهمى و کم خردى عملى به زیان او انجام می دهد.
این مورد هم یکى از مواردى است که در احادیث تربیتى از طرف معصومین(علیهم السلام) بدان بسیار تاکید رفته است.
و ما از باب نمونه به چند روایت اشاره می کنیم.
امام سجّاد(علیه السلام) خطاب به فرزند بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:
یابُنىّ اِیّاکَ ومصاحَبَهَ الاحمقِ فانّه یرید ان ینفعک فیضرّک.
"اى فرزندم از رفاقت با احمق پرهیز کن چون او اراده می کند که به نفع تو قدمى بردارد ولى بر اثر حماقت و نافهمى مایه زیان و ضرر تو می شود"
در حدیث دیگر تاکید شده که از اینگونه افراد فاصله بگیرید چون مصاحبت با ایشان موجب می گردد که شما هم در آینده مثل آنان گردید و اینگونه از رفتارهاى نابخردانه بسیار سریع در شما اثر گذارد.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: مَنْ لَم یَجْتَنِبْ مصاحبه الاحمقِ اوشَکَ اَنْ یتخَلَّقَ باخلاقِهِ.
"کسى که از رفاقت با احمق پرهیز نکند تحت تاثیر کارهاى احمقانه وى واقع می شود و خیلى زود به اخلاق او متخلق می گردد"
بنابر این دوستى با انسانهاى غیر عاقل و جاهل جز سختى و رنج چیزى را به ارمغان نخواهد آورد و تحفهاى جز ایجاد مشکل در بر نخواهد داشت. چنانچه امام حسن عسگرى(علیه السلام) فرمودند: صدیقُ الجاهل تَعِبٌ.
" دوست انسان جاهل همیشه در سختى و زحمت است"
یا على(علیه السلام) می فرمایند: صدیقُ الاحمق فى تعب. "دوست انسان احمق همواره در رنج است".
متقابلاً در برخى روایات رفیق عاقل و آگاه به داروى شفا بخش تشبیه شده است که می تواند امراض اخلاقى و ناهنجاریهاى رفتارى را درمان نماید. امام صادق(علیه السلام) در روایتى بسیار زیبا چنین فرمودند:
"دوستان صمیمى سه قسمند: اوّل کسى که همانند غذا از ضروریات و لوازم زندگى به حساب می آید و در همه حالات، انسان به او نیازمند است و او رفیق عاقل است. دوّم کسى است که وجود او براى انسان به منزله یک بیمارى مزاحم و رنج آور است و او رفیق احمق است. سوّم دوستى است که وجودش نافع است همانند داروى شفا بخش و ضد بیمارى است و او رفیق عاقل و لبیب است (یعنى داراى فکرى عمیق و دور اندیش است)"
4 ـ خوشنامى و شهرت داشتن به خوبى:
در جامعه روستایى یا شهرى که در آن زندگى مىکنیم برخى از خانوادهها به خوبى و پاکى و نجابت و نیک نامى شهرت دارند و بالعکس برخى دیگر به بدى و زشتى و بی ایمانى مشهورند همه همت یک جوان باید در این باشد که اگر قدرت اصلاح چنین افرادى را دارد که با آنها طرح دوستى ببندد و در مقام ساختن و اصلاحشان بر آید بسیار کار پسندیده اى است و چون غالباً چنین قدرتى از غالب جوانان بعید است لذا سفارش اکید بر این است که با این قشر مجالست و رفاقتى نداشته باشید. در توصیه هاى اولیاى دین در این زمینه از دو چیز نهى شده است.
یکى نزدیک شدن به مراکز و مجالس بدنام کننده و دیگرى رفاقت با افراد بدنام و مورد اتهام.
در وصیت على(علیه السلام) به فرزندش امام حسن مجتبى(علیه السلام) چنین آمده است که: ایّاکَ وَمَواطِنَ التُّهمَه والمجلسِ المظنونَ بِهِ السُّوءُ فَاِنَّ قرینَ السَّوءِ یَغُرُّ جَلیسَهُ.
"از مراکز بدنام و محلهاى مورد تهمت و از مجالسى که مورد سوء ظن است دورى کن به دلیل آنکه رفیق بد، دوستش را فریب می دهد و او را به کار ناپسند تحریک می کند."
و نیز پیامبر عظیم الشّان اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند: اَولى النّاس بالتُّهمَهِ مَنْ جالَسَ اهلَ التهمه.
"شایسته ترین مردم براى بدنام کردن و ننگ اجتماعى کسى است که با بدنامان مجالست داشته باشد"
قطعاً کسى که داراى اعمال و عقاید خوبى باشد و مردم او را به صفات نیک بشناسند در حالیکه با افراد بدنام مجالست نماید و با آنها حشر و نشر داشته باشد تدریجاً مورد اتهام واقع می شود و چه بسا بدنامى آنان در او سرایت نموده و او را مورد تاثیر قرار دهد.
5 ـ صادق بودن و صداقت داشتن:
از اوصاف دیگرى که در آئین دوست یا بی ملاک و محور است این است که رفیق باید در گفتار صادق و در رفتار صداقت داشته باشد. صدق در گفتار و صداقت در رفتار، تعدیل شخصیت انسان را به همراه دارد.
آنکه در گفتار صادق نبوده و سعى در درست جلوه دادن قضایاى کاذب است و یا در اعمال و رفتار خود تلاش می کند که نوعى رفتار تصنعى و کاذب را براى خود ایجاد نماید و در وراى آن رفتار حقیقى خود را بپوشاند از دیدگاه علوم روانشناختى از نوعى کمبود و کاستى روحى و باطنى رنج می برد و سعى دارد که از این طریق آن کاستى خود را به این صورت جبران نماید. واِلا کسى که داراى شخصیت متعادل و حقیقى بوده و از تعدیل روحى و روانى برخوردار باشد نیازى نمی بیند که به کذب قولى و عملى دست زند.
روانشناسان مدعی اند که با تجربه ثابت شده است آنانکه از حیث شخصیتى ضعفى در خود می بینند و یا کمبود عاطفى در خود احساس می کنند سعى دارند که خود را به نحوى در میان دوستان مطرح سازند که یکى از بهترین راهها بزرگ نمائى در امور است و اینان همیشه می خواهند خوبى را بدى، راست را دروغ، زیبا را زشت، راستى را کجى، نزدیک را دور و هر امرى که جلوهاى تازه و اعجاب آور داشته باشد نمایان سازند تا اینکه خود مطرح گردند. و شاید به همین دلیل باشد که در اخبار و روایات ائمّه(علیهم السلام) انسان کاذب و دروغگو به سراب تشبیه شده است و از پیمان دوستى با آنان شدیداً نهى شده است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: اِیّاکَ ومصادقه الکذّابِ فَاِنِّه کالسرابِ یُقَرِّبُ علیک البعیدَ ویُبَعِّدُ عنک القریبَ.
"از دوستى با انسان کذاب برحذر باش چون او همانند سراب است که دور را براى تو نزدیک و نزدیک را از تو دور می سازد"
یعنى همانگونه که سراب امر واقعیت دارى نبوده و از دور فریبنده است دوستان کاذب هم این چنین می باشند چون ایشان هم امور غیر واقعى را واقعى جلوه می دهند. جوان هوشمند باید بداند که چنین دوستانى به پیمان دوستى وفادار نخواهند بود و زیان ارتباط با آنان بیش از نفعشان است.
رئیس مذهب شیعه در سخنى دیگر می فرمایند: لاینبغى للمرء المسلم
اَنْ یُواخى الفاجر ولا الاحمق ولا الکذّاب. "شایسته نیست براى انسان مسلمان که با شخص تبهکار و احمق و دروغگو رفاقت کند"
علاوه بر این ملاکات پنجگانهاى که بیان شد از مطالعه در روایات بدست می آید که همچنین باید از دوستى و پیمان رفاقت با افراد چاپلوس، خائن، ظالم و سخن چین وکسى که داراى اوصاف رذیلهاست دورى نمود.

منابع و ماخذ
1- قرآن
2- بحار الانوار، ج82
3- نهج الفصاحه
4- اصول کافى، ج3
5- مجمع البیان، ج7.

1 – پیام مقام معظم رهبرى آیه الله خامنهاى، مهرماه 1370.
2 سوره مبارکه احزاب، آیه 56.

1 – سوره مبارکه جن، آیه 14.

2- تهذیب، ج1 ص173 روایت 68. کافى، ج7 ص25 روایت 7.
3- بحار الانوار، ج82 ص303 روایت 2 باب4
4 – نهج الفصاحه، حدیث 1874.
5 – اصول کافى، ج3 ص265 روایت 6. نهج الفصاحه، حدیث 1878.
6 – مجمع البیان، ج7 ص447 ذیل آیه 45 عنکبوت.
7 – نهج الفصاحه، حدیث 1877.
10 – نهج الفصاحه، حدیث 1098.
11 – معراج السعاده، ص668.
12 – سفینه البحار، ج2 ص176.
13 – دکتر ماى لى ـ شخصیت ـ ترجمه دکتر محمود منصور، ص120
14 – دکتر نصر ـ جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ص338.
15 – دکتر حسین نصر جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ص342
16 جوان مسلمان و دنیاى متجدد، ص352.
17 سوره مبارکه یونس، آیه 57.
18 نهج البلاغه، خطبه 176.
19 سوره مبارکه رعد، آیه 28.
20 المیزان، ج6 ص123 چاپ بیروت (دوره بیست جلدى)
21 تفسیر المیزان، ج16 ص138.
1 ـ رک: سر الصلاه (امام خمینى)، ص36. معراج السعاده، ص668 به بعد.

1 ـ بحار، ج80 ص25 روایت 46.

2 ـ بحار الانوار، ج84 ص234 باب 16.

1 ـ بحار الانوار، ج1 ص223 روایت 12.

1 ـ بحار الانوار، ج71 ص6 روایت 1.

1 ـ تفاوتهاى فردى "روانشناسى اختلافى"، ص141.

1ـ تفاوتهاى فردى "روانشناسى اختلافى"، ص147.

29 – بحار الانوار، ج70 ص160 روایت 7.

—————

————————————————————

—————

————————————————————

6


تعداد صفحات : 56 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود