تارا فایل

نقش پیامبران درراهبری انسانها


مقدمه :
بولد وزرهای بزرگ وقوی که در راه سازی مورد استفاده قرار می گیرد و کارهای مختلف و مهمی انجام می دهد شاهد بزرگ علم ودانش مهندسی آن است .وباید گفت سازنده ی آن به خوبی از قوانین مکانیک نسبت آلیاژها1 و فرمولهای فیزیکی با خبر بوده است تمام ساختارهای بشر نیز از هوش واستعداد سازنده آن حکایت می کند وهر چه محصول عالیتر و دقیق تر باشد نشان می دهد که دانش سازنده ی آن کاملتر است .
عظمت واسرار جهان آفرینش با ساختمان یک بولدوزر ، ویا با سایر ساخته های بشر ، قابل مقایسه نیست دقائق بیشماری که از موجودات جهان به کار رفته است علم بی پایان خدا را درنظر ها مجسم می سازد . اکنون در مثال های زیر دقت فرمایید .
1- نیوتن می گوید ما با مطالعه ی ساختمان گوش و چشم می فهمیم که سازنده ی گوش ، قوانین مربوط به صورت ، را کاملا می دانسته است و سازنده ی چشم از قوانین پیچیده مربوط به نور و رویت باخبر بوده است وازمطالعه در نظام آسمانها به حقیقت بزرگی که آنها را با نظم مخصوص اداره می کند ، پی می بریم2 .
2- ساختمان و سازمان حیاتی یک خفاش انباشته از شگفتی ها است این حیوان برای این که در تاریکی جوانه راه را بیابد وبه مانعی برخورد نکند ، مانند دستگاه د راداره امواجی3 در فضا پخش می کند در صورتی که مانعی سر راه باشد امواخ بدان برخورد می کند وباز می گردد وبدین ترتیب خفاش راه را باز می یابد .
3- پوسته یا قشر منحر وسیع ترین قسمت دستگاه عصبی است وبه طور کلی از لایه هایی سلولی بسیار نازک به نظر تفریحی 5/1 تا 4 میلی متر که سراسر چین های آن را پوشانده تشکیل شده و سعتش تقریبا 2400 سانتی متر مربع است درقشر تقریبا 3/9 میلیارد سلول عصبی وجود دارد که در طبقاتی رویهم رفته قرار گرفته اند 4.
4- حشرات بااینکه کوچک هستند ونیز کارهای شگرفی در آنها بکار رفته است مثلا به جای چشم ساده دارای چشم مرکب هستند چشم مرکب از واحد های بینایی بنام اماتیدی 5درست شده است .
هر یک از واحدهای بینایی مانند یک چشم ساده – از خارج به طرف داخل از قسمتهای قرنیه ، عدسیه وشبکیه تشکیل یافته است .
تعداد اماتیدی در حشرات متفاوت است در " کرم شبتاب " 2500 عدد ودر " آسیابک " از 10000 تا 28000 می باشد 6. حشرات چون قادر نیستند سرخود را حرکت دهند بوسیله این چشم ها می توانند اشیایی را که در پشت یا کنار آنها قرارگرفته است مشاهده کنند .
نمونه های فوق روشن می سازد که سازنده ی جهان یا بینایی کامل و دانش بی پایان است به خلقت و آفرینش جهان زده است اکنون این سوال پیش می آید که آیا خدا پس از آفرینش جهان بر همه چیز آن دانا است . آری خدا از ، همه چیز درهر جا وتاهر کجا ، خبر دارد از درخشش دورترین تک ستاره ، بر پیشانی بلند آسمان …
از : تلاطم سبزگون وبی آرام موج ها ، در دورترین کرانه های اقیانوسها ..
از : غریب ترین ژرفضای دره های دور ، بردامان کوهستانها ..
از : جنبش برگی به نوازش نسیم ، در انبوه برگ ها ..
از : ناله ی مغموم مرغ شباهنگ درسکوت و سمگون جنگلها ..
از : سوسوی فانوسها سبز کوههای شتاب ، در لابلای شاخ وبرگ بوته های تمشک ..
از : شمار بیشمار میان و گوناگون رنگ های آن ها و بسیار انواع آنان در سراسر آبهای جهان ..
از : زایش بره غزالان عنبرین موی در فشرده ی درختان جنگل های دور دست .
از : لغزش مرواید شفاف شبنم ، بر گلبرگ نسیم شکفته ی غنچه ی شقایقی در سایبان سنگ ها …
بادی ، او از بلند کو ،خمیده ی آسمان ،گسترده ی دشت ودریا فشرده ی معدن ، پنهان غار … همه و همه خبر دارد ، وبه همه چیز داناست .
" خدا از آنچه در – سینه های – دشت و ژرفای دریاست آگاه است وهر برگی که از درختی می افتد وهر دانه یی که در نهان زمین پنهان است وهر تروخشکی ، درپیشگاه او روشن است . 7
چون : هستی بخش خالق از آفریده ی خود کاملا آگاه است و همیشه به آن توجه دارد چنانچه از صورتهای ذهنی خودغافل نیستیم وهرگاه وتامدتی که بخواهیم موجود باشند ، در ذهن ، هستند وبه آنها توجه داریم ولی اگر توجه خود را از آنها برداریم ناپدید می شوند .
شما اگر در ذهن خود انسانی را تصور کنید حتما به تمام جنبش های او آگاهی دارید وهیچ گاه کارهای وی واز نظر شما پنهان نیست . بدین جهت که آن آدمک ذهنی ، آفریده ی شماست به این معنی که قبل از تصورش اصلا وجود نداشت وشما با تعقل وتصور خود آن را به وجود آورید .
خدا هم که جهان و جهانیان را به وجود آورده وهستی آنها از اوست به همه آنها در می نگرد واز آنها غافل نیست البته فرق ماکه می توانیم صورتهای ذهنی خود را ایجاد کنیم وخدا که جهان را به وجود آورده این است که ما خود نیز ، در اصل هستی به او نیازمندیم وهستی ما از اوست . اما خدا از هر نظر وهر کس بی نیاز وهستی بخش همه ی موجودات می باشد بدین جهت او را منحصرا ،خالق حقیقی می نامیم .
فرق خالق وسازنده
سازنده ی فخر الکترونیک چون خالق به وجود آورنده ی آن نیست وتنها با اسلوب فنی چیزی را که موجود بوده به صورتی ویژه در آمده است از محاسبات و بایگانی آن در آینده خبر ندارد و همچنین سایر مخترعین ،مکتشفین و صنعتگران از تمام جزئیات جنبش ها و آ‎رامشهای مصنوعات خود اطلاع ندارند .
چون آنها ساخته های خود را ایجاد نکرده اند واز نیستی به هستی در نیاورده اند . بلکه مواد مصنوعاتشان در خارج آماده بوده است و فقط آنان باتجزیه و ترکیب ، شکل آنها راعوض کرده اند مثلا هواپیما از موادی درست شده است که همه به صورت خام در معادن وجود دارد و پس از استخراج وذوب وقالب گیری به شکل هواپیما در آمده است .
بنابراین سازندگان ساخته های خود را نیافریده اند بلکه شکل مواد را تغییر داده اند ولذا برای همیشه از آنها آگاهی ندارند واز این جهت آن ها را نمی توان خالق و آفریدگار نامید وچنانچه دربعضی مواد به آنها خالق اطلاق شده باشد به طور مجاز وغیر حقیقی است .
اما خدا که به وجود آورنده همه چیز است ، همیشه به کارهای آنها آگاه ودانا است چون خالق حقیقی و واقعی است .
قرآن عزیز می گوید :
و آیا انکه آفریدگار است از اسرار و آفریده های خویش با خبر نیست . 8
اینک می دانیم که ما وتمام مخلوقات جهان از پیشگاه شکوهمند و پر عظمت پروردگار دور نیستیم هر جا باشیم وبه هر سرزمین مسافرت کنیم . به قعر دریاها وقلب آسمانها و تنگناهای دره ها بازاز نظر او پنهان نخواهیم بود کوچکترین کار پسندیده ویا کار خلاف را می نگرد و پاداش ویا کیفر می دهد .
آیاکسی که چنین خدایی دارد وبه او ایمان آورده است هرگز گرد گناه وزشتیها می گردد .
نقش پیامبران درراهبری انسانها
آفرینش انسان برای چیست ؟
و آیا خدا بشر را آفرید تا در نظام تولید ، چون مهره یی درماشین باشد وتنها انسانی صنعتی به حساب آید .
و آیا آفرینش انسان تنها برای لذت بردن اوست ؟
یا برای اینکه از راههای پیدا و پنهان هر چه بیشتر ثروت بیندوزد و چراغ خواستهای مادی خویش را بر افروزد . وباری .. آیا ایده ی والاتری در بین نیست .
گروهی بی شمار چون ژرفای خش و حقیقت انسان را در نیافته یا ارزیابی نکرده اند ، تنها جنبه مادی او را به نظر آورده و آن سوی این سکه ی پر ارج غافل مانده اند .
انسان شناسان بصیر می گویند انسان سه بعد مهم دارد :
1- زندگی شخصی مادی
2- زندگی اجتماعی
3- جهان روح و معنا
آنها که به بعد اول چشم دوخته اند وبرای انسان آزادی مطلق قائلند اگر چه این آزادی برای انسان زیانمند باشد ، از شخصیت شگرف انسان غافل مانده ودو بعد او را از چشم انداخته اند .
ونیز آنان که به دو بعد اول و دوم چشم دوخته اند وبه بعد سوم نظر ندارند محیطی به وجود می آورند که فاقد ارزشهای اصیل اخلاقی و معنوی است .
" ترین بی جامعه شناس و مورخ بزرگ انگلیسی درمصاحبه یی بلند ، به خبر نگار ومجله ی لایف گفته است .
ماخود راتسلیم طبیعت مادی کردیم و در نتیجه از جهت حس مادی بی نیاز گشتیم اما از نظر معنوی هستند و محتاج شده ایم اما من بر آنم که هنوز فرصت باقی است که از آن راه نادرست باز گردیم وبه مذهب گراییم .
پس پژوهشگر ژرفنگر و مال سنج ، پارا فراتر از دو بعد اول ودوم می نهد وانسان وهدف او را از آفریده شدن درمجموع "سه بعد " در می نگرد ومطالعه می کند چون حقیقت و واقعیت انسان همچنین است ودر غیر این صورت انسان آن طوری که باید شناخته نشده است اضافه براین در نظر گرفتن بعد سوم می تواند به انسان قدرت محاسبه یی در ورود به میدان زندگی شخصی و اجتماعی وخروج از آن ، ببخشد و ایده آل صحیح نیز همین است پس انسان می یابد به سوی تکامل همه جانبه ی خود پای بکشد و راه آن رابشناسد چون اساسا برای همین منظورآفریده شده است اکنون جای این پرسش است که آیا وجدان و فطرت می تواند انسان را درهر سه بعد رهنمون باشد .
برای یافتن پاسخ به تحلیل می نشینیم .
گروهی از روانشاسان و جدال را افکار می کنند ، و آنچه را ما وجدان وفطرت می نامیم ، معلول تربیتهای نخستین دوران کودکی می پندارند .
در برابر ، دانشمندان بسیاری چون ژان ژاک روسو 1 بر آنند که در ژرفای وجود بشری ، نیرویی نهفته است که می توانند خوبیها و بدیها را باز شناسد کودکانیکه هنور رنگ محیط نگرفته اند و و جدانشان انحراف نیافته است اصالت خوبیها و بدیها را درک می کنند بدانسان که می دانند خوبیها و بدیها قراردادی نیست .
می پذیریم که دسته یی از نیکیها و زشتی ها تابع عادات و رسوم است چنانچه پوشیدن نوعی لباس خوردن نوعی غذا و … دریک محیط و یک زمان ، خوب وهمان محیط و زمان دیگر به شمار می آید .
اما هر کس که از خود توشه یی برده وعنان بینش خویش به عقل سپرده نمی تواند همه ی خوبیها و بدیها را ازآن دسته بداند چرا که امانت ودادگری وفاء به پیمان و کمک به مستندان و خدمت به جامعه برادری و برابری و جز آن … ریشه های عمیق درونی و وجدانی دارند ودر برابر ستمگری پیمان شکنی ، خیانت ، خود بینی ، وبه جزء آن درهمه ی محیط ها و همه ی زمان ها زشت بوده است وخواهد بود و نمی توان زشتی و بدی آنها را قراردادی تلقی کرد .
پس باید به وجود وجدان و فطرت اعتراف کرد اما با این یاد آوری لازم که وجدان به تنهایی نمی تواند انسان را به طور کامل راهنمایی کند . چرا که وجدان و فطرت محتاج پرورش است و چون معادن باید کشف و پرداخت گردد وگرنه بسا که انحراف می یابد وبه تحت تاثیر محیط های فاسد آن چنان تغییر می کند که عده یی از روانشناسان آن را باز نمی شناسند و وجود آن را انکار می کنند واین یک رمز نیازمندی ببشر به پیامبران معصوم است .
ایدئولوژیهای بشر
بشر از چند قرن پیش از میلاد مسیح تاکنون ، ایده های گوناگون برای اصلاح جامعه و فرد پیشنهاد کرده است اما چون آدمی به رازهای سعادت همه جانبه روحی و مادی آگاهی کامل ندارد و مجهولات او بسیار است . هیچ گاه نتوانسته ایده یی ارائه کند که تمام خواستهای خش عمیق انسانی را پاسخگو باشد .
دکتر " پیلربروز " می گوید چند سال پیش در پرنستون از انیشتاین شنیدم که می گفت :
علم ما را از آنچه هست آگاه می سازد اما این – وحی است که ما را از آنچه باید باشد مطلع می کند . 2
"ویکتور هوگو" می گوید بشر هر چه بیشتر ترقی می کند احتیاجش به دین زیادتر می گردد 3.
اشکال مهم دیگر در فراراه عقول بشر وایدئولوژیها این است که آنچه را عقل دریابد به فرض صحت کامل ضامن اجرا ندارد . بسیاری از مردم با آنکه به براهین عقل وعلمی به فساد الکل ، قمار ، دزدی ، خبایت ، و .. پی برده اند اما درهمان حال بدان مبتلایند .
امروزه می نگریم که سازمان ملل با بیش از 120 عضو از بین ملل جهان ، هنوز ناتوان است و پیشنهادهایش چه بسیار که از مرز نوشته ها در نمی گذرد چرا که عقل و اندیشیده های عقلی بشر ضامن اجرا ندارد وآنچه را خود قبول دارد به آن پای بند نیست .
اما برنامه های آسمانی چون از سرچشمه ی دانش بی آغاز و بی انجام است و هیچگونه گمان خطایی در آنها راه نمی یابد و نیز چون خاستگاه آن قلب پاک پیامبران است اثر بیشتر می دارد .
علاوه : پاداش و کیفرهایی که برای انجام یا ترک آنها مقرر شده آن برنامه ها راعملی تر می سازد ، پس عقل و اندیشه به تنهایی هیچ گونه ضمانت اجرایی ندارد وباید آنچه درک می کند با نیروی غیبی تائید گردد .
به همین جهت وجدان واندیشه نمی تواند انسان را به سعادت راهنمون باشند وتنها زمینه هایی هستند که با الهام از برنامه های ملکوتی پیامبران باید پرورش یابند تابی انحراف و باژگونی ، بشر را به نیک بختی برسانند .
حضرت علی (ع) در نخستین خطبه ی نهج البلاغه در انگیزه ی برانگیختگی پیامبران می فرمایند .
خداوند پیامبران را فرستاد تا نعمت های فراموش شده او را یاد آورند و اندیشه ها و خردهای پنهان شده را آشکار سازند و به کار اندازند . 4
تازه به فرض که بشر بتواند ایدئولوژی درستی داشته باشد مگر زور داران و قله داران عالم می گذرند مرد حق را از باطل بشناسند بلکه با مقاله ها ونوشته ها ودیگر چیزها ، چهره ی واقعی ایدئولوژی صحیح را می پوشانند تامردم نتوانند ایدئولوژی صحیح را تمیز بدهند وزیر بار آنها بروند .
اما به عکس قانونی که ازطرف خدا باشد مردم می توانند با معجزات ونشانه های صدق وراستی .
که خداوند در دست پیامبران جاری ساخته است حقیقت ودرست بودن آن را بشناسند .
و به آن بگروند و جهت برهمه حتی آنانکه مخالفت می کنند تمام گردد و نتوانند به بهانه ی اینکه حق را نمی شناختیم برای سر پیچی خود عذری و بهانه ای بیاورند .
چون : الف- کمال یافتن بشر از همه نظر ،شخصی ، اجتماعی و معنوی از هدفهای آفرینش است .
ب – فطرت و وجدان تنها ، برای تکامل واقعی بشر کافی نیست .
ج – ایدئولوژیهای بشری نمی تواند به همه ی خواسته های خش ژرف انسانی ، به طور کامل پاسخ گویند نیز ضامن اجراندارد .
د – با آمدن پیامبران وثابت شدن پیامبر ی آنان به وسیله معجزات حق از باطل برای همه شناخته می گردد وکسی نمی تواند به بهانه ی اینکه حق راتشخیص نداده برای سر پیچی خود عذری بیاورد .
درمی یابیم که آمدن پیامبران برای کمال یافتن انسان ضروری است ورمز اینکه پیامبران برانگیخته شده اند همین است که آنچه را که انسانها در سیر تکامل خویش نیازمندند به وسیله آن گرامیان آگاه کردند تا در راه نیک بختی واقعی گام بگذارند وهرگز این تصور نمی خورد که خدای حکیم بشر را بدون برنامه و قانون و تکلیف در این جهان رها کند ویا اورا به دست زورداران عالم بسپارد و تا اورا به سوی خواسته های پوچ وباطل خود بکشاند واز تکامل واقعی باز دارند .
بوعلی در شفا می نویسد .
نیاز به بعثت پیامبران در بقاء انسان وبه دست آوردن کمال های وجودش از روییدن موهای مژگان وابرو و فرورفتگی کف پاها مسلما بیشتر است . 5
پس در رسیدن به هدف آفرینش و تکامل مادی و معنوی آفریدگار بزرگ می بایست کسانی را درمقام پیامبری فرستاده باشد که از آغاز آفرینش فرستاده است تا با شغل فروزنده ی دهی مردم را هدایت کنند .
مشام بن حکم می گوید : امام صادق علیه السلام در پاسخ به یک بی اعتقادی به وجود خدا که پرسید ( لزوم بعثت وصحت نبوت ) پیغمبران را از کجا ثابت کردی . فرمود : وقتی ثابت کردیم که مار ا آفریدگار ی است منزه از صفات همه ی آفریدگان ،حکیم و الاتر و فراتر از هر گونه صفات آفریدگان و مردم نمی توانند اورا ببینند یا لمس کنند ویا او به بحث و گفتگو پردازند (و وظیفه خود را از روی بپرسند ) ثابت می شود که باید در میان مردم سفیدان و نمایند گانی داشته باشد تا میان او و بندگانش واسطه باشند وایشان را به آنچه سود و صلاح آنها است و بقایا فضای ایشان به انجام دادن یاندادن آن بستگی دارد ، راهنمایی کنند .
پس ( لزوم وجود ) امر ونهی کنندگان و واسطه هایی از جانب خداوند دانا و حکیم که در میان مردم ثابت باشند . حتی است و آنها میان پیامبران و برگزیدگانند که خداوند ایشان را باحکمت خویش ادب آ‎موخته و با آن برانگیخته است وبا آن که در خلقت وترکیب مانند سایر مردمند به هیچ یک از حالات روحی – خود با ایشان شریک نیستند و ( همواره هم ) خداوند حکیم ودانا با حکمت تاییدشان فرموده اومعصوم نگه داشته است پس باید دانست که راه شناسایی پیامبران وراستگویی مدعیان نبوت در هر عصری به همان دلیلی ها و براهین ونشانه های صدیق ( و معجزاتی ) است که می آورند تا زمین از حجتی راستین همراه بانشانه واعجازی که می آورند تا زمین از حجتی که گواه صدق گفتار و رفتار عادلانه ی او می باشد ) خالی نماند .6
البته برنامه های آسمانی بر محور ویژه یی متکی نیست بلکه به همه سو راه می نماید .
حکومت ،عدالت ، اقتصاد ، حکمت ، پاکی ، شرافت ، برادری ، محبت ، مسادات ، هدایت ،تربیت ، دانش ، قدرت و ظیفه های فردی ،اجتماعی عبادت ونیز قوانین کلی که روشنگر مسائل جزئی است همه وهه در ایدئولوژی های ادیان به ویژه برنامه های نهایی ، مقصد وهدف می باشد وبراین اساس انسان را چنان می سازد که در سه بعد خش خود بتواند به حد کمال برسد . 7
ونیز ایدئولوژی آسمانی نظر به یک طبقه ندوخته بلکه در آن همه ی طبقه ها منظور است واز حقوق همه ی انسانها جانبداری می کند پس آنانکه دراین پندارند که این ساخته ی طبقه ی حاکمه و ثروتمندان است و جوامع فئودال یا کاپیتال 8 برای حفظ منافع خود آن را اختراع کرده اند .
د راشتباه هستند و چنین کسان به مطالب این و ریشه آن با دقت توجه نکرده اند علاوه ،تاریخ گواه زمینی است براینکه طبقه های اشراف وثروتمند درنهضت پیامبران خدا دخالت نداشته اند .
و بلکه سماره دینهای آسمانی باستی و تجاوزهایی فئودالیستها و کاپیتالیستها مبارزه کرده است .
زمامداران ، دانشمندان روستاییان تهی دستان ودیگران ودیگران همه به دین از آن جهت روی می آورند که خواسته های فطری وعاطفی خود راتنها در برنامه های روشن آن می یابند و در می یابند که تنها دین است که می تواند همه ی آنها را به کمال واقعی برساند .
خوشبختانه امروزه دانشوران ،ارزش دین را بیشتر دریافته اند و معتقدند که آرامش راستین و زندگی کامل را باید در سایه دین وایمان به خدا بدست آورد .
پس از آنکه بشر دانست برای رسیدن به سعادت همه جانبه ی خود احتیاج شدید براهنمایی پیامبران دارد وتنها در پناه برنامه ها و کوششهای آنان است که بنای عظیم وجاودانی تکامل وترقی انسان پی ریز می شود ،قهرا نسبت به آن مربیان خیرخواه و رهبران فداکار ومعصوم در قلب خویش احساس ایمان توام با ارادت و محبت می کند .
این ارادت و ایمان به جایی می رسد که مردم در راه پیشبرد اهداف انبیاء از هیچ گونه فداکاری دریغ نخواهند داشت وچه بسا خواسته های آنان را برخواسته های خودمقدم می داند .
اما همین ، حکومت و نفوذ بسیار وسیع و ریشه دار پیامبران و محبت وایمان مردم نسبت به آنان ، گروهی از جا ءطلبان را به فکر سوء استفاده می اندازد تا از راه ادعای نبوت و پیامبری صاحب نفوذ شوند وبه امیال نفسانی خود برسند .
بنابراین اگر کسی ادعای نبوت کرد و عده یی هم اطراف و جمع شوند نباید بدون تحقیق به او ایمان آورد چون ممکن است به دروغ ادعای پیامبری نموده اند وگروهی هم دور آنان راگرفته اند .
برای اینکه حقانیت و راستگویی کسی که ادعای نبوت می کند معلوم گردد لاز م است که شاهدی بر پیامبری خود بیاورد تا مردم به گفته ی او اطمینان پیدا کنند و ادعای او را بپذیرند بدین وسیله پیامبران واقعی از مدعیان نبوت ممتاز وجدا گردند .
این شاهد و نشانه که موجب شناخته شدن پیامبران حقیقی است معجزه نامیده می شود خدای متعال برای اینکه بندگانش در اشتباه نیفتند واز شرشیادان درامان باشند به انبیاء فرستادگان خود معجزه عنایت کرده است . تا چهره ی حقیقت به هیچ وجه برای مردم پوشیده نماند .
تااینجا دانستیم که پیامبران الهی باید دارای معجزه باشند تا عموم مردم بدانند که آنها از سوی خدا هستند و آنچه می گویند راست است تابا خاطری آسوده به دستورات او گوش فرا دهند وتعلیماتش رااز روی عقیده وایمان به مرحله ی اجرا گذارند .
معجزه یعنی کارهایی که پیامبران به اداره وحثیت خدا برای اثبات راستی ادعای رسالت خود انجام می دهند ودیگران از انجام آن ناتوانند .
گروهی از مردم بهانه جو نه به منظور اثبات رسالت بلکه به خاطر عناد وبه عنوان مبارزه ومعاوضه با پیامبران از آنان می خواستند که به عنوان ( مبارزه ) اعجاز چنین وچنان کنند وحتی گاهی کارهایی که محال عقلی است انجام دهند ولی چون پیامبران برای اثبات رسالت خودبه حد کافی معجزه آورده بودند به خواسته ی آنان پاسخ نمی دادند و به آنان می فهماندند که شان پیامبران هدایت و بشارت وانزار است ازا به اذن خدا و خواست او در موارد لازم آورده می شودچنانچه در قران کریم در پاسخ همین افراد می فرماید .
"قُل انّما الهیات ُ عندَ الله وانّما انا نذیر مُبین "9
بگو من فقط بیم دهنده یی آشکارم و ایه ها ونشانه ها نزد خدا – وبدست او است .
ونیز می فرماید :
" وما کان لرسول ان یاتی بایه الاّ باذنِ الله …"
هیچ رسولی این حق را نداشت که آیه – ومعجزه یی را بدون اذن خدا بیاورد . 10
پیامبران معصومند چرا ؟
خدای مهربان وحکیم پیامبران را برانگیخت تابه رهبری وراهنمایی آنان وجامعه ی بشری راه درست از پرتگاه باز شناسد بتوانند تا بلندترین قله های سرفرازی واقعی و کمال وصفات پسندیده گام بردارد وراه بسپارد .
ونیز به همین منظور خدای مهربان و حکیم پیامبران و فرستادگان خود را از هر گونه گناه واشتباه مصون داشت ودر یک کلام ، معصوم قرار داد تا بتواند بشر را به سوی تکامل واقعی وهمه جانبه و اطاعت و فرمانبرداری نسبت به فرمان های خدا بودن هیچ اشتباهی وخطا سوق دهند .
واضح تر آنکه همان دلیلی که لزوم نبوت و فرستادن پیامبران را ایجاب می کرد ایجاب م یکند که پیامبران ازهر گونه گناه و آلودگی و اشتباه وخطا معصوم و مصون باشند چرا که هدف وغرض از بعثت پیامبران سوق جامعه به هدایت وتربیت است واین هدف در سایه ی عصمت پیامبران وفرستادگان تامین می شوند زیرا بدیهی است انجام کارهای زشت وناپسند وگناه ونیز صدور خطا واشتباه باعث تنفر و بی اعتمادی مردم نسبت به آنها می گردد وغرض که هدایت وتربیت جامعه است از بین می رود .
البته می دانیم که هیچ خردمندی نقض غرض نمی کند و آنچه در نیل رسیدن به غرض او موثر باشد مراعات می کند مثلا کسی که می خواهد در مجلس جشن او عده ای از شخصیت های برجسته شرکت کنند و می داند که آنها بدون دعوت محترمانه نخواهند آمد هیچ گاه برای دعوت کسی را نمی فرستد که آنان از او تنفر داشته باشند بلکه تلاش می کند دعوت را طوری به عمل آمده که همه دعوت او را بپذیرند ودرغیر این صورت کار او عاقلانه حکیمانه نخواهد بود وتبیح وناپسند تلقی می گردد .
خداوند حکیم ومهربان نیز آنچه درهدایت وتربیت جامعه ضرورت اساسی دارد مراعات کرده و نخواسته دست مردمان تابع وپیرو اراده ی انسانها هوسبازو آلوده باشند ازتکامل واقعی خویش دور افتند وباز مانندلذا پیامبران معصوم را فرستاده است تاهدایت وتربیت جامعه به بهترین شیوه امکان پذیر باشد .
واینکه به تفصیل می خوانیم که چرا پیامبران باید معصوم باشند .
اصل تربیت
دردرسهای پیش خواندیم که انگیزه ی بعثت پیامبران تربیت بشراست و می دانیم در تربیت ،جنبه ی عملی مربی بیش از گفتار در راهنماییهای قولی او موثر است .
خوبیهاوکردارهای مربی می تواند دگرگونی عیقی در انسان به وجود آورد زیرا انسان بنابر اصل به محاکات که از اصول مسلم روانی است . رفته رفته خود را بااخلاق ورفتار مربی خویش تطبیق می دهد وچنان رنگ می پذیرد که گویی چنان سطح پالاب و پاک وشفافی است که تصویر آسمان فراز خویش را باز می نماید .
تنها گفتار نمی تواند نقش تربیت را ایفا کند بلکه برای تربیت است که ایده ی رسالت است پیامبران باید دارای صفات وخوبیهای پسندیده باشند وبه رنگ گناه ورنگ اشتباه نیاسوده باشند تا بتوانند جهانیان را به سوی هدف مقدس خودجذب نمایند .
آشکار است که انکه به گناه دست می آزد ، وگر چه به پنهان وبی آنکه هیچ کس آگاه گردد خودرا در انظار همگان به پاکی می نمایاند هرگز آن نیروی استوار روحی را نخواهد داشت که در زمینه ی روح انسانها ، دگرگونی اساسی ایجاد کند .
آنکه خود به می لب می آلاید ،هرگز نمی تواند در باز داشتن دیگران از میخوارگی فریادی راستین بردارد واراده ی پولادین درمبارزه با این کردار ، به کار گیرد .
ناراحتی شدیدوتغییر حال پیامبران وبه ویژه پیامبر گرامی اسلام از گناه ، آلودگی مردم خود بهترین گواه است که آنان از هر گونه گناهی صمیمانه بیزار بودند وهیچ گاه به آن آلوده نشوند .
وازمهم پیشرفت پیامبران ،هماهنگی گفتار وکردار آ‎نان است که می تواند اساس فکر بشر را دگرگون کندوجامعه را به سوی کمال سوق دهد .
پذیرش واعتماد
هر اندازه که ایمان واعتقاد مردم به گوینده یی بیشتر باشد به همان میزان پذیرش آنها نسبت به او افزایش می یابد وبرعکس .
به همین جهت پیامبران که بازگو کننده فرمان های الهی وبازدارنده ی مردم از گناه و آلودگی هستند به طریق اولی باید آراسته به عالی ترین صفات پسندیده وخالی ازهر گونه گناه و آلودگی بلکه خطا واشتباه باشند تا اعتماد و ایمان مردم به آنها بیشتر گردد و گفته ها وراهنمایی های آنان را بپذیرند و درراه اجراء برنامه ها وکار بستن دستورهای اصلاحی آنها ،بیشتر کوشش کنند و از ژرفای دل آن را پیشوا وراهبر خویش بدانند ، تاهدف مبحث که سوق دادن به تکامل همه جانبه ی نوع بشر است تامین گردد و درغیر این صورت هدف بعثت حاصل نمی گردد واین کار از حکمت خدا بسی دور است .
وهمین عصمت وشایستگی فوق العاده ی پیامبران بود که مردم را دلباخته ی آنان کردتا آن جا که برخی از پیروانشان بدیشان عشق می ورزیدند ودر پیروی واطاعت ایشان بدیشان عشق می ورزیدند ودر پیروی واطاعت ایشان جان می باختند وسر از پا نمی شناختند .
امااینکه چگونه یک انسان می تواند از گناه ولغزش مصونیت داشته باشد بحثی است که اینکه مورد گفت وگو قرار می گیرد .
محبت واقعی
پیامبران الهی ودلباخته خداو پروردگار مهربان بودند وچرا نباشند که آنان بادید وسیع و بینش عمیق خود خدا را بهتر از همه می شناختند وعظمت و شکوه و جدال اورا والاتر از هر چیزی می دانستند وتنها او را شایسته مهر و محبت و اطاعت می یافتند وچیزی جز رضای او درنظر نداشتند و به غیر او دل نمی بستند وهمه چیز را فدای اومی کردند ومی دانستند چه کسی را می پرستند .
به همین جهت بودکه پیامبران در تلبیغ از مشکلات و حوادث سهمگین استقبال می کردند وهمان گاه که در بحرانی ترین موقعیت ها به سر می برند با چهره ای گشاده وخندان به خدا توجه می کردند واز اینکه درراه محبوب راستین خویش سختی می بینند سرشار از سرور بودند.
تاریخ ، کوششهای این مردان آسمانی و مشعل داران هدایت او را نیز بد رفتاریهای مردم را نسبت به آنان ثبت کرده است .
آیا پایداری در این مشکلات جز عشق به خدا وانجام فرمان او انگیزه ی دیگری داشته است نه .
آنان که چنین در راه محبوب خویش یا از سر ندانند وسخنی جز برمراد او بر زبان ندانند وهیچ گوشه از دل و جان و وروح واندیشه های شان خالی از یاد او نباشد ، چگونه می توان با ور داشت که از فرمانهای او سر پیچند یعنی دل به گناه بسپارند بلکه در راه اطاعت بندگی اومی کوشند و عشق می ورزند .
به رسول گرامی اسلام ( ص) گفته شد چرا این قدر خود را در عبادت به رنج و زحمت می اندازی در حالیکه تو پاکی و گناهی نداری آن گرامی فرمود چرا بنده ی شاکر وسپاسگزار خدا نباشیم افلاطون عبدالله شکر را .
حضرت امیر مومنان علی علیه السلام به صفات عالی پیامبر اسلام اشارتهایی دارد از جمله می فرمایید خداوند محمد صلی الله وعلیه واله را به رسالت و پیامبری بر انگیخت درحالیکه گواه خلق و مژده رسان و بیم دهنده بود ودر طفولیت بهتر ازهمه ودر کهولت ازهمه برگزیده تر از خلق وطبیعتش از همه ی پاکان پاکتر بود وباران بود وبخشش او ازهمه جور کنندگان بیشتر ریزش داشت .
او پیشوای پرهیز کاران وروشنفکران راه هدایت شدگان است .
امام می اتقی وبصرمن اهتدی 3
آری معرفت کامل پیامبران ومهر عمیق وراستینی که به خدا داشتند مصونیت و عصمتی ایجاد می کرد ه است که علاوه بر جلوگیری از گناه از اراده وتصور گناه هم خود داری می کردند .
نشر عمیق و کامل پیامبران
بینش ها یکسان نیست یک فرد بی اطلاع و بی سواد ، درباره ی میکروب وظرف آلوده به آن هرگز چون یک پزشک فکر نمیکند یک پزشک که سالها درباره ی میکروب فکر نکرده وبارها آن را زیر میکروسکوپ باچشم خود دیده وسرانجام کسانی را که از آن پرهیز نکرده اند مشاهده کرده است هرگز نمی تواند به میکروب وخطرات آن بی اعتنا باشد .
به همین جهت می بینیم که آن بی اطلاع به خوردن آب آلوده به میکروب اقدام می کند وبا کی هم ندارد ولی آن پزشک هرگز حاضر نیست از آن آب آلوده بیاشامد وحتی خیال آن را هم در ذهن خود نمی گذارند .
تنها انگیزه ی این اجتناب ، دانش و اطلاع آن پزشک به زیانهای میکروب است چنان که آن بی سواد وبی اطلاع نیز از خوردن زباله خود داری می کند چون در این مورد از آلودگی ومضرات آن آگاه است اما یک کودک یک ساله اگر همان زباله را در دسترس بیابد بسی که به دهان گذارد ..
موضوع دیگر اینکه گروهی از مردم به زیانهای تاریخی خیلی اهمیت نمی دهند بااینکه از ضررهای ناگهانی وحشت دارند واز آن جلوگیری می کنند مثلا یک نفر ممکن است برای کشیدن دندان کرم خورده ی خود تنبلی ورزد ودر رجوع به دندانپزشک امروز وفردا کند تا آن جا که دندانهایش فاسد گردد وبسا که ناراحتی فراوانی برای او پیش آورد و عوارض آن حتی به امراض سخت مبتلایش کند اما همین شخص به هنگام بروز درد و آپاندیس و احتمال خطر جدی وآن هر چند زودتر خود را به دست پزشک جراح می سپارد .
اگر پزشک دانشمندی به الکل معتاد می گردد به خاطر این است که از زیان های معنوی وروحی آن اطلاع کامل ندارد و ضررهای تدریجی آن را از روی شهوت وخواسته های نفسانی نادیده می گیرد .
مردم عادی با یک نفر سطحی به گناه می نگرند وبه تاثیر آن درتمام جهات مادی و معنوی ، جسمی وروحی توجه کامل ندارند .
اما پیامبران که از نظر واقع بینی و دانش ها به کمک نیرویی برتر وبر سایر مردم تفوق وبه تمام تاثیرات گناه بینش ژرف و کامل داشتند حتی اثرات گناه راکه درعالم آخرت مجسم می شود با مشاهده باطنی می دیدند هیچ گاه خود راتسلیم خواسته های نفسانی نمی کردند و امن خود را به گناه آلوده نمی ساختند وحتی فکر آنرا هم در دل راه نمی دادند .
پیامبران اثرات گناه را درعالم برزخ آخرت می دیدند و برای مردم شرح می داند ، چنان چه از پیامبر عزیز اسلام روایات زیادی در این زمینه داشته است ونمونه هایی از آنها را در اینجا می آوریم .
حضرت امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید : من و فاطمه علیه السلام نزد پیامبر رفتیم ودیدیم آن گرامی به شدت می گریست گفتم پدرومادرم فدایت چرا گریه می کنی فرمود شبی که مرا به معراج بردند گروهی از زنان امت خود را در عذاب شدید می دیدم زنی را دیدم که به مو آویخته شده ومغز سرش را از دشت حرارت به جوش آ‎مده بود دیگری به زبانش آویخته شده ودرحلقش آب سوزان می ریختند دیگری گوشت بدنش را می خورد و آتش را زیر پایش شعله می زد ودیگری دست و پایش بسته بود و مارها وعقرب های جهنم بر او مسلط بودند .. دیگری گوشت بدنش را به هیچی های آتشین می چیدند .. دیگری به صورت سگ در آمده بود و آتش اززیرش داخل می شد واز دهانش بیرون می آمد وفرشتگان عذاب عمودهای آتشین را بر سر بدن او می نواختند فاطمه ( ع) دختر پیامبر( ص )عرض کرد این زنان چه کرده بودند که خدا آنان را چنین عذاب می کند .
پیامبر عزیز اسلام ( ص) فرمود آن که به مو آ‎ویخته شده بود مویش را در دنیا از نامحرم نمی پوشاند و آن که به زبان آویخته شده بود شوهرش را آزار می داد . و آنکه گوشت بدن خود را می خورد ، خود را برای مرد نامحرم آرایش می کرد ، و آن که دست و پایش را بسته بودند ومارها وعقرب ها بر او مسلط بودند به وضو طهارت لباس ونیز غسل جنابت و حیض اهمیت نمی داد و نماز را سبک می شمارد … اما آن که گوشت بدنش را با قیچی ها می چیدند او زنی است که خود را در اختیار ودا جنسی ونامحرم قرار می داد .. و اما آن که به صورت سگ در آمده بود و آتش از زیرش داخل می شد واز دهانش بیرون می آ‎مد او خواننده بود پس رسول گرامی اسلام فرمود :
وای بر آن زنی که شوهرش را به خشم در آورد و خوشبحال آن زنی که شوهرش از او خشنود باشد .
ونیز رسول گرامی اسلام (ص ) می فرمود به گروهی برخوردیم که آنان را به قلاب های آتشین آویخته بودند از جبرئیل پرسیدم آنان کیستند گفت آنان کسانی هستند که خدا آ‎نها را به حلال از حرام بی نیاز کرده بود ولی به دنبال حرام می رفتند ونیز به گروهی برخوردم که پوست بدنشان باغ های آتشین دوخته می شد گفتم آ‎نان کیستند جبرئیل گفت آنان افرادی هستند که با دختران روابط نامشروع برقرار می سازند4 ونیز فرمود کسی که ربا می خورد خدا شکم او را از آتش جهنم به همان مقداری که ربا خورده است پر می کند 5 وهمچنین درباره شرابخوری وسایر معاصی بیاناتی بیان فرمودند که می تواند انسان را از گناه باز دارد چه رسد به پیامبر و پیامبران که خود اثرات برزخی واخروی آن را می دیدند .
کوتاه سخن آن که یاد آخرت وشهود اثرات گناه درعالم اخرت بهترین عاملی بود که پیامبران رااز گناه و آلودگی حفظ می کرد .
خداوند در قرآن کریم می فرماید :
" وَاذکُر عباَدنا ابراهیَم واسحَق وَیعقُوبَ اولی الایدی وَالَابصار اِنّا اخلصنَاهُم بما اهدته ذکَرَی الداّر واَنّهُم عنِدنا لِمَن المصطنین الاخیار .
" ای رسول ما یاد کن از بندگان ما ابراهیم واسحق ویعقوب که همه صاحب اقتدار وبصیرت بودند مانند آنان را به خصلتی که یاد آخرت باشد خالص گردانیدیم وهمانا ایشان نزدما از برگزیدگان نیکان میباشند . 6

مسیح پیامبر وبنده خدا
مریم مادر عیسی ( ع)
زن عمران مقیم ونازا بود اما از شوهرش شنیده بود که خداوند به او وعده ی پسری داده است که به قدرت و عرفان خدا می تواندمردگان رازنده کند وبیماران را نیز شفا بخشد . 1
وچون ایمان داشت که خداوند بزرگ می تواند وسیله ی آن را فراهم آورد از خدا خواست که به او فرزندی ببخشد .
خداوند دعای او را مستجاب کرد وا و بار دار شد و به شکرانه این موهبت و نعمت بزرگ نذر کرد که فرزند خود را به خدمت خانه ی خدا ( بیت المقدس ) بگمارد . 2
فرزندی که به دنیا آمد دختر بود وچون مادرش اورا دید گفت بارالها این دختر است اما درعین حال به نذر خود وفا کرده اورا مریم نامیدم . 3 واو و فرزندانش رااز شر شیطان در پناه تو قرار می دهم 4 زن عمران مریم را به خانه ی خدا برد وبه متولیان آنجا سپرد و چون این نوزاد ، دختر پیشوای ایشان عمران بودهر کسی میل داشت که به ترتیب و کفالت او بپردازد تا افتخار کفالت دختر عمران نسیب او گردد .
سرانجام بین آ‎نان نزاع درگرفت وبرای حل اختلاف قرعه کشیدند در میان متولیان بیت المقدس قرعه بنام حضرت زکریا ( ع) در آمد مریم تحت کفالت وتربیت حضرت زکریا قرار گرفت 5
ورفته رفته بزرگ شد وکاری جز عبادت و خدمت خانه ی خدا نداشت .
اخلاص وبندگی اوبه آنجا رسید که هر وقت حضرت زکریا ( ع) به محراب عبادت مریم وارد می شد نزد او غذایی – آسمانی می یافت و باتعجب می پرسید این غذا از کجا برای تورسیده است مریم می گفت .
ازنزد خدا ،همانا خدا به هر کسی که بخواهد بی حساب روزی می دهد . 6
زکریا ویحیی ( ع)
همسرزکریا علیه السلام نیز همچون مادر مریم نازا بود وبه همین علت زکریا علیه السلام تا سالهای پیری بی فرزند ماند دراین هنگام که زکریا علیه السلام درمحراب مریم ناظر مقام معنوی مریم بود ورحمت بی کران خداوند را براومی دید . آرزوی داشتن فرزند صالحی چون مریم اورا بر آن داشت که دست نیاز به درگاه خدا بر دارد و بگوید .
خدایا از تو می خواهم که فرزندی صالح وپاک به من عطا فرمایی فرزندی که مورد رضایت تو وارث من و آل یعقوب باشد . 7
حضرت زکریا ( ع) درمحراب مشغول نماز بود که فرشتگان به او گفتند خدا تورا به فرزندی به نام یحیی که از پیامبران صالح ، و پارسااست بشارت می دهد .
حضرت زکریا ( ع) که پیری و فرسودگی خود وعقیم ونازا بودن همسرش را می دید ( ودرچنین حالتی بچه دار شدن نعمتی بود که انتظار آن نمی رفت ) باشوق وتعجب گفت :
خدایا با این شرایط که من وهمسرم داریم چگونه ، به من فرزند عنایت می فرمایی درپاسخش گفته شد :
اینکار آسان است برای خدا مگر نه اینستکه خداوند بزرگ تو را از نیستی به هستی آورده است 8
بدین ترتیب حضرت زکریا ( ع) صاحب فرزندی شد که خداوند اورا از پیش یحیی نامیده بود .
حضرت یحیی (ع) یکی از پیامبران الهی شد ودر تمام عمر مردم را به ایمان وسعادت دعوت کرد و سرانجام به دست یکی از پادشاهان بنی اسرائیل که می خواست برخلاف حکم خدا با دختر برادر خود ازدواج کند وحضرت یحیی ( ع) اورا از این کار منع می کرد به شهادت رسید 9
عیسای مسیح ( ع)
مریم همان دختری که از آغاز کودکی درخانه ی خدا بزرگ شده بود و پیامبری بزرگ چون حضرت زکریا تربیت او را به عهده داشت روزی مشغول عبادت بود که فرشته ای به صورت انسان براو ظاهر شد .
مریم که اورا انسانی می پنداشت . باترس به خدا پناه برد ولی فرشته به او بشارت داد من از طرف پروردگار تو آمده ام که پسری پاک وپاکیزه به تو ببخشم .
مریم گفت :
چگونه ؟ با آنکه بشری با من تماس نگرفته وزناکار نبوده ام
فرشته گفت : پروردگارت چنین فرموده است که این کار برمن آسان است ،تا اورا برای مردم آیت ونشانه ای رحمتتان قرار دهیم .
مریم بار دارشد وچون شوهری نداشت برخی از یاوه گویان درباره ی او سخن هایی زننده می گفتند که او را آزرده می ساخت .
مریم برای رهایی ازاین رنجها از اجتماع فاصله گرفت وناچار ، به محلی دور دست رفت ودر آنجا در انتظار تولد فرزند روز شماری می کرد .
سرانجام هنگام زایمان فرا رسید ومریم از درد به درخت خرمای خشکی در بیابان پناه برد ودر همانجا بدون همدم و پرستاری نوزادش به دنیا آمد . تنهایی و درد و بیم آبروواندیشه ی آنکه چگونه و پاکدامنی خود را به مردم ثابت کند چنان مریم را اندوهگین ساخته بود که با خود می گفت .
"ایکاش پیش از این مرده واز یادها رفته بودم "
در این هنگام صدایی شنید که اورا دلداری می داد :
" غمگین مباش ، پروردگارت پایین پای تو جوی آبی گوارا روان ساخته است وساقه ی درخت خشکیده را تکان بده تا خرمای تازه بر تو فرو ریزد . بخور و بیاشام و آسوده خاطر باش واگر کسی از مردمان را دیدی به اشارت به او بفهمان که من نذر کرده ام روزه ی سکوت 10
بدارم وامروز با هیچ بشری سخن نخواهم گفت .. "
معجزه ها و امدادهای غیبی یکی پس ازدیگری مریم را قوی دل می ساخت پس با خاطری آسوده همراه کودک خود به محل زندگی خویش بازگشت مردم چون مریم را با کودکی که در آغوشش بود دیدند زبان به اعتراض گشودند و گفتند ،" پدرت مرد بدی نبود ومادرت هم بی عفت نبود "
مریم بی آنکه سخنی بگوید به نوزادش اشاره کرد یعنی ماجرا را از او بپرسید و پاسخ بگیرید .
آنان با تمسخر گفتند : چگونه باکودکی به این خردسالی سخن بگوییم . ؟
نوزاد مریم به قدرت خدا به سخن آمد و بابیانی روشن وصریح به آنان گفت :
" من بنده ی خدایم اوبه من کتاب داده ومرابه پیامبری برگزیده است هر جا که باشم مرا خیر رسان وبا برکت قرا رداده است وبه من سفارش کرده است که تا زنده ام نماز بخوانم وزکات بپردازم مرا نسبت به مادرم مهربان قرار داده است . 11
منطق این کودک آنها را مبهوت کرد واین آیت بزرگ تهمت وبدگمانی آنان را نسبت به حضرت مریم ( ع) بر طرف ساخت و دانستند که این نوزاد به درخواست خدا بدون پدر به وجود آمده است ودر آینده مقامی بلند و وظیفه ای بزرگ خواهد داشت .
"نگرش به وضع مردم ، بیشتر از رسالت حضرت عیسی (ع) "
پیش ازولادت حضرت مسیح ، فلسطین در دست رومیان بود اما مردم فلسطین با آنکه پشتیبانی نداشتند تابه رهایی › نهایی دست یابند هماره با بیگانگان رومی در ستیز بودند این ستیزه ی مدام ، اوضاع مردم و فلسطین را بر آشفته بود .
وضع اقتصادی خراب بود ومالیاتهای سنگین وظالمانه براین خرابی می افزود مردم آزاده یانگران ودربند بودند ویا در پیکار عمرمی گذراندند آبادانیها متوقف مانده وهمه چیز بی پایه وسست شده بود وحتی ایمان خود یهودیان به طوری که دیگر پابند به دستورهای مذهبی نبودند .
شاید هم این سستی ایمان ارمغان استعمار روم برای مردم فلسطین بود .
همیشه استعمار ، ازهمین ارمغان استفاده کرده ومی کند زیرا در این نوع مبارزه ، دشمن نیازی به سلاح ندارد مردمی که ایمان خود را از دست بنهند و بدهند بی آنکه خود بدانند به تدریج نابود خواهند شد .
باری ، درچنان شرایط ، ودر آن عصر پر آشوب و آشفته ،نیاز به یک رهبر آسمانی که مردم منحرف را اصلاح واز بدبختی ها وگمراهی نجات بخشد کاملا احساس می شد .
و چنین بود که به مقتضای مهر و رحمت خدای مهربان حضرت عیسی ( ع) به دنیا آمد ولادت آن گرامی همراه با شگفتیهایی بود که همه به والایی وشکوه مقام او گواهی می داد واین ها اشاره هایی آسمانی بود براینکه او رهبری خدایی است ودست توانایی خدا او را برای اصلاح جامعه وتربیت افراد وحمایت از مردم بی پناه به وجود آورده است .
رسالت حضرت مسیح ( ع)
انجیل بر شخص حضرت عیسی ( ع) فرود آمد تا برنامه ی رهایی گمراهان باشد 12
حضرت عیسی (ع) رسالت خویش را اعلام داشت ودر سطح گسترده یی به فعالیت پرداخت ودر نجات بخشیدن یهود ونابود کردن ریشه های انحراف آنان رنجها برد و فداکاریها کرد .
اما پیشوایان یهود که مقام ورتبه خود را دوست می داشتند و آنرا با آمدن حضرت عیسی (ع) از دست رفته می پنداشتد وا ز رسالت او بیمناک بودند با مشورت همدیگر بر آن شدند که به پا خیزند و فتنه بر انگیزند و از پیشرفت او جلوگیرند .
حضرت عیسی (ع) از نقشه های آنان آگاه بود اما چون کوه ، استوار ماند وهمچنان به ارشاد وراهنمایی پرداخت ومردم را از خرافه ها و تحریف هایی که در دین حضرت موسی (ع) به وجود آمده بود آگاه گردانید .
در این راه ، گاه یک انسان مریض را به اذن خدا شفا می داد یا مرده یی را هم به اذن او زنده می کرد تاهمگان دریابند که او از سوی خدا آمده و فرستاده ی خدای یکتا ی بی همتاست .
پایان کار حضرت مسیح (ع)
روز از روز بر یاران و پیروان حضرت عیسی (ع) افزوده می شود اما هرچه اینان فزونی می یافتند ، پیشوایان یهودنیز به مخالفت خود می افزودند تا آنجا که مصمم شدند حضرت عیسی (ع) را به قتل برسانند .
اما خداوند اورا از نظر آنان پنهان نگاه داشت و آ‎نان دیگری را که با حضرت عیسی (ع) شباهت یافته بود به اشتباه بدار آویختند وهمچنان در اشتباه ماندند وگمان بردند که حضرت عیسی (ع) را بدار آویخته اند .
این واقعیت در قران کریم صریحا بیان شده است .
" وَما قَتَلوهُ ومَا صلَبَوه ُ وَلکِن شُبهَ لهَم وانّ الذّ ینَ اخَتلفُوا فِیُه لفَی شَکّ مِنُه مالَهُم بِه مِن عِلم الاّ اِتباعَُ الظّنِّ وَما قَتلوهُ یَقیناً بَل رفَعَهُ اللُه الِیه ِ وَکانَ اللهُ عزیزاً حکیماً "
نه او را کشتند ون دار زدند بلکه امر بر آنها مشتبه شد و آنها که درباره ی وی اختلاف کرده اند در این باره علم نداشته از روی گمان چیزی می گویند واز گمان پیروی می کنند یقینا عیسی رانکشته اند بلکه خدای متعالی اورا به سوی خوش بالا برده است وخدا با عزت و حکیم است .
پس مساله ای صلیب و پیرایه های غیر منطقی که بر آن افزودند از اینگونه که امروز مسیحیان می گویند :
مثلا : همه ی مردم ذاتا گناهکارند وگرچه درهمه ی عمر گناهی نکرده باشند ! وحضرت عیسی (ع) به عوض همین مردم مصلوب شده است تا بدینوسیله آنان را از عذاب جهنم وباز خواست برهاند 13 بی اساس است .
عیسای مسیح یا بنده خدا
آنچه از قران کریم و حتی از برخی اناجیل که فعلا دردست مسیحیان است 14
استفاده می گردد این است که مسیح همیشه خود را بنده خدا معرفی و خدا را عبادت و مردم را به یکتاپرستی دعوت کرده است .
حضرت عیسی (ع) می فرمود : پروردگار من و شما خدای یکتاست اورا بپرستید راه راست همین است . 15
حضرت عیسی (ع) هیچ گاه ادعای خدایی نکرده است واینکه مسیحیان اورا خدا می دانند و می خوانند از پیش خود ساخته اند .
نهرو درکتاب "نگاهی به تاریخ جهان " می نویسد .
مسیح مدعی الوهیت وخدایی نبود اما مردم دوست دارند که مردان بزرگ خود را به گونه ای خدا در آورند 16
حضرت عیسی (ع) چون دیگر پیامبران انسانی بود که از سوی خدا به او وحی می شدو برای هدایت وراهنمایی جامعه برانگیخته شده بود . اگراو معجزه داشت ، پیامبران خدا نیز داشتند واگر بدون پدر زاده شد ،
حضرت آدم نیز بدون، پدر هم بدون مادر ،خلق شد اما چرا هیچکس از مسیحیان او را پسر خدا ندانستند ؟
قران کریم می فرماید :"مسیح پسر مریم فقط پیامبر خدا بود ،پیش از او پیامبرانی مانند او آمده و رفته بودند و مادر او زنی بسیار راستگو بود ،او ومادرش هر دو غذا می خورند 17،یعنی به لوازم حیات بشری ،چون همه ی انسانهای دیگر نیازمند بودند.
این حقیت که در کلام روشن خدا – قران- آمده است ،با خرد و عقل هم،موافق است زیرا بشری که چون دیگر افراد و مثل همه ،از خود هیچ توانایی ندارد و همانند مردم پیامبران دیگر ،به لوازم زندگی بشری مثل غذا و خواب نیازمند است ،به حکم سزاوار پرستش و عبادت نیست .
پس :به حکم عقل ،و به تصدیق قرآن مجید ،و بنابر انجیل فعلی مسیحیان -انجیل مرتس-و به گفته خود مورخین برزگ.
حضرت عیسی (ع)بنده و پیامبر خدا بود و هیچگاه داعیه ی خدایی نداشته.
اما پس از حضرت عیسی (ع) آیین پاک او اصالت خود را از دست داد و شرک و بت پرستی در آن راه یافت تا آنجا که ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن می نویسد :
"مسیحیت شرک را از میان نبرده بلکه آنرا پذیرفته است "18
هر کس در عقاید مسیحیان مطالعه کرده باشد تصدیق خواهد کرد که این مورخ یک واقعیت تاریخی را بیان کرده است ،چرا که هم اکنون چنین عقاید بین طرفداران حضرت مسیح (ع)رواج دارد :
1-عیسی از ذات خدا جدا شده است و مخلوق نیست وپسر خدا نامیده می شود. 19
2- مسیح بشر بود اما بشری که خدا در او حلول کرد و جا گرفت .20
3- مسیح خود خداست که به صورت بشر در آمده است 21
اما همه می دانیم خدا جسم نیست تا مکان داشته باشد ویا جزئی از او جدا گردد وپس خدا نامیده شود .
ونیز با خود دریافته ایم خدا مکان ندارد تا درچیزی بگنجد و طول کند ویا به صورت بشری در آید علاوه چگونه ممکن است خدای بی نیاز ، به خوراک و پوشاک نیازمند باشد !
پس اگر مسیحیان درست بیاندیشند ،تصدیق خواهند کرد که حضرت مسیح (ع) چون همه ی پیامبران دیگر بنده ی خدا است ومساله ای الوهیت ( خدایی ) او اساسی ندارد .
در قران کریم آمده است ، آنانکه گفتند عیسی پسر مریم ، خداست ، کافر شدند بگو چه کسی در برابر خدا مالک چیزی است اگر خدا بخواهد که مسیح فرزند مریم وهم مادرش وهمه کسانی را که درزمین باشند نابود سازد ؟ و پادشاهی آسمان ها و زمین و آنچه بین آن در است خاص خداست آنچه می خواهد می آفریند وخدا برهمه چیز تواناست . 22
سخنان دلنشین مسیح (ع)
پبامبر اسلام حضرت رسول اکرم (ص ) فرمود : که حواریون از حضرت عیسی علیه السلام پرسیدند با چه کسی معاشرت کنیم ؟ فرمود : با آنکس که دیدارش شمارا به یاد خدا بیفکند وگفتارش بر دانش شما بیفزاید و کردارش شوق شما به آخرت را زیاد گرداند . 23
امام صادق علیه السلام فرمود :
حواریون از حضرت عیسی (ع) خواستند که آنان را راهنمایی کند آن گرامی فرمود :
موسی حکیم (ع) به شما گفت به نام خدا سوگند دروع مخورید ومن می گویم به نام خدا حتی به راست هم سوگند مخورید حواریون راهنمایی بیشتری خواستند فرمود .
پیامبر خدا موسی به شما گفت زنا میکند و من دستور می دهم ، حتی به آن نیندیشید چرا که هر کس فکر زنا درسر بپرورد ، چونان کسی است که در سرای نقاشی شده یی آتش برافروزد که دود آن نقش ها را تیره می سازد اگر چه اتاق نسوزد . 24
حضرت امیر المومنان علیه السلام می فرماید :
مسیح پسر مریم می گفت خوشا آنانکه سکوت او اندیشمندی و نگاهش پند یابی است وبر کردارهای نا شایسته خویش بگرید و آدمیان از دست و زبانش آسوده باشند . 25
راهبر گرامی امام صادق (ع) فرمود :
حضرت عیسی (ع) به یارانش خویش فرمود : ای فرزندان آدم ! از دنیا به سوی خدا بگریزید ودل بر آن نبندید که تنها برای دنیا ساخته نشده اید چونانکه آن نیز برای شما شایستگی ندارد . ودر آن نمی مانید و آن نیز برای شما باقی نمی ماند چه بسیار کسان را که غافل ساخته و از پا در آورده است هر که بدان خوشبین باشد و اطمینان ورزد و زیان خواهد دید هر که آنرا دوست بدارد و در پی آن باشد هلاک خواهد شد . 26
از همان گرامی نیز رسیده است که :مسیح (ع) پیروان خویش می فرمود :از نگاه کردن به زن د یگران بپرهیزید که بذر تلخ شهوت را در دل انسان می پاشد وهمین برای هلاکت کافی است .
موسی کلیم الله
همزمان باتولدحضرت موسی علیه السلام دو طایفه ی بزرگ ، قطبیها و بسطیها در مصر زندگی می کردند فراعنه که در مصر فرمانروایی داشتند قطبی بودند اما بسطیها از دودمان حضرت یعقوب (ع) بودند وبنی اسرائیل نام داشتند زادگاه قدیمی ونخستین بنی اسرائیل کنعان بود ، لیکن پس از آنانکه از این قوم حضرت یوسف (ع) به مقام بزرگ مصر رسید : آنان نیز ازکنعان به مصر آمدند 1
ودر آنجا ساکن شدند ، شماره آنان در آغاز چندان بسیار نبود ، اما به تدریج فراوان وفراوانتر شد تاجائیکه برای خود قومی پر جمعیت شدند وعزت یافتند .
اینان ،عزت وشوکت خویش را با مرگ حضرت یوسف (ع) ونیز با فرمانیهای ناروای خویش ، از کف دادند و چنان شدند که قطبها بر آنان غالب شدند و آنان را استثمار کردند وبه کارهای دشوار وسنگین وا داشتند واز هیچ ظلم وزوری خود داری نکردند .
سلطان مصر که " فرعون " لقب داشت وقطبی بود ، پنجه در خون بسطیان فرو برده بود ، وچنان قدرتی داشت که مبارزه با او ، در خیال نیز نمی گنجید ، از فرط خود خواهی ،خویشتن راه خدا می خواند و مردم را به پرستش خود به شرک و بت پرستی می کشانید .
فرعون از این نکته غافل بود که خدا مردم را از فروغ هدایت دور نگه نمی دارد و نمی دانست ، که سنت دیرین خداوند چنان بوده که همواره با برانگیختن پیامبران ، مردم را از جهل و ظلم وستم نجات می داده است و احتمال نمی داد که "دستی از غیب برون آید و کاری بکند "
پیشگویی ،به فرعون خبر داد که بزودی فرزندی از بنی اسرائیل به دنیا خواهد آمد که برای سلطنت او خطرناک است فرعون در خشم شد وبی درنگ فرمان داد تا سر همه ی پسران بنی اسرائیل را از تن جدا کنند که از آنان فرزندی باقی نماند .
با اینهمه حضرت موسی (ع) به دنیا آمد .
چون بیم خطر می رفت . مادرش با همه ی مهری که به او داشت به الهام خداوند ، نوزاد دلبند خویش را در جعبه ای نهاد و آن را به امواج رود نیل سپرد تا آب جعبه را همراه خویش ببرد .
فرعون وهمسرش در جایگاه خویش بر کناره ی نیل به تماشای رود سرگرم بودند ، که ناگهان جعبه را دیدند با نوزادی ، که درآن جعبه بر سر امواج نا آرام ، آرام خفته بود ، همسر فرعون وقتی آن صورت پاک کوچک را دید دلش راضی نشد که آن را دوباره به رود بسپارد احساس کرد او را دوست دارد ، مهرش را به دل گرفت از فرعون درخواست کرد تا اجازه دهد که او را در کاخ نگه دارند وهمچون فرزند خویش تصور کنند .
فرعون نیز راضی شد ، بدین امید که این فرزند خوانده روزی به کارش می آید وبرایش نفعی داشته باشد .
طفل شیر خوار پستان هیچ دایه ای رابه دهان نگرفت واین خود مشکلی شده بود ، سرانجام چنان که مادر حضرت موسی (ع) که پستان های پر از شیرش ، حضرت موسی را می طلبید ،به شغل دایگی پرداخت و به درباره فرعون راه یافت و حضرت موسی را در آغوش گرفت وشیر داد . 2
چه شگفت انگیز است ّ
فرعون دشمن یگانه خویش را در دامن خویش می پرورد ! 3
وبدینگونه حضرت موسی (ع) بزرگ شد ورشد یافت و خدای او ، او را علم وحکمت بهره ور ساخت ،آنچنان شد که در دستگاه بیداد گری فرعون ، همه ی ظلم ها و ستم ها را می دید ، اما نه تنها ظلم نمی کرد . بلکه از ظلم هم رنج می برد و در پی راه چاره بود . 4
روزی در راه خویش یکی از فرعونیان را دید که با یکی از بنی اسرائیل گلاویز شده واو را آزار می دهد اسرائیلی چون حضرت موسی را دید او را به یاری خواند ،موسی جلو رفت و مشت محکمی به آن فرعونی زد و اتفاقا در اثر مشت او آن شخص جان سپرد . 5
حضرت موسی از آن جا دورشد وروز بعد باز همان شخص دیروزی را دید که با فرعونی دیگری گلاویز است واو باز از حضرت موسی یاری خواست ، موسی با ناراحتی به او گفت :
تو شخص گمراهی هستی 6وجلو رفت که اورا کنار بزند اسرائیلی به گمان آنانکه موسی می خواهد اورا بزند فریاد زد .
آیا می خواهی مراهم مثل همان مرد دیروزی بکشی .
پس از این حادثه موسی بانگرانی مراقب خود بود ولی برای فرعونیان معلوم شده بود که قاتل آن فرعونی کسی جز موسی نیست . از این رو فرعون برای قتل حضرت موسی (ع) به مشورت پرداخت .
مامورین در تعقیب حضرت موسی بودند وموسی باترس ونگرانی به سر می برد که خدا پرستی خیراندیش او را آگاه ساخت و گفت هر چه زودتر از این شهر خارج شود زیرا که فرعونیان برای کشتن تو به مشورت پرداخته اند .
حضر ت موسی (ع) با ناراحتی از مصر بیرون آمد وبه سوی مدین 7 رهسپار شد در حالیکه برای نجات از دست ستمگران از خدا یاری می طلبید .
"ربَّ نجّنی مِنَ القَومِ الظّالمینَ " 8
پروردگارا مرا از دست ستمگران نجات ده .
سرانجام موسی وارد مدین شد وبرای استراحت در کنار چاه آبی توقف کرد در اطراف چاه ،مردم بسیاری را دید ، که حیوانات خود را آب می دهند و کمی دورتر از انبوه مردم دوزن را دید که با گوسنفدهای خود منتظر ایستاده اند .
حضرت موسی برای کمک به آنها پیش رفت و سبب انتظار شان را جویا شد آنها گفتند :
پد رما پیر مردی سالخورده است وما ناچاریم خودمان گوسفند ها را آب دهیم و اکنون منتظریم اطراف چاه خلوت شود تا بتوانیم گوسفندان را سیراب کنیم .
حضرت موسی (ع) جلو رفت و گوسفند ها را آب داد و آنها به خانه برگشتند و موسی (ع) که سخت خسته و گرسنه بود و توشه ای همراه نداشت در سایه ای نشست واز خدا خواست که گرسنگی او را برطرف سازد " ربّ لِما انَزلت الیَّ مِن خیَر فقیر "
طولی نکشید که یکی از آن دو دختر در حالیکه با شرم قدم بر می داشت بازگشت و به موسی (ع) گفت :
پدرم شما را می خواند تا اجرت کاری را که انجام دادید بدهد .
پدر دختران ، حضرت شعیب (ع) پیامبر راستین خدا بود .
حضرت موسی برخاست و همراه دختر براه افتاد درراه از دختر خواست که جلو تر راه برود و گفت مرا از پشت سر راهنمایی کن ، زیرا من از خاندانی هستم وخاندان انبیاء که به اندام زنان از پشت سرهم نگاه نمی کنند .
و بدین ترتیب نزد حضرت شعیب آمدند . حضرت موسی داستان خویشان را برای او نقل کرد و شعیب او را دلداری داد و گفت : هراسی نداشته باش ، دیگر از چنگ ستمگران نجات یافته ای .
همان دختری که به دنبال حضرت موسی (ع) رفته بود به حضرت شعیب (ع) گفت : ای پدر این مرد را استخدام کن که او هم قوی ونیرومند است وهم امین ودرستکار .
حضرت شعیب که از امانت و پاکدامنی حضرت موسی (ع) با خبر شد باخبر شد یکی از آن دودختر را به همسری او در آورد و موسی (ع) طبق قراریکه با شعیب بسته بود ده سال همانجا ماند ودر این مدت به انجام کارهای شعیب و بیشتر چوپانی و گله داری برای او مشغول بود .
و به انجام فرایض دینی می پرداخت . 9
پس از پایان ده سال حضرت موسی (ع) باخانواده اش به طرف مصر حرکت کرد در راه در شبی تاریک وسرد راه را گم کردند وهمه جا تاریک بود وراه از بیراهه شناخته نمی شد وحضرت موسی (ع) باخانواده اش سرگردان مانده بودند ، ناگاه چشم حضرت موسی (ع) به آتشی افتاد .
بی درنگ به همسرش گفت : تو اینجا بمان تامن به طرف آتش بروم شاید در آنجا کسی را راهنمای را بیابم ، یا از آن آتش شعله ای بر گیرم وبه اینجا بیاورم شتابان به سوی آتش براه افتاد وچون به آن رسید از جانب درختی این صدا برخاست .
" یا موسی انّی انّا الله ربُ العالمین "
ای موسی منم خدای یکتا ، پروردگار عالمیان من ترا به پیامبری برگزیدم پس به تو وحی می شود گوش کن : منم خدای یکتا وجز من خدایی نیست تنها مرا عبادت کن ونماز را به پا دارد تا یاد من باشی .
رستاخیز بی تردید خواهد آمد .. تاهر کس به جزای کارهای خویش برسد . 10
حضرت موسی (ع) چو بدستی در کف داشت که هم آنرا به جای عصا به کار میبرد وهم با کمک آن ، برای گوسفندان خویش از شاخه ها برگ می چید ، ومی ریخت در آن وحی به او فرمان داده شد ، که عصای خود را به زمین اندازد و حضرت موسی نیز آ‎نرا به زمین انداخت چوب در دم اژدهای توفنده شد ،حضرت موسی (ع) ترسید و گریخت از ترس سر خودرا نیز بر نمی گرداند ندا آمد که برگرد نترس و آسوده باش ، قلبش آرام یافت وبازگشت وبه فرمان خدا دست برد واژدها راگرفت و آن به خواست خدا دگر بار تبدیل به عصا گردید باز به او گفته شد که دست خدا را در گریبان خویش فرو برد بیرون آر ، چون چنین کرد دست خود را درخشنده دید نوری سپید خام ،نه آنچنان که چشم را آزار دهد . از همه دست او می تراوید اینها معجزات حضرت موسی بود خداوند این نشانه ها را با او همراه کرد ه بود تا فرعون و فرعونیان در پیامبری او تردید نداشته باشند این قدرتها ، به اواعطا شده بود تا نپندارند که او را از پیش خود ادعای نبوتمی کند .
آنگاه خداوند به او فرمان داد تا به جانب فرعون رو کند رسالت او آغاز شده بود .
حضرت موسی (ع) نخست باگفتاری خوش فرعون را از نبوت خود آگاه کرد واو را به پرستش خدای خویش دعوت نموده واز او پرسید آیا میل داری که روحی شایسته و پاکیزه داشتی ، می خواهی که من ترا به پروردگارت رهنمون باشم .
فرعو ن از او پرسید : خدای تو کیست ؟
حضرت موسی (ع) گفت خدای من ، کسی است که آسمان و زمین را آفریده است آنکه همه چیز را آفریده .
فرعون از این پاسخ بر آشفت رو به حضرت موسی کرد و گفت : من به جز خود خدای دیگری برای شما سراغ ندارم ، وتو کسی که ادعای نبوت داری . اگر مرا نپرستی مجزات خواهی شد .
حضرت موسی (ع) پاسخ داد : که اگر من از جانب خدای خویش برای تو ، نشانه یی بیاورم چه خواهی گفت :
فرعون پرسید ، که کو کجاست ؟ کجاست نشانه است ؟ بیاور اگر راست می گویی !
حضرت موسی (ع) همان عصا را انداخت چه بدستی اژدها شد .دست خود را در گریبان فرو برد و باز آورد و آن نور پاک وسپید گون را برابر چشمان فرعون نگاه داشت ، فرعون در شگفت شد از یکسو حضرت موسی بود وخدای حضرت موسی واز سوی دیگر فرمانروایی و سلطنت و یکه تازه ای او بر مصر بود ،خود خواهی فرعون او را از تسلیم ، به حضرت موسی باز می داشت ، اما در برابر این نشانه ها سخت در مانده بود با خود گفت : چطور است او را ساحر وجادو گر بناهم به این خیال به طرفداران حیرت زده خویش گفت : اینک این ساحری است که می خواهد شما را از دیارتان بیرون کند و خود جایگزین شما گردد و چه می گویید ؟
گفتند اورا نگاهدار وساحران و جادوگران را دعوت کن تا براو غالب شوند ، سحرش را باز شناسند ورسوایش کنند .
فرعون پذیرفت ، به دستور اوهمه جادوگران کهن ، که سر آمدان روزگار خود بودند ، گرد آمدند در آن اجتماع بزرگ فرعون به ساحران وعده داد که اگر پر طوسی چیره شوند به آنان همه چیز خواهد داد .
بااین خیال خام که همه اکنون حضرت موسی را خوار و زار خواهند کرد ونزد فرعون رتبه ی بالاتری خواهند یافت ، چوبها و ریسمانهای خویش را به زمین افکندند ،با سحری که کرده بودند آن چوبها و ریسمانها به چشم مردم که شاهد این زور آزمایی بودند مارهایی می نمود ، که گویی راه می رفتند ، دهان مردم ازتعجب باز مانده بود اما حضرت موسی (ع) با خدا بود ویا بهتر از آن ، خدا با حضرت موسی (ع) بود نوبت او رسید ، همان چوب دستی سحره خود را به جانب انبوه افسون و جادو گران فرعون افکند ، همه دیدند که آن چوبدستی ،اژدهای سهمگین شد چرخی خورد وهمه ساخته های ساحران رابلعید ، آنچه را که گفتی هرگز چیزی برجای نبوده است .
پیش از همه و بیش از همه ، این ساحران بودند که به حضرت موسی (ع) ایمان آوردند همه یکدل و یکصدا گفتند : ما به پرودگار جهانیان که خدای حضرت موسی وهارون است 11 ایمان داریم 12 به سجده افتادند و از آنچه کرده بودند غذر خواستند .
خشم فرعون ، فراوانتر شد آنها را تهدید کرد ، اما آنان که بهتر از همه تفاوت سحر وجادو ومعجزه را می دانستند . به خوبی دریافته بودند که حضرت موسی (ع) ساحر نیست و قدرت او ،قدرتی خدایی است . بدین ترتیب از تهدید فرعون نهراسیدند فرعون به آنان می گفت : به چه جرات بی اجازه من به خدای موسی ایمان آوردید ،من دست و پایتان را می برم ، من شما را بر شاخه های نخل به دار می آویزم . بی چاره می پنداشت که مردم در اعتقاد خویش نیز می باید کسب اجازه می کردند ! ساحران گفتند ، ما تو را به خدایی که ما را آفریده است ترجیح نخواهیم داد مابه خدایی خویش باز می گردیم ،ماچون گروه نخستین هستیم که به موسی ایمان می آوریم ،از خدای خود امید آمرزش داریم ، تو آنچه می خواهی انجام ده که ما به خوبی می دانیم که این دنیا ، دوامی نخواهد داشت .
امااین سخن های گرم ،در دل سرد فرعون وفرعونیان بی اثر بود ، آنان فریفته جاه و جلوه قدرت خویش بودند .
آنان بنی اسرائیل را اسیر کرده بودند ،زنان راکه از آنان بیم خطری نمی رفت ، زنده نگه می داشتند وبه کار می گماردند و پسران و جوانان آن قوم را می کشتند خداوند بارها زبونی فرعونیان را آشکار کرد ، خوارشان ساخت تاعبرت گیرند . هر زمان که بلایی می آمد ، با حضرت موسی (ع) پیمان می بستند که اگر خداوند بالا را بردارد ما با او ایمان خواهیم آورد و چون بلا برطرف می شد پیمان خویش را از یاد می بردند ودوباره ظلم می کردند .
فرعون به قوم خویش می گفت : بگذارید من موسی را بکشم ، می ترسم دین شما را از شما بگیرد وبیم آن دارم که او در این سرزمین آشوبی به پاکند و فتنه ای برانگیزد !
حضرت موسی (ع) می گفت : من از هر طغیانگری که به رستاخیز ایمان ندارد ، به خدا پناه می برم . 13
در این گیرودار ، مردمی پیدا شد ، مردی که ایمان خود را تا آن زمان پنهان کرده بود ، روبه مردم غفلت زده کرد وصدا در داد که آیا می خواهید کسی را که می گوید خدا پروردگار من است بکشید ؟ آیا نشانه های خدا را که با خود همراه دارد نمی بینید ؟
فرعون اعلام کرد که ،آنچه گفته ام همان است .
دگر بار آن مومن یگانه ، مردم راهشدار داد که من از آن می ترسم که شما نیز سرنوشتی همچون سرنوشت قوم نوح وعاد وثمود پیدا کنید ، من می ترسم که شما خود را به دوزخ و آتش گرفتار بسازید وهیچ کس نتواند شما را از عذاب خدایتان نجات بخشد .
فرعون ، بی اعتنا به هشدار آن مرد ، در فکر کار خویش بود و به همان وزیر 14 خودخواهش رو کرد وبه ریشخند گفت : برای من برج بلندی بساز تا از فراز آن به راههای آسمان آگاه شوم شاید آنجا به خدای موسی دست یابم !
اما آن مرد که به خدا ایمان محکمی داشت همچنان سخنهای خویش را تکرار میکرد . می گفت : مرا پیروی کنید من شما را به راه راست هدایت خواهم کرد .
ای قوم من ، این زندگانی دنیا تا پایدار است بدان مغرور نباشید . آخرت ، همیشگی است ، آ‎خرت جاودان است .
همه کرده های انسان در آنجا بررسی خواهد شد ، بهکار کیفر خواهد دید نیکوکار پاداش خواهد گرفت پاداش نیکی ها ، بهشت جاویدان است . 15
ای مردم من شما را به نجات می خوانم ، شما چرا مرا به آتش دعوت می کنید .
شما از من می خواهید که به خدای بی همتا کافر شویم ودیگری را با او شریک بدانم اما من شمارا به بسوی خداوندی می خوانم که به حقیقت بخشنده است وصاحب عزت خدایی که بازگشت همه به سوی اوست .
همه آنان که حق را می بینند ومی فهمند اما به آن تسلیم نمی شوند در آتش خواهند بود .
دیری نخواهد گذشت ، که آنچه را که می گویم ،خواهیم دید .
فرعون و فرعون پرستان با این سخن ها ، از راه خویش باز نمی گشتند خدا آن مومن دلیر را در پناه خویش گرفت وفرعونیان را گرفتار بلا کرد .
سرانجام چنان شد که خدا به موسی فرمان داد که آن توده های ستمدیده را شبانه از مصر بیرون برد حضرت موسی (ع) بنی اسرائیل را درتاریکی به راه انداخت ، آنان روبه دریای احمر کوچ می کردند در دلشان ترس این بود تا مبادا فرعون با قوای خویش آنان را دنبال کند وچنین نیز شد فرعون با سپاه خویش به تعقیب حضرت موسی (ع) پرداخت . بنی اسرائیل آن سپاه عظیم را دیدند و به تشویش افتادند ، چاره ای پیدا نبود ، در یک سودریا بود کارن تا کران آب ، ودر سوی دیگر فرعون بود با لشکر بیگانه و بیکرانه ی خویش ، موسی به خدا پناه برد ، به او می شد که عصای خود را به دریا زن واز آب بگذر باهم همان عصا مظهر قدرت خداوندی شد ، حضرت موسی (ع) چوبدست خودرا به آب کوفت دردم ، راهی خشک وهموار باز شد ، بنی اسرائیل بدنبال موسی در آن راه ، پا گذاشتند آب از دو سوی راه همچون دو دیوار پشته بر پشته سوار بود ونمی ریخت بنی اسرائیل از آب گذشتند ، و فرعون با سپاه خویش دررسید ، در فکر بود که چکار باید کرد ، آیا باز گردد یا دل به دریا بزند ، در پیش روی خویش ، می دید که حضرت موسی (ع) وقومش چگونه پا به دریا نهاده اندوبه سلامت از آن گذشته اند اما به این نشانه آشکار خداوندی ایمان نمی آوردند . به سپاه خود فرمان داد که بگونه ی قوم موسی از آب بگذرند همه اطاعت کردند وبه دریا در آمدند می تاختند تابه حضرت موسی علیه السلام ومردم او دست یابند ، از برده غرور سرمست بودند ، ناگهان دیواره ها برهم آمدند ،آن راه چاه شد ، آب از همه سو آنان را فراگرفت فرعون که خود را بیچاره دید ایمان آورد امادیر بود ، همه غریق دریا شدند ،همه نابود شدند واز یادها رفتند قران ، حال آخرین لحظات فرعون را به دقت بیان می کند ، می گوید :
" وقتی فرعون در غرقاب غوطه ور شد ،گفت باور کردم که خدایی نیست مگر آن خدا که بنی اسرائیل به آن ایمان دارند ، من تسلیم ( پاسخ شنید که ) آیا تاکنون درحالیکه تااین دم عصیان و طغیان داشتی و فساد بر پا می کردی پس امروز جسد تو را از آب بیرون خواهیم کشید . 16 تا برای دیگران که پس از تو می آیند درس عبرت باشی که مردم بسیاری از نشانه های ما ،غافلند 17
بنی اسرائیل بدینگونه از دریا گذشتند .
اگر حضرت موسی (ع) از فرعون وظلم او آسوده خاطر گشته بود اینک گرفتار ی بزرگ او ،جهل و بهانه جویی خود بنی اسرائیل بوددر آن سوی دریا به ملتی رسیدند ، که بت می پرسیدند بنی اسرائیل ازحضرت موسی (ع) خواستند او برای آنان نیز بتی بسازد تا آن چیزی حتی در بت پرستی هم ا زدیگران کم نداشته باشند حضرت موسی (ع) از این موضوع دلتنگ شده فرمود : چه جاهل ونادانید آیا انتظار دارید من خدای دیگری ، جز آنکه شما را از چنگال فرعون رهایی بخشید بجویم خدا حضرت موسی (ع) را دعوت کرد تا سی شب دور از مردم به نیایش او بپردازند حضرت موسی (ع) به جای خویش حضرت هارون (ع) برادر خود را برای بنی اسرائیل بر گماشت وبه او برای اداره ی این قوم سفارش نمود ، پس از سی شب به فرمان خداوند ، بر آن شبها ده دیگر افزود پس از سر آمدن چهل روز و شب تورات ، بر او نازل شد تاهادی آنروز قوم یهود باشد .
اما بنی اسرائیل تا چند روزی از حضرت موسی (ع) دور ماندند دوباره دلشان بهانه ی بت گرفت . شیاری ،ساحری نام ، زروزیور های آنان راگرفت و گوساله ای زرین ساخت ،آنچنان که در شرایط مخصوصی به تدبیر او ، صدای گوساله از خود پخش می کرد آنگاه به مردم ، که خروشان تنها در چشمشان بودگفت : این گوساله خدای موسی است خدای شما ست ،باید آنرا بپرستید ،
مردم از یاد بردند که خدا نمی تواند جسمی باشد که درمکان و زمان بگنجد ، فراموش کردند که خدا میباید هادی آنان باشد ، غافل ازهمه تعالیم حضرت موسی (ع) گوساله ای زرین را که دست ساخته ی ساحری بود وبرای کسی نفع وضرری نداشت به خدایی پذیرفتند توجه نداشتند که این بت ساخته ای ساحری برای آنان ، تنها گوساله وار فریاد می کشد وحال آنکه اگر ممکن بود خدا در میان مردم ظاهر شود به هدایت وراهنمایی آنان می پرداخت و روشن است که از هدایت وراهنمایی تا فریاد بیهوده ، فاصله بسیار است .
ویهود ، اینچنین گمراه شدند وبه نصیحتهای هارون (ع) توجهی نکردند .
وقتی که حضرت موسی (ع) بازگشت ، و آن انحراف عظیم رادید ، سخت افسرده دل گشت و آن مردم جاهل را سرزنش کرد .
به ساحری فرمود : اینک بنگر که با خدای ساخته ی تو چه می کنم ، آنرا می سوزانم وخاکسترش را به دریا می پاشم ، که خدای واقعی شما ، تنها خدایی است که به هر آنچه هست بینا ودانا ست وجز او خدایی نیست .
وبدین گونه آن بت را درهم شکست ونابود ساخت .
گفتا ر الهی حضرت موسی (ع) در دل یهودیان چندان اثر نداشت ، همواره بهانه می جستند و پیمان شکنی می کردند اینان پس از حضرت موسی (ع) نیز کمتر به حق تسلیم شدند و به گفتار پیامبران و برگزیدگان خداوند بی اعتنا ماندند ، به آنان ستمها کردند و گروهی از آن پیامبران را کشتند .
حتی در کتاب آسمانی خود نیز دست بردند و آنرا تحریف کردند وتورات را به صورت امروزی آن در آوردند که ناکامیهای آن ، به اندازه ایست که نمی توان آنرایک کتاب آسمانی دانست .
نقش انبیه و مساجد اسلامی در نبوت و تمدن انسانی
مساجد اسلامی عظیم ترین انبیه زیبا و شکوهمندی راتشکیل می دهند که عظمت و ظرافت را بهم آمیخته و جمال مادی و جلال معنوی را درهاله ای از قدس و ایمان قرارداده اند این مساجد وحدت اجتماعی وتساوی انسانی را در زیر سایه ایوانهای رفیع و شبستانهای وسیع وعظیم خود تجلی داده و بزرگترین نمود سعادت آخرین وحدت عبادت علم ،هنر ، برابری و برادری را پدید آورده اند مساجد اسلامی از سوئی با ایوانهای بلند وگنبدهای ضیائی و ماذنه های آسمانی خود گوشه ای از هندسه عظیم آفرینش و پرتوی از جلال کبریائی را نشان می دهد واز دیگر سوی باظرافتهای هنری ونقش و نگارهای ظریف وخطوط زیبا و شاهکارهای دقیق خود نموداری از جمال جمیل الهی و آیتی از زیبایی معنوی آسمانی است وظرافتهائی که بر درو بام ودیوار وسقف وستون این معابد عظیم چهره مینماید ، نقشهای عجمی است که از درودیوار وجود، رنگ گرفته واین همه همینه وشکوه و وقتهای دقیق و بدیع را صورت داده است . چنانکه هم اکنون آثاری عظیم و شگرف از اینهمه هنرو زیبائی در پایگاههائی که اجتماع مسلمین را بهنگام عبادت دربر می گیرد پدیدار است و مساجد بزرگ و کهن اسلامی اززیر پرده های قرون و اعصار همچنان سر کشیده وجاودانه بر پای ایستاده است آنچه در استانبول اسپانیا مصر ،سوریه ، عراق ، اردن و ایران تا قلب افریقا وسینه مالزی وهند وجاوه . پاکستان بنام مساجد و مزارها بر سینه جغرافیای جهان و پیشانی تاریخ توده مسلمان متجلی است آیتی است از ایمان معماران و هنرمندان چیره دستی که مغز پر ذوق و سرانگشت پر استعداد خویش را به کار انداختند و یادگارهائی بدیع به آیندگان سپردند که اسلام دین عظمت است و وحدت و جلال و زیبائی .
درست است ، که اکنون غبار فراموشی وانکسار بر پیشانی برخی مساجد نشسته و شبستانهای خالی معابد اسلامی نشانگر تفرقه و بیحالی وکم ایمانی مسلمین کم کار و پر آزار امروز است وهر شبستانی را فریادها وهر گنبدی را ناله ها از ضعف و انحطاط مسلمین در دل است ولی باز می بینیم که جاودانگی اسلام به چهره زیباتری در شبستانهای مرمرین جدیدمسجد الحرام میدرخشند ومناره های بلند قامت نوین کله ، از رستاخیز معنوی مسلمین سخن می گوید و موجی گیراتر وگسترده تراز پیش برگرد کعبه عزیز می توفد واز قدرت جهش و همبستگی آخرین توده روشن بین مسلمین خبر می آورد .
آن تلولوها که بر ستونهای سپید مسجد پیامبران است و آن هلالیها وهندسه ها وفرشهای مرمرین و سقفهای نقش آئین که بدست هنرمندان نو پرداز مسلمان خلق شده خاطرات عظمت مسجد النبی ( ص) رابهنگام نزول وحی بیاد می آورد آن روز که پیامبر نماز میگذاشت وعلی (ع) سخن می راند و بلال اذان می گفت وابن مسعود زبانش گویای تفسیر بود و سلمان نقشه جنگ می کشید وابی ذربت می شکست وصفوف مجاهدان از صف نماز بمیدان نبرد بسیج می شدند ودر سوئی کرسی قضاوت نهاده بودند ودر دیگری سوی مسند حکومت ، آنجای انبار اسلحه بود ودیگر جای گنجینه بیت المال وحلقه حلقه در زیر سقفهای گلین وچوبین محفل درس بر پای بود و دانشگاهها از آن حلقه ها بر میخاست که نورش بر مقصوره آکادمیهای اروپا سر میکشید وایمان می آورد و حکمت می پرورد وقدرت وایمان بهم آمیخت و فرمانها تا مرز بیزانس و آن سوی دریا پیش میراند راهی به آسمان داشت تاخلوتگاه را از ملکوت وراهی بر زمین و فرزند انسان تاعمق جانش و ژرفای ضمیرش واین محمد ونبوت محمد ( ص) بودجان جهان ، برگزیده آسمان و محبوب یزدان ، که در این مسجد سر بر سجده گاه نیایش یزدان می سود وزبان به محمدت حضرت سبحان می گشود و دستی بر استوانه عرش الهی میگشاد ودیگر دست به هدایت توده انسان از آستین بر می آورد و گاهی خاموش ورنگ پریده ودل تنگ ودل طپیده در معرض امواج وحی ربانی بود وسخن از متکلم واحد صادق می شنود وگاه خود بر منبر بر می آمد و آنچه از خدا شنیده بود بخلق خدامی گفت و پیام یزدان به انسان می رساندکه پلی بود بین خدا و خلق و جهشی از خاک بر افلاک و ارمغانی از نور به ظلمت واز ماوراء الطبیعت به طبیعت ونماینده ای از انسان با آسمان و پادشاهی نبوت و من دیگر نمی دانم که چه بود که بود همین قدر میدانم که جام جانم سرشار از طهور عشق وطهور عرفان اوست وایکاش که پاک می بودم وهمین الان می مردم ودر آن سرای او را میدیدم با چهره یزدانیش و پیشانی خداوند پیش و تبسم مهر آفرینش و آزرم ایمان زایش و اقتدار سلطانیش که گدای کوی عرفانش بابرهنه پایی ، پای بر فرق فرقدان می نهند و پرویزها و خاقانها بدریوزگی کوخ پارسایی خویش می کشند ومشتی ازخاک غنا بر سرها وافسرهای زورمندان می پاشند و خورشید ها با آستین دارند وکهکشان ها بر یزدان وای وای که می خواهم فریاد بکشم و بگویم !1
در اندرون من خسته دل ندانم چیست
که من خموش واو درفغان ودر غوغاست .
نبوت ظاهر ولایت است وولایت باطن نبوت
انَّ النبوه الحقیقه المطلقه هی اظهار ما فی غیب الغیوب فی الحضره الواحدیه حب استعدادات المظاهر بحسب التعلیم الحقیقی والانبیاء الذاتی فالنبوه مقام ظهور الخلافه والولایه وهی مقام بطونها:
همانانبوت حقیقی مطلق عبارت است از آنکه آنچه را که حضرت واحدیت در غیب الغیوب است برحسب استعدادهای مظاهر طبق تعلیم حقیقی و آگاهی ذاتی که او را است اظهار نمایید پس نبوت مقام ظهور خلافت و ولایت است وخلافت و و لایت باطن نبوت می باشد .1
نبوت بر حسب نشئات وعوالم
ان الانبیاء والتعلیم بحسب نشات الوجود و مقامات الغیب والشهود مختلف المراتب فانّ لکلّ قوم لسانا و ماارسلنا من رسول الّابلسان قومهِ فلهما مراتب شتی تجمها حقیقه الانبیاء والتعلیم محرتبه منها وقع الاصحاب بحن الطبیعه وارباب .
القبور المظلمه فی عالم الطبیعه ومرتبه منها ما وقع لاهل السرمن الروحانیون والملائکه المقربین کماساتی انشاء الله ذکرها وفی الروایه سبحّنا وسبحّت الملائکه وهلّلنا فهللت الملائکه الی غیر ذلک من فقرات الروایه الاّتی ذکرها انشاء الله فی المشکوه الثانیه ومن ذلک تعلیم النبیا آدم علیه السلام ومرتبه منها ما وقع فی الحقیقه الاطاقیه من حضره الاهم الاعظم رب الانسان الکامل ومرتبه منها ماوقع الاعیان الثابته من حضره العین الثابت المحمدی ومرتبه عالیه منها ما وقع لحضره الاسماء فی مقام الواحد یه والنشاه العلمیه الجمعیه من حضره الاسم الله الاعظم بمقامه الظهوری وفوق ذلک لایکون ابناء وظهور بل بطون وکمون . 1
این آگاهاندن و آموزش برحسب نشئه های وجود و مقام های غیب وشهود مراتب گوناگونی دارد که هر قومی را زبان ویژه ای است وهیچ پیامبری ما نفرستادیم مگر آنکه با قوم خودش همزبان بوده است قران کریم پس از برای آگاماندن و آموزش مراتب چندی است که همگی در حقیقت آگاهی و آموزش باهم شریکند .
یک مرتبه از آنها برای کسانی است که در زندان طبیعت ، زندانی ودر گورستان تاریک عالم طبع به گورند ویک مرتبه از آنان مخصوص اهل راز وروحانیان وفرشتگان مقرب است .
چنانچه انشاء الله بیانش خواهد آمد ودر روایت است که فرمود : ما تسبیح کردیم وفرشتگان به تسبیح ما تسبیح گفتند و مالا اله الا الله گفتیم و فرشتگان به تهلیل ما لااله الا الله گفتند و فقرات دیگر روایت که انشاء الله در مشکوه دوم آن روایت را خواهیم آ‎ورد وتعلیمی که بر پدر و ما آدم (ع) شد این قبیل تعلیم بود .
ومرتبه دیگر آنها این است که از برای اعیان ثابت از حضرت عین ثابت محمدی رخ داد .
ومرتبه دیگر آگاهاندن و آموختن آن است که درحقیقت اطلاقی از حضرت اسم اعظم و رب انسان کامل واقع شد .
ومرتبه بالاتر آنها آن بود که حضرت السماء درمقام واحدیت ونشاه علمی جمعی از حضرت اسم الله اعظم در مقام ظهورش وقوع پیوست .
( والسلام )
1 – مخلوط ذوب شده ی دوفلز غیر هم جنس
2 – دائره المعارف فرید و جه ی ج ص 448
3 – از نوع امواج لولتر اسوند ( مافوق صوت )
4 – فیزیولوژی گایتون ج 2 صفحه 957
5 – ommatidie
6 – حشره شناسی دکتر محمود شجاعی ص 248
7 – سوره ی انعام در ایه ی 59
8 – سوره ی ملک آیه ی 14
1 – روسو می گویند ، بر فرض که نتوانیم با طبیعت خود اصل و ماهیت را دریابیم اما یک چیز در درون ما شهادت می دهد که حتما در ما وجود دارد .
2 – فایده ولزوم دین ص 5 به نقل از اشتفاه الاسلامید مقاله دکتر پیلر بروز تحت عنوان علاقه ی بین این وعلم در اسلام
3 – فایده ولزوم این ص به نقل از آیین سخنوری ج 2 تالیف و ترجمه ی کاا الملک فروغی
4 – نهج البلاغه ی فیض اسلام ص 24
5 – الهیات کتاب شفا فصل نبوت .
6 – اصول کافی ج 1 ص 168 چاپ آخوندی
7 – البته منظور برنامه های آ‎سمانی وادیانی است که تحریف نشده و صد درصد الهی باشد .
8 – فئودالیسم یا زمین داری کاپیتالیسم یا سرمایه داری
9 – سوره عنکبوت آیه 5
10 – سوره ی مومن آیه ی 78
3 – نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه ی ص 354
4 – بحار الانوار ج 18 ص 333
5 – ثواب الاعمال وعقاب الاعمال ص 336
6 – سوره ص آ‎یه های 47- 45
1 – مجمع البیان ج 2 ص 435
2 – سوره ی آل عمران آیه ی 34 و مقتضیات الدرج 2 ص 188
3 – مریم به معنای زن عبادتکار
4 – مستفاد از سوره آل عمران آیه 35- 34
5 – مجمع البیان ج 2 ص 436
6 – سوره ی آل عمران آیه 37
7 – متسفاد از سوره آل عمرا ن آیه 39 وسوره ی مریم آیه ی 7-1
8 – مستفاء از سوره آل عمران آیه 40-39 وسوره مریم 9-7
9 تفسیر المیزان ج 14 ص 27-26
10 در آن زمان رسم بود که نذر می کردند تا مدت معینی باهیچ کس سخن نگویند تفسیر المیزان ج 14 ص 44
11 – سوره مریم آیه 32-12 وتفسیر المیزان ج 14 ص 48-33
12 – انجیل آسمانی از بین رفته وانجیلهایی که اکنون دردست مسیحیان است کتاب آسمانی نمی باشد .
13 – طریق الحیات دکتر فئدر آلمانی 138- 135
14 – انجیل مرقس باب 12 بند 29
15 – سوره ال عمران آیه ی 51
16 ج ا ص 200
17 – سوره مائده آیه 75

18 کتاب سوم بخش 3ص240 -239
19 – تاریخ کلیسای قدیم ص 244
20 – نظام التعلیم چاپ بیروت 1888ص 204
21 -همان مدرک ص 189-201
22 – سوره مائده آیه 17
23 – کتاب کافی ج 1 ص 39
24 – بحار ج 14 ص 331
25 – بحار ج 14 ص 320
26 – بحار ج 14 و ص 288
1 – دایره المعارف فرید وجدی کلمه ی " بنی اسرائیل "
2 – بحار الانوار ج 13 ص 38 -40
3 – نور الثقلین ج 3 ص 202
4 – بحار الانوار ج 13 ص 81
5 – دایره المعارف
6 – مقصود از گمراهی در اینجا خطا بودن روش آن مرد اسرائیلی است بحار الانوار ج 13 ص 39
7 – بر وزن مفعل
8 – سوره ی قصص ، آیه ی 21
9 – نور الثقلین ج 4 ص 123-117
10 – مستفاء از سوره ی قصص آیه های 31-15 وسوره طه آیه های 16-13
11 – هارون (ع) نام برادر حضرت موسی (ع) است او با بیان رسای خویش همه جا با حضرت موسی (ع) همدل وهمدست بود او را درکار رسالتش یاری می داد .
12 – رسالت اخلاق ج 1 نوشته سید مجتبی موسوی لاری
13 – نقش پیامبران در تمدن انسان نوشته : فخر الدین حجازی
14 – وزیر فرعون هامان بود
15 – معراج پیامبر (ص) ج 1 ص 5
16 – فرعون ، نام عموی فرمانروایان مصر قدیم بوده است فرعون معاصر موسی راسس دوم "نام داشت وجسد مومیایی شده ی او در سال 1881 میلادی کشف شده است واکنون در موزه ی قاهره است ( دایره المعارف امریکا نا ،ذیل کلمات Rameses II , mams
17 – سوره یونس ، آیه ی 92-90
1 – نقش پیامبران در تمدن انسان – فخر الدین حجازی
1 از فرمایشات امام (ره )
1 – از کتاب مصباح الهدایه الی خلافه و الولایه ص 78
—————

————————————————————

—————

————————————————————

1


تعداد صفحات : حجم فایل:233 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود