تارا فایل

نقش محبت و مهرورزی در فرآیند تعلیم و تربیت



بسم الله الرحمن االرحیم

نقش محبت و مهرورزی در فرآیند تعلیم و تربیت

تهیه کنندگان :
پیروز گرجیان

پاییز 1393

پیشگفتار

عشق ، ملاطفت ، شفقت ، دل سوزاندن ، شریک شدن و خلق پیوند ، اساسی ترین رفتار انسانی به شمار می آید . بدون این ویژگی ها ، زندگی خالی است ، حتّی اگر در سلامت کامل باشیم ، در راحت ترین خانه ها زندگی کنیم و حساب بانکی پُر و پیمان داشته باشیم . با آنکه همه ی این چیزها را می دانیم ، برای توسعه بخشیدن و گسترش رفتارهایمان وقت بسیار کمی صرف می کنیم .
شکاکّان بدبین همیشه آماده اند تا با حضور ذهن و عبارات گزنده ، آنهایی را که از قلب شکسته ، از تنهایی تاراجگر و از شیوه ها و نیروی جادویی عشق سخن می گویند ، به باد مسخره گیرند . اگر دوست بداری ساده لوحت می انگارند ، اگر شادمانی و اگر بخشنده ای و یار همگان ، مورد سوء ظن قرار می گیری . اگر اعتماد بورزی احمقت می نامند و اگر عزم آن کنی که همه ی اینها باشی بی گمان تو را بدلی و عاریتی می خوانند .
این برداشت نامحترمانه به دلیل پرورش در جامعه ای است که انسان ها غیر متهد و به گونه ای جدا از یکدیگر می زیند ، آدم هایی آن قدر پیچیده ، که حاضر نیستند آشفتگی و سرگردانی خویش را بپذیرند و آن قدر گرفتار منیّت ، که نمی توانند خطر کنند و کاری در این باره انجام دهند . چنین جامعه ای انزوا را جاودانی ساخته ، ارزش های انسانی را ارجی نمی نهادند . این در حالی است که در طی سال های گذشته ذخیره ای از ادبیّات علمی جمع آمده است که ثابت می کند روابط انسانی اهمیّت دارند .
محرمیت ، اُنس و نزدیکی برای یک زندگی خوب و خلاّق ضرورت دارد . تماس مهر آمیز ، یا خنده ای از صمیم قلب قدرت شفا بخشی دارند . ثابت شده است که رابطه ی مثبت ، سلامت جسمانی و روانی به همراه می آورد . فیلسوفان و عالمان معاصر نظیر : اشلی مونتاگیو(1)، کارل راجرز(2) ، ابراهام مازلو(3) ، هارولد بلوم فیلد(4) ، الیزابت کوبلرراس(5) ، دزموند موریس(6) ، جیمز لینچ(7 )، تئودور ایزاک رابین(8) ، مارگات مید(9) ، نورمن کازنیز(10) ، دیوید ویسکات(11) ، کلارک موستاگاس(12) ، ویلیام میننگر(13) ، ملانی کلین(14) ، سی – اس لوئیس(15) ، ناتانیل برندن(16) و دیگران در نوشته ها و تحقیقات خود با وجود اظهارات منتقدان گفته و پا فشاری کرده اند که جامعه ای تُهی از این نیاز های اساسی آدمی ، جامعه ای محکوم به فناست .
عدم توانایی ما در پیوند خوردن با دیگران ابعاد ترس آور به خود گرفته است . به زودی خانواده ای که هر دو والد را داراست در شمار استثنائات محسوب خواهد شد . تصوّر ازدواج ، خانواده ی بزرگ و دوستی های دراز مدّت ، قدیمی و مهجور به نظر می رسد . روابط جنسی به گونه ای افراطی و بی معنا همچون امری عادی پذیرفته شده و به عنوان رفتاری مفید در حلّ مشکلاتِ ازدواج های در حال فروپاشی توصیه می شود جدایی عاطفی ، دور افتادن از دیگران به عنوان راه حلّ اجتناب از درد تجویز می گردد .
نادیده انگاشتن و آزاد کردن کودکان و سالمندان مسئله ای در حال گسترش است . موسسات اجتماعی و مذهبی ، که در گذشته در جهت پیشبرد جنبه های مثبت رفتار انسان ها پیشگام بودند و آنان را در اجتماعاتی گرد می آوردند امروزه به گونه ای چشمگیر اهمیّت و اعتبار خویش را از دست داده اند .
فرد گرایی ، استقلال و آزادی بهایی به مراتب بیش از عشق ، تعهّد و همکاری یافته اند . بررسی ماهیّت پیچیده ای که در دوست داشتن انسان های دیگر وجود دارد ، کاری سهل و آسان نیست . طبیعت پویا و پیوسته در حد دگرگونی دو فرد یگانه ، که با همه ی وجود توافق می کنند که یکی شوند و تعهدی دراز مدّت را گردن نهند .
آیا زمان آن نیست که خود کوچک و ناچیزمان را فراموش کنیم . هراسمان را از قرار گرفتن در مظان اتهام احساساتی یا ساده اندیش بودن کنار بگذاریم و در نیاز جهانیمان ، به یکی برای دیگری بودن گرد هم هم آییم . چرا تا بدین حد دشوار است که بی هراسی یکدیگر را در آغوش گیریم و با شور بگوییم : " آدمی ، دست مرا بگیر ، من نیز آدمم " ؟
داستان تمثیلی زیبایی می گوید : " روزی دختر کوچکی از مرغزاری می گذشت ، پروانه ای را دید بر سر تیغی گرفتار . با احتیاط تمام پروانه را آزاد کرد . پروانه چرخی زد ، پر کشید و دور شـد . پس از مدّت کوتـاهی پـروانه درجامه ی پری زیبایی در برابر دختر ظاهر شد و به وی گفت : " به سبب پاکدلی و مهربانیت ، آرزویی را که در دل داری برآورده می سازم . " دخترک پس از کمی تامل پاسخ داد : " من می خواهم شاد باشم " .
پری خم شد و در گوش دخترک چیزی زمزمه کرد و از دیده ی او نهان گشت . دخترک بزرگ می شود . آن گونه که در هیچ سرزمینی کسی به شادمانی او نیست . هر بار کسی راز شادیش را می پرسد ، با تبسم شیرین بر لب می گوید : " من به حرف زیبایی گوش سپرده ام . " زمانی که به کهنسالی می رسد ، همسایگان از بیم آنکه راز جادویی همراه او بمیرد ، عاجزانه از وی می خـواهند که آن رمز را به ایشان بگوید : " به ما بگو که پری به تو چه گفت . دخترک که اکنون زنی کهنسال و بسیار دوست داشتنی است ، لبخندی ساده بر لب می آورد و می گوید : " پری به من گفت همه ی انسان ها ، با همه ی احساس امنیتی که به ظاهر دارند ، به من نیازمندند ! " .
ما همه به هم نیازمندیم !!!

فصل اول

مقدمه
رشد انسان از روزی که متولد می شود تا موقعی که به درجه کمال می رسد از مراحل متوالی و به هم پیوسته ای تشکیل شده است که می توان آن را فصول مشخص تاریخ واحدی دانست . روسو می گوید ، هر سن و حالتی از حیات ، کمال و بلوغ متناسب با خود را دارد که مخصوص آن است .
امروزه متولیان آموزش و پرورش باید مراحل تکاملی شخصیت دانش آموزان را در ابعاد مختلف به خوبی شناسایی و با حمایت مردم و دولت ها ساز و کار لازم را جهت تسهیل این تکامل فراهم آوردند . تغافل از مراحل متفاوت رشد دانش آموزان موجب زیان های جبران ناپذیر در سرمایه های فردی اجتماعی می گردد .
دنیای شگفت کودکان و دانش آموزان با همه لطافت ها و زیبایی ها بسیار شکننده و آسیب پذیر است . برای ورود به این سرزمین تُرد و شکننده نیازمند شناخت و آشنایی دقیق و همه سونگر هستیم .
شناخت عواطف ، خواسته ها ، نگرانی ها و ترس های این دوره ما را به ارتباطی واقعی تر و درست تر می رساند هم چنان که فقدان شناخت و عدم درک درست ، آسیب زا و آفت آفرین است و به ضایعاتی جبران ناپذیر منجر خواهد شد یکی از مهم ترین این خواسته ها و نیازها نیاز به محبت و مهر ورزی می باشد .
محبت نیاز اساسی و طبیعی هر انسان است و اساس رشد و سعادت او بدان بستگی دارد . یکی از عللی که آدمی از تنهایی گریزان و در جمع سرخوش است این است که در تنهایی محبت نیست و تمایلات آدمی در آن برآورده و ارضا نمی شود . محبت برای انسان یک نیاز مهم است از آن بابت که رشد جسمی و روانی او در سایه ی آن است طفلی که محبت نبیند هرگز بزرگ نخواهد شد و رشد نخواهد کرد . اصولاً محبت رمز سعادت و خوشبختی انسان است کلید تفاهم است ، راه جلب احترام و رعایت حقوق است . اگر محبت در سطح جهانی و بین المللی بر اساس ضوابط حساب شده ای مطرح گردد . بشریت در پناه هم و در امان یکدیگر می توانند باشند . نفرت ها و به تبع آن درگیری ها از میان خواهند رفت . احساس اطمینان و پاکی و صداقت در جامعه حاکم خواهد شد .
در این میان نقش خانواده و آموزه های نخستین این نهاد ، بسیار مهم و سرنوشت ساز است ، رفتار پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده ، طنینی همیشگی در رفتار انسان دارد و بسیاری از رفتارها ، منش ها و نگرش ها ره آورد تاثیر تربیتی خانواده بر رفتار انسان است .
نقش مربی و معلم به عنوان یک کارشناس فنی ، نقشی بسیار حساس و حائز اهمیت است . او باید مشکلات و آسیب های دانش آموزان را به هنگام تشخیص بدهد و به موقع نیز برای رفع آن گام بردارد . اگر دانش آموز از خانه فراری شد باید به معلم پناهنده شود و پناهگاه خود را در مدرسه جستجو کند . این توجه در صورتی ایجاد می شود که " معلم خوب یاد بگیرد و خوب یاد بدهد . "
کار معلم بریدن زنجیرهایی است که دانش اموزان را از حرکت باز می دارد او باید به دانش اموزان یاد بدهد که ﭽﮕونه یاد بگیرند و چگونه مهربورزند . دانش آموزان مزرعه انقلابند. زمین نظامند . اگر مواظب آنها نباشیم و خدای ناکرده بر اثر سهل انگاری و بی توجهی این محصول خوب رشد نکند انقلاب خود را دچار مخاطره کرده ایم .

طرح سئوال :

1) تربیت یعنی چه ؟
2) عاملان ایجاد تربیت کدامند ؟
3) عوامل مورد بحث در تعلیم و تربیت کدامند ؟
4) نقش محبت در تربیت اسلامی چیست ؟
5) نقش محبت در تربیت فرزندان چیست ؟
6) نقش خانواده و مربیان در پرورش عاطفی کودکان و نوجوانان چیست ؟
7) عاطفه محبت چگونه پیدا می شود و رشد می کند ؟
8) اهمیت و ضرورت محبت در زندگی انسان چگونه است ؟
9) فواید محبت و مهرورزی کدام است ؟
10) علل کمبود محبت چیست ؟
11) عوارض کمبود محبت چیست ؟
12) نقش عشق در زندگی چه می باشد ؟
13) رابطه عشق با موفقیت چگونه است ؟

اهداف مقاله پژوهشی

* بررسی نقش محبت و مهرورزی در فرآیند تعلیم و تربیت
* بررسی نقش محبت در خانواده
* بررسی نقش محبت در ایجاد رابطه بین معلم و متعلم
* بررسی اهمیت و جایگاه محبت در زندگی انسان
* بررسی علل کمبود محبت در کودکان و نوجوانان
* بررسی رابطه عشق با موفقیت

فصل دوم

پیشینه تحقیق
بررسی ها نشان داده اند که کم مهری والدین نسبت به فرزندان باعث می شود که آنها درون گرا شده و برای ارضای عاطفی خود به دیگران وابسته گردند و زمینه بسیاری کجروی ها و ناهنجاری های رفتاری و اخلاقی کودکان از همین جا فراهم می شود. کودک باید به والدین و مربیان خود اعتماد داشته باشد، آنها را دوست و خیرخواه خود بداند. کودک باید احساس کند که در هر حال مورد حمایت والدین قرار دارد. اگر کوک از طرف والدین احساس حمایت و محبت نکند،خود را فردی رها شده احساس می کند و ناگریز یا به خود متکی می شود و یا خود را در پناه دیگران قرار می دهد.
بندوراووالترز (1959)، به بررسی اثرات گوناگون سردی پدر و مادر پرداختند. آنان دریافتند که بین گرمی مناسبات به خصوص با پدر، و بهتر ضبط کردن رفتار رابطه ی استواری وجود دارد. پسران پر خـاشـگر احـساس می کردند که رانده ی پدر و مادرند و در نتیجه از آنان دوری می جستند و هر گاه پدر و مادر به یاری انان ابراز تمایل می کردند، آنها از قبول کمک امتناع می ورزیدند. در نتیجه پدر و مادر نیز دشمنی نسبت به پسران را در خود احساس می کردند و روشی به مراتب خشن تر در پیش می گرفتند ( کرونباخ، ترجمه رضوی ، 1350).
لوین(1948) ، گروهی از پسران جوان را در اختیار شخصی گذاشت که رهبری محکم و با اراده بود. وی برای گروه فعالیت های رغبت انگیز طرح کرد، اما به آنان فرصت ابراز وجود نداد. لوین در تحقیق خود به این نتیجه رسید که پسرانی که به خانواده های گرم تعلق دارند با توقعات رهبر گروه خود بهتر سازگار می شوند. زیرا خانواده های گرم که مقرراتی ثابت دارند، به کودکان تفهیم می کنند. که استقلال در چه موارد ی مجاز است و در چه موارد ی مجاز نیست چنین خانواده هایی از کودکان خود توقع دارند که رفتارهای خاصی در پیش گیرند، اگر آنان از راه و رسم خانواده پیروی کنند به آنان پاداش داده می شود، اما در عین حال آنان را به استقلال عمل نیز تشویق می کنند. (کرونباخ، ترجمه رضوی، 1350).
ویلیامز (1989 )در تحقیقی که روی دانشجویان دانشگاه انجام دادند نتیجه گرفتند که ارضای نیازهای ایمنی تعلق پذیری و احترام به صورت منفی با اضطراب و روان رنجوری ارتباط دارد (شولتز ، 1998).
لستر(1990) در یک مطالعه که با استفاده از پرسشنامه ی ارضای نیازهای لستر برای سنجش ارضای سلسله مراتب نیازهای اساسی نمود، نمره ارضای نیازها را با نمره پرسشنامه شخصیت آیزنگ همبسته کرد. بار دیگر نتایج نشان دادندآزمودنی هایی که در ارضای نیازها نمره بالاتری داشتند همانطور که مزلو پیش بینی کرده بود نمره کم تری در اضطراب و روان رنجوری گرفتند (شولتز، 1998).
موسوی شوشتری (1376)به بررسی جو عاطفی با سازگاری اجتماعی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان دختر سوم راهنمایی شهر اهواز، جوادی نژاد (1381)به بررسی میان جو عاطفی خانواده و سلامت روان دانش آموزان دختر دبیرستانی شهرستان باغ ملک ، محمدی (1375) به بررسی رابطه مابین اضطراب امتحان، درون گرایی – برون گرایی، تحصیلات و شغل والدین و پیشرفت تحصیلی بر روی دانـش آموزان مقطع تحصیلی سوم راهنمایی هنرینگتون و استانلی – هاگان (1999) در پژوهشی نشان دادند که کودکان خانواده های از هم پاشیده در برابر کودکان خانواده هایی که روابط سالمی دارند مشکلاتی مانند رفتارهای ضد اجتماعی و پرخاشگری دارند و رفتار تسلیم گری بیشتری از خود نشان می دهند همکارانش (1995) در تحقیقی نشان دادند که کیفیت تعاملات بین مادر – کودک با احساس امنیت کودک رابطه ی معنی داری دارد.
همچنین یافته های پژوهش موسوی شوشتری ( 1376) نشان می دهد که به طور کلی بین جو عاطفی خانواده با سازگاری فردی – اجتماعی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان پایه ی سوم مدارس راهنمایی شهر اهواز همبستگی مثبت وجود دارد.
نتایج به دست آمده از تحقیقات پژوهشگران (برای مثال اسماعیلی، 1375، هنرینگتون، برینگز و ابن سابلا، 1998، شاملو، 1370: هنرینگتون و مارتین، 1979: کولمن، بوچر و کاسن، 1984، حکیم فر ،1383) حاکی از آن است که میان جو عاطفی خانواده و روان پریشی دانش آموزان رابطه منفی معنی دار وجود دارد لذا می توان نتیجه گرفت که خانواده هایی که در آن کودکان به خوبی پذیرفته می شوند و نیازهای عاطفی آنان در حد مطلوب برطرف می شود بر شخصیت آنان تاثیر بسیار خوبی خواهد داشت زیرا شخصیت و عملکرد کودک محصول تلاش آگاهانه و نا آگاهانه منش و رفتار والدین می باشد. هم چنین نتایج این تحقیقات با نتایج تحقیق آیزنگ هم سو می باشد. نتایج این پژوهش ها ضمن تایید نتایج تحقیقات انجام شده توسط سایر پژوهشگران (برای مثال : موسوی شوشتری ، 1376: هاگمن، 1994: ایمبر، 1976: روت چالو، 1994 و پرینگل، 1971) حاکی از آن است که میان جو عاطفی خانواده و عملکرد تحصیلی رابطه مثبت معنی داری وجود دارد.بنابراین می توان نتیجه گرفت که وضوح و گرمی ارتباط والدین با بچه ها و آگاهی والدین از اصول تعلیم و تربیت تاثیر مثبتی بر پیشرفت تحصیلی کودکان خواهد داشت و همچنین کودکان با برخورداری از کانون گرم خانواده و جو عاطفی مناسب در خانواده با انگیزه بهتر و بیشتر در یادگیری دروس خود تلاش خواهد نمود و به پیشرفت بهتری دست خواهند یافت و در مدرسه عملکرد تحصیلی بالاتری خواهند داشت . بنابراین اگر خانواده ها به فرزندانشان توجه کنند و نیازهای عاطفی آنها را بر آورده کند . کودکان کم تر دست خوش اضطراب و آشفتگی فکری می شوند. هرچه در محیط خانواده فضای غنی تر و تعاملات رفتاری مناسب تر باشد اعتماد به نفس ، پذیرش خود، ارتباطات و تعاملات اجتماعی بهتر جلوه گر و شکوفا می گردد. با حاکم کردن عشق ، صف و محبت بر فضای خانواده می توان به فرزندان فرصت داد تا بدون ترس ، نگرانی و سرزنش به ابراز وجود بپردازند. این به معنی اهمیت ویژه ارتباط عاطفی والدین بخصوص مادر با فرزند می باشد بدین علت که اگر کودک در خانواده محبت ببیند کم تر احساس وابستگی می کند و رفتار پرخاشگری کم تری از خود بروز میدهد.

تئوریهای عاطفه
هیجان و عاطفه، تمام وجود فرد را در بر می گیرد و در حالات بدنی و رفتار او تغییراتی ایجاد می کند. درباره تفسیر و توجیه این تغییرات هیجانی نظریه های گوناگونی اظهار شده اند ولی چون رفتار عاطفی بسار پیچیده است از اینرو، نظریه کاملاً رضایت بخش درباره هیجان و عاطفه هنوز وجود ندارد. برای آشنایی با چگونگی طرح مسئله از طرف دانشمندان به چهار نظریه معروف و مهم درباره چگونگی پیدایش حالات عاطفی و ارتباط آنها با تغییرات بدنی اشاره می کنیم.
1- تئوری جمیز: لنگه ( Theory- Lange – James) جیمز17 در سال 1884 میلادی در امریکا از مطالعاتش درباره هیجانها و عواطف به این نتیجه رسید که عواطف ، حالات فیزیولوژیک هستند و نظریه اش را در کتاب درسی معروف خود (1890) اظهار نمود.در سال 1885 دانشمند دیگری به نام لنگه18 در دانمارک به نظریه یی همانند نظریه جیمز رسید. به همین سبب تئوری این دو روان شناس به نام تئوری جیمز- لنگه معروف شد.
تئوری جیمز- لنگه را می توان چنین خلاصه کرد: تغییرات بدنی هستند که عواطف و هیجانها را بوجود می آورند مثلاً ما متاثر می شویم به علت اینکه گریه می کینم، یا می ترسیم برای اینکه می لرزیم. یعنی ابتدا وضعی را احساس و ادراک می کنیم، آن گاه تغییرات فیزیولوژیک در ما ایجاد می شوند، و سرانجام احساس این تغییرات، موجب پیدایش عواطف در ما می شود. بر خلاف نظر عامه مردم که عقیده دارند اول متاثر می شویم سپس گریه می کنیم یا بعد ار اینکه می ترسیم حالت لرزش در اندام ما پیدا می شود.

2-تئوری کنون- بارد (theory_ bard_ cannon) . کنون در حدود سال 1915 و بارد در حدود 1934 از تحقیقاتشان درباره ارتباط فیزیولوژی بدن و حالت عاطفی به این نتیجه رسیدند که عواطف و تغییرات بدنی مربوط به آنها هر دو معلول تحریکاتی هستند که از تالاموس، هیپو تالاموس،و قشر مخ (cerebral cortex) سرچشمه می گیرند یعنی احساسات ما و تغییرات فیزیویوژیک همراه با آنها نتیجه فعالیت های مغز هستند . از این رو ، این نظریه را گاهی نظریه تالامیک (Thalamic theory) می نامند .
3) تئوری فعال سازی ( activation theory) این نظریه ، عواطف را حالات جدا و مستقل از سایر اعمال فعال سازی مغز نمی داند و معتقد است که می توان آنها را به وسیله الکترو انسفالوگرافی (electroence phalography) ( مغز نگار یا موج نگار مغز) اندازه گرفت .
به عبارت دیگر عواطف نیز از جمله فعالیت ها یا کنشهای مغز می باشند.
4)تئوری تحریکی – شناختی ( arousal- cognition theory )
این نظریه چنان که از نامش پیداست عقیده دارد که واکنش ما نسبت به محرک های عاطفی بستگی به تجربه و شناختی دارد که ما از آنها داریم . به عبارت دیگر، وقتی ما با یک محرک هیجانی یا عاطفی مواجه می شویم آن را بر اساس تجربه و شناختی که درباره اش داریم ، تعبیر و تفسیر می کنیم. آن گاه پاسخ عاطفی مناسب از خود نشان می دهیم مثلا اگر عامل محرکی را ، محرک خشم بشناسیم ( دشنام ، توهین، تحقیر، و غیره ) هنگام برخورد به آن حالت خشم نشان می دهیم.
با توجه به این نظریه های معروف رفتار عاطفی موجود زنده ، بویژه انسان ، آنچنان پیچیده است که نمی توان آن را با یک نظریه کاملا توجیه و تفسیر نمود. به علاوه، هر عاطفه با تمام وجود فرد ارتباط دارد و نمی توان آن را تنها معلول عاملهای روانی یا بدنی دانست.
1- walter brad ford cannon ( 1871- 1945) یکی از فیزیولوژیستهای بر جسته آمریکا است که تحقیقاتی درباره عوامل فیزیولوژیک عاطفه به عمل آورده است .از آثار مهم او می توان تغییرات بدنی هنگام درد گرسنگی ترس و خشم و عقل بدن را نام برد .
2- Philip Bard (1898) فیزیولوژیست امریکایی است که در دانشگاههای هاروارد ، پرنیستون و جانز هوپکنیز تدریس می کرد و به خاطر مطالعاتش درباره دستگاه عصبی شهرت یافته است .

سلسله مراتب نیازها از دیدگاه مازلو
آبراهام مازلو که یکی از رهبران توسعه روانشناسی انسان گرا است . راه جالبی برای طبقه بندی انگیزه های آدمی عرضه کرده است . مازلو سلسله مراتبی از نیازها ارائه کرد که از نیازهای اساسی زیستی آغاز می شود و در سطوح بالاتر به انگیزه های روانی پیچیده تری می رسد که تنها پس از برآورده شدن نیازهای اولیه نقش مهمی بر عهده می گیرند (شکل شماره 1 ) نیازهای هر سطح معین باید دست کم تا حدودی ارضا شوند تا نیازهای سطح بعدی بتوانند به صورت عوامل تعیین کننده ی عمل در آیند . وقتی دستیابی به غذا و امنیت جسمانی مشکل باشد ، ارضای آن نیازها بر اعمال فرد مسلط خواهد شد . و انگیزه های سطح بالاتر اهمیت چندانی نخواهند داشت . فقط زمانی که نیازهای اساسی به آسانی ارضا شوند ، آن وقت آدمی می تواند وقت و نیروی خود را صرف علائق ذوقی و فکری کند . کوشش های علمی و هنری در اجتماعاتی که مردم باید برای غذا و مسکن و ایمنی مبارزه کنند ، شکوفا نمی شود .
سلسله مراتب مازلو راه جالبی برای نگریستن به رابطه میان انگیزه های آدمی و فرصت هایی که محیط عرضه می کند فراهم می آورد . خود شکوفایی بالاترین انگیزه ها از دیدگاه مازلو است .
رابطه ی نزدیکی بین انگیزش و هیجان وجود دارد . احساسات ما اعمال ما را تعیین می کنند و بالعکس ، اغلب رفتار ما تعیین می کند که چگونه احساس می کنیم .

خود شکوفایی :
رسیدن به تحقق نفس و
شکوفایی ساختن توانایی بالقوه

نیازهای ذوقی : تقارن ، نظم و زیبایی

نیازهای شناختی : دانستن ، فهمیدن و کاویدن

نیازهای عزت نفس : اجرا و دستیابی ، نشان دادن کفایت
در کارها مورد تایید و شناخت دیگران واقع شدن .

نیازهای تعلق و محبت : به دیگران پیوستن ، پذیرفته شدن ، تعلق داشتن .

نیازهای ایمنی : احساس امنیت کردن و دور از خطر بودن .

نیازهای فیزیولوژیابی : گرسنگی ، تشنگی و امثال آنها .

شکل 1 سلسله مراتب نیازها از دیدگاه مازلو

نیازهایی که در درجات پایین سلسله مراتب هستند باید دست کم تا حدودی ارضا شوند تا نیازهایی که در مراتب بالا قرار دارند به صورت منابع مهم انگیزش در آیند . (اقتباس از مازلو ، 1945) .

محبت از دیدگاه فروید
کودک ابتدا فقط خود را دوست می دارد و به خویشتن عشق می ورزد . به تدریج که رشد و نمو می کند . عشق و محبت او به اطرافیانش – مخصوصاً مادر و پدر – متوجه می شود .
هم چنین ، کودک در مرحله طفولیت به هم جنس خود محبت می ورزد و همین که به دوران بلوغ و نوجوانی می رسد عشق و محبت به جنس مخالف آغاز می شود و هر نوجوان دوست می دارد و حتی تلاش می کند که مورد توجه و محبت ناهم جنس خود قرار گیرد .
به نظر فروید زندگی جنسی آدمی در نوجوانی آغاز نمی شود بلکه در دوران اولیه کودکی ریشه دارد او عقیده دارد که رغبت کودک به این که دوست دارد و دوست داشته باشد و نیاز شدید به این امر ، اساساً ، به انگیزه های جنسی پنهان در وجود او مربوط می باشد . همین محبت جنسی در خلال دوران رشد و تکامل تغییر پیدا می کند . بدین معنا که با شیرخوارگی و عمل دفع آغاز و به توجه اعضای تناسلی می انجامد . سپس در محبت پسر به مادر و حسادت بر پدر ، و محبت دختر نسبت به پدر و حسادت بر مادر ظاهر می شود . پس از آن ، کودک مجبور می شود که اغلب رفتارهای جنسی خود را نسبت به این نواحی در پنج سال اول زندگی پوشیده و مطرود دارد و به این ترتیب ، انگیزه جنسی تا هنگام بلوغ پوشیده می ماند . از این رو ، فروید مرحله میان پنج سالگی و بلوغ واقعی را مرحله نهفتگی یا کمون جنسی می نامد ، از آن لحاظ که در این دوره ، دو جنس در بازی و روابط اجتماعی از همدیگر دور نمی شوند . در دوران نوجوانی فعالیت غدد تناسلی آغاز می شود و شخص می خواهد آزادی جنسی خود را بازیابد . در این هنگام است که زندگی او به سبب پیدایش موانع اجتماعی یک نوع عدم تعادل و پریشانی پیدا می کند به طوری که گاهی برای ارضای انگیزه جنسی ، اعمال و حرکات بچه گانه انجام می دهد .
گروهی از روان شناسان معاصر این دیدگاه فروید را مبالغه آمیز می دانند و معتقدند که این ادوار گوناگون رشد و تکامل جنسی با اختلاف و ناهمانندی سطح فرهنگ موجود هر خانواده ، فرق می کند .
هم چنین انگیزه جنسی با وجود ارتباط رشد جنسی به فعالیت غدد تناسلی ، تغییر بیولوژیک و فیزیولوژیک و نسبت هورمون های گوناگون در بعضی جهات ، با عشق و محبت اختلاف دارد ، چه عشق و محبت به معنای علمی جدید عمومی تر از آن است که به انگیزه جنسی منحصر و محدود باشد زیرا به کل شخصیت فرد بستگی دارد . فرق اصلی میان انگیزه جنسی و محبت ، این ست که اولی برای فرد لذت ایجاد می کند اگر چه هدف اصلیش حفظ و بقای نوع است ، در صورتی که دومی از حدود فردی تجاوز می کند و حوزه های وسیع خارجی را نیز در بر می گیرد . به همین سبب است که انگیزه جنسی پس از ارضاء مخفی می شود در حالی که عشق و محبت در طول حیات فرد موجود است و همواره او را به روش و رسوم خود متمایل می سازد . و محبت بدین معنا یک توجه روان شناختی است که با تکامل تجارب ، تقلید و سایر عوامل کسب می شود و منظور آن ، میل شخصی به چیزی است که دوستش می دارد یا کسی که عاشقش می باشد .

فصل سوم

تربیت
– تربیت از مادر (ربو) به معنای بالا رفتن و اوج است ، و بدین سان لغت تربیت به معنی اوج دادن و زمینه را برای بالا رفتن و رشد فراهم ساختن است .

تعاریف تربیت
برای تربیت تعاریف متعددی ذکر شده که برخی از آنها عبارتند از :
تربیت عملی است که از طریق نسل بالغ درباره آنها که رشد کافی نیافته اند به منظور پرورش جسمی ، فکری و اخلاقی شان انجام می شود تا آنها را برای عضویت در زندگی انسانی آماده کند .
تربیت عبارت است از پروردن قوای جسمی و روانی انسان برای وصول به کمال مطلوب ، انتقال تفکر ، احساس و عمل جامعه به آیندگان .
تربیت عبارت است از یک عمل عمدی و آگاهانه و دارای هدف که به منظور رشد دادن ، ساختن دگرگون کردن و نیز شکفتگی استعدادهای مادرزادی او انجام می شود .
تعاریف دیگری نیز در تربیت هست که از جمله این است که :
تربیت عبارت است از پرورش عضوی مفید برای جامعه .
از نظر اسلام می توان گفت تربیت عبارت است از هدایت و اداره جریان ارتقائی و تکاملی بشر ، یا ایجاد هیئت تازه در فرد به منظور فراهم آوردن زمینه جهت رشد و تکامل همه جانبه .

هدف از تربیت
بر این اساس که تصویر شد هدف تربیت سازندگی و آفرینندگی مداوم و تلاش برای تعدیل و تعادل بین نیازها و تمایلات است . و در جمع غرض این است که دست فرد را گرفته و زمینه رشد او را از هر سو بدان گونه فراهم کنند که به نقطه مورد نظر برسد .

دو مفهوم از کلمه ی تربیت
در تعاریف فوق ما دو مفهوم آموزش و پرورش را در هم گنجانده و از آن به تربیت یاد کردیم ولی می دانیم – برای هر یک از دو مفهوم تعاریف دیگری وجود دارد .
منظور از آموزش یا تعلیم تلقین سلسله مطالب ، وادار کردن فرد به فراگیری و حفظ مسائلی به منظور انتقال از حالت جهل و دانائی است و یا بنا به تعریف اسلام آموزش یک جریان مداوم و همه جانبه است برای انتقال انسان از جهل به علم در تمام جنبه های زندگی .
و تعریف پرورش : عبارت است از هدایت و اداره جریان ارتقائی و تکاملی بشر ، ایجاد هیئت تازه در فرد به منظور فراهم شدن زمینه جهت رشد و پیشرفت . و بنا به تعریف دیگر پرورش عبارت است از مراقبتی مداوم از حیات در حال رشد و نمو آن و ایجاد تغییر در فرد به منظور یافتن قدرت درک مسائل ، یافتن استقلال فکری و …

سابقه ی تاریخی تربیت
تربیت به معنی آموزش و پرورش دادن و پرورش یافتن ، تاریخی بس قدیم دارد و از روزگاران گذشته در بین جامعه انسانی وجود داشته است . ولی به صورت علمی که بر اساس روشی اندیشیده انجام شود و فرد را از نقطه ای به نقطه دلخواه برساند دانشی است جدید که مبتنی بر علم تربیت است .

علم تربیت
دانشی است که در سایه آن آدمی قادر به ایجاد رشد و تحول در همه جنبه ها از جسمی ، فکری ، عقلی ، عاطفی ، سیاسی ، اجتماعی ، مذهبی ، اخلاقی … در خود یا دیگری می شود .
این شاخه از دانش بشری خود بدو بخش قابل تقسیم است : تربیت نظری ، تربیت علمی . در تربیت نظری بحث از منشاء افعال و رفتار ، ماهیت جسم و جنس آدمی ، ماهیت عقل و اندیشه ، قواعد و قوانین حاکم بر رفتار و کردار آدمی و … است و در تربیت عملی استفاده از مسائل تربیت نظری در جنبه عمل و اجراست که طبعاً در آن از روش ، ابزار و عامل بحث به میان می آید .

وظیفه ی تربیت
درباره وظیفه و کاربرد تربیت مسائل مختلفی را می توان عرضه کرد که از جمله عبارت است از :

1- جنبه هدایت
مهمترین وظیفه تربیت هدایت و اداره جریان ارتقائی جنبه های مختلف جسمی ، فکری روانی انسان ، انتقال میراث بشری از آداب و رسوم افکار و عقاید سنن و ارزش های دینی و اخلاقی و اجتماعی و طرز فکر علمی . راه درست اندیشیدن ، نیکو زیستن و جسم و جان سالم داشتن است .

2- جنبه سازندگی
تربیت وظیفه دارد در آدمی سازندگی و آفرینندگی و سازمان دادن ایجاد کند و او را از مرحله ی حیوانی به مرحله ی انسانی کامل و متحرک و موثر رسانده و جهت بقای وجود ، صیانت نفس ، انجام وظایف والدینی زندگی اجتماعی آماده نماید بدان گونه که قادر باشد زندگی خود و دیگران را دلنشین سازد . تربیت وظیفه دارد به افراد انسان بخاطر تمایزش با حیوان درس همزیستی ، تعاون ، خیر خواهی بیاموزد . قوا را بیدار ، غرائر را تعدیل و با پرورش جامع الاطراف آن را به ثمر رساند .

3- جنبه تحول آفرینی
در قدیم گمان می کردند که انسان ها ، خجول ، مستبد ، و … به دنیا می آیند . البته این امر تا حدودی به علت نقش وراثت قابل قبول است ولی واقعیت این است که تربیت حتی وراثت را هم تحت تاثیر قرار می دهد و نقش آن را خنثی می سازد . امروزه قائلند که تربیت قادر به ایجاد تحولات ثمر بخش در محیط مادی و معنوی بوده و موجد تغییرات فکری ایجاد مهارت ها ، ترکیب سنت های کهنه و نو برای پدید آوردن ارزش های مطبوع و در جمع توانائی برای دگرگونی ها است .

4- دادن آگاهی لازم
تربیت وظیفه دارد از یک سو دانش لازم را به فرد برای یافتن گمشده خویش بدهد و از سوی دیگر او را به روابط و کیفیات زندگی و نیز حسن و قبح اشیاء ، منافع مضار امور آگاه سازد و راه مناسب برای وصول به سعادتمندی را به او عرضه کند .

5- ساختن ابعاد انسانی
و بالاخره با دیدی وسیع تر می توان گفت تربیت وظیفه دارد سه جنبه آدمی را بسازد : تن ، مغز ، روان . بدان گونه که در سایه آن فرد موفق به ایجاد رابطه ای صحیح بین خود و خدا و جهان گردد ، در جنبه ی فردی میل وصول به ارزش های عالی ، قدرت ابتکار و تصمیم گیری در او پدیده آمده و زندگیش بر اساس معیارها و ضوابط اندیشیده ، مبتنی بر استقلال شخصیت ، رعایت عدالت ، شناخت زیبا و انتخاب احسن گردد . در جنبه اجتماعی زندگیش بر کنار از هر گونه پیشداوری ها و مبتنی بر اخلاق و فضایل انسانیت گردد که در راه جامعه بوده و برای جامعه عضو مفید و موثر باشد .

اگر تربیت نباشد
آدمی اگر در زندگی بدون تربیت بماند موجودی وحشی و خطرناک خواهد شد و در کشاکش دو نیروی خیر و شر هضم می شود و بدی بر او غلبه می نماید . بررسی هائی که درباره انسان های وحشی و کودکان پرورش یافته با حیوانات به عمل آمده نشان داده است که نه تنها آنان خوی انسانی نداشته اند بلکه بعدها در اثر تربیت حتی زیر نظر مربیان زبر دست نتوانسته اند با جامعه سازگار شوند و حالت متعادلی پیدا کنند .

دامنه و قدرت نفوذ تربیت
بدین سان که تصویر شد تربیت شیوه انسان سازی و سازندگی است و تنها از طریق آن است که انسان انسان می شود و آدمی از حضیض حیوانیت به اوج انسانی می رسد و متعالی می گردد . نظر بر جریان تربیت پذیری و آمادگی فطری انسان بدین امر دامنه و نفوذ تربیت وسیع و فوق العاده قوی است ..
نظر به چنین قدرت و نفوذ است که اولاً تربیت باید در اختیار افراد صالح قرار گیرد تا از آن به نفع فرد و جامعه استفاده کنند ، ثانیاً هر فرد صالحی هم شایسته عهده دار شدن این وظیفه نگردد .
زیرا رعایت فنون و نکاتی در تربیت ضروری است که آگاهی و خبرگی لازم دارد . به عبارت دیگر قبل از این که فرد به امر تربیت اقدام نماید باید مسائلی را در این زمینه بداند و هدف و خط مشی اندیشیده ای برای خود در نظر گیرد . مساله ی انسان سازی آن اندازه بی اهمیت نیست که هر فرد چشم و گوش بسته و نا آگاه و بی تعهد بر آن گماشته شود . ضایعات ناشی از تربیت غلط خطراتی عظیم برای جوامع انسانی و زیان های غیر قابل جبرانی برای بشر به بار می آورد .
به هر حال قدرت تربیت انسان را که دارای استعدادی پنهان و شخصیتی مرموز و کتابی ناگشوده است به مرحله تجلی و ظهور می رساند و استعداد بالقوه او را به مرحله فعالیت در می آورد .

عوامل مورد بحث در تربیت
تربیت علم و فرهنگ و توسعه ی استعدادهاست .
موضوع آن : انسان با همه ابعاد وجودی اوست از جسم و جان ، مغز و روان .
هدف آن : سعادت انسان در همه ابعاد است .
عاملان آن : مربیان و محیط فرهنگی است .

عاملان تربیت
منظور از عاملان تربیت در این بحث کسانی هستند که نقش اجرائی را در تربیت کودک بر عهده دارند ، و به گونه ای در او سازندگی ایجاد می کنند . این عاملان به ترتیب اهمیت به سه دسته زیر تقسیم می شوند : والدین ، اجتماع ، عوامل خارجی و محیطی .

1- والدین :
والدین ، نخستین کسانی هستند که کودک از آنها منشاء می گیرد و با آنها در تماس است . اینان عاملان تربیتند و عالی ترین نقش را در زمینه پرورش و رشد شخصیت او ایفاء می کنند . والدین از یک سو عامل وراثتند و از سوی دیگر عامل محیطی .

والدین به عنوان عامل وراثتی :
آنها عامل وراثتند ا آن بابت که خصایص بسیاری را از خود و اجداد خویش به کودکان منتقل می کنند . توضیح این که بسیاری از خصایص جسمی و روانی کودک مربوط مربوط به عامل وراثت است . نارسائی های مادر زادی ، بیماری های مادرزادی ، رنگ پوست و قد ، فرم چهره و قیافه ، سلامت و نقص کودک تا حدودی زیادی از عامل وراثت منشاء می گیرند . کودکانی دیابتی اغلب بیماری قند را از والدین به ارث می برند . و وضع به همین گونه است برای کودکانی که والدین آنها به بیماری سفلیس و یا دیگر بیماری های واگیر مبتلا هستند .

والدین به عنوان عامل محیطی :
در این زمینه ، بهتر است محیط را به دو قسمت بخش کنیم : نخست محیط داخلی ، یعنی رحم و خصایص فیزیکی و شیمیائی آن که در سلامت یا نقص کودکان فوق العاده موثر است . حجم رحم ، خصایص شیمیائی خون مادر کمی یا فزونی ترشح هورمون ها ، غذای مادر در درون حمل و … همه و همه در طفل اثر می گذارند .
دیگر محیط خارجی که شامل دامان والدین است . دامن پدر و مادر نخستین مدرسه کودک است که شخصیت کودک در آن رنگ می گیرد . بسیاری از همت های بلند . ارزش های عالی . خـلـق و خـوی نـیـکو . آزادگـی ها . دون طبعی ها . تو سری خوری ها ، کج خلقی ها ، انزوا طلبی ها از دامان والدین منشاء می گیرند . تاثیر و نفوذ عمیق والدین در کودک و در رنگ دادن شخصت او بدان علت است که خانواده کانون محبت و احترام و در عین حال مرکز اعمال نظم و انضباط است . کودک بر اثر محبت شورانگیزی که در خانواده از پدر و مادر می بینید می کوشد تا هر چه بیشتر خود را با آنها تطابق دهد . بهمین نظر مقررات و خط مشی ان را می پذیرد و رفتار اعضای آن را مورد تقلید قرار می دهد .

سنین مهم در تربیت
تاثیر خانواده در 4 – 5 سال اولیه زندگی کودک فوق العاده زیاد است زیرا در این مرحله از عمر حس تقلید در کودک فوق العاده قوی و اغلب کورکورانه است . و نیز این دور مرحله کسب عادت است به همین نظر عقیده بر این است که اگر کودک در این سنین مورد مراقبت دقیق خانواده قرار گیرد فردی آرام و به موقع فرمانبر و دارای شخصیتی متعادل خواهد شد و بر این اساس امکان سعادتمندی برای او بسیار است و بر عکس چنان چه از مهر و محبت خانوادگی محروم بماند فردی کجرو و بزهکار خواهد شد . در اهمیت نقش والدین همین کافی است که بگوئیم از حدود 95 هزار ساعت زندگی کودک تا پایان 11 سالگی فقط حدود 5 هزار ساعت آن در مدرسه و قریب همین میزان با کسان و خویشان و الباقی در خانه سپری می شود . مهمتر آنکه بخش مهمی از این مدت طفل در کنار پدر و مادر و در آغوش او و یا لااقل در تماس مستقیم با اوست . البته فراموش نخواهیم کرد که در این امر سهم و تاثیر مادر به مراتب بیشتر از پدر است از آن بابت که در ماه ها و حتی سال های اول تولد مادر تنها تکیه گاه فرزند است و بخش اعظم ارتباط طفل با اوست .

2- اجتماع :
و منظور ما از آن در این بحث کلیه افراد غیر از پدر و مادر است که کودک بنحوی با آنها در تماس و برخورد است و هرکدام به گونه ای در کودک تاثیر و نفوذ می گذارند . اجتماع به ترتیب اهمیت در جامعه ایرانی به دسته های زیر قابل تقسیم است :
– برادران و خواهران ، پدر بزرگ و مادر بزرگ که مستقیماً با کودک در تماسند و برخورد طفل با آنها بیش از برخورد او با دیگر افراد است .
– عمو ، عمه ، خاله ، دایی و فرزندان آنها و همبازی های کوچه که از نظر اهمیت برخورد و تماس در درجه دوم قرار دارند . در اجتماع ما معمولاً تماس طفل با این افراد بالنسبه زیاد است و به همین نظر بسیاری از رنگ پذیری های کودک مرهون تماس با این گروه است .
– معلم ، مدیر ، مستخدم مدرسه . همکلاسی ها و هم مدرسه ای ها که تماس طفل با انها از دو گروه بالائی کمتر است . طفل به هنگام تماس با این عده در مرحله ای است که شخصیت او تکوین یافته و تقریباً رنگ گرفته است . نقش سازندگی این عده در طفل بسیار است . مخصوصاً نقش معلم که ممکن است بافته های خانواده را از هم بگشاید و طفل را با روحیه و جهان دیگری مانوس سازد .
– افراد اجتماعی از بقال و عطار و کتاب فروش و بزاز و قصاب و نانوا و … که ارتباط کودک با آنها لحظه ای و در دقایق کوتاه انجام می گیرد . در عین این که نقش این گروه در کودک اندک است . قابل گذشت نیست . زیرا بسیاری از فسادها و انحراف ها از این طریق در کودک رخنه پیدا می کند . و اگر در جامعه ای نظامی بر این گروه حاکم نباشد و بند و باری وجود نداشته باشد امید اصلاح و کنترل نسل کمتر است .
– پلیس ، پاسبان ، روحانی ، مسجدی ، هیئتی و … که به گونه ای برای کودک جنبه امر و نهی دارند . و در و یران کردن بنای زندگی یا سازندگی آنها تاثیر بسزا دارند . مخصوصاً آنها که رهبری معنوی و روحانی جامعه را عهده دارند و فرد را به طور آگاه و یا ناخودآگاه تحت تاثیر خود قرار می دهند بدان گونه که طرز زندگی و خط مشی آنها را فرا گرفته و بر اساس آن بینش و فلسفه خاص در زندگی پیدا می کند . به اهمیت و نقش اجتماع در تربیت کودک کوشش بر آن است که روابط تحت کنترل درآید و افراد مورد ارتباط ساخته و تربیت یافته باشند . و گرنه ارتباطی که در آن ویرانی و تباهی در آفرینندگی فرد باشد عدمش به زوجود .

3- عاملان دیگر :
منظور ما از آن کلیه موجودات غیر انسانی است که به گونه ای مستقیم و یا غیر مستقیم در امر تربیت موثرند . و گاهی نقش سازندگی آنها به مراتب قوی تر و مهم تر از نقش والدین و اجتماع است . از این دسته از عاملان می توانیم موارد زیر را نام ببریم :
– وسایل ارتباط جمعی : که به دو دسته جدید و قدیم قابل تقسیمند از وسایل جدید می توان رادیو ، تلویزیون و فیلم و سینما را نام برد که نقشی حیرت انگیز در ایجاد تحول و تغییر در فرد دارند . سینما و تلویزیون در بچه دنیای دیگری را غیر از محیط خانواده و محیط مانوس طفل بر روی او می گشایند و او را در زندگی جهت می دهند . تحقیقات نشان داده است که بسیاری جرائم و جنایات و صلاح و فسادهای کودکان مربوط به این دو وسیله است .
از وسایل قدیم می توان کتاب ، روزنامه ، مجله ، نوشته ها را نام برد که تاثیر آنها در برخی از موارد کمتر از تاثیر وسایل جدید نیستند .
– عوامل طبیعی چون آب و هوا ، تغذیه ، وضع جغرافیایی فصول ، زلزله ها ، عوامل جوی نیز از دیگر عواملی هستند که در سازندگی فرد تاثیر می گذارند . البته تحقیقات جامعه شناسان نشان می دهد که این عامل ها هیچکدام قطعیت ندارند . این آدمی است که در این عوامل اثر می گذارد . ولی افرادی که دارای فرهنگی ساده و یا دچار تزلزل فرهنگی باشند تحت تاثیر این عوامل قرار می گیرند .
– پدیده های طبیعی : چون گیاهان ، حیوانات ، جمادات هم به گونه ای در تربیت و سازندگی روانی ما موثرند . فی المثل فردی که در محیط کارگاه با چوب نرم در تماس است تاثیری سوای اثر برخورد فرد با فلز سخت دارد .
– قوانین و مقررات : در هر جامعه ای نوعی قوانین و مقررات است که از نظر مبانی در تمام جوامع بین آنها اشتراک است . این عوامل در نحوه زندگی ، در طرز فکر ، در اخلاق و رفتار ، در ایجاد مقاومت یا سستی ، در بیداری یا جمود و خمود فرد اثر می گذارند ، و آن کس را می سازند .
– ایدئولوژی و فرهنگ : ما به صورتی ناخودآگاه و گاهی هم اگاهانه تحت تاثیر فرهنگ . اخلاق ، مذهب و آرمان یک جامعه ایم . اقتصاد . سیاست ، اجتماعیات یک جامعه ما را ناخود آگاه به سوی خود جلب و جذب می کند و عملاً این عوامل تحت کنترل مربی و در دسترس او نیستند تا آدمی در سایه آن به ایجاد تغییر در فرد موفق شود .
و خلاصه اگر بنا شود تحولی در جامعه ای پدید آید اولاً به ناچار باید این تحول از طریق تربیت ایجاد گردد تا ریشه دار و عمیق بماند و ثانیاً عاملان تربیت تحت نظام و کنترلی اندیشیده و مداوم در آیند . از بین عاملان ذکر شده هیچ عاملی به اهمیت خانواده نیست . صریع تر بگوئیم تا خانواده اصلاح نشود امیدی برای اصلاح جامه نخواهد بود .

فایده و لزوم تربیت
تربیت با چنین نفوذ و اهمیتی که دارد می تواند مفید و یا زیان بخش باشد . بدان حد که زمینه را برای سعادت فرد و جامعه و یا بدبختی و انحطاط آن ها فراهم نماید . از طریق تربیت می توان جامعه ای آقا و آزاد ساخت یا جامعه ای برده و منحط . در این بحث بررسی نقش تربیت از دید مثبت و فواید آن با رعایت اختصار مطرح است .

در جنبه فردی :
تربیت برای آدمی مفید است زیرا عامل رشد و ارتقاء فکری ، جسمی و روانی است . از طریق آن زمینه برای رشد و پرورش تن ، مغز ، شخصیت ، ایجاد اعتماد به نفس ، شناخت خود ، یافتن یک فلسفه صحیح حیاتی برای زندگی بهتر فراهم می شود . از راه تربیت می توان آدمی را به پذیرش تعهد ، قبول مسوولیت و انضباط واداشت . ذهن را از اوهام و خرافات و اندیشه را از رویاهای خطرناک و تخیلات ناروا پاک کرد . با وسیله تربیت می توان آدمی را از واقع گرائی به هدف گرائی و از جادوگرائی به دانش خواهی سوق داد . تربیت رابطه فرد را با خود ، با آفریدگار خود و با جهان به معنی اعم کلمه روشن می کند و راه مسیر و تلاش او را جهت می دهد . و در سایه آن آدمی به مقام شامخ انسانی دست پیدا می کند .

در جنبه اجتماعی :
تربیت عامل رشد بدنی و وسیله ای جهت پرورش عضوی مفید و موثر برای جامعه خود و جامع انسانی است . ایجاد روح خیرخواهی برای جمع . سازش به هنگام ضرورت ، آشنایی بوضع خود و جامعه ، همدردی و تعاون از راه تربیت امکان پذیر است .
تربیت آدمی را به وظایفی که در قبال جامعه خود دارد و نیز حقوقی که او بر گردن اجتماع دارد آگاه می کند . پیشرفت های اجتماعی ، تغییرات و تحولات اجتماعی از راه تربیت ممکن می شود . و به طور خلاصه تربیت کلید گشاینده مسائل انسانی است و از نقطه نظر کلی محیط را برای ترقی اجتماعی و زمینه را برای رشد فکری توده فراهم می سازد .

در جنبه اقتصادی :
پرورش فردی که مولد به معنای اعم کلمه باشد و بتواند به رفع نیازمندی های خویش اقدام کند و دارای تطابق و سازگاری شغلی باشد کمال ضرورت را دارد . و این از راه تربیت امکان پذیر است . تربیت عامل رشد اقتصادی از دیدهای متعدد است : از دید بهداشت می دانیم که از راه تربیت می توان به حفظ تندرستی و سلامت توده اقدام کرد و این امر از یک سو مایه ایجاد قدرت بیشتر برای تولید زیادتر است و از سوی دیگر مایه جلوگیری از اتلاف ثروت برای درمان بیماری ها و تلف شدن نیروی انسانی است . تربیت اندیشه و فکر را رشد می دهد و شخص را آماده می سازد که حداکثر کوشش خود را در بروز استعداد ها و بهره مندی از آن در طریق کار مصروف دارد که نتیجه اش تولید بهتر و بیشتر و کشف و اختراع خواهد بود . به همین نظر است که برخی از بزرگان توصیه می کنند :
بجای این که برای فرزند خود پول پس انداز کنید آن را در راه تربیتشان خرج کنید ، زیرا ارزنده ترین سرمایه گذاری ها آن است که درباره ی افراد انسانی ( و تربیت آنها ) خرج شود .

در جنبه سیاسی :
تربیت می تواند مفید باشد و افرادی بپروراند که به مسائل روز آگاه و به جریانات و نظامات سیاسی مطلع باشند ، تربیت می تواند در فرد اندیشه ی سیاسی . و روح عدالت آن را ایجاد کند ، در رابطه اش با حکومت توانا و در زمینه وظایف متقابل فرد و هئیت حاکمه او را آگاه نماید . تربیت قادر است آدمی را به اصول دفاع از آزادی های فردی و اجتماعی و اجرای عدالت اجتماعی آشنا و وادار نماید . برای مردم حکومت عادل فراهم کند و جامعه را به سوی صلح و سعادت سوق دهد . بسیاری از نابسامانی های سیاسی بخاطر آن است که مردم از وضعی که در آنند آگاه نیستند و از حقوق و وظایف متقابلی که بین دولت و ملت است خبر ندارند .

در جنبه فرهنگی :
از طریق تربیت می توان تجارب نسل گذشته را به نسل نو منتقل ساخت و میراث فرهنگی خود را حفظ و نگهداری نمود . ما نیازمندیم که میراث فرهنگی بشر دائم در حال رشد و توسعه باشد و از کاربرد های آن برای بهتر کردن شرایط زندگی استفاده شود و چنین امری تنها از راه تربیت امکان پذیر است . و بالاخره از راه تربیت می توان زمینه پیشرفت را برای آینده و موقعیت را برای پخش و گسترش و تمدن حقیقی و تکمیل و توسعه انسانی آن فراهم نمود .

در جنبه معنوی :
تربیت می تواند رابطه انسان را با آفریدگار و پدیده های ماوراء ماده معین کند و بر اساس ضوابطی قرار دهد ، بدان گونه که آدمی در مسیر زندگی با تکیه بر آن ضوابط قادر به ادامه زندگی بوده و در کشاکش مسیر حیات به آن متکی گردد و آرام یابد .

لزوم تربیت :
بدین سان که یادآوری کردیم تربیت امری ضروری و مفید برای انسان است ضرورتش بدان حد است که انسان فاقد تربیت فاقد همه چیز است . از دید دیگر که اگر انسان را موجودی متعالی و دارای استعداد کمال بدانیم تربیتی لازم است تا این سیر تکاملی را هدایت بخشد و جهت دهد . زیرا متعالی بودن کسب آمادگی برای سیر تکاملی لازم دارد و این نیازمند به اعمال قدرتی و یا نفوذ دادن تربیتی قوی و مستمر است .
از سوی دیگر کودک به دنیا می آید در حالی که از تمام آگاهی ها و اطلاعات مربوط به این جهان و جهان بعدی عاری است و در فاصله طولانی یا کوتاه باید حامل میراثی عظیم از تاریخ و فرهنگ و ره آوردهای جامعه گذشته و حال گردد و این از راه آموزش و پرورش امکان پذیر است و تنها در سایه چنان زمینه ای است که ذهن کودک اماده ، ساخته و بارور می شود .
تربیت از جهت اقتصادی هم ضرورت دارد از آن جهت که کودک امروز پدر یا مادر فرداست . هسته اصلی و نقطه اتکای خانواده در آینده است . او عضوی از جامعه بزرگسالان آینده و رنگ دهنده دنیای آتی و موثر در امور مربوط به سیاست ، اجتماع ، اقتصاد ، اندیشه هاست . یله و رها گذاردن چنین فردی به زیان جامعه و حتی مایه افزودن به بد بختی و بار جامعه است . از راه تربیت باید بر او تسلط یافت و مسائل لازم را برای احراز شرایط عضویت در جامعه بعدی را بدو آموخت . از سوی دیگر اگر اضافه شدن و بارور شدن تمدن و متراکم تر و افزون تر شدن آن ضروری باشد ما نیاز داریم که آن را از نسلی به نسل دیگر منتقل کنیم . در پدیدار کردن و یا پایدار داشتن و ارزیابی و نگهداری آن بکوشیم و چنین امری از راه تربیت امکان پذیر است .
از دید اقتصادی هم تربیت امری ضروری است . زیرا از راه آن می توان برای بیکاران کار تهیه کرد ، کمبود متخصصان را جبران نمود ، امر تولید را آسان نموده و بر میزان در آمدها افزود و در جمع زندگی را رونق و صفائی بخشید .
به گفته محققان صاحب نظران آنچه در بارور کردن و نگهبانی تمدن موثرند عبارتند از خانه ، مدرسه ، شغل ، حکومت ، مراکز دینی و اجتماعی . و همه این ها نیازمند به داشتن اعضای قابل ارزشمند که از راه تربیت تامین می شوند .

محبت یکی از عوامل تربیت در اسلام
از جمله مسائلی که در مورد تعلیم و تربیت اسلامی مطرح است مسئله ی بحث و نقطه ی مقابل آن ، خـشونت است . البته نقطه ی مقابل محبت معمولاً بغض است ولی اثر محبت ، احسان و نرمی است و اثر بغض ، خشونت و سخت گیری . می دانیم که بعضی ها به چشم انتقاد به این تعلیم و تربیت اسلامی نگریسته و گفته اند که در اسلام آن چنان که باید و به قدر کافی روی مسئله محبت و اثرش که نرمی و احسان است تکیه نشده است و اگر در اسلام مسئله ی محبت به انسان ها و مسئله ی احسان به انسان ها و نرمش در مقابل انسان ها مطرح است ، در مقابل مسئله ی دشمن داشتن انسان ها و خشونت به خرج دادن و به یک مـعـنا بدی کردن هم مطرح است . باز می دانیم که آنها که زیاد روی محبت تکیه می کنند مسیحی ها و کشیش های مسیحی هستند . اینها خیلی دم از محبت می زنند و می گویند عیسای مسیح تنها به محبت دعوت می کرد ، در محبت هم استثنا نمی کرد میان این که افرادی که باید به انها محبت بشود خداپرست باشند یا نباشند ، پیرو عیسی باشند یا نباشند ، بلکه می گفت به همه محبت کنید . یک جمله است که در همه ی ادیان بزرگ دنیا (مسیحیت ، یهود ، زردشت ، اسلام و بودا ) آمده و آن این است که " برای دیگران همان را دوست بدار که برای خود دوست می داری ، و همان را دشمن بدار که برای خود دشمن می داری " که ما به این مضمون در اسلام زیاد داریم ، مانند :
اَحبِب للنّاس ما تحبُّ لنفسک و اکرَه لَهُم ما تکرَهُ لِنَفسِک . 19
این دستور که در اسلام نیز هست ، یک دستور کلی و مطلق است . حال آیا اسلام در این قاعده عمومی ، استثنایی آورده است و در ادیان دیگر استثنایی نیست ؟ در مسیحیت استثنایی نیست ولی در اسلام استثناست ؟ که در واقع اسلام می گوید برای مردم دوست بدار آنچه را که برای خود دوست می داری مگر بعضی از مردم ؟ یا : برای مردم دوست بدار آنچه را که برای خود دوست می داری مگر در بعضی امور ؟ آیا در اسلام استثنایی هست یا نه ؟ آن چه در اسلام با مسیحیت20 اختلاف هست ، در تفسیر محبت است نه در این اصل کلی .

دو نوع محبت
ما از همین جمله ای که می گویند متحد المآل همه ی ادیان است شروع می کنیم . آیا دوست داشتن چیزی برای خود ، همیشه منطقی است ؟ ممکن است بگویید : اصلاً ما به این مطلب ایراد داریم ، زیرا می گوید برای دیگران همان را دوست بدار که برای خود دوست می داری . ممکن است انسان برای خودش چیزی را دوست بدارد که نباید دوست بدارد ، یعنی مسئله ی محبوب و مطبوع بودن یک چیز برای انسان غیر از مسئله ی مصلحت بودن آن چیز برای انسان است . اگر یک کسی بیماری قند دارد و عسل برایش بد است ولی خودش عسل را دوست دارد ، به او بگویند چون تو عسل را برای خودت دوست داری با اینکه برایت بد است ، برای همه ی مردم دوست بدار حتی برای کسانی که برای آنها هم بد است . آیا مقصود چنین چیزی است ؟ یا این که نه ، اینجا محبت ، محبت عاقلانه و منطقی است که مساوی با مصلحت است ، و مقصود این است که از نظر آنچه که واقعاً خیر و سعادت است ، همین طور که همیشه خیر و سعادت خودت را می خواهی ، خیر و سعادت عموم مردم را نیز بخواه . خیر و سعادت مردم را خواستن ، با این محبتی که ما عموماً می گوییم و مسیحی ها می گویند ، با محبت ظاهری یعنی کاری کردن که طرف خـوشـش بیاید ، متفاوت است .
مثلاً مادر و پدری به فرزند خودشان محبت دارند ، خیر و سعادت او را می خواهند . این خواستن خیر و سعادت فرزند ، دو جور ممکن است تجلی داشته باشد : پدر و مادر های نادان که بچه شان را دوست دارند و می خواهند به او محبت کنند ، مقیاس محبت کردنشان این است که این بچه چه را می خواهد ، همان را به او بدهیم ، یعنی محبتشان به این شکل ظهور می کند که این بچه چه را دوست دارد ، هر چه را که او دوست دارد همان را به او بدهیم و هر چه را که این بچه دوست ندارد و دشمن دارد آن را به او ندهیم . فلان غذا را بچه دوست دارد ، من هم بچه ام را دوست دارم و نمی توانم او چیزی را دوست داشته باشد و به او ندهم . اما یک دوایی را ، یک آمپولی را که این بچه اساساً دشمن دارد و نمی خواهد ، من هم چون بچه ام را دوست دارم بگویم چون بچه ام نمی خواهد من هرگز او را ناراحت نمی کنم .
این یک گونه محبت کردن است . و گونه ی دیگر ، محبت مقرون به منطق است ، یعنی محبت موافق با مصلحت که شامل زمان حال و زمان استقبال هر دو می شود . آن محبتی که واقعاً احسان و محبت است ، ممکن است مطابق خوشایند این بچه باشد و ممکن است مطابق خوشایند او نباشد .
پس اگر ما بخواهیم این دستور کلی را که در همه ی ادیان آمده است این جور تفسیر کنیم که واقعاً مقصود همه ی ادیان از محبت کردن همین بوده که با مردم به گونه ای رفتار کنید که آنها دوست می دارند و به عبارت دیگر همیشه با مردم طوری رفتار کنید که مردم دوست دارند شما با آنها آن طور رفتار کنید ، در این صورت باید بگوییم این دستور ادیان – العیاذبالله – یک دستور غلطی است . محبت کردن و احسان نمودن و خیر رساندن به افراد و به جامعه نمی تواند بر این مقیاس باشد که اینها چه را دوست دارند . موافق میل رفتار کردن غیر از مطابق مصلحت رفتار کردن است . آن پدر و مادر هم محبت عمیق و عاقلانه و منطقی شان نمی تواند محدود باشد به خـواست فرزند و به زمان حال ، آینده را هم باید در نظر بگیرند .

نقش محبت در تربیت اجتماعی
علمای اخلاق و تربیت اسلامی ، معمولاً برای تربیت انسان کامل سخن از چهار رابطه ی کلان و مهم به میان می آورند 1)رابطه انسان با خدا . 2) رابطه انسان با خود . 3) رابطه انسان با دیگران (انسان) . 4) رابطه انسان با طبیعت (موجودات دیگر و محیط زیست) .
هر فرد برای تربیت خویش و یا نظام های تربیتی برای تربیت دیگران بسیار نیازمندند که رابطه انسان را با جامعه تببین کنند . تعریف این رابطه یا نسبت ، به دو مقوله قابل تقسیم است .
1) رابطه ی فرد با فرد یا افراد دیگر . 2) رابطه ی فرد با گروه .
انسان برای تعریف رابطه ی خویش با دیگران ناچار از برقراری پنج رابطه ی زیر است : منطق ، محبت ، مداوا ، مفارقت و مبارزه .
محبت :در پاره ای از موارد و برخی از افراد ، انسان برای ایجاد یا تحکیم رابطه نباید و یا نمی تواند صرفاً بر مبنای عقلانّیت و محاسبه سود و زیان و به اصطلاح عامیانه حساب دو دو تا چهار تا عمل کند . گاه محبت ها لازم می آید تا فضا و بـستر برای یک رابطه ی عقلانی فراهم شود . فضا و دایره ی محبت به کثرت و کثیر ، بسته به نگرش و بینش و نیز منزلت های اجتماعی افراد متفاوت است . بسا آدم هایی که در موقعیتی قرار دارند که باید نسبت به عموم مردم محبت کنند . به عنوان مثال برای زمامدار مسلمین در جامعه ی اسلامی رابطه ی دوستی و محبت نسبت به عموم مردم توصیه شده است . اما افراد عادی در برقراری رابطه ی اجتماعی به ویژه در محیط خانه و خانواده باید : بزرگ تر به کوچک تر محبت کند و بر عکس فرزندان رشید و بالغ نسبت به پدران و مادران پیر و سالمند نیز همین رابطه را به کار گیرند . پدر یا مادر نمی توانند در ارتباط با فرزند خردسال خویش رابطه عقلانی حاکم کنند . فرزندان نیز نمی توانند با سالخوردگان پیر محاسبه سود و زیان کرده سپس دست به اقدام بزنند . صرف نظر از توصیه های دینی فراوان و پاداش و جزای دنیوی و اخروی آن که در متون دینی برای رعایت حال و ارتباطات محبت آمیز وجود دارد ، از نظر اجتماعی تربیت فـرزنـدان سالم و نگهداری و ترحم بر سالخوردگان مانع از ناهنجاری ها ، شکاف ها و تشنج های اجتماعی می شود .
مساله ی محبت در تربیت نسل جدید به واسطه ی سلطه ی تکنولوژی ، اشتغال پدر و مادر ، سختی زندگی و بسته بودن زندگی شهری و پولی شدن رابطه های اجتماعی جایگاه بسیار مهم و ویژه ای یافته است .
شاید اگر جامعه ی شاهد و جامعه ی نمونه ای برای مطالعه و پژوهش صورت گیرد به وضوح به توان تفاوت رفتاری دو گروه که اولی صرفاً در محیط داد و ستد بزرگ شده و دومی در محیط مختلط عاطفی و بازاری رشد کرده را به خوبی تبیین کرد . در هر صورت در دنیای کنونی برقراری رابطه ی محبت آمیز به ویژه از سوی بزرگ ترها برای جوانان که دوره بلوغ و جوانی آنان طولانی تر هم شده است بسیار موثر است .
برخی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها اگر از فرزندان خودشان توقع احترام دارند – که توقع به جایی هم هست – بهتر است به نوه های نوجوان و جوان خود عاشقانه محبت بورزند . دایی ها و عموها نسبت به خواهر زاده ها و برادرزاده ها نیز همین طور . تا طعم محبت کام جوانان عاصی و سرکش را شیرین و آنان را به ایجاد و یادگیری رابطه اخلاقی در کنار رابطه بازاری که تقریباً در همه جا و همه چیز حاکم است دعوت کند . به طور کلی در محیط های خانوادگی – خانواده ی بزرگ – ایجاد رابطه ی عاطفی و محبت آمیز باید رواج و شیوع پیدا کند تا در فرصت هایی پس از طی دوره ی گذار از دوره ی نوجوانی و جوانی زمینه و بستر برای رابطه ی عقلانی نوجوانان و جوانان فراهم شود .
نکته ای که در ایجاد رابطه ی محبت آمیز باید دقت شود این است که اساس رابطه ی محبت آمیز بر خلاف رابطه ی عقلانی هرگز مبتنی بر اصالت نتیجه نیست .
فرد نمی تواند رابطه ی محبت آمیز را برای حصول نتیجه ی مشخص – و به ویژه آنی – ابتنا کند . اگر چه علی الاصول هیچ محبت پایداری بدون حصول نتیجه نیست . فرد محبت کننده باید صرفاً برای محبت – و در صورت اعتقاد به خدا برای رضای او – محبت کند . در این صورت نتیجه بخشی آن هم بهتر خواهد بود . در غیر این صورت در پاره ای از موارد ممکن است محبت اثر سوء هم داشته باشد ، به علاوه محبت باید پایدار باشد و در صورت امکان غیر مستقیم و حتماً بدون منت باشد . به عبارت دیگر باید بخشندگی با مهربانی توام باشد اگر چه این صفت خداوند است ولی به مصداق " تخلفوا به اخلاق الله " انسان باید محبت را به خاطر آنکه محبت پذیر را دوست دارد انجام دهد تا محبت اثر کند . قطع محبت تنها در صورتی مجاز است که به طور یقین انسان دریابد که محبت موجب سوء استفاده و تجری می شود .
همان طور که اشاره شد رابطه ی محبت آمیز معمولاً بهتر است از سوی بالادست نسبت به پایین دست ، دارنده به ندار و در محیط دوستان صمیمی و روابط خانوادگی اعمال شود و بالاخره دایره ی آن به کثرت و کثیر بسیار محدودتر از رابطه ی منطقی و عقلانی است . نقش محبت و قاطعیت در تربیت فرزندان

الگوهای تربیتی
بر اساس شیوه تربیت کودکان می توان چهار الگوی تربیتی را تشخیص داد :
1) الگوی تربیتی مبتنی بر بی محبتی و سخت گیری
2) الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و عدم قاطعیت
3) الگوی تربیتی مبتنی بر بی محبتی و عدم قاطعیت
4) الگوی تربیتی مبتنی بر محبت و قاطعیت
تحقیقات و بررسی های حاکی از آن است که در شکل گیری خصوصیات تربیتی کودک ، الگوی تربیتی حاکم بر خانواده سهم به سزایی دارد . بنابراین لازم است که هر یک از این الگوها به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند .

الگوی تربیتی بی محبتی و سخت گیری
اکثر علایم عصبی که روزانه در افراد مشاهده می کنیم ، از طـریق این الگو به وجود می آید . نگرانی ، تنش ، اضطراب ، افسردگی و در نهایت خودکشی ، خصوصیات عاطفی و هیجانی ای هستند که به واسطه این الگوی تربیتی ایجاد می شوند . کودکانی که بر اسـاس ایـن الگو تربیت می شوند ، معمولاً به ترس های غیر منطقی مانند ترس از حیوانات ، تاریکی ، آسیب دیدگی ، موفق نشدن و … مبتلا می شوند . این ترس ها با سرزنش هرچه بیشتر والدین ، بیشتر آشکار می شوند . والدینی هم که مطابق با این الگو با فرزندان خود رفتار می کنند ، مقررات شدید و سختی را وضع می کنند که موجب می شود در نهایت میان آنها و فرزندانشان روابط ارباب و رعیتی ایجاد شود . با ادامه این روند ، جهان در نزد کودک به دو بخش حقارت و برتری تقسیم می شود که در انتهای بخش حقارت ، خود کودک و در انتهای دیگر والدینش قرار می گیرند . والدین در این الگو کودک را به دلیل ناتوانی هایش سرزنش می کنند اما به او اجازه چون و چرا داده نمی شود . هر خطایی که از کودک سر بزند ، فوراً با او برخورد می شود و این سرزنشها و برخوردهای مداوم باعث می شود که در ذهن کودک تصور ضعیفی از خودش به وجود آید و اعتماد به نفسش کاهش یابد و رفتارش بدتر شود و موجب می شود به زودی باور کند آنچه درباره او تصور می کنند ، حقیقت محض است

الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت
امروزه کودکان بسیاری را می بینیم که از زیر بار مسوولیت شانه خالی می کنند ، پر توقع هستند و احساس می کنند همه دنیا به آنها بدهکارند . این گونه کودکان با مشکلاتی چون بی حوصلگی ، نارضایتی از زندگی . و درک این نکته که از استعداد های خود به نحو مطلوب استفاده نکرده اند ، دست به گریبان اند .
آنها درماندگی و ناتوانی خود را درک می کنند . از اعتماد به نفس لازم برای رفع این نقایص برخوردار نیستند . بنابراین تنها کاری که از دست آنها بر می آید ، در خواست و تقاضای بیشتر از والدین شان است .
این الگوی تربیتی ، کودکانی لوس ، ضعیف النفس ، وابسته و از لحاظ عاطفی نیز کودک صفت تربیت می کند . از کودکی که با مهربانی و ملاحظه بیش از حدی با او رفتار می شود ، اجازه هر کاری دارد و تقاضای کمی از او می شود و محدودیتی برایش نیست ، نمی توان انتظارات زیادی داشت .
رایج ترین اشتباهی که والدین در این الگوی تربیتی مرتکب می شوند ، این است که اعتقاد دارند کودکان نباید ناکام و ناراحت شوند . باید کودک را وادار کرد تا با سعی و تلاش خود به اهدافش دست یابد و نباید هر چیزی را که می خواهد در اختیارش قرار داد . در غیر این صورت ، او هرگز نخواهد آموخت که بدون دیگران و به تنهایی از عهده کارهای خود بر می آید .
کودکی که به دلیل رفتار بیش از حد محبت آمیز والدینش صبر و تحمل در برابر ناملایمات و سختی ها را نیاموخته است ، در بزرگسالی با مشکلات فراوانی رو به رو خواهد شد . ممکن است قوانین اجتماعی را زیر پا بگذارد یا نادیده بگیرد اما درک نکند که قانون ، همچون والدینش بخشش ندارد و از اشتباهاتش چشم پوشی نخواهد کرد . این گونه افراد در زندگی زناشویی و اجتماعی نیز انتظار دارند همه تابع هوس های آنان باشند و هنگامی که خواسته های آنها برآورده نمی شود ، خشمگین ، آزرده خاطر ، پرخاشگر و برآشفته می شوند . دیدگاه های دیگران هیچ اهمیتی ندارد و تنها آرا و نظریات خودشان ارزشمند است . چنین افرادی با همسر و همکاران خود مشکلات بسیاری خواهند داشت .

الگوی تربیتی بی محبتی و عدم قاطعیت
این الگو بسیار شبیه الگوی قبلی اما به مراتب مخرب تر و ویرانگرتر از آن است . در الگوی قبلی ، ارائه محبت و پذیرش از جانب والدین ، مطلوب و دل پسند بود ، هر چند که به طریق مناسب و منطقی صورت نمی گرفت .
اما در این الگو ، آن محبت و صمیمیت نیز وجود ندارد . در این الگوی تربیتی اعتقاد بر این است که کودک به عمد بد رفتاری می کند و اگر بخواهد می تواند به سادگی در کارهایش موفق شود . این واقعیت که کودک پس از اینکه مورد سرزنش قرار گرفت ، سعی نمی کند رفتار خود را بهتر کند ، برای والدین دلیلی بر ناسپاسی و بی ارزشی ذاتی اوست . بنابراین رفتار خوب زمانی کودک سر می زند که بخواهد هدیه و پاداشی دریافت کند و با خشنود کردن والدینش جایزه ای بگیرد . کودک در چنین شرایطی دچار سردرگمی می شود ، چرا که اگر بد رفتاری کند ، طرد می شود اما اگر بد رفتاری نکند ، مورد تشویق والیدینش قرار نمی گیرد . او همواره در خور سرزنش است ، اعم از اینکه کار ناشایستی از او سر بزند یا خیر .
در چنین شرایط آشفته ای ، راهی برای کسب موفقیت وجود ندارد . در نتیجه کودک خشمگین و رنجیده خاطر می شود . در این زمان احساسات خصمانه خویش را یا در خود می ریزد و یا به نزدیکان خود و به طور کلی به اجتماع منتقل می کند . قاطعیت نداشتن والدین در این الگو ، یکی از دلایلی است که موجب می شود کودکان آشوبگرانه عمل کنند . بیشتر رفتارهای ضد اجتماعی که امروزه شاهد آن هستیم ، ناشی از این الگوهای تربیتی است . در رفتارهایی از قبیل مصرف مشروباتی الکلی ، دزدی های کوچک ، تشکیل گروه های ولگرد و تبهکار و … می توان ردپای این الگوی تربیتی را مشاهده کرد . اگر عوارض این الگوی تربیتی در دوره جوانی و نوجوانی اصلاح نشود ، در بزرگسالی موجب بروز انواع دیگری از رفتارهای ضد اجتماعی خواهد شد .

الگوی تربیتی محبت و قاطعیت
والدینی که از این الگو پیروی می کنند ، معتقدند که نباید درباره رفتارهای کودک سخن بگویند ، یعنی همیشه بر رفتار کودک تاکید دارند و هرگز کودک یا شخصیتش را مخاطب قرار نمی دهند . مثلاً به کودک می گویند " پسرم ، من دوست ندارم که تو با خواهر و برادرت با تندی صحبت کنی " و هرگز به او نمی گویند : من تو را دوست ندارم ، زیرا با تندی صحبت می کنی " .
این گونه والدین به ذات نیک همه انسان ها و ارزش وجودی آنها ایمان دارند و معتقدند که اگر به نیکی و خوبی بها داده شود ، شکوفا خواهد شد . این گونه والدین می دانند که زندگی سرشار از مشکلات و ناکامی است و هیچ کودکی نمی تواند این ناملایمات را تحمل کند ، مگر آنکه والدین او را برای مقابله با این ناملایمات آماده کنند .
آنها اعتقاد دارند که رفتارهای اشتباه کودکان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است و در هنگام آموزش فرزندان خود ، بدون کوچک ترین خشونت و فشاری به آنها می آموزند که با ارزش ترین هدیه در زندگی ، خود نظمی است ؛ چرا که تمامی نعمات این جهان " مثلاً ثروت " به تدریج از بین می روند ، مگر آنکه با نظم و ترتیب و به نحو مطلوب مورد استفاده قرار بگیرند .
به همین دلیل این گونه والدین بی آنکه خشن باشند ، قاطع و جدی هستند و فقط کودک خود را به دلیل اینکه بیاموزد تا رفتارهای خود را اصلاح کند ، تنبیه می کنند ، نه به این علت که مستحق تنبیه بوده است . در این الگوی تـربـیـتـی ، کودک هرگز طرد نمی شود و فراتر از رفتارهای ناشایستی که از او سر می زند ، مورد توجه واقع می شود و در همین حال جنبه های مثبت او نیز در نظر گرفته می شود . در انتقاد از کودک و تنبیه او به ندرت خشونت به خرج می دهند و همواره انصاف را رعایت می کنند .
آنها بیش از آنکه تنبیه کنند ، از کودک تعریف و تمجید می کنند و می دانند که آنچه به طور مداوم به کودک می گویند ، در ذهن او نقش خواهد بست . در نتیجه توانایی ها و جنبه های مثبت کودک را گوشزد می کنند .
پرورش اخلاقی :
اخلاق به مفهوم مجموعه اصول حاکم بر روابط انسانی و پاسداری این روابط از ضروری ترین وظایف والدین است و خانواده در پرورش آن نقش اساسی دارند . پرورش بدون اخلاق پرورش جـنایتکار زیرک است . در سایه ی آن صفات و تجلیات قدرت خداوندی ، فضایل بزرگ اخلاقی چون امانت ، شجاعت جسمی و فکری اختیاط ، حقیقت دوستی در طفل باید بیدار شود و بر اساس آن ضوابطی برای زندگی انتخاب و بر آن حاکم گردد .

خانواده و روش های اخلاقی
برنامه زندگی و روش های اخلاقی و رفتاری دوران حیات بسیاری از مردم در طول مدت زندگی به حقیقت چیزی نیست جز مکتسبات و آموخته های دوران کودکی که از والدین و دیگر اعضای خانواده فرا گرفته اند . با توجه به این که بخش اعظم دوران کودکی طفل در خانواده می گذرد اهمیت آن از نظر پی ریزی اساس زندگی حال و آینده او فوق العاده می تواند باشد . تربیت های اخلاقی صحیح والدین سرچشمه نیکی های آینده و تربیت های نادرست آنان سرچشمه فسادها و تبهکاری های فرد در جامعه است به عبارت دیگر همه گاه باید تار و پود حیات اخلاقی یک قوم را از خانواده ها جستجو کرد نه از دیگر نهادهای اجتماعی گو اینکه تاثیر آنها نهادها هم اندک نیست .
خانواده مسوول اخلاق کودک است . والدین وظیفه دارند به کودک ادب بیاموزند ، راه و رسم معاشرت ، طرز برخوردها ، نحوه روابط انسانی را یاد دهند و نیز بیاموزند که او مسوول چـگونگی دفاع از خود ، از جامعه خود و از اهداف اندیشیده و ارزنده است . در جمع فراموش نکنیم که تربیت جز با افزودن پرورش اخلاقی کامل نیست و عهده دار انجام آن والدینند .

آغاز سنی برای پرورش اخلاقی
آغاز پرورش اخلاقی از همان ماههای اول تولد کودک و از هنگامی که طفل با صدای مهر یا خشم والدین آشنا می شود و با لبخند یا گریه به آنها پاسخ می دهد . این امر معمولاً از پایان سه ماهگی و اوائل چهار ماهگی کودک است . شک نیست که آنچه که در این سن راجع به اخلاق بحث می شود از مسائلی نیستند که در سنین دیگر برای کودک مطرحند . این سن آغاز پایه گذاری است نه آغاز تحمیل جنبه های اخلاقی و تعالیم مربوط به آداب و سنن زندگی . بخشی از آنچه که در این سن راجع به کودک مراعات می شود مساله وقت شناسی و تنظیم زمان غذا ، آزاد گذاردنش در رختخواب به نحوی که با خود سرگرم باشد و زیاد به مدرسه و دامان او وابسته نشود ، همیشه کسی را در کنار خود نطلبد ، جیغ و داد را وسیله ای برای پیروزی خود در جلب ما قرار ندهد و …
در تربیت اخلاقی سال های اول زندگی طفل از دیگر سال های عمر کودک مهمتر است ، زیرا کودکان در این سنین تاثیر پذیرترند و آن چه به عنوان شالوده رفتارشان در این مرحله ریخته شد بزودی از میان نمی رود . از سوی دیگر طفل دائماً رو به کمال می رود و به مرحله تمیز و استقلال عقلی می رسد ولی آنچه را که بدون آگاهی و اراده در سال های اولیه فراگرفته پایه استدلالی و تمیز عقلی او در سنین بالاتر خواهد بود .

در تربیت اخلاقی به کودک چه بیاموزیم ؟
مسائلی که باید به کودک آموخته شود بسیار و شامل کلیه مواردی است که آدمی در زندگی اجتماعی با آن مواجه است : از آداب غذاخوری ، آداب معاشرت ، پرهیز از دروغ ، پرهیز از لجبازی ، بی باکی ، شوخی های نابهنجار و … از مواردی است که باید طفل بدان آگاه بوده و مراعات کند .
مورد دیگری که در اخلاق باید به کودکان تعلیم داد و زمینه پذیرش و تغییر در آنها را فراهم کرد عبارت است از احیای فطریات در کودک چون میل به امانت داری ، دوری از خیانت ، ایجاد علاقه به راستگویی و پرهیز از کذب ، میل به تعاون ، تکامل اجتماعی ، تضامن اجتماعی ، و دوری از خودمداری ، خودخواهی ، و … که برای اطلاع از وسعت نظر اسلام در این زمینه باید به کتب اخلاقی مراجه کرد .

تربیت اخلاقی چگونه انجام گیرد ؟
در اینجا از راه و روش های گوناگون و متعددی استفاده می شود . مثلاً در سال های اولیه زندگی کودک مدح کارهای خوب ، دادن جایزه برای رفتارهای مهم و قابل تقدیر ثناگوئی از کارهای پسندیده ، ابراز کراهت و بی میلی درباره کارهای ناپسند مطرح است .
از دیگر طرق ذکر داستان های مفید و آموزنده است که در کودک نقش سـازندگی فوق العاده ای دارد . دیگر راه تحسین کارهای پسندیده دیگران ، ملامت راه کسانی است که رفتار و اعمال ناپسند دارند ، و نیز تهدید ، توبیخ ، ملامت و … است .
در پرورش اخلاقی گاهی می بایست خطاها را نادیده گرفت تا کودک جسور نشود ، گاهی توبیخ باشد و زمانی ملامت و سرزنش به شرطی که به افراط کشانده نشود . در بعضی موارد ترس و تهدید از رسوا شدن باشد و اخطار به طفل که قضیه را به پدر خواهم گفت به شرطی که پدر واقعاً عامل انضباط باشد .

پرورش عاطفی
کار والدین تنها رسیدگی به جنبه های جسمی ، دینی و اخلاقی نیست بلکه توجه به جنبه های عاطفی او نیز می باشد . والدین باید حالات و احساسات طفل را بسازد و زندگی را بر اساس آن رنگ و معنی دهند . آنها موظفند در او جنبه های عاطفی ایجاد کنند و طفل را به بعضی زمینه ها حساس سازند . اما این که عاطفه چیست ؟ می توان گفت عاطفه یک حالت درونی است که جلوه و انعکاسش به صورت هیجان بروز می کند .

اهمیت عواطف
عاطفه زندگی را غنی و قابل تحمل می سازد ، باعث ایجاد موج در زندگی شده و آن را از حالت یکنواختی بیرون می آورد . کمبود عواطف عاقبت وخیمی را برای جامعه و افراد موجب می شود . براساس تحقیقاتی که توسط برخی از مراکز علمی انجام شده بسیاری از نارسائی ها ، جرائم کودکان ، اضطراب ها و بیماری های روانی دارای منشاء کمبود عاطفی هستند . و در جمع می توان گفت جامعه ای که دچار کمبود عاطفی باشد سخت شکننده است و نمی تواند دیر پا و پایدار باشد . آنچه در زمینه ی عاطفه مطرح می کنیم فقط دارای جنبه ی مثبت نیست . به عبارت دیگر تکیه ی ما تنها بر عشق و مهر و محبت نیست بلکه وجود خشم ، ترس منطقی حزن و تاثر نیز به همان درجه دارای اهمیت می باشد ، وجود خشم در عین اینکه در برخی موارد زیان هایی را به همراه دارد گاهی برای حفظ وجود ، تمامیت شخصیت و صیانت آدمی ضروری است ، گاهی خشم و طغیان ها شورش و انقلاب پدید می آورند و توده های عظیم را برای احقاق حق خود به فعالیت وامیدارد . شک نیست که با بعضی از جنبه عاطفی باید مـبارزه شود چون حسد ، یاس ، نومیدی ، خشم های غیر منطقی ، ترس غیر منطقی و …

تمرین عاطفه برای کودک
تمرین عاطفه از خانواده شـروع می شود . آغوش والـدین پـنـاهـگاه مـستحکمـی که کودکان در آن مسکن می گیرند ، در آن به دنیا آن چنان می نگرند که والدین تصور می کنند . شادی ها ، قهقه ها ، حزن ها ، و تاثر ها ، غم ها ، و تاسف ها همه از خانواده منشاء می گیرد . نـوازش های مادر به همراه شیردادن ، دست بر سر کشیدن های پدر کودک را مهربان و همکار ، دلسوز و رقیق القلب بار می آورد . و او را به زندگی دلگرم و سرگرم می سازد . طفل را در یک چشم به هم زدن می توان خنداند و یا گریاند و این بدان علت است که عواطف در طفل ریشه دار نیست . و برای ریشه دار شدن نیازمند به گذشت زمان است . در جنبه ی عاطفی باید به گریه ی طفل عنایت کرد و از آن تاثر نشان داد و به خنده اش باید خندید با این شرط که او گریه را وسیله ای برای وصول به خواسته های نامشروعش قرار ندهد و کارش به لوسی و ننری کشانده نشود . بی تفاوتی در برابر خنده و گریه ی طفل ، و یا خندیدن به هنگام گریه اش و تاثر به هنگام خنده اش کار اشتباه و در خلاف جهت تربیت است .

پایه گذاری عواطف در کودک
پایه گذاری عواطف تقریباً از حدود سه ماهگی است که در آن کودک لبخند را می آموزد و حالت پذیرش یا طرد والدین را درک می کند . آنچه مایه ی تقویت عواطف می شود عـبارت است از مهرورزی به او ، بوسیدن در موارد گوناگون ، خرید نازش در برخی موارد ، عدم ابراز خستگی از مراقبتش ، عدم ابراز ناراحتی از بهانه گیریش ، نداشتن قساوت بوسه ی والدین به هنگام تاثرات کودک مایه ی تسکین اوست دل او را می لرزاند و اندیشه اش را آرامش می بخشد . طفل در سایه ی آن احساس می کند که تنها نیست غمخواری دارد ، نقطه ی اتکائی برای اوست . و همین امر مایه ی احساس نشاط و شادی ، امید و دلگرمی به زندگی می شود . دید او را نسبت به جهان ، به تلخی ها و ناگواری های او عوض می کند .

رعایت اعتدال در پرورش عاطفی
آنچه که در پرورش عاطفی مورد نظر است رعایت اعتدال و تعادل است . طفل در جنبه ی عاطفی باید بدان گونه پرورش یابد که نه متکی به غیر بار آید و نه تکرو و کاملا مستقل و خشن . باید سعی شود که عواطفش تعدیل گردد . نه آن چنان سرد و خاموش که تسلیم مطلق باشد و نه آن چنان گرم و شدید که جهنمی سوزان گردد .
در طریق وصول به این هدف نقش والدین بس اساسی و مهم است . والدین از یک سو باید خود الگوی عاطفه باشند و از سوی دیگر نمونه اعتدال و تعادل . شناخت حد وسط و حد متعادل تا حدودی دشوار است و تعیین ملاک و معیار برای آن تا حدودی مشکل . ولی ملاحظه در روش و سنت و سیره حضرات معصومین این ملاک و معیار را به دست می دهد . به طور خلاصه در یک عبارت ساده می توان گفت والدین در عین ناراحتی و نگرانی از دیدن صحنه ای تاثر انگیز باید خوددار باشند و ان را بلائی غیر تحمل برای خود ندانند .

رشد عاطفی
عاطفه ، پاسخ فرد به نیاز درونی یا محرک بیرونی است که با علائم فیزیولوژیکی نظیر افزایش ناگهانی ضربان قلب ، انقباض عضلات ، بالا رفتن فشار خون و افزایش ترشح هورمون آدرنالین همراه است . قدرت درک و وضع جسمانی کودک در بروز عواطف موثر است . عواطف کودک در دو سال اول زندگی به علت محدود بودن تجارب ، متعدد و متنوع نیست و با افزایش سن و تجربه ، پاسخ های عاطفی او متنوع و مشخص و قابل فهم می شود .
حالات عاطفی کودکان را باید در واکنش های آنان جستجو کرد . در چهارده تا ده ماهگی ، ترس از اشیای ناآشـنا بروز می کند . کودکان در سال اول زندگی به علائم خشم و خوشحالی دیگران پاسخ می دهند . چنان که کودک به فردی دلبستگی شدید پیدا کند ، در صورت جدا شدن از او ، مدت طولانی دچار افسردگی می گردد . کودک در هجده ماهگی در حالت عدم تعادل به سر می برد و خیلی زود تحریک و عصبانی می شود . در دو سالگی ، تعادل روانی مطلوبی دارد و در همه ی زمینه ها آرامتر و با ثبات تر از قبل است و دوست دارد دیگران را از خود ، راضی کند . موارد عاطفی مشترکی نظیر ترس ، خشم ، پرخاشگری و محبت کم و بیش در همه ی کودکان مشاهده می شود .
رابطه ی بین کودک و مادر و نیز کسانی که از او مراقبت می کنند ، در رشد عواطف او اهمیت بسیار دارد . به تدریج که کودک بزرگتر می شود ، پیوند عاطفی خود را با والدین و اطرافیان نزدیک حفظ کرده ؛ در نتیجه با رفتارها و ارزش های والدین مورد علاقه ی خود همانند سازی می کند .

عاطفه محبت چگونه پیدا می شود و رشد می کند ؟
محبت یک واکنش عاطفی است که هدفش ممکن است مردم یا اشیا باشند . اینکه طفل چه اشخاص و چه چیزها را دوست بدارد فقط به تجربه و یادگیری بستگی دارد . محبت طفل بدون عمد و اراده نسبت به کسانی برانگیخته می شود که نیازهای بدنی اش را ارضا می کنند ، با او بازی می کنند و او را مورد نوازش قرار می دهند خواه این اشخاص با او بستگی خونی داشته باشند یا نه . طفل در درجه اول به اشخاص مهر می ورزد و در درجه دوم اشیاء قرار دارند .
طفل چیزهایی را دوست می دارد که با اشخاص مورد علاقه به طریقی رابطه داشته باشند . در بچه هایی که به دیگران محبت نشان نمی دهند نقایص شخصیتی و ناراحتی های عاطفی از قبیل عدم استقلال ، دلواپسی و ناسازگاری مشاهده کرده اند . از این جا معلوم می شود که بین عامل محبت و عوارض مذکور رابطه ای وجود دارد . این ناراحتی ها قوای کودک را تحلیل می دهند ، او را به خود مشغول می دارند و مانع تبادلات عاطفی او با مردم می شوند .
طفل در حدود 6 ماهگی به افراد معینی محبت نشان می دهد . از این پس رفتار محبت آمیز او به موازات توسعه و روابط اجتماعی در افزایش است در مراحل بعد وقتی که به محیط خارج خانه قدم می گذارد به هر کس که فردیت او را محترم بدارد و به بی نیازیش از حمایت و مداخله پدر و مادر کمک کند محبت پیدا می کند و دوستش می خواند .
درجه محبت طفل به مردم به مقدار محبتی که خود از دیگران دیده است بستگی دارد . محبت در حقیقت یک فعل و انفعال دو جانبه است و هنگامی جریان مطلوب خواهد داشت که بدهند و بگیرند . هر گاه کودک در خانه سردی ببیند یا آدم به اصطلاح "بی عاطفه ای" می شود و یا آنکه دوستی خود را به مردم بیگانه منتقل می سازد . اما ناز و نوازش بی حد نیز به اندازه ی بی اعتنایی و سردی در طفل و کودک اثر سوء دارد . چنان که اگر کودکی پدر و مادرش را بی اندازه دوست بدارد این خطر هست که با همسالان اصلاً دوستی نکند . محبت جنسی حتی به درجه ی شیفتگی پیش از بلوغ نیز ممکن است در کودک ایجاد شود .

محرک های محبت
اطفال خردسال به اشخاص پیرامون خود محبت پیدا می کنند فرقی نمی کند که این ها مرد باشند یا زن بزرگسال یا خردسال ولی محبت اطفال به مردم منحصر نمی شود بلکه حیوانات و اشیا به خصوص اسباب بازی ها را نیز شامل می گردد . در اواخر یک سالگی در مهرورزی طفل به موجودات جاندار و اشیا وجه تمایزی مشاهده نمی شود .
تحقیقاتی که درباره ی نوع و خصوصیت محرک های محبت در میان اطفال کوچک و کودکان خردسال به عمل آمده اند معلوم داشته اند که :
1) طفل کوچک تر از پنج ماه به هر کس که برخورد محبت آمیز با او داشته است اظهار محبت می کند . در نیمه ی دوم سال اول رفتارش با تمام آشنایان تقریباً دوستانه است و در عین حال بیگانگان نیز می توانند به سهولت علاقه اش را جلب کنند . طی سال دوم محبتش به بچه ها گسترش می یابد . در این هنگام ممکن است اشیایی مانند : پتو ، قاشق ، یا یک پیراهن کهنه هسته مرکزی محبت او قرار گیرند .

2) قسمت اعظم محبت کردن کودک تا وقتی که به مدرسه نرفته است متوجه اعضای خانواده است . درجه ی محبت کودک به همه این ها یکسان نیست بلکه به نوع رابطه ای که او با هر یک دارد وابسته است . بیشتر اطفال مادران را بیش از پدران دوست می دارند و هر چه بزرگتر می شوند این اختلاف آشکارتر می گردد . این کیفیت را چنین باید توجیه کرد که مادر "حریف حجره و گرما به و گلستان" است و پدر چنین نیست . به علاوه چون بچه بزرگ می شود پدر با تادیب او می پردازد که این البته به مذاق کودک خوشایند نیست . عموماً پدران با فرزندان بزرگتر از 6 سال کمتر بازی می کنند وکمتر هدیه برایشان می خرند و در عوض بیشتر تنبیه شان می کنند و بچه ها پد ریا مادری را دوست می دارند که درست عکس این رفتار کند و بیشتر به رفع حوایج مادیشان بپردازد .

3) اندازه محبت طفل به خواهران و برادران به رفتار آنها با او بستگی دارد .
رشته محبت در میان دو کودک که اختلاف سنشان کمتر و علایق مشترکشان بیشتر باشد قوی تر است به شرطی که روابط خصمانه در میانشان حکفرما نباشد . خواهران معمولاً به برادران بزرگتر با نظر احترام و ستایش می نگرند در صورتی که برادران به ایشان توجه و مهربانی نمایند .
طفل محبت خود را با در آغوش فشردن ، نوازش ، با ضربات و بوسیدن ابراز می کند . در اغوش فشردن و نوازش با دست در میان کودکان خردسال از بوسیدن مکررتر دیده می شود . ولی هر قدر کودک به دوره بلوغ نزدیک تر شود میل به بوسیدن و بوسیده شدن شدیدتر می شود .
نخستین واکنش محبت آمیز طفل خردسال به صورت کشش و تقلا برای نزدیک شدن به محرک ظاهر می شود . بچه کوچکتر از پنج ماه نگاه خود را به چهره شخص محبوب خود می دوزد ، با دیدن او دست و پا می زند ، تبسم می کند می کوشد تا خود را از زمین بلند کند ، و تنه خود را می پیچاند .
این حرکات در ابتدا چنان آشفته اند که طفل نمی تواند خود را به محرک ( شخص ، حیوان یا چیزی که طفل او را دوست دارد ) برساند .
ولی در حدود شش ماهگی بر اثر رشد عضلات بازو می تواند دست خود را به شخص یا شیء مورد علاقه برساند . در این هنگام چهره های آشنا و بیگانه را از هم تشخیص می دهد و در مقابل هر یک پاسخ مناسب نشان می دهد . محبت به آشنایان و ترس از بیگانگان در این سن با سائیدن دست و دهن به بدن آشنایان محبت و نوازش آنها را پاسخ می دهد .
اظهار محبت به دیگران طی تمام سال اول از طفل مشاهده می شود و هیچ گواهی بر اینکه او در این دوره به خود مهرورزد وجود ندارد . ولی در سال دوم "خودخواهی" یا "دگرخواهی" به رفتاری بستگی دارد که دیگران با او خواهند داشت . در این هنگام طفل با دیدن مادر یا آشنایان دیگر آماده پذیرفتن آنها می شود و از دیدن بیگانه خجالت می کشد و خود را به عقب می کشد . حال اگر مادر یا آشنای دیگر در این وقت که طفل آماده پذیرفتنشان هست به او بی اعتنایی نشان دهند از ایشان روی می گرداند و عقب می نشیند و محبتی را که می خواست نثارشان کند به سوی خود متوجه می سازد و تکرار این کیفیت به گوشه گیری و خودگرایی طفل منجر خواهد شد .
در خلال دوره کودکی علاوه بر اینکه کودک محبت خود را با تمایل به بوسیدن ، بغل کردن ، نوازش و لمس کردن نشان می دهد می خواهد با اشخاص مورد علاقه اش یک جا باشد و به آنها در کارشان کمک کند . طفل بازیچه ای را که دوست دارد همه جا با خود می برد و دوست دارد با حیوان اهلی مورد علاقه اش پیوسته بازی کند .
پس از آنکه کودک به مدرسه می رود ممکن است احساس کند که ابراز محبت علنی عمل بچه گانه ای است و از این کار شرم داشته باشد . در این صورت ، در لباس میل به معاشرت و تبادل اسرار محبت خود را به افراد خانواده و دوستان مدرسه ابراز می کند . ابراز محبت در میان کودکان فقیر نه تنها بیشتر و مکررتر بلکه آزادانه تر نیز صورت می گیرد .

نقش عواطف در دوره نوجوانی
انسان در دوره ی نوجوانی هیجا نی تر از دوره های دیگر عمل می کند . محبت یکی از مهم ترین هیجان هایی است که در این دوره باید مورد توجه قرار گیرد .در این سن دوستی ها گرم و آتشین می شوند . نوجوانی سن رفیق بازی است و این از آغاز 11 سالگی است . نوجوان برای دوست خود حاضر است مایه بگذارد و حتی در مواردی بهای سنگینی بپردازد . البته نوجوانان به دنبال دوستانی هستند که آنان را تایید کنند نه هر دوستی . روابط نوجوانان تنها با چنین افرادی محکم می شود .
مشکل اساسی این است که نوجوانان دچار خامی عاطفی هستند و در رابطه با افراد دورو بر خود ، در اولین برخورد گمان دارند به پایدارترین روابط دوستی دست یافته اند .
بعدها هم که بزرگتر می شوند و از معانی و مفاهیم جنسی سر در می آورند همین تصور برای آنها زنده خواهد شد ، یعنی گمان دارند که نخستین فرد مورد عشق آنها موضوع مهمترین و پایدارترین عشق هاست علاقه مندی به هنرپیشه های تلویزیونی و سینمایی ، علاقه مندی به ورزشکاران به معلمان و در مواردی افرادی از فامیل و آشنایان و یا همسایگان از جمله علاقه مندی های موجود در بین نوجوانان است .

رشد اجتماعی
در اولین سال زندگی ، رابطه ی عاطفی کودک با اطرافیان – به خصوص مادر – نقش تعیین کننده ای در رشد اجتماعی او دارد ؛ یعنی نحوه ی ارضای نیازهای اولیه ی کودک از جمله گرسنگی و تشنگی ، سازنده ی آینده ی او نسبت به دیگران است . مادر عصبانی و مضطرب نمی تواند کودکش را به طور مناسب غذا بدهد و ارتباط عاطفی مطلوبی با او برقرار سازد . تکرار این حالت ، بتدریج غذا خوردن را برای کودک ناراحت کننده می کند ؛ در نتیجه باعث بد غذایی و ضعف جسمانی کودک می شود . کنترل ادرار و مدفوع نیز در اجتماعی شدن کودک نقش بسزایی دارد و کودک باید آن را بیاموزد . در این مورد ، مادر نقش اساسی و اولیه را بر عهده دارد . چون کودک در حدود شش ماهگی می تواند مادرش را از دیگران باز شناسد ، معمولاً جدایی طولانی کودک از مادر در این سن ، آثار ناگواری در رشد شخصیت کودک بر جای می گذارد .
کودک برای آنکه مورد پذیرش اطرافیان واقع شود ، به تدریج باید توقعات آنان را برآورده سازد ، قوانین و مقررات را رعایت کند ، آهسته و بی صدا غذا بخورد و مدفوع و ادرارش را کنترل کند . چنان چه توقعات اطرافیان از کودک ، نامناسب و خارج از توان او باشد ، کودک نگران و ناراحت می شود و رشد اجتماعی او مختل می گردد ، بنابراین اطرافیان باید با توجه به سن کودک ، از او انتظار معقول داشته باشند
کودک چهار ماهه شکل افراد مختلف را در نظرش مجسم می کند ، قیافه و صدای مادر را به درستی تشخیص می دهد و با دیدن قیافه ی آشنایان خوشحال می شود . در هفت ماهگی گر چه بیشتر اوقات خود را به بازی کردن با خودش سپری می سازد ، به اطرافیان نیز توجه خاص دارد و درباره ی آنان کنجکاو است و نسبت به قیافه های آشنا و بیگانه واکنش های متفاوتی بروز می دهد . کودک ده ماهه به تقاضای اطرافیان پاسخ می دهد ، دوست دارد مورد توجه قرار گیرد و به بازی کردن بسیار علاقه مند است . رابطه ی کودک بیست ماهه با اطرافیان بر اساس گرفتن است ، نه دادن . او از انجام دادن کارهایی که خلاف میل دیگران باشد لذت می برد و هنوز مایل به همکاری و مشارکت نیست . کودک دو ساله تعادل و آرامش دارد ، در انجام دادن کارهای شخصی پیشقدم می شود ، از تشویق و ستایش خوشش می آید ، می خواهد اطرفیان را راضی کند و نسبت به محیط و انسانها کنجکاو است . هر چه والدین ، کودک را در این زمینه بیشتر تشویق کنند ، احساس استقلال در او بیشتر رشد می کند . در مقابل ، حمایت افراطی ، یا تمسخر تلاش های ناموفق کودک ممکن است او را نسبت به توان خودش مردد سازد .

نخستین وظایف والدین
باید بپذیریم که یکی از عوامل موثر در رفتار فرد خانواده است. محیط خانواده اولین و بادوام ترین عاملی است که در رشد شخصیت افراد تاثیر دارد. موقعیت اجتماعی خانواده، نحوه روابط اعضاء با یکدیگر، وضع اقتصادی، افکار و عقاید، آداب و رسوم، ایده آل ها و آرزوهای والدین و سطح تربیت آنها در طرز رفتار با کودکان تاثیر فراوان دارد.
حفظ ارتباط مثبت بین والدین و فرزندان، می تواند یادگیری کودک را در مورد آن چه به شایستگی های او مربوط می شود، تسهیل کند زیرا روابط متقابل اعضای خانواده، فرزندان را در جهت اجتماعی شدن سوق می دهد. بنابراین روابط درست والدین با خود وبا کودک از نظر مهر ورزی و عاطفه دارای اهمیت بسیار است. با توجه به اهمیت و نقشی که خانواده و جو عاطفی حاکم بر خانواده در شکل گیری شخصیت کودک دارد. شایسته است که به هنگام بررسی مسائلی چون شخصیت و عملکرد تحصیلی، خانواده مورد توجه قرار گیرد.
از آنجا که تجارب خانوادگی یک سلسله تاثیرات سیال و دائماً متغیر را شامل می شوند و حاصل نتایج آنها بر اعضای مختلف خانواده متفاوت است. مطالعه مقوله خانواده از موارد عمده تحقیقات روان شناختی محسوب می شود. شاید بتوان ادعا کرد که تمام مقوله های مختلف از جمله شناخت ها، آگاهی های اخلاقی، هویت جنسی و تحول عاطفی اجتماعی عمیقاً تحت تاثیر خانواده هستند. ( برجعلی 1380 )
از نقطه نظر فرایند رشد، هیچ امری مهم تر و تعیین کننده تر از خانواده در پی ریزی و چگونگی رشد و شخصیت آدمی نخواهد بود، چرا که تاروپود زندگی آینده فرزندان و نهایتا جامعه به آن بستگی خواهد داشت.( گنجی1378) آن چه برای سلامت ذهنی و روانی لازم است این است که این فرزندان بایستی رابطه گرم و صمیمانه با والدین خود داشته باشند تا با رضایت خاطر بتوانند عمل نمایند. همه این واقعیت ها کم و بیش بیانگر اهمیت نقش خانواده در سلامت و رشد اجتماعی فرزندان می باشد.
با توجه به اهمیت فضای خانواده اگر محیط خانوادگی سرشار از محبت، اطمینان و اعتماد و عشق و صفا باشد، امکان سلامتی جسمانی ، روانی و اخلاقی فرزندان بیشتر خواهد بود که ایجاد چنین فضای سالمی منوط به بهداشت روانی خود والدین می باشد که چنین محیط مناسب عاطفی زمینه را برای رشد و مقابله مناسب فرزندان در تمام موارد و مسائلی که با آنها روبرو می شوند فراهم می سازد. و فرزندان در ارتباط با همسالان شان در مدرسه و در زمینه های تحصیلی موفق خواهند بود. زیرا که زیر بنای عاطفی محکم و استوار و با شخصیت مستحکم که از رفتارها و روابط والدین شان سر چشمه گرفته اند عمل می کنند.
کودکان که پاره های پیکر والدین و اعضای شدیداً وابسته بدانهایند دارای حقوق فوق العاده مهم و قابل توجهی می باشند که والدین را در قبال آنها مسولیتی عظیم می باشد . نخستین حقوق کودکان این است که آنها را به همان گونه که از لحاظ شکل و فرم و جنس به دنیا می آیند بپذیرند – به آنها با نظر احترام بنگرند و از آنها حمایت کنند . والدین را کلاً دو دسته وظایف درباره ی کودک است یکی در زمینه تن که شامل تغذیه ، بهداشت ، پوشاک و مسکن است و دیگر در جنبه روان و معنی که شامل پرورش دینی ، اخلاقی و عاطفی است . انجام این وظایف حق کودک و بدهی والدین است . آنان را در قبال انجام صحیح این مسولیت ها اجر و پاداشی عظیم و در صورت تخلف کیفر و عقوبتی سخت است .
وقتی درباره ی کسی بحث از حق به میان می آید طبعاً برای طرف مقابل او سخن از تکلیف خواهد بود . بدین سان به هنگامی که از حق یا حقوق کودکان سخن می گوئیم برای والدین در جنبه عهده دار شدن امر تربیت مساله ی تکلیف مطرح است . عدم رعایت این تکالیف زمینه را برای حقوق والدین فراهم می کند و بر اساس آن مسئولیت شرعی و بازخواست خدائی در پی خواهد آمد .

از مهمترین مسائلی که در بدو تولد باید مورد نظر والدین باشد عبارتند از:

1- پذیرش کودک :
اولین قدم در مورد طفل آن است که او را به همان گونه که هست از پسر یا دختر ، چاق یا لاغر ، زشت یا زیبا و … بپذیریم . به عبارت دیگر جنسیت فرزند نباید زمینه و موجبی برای دگرگونی خلق و خوی ما گردد و یا زشتی و زیبائی او نباید عاملی برای تبعیض در بین او و دیگر فرزندان خانواده گردد . زیرا کودک در زشتی و زیبائی ، در پسر یا دختر بودنش دخالت یا گناهی ندارد و هیچ داد گاهی فردی را که عامداً اقدام به عملی نکرده محکوم نمی سازد .
برای پذیرش کودک از قبل باید زمینه ی فکری و روحی را آماده کرد و آگاهی های لازم را در این زمینه به دست آورد . اگر زن آگاهتر است شوهر را بیاگاهاند و اگر اطلاع و آگاهی شوهر بیشتر است زن را حالی کند . در همه حال فراموش نکنیم که عدم پذیرش و یا تبعیض بین کودکان اثراتی نامطلوب در روحیه شان خواهد گذارد و حتی موجب تظاهرات ، ریا کاری ها ، زن نمائی پسران ، و مرد نمائی دختران خواهد شد
روایات اسلامی ما نشان می دهند که حضرات معصومین (ع) نسل را به همان گونه که بود می پذیرفتند – فی المثل امام زین العابدین به هنگامی که مژده ی تولد فرزندی را می شنید از جنس او سئوال نمی کرد و نمی پرسید که آیا پسر است یا دختر بلکه نخست می پرسید آیا او سالم است و بهنجار است یا نه ؟ و به هنگامی که پاسخ مثبت بود می فرمود سپاس خداوندی را که از من نسلی گرفتار و ناقص نیافرید .

تفاوت گذاری ها در جنس
تحقیقات نشان می دهد که نه تنها در جامعه ما بلکه در بسیاری از جوامع از جمله امریکا پسران بیش از دختران بر روی والدین نفوذ دارند ( اگر چه گاهی به ندرت خلاف آن به چشم می آید ) و به همین نظر بسیاری از آنان در خانه پذیرفته نیستند و با نظر کراهت بدانان نگریسته می شود گاهی این کراهت و بی میلی تا سنین تمیز کودکان ادامه می یابد به گونه ای که فرزندان بدان پی می برند و حتی شاهد بیعدالتی هائی از والدین در مقایسه وضع خود با دیگر افراد خانواده می شوند . این امر به هر گونه و صورتی که باشد روح کودک را افسرده می سازد و موجب زیان های روانی بسیاری برای آنان می شود تا حدی که برخی از کودکان به فکر انتقام جوئی از برادر ، خواهر و حتی پدر و مادر خود می افتند و پیداست که در آن صورت چه ضایعاتی پدید خواهد آمد .

تفاوت گذاری به خاطر زیبائی
گاهی عدم پذیرش والدین فرزندان خود را به خاطر آن است که آنان تولد طفلی زیبا و قشنگ همانند پسر یا دختر همسایه را که دارای چشم و موی قشنگی است انتظار داشتند ، ولی طفلی خلاف انتظار به دنیا آمده است و والدین گوئی او را در این زمینه مقصر می دانند و به همین خاطر ناخودآگاه او را مورد بی مهری قرار می دهند .
این بی مهری ها اغلب از آنجا منشاء می گیرد که والدین کودک را به خاطر خود او و به خاطر این که امانت پروردگار است نمی خواهند بلکه دوست دارند او را نیز چون مال و منال ، اسباب و وسایل زندگی و تجملات خانوادگی خود با به رخ دیگران کشیدن او جبران نمایند . به هنگامی که آدمی از خود چیزی برای عرضه کردن نداشته باشد سعی دارد با عاریه گرفتن از اشخاص و یا اشیاء این کمبود را جبران کند . آنها با تصورات رویائی خود قبل از تولد فرزند منتظرند کودکی با چهره ی چنین و چنان ، با زیبائی های خیره کننده ، با قامت تراشیده شده و مرمرین به دنیا آید نه تنها بدان خاطر که محفل خانوادگی را گرم کند بلکه بدان نظر که در مجالس مهمانی و شب نشینی مایه ی آبروی شان شود و بتوانند او را به عنوان ثمره ی لیاقت و عرضه خود ارائه دهند و بی شخصیتی خود را در سایه ی شخصیت زیبای او پنهان دارند . پیداست که وقتی فرزندی خلاف چنین تصور به دنیا آید تا چه حد آنها را افسرده و دلتنگ خواهد ساخت . در چنان صورتی است که کودک را ناخود آگاه مورد بی مهری و کم لطفی قرار می دهند
این امر به هنگامی شدید تر و خطرناک تر خواهد که طفل زشت ، ناقص و نارسا و با کمبود هائی به دنیا آید ، در چنان صورتی کار به مراتب زراتر و نگران کننده تر خواهد شد .
کودک در برابر بی مهری ها
کودک اگر چه درسنین خردسالی است این بی مهری ها را درک می کند و تاسف های والدین را در این زمینه با اندیشه محدود خود ارزیابی و بررسی می کند و حتی در سنین بعدی ممکن است فکر کند در این امر مقصر است و برای تقصیر و کوتاهی خود نگران شود و عمری را دل شکسته ، مایوس ، بدبین ، کینه جو ، و پرخاشگر سپری کند . در چنان صورتی والدین مسوول و شریک عواقب وخیم و دردناکی خواهند بود که بر سر این کودک و یا از سوی کودک بر جامعه وارد می آید .

نظر اسلام در برابر این حساسیت ها
اسلام مطلق حساسیت ها را در این زمینه مطرود می داند و توصیه می کند که فرزند را از زشت و زیبا ، پسر یا دختر به عنوان امانت خدائی بپذیرند . نظر به شدت حساسیت مردم در زمینه جنس اسلام حتی به حمایت از دختران برخاست و دستور داد که مردم از خدا دختر بخواهند . و این توصیه ها در آن زمان که به گفته قرآن وقتی برای مردی خبر می آوردند . همسرش دختر زائیده چهره اش از شدت خشم سیاه می شد ، از میان مردم به علت شرمساری می گریخت و یا دختر را زنده به گور می کرد . (58 نحل) چه تحولات مثبتی را به نفع دخترکان موجب شد .

نحوه پذیرش
بحث این است که کودک را بچه صورت بپذیریم و فرم پذیرش بچه گونه ای باید باشد ؟ پاسخ این است که نحوه پذیرش باید به گونه ای باشد که طفل احساس کند در خانه منبع نشاط و شادی است ، برای والدین موجودی گران بهاست ، آنها او را دوست دارند ، به وجودش افتخار می کنند . نحوه پذیرش باید به گونه ای باشد که طفل خود را عضوی از خانواده بداند بتواند به وجود پدر ، مادر افتخار و ادعای غرور کند . بداند که حق دارد اشیاء و ابزار خانه را لمس کند . با آنها بازی نماید ، در صورت لزوم از خود رفع نیاز نماید . او باید احساس کند که فرزند بابای خودش است – مامانش او را دوست دارد از او حمایت می کند .

2- احترام به کودک
طفل امانت خدا و هدیه ی اوست . و چون وابسته به اوست قابل احترام و صاحب کرامت و مقام بزرگی است . پس او را هرگز چون عروسک بازی نمی توان پنداشت و هرگز چون مومی اسیر دست خود نباید دانست . گریه و فریادش باید مورد توجه باشد ، روزی که سخن می گوید باید به گفتارش گوش فرا داده شود . در کار و تنهائیش دخالت نشود مگر آنگاه که زیانی متوجه او باشد ، حکومت و تسلطش بر اسباب بازی ها از میان نرود مگر آنگاه که خطری او را تهدید کند . طوری با او رفتار شود که او حس کند که شخص بزرگی است : در نزد دیگران احترام دارد و او را می پذیرند . هوس ها و خواسته هایش نباید تحقیر گردد ، خلوت او نباید بر هم بخورد ، راز او نباید بر ملا شود و در همه حال از دوران کودک و نوجوانی و سنین بعد با او باید چون آدمی بزرگ رفتار شود .

احترام به کودک مبنای تربیت اسلام
احترام به کودک مبنای تربیت اسلام است و اساس آن توجه به او به عنوان یک موجود گرامی و یک انسان است . در اسلام طرق مختلفی برای رعایت این احترام ذکر شده و سعی شده است که از هر بهانه ای برای احترام به او استفاده شود . گاهی به بهانه اسم او که مثلاً محمد یا فاطمه است ، زمانی به خاطر این که او امانت خدا و ودیعه الهی است . گاهی بدین علت که او پاره تن آدمی و جزئی از والدین است و بالاخره زمانی بدین خاطر که احترام بدو وظیفه است و تخلف او آن کیفر و عقوبت دارد . در همه حال درک او ، رعایت وضع حال و رفتار او ، خوشروئی و نیکی و در معاشرت با او ، در هم نکردن چهره ، رو ترش نکردن ، به فریاد و ناله اش توجه کردن جلوه هائی از ابراز محبت و احترام به کودک است و در سایه رفتار والدین است که او احترام به دیگران و رعایت حرمت حقوق انسان ها را می آموزد .
فراوموش نخواهیم کرد که احترام به کودک آن نیست که او را چون عروسکی انگاشته و بر روی طاقچه بنشانیم و یا در پرده و لباس حریر بپوشانیم و بر روی تشک پر قو و بالش کاملا راحت بخوابانیم بلکه احترام به او رعایت حقوق او و انجام وظایفی است که والدین درباره ی او دارند و از نظر شرع و عقل موظف به انجام آن هستند .

اهمیت احترام به کودک
احترام به کودک و حسن روابط والدین با کودک از اساسی ترین و مهم ترین عامل رشد شخصیت در کودکان است . احترام به کودک او را فردی دارای اعتماد به نفس و با شخصیت بار می آورد و کودک در سایه آن در می یابد که عضوی مستقل و لایق برای جامعه است . وجود این احساس باعث می شود که طفل خود را در برابر جامعه موظف و در افعال و رفتار مقید و تحت کنترل بداند . در اسلام احادیث متعددی در این زمینه وارد شده است از جمله حدیث معروف و منقول از پیامبر است که فرمود اکرموا اولادکم – فرزندانتان را محترم و گرامی بدارید .

3- حمایت از کودک
حمایت کودک از اولیه ترین وظایف والدین و از ضروری ترین نیازهای طفل است . این ضرورت و نیاز بیشتر از آنجا سرچشمه می گیرد که او ناتوان و در برابر مسائل و جریانات محیط بی اطلاع است و قادر به جلب نفع و دفع ضرر نیست . بدین سان خداوند از یک سو محبت او را در دل های پدر و مادر انداخت که حامی او باشند و از سوی دیگر امر حمایت و سرپرستی او را وظیفه و تکلیفی برای آنان معین کرد .
امر حمایت و سرپرستی کودک فوق العاده مهم و ضروری است . به حقیقت اگر ولایت و سرپرستی بر کودک مخصوصاً در سال های اول زندگی نباشد آیا او هرگز بزرگ خواهد شد و آیا رنگ زندگی انسانی و حتی حیوانی را در سنین بعدی خواهد دید ؟ قطعاً نه . او محکوم به فنا و مرگ است ، اگر والدین به سرپرستی و حمایتش اقدام نکنند او هرگز رشد نخواهد کرد ،شرور بر او غلبه کرده و او را فانی می سازد .

توصیه های اسلامی در امر حمایت فرزندان
در عین اینکه مساله حمایت فرزند بر اساس علاقه خدادادی تا حدودی فطری است باز هم این امکان وجود دارد که این علاقه و فطرت زیر توده هائی از غبار فزون خواهی ها ، رفاه طلبی ها ، خود خواهی های والدین قرار گیرد و کودک آن چنان که باید از آنان حمایت نبیند . و یا ممکن است حمایتی غیر متعادل و نادرست باشد که کودک بر اثر آن موجودی اتکالی و شدیداً وابسته به کمک غیر در آید .
برای جلوگیری از پیدایش این عوارض اسلام از یک سو به والدین امر حمایت را توصیه کرده و از آن به عنوان حقی از کودکان یاد می کند . و از سوی دیگر توصیه می کند که میزان حمایت متعادل باشد .
رعایت اعتدال در امر حمایت ضروری است از آن جهت که اگر مراقبتش افراط شود کودک لوس و ننر و از خود راضی خواهد شد . موجودی می شود اتکالی . وابسته به دیگران و دور از اعتماد به نفس . و پیداست که چنین امری تا چه حد به زیان اوست .

نکته ها در حمایت از کودک
امر حمایت از طفل را ضروری ذکر کردیم ولی این سخن بدین معنی نیست که والدین چون نگهبانانی دائماً مراقب و همیشه بیدار برای طفل باشند و بکوشند زمینه حفظ و آسایش او را از حیث ! فراهم نمایند . برای رعایت اعتدال در امر حمایت گاهی لازم می شود که او را در بن بست ها تنها بگذارند تا خود راه چاره اش را پیدا کند و بکوشد تا بیندیشد . ابتکار به خرج دهد و … هشدارهائی چون آی مواظب باش ! . از پنجره نیافتی ! . این کار فوق العاده خطرناک است ! ، به پا زمین نخوری و … او را تباه می سازد . او در بعضی موارد باید مزه زجر و زحمت را بچشد . تجارب نشان می دهد که کودکانی که درباره ی حمایت آنها افراط شده در بزرگـسالی اغلب بیمار و یا نا بهنجارند ، سطح توقع آنها بالاست ، حسودی در آنها بیشتر است ، گزافه گو هستند درباره ی خود و شان خود غلو می کنند .

اسلام و حمایت دختران
مراقبت از فرزندان چه پسر و چه دختر حق آنها و وظیفه والدین است ولی اسلام در دختران را بیشتر از پسران مورد نظر داشته است ، مخصوصاً در جنبه ی عاطفی کوشیده است که احساسات و عواطف او جریحه دار نشود . توصیه اسلامی این است که والدین دختر را بیشتر از پسر مسرور کنند . به وی شفقت و رقت و مدارای بیشتری داشته باشند . حتی سفارش شده است که در خرید وسایل و تقسیم آن بین فرزندان دختران را بیشتر مورد نظر داشته و نخست هدیه را به او بدهند .

لزوم مهر و محبت در خانواده
بزرگترین رمز سعادت در هر خانواده ای مهر و محبت است . بر اثر مهر و علاقه است که کودکان دارای تربیت صحیح می شوند زیرا پرورش آنگاه به دست می آید که میان پدر و مادر و فرزندان مهربانی و محبت حکم فرما باشد .
آری محبت است که پدر را وادار می کند برای تربیت جسمی و فکری فرزند عزیز آن همه رنج ها را بر خود هموار کند و محبت مادرانه است که برای پرورش اطفال دلبند آن همه مشکلات را تحمل می کند . شب ها که چشم های همه در خواب ناز است و او بیدار می نشیند تا کودک عزیزش به خواب آسایش برود و شب ها کنار گهواره بیدار می نشیند و خفتن می آموزد . خود می دانید که در آغوش گرفتن کودک و نوازش و بوسه زدن به گونه های او چه تاثیر عمیق روحی و روانی در کودک دارد . صدای قلب مادر کودک را آرامش می بخشد .
آری این محبت های پی در پی به فرزند الهام می کند که پدر و مادر چون دوستی صمیمی و یک رنگ خیرخواه و یار دلسوز او هستند و اگر خدای نخواسته رشته ی محبت پاره گردد بزرگترین ضربت به روان کودک وارد می شود .

یکی از اشتباهات تمدن امروز
دنیای اروپا با آنکه دم از تمدن می زند ، در اینجا به شدت دچار اشتباه شده ، به این معنی که به هم پیوستگی فامیلی و مهر و محبت خانوادگی را به کلی از هم گسسته و درهم و بر هم نموده است .
این مساله در اروپا کارش به جائی رسیده که چه بسا فرزندانی پدر و مادر خود را به کلی نشناسند زیرا سپردن اطفال به شیرخوارگاه و بعداً به پرورشگاه شبانه روزی و بعداً به کودکستان کم کم شالوده ی خانوادگی را تعطیل کرده است و پدرها و مادرها در کارخانه یا اداره سرگرم کارند و در نتیجه ی جدائی ها و علاقه ی اطفال به پدر و مادر و بالعکس کم می شود و لذا در سال های اخیر که به آمار انتحار کنندگان که رسیدگی کرده اند ثابت شده که اغلب کسانی هستند که از محبت خانوادگی محروم بوده اند و در فامیلی که آنها را دلگرم کند نبوده اند و یا مجرد زندگی کرده اند و در مشکلات زندگی پناهگاهی ندیده و زانو زده اند و سرانجام دست به خود کشی زده اند . و هم چنین جانی ها ، دزدها ، آلوده ها ، منحرفین اکثراً کسانی هستند که از محبت های پدر و مادر محروم بوده اند بهترین دارو برای تقویت روحی و جسمی کودک داروئی است که نامش محبت مادر است ، بچه را از شیر جداکردن گناهست ، بچه را از دامن مادر و خانواده که در آغوش گرم و پر حرارت خود به بچه روان می بخشد دور ساختن گناه است .
خوشبختانه قانون گذار عالی قدر اسلام به مساله ی اجتماع خانوادگی و محبت وصله ی رحم بسیار اهمیت داده و گوئی این سرنوشت ها شوم و خطرناک را پیش بینی کرده و در برنامه ی پرورش خود با این نکته توجه کامل مبذول داشته که اینک چند جمله از سخنان گهربار پیشوایان عالی مقام اسلام را در اینجا نقل می کنیم :

نوازش و بوسیدن طفل
علی (ع) فرمود : " بوسه زدن به چهره ی کودک از مهر و محبت سر – چشمه گرفته و موجب عنایت پروردگار است و بوسیدن دست پدر و مادر نیز عبادت است و بوسیدن برادر دینی نشانه ی ایمان و اسلامیت است " .21
و حضرت صادق (ع) فرمود : " چه بسا خداوند به خاطر مهر و نوازش فرزند پدر را مورد عفو و بخشش قرار دهد . " 22
" فرزندان خود را ببوسید زیرا به پاداش هر بوسه یک درجه در بهشت به شما عنایت می شود . " 23
کسی که محبت و عاطفه حتی نسبت به فرزند خود ندارد اهل بهشت نخواهد بود ، و در مردم بهشتی مهر و مودت حکم فرما است مردم سنگدل و بی عاطفه را باید در لابه لای شعله های سوزان جهنم پیدا کرد
بوسیدن موضوع کوچکی است امام همین بوسه رمز محبت است ، بوسه حکایت از عواطف محبت آمیز درونی می کند . همین بوسه مظهر کوچکی از یک حقیقت بزرگ است که محبت باشد . بوسه عواطف را تحریک می کند . بارها شنیده اید که پیغمبر در حضور اصحاب کراراً صورت و پیشانی حسنین علیهما السلام را می بوسید زیرا می خواست عملا درس محبت به مردم بدهد . شخصی را که دو پسر داشت ملاقات نمود دید یکی را بوسید و دیگری را نبوسید فرمود : " چرا این یکی را نبوسیدی و به هر دو به طور مساوی محبت نکردی !؟ "
گاهی می فرمود : " فرزندان ما پاره های جگر ما هستند " و گاهی می فرمود : " اکرموا اولادکم " و گاهی می فرمود " احبوا الصبیان " .
آن حضرت زباناً و عملا این نکته ی جالب پرورش را گوش زد می فرمود و از جائی که محبت فرزند فطری است و نه تنها در انسان بلکه در تمام حیوانات و پرندگان امری طبیعی است ، اسلام نیز همین علاقه را تاکید کرده است و این اصرار از آن نظر است که همان طوری که خود فرزند عزیز است تربیت او نیز عزیز باشد . در کتاب مکارم الاخلاق از کتاب محاسن نقل می کند :
حضرت موسی از پروردگار پرسید که افضل اعمال کدام است ؟ خداوند فرمود : " بهترین اعمال دوست داشتن اطفال است زیرا من آن را با سرشتی پاک آفریده ام و فطرت آنان را با توحید و خداشناسی آمیخته و سرشته ام . "

عدالت در میان اطفال
یکی از موارد حساس و در عین حال دشوار آن جائی است که در خانواده بیش از یک یا دو فرزند باشد . اینجا است که پدر و مادر باید توجه کامل و دقیق به وظیفه ی خود داشته باشند ، زیرا در اطفال خواهش ها و استعدادهای مختلف و بلکه متناقضی وجود دارد که پدر و مادر رعایت عدالت و مساوات را ننمایند و یک کودک را بر دیگری ترجیح دهند یا یکی را در آغوش بگیرند و دیگری را نگیرند ، برای یکی لباس نو تهیه کنند و برای دیگری نه ، یکی را ببوسند و دیگری را نبوسند ، ممکن است دشواری هائی ایجاد و چه بسا آرامش خانواده ای در خطر افتد و گاهی سرچشمه ی کینه توزی ها و بدبینی ها را در همین جا باید پیدا کرد و لذا پیغمبر اسلام (ص) فرمود : " میان کودکان خود به عدالت و مساوات رفتار کنید . " 24

بی عدالتی در میان اطفال چه عکس العملی دارد ؟
از این تبعیض ها و بی عدالتی ها سه خطر متوجه خانواده می شود :
1- طفل به خواهران و برادران خود که محبوب تر از او هستند بد بین و کینه جو می شود .
2- نسبت به والدین نیز که او را حقیرتر می شمارند در قلب خود احساس خشم و کینه می کند
3- و این بی اعتنائی ها و تبعیض ها شخصیت طفل را ضعیف می کند و در تمام مراحل زندگی این احساس حقارت او را رنج می دهد .
در خانواده ای که یک پسر و چند دختر باشد این بی عدالتی محسوس تر است ، پدر و مادر آن قدر توجهات خود را نسبت به پسر یکدانه ی خود معطوف می دارند که برای خود پسر نیز زیان آور است . او والدین را در برابر خواسته ها و خودکامی های خود مطیع می بیند و بالنتیجه در خود احساس برتری می کند ، خواهران را اذیت کرده و زندگی را بر والدین و خواهرها تلخ می کند . چنین پسر ناز پرورده ای تصور می کند که والدین ، دو یار وفادار او همیشه و تا آخر زندگی او هستند و خواهند بود ولی تنها که ماند در مشکلات زندگی زود زانو می زند و این مساویست با بدبختی .
پس لازم است که والدین محبت خود را بین فرزندان ، علی السویه تقسیم کنند . در روانشناسی نوین نیز این مساله طرح شده است ولی خوشبختانه اسلام این حقیقت را در 14 قرن پیش طی بخشنامه کوچک و در عین حال رسا و شیوائی از پیشوایان اسلام که خود مربیان جهانند روشن کرده . بلکه ما معتقدیم که روانشناسان و متخصصین علوم تربیتی از خود چیزی نیاورده اند و خود جیره خوار مکتب اسلامند ، و از لابلای کتب اسلامی خوشه چینی کرده اند و چنین وانمود می کنند که خود مبتکر هستند .

محبت مهمترین نیاز کودک
محبت نیاز اساسی و طبیعی هر انسان است و اساس رشد و سعادت او بدان بستگی دارد . یکی از عللی که آدمی از تنهائی گریزان و در جمع سرخوش است این است که در تنهائی محبت نیست و تمایلات آدمی در آن برآورده و ارضا نمی شود .
محبت برای انسان یک نیاز مهم است از آن بابت که رشد جسمی و روانی او در سایه ی آن است طفلی که محبت نبیند هرگز بزرگ نخواهد شد و رشد نخواهد کرد . اساس بحث این است که طفل نیاز به نوازش دارد ، دوست دارد او را در بغل گیرند ، دست بر سر و روی او بکشند ، او را ببوسند ، با وی بازی کنند ، ویرا به حساب آورند ، به خاطرش متاثر شوند و … و در سایه ی این مسائل است که او مهر والدین را لمس می کند . او محبت را در سایه ی ناز کشیدن ها ، مراقبت ها ، غذاها ، به حساب آوردن های او توسط والدین درک می کند ولی همان گونه که ذکر شد اساس و سر چشمه ی آن تماس جسمی است ،بوسیدن است در آغوش گرفتن است و روی زانو نشاندن اوست .

محبت عامل سلامت کودک
بررسی های متعدد درباره ی کودکان ثابت کرده است که محبت مهمترین عامل سلامت روح کودک و عدم آن موجب نابهنجاری های روانی است . کمبود محبت مشکلاتی را پدید می آورد که نه تنها برای خود طفل زیان بخش است بلکه زمینه را برای آشفتگی های اجتماعی فراهم می سازد . هیچ چیز به اندازه ی محبت والدین طفل را آرام و مطمئن نمی سازد . به همین منظور روانشناسان تربیتی آن را تنها نقطه ی امید و شادی و نشاط کودک ذکر کرده اند .

محبت و سازندگی
محبت موجبی برای سازندگی در کودک است . از طریق آن می توان بسیاری از نابهنجاری های اخلاقی را در او اصلاح کرد و کودک را به جهت مورد نظر سوق داد . میزان سازندگی در کودک بستگی به میزان محبت اندیشیده ی والدین دارد و وابسته به میزان اعتمادی است که طفل به مهر و محبت والدین دارد . یک تعریف ساده ، یک دلجوئی حتی سطحی گاهی مسیر زندگی آدمی را عوض می کند و پایه های مفاسد اخلاقی را در هم می شکند .
محبت زمینه ای برای تشکیل اخلاق در ذهن کودک است . طفل به هنگامی که در محیط محبت آمیز رشد می کند قادر می شود در بزرگی با مشکلات مواجه شود بدون این که اضطراب و تشویش داشته باشد . و نیز فراموش نکنیم برای این که در آینده انسانی پر مهر و فردی دارای رفتار محبت آمیز باشیم ناچاریم در دوران کودکی به او محبت کنیم و راه محبت کردن را به او نشان دهیم .

اهمیت و ضرورت محبت
بر این اساس که تصویر شد محبت در زندگی کودک نقش مهم و اساسی دارد . سعادت حال و آینده اش بدان وابسته است . زمینه روابط انسانی او در سایه ی آن است .
زندگی تنها در سایه ی قانون و مقررات ، دانش و تجربه امکان پذیر نیست به گفته ی بزرگی قانون بی محبت لنگ است و محبت بی قانون کور و بی حساب .
محبت ضروری زندگی طفل و مهم است از آن بابت که نیروی لازم را برای ادامه ی حیات او فراهم می سازد . روان طفل از طریق آن آسایش و آرامش می کند و زندگی او در سایه ی آن رنگ می گیرد . ما برای یک جامعه سالم نیازمند به افرادی هستیم که مهربان و صمیمی باشند . به خلق خدای مهر بورزند و به مردم علاقمند و نسبت به آنان دوستدار و با صفا باشند . کودک این مهرورزی را در خانه تمرین می کند و از پدر و مادر آن را یاد می گیرد .
بدین سان والدین نه تنها در قبال کودک بلکه به خاطر اجتماع موظف به مهرورزی و ابراز محبت به کودکند .
بررسی ها نشان می دهد که سعادت و خوشختی طفل کاملاً به این امر بستگی دارد که والدین او چقدر دوستش دارند و به چه میزان تاییدش می کنند . میزان عشق پدر و به خصوص مادر نسبت به او چقدر است و علاقه و عنایتی که به او مبذول می شود به چه میزانی است . کودک مورد علاقه ی والدین به هر صورتی که زندگی کند خوشبخت است و این خوشبختی را خود احساس می کند . و بر عکس اگر احساس کند که به او مهری ندارند و علاقه ای به او ابراز نمی کنند به هر علت که باشد خود را بدبخت و گرفتار می داند .
ضرورت ارضای آن به حدی است که حتی والدین در عین گرفتاری نباید طفل را فراموش کنند و مهر خود را از او دریغ دارند . این ضرورت به هنگامی بیشتر احساس می شود که بدانیم کودک متعادل از خانواده های کاملاً متعادل پدید می آیند ، خانواده ای که فرزندان خود را از مهر خویش به گونه ی صحیحی برخوردار سازند و یا سست و بی مهر نباشند .

تجلی مهر طلبی در کودک
کودکان هر چند که گستاخ و سخت سر ، و به هر میزان که سخت دل و بی تفاوت باشند باز هم تشنه ی محبتند ، و این عطش به حدی است که گاهی طفل خود را به بیماری می زند تا مهر دیگران را به سوی خود جلب کند و یا گاهی واقعاً بیمار می شود ، و درمانش ابراز محبت و دست مهر بر سر او کشیدن است . بسیاری از گریه های طفل ، فریادها و جیغ و دادهایش به خاطر آن است که به او محبتی نمایند و لحظه ای او را در بغل گیرند .
گاهی تجلی آن به صورت لوس بازی ها ، تقلید کردن ها ، ادا و اطوار در آوردن هاست . و زمانی به صورت حرف های رکیک زدن ، عمل مهم و خارق العاده نشان دادن ، دروغ بافتن ، خود را بزرگ جلوه دادن ، شیرین کاری های خود را بیان کردن و … است .
در همه حال او سعی دارد که نظر اطرافیان را به سوی خود جلب کند تا به او مهر بورزند . از او دلجوئی کنند و خلاصه نیاز او را به صورتی برآورده و عطش مهر طلبی او را سیراب کنند .

سر چشمه ی احساس محبت
سر چشمه ی احساس محبت لمس بدنی است که بر اثر آن صفای محبت ، و عشق است . لمس گرمی بدن مادر ، تماس با جسم او از راه مکیدن ، دست بر سر کشیدن های پدر ، بوسیدن ها ، در آغوش گرفتن ها کودک را سر مست و از محبت سیراب می کند . چه بسیار دردها و آلام جسمانی که با دست کشیدن پدر و مادر بر موضع درد کودک را تسکین می دهد . چه نوازش ها و دست های پر مهر که وقتی بر سر کودک کشیده شد دلش را لبریز از نشاط می سازد .
در همه حال تلاش ها باید متوجه این امر باشد که کودک گرمی دست پدر ، مادر و یا دیگران را بر بدن خود حس کند و ان را برای خود توانی و حمایتی بداند .

طرق اعمال محبت
بر این اساس که تصویر شد اعمال محبت درباره ی کودک ضروری و یکی از راه های آن تماس جسمی است . از این جاست که می توان تا حدودی فلسفه ی بوسیدن کودکان و توصیه های اسلام را در این زمینه شناخت .
بوسیدن طفل دل کودک را گرم و به زندگی امیدوار می سازد کودک بر اثر آن خود را به والدین و دیگران نزدیک احساس می کند و این احساس موجب شادابی روح اوست .
از دیگر طرق تحسین کودک است . همیشه باید کوشید نقطه جالبی در زندگی او و فعالیت هایش را پیدا کرد و او را مورد تشویق قرار داد . هرگز به مناسبت خطا و لغزش طفل درباره اش سخت غضب نکنید ، تندخو نباشید و زود از کوره در نروید . نوع برخوردتان را با او کنترل کنید ، محبت خود را درباره ی نوع غذا و لباس و اسباب بازی و تهیه ی اشیاء مورد علاقه اش اثبات کنید .
از دیگر راه های محبت توجه به او به هنگامی است که با علت محسوس می گرید . فی المثل به خاطر این که وقت غذایش دیر شده ، یا جامه و لباس زیرش را آلوده کرده و در زحمت است اشک می ریزد . والدین باید فوراً به کمکش بشتابند و گریه های او را مورد توجه قرار دهند . از راه های دیگر توجه به غذای او ، آسایش و راحتی اوست . طفل محبت والدین را درباره ی خود از راه غذا و لباسش بیشتر احساس می کند . لذت جسمی منشاء خوبی برای اثبات دوستی است . بدین نظر در غذا باید مراقب او بود . خوراکی های مورد علاقه ی او را باید تا حدود امکان برایش فراهم نمود .

نوع محبت به کودک
نوح محبتی که به کودک اعمال می شود باید دارای خصایصی باشد :
اولاً محبت به کودک خواه از سوی والدین و خواه از طرف معلم یا دیگران باید راستین باشد . زیرا کودکان محبت های تصنعی و سورساتی را خوب درک می کنند و از آن تنفر دارند . ممکن است کودک حقیقت این مساله را خوب بفهمد ولی هرگز به زبان نیاورد در جمع باید بگوئیم که طفل در این زمینه کمتر فریب می خورد .
ثانیاً محبت باید به گونه ای باشد که او مزه ی آن را بچشد و این به هنگامی امکان پذیر است که ما عملاً محبت خود را به او نشان دهیم . بدین سان فقط دوست داشتن فرزند در دل و علاقمندی قلبی برای او کافی نیست . او باید نشانه های محبت ما را ببیند ، و انچه که در درون ما هست آشکارا حس کند . این کار معمولاً از راه تغذیه ، مراقبت ها ، توجه کردن های بدو امکان پذیر است . تحسین ها ، تشویق ها ، بازی کردن ها جلوه هائی از ابراز محبت به طفل است و او آن را به حساب می آورد .
ثالثاً محبت به کودک نباید بستگی به موقعیت او داشته باشد . به عبارت دیگر نباید به طفل ابراز محبت کرد از آن بابت که او زیباست ، چشم و موی قشنگی دارد ، رشدش خوب است و یا در منزل کارهائی انجام می دهد ، و … این جنبه ها زمینه را برای محبت بیشتر فراهم می آورند ولی نباید به عنوان سند مورد استفاده قرار گیرند .
ضمناً ذکر این نکته ضروری است که نوع محبت در سنین مختلف متفاوت است . در 6 سال اول زندگی تکیه اش بر روی لذات حسی و غذائی باشد ولی در 6 سال دوم توجه به لباس او ، دوستان او و پذیرش رفقایش ، و حفظ شخصیتش در جلوی دیگران بیشتر مطرح است .
در جمع فراموش نکنیم که محبت والدین در سال های اول زندگی بیشتر از دیگر سنین سازنده است . گو اینکه در سال های بلوغ و جوانی هم این مساله کم اهمیت نیست .

زیان کمبود محبت
بر اساس تحقیقات روانشناسان اجتماعی ، روانکاوان درباره ی کودکان از جوامع مختلف کمبود یا عدم محبت عواقب خطرناکی را برای فرد و جامعه به بار می آورد . اطفالی که در دوره کودکی محبت نبینند در بزرگی خشن ، ناهموار و عقده ای بار می آیند . منشاء بسیاری از شرارت ها و جنایت های کودکان ، نوجوانان و حتی بزرگسالان کمبود محبت است . بسیاری از خودکشی ها ، ناکامی ها حتی برای بزرگسالان به مناسبت عدم احساس محبت توسط فرد یا افراد معین است . منشاء بسیاری از فرار های کودکان از خانواده با همه عواقب نابهنجارش بدان علت است که خود را در خانواده تنها می بیند ، کسی با او در تماس عاطفی نیست ، به او مهر نمی ورزد یا به وی ابراز علاقه نمی کند و یا خواسته هایش را مورد توجه قرار نمی دهد .
کمبود محبت گاهی موجب بیماری جسمی و زمانی بیماری روانی چون بدبینی ، پر توقعی ، یاس ، زود رنجی ، نارضایتی و … می شود و در بعضی مواقع بی اشتهائی ، بی میلی ناخودآگاه را به وجود می آورد و سلامت طفل را به خطر می اندازد . رویاها ، خیال بافی های بسیاری از کودکان و حتی جوانان و بزرگسالان به علت کمبود محبت است . گاهی افرادی را می بینیم که حتی در تنهائی با خود حرف می زنند ، در حضور عده ای خود را در گوشه ای مخفی می کنند ، حرف نمی زنند ، ابراز شرمساری دارند و … یکی از منشاء این حالات کمبود محبت است . اظهار نارضایتی کودکان در خانه ، غرزدن ها ، ابراز بـیـزاری ها از والدین ها ، گریه ها ، قهر کردن ها ، غذا نخوردن ها اغلب ناشی از عدم احساس محبت در خانه است .
درباره ی منشاء فحشاء و خودفروشی ها یکی از تحقیقات علمی نشان می دهد که یک علتش مهر طلبی است . دخترکان و یا زنانی که نیاز شدید به مهر و محبت دارند ولی در خانواده خود پذیرفته نیستند تسلیم مشتاقان خود و گرسنگان شهوت می شوند . و نیز بررسی ها نشان می دهد که منشاء بسیاری از کمروئی ها نیز کمبود محبت است . کمبود محبت گاهی موجب ناهنجاری در رفتار کودکان و حتی نوجوانان و جوانان می شود . افرادی که در جمع خانواده یا بیرون به بازی گرفته نشوند ، شوخی های بی جا می کنند ، سر و صدا راه می اندازند تا جلب نظر کنند . گاهی خود را به ناخوشی می زنند تا عواطف دیگران را نسبت به خود تحریک کنند .
دختر جوانی که با یک تملق خود را می بازد مهر طلب است . پسر جوانی که بدنبال یافتن دختری هزاران رنج و بی آبروئی را تحمل می کند در جستجوی مهر است . و بالاخره کودکی که ساعت ها در خانه نق می زند و بیقراری می کند خواستار مهر والدین است .

خانواده های مستعفی
خانه ای که در آن محبت پدر و مادر نیست ، یا محبت هست و واقعی نیست یا خانواده ای که در آن پدر آن چنان سرگرم کار است که وقتی برای ابراز محبت به بچه ها نمی گذارد ، یا مادر آن چنان خسته است که حال و حوصله نوازش کردن کودک را ندارد ، یا اعصابش فرسوده است که از انجام وظایف ضروری و اساسی خود سر باز زده است و یا در طریق انجام تکالیف استعفا کرده است .
عدم احساس محبت موجب احساس ناامنی است و این احساس کودکان را وامیدارد که تصمیم های ناروا بگیرند ، از خانه فرار کنند ، از شر والدین آسوده شوند …. گاهی این احساس موجب تغییر در رفتار می شود – جلوه اش به صورت غر زدن ، ابراز خشم ظاهر می گردد . در همه حال وجود محبت و ابراز آن از والدین در کودکان اثر عمیقی در تعدیل رفتار دارد ، موجب کاهش کشش و جذب می گردد و زندگی او را توام با نشاط می نماید .

تبعیض در ابراز محبت
افراط در محبت نسبت به یک فرزند در خانه باعث می شود که کودک دیگر حس کند مظلوم واقع شده است . زیرا او می بیند همیشه باید طفیلی باشد . لباس کهنه او را بپوشد ، با اسباب بازی قراضه او بازی کند ، در همه حال زیر دست و در تبعیت نظرات او باشد . از سوی دیگر زیاده روی در آن برای خود طفل هم زیان جسمی دارد .
بسیاری از مادران به محض شنیدن گریه کودکشان به دنبالشان می روند تا آنها را از گریه آرام کنند در حالی که گریه در بسیاری از موارد برای کودکان لازم است . در نور چشم ، در رفع خشکی مخاط چشم تاثیر بسزا دارد و زمینه ای برای تسکین او از آلام است . و از همه مهم تر این امر حسادت دیگر کودکان را بر می انگیزد و حتی زمینه را برای انتقام جوئی فراهم می کند . و ما جلوه این امر را چه در خانه و چه در مدرسه بسیار دیده ایم .

برای جلب محبت کودک
کودک هم باید محبت کند و هم محبت ببیند . دیدن محبت امری روشن است که از طرف والدین اعمال می شود . اما برای محبت کردن او تربیت لازم دارد . بهترین راه و روش این است که به او یاد دهند که چگونه باید ادب کرد ، به چه صورت باید ابراز محبت نمود .
برای جلب محبتش و نیز واداشتن او به محبت می توان به صورت زیر عمل نمود :
به کودک سلام کنیم ، به سخنانش با رغبت گوش فرا دهیم ، به او هم فرصت بحث و سخن دهیم ، نکته جالبی را در او بیابیم و تحسین کنیم ، احساسات او را جریحه دار نسازیم ، با اجرای عدالت میل عدالتخواهی او را اقناع کنیم ، آنچه به خود نمی پسندیم برای او هم نپسندیم ، در برابر سخنان و اعمالش از جا در نرویم ، تندخو نباشیم ، ملاحظه ی او را در همه احوال بکنیم ، در حدود استعداد و لیاقتش مدح او گوئیم ، بر او رحم و عطوفت نشان دهیم ، جز در مواقع ضرورت تهدیدش نکنیم و … .

محبت از نظر بزرگان دین
پیامبر اعظم (ص) در مورد محبت و ترحم به کودکان می فرماید :
" کودکان خود را دوست بدارید و نسبت به آنها مهر بورزید و به عده ای که به آنها داده اید وفا نمایید ، خداوند بر هیچ چیزی خشم نمی گیرد آن چنان که به خاطر زنان و کودکان خشم می گیرد25 ."
تعالیم اسلام برای رشد شخصیت انسان ، مربیان را امر به محبت و مهربانی نسبت به کودکان می نماید .
از امام صادق (ع) روایت شده است که مردی از انصار ، از رسول اکرم سئوال کرد : به چه کسی احسان نمائیم ؟
پیغمبر فرمود : به پدر و مادر خود . عرض کرد :آن دو در گذشته اند . فرمود : به فرزند احسان نما . 26
همچنین فرمود : " خداوند به انسان به خاطر شدت محبتش به فرزند ، ترحم می نماید . " 27
یکی از مظاهر این نیاز روحی ، علاقه ی شدید کودکان به بوسیدن و در آغوش گرفتن آنهاست .
رسول اکرم (ص) می فرماید :
فرزندان خود را ، زیاد ببوسید ، زیرا با هر بوسه ، برای شما ، مقام و مرتبتی در بهشت ، فراهم می شود که فاصله ی میان هر مقام ، پانصد سال است .
"مردی حضور پیغمبر اسلام رسید ، عرض کرد : من هرگز کودکی را نبوسیدم . پیغمبر فرمود : این شخص مردی است که از نظر ما اهل آتش جهنم و عذاب است 28. " هم چنین فرمود : " اگر کسی فرزند خود را ببوسد ، خداوند حسنه ای برای او می نویسد ، و اگر او را خوشحال نماید خداوند او را در روز قیامت مسرور می سازد ، و اگر قرآن را بدو تعلیم دهد در روز رستاخیز ، حله ای از نور بدو می پوشاند که از پرتو آن ، گونه های اهل بهشت می درخشد .29 "
اَقرَع بنِ خابِش می گوید : " دیدم پیغمبر اسلام فرزند خردسال خود ، امام حسن را می بوسد . عرض کردم ، من ده فرزند دارم که هیچ یک از آنها را نبوسیده ام . پیغمبر فرمود : " کسی که ترحم نکند ، به او ترحم نخواهد شد 30. "

رمز توصیه درباره ی ایتام
محبت به کودکان نه تنها برای فرزندان خود بلکه برای ایتام نیز که از مهر پدر یا مادر به گونه ای محرومند ، مورد تاکید اسلام است .
پیامبر اکرم (ص) فرمود : " یتیمان مردم آن را چنان تربیت کنید که فرزندان خود را ، و به آنان آن گونه مهر بورزید که به فرزندان خود مهر می ورزید . "
هم چنین فرمود : " خداوند متعال می فرماید آن کسی که صدای گریه ی یتیمی را بشنود و او را از راه مهر آرام کند ، به عزت و جلال و بلندی مقام سوگند ، بهشت را بر او واجب گردانم . "
و نیز فرمود : " خدای عزوجل نیکی بر یتیمان را به جهت بی سرپرستی آنان ، ترغیب فرموده است . پس کسی که از آنان نگهداری کند ، خدای تعالی نیز او را صیانت می فرماید و آن کس که آنان را گرامی بدارد ، خدای تعالی نیز او را اکرام می نماید . و ان کس که دست خود را از روی مهر و محبت بر سر یتیمی بکشد ، خدای تعالی برای او در بهشت در مقابل هر موئی که از زیر دستش می گذرد ، قصری وسیع تر از دنیا و آن چه که در آن هست ، قرار می دهد . و در بـهـشت هست آنچه که نفس ها بدان میل دارند و چشم ها از آن لذت می برند ، و ایشان در آن جاودانه اند . " 31
حضرت علی (ع) فرمود : " از بهترین نیکی ها ، نیکی به یتیمان است . " 32
اسلام در سایه ی این سخنان می خواهد نظر مردم را به سوی آنها که کمبود محبت دارند ، جلب کند تا آنان نیز افرادی آرام و متعادل بار آمده و در جامعه دارای رفتاری بهنجار و عادی باشند .

شرایط محبت به کودک
در محبتی که به کودک می شود باید شرایطی را مراعات نمود از جمله :
محبت به کودک ، باید راستین باشد . زیرا کودکان محبت های تصنعی و ساختگی را خوب درک می کنند و از آن متنفرند . ممکن است کودک حقیقت این مساله را خوب بفهمد ولی هرگز به زبان نیاورد .
محبت باید به گونه ای باشد که کودک مزه ی آن را بچشد و این امر زمانی امکان پذیر است که ما عملاً محبت خود را به او نشان بدیهم . بدین سان فقط دوست داشتن کودک در دل و علاقمندی قلبی به او کافی نیست . او باید نشانه های محبت ما را ببیند ، و آن چه که در درون ما هست آشکارا حس کند . این کار معمولاً از راه تغذیه ، مراقبت ها ، توجه به او امکان پذیر است . تحسین ها ، تشویق ها ، همبازی شدن با آنها و … جلوه هایی از ابراز محبت به کودک هستند .
محبت به کودک نباید بستگی به موقعیت او داشته باشد . به عبارت دیگر نباید به طفل ابزار محبت کرد از آن بابت که او زیباست ، چشم و موی قشنگی دارد ، رشدش خوب است و یا در منزل کارهای خوشایند انجام می دهد و … این جنبه ها زمینه را برای محبت بیشتر فراهم می آورند ولی نباید به عنوان ملاک محبت مورد استفاده قرار گیرند .
محبت اولیا و مربیان نسبت به کودکان در حضورشان باید یکسان باشد . زیرا تبعیض در محبت نسبت به یکی از کودکان ، باعث رنجش کودکان دیگر می شود .
پیغمبر اسلام اولیا و مربیان را به رعایت مساوات درباره ی کودکان توصیه می نماید :
" میان فرزندان خود عدالت و مساوات را رعایت نمایید ، چنان که دوست می دارید میان شما در احسان و لطف و محبت رعایت مساوات شود . " 33
هم چنین پیامبر اسلام فرمود :
" هر مودب و مربی که متعهد تربیت سه کودک از این امت (ملت اسلام) شود ، اگر آنها را به طور مساوی و برابر تعلیم نکند ، یعنی فقیر آنها را با غنی و غنی آنها را با فقیر ، در ردیف هم نبیند در روز قیامت با خائنان محشور خواهد شد . " 34
هیچ یک از پدر و مادر و یا معلمین نباید محبت و مهر کودک را به تنهایی در انحصار خود در آورند ، بلکه باید راه را باز گذارند تا کودک بتواند دیگران را نیز دوست بدارد .
طبیعی است که مادران نسبت به فرزندان کوچک تر محبت بیشتری معمول می دارند ، این امر نباید موجب بی توجهی به فرزند بزرگتر شود و او گمان کند که پدر و مادر او را فراموش کرده اند و فرزند جدید را دشمنی برای خود بداند .
نوع محبت در سنین مختلف متفاوت است . در 6 سال اول زندگی غالباً تکیه کودک بر لذات حسی است ولی در 6 سال دوم توجه به لباس او ، پذیرش دوستانش ، و حفظ شخصیتش در جلوی دیگران بیشتر مطرح است .
محبت والدین در سال های اول زندگی بیشتر از سنین دیگر سازنده است . گو اینکه در سال های بلوغ و جوانی هم این مساله کم اهمیت نیست .
محبت اولیا و مربیان نباید مانعی برای امر و نهی نسبت به کودک گردد . آنجا که جای مهر است باید مهربان بود و آنجا که جای امر و نهی است باید همان را انجام داد .
کودک در خانواده از محبت سرشار والدین برخوردار است . لذا باید در بدو ورود به مدرسه نیز از محبت فراوان مربیان خود بهره مند گردد .

سعه ی صدر مربی
یکی از روش های تربیتی که از اهمیت خاصی برخوردار است و پیامبر اکرم (ص) و ائمه ی معصومین (ع) فراوان بدان اهتمام ورزیده اند ، " بدی را به نیکی پاسخ گفتن است . " اهمیت این روش تربیتی از دو جهت است . اول آنکه این روش ، تاثیر فراوانی بر روی متربی دارد و در صورتی که از طرف مربی بجا و به موقع اعمال شود نتایج ارزشمندی به همراه خواهد داشت که نمونه هائی از آن را در خلال سیره ی معصومین (ع) در این گفتار ارائه خواهیم کرد .
خداوند تبارک و تعالی درباره ی بهترین طریق دعوت ( به سوی خدا ) خطاب به رسول اکرم (ص) چنین می فرماید :
وَ لا تَستَویِ الحَسَنَهُ وَ لاَ السَّیِّئَهُ اِدفَع بِالَّتی هِیَ اَحسَن 35
نیکی با بدی برابر نیست ، بدی را به نیکی پاسخ ده …
مثلاً جواب یاوه گوئی های آنها ، سخنان حقی باشد که بر زبان تو جاری می شود نه آنکه یاوه ی آنها را با یاوه ای دیگر پاسخ گوئی ، و با حلم و بردباری از نادانی آنها در گذر .
نتیجه ی این روش را خداوند کریم در ادامه ی همین آیه بیان می کند :
فَاِذَا الَّذی بَینَکَ وَ بَینَهُ عَداوَهُ کَاَنَّهُ وَلِیُّ حَمیمُ .
پس آنگاه همان کس که گوئی با تو بر سر دشمنی است دوست و خویش تو گردد .
این قسمت از آیه ی مورد بحث ، اثر " دفع با حسن " و نتیجه آن را بیان می کند ، و مراد این است که وقتی همه ی بدی ها و باطل ها به بهترین وجه دفع شد ، دشمن سر سخت ، آنچنان دوست می شود که گوئی علاوه بر دوستی شفقت هم دارد .

آنگاه خدای سبحان "دفع با احسن" را مورد ستایش قرار داده و می فرماید :
وَ ما یُلَقّاها اِلاَّ الَّذینَ صَبَروُا وَ ما یُلَقّاها اِلاّذُو حَظٍ عَظیمٍ ، یعنی کسی این سفارش را نمی پذیرد ، مگر آنها که صابرند و کسانی که از کمال انسانیت و خصال نیک بهره ای عظیم دارند .
معصومین (علیهم السلام) نیز به پیروی از دستور خدای تبارک و تعالی از این روش در اصلاح افراد استفاده ی فراوان کرده اند. 36
پیامبر اکرم نه تنها به وسیله ی احسان در برابر بدی بارها افراد مختلف را اصلاح کرده بلکه با استفاده از همین روش به اصلاح جمع نیز پرداخته است . به عنوان مثال قبیله ی هوا زن که به جنگ پیامبر آمده و علیه آن حضرت قیام کرده بودند وقتی دیدند ، رسول خدا پس از آنکه بر ایشان مسلط شد ، در کمال قدرت از آنان صرف نظر کرد ، و زنان و فرزندانشان را که اگر می خواست می توانست در اسارت نگه دارد – بازگرداند ، شیفته ی اسلام گردیدند .
قبیله ی هوازن تنها به اسلام آوردن قناعت نکردند ، بلکه از ابتدا به مشکلترین تکلیفات اسلام که جهاد است ، دست زدند . و ردیف یاران و سربازان مبارز اسلام ، علیه دشمنان آن حضرت به نبرد برخاستند .
اهمیت عمل قبیله ی هوازن در این بود که پس از اسلام آوردن ، به جنگ آن دسته از دشمنان رسول خدا (ص) رفتند که تا چندی قبل با آنها دوست و یاور بودند ، و در دشمنی و جنگ با اسلام در زیر یک پرچم گرد آمده بودند .37
در زمان معاویه مرد بد زبانی که از طرف او ماموریت داشت نزد حضرت علی (ع) برود و نسبت به ساحت امام اهانت کند اما وقتی در برابر سخنان وقیحانه خود ، بزرگواری و گذشت حضرت علی را ملاحظه نمود به کلی متحول شد و عرض کرد :
" یا امیرالمومنین مردم شام چنان حضرت ترا مورد تهمت قرار دادند و ساحت ترا به مسائل نکوهیده نسبت داده اند که تاکنون هیچ کس را به اندازه ی تو دشمن نداشتم و امروز که توفیق دیدار ترا یافتم و سیرت پاک ترا دیدم هیچ کس را همانند تو را دوست ندارم و من یقین کردم که تو بر راه صلاح و حق می روی و معاویه و مردم شام طریق ضلالت و گمراهی را می سپارند ، سوگند به خدای که از خدمت رکاب تو دور نشوم و از حضرت تو مهجور نیفتم تا وقتی که جان در قدم تو ریزم . "
همیشه حکام وقت و معاندین که دشمنی دیرینه ای با اسلام و پیشوایان آن داشتند علیه ائمه اطهار (ع) جوسازی و بدگوئی می کردند و تبلیغات سوئی در هر جا که قدرت داشتند بر ضد آن حضرات به راه می انداختند . از این رو مردم بی خبر و غافل ، تصور منفی و نادرستی از حضرات معصومین (ع) در ذهن داشتند ، ولی هر گاه این امکان فراهم می گردید که از نزدیک شیوه ی زندگی و مکارم اخلاقی آن مربیان آسمانی را ملاحظه نمایند ، به گمان باطل خویش پی می بردند و یکباره متحول می شدند و به حق و حقیقت رهنمون می گشتند ، در این باره در زندگی معصومین (ع) نمونه های فراوان و شواهد بیشماری وجود دارد که مجال ذکر آنها در اینجا نیست .

افراط در محبت
یکی از علل پیدایش احساس حقارت ، زیاده روی در اعمال محبت نسبت به کودک است . اطفالی که بیش از اندازه مورد مهر و نوازش واقع می شوند و در نتیجه لوس و از خود راضی بار می آیند ، در طول ایام حیات به خصوص در مواقع برخورد با مشکلات زندگی ، دچار احساس حقارت و پستی می شوند ، به اعمال ناشایستی دست می زنند ، و در بعضی از مواقع ناراحتی های روانی و فشارهای روحی ، کار آنها را بدیوانگی یا خود کشی می کشاند .
محبت ، در پرورش جان کودک ، مانند غذا ، برای پرورش جسم ، ضروری و لازم است . اهمیت و ارزش کنترل صحیح در کم و کیف محبت و طرز اعمال آن ، کمتر از اصل محبت نیست ، همان طور که خودداری از غذا ، زیاده روی در غذا ، مسموم بودن غذا ، هر یک عوارضی روی بدن می گذارند ، خودداری از محبت ، زیاده روی در محبت ، محبت نابجا و منحرف کننده ، هر یک آثار شومی در روان کودک دارند و بد بختی هائی ببار می آوردند .
زندگی ، سراسر مبارزه با مشکلات است ، در راه زندگی پستی ها و بلندی ها ، محرومیت ها و ناکامی ها ، شکست ها و مصیبت ها ، بسیار است . مربی لایق کسی است که جسم و جان کودک را به خوبی پرورش دهد و او را برای مبارزه و مقاومت در صحنه ی پر فشار زندگی مجهز نماید .

فـرزنـد خـود را بـمـشـقـت بــزرگ کـن کز زحـمـت اسـت هـر که بـراحـت رسیده است
ورنه ، ز چـشـم دهر بـیفتد چو طفـل اشـک آن بــی هـنر پـسر ، که تـرا نـور دیـده اسـت
پـیـوسـتـه در نـیـاز و نـقـم پاید آن پسر کـو را پـدر ، بـنـاز و نــعـم پـروریــده اسـت
آسان کشد بساحل مقصود ، رخـت بــخت آن نـاخـدا کـه سـخـتـی دریـا کـشـیـده است

آئین مقدس اسلام در برنامه ی تربیت کودک ، اولیا و مربیان را از زیاده روی در اظهار محبت بر حذر داشته است ، آنانکه در مهر و نوازش فرزندان ، افراط می کنند و با روش ناپسند خویش آنان را به بیماری خودپسندی مبتلا می سازند ، مورد نکوهش پیشوایان اسلام هستند .
" امام باقر (ع) فرمود : بدترین پدران ، کسانی هستند که در نیکی و محبت نسبت به فرزندان ، از حد تجاوز کنند و به زیاده روی و افراط بگرایند ، و بدترین فرزندان کسانی هستند که در اثر تقصیر و کوتاهی در انجام وظائف ، پدر را از خود ناراضی نمایند . "38
نمونه هائی از محبت های افراطی
الف- از مواردی که پدران و مادران ناآگاه ، به فرزندان محبت بیش از اندازه و گاهی محبت بی مورد می کنند و در نتیجه طفل ، لوس و از خود راضی بار می آید ، وقتی که کودک مریض و بستری می شود . بدیهی است که مراقبت از او ضروری است ، ولی بعضی از والدین در این موقع وضع غیر عادی به خود می گیرند . در مقابل کودک اظهار نگرانی و اضطراب شدید می کنند . کنار بستر طفل می نشینند . با قیافه ی غصه دار او نگاه می کنند ، اشک می ریزند . گاهی دست محبت به سرش می کشند . با کلمات تملق آمیز با او حرف می زنند صورت تب دار او را با دیده گریان می بوسند ، هر چه می توانند نوازش می کنند . مرض او را یک حادثه ی مهم وانمود می نمایند . عملاً به او می فهمانند که همه در کسالت او خود را باخته ، و راحتی و آرامش را از دست داده اند . پدر ، کار را ترک کرده و مادر بزرگ را فراموش نموده است و تمام اوضاع خانواده به علت بیماری او مختل شده است .
این محبت های افراطی اثری در علاج بیمار ندارد و تنها او را لوس و از خود راضی بار می آورد . کودک برای این که از نوازش پدر و مادر لذتی ببرد و به محبوبیت خود مطمئن گردد ، گاهی خود را به ناخوشی می زند . وقتی چنین طفلی با این عقیده ی غلط بزرگ می شود و می بیند کسی به او اعتنا نمی کند و در بیماری وی هیچکس اظهار ناراحتی نمی نماید ، واضح است چه اندازه خود را کوچک می بیند و در ضمیر باطن احساس حقارت می نماید .
ب- مورد دیگر هنگامی است که کودک در حین بازی با پیشامدی روبرو می شود . مثلاً سرش به آرامی به دیوار می خورد . در چنین حالتی او منتظر عکس العمل پدر و مادر است ، اگر آنها عکس العمل مناسبی نشان بدهند ، بچه در این حال بی تفاوت می ماند .
پدران و مادران عاقل ، در چنین مواردی ، اصلاً کودک را نگاه نمی کنند ، به انتظار طفل اعتنا ندارند و این پیشامد را به چیزی نمی گیرند ، با بی اعتنائی خود عملاً به کودک می فهمانند که پیشانی به دیوار خوردن ، زمین افتادن ، و حوادثی نظیر این ها در زندگی آنها ، عادی است .
پدران و مادران ناآگاه ، در این قبیل موارد ، با محـبت های بی جا همچون در آغوش گرفتن ، بوسیدن ، دست کشیدن روی عضو حادثه دیده و … مراتب ناراحتی و تاثر خود را نشان می دهند و برای راضی کردن کودک ، گاهی زمین با دیوار را کتک می زنند . عکس العمل طفل در این گونه موارد ، گریه و آه و ناله است و از این پس او خود را در برابر هر پیشامدی طلبکار و مستحق نوازش خواهد دید . تکرار چنین محبت های بی مورد از طرف والدین ، به تریج خوی ناپسند خودبینی و خودپسندی را در نهاد کودک ، رشد می دهد و او را لوس و ناز پرورده بار می آورد .

ارزش محبت
محبت و دوستی رمز خوشبختی و سعادت بشر و کلید سازگاری و حسن تفاهم انسان هاست . راه جلب محبت و دوستی دگران ، تکریم شخصیت و احترام به حقوق طبیعی و اجتماعی آنان است .
رسول اکرم (ص) با نیروی ایمان ، دل های پراکنده ی مردم را به هم پیوند داد و افرادی را که دشمن و بدخواه یکدیگر بودند ، با هم دوست و برادر نمود و جامعه ای پر از مهر و محبت به وجود آورد . در قرآن شریف ، برادری مسلمین از نعمت های الهی به حساب آمده و به اندازه ای مهم تلقی شده که خداوند با لحن منت ، آن را به رخ مردم کشیده و فرموده است :
وَ اذکُرُوا نِعمَهَ اللهِ عَلَیکُم اِذکُنتُم اَعداء فَاَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخوانا . وَ کُنتُم عَلی شَفا حُفرَهٍ مِنَ النّارِ فَاَنقَذَکُم مِنها . 39
به یاد بیاورید نعمت بزرگ الهی را که روزی با هم دشمن بودید و خداوند دل های شما را با پیوند محبت ، به هم مرتبط کرد و با لطف او ، برادر یکدیگر شدید . به خاطر بیاورید روزی را که بر لبه ی پرتگاه آتش بدبختی و نفاق قرار داشتید و خداوند شما را از آن خطر بزرگ رهایی بخشید .
قالَ اَبُو جَعفَرٍ عَلَیهِ السَُلامُ : هَلِ الدُینُ اِلَّا الحُبُّ . 40
امام باقر علیه السلام محبت را جوهر و خلاصه ی دین خوانده و به مردی که با آن حضرت گفتگو داشته ، فرموده است : آیا دین چیزی جز محبّت است ؟
مهر و محبت ، نه تنها وسیله ی سازش جوانان و بزرگسالان در سطح خانواده و کشور است ، بلکه این نیروی شگفت انگیز و حیرت زا می تواند تمام انسان ها را در سطح جهانی با هم مرتبط کند و موجبات صلح و صفا ، سازگاری و تفاهم ، و امنیت و آسایش را برای همه ی ملل و اقوام فراهم سازد .
" امروز دو قانون مخالف با هم در نزاع اند . یکی قانون خونریزی و مرگ است که پیوسته در تجسس وسایل نوینی برای تخریب و انهدام است ، و دیگری قانون صلح و کار و سلامتی ، که دائماً در صدد کشف وسایل جدیدی برای نجات انسان از چنگ بلایا و خطراتی است که جهان را در بر گرفته است .
انگیزه ی زندگی کردن و دوست داشتن ، در مقابل غریزه ی خصومت ورزیدن ، یک منبع بزرگ نیرومندی و نیکبختی است . هر گاه بتوانیم دوست داشته باشیم ، زندگی را در خوشی و سعادت به سر خواهیم برد . این داروی محبت و دوستی ، که شفابخش همه ی رنج ها و غم هاست ، در قرن ها پیش توسط کلیه ی پیغمبران تجویز شده است . آیا نمی توان نیروی اعجاز آمیز محبت را که موجب کشش مرد و زن به سوی یکدیگر و دوستی و همرنگی ابنای بشر است ، بیش از پیش تقویت کرد ؟ آیا این داروی شفا بخش را که موجب بر طرف شدن علل پراکندگی و نفاق و چند دستگی است ، نمی توان تعمیم داد ؟ عقل و منطق ، ما را بر آن می دارد که به این پرسش ها پاسخ مثبت دهیم و تجربیات روان شناسان نیز موید این نظر منطقی است . زیرا اعجاز محبت ، هر روز در عمل و موارد مختلف در مقابل دیدگان محققان مکشوف می گردد . " 41
عَن اَبِی الحَسَنِ مُوسی عَلَیهِ السَّلامُ قالَ : اِنَّ اَهلَ الاَرضِ لَمرحُومُونَ ما تَحابُّوا وَ اَدَّوُالاَمانَهَ وَ عَمِلُوا الحَقَّ . 42
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام درباره ی صلح و سازش انسان ها در سطح جهانی فرموده است : تمام ملل و اقوام روی کره ی زمین می توانند پیوسته در رحمت و آسایش به سر برند مادامی که همه ی مردم بشر دوست باشند و به نام انسانیت به یکدیگر ابراز محبت نمایند ، مادامی که امین مال و عرض و شرف و اسرار یکدیگر باشند و در هیچ نوع امانتی خیانت نکنند ، مادامی که در رفتار و گفتار خود همواره پیرو حق و عدل باشند و در هیچ موردی خویشتن را به تجاوز کاری و اعمال خلاف حق آلوده نسازند .

توصیه هایی در ارضای آن
فراموش نکنیم که متمردترین و گستاخ ترین کودکان از راه مهر و محبت قابل اصلاحند و شاید یکی از علل گستاخی و تمرد آنها کمبود مهر و بخاطر جستجوی محبت باشد . بدین نظر توصیه های روانشناسان این است که این نیاز ارضا شود و از این تشنگی سیراب گردد .
توصیه های مذهبی هم درباره ی مهرورزی و ابراز محبت به کودکان بسیار است .در کتب فقهی اسلام بابی است که در ان بحث از استجاب ابراز مهر و حتی انجام اَن به صورت وظیفه برای والدین ذکر شده است . بدینگونه که گفته اند هم فرزندان خود را قلباً دوست بدارید و هم این دوستی و مهر را به آنان ابراز کنید .
در سخنی از حضرت موسی نقل شده است که پرسید خداوندا : چه عملی در نزد تو افضل است ؟ در پاسخ شنید دوستی کودکان .
پیامبر اسلام خود بارها می فرمود :
" احبوا الصبیان وارحموهم " – کودکان را دوست بدارید ، به آنان دلسوز و مهربان باشید . در سخنی منقول از امام صادق (ع) آمده است که پیامبر فرمود خداوند بر آدمی به خاطر شدت و کثرت محبتش نسبت به فرزند ترحم می کند و او را مورد مرحمت قرار می دهد .

فصل چهارم

نقش ، مقام و منزلت معلم در تربیت دانش آموز

در فرهنگ اسلامی بر شخصیت معلم و نقش بی نظیر او در تربیت دینی دانش آموز ، بسیار تاکید شده است. معلم اگر بخواهد به خوبی نقش تربیتی خود را ایفاء کند ابتدا باید به تربیت خود بپردازد تا سخن و تعلیم او بردل نشیند . وثاقت واعتماد دانش آموز به معلم از طریق اخلاق خوب معلم حاصل می شود ، نه از راه دیگر. از حضرت امام علی (ع)روایت شده است که فرمود :"من نصب نفسه للناس اماما فعلیه بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه;43 کسی که خود را امام و رهبر [در جایگاه راهنما و معلم]دیگران قرار می دهد ، باید پیش از اینکه به تعلیم دیگران بپردازد 'به تعلیم خویش اقدام نماید وپیش از آنکه با گفتار تربیت کند 'با کردار تربیت نماید" اگر بخواهیم موفقیت معلم در تربیت دیگران را در دو کلمه خلاصه کنیم ، باید بگوییم سخن وعمل معلمی تاثیر گذار است که"مقبولیت" و "محبوبیت" داشته باشد و مقبولیت او در سایه محبوبیت حاصل میشود.
بر خورداری از صفای نفس و پاکی از معایب روحی ، سبب نورانیتی در دل می شود که هر دل آماده ای را به خود می کشاند . کودکان و نوجوانان به علت بر خورداری از فطرت خدادادی قادرند وجود وعدم وجود این نورانیت را درک کنند . اگر معلمی محبوب دانش آموز نباشد ،تاثیرش در بهترین حالت محدود به ذهن و شناخت دانش آموز می شود ،اما محبوبیت به او این امکان را میدهد تا به آسانی موانع تبدیل باور ذهنی را به ایمان قلبی ،از میان بردارد و بذر باور های دینی را در قلب و روح دانش آموز بنشاند .
عوامل مختلفی می تواند در مقبولیت و محبوبیت معلم در نزد دانش آموز موثرباشد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
الف) اهل ایمان وعمل صالح بودن
" ان الذین آمنوو عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا;44 آنان که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند،خداوند محبتشان را دل مردم قرار می دهد"

ب)احسان ومحبت به دانش آموز
پیامبر اسلام(ص) می فرمایند: " جعلت القلوب علی حب من احسن الیها و بغض من اساء الیها;
قلبها به محبت کسانی که احسان ونیکی می کنند گرایش دارندو نسبت به کسانی که بدی می کنند ،کینه پیدا می کنند ".
نبی رحمت (ص) می فرماید: " تحب الناس یحبوک 'مردم را دوست بدار ،تا دوستت بدارند ".
البته معلم و مربی باید دقت کند که به همان اندازه ای محبت و اقبال داشته باشد که مخاطب نیاز دارد'نه به اندازه ای که او دارد;دلزدگی حتی از محبت نفرت انگیز است.
ج)تواضع ورفق و مدارا با دانش آموز
نباید معلم نسبت به شاگردان خویش ،رفتاری تکبر آمیز در پیش برد ونسبت به آنها بزرگی ورزد ، بلکه باید فروتنی و نر مش را در برخورد با آنها بکار برد .
پیامبراعظم (ص) میفرماید:" امرت بمداراه الناس کما امرت بتبلیغ الرساله ;به مدارای با مردم امر شدم چنانچه به تبلیغ اصل رسالتم فرمان داده شدم"45 ودر سخنی دیگر ایشان نر می را برای معلم و شاگرد هر دو لازم میدانند ;" لینوا لمن تعلمون و لمن تتعلمون منه ; نسبت به کسی که به وی علم می آموزید ویا از او علم را فرا می گیرید ، نرم وملایم باشید". صفات دیگری نیز در مربی هم چون گشاده رویی، خوش خلقی ،رعایت حق و انصاف و …در شکل دادن محبوبیت او در نزد شاگرد نقش دارد; اما یک فضـیلت فراموش شده وجود دارد که در مقبولیت و محبوبیت معلم نقش بسزایی دارد وآن پیگیری مشکلات ،خواسته ها و نیاز های درسی و غیردرسی (اخلاقی ،مالی و … )شاگرد می باشد .اگر رابطه ی مربی و شاگرد می باشد . اگر رابطه ی مربی و شاگرد محدود به چهار دیواری کلاس و مدرسه نشود، معلم بهتر میتواند نقش تربیتی خود راایفا کند ;مثلا اگر یکی از شاگردان در درس حضور نیافت و غیبت او طولانی گشت ، باید از احوال او و علت غیبتش پرس وجو کنند یا به خانه او برود . مگر د ر سیرهء رسول خدا (ص) نداریم که با اصحاب و یاران خویش همین گونه عمل میکرد ،یعنی اگر ملاحظه می فرمود که یکی از آنها غایب است،از او سراغ می گرفت و از او احوال پرسی میکرد .46 سیره ی پیامبر (ص)در تعلیم و تربیت این گونه بودکه طبیب در گردشی بود که به دنبال مریض می گشت،47 نه این که در خانه بنشیند تا مریض به سراغش بیاید.

هدف های تربیتی ، معلّم و متعلّم
امروز مهمترین مشکلاتی که فراروی بشر قرار گرفته مشکلاتی است که در تعامل افراد با یکدیگر و بدست خود آنها ساخته می شود پیشگیری و یا حل آنها در نظامهای تعلیم و تربیت از با ارزشترین اهداف اجتماعی به شمار می آید .
تصحیح تعامل افراد و روابط افراد و بنیانگذاری آن بر اساس ارزش های الهی و انسانی ، علاوه بر این که خود ارزش اجتماعی است و مطلوبیت ذاتی دارد ، از دیدگاه اسلامی ، ارزش مقدمی هم دارد زیرا که زمینه ساز هدف غائی نیز هست . از این رو برقراری روابط در بین گروههای جامعه و افراد نسبت به یکدیگر نه تنها وظیفه شرعی است بلکه از وظایف مهم به حساب می آید . و بدین جهت است که از اهداف رفتاری محسوب می شود و برای رسیدن به هدف نهایی آفرینش و قرب الهی ضرورت دارد .

از اساسی ترین اهداف تربیتی در رابطه با معلم و متعلم موارد زیر است :

1- محبت
معلم برای اینکه بتواند در تعلیم و تربیت نقش اساسی خویش را ، به نحو احسن ، ایفا نماید ، باید بکوشد که نخست با دانش آموز و دانشجوی خویش رابطه برقرار سازد و او را همانند فرزند خود در زیر چتر محبت بگیرد و با او دوستانه رفتار کند .
محبت آموزگار به شاگرد خویش می تواند به صورت پذیرش ، نوازش ، نرمی در گفتار ، برقراری فضای امن ، حمایت ، تعریف و تحسین ، تشویق ، عفو و اغماض ، عذر پذیری و … آشکار شود .
این محبت باید به گونه ای باشد که متعلم این رابطه حسنه و محبت آمیز را احساس نماید ولی به معلم خویش وابستگی پیدا نکند .
محبت درست معلم به متعلم باعث می شود :
اولاً – ترس و اضطراب ، بی حوصلگی ، پرخاشگری ، سهل انگاری ، در انجام وظیفه و اموری از این قبیل در متعلم ایجاد وظیفه و یا اگر داشته به صورت قابل ملاحظه ای کاهش یابد و یا حتی از بین برود .
ثانیاً – متعلم جدّی تر درس می خواند و حرکت و جنب و جوش وی افزایش می یابد ، و از سئوال کردن و دنبال نمودن بحث برای یادگیری استنکاف نمی کند .
ثالثاً – متعلم به معلم خویش اعتماد می کند و مشکلاتش را با او در میان می گذارد و راهنمایی های او را مورد توجه قرار می دهد و این امر به حل مشکلاتش می انجامد .
رابعاً – متعلم به لزوم برقراری رابطه عاطفی به دیگران پی می برد و راه صحیح چگونه محبت کردن را نیز ، عملاً یاد می گیرد و بدین وسیله " جامعه پذیری " در او تقویت می شود و حتی معلم را به عنوان اُسوه خویش می پذیرد و از رفتارهای او سر مشق می گیرد صحیح زیستن را می آموزد و شایستگی های اخلاقی ، معنوی و اجتماعی و … او را به کار می بندد .
در فرهنگ تربیتی اسلام پروردگار رحیم و عطوف به عنوان اولین معلم انسان جلوه گر است و تاکید می شود که تعلیم و تربیت افراد را به عهده می گیرد ، باید خلیفه خدا و مظهر او در این صفت باشد . و به همین جهت پیامبر اسلام که " رحمته للعالمین " است به عنوان شایسته ترین معلم برای بشریت ، از ناحیه خداوند برگزیده شده است . متعلم نیز باید با معلم خویش رابطه عاطفی پیدا کند و او را کاملاً دوست داشته باشد . زیرا وقتی متعلم ، معلم خود را محبوب خویش احساس نماید از یک سوی در یادگیری و تعلم با او همکاری می نماید . و به درس علاقمند می گردد ، و نه تنها از تعلم استنکاف نمی کند بلکه تمام همّش این است که با موانع یادگیری مبارزه نماید . و از این رو در کلاس خوب گوش می دهد ، و ذهنش را به جز آنچه معلم آموزش می دهد ؛ معطوف نمی سازد و … از سوی دیگر علاقه حاکم بر وجود او باعث می شود به رنگ معلم محبوبش در آید و در آداب و اخلاق اجتماعی و … از او پیروی نماید و برای خود شخصیتی بسازد که همگون با شخصیت برجسته معلمش باشد .
امام سجاد علیه السلام می فرماید :
" امّا حقّ سائسک بالعلم… حُسن الاستماع الیسه ، و الاقبال علیه ، و المعونه له علی نفسک فی لاغنیَّ بک عنه من المعلم ، بان تُفَرّغ له عقلَکَ ، و تُحضِرَهُ فَهمَک ، و تُزکی له (قلبک) و تجلی له بَصَرک ، بترک اللذات ، و نقص الشهوات "
حق معلم بر تو این است که به درس و راهنمایی او خوب گوش کنی و به او کاملاً متوجه باشی ، و در یادگیری علوم مورد نیاز ، با او همکاری نمایی ، به این صورت که ذهن خود را به چیز دیگری مشغول نسازی و با تمرکز حواس آمادگی برای فهمیدن را پیدا کنی و دلت را نسبت به او پاک و منزه نگهداری و با دید خوب به او نگاه کنی ، راه همه اینها آن است که هیچ گاه به آنچه تو را از معلم دور نگه می دارد ؛ بکاهی .

2- احترام
این هدف تربیتی نیز بین معلم و متعلم مشترک ست . احترام به معلم در رفتارهائی از قبیل خوب گوش دادن به درس و حرف معلم ، حمل کردن بر اساس راهنمایی های او ، خوب با او سخن گفتن ، تعظیم او ، فروتنی در برابر او ، به هنگام ورود برای او قیام کردن و نظایر آن ؛ جلوه می نماید .
احترام متعلم به معلم خویش از آن جهت مطلوب است که اولاً – معلم فردی عالم است و احترام عالم ، احترام به علم است و احترام علم و عالم هر دو لازم است .
ثانیاً – احترام به معلم مصداق روشن تصحیح ارتباط با دیگران است که از اهداف اجتماعی به حساب می آید . و این در هر جامعه ای مطلوب و امری اخلاقی شمرده می شود .
رابعاً – احترام به معلم بین آن و دو را قوی و پربارتر می سازد و تلاش و کوشش و دلسوزی و مهربانی معلم را در امر تعلیم و تربیت متعلم می افزاید و زمینه را برای رشد و بهره برداری بیشتر او ، فراهم می سازد .
پیامبر (ص) در تعظیم و احترام معلم می فرماید : " ان الله تعالی وضع اربعاً فی اربع : برکه العلم فی تعظیم الاستاذ… "
خدای تعالی چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است یکی از آنها این است که برکت و پیشروی در علم را در تعظیم معلم قرار داده است .
هدف تربیتی احترام معلم به متعلم نیز در رفتارهایی نظیر مهربانی ، خوشرویی ، تعریف ، تشویق ، تواضع و شخصیت دادن به او ، و واگذاری کارهایی به او که از توان او بیرون نیست و نظایر آن ؛ ظاهر می گردد .
ضرورت احترام به شخصیت متعلم از آن جهت است که اولاً – متعلم انسان است و از کرامت ذاتی برخوردار است و هر فردی موظف است با دیگری به نحوی معاشرت نماید که کرامت و شرافت او حفظ شود .
ثانیاً – متعلم علاقمند به معلم می شود و رابطه دوستانه بین آن دو برقرار می گردد و این عامل بسیاری مهمی است برای اینکه تفهیم و تفاهم و تعلم آسان تر و با کیفیتی عالی تر انجام شود . ثالثاً – متعلم تحت تاثیر عواطف معلم خوش . مجذوب معلم شایسته خویش قرار گرفته و نه تنها با طیب خاطر تکالیف و راهنمائی های معلم را انجام می دهد ؛ بلکه او را به عنوان الگو می پذیرد و در امور اخلاقی نیز او پیروی می کند .
رابعاً – متعلم با اعتماد به معلم خویش حاضر می شود مشکلات و مسائل خود را با او در میان بگذارد و از او راهنمایی بخواهد و در نتیجه در حل مسائل و مشکلاتش توانمند می گردد .
خامساً – متعلم در سایه احترام به او احساس شخصیت می کند و اعتماد به نفس پیدا می کند و دیگر احساس حقارت او را به عواقب وخیم روانی بدنی نمی کشاند .
حدیث ذیل نمونه ای است از احادیثی که در آنها احترام و تواضع معلم و متعلم نسبت به یکدیگر لازم شمرده می شود .
قال الصادق علیه السلام " اطُلب العلم و تزینوامعه بالحلم و تواضَعوا لمن تُعلمونه العلم و تواضعو المن طَلَبتم منه العلم … "
علم را فرا بگیرید و خود را با علم همراه با حلم مزّین سازید . و نسبت به (متعلم) کسی که به او علم می آموزید احتران کنید ، متواضع باشید . و همچنین نسبت به (معلم) کسی که از او علم فرا می گیرید ، با احترام برخورد کنید .

معلم ، رهرو راه انبیا
آموزش و پرورش به عنوان زیر ساخت هر نوع زندگی و نوع سازی مطرح است و رکن اصلی این سازندگی معلم است.انسان به علم و عمل صالح زنده می شود علم و تربیت نیاز به معلم دارد.
معلمان دلها را شیار می کنند،جانها را شخم می زنند نفوس را آمادگی می دهند وبذرمعارف را بر مزارع جانها می افشانند و نهال وجود انسانهارا به عنوان باغبان شایسته به جایی می رسانند که هر یک شجره طوبایی می شود (اصلها ثابت و فرعهافی السما).
قلب درون کودک بسان صفحه کاغذ سفیدی است که در دست نقاش چیره دستی به نام معلم قرار می گیرد و هر نقشی که روی آن ترسیم شود احتمالا تا آخر عمرروی این صفحه باقی می ماند.
دانش آموزان چون شبنم بر پرتو نگاه معلمان می نشینندو معلمان شیره اندیشه و زندگی خود را هدیه آنها می کنند.وضع روحی و اخلاقی وکیفیت رفتار و گفتارمردم هرعصری محصول بذرهای تربیتی است که در ایام کودکی در مغز آنان افشانده شده است.
کار معلم بریدن زنجیرهایی است که دانش آموزان را از حرکت باز می دارد او باید به دانش آموزان یاد بدهد که چگونه یاد بگیرند؟تعلیم و تربیت تزریق معلومات نیست بیرون کشیدن استعدادهای فرد است .دانش آموزان مزرعه انقلاب اند،زمین نظامند،اگر مواظب انها نباشیم و خدای ناکرده بر اثر سهل انگاری و بی توجهی این محصول خوب رشد نکند. انقلاب هر چه را بافته است خدای ناکرده ممکن است پنبه شود.در این راستا باید به چند نکته توجه کرد.
1.نـسـبـت بـه دانـش آمـوزان مهربان باشید و آنهارا به مـنـزله فـرزند خـود بدانید. پیامبر اکرم (ص) می فرمود :"بدرستی که من برای شما مانند پدر نسبت به فرزندش هستم".نزدیکترین صفت به معلمی محبت است (الرحمن علم القرآن ). کلیه کودکان احتیاج به محبت و سلامت و تعلق داشتن وپذیرفته شدن واحترام دارند که شرط اصلی رشد آنها محسوب می شود. مرغ برای جوجه های خود بال محبت می گشا ید و آنها را زیر پر و بال خود جمع می کندو تمام وجود خود را وقف سعادت آنها می کند. معلم باید این چنین باشد :مگر نه این است حسن سلوک و خلق و خوی و رفتار پیغمبر (ص)بهترین روش تعلیم و تربیت برای مردم بود.
پیغمبر اسلام (ص)بدون ذره ای تکبر و قیافه و اهانت کردن ، مردم را به خدا می خواند. حسن سلوک ، روی خوش ،سخن ملایم عفو واغماض، خیر خواهی برای عموم حتی برای گنهکاران،هم فکری و مشورت با دیگران،تفویض کارها به خدا و توکل به او از خصوصیات معلم، رهرو و راه انبیا است.
خداوند از114 سوره قرآن کریم در113 سوره بر رحمانیت و ارحمیت تکیه می کند فقط سوره برائت است که بسم اله در آغاز آن نیست چون برائت، بیزاری اعلان جنگ است و با رحمان و رحیم هم آهنگی ندارد . رحمان رحمت عامه خداوند و رحیم رحمت خاصه اوست .روی جاذبه ها بیشتر از دافعه ها کار کنید . بدانید آنچه جسم را تسلیم می کند زور است و آنچه عقل و روح را تسلیم می کند منطق و برهان است .
سطح انتظارات خود را متناسب با ویژگی ها ی جسمی و روانی و ظرفیت عاطفی و ساختار شخصیتی دانش آموزان نمائید.در برنامه ها و روش کار خودتان باید اطمینان حاصل کرد که کودکان ،دانش آموزان با هیچ گونه فشارو بی ثباتی عاطفی یاعدم امنیت روانی مواجه نمیگردند .
مهمترین کار معلم ایجاد پل احساس است میان خود و دانش آموز پلی که در نتیجه آن اعتماد میان آن دو بوجود می اورد.معلم باید بداند که برای ساختن چنین پلی دقت کافی و صبر و حوصله و توجه به دلسوزی صادقانه لازم دارد.سعی کنید یار شاطر بچه ها باشید نه خدای ناکرده بارخاطر انها .
توجه داشته باشید که محبت مانند غذا است اگر به مقدار لازم و در جای خود صرف شود مفید و اگر بیش ازحد لزوم و در مورد غیر مناسب باشد نه تنها سودمند نیست بلکه خطرناک هم هست عدم تعادل در محبت پایه انحراف بچه ها است . .هرگز سه اصل مهم تعلیم و تربیت ،آزادی ،انظباط ،محبت و علاقه و امنیت خاطر را فراموش نکنیم، استبداد را بهانه ای برای انظباط و آزادی را بهانه هرج و مرج قرار ندهیم .
مدرسه باید از وضع سرد و خشک بدر آید و به محیطی زنده و آموزنده تبدیل شود.کلاس درس را به قبرستان مانند نکنیم.کلاس درس خوب مانندکندوی زنبور عسل می ماند که در آن جنب و جوش و تحرک وجود داردولی به هدف اصلی که معلم معین کرده می رسد.آرامش وسکوت به هر قیمت در تعلیم و تربیت صحیح نیست.معلمی بر قبرستان افتخار ندارد،لقمان حکیم میگوید:اندوه مرگ روح است و خنده زندگی آن.مواظب باشید که به آبروی دانش آموزان لطمه وارد نشودکه:شکسته نشاید دگر باره بست.خوبیها ی دانش آموزان را به همه بگویید اما اشکالات آنها را به آرامی به خودشان تذکر دهید:

گر نصیحت کنی به خلوت کن
که جز این شیوه نصیحت نیست
هر نصیحت که بر ملا باشد
آن نصیحت به جزفضیحت نیست

سعی کنید کارهای که کودکان انجام می دهند از ترس نباشد به مفید بودن آن پی ببرند. قانون اگربا حضورفرمانده اجراشود دارای ارزش نیست.یادتان نرود وقتی که گربه ها رفتند موشها میرقصند.

فصل پنجم

پیوندهای مهر آمیز
هیچ بودن یا شدنی بدون پیوند ممکن نیست . ما از همان آغاز ، نیاز و اهمیت پیوسته بودن را به گونه ای روز افزون حس می کنیم . افراد بشر ، در مقایسه با سایر جانداران ، طولانی ترین دوره ی وابسـتگی را دارا هستند . ما به هنگام زاده شدن ، در اوج درماندگی ، نخستین پیوستن خود با دیگری را ، با مادر خود صورت می دهیم و از آن پس هر چه زندگیمان پیچیده تر می شود ، به همان میزان نیز ما به دیگران و دیگران به ما پیوسته تر و همبسته تر می شوند . از سویی دیگر بسیاری از ما تمامی بودن خود را صرف در هم تنیدن پیوندی با پیوند دیگر می کنیم ، تا جایی که همانند تارهای شفاف یک عنکبوت طرحی تمام و کامل خلق کرده ایم .
این گونه می نماید که راز بقای ما بر پیوند هایمان استوار است . چنان چه در کودکی از برخوردهای مهر آمیز با سایر انسان ها محروم بمانیم می پژمریم ، به روان پریشی یا بلاهت گرفتار می آییم و یا می میریم .
به عنوان افراد بالغ به پیوندهایمان در با هم بودن ها برای شعف بیشتر و بالندگی فزونتر همچنان وابسته ایم . ما این فرایند را بدیهی می شماریم . این گونه می نماید که تنها در لحظات احساس بی پیوند بودن یا هنگامی که به دست مرگ یا به وسیله ی طلاق و جدایی از پیوندهای نزدیکمان گسسته می گردیم و تنها می مانیم ، این حقیقت بر ما آشکار می شود . بنابراین جای شگفتی است که با آگاهی از نیاز عاجزانه مان برای پیوند خوردن ، همچنان قسمت اعظم زندگی خویش را در واسطه ی رفتارهای بی اندیشه و تهی گرفتار می مانیم ، که این نیز تنها به انزوای بیش از پیش ما منجر می شود .
پیوندهای مهر آمیز با آنکه برای زندگی ، سلامت و رشد ضرورت کامل دارند . از پیچیده ترین مهارت ها به شمار می آیند . ضروری است پیش از آنکه در برقراری پیوند کامیاب باشیم ، درک خویش را از نحوه ی کار آنها گسترش بدهیم معنای پیوند چیست و چگونه آنچه ما انجام می دهیم یا به آن ایمان داریم می تواند پیوند را قوت بخشد ، یا نابودش سازد . تنها در صورتی می توانیم به این مهم نایل آییم که با صرف نیرو و وقت ، پیوندهای شکست خورده ی خود و نیز پیوندهای موفق خویش را مورد بررسی قرار دهیم .
پیوندهای مهر آمیز را نمی توان سرسری گرفت ، مگر آنکه طالب درد باشیم ، و گرنه پیوند مقوله ای نیست که برای همیشه با روش آزمون و خطا به آن نزدیک شویم . بسیاری از ما تاوان پیوندهای احساساتی را با اشک پریشانی و احساس گناه پرداخته ایم . کارل راجرز درباره ی پیوند ، به ویژه پیوندهای زناشویی می گوید :
" اگر چه ازدواج های جدید آزمایشگاهی شگفت انگیزند ، بیشتر اوقات اعضای آن برای عملکرد به عنوان یک شریک هیچ گونه امادگی ندارند . چه مایه عذاب ، حسرت و شکست محتمل بود پیش نیاید ، اگر دست کم آموختاری ابتدایی ، پیش از آغاز شراکت وجود داشت " .
این عبارت در همه ی پیوندهای انسانی صدق می کند .

همه ی آدم ها به جای گفتن " دوستت دارم " چه می کنند ؟
کار عمده ی ما فاصله گرفتن ، ویرانگری ، ترسانیدن ، مایوس کردن ، بی اعتبار ساختن و بی ارزش نمودن است . نمی دانیم که چگونه این وضع را دگرگون کنیم .
زبان تازه ای از عشق می تواند اذهان ما را دوباره بسازد .
اشلی مونتاگیو48 و فلوید متسون 49 در کتاب مهم خویش ، " ارتباط انسانی " می گویند که عشق والاترین شکل پیوند است . آنان ادامه می دهند :
" ارتباط انسانی ، به قول معروف نشانه هاست و هزاران رمز و اشاره را در بر می گیرد . اما چیزی ورای وسیله و پیام ، اطلاعات و ترغیب وجود دارد ، این ارتباط شامل نیازی عمیق تر است و در راه هدفی والاتر به کار گرفته می شود . این برقراری ارتباط چه روشن باشد ، چه تحریف شده چه پر همهمه و آشوب باشد ، چه بی صدا و در سکوت ، چه عمدی باشد ، چه به شکل کشنده ای از روی سهو ، زمینه ی برخورد و ملاقات و زیر بنای اجتماعات است .
کوتاه سخن آنکه این ارتباط ، پیوند اساسی بشری است " .
پس اگر بخواهید در ارتباط انسانی ، پیوندی مهر آمیز بسازید ، شاید بد نباشد موارد زیر را از نظر بگذرانید :
* گاهی با حرفهایت ، رفتارت و اشاراتت به من بگو که دوستم داری . بر این تصور مباش که من این را می دانم . شاید ناراحت و دستپاچه شوم اگر بخواهم به تو بگویم که نیازمند آنم ، یا شاید به کل نیازم را به شنیدن " دوستت دارم " از سوی تو منکر شوم ، اما تو این را باور مدار و عشق خود را به من نشان بده .
* اگر کاری را شایسته انجام می دهم ، مرا تشویق کن و جایی که شکست می خورم بی اعتبارم مساز . اطمینان خاطرم ببخش و همه ی آنچه را که برای تو می کنم بدیهی مشمار ، تقویت مثبت و قدر دانی تو از من سبب می شود همه ی آن کارها را تکرار کنم .
* هر گاه که تنهایی یا دلتنگ یا قربانی سوء تفاهم ، به من بگو . اگر بدانم که من در قدرت آرام بخشیدن توست ، نیرو می گیرم . احساسات ، بی مدد واژه ها ممکن است ویرانگر باشند . به خاطر داشته باش ، با آنکه دوستت دارم ، هنوز هم همیشه نمی توانم اندیشه ی تو را بخوانم .
* افکار و احساسات پر از شادمانیت را بیان کن . اینها به پیوند ما نیروی حیات سرشار می بخشند . نمی دانی چقدر عالی است که بی هیچ روز تولدی جشن بگیریم . بی هیچ هدیه ی عشقت را ارزانی کن و به صدای خود گوش بده تا آواز شادیت را بشنوی .
* هنگامی که به من پاسخ می گویی ، احساس خاصی از "من" می یابم . چه باک که همه ی آدم های دیگر در طی روز از کنارم گذشته و مرا نادیده گرفته اند ؛ تو مرا می بینی .
* حضور و بودن مرا ، با گفتن اینکه آنچه من می بینم یا حس می کنم بی اهمیت و بی اثر است ، بی اعتبار مساز . اگر من چیزی را می بینم یا چیزی را حس می کنم ، برای من جنبه ی تجربه دارد ، بنابراین مهم و واقعی است .
* بدون هیچ پیشداوری و تصویر از پیش ساخته ای به حرفمم گوش بده . اینکه تو سخن مرا می شنوی به اندازه ی آنکه مرا ببینی ، حیاتی است . اگر تو مرا آن گونه که حقیقتاً هستم ببینی و بشنوی ، در حقیقت مُهر تاییدی بر بودن من نهاده ای ، در حالی که تو را یاری می دهم تا هر دو متحول و دگرگون شویم .
* دستهایم را بگیر و آغوشت را برویم بگشا . جسم من با ارتباط بی کلام و مهر آمیز تو دوباره جان می گیرد .
* سکوت و خلوت مرا محترم بشمار . چاره های من برای مشکلات خلاقیت و نیازهای روحیم در لحظات سکوت من شناخته می شوند .
* بگذار دیگران نیز بدانند که تو مرا می دانی . تایید عشق ما در حضور دیگران سبب می شود من احساس غرور می کنم و خود را خاص بپندارم . شریک شدن شعف پیوندمان با دیگران ، نیکوست .
احتمالاً بر این باورید که آنچه گفته شد در پیوند میان عشاق ضروری نیست . بر این تصورید که این ها خود به خود رخ می دهند . اما این گونه نیست ، این جنبه های برقراری ارتباط در واقع سنگ های زیر بنای پیوندی سالم و مهرآمیز و سازنده ی زیباترین نغمه ها در جهان به شمار می آیند .
این حقیقتی است که ما همه تنهاییم . برای بسیاری از ما این دانسته ویرانگر است ، اما هست . ما به تنهایی پا بر این کره ی خاکی نهاده ایم و سرانجام ، با وجود همه ی آنانی که ما را دوست می دارند ، ناگزیریم تنها بمیریم . در این میان بایستی به تنهایی بروییم ببالیم ؛ به تنهایی تصمیمات شخصی بگیریم و انتخاب های خود را برای دگرگونی و بالندگی به تنهایی تعیین نماییم . بسیاری از ما معنای افزاینده ی تنهایی را در درازای زندگی حس می کنیم .
در کتاب " یافتن نیمه ی دیگر "50 باخ و دویچ51 این موضوع را به شکلی تکان دهنده بیان می کنند :
" میلیون ها ، زن ، مرد در طلب عشق و مونس آندو نمی یابند . شب از پی شب و روز از پس روز آهسته و محتاطانه در کمین یکدیگرند . شکار و شکارچی اند ، صید و صیادند . در میخانه ها و باشگاه ها و هتل ها ، در سفره ها و تعطیلات آخر هفته انتظار می کشند ، بهترین جامه ها را در بر کرده ، خود آراسته و معطّر ، گستاخترها و عجولترها دست به کار می شوند . ساکت ها می نشینند و نظاره می کنند . به رویا فرو می روند و انتظار می کشند . سپس ، جز انگشت شماری ، باقی به خانه باز می گردند ، شاید نه با دست خالی ، اما قلب هایشان خالی است . دیگرانی هستند که زندگیشان انباشته از انسان هاست و یا شاید همه ی زندگیمان وقف آدمی مهم ، کسی که همواره می بینند ، با او می خوابند یا زندگی می کنند . اما بیشترشان حس انزوایی درونی دارند . از خود می پرسند چرا ، چرا احساس تنهایی می کنند ؟ چرا این بی قراری ، این آشنای قدیمی ایستادگی می کند ؟ " .
عشق و پیوند یاری می دهند تا دانش تنها بودن قابل تحمل شود . آغوش مادر ، که نوزاد تازه تولد یافته را در بر می گیرد ، زخم روانی تولد را می کاهد ، همان گونه که دست گرمی که دست ما را در پله های بعدی زندگی در دست می گیرد و شجاعت لازم برای پذیرش درد را به ما می بخشد . از راه آشکار سازی خویش با تعهد به دیگری ، که دوستش می داریم ، انزوای خود را به کمترین میزان می رسانیم .
پس بر ماست که مسئولیت کامل کامیابی یا شکست بیرون آمدن از حصار تنهایی و یکی شدن در عشق را بپذیریم . نمی توانیم به غرایز امید ببندیم ، یا که بر عشق عمیق تکیه کنیم . تنها امید ما در بررسی جدی از پیوندهایمان قرار دارد . باید بکوشیم تا که خود و دیگران را بهتر بشناسیم و دریابیم که برای حفظ وحدت و یکی بودن به چه نیروهای پویایی نیاز داریم .
زندگی ما نقش های پر پیچ و خم و پیچیده ای از پیوندهاست ، که انگیزه ها ، آرزوها ، ایمان ، نیازها ، و رویاهای ما به گونه ای ظریف به آن متصل است . با بررسی طرح های این پروژه ی نقشدار ، تا حد زیادی می توانیم خود را در مقام یک فرد بشناسیم و تعریف کنیم . در پیوندهای ابتدایی با پدر ، مادر خواهر و برادر انتخاب از آن ما نبوده است . ما به این آدم ها وابسته شده ایم ، چرا که قالب "انسان" به مراقبت گسترده تر و دراز مدت تری از سوی مخلقوقات زنده ی دیگر نیاز داشتیم . اما این حقیقت را از یاد نبریم که ما به عنوان "انسان" ، طولانی ترین چرخه ی زندگی را داریم . پس در طول زمان و در طی سال هایی که از پی می آیند می آموزیم که لازم است خود را با انواع گوناگون پیوندها تطبیق دهیم تا بتوانیم نیازهای تازه و پیچیده ی جسمانی ، اجتماعی – عاطفی خود را به دل سوزاندن ، و مصاحبت ، روابط جنسی ، ایمنی ، موقعیت اجتماعی و رشد و بالندگی برآورده سازیم . بنابراین ، برای آنکه دیگری را با عشق به زندگی خویش راه دهیم بایستی با میل ویژگی های مخربی از این دست را کنار بگذاریم :
نیاز همیشه بر حق بودن .
نیاز هماره نفر اول بودن .
نیاز همیشه بر اوضاع مسلط بودن .
نیاز به کامل و بی نقص بودن .
نیاز محبوب همگان بودن .
نیاز به تملک .
نیاز به خالی بودن از تناقض و محرومیت .
نیاز به تغییر دیگران به دلیل نیاز های خود .
نیاز به استثمار و به کارگیری ماهرانه ی دیگران .
نیاز به ملامت و سرزنش .
نیاز به سلطه جویی .
شگفت آور نیست که حتی سالمترین ما در برقراری پیوند ارتباط دچار مشکل است . زمانی که دو یا چند انسان به سوی یکدیگر جذب می شوند ، حتی با عشق و اراده ی کامل ، فرایندهایی که آنان را به هم نزدیک می کند و در کنار هم نگاه می دارد ، به گونه ای آشکار پیچیده می گردند . توازن و امنیت متزلزل می شود . نیاز به رفتارهای تازه و دگرگونی هایی حس می شود . بر حسب میزان تجربه ، توانایی تطبیق و نیازهایمان در برابر این تقاضاها واکنش های گوناگون خواهیم داشت . چند تدبیر ماهرانه وجود دارد که می توان آنها را در راه حل این مشکلات به کار گرفت :
می توانیم وجود مشکلات را انکار کنیم و منکر شویم که مشکلی وجود دارد .
می توانیم مشکلات را شناسایی کنیم ، اما از هر کنشی درباره ی آنها خودداری ورزیم .
می توانیم خود را در برابر این مشکلات سخت ساخته با آنها زندگی کنیم .
می توانیم این مشکلات را تغییر ناپذیر در نظر گیریم و بر پیوند خویش نقطه ی پایان نهیم .
می توانیم این مشکلات را مبارزه طلبی هایی بدانیم که از آنها حاصلی بر گیریم ، با این تشخیص که در طی زمان ، هر چه بیشتر از حل مشکلات در برقراری پیوند بیاموزیم ، توانایی ما برای دوست داشتن یکدیگر افزون خواهد شد .
با این امید که بیشتر ما آخرین احتمال را به کار گیرند .

عشق
عشق و محبت اصلی است که روابط انسان ها را شان و عمق بخشیده و از آن حمایت می کند . عشق معنوی انسان را به سکوت می کشاند ، سکوتی که توانایی متحد کردن ، هدایت کردن و آزاد سازی انسان ها را دارد . عشق و محبت زیر بنایی است برای اعتقاد به برابری روح و انسانیت . و زمانی که عشق با ایمان هـمراه شود پایه و اساس مستحکمی را برای ابتکار و عمل خلق می کند . عشق تسریع کننده ی تغییر ، پیشرفت و موفقیت های بزرگ است . عشق به سادگی یک آرزو ، هوس و یا احساس محبت زیاد به یک شخص یا شی نیست بلکه نوعی هوشیاری است که به طور هم زمان عاری از خودخواهی و همراه با پیش بینی است که این عشق می تواند برای یک کشور ، برای گرامی داشتن یک هدف ، برای حقیقت و عدالت ، برای اخلاق ، به مردم ، به طبیعت ، به خدمت رسانی و یا برای عشق به خداوند باشد .
عشق از حقیقتی به نام خرد جاری می گردد چرا که هر عشقی که بر اساس خرد باشد نه تنها کورکورانه نیست بلکه عشقی واقعی است و با مشاهده ی اسرار فاش شده ی زندگی است که اسرار عشق کشف می شوند .

پایه و اساس عشق واقعی
معنویت و روحانیت پایه و اساس عشق در بین مردم است که برای تشخیص این حقیقت باید وجود آن را در طرف مقابل مشاهده کرد . مطلع بودن از این واقعیت که هر انسانی در عین حال که مستقل است اما هنوز در مجموع به دیگران وابسته است و این حالت را در دیگران نیز تشخیص می دهد حاکی از برخوردار بودن از عشق معنوی است . در نتیجه عشقی پایدار و طبیعی – واقعی – ایجاد می شود . زمانی عشق واقعی است که روح نسبت به روح عشق ورزد . عشق به روح جاودانی است چرا که روح هرگز نمی میرد . چنین عشقی صادق و نشاط آور است و حال این که عشق و محبت به آن چه فانی و از بین رفتنی است ظلم محسوب می شود و غم و اندوه به ارمغان می آورد .
وقتی عشق معنوی مسلط باشد راهی برای ورود یا خروج کینه و تنفر ، خشم و عصبانیت و یا حسادت وجود ندارد چرا که با آرامش حاصل از عشق احساسات منفی به احساسات مثبت تبدیل می گردد و از آن جایی که عشق معنوی دارای نوعی هماهنگی است کنترل اعمال ، تمایلات ، مهربانی ، علاقه مندی و تفاهم دوستانه را تضمین می کند .

آرامش حاصل از عشق
عشق روحانی به معنی سکنی گزیدن در ضعف و ناتوانی دیگران نیست بلکه در این نوع عشق ، علاقه مندی برای برطرف کردن عیب و نقص های فرد وجود دارد . روش انجام آن به این صورت است که فرد نبض خود را به طور منظم کنترل کند و بر این که تا چه حد عادت طبیعی انتقال شادی به دیگران نه غم و اندوه را قبول کرده است نظارت داشته باشد . به هر حال عشق قلبی واقعی به این معنی است که یک نفر توان تحمل ضعف و ناتوانی را در کسانی که به انها عشق می ورزند نداشته باشد . میل پاک و خالصی وجود دارد که آن چه نادرستی هست را اصلاح می کند این اصلاحات از یک طرف با احساس حاصل از عشق و از طرف دیگر با قدرت کلمات انجام می گیرد که بین این دو تعادل وجود دارد . زیرا زمانی که قدرت و خشونت زیادی در کلمات و یا در عشق وجود داشته باشد نتیجه ی موفقی در پی نخواهد داشت . اگر کلمات بیش از حد زننده باشند توهین تلقی می گردند و باعث طفره رفتن طرف مقابل می گردند . و زمانی که یک نفر تعادل مناسبی از عشق و قدرت کلمات ایجاد کند برای دیگران تجربه ای از مهربانی ، شفقت و سود به همراه دارد . مهم نیست که این پیام قدرتمند یا تلخ باشد ، این پیام قلب دیگری لمس کرده و به عنوان حقیقتی تجربه خواهد شد .
نوع بشر به الگویی رفتاری رسیده که ارزش عشق و توانایی اعتماد کردن به دیگری به همراه احساسات و مقاصد در آن تحریف شده است . یک لحظه عشق وجود دارد و لحظه ای دیگر که عشق از بین رفت نتیجه ی آن غم و اندوه و درد شدید خواهد بود و این به خاطر قطع شدن قوه ی درک انسان با منبع جاودانی عشق و تحت حمایت منابع دیگر قرار گرفتن است . در نتیجه به جای برخوردار شدن از نیرو حمایت منبعی مطلق ، روح انسان تشنه ی یک قطره عشق واقعی باقی می ماند که بدون این عشق آن ها همیشه گرفتار اندوه و سرگردانی خواهند بود .

عشق ابدی
همه مردم دنیا خداوند را به عنوان منبع لایزال عشق ، دریای بی کران عشق و محبت و عشق ابدی باور دارند . خداوند بی تردید عشق را به همگان ارزانی می دارد چرا که او نیرویی جاودان ، بی همتا و عالم گیر است . جاودانی بودن عشق الهی بدین معنی است که بی نهایت ، نامحدود ، پیوسته درخشان و همیشه موجود است . همه گیر بودن آن یعنی این که حد و مرز و برتری ندارد . پرتوهای انرژی بخش عشق خداوندی بر تمام فرهنگ ها ، نژاد ها ، و مذاهب جاری است . بی نظیری این عشق ، قلب و روح را جلا می دهد . کسانی که به این سرچشمه ی عشق الهی متصل می شوند ، بنای یک ارتباط ابدی و فناپذیر را بنیان می گذارند . کسانی که معنویت عشق را درک می کنند – حقیقت عشق الهی را جذب کرده اند – از کذب و دروغ دورند . این گونه افراد برادری و اخوت را می آموزند . در نظر آنان همه به همدیگر مهر می ورزند چرا که مانند فرزندان یک خانواده اند . این عشق را عشق معنوی می گویند .
زمانی که آتش عشق معنوی مشتعل شد ، افراد قدرت اراده را در جهت آزاد سازی خودشان از بندگی لذات زودگذر به کار می گیرند . زمان در گذر است و تلاش در جهت ساختن حالتی درونی که در ان عشق به ظاهر و در هر نوع فعالیتی آشکار است انجام می گیرد . با درونی شدن عشق معنوی ، افراد در رویارویی با ناملایمات کم تر آزرده می شوند چرا که آن ها ابرهای سیاه و طوفان ها را به عنوان موقعیتی برای تمرین دادن نیرو و ابتکار درونیشان نظاره می کنند . و حتی اگر دیگران به آن ها عشق نورزند باعث خاموش شدن شعله ی عشق در درون آنها نمی گردد . آن ها با ایمان به این که با تلاش در این راه ، تفاوت مهم و سودمندی به وجود خواهند آورد بر اندیشه هایی که ممکن است آن ها را به کناره گیری از شخص یا مکان یا وظیفه ی خاصی رهنمون کند غلبه کرده اند . که هر چه این تلاش و کوشش افزون تر گردد عشق بیش تری به دست می آید . جرقه ی تلاش و کوشش عشق است و عشق واقعی به معنی برداشتن هر نوع مانعی است که بر سر راه عشق قرار گرفته است .
یک دنیای کامل می تواند از طریق رویای عشق ، گرایش به عشق و تاثیرات عشق تغییر داده می شود . برای ایجاد دنیایی برگزیده که همانا جهان حقیقت است عشق معنوی مهم است . در جهان برتر قانون طبیعی عشق است و در انسان برگزیده دوست داشتن جزء سرنوشت است .
شاید تصویری از خانواده مثالی باشد که جهان ما یعنی همان خانواده ی بزرگ انسان را می سازد . از این جهت است که می گوییم ما اعضای سازمانی هستیم که به چگونگی رویارویی با مشکلات زمان حاضر و غلبه یافتن بر بخش های مشخص آن ، فایق آمدن بر مخالفت ها آگاه هستیم . چرا که به وسیله ی نیرویی قدرتمندتر از هر نیروی دیگری هدایت می شویم و آن نیرو ، نیروی عشق است که در تحلیل نهایی علت بقای خانواده است .

رابطه ی عشق با موفقیت
اریک فرام : " عشق لازمه ی سلامت و رشد همه جانبه ی افراد است . "
شاید عشق یکی از زیباترین مفاهیم موجود در دنیا باشد ، اگر از آن به درستی یاد شود .
ارتباط تنگاتنگی میان عشق و موفقیت وجود دارد . انسان هایی که به کار خود عشق می ورزند و از آن لذت می برند ، موفق تر خواهند بود و بر عکس آن نیز صادق است . هر چه انسان از کار و محیطش متنفر باشد ، مانند پرنده ای خود را اسیر و گرفتار احساس می کند و می خواهد هر چه زودتر از آن خلاص شود و طبـیعی است که نمی تواند موفق باشد و زود خسته و درمانده می شود . بسیاری از عرفا ، دانشمندان ، فیلسوفان ، شاعران و مخترعان ، موفقیت های خود را ثمره ی عشق به کار و شغل و حرفه ی خود دانسته اند .
عشق می تواند در ما روحیه ای خستگی ناپذیر به وجود آورد تا در پناه آن خلاقیت های خود را شکوفا سازیم . اگر عشق و علاقه ی خود را در سه زمینه ی ارتباطی مانند : ارتباط با خدا ، ارتباط با خود و ارتباط با دیگران گسترش دهیم ، آن گاه می توانیم از همه ی قوا و توان خویش برای موفقیت و کامیابی استفاده کنیم .
عشق و علاقه به یک هنر یا حرفه است که فرد را وامی دارد شبانه روز تلاش کند و به آن چه آرزو دارد برسد . عشق انگیزه ی تلاش و فعالیت است .
مطالعه ی زندگی و سر گذشت افراد موفق جامعه نیز مبین ارتباط تنگاتنگ بین عشق و موفقیت است . آری عشق واقعی ، مقدس است ، عشق به خدا ، به اهداف معنوی ، عشق به میهن و … از انسان موجودی می سازد که خداوند در حضور فرشتگان به خلقت خود آفرین می گوید .
یک جوان اگر خود را باور کند و عشق خود را در مسیر اهداف اصلی زندگی خویش قرار دهد ، یقیناً به اهداف خود می رسد . البته عکس این مطلب نیز صادق است .
اگر بگویید : من عاشق کار ، تحصیل و شغلم هستم ، موفق می شوید ، زیرا عاشق می شوید و دیگر هیچ قدرتی نمی تواند شما را از حرکت و پویایی در راه رسیدن به هدفتان باز دارد .
عشق به انسان روحیه می دهد و داشتن روحیه موفقیت را به دنبال خواهد آورد . تا می توانید در خود شور ، شعف و عشق ایجاد کنید .
انسان عاشق به راحتی با مشکلات دست و پنجه نرم می کند و آن راهی برای رسیدن به موفقیت می داند . او هر شکستی را به منزله ی تجربه ، نه ناکامی و یاس ، قلمداد می کند ، زیرا هیچ وقت ناامید و مایوس نمی شود تا شکست بخورد .

سفر عشق
نیاز همه ی ما این است که بدانیم دوستمان دارند و قابل دوست داشتن هستیم . ما زندگی را با اعتماد به هر دوی این نکات آغاز کردیم . شناور در عشق مادر و پیچیده در معصومیت خودمان . عشق هرگز زیر سوال نبود ، اما با گذشت زمان ، آسمان اطمینان ابری شد . امروز ، آیا هنوز می توانی وقتی به خود نگاه می کنی ، دو جمله ای را که هر نوزادی – اگر می توانست حرف بزند ، می گفت – بگویی ؟
همه مرا کاملاً دوست دارند – من کاملاً قابل دوست داشتن هستم .
وقتی در آئینه نگاه می کنیم در این حالت واقع گرایانه به خودمان می نگریم ، اما آئینه ما حقیقتی را که علی رغم تمام رنج ها پا برجاست به ما نشان نمی دهد . اینکه ما آفریده شده ایم تا کاملاً مورد علاقه ی همه و در تمام طول زندگی قابل دوست داشتن باشیم .
دلیل این که کمال مورد محبت بودن و کمال قابلیت دوست داشته شدن را احساس نمی کنیم این است که خود را با طبیعت روحانیمان نمی شناسیم . احساس عاشقانه ی ما چیزی را از دست داه که نمی تواند بدون آن زندگی کند بُعد برترش را . ما اگر می توانستیم این قسمت گم شده ی خود را دوباره پیدا کنیم ، چه احساسی داشتیم ؟ – در آن صورت :
ذهن ، بدن و روح یگانه می شدند – این پیوند خالق عشقی است که می توانیم دهنده ی آن باشیم . ما و معشوقمان یگانه می شدیم – این پیوند خالق عشقی است که برای مشارکت داریم . هر کدام از ما ، در عمیق ترین سطح طبیعتمان باید قهرمان زن یا مرد یک داستان عشقی ابدی باشیم . این داستان در کمال معـصـومـیـت با تـولـد کودکی در آغوش پر مهر مادرش شروع می شود . وقتی این کودک به دنیا قدم می گذارد ، از مراحل مختلف رشد می گذرد . هر چه تجربیاتش بیشتر می شود ، دایره ی عشق او وسعت می یابد و شامل خانواده و دوستان اولیه و بعد دوستان صمیمی می شود ، و هم چنین عشق به معنویات مانند آموزش و حقیقت . این سفر که هر لحظه به جایی می رسد ، ما را به عشق به دهش می رساند و گل دادن در ارزش های برتر مانند مهربانی ، بخشش و نوع دوستی و در نهایت تجربه ی مستقیم خود روح ، که همان عشق خالص است . بالاترین نقطه ی این سفر همان دانشی است که کودک زندگی را با آن شروع کرده است ، گو این که نمی توانسته به زبان بیاورد که "من عشق هستم" .
وقتی به عشق مبدل شوی ، می دانی که عشق را کاملاً تجربه کرده ای . این هدف روحانی زندگی است .

اندرزهای سبز درباره ی مهر و محبت
پیامبر (ص)
* محبوب ترین بندگان خدا کسی است که با بندگان او مهربان تر باشد .
* دل های مردم ، با این تمایل فطری آفریده شده است که نیکی کنندگان به خود را دوست باشند و بد کنندگان به خویش را دشمن دارند .

فاطمه (س)
* بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم و مهربان تر باشد .
* ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده باشند .

امام علی (ع)
* خوش رویی و بشاشیت ، ریسمان مهر و مودت است .
* کسی که سخنش نرم است ، محبتش واجب است .
* سودمندترین گنج ها ، دوستی دل هاست .
* محبت قلبی ، با دوستی محکم می گردد .
* از دست دادن دوستان ، غربت و تنهایی است .
* مردم دوست دار کسی خواهند بود که با آنان ، از در الفت و محبت وارد شود .
* خداوند دوست دارد که مردم درباره ی هم خوب فکر کنند و خیرخواه یکدیگر باشند .
* رساترین خبری که از طریق آن می توانی رحمت الهی را به خود جلب کنی ، این است که در باطن با همه ی مردم با عطوفت و مهربانی باشی .

امام حسن (ع) :
* آن چنان با مردم دوستی کن که می خواهی با تو آن گونه کنند .

امام سجاد (ع) :
* از دست دادن دوستان سبب تنهایی است .
* از دوستی با گناه کاران و کمک به ستم گران دوری جویید .

امام محمد باقر (ع) :
* گشاده رویی در برخوردهای اجتماعی مایه ی جلب محبت مردم و قرب به خداوند است .
* محبت جوهر و خلاصه ی دین است .
* خوش رویی سبب جلب محبت دیگران است .
* اندازه ی محبت دوستت را نسبت به خویش ، با علاقه ی قلبی خودت به او به دست آور .
امام رضا (ع) :
* سکوت ، وسیله ای برای جلب محبت دیگران و راهنمای خوبی هاست .
* نصف عقل آدمی اظهار دوستی و محبت نسبت به عموم مردم است .
* با دوستان فروتن باش ، از دشمن بپرهیز و با مردم گشاده رو باش .

امام محمد تقی (ع) :
* دوستان مورد اعتماد یکدیگر ، اندوخته ای ارزنده اند .

فصل ششم
نتیجه گیری
مساله محبت در تربیت نسل جدید به واسطه ی تکنولوژی اشتغال پدر و مادرسختی زندگی و بسته بودن زندگی شهری و پولی شدن رابطه های اجتماعی جایگاه بسیارمهمی یافته است از نقطه نظر فرآیند رشد هیچ امری مهم تر و تعیین کننده تر از خانواده در پی ریزی و چگونگی رشد و شخصیت آدمی نخواهد بود چرا که تا ر و پود زندگی آینده فرزندان و نهایتا جامعه به آن بستگی خواهد داشت با توجه به اهمیت فضای خانواده اگر محیط خانوادگی سرشار از محبت اطمینان و اعتماد و عشق و صفا باشد امکان سلامتی جسمانی روانی و اخلاقی بیشتر فرزندان خواهد بود که ایجاد سلامتی منو ط به بهداشت روانی خود والدین می باشد که چنین محیط مناسب عاطفی زمینه را برای رشد و مقابله مناسب فرزندان در تمام موارد و مسائلی که با آنها روبرو می شود فراهم می سازد و فرزندان در ارتباط با هـمسالانشان در مدرسه و در زمینه های تحصیلی موفق خواهد بود همان گونه که محیط و جو عاطفی خانواده در سازگاری و پیشرفت تحصیلی کودک موثرو مهم می باشد محیط مدرسه نیز می تواند برای کودک سرچشمه ایمنی یا نا امنی باشد روابط درون مدرسه برای رشد عاطفی فرزندان به این دلیل که مدرسه نخستین محیط اجتماعی برای کودکان و نوجوانان است مهم می باشد مربیان با ایجاد رابطه صحیح با دانش آموزان و ایجاد احساس اطمینان و اعتماد نسبت به خود در آن باعث امنیت خاطره دانش آموزان شده با ایجاد رابطه عاطفی مناسب با آنها می توانند از رفتارهای ناسازگار و بی توجهی به درس و مدرسه در دانش آموزان جلوگیری نماید . چرا که رفتار دانش اموزان از جلوگیری ارتباط معلمان با انها نیز تا ثیر فراوانی میگیرد محبت والدین و مربیان به فرزندان می تواند به صورت پذیرش نوازش نرمی در گفتار برقراری فضای امن حمایت تعریف و تحسین تشویق عضو و اغماض عذر پذیری و … آشکار می شود .
این محبت باید به گونه ای باشد که فرزند این رابطه حسنه و محبت آمیز را احساس نماید ولی وابستگی پیدا نکند به خاطر بسپاریم که عشق و محبت اصلی است که روابط انسانها را شان و عمق بخشیده و از آن حمایت می کنند .
عشق و محبت زیر بنایی است برای اعتقاد به برابری روح و انسانیت ، تسریع کننده تغییر ، پیشرفت و موفقیت های بزرگ .

آری عشق واقعی ، مقدس است . عشق به خدا ، به اهداف معنوی و عشق به میهن از انسان موجودی می سازد که خداوند در حضور فرشتگان به خلقت خود آفرین می گوید .

پیشنهادهای پژوهش
1- شایسته است از طریق رسانه های گروهی مختلف و جلسات اولیاء و مربیان ، والدین را در خصوص شیوه های تربیتی صحیح و اهمیت دادن به فرزندان ، پذیرش ، تایید ، حمایت و هدایت آن ها آگاه نمود . والدین و مربیان باید از هر گونه تنبیه و توبیخ و سخت گیری بدون دلیل که باعث کاهش ابتکار ، توانایی های یادگیری و احساس طرد شدگی در کودکان می شود بپرهیزند . والدین باید آگاه باشند که محبت ، تفاهم و حس هم دردی برای کودکان به همان اندازه مهم است که تامین نیازهای فیزیولوژیک آنان .
2- روابط بین مسئولین مدرسه اعم از معلمان و مربی های تربیتی ، ناظم و رئیس با نوجوانان باید روابطی همراه با مهربانی و حمایت و هدایت باشد چرا که روابط درون مدرسه نیز برای رشد عاطفی نوجوانان به این دلیل که مدرسه نخستین محیط اجتماعی برای کودکان و نوجوانان است مهم می باشد .
3- وجود مربیان با تجربه و آگاه به مددکاری اجتماعی ، روان شناسی و علوم تربیتی برای نوجوانان در مدرسه و اوقات فراغت بسیار ضروری است و می تواند در حل بسیاری از مشکلات دانش آموزان و آگاهی دادن به والدین آن ها در خصوص شیوه های درست تربیتی ، کارساز باشد .
4- با توجه به یافته های تحقیقات تشویق بیشترین نقش را در عملکرد تحصیلی ایفاء می کند لذا می توان با استفاده ی به جا و شایسته از این متغیر ( تشویق و دل گرم نمودن ) در خانواده ها و مدارس از آن در راه بهبود عملکرد تحصیلی دانش آموزان سود جست .
5- به دست اندر کاران امر مهم تعلیم و تربیت ، مراکز مشاوره خانواده و اولیاء پیشنهاد می شود با توجه به شکل گیری شخصیت فرزندان در خانواده در تربیت صحیح آن ها بکوشند و با آگاهی و اطلاعات کامل از شیوه های تربیتی و ساختن جو عاطفی سالم در خانواده به پیشرفت تحصیلی و شخصیت سالم فرزندان خود کمک نمایند .
6- با توجه به این که در تحقیقات مشخص گردیده که بین سلامت روان و عملکرد تحصیلی و هم چنین بین سلامت روان و جو عاطفی خانواده ها روابط معنی داری به دست آمده است ، بنابراین می توان به مسئولین و سایر دست اندر کاران توصیه نمود که با انجام پژوهش های جامع و کاملی ، نسبت به شناسایی دقیق عوامل موثر به متغیرهای مذکور اقدام نمایند و سپس با کنترل و دستکاری آنها ، تغییرات مطلوبی در رفتار دانش آموزان و فضای عاطفی خانواده به عمل آورند .
7- با توجه به تاثیر سلامت روان ،بر عملکرد تحصیلی پیشنهاد می گردد که به منظور افزایش سلامت روان دانش آموزان بهداشت روانی در موقع تحصیل از همان ابتدای دبستان ، راهنمایی و دبیرستان مورد توجه و آموزش قرار گیرد .
8- با توجه به این که هنگام ورود به دبیرستان دانش آموزان با مشکلات خاص خود که همراه با سن بلوغ ، بحران هویت ، یا هویت یابی ، استقلال طلبی ، انتخاب رشته ، مواجه هستند که هر کدام می تواند دارای عوامل فشارزای زیادی باشد ، پیشنهاد می گردد که مـسوولین مربوطه با اتخاذ تدابیر مناسبی در جهت کاهش و حذف منابع ایجاد فشارهای مذکور ، اقدام نمایند .
9- پیشنهاد می شود به والدین که هر اندازه که عاقل و خیرخواه باشند نمی توانند مشکلات فرزندان را در خانه و در ارتباط با همسالان ، مدرسه ، در یادگیری مطالب درسی ، بهداشت روانی برنامه ریزی های روزانه بازی و کار جمعی ىرست تشخیص دهند . لذا برای کمک هر چه بیشتر به فرزندان دانش آموز ارتباطات مداوم هفتگی با مشاورین در مدارس را داشته باشند .
10- پیشنهاد می شود به والدین که با مطالعه کتاب ها و گذرانیدن کلاس های مربوط به شیوه های نوین فرزند پروری ، بتوانند با الگوهای پرورش فرزندان آشنا شوند .
11- برقراری روش منظمی برای اخذ نظرات و پیشنهادهای اصلاحی والدین و دانش آموزان و اعطای امتیاز به بهترین نظرات و پیشنهادهای ارائه شده .
12- به مسئولین محترم و دست اندر کاران توصیه می شود که با توجه به ضریب بالای میان سلامت روان و عملکرد تحصیلی و همچنین سلامت روان و جو عاطفی خانواده و مدرسه بهتر است به فعالیت و سرمایه گذاری در سلامت روان دانش آموزان اقدام نمایند .
13- اختصاص دادن روزی مناسب به عنوان روز عشق و مهر ورزی به عنوان سنبل و بر پایی جشن هایی در خصوص این روز .
14- برگزاری جشن هایی تحت عنوان مهر و دوستی در مدارس .
15- ایجاد رابطه دوستانه و صمیمانه بین معلمان و والدین ، و آشنائی معلمان با شرایط و وضع خانوادگی دانش آموز که رفتار مدرسه ای او متاثر از آن است . و نیز راهنمائی والدین در درک هر چه بیشتر فرزند خود .
16- آگاهی به والدین در جهت شناخت مدرسه ، معلم ، مربی و … و اینکه فرزندان در مدرسه چه می آموزند و چگونه تربیت می شوند .
17- برنامه ریزی مشترک اولیا و معلمان ، در زمینه استفاده هر چه بیشتر از امکانات هر دو نهاد مدرسه و خانواده ، و ایجاد هماهنگی بین کوشش های آموزشی و تربیتی مدرسه با برنامه والدین در خانواده ، و همخوانی ارزش ها و فعالیت های مذهبی در خانه و مدرسه . و پی بردن به تـعرض تاثیر پذیری های متعلم در خانه ، مدرسه ، مسجد ، وسائل ارتباط جمعی و غیره ، و حل آنها
18- مدرسه باید در سالم کردن شرایط و محیط آموزشی ، اقدامات موثر به عمل آورد زیرا چه بسا شرایط نامناسب و غیر قابل تحمل باعث احساس طرد شدگی ، ، بی کفایتی ، عدم اعتماد به نفس و عدم احساس مسئولیت و در نتیجه پرخاشگری و بروز رفتارهای نابهنجار می گردد .
19- سالم ساختن شرایط و محیط مدرسه با انعطاف پذیری برنامه ، تجانس بخشیدن به مواد درسی و نیازهای متعلمان ، تفکیک کلاس های پر جمعیت ، فراهم آوردن وسایل و امکانات لازم آموزشی و پرورشی ، سازماندهی فعالیت های ورزشی ، آموزش صحیح ارزش ها ، مواجهه و رفتار مناسب و از این قبیل کارها ، امکان پذیر است .
20- مشکلات روانی و عاطفی دانش آموزان باید شناخته شود و در صورت لزوم به مراکز تشخیص و درمان رجوع گردد .

منابع و ماخذ

1- بوسکالیا – لئو ، زندگی با عشق چه زیباست ، توراندخت تمدن (مترجم) – چاپ پنجم – انتشارات
روشنگران 1370 .
2- بوسکالیا – لئو، همه را دوست دارم و آنان نیز … ؟ ، زهره فتوحی (مترجم) چاپ هفتم – نشر دایره –
1381 .
3- فلسفی – محمد تقی ، بزرگسالان و جوان از نظر افکار و تمالایت – جلد 1 – تهران – دفتر نشر فرهنگ
1378
4- مطهری – مرتضی ، تعلیم و تربیت در اسلام – چاپ چهل و دوم – تهران – انتشارات صدرا – بهمن
1383
5- شکوهی یکتا – محسن ، تعلیم و تربیت اسلامی (مبانی و روشها) – دوره ی کاردانی تربیت معلم –
تهران چاپ و نشر ایران 1370
6- چوپرا – دسی پک ،راه عشق (شفای روحانی) – پریچهر فرجادی (مترجم) – چاپ اول – انتشارات
آئین تفاهم – 1384
7- شعاری نژاد – علی اکبر – روان شناسی رشد 1 – چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور – تیر 1369 .
8- شعاری نژاد – علی اکبر – روان شناسی 2 – (نوجوانی و بلوغ) – چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور –
1369 .
9- دکتر قائمی – علی – هدایت و تربیت نوجوانان و جوانان – چاپ اول تهران – چاپ شفق – خرداد
1363 .
10- مرکز انتشارات خاتم الانبیاء – نهج الفضاحه (سخنان و خطبه های رسول اکرم اسلام) – چاپ دوم
اصفهان – انتشارات خاتم الانبیاء – تابستان 1384 .
11- شرفی – محمد رضا – خانواده ی متعادل – تهران – انتشارات انجمن اولیا و مربیان – 1374 .
12- زمانی – مصطفی – نهج البلاغه – چاپ چهاردهم – تهران – انتشارات نبوی پائیز 1378 ..
13- اتکینسون- رتیال ، ریچارد س . اتکینسون ، ارنست ر . هیلگارد – زمینه ی روانشناسی جلد (1) –
چاپ هشتم انتشارات رشد – 1373 .
14- دکتر قائمی – علی ، خانواده و دشواری های کودکان – چاپ هشتم- انتشارات انجمن و اولیا و مربیان
1382 .
15- استادان شرح جامع آموزش خانواده ، خانواده و فرزندان در دوره ی ابتدایی – چاپ هشتم – انتشارات
انجمن اولیا ء و مربیان . 1378
16- شیخ الاسلام – سید جعفر ، پرورش کودک از نظر اسلام – چاپ اول – دفتر انتشارات امیری 1364 .
17- دکتر شفیع آبادی – عبدالله ، راهنمایی و مشاوره کودک – چاپ اول – انتشارات سازمان مطالعه و
تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت) – پائیز 1372 .
18- عبادی – غلامحسین ، یافته های پژوهشی شورای تحقیقات آموزش و پرورش استان خوزستان از
سال 1369 لغایت 1383 – چاپ اول – انتشارات کردگار – 1384 .
19- اسلامیه – حمیدرضا – نگاهی به تعلیم و تربیت در سیره منوی (ع) – چاپ اول – تهران – ناشر بقیه
العتره – زمستان 1385 .
20- دکتر قائمی – علی ، خانواده و تربیت کودک ، چاپ پنجم ، انتشارات امیری 13 . 1364
21- وزارت آموزش و پرورش – رشد معلم – سال شانزدهم – مهر 76 .
22- وزارت آموزش و پرورش – گاهنامه راهنما – شماره 1 – سال اول – پائیز 1383 .
23- وزارت آموزش و پرورش – نشریه ی پیوند ، شماره 315 ، دی 1384 .
24- وزارت آموزش و پرورش – نشریه پیوند ، شماره 242 ، آذر سال 1378
25- وزارت آموزش و پرورش – نشریه پیوند – شماره 252 – مهر سال 1379
26- وزارت آموزش و پرورش – ماهنامه تربیت – سال یست و یکم – آذر ماه 1384 .
27- وزارت آموزش و پرورش – ماهنامه تربیت – شماره 3 – سال بیستم – آذر ماه 1383 .
28- وزارت آموزش و پرورش- ماهنامه تربیت – شماره هشتم – سال سیزدهم – اردیبهشت 76 .
29- هفته نامه سلامت – شماره 109 – 1385 .

1 – Ashley Montagu
2 – Carl Rogers
3 – Abraham Maslow
4 – Harold Bloom Field
5 – E. Kϋbler Ross
6 – Desmond Morris
7 – James Lynch
8 – T. Lssac Robin
9 – M. Mead
10 – Noman Counsins
11 – David Viscott
12 – Klark Moustaks
13 – William Menninger
14 – Melanie Klem
15 – C. S. Lewis
16 – Nathaniel Branden
17 – William James "1842-1910" از پیشروان بزرگ روان شناسی در آمریکاست . وی ابتدا به تحصیل تشریح و فیزیولوژی پرداخت و سپس به مطالعه روان شناسی و فلسفه آغاز کرد . کتاب معروفش زیر عنوان اصول روان شناسی (1890) کتاب درسی شد . این روان شناس از پیشقدمان مکتب پراگماتیسم در فلسفه است .
18 – Karl George Lange (1834-1900) فیزیولوژ یست دانمارکی است .
19 – نهج البلاغه ، نامه ی 31 .
20 – البته ما با توجه به تعلیمات کشیشیها داریم حرف می زنیم ، به تعلیم خود عیسای مسیح کار نداریم .
21 – قال (ع) قبله الوالد رحمه و قبله الوالدین عباده و قبله الرجل اخاه دین .
22 – قال الصادق (ع) ان لله لیرحم الرجل لشده حبه لولده .
23 – قال علیه السلام : قبلوا اولادکم کم فان لکم بکل قبله درجه فی الجنه .
24 – قال رسول الله (ص) اعدلوا بین اولادکم (مکارم الاخلاق) .
25 – تفصیل رسائل الشیعه ج 3 ص 135 ، المحجه البیضاء ، ج2 ص137 .
26 – المحجه البیضاء – ج2 – ص241 .
27 – المحجه البیضاء ، ج2 – ص64
28 – المحجه البیضاء ، ج2 – ص64 .
29 – امحجه البیضاء ، ج2 – ص114 .
30 – همان ماخذ ، ج2 – ص233 .
31 – تفسیر البرهان – ج1 – ص122 .
32 – مِن اَقضَل البِرِ بِّر الاتیام . ( شرح فارسی نمود و در ر آمدی ص431 ) .
33 – المحجه البیضاء ، ج2 – ص64 .
34 – المحجه البضاء ، ج2 – ص64 .
35 – سوره ی فصلت ، آیه 34 ، محتوای همین آیه با تعبیری نظیر آن در سوره مومنون ، آیه 96 به چشم می خورد . اِدفَع بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ السَّیِّئهَ نَحنُ اَعلَمُ بِما یَصِفوُنَ
36 – به کتاب آشنایی با شیوه ی زندگانی پیامبر اسلام (ص) رجوع شود .
37 – کارنامه ی محمد (ص) ، نوشته ی محمد حسین مظفر ، ترجمه ی مصطفی زمانی ص146 و 147 .
38 – عن ابی جعفر علیه السلام قال : شَرُّالاباءِ مَن دَعاهُ البِرُّ الِا فُراطِ وَ شَرُّ الابَناءِ مَن دَعاهُ التَقصیرُ اِلی العُقُوقِ (تاریخ یعقوبی ج3 ص 53 ) .
39 – سوره ی 3 ، آیه ی 103 .

40- مجموعه ی ورام ، ج2 ، ص51 .
41 – اعجاز روان کاوی ، ص4 .
42 – مجموعه ی ورام ، ج1 ، ص12 .

43 نهج البلاغه حکمت 73
44 مریم ' آیه 96
45 تحف العقول 'ص
46 منیه المرید'ص88
47 نهج البلاغه 'خطبه 170
48 – Ashley Montagu
49 – Floyd Matson
50 – Pairing
51 – Bach and Deutsch
—————

————————————————————

—————

————————————————————

5


تعداد صفحات : 92 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود