تارا فایل

مقاله شهرسازی در یونان باستان



مقاله:
شهرسازی در یونان باستان

فهرست:
نگرشی بر تاثیر طبیعت بر معماری شهرهای باستان
ارتباط شهرسازی مصریان با یونانیان باستان
تاثیر معماری یونان بر شهرسازی ایران باستان
پارتیان یونانی و تاثیر آنان بر شهر نشینی و معماری ایرانیان
شهرداری و شهرسازی در یونان باستان

نگرشی بر تاثیر طبیعت بر معماری شهرهای باستان
* دوران باستان، بین النهرین 3500 سال قبل از میلاد
* میان دو رود، جلگه فرات و دجله جلگه ی حاصلخیزی وجود دارد که پهنه های تمدن انسانی شناخته می شود.
* در دوران باستان این سرزمین رابطه ی ستایش آمیز با طبیعت مبین نوع ارتباط انسان با طبیعت پیدامونش بوده.
1- احترام به محیط طبیعی و تقدیس آن، انسان را موظف می ساخت که تمامی فعالیتش را با طبیعت هماهنگ سازد.
2- تقدیس طبیعت، موجب می شد که انسان خود را نگهبان بپندارد، تمامی عملیاتش را با عناصر آن(خطوط، نور و رنگ های طبیعت) همگون و هماهنگ سازد.
3- زمین به عنوان زمین مادر منبع و منشاء تمامی خوبی ها و زایش و بقای هستی تلقی می شد.
4- آب نیز عنصری برای تولید و بقا محسوب می شد و برای رویاندن و ایجاد خنکی به کاری رفت و اهمیت تمثیلی و معنوی داشت.
5- تجلی این اعتقادات در باغ های معلق یا پردیس های بابل می باشد. که در امتداد دیوارهای شهربابل در زمین های حاصلخیز به صورت یکسری از تراس های مشجر روی یکدیگر ساخته شده بود و روی هر یک از این تراس ها گونه های گیاهی متفاوت کاشته شده بود.
6- این باغ ها دارای محوری بودند که با دو ردیف درخت احاطه شده بود و از میان آن ها جوی آبی می گذشت.
* دوران باستانی مصر (3500 سال قبل از میلاد)
* جلگه ی حاصلخیز مصر در کنار رود نیل همزمان با تمدن بین النهرین با کشاورزی تکامل یافته رابطه ی انسان مبتنی بر الهام از طبیعت و آمیختگی معماری با طبیعت.
1- طبیعت پایه الهام معماری بنای معابد مصری ـ اهرام تقلیدی از کوه ـ ستوان از نخل و سرستون تقلیدی از گل نیلوفر یا پاپیروس.
2- سیستم باغ سازی به صورت باغ های کشاورزی.
3- باغ ها در قطعات مستطیل شکل، گیاهان با فرم منظم و دیوار بلند آن را احاطه می کرد.
4- به صورت نهرهایی که 2 طرف آن نخل بود، شطرنجی می شدند.
5- باغ مصری دوران باستان، الگوی مشخصی برای باغسازی غرب بوده است.
6- دوران باستان یونان از قرن پنجم پیش از میلاد تا چهارم.
7- در این برای یونانیان طبیعت مکان مقدس بود و نظم هندسی معماری در نظم طبیعت اقدام می شد. ویژگی ارتباطی انسان با عناصر طبیعت به شرح زیر است:
8- در ادبیات که آثار هومر (ایلیاد و اودیسه) شاخص آن است، طبیعت مکان مقدس توصیف شده است.
9- شیوه معماری و نوع استقرار معابد در بستر طبیعت به گونه ای بوده که به فضا، ابعاد و مضامین نمادین (سمبلیک) می بخشیده است.
10- شهرها به عنوان ملاک زیبایی شناخته می شدند نه طبیعت و باغ ها.
11- بر این مبنا لذت بردن از عناصر طبیعی در یونان باستان، غیرمنطقی و غیرقابل تعریف شناخته شده بود.
12- در دوران کلاسیک به ویژه درزمان افلاطون و ارسطو، هنر باغسازی وجود داشت. این باغ ها محل تجمع فلاسفه محسوب می شد که از آن جمله می توان باغ های آکادمی افلاطون و اپیکور را نام برد.
* دوران باستان، روم ـ اواخر قرن چهارم قبل از میلاد تا قرن پنجم بعداز میلاد
* بهره وری از طبیعت، سازماندهی سرزمین برای تولید، ساخت "ویلا ـ باغ" و توانایی تکنیکی و صفحه آرایی، در مجموع گرایش غالب رومیان باستان در برخورد و ارتباط با طبیعت به شمار می رفت. ویژگی های این رابطه به شرح زیر است.
1. در روم باستان طبیعتی مورد ستایش بود که حضور انسان در آن حس می شد.
2. زیبایی نیز در رابطه ای مستقیم با سودمندی قرار داشت و عملکرد زیبایی منظر با ارزش درآمدزائی آن مرتبط بود.
3. نوسازی در منظر طبیعی، با کاشت متقارن درختان و جستجوی فرم های هندسی برای المان های طبیعت همراه بود.
4. باغ های رومی مانند تابلوی طراحی شده ای بودند که با مجسمه قهرمانان، فواره، استخر و معابد آراسته می شد.
5. در ویلا ـ باغ ها گیاهان به صورت متنوعی هرس می شدند و به اشکال مکعب، استوانه گر دری آمدند.
* دوران باستان ایران (از قرن پنجم پیش از میلاد تا قرن هفتم)
* این دوران با حکومت هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بر ایران هرماه است. طی آن مفاهیم باغ هشت و باغ شهر رابط بین طبیعت و ایرانیان باستان را تعیین می کند. این مفاهیم، نماد (سمبل) خنکی و حاصلخیزی به شمار می رفتند و منشاء هستی و آفرینش و عامل تسلط بر دنیای بیرونی محسوب می شدند، در چنین نگرشی بقایای شهریه وجود باغ بستگی داشت و شهر تا زمانی می توانست به هستی خود ادامه دهد که د رمدخل آن، باغ مستقر باشد، چون بر مبنای این اعتقاد، آب به عنوان منشاء حیات، توسط باغ از سینه خاک گرفته می شد و در شهر بخش می گردید. در مجموع، ویژگی های ارتباط ایرانیان با طبیعت و منظر به شرح زیر قابل توصیف است.
1. مانند تمدن بین النهرین باغ تصویری ازجهان جاودانه بود.
2. کاشت درختان منظم، میوه در کنار گیاهان معطر، منشاء باسنن بابل و مصر.
3. نظم هندسی از تقارن پیروی می کرد که مفاهیم افسانه ای و عرفانی داشت.
4. در تمدن ساسانیان، نظم هندسی باغ، ایده جهان را تداعی می کرد و حفاظت از زمین و محیط مقدس شمرده می شد.
5. باغ ها د رمجموع، مکان های سحرآمیزی به شمار می رفتند که هم شهر بودند و هم باغ بهشت این مکان ها در عین حال، نهاد خنکی، حاصلخیزی و تولید محسوب می شدند.
6. باغ بهشت ها نمایانگر یگانگی زمین و آسمان بودند و با ایجاد نظم در زمین، نظم خدایی را جستجو می شد.
* قرن میانی از پنجم تا پانزدهم میلادی
* تمایز بین فرهنگ غرب و شرق آشکار شد در غرب ترس از طبیعت و دنیای بیرونی شکل گرفت. از این رو، معماری شهرها به درون حصارها در منظر طبیعی پناه برد و طبیعت ایده آل تنها در تصویر و آفرینش های عنصری تجلی یافت.
ارتباط شهرسازی مصریان با یونانیان باستان
به گزارش خبرگزاری ایسنا،در 75 مایلی جنوب قاهره و در مکانی که پوشیده از سنگ و ماسه است، بقایای شهری تاریخی که زمانی یکی از زیباترین و آبادترین شهرهای مصر باستان بوده است ، قرار دارد. این شهر تاریخی که تبتونیس (Tebtunis) نام دارد، مساحتی بیش از 20 هکتار داشته و دست کم قدمت اشیا و بناهای کشف شده در آن، سه هزار سال است.
همچنین در نزدیکی تبتونیس، شهر تاریخی دیگری به نام سبک (Sobek) قرار گرفته است. سبک نام یکی از خدایان مصر باستان است که هزاران سال پیش توسط مصریان باستان پرستش می شده است. در این شهر، آثاری از تمدن اسلامی نیز کشف شده اند.
شهرهای تاریخی تبتونیس و سبک در دهه ی 30 میلادی و زمانی که زیر خروارها شن قرار داشتند، کشف شدند. تاکنون در این شهرهای تاریخی، اشیا و بناهای فراوانی به دست آمده اند؛ ولی نکته ای که سبب شگفتی باستان شناسان شده، کشف بقایای دژی مستحکم در گرداگرد این شهرهای تاریخی است.
باستان شناسان با بررسی سبک های معماری به کار رفته در بناهای شهر تاریخی تبتونیس و پاپیروس های کشف شده به این نتیجه رسیده اند که این شهر تاریخی سه دوره رونق و شکوفایی را پشت سر گذاشته، ولی در پایان دوره ی سوم برای همیشه خالی از سکنه شده است.
پروفسور کلاودیو گالاتزی (Claudio Gallazzi) از دانشگاه میلان، از سال 1998 میلادی همراه باستان شناسانی از ایتالیا و فرانسه کاوش در شهر تبتونیس را آغاز کرده است. او در این سال ها موفق به کشف شواهدی دال بر روابط تنگاتنگ مردم این شهر با مردم تمدن یونان باستان شده است.
پروفسور گالاتزی در طول 19 سال گذشته با بررسی بناهای تاریخی و اشیای کشف شده در 15 نقطه ی مختلف شهر تبتونیس به این نتیجه رسیده است که مردم این دو تمدن دنیای باستانی در اموری مانند شهرسازی و شیوه ی حکومت از تجربه های یکدیگر استفاده می کردند. همچنین روابط تجاری گسترده ای نیز داشته اند.
تاکنون در ویرانه های این شهر تاریخی، تعدادی پاپیروس که به بیان جنبه های مختلف زندگی مردم تبتونیس از جمله رسوم خاکسپاری، قوانین جزایی، اسناد قانونی و قراردادها می پردازند، کشف شده اند.
در طول 19 سال کاوش، بیش از هفت هزار پاپیروس کشف شده اند و تعداد کمی از آن ها بررسی دقیق شده اند. نتایج تحقیقات پروفسور گالاتزی و همکارانش در آینده ی نزدیک در قالب کتابی به چاپ می رسد.
تاثیر معماری یونان بر شهرسازی ایران باستان
آثار و قراین تاریخی نشان می دهد که مهاجرت آریاییان به آسیای غربی حدوداً از سده چهاردهم ق.م. آغاز شد و به مرور ادامه یافت. شاخه های از آریاییان که از جبال هندوکش و فلات پامیر گذشته، به جلگه سند پا گذاشتند، بی تردید با مقاومت بومیان دراویدی روبرو، و برای جایگیری مجبور به نزاع شدند. این برخورد، که در لابه لای متون تاریخی آشکار است. احتمالاً به این گستردگی در فلات ایران رخ نداد. اگرچه آریاییان ایرانی، توانستند به مرور اقوام آسیانیِ ساکن در فلات، همچون حوریان، گوتیان، لولوبیان و عیلامیان را یا از فلات اخراج کرده و یا در خود تحلیل ببرند، اما این جای گیری از گونه ای دیگر بود. اسب و مهارت آریاییان درارابه رانی مورد توجه بومیان قرارگرفت.آریاییان اگرچه کوچ رو بودند، اما کاملاً بی بهره از یکجانشینی نبودند. باستان شناسی توانسته است حوزه های متعددی از نقاط استقرار را در آسیا مرکزی بشناساند. آنچه امروز مسلم است، وجود یک مرکز مستقل تمدن در آسیای مرکزی است که البته ناظر به پیشرفت مدنیت در آسیای غربی- اعم از عیلام و بابل- و رواج شهرنشینی در تمدن سند، به ویژه هاراپا و موهنجودارو در ساحل رودهای سند و پنجاب است. اما آن دسته از آریاییان که پا به فلات ایران گذاشتند، اگرچه بی بهره از اندیشه مدنی نبودند، اما در مواجه با تمدن شکوفای آسیای غربی، بهره آنان بسی اندک می نمود، و از همین رو به یک باره شاکله شهرنشینی آنان را اخذ کرده، با کیهان شناسی ویژه آنها درآمیخت. این کیهان شناخت، شهر را الگویی از نظام آسمانی می انگاشت و به همین دلیل برگسترش آن همت می گماشت.

شکل 1 – شهر اردشیر خوره

مادها نخستین سلسله ایران و تاثیر آنان بر معماری و شهر سازی

با سلسله ماد، ایران آریایی، دارای تاریخ سیاسی گردید. اما در عین حال آریاها را نباید یک قوم متحد در نظر آورد؛ آریاییان از تیره های گوناگونی تشکیل شده بودند که در میان تیره ماد و پاریس در حیات سیاسی ایران زمین نقش تعیین کننده ای برعهده داشتند. گستره سرزمین ماد، مرکز، غرب و شمال غربی ایران را دربرمی گرفت. بروز اقتدار سیاسی نزد مادها، که توانستند نخستین سلسله آریایی را فلات ایران تاسیس کنند. نتیجه قرارگرفتن آنان در میان دو حکومت مهاجم آشور و اورارتو در غرب و شمال بود. تهاجمات پی در پی اقوام آشوری و اورارتو، احساس اتحاد میان قبایل مادی گسترش داد. اقتدار قوم ماد مصادف با تحلیل رفتن سلسله پرقدرت عیلام و دیگر دول آسیانی، همچون ماننا، گوتی و لولوبی در فلات ایران بود.
مدنیت دوران ماد، همواره با هگمتانه به ذهن می آید. اما واقعیت این است که طی هزاره سوم تا نیمه دوم هزاره نخست قبل از میلاد سلسله هایی در شمال غربی فلات ایران رشد کرده بودند که تفاوت هایی کلی با تمدن های شکل یافته در بین النهرین داشتند. شهرهای مستحکم و کمتر شناخته شده این سلسله ها در ایران غربی پراکنده بودند. مدنیت ماد بی تردید یا بر بازمانده این شهرها و یا در ستیز با آنان شکل گرفت. از همین رو شکل شهر مادی برگرفته از نمونه های مشابه آن در اورارتو و آشور و یا نزد اقوام آسیانیِ ساکن در مرکز، غرب و شمال غربی فلات ایران، همچون مانناییان بود. در میان سلسله های باستانی، شهرهای مادی کمتر برای باستان شناسان شناخته شده است و این بی تردید به پراکندگی اندک با حوزه محدود پراکندگی آنان باز می گردد و این پراکندگی محدود خود نتیجه ناامنی منطقه به دلیل تهاجمات حکومت های مهاجم آشور و اروارتو بود. این عامل البته در شکل گیری و صورت دژ- شهر بوده، و یا با حصار یا حصارهایی تودرتو احاطه می شدند. تعداد حصارهای یک شهر نشانگر بزرگی یا کوچکی شهر بود. شهر دوران ماد به دلایل گوناگون، از جمله کیهان شناسی ویژه دوران باستان، شکل رقومی زمین و البته امنیت عموماً بر فراز ارتفاعات طبیعی و یا مصنوعی بنا می شدند. گاه مانند شهر خارخاریک حصار و یا مانند شهر کیشه سو، چند حصار متحدالمرکز شهر را دربر می گرفت. این شهرها چنان که هرتسفلد گفته است دارای نقشه ای ثابت با تفاوت هایی جزیی بودند. این تفاوت ها ناشی از شرایط اقلیمی ویژه شان بود. دژ شهرها به صورت یک زنجیره دفاعی برپا شده بود تا امکان ایجاد شهرهای بزرگتری چون هگمتانه را در پشت خود فراهم کند. در واقع شهرهای شاهی، مانند هگمتانه، دردوران مادها از گسترش این دژ شهرها حاصل شدند، که آنها نیز به نوبه خود مراکز نخستینی برای انباشت ثروت، تمرکز اقتدار سیاسی و توسعه اجتماعی به شمار می آمدند. هگمتانه اصلاً به معنای مکان جمع شدن بود و تصویری از اتحاد قبایل ماد و اتحاد سه جامعه ایلی، روستایی و شهری را می نمایاند. اصولاً شهر مادی را نتیجه فرایند تکاملی از روستاها به دژ- شهرها و آنگاه شهرهای مهم تری چون هگمتانه دانسته اند.اگرچه در دوران مادها می توان از جامعه شهری سخن گفت، اما این جامعه هنوز در برابر جماعات روستایی و عشیره ای اندک می نمود.

شکل 2 – شهر پیشه وران ( دهکده ای پیش از هخامنشیان )

دیاکونوف در تعریف همین تمایز نوشته است: "شاید ده- دژها مقر فرمانروایان خردی بوده که در منابع آشوری ذکر شده است و در اوستا نیز به نام ساستر آمده است. ناحیه ای که تابع این فرمانفرما بود. به دژ وی مربوط بود. برروی هم ظاهراً فرمانفرما یا ساستر با رئیس دهکده عشیره ای که ویس پتی نامیده می شد، فرق داشته است."

شکل 3 _ ساخت کالبدی شهر در زمان مادها

با این همه در این دوران کالبدهای شهری بیش از پیش آشکار شده، و اگرچه هنوز بافتی همچون بازار مرحله آغازین حیات خود را می گذراند، اما راه ها، راهوندها و شوارع عام، حصار، برج، معبد و کاخ همچون نمونه های بین النهرینی خود کاملاً شکل گرفته بودند، در واقع همه آن مجموعه ای که درون دژ قرارمی گرفت، یعنی دژ و تقسیمات داخل آن، مورد برنامه ریزی و طراحی دقیق قرارگرفته بود. این سازمان اجتماعی و سیاسی تا 559ق.م. که آسیتاک، آخرین شاه سلسله ماد، در برابر نخستین شاه پرقدرت هخامنشی، کوروش، شکست خورد، ادامه داشت.

حکومت هخامنشیان و سبک معماری و شهر سازی خاص این دوره
با حکومت هخامنشی، چیزی رخ نمود که تا آن روز در تاریخ سیاسی آریاییان بی نظیر بود. اقوام آریایی تا پیش از این یا تحت قیادت فرمانروایان محلی، در حوزه هایی کوچک زیسته و با تاخت و تاز به شهرهای دیگر و هم زیستی مسالمت جویانه یا غیرمسالمت آمیز با اقوام بومی روزگار می گذرانیدند، و یا آن که شکل اعلای حکومتی آنان در ماد رخ نموده بود که آن نیز خود قلمرو محدودی محسوب می شد و از حدود شمال غربی و نهایتاً مرکز ایران فراتر نمی رفت. وظیفه این حکمرانی های کوچک با سلسله ماد در دو استراتژی خلاصه می شد: ایجاد امنیت برای مردم و حراست از حوزه اقتدار خود با هخامنشیان به یک باره قلمرو پهناوری به سرزمین اصلی آنان- پارس- منضم گردید.
شیوه حکومت نزد شهریاران ماد، اگرچه از الگوی حکمرانی بین النهرین اخذ شده اما هنوز از ساخت عشیره ای به کلی جدا نشده بود. به عوض آنها، هخامنشیان کوشیدند به ساختارهای حکومتی آسیای غربی نزدیک تر شوند. این ساختار در آن روزگار، البته برای اقلیم بین النهرین، به خاطر تملک سرزمین های حاصلخیز و منابع آبی، بسیار کارآمد بود، اما برای سرزمین خشک ایران چندان کارایی نداشت. کارآمدی تمرکز مالکیت ها در بین النهرین، به واسطه وجود مراکز آبی یعنی رودخانه های عظیم و آبیاری متمرکز ایجاد شده بود، اما در سرزمین خشک و کم آب ایران، تبدیل مالکیت اشتراکی بر زمین به مالکیت دولتی، نتیجه مطلوبی نداشت و لامحاله به بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می انجامید. این بحران، در درازمدت چند بار شکل علنی به خود گرفت که از جمله آن از شورش های اجتماعی گوماتای مغ در دوران هخامنشیان و مزدک در دوران ساسانیان باید نام برد. این همه موجب می شد نظام سیاسی ایران از نوعی دموکراسی قبیله ای به سمت شکلی از اقتدار سیاسی حرکت کند که به استبداد شرقی متمایل بود. اما جالب آن که هخامنشیان، به خصوص دو سر سلسله مقتدر آن – کوروش و داریوش اول- توانسته بودند این شیوه حکومت را با نوع تسامح سیاسی و مدارای مذهبی و فرهنگی بیامیزند.
آن گونه که گیرشمن گفته است. همین سیاست موجب می شد که کشورهای مغلوب در توسعه ثبات و استقرار هخامنشیان نقشی مهم برعهده گیرند.
در واقع همین شکل از اندیشه حکومتی بود که موجب پدیدآمدن ساتراپی ها در قلمرو پهناور هخامنشیان گردید. کوشش براین بود تا ساتراپی ها، که تعداد آنها بالغ بر 20 بود، با خصوصیات قومی و بومی ممالک متبوع انطباق داشته باشند. البته داریوش بر ایالت تابعه یک شهریان یا ساتراپ از نزدیکان یا خاندان خود می گماشت، اما بدنه حکومت را از میان افراد بومی انتخاب می کرد.
آن چه در نهاد مدنی هخامنشیان آشکارتر از اسلاف مادی بود، نضج گرفتن نهادهای اقتصادی و پیش آرایش اصناف است. اصنافی که در دوران ساسانی شکل کامل به خود گرفت و مدنیت ایرانی را پی ریخت. فتح بابل دولت هخامنشی را با عامل رونق تجاری در دولتشهرهای بین النهرینی آشنا کرده بود، و از همین رو بازار و بازرگانی، که در دوران ماد نقش چندانی نداشت، در دوران اخیر جایگاه بیشتری را به خود اختصاص داد. به عبارتی شهر نظامی- کشاورزی در سرزمین های میانی امپراتوری داد.
هردوت پارسیان را متشکل از شش طایفه شهری و روستایی، و نیز چهار طایفه چادرنشین دانسته است.
این شهادت هردوت نشان از ساخت اجتماعی دودمان هخامنشی دارد که ساختی متشکل از سازمان شهری و سازمان روستایی و ایلی بود. اما به تدریج گستره جامعه شهری بر دو سازمان دیگر پیشی می گیرد. در این میان تعریف از فضا نیز گسترش می یابد. شهر دیگر درون چارچوب باروها تعریف نمی شود، بلکه معنایی منطقه ای یافته و با مجموع واحدهای تولید زراعی اطراف خود تعریف می گردد. این تعریف شمول گرایانه از شهر تا ادوار اخیر که شهر مجموعه کهندژ، شارستان، ربض و روستاهای نزدیک را نیز دربر می گرفت، صادق است
هنگامی که از شهرهای هخامنشی سخن می گوییم، بلافاصله نام دو شهر بیش از دیگران به خاطر می آید: پاسارگاد و پارسه (تخت جمشید) اما این دو شهر، اگرچه بهترین تجلی اندیشه عظمت گرای هخامنشی در باب معماری و شهر هستند. اما به هیچ وجه نهادهای مدنی را در خود نمی نمایانند. این شهرها به طورکلی شهرهای شاهی و تشریفاتی هستند. برای شهر در معنای مدنی آن باید به دنبال نمونه های دیگری گشت. شهرهایی همچون تخت جمشید نمونه تحول یافته و عظیمی از شهر- معبدهای بین النهرینی و زیگورات های مرتفع آن، با نگاهی به شیوه معماری اورارتویی هستند. پاسارگاد و پارسه شهرهایی مدنی نبودند، ظاهراً نهادهای مدنی را در کنار این شهرهیا شاهی باید جست، چنان که نهاد مدنی شهر پارسه در حوزه استخر، در جنب آن شکل گرفت. استخر را پرجمعیت ترین شهر پارس می خواندند.

شکل 4 – ساخت کالبدی شهر در زمان هخامنشیان

به طورکلی شهرهای این دوره نمایش نحوه استقرار کالبدی های حکومتی بوده، سلطه مراکز سلطنتی بر مراکز سکونتی و شهر را یادآوری می کنند. یکی از ویژگی های مهم معماری و شهرسازی هخامنشی وام گیری از عناصر شهری و معماری جهان است. داریوش در کتیبه شوش سیاهه صنعت کاران و هنرمندان ملل مختلف را، که در ساختن کاخ شوش سهیم بوده اند. ذکر می کند. این عناصر وارداتی در این جا رنگ و بویی آمیخته و کم و بیش واحد یافتند. به عبارتی از آمیزش عناصر گوناگون به وحدتی دست یافتند که ویژگی معماری و شهرسازی دوره هخامنشی است.

شکل 5- نمای از شهر و کاخ شوش

هرتسفلد در میان دو شهر مهم این دوره، پاسارگاد را دارای خصایص منطقه ای و پرسپولیس را نه تنها در کلیات، بل حتی در جزئیات نیز دارای ویژگی های التقاطی و جهانی دانسته است.
از خواندن فرمان های شاهان هخامنشی درمی یابیم این شاهان برخلاف اخلاف پارتی و ساسانی خود، که شهرسازان بزرگی بودند. کمتر برای ساخت شهر همت گماشته اند. آنان در امر ساخت و ساز بیشتر همت خود را صرف بنای ابنیه سلطنتی کردند، یا اگر مانند پارسه شهری ساختند، شهر حکومتی و شاهی بنا نمودند. پارسه شهر حکومتی و شاهی بود که برای حیات مدنی کارایی نداشت و تنها در جشنها و اعیاد مورد استفاده قرارمی گرفت. به همین دلیل است که در تعریف هنر دوران هخامنشی بیان معمارانه یادمان ها بر توصیف کالبد و بافت شهرها رجحان یافته است.
چنان که گفتیم پیش آرایی اصناف و طبقات اجتماعی در این دوران شکل می گیرد. البته هنوز مانده تا موُبدان زردشتی ایده طبقات را از شکل اجتماعی خارج کرده، رنگ و بویی مذهبی بدان ببخشند. مقام شاه شاهان، با تکیه بر اصالت و خلوص نژاد، ایده نوینی بود و توانست بر فراز همه اصناف اجتماعی و اشراف زمین دار جای گیرد. نهادهای مذهبی به تدریج می کوشیدند با قرب به دستگاه حکومت یابند. به همین دلیل به تدریج بر تعداد معابد، که در دوره مادها کمتر به چشم می آیند، افزوده می شود. اما هنوز سازمان لشکری پس از شاه برترین طبقه محسوب می شد. فروتر از اینان ساختهای عشیره ای روستایی، پیشه وری محدود و کارگران روزمزد (کورتش) نیز قابل شناسایی هستند. ضمن آنکه، گسترش قلمرو و احساس نیاز به ایجاد سازمان اداری به تشکیل دیوان و پایگاه دبیری، که متشکل از دبیران آرامی بود، انجامید. اما تقدیر تاریخی این سلسله بر آن بود که این دستگاه آراسته و مقتدر حدود دو قرن و نیم بعد، مقهور اندیشه ای شود که در ابتدا آن را پسندیده بود، یعنی گسترش قلمرو امپراتوری.

ورود اسکندر و تاثیر یونانیان بر معماری و شهر سازی ایرانیان

اسکندر با اتحاد دولتشهرهای پراکنده یونانی توانست به سیادت هخامنشیان بر جهان متمدن آن روزگار پایان دهد. اسکندر آن اندازه فراست داشت تا بداند حفظ سرزمین مغلوب با تکیه بر قدرت و نژاد یونانی میسر نیست و برای دستیابی به این هدف بر آمیزش قوای یونانی و ایرانی تکیه داشت. این امر که نامه تنسر آن را نتیجه رایزنی او با فیلسوف مشهور یونانی، ارسطو، ذکر کرده است، موجب ایجاد ساختمان سیاسی جدیدی به نام ملوک الطوایفی در ایران شد که تا چند قرن دوام آورد. سازمانی که البته ساخت اجتماعی آریاییان باستان مستعد پذیرایی از آن بود. اما جانشینان سلوکی اسکندر سیاست دیگری در پیش گرفتند. آنان ساخت شهرهای خود فرمان یونانی (پولیس )را بر ساختار اجتماعی ایران باستان تحمیل کردند. آنان دیگر سیاست اختلاط نژادها را که دلخواه اسکندر بود، ادامه نداده، از مجموع بخشهای شاهنشاهی عنصری ایجاد کردند که به آنها نزدیک و نسبت به ایشان وفادار باشد. به همین رو ایجاد شهرهای یونانی نشین در سراسر حوزه سرزمین های آریایی، از بلخ و بخارا تا بین النهرین، در دستور کار سلوکیان قرارگرفت. ایشان البته به تعمیر مجدد شهرها نیز همت گماشتند. اما به هرحال هدف آنان استحاله فرهنگ ساکنان بومی در فرهنگ هلنی بود. شهرهای بنا شده در روزگار سلوکیان را به 4 دسته تقسیم کرده اند:

· شهرهای نوبنیاد یونانی
· شهرهای ایرانی تغییریافته
· شهر- روستاهای حاصل از تغییر و ادغام چند روستا
· پولیسهای حاصل از ترقی منزلت کلنی های یونانی.

شهرهای نوبنیادی یونانی عموماً شهرهای نظامی بودند، اما سلوکیان محتاج آن بودند که برای بقای شهرها، جماعتی از سکنه مختلط یونانی، مقدونی، آسیای صغیر و ایرانی را در آن اسکان دهند. بنابراین شاید شهر، به معنای رایج، حاصل مساعی سلوکیان باشد. زیرا در این دوره شهرنشینی از رشد شتابانی برخوردار شد.شهرهای این دوران الگویی شتابزده و التقاطی از دولت شهرهای یونانی بود. چنان که در تنظیم روابط سیاسی ارائه شکل یافت و ایجاد کالبدهای جدید تداوم نمونه های یونانی به حساب می آمد. اما گویا ساخت استبداد شرقی در این جامعه برای شاهان سلوکی بیش از دموکراسی یونان خوشایند و کارآمد بود. در میان بافت شهری چنان که گفته شد، برای نخستین بار، پیکره های جدیدی چون ورزشگاه، آمفی تئاتر و مدرسه به چشم می خورد، طراحی شهری نیز برای نخستین بار به حضور انسان توجه نشان می دهد. سلوکیان به جای طراحی شهری شرق باستان که در آن معبد و ارگ حکومتی مرکز توجه قراردارد، و محلات دارای پیوند ارگانیک با هم هستند، به طراحی هیپودامی (شبکه شطرنجی) که خود شکلی از شهرسازی غربی بود. توجه نشان دادند. بنابراین طراحی خیابان های متقاطع شمالی- جنوبی و شرقی- غربی موجب استقرار کوچه ها و کوی ها به موازات خیابان اصلی می شود، برای نخستین بار میدانِ درون شهر معنا می یابد. که این نیز در واقع به اصل یونانی خود، آگورا می پیوست. البته این میدانها بی تردید کارایی اجتماعی اصلی خود، یعنی محلی برای تجمع و مشارکت در سیاست دولتشهر را نداشتند. اگرچه طراحی شهر سلوکی، انسان را مبنای توجه خود قرارداد، اما این انسان لزوماً طبقات فروتر نبود، زیرا هم چنان مکان زیست این طبقات، حاشیه شهرها و روستاها بود. در این دوران برای نخستین بار تمایزی میان جامعه شهری و جامعه روستایی آشکار شد. تضادی که نهایتاً به بحران و فروپاشی سلوکیان انجامید. اما این را نمی توان نادیده گرفت که به هر حال وجود سلوکیان و آمیزش کوتاه مدت با فرهنگ هلنی برای ایرانیان تجربه ای لازم و گرانبار بود.

پارتیان یونانی و تاثیر آنان بر شهر نشینی و معماری ایرانیان

پارتیان فرهنگ هلنی را از طریق فرهنگ یونانی- باختری و شهرهای یونانی مآب درک کردند. لیکن از آن همه، ساخت ملوک الطوایفی را، که از ابداعات یونانیان بود، اما با ساخت دودمانی آریاییان تناسب داشت، بیشتر پسندیدند و برگزیدند، جامعه پارتی جامعه ای مبتنی بر اقتدار اشراف و سران توده ها بود. ایده هفت خاندان برجسته هخامنشی، که ظاهراً دیگر شکل نمادین یافته بود، در این دوره نیز حفظ شد، اقتدار روسای دودمان ها بر مبنای تملک ارضی موروثی بود و همین ساخت در دولت بسط و گسترش یافت. پارتیان را آغازگر توسعه و تحول شهرنشینی، با منشی که منطبق بر خصائل سیاسی و اجتماعی سرزمین ایران بود، دانسته اند این فعالیت را باید در دو مرحله بررسی کرد، نخست در موطن اصلی آنان سرزمین پارت- در شمال شرقی ایران و دشت هیرکانیا- و سپس در جنوب غربی فلات ایران و همچنین بین النهرین که در آن دوره به مرکز سیاسی پارتیان بدل شده بود.
آن چه از فعالیت شهرسازی پارتیان در شمال شرقی برجای مانده بازگوینده نکات چندی است. این مراکز سکونتی عموماً زیستگاه های دفاعی با شهر قلعه های کوچکی با مساحت بین 20 الی 50 هکتار بود که وظیفه حفاظت از سرزمین را در مقابل هجوم اقوام مهاجم زردپوست، که در شاهنامه تورانیان خوانده می شوند، برعهده داشتند. ایجاد حصار معروف دشت گرگان و حصار تمیشه به شکلی آشکار این احساس عدم امنیت را می نمایاند. شهر قلعه های پارتی در هیرکانیا تاثیر آشکاری از قلاع مشابه در آسیای میانه گرفته اند. انتقال قدرت پارتیان به این سوی حصار گرگان و اهمیت یافتن قلعه های پراکنده و متعدد، موجب تحلیل قدرت شهرهای آسیای میانه، هم چون مرو و نسا نخستین شهر پارتیان، گردید. این شهر قلعه ها عموماً دارای نقشه و طرح واحدی بودند.

شکل 6 – آشور کاخ آشکانی

در طراحی این شهرها هم چنان از طرح شطرنجی و شبکه بندی محوطه استفاده می شد. شهر دارای دو حصار داخلی و خارجی بود و خندقی حصار را دربرمی گرفت. در مرتفع ترین بخش شهر، ارگ حکومتی و سپس محوطه های مسکونیِ اشراف، پیشه وران و آنگاه کشاورزان قرارداشت. هریک از این مناطق با حصاری کوچک تر محدود می شد و بررسی های باستان شناسی، ارگ را سکونت گاههایی مربوط به ادوار ماقبل تاریخ می داند، که در دوره های تاریخی با ایجاد بافتهایی در کنار آن و کشیدن حصاری در گرداگرد آن به صورت شهردرآمد. این شهرها دارای پلان هایی مربع، مستطیل و بیضی بودند، و پارتیان برای دفاع آسانتر از شهر، پلان مدور چندضلعی را بدان افزودند، قلعه شهرها، مختص دوران اولیه این سلسله هستند. پس از استقرار، ساخت قلعه شهرها در شرق رو به کاستن نهاد، و احداث شهرها در غرب، بین النهرین و حتی آسیای صغیر افزایش یافت. با انتقال قدرت پارتیان از شرق به غرب، آنان تیسفون را که ابتدا یک اردوگاه نظامی در برابر سلوکیه بود. به پایتختی برگزیدند و گسترش دادند. آنگاه برای حفظ سلطه بر قلمرو پهناورشان، که تا حدود روم غربی را نیز دربرمی گرفت. شهرهایی چون هترا و دورااوروپوس را بنیاد نهادند. در این دوره اگرچه تحولاتی در عرصه شهرها به چشم می خورد، اما به هر حال تاثیر و نفوذ شهرسازی سلوکی بر آن مشخص است. شهر همچنان دارای طراحی هیپودامی است و با رونق تجاری ایران، به دلیل قرارگرفتن بر سر راه تجاری ابریشم، ایجاد مراکز اقتصادی همچون بازارها و راسته پیشه وران از اهمیت برخوردار شد. این شهرها همچون نمونه شمال شرقی خود دارای دو حصار داخلی و خارجی بودند و کهن دژ در بالاترین ارتفاع در گوشه یا میان شهر قرارداشت. شهر همچنین مناطق مسکونی و حومه را، که زیستگاه روستائیان بود دربر می گرفت.

شکل 7 – ساخت کالبدی شهر در زمان پارتی

شهرهای پارتی مانند اسلاف سلوکی خود از استقلال نسبی برخوردار بودند، اما به هرحال دیگر با چیزی به نام پولیس (شهر خود فرمان) روبرو نیستیم، زیرا چنان که پیکولوسکایا گفته است، از نخستین سده میلادی به این سو دیگر خبری از نظام پولیسی در شهرهای ایران نیست. در ایران این نظام به پدیده ای منسوخ بدل شده بود. با از میان رفتن سلوکیان نظام پولیسی نیز اهمیت خود را از دست داد و به شهرهای شاهی بدل شد. اما نظام پولیسی حداقل تاسیسات اجتماعی را بر شهرهای دوران پارت تحمیل کرد. شهر دیگر تنها نمایش اقتدار شاهان نبود، بلکه بیشتر روابط اقتصادی شهر را می نمایاند. زیرا که بنیان اقتصادی کشور بر کشاورزی، فروش مازاد محصول و بنابراین بر بازرگانی استوار بود.

شکل 8 – پرستشگاه خورشید

شهرداری و شهرسازی در یونان باستان
ما چیزی به نام "فردیت" به معنای مدرن کلمه در فضای شهری دوره باستان نداریم. فرد به عنوان شهروند دولت- شهر تعریف می شود و نه به عنوان سوژه ای خودمختار که بعدها در فلسفه و معماری مدرن از آن صحبت به میان می آید
بحث ما در مورد "فردیت و فضای مدرن" است. منظور از "فردیت" نحوه شکل گیری سوژه مدرن در مقام فرد و شهروند است. منظور از "فضای مدرن" قلمرو اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که "فردیت شهروندی" و یا بهتر است بگوییم "شهروند فردیت یافته" در آن شکل می گیرد. پس مساله اصلی ما در اینجا فهم رابطه فلسفی و اجتماعی میان دو مفهوم "شهر" و "فرد" و بررسی واقعیت تاریخی آن است. در حقیقت می توان گفت که این "شهر" است که "شهروندان" را شکل می دهد و این "شهروندان" هستند که "شهر" را ایجاد می کنند. به قول شکسپیر "این مردم هستند که شهر را تشکیل می دهند" یعنی زمانی که ما در مورد ساختار شهری و تحول فضاهای شهری در طول تاریخ صحبت می کنیم، موضوع اصلی ذهنیات و روحیات فردی و جمعی اشخاصی است که روزانه به کالبد شهر شکل می دهند. لوییس مامفورد مورخ و روشنفکر معروف آمریکایی قرن بیستم معتقد است که شهرها تجلیات روح بشری هستند. به گفته او، دلیل وجودی شهرها در تاریخ یاری رساندن به پیشرفت شخصیت بشر است. مامفورد معتقد است که رابطه تنگاتنگی وجود دارد میان روند بهتر کردن شهرها از نظر فضایی و مدنی و انسانی تر کردن تمدن به عبارت دیگر، فضای شهری به همان اندازه می تواند موجب ایجاد و ترویج خشونت و روان گسیختگی در شهروندان بشود، که قادر است حس مسئولیت و اخلاق مدنی را در افراد بوجود آورد. شاید به همین دلیل یونانیان باستان معتقد بودند که شهر فقط به معنای محل زندگی افراد نیست، بلکه فضای مشترک زندگی اجتماعی و سیاسی با دیگران است. بدین منظور فیلسوفی چون ارسطو انسان را زوئون پولیتیکون تعریف می کند، یعنی موجود زنده ای که برای زندگی در دولتشهر ساخته شده است. از نگاه متفکران یونان باستان (افلاطون و ارسطو) زندگی سیاسی و زندگی اخلاقی توام با یکدیگر است. به نظر آنان مساله سامان اجتماعی در ارتباط مستقیم با نظم هستی شناختی انسان در طبیعت است. به قول هانری پیرن، در یونان باستان قانون دولتشهر همانند آیینی دینی تلقی می شد .زیرا دربرگیرنده زندگی همه اعضای دولتشهر بود. میزان نزدیکی تفکر کیهانی و اندیشه سیاسی آتنی ها را به بهترین وجه می توان در تراژدی اوریستای آخیلوس دید که همزمان در دو سطح انسان ها و خدایان اتفاق می افتد. پس می توان گفت که پولیس به عنوان یک کالبد شهری فقط واحدی سیاسی نبود، بلکه تجلی منظومه ذهنی هم بود. زمانی که خطابه پریکلس را در کتاب جنگ پلوپونز توسیدیدس می خوانیم، می بینیم که پریکلس فقط دولتشهر و قوانین آن را ستایش نمی کند، بلکه روش زندگی ای را می ستاید که به گفته او شهروند آ تنی را می سازد. در حقیقت از نظر توسیدیدس و پریکلس آن چیزی که از شهروند آتنی عاملی فعال و مسئول می سازد، کالبد فلسفی و سیاسی دولتشهر است و آنچه که موجب استحکام دولتشهر و دموکراسی آتنی می شود ذهن و منش شهروندان آتنی است. بنابراین از نظر آتنی ها دولت -شهر تنها نظام سیاسی ای است که در آن فرد می تواند به طور کامل قابلیت های اخلاقی و ذهنی خودش را به تحقق برساند. برای آتنی ها، تنها طریقه شهروند شدن و شهروند بودن زندگی در دولتشهر و پیروی از قوانین دولتشهر است. به عبارت دیگر کالبد شهری، کالبدی سیاسی است، یعنی به زبان فیلسوفان یونانی پولیس پولیته یا را ایجاد می کند که در حقیقت هیچ نیست جز مجموعه ای سامان یافته از شهروندان که تحت لوای قوانینی زندگی می کنند که خود آن را بنیان نهاده اند. بدین جهت، از دیدگاه آتنی ها پولیته یا یک اتفاق ساده و یا خشونت نهاد یافته نیست، بلکه حاصل نگرشی کیهان محور است که رابطه میان انسانها، طبیعت و خدایان را تعیین می کند.
پس همانطور که می بینیم، ما چیزی به نام "فردیت" به معنای مدرن کلمه در فضای شهری دوره باستان نداریم. فرد به عنوان شهروند دولتشهر تعریف می شود و نه به عنوان سوژه ای خودمختار که بعدها در فلسفه و معماری مدرن از آن صحبت به میان می آید. حتی به قول کیتو در کتابش یونانیان دین، بازی و بحث و گفتگو هم فقط از طریق دولتشهر امکان تحقق می یابند. کسانی که با کتاب کیتو آشنایی دارند، به خوبی به یاد دارند که او در کتابش گفتگویی فرضی را میان یک فرد انگلیسی و یک فرد آتنی نقل می کند. فرد انگلیسی در جواب سوال فرد آ تنی که "در لندن چند باشگاه وجود دارد؟" از روی حدس می گوید: "حدود ۵۰۰ باشگاه" و فرد آتنی می گوید: "اگر همه آنها ادغام می شدند چه مجموعه عظیمی بوجود می آمد." و فرد انگلیسی جواب می دهد: "ولی دیگر باشگاهی باقی نمی ماند" و آتنی در جواب می گوید:"دقیقاً، چون پولیسی به این وسعت دیگر نمی تواند یک پولیس باشد." در این گفتگوی فرضی که در کتاب کیتو آمده حقیقتی نهفته است و آن اشاره به این مسئله است که از نظر متفکران سیاسی یونان باستان فضاهای شهری باید فضاهای محدودی باشند. شاید به همین دلیل برای ارسطو بهترین شکل از دولتشهر فضای شهری است با جمعیت بین ۵۰۰۰ تا ۵۰۰۰۰ نفر؛ و تعجب یونانیان از وسعت امپراطوری هخامنشی از این بابت است. پس می توان نتیجه گرفت که منظومه ذهنی آتن باستان و ساختار شهری دولتشهر با یکدیگر در ارتباط نزدیک قرار می گیرند. طبیعتاً چنین رابطه ای است که فیلسوفانی چون سقراط، ارسطو و مورخانی چون توسیدیدس و هرودوت را بوجود می آورد چنین رابطه ای است که فضاهای عمومی شهری چون "آگورا" را می سازد که بیانگر برتری فضای عمومی بر فضای خصوصی است. بدین گونه، در یونان باستان باید بیشتر در مورد "فردیت جمعی" سخن به میان آورد. از این رو، تحول ساختار روستایی و تبدیل آن به پولیس و اهمیت یافتن نقش آگورا یک امر تصادفی نیست، بلکه نشان دهنده سیر آگاهی سیاسی آتنی هاست که در جست وجوی زندگی ای هستند که در بطن آن سه مفهوم "آزادی"، "حقیقت" و "زیبایی" قرار می گیرند. آنچه را که یونانیان نیکی زیبا یا زیبایی نیک می نامند، در امر "زیبایی عمومی" تجلی می یابد که با "زیبایی فردی" هنر مدرن متفاوت است. این "زیبایی عمومی" را می توان در نماهای شهری یونان باستان به صورت مجسمه های خدایان و قهرمانان دید. بی شک اهمیت یافتن ورزش و بازیهای المپیک نیز نتیجه تحول فضاهای روستایی به دولتشهر است که از دیدگاه مامفورد نزد اهالی شهر روش موثری بود برای پرورش جسم در کنار پرورش روح خود. در حقیقت، پایدیا یا تعلیم و تربیت در آتن باستان آمیزه ای از پرورش جسم و پرورش روح در جهت استحکام بخشیدن به ساختار شهروندی دولتشهر است. شاید بهترین فضای شهری برای دولتشهر آتن "آگورا" است که به دلیل تحول ذهنیت فلسفی و سیاسی آتنی ها دیگر فقط دارای نقشی تجاری نیست بلکه تبدیل به محل تجمعی سیاسی- اجتماعی می شود. این نقش اجتماعی "آگورا" را می توان در ایلیاد هومر دید. پس می بینیم که آگورا قبل از هر چیز یک فضای آزاد است یا بهتر است بگوییم فضایی است که شهروند مرد آتنی بالاتر از ۱۸ سال آزادی شهروندی آزادی خود را در آن به دست می آورد.
اما زمانی که به رابطه میان فضاهای شهری و فردیت شهروندی در جامعه رم باستان نگاه می کنیم به، تفاوت های بسیاری با دولتشهر آتن برمی خوریم. مهمترین تفاوت در این امر خلاصه می شود که رم باستان یک دموکراسی به معنای آتنی کلمه و یا مدرن کلمه نیست. آتن از نظر مدرن ها دموکراسی ای ناکامل است، ولی رم باستان را به هیچ گونه نمی توان یک دموکراسی نامید. پولوبوس مورخ یونانی قرن دوم قبل از میلاد مسیح، معتقد است که رم آمیزه ای از الیگارشی، دموکراسی و سلطنت است، یعنی در واقع رژیمی که افلاطون آن را به عنوان رژیم آرمانی خود در نظر دارد. اگر بپذیریم که ارکان اصلی سیاست آتنی در دو مفهوم isonomia یعنی برابری در مقابل قانون و isegoria یعنی حق و برابری در بیان عقیده خلاصه می شود، به عکس در رم باستان ارکان اصلی سیاست بر مبنای مفهوم auctoritas یعنی اقتدار و سنت (به معنای حفظ ارزشهای نیاکان) قرار گرفته است.
به گفته هانا آرنت استمرار و بقای زندگی سیاسی جمهوری رم براساس این دو مفهوم بنا شده است. برای رمی ها اقتدار از سنا می آید حتی اگر قدرت از آن مردم باشد. این معادله در این شعار لاتینی خلاصه می شود: "Cum potestas in populo, auctoritas in senatu"
نقش سنت ها نیز حفظ و انتقال قوانین و ارزشهاست. پس شهر رم به نوعی بیانگر این دو مفهوم "اقتدار" و "سنت" است و برای رمی ها موضوع اصلی احترام گذاشتن به نظم موجود است، حتی اگر این نظم براساس یک دیکتاتوری بنا شده باشد. به همین دلیل، به طور کلی در جهان باستان مفهوم "فردیت" به معنای مدرن کلمه وجود ندارد، ولی در دولتشهرهای آتن و رم مردم نقش مهمی را ایفا می کنند، البته در یکی به صورت دموکراتیک و در دیگری به صورت غیردموکراتیک. ولی رم در مقایسه با آتن شهر پرجمعیت تری بود و به این دلیل که شهر شمار زیادی ساکنان غیر رمی داشت. بنا به آماری در سال ۵۰ بعد از میلاد مسیح جمعیت شهر رم بالغ بر ۰۰۰/۷۵۰ نفر بوده و به گفته تاستیوس یک سناتور رمی در زمان نرون حدود ۴۰۰ برده در خانه خود داشت.
تفاوت زیادی میان رمی هایی که آزاد به دنیا آمده بودند و ingenui خوانده می شدند، با سایر افرادی که در رم زندگی می کردند وجود داشت. بازتاب این تفاوت های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میان شهروندان رمی و آنهایی که شهروند تمام عیار به حساب می آمدند را در فضاهای شهری نیز می توان دید. برای مثال شهر رم شهری بود که بر مبنای اصول قدرت نظامی طراحی شده بود یعنی شهر را دو شاهراه اصلی و محوری تقسیم می کرد که در مرکز همدیگر را قطع می کردند. همچنین بناهای رمی دو ویژگی اصلی داشتند: اول، محکم ساخته می شدند و دوم مملو از دکوراسیون بودند. اکثر این ساختمانها از آن اشراف و بزرگان رم بودند، که در حدود ۱۸۰۰ خانواده را در بر می گرفت. همانطور که پطرون در کتاب ساتیریکون باز گو می کند: " مردم فقیر رم برای رضایت هوی و هوس های بزرگان رم زندگی فلاکت باری را می گذراندند." مردم عادی رم در ۴۶۰۰ ساختمان محقر زندگی می کردند که از نظر بهداشتی از ساختمانهای قرن ۱۶ میلادی اروپا به مراتب بدتر بود. این ساختمانها فاقد وسیله ای برای گرم کردن، آشپزخانه، دستشویی و آب بودند. به همین جهت، برای مردم عادی رم "خانه" فقط به معنای پناهگاهی برای خوابیدن بود و نه محلی برای زندگی و معاشرت. شاید به همین علت مردم رم بسیاری از اوقات خود را در فضاهای عمومی ای چون سیرک (میدان نبرد گلادیاتورها) می گذراندند. ولی سوای میدانها که بزرگ بودند، مابقی فضاهای شهر رم کوچک و تنگ بودند. عریض ترین خیابان رم بیشتر از شش متر نبود و چون وسیله ای برای نقل و انتقال مردم از اطراف شهر به مرکز شهر وجود نداشت، همه امور دولتی و غیردولتی در مرکز شهر رم قرار داشت. تنگ بودن کوچه ها و راههای اصلی و رفت و آمد جمعیت موجب شده بود که عبور و مرور وسائل نقلیه در طی روز ممنوع شود. از این رو شبها گاری ها و ارابه ها در کوچه های رم می گذشتند و آسایش اهالی شهر را به هم می زدند، تا آنجا که شاعری رمی چون ژوونال شعری درباره شبهای بی خوابی خود در این شهر سروده بود. سپس می بینیم که در مثال رم باستان هم ارتباط نزدیکی میان ساختارهای سیاسی و اجتماعی و فضاهای شهری وجود دارد. به همین جهت، فردیت شکل نیافته در رم باستان موجب ایجاد خشونت، عوام فریبی و مفت خوری می شد. اکثر اشراف و بزرگان رم توسط مفت خواران و انگل های اجتماعی محاصره شده بودند که به نوعی از آنها تغذیه می کردند. به گفته مامفورد رم در درون دروازه های خود بیش از صدها هزار مفت خوار و انگل اجتماعی داشت که در ازای پولی که می گرفتند لوازم عیش و نوش اشراف رم را فراهم می آوردند. در فیلم اسپارتاکوس ساخته استانلی کوبریک شخصیت پیتر یوستینف به نوعی بیانگر یک انگل اجتماعی رمی است. در این فیلم و در فیلم دیگری که تحت عنوان "گلادیاتورها" چند سال پیش به روی پرده آمد، رم به عنوان امپراطوری طرفدار صلح و آرامش معرفی شده است. ولی صفحات تاریخ به ما نشان می دهد که صلح رمی در حقیقت با خشونت بسیار زیاد در داخل و بیرون قلمرو سیاسی رم همراه بوده است که تجلی آن را می توان در شعار معروف "نان و سیرک برای همه" دید. بافت شهری و شهروندی ای که میدان سیرک در مرکز آن قرار می گرفت، نشانگر خشونتی بود که مردم رم به آن خو کرده بودند. از این نظر، شاید بتوان گفت که عدم خشونت مسیح و موقعیت خدامحوری که مسیحیت دوره اول تبلیغ می کند، به نوعی شورش و اعتراض به خشونت کیهان محور رم باستان است. کلیسای مسیحی صلح مسیحی را جانشین صلح رمی کرد، ولی پایه و اساس این صلح را بر مبنای دین و قدرت الهی قرار داد و نه بر پایه دو مفهوم auctoritas و imperiuem.
ما در قرون وسطای مسیحی نگرش جدیدی به دو مفهوم شهر و شهروندی داریم که اولین بازتاب آن را می توان در تفکیک آگوستینی "شهر خدا" و "شهر انسان ها" دید. این تغییر ذهنیت و نگرش هستی شناسی جدید با خود یک بار دیگر نگرش شهرسازی جدیدی را به همراه آورد. از نگاه مسیحیان فضاهای شهری امپراطوری رم مثل سیرک، تئاتر و حمام عمومی با بینش آنها از جهان تطبیق نمی کرد و به همین جهت کلیسای مسیحی دست به انهدام این فضاها زد. البته به همانگونه که بعدها عثمانی ها کلیساهای بیزانس را تبدیل به مسجد کردند، کلیسای مسیحی نیز فضاهای عمومی را به کلیسا تبدیل کرد. برای مثال معبد آنتونیتوس تبدیل به کلیسای سن لورنزو شد و سنای رم به صورت کلیسای سن آدرین درآمد. شکی نیست که مهمترین تغییر و تحولاتی که مسیحیت در فضاهای شهری دوره باستان بوجود آورد رد و طرد فضاهایی بود که بیانگر "قدرت دنیوی"، "مالکیت این جهانی" و "شهرت اجتماعی" بودند. این تغییر در ارتباط مستقیم با ذهنیتی بود که "زندگی در راه خدا" و "فقر" را بهترین و والاترین نوع از "فردیت" می پنداشت. شاید به همین دلیل دیرها، صومعه ها و کلیساهای گوتیک (مثل کلیسای نوتردام یا نس) مهمترین فضاهای معماری قرون وسطای مسیحی را تشکیل می دهند. اکثر کلیساهای سیسترسین در فرانسه از بلوکهای سنگی بزرگ و بدون هیچ گونه دکوراسیونی ساخته شده اند. این عدم وجود هرگونه شیء اضافی در فضای کلیسای سیسترسین به این دلیل است که کشیشانی که در آنجا زندگی می کردند طرفدار ایجاد رابطه مستقیم میان فرد مومن و خدا بودند و به گمان آنها نقاشی و یا مجسمه موجب از بین رفتن این رابطه روحانی می شد. از آنجا که آرمان زندگی مسیحی در شخصیت حضرت مسیح خلاصه می شد، بنابر این همه می کوشیدند تا او را مبنای الگوی اخلاقی خود قرار دهند. این جمله معروف سن برنار(Saint Bernard) که "زندگی باید مثل یک دیر آسمانی (Paradisus Claustralis) باشد"، نشانه بارز این نحوه نگرش قرون وسطای مسیحی است. همان طور که مشاهده می کنیم، "فردیت خدامحور" دوران قرون وسطی با "فضاهای شهری خدامحور" همراه بود. ولی با اضافه شدن به قدرت کلیسا، بعضی از کشیشان خود تبدیل به فئودالهای بزرگ شدند و صومعه ها تبدیل به فضاهای شهری شدند که در آنها تجارت صورت می گرفت و محلی برای استراحت مسافران وپناهندگان بود.

منبع:
http://www.daneshju.ir/forum/f491/t33760.html

3


تعداد صفحات : 49 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود