تارا فایل

مقاله رفتار انحراف آمیز


رفتار انحراف آمیز
مقدمه
جامعه شناسان در تبیین علت هاى رفتار انحراف آمیز برحسب اجتماعى شدن ناقص، رهیافت هاى گوناگونى را در پیش گرفته اند. برابر با یکى از این رهیافت ها، فردى که درست اجتماعى نشده است، هنجارهاى فرهنگى را در شخصیت خود عجین نمى سازد، و براى همین، نمى تواند میان رفتار شایسته و رفتار ناشایسته تمایز گذارد. بنابر رهیافت دوم، فرد منحرف نخست باید منحرف شدن را یاد بگیرد. جامعه شناسان معتقد هستند که بسیارى از صورت هاى رفتار انحراف آمیز از شخصى به شخص دیگر انتقال مى یابند و این فراگرد آموزشى نیز همان مکانیسم هاى فراگردهاى آموزشى دیگر را دارد. رهیافت سوم، انحراف را نتیجهٔ نارسائى هاى موجود در یک فرهنگ و ساختار اجتماعى یک جامعه مى داند. هر جامعه اى نه تنها هدف هاى فرهنگى تجویز شده اى دارد، بلکه وسایل اجتماعاً پذیرفته اى را نیز براى دستیابى به این هدف ها، در اختیار دارد. هرگاه این وسایل در دسترس کسى گذاشته نشود، احتمالاً آن شخص به رفتار انحراف آمیز دست مى زند.
اِدوین.اچ.ساتِرلند نظریه اى را در این زمینه مطرح ساخته است که با رهیافت دوم در عبارت بالا همسان است. ساترلند مى گوید براى آنکه شخصى تبهکار گردد، نخست باید یاد بگیرد که چگونه تبهکار شود. او سپس ادامه مى دهد که این یادگیرى درنتیجهٔ کنش متقابل اجتماعى فرد با دیگران حاصل مى شود. بیشتر افراد هم در معرض تماس با افراد یا گروه هاى منحرف قرار مى گیرند و هم در معرض تماس با افراد یا گروه هاى غیرمنحرف. ساترلند ارتباط متقابل با این گروه ها را برحسب بَسامد، اولویت، دوام و شدت اندازه گیرى کرد. هرچه سطح تماس فرد با افراد یا گروه هاى منحرف برحسب این چهار متغیر بالاتر باشد، احتمال رفتار انحراف آمیز شخص نیز بیشتر مى شود، و برعکس، اگر سطح تماس فرد با افراد یا گروه هاى غیرمنحرف، بازهم برحسب این چهار متغیر، بیشتر باشد، احتمال رفتار غیرانحراف آمیز شخص نیز بیشتر مى شود.
مثال:کودکانى که در محلات تبهکارنشین به دنیا مى آیند به علت تماس با تبهکاران از بدو کودکی، استعداد بیشترى براى دست زدن به اعمال خلاف عرف دارند، زیرا خلافکارى و تبهکارى را از بزرگترهاى تبهکار محل یاد مى گیرند.
– بى هنجارى:
مفهوم بى هنجارى را امیل دورکیم به جامعه شناسان معرفى کرد. بى هنجارى به حالت عدم هنجارمندى یا بى ریشه گى اطلاق مى شود؛ این حالت زمانى پیش مى آید که چشمداشت هاى فرهنگى با واقعیت هاى اجتماعى سازگارى نداشته باشند. رابرت، کی، مرتون کوشیده است تا بى هنجارى را به انحراف اجتماعى ربط دهد. او مى گوید که فرد درنتیجهٔ فراگرد اجتماعى شدن، هدف هاى مهم فرهنگى و نیز راه هاى دستیابى به این هدف ها را که از نظر فرهنگى مورد قبول باشند، فرا مى گیرد. هرگاه راه هاى مقبول دستیابى به این هدف ها براى فرد فراهم نباشد و او ناچار شود راه هاى دیگرى را در پیش گیرد، رفتارى ممکن است از فرد سرزند که به انحراف اجتماعى بى انجامد. مرتون چهار نوع رفتار انحراف آمیز را که ممکن است در این رهگذر پدید آیند، برشمرده است. اینها عبارتند از: نوآوری، مناسک پرستی، واپس زنى و شورش.
– نوآورى:
نوآوری، زمانى پیش مى آید که مردم هدف هاى فرهنگى را بپذیرند، ولى وسائل اجتماعاً پذیرفته شده براى دستیابى به این هدف ها را نپذیرفته باشند.
مثال:دزدان بانک نیز مى کوشند به همان هدف هائى برسند که اعضاء دیگر جامعه دارند – گردآورى ثروت. اما آنها به جاى کار شدید در یک شغل متعارف و پس انداز ماهیانه، یک شبه مى خواهند راه هزارساله را طى کنند. از این جهت، بانک زنان قواعد جامعه را دگرگون مى کنند و به نوآورى دست مى زنند.
– مناسک پرستى:
مناسک پرستى زمانى رخ مى دهد که شخص وسایلى را که یک فرهنگ براى دستیابى به هدف ها ارائه مى دهد، مى پذیرد ولى خود آن هدف ها را رد مى کند.
مثال:پرستار کشیک که در بخش اورژانس یک بیمارستان، به جاى فراهم آوردن وسائل درمان فورى یک بیمار، وقت زیادى را صرف تهیهٔ پروندهٔ پزشکى بیمار مى کند، نمونهٔ یک مناسک پرست به شمار مى آید.
– واپس زنى:
واپس زنی، وقتى پیش مى آید که شخص هم هدف ها و هم وسایل دستیاى به این هدف ها را که مورد قبول یک فرهنگ مى باشند، رد مى کند.
مثال:یک فرد الکلى که خانواده، خانه، شغل، دوستان و سرگرمى هاى دیگر خود را رها مى کند تا همهٔ عمر را در تنهائى صرف نوشیدن نوشابه هاى الکلى کند، جامعهٔ متعارف خود را یکسره واپس مى زند.
– شورش:
هنگامى رخ مى دهد که مردم هدف ها و وسائل دستیابى به این هدف ها را که مورد قبول یک فرهنگ مى باشند رد مى کنند و هدف ها و وسایل تازه اى را به جاى آنها برمى گزینند.
مثال:گروه هاى انقلابى و شورشى که درصدد براندازى مهمترین ارزش ها و هنجارهاى یک جامعه هستند و مى خواهند طرح نوینى را از نظر اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى پیاده کنند، نمونهٔ یک رفتار شورشى را نشان مى دهند.
برچسب زدن منحرفان
تقریباً هرکسى گهگاه در زندگى به شیوه اى انحراف آمیز رفتار مى کند. برخى از جامعه شناسان بر این باور هستند که مهمترین عنصر در سرنوشت یک فرد، بستگى به آن دارد که آیا در حین ارتکاب عمل انحراف آمیز غافلگیر مى شود یا نه. آیندهٔ شخصى که در هنگام ارتکاب خلاف دستگیر مى شود و برچسب منحرف به او مى خورد، ممکن است به شدت تغییر کند. وقتى یک فرد در حین ارتکاب عمل انحراف آمیز دستگیر مى شود، برچسب هائى چون، معتاد، غیرعادی، عجیب و غریب، لات و یا دزد، مى خورد. آدم هاى دیگر با این شخص برحسب برچسبى که به او خورده است رفتار مى کنند و این برچسب بیشتر از هر منزلت دیگرى که فرد به دست مى آورد، اهمیت پیدا مى کند. شخصى که خود را برحسب این برچسب باز مى نگرد، نیز متناسب با همین برچسب رفتار مى کند. او که خود را منحرف تشخیص مى دهد و مى بیند که دیگران نیز با همین عنوان با او برخورد مى کنند، ممکن است از جامعهٔ متعارف دورى گزیند و به کسانى بپیوندد که برچسبى همانند برچسب او دارند. در این جا، برچسب منحرف تکلیف آیندهٔ یک فرد را مشخص مى سازد. مردم وابسته به طبقات اقتصادى – اجتماعى بالاتر در مقایسه با کسانى که به طبقات پائین تر تعلق دارند، امکان برچسب انحراف خوردن آنها کمتر است.
مثال:فرض کنید آدم آبرومندى یک بار دانسته یا ندانسته دست به عمل خلافى بزند و برحسب اتفاق در حین ارتکاب آن عمل دستگیر و پس از خوردن برچسب تبهکار به زندان انداخته شود. آن شخص پس از آزادى از زندان مى بیند که دیگران او را به چشم یک تبهکار مى نگرند و از او فاصله مى گیرند. او دیگر نمى تواند کار سابق خود را به همان آسانى گذشته ادامه دهد، زیرا دیگران از همکارى با او پرهیز مى کنند. دوستان وى به چشم دیگرى او را نگاه مى کنند و مانند گذشته او را با کمال رضایت به جمع خود راه نمى دهند. این شخص پس از چند ماه مى بیند که زندگى در شرایط سابق براى او دشوار و حتى امکان ناپذیر شده و براى ادامهٔ حیات ناچار است تغییرى در زندگى خود بدهد و بعید نیست به کسانى رو آورد که مانند خود برچسب تبهکار خورده اند.
خرده فرهنگ منحرف
بخش مهمى از رفتار انحراف آمیز معمولاً در چارچوب یک گروه منحرف انجام مى گیرد. غالباً، مردمى که در انحراف خاصى با همدیگر اشتراک دارند، به منظور دوگانهٔ حمایت متقابل و فراهم آوردن تسهیلاتى براى ارتکاب اعمال خلاف خود، گردهم مى آیند. خرده فرهنگ منحرف به طرز رفتار، ارزش هاى غالب و تفاهم متقابلى اطلاق مى شود که اعضاء یک دسته در آنها سهیم هستند، ولى جامعهٔ متعارف آنها را قبول ندارد. پیوند خرده فرهنگ منحرف با بقیهٔ جامعه گسیخته است، زیرا این خرده فرهنگ از هنجارها، ارزش ها و زبان و اصطلاحاتى استفاده مى کند که ویژهٔ خود است. بسیارى از افرادى که جامعهٔ متعارف آنها را طرد کرده، براى پیدا کردن منزلت، آسایش و پذیرشى از نوع دیگر، جویاى پیوستن به خرده فرهنگ منحرف مى شوند. آنها پس از پیوستن به این خرده فرهنگ، فراگردى از اجتماعى شدن را از نو آغاز مى کنند تا قواعد رفتارى پذیرفته شده و نقش شایسته ٔ آنها را در این چارچوب جدید یاد بگیرند.
حجم انحراف
آمارهاى رسمى شاخص خوبى براى تعیین سطح انحراف در جامعه و تعداد افراد منحرف نیستند. به علت اختلاف نظر در تعریف رفتار انحراف آمیز که از یک رویهٔ قضائى به یک رویهٔ دیگر تفاوت مى پذیرد و انواع شیوه هاى اجراء قوانین مربوط به نظارت بر گونه هاى گوناگون انحراف، اندازه گیرى میزان انحراف در جامعه، بسیار دشوار است.
مثال:گزارش شوراى فدرال تحقیق درباره تبهکاری، کاملترین گزارش آمارى از تبهکارى در ایالات متحد، را به دست داده است. اما در این گزارش تنها به خلاف هائى اشاره شده که به وسیلهٔ پلیس گزارش شده اند. بسیارى از خلاف ها هستند که معمولاً گزارشى از آنها به دست داده نمى شوند. جرم شناسان معتقد هستند که سطح واقعى تبهکارى در ایالات متحده ده برابر بیشتر از آن رقمى است که اف.بی.آى گزارش داده است.
طبقات اجتماعی

طبقه اجتماعى به بخشى از اعضاء جامعه اطلاق مى شود که از نظر ارزش هاى مشترک، حیثیت، فعالیت هاى اجتماعی، میزان ثروت و متعلقات شخصى دیگر و نیز آداب معاشرت، از بخش هاى دیگر جامعه تفاوت داشته باشند.

مثال:
جوامع گوناگون طبقات اجتماعى گوناگونى دارند. اما بیشتر جوامع بشرى به سه طبقهٔ پائین، متوسط و بالا تقسیم مى شوند.
* بخت های زندگی
* خودمحوری طبقاتی
* روش های بررسی قشربندی
* سبک زندگی و شرایط عضویت در طبقهٔ اجتماعی
* شاخص های طبقهٔ اجتماعی
* طبقات اجتماعی در جوامع پیشرفتهٔ صنعتی
* طبقه در برابر کاست
* قشربندی اجتماعی
* کارل مارکس و طبقهٔ اجتماعی
* ماکس وِبِر و طبقهٔ اجتماعی
* منزلت اجتماعی
* نظریهٔ فونکسیونالیستی قشربندی اجتماعی و نظریهٔ مخالف آن
* نقش کمیابی نمادهای منزلت و تقسیم کار در قشربندی اجتماعی
* نمادهای منزلت

شاخص هاى طبقهٔ اجتماعى

در جوامع نوین سه شاخص بنیادى براى طبقهٔ اجتماعى وجود دارند که عبارتند از درآمد، شغل و سطح تحصیلات. علاوه بر این شاخص هاى بنیادی، متغیرهاى مهم دیگر طبقات اجتماعى عبارتند از مذهب، ملیت، جنسیت، محل سکونت و زمینهٔ خانوادگی.

مثال:
اگر شخصى از نظر درآمد، شغل و تحصیلات، در سطح بالا یا پائینى باشد، تعیین طبقهٔ اجتماعى او کار آسانى است. اما اگر کسى از نظر یکى از این متغیرها در سطح بالا و از نظر متغیرهاى دیگر در سطح پائینى باشد، جا دادن او در یکى از طبقات اجتماعى کار دشوارى است. براى مثال، کسى که از دلالى سرپائى درآمد به نسبت خوبى دارد، ولى حتى مدرک ششم ابتدائى را هم ندارد، جاى وى در کدام طبقهٔ اجتماعى است.

قشربندى اجتماعى

نظام قشربندى اجتماعى، افراد را برحسب میزان برخوردارى آنها از کیفیت هاى مطلوب، رتبه بندى مى کند و آنها را در طبقات اجتماعى متناسب با وضعیت خود جاى مى دهد. این کیفیت هاى خوشایند را فرهنگ هر جامعه اى مشخص مى سازد.

مثال:
در جوامع نوین، کیفیت هاى مطلوب عبارتند از: تحصیلات خوب، درآمد بالا، ثروت چشمگیر و دارا بودن یک شغل آبرومندانه. اما فرهنگ هاى دیگرى نیز وجود دارند که برحسب تعداد زنان و شمار گله اى که افراد در اختیار دارند، کیفیت هاى مطلوب آدم هاى جامعه را مشخص مى سازند.

منزلت اجتماعى

منزلت به پایگاهى اجتماعى اطلاق مى شود که فرد در میان یک گروه دارد و یا به مرتبهٔ اجتماعى یک گروه در مقایسه با گروه هاى دیگر، گفته مى شود.

روش هاى بررسى قشربندى

– روش اشتهارى:
وقتى جامعه شناسان این روش را به کار مى برند، از افراد مى پرسند که آدم هاى دیگر در چه طبقهٔ اجتماعى باید جاى گیرند. روش اشتهارى قشربندى در اجتماعات کوچک که در آنها بیشتر آدم ها همدیگر را مى شناسند، ابزار کارآمدى به شمار مى آید. اما در اجتماعات پهناور شهرى که مردم معمولاً از اعضاء دیگر اجتماع آنها اطلاع شخصى ندارند، این روش بررسى قشربندى اجتماعى غالباً کارآئى ندارد.

مثال:
جامعه شناسان در هنگام کاربرد روش اشتهارى باید در نظر داشته باشند که طبقات اجتماعى بالاتر مردم طبقات پائین تر را غالباً به چشم حقارت مى نگرند ولى برعکس، مردم طبقه اجتماعى پائین تر به طبقات بالاتر به دیدهٔ تحسین نگاه مى کنند. به همین دلیل، کسانى که در منتهى الیه دو قطب طبقاتى جامعه جاى دارند، معمولاً تصویر درستى از جامعه در ذهن ندارند. به هر روی، جامعه شناسان کشف کرده اند که با وجود این کژاندیشی، مردم در رتبه بندى بیشتر افراد جامعه با یکدیگر همداستان هستند.

– روش ذهنى:
این روشِ قشربندى افراد به وسیلهٔ خود آنها است. در این روش، از افراد پرسیده مى شود که به نظر خود، به چه طبقهٔ اجتماعى تعلق دارند. در کاربرد این روش، عناوین طبقات نقش مهمى را بازى مى کنند. روش ذهنى کارآئى خود را در جوامع پهناور و ناهمگون، ثابت کرده است.

مثال:
اگر در ایالات متحد از افراد پرسیده شود که از میان سه طبقهٔ پائین، متوسط و بالا به کدام طبقه تعلق دارد، بیشتر مردم خود را به طبقهٔ متوسط وابسته مى دانند. براساس این مشاهده، این باور تقویت مى شود که ایالات متحد اساساً یک جامعهٔ مبتنى بر طبقهٔ متوسط است. اما اگر طبقهٔ کارگر را نیز به عناوین طبقاتى خود بى افزائیم و در پرسش هاى خود مطرح کنیم، نتایج بسیار تفاوت پیدا مى کنند.

– روش عینى:
در این روش تقریباً دلبخواه، پژوهشگر معیارهاى عضویت در طبقات اجتماعى و تعداد این طبقات را در جامعه، خود تعیین مى کند. افراد برحسب این معیارها مورد پرسش قرار مى گیرند و سپس برحسب مرتبه خود، در طبقهٔ اجتماعى متناسب آن طبقه بندى مى شوند.

مثال:
در سال ۱۹۴۹، للوید وارنر ضمن بررسى نظام طبقاتى موریستاون و ایلینویز و آگِست هولینگز هِد در بررسى نظام طبقاتى نیو هَوِن، کانکتیکات، از این روش سود جسته اند. مانند همهٔ بررسى هائى که از روش عینى استفاده مى کنند، انتخاب دلبخواهانهٔ معیارها به وسیلهٔ پژوهشگر، بى گمان بر نتایج بررسى بسیار تاثیر مى گذارد.

نمادهاى منزلت

نمادهاى منزلت چون اتومبیل گرانقیمت، طلا و جواهر و املاک، را ثروتمندان براى کسب تشخص و تمایز از طبقات دیگر، از دیرباز به کار مى برده اند. اما به دلایل گونگون، این نمادهاى منزلت بیشتر اهمیت و اعتبار پیشین خود را از دست داده اند. امروزه اعتبارات بانکى گسترده، تولید انبوه کالاها و خدمات و افزایش روزافزون دستمزدها در بیشتر جوامع نوین، قدرت خرید بسیارى از افراد را بالا برده، چندان که بیشتر خانواده هاى طبقه متوسط اکنون مى توانند اتومبیل ها، تفریحات و خانه هاى شخصى را که زمانى تنها در دسترس ثروتمندان کلان بود، در اختیار داشته باشند. از این گذشته، تغییر در ارزش هاى اجتماعی، بسیارى از این نمادهاى منزلت را براى بسیارى از مردم ناخوشایند ساخته است: در زمانى که منابع سوختى محدود هستند، چرا باید از اتومبیل هاى بزرگ استفاده کرد؟ چرا باید به خاطر پوشیدن پالتوپوست، حیواناتى را که در معرض نابودى نوعى هستند، ازبین برد؟

تحرک اجتماعى
اصطلاح تحرک اجتماعى به حرکت افراد از یک منزلت اجتماعى به منزلت دیگر اطلاق مى شود. آدم ها ممکن است به منزلت پائین یا بالا تحرک یابند و یا در یک سطح منزلتى از یک شغل به شغل دیگر انتقال پیدا کنند.
انواع تحرک
– تحرک عمودى:
به تغییر منزلت فرد از یک طبقهٔ اجتماعى به طبقه دیگر اطلاق مى شود. شخصى که تحرک عمودى را تجربه مى کند، ممکن است به سمت پائین یا بالاى نردبان اجتماعى تحرک یابد.
مثال:شخصى که از ریاست یک اداره به مدیریت کل ارتقاء مى یابد، در واقع، تحرک عمودى صعودى را تجربه مى کند. براثر این ارتقاء، درآمد و مسئولیت کلى این فرد نیز افزایش مى یابد. اما مربى فوتبال یک تیم دست اول وقتى به مربیگرى یک تیم دسته دوم نزول مى کند، تحرک عمودى نزولى مى یابد.
– تحرک افقى:
به حرکت فرد از یک شغل به شغلى دیگر در همان سطح اجتماعی، اطلاق مى شود. شخصى که تغییر شغل مى دهد ولى منزلت اجتماعى آن هیچ تغییرى نمى کند، تحرک افقى را تجربه مى کند.
مثال:کسى که از یک شغل کارگر پمپ بنزین با درآمد ماهى هفت هزار تومان به شغل کارگر ساختمانى با همان درآمد انتقال مى یابد، تحرک افقى را نشان مى دهد. در واقع، او از شغلى که مهارت چندانى نیاز ندارد، به شغل دیگرى با همان سطح مهارت انتقال یافته است.
– تحرک میان نسلى:
به تحرکى اطلاق مى شود که میان دو نسل صورت مى گیرد.
مثال:وقتى پسر یک راننده تاکسى در رشته ٔ پزشکى فارغ التحصیل شده و پزشک موفقى مى گردد، تحرک میان نسلى اتفاق مى افتد، تحرک میان نسلى سیر نزولى نیز مى تواند داشته باشد. وقتى پسر یک پزشک رانندهٔ تاکسى مى شود، فراگرد بالا صورت معکوس به خود مى گیرد.

– تحرک درون نسلى:
به دگرگونى یا دگرگونى هائى در منزلت اجتماعى یک فرد یا گروه، طى یک نسل، اطلاق مى شود.
مثال:فرض کنید پنج فرزند در یک خانوادهٔ میانه حال به دنیا آمده باشند. چهار نفر آنها پس از گذراندن تحصیلات متوسطه، با حقوق متوسط جذب بازار کار مى شوند، ولى یکى از آنها کار نیمه وقت مى گیرد و در دانشگاه به تحصیلات خود ادامه مى دهد. او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه فرصت درخشانى در یک شرکت بزرگ به دست مى آورد و پس از چند سال به عالى ترین سطح مدیریت آن شرکت ارتقاء مى یابد. درنتیجه، سطح درآمد و پایگاه اجتماعى این فرزند پنجم چنان بالا مى رود که با چهار فرزند دیگر خانواده قابل مقایسه نیست. در واقع، این فرد نمونهٔ یک تحرک درون نسلى را به نمایش مى گذارد.
جامعهٔ باز و جامعهٔ بسته
هر جامعه اى براى خود نوعى قشربندى اجتماعى دارد. در یک جامعهٔ باز بى گمان نابرابرى هائى وجود دارند، ولى افراد آن دست کم از امکان تحرک به یک طبقهٔ اجتماعى بالاتر برخوردار هستند. باید یادآور شد که یک جامعهٔ به راستى باز، یک نوعِ آرمانى است و تنها در نظریه وجود دارد. در یک نظام اجتماعى باز، افراد با نشان دادن دست آوردها و شایستگى هاى خود از پایگاه هاى منزلتى معینى برخوردار مى شوند.
اما در جامعه اى که از هر نظر بسته است، پایگاه منزلتى فرد از همان بدو تولد مشخص مى شود و براى سراسر عمر ثابت باقى مى ماند، بى آنکه تحرکى رو به بالا و یا به پائین را تجربه کند. به این نوع منزلت، منزلت انتسابى مى گویند.
مثال:نظام آپارتاید آفریقاى جنوبى که اکنون کم و بیش منسوخ شده است، بهترین نمونهٔ یک نظام اجتماعى بسته است. در این نظام، سیاهان تنها به کارهاى پست مى پردازند و جدا از جمعیت سفیدپوست زندگى مى کنند. سیاهان آفریقاى جنوبى در یک نظام بستهٔ طبقاتى به دنیا مى آیند و هیچ گونه امکانى براى تحرک به سطح بالاتر جامعه ندارند.

ساختار باز و بسته در نواحى روستائى و شهرى
جامعه شناسان به این نتیجه رسیده اند که بیشتر جوامع ماقبل صنعتى یا کشاورزی، از نوع یک جامعهٔ بسته به شمار مى آیند. معمولاً افرادى که در جوامع روستائى به دنیا مى آیند، در سراسر عمر خود از یک منزلت اجتماعى برخوردار هستند. منزلت در این جوامع از نوع انتسابى است، یعنى زمینهٔ خانوادگى مهمترین عامل در تعیین منزلت افراد است. از سوى دیگر افرادى که در مناطق شهرى و صنعتى سکونت دارند، معمولاً بر مبناى دست آورد منزلت به دست مى آورند و بیشتر از مناطق روستائى از مزایاى یک جامعهٔ باز برخوردار هستند.
مثال:در بیشتر موارد، براى آنکه یک مزرعه تولید داشته باشد، همهٔ اعضاء خانوادهٔ گسترده کشاورز باید با یکدیگر همکارى کنند و هریک سهم خود را ادا کند. این خانواده از فرد مى خواهد که در مزرعه بماند و به سهم خود براى افزایش تولید مزرعهٔ خانوادگى کار بدنى کند. این محدودیت هاى اجتماعى به فرد اجازه نمى دهند که منزلت اجتماعى خود را بهبود بخشد. اما افرادى که در شهر زندگى مى کنند امکان بسیار بیشترى براى تحرک عمودى دارند. آنها به جاى اینکه وابستهٔ یک شغل خاص باشند، مى توانند شغل هاى گوناگونى را تجربه کنند، بى آنکه پایبندى ها و مسئولیت هاى خانوادگى چندان دست و پاگیر آنها باشند.
دگرگونى در بازار کار و تاثیر آن بر تحرک اجتماعى
با گذار یک جامعه از حالت کشاورزى به وضعیت صنعتى، نسبت نیاز جامعه به افراد طبقات پائین براى انجام دادن کارهاى پست، کاهش مى یابد. اشتغال در جوامع صنعتى به مهارت هائى تخصصى نیاز دارد که از طریق تحصیلات دانشگاهى یا دوره هاى آموزشى به دست مى آیند. از آنجا که انجام دادن کارهاى پست و ساده به مهارت چندانى نیاز ندارد، براى این نوع کارها در جوامع صنعتى چندان ارزشى قائل نیستند. وانگهی، با رشد صنعت، این نوع کارهاى پست و سطح پائین در بیشتر موارد به وسیلهٔ ماشین انجام مى شوند. از این گذشته، بسیارى از افراد این فرصت را پیدا کرده اند که صاحب تخصص شوند و وارد شغل هاى تخصصى و مدیریت گردند.

جامعهٔ شهرى و منزلت اکتسابى
در یک جامعهٔ صنعتى شهرى، منزلت اکتسابى براى اکثریت مردم بسیار مهمتر از منزلت انتسابى است. این امر به خاطر آن است که جامعهٔ صنعتى براى مهارت هاى تخصصى که به یک دورهٔ طولانى آموزشى نیاز دارند، ارزش بسیارى قائل است.
مثال:
براى واردشدن در مشاغلى چون مهندسى ساختمان، پزشکى، قضاوت و حسابداری، شخص نه تنها باید آموزش هاى لازم را ببیند، بلکه باید درجهٔ شایستگى آن را نیز اثبات کند. هیچ کسى نمى تواند بدون اثبات سطح شایستگى خود، عهده دار یک شغل تخصصى گردد.


تعداد صفحات : 12 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود