دانشگاه آزاد اسلامی
واحد علوم و تحقیقات
موضوع تحقیق:
موانع ساختاری توسعه سیاسی در عربستان سعودی
نام استاد:
نگارش:
طرح مسئله (مقدمه):
جامعه توسعه یافته، جامعه ای است که در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، تکنولوژی و سیاسی دچار تحول و دگرگونی شده است. در حوزه سیاسی جامعه نوساز و توسعه یافته دارای ویژگیهای خاصی از جمله تغییر فرهنگ سیاسی مردم و دگرگونی روابط مبتنی بر قدرت، تغییر ساختارها و پیدایش نهادهای اجتماعی، سیاسی جدید و تغییر در بنیانها و سیستم حقوقی روبه روست. توفیق در امر توسعه موجب تمایز کشورها از یکدیگر با عناوینی چون کشورهای توسعه یافته یا پیشرفته و کشورهای توسعه نیافته یا عقب مانده میشود. اکثر کشورهای توسعه نیافته به ضرورت توسعه سیاسی پی برده اند. چرا که تحولات عمومی جهان، دگرگونیهای اقتصادی- اجتماعی، شهری شدن، گسترش و پیچیدگی ارتباطات در جهان امروزی و افزایش سطح سواد و فرهنگ جوامع و … جملگی عامل رشد و آگاهی سیاسی مردم شده و تقاضا برای مشارکت سیاسی را افزایش می دهند. در صورتیکه ساختارهای سیاسی جوامع همگام با افزایش رشد و آگاهی سیاسی به بسط و افزایش امکانات پاسخگویی نپردازند، ثبات سیاسی جوامع به مخاطره می افتد. اگر بین تحولات اقتصادی، اجتماعی با تحولات سیاسی هماهنگی و همگامی وجود نداشته باشد، تضاد و تعارض شدیدی در جوامع ایجاد میشود که میتواند موجبات فروپاشی نظامهای سیاسی را فراهم نماید. از این رو اکثر کشورها، با ساختارهای سیاسی سنتی به ضرورت ایجاد توسعه و نوسازی سیاسی ولو به ظاهر پی برده و درصدد ایجاد تغییرات سیاسی برآمده اند. زیرا توسعه سیاسی وضعیتی است که در آن یک نظام سیاسی با اتخاذ سیاستهای روشن و کارشناسانه و ایجاد نهادهای موثر برای پاسخگویی به نیازهای جامعه ظرفیت سیاسی خود را افزایش بدهد. در چنین نظامی مشارکت افراد، انفکاک ساختاری و حاکمیت قانون دیده میشود و دموکراسی شیوه رسوم حکومتی آن جامعه بوده است. در پادشاهی عربستان سعودی خصوصاً در چند ساله اخیر یک سلسله رفرمها و تحولات جدید در جهت تجدیدبنای ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیده میشود. اقدامات و اصلاحات مزبور قاعدتاً می بایست تغییر ساختارها و ثبات سیاسی عربستان از شکل سنتی به فرهنگی مدرن را منجر و باعث توسعه سیاسی عربستان شود اما در واقع چنین نشده است.
فرضیه تحقیق:
ساخت سیاسی عربستان و روابط مبتنی بر قدرت هیات حاکمه در عربستان مانع اصلی توسعه سیاسی بوده است. چرا که ساختار سیاسی عربستان سنتی میباشد. بنابراین کلیه اقدامات و اصلاحات انجام شده قاعدتاً می بایست با نگرش سنتی توام باشد نه اصلاحاتی عمیق و بنیانی.
سوال اصلی:
موانع ساختاری توسعه سیاسی در عربستان سعودی کدامند؟
سوالات فرعی:
1- توسعه سیاسی چیست؟
2- نقش عوامل اجتماعی و بین المللی در عدم توسعه سیاسی عربستان چیست؟
3- نقش حکومت در این راستا چه می باشد؟
هدف تحقیق:
این پژوهش می خواهد نشان دهد که باورهای سنتی (اندیشه ها و فرهنگ سنت گرایانه) چگونه میتواند مانع توسعه سیاسی گردد.
موانع و مشکلات تحقیق:
عدم وجود منابع تخصصی کافی و موردنیاز در کتابخانه ها در خصوص ساختار سیاسی عربستان سعودی و به روز نبودن، علمی نبودن و عدم جامعیت آنها.
سازماندهی تحقیق:
در فصل اول به تعریف توسعه سیاسی، شاخصهای توسعه و برداشتهای مختلفی که از مفهوم آنان وجود دارد پرداخته و سپس موانع سه گانه در توسعه سیاسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
فصل دوم به بررسی موانع موجود در راه توسعه سیاسی عربستان که مربوط به جامعه مدنی است، می پردازد. در این فصل ابتدا موانع اجتماعی نظیر: وهابیت، فرهنگ سیاسی زنان در عربستان، مطبوعات، طبقه متوسط عربستان مورد بررسی قرار میگیرد. و در قسمت دوم همین فصل به موانع خارجی یا بین المللی توسعه سیاسی عربستان پرداخته خواهد شد.
در فصل سوم حکومت به عنوان مانع توسعه سیاسی فرض شده است. در این قسمت بررسی ساخت قدرت در عربستان سعودی، ابزارها و شیوه های اعمال قدرت، بررسی ایدئولوژی وهابیت به عنوان ابزار و نفت مهمترین ستونی که بنیان نظام آل سعود بر آن استوار است مورد بحث قرار میگیرد. در قسمت بعدی همین فصل روند اصلاحات سیاسی در عربستان بررسی خواهد شد در این رابطه حوزه جامعه و محیط بین المللی و حکومت به عنوان اصلی ترین مانع توسعه سیاسی مطرح میشود. و در بخش پایانی به ارائه نتیجه نهایی از بحث و تطابق مباحث تئوریک با مباحث تاریخی و عملی خواهیم پرداخت.
روش تحقیق:
روش جمع آوری اطلاعات این پژوهش منابع کتابخانه ای میباشد.
اهمیت تحقیق:
این پژوهش می خواهد نشان دهد که چه عواملی مانع توسعه سیاسی است و چگونه میتوان به توسعه سیاسی رسید.
فصل اول- کلیات
دیدگاههای نظری در مورد موانع ساختاری توسعه سیاسی
مفهوم توسعه سیاسی:
به طور یقین اگر علل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و بین المللی، عدم توسعه و موانع توسعه در یک کشور مورد بحث قرار نگیرد، توسعه شناخته نخواهد شد.
قبل از تعریف توسعه سیاسی باید دید که توسعه چیست؟ در یک تعریف کوتاه و خلاصه، توسعه یک دگرگونی عمیق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. این دگرگونی مربوط به انسان و جامعه است. هنگامی حرکت توسعه درست انجام خواهد گرفت که با معیارهای ارزشی جامعه انسانی سازگار باشد. مایکل تودارو توسعه را پدیده ای صرفاً اقتصادی نمی داند و معتقد است توسعه باید به عنوان جریانی چند بعدی که مستلزم تجدید سازمان و جهت گیری مجموعه نظام اقتصادی و اجتماعی کشور است، مورد توجه قرار گیرد.1
بحث ما در ارتباط با توسعه سیاسی است. از یک دیدگاه توسعه سیاسی دارای دو مفهوم است: 1- وجود رقابت ایدئولوژیک در جامعه، زمانی که نه تنها گروهها، بلکه ایدئولوژیهای متفاوت بتوانند با یکدیگر رقابت کنند. ممکن است این رقابت در درجه اول بین نخبگان (الیت) جامعه باشد و لازم نیست که رقابت در مرحله اول توده ای باشد. کمااینکه در کشورهای توسعه یافته نیز در اوایل کار بین نخبگان رقابت ایجاد شد.
2- مشارکت با هم در سطح گروههای برگزیده یعنی باز بودن نظام سیاسی به نحوی که نوعی گردش نخبگان در جامعه صورت پذیرد و جامعه سیاسی راکد و فاسد نشود. با توجه به تعاریف فوق، منطقاً به نظر می رسد که برای نائل شدن به توسعه سیاسی، نوع خاصی از نظام سیاسی لازم است.2 در غرب توسعه اقتصادی، شیوه دموکراتیک و در بعضی از کشورهای دیگر به شیوه های اجبارآمیز و یا توسط حکومتهای اصلاح طلب و یا توسط انقلاب تحقق پیدا کرده است. بنابراین توسعه اقتصادی همراه و ملازم با انواع نظامهای سیاسی رخ میدهد. با توجه به تعاریف گذشته از توسعه سیاسی اجرای رشد سیاسی امکان پذیر نیست، مگر آنکه نوع خاصی از نظام سیاسی موجود باشد.3
تعریفی دیگر: توسعه سیاسی فرایندی است که طی آن مجموعه نظام از آنچنان فرهنگ خود فزاینده و ظرفیت هماهنگ ساز و توان سازگاری برخوردار باشد که بتواند ثبات و تعادل و مشروعیت سیاسی خود را حفظ کند.
تعریفی دیگر: دستیابی به موقعیتی است که طی آن یک نظام سیاسی به جستجوی آگاهانه و موفقیت آمیز برای افزون شدن کیفی ظرفیت سیاسی خود از طریق ایجاد نهادهای موثر و موفق نائل آید.
آلموند توسعه سیاسی را اینگونه تعریف می کند: توسعه سیاسی بازتاب کار نظام سیاسی در عمل است. آلموند و پاول نوسازی و نوگرایی فرهنگی و انفکاک ساختاری را به عنوان محور بحث توسعه سیاسی فرض کرده اند. به نظر آنها فرهنگ سیاسی عبارت است از مجموعه پندارها و احساسات موجود درباره حساسیتهای جاری در یک جامعه، به نظر آنها توسعه سیاسی در نتیجه تحولاتی حاصل میآید که در فرهنگ و ساختار نظامهای سیاسی ایجاد میشود. آلموند و پاول نوسازی را تحول در فرهنگ سیاسی جوامع و پیدایی و انفکاک ساختارهای سیاسی جامعه می دانند که برآیند این تحولات حصول توسعه سیاسی است.4 سی ایچ داد معتقد است: 1- نگرش کلی به مساوات 2- توان نظام سیاسی برای تدوین و اجرای سیاستها 3- تفکیک و تخصصی کردن وظایف گوناگون سیاسی 4- جدایی دین از سیاست
نیل اسلمسر: در قلمرو سیاست، سیستمهای اقتدار قبیله ای و دهکده ها جای خود را به سیستمهای اخذ آرای عمومی، احزاب سیاسی، نمایندگی و دستگاههای اداری کشور می دهند.5
هانتینگتن: توسعه سیاسی عبارت است از نیل کشورهای غیرنوسازی شده به سطح توسعه دموکراسی کشورهای غربی، وی نوسازی را با معیارهایی چون توانایی نظام سیاسی برای پاسخگویی به نیازهای جدید می سنجد. به نظر او زمانی که تقاضای گروههای جدید برای سهیم شدن در مشارکت سیاسی از طرف سیستم سیاسی با پاسخ مثبت روبه رو شود و سیستم بتواند نیازهای جدید را برآورد نوعاً چنین نظامی توسعه یافته است. فی الواقع توسعه سیاسی به معنای پذیرش توانایی تحولات ناشی از نوسازی در درون ساختار سیاسی است یا به عبارت دیگر انعکاسی تحولات ساختاری جامعه در درون ساختار سیاسی است و یا به تعبیر خود وی نهادینه شدن ساخت سیاسی و گسترش نهادهای سیاسی است.
دیدگاههای متفاوت از موانع توسعه سیاسی
نظریات ارائه شده دو دسته اند: 1- عده ای از محققان عامل اصلی توسعه سیاسی یا عدم توسعه را در روابط بین المللی و ساخت جهانی، مکانیسم استثمار بین المللی و عملکرد امپریالیسم می جویند.6
2- گروهی دیگر مانند مارکس و انگلس و ماکس وبر، علل اساسی توسعه یافتگی و یا توسعه نیافتگی را در ساختارهای داخلی کشورها جستجو می کنند و عوامل مختلفی همچون اقتصاد، فرهنگ، مذهب، جغرافیا و یا سیاست را به عنوان عامل پیشرفت و توسعه یا عدم توسعه قلمداد می کنند.
پایه ریزی نظرات مارکس و انگلس براساس تجربه تاریخی غرب صورت گرفته است. آنها معتقدند که کل فرایند تاریخ جهان از مراحل خاصی می گذرد ار برده داری به فئودالیسم و بعد سرمایه داری و سپس سوسیالیسم ونهایتاً کمونیسم و اینکه این فرایند اجتناب ناپذیر است. این روند نزد آنان برای شرق و غرب یکسان بود اما بعدها نظریه مارکس درباره کشورهای شرق دچار دگرگونی شد و عامل توسعه نیافتگی شرق در عوامل جغرافیایی وسیاسی دانست.
ماکس وبر: وی با بررسی تاریخ توسعه غرب به این نظریه می رسد که در غرب تجزیه دین ( مسیحیت) و پیدایش مذهب پروتستان عامل اصلی رفتن به توسعه بوده است.
تعریف آخر: توسعه سیاسی حالتی است که رهبران سیاسی یا حکومت و به طور کلی یک نظام سیاسی با ایجاد نهادها مشارکت واقعی وهمه جانبه (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … ) مردم را فراهم می آورند، واین مشارکت مردم باید براساس ارزشهای مورد قبول آن جامعه باشد.
شاخصهای توسعه سیاسی:
رهبران سیاسی:
بایستی اذعان کرد هر جامعه و یا کشوری که بخواهد توسعه پیدا کند، باید انتخاب بکند و تصمیم بگیرد. اکنون این سوال پیش می آید که این تصمیم گیری از سوی چه کسانی اتخاذ می گردد؟ تاریخ نشانگر آن است که این تصمیم گیری از سوی رهبران سیاسی و هیات حاکمه ویا نخبگان یک جامعه است. چه در کشورهای توسعه یافته و صنعتی و چه در جهان سوم، حرکت اصلی توسعه سیاسی و تداوم آن پیوسته از سوی هیات حاکمه بوده است. رهبران سیاسی در این راه از امکانات و قدرت فکری و سازماندهی خود برای تشریح حرکت، بسیج نیروها و حمایت همه جانبه استفاده می نمایند. از این نظر جوامعی سریعتر و بهتر بر توسعه سیاسی دست می یابد که اجماع در میان جناحهای گوناگون هیات حاکمه از درجه بالایی برخوردار باشد. به هر حال اگر اراده رهبران سیاسی در جهت توسعه سیاسی در جهت توسعه سیاسی باشد، یعنی آنها موافق توسعه سیاسی باشند، توسعه سیاسی به وجود خواهد می آید. در اینجا رهبران سیاسی از مهمترین عوامل و شاخصهای توسعه سیاسی بر حساب می آیند. در غیر این صورت یعنی در صورتیکه رهبران سیاسی موافق با توسعه سیاسی نباشند، رهبران سیاسی به عنوان مهمترین مانع توسعه سیاسی به شمار می روند.
مانع ملی و اصلی پاسخگویی:
یکی از اصول ثابت توسعه سیاسی منافع ملی است. از مشکلات عمده جهان سوم روشن نبودن اهداف و منافع کلان جامعه است. تا زمانیکه سیرحرکت عمومی جامعه به طور منطقی و استدلالی میان جناحهای نافذ هیات حاکمه بحث نشده و به اجماع نرسد، برنامه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به مرحله اجرا گذاشته نخواهد شد. منافع هیات حاکمه با مصالح و منافع عمومی جامعه باید همسو باشد. در واقع این موضوع به بحث مشروعیت سیاسی هیات حاکمه یک جامعه مربوط می شود. زمانی یک حکومت مشروع است که ارزشها واندیشه های عموم مردم با ارزشها وا ندیشه های نخبگان جامعه در تضاد نباشد و مردم حکومت را از خود بدانند و حکومت نیز به طور نهادیند شده، قانونی و مستمر خود را در مورد عملکردش در برابر مردم پاسخگو بداند.7
اصل پاسخگویی به معنای متعهد بودن افراد و سازمانها ومراکز تصمیم گیری در مقابل اظهار نظرها و عملکردهای خود می باشد. اگر جامعه ای در زمینه تعریف ملی ، منافع عمومی ومنافع هیات حاکمه سردرگم و گرفتار تضاد و کشمکش باشد، فرصتی برای پیشرفت در مسیر توسعه پیدا نخواهد کرد و در دایره ای از ابهام و بلاتکلیفی حرکت خواهد کرد و تقارن منافع هیات حاکمه با منافع و مصالح عموم، نشانه با اهمیتی از درجه اجماع نظر، نهادی شدن ارزشها میان تمامی اقشار جامعه و آرامش روابط میان مردم و حکومت است.
حاکمیت قانون:
جامعه توسعه یافته از نظر سیاسی، جامعه ای است که در آن قانون حاکم باشد. هنگامیکه افراد یک جامعه احساس کنند که با تلاش خود می توانند از امکانات جامعه به نحو عادلانه ای استفاده کنند، مهمترین عامل دراین راستا برای کسب امتیازات وامکانات، قانون است بالطبع روحیه مسئولیت پذیری و کار و فعالیت در آنها ایجادی شود. بنابراین زمانی توسعه سیاسی امکان پذیر است که ثبات قانونی و حاکمیت قانون در یک کشور وجود داشته باشد بدین ترتیب محاسبات نسبت به آینده قابل تدوین خواهد بود، با پیشتوانه قانونی می توان به طور نسبی وضعیت آینده را پیش بینی کرد.
مشارکت سیاسی:
به طور قطع یکی اصول اساسی توسعه سیاسی در یک جامعه مشارکت سیاسی است. دولت نباید تنها منبع فرهنگ اجتماعی باشد و نهادهای غیر دولتی، در یک نظام اجتماعی باید موثر و فعال باشد. هر چه درجه مشارکت بیشتر باشد، قدرت حکومت محدودتر می شود، ولی از سوی دیگر در حکومتهای مردمی هر چه مردم بیشتر در نظام سیاسی مشارکت بجویند، قدرت واقتدار دولت افزایش پیدا می کند.
در اولیه ترین نگرشی به موضوع مشارکت، که بیانگر مناسبتی چون شرکت و همکاری عامه در نظام سیاسی است، می بایست اولاً به کارکرد ویا واقع به بازده و کم کیف و چگونگی این بازده عنایتی خاصی مبذول داشته، ثانیاً ساخت مربوطه یعنی نوع تقسیم بندی و نظم بخشی و تاثیر متقابل عناصر به ویژه احزاب را در نظام سیاسی و در رابطه با مشارکت بایستی مورد دقت قرارداد تا راه ملی معقول جهت حفظ نظام سیاسی بدست آید. و آن راهی جز مشارکت نهادمند به مشابه تغییر محوری در دست یابی به توسعه سیاسی نخواهد بود. اشتراک سیاسی در کشورهایی بیشتر به وجود می آید که عناصری از تنوع گرایی سیاسی و اجتماعی سنتی شان پا برجا مانده و زمینه های مناسب تری جهت رشد و توسعه سیاست نوین به وجود می آورد. بدین ترتیب فرهنگ سیاسی جامعه به ویژه قشر حاکم ارتباط مستقیم بامیزان گسترش اشتراک واقعی دارد. نهادسازی و تخرب مقدمه ضروری هر نوع مشارکت فعال است و تردیدی نیست که حزب سیاسی شاخص سیاست نوین مشروعیت نظام سیاسی در دراز مدت به اشتراک گسترده تر گروههای اجتماعی در درون نظام، بستگی دارد. انتخابات، مجالس قانونگذاری واحزاب سیاسی روشهای سازمان دادن یک اشتراک در جوامع نوین و توسعه یافته اند.
مشارکت سیاسی دارای انواع و دریافت مختلف است:
1- مشارکت سیاسی برانگیخته از بالا- برخی از حکومتها به خاطر منافع خود دست به انگیزش این مشارکت می زنند. یعنی برای جلوگیری از هجوم گروهها، خواهان مشارکت که موجودیت دولتهایشان را به خطر می اندازد، سعی درایجاد نهادهایی از بالا به منظور جلوگیری از مشارکت مردمی می کنند.
2- مشارکت سیاسی خودجوش که مردم به دلیل علایق خاص خودشان به دور یکدیگر جمع شده وانجمن، حزب، نهاد، گروههای نفوذ و … را تشکیل می دهند.
دگرگونی در ساختار اجتماعی:
توسعه سیاسی مستلزم تحول در ساختار اجتماعی، پیدایش گروهها و طبقات اجتماعی متنوع به خصوص سازمان یابی گروههای مختلف اجتماعی است.
حصول این ویژگی مستلزم پیدایش و گسترش تقسیم کار اجتماعی است.
رابطه دین و توسعه سیاسی:
نکته مهم آن است که برداشت جامعه، حکومت و رهبران سیاسی از دین چیست و آیا اصولاً رهبران سیاسی از مذهب به عنوان یک وسیله برای پیشبرد مقاصد خود استفاده می کنند؟ یا خیر؟
دین مجموعه ای است از اصول و احکام منطقی وعقلی ولی اگر همین دین با مجموعه سنتهای غیر منطقی اجتماعی و تاریخی ممزوج شده باشد، در واقع ضد توسعه سیاسی عمل خواهدکرد.1
سطوح سه گانه موانع توسعه سیاسی:
الف- موانع ساختاری سیاسی
رهبران سیاسی به عنوان عامل برای پیشرفت توسعه یا مانع برای توسعه که خود ارتباط مستقیمی با توزیع قدرت در بین گروهها و نهادهای مختلف موجود در جامعه را دارد.
ب- ساخت اجتماعی به عنوان مانع توسعه سیاسی
عدم وجود تشکیلات و گروههای اجتماعی که بر اساس شعور و آگاهی سیاسی، اجتماعی و عدم وجود فرهنگ سیاسی پویا، از موانع توسعه سیاسی است.
ج- موانع خارجی یا بین المللی توسعه سیاسی
پس از عوامل مهم عدم توسعه سیاسی در سطع بین المللی وابستگی یک کشور به کشورهای دیگر است. بنابراین وابستگی یکی از موانع توسعه سیاسی است.
فصل دوم
موانع اجتماعی و بین المللی توسعه سیاسی در عربستان سعودی
الف- موانع اجتماعی
برسی نقش و هابیت در عدم توسعه سیاسی عربستان
نخستین کسی که مذهب وهابی را پدید آورد و در راه ترجیح آن بصورت کوشش مرد، محمدبن عبدالوهاب از علمای نجد در قرن دوازدهم هجری بود، اما باید دانست که وی، مبتکر و به وجود آورنده عقاید و هابیان نیست بلکه قرنها قبل از او این عقاید یا قسمتی از آنها به صورتهای گوناگون اظهار شد، اما به صورت مذهب تازه ای درنیامده و طرفداران زیادی پیدا نکرده بود. بدون شک آل سعود مهمترین عامل انتشار و نفوذ دعوت وهابی در نواحی حجاز را می باشد که حتی مذهب وهابی را مذهب رسمی کشور خود قرار دادند پس از به قدرت رسیدن آنها برای اولین بار بعد از روزهای اولیه (اسلام) اغلب قسمتهای عربستان زیر یک حکومت واحد درآمدند، با شروع قرن نوزدهم خاندان ابن سعد از نجد امپراطوری را کنترل می کرد که تقریباً 2/2 میلیون کیلومتر مساحت داشت3
اسلام نه تنها با توسعه سیاسی مخالفتی ندارد، بلکه بر آن تاکید نیز دارد، یکی از شاخصهای اساسی توسعه سیاسی مشارکت سیاسی است. بر اساس آن باید هر مسلمانی در هر نوع فعالیت سیاسی که در قالب تقوا می گنجد، مشارکت و تعاون داشته باشد. در کلیه فعالیتهای نیکوکارانه و پرهیزکارانه همکاری و مشارکت نماید. بنابراین دین اسلام حتی مشوق مشارکت مردمی نیز می باشد، اما اگر در مذهب سنتها و روشهای اشتباهی وارد شده باشد، همین مذهب مانعی بر سر راه توسعه سیاسی می باشد. وهابیت در دو قسمت مورد بررسی قرار خواهد گرفت: اول ماهیت درونی مذهب و دوم مذهب به عنوان یک ابزار جهت پیشبرد سیاسی دراین قسمت ماهیت درونی و هابیت از حکومت بررسی خواهد شد.
ماهیت درونی و هابیت:
وهابیون معتقدند که هر عمل و اعتقادی که در قرآن و حدیث و یا سابقه کردار صحابه سرچشمه نگرفته باشد بدعت است و به اعتقاد وهابیت صرف اسلام آوردن و گفتن شهادتین کافی نیست واین کار نمی تواند یک مسلمان را از مشرک شدن باز دارد، بنابراین کسانی که شهادتین را می گویند و به اعمال شرک آمیز خود ادامه می دهند، باید تکفیر و باید همانند یک کافر کشته شوند.
همانطور که قبلاً گفته شد توسعه نوعی تغییر و تحول است، اما اگر با دقت نظر بر رفتار علمای وهابی در پیدایش و سیر آن در طول تاریخ توجه شود، مشاهده می گردد که علمای وهابی با تغییر و تحول، خصوصاً در سیستم اداری، از خود واکنش نشان می دادند و به بهانه تضاد آن با شریعت مخالفت می ورزیدند. بسیاری از نویسندگان معتقدند که ابن سعود بدون هیچگونه مذهبی و دینی به سلک اخوان درآمد وانگیزه او از رهبری جنبش اخوان چیزی نبود جز بهره گیری از شجاعت و عقاید سطحی و متحجرانه ایشان برای صدور افکارشان، اخوان هیچ ترسی از مرگ نداشته آنها با شجاعت می جنگیدند و یقین داشتند که کشته شدن در جنگ راه بسیار خوبی برای رسیدن به بهشت است و در بهشت هرچه را اراده کنند در دسترس آنان است. اخوان معتقد بودند که مردم ساکنین در کره زمین به دو گروه تقسیم شده اند: گروه اول مومنان (یعنی خود اخوان) و گروه دوم کافران (سایر مردم) و این گروه اخیر باید با زور و شمشیر اسلام را بپذیرند، این جهان بینی اخوان در تحقیق اهداف توسعه طلبانه ابن سعود کمک شایانی کرد.1بعد از به قدرت رسیدن ابن سعد اخوان قانع شدند و اعلان جهاد برعلیه سرزمینهای شرق اردن، عراق، کویت را نمودند. در گردهم آیی که از سوی این جنبش مذهبی خشک و غیر قابل انعطافی به وجود آمد، آنان پیامی را که متضمن موارد تخلف ابن سعود بود را تدوین کردند و برای حکام سعودی ارسال نمودند چند نمونه از پیام گردهم آیی فوق دراینجا ذکر می شود:
1- اعتراض نسبت به ساختن تلگراف- تلفن و خودروهای وارد شده توسط ابن سعود به سرزمین اسلام، کلیه این دستگاهها ابزار شیطانی هستند.
2- اعتراض نسبت به مسامحه کاری ابن سعود در قبال شیعیان، آنها معتقد بودند شیعیان یا باید از وهابیت پیروی کنند، و یا کشته شوند.
به این دلیل اخوان در ششم نوابر 1927 به مرزهای عراق و کویت و شرق اردن تجاوز کردند اما حکومت بریتانیا با استفاده از نیرهای هوایی خود به شدت با آنها برخورد کرد واز پیشروی آنها جلوگیری به عمل آمد. سرانجام با نبردی که میان نیروهای اخوان و ابن سعود در سی و یکم مارس 1929 در گرفت، ارتش ابن سعود که مجهز به سلاح و نفرات زیاد بود، نیروهای اخوان را شکست داد و با سرکوب اخوان حاکیت این سعود تثبیت شد.8
با توجه به اینکه توسعه سیاسی نوعی دگرگونی مثبت است. مسلماً وهابیت به عنوان مانع در جهت این مسیر می باشد. تاریخ وهابیت نشان می دهد که ابن عبدالوهاب و یاران وفادار اولیه اش در پناه قدرت سیاسی خاندان سعودی هر فرد غیر وهابی را مشرک و مرتد می شمرند و ریختن خون او را مباح می دانستند علمای دینی وهابی از همان آغاز با وارد ساختن نظام آموزشی جدید که از نظر آنها غربی و شامل مطالب خلاف شرع از جمله دگرگون بودن زمین و گردش آن به دور خورشید مخالفت کردند، آنها معتقد بودند دانشهایی چون جغرافیا و زبانهای خارجی و یا سایر علوم جدید حرام است.9
جریانهای مختلف وهابی در عربستان:
سلفیها را در عربستان می توان به 3 دسته تقسیم کرد:
1- جریان اول سلفی ها، جریانی است که طرفدار رژیم است، آنان معتقدند که اطاعت از حاکمان واجب است حتی اگر ستمگر باشند و تمامی اقدامات و عملکردهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی رژیم را مورد تایید قرار می دهند. بسیاری از شخصیتهای دینی وهابی این گروه نسبت به پیشرفتهای علوم و دانش جدید دیدگاه متحجرانه و بسته ای دارند، به عنوان مثال آنها هنوز بر این عقیده اند که زمین مسطح است و سخن غربیها مبنی بر کروی بودن و چرخش آن به دور خورشید دروغ است و برای ایجاد شک و تردید در عظمت خدای تعالی مطرح شده است.
2- دومین جریان، سلفیهای تندرو هستند این گروه دیدگاه خاصی نسبت به مسائل سیاسی دارند و یک جریان بسته و متعصب به شمار می آیند. آنها خواستار اجرای احکام اسلامی بر مبنای دیدگاه بسته و متعصبانه خود هستند. دیدگاه این گروه نسبت به دگرگونی اوضاع در کشور و هر گونه اصلاحات سیاسی مثبت نیست. آنها نگرانند که مبادا در عربستان سعودی دولتی لائیک و غیر مذهبی به وجود آید. آنان تشکیل مجلس شورا را فرصت و زمینه ای برای ورود لیبرالها و گروههای مخالف سیاسی می دانند. لذا آنرا قبول ندارند این گروه خواهان محدودیت بیش از پیش زنان، ایجاد انجمن های اسلامی در وزارتخانه ها و تقویت ارتش برای مبارزه با دشمنان اسلام در سراسر جهانند.
3- جریان سوم – جریان سلفی میانه رو و روشنفکر است. این گروه نسبت به تحولات اجتماع و سیاسی داخل کشور نظر مثبت داشته و این باور که تحولات در سطوح موجود، در سطح مطلوب نیست و خواستهای مردم برآورده نمی شود.10
این گروه قاطعانه معتقدند که باید به منابع اصلی دین اسلام در زمان حضرت رسول اکرم (ص) و صحابه بازگشت و کلام رسول گرامی (ص) و صحابه را مستقیماً سرلوحه قرارداد. در جنگ خلیج فارس بسیاری از سلفیهای جدید علیه حضور بیگانگان در عربستان و بمباران هوایی شهروندان و مساجد عراق توسط متحدین که عربستان را جایگاه خود قرار داد آنها اعتراض کردند. ضمناً اقدام بی سابقه ای یک نامه مفصل (اندرزنامه) که بیشتر به طومار شباهت داشت را برای ملک فهد فرستادند واقدام دوم آنان تشکیل سازمانی به نام کمیته دفاع از حقوق مدنی است موارد مطروحه ارائه اندرزنامه: 1- تشکیل مجلس منتخب مردم ( تصمیم گیری نباید در انحصار خانواده حاکم باشد) 2- عدالت و مساوات در جامعه 3- قوه قضائیه باید به طور کامل در اختیار علمای دینی باشد و مستقل عمل کند 4- با فساد اداری مبارزه گردد- پس از آنکه اندرزنامه با امضاء صدها تن از علما واساتید دانشگاه با بی توجهی و بی اعتنایی ملک فهد روبه رو شد طبیعی است که نوعی اقدام شدیدتر و خصمانه تری از طرف مخالفان رژیم صورت می گیرد، مخالفان که به خاطر سرکوبی دولت اجباراً از کشور خارج شده اند در لندن مقری تاسیس نمودند و خواستار تبدیل دولت سعودی به یک حکومت واقعی گشتند.1
این کمیته دفاع از حقوق مشروع در 1993 توسط شش نفر حقوق دان واستاد دانشگاه تاسیس گردید. به فاصله چن دروز بعد از تاسیس آن "شورای علمای بزرگ" دولت سعودی کوششهای آن کمیته را به عنوان کفر یا بدعت محکوم نمود. کمیته مذکور از فعالیت منع گردید و طرفداران آن مورد آزار واذیت واقع شدند- 15 نفر استاد دانشگاه زندانی گردیده- 6 نفر از مسافرت و سخنرانی علنی ممنوع شدند، این کمیته خواهان آن است که از حقوق انسانها حمایت کرده و از مظلوم رفع ظلم و ستم نماید. متعاقب آن رژیم عربستان در داخل اقدام به سرکوبی شدید هواداران آنان نمود و افراد تشکیل دهنده آن را از کار برکنار نمود و پاسپورتهای آنان را باطل اعلام کرد و دفاتر کار آنها را در تمام عربستان بست و 400 نفر از آنان را دستگیر نمود. دولت سعودی در داخل عربستان افراد این کمیته را مرتد و برگشته از دین اسلام که از خارج الهام گرفته اند معرفی نمود. و به غرب نیزاینگونه معرفی کرده است که آنان فاقد انعطاف مذهبیند. پس نتیجتاً جریانهای اول ودوم وهابیت که اشاره گردید، با هرگونه دگرگونی واصلاحات سیاسی مخالف هستند و با توسعه سیاسی نیز میانه ای ندارند ولی جریان سوم با این امر همساز و موافق است.
ضعف در آگاهیهای سیاسی:
فرهنگ سیاسی هرملتی آینه ای، از اندیشه ها و باورهای آن ملت است که به طرق مختلف نسل به نسل منتقل می گردد و در بستر خود نگرشی به ساختارها و نهادهای مختلف را حفظ یا دستخوش تحول می گرداند.برای مشارکت سیاسی احتیاج به آگاهی سیاسی وجود دارد و آگاهی سیاسی خود قسمتی از فرهنگ سیاسی است. فرهنگ سیاسی مجموعه ای از نگرشها و طرز برخوردهای کم و بیش ثابت درباره قدرت و سیاست است واز این رو محتوای فرهنگ سیاسی ممکن است مساعد یا نامساعد به حال توسعه سیاسی باشد.11
در دیدگاه اعراب عربستان آنچه در درجه اول حائز اهمیت است مفهوم قدرت است، نه عدالت. عدالت از دیدگاه آنان تا بدانجا مورد توجه است که در خدمت قدرت و افتخار باشد. آنها به اجرای ظاهری حدود واحکام تا بدانجا که مانع از تجاوز به فسق و فجور گردد می اندیشند و مهم نیست که این کار چگونه و به چه قیمتی و به دست چه کسی صورت گیرد. به عبارتی، مهم آن است که در جامعه سخن از اسلام باشد و ظواهر اسلام در جامعه رعایت شود و رنگ اسلامیت داشته باشد، حالا اگر دارندگان قدرت، خود ظالم، فاسق و سرسپرده باشند و حضورشان موجب دخالت و تسلط بیگانگان گردد اهمیتی ندارد.12 ویژگی به منحصر به فرد مردم عربستان آن است که تا زمانی که یک عالم مذهبی در مقام و منصب خود باقی است، سخنانش هر چند که در مخالفت با وضع موجود باشد مورد تقدیر و تحسین مردم است. اما به محض آنکه از مقام و منصب خود برکنار میشود، همه ارزشهای خود را از دست میدهد و مردم دیگر کوچکترین اعتنایی به او و سخنانش ندارند. جهل و بی سوادی عمومی و فقدان نهادهای سیاسی فعال و مردمی در عربستان باعث شده است که حکام این کشور با استفاده از سنتهای قبیله ای و غیره ای مملکت را اداره کنند و مردم هم با نوعی اطاعت دینی از تصمیمات سردمداران رژیم پیروی نمایند. بنابراین فرهنگ سیاسی عامه مردم عربستان، فرهنگ اطاعت از حاکم است، که این فرهنگ ناشی از عدم آگاهی سیاسی مردم است. و طبیعی است که در فرهنگ سیاسی حاکمان مردم نقشی جز اطاعت از اوامر را ندارند و از مشارکت سیاسی مردم در انتخاب یا تعویض حاکمان اثری دیده نمیشود. به نظر می رسد گروههایی که می خواهند تغییراتی را در عربستان به وجود آورند، در صورتی قادر خواهند بود مبارزه اصولی و پیگیر را علیه رژیم عربستان سعودی سازماندهی کنند که نخست در باورهای غلط وهابی ها مطبوعات می باشد. به عنوان مثال پس از مطبوعات وابسته به رژیم به نام المسلمون عنوان کرده بود که قیام علیه حاکم فاسق، حتی زمامداری که مرتکب زنا و شرابخوری می گردد و اصول دیگران را غصب می کند و خون دیگران را به ناحق می ریزد، حرام است! چون مدعی است که صحابه پیامبر هم بر آن تاکید کرده اند.
زن در عربستان سعودی:
رفتار با زنان در کشور عربستان به گونه ای است که شاید هیچیک از کشورهای در حال توسعه جهان نمونه آن یافت نشود. فاصله ارزشی میان زن و مرد در این کشور آنقدر زیاد است که زنان هیچگاه نمی توانند آزادیها و ارزشهایی که جامعه عربستان سعودی برای مردها قائل است برای خود تصور کنند. آنان که نیمی از جمعیت فعال عربستان را تشکیل می دهند از کارکردن محرومند.1 آنان بیشتر به شغل معلمی و پرستاری در بیمارستانها اشتغال دارند. حق رانندگی ندارند. بدون اجازه کتبی از همسر خود حق ندارند در بیرون از خانه ظاهر شوند و یا به خارج سفر کنند. در عربستان سرنوشت زنان کاملاً در دست مردان است و تولد و مرگ یک زن هیچکدام به طور قانونی ثبت نمی شود. طبق فتوای علمای وهابی در مورد مسائل عمومی جامعه عربستان نباید با زنان مشورتی کرد اما مشورت با زنان در امور زنان اشکالی ندارد.
نقش مطبوعات در عربستان:
مطبوعات و رسانه های گروهی این کشور زیر نظر کامل دولت هستند و رادیو و تلوزیون به جز اخبار همساز رژیم چیز دیگری ندارد. روزنامه ها و مجلات و نشریات از نظر فکری و مقالات منتشره توسط نویسندگان به وسیله دولت تغذیه می شوند ودولت عربستان خط مشی آنان را مشخص می سازد. آزادی قلم به معنای درج واقعیتهای موجود در سطح منطقه ای، جهانی وجود ندارد، موضع گیری روزنامه ها و نشریات در مورد مسائل داخلی، منطقه ای و جهانی به موضع دیگری دولت عربستان بستگی دارد.13 آزادی عقیده و گفتار وجود ندارد، کتابها، روزنامه ها در اخبار آزاد ممنوع هستند مگر آنکه از سعودیها تمجید نمایند یا در راستای منافع حکومتی قرار داشته باشند. نقش اساسی رسانه ها، خصوصاً مطبوعات دادن آگاهی سیاسی به مردم است. در حالیکه در عربستان مطبوعات و رسانه ها در جهت عکس مورد فوق عمل می کنند. و در واقع می توان گفت که یکی از دلایل ضعف فرهنگ مشارکت، عدم آگاهی سیاسی به دلیل همین نقش رژیم میباشد. رژیم آل سعود همانند علمای ذهابی معتقد است که اسلام زن را محدود و مقید کرده است. زن حق زندگی سیاسی ندارد. و بایستی از صحنه فرهنگ و جامعه عربستان سعودی دورنگاه داشته شود. با بررسی موارد فوق استنباط می شود که زنان عربستان به وسیله حکومت سعودی و علمای وهابی شدیداً در انزوا قرار گرفته واز هرگونه مشارکت سیاسی محرومند.
طبقه متوسط:
تقسیم جامعه به طبقات و قشرها یکی از ویژگیهای بارز و تقریباً عمومی ساختار اجتماعی است که همواره توجه نظریه پردازان را جلب کرده است. توسعه سیاسی جز مشارکت گروههای اجتماعی در صحنه سیاسی میسر نخواهد شد. طبقه متوسط در بحث توسعه سیاسی دموکراتیک از جایگاه ویژه ای برخوردار است. رشد طبقات متوسط جدید، شامل کارکنان اداری، ناظران، مدیران، دانشمندان سیاسی و (خدمات مربوط به رفاه اجتماعی، تفریحات و فعالیتهای فراغتی) ناشی از توسعه اقتصادی می باشد.14 حکام سعودی با پشتوانه دلارهای نفتی درصد برآمدند افرادها را که دارای همان فرهنگ سنتی و قبیله ای بودند، تشویق به فراگیری مهارتها و دانشهای نوین غربی بنمایانند. این طبقه که "طبقه متوسط جدید" نام دارد و اکنون وارد بازار کار شده و حتی پستهای حساس رانیز در نظام سیاسی حاکم بر عهده گرفته اند.
در کنار آن طبقه متوسط شهری وجود دارد که همان مهاجران روستائی که به شهرها آمدند و افراد تحصیل کرده و متخصصان و کارمندان هستند. طبقه متوسط جدید به دو دسته مذهبیون و غیر مذهبیون تقسیم می گردد. از طبقه ای که گرایشات مذهبی دارند قبلاً نام برده شد. (جریان شدن مذهبیون که خواهان تغییر و تحول در اوضاع سیاسی عربستان می باشند) از غیرمذهبیها می توان طیف لیبرالها یا اصلاح طلبان را نام برد. لیبرالها و آزادیخواهان بر خلاف سنت گریان (اسلام گرایان) قوانین و مقررات جاری متکی بر اسلام سعودی را مانع پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور تلقی می کنند.15
لیبرالها بیشتر با سلفیها درگیرند و فعالیت مبارزاتی و اصلاح طلبانه آنان دو سویه است، از یک سو رژیم آل سعود را برای انجام اصلاحات زیر فشار قرار می دهند واز سوی دیگر با عقاید متجرانه سلفی مبارزه می کنند به هر حال لیبرالها خواهان تغییرات اصلی در کشورند ولی تغییراتی که مدنظر آنها است بر اساسن
ارزشهاس اسلامی نمی باشد.
ب- موانع خارجی یا بین المللی :
در فصل اول در برسی علل و یا موانع توسعه سیاسی، به موانع خارجی یا بین المللی اشاره گردید. در واقع این مانع، دخالت و نفوذ کشورهای خارجی می باشد که موجب سلطه و وابستگی کشور می شود. در حال حاضر کشور عربستان شدیداً به آمریکا و غرب وابسته است. اهداف اصلی آمریکا وغرب در منطقه، به خصوص عربستان عبارتند از:
1- تامین نفت موردنیاز صنایع و اقتصاد خود به کمترین قیمت و با سهولت هرچه بیشتر 2- فروش کالاهای معرفی واسلحه و تجهیزات نظامی 3- ممانعت از شکل گیری جنبشهای اسلامی رادیکال4- امنیت اسرائیل 5- مهار ایران (نقش عربستان در رابطه با کاهش قیمت نفت به خصوص در جنگ ایران و عراق )
فصل سوم
ساخت حکومت به عنوان مانع توسعه سیاسی
ساختار قدرت سیاسی در عربستان:
میشل هودسن یکی از محققان مسائل سیاسی جهان عرب حاکیت سنتی را به 4 دسته تقسیم کرده است :
1- حکومت پدرسالارانه 2- حکومت شورائی 3- حکومت اسلامی 4- حکومت فئودالی
عربستان سعودی به طور مشخص از سیستم پدرسالاری با یک رابطه محکم و نزدیک بهره مند است. در این کشور خانوده سلطنتی که از قدرت بهره مندند براساس اشکال خویشاوندی پدرسالارانه، کارهای شورائی، قبیله ای قوانین اسلامی و حمایت فئودالها، حکومت را بر عهده دارند در راس هرم قدرت شاه و جناحهای قدرتمند قرار دارند که فرمان آنها حکم قانون را داشته و همه افراد و گروههایی که زیر سلسله مراتب قرار دارند مجبور به پذیرش و اجرای فرامین آنان هستند. آل سعود برای رسیدن به مقاصد خود از ابزارهای مختلفی استفاده می کند که مهمترین آن نیروهای مسلح و مذهب است که در این راستا ایدئولوژی وهابیت پشتوانه آن است. نفت و عواید آن امکانات مالی فراوانی را به آل سعود برای پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی در داخل و خارج می دهد. حرکت جامعه مدنی عربستان به سمت نوسازی و توسعه، نه تنها تحول در ساخت سیاسی عربستان از نظر تمرکززدایی و دخالت مردم ایجاد نکرد، بلکه موجب تداوم، بهانه یابی حکومت آل سعود برای تداوم ساخت مطلق حکومت بوده است. در واقع باعث تکامل حکومت عربستان به سمت مطلق گرایی شده است. و نه تنها حیات اقتصادی بلکه حیات سیاسی – اجتماعی و فرهنگی جامعه را در کنترل شدید خود گرفته است.
سیستم حکومتی :
حکومت عربستان به صورت نظام پادشاهی است که بر سه قوه نظارت دارد، و شخص شاه متصدی پست نخست وزیری می باشد و ولیعهد نیز در کارهای حساس مملکتی دخالت تام دارد. بعد از در پادشاه برادر و ولیعهد مقام نایب اول نخست وزیری را نیز دارد و نایب دوم نخست وزیری فرزند بعد از ولیعهد و در حقیقت جانشین دوم پادشاه می باشد که اکثراً جلسات دولت به ریاست یکی از این 2 نفر تشکیل دارد. پادشاه خود فرمانده کل قوای مسلح، رئیس شورای عالی دانشگاهها، رئیس شورای عالی نفت و رئیس دانشگاه اسلامی مدینه می باشد.1 سیستم دولت شخصی و سنتی است، افراد این خاندان فرمانروایان مطلق بوده و از انتقاد پذیری به دورند.
الف- جناحهای موجود در راس قدرت
در یک تقسیم بندی سیاسی می توان گفت که هم اکنون 3 گروه عمده برعربستان حکومت می کنند.
سدیریها:
سدیریها، یکی از قبایل مهم و بزرگ عربستان سعودی محسوب می شوند، سرزمین آنان شامل منطقه گستره ای است که در شمال و شمال شرقی ریاض قرار دارد. ایشان از وفاداران اولیه آل سعود بودند. هم اکنون این گروه ارکان اصلی قدرت را قبضه کرده اند. فهد در مقام پادشاه و شاهزاده سلطان با اشغال پست وزارت دفاع از زمان فیصل تاکنون قدرتهای نظامی کشور را در دست دارد.
جناح رقیب:
جناح دوم ، جناح عبدالله است. امیر عبدالله ولیعهد کنونی عربستان است، این جناح اصلی مخالف فهدو سدیریها می باشد و از تعدادهای شاهزادگان مخالف و ناراضی از فهد تشکیل شده است. دو اهرم قدرت امیر عبدالله یکی ولیعهد و دیگری ریاست گارد ملی می باشد که یک نیروی نظامی و نیرومند است و به موازات ارتش عربستان قراردارد. فهد همواره در صدد بوده است یکی از برادران دیگرش را جای امیرعبدالله ولیعهد کند.
جناح سوم – جناح آل فیصل
قدرت کنونی این جناح از جانب مراکز دینی وعلمای وهابی است. در راس این گروه سلطان عبدالعزیز قرار دارد که برادر تنی ملک فهد است. از آنجا که امیر عبدالله احساسات چندان مثبتی به آمریکا نداشته و تمایلات بیش از حد عربی دارد. آمریکاییها خواهان آنند که سلطان عبدالعزیز جای امیرعبدالله را بگیرد.
ب- مذهب و هابیت به عنوان ابزار:
رژیمهای سیاسی برای تثبیت پایه های قدرت تضمین ثبات سیاسی و تداوم هیات خود ناگزیرند به حکومت خویش مشروعیت ببخشند. وهابیت، مذهب رسمی دربار سعودی است که خود را برسایر مذاهب اسلامی موجود در کشور تحمیل کرده و کسانی که به این مذهب گردن ننهند مشرک خوانده شوند. رهبران مذهبی عالمانی هستند که در موسسات دینی وابسته به حکومت و در راس آنها ریاست کل مراکز تحقیقات اسلامی مشغول دادن فتوا و دعوت و ارشاد مردم و نظارت بر عملکرد هیاتهای امر به معروف ونهی از منکر هستند. بیشتر علماء و شیوخ مسن و با سابقه دراین موسسات وجود دارند که آل سعود از آنها به عنوان ابزار دینی توجیه کننده سیاستهای خود استفاده می کند. سرپرستی این جریان دینی وابسته به حکومت را شیخ عبدالعزیز بن باز که پیرمردی کهنسال و نابیناست بر عهده دارد و اکنون مقام مفتی اعظم کشور عربستان را دارا می باشد. در عربستان بیش از هز نقطه دیگر جهان مذهب برای ارعاب و خفقان مردم استفاده می شوند. عقاید مذهبی وهابی هنوز در بین مردم ریشه عمیق دارد و دولت وهابی از این اصل برای استحکام پایه های رژیم خود درکشور نهایت بهره برداری را کرده است به علاوه دولت عربستان منافع مادی هنگفتی از داشتن اماکن متبرکه مکه و مدینه و زیارتگاهها به خزانه خود سرازیر می کنند. اصولاً مذهب یکی از پایه های سیاست دولت سعودی است و در تمام امور به عنوان سرلوحه عنوان می شود. نفوذ مذهب در جنبه های مختلف زندگی شخصی مردم تضاد پیدا کرده است. پلیس مذهبی "متوح" مردم را بر اطاعت از مقررات مذهبی از جمله مراسم نماز و انزوای زنان مجبور می کند. عربستان خود را مدافع اسلام می داند مخالفان سیاسی را دشمن خدا دانسته و مورد حمله قرار می دهد. حکومت با استفاده از مذهب توانسته قبائل را زیر سلطه خود درآورد. خاندان سعودی همیشه به گونه ای وانمود کرده اند که پاسداران ارزشهای اسلامی و مجری احکام اسلامی هستند. اداره جامعه بر طبق قوانین قرآن، شعار مشترک سلاطین سعودی از ابتدا تا کنون بوده است. هر زمان که مخالفان خواهان قانون اساسی شده اند آل سعود با توسل به اینکه قرآن قانون اساسی آنها است، ترتیب اثری به اظهارات مخالفان و مردم نداده اند.
عملکرد حکام آل سعود را در ارتباط با مذهب و چگونگی استفاده از آن به عنوان یک ابزار را می توان به صورت ذیل خلاصه کرد:
1- آل سعود به وسیله وهابیت باعث عدم رشد آگاهی سیاسی مردم عربستان شده است. چرا که قبلاً نیز توضیح داده شد که توسعه سیاسی احتیاج به فرهنگ سیاسی و آگاهی سیاسی مردم دارد.
2- انزوای شدید شیعیان: شیعیان بیش از فرق اسلامی از مشارکت سیاسی به دور هستند، چرا که حکام سعودی به وسیله وهابیت آنها را تکفیر و سرکوب می کند بعد از انقلاب اسلامی ایران و وقایعی که بنا به تحریک عوامل انقلابی ایران در مناطق شیعه نشین عربستان رخ داد، آزار واذیت نسبت به شیعیان افزوده شد.
دولتمردان سعودی از مذهب وهابی درصدد محدودکردن نفوذ معنوی و مبارزه با صدور انقلاب اسلامی ایران در سطح داخلی منطقه ای و بین المللی استفاده کرده اند. که یکی از جلوه های بارز آن محکومیت تظاهرات برائت از مشرکین است. در حقیقت آنان انقلاب اسلامی را نوعی انحراف اسلام می دانند. در سطح منطقه نفوذ در پاکستان و افغانستان و به وجود آوردن طالبان و سپاه صحابه و گسترش وهابیت به عنوان مانعی در مقابل تشیع را می توان نام برد. در سطح بین المللی ساختن مساجد مختلف در جهان و تبلیغ اسلام و وهابیت را می توان نام برد.
ج- نفت رکن اساسی ساختار سیاسی عربستان:
نظامهای سیاسی با هر میزان از وسعت عمل احتیاج به بنیه مالی قوی دارند. پشتوانه و بنیان اصلی نظام بسته سعودی، توانائیهای مالی و درآمدهای حاصله از فروش نفت بوده است که امکان ریخت و پاشهای عمومی و امکان حضور در صحنه های مختلف و اجرای برنامه های بلند پروازانه آل سعود را عملی ساخته است. عربستان سعودی با پیشوانه سنگین دلارها توانسته است پول خود ( یعنی ریال ) را به یکی از پولهای ثابت جهان تبدیل کند و با کمک دلارهای نفتی اقدام به توسعه صنایع که یکی از اهداف بسیار مهم در برنامه های دراز مدت عربستان است. در این راستا انواع تولیدات صنعتی، از صنایع مونتاژ ساده تا صنایع نیمه سنگین را به وجود آورده است رژیم عربستان از نفت برای برقراری استبداد سعودی استفاده نموده و نیز عاملی برای تسهیلات و امکانات مالی بی حساب و همچنین سرپوش گذاشتن بر ضعفهای قوه اجرائی، پنهان کردن رسواییها و فساد اداری را در اختیار حکومت قرار داده است.
نیروهای مسلح:
نیروهای مسلح عربستان از ارتش، گارد ملی، ارتش جهاد، گارد شاهی و نیروهای ویژه تشکیل شده است. اما مهم ترین آن ارتش و گارد ملی است.
وظیفه گارد ملی حفظ و حراست از نظام پادشاهی است. آمارها نشان می دهد که به طور متوسط یک سوم کل مخارج دولتی به بخش نظامی اختصاص داده می شود. تقویت و تحکیم ارتش و دیگر نیروهای مسلح از نظر کمی و کیفی و تجهیز آن با پیشرفته ترین و پیچیده ترین سلاحها و از همه مهمتر ریشه کن کردن هر نوع اندیشه و اعتقاد سیاسی، جز اطاعت کورکورانه از شاه، اساس سیاست داخلی و خارجی آل سعود شده است. به رغم هزینه های هنگفت نظامی، نیروهای مسلح عربستان در حال حاضر از کارآئی لازم برخوردار نیستند. علت این امر توجه بیش از حد به خوشگذرانی، توجه به زندگی قبل از پرداختن به مسئولیتها و تحمل مشقات، عدم درگیری با دشمن در صحنه های نبرد، و تصور اینکه تمام امکانات نظامی و بهترین مستشاران آمریکایی و غربی در خدمت آنان است. ساختار این نیروها هم همانند حکومت متاثر از ساخت پدرسالاری است. حیات آن قائم به شخص و نهاد دربار است و هرگز مستقلانه از آن نمی تواند عمل کند. شاه در راس نیروهای مسلح قرارداد و وفاداران و منصوبان خود را بر مشاغل حساس نظامی می گمارد.
نتیجه گیری:
هدف از پژوهش حاضر آن بوده است که مشکلات، موانع و معضلاتی که موجبات عدم توسعه سیاسی عربستان را فراهم نموده مورد ارزیابی قرار گیرد.
سطوح سه گانه موانع توسعه سیاسی در بحث تئوریک عبارت بودند از :
الف- موانع ساختار سیاسی
ساخت سیاسی حکومت با به عبارت دیگر رهبران سیاسی به عنوان مرکز ثقل قدرت در یک جامعه با توجه به ابزارهای اعمال نفوذ و قدرت فراوانی که در اختیار دارند، هم می توانند مسیر توسعه سیاسی را هموار نمایند و هم مانع آن شوند. توسعه سیاسی مستلزم توزیع قدرت در بین گروهها و نهادهای مختلف موجود در جامعه است، در صورت عدم توزیع قدرت و تمرکز و هدایت به وسیله رهبران سیاسی راه توسعه سیاسی دموکراتیک مسدود می شود.
ب- ساخت اجتماعی به عنوان مانع توسعه سیاسی:
ساخت اجتماعی زمانی توسعه یافته است که اقوام و طبقات و گروهها با آگاهی و شعور اجتماعی و سیاسی، نهادها و تشکیلات گروهی را پدید آورده واز این طریق هم به منافع خویش دست یافته وهم در فعالیتهای سیاسی مشارکت نمایند. عدم وجود تشکیلات و گروههای اجتماعی که بر اساس شعور و آگاهی سیاسی- اجتماعی باشد وعدم وجود فرهنگ سیاسی پویا از موانع توسعه سیاسی است.
ج- مانع خارجی یا بین المللی:
یکی از عوامل مهم عدم توسعه سیاسی در سطح بین المللی وابستگی یک کشور به کشور دیگر است. ساخت اجتماعی عربستان در قسمت اول فصل دوم به عنوان مانع توسعه سیاسی مورد بررسی قرار گرفت. در خصوص کارکرد جامعه در مسیر توسعه سیاسی باید به مسائل مختلفی اشاره کرد که عبارتنداز : گروههای اجتماعی و فرهنگ سیاسی و مذهب. تفکر وهابیت از زمان به وجود آمدنش همواره با هر گونه اصطلاحات چه در جنبه های سیاسی و یا غیر سیاسی مخالفت ورزیده و با آن تضاد داشته است . در حال حاضر نیز سه جریان مختلف مذهبی ( وهابی) در عربستان وجود دارد که جریان اول و دوم با هر گونه دگرگونی و اصلاحات سیاسی و به وجود آمدن نهادهای سیاسی برای مشارکت مردم مخالفند.
فرهنگ سیاسی عامه عربستان، فرهنگ اطاعت از شخص حاکم است. در یک فرهنگ سیاسی که مردم از آگاهی سیاسی ضعیفی برخوردارند و حکومت نیز خودکامه است عملاً مردم در سرنوشت خود دخالتی ندارند. واین رژیمهای سیاسی هستند که در حوزه ها و مسائل تصمیم گیرنده و اجرا کننده اند. و دیگر مردم و نظراتشان محلی از اعراب ندارد.
در عربستان علی الرغم وجود گروههای اجتماعی نظیر طبقه متوسط از فعالیت این گروهها در صحنه سیاسی اثر چندانی به چشم نمی خورد. صرف نظر از ساخت قدرت سیاسی که مانع از تشکیل گروهها است. وجود گروههای غیر رسمی به دلیل فقدان روحیه عملکرد دسته جمعی و آگاهی سیاسی، امکان جبهه بندی در برابر ساخت خودکامه حکومت و مشارکت در زندگی سیاسی را نیافته اند. از دیگر فعالیتهای طبقه متوسط عربستان این است که در جامعه ای منظم و سازمان یافته تشکیل نیافته اند و در تمام سطوح کشور پخش هستند. ساختار حکومت عربستان به عنوان مانع توسعه محور بحث بعدی پژوهش بود که در آن به بررسی ساختار نظام سیاسی عربستان، پایه های قدرت، پشتوانه مالی و فکری این نظام پرداخته است. ساخت سیاسی قدرت حاکمه به دلیل ویژگیهای سنتی آن که ضامن دخالت در همه حوزه ها ومطلق العنان بودن می باشد قاعدتاً مخالف وجود و تحمل هر نوع شریکی در قدرت است. از این روعلی الرغم به وجود آمدن کابینه در نظام اداری، تحولات اخیر و به وجود آمدن نهادهای به ظاهر دموکراتیک در کشور همچون پارلمان و قانون اساسی یا نظام اساسی، در عمل اجازه دخالت و مشارکت آنان در قدرت سیاسی داده نمی شود. و ابزارهایی چون نیروهای مسلح، مذهب و بروکراسی دولتی برای اجرای سیاستها به صحنه می آیند. در مجموع باید گفت که مطابق تعاریف و شاخصهای ارائه شده از توسعه یافتگی، عربستان سعودی کشوری توسعه نیافته از نظر سیاسی به معنای اخص کلمه است و عوامل متعددی بر سر راه توسعه سیاسی این کشور وجود دارد.
فهرست منابع :
1- آشتی ، نصرت الله . ساختار حکومت در عربستان ( تهران : دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،)1366
2- امینی، محمدهادی. تاریخ مکه، ترجمه محسن آخوندی ( تهران: انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی )، 1372
3- سانتوس، دوس ودیگران. توسعه و توسعه نیافتگی، (ترجمه گروهی از مترجمان، تهران: نشر ایران، 1358)
4- سریع القلم، محمود. عقل وتوسعه یافتگی ، ( تهران، نشر سفیر، 1372)
5- هالیدی، فرد. عربستان بی سلاطین ، ترجمه بهرام افراسیابی، (تهران انتشارات سپهر، 1360)
6- مجله فرهنگ و توسعه، سال اول، شماره سوم، آذر و دی 1371، ص5
7- سیف زاده، سیدحسین. نوسازی و دگرگونی سیاسی، ( تهران- نشرسفیر- 1368) ص86
8- داد، سی ایچ. رشد سیاسی، ترجمه عزت الله فولادوند، (تهران- نشر نو- ص16)
9- مجله سیاسی و اقتصادی، سال ششم، شماره هفتم و هشتم فروردین و اردیبهشت 1371، ص28
10- لیس، رابرت. سرزمین سلاطین، مترجم فیروزه خلعت بری، ( تهران- انتشارات شباویز، 1367)، ص 17
11- زارع موسوی، منیرالدین. وهابیت و پیدایش پادشاهی در عربستان سعودی،
( تهران – وزارت امورخارجه- 1371)، ص69
12- روزنامه کیهان، 7/3/1373
13- روزنامه کیهان، 16/6/1373
14- مجله فرهنگ، شماره(1) و (2) پاییز و زمستان. 1370، ص25
15- فوبیه، کلود. نظام آل سعود، ترجمه نورالدین شیرازی، (تهران- انتشارات فراندیش سطر13) ص187
16- با تامور، تحابی. طبقات اجتماعی در جوامع جدید، ترجمه اکبر مجدالدین، (تهران- انتشارات دانشگاه شهید بهشتی- 1368) ص6
فهرست مطالب
عنوان صفحه
طرح مسئله (مقدمه) 1
فرضیه تحقیق 2
سوال اصلی 2
سوال فرعی 2
هدف تحقیق 3
موانع و مشکلات تحقیق 3
سازماندهی تحقیق 3
روش تحقیق 4
اهمیت تحقیق 4
فصل اول- کلیات 5
دیدگاههای نظری در مورد موانع ساختاری توسعه سیاسی 5
مفهوم توسعه سیاسی 5
شاخصهای توسعه سیاسی 9
رهبران سیاسی 9
منافع ملی و اصل پاسخگویی 10
حاکمیت قانون 11
مشارکت سیاسی 11
دگرگونی در ساختار اجتماعی 13
رابطه دین و توسعه سیاسی 13
سطوح سه گانه موانع توسعه سیاسی 14
الف- موانع ساختاری سیاسی 14
ب- ساخت اجتماعی به عنوان مانع توسعه سیاسی 14
ج- موانع خارجی یا بین المللی توسعه سیاسی 14
فصل دوم- موانع اجتماعی یا بین المللی توسعه سیاسی در عربستان سعودی 15
الف- موانع اجتماعی (بررسی نقش وهابیت در عدم توسعه سیاسی عربستان) 15
ماهیت درونی وهابیت 16
جریانهای مختلف وهابی در عربستان 18
ضعف در آگاهیهای سیاسی 21
زن در عربستان سعودی 23
نقش مطبوعات در عربستان سعودی 24
طبقه متوسط 25
موانع خارجی یا بین المللی 26
فصل سوم- ساخت حکومت به عنوان مانع توسعه سیاسی 27
ساختار قدرت سیاسی در عربستان 27
سیستم حکومتی 28
الف- جناحهای موجود در راس قدرت 28
سدریها 28
جناح رقیب 29
جناح سوم- جناح آل فیصل 29
ب- مذهب وهابیت به عنوان ابزار 29
ج- نفت- رکن اساسی ساختار سیاسی عربستان 32
د- نیروهای مسلح 32
نتیجه گیری 34
منابع و ماخذ 37
1 – مایکل تودارو، توسعه اقتصادی در جهان سوم، چاپ سوم، ترجمه غلامعلی فرجادی (تهران- وزارت برنامه و بودجه- 1367) جلد اول، ص 115
2 – مجله فرهنگ و توسعه، سال اول، شماره 3، آذروردی 1371 ، ص 5
3 – مجله راهبرد، سال اول، شماره اول، ص 38
4 – سیدحسین سیف زاده، نوسازی و دگرگونی سیاسی، (تهران- نشر سفیر- 1368) ص 86
5 – سی ایچ داد، رشد سیاسی، ترجمه عزت الله فولادوند، (تهران- نشر نو) ص 16
6 – پل باران، اقتصاد سیاسی رشد، ترجمه کاوه آزادمنش (تهران- انتشارات خوارزمی- 1359) ص 64
7 مجله سیاسی و اقتصادی ، سال ششم ،شماره هفتم و هشتم فروردین واردیبهشت 1371- ص 28
1محمود سریع القلم، عقل، توسعه یافتگی (نشر سفیر، 1372 ) ص 57.
3 رابرت لیس، سرزمین سلاطین ، مترجم فیروزه خلتعبری (تهران: انتشارات شباویز، 1367)، ص 17
1 منیرالدین زارع موسوی، وهابیت و پیدایش پادشاهی در عربستان سعودی، ( تهران – وزارت امور خارجه، 1371)، ص 69.
8 منبع پیشین ص 77
9 روزنامه کیهان- 7/3/1373 ص 16
10 منبع پیشین
1 روزنامه کیهان- 16/4/1373، ص 16
11 مجله نامه فرهنگ ، شماره (1) و (2) پاییز و زمستان، ب 13، ص 25
12 سید داوود آقائی، سیاست و حکومت در عربستان سعودی، (تهران: نشرکتاب، سیاسی، 1368) ص 38
1 کلودفوبید، نظام آل سعود، ترجمه نوالدینی شیرازی ( تهران : انتشارات فراندیش، 1367)، ص 187
13 وزات امور خارجه -کتاب سبز عربستان سعودی، تهران: 1361 ص 56
14 با تومور، طبقات اجتماعی در جوامع جدید، ترجمه اکبرعبدالحسینی ( تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1368) ص6
15 کلود فوبیه، منبع ص 15
1 کتاب سبز عربستان سعودی- منبع پیشین، ص 20
—————
————————————————————
—————
————————————————————
3