مسائل آموزش و پرورش ایران
یکی از مهم ترین مسائلی که تمامی کشور های جهان با آن روبرو هستند و مورد توجه بسیاری از دانشمندان و کارشناسان بوده و می باشد مساله تعلیم و تربیت افراد است و به زعم بسیاری از متخصصان مهم ترین و دشوارترین مساله مبتلا به انسان تعلیم و تربیت اوست. با گذشت زمان و شکل گیری و دگرگونی نظام های سیاسی، به آموزش و پرورش بیش از پیش توجه شد و با توسعه و تنوع نیاز های انسان و بهره مندی انسان از مهارت ها و توانایی های فراوان آموزش و پرورش بعنوان وسیله ای برای رسیدن به پیشرفت رفاه و سعادت بشر عنوان گردید. آموزش و پرورش بعنوان موثر ترین عامل پیشرفت جوامع امروزی است. از این رو بررسی و توجه به مسائل مهم ترین و موثر ترین عامل پیشرفت جامعه می تواند ما را در رسیدن به آرمانهایمان یاری نماید.در تعلیم و تربیت مسائل متعددی وجود دارد که هریک می تواند منشا بروز دگرگونی های وسیعی در اجتماع باشد.
مشاهده ی نظام اجتماعی ما علی الخصوص آموزش و پرورش ما سوالات زیادی را به ذهن متبادر می کند از قبیل اینکه:
-وجود حقیقتی به نام فقر تردیدی جدی در ذهن نسبت به آموزش و پرورش ایجاد می کند( ما در کشوری غنی و دارای منابع فراوان زندگی می کنیم چرا فقر؟)
-چرا آموزش و پرورش نتوانسته است بعنوان نردبان تحرک اجتماعی باشد؟
-چرا نیازهای به حق افراد جامعه بخوبی برطرف نمی شود؟
-چرا در بین افراد جامعه ضعف اعتماد به نفس و خود باوری وجود دارد و تقلید و خود باختگی در برابر تحولات داریم؟
-چرا از فرهنگ ملی مان گسسته شده ایم؟
-چرا در علوم انسانی و اجتماعی ضعف داریم؟
-چرا فقدان فرهنگ علمی و فنی در جامعه وجود دارد؟
-چرا نسبت به یکدیگر بی اعتماد هستیم؟
-چرا تحمل افکار دگر اندیش در ما نیست؟
-چرا بین صنعت و دانشگاههایمان گسست وجود دارد؟
-چرا نظام آموزشی و تربیتی ما ناکارآمد است؟
-چرا کاسبکاری و سودجویی در آموزش و تحقیق رواج یافته؟
-چرا مدرک گرایی در بین ما معمول گشته؟
-چرا از معنویت، اخلاق، وطن ، جامعه، مردم و فضایل اخلاقی فقط الفاظی را فرا گرفته ایم؟
و…..
با توجه به در هم تنیدگی نهادهای مختلف اجتماعی و وابستگی هر یک از اجزا به کل، اگر مشکل و مساله ای در جامعه وجود داشته باشد باید آن را در کل اجتماع جستجو کرد، اگر مشکل و مسئله ای در آموزش و پرورش باشد باید آن را در پیوند با اقتصاد، سیاست و مذهب جستجو کرد و بالعکس ریشه ی مشکلات اقتصادی، سیاسی و مذهبی را باید در آموزش و پرورش جستجو کرد (البته وقتی صحبت از آموزش و پرورش به صورت یک نهاد اجتماعی می شود منظور کل نظام آموزشی چه بصورت رسمی و چه بصورت غیر رسمی است).
به نظر می رسد می توان مسائل آموزش و پرورش را به سه دسته عمده تقسیم نمود:1-مسائل بنیادی و محتوایی 2-مسائل معلمین 3-مسائل اجرایی
مسائل بنیادی
-اهداف و مقاصد تربیتی با نیاز های اصلی جامعه نوعی فاصله و ناهماهنگی دارند و این باعث می شود که اهداف آموزش و پرورش اغلب کهنه، سنتی و نارسا به نظر آیند و با ضرورت های ملموس زمان مغایرت داشته باشند و این باعث ناباوری و همچنین مقاومت معلمان و دانش آموزان در برنامه های مدرسه می شود.
-اهداف آموزش و پرورش به قدری کلی می باشند که غالباً به هدفهای کوچکتر و برنامه ها قابل تبدیل نیستند و همچنین اهداف عملکردی کمتر در این بین دیده می شود.
-کارشناسان برنامه ریزی اغلب پرورش یافته نظام و سنت های گذشته هستند و پایبند به ارزش ها و نیاز های زمان خویش می باشند و تعصب حرفه ای بعضی از این پیشکسوتان مانع انعطاف پذیری در برنامه های آموزش و پرورش می شوند.
-هماهنگی بین اهداف تربیتی و نیاز ها و شرایط محلی و منطقه ای وجود ندارد.
-تلف شدن استعداد های بالقوه بخاطر عدم بکار گرفتن آنها و همچنین رویه های سنتی و عدم تغییر و تحولات در ایجاد انگیزه و خلاقیت در دانش آموزان.
-عدم مطابقت برنامه های درسی با امکانات اجرایی در مناطق مختلف و شرایط منطقه ای متفاوت.
-بین ضرورتهای عینی زندگی و آموزش های سنتی مدرسه شکاف و فاصله وجود دارد.
-عدم کاربردی بودن و عملی شدن برنامه ریزی آموزش متوسطه.
-استفاده از روش های تدریس سنتی و معلم محور و عدم تحرک و تغییر در روش های تدریس.
– مناسب نبودن محتوای کتب درسی، وجود سوگیری هایی در کتب درسی، ایجاد تعصبات، نگرش ها و طرحواره هایی در بین دانش آموزان.
– در نظر نگرفتن تفاوت های اقلیمی، محیطی، فرهنگی ومذهبی در تدوین کتب درسی.
-شکاف و گسستگی بین آموزش و پرورش عملی و نظریه ها و تئوری های رایج.
و…
مسائل معلمین
-استفاده از افراد متوسط در امر تربیت دانش آموزان، (معمولاً افراد نخبه کمتر جذب آموزش و پرورش می شوند).
-عدم مطابقت برنامه های درسی تربیت معلم با نیاز ها و شرایط موجود در مدارس و نبود آمادگی در بین تازه معلمین.
-سطح پایین علمی در مراکز تربیت معلم.
-کمبود راهنمای آموزشی در مدارس و عدم راهنمایی های مناسب جهت تحقق هدفهای آموزشی در مدارس.
-پایین بودن حقوق معلمین با توجه به جایگاه آن در مقایسه با سایر مشاغل.
و….
مسائل اجرایی
-تغییر مدیران با تغییر دولت ها و روی کار آمدن احزاب و دولتمردان جدید بر مسند قدرت.
-ناهماهنگی بین برنامه ها، طرح ها و اقدامات اجرایی.
-نبود پشتوانه تحقیقی و پژوهشی کافی در مورد مصوبه ها، بخش نامه ها و اقدامات اجرایی.
-دور بودن فضای مدرسه از پیشرفتهای اجتماعی و بروز کهنگی در برنامه های مدارس.
-سمبولیک بودن و نماد شدن مدل های نظری و برخی از قوانین مربوط به اداره امور مدارس همچون شورای دانش آموزی، شورای معلمان و انجمن اولیاء.
-وجود نظام آموزشی متمرکز.
-نبود امکانات و وسائل کار در تعلیم و تربیت (وسایل کمک آموزشی) و استفاده نشدن از آنها در جاهایی که موجود می باشد.
و بسیاری مسائل دیگر از جمله مسائل بودجه ای، مسائل مربوط به آموزش و پرورش استثنایی و …
به نظر می رسد که آموزش و پرورش مسائل زیادی دارد اما مسئله اصلی آموزش و پرورش چیست؟ آیا این مسئله درونی بوده و به خود آموزش و پرورش بر می گردد یا باید آن را در جای دیگری جستجو کرد؟
مسئله اساسی ما اینست که نظام اجتماعی از طرفی پایبند به سنت است و از طرف دیگر قدم در راه مدرنیته گذاشته است در شیوه سنتی اصالت با ثبات و تغییر ناپذیری است و ارزشها به رسوم گذشته بر می گردد ولی در شیوه مدرن اصالت به آنچه که می گذرد و تغییر می کند است و به جای گذشته به آینده نگریسته می شود اما جامعه سنتی ما با غوغای پیشرفت و ترقی قدم در وادی مدرنیته گذاشت و در تکاپوی پیشرفت و تکنولوژی بود و در این راه دچار سرگردانی و تردید شد در این راه مسیر جدیدی را آغاز کرد و با گذشت زمان نیز همه چیز را دوباره یاد خواهیم گرفت و جامعه در این مسیر پیش خواهد رفت.
منظور از سوالات و مسائل مطرح شده فوق عیبجویی نیست، ما همه از سیستم آموزش و پرورش سهمی برده ایم و در خوب و بد آن شریک هستیم و مسلماً جنبه های مثبت و خدمات آن را نادیده نمی گیریم. مقصود از توجه کردن به نقایص و کمبودها این است که با آگاهی و بینش لازم در پی چاره باشیم و برای اصلاح و رفرم آن بکوشیم تا بتوانیم جامعه ای سالم و پیشرفته در همه زمینه ها داشته باشیم.
تعریف مدیریت آموزشی
مدیریت آموزشی فرایندی اجتماعی است که با به کارگیری مهارت های علمی، فنی و هنری، تمامی نیروهای انسانی و مادی را سازماندهی و هماهنگ کرده و با فراهم آوردن زمینه های انگیزش و رشد با تامین نیازهای منطقی فردی و گروهی معلمان، دانش آموزان و کارکنان به طور صرفه جویانه به هدف های تعلیم و تربیت برسد.
مدیریت در آموزش و پرورش و جایگاه آن
اگر قرار است تحولی در عرصه تعلیم و تربیت به وقوع بپیوندد این تحول و دگرگونی باید از مدیریت آموزش و پرورش آغاز شود. اگر قرار است تحولی در عرصه تعلیم و تربیت به وقوع بپیوندد این تحول و دگرگونی باید از مدیریت آموزش و پرورش آغاز شود. ( فیلیپ کومبز ) توسعه پایدار ، اقتصاد پویا ، قضاوت صحیح ، دموکراسی واقعی ، امنیت همیشگی و عدالت در سایه تعلیم و تربیت به وجود می آید. پس راه نجات هر جامعه و ملل داشتن نظام تعلیم و تربیت توانمند و نیروی ماهر است. مدیریت در آموزش و پرورش با سایر نهادها و دستگاه تفاوت فوق العاده دارد . در بعضی از ارگان ها مدیر به اجرای امور اداری و مصوبات و دستورالعمل ها موظف و مشغول است در حالی که طبق این تعریف مدیریت آموزش و پرورش ایجاد زمینه و فراهم ساختن امکانات به منظور به کارگیری استعداد های افراد تحت تعلیم ، تحکیم بخشیدن به روابط انسانی و اتخاذ روش و تعیین خط مشی اصولی در کلیه ی امور برای بارور ساختن هدف های تربیتی را دنبال می کند. مشخصا وظیفه مدیر اتخاذ روش خاصی منطبق بر محیط تربیتی است که پرداختن به امور روزمره اداری یکی از وظایف محسوب می شود. اجرای صحیح مقررات و دستورالعمل ها بستگی به رهبری فرد ( مدیر ) دارد پس برای نجات طوری دیگر غیر از این چیزی که در حال حاضر در بعضی از مدارس ما و ادارات آموزش و پرورش وجود دارد باید عمل کرد و یا طوری دیگر باید اندیشید. به کار گماردن افرادی که کمترین سابقه مدیریت را ندارند ، طبقه بندی کردن مدارس به محل و خیابان ، عدم تقسیم بندی صحیح معلمان در مدارس ، عدم توجه به زندگی و معیشت فرهنگیان از جمله ضعف های نظام فعلی آموزش و پرورش محسوب می شود. آیا نظام آموزشی کنونی توسعه ، دموکراسی ، رشد قضاوت صحیح و عدالت را همراه خواهد داشت؟ تا زمانی که ما بر اساس سلیقه شخصی در نظام تعلیم و تربیت گام بر می داریم انتظار رسیدن به هیچ یک از شاخصه های عنوان شده را نباید داشت. لازم است متولیان این امر قدری بیاندیشند و واقع بینانه بنگرند که تقسیم مدارس و معطوف کردن دانش آموزان هر محل در خود محل ( خیابان ) آیا کاری درست و بجاست؟ مثلا دانش آموزان کوی شکری حتما در همین مدرسه باید درس بخوانند آیا این با عدالت آموزشی سازگار است؟ آیا همه ی مدارس ما دارای امکانات یکسان هستند؟ استفاده از افرادی تحت عنوان مدیر در اداره و یا مدرسه در حالی که سابقه ی یک روز معاونت یک دبستان را در کارنامه خود ندارند آیا جفا نیست؟ اگر دنبال تحول و نوگرایی و رسیدن به کمال واقعی هستیم آیا با این گونه رفتار سلیقه ای دست یافتنی است؟ آیا رمز توفیق و پیشرفت کشور های مترقی را می دانیم؟ آیا باور داریم که تنها رمز توسعه و پیشرفت، آموزش و پرورش موفق است؟ آیا جایگاه واقعی فرهنگیان را شناخته ایم و در راستای بهبود آن گام برداشته ایم ؟ آیا به مطالبات و خواسته های آنها فکر کرده ایم و هزاران سوال مبهم دیگر که از وظایف مدیران آموزش و پرورش است. لذا آنچه که آقای پرفسور کومبز در کتاب بحران جهانی تعلیم و تربیت آورده است نشان از این است که تربیت عامل اصلی بهسازی اخلاق و توسعه اقتصادی است. امروزه جهش آموزش و پرورش ، ایجاد سیاست های جدید تربیتی ، نوسازی تعلیمات و دگرگونی سیستم های آموزشی ، توجه به مدیریت آموزش و پرورش را بیش از پیش دامن زده و بهسازی مدیریت آموزشی را شدت می بخشد. همه جوامع مترقی پی برده اند که یک نظام آموزشی نمی تواند به خواسته های ترقی خواهانه و اصولی خود جامه ی عمل بپوشاند مگر اینکه مدیریت به مسئولان آموزش دیده با تجربه سپرده شود.
مدیریت آموزشی از جنبه آموزشی آن نیز به عنوان یک علم موردتوجه است. آموزش و پرورش، یک سیستم تغییر رفتار است که می خواهد دانش آموز را از وضع و رفتار موجودی که دارد به موقعیت یا رفتار جدیدی که وضع مطلوب نام دارد، برساند. در این راه آموزش های مختلف، تمرینها و ارزشیابی های مداوم موضوعات مهم آموزش و تغییر رفتار هستند.
مدیریت و رهبری از ارکان سازمان و جامعه است. مدیریت آموزشی، در میان سایر انواع مدیریت ها از جایگاه ویژه ای برخوردار است. اگر آموزش و پرورش هر جامعه در راس همه مسائل جامعه باشد، مدیریت آموزشی نیز با همان منطق جایگاه مهمی در بهسازی و توسعه جامعه دارد. اگر مدیران آموزشی یک جامعه دارای دانش و مهارت های کافی باشند، بدون تردید نظام آموزشی نیز از اثربخشی و کارآیی و اعتبار بالایی برخوردار خواهد بود.
مدیریت آموزشی از جنبه آموزشی آن نیز به عنوان یک علم موردتوجه است. آموزش و پرورش، یک سیستم تغییر رفتار است که می خواهد دانش آموز را از وضع و رفتار موجودی که دارد به موقعیت یا رفتار جدیدی که وضع مطلوب نام دارد، برساند. در این راه آموزش های مختلف، تمرینها و ارزشیابی های مداوم موضوعات مهم آموزش و تغییر رفتار هستند.
مدیر آموزشگاه باید یک مشکل شناس باشد تا با شناخت مسائل و تنگناهای جسمی، روانی و اجتماعی دانش آموزان و رفع آن ها، آنان را در جهت مطلوب هدایت کند. دست یافتن و احاطه بر هر یک از مباحث فوق، نیاز به داشتن یک روح فلسفی و علمی دارد و بدون به کارگیری علوم مختلف، موفقیت در مدیریت آموزشی میسر نمی شود.
● مدیریت آموزشی و راهبردهای روان شناختی
اگرچه موضوع مدیریت همزاد زندگی انسان است و از نخستین روزهای پیدایش با او بوده است، اما در یک قرن اخیر، به علت پیدایش سازمان های جدید، پیچیده و متراکم از تکنولوژی و برخوردار از انسان های پرنیاز، مورد توجه خاص قرار گرفته است. سرعت، قدرت عمل و انبوه بودن فرآورده های انسانی و صنعتی نیاز به نیروی هماهنگ کننده متفکر و فرزانه ای به نام مدیر دارد تا بتواند با برنامه ریزی درست، میان همه اجزاء، امکانات و نیروهای سازمان هماهنگی و همسویی به وجود آورد. اکنون عصر مدیریت و رهبری است و موفقیت نهادها و سازمان ها تا حد زیادی به کارآیی و اثربخشی مدیریت بستگی دارد. مدرسه سازمانی است که مدیریت آن در تربیت شمار زیادی از کودکان و نوجوانان و شکل دادن شخصیت آن ها دخالت و نفوذ چشمگیری دارد و هرگونه کوتاهی، سهل انگاری و اشتباه او و همکارانش تاثیرات نامطلوب و زیانبار زیادی در رشد افراد و کل جامعه دارد.
ترقی هر جامعه ای در گرو نوع و چگونگی فعالیتی است که در مدرسه انجام می گیرد و اثر مدیریت به عنوان رهبر آموزشی در مدرسه را نمی توان نادیده گرفت. اگر به عنوان مثال، دبیرستانی ۳۰۰ دانش آموز داشته باشد و مدیر آن طی یک دوره سه ساله با روش های درست تعلیم و تربیت از قبیل ایجاد انگیزه در دبیران و دانش آموزان، ایجاد روحیه لازم برای ادامه همکاری در امر تعلیم و تربیت ایجاد نظم در مدرسه، رعایت حقوق و آزادی افراد، جلب نظر و همکاری اولیاء و همچنین به کارگیری روش های درست تصمیم گیری، برنامه ریزی، تشویق، تنبیه، نظارت و کنترل، ارزشیابی و… بتواند افراد شایسته ای را تربیت و تحویل جامعه بدهد شاید بتوانیم با اطمینان پیش بینی کنیم که تقریبا عده زیادی از این افراد در آینده ای نه چندان دور جذب شغل ها و سازمان های مهم و موثری خواهند شد. از سویی دیگر، مدرسه امروز با مدرسه نیم قرن و حتی یک دهه قبل تفاوت های انکارناپذیری دارد. این تفاوت ها در تعداد دانش آموزان، کلاس ها، تخصص معلمان، تنوع و نوع مطالب کتاب های درسی، نیازهای فیزیکی و شرایط کار، لوازم و امکانات آموزشی، توقعات اولیاء و دانش آموزان، نیازهای شغلی، اجتماعی و تامینی معلمان، نظریه های پرورشی، آموزشی، ضرورت های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تغییرات تکنولوژی، پیدایش نیازهای تازه و جدید و… قابل مشاهده است که هر یک تحولی بزرگ در سیمای مدرسه و مدیریت آن پدید می آورد. مدرسه امروز، مدرسه یک کلاسه با یک معلم و یک دانش آموز که بتوان به سادگی، بدون تفکر، بدون برنامه ریزی و تصمیم گیری مقدمات و لوازم اجرایی آن را فراهم و مسائل و معضلات آن را حل کرد، نیست، امروز، دانش آموز واجب التعلیمی که برای نخستین روز وارد مدرسه می شود موجودی خالی الذهن و بدون تجربه نیست. او قبل از ورود به دبستان، اطلاعات زیاد و تجربیات ارزنده ای را از محیط خانوادگی، اجتماعی، رسانه های گروهی و… به دست آورده است. او اغلب حتی توانایی خواندن و نوشتن را نیز داراست. مسلما معلم چنین دانش آموزی که اطلاعات متنوعی از کانال های مختلفی به دست آورده است با معلم دانش آموز چند دهه قبل باید تفاوت داشته باشد. معلم نیز در شرایط فکری، منطقی، اجتماعی، علمی و روانی بالاتری است. انتظارات و نیازهای چنین معلمی متفاوت با قبل است و این تفاوت را باید در ژرفای فکری و وجودی او جستجو کرد.
مدیر آموزشی نقش حیاتی و حساسی در پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت دارد. مدیر باید دارای ویژگی ها، توانایی ها و مهارت های خاصی باشد تا بتوان با کمال اطمینان، کودکان، نوجوانان و جوانان را به دست وی سپرد. مدیر باید همه عوامل لازم و موثر در تربیت و اداره آموزشگاه را بشناسد و از همه مهمتر بداند که چگونه باید با آن هاوروی آن ها کار کند. دانش و آگاهی و مهارت های مدیر باید قبل از پرداختن به مدیریت در حدی باشد که نیاز به آزمایش و خطاهای مکرر نباشد. در بسیاری از شغل ها، آزمایش و خطا برای یادگیری و تجربه مسائل، همراه با خطرات و زیان های غیرقابل جبران نیست، اما در تعلیم و تربیت و مدیریت آموزشی، هر آزمایش و خطایی همراه با زیان های بزرگی خواهد بود که خیلی از آنها جبران ناپذیر است.
مدیریت آموزشی با انسان ها سر و کار دارد و کار او انسان سازی است. باید رفتار انسان را بشناسد و روش های تغییر رفتار را بداند. مدیر باید افراد را از جنبه های مختلف روان شناختی با استفاده از علم روان شناسی و همچنین تاثیراتی که جامعه، محیط و فرهنگ به رفتار افراد دارد مورد شناسایی قرار دهد. مدیر آموزشی نمی تواند بدون آشنایی با جامعه و فرهنگ آن به مدیریت بپردازد. مدرسه یک نهاد فرهنگی است که از یک طرف فرهنگ جامعه را به نسل جدید منتقل می سازد و از طرف دیگر، در فرهنگ تغییراتی بوجود می آورد. تلفیق روانشناسی و جامعه شناسی، علم روانشناسی اجتماعی را بوجود می آورد. مدیریت آموزشی باید به جنبه های روانی فرد و جامعه که از جامعه سرچشمه گرفته است، توجه داشته باشد و به همین دلیل آشنایی با علم روانشناسی اجتماعی ضروری است.
یکی از مهارت هایی که مدیر باید دارای آن باشد مهارت های روابط انسانی است. مهارت های روابط انسانی به خاطر وجود انسان در سازمان و جنبه اجتماعی زندگی سازمانی مطرح می شود. یک مدیر با انسان ها سر و کار دارد و باید بتواند با آنها کار کند و کنار بیاید.
مدیران ناگزیر به برقراری ارتباط با همکاران و زیردستان خود هستند و چنانچه بتوانند روابطی مناسب و موثر با دیگران داشته باشند سبب درک متقابل، احساس همدلی و در نهایت رضایت خاطر و لذت در محیط کار می شوند مدیر باید در محیط سازمانی خود چنان روابطی را بوجود آورد و بعد نیز آن را گسترش دهد که انگیزه ای برای کسب موفقیت، بوجود آوردن رضایت در افراد و بالاخره رسیدن به اهداف سازمان را منجر شود.
مدرسه مسئول ساختن، شکل گیری درست شخصیت، شکوفایی فطرت و دست یافتن به کرامت و ارزش والای انسان ها است. نظام آموزشی باید به دانش آموزان یاد دهد که چگونه و با چه معیارهایی در تمام مراحل زندگی با مشکلات برخورد درست داشته باشند. یک دانش آموخته باید روش ها و مراحل حل مساله را به گونه ای درست و علمی در مدرسه یاد بگیرد. بدین ترتیب، مدرسه جای آموزش و تمرین تصمیم گیری است و مدرسه ای موفق نامیده می شود که فارغ التحصیلانش از توان تصمیم گیری های درست و حل مساله درباره مشکلات آنی و آتی زندگی برخوردار باشند. مدیر هر روز باید دهها تصمیم مهم درباره روش های تدریس، رشد استعدادها، حل مشکلات اخلاقی و رفتاری، تغییر رفتار، جلب توجه اولیاء به اهداف مدرسه و کمک به آنها در درک مشکلات مدرسه و… بگیرد روابط انسانی خوب ایجاب می کند که تصمیمات براساس و با تکیه بر عوامل انسانی اتخاذ شود. شرکت افراد یکی از راه های ایجاد رضایت و علاقمندی در افراد است. اگر تصمیمی بر کار، نحوه اجرا، رفتار و بطورکلی بر افراد سازمان موثر باشد، باید اشخاص در گرفتن آن تصمیم دخالت داده شوند.
انگیزش یکی دیگر از موضوعات مهم و پایه ای در مدیریت آموزشی است. موفقیت مدیریت، سازمان و افراد آن تا حدود زیادی به انگیزش نیروهای انسانی بستگی دارد. اهمیت انگیزش آنقدر زیاد است که چهار موضوع اساسی آموزشی و پرورش یعنی یادگیری، رشد شخصیت و هیجان تحت تاثیر انگیزش قرار دارد.
● سخن آخر
مدیریت آموزشی فرآیندی است اجتماعی که با به کارگیری مهارت های علمی، فنی و هنری تمامی نیروهای انسانی و مادی را سازماندهی و هماهنگ کرده و با فراهم نمودن انگیزش و رشد با تامین نیازهای منطقی فردی و گروه معلمان، دانش آموزان و کارکنان به طور صرفه جویانه به هدف های تعلیم و تربیت سبرسد. زمانی یک مدیر آموزشی به اهداف خود می رسد که شناخت کامل و جامعی از انسان و ابعاد وجودی وی داشته باشد.
منابع:
-اقتصاد آموزش و پرورش، دکتر مصطفی نیکنامی، اصفهان:جهاد دانشگاهی 1382.
-تعلیم و تربیت ومراحل آن،دکتر غلامحسین شکوهی، مشهد:به نشر 1378.
-جامعه شناسی آموزش و پرورش، دکتر محمود شارع پور، تهران:سمت 1385.
-جایگاه علوم انسانی در تولید علم، دکتر علی شریعتمداری، دانشگاه آزاد اسلامی دماوند 1384.
-مسائل آموزش و پرورش ، محمد طاهر معیری، تهران:امیر کبیر 1385.
مرجع: اصول تعلیم و تربیت – دکتر شریعتمداری فلسفه آپ – دکتر نقیب زاده سازمان آموزش و پرورش – دکتر عسکریان- علیرضا حقیقی لیفکوئی