مبانی نظری و پیشینه تحقیق بخشش و انتقام
بخشش
2-1-1. تعریف بخشش
از بخشش تعاریف گوناگونی به عمل آمده است که بـرخی از آنـها بیش تر به جنبه های بیرونی و محیطی و برخی به عوامل درونی و روانی افراد بیش تر تاکید کرده است.در این جا به عنوان نمونه، به دو
تعریف از این تعاریف اشاره می کنیم که عبارت اند:
تعریف نورث1 (1987) و تعریف ان رایت2 و همکاران (1991).
نورث، تعریف بسیار جالبی از بخشش بـین فـردی عـرضه کرده است. براساس تعریف او: بخشش عـبارت اسـت از تـغییر اردای(همراه با خواست) و آگاهانه و آزادانه قلبی، و نتیجه موفقیت آمیز کوشش فعالی برای جایگزینی افکار بد با اندیشه های خوب، تندی و عصبانیت با احساس ترحم و شفقت. بخشودن عـبارت اسـت از غـلبه بر احساسات منفی(از قبیل: عصبانیت، تنفر، کینه، انتقام جویی) و جایگزین کردن آن ها با احـساسات مـثبت(از قبیل: شفقت، ترحم، خیرخواهی، عشق، علاقه)، ولی این فرآیند زمانی بخشش نامیده می شود و دارای ارزش اخلاقی است، که درست و برای دلایل درستی صورت گرفته باشد. اگر قرار بـود کـه انـسان قرصی را مصرف کند که عصبانیت و کینه توزی او را به افکار مثبت و انـسان دوستانه تبدیل کند، این امر، موردی از بخشش به حساب نمی آمد و ارزش اخلاقی بخشش را نداشت(نورث، 1987).
"نورث" در این تعریف، ابتدا به عاطفی عفو و گـذشت کـه در آرامـش روانی و کاهش اضطراب و کینه توزی موثر است تاکید نموده است، و سپس تلویحا بـرای فـرآیند عفو و گذشت اهمیت قایل شده است که فرآیندی منحصر به فرد است و تنها نتیجه را در نظر نگرفته اسـت؛ یعنی، در حـقیقت، عفو و گـذشت محصول مجموعه ای از تغییرات اساسی، در بینش نسبت به افرادی است که ما را ناراحت کرده اند(نورث، 1987).
"ان رایت" و هـمکارانش(1991) پس از تـعریف "نورث"(1987)، بخشش را این گونه تعریف نکرده اند: تمایل به صرف نظر کردن از حق خویش برای بروز خشم و کینه، قضاوت منفی و رفتارهای بـی توجهانه، نسبت بـه فردی که غیر منصفانه موجب رنجش فرد شده است؛ هم چنین پرورش رفتارهایی از قبیل: ترحم و شفقت، انسانیت و حـتی عـشق و عـلاقه نسبت به فرد خاطری، هرچند که لیاقت دریافت این رفتارها و منش های انسانی را نداشته باشد. بعد از این تعریف، "ان رایت" و هـمکاران تـاکید می کنند که باید برای فهم این تعریف به نکات زیر توجه داشت:
1. فردی کـه بـه او صـدمه وارد شده است، از درد عمیقی که می کشد و بی عدالتی ای که در حق او شده است، از فرد دیگر رنج می برد؛
2. فرد رنجیده، با اراده خـویش تـصمیم بـه عفو و گذشت می گیرد. بخشودن، امری ارادی و اختیاری است که به صورت آگاهانه و آزادانه و با خـواست خـود فرد صورت می گیرد و نمی توان آن را به عنوان تکلیف بر فرد تحمیل کرد؛
3. موضع گیری جدید نسبت به فرد خلاف کار، در برگیرنده احـساسات جـدید (غلبه بر خشم و غضب و جایگزینی آن با رحم و شفقت)، شناخت و نگرش جدید نسبت به فـرد خـلاف کار (او را انسانی مثل انسان های دیگر دانستن، به جای شـرور و بـدجنس قـلمداد کردن او) و تغییر رفتار نسبت به فرد خاطی(غلبه بـر بـی توجهی، کینه جویی، انتقام کشی و جانشین کردن آن با خیرخواهی) می باشد؛
4. فرد رنجیده می تواند بدون هیچ قید و شرطی، طرف دیگر را ببخشد؛ زیرا بخشودن عملی ارادی است و هـیچ وقـت مشروط به تغییر نگرش فـرد خـاطی نسبت بـه فـرد رنـجیده، و نیز عذرخواهی طرف مقابل نیست(انرایت، 1991).
2-1-2. مراحل بخشش
2-1-2-1. مرحله اول: اندیشه
در این مرحله تفکر کانلا غالب می گردد و فرد کم کم به فراسوی خود نگاه می کند، هرچند که هنوز راه حل های مختلف نیز در زذهن خود می پروراند. وی به فرد خاطی توجه می کند. خوبی ها، خدمات، انسان بودن وی را نسبت به خود مورد توجه قرار داده و موقعیت رفتاری او را به هنگام لغزش نیز در نظر می گیرد. علاوه بر آن، در اینجا فرد رنج دیده علاوه بر دلایل شخصی فرد جفا کننده، دلایل غیر شخصی را نیز در نظر می گیرد(میر احمدی، 1393).
1. رنجیده در عین این که انتقام را حق خویش می داند خود را در برابر عمل بخشش یا انتقام مشاهده می کند
2. صمت و تفکر(صمت به معنای سکوت است، یعنی سکوتی که همراه با تفکر باشد).
3. توجه به فراسوی خود؛
4. توجه به خاطی به عنوان یک انسان؛
5. توجه به خاطی به عنوان فردی که با وی قرابی دارد؛
6. در ذهن به توجیه خطای خاطی می اندیشد.
2-1-2-2. مرحله دوم: احساس عاطفی و پیامدهای آن
در این مرحله با پشت سر گذاشتن مرحله اندیشه، از تنش روانی او کاسته می شود. احساسات، نگرشها و رفتارهایی که فرد در قبال فرد رنجاننده داشته تغییر می کند و این تغییرات بیشتر به دنبال مرحله قبل و پس از بررسی و توجیه خطای فرد بروز می یابد(میر احمدی، 1393).
1- از نظر روانی آماده می شود که به دیگری توجه کند و از تنش روانی جلوگیری می شود؛
2- کاهش شدن روحیه انتقام گیری؛
3- احساسات مثبت جایگزین احساسات منفی می گردد؛
4- نگرش فرد نسبت به رنجاننده تغییر پیدا می کند؛
5- قضاوت های قبلی فرد نسبت به رنجاننده تغییر پیدا می کند؛
6- فرد در این مرحله چاره جویی می کند.
2-1-2-3. مرحله سوم: تمایل و تصمیم به بخشش
در این مرحله فرد با توجه به تغییراتی که در رفتار، شناخت و عواطفش به وجود آمده تمایل به گذشت پیدا می کند. در این مرحله هنوز احساسات غالب است، البته احساساتی که ناشی از تفکر و تعقل فرد در مورد رنج و رنجاننده می باشد.
1- تمایل به گذشت؛
2- تمایل به گذشت و اظهار آن؛
3- تصمیم و اراده به گذشت؛
4- تصمیم به گذشت؛
5- اظهار تصمیم به گذشت.
در این مرحله احساسات مثبت شدیدتر و بیشتر می گردد و فرد، خلاف و خلافکار را جدا می بیند و به دنبال چاره جویی، تمایل به گذشت پیدا می کند؛ سپس این تمایل خود را اظهار می دارد که ممکن است به طرق مختلف این اظهار صورت پذیرد(میر احمدی،1393؛ غباری بناب، 1379).
2-1-2-4. مرحله چهارم: ابراز عملی بخشش (اقدام)
در این مرحله فرد به دنبال تصمیمی که گرفته اقدام به بخشش می کند. این اقدام بیشتر به دلیل همدلی که بین رنجیده و رنجاننده ایجاد شده به وجود می آید و همچنین شفقت و مهربانب که بین این دو به وجود آمده است، دلیل دیگری نیز می تواند باشد(میر احمدی،1393؛ غباری بناب، 1379).
1- بخشیدن و ابراز آن؛
2- آماده برای برخورد صحیح با خاطی؛
ابراز بخشیدن از طرق مختلفی می تواند صورت پذیرد که بستگی به نوع رابطه فرد دارد. ممکن است مصافحه، روبوسی، و سلام باشد تا ایجاد رابطه و انجام کارهای دیگر، البته محل ابراز آن نیز مهم می باشد.
2-1-2-5. مرحله پنجم: پیامدهای بخشایشگری
الف-احساسات منفی اش نسبت به خاطی کاهش پیدا می کند و کینه از بین می رود و احساسات مثبت نسبت به وی جایگزین آن می شود.
ب-علاوه بر تغییر در احساسات، رفتار و شناخت فرد نیز نسبت به خاطی تغییر پیدا می کند.
ج-رشد معنوی، کمال و ارزش انسانی در او پدید می آید (عزت نفس).
1- به دست آوردن آرامش درونی، رضا و خشنودی؛
2- ایجاد و تحکیم روابط دوستانه؛
3- احسان و نیکی نسبت به فرد خاطی؛
4- در این مرحله دیگر احساس رنجش وجود ندارد.
در این مرحله بر حسب رابطه ای که قبل از بروز خطا به فرد خاطی داشته است، این ارتباط عاطفی و رفتاری با فرد خاطی تفاوت می یابد(میر احمدی،1393؛ غباری بناب، 1379).
2-1-3. دیدگاههای نظری بخشش
2-1-3-1. رویکرد انرایت
انرایت بخشش را به عنوان واکنش روان شناختی تعریف می کنند که مشمول شش مولفه روانشناختی است: عدم عاطفه، قضاوت و رفتار منفی نسبت به خطاکار و وجود عاطفه، قضاوت و رفتار مثبت نسبت به همان خطا کار است. انرایت (2001) اعلام می کند این حالات روان شناختی حتی در حضور آسیب شدید و ناعادلانه نیز رخ می دهد. مدل وابسته به درمان انرایت بر اهمیت این مسئله تاکید می کنند که فرد اسیب دیده اجازه ندهد تا حادثه پر ازار به طور مداوم بر احساس فرد از خود یا تحریف روابط شخصی اض تاثیر گذارد و از واکنش طبیعی نسبت به آسیب فراتر رود. این برای رشد خود و رشد هیجانی و اخلاقی فرد آسیب دیده ضروری است، به همان صورت، همدلی و درک و فهم خطاکار نیز افزایش می یابد (انرایت و فیتزگیبونز3، 2000).
2-1-3-2. رویکرد ورثینگتون
این دیدگاه، بخشش را به عنوان جابجایی هیجاناتی نظیر تنفر، تلخی4، کینه، دشمنی، خشم و ترس با هیجانات متمایل به مثبت نظیر عشق، همدلی، شفقت یا همدردی تعریف می کنند (ریپلی5 و ورثینگتون6، 2002). بخشش به عنوان فرآیند پیچیده شناختی، رفتاری و عاطفی تشریح می شود که در آن عاطفه و قضات منفی نسبت به خطاکار کاهش و انگیزش های صلح آمیز افزایش می یابد. تمرکز این دیدگاه بر کاهش عدم بخشش، رشد همدلی با فرد خاطی و افزایش انگیزش های صلح آمیز افزایش می یابد. تمرکز این دیدگاه بر کاهش عدم بخشش، رشد همدلی با فرد خاطی و افزایش انگیزش های مصالحه است. ورثینگتون الگوی هرمی را به عنوان الگوی پنج مرحله ای شناختی-رفتاری-عاطفی برای کمک به مراجعین جهت همدلی با فرد خاطی ارائه کرده است که به ترتیب زیر ذکر شده اند(ریپلی و ورثینگتون، 2002):
الف: به یاد آوردن حادثه دردناک7؛
ب:همدلی با فردی که آسیب رسانده است8.
ج: دادن هدیه نوع دوستانه بخشش9؛
د: متعهد به بخشیدن10؛
ه: تداوم بخشیدن11.
2-1-3-3. رویکرد رای
رویکرد رای12 بخشش را به عنوان آزاد کردن عاطفه منفی (نظیر دشمنی)، شناخت های منفی (نظیر افکار مربوط به انتقام) و رفتار منفی (نظیر پرخاشگری کلامی) در پاسخ به بی عدالتی ادراک شده، تعریف می کنند و همچنین ممکن است شامل واکنش مثبت نسبت به خطا کار باشد. همانند تعاریف رویکرد انرایت و رویکرد ورثینگتون، رویکرد رای نیز بخشش را به عنوان غلبه بر پاسخ های منفی در عاطفه، شناخت و رفتار شرح می دهد. اگر چه برخلاف تعاریف رویکردهای انرایت و ورثینگتون، رویکرد رای مدل روانی، آموزشی-تجربی است و شامل بیان همدلی، شفقت، عشق یا خیر خواهی نسبت به فرد خاطی نیست. رای توضیح می دهد که تعریف وی تنها فرایند بخشیدن را توصیف می کند، نه نتایج را، در نتیجه اجازه می دهد برای گستره ای از نتایج یک موضع بی طرف و خنثی را نسبت به فرد خاطی به خود بگیرد. تمرکز این رویکرد بر خود یابی شخصی فرد خاطی و مزایای بخشش و فرآیند آزاد کردن عاطفه، شناخت و رفتار منفی به ویژه خشم نسبت به فرد خاطی است (رای و همکاران، 2005).
2-1-3-4. رویکرد لوسکین
لوسکین13 و همکاران (2005) بخشش را به عنوان فرایند درون فردی آرام و امنیت بخش با سه عنصر کلیدی، تعریف می کنند. وقتی که فرد صدمه دیده، می بخشد، الف) اگر خشمکین و برانگیخته شود، رنجش شخصی کمتری تجربه خواهد کرد، ب) اگر مسائل خوب پیش بروند، از سوی دیگران کمتر سرزنش می شود و ج) می تواند به فرد آسیب رسان پیشنهاد تفاهم دهد. بنابراین در فرایند بخشش لوسکین بر پیامدهای خود افزایی و رشد شخصی تمرکز می شود.
2-1-4. الگوی فرایند روان شناختی بخشش
انرایت و گروه مطالعات توسعه انسانی (1996)، الگویی را ارائه داده اند که مبتنی بر تعریف آنها از بخشش است. الگوی فرایند بخشش شامل 20 فرایند رفتاری و روان شناختی است که در هنگام بخشیده شدن یک فرد خاطی توسط فرد آسیب دیده روی می دهند. آنها، بخشش را یکپارچگی عاطفی، شناختی و ره کارهای رفتاری می دانند کهه این جنبه ها با هم باعث بروز یک پاسخ اخلاقی یعنی بخشش می شوند. این فرایند می تواند در مراحل زیر دسته بندی شود: اکتشاف، تصمیم، کار و تعمق (رینی14، 2008).
مرحله اکتشاف، شامل بررسی دفاع های روانی، مواجهه با خشم و پذیرش شرم زمانی که مناسب است، آگاهی از تخلیه هیجانی، آگاهی از مرور شناختی جرم، رسیدن به این بینش که طرف آسیب دیده ممکن است خود را با فرد آسیب رسان مقایسه کند، ادراک این که خود شخص نیز ممکن است به وسیله آسیب تغییر کرده باشد و رسیدن به بینش در مورد دیدگاه تغییر یافته "دنیای عادلانه" را در بر دارد.
مرحله تصمیم، شامل تغییر در عواطف و رسیدن به این بینش که راه کارهای قبلی حل مسئله، موثر نیستند. تمایل به در نظر گرفتن بخشش به عنوان یک انتخاب و تعهد به بخشیدن فرد آسیب رسان، می باشد. مرحله کار نیز شامل تعبیر مجددف به این صورت که فرد آسیب رسان خود را به جای فرد خاطی قرار دهد و از یک دیدگاه دیگر او را در نظر بگیرد، همدلی و شفقت نسبت به فرد خاطی، پذیرش درد و دادن پاسخ اخلاقی به فرد خاطی، را در بر می گیرد، در نهایت مرحله تعمق شامل معناجویی در رنج برای خود و دیگران، آگاهی از این واقعیت که خود فرد آسیب دیده ممکن است در گذشته به بخشش دیگران نیازمند بوده است، بینش به اینکه تنها نیست و از حمایت دیگران برخوردار است، درک این که خود فرد ممکن است به دلیل آسیب هدف جدیدی در زندگی داشته باشد و آگاهی از این واقعیت که عواطف منفی، کاهش می یابد و حتی ممکن است عواطف مثبت نسبت به فرد خاطی افزایش یابد، می باشد(رینی، 2008).
الگوی تمامی مراحل، ارزیابی مکانیزم های دفاعی را نشان می دهد که فرد صدمه دیده ممکن است برای حمایت خود از درد ناشی از آسیب بکار گیرد. چنین ارزیابی ممکن است به نونه خود، به مقابله با خشم و آگاهی از شرم یا خجالت منجر شود. فرد صدمه دیده نیز ممکن است به طور فزاینده از این که چقدر انرژی صرف پیامد آسیب شده است، آگاه شود و هر چند وقت یکبار مرور شناختی آن حادثه دردناک مشغول می شود. همچنان که فرد صدمه دیده شرایط خود را با فرد خاطی مقایسه می کند، او ممکن است ماهیت دائمی و نامطلوب تغییر ایجاد شده ناشی از صدمه را درک کند. فرد صدمه دیده ممکن است ماهیتی دائمی و نامطلوب تغییر ایجاد شده ناشی از صدمه را درک کند. فرد صدمه دیده ممکن است متوجه شود که نظرش در مورد عدالت تغییر یافته و باعث افزایش بدبینی یا تلخی شده است. هم چنان که فرد هم از اثر جراحت و هم از اثر پاسخش به آن آگاه تر می شود، او ممکن است در پی شکلی از راه حل آن برآید. در این مرحله فرد مصدوم ممکن است عفو و بخشش را به عنوان پاسخ انتخابی در نظر گیرد و شاید پس از آن او را متعهد به بخشیدن کند، بر انجام چنین تعهدی، فرد صدمه دیده ممکن است در (تعبیر مجدد) ناشی از تلاش برای مشاهده فرد خاطی در زمینه بزرگتری مشغول شود. تعبیر مجدد ممکن است با پرسش فرد صدمه دیده از خود در مورد فرد خاطی تسهیل شود:
الف) نحوه ی بزرگ شدن فرد خاطی چگونه بوده است؟ آیا در محیطی پر تنش و یا حتی محیطی با رفتارهای نامناسب بزرگ شده است؟
ب) آن زمانی که به شما صدمه رسانده است، در آن برهه از زندگی اش چه اتفاقی برای فرد خاطی رخ داده است؟
ج)آیا می توانید برای این شخص به صرف این که عضوی از جامعه بشری است، ارزش قائل شوید؟
هدف از این سوالات پیدا کردن بهانه ای برای فرد خاطی نیست، بلکه برای کمک به فرد صدمه دیده است تا فرد خاطی را به عنوان موجود انسانی آسیب پذیر مشاهده کند. این نما و دید کلی در مورد فرد خاطی، از طریق پردازش شناختی حاصل می شود، که ممکن است به حالت عاطفی منجر شود، از جمله همدلی و حتی شفقت و دلسوزی، نسبت به فرد خاطی. هم چنان که فرد صدمه دیده ادامه می دهد تا از طریق فرآیند بخشش عمل کند او ممکن است متوجه شود که بخشش نیاز به پذیرش و یا جذب درد دارد. تصمیم می گیرد، یعنی مشمول درد فرد می شود تا برای جلوگیری از انتقال درد هم بخ فرد خاطی و هم به افراد بی گناه دیگر خدمت کند. غالبا بکار بردن قیاس و تمثیل محسوس برای ترویج درک درستی از این مفهوم مفید می باشد. "مفهوم اسفنج آب را جذب می کند" می تواند مفید باشد، هم چنان که فرد صدمه دیده ممکن است برای قرار دادن این مفهوم درون واژگان شخصی اش درخواست کند. مفهوم جذب درد نمونه های اخلاقی از بخشش می باشد. فرد صدمه دیده، به طور سنجیده مشمول درد آسیب است و می تواند از طریق منصرف شدن از تنبیه فرد خاطی به وی هدیه ای ببخشد. همان طور که او می بخشد، شفا و سلامت را تجربه می کند. به عبارت دگیر، بخشش، خود به دنبال فعالیت نیست، بلکه به طور اخلاقی بر روی شخص متخلف متمرکز است. همان طور فردی که مورد تخطی قرار گرفته شروع به بخشیدن می کند او ممکن است معنای جدیدی در رویداد آسیب زا بیابد، به عنوان مثال، فرد صدمه دیده ممکن است متوجه شود که او نیز به بخشش دیگران نیاز داشته است و این که او در تجربه رنج و درد تنها نیست. تجربه مورد بخشش قرار گرفتن و تجربه ی درد و رنج ممکن است ارزش شرح داده شده برای بخشش را افزایش دهد و ممکن است تصمیم به بخشیدن را نیرو ببخشد. کسانی که بخشیدن را انتخاب می کنند نیز ممکن است هدف جدیدی در زندگی به دلیل آسیب بیابند. آنها ممکن است شروع به کار مشاوره یا حمایت از آنهایی که صدمه دیده اند، کنند. در نهایت، هم چنان که فرد به پایان سفر بخشش نزدیک می شود، او ممکن است از کاهش احساسات منفی و شاید افزایش احساسات مثبت نسبت به فرد خاطی آگاه شود. معاوضه همیجان منفی به مثبت منجر به تجربه تخلیه درونی، عاطفی می شود. بعضی ها شاید این تجربه را به عنوان سبکی و راحتی با احساس آزادی توصیف کنند(رینی، 2008).
2-1-5. بخشش درون فردی و بخشش بین فردی
2-1-5-1. بخشش درون فردی
تا به امروز، اکثر پژوهشگران روی فرایند دورنی افراد آسیب دیده تمرکز کرده اند، کسی که هیجانات زیادی را ( آسیب، خیانت، خشم و بی اعتمادی) نسبت به فردی که خطایی مرتکب شده است، را تحمل می کند (رینی، 2008). اولین گام در بخشش خطا توسط فرد صدمه دیده، فرآیند درون فردی است. یعنی تغییراتی که فرد صدمه دیده باید در درون خود ایجاد کند (هولمن15، 2003).
2-1-5-2. بخشش بین فردی
زمانی که اصطلاح توصیفی بخشش بین فردی به کار می رود، تعریف فرایند بخشش پیچیده تر می شود و می تواند سوئ تفاهماتی را به وجود آورد. فرایند بخشش بین فردی تعامل بین اسیب دیده و خاطی را در بر می گیرد. زمانی که فرد آسیب دیده بدون هیچ گونه تعاملی فرد صدمه زننده را ببخشد، تنها بخشش درون فردی رخ داده است (هولمن، 2003).
نقش عنصر اعتراف، عذر خواهی، پشیمانی و طلب عفو از ناحیه فرد خاطی اغلب در ادبیات پژوهشی به عنوان بخش مهمی از بخشش بین فردی بدان اشاره شده است. به طوری که مشخصه بخشش بین فردی این است که خطاکار خطا و اشتباه را از ناحیه خود بپذیرد و با فرد آسیب دیده ارتباط برقرار کند و با گفتار و رفتارش، از وی معذرت بخواهد و طلب بخشش کند. به عقیده لستر (1998) پیامد عدم ندامت و توبه تنفر است. اقرار به گناه و خطا بخش اساسی برای ترمیم و حل روابط از هم گسیخته دیده شده است (هولمن، 2003). پشیمانی خطاکار و بخشش درون فردی آسیب دیه به عنوان بخش حیاتی و ضروری برای فرآیند ترمیم رابطه ای هستند که از هم گسیخته شده است. در خلال فرایند بخشش بین فردی، خطاکار با طلب بخشش، معذرت خواست و به طرق مختلف در پی جبران خطا، مسئولیت خطا را به عهده می گیرد. در مداخله موثر بخشش زن و شوهر، بخشش بین فردی با بخشش درون فردی تواماً باید رخ دهد ( رسبولت16 و همکاران، 2005).
2-1-6. انواع بخشش
والروند-اسکینر17 (1998) در بررسی های خود انواع بخشش را عبارت می دانند از 1) بخشش عجولانه و ب یدرنگ؛ 2)بخشش با اکراه؛ 3)بخشش مشروط؛ 4) بخشش کاذب متقابل؛ 5)بخشش مزورانه؛ 6) بخشش بی وقفه و 7) بخشش اصیل.
بخشش عجولانه و بی درنگ. بخشش زود هنگام و عجولانه پدیده ای تصنعی و غیر اصیل است و شاید هم شیوه ای برای اجتناب از بخشش واقعی باشد. در این نوع بخشیدن خیلی به نتایج کاری که انجام می دهیم توجه نمی کنیم و برای اینکه سریع تر از مخمصه نجات یابیم می گوییم که بخشیدم. غافل از اینکه جایی را در ذهنمان اشغال می کند و نمی گذارد آن چنان که باید با هستی مبادله کنیم.
بخشش با اکراه. در این نوع بخشش فرد به خاطر شرایطی که در آن قراردارد و به صورت ظاهری فقط می بخشد که باز هم یکی از نتایج ان درگیر بودن قسمتی از ذهن است. یعنی کسی را می بخشیم ولی هنوز در باطن به گناه او فکر می کنیم.
بخشش مشروط. من تورا می بخشم ولی به شرط اینکه دیگر این رفتار را تکرار نکنی. این گونه بخشش زمانی صورت می گیرد که فرد سرزنش را قبول می کند، عذرخواهی می کند و تعهد می دهد که رفتارش را تغییر دهد و هرگاه ان رفتار تکرار شد باز همان خشم، غضب و .. تکرار می شود.
بخشش کاذب متقابل. در این گونه بخشش یکی از طرفین نیاز به بخشش را انکار می کند. ولی چون طرف مقابل از او عذرخواهی می کند یا اینکه او را می بخشد او نیز به صورت ظاهری همین کار را انجام می دهد.
بخشش مزورانه. این گونه بخشش به قصد اجتناب از مخالفت یا برخورد، زمانی صورت می گیرد که رابطه شدیداً نامنصفانه است. فرد مجبور است که رفتار زشت یک نفر را بپذیرد و به زور او را ببخشد که این هم در ظاهر است و در طولانی مدت خود را نشان خواهد داد.
بخشش بی وقفه. در این نوع بخشش، فرد تلاش می کند با فرد خطاکار مدارا کند این گونه بخشش به صورت رشته ای از بازسازی های شناتی، عاطفی، رفتاری است.
بخشش اصیل. این گونه بخشش به صورت رشته ای از بازسازی های شناختی، عاطفی و رفتاری وقایع است که بر لغزش ها و نارسایی های رابطه احاطه دارند و همچنین روابطی را که حول این وقایع هستند، را در بر می گیرد. بخشش اصیل دارای ویژگی هایی است که عبارتند از: معطوف به خود و نوع دوستانه، بی قید و شرط و جزئی از فرایند رشد و تحول است که معمولا به صورت یک فرایند است و قرنیه ندارد (والروند-اسکینر، 1998).
2-2 انتقام
2-2-1. تعریف انتقام
انتقام جویی ترکیبی است از هیجانات مـرتبط بـه هـم، شامل رنجش، ناخوشایندی، نفرت، خصومت، خشم درون مانده، و ترس (ورثینگتون و وید18، 1999) که این حالات هیجانی پس از تـوجه بـه یک تخطّی حاصل می آیند. تخطّی آمیزه ای از توهین و اذیّت تلقّی می شـود. بـه مـیزانی که فرد این تخطّی را اذیّت تلقی می کند، به آن بی درنگ همراه با ترس واکـنش نـشان می دهد (ورثینگتون، 1998). به میزانی که این تخطّی توهین تلقی می شود، شـخص بـه آن بـی درنگ با خشم پاسخ خواهد داد (فیتزگیبسون، 1986). ترس و خشم، انتقام جویی نیستند. انتقام جویی هنگامی رخ مـی دهـد کـه افراد یک واقعه، پیامدهای آن، واکنش هایشان نسبت به آن، انگیزه هـای فـرد خطاکار، و واکنش های بالقوّه خود یا فرد خطاکار را نشخوار ذهنی کنند. این نشخوار ذهنی می تـواند حـالت هیجانی رنجش، ناخشنودی، نفرت، دشمنی، خشم درون مانده، و ترس را موجب شود، که مـا آن را انتقام جویی می نامیم. (ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
افراد، احساس انتقام جویی را خـوش نـمی دارنـد. اگرچه خشم و انگیزه انتقام جویی می تـواند بـه افراد، نیرو و قدرت بدهد، آنان معمولاً سعی می کنند سریعاً از حس انتقام جویی بـکاهند، آن را از صفحه ذهن خود محو کـنند، یـا از آن پرهیز کـنند. افـراد، بـه شیوه های مختلف، از انتقام جویی اجـتناب مـی کنند یا از شدت آن می کاهند (ورثینگتون، 1998). این شیوه ها عبارتند از: عدالت جویی (عـدالت جـویی اجتماعی، تلاش در جهت جبران خسارت، واگـذار کردن اجرای عدالت بـه خـدا)، حل منازعات، تلاش در جهت بـرقراری عـدالت اجتماعی، نفی انتقام جویی، فرافکنی تقصیر، ذکر روایت دیگری از آن عمل که حاوی تـوجیه یـا عذر تراشیدن باشد، و چشم پوشـی (یـعنی پذیـرش) خطا. تمام ایـن تـلاش ها به منظور مـهار هـیجانات و اعمال پرخاشگرانه، ضد اجتماعی، انتقام جویانه یا خصمانه انجام می شود. راه دیگر کاهش انتقام جویی عبارت است از افزایش حالات هیجانی مـهرآمیز، اجـتماع گرایانه، پیـوندجویانه، بـه عـبارتی، از طریق عفو و گذشت. گـذشت، از طریق افزایش همزمان حالات هیجانی مثبت، انتقام جویی را کاهش می دهد(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
2-2-2. بخشش و ا نتقام به عنوان خصلت های شخصیتی
پژوهـش هـا در زمینه روان شناسی اجتماعی پایه و تحقیقات مداخله ای که به منظور افزایش عفو و گذشت انجام یافته اند تقریباً به صورت انحصاری بر گذشت فردی متمرکز شده اند(ورثینگتون و وید، 1999) . تفاوت های فردی در زمینه تمایل به بخشش و گذشت، بسیار کم مورد مطالعه قرار گرفته اسـت. رابرتس19 (1995) به منظور تفکیک گرایش شخصی یا خصلت فضیلت مندانه از مـوارد خـاص گـذشت، اصطلاح (بخشایندگی) را برای اشاره به (گرایش پایدار به عمل یا فرایند عفو و گذشت) پیشنهاد می کند. فـردی کـه در (بخشایندگی) در سطح بالایی است، احتمال گذشتش از یک خطای خاص در مقایسه با فردی کـه در ایـن ویـژگی در سطح پایینی است، بیشتراست. بسیاری از بحث ها در مورد فایده عفو و گذشت برای سلامتی و بهزیستی, دست کـم تلویحاً، درباره بخشایندگی می باشد. اغلب سنت های دینی تلاش دارند باورهایی را در افـراد بپرورانند و روش هایی را به آنـان آمـوزش دهند که می توانند بخشایندگی را تسهیل نمایند(پارگامنت20 و ری21، 1998). هدف ثانویه تدابیر غیر دینی برای افزایش میزان گذشت از خطا، آموزش افراد برای گذشت کارآمدتر است، تا در نتیجه بخشایندگی ملکه ای و استعدادی در آنان پرورش یابد. تـصور بر این است که خصیصه بخشایندگی ای که سال های متعدد تداوم یافته است ـ نه گذشت از یک خطای خاصّ ـ سلامتی را افزایش می دهد(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
2-2-3. دیـدگاه نـظام های ناپیوسته درباره بخشش و انتقام
در مدلی که ارائه شده است، بخشش و انتقام جویی قطب های مخالف یک طیف واحد نیستند. غلبه بر انتقام جویی مستلزم بخشش نیست. از دیدگاه ما، بخشش و انتقام جویی، فعّال سازی دو نظام انطباقی مـرتبط بـه هـم و در عین حال نسبتاً مستقل را نشان می دهند. این دیدگاه، وجوه شباهت زیادی به پژوهش ها و نظریه پردازی های اخیر درباره هیجان، شـخصیت، و راهـبردهای انـطباقی بسط یافته دارد. در جدول 1 مثال هایی از نظام های نـاپیوسته و نـیز مثال هایی از راهبردهای انطباق اجتماعی ناپیوسته، که می توانند در بخشش و انتقام جویی دخیل باشند، ارائه شده اند. سیستم های فـعال در عـفو و بخشش، راهبردهای انطباقی را در دست یابی به پیوند، تعاون، و روابط عاطفی صـمیمانه بین افراد حمایت می کنند(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383). باس (1996) از این راهبردهای اجتماعی، تحت عنوان (تسهیل راهبردی) یاد می کند. نظام هـایی کـه در انتقام جویی دخیلند راهبردهای انطباقی برای ارتقاء خود، تسلط، و محافظت از خود در مـقابل تـهدیدهای خارجی و داخلی را تقویت می کنند. در واژگان فنی باس (1996)، این نظام ها به حل مشکلات (تداخل راهـبردی) ـ کـه اسـاساً مشکلات مربوط به تعارض منافع افراد با یکدیگر هستند ـ کمک می کنند.
مـدلی کـه از بخشش و انتقام جویی ارائه شده است، با تعدادی از نظریه های مربوط به هیجان ناپیوسته، هماهنگ مـی بـاشد. شـواهد زیادی دال بر آن است که هیجانات مثبت و منفی، نشان دهنده وجود نظام های ناپیوسته مـجزا مـی باشند(واتسن22 و تلجن23، 1985). در جدول 2-1 مثال هایی از نظام های ناپیوسته ای که به تمایز مفروض بین نـظام هـای انتقام جویی و بخشش، ارائه شده است، شباهت دارند آورده شده است.
جدول 2-1. مثال هایی از نظام های ناپیوسته ای تمایز مفروض بین نـظام هـای انتقام جویی و بخشش
بخشش
انتقام
مولف
راهبردهای انطباق اجـتماعی
تـسهیل راهبردی
مداخله راهبردی
باس24 (1996)
ساختار تاثیر
عاطفه مثبت
عاطفه منفی
واتسن و تلجن (1985)
شخصیت
توافق جویی
وظـیفه شـناسی
روان آزرده خـویی ( سطح پایین)
جان25 (1990)
پیوندجویی
انگیزه صمیمیت
کنترل
انگیزه قدرت
کیسلر26 (1983)
مک آدامز27(1994)
نظام های زیست شـناختی
مـدارهای انتظار
نظام فعال سازی رفتاری
مدارهای ترس و خشم
نظام بازداری رفتاری
پانکسپ28 (1982)
گری29 (1994)
در این دیـدگاه، هـیجان هـای مثبت و منفی، دو بُعد دوقطبی را می سازند، و نه قطب های مخالف یک بُعد واحد را. تحقیقات زیـست شـناختی هـمچنین شواهدی ارائه کرده اند مبنی بر این که هیجانات مثبت و منفی، با نـظام هـای عصب شناختی و زیست شیمیایی جداگانه ای ارتباط دارند (پلاتچیک30، 1994). ویتلیت31 و ورانا32 (1996) واکنش های فیزیولوژیکی را بر یک سازمان هـیجانی، کـه دوقطبی است منطبق ساخته اند. هیجانات، نوعاً در امتداد دو بُعد جاذبه (مثبت بـه مـنفی) و انگیختگی (بالا به پایین) مفهوم سازی شـده انـد. پژوهـش گران در ایجاد تمایز فیزیولوژیکی بین هیجانات مـنفی و بـا انگیختگی بالا (نظیر خشم و ترس) با استفاده از ای ام جی (EMG) بازتاب یکه خوردن و درجه سـمپاتیک (مـانند ضریب رسانایی پوست) دچار مـشکل بـوده اند. بـا ایـن حـال، ویتلیت و ورانا (1995) نشان دادند که اگـر مـحورها 45درجه بچرخند، دو بعد مستقل ـ که آن ها، آن دو را عواطف مثبت و عواطف منفی نـامیدند ـ ایـجاد می گردند. در این طرح، محور عـواطف خوشایند سطح بالا (نـظیر شـادی) در مقابل عواطف خوشایند سطح پایـین (مـانند دلتنگی)، به وضوح، از محور عواطف منفی سطح بالا (مانند ترس) در مقابل عواطف مـنفی سـطح پایین (مانند احساسات خوشایند) مـتفاوت اسـت. چـنین چرخشی با نـظریه هـای مهم ارائه شده در این زمـینه (لنگ33، برودلی34 و گوتبرت35، 1990) هـماهنگ است. ویتلیت و ورانا نشان دادند که کدامیک از نشانه های فیزیولوژیکی پیرامونی، این حالات عـاطفی مـنفی و مثبت را از یکدیگر متمایز می سازند.
"مستقل" دانـستن ایـن نظام هـا، بـه مـعنای آن نیست که آن ها نـمی توانند بر ضد هم باشند. به عنوان مثال، اگر افراد، همزمان در معرض یک محرک تـرس آور و یـک محرک شادی زا قرار گیرند، احتمالاً یـکی از ایـن دو هـیجان تـفوق خـواهد یافت. به عـنوان مـثالی مناسب، می توان از فیلمی ترسناک یاد کرد که پایان خوشی داشته باشد. اگر آن فیلم، عـلی رغـم وجـود موقعیت های بسیار ترس آور شادی زا نیز بـاشد و بـه صـورت رضـایت بـخشی بـه پایان برسد، عاطفه غالب که توسط فیلم ایجاد می شود شادی و شعف است، نه ترس(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
2-2-4. لوازم و پیـامدهای انتقام جویی بر سلامتی
نـوعاً، بـدی یک نفر در حق انسان، تاثیر چندانی بر سلامت او نخواهد داشت. یک استثنای آشکار از این مـطلب، ضـربه اسـت که ممکن است پیامدهای روانی و جسمی پایداری داشته باشد. به هر حال، اکـثریت عـمده خطاهای دیگران، آسیب زا نیستند(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
انتظار می رود که پیامدهای عدم بخشش بر سلامتی انسان، به بدترین وجه، در افـرادی بـروز کند که دائماً کینه توزند؛ یعنی، افرادی که ویژگی های شخصیتی مـربوط بـه انتقام جویی را دارا می باشند (به خصوص اگـر در بـخشایندگی هـم در سطح پایینی قرار داشته باشند). پیش بـینی آن است که خصیصه انتقام جویی با خصلت عصبانی بودن، خصلت خصومت ورزی، و تـمایل بـه نشخوار ذهنی، و احتمالاً (در سطح مـزاج) بـا روان آزرده خویی ارتـباط داشـته بـاشد(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
در حال حاضر، ما تـوانایی بـه صف کردن حجم نسبتاً وسیعی از شواهد ضمنی حاکی از این که ویژگی هـای مـرتبط با انتقام جویی مقتضیات زیست شـناختی دارند را داریم. انتقام جویی بـه عنوان بخشی از یک مجموعه هـیجانات، افـکار، و رفتارهایی که تاثیرات منفی بر سلامتی دارند، تعریف شده است. با این حـال، در وضـعیت کنونی، تحقیقات انجام شده، بـا قـطع و یـقین نشان نمی دهـند کـه انتقام جویی به لحـاظ تـجربی، با این تجارب کاملاً مطالعه شده، رابطه دارد. به علاوه، حتی در صورت اثبات این ادعـا، انتقام جویی ممکن است خشم، خصومت، اسـترس، یـا ترس را بـه چـنان شـدّتی برنینگیزد که ادعای ارتـباط بین آن ها، از لحاظ بالینی سخنی بجا باشد. با در نظر گرفتن میزان احتمال رابطه بین انتقام جویی و این مجموعه، این خصلت ها بـه ایـن تـرتیب چـیده مـی شوند: 1. خشم و خـصومت، 2. اسـترس، و 3. ترس. در ادامه, مقتضیات و پیامدهای مربوط به سلامتی ابتلاء مزمن به هر یک از اعضای این مجموعه را ـ کـه هـمه آن هـا بخشی از انتقام جویی تلقّی می شوند ـ بـررسی مـی کـنیم(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
2-2-4-1. لوازم و پیامدهای انتقام جویی ناشی از خشم و خصومت ورزی بر سلامتی
انتقام جویی یک مجموعه هیجانی است، و بـخشی از آن مجموعه، قاعدتاً خصیصه خشم و خصومت می باشند. خصیصه خشم، یک خصیصه بین موقعیتی36 است. خصومت یک دید منفی کلی به دیگران، جهان، و آینده است. ثابت شده است که خشم و خصومت مـزمن، تـاثیر نامطلوبی بر سلامتی دارند(ویلیامز37، 1989؛ کاپلان38، 1992) .
خشم مزمن، با رفتارها و شرایط به مخاطره اندازنده سلامتی، نظیر فشارخون بالا، افسردگی، مصرف زیاد مواد مخدّر، وضعیت سلامت عمومی پایین، رابطه دارد(پرینی39، مالر40، ماهلر41، 1991). خشم همچنین بـا کـاهش کارکرد دستگاه ایمنی بدن رابطه دارد. با وجود این، برخی از شواهد حاکی از آن اند که خـشم بـجا می تواند باعث افزایش کـارکرد دسـتگاه ایمنی بدن گردد (ویس42 و همکاران، 1996).
تحقیقاتی که در زمینه رفتار نوع A انجام شده، نشان داده است که خصومت ورزی مزمن با سلامت پایین قلبی ـ عروقی رابطه دارد(رودل ولف43 و روف44، 1995). از آنجا کـه خـصومت مزمن، بخشی از خُلق انتقام جویی است، معنای ضمنی این سخن آن است که انتقام جویی مزمن احتمالاً با سلامت پایین قلبی عروقی رابطه دارد. به علاوه، نورسِن و پاوِل (1992) ثابت کردند که خود شیفتگی، از لحاظ مفهومی با رفتار نـوع A رابـطه دارد. مشخصه خود شیفتگی، اشکال در همدردی کردن با دیگران است (ساندگی45، ورثتینگتون، هایگت46 و بری47، 2000). احساس همدردی با دیگران، فرایند اصلی در عفو دیگران و تمایل به طلب عفو و بخشش می باشد. این یافته ها نشان می دهـد کـه سطح پایـین بخشایندگی احتمالاً به انتقام جویی اجازه می دهد به صورت عنان گسیخته تجربه شود, و در نتیجه منجر بـه مشکلات قلبی ـ عروقی گردد(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
انتقام جویی به عنوان استرس شدید، انتقام جو بـودن بـرابر با استرس مزمن یک محرک استرس زا عبارت است از تغییری محیطی که از ارگانیسم می خواهد خود را با آن سازگار سـازد. هـنگامی که یک محرک استرس زا پیدا می شود بدن به آن پاسخ می دهد. بـه گـفته سـاپولسکی (1994)، غرض این بوده است که بدن افراد به محرک های استرس زای شدید واکنش نشان دهـند و علت وقوع بیماری های مرتبط با استرس اساساً آن است که ما به گـونه ای زندگی خود را تنظیم مـی کـنیم که انبوهی از محرک های استرس زای مداوم تجربه نماییم. مفهوم (الوستاسیس)، سازگاری بدن را با یک محرک استرس زا بیان می کند. تاثیرات فزاینده الوستاسیس بر دستگاه های زیستی، (بار الوستاسیس) نامیده می شـود. در شرایط تحریک محیطی مداوم بار الوستاسیس که بر دستگاه های زیستی وارد می شود می تواند تاثیر منفی دراز مدتی بر سلامت جسمی و روانی داشته باشد(مک اون48 و استلر49، 1993).
ساپولسکی (1994, 1999) صدها پژوهش انجام شده راجع به اسـترس مـزمن، شامل تاثیرات استرس مزمن بر هورمون ها، دستگاه قلبی ـ عروقی، دستگاه سوخت و ساز، دستگاه دفع، دستگاه های تنظیم کننده رشد، دستگاه های جنسی و تولیدمثل، دستگاه ایمنی، و دستگاه مهار درد را تلخیص نـمود. او بـسیاری از تاثیرات منفی استرس مزمن بر سلامتی (شامل پیر شدن، مرگ، و اختلال روانی) را مورد بررسی قرار داد. دستگاه ایمنی، به ویژه تحت تاثیر استرس مزمن قرار دارد(فورتمن و همکاران، 1992).
انتقام جویی مزمن می تواند به یکی از سه شیوه عمده رخ دهـد. اول، شـخص مـمکن است در محیطی با مشخصه خـطاهای بـی شـمار ـ مثل: یک محیط کار نامناسب، موقعیت خانوادگی پر از کشمکش، یا جامعه ای که در اثر جنگ متلاشی شده است ـ زندگی کند. دوم، هنگامی کـه خـطایی [از دیـگران نسبت به افراد] رخ می دهد، آنان می تـوانند از روی عـادت هیجانات واکنشی خشم یا ترس را از طریق نشخوار ذهنی به هیجانات تاخیری مربوط به انتقام جویی تغییر دهند . در واقع، از طـریق نـشخوار ذهـنی، شخص خود را در معرض رویارویی های متعدد با محرک استرس زا قـرار می دهد. بدین ترتیب، نشخوار ذهنی، می تواند باعث ایجاد نوعی استرس مزمن در فرد گردد. انتقام جویی بـر روابـط مـوجود فشار وارد می آورد، یا می تواند مشتمل بر خاطراتی از روابطی باشد کـه دیـگر فعال نیستند. سوم، هنگامی که روابط به هم می خورد، احساسات منفی به جای محدود شـدن بـه خـاطرات رخدادهای خاص مربوط به رابطه، غالباً به کل رابطه تعمیم می یـابد. بـه مـحض آن که این تعمیم روی می دهد، فرد، یک محرک استرس زا را تقریباً هر زمان که بـه رابـطه یـا به طرف دیگر رابطه فکر می کند، از نو تجربه می نماید، و دفعات آن غالباً بـسیار بـیشتر از دفعاتی است که شخص یک خطای خاص در رابطه را به خاطر می آورد (یا تـجربه مـی کـند). در موارد افراطی، ممکن است تعمیم به فراتر از رابطه گسترش یابد(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
2-2-4-2. لوازم و پیامدهای انتقام جویی ناشی از ترس بر سلامتی
2-2-4-2-1. مدل شرطی سازی ترس
پیش از این، ورثینگتون (1998) این فرضیه را مـطرح کـرد که سازوکار اصلی انتقام جویی، شـرطی سازی ترس است. بـا ایـن وجود، اخیراً او از این دیدگاه حـمایت کـرده است که خشم یا ترس (یا هر دو) می توانند موجب افزایش انتقام جویی، کـه از طریق نشخوار ذهنی به بـار مـی نـشیند، گردند (ورثینگتون، 2000). تصوّر بـر ایـن است که شرطی سـازی تـرس در فرآیند ایجاد انتقام جویی رخ می دهد، اما مواردی که شرطی سازی ترس، موجب انتقام جویی می شود کمتر از خشم است. مـدل شـرطی سازی تـرس، کـه دربـاره انتقام جویی ارائه شده اسـت، مواردی از ترس، خشم، استرس، افسردگی، و فقدان کنترل را که در انتقام جویی تجربه می شود، تبیین مـی کـند. بدین ترتیب، می توان از طریق ایـن مـدل، لوازم و پیـامدهای احـتمالی انتقام جویی را بر سـلامتی مـورد بحث و بررسی قرار داد.
هنگامی که افراد صدمه می بینند، ممکن است نسبت به ترس، به مـعنای کـلاسیک شـرطی سازی، شرطی سازی شوند. انسان ممکن اسـت مـورد صـدمه، تـوهین، ظـلم، یـا طرد (محرک غیر شرطی) از سوی یک متخلف (محرک شرطی) قرار گیرد. واکنش های کینه توزانه فرد مورد تعدی، با فرد متخلف رابطه دارد. این واکنش ها در هنگام مواجهه فـرد کینه توز با فرد متخلف، بروز می کنند. واکنش اول، عصبی شدن است. این واکنش نشانه سوگیری و یخ زدن است. واکنش دوم، فعال شدن دستگاه استرس ـ پاسخ در اوست. واکنش سوم آن است کـه فـرد کینه توز سعی در احتراز کردن یا پس کشیدن از مهاجمه با فرد متخلف نماید. واکنش چهارم در جایی روی می دهد که پس کشیدن یا احترازشناختی از فرد متخلف ممکن نباشد؛ در این صورت، احتمالاً خـشم، انـتقام جویی، یا زد و خورد دفاعی رخ می دهد (به خاطر داشته باشید که غالب بدی های دیگران در حق انسان، مستقیماً موجب عصبانیت او می شوند. مـا در ایـن جا راجع به صدمه هـایی کـه براساس شرطی سازی ترس تبیین می شوند، و حداقل بی احترامی را موجب می شوند صحبت می کنیم). واکنش پنجم هنگامی بروز می کند که ایـن مـقابله ها، نامعقول، خود تـخریب گـر، یا بی فایده باشند. در این صورت شخص احتمالاً یک حرکت سلطه پذیرانه ـ افسردگی ـ را از خود بروز می دهد، که نشان دهنده ضعف و ناتوانی اوست. افسردگی معمولاً کمک طرف مقابل را فرا مـی خـواند و از پرخاشگری او جلوگیری به عمل می آورد.
براساس این مدل، تصور می شود انتقام جویی لوازم قابل پیش بینی داشته باشد. تاثیرات ترس مزمن در اشکال مختلف آن ـ ترسف اضطراب، اختلالات اضطرابی، اختلال اسـترس پس ضـربه ای، حـملات وحشت زدگی و امثال آن ـ بر سلامتی مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است. ما در این جا تاثیرات احتمالی سـه عامل مرتبط با ترس را مورد بررسی قرار می دهیم که عـبارتند از: 1 . اجـتناب، انـکار، و حالت دفاعی شناختی، 2. فقدان کنترل، و 3. ترس یا اضطراب مزمن(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
2-2-4-3. تـاثیرات احتمالی بازداری، انکار، و حالت دفاعی شناختی بر سلامتی
هنگامی که افراد با موفقیت از یک محرک تـهدیدآمیز احتراز می کنند، احتمالاً از تاثیرات آن محرک بر زندگی شان آگاه نیستند. لذا، نه خـود را جهت درمان به مـتخصصان سـلامت روانی یا جسمی معرفی می کنند، و نه برای انجام پژوهش در این زمینه داوطلب می شوند. ما اطلاعات چندانی در زمینه بازداری، انکار، و حالت دفاعی داشتن همراه با موفقیّت در مقابل تهدیدها در اختیار نداریم.
تـنها هنگامی که این دفاع های ناهشیار، ناموفق هستند افراد نشانگان روان تنی، یا مشکلات روانی یا ارتباطی از خود بروز می دهند. آگاهی از تاثیرات انکار، سرکوب گری، بازداری، و دیگر مکانیسم های دفاعی، از طـریق نـمونه گیری، ضرورتاً تغییر می کند. با این حال، با مطالعه اختلالات روان تنی و بیماران مورد روان درمانی، می توانیم به تاثیرات دفاع شناختی ناموفق پی ببریم. برخی از شواهد به دست آمده از پژوهـش هـا نشان می دهند خطر ابتلا به مشکلات مربوط به سلامتی، افرادی را که در زمینه سرکوب گری یا حالت دفاعی داشتن، در سطح بالایی قرار دارند بیشتر تهدید می کند(اسپولوسکی50، 1994). برخی از تـاثیرات خـشم ابراز نشده مزمن بر سلامتی عبارتند از: آسیب پذیری بیشتر در مقابل فزون تنشی اساسی(پرینی و همکاران، 1991) بیماری قلبی و سکته قلبی(ویلیامز، 1989) افسردگی(بروم برگز51 و مت وس52، 1996).
2-2-4-4. لوازم و پیامدهای احتمالی فقدان کنترل بر سلامتی
در مـدت بـیشتر از 20سـال، محققان، نوروبیولوژی فقدان کنترل را بـسط و گـسترش دادنـد. صدها مقاله, نوروبیولوژی فقدان کنترل را توصیف کرده، گذرگاه های عصبی، سازوکارهای عصبی و شیمیایی، و تاثیرات و لوازم فیزیولوژیکی بر سلامتی و کارکرد دستگاه ایـمنی را بـا سـند و مدرک نشان داده اند. این یافته ها را می تـوان بـسط و گسترش داد تا از این راه بتوان فرضیه هایی درباره انتقام جویی مزمن ارائه داد(ورثینگتون و همکاران، ترجمه حیدری، 1383).
2-2-4-5. لوازم و پیامدهای احتمالی ترس و اضطراب مزمن بر سلامتی
اضطراب، نـگرانی، و تـرس مـزمن ممکن است تاثیر نامطلوبی بر سلامتی داشته باشند(فریدمن53 و بوس-کیولی54، 1987). به عـقیده ساپولسکی وضع سلامت جسمی و روانی با فزون ترشح پایه کورتیزول ارتباط دارد. برخی شواهد پژوهشی حاکی از آن است سطوح کـورتیزول پایـه در افـراد با اضطراب یا درماندگی اجتماعی زیاد، در سطح بالایی قرار دارد (اسپولوسکی، 1994).
و به طور خلاصه، انتقام جویی مـزمن، بـه خـصوص هنگامی که با بخشایندگی بالا همراه نباشد، مجموعه ای از لوازم و پیامدهای احتمالی را برای سـلامت بـه دنبال خواهد داشت. این لوازم و پیامدها عبارتند از 1. خشم و خصومت 2. استرس و 3. ترس و اضطراب. شبکه تـحقیقاتی کـه ایـن (احتمال) را نشان می دهد پیچیده، اما تُنُک است. در حالی که مطالعات بی شماری، رابـطه خـشم، استرس و ترس را با وقوع تغییرات در کارکرد جسمانی (نظیر دستگاه ایمنی، دستگاه قلبی ـ عـروقی، و غـیره) نـشان می دهند مطالعات کمتری، ارتباط بین خشم، استرس، و ترس با بیماری های متفرقه را نشان مـی دهـند.
2-2-5. مروری بر پژوهش های انجام شده در زمینه بخشش و انتقام
2-2-5-1. پژوهش های داخلی
لواف پور نوری و همکاران (1393) به بررسی اثربخشی مداخلهی بخشش فرایندمحور به شیوه گروهی در کاهش انگیزههای انتقام جویی و دوری گزینی دانش آموزان پسر پرداختند. روش پژوهش نیمه آزمایشی بود که در آن از طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل استفاده شد. شرکت کنندگان تعداد 30 دانش آموز پسر مقطع راهنمایی بودند که در پرسشنامهی انگیزههای بین فردی مرتبط با خطاکاری نمرهی بالا گرفتند، با استفاده از نمونهگیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و گواه تقسیم شدند. ابزار پژوهش، پرسشنامهی انگیزههای بین فردی مرتبط با خطاکاری55 (TRIM-12) بود که در پیش آزمون و پس آزمون بر روی هر دو گروه اجرا شد. پروتکل مداخلهی بخشش شامل 12 جلسهی گروهی براساس الگوی انرایت56 بود که به صورت هفتهای دوبار به اجرا در آمد. دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس یکراهه تحلیل شد. تحلیل آماری نشان داد که انگیزههای انتقام جویی و دوری گزینی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل به طور معنادار کاهش یافته است.
غباری بناب و همکاران (1387) در پژوهشی به بررسی ارتباط بین میزان عفو و گذشت در دانشجویان علوم پزشکی ایران و تهران و سلامتی روانی پرداختند. برای این منظور تعداد 240 نفر از دانشجویان، با استفاده از روش نمونه گیری چند مرحله ای از دانشگاه های علوم پزشکی ایران و تهران انتخاب شدند و پرسشنامه های عفو و گذشت و چک لیست نشانگان روان شناختی بر روی آنها اجرا گردید. نتایج نشان داد که دانشجویان دارای عفو و گذشت بالا در بعد رفتاری از افسردگی، اضطراب و مشکلات بین فردی پایین تری در مقایسه با گروه دیگر برخوردار بودند. دانشجویان دختری که از عفو و گذشت بالا در بعد عاطفی برخوردار بودند نیز خصومت کمتری را نسبت به گروه پایین عفو و گذشت از خود نشان دادند. همچنین دانشجویان پسر گروه بالای عفو و گذشت در بعد شناختی میزان افسردگی، اضطراب و مشکلات روابط بین فردیشان در مقایسه با گروه دیگر کمتر کزارش شده بودند.
زندی پور، شفیعی نیا و حسینی (1387) پژوهشی با هدف بررسی رابطه بخشش خیانت همسر و سلامت روان زنان متاهل انجام دادند. در این پژوهش از روش علمی- مقایسه ای (تطبیقی) استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش مشتمل بر کلیه زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره بوده و نمونه شامل 57 نفر از این زنان که با مشکل خیانت مراجعه کرده بودند، می باشد. در این پژوهش جهت سنجش سطح سلامت روان از پرسشنامه بخشش خیانت همسر، ساخته شده توسط گوردن و باکوم (2003)، استفاده شده است. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش رابطه معناداری بین مراحل بخشش و سلامت روان نشان داد.
خدابخش و کیانی (1392) پژوهشی با هدف بررسی رابطه عفو با سلامت و بهزیستی روان شناختی در دانشجویان انجام دادند. این مطالعه در مورد 243 دانشجو (113 پسر، 130 دختر) ساکن در خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران انجام گرفت. از شرکت کنندگان خواسته شد تا مقیاس عفو هارتلند، پرسشنامه سلامت عمومی و مقیاس بهزیستی روانشناختی را تکمیل کنند. داده ها پس از جمع آوری با استفاده از نرم افزار آماری SPSS نسخه 18 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. به منظور بررسی رابطه بین متغیرها، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد استفاده قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد عفو با سلامت و بهزیستی روانشناختی همبستگی مثبت معنادار دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد سلامت و بهزیستی روانشناختی توسط ابعاد عفو پیش بینی می شود.
زندی پور و همکاران (1390) به بررسی رابطه بخشش، ویژگی های شخصیتی و سلامت روان در زوج های مراجعه کننده به مراکز بهداشت شهر گچساران پرداختند. به همین منظور، تعداد 150 زوج از زوج های مراجعه کننده به مراکز بهداشت به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از سه پرسشنامه بخشش، پنج عاملی شخصیت و سلامت عمومی گلدنبرگ استفاده شد. پس از گردآوری پرسشنامه ها، داده های بدست آمده با استفاده از روش های آماری همبستگی پیرسون و آزمون تی برای گروه های مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
نتایج پژوهش نشان داد که بخشش با ویژگی شخصیتی روان رنجورخویی رابطه ی منفی و با ویژگی های شخصیتی سازگاری، برونگرایی، خودآگاهی و پذیرش رابطه ی مثبت معنادار دارد. هم چنین، زوج هایی که ویژگی های شخصیتی مشابه دارند، نسبت به زوج هایی که ویژگی های شخصیتی متفاوت دارند، یکدیگر را بیش تر می بخشند و از سلامت روان بیش تری برخوردارند. در نهایت، یافته های پژوهش نشان داد که زوج های دارای سلامت روان نسبت به زوج هایی که سلامت روان ندارند، یکدیگر را بیش تر می بخشند.
پوراسمعلی، بیرامی و هاشمی (1391) در پژوهشی به بررسی رابطه عامل های شخصیتی و زیر مولفه های بخشش در بین دانشجویان پرداختند. بدین منظور، 430 نفر (201 پسر و 229 دختر) از دانشجویان کارشناسی دانشگاه تبریز به روش نمونه گیری تصادفی نسبتی، انتخاب شدند و با پرسشنامه های پنج عاملی شخصیت و بخشش مالت، مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که عوامل شخصیتی به طور ترکیبی 25 درصد از واریانس تنفر پایا و 21 درصد از واریانس حساسیت به مقتضیات و 6 درصد از واریانس تمایل بر بخشش را تبیین می کند. سازگاری به صورت منفی و روان رنجورخویی به صورت مثبت، نقش معناداری در پیش بینی تنفر پایا دارد؛ سازگاری، برونگرایی، روان رنجورخویی و وجدانی بودن نیز به طور مثبت قادر به پیش بینی حساسیت به مقتضیات اند. همچنین، دو بعد روان رنجورخویی به صورت منفی و سازگاری به صورت مثبت، قادر به پیش بینی معنادار تمایل بر بخشش است.
2-2-5-2. پژوهش های خارجی
تنها یک تحقیق با موضوع ارتباط طرحواره های ناسازگار اولیه و بخشش و انتقام توسط بروک (2014) انجام شده است که نتایج آن نشان داد که تعداد قابل توجهی از ارتباطات مثبت بین طرحواره های سوءظن57 ، استحقاق58 و رهاشدگی59 و انتقام/کناره گیری، و تعداد زیادی از ارتباطات منفی بین سوءظن و بخشش وجود دارد و این فرضیه را نیز به دست داد که: اطاعت60 و معیارهای سرسختانه61 رابطه منفی با خود-بخششی دارد. در ضمن، شرکت کنندگانی که طرحواره های ناسازگار اولیه کمتری را تصدیق کردند، به طور کلی به بخشش امتیازهای بیشتر و به انتقام/کناره گیری امتیاز کمتری دادند. رگرسیون های چندگانه، رابطه معناداری بین سوءظن و مفهوم انتقام/کناره گیری و مطیع سازی و مفهوم خود بخششی نشان داد.
یسل دیک62 و همکاران (2007) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که میان بخشش و سلامت روان رابطه مثبت وجود دارد و هم چنین افراد بخشنده نسبت به افرادی که قادر به بخشیدن اشتباه های دیگران نیستند، از سلامت روان بیشتری برخوردارند.
در پژوهش تویسانت63 و همکاران (2001) و همچنین بری64 و همکاران (2001) چنین مشاهده شد که بخشیدن خود به گونه ای معنی دار با سلامتی همراه است. مک کالو و همکاران (2000)نیز نشان دادند که بخشش با عصبانیت، اضطراب، افسردگی، رابطه منفی و با مسئولیت پذیری، رابطه مثبت دارد
مالت65 و همکارات (2005) همبستگی بین ویژگی های شخصیتی و بخشش را مورد بررسی قرار دادند. همبستگی میان بخشیدن دیگران و سازگاری، برون گرایی، خودآگاهی مثبت، همبستگی میان بخشش و گشودگی بسیار ضعیف بود.
اورکات66 (2006) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که میان بخشش و نشانگان روان شناختی (همچون افسردگی، اضطراب و …) رابطه وجود دارد. او همچنین نشان داد که بخشیدن منجر به کاهش نشانگان روان شناختی در فرد بخشنده و افزایش سلامت روان وی می شود.
منابع فارسی
بیاضی، محمدحسین؛ گوهری، زکیه؛ حجت، سیدکاوه؛ بهراد، آرمان. (1392). رابطه بین طرحواره های هیجانی با میزان اضطراب وافسردگی و سبک ها ی مقابله با استرس در بیماران کرونری قلب. مجله علوم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی خراسان جنوبی، دوره 5، شماره 5: 56-43.
پوراسمعلی، اصغر؛ بیرامی، منصور؛ هاشمی، تورج. (1391). رابطه عامل های شخصیتی و زیر مولفه های بخشش در بین دانشجویان. اندیشه و رفتار (روانشناسی کاربردی)، دوره 6 ، شماره 23: 93-83.
پیرساقی، فهیمه؛ نظری، علی محمد؛ نعیمی، قادر؛ شفائی؛ محمد. (1394).تعارض های زناشویی؛ نقش سبک های دفاعی و طرحواره های هیجانی. روان پرستاری، دوره 3، شماره 1: 69-59.
خدابخش، محمد رضا و کیانی، فریبا. (1392). بررسی نقش عفو در سلامت و بهزیستی روان شناختی دانشجویان. مجله تحقیقات نظام سلامت، 9 (10): 1061-1050.
خدابخشی کولایی، آناهیتا؛ بسازی مطلق، طیبه؛ تاجیک اسماعیلی، عزالله؛ تقوایی، داوود؛ رحمتی زاده، معصومه. (1393). طرحواره های ناسازگار اولیه و نگرش صمیمانه در مردان متاهل پیمان شکن و غیر پیمان شکن. روان پرستاری، دوره 2: شماره3: 23-12.
داتیلیو، فرانک و بیرشک، بهروز. (1385). رفتار درمانی شناختی زوج ها- بخش دوم: مقاله مروری. تازه های علوم شناختی، سال 8، شماره 3: 80-71.
داتیلیو، فرانک. (2010). درمان شناختی رفتاری با زوجها و خانواده ها: راهنمای جامع برای درمانگران. ترجمه نبی الله خواجه، پریناز سجادیان، فاطمه بهرامی (1391). تهران: ارجمند.
ذوالفقاری، مریم؛ فاتحی زاده، مریم؛ عابدی، محمد رضا. (1387). تعیین رابطه بین طرحواه های ناسازگار اولیه با ابعاد صمیمیت زناشویی زوجین شهر اصفهان. خانواده پژوهشی، سال چهارم، شماره15: 261-247.
زندی پور، طیبه؛ آزادی، شهدخت؛ ناهید پور، فرزانه. (1390). بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی، بخشش و سلامت روان در زوج های مراجعه کننده به مراکز بهداشت گچساران. فصلنامه علمی پژوهشی جامعه شناسی زنان، سال دوم، شماره دوم:18-1.
زندی پور، طیبه؛ شفیعی نیا، اعظم؛ حسینی، فاطمه. (1387). رابطه بخشش خیانت همسر و سلامت روان زنان متاهل. پژوهش های مشاوره (تازه ها و پژوهش های مشاوره)، دوره 7، شماره 28: 66-53.
شهامت، فاطمه. (1389). پیش بینی نشانه های سلامت عمومی (جسمانی سازی، اضطراب و افسردگی) بر اساس طرحواره های ناسازگار اولیه. پژوهش های نوین روانشناختی (روانشناسی دانشگاه تبریز)، شماره 20، دوره 5: 124-103.
غباری بناب، باقر. (1379). رفتار بخشایشگرانه در نهج الباغه، بررسی مبانی نظری و انسان شناختی و کشف اثرات روان شناختی آن. پژوهش های تربیت اسلامی، شماره 4: 310-289.
غباری بناب، باقر؛ کیوان زاده، محمد؛ و وحدتی تربتی. (1387). بررسی رابطه بین عفو و گذشت و سلامت روانی در دانشجویان علوم پزشکی. مجله روان شناسی و علوم تربیتی، سال 38، شماره 2: 180-167.
فرانکن، رابرت. (2005). انگیزش و هیجان. مترجمان: حسن شمس اسفند آباد، غلامرضا، محمودی، سوزان امامی پور (1384).تهران: نشر نی.
قدیری، محمد حسین. (1384). مدیریت خشم. نشریه معرفت، شماره 14: 106-93.
کرمی، الهام؛ بهرامی، هادی؛ محمدی آریا، علیرضا؛ اصغرنژادفرید، علی اصغر؛ فخری، زهرا.(1392). رابطه طرحواره های ناسازگار اولیه و جامعه ستیزی در زنان بی خانمان وابسته به مواد. روان شناسی کاربردی، دوره 7 ، شماره 2 (پیاپی 26): 110-93.
لواف پورنوری، فرشاد؛ زهرا کار، کیانوش؛ و آذر هوش فتیده، زهرا. (1393). تبیین نقش اثر بخشی مداخله ی بخشش فرایند محور در کاهش انگیزه های انتقام جویی و دوری گزینی دانش آموزان پسر دوره راهنمایی. مجله روان شناسی مدرسه، دوره 3، شماره 2: 185-170.
لی هی، رابرت ال؛ تیرچ، دنیس؛ ناپولیتانو، لیزا ا. (2007). تکنیک های تنظیم هیجان در روان درمانی (راهنمای کاربردی). ترجمه عبدالرضا منصوری راد. (1393)، تهران: ارجمند.
محمدخانی، شهرام؛ سلیمانی، حمیده؛ سیدعلی نقی، سیداحمد. (1393). نقش طرحواره های هیجانی در تاب آوری "افراد مبتلا به HIV". مجله دانش و تندرستی ، دوره 9 ، شماره 3 : 10-1.
میر احمدی، منصور. (1393). بخشش و سلامت روان. نشریه سلامت روان، شماره سوم: 3-1.
ورثینگتون، اورت، ال؛ دابلیو، بری، جک؛ و پاروت، لس. (بی تا). کینه توزی، گذشت، دین و سلامتی. ترجمه مجتبی حیدری (1383). نقد و نظر، شماره 33 و 34: 294-248.
یانگ، جفری؛ کلوسکو، ژانت؛ و ویشار، مارجوری. (2004). طرحواره درمانی (راهنمای کاربردی برای متخصصان بالینی.جلد اول، ترجمه حسن حمید پور و زهرا اندوز (1394)، تهران: ارجمند.
یوسف نژاد شیروانی، مائده و پیوسته گر، مهرانگیز. (1390). رابطه رضایت از زندگی و طرحواره های ناسازگار اولیه در دانشجویان. دانش و پژوهش در روان شناسی کاربردی، سال دوازدهم، شماره 2: 65-55.
منابع لاتین
Berry, J. W. & Worthington, E. L. Jr. (2001). Forgiveness, relationship quality, stress while imagining relationship events, and physical and mental health. Journal of Counseling Psychology, 48, 447-455.
Bidadian, M., Bahramizadeh, H., & Poursharifi, H. (2011). Obesity and Quality of Life: The Role of Early Maladaptive Schemas. Journal of Social and Behavioral Sciences, 30, 993-998.
Brock, Joy. P. (2014). Examining the Relationships between Early Maladaptive Schemas, Forgiveness and Vengeance. Doctoral dissertation, Regent university. Retrieved from http.proquest.com/docriew/1534533290.
Bromberger, J. T., & Marrhews, K. A. (1996). A زfeminineس model of vulnerability to depressive symptoms: A longitudinal investigation of middle-aged woman. Journal of Personality and Social Psychology, 70, 591-598.
Buss, D. M. (1996). Social adaptation and the five major factors of personality. In J. S. Wiggins (Ed.), The five-factor model of personality: Theoretical perspectives (pp. 180-207). New York: Guilford Press.
Ciuluvica, C., Ameriob, P., Fulcheri, M. (2014). Emotion Regulation Strategies and Quality of Life in Dermatologic Patients . Procedia – Social and Behavioral Sciences, 127:661 – 665.
Coats, A. H.,& Blanchard-Fields, F. (2008). Emotion regulation in interpersonal problems: the role of cognitive-emotional complexity, emotion regulation goals, and expressivity. Psychol Aging;23(1):39-51.
Corral, C., & Calvete, E. (2014). Early maladaptive schemas and personality disorder traits in perpetrators of intimate partner violence. Span J Psychol, 17: 10.1017.
Enright, R. D, & The Human Development study Group (1991). The moral development of forgiveness. In Hand book of moral behavior and development. Ed W. kurtines and J. GEWIRTZ, vol I ,123-152. Hillsdale, N. J Erlboum.
Enright, R. D., & Fitzgibbons, R. P. (2000). Helping clients forgive: An empirical guide for resolving anger and restoring hope. Washington, DC: APA.
Fitzgibbons, R. P. (1986). The cognitive and emotive uses of forgiveness in the treatment of anger. Psychotherapy, 23, 629-633.
Friedman, H. S., & Booth-Kewley, S. (1987). The disease-prone personalityس: A meta-analytic view of the construct. American Psychologist, 42, 539-555.
Friedman, H. S., Tucker, J. S., Tomlinson-Keasey, C., Schwartz, J. E., Wingard, D. L., & Criqui, M. H. (1993). Does chilhood personality predict longevity? Journal of Psrsonality and Social Psychology, 65, 176-185.
Futterman, A. D., Kemeny, M. E., Shapiro, D., Polonsky, W., & Fahey, J. L. (1992). Immunological variability associated with experimentally-induced positive and negative affective states. Psychological Medicine, 22, 231-238.
Gray, J. A. (1994). Three fundamental emotion systems. In P. Ekman & R. J. Davidson (Eds.), The nature of emotion (pp. 243-247). New York: Oxford University Press.
Greenberg, L. S. (2002). Emotion-focused therapy: Coaching clents to work through their feeling. Washington, DC: American Psychological Association.
Greenberg, L. S. (2007). Emotion in the therapeutic relationship in emotion- focused therapy. In P. L. Gilbert & R.L. Leahy (Ed), The therapeutic relationship in the cognitive behavioral psychotherapies (PP. 43-62). New York: Routledge.
Holeman, V. T. (2003). Marital reconciliation: A long and winding road. Journal of Psychology and Christianity, 22, 30-42.
John, P. P. (1990). The Big Five factor taxonomy: Dimensions of personality in the natural language and in questionnaires. In L. A. Pervin (Ed.), Handbook of personality: Theory and research (pp. 66-100). New York: Guiford Press.
Kaplan, B. H. (1992). Social health and the forgiving heart: The Type B story. Journal of Behavior Medicine, 15, 3-14.
Perini, C., Muller, F., & Buhler, F. (1991). Suppressed aggression accelerates early development of essential hypertension. Journal of Hypertension, 9, 499-503.
Kiesler, D. J. (1983). The 1982 Interpersonal Circle: A taxonomy for complementarity in human transactions. Psychological Review, 90, 185-214.
Lang, P. J., Bradley, M. M., & Cuthbert, B. N. (1990). Emotion, attention, and the startle reflex. Psychological Bulletin, 97, 377-395.
Williams, R. (1989). The trusting heart. NY: Times Books.
Luskin, F., Ginzberg, K., & Thoresen, C. E. (2005). The efficacy of forgiveness intervention in college age adults: Randomized controlled study. Humboldt Journal of Social Relations, 29, 163-184.
McAdams, D. P. (1994). The person: An introduction to personality psychology (2nd ed.). Fort Worth, TX: Harcourt Brace.
McCullough, M.E., Hoyt, W.T. and Rachal, K.C. (2000). What we know (and need to know) about assessing forgiveness constructs. In: M.E. McCullough, K.I. Pargament and C.E. Thoresen, Editors, Forgiveness: Theory, research, and practice, The Guilford Press, New York, NY, pp. 65-88.
McEwen, B. S., & Stellar, E. (1993). Stress and the individual: Mechanisms leading to disease.
Mullet, E., Neto, F. and Rivière, S. (2005). Personality and its effects on resentment, revenge, forgiveness, and self-forgiveness. In: E.L. Worthington, Editor, Handbook of forgiveness, Routledge, New York, pp. 159-181.
North, T. (1987). Wrongdoing and forgiveness. Philosophy 62: 499-508.
Orcutt, H. (2006). The prospective relationship of interpersonal forgiveness and psychological distress symptoms among college women. Journal of Counseling Psychology 53, PP. 350-361.
Panksepp, J. (1982). Toward a general psychobiological theory of emotions. Behavioral and Brain Sciences, 5, 407-468.
Pargament, K. I., & Rye, M. S. (1998). Forgiveness as a method of of religious coping. In E. L.
Plutchik, R. (1994). The psychology and biology of emotion. New York: Harper Collins.
Rainey, C. A. (2008). Are individual forgiveness interventions for adults more effective than groupinterventions? A Meta-Analysis. Dissertation for the degree of Doctor of Philosophy, Degree Awarded:Spring Semester.
Rhodewalt, F., & Morf, C. C. (1995). Self and interpersonal correlates of the Narcissistic Personality Inventory: A review and new finding. Journal of Research in Personality, 29(1), 1-23.
Ripley, J., & Worthington, E. L. (2002). Hope-focused and forgiveness-based groupinterventions to promote marriage enrichment. Journal of Counseling and Development,80, 452-464
Roberts, R. C. (1995). Forgiveness. American Philosophical Quarterly, 32, 289-306.
Rusbult, C. E., Hannon, P. A., Stocker, S. L., & Finkel, E. J. (2005). Forgiveness and relational repair. In E. L. Worthington, Jr. (Eds.), Handbook of forgiveness. (pp. 185-205). New York: Brunner-Routledge.
Rye, M. S., Pargament, K. I., Pan, W., Yingling, D. W., Shogren, K. A., & Ito, M. (2005). Can groupinterventions facilitate forgiveness of an ex-spouse? A randomized clinical trial. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 73, 880-892.
Sandage, S. J., Worthington, E. L., Jr., Hight, T. L., & Berry, J. W. (2000). Seeking forgiveness: Theoretical context and an initial empirical study. Journal of Psychology and Theology, 28, 21-35.
Sapolsky, R. M. (1994). Why zebras donصt get ulcers: A guide to stress, stress-related diseases, and coping. NY: Freeman.
Toussaint, W. and Musick, E. (2001). Forgiveness and health: age differences in a V.S. probability sample. Journal of adult development. Vol.8, No.4. 249-257.
Walrond-Skinner, S. (1998). "The function & Role of Forgiveness in working with Couples and families:Clearing the ground". Journal of family therapy. 20, 3-19.
Watson, D., & Tellegen, A. (1985). Toward a consensual structure of mood. Psychological Bulletin, 98, 219-235.
Weiss, D., Hirt, R., Rarcic, N., Berxon, Y., Ben-Zur, H., Breznitz, S., Glaser, B., Baras, M., & Dorision, T. (1996). Studies in psychoneuroimmunology: Pshchological, immunological, and neuroendocrinological parameters in Israeli civilians during and after a period of Scud middile attacks. Behavioral Medicine, 22, 5-14.
Witvliet, G. & Vrana, S. R. (1995). Psychophysiological responses as indices of affective dimensions. Psychophysiology, 32, 436-443.
Worthington, E. L., Jr. (1988). Understanding the values of relious clients: A model and its application to counseling. Journal of Counseling Psychology, 35, 166-174.
Worthington, E. L., Jr. (2000). Is there a place for forgiveness in the justice system? Fordham Urban Law Journal , 27, 1401-1414.
Worthington, E. L., Jr., & Wade, N. G. (1999). The social psychology of unforgiveness and forgiveness and implications fot clinical practive. Journal of Social and Clinical Psychology, 18, 385-418.
1 North
2 Enright
3 Fitzgibbons, R. P
4 bitterness
5 Ripley, J
6Worthington, E. L
7 recall the hurt
8 empathize with the one who hurt you
9 offer the altruistic gift of forgiveness
10 make a commitment to forgive
11 hold on to the forgiveness
12 Rye, M. S
13 Luskin, F
14 Rainey, C. A
15 Holeman, V. T
16 Rusbult, C. E
17 Walrond-Skinner, S
18 Wade, N. G
19 Roberts, R. C
20 Pargament, K. I
21Rye, M. S
22 Watson, D
23Tellegen, A
24 Buss, D. M
25 John, P. P
26 Kiesler, D. J
27 McAdams, D. P
28 Panksepp, J
29 Gray, J. A
30 Plutchik, R
31 Witvliet, G
32Vrana, S. R
33 Lang, P. J
34 Bradley, M. M
35Cuthbert, B. N
36Cross-Situational
37 Williams, R
38 Kaplan, B. H
39 Perini, C
40 Muller, F
41Buhler, F
42 Weiss, D
43 Rhodewalt, F
44Morf, C. C
45 Sandage, S. J
46 Hight, T. L
47Berry, J. W
48 McEwen, B. S
49Stellar, E
50 Sapolsky, R. M.
51 Bromberger, J. T
52Marrhews, K. A
53 Friedman, H. S
54Booth-Kewley, S
55 Questionnaire related interpersonal motives wrongdoing
56 Enright
57 mistrust
58 entitlement
59 abandonment
60 subjugation
61 unrelenting
62 Ysseldyk, R
63 Toussaint, W
64 Berry, J.W
65 Mullet, E
66 Orcutt, H
—————
————————————————————
—————
————————————————————
21