تارا فایل

مبانی نظری وپیشینه تحقیق هویت و اختلال هویت جنسی



مبانی نظری هویت و اختلال هویت جنسی
مفهوم هویت در نظر روان شناسان، جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی جایگاه خاصی دارد. بیشتر روان شناسان و همچنین نظریه پردازان شخصیت، هویت را امری فردی و شخصی می دانند و بر این باورند که ویژگی های شخصیتی و احساس فرد مبنای اصلی هویت او هستند. در مقابل روان شناسان اجتماعی و جامعه شناسان عقیده دارند که احساس هویت در اثر دیالیکتیک میان فرد و جامعه شکل می گیرد. آنها معتقدند که هویت معمولاً در نگرش ها و احساسات فرد نمود پیدا می کند، اما بستر شکل گیری آن زندگی اجتماعی است.
به این ترتیب در یک تقسیم بندی کلی می توان هویت را به دو دسته اصلی تقسیم کرد:
1. هویت فردی
2. هویت اجتماعی
در هر دو بعد فردی و اجتماعی هویت، نوعی خودشناسی مطرح است. انسانی که از خود تعریفی ندارد، واحدی از هم گسیخته، نامنسجم، غیر اندام گر، از خود بیگانه و خود ستیز است (صالحی، 1385).
هویت فردی که تصور فرد از خویشتن است نیز در جریان تعاملات اجتماعی ساخته می شود. ارزشیابی فرد از خود، با توجه به تلاش ها و فعالیت های فردی، نظرات و برداشت های دیگران و همچنین شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه شکل دهنده هویت فردی هستند.
متفکران زیادی به جنسی بودن هویت اعتقاد دارند:
یکی از عوامل مهم کسب هویت فردی جنسیت است. هر فردی با دانستن این که زن است یا مرد، جایگاه جنسی خود را پیدا می کند و می تواند نقش ایفا کند.
هویت جنسی که بازتاب احساس درونی فرد از زن یا مرد بودن خویش است، بخش قابل ملاحظه ای از هویت هر انسان را تشکیل می دهد. هویت جنسیتی به یک رشته نگرش ها، الگوهای رفتاری و سایر صفاتی که معمولاً با مردانگی و زنانگی مرتبط هستند و توسط فرهنگ خاص افراد تعیین می شوند، وابسته است. کسی که از نظر هویت جنسیتی سالم است با اطمینان می تواند بگوید من یک زن یا یک مرد هستم (رضایی، 1386).
گرین و اسپنسر، هویت جنسی را به عنوان یک احساس اساسی و عمده مربوط به پذیرش و تعلق داشتن به یک جنس می دانند. ایگان و پرس معتقدند که بهتر است هویت جنسی را مجموعه ای از افکار و احساسات بدانیم که یک فرد درباره جنسیتش و عضویت در آن دارد که از 5 جزء عمده ساخته شده است:
1) گامی از عضویت و تعلق به یک جنس.
2) سنخیت جنسی
3) رضایت و خشنودی جنسی
4) احساس فشار برای انطباق جنسی
5) سوءگیری درون گروهی. (کارور1، 2005).

نقش جنسی
الگوی رفتاری برونی است که منعکس کننده احساس درونی شخص از هویت جنسی خویش است ) کاپلان وسادوک،2003).

نقش آموزی جنسی
کسب آن دسته از ویژگی ها و رفتارهایی- نقش های جنسی- که فرهنگ جامعه معینی برای زنان و مردان خود مناسب می داند، نامیده می شود که مقوله ای متفاوت از هویت جنسی می باشد (هترینگتون، پارک،2 1373).
عوامل موثر در روند شکل گیری هویت جنسی را می توان به سه دسته زیستی، اجتماعی و روان شناختی تقسیم کرد.
عوامل زیستی شامل: 1. کروموزم های جنسی. 2. گونادها. 3. هورمون ها. 4. اندام تناسلی داخلی. 5. اندام تناسلی خارجی. 6. مغز (رئیسی، ناصحی، 1383).
هویت جنسی پایه و مبنایی است که هر آنچه در رابطه با تفکر، نقش، رفتار و تمایلات جنسی اعم از بهنجار و نابهنجار از فرد مشاهده می شود، دارای ارتباط ریشه ای و بنیادی با هویت اوست و هر گونه انحراف از مسیر بهنجار شکل گیری هویت جنسی، پایه گذار نوعی ناسازگاری می شود که شکل مشخص و شدید آن اختلال هویت جنسی است (طالبیان شریف ، 1384).
در بررسی مسائل روان شناختی، دیدگاه های مختلفی برای تبیین آنها وجود دارد. در این پژوهش بر مهمترین دیدگاه های موجود تاکید شده است.
رشد روانی- جنسی نوجوانان از زمانی است که غدد جنسی فعال شده و فعالیت های پنهانی خود را با همکاری سایر غدد داخلی آغاز می کند. در این زمان هورمون های جنسی در خون افراد وارد می شود و تحول و انقلاب همه جانبه ای را در مزاج آنان به وجود می آورند. ظهور غریزه جنسی در سنین نوجوانی به منزله بشارتی است در جهت رشد طبیعی فردی جوان که در آینده ای نه چندان دور، او می تواند مانند هر انسان بزرگسالی تشکیل خانواده دهد (کاهانی، 1381).
یکی از نافذترین و بحث انگیز ترین نظریه های ظهور هویت جنسی، نظریه فروید است. بنا بر نظر وی، یادگیری تفاوت های جنسی در کودکان و خردسالان بر اساس داشتن یا نداشتن آل رجولیت متمرکز است. "من آلت مردانه دارم" معادل است با "من پسرم" و بالعکس. فروید تاکید می کند تنها تمایزات کالبد شناختی نیستند که در اینجا مهم هستند، داشتن آلت تناسلی مردانه نشان دهنده مردانگی یا زنانگی است. فروید رشد روانی- جنسی را در مراحل مختلف تحت بررسی قرار داده است. یکی از آن مراحل مرحله بلوغ و نوجوانی است. فروید بلوغ دختران را در حدود سیزده سالگی مطرح و بیان داشته است: انرژی جنسی یا نیروی کامل بلوغ به جریان در می آید و دفاع های مستقر را تهدید به فروپاشی می کند. یک بار دیگر احساسات ادیپال تهدید به ظهور در خود آگاه می کند و این بار فرد جوان به اندازه کافی بزرگ است که بتواند این احساسات را در عالم واقع به مرحله انجام برساند. او معتقد است احساسات ادیپال به وسیله آزادسازی فرد از قیود والدین صورت می گیرد (گرین3، 1998).
به بیان دیگر عقده ادیپ4 که در مرحله چهارم به شکل طرح یک رابطه مثلثی (طفل، پدر، مادر) بود، در این مرحله تجدید می شود و رابطه مثلثی دوره گذشته از نو به وجود می آید، منتها با افراد دیگر و می بینیم که این تجدید طبع در موقعیتی است که زیربنایش تغییر یافته و معشوق جای پدر و مادر را گرفته است (منصور، 1374).
فروید معتقد است در این دوره، دستگاه تناسلی به حد کافی رشد کرده و به کار می افتد. این دستگاه نواحی شهوت زا را که قبل از بلوغ به صورت پراکنده در بدن هستند، متمرکز می سازد. در نتیجه، یک نوع همگرایی (که نقطه کانونی آنها دستگاه تناسلی است) ایجاد می شود. با همه این ها مدت ها این دستگاه کامل یا به صورت خالی می چرخد: یعنی تا مدت ها نیاز به ایجاد رابطه با فرد دیگر در خرد آدمی نیست و مدت ها این وضع ادامه دارد تا به تدریج وضع از مرحله ارضای جنسی به وسیله خود، به مرحله ارضای جنسی به کمک دیگری تبدیل می شود (همان منبع).
پیاژه، روانشناس و فرضیه پرداز بزرگ معاصر اعتقاد دارد برخلاف کودکان که در مرحله اعمال ملموس بوده و به طور اساسی در "اینجا و در زمان حال" زندگی می کند؛ نوجوانان، درباره مسائل دور از دسترس یعنی راجع به آینده خود و جامعه ای که می خواهند به آن داخل شوند، می اندیشند. در این فرایند، نیروهای شناختی نوین نوجوانان ممکن است آنان را به آرمان گرائی مفرط و تمایل به مدینه فاضله رهنمون کند. نوجوان حال می تواند اصول و افکار انتزاعی همچون آزادی، عدالت و عشق را دریابند و جوامع فرضی را پیش خود منسجم کنند که خیلی با جوامع کنونی متفاوت باشد. بر بنیان نوجوان به صورت یک رویا در می آید که نظریه هایی برای یک دنیای بهتر می سازد. پیاژه معتقد است چنین تفکر کمال گرایانه و متمایل به مدینه فاضله نیز نوعی از رد پاهای اندیشه خود مداری دوره کودکی است. آنان رویای یک آینده با شکوه و یا دگرگونی هیجان از راه اندیشه ها را در سر می پرورانند بی آن که در صدد آزمون اندیشه های خود در دنیای واقعی برآیند (گرین، 1998).
اریکسون در تئوری خود در باب رشد روانی- اجتماعی، هشت مرحله رشدی را در طول زندگی انسان مطرح کرد. مرحله پنجم نظریه وی، مرحله نوجوانی است. به نظر اریکسون، نخستین تکلیف یک نوجوان، برقراری احساس نوینی از هویت دیگر است. یعنی این احساس که انسان برای نیت و جایگاه فردی او نظم گسترده تر اجتماعی کجاست. بحران این مرحله عبارت است از هویت در مقابل سرگردانی از بابت نقش اجتماعی، وجود تکانه های نوجوان و رشد سریع جسمی باعث می گردد که یک حس سرگردانی از بابت هویت در نوجوان پدید آید و این رشد سریع باعث گردد که حتی خود آنها نیز خود را به ندرت بشناسند.
رشد جسمی و یا تکانه های جنسی نیست که به خودی خود نوجوانان را دچار مشکل می کند، بلکه مسئله اصلی این فکر است که شاید نوجوان به نظر دیگران خوب نرسد و یا طبق انتظارات آنان نباشد و حتی فعلی پیش از این مورد، نوجوانان نسبت به جایگاه آینده خود در جهان بزرگتر اجتماعی، مضطرب می شود (همان منبع).
رشد نوجوان از لحاظ اجتماعی و عاطفی در اصل شامل ارزیابی، بررسی و سنجش او از دنیا و همچنین طرق ارتباط او با محیط اطراف می شود. نوجوان در جستجوی ایده آل های خانوادگی، مذهبی، فلسفی و اجتماعی است تا آنها را با نهادهای ناقص و محدودی که در اجتماع محدود اطراف خود می یابد، مقایسه کند. اریکسون می گوید: "روان نوجوانی، روان عقیدتی (ایدئولوژیکی) است که همواره در جستجوی وحدت بخشیدن به ایده ها و عقاید مخالف است".هنگامی که تعارض بین هویت و سرگشتگی نقش اجتماعی برای نوجوانان حل می شود، به تعهد که صفت بارز نوجوانی است، دست می یابد. تعهد در نوجوانان شامل "استعداد تداوم وفاداری آزادانه به یک سیستم اجتماعی، علیرغم ارزش های متضاد آن جامعه است" (شاملو، 1377).
به اعتقاد مارسیا5 (1980)، هویت یک نوع سازمان درونی خودجوش و پویاست که از توانایی ها، باورها و تجارب گذشته فرد نشات می گیرد. وی چهار نوع هویت را به شرح ذیل از هم متمایز کرده است:
هویت کسب شده (این گروه از جوانان، بحران هویت را با موفقیت پشت سر گذاشته و نسبت به اهداف معینی، تعهدات لازم را در خود ایجاد کرده اند.) این گروه اغلب انعطاف پذیرند و با فکر و درایت عمل کرده و از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند و ارزش ها را از ولد هم جنس خود می گیرند (اتکینسون6 و همکاران، 1381).
نظریات یادگیری اجتماعی بر پاداش ها و مجازات هایی که کودکان برای رفتار مناسبی غیر مناسب جنسی دریافت می کنند و همچنین شیوه های یادگیری رفتارهای مربوط به نقش جنسی از راه مشاهده بزرگسالان، تاکید دارد (همان منبع).
برخلاف نظریه یادگیری اجتماعی که نقش جنسی را ناشی از تقویت و تقلید می داند، نظریه شناختی عمدتاً به ساختار ذهنی کودک در مورد مفهوم هویت جنسی تمرکز دارد (شعاری نژاد، 1370).
گاهی در فرایند شکل گیری هویت جنسی انحرافات پدید می آید و این روند معکوس شکل گیری هویت جنسی به اختلالاتی منجر می شود. اختلال هویت جنسی به طور خلاصه، نارضایتی عمیق و مداوم از جنسیت آناتومیکی تعریف شده است. این اختلال درگیری بین جنسیت بیولوژیکی و هویت جنسی به حساب می آید. جزء عاطفی اختلال هویت جنسی، ملال جنسی نامیده می شود که می توان آن را نارضایتی مربوط به حس بیولوژیکی، میل به داشتن بدن جنس مقابل و آرزوی شمرده شدن به عنوان عضوی از جنس مقابل تعریف کرد (کاپلان و سادوک،2003).
در شدیدترین نوع اختلال هویت جنسی که ترنس سکسچوالیسم نامیده می شود. اگر شخص مرد باشد، احساس می کند زنی است که در جسم مردانه به دام افتاده است و آرزو می کند که اندام تناسلی خود را تغییر داده و تبدیل به زن شود و مثل یک زن رفتار نماید. اگر شخص زن باشد همان گونه احساس به دام افتادن می کند و آرزومند داشتن آلت تناسلی مردانه و تبدیل شدن به مرد است (کاستلو7، 1373).
بررسی های تاریخی در باب اختلال هویت جنسی نشان می دهد که تاریخچه اولین اسناد رسمی در باب این اختلال به سال 1930 بر می گردد که یک عمل تغییر جنسیت روی هنرمندی در آلمان صورت گرفت که از مرد به زن تغییر جنسیت داد. این عمل توسط فلیکس آبراهام انجام شد. و پس از تغییر جنسیت ، فردی به نام جرج جانسون در سال 1952 شناخته شد (هاشمیان، 1376).
بر اساس DSM-V-TR برای تشخیص اختلال هویت جنسی (GID) دو ملاک وجود دارد:
ملاک الف: همانندسازی قوی و پیوسته با جنس مخالف، یعنی تمایل به داشتن ویژگی های جنس مخالف یا پافشاری فرد بر این که از جنس مخالف است. این همانندسازی با جنس مخالف نباید تنها نوعی تمایل به استفاده از امتیازهای فرهنگی آن جنس باشد.
ملاک ب: فرد باید به طور مداوم از جنس خود ناراضی باشد یا احساس عدم تناسب با نقش جنسی تعیین شده وجود داشته باشد.
خانواده نقش مهمی در رشد هویت جنسی کودک دارد زیرا والدین اولین الگوهای کودک برای همانندسازی جنسی هستند.
نتایج تحقیقات نشانگر حساس بودن نقش پدر در نقش آموزی جنسیتی دارد. به طوری که کودکان در خانواده هایی که پدر به طور دائم حضور ندارد یا برای مدتی از خانه دور است، وقفه هایی را در نقش آموزی جنسیتی فرزندان، به خصوص در پسران به وجود می آورد (هترینگتون وپارک، 1373).
همچنین کیفیت روابط مادر- کودک در سال های اولیه زندگی اهمیت فوق العاده ای در ایجاد هویت جنسی دارد. مادر خشن و بی ارزش کننده می تواند در رشد هویت جنسی کودک اختلال ایجاد کند (کاپلان وسادوک،2003).
به تدریج که کودکان بزرگتر می شوند، نقش عوامل خارج از خانواده در شکل دهی نقش آموزی جنسی اهمیت بیشتری پیدا می کند از قبیل همسالان، مدرسه، کتاب های درسی و رسانه های جمعی (هترینگتون و پارک، 1373).
هر جامعه ای با قوانین رسمی و هنجارهای غیر رسمی خود تعیین می کند که مرد و زن هر یک چه رفتارهایی باید داشته باشند، چه نقش هایی می توانند یا باید بر عهده بگیرند و چه ویژگی های شخصیتی برای آنها مناسب است (اتکینسون و همکاران، 1381).
با وجود این که مذکر و مونث بودن واقعیتی بیولوژیکی است، پذیرش یا عدم پذیرش خود به عنوان مذکر یا مونث، موضوعی روانی است که به وسیله آن چه کودک درباره خود به عنوان مرد یازن احساس می کند تعیین می گردد (جیمز8، 1364).
از دیدگاه روان تحلیلی، کودک از بدو تولد دو جنسیتی است و زمانی از هویت جنسیتی خود آگاه می شود که احساسات تعارضی عشق و حسادت نسبت به والدین (عقده ادیپ) را از طریق همانندسازی با والد همجنس خود حل می کند. بنابراین رفتارها، نگرش ها در علت شناسی این اختلال عوامل زیستی، اجتماعی و روانی شناسایی شده اند. تئوری های بیولوژیکی مطرح شده را می توان حول چند محور سازماندهی کرد. در زمینه اختلالات ژنتیکی، انحراف از تعداد طبیعی کروموزم ها سبب ایجاد نابهنجاری های کرومموزمی می گردد. بعضی از این نابهنجاری های کروموزومی بر روی دستگاه های مجرایی و تناسلی خارجی اثر می گذارد و سبب مبهم شدن عضو تناسلی یا اختلالات در صفات ثانویه جنسی می گردد که عبارتند از سندرم کلاین فلتر، سندرم ترنر، دیس ژنری غدد جنسی خالص، انواع هرمافردیسم ها و . . . این گونه آسیب ها سبب ایجاد تردید در والدین، در ارتباط با هویت واقعی کودکشان می گردد که گاهی سبب درک اشتباه والدین از هویت واقعی کودک و در نتیجه بزرگ کردن کودک با هویت جنسی مخالف را باعث می گردد (کاهانی، 1381).
فرضیات و تئوری های دیگر بیولوژیکی بیشتر حول محور هورمون ها می گردند. در پستانداران حالت سکون سنجی در ابتدا ماده استف با رشد جنین فقط با افزایش آندروژن که از کروموزم جنسی Y مایه می گیرد جنس نر پدید می آید. در غیاب بیضه ها و آندروژن دستگاه تناسلی خارجی به شکل زنانه در می آید. بنابراین نرینگی و مادینگی بستگی به آندروژن های دوران جنینی دارد. در حیوانات پست تر رفتار جنسی تحت تاثیر استروئیدهای جنسی است، هر چه حیوان تکامل یافته تر باشد این تاثیر کمتر می شود. استروئیدهای جنسی در مردان یا زنان بالغ در ابراز رفتار جنسی تاثیر می گذارند یعنی تستوسترون می تواند میل جنسی و پرخاشگری را در زنان افزایش دهد و استروژن میل جنسی و پرخاشگری را در مردان کاهش می دهد (کاپلان و سادوک، 1382).
اصل نرینه سازی و مادینه سازی را میتوان در مغز تعمیم داد. تستوسترون در مناطقی از مغز مثل هیپوتالاموس روی نورون های مربوط به نرینگی اثر می گذارد. اما این که آیا در اختلال هویت جنسی تستوسترون در الگوهای رفتاری به اصطلاح زنانه و مردانه نقش دارد هنوز مورد بحث است (همان منبع).
در مطالعه ای، سطح بالای تستوسترون، بی نظمی های قاعدگی و شواهدی از بیماری تخمدان پلی کیستیک در زنان مبتلا به اختلال هویت جنسی مشخص شده است (رئیسی، ناصحی، 1383).
تحقیقات دیگر، فرضیه استرس پیش از زایمان را در علت شناسی اختلال هویت جنسی مطرح می کند که بیان می کند زن هایی که در طی حاملگی تحت استرس قرار می گیرند فرزندان پسر آنها در آینده احتمالاً رفتارهای زنانه نشان خواهند داد. این مسئله ممکن است به دلیل رقابت استروئیدهای فوق کلیه و آندروژن های بیضه و در نتیجه ترشح بی موقع آندروژن های بیضه ناشی از استرس باشد (همان منبع).
در کل می توان گفت که اختلالات هورمونی بر رشد هویت جنسی اثر قطعی دارد. همان طور که آنه ویتاله9 دکترای اختلال هویت جنسی در مورد مبتلایان مرد می نویسد ترشح هورمون های مذکر در دوره جنینی نه تنها باید به مقادیر مناسب رخ دهد بلکه باید در مدت کوتاهی از زمان انجام شود تا باعث مذکر شدن مغز گردد. اگر میزان ناکافی آندروژن وجود داشته باشد و یا این ترشح خیلی زود و یا خیلی دیر اتفاق بیافتد مردانگی مغز خیلی کم تثبیت می گردد (ویتاله، 1996).
عوامل اجتماعی و روان شناختی
مردانگی وزنانگی بر اساس فرهنگ شکل می گیرد و تعریف می شود وجه شده آن که از داوری های ارزشی و کلیشه سازی است. متاسفانه جامعه ما هنوز پسرانی را که به کارها و فعالیت هایی می پردازند که بیشتر مختص دختران است، تحمل نمی کند دختران می توانند بازی هایی بکنند و به شیوه هایی لباس بپوشند که بیشتر مختص پسران است و هنوز با معیارهای قابل قبول برای رفتار دختران منطبق باشند (ویلیامز، گودمن و گرین10، 1985).
عده ای استدلال کرده اند که اگر رفتارهای مربوط به نقش جنسیتی را محیط شکل نی دهد، GID هم می تواند توسط پیشامدهای محیطی شکل بگیرد. یک مدل درباره اختلال هویت جنسی بر تقویت رفتارهای متضاد با جنسیت خود تاکید می کند (گرین، 1998).
اغلب کودکان زمانی درگیر رفتارهای متضاد با جنسیت خود می شوند برخی والدین و خویشاوندان ممکن است چنین رفتارهایی را تقویت کنند. والدین کودکانی که علائم GID را از خود نشان می دهند، اغلب اظهار می کنند که پوشیدن لباس های جنس مخالف را در کودکانشان منع نمی کردند، این موضوع به ویژه در مورد پسرانی با حالت ها و رفتارهای زنانه مصداق دارد.
بر اساس نظریه تقویت، این قبیل واکنش های خانواده به کودک می تواند به هویت جنسی کسب شده کمک کند (دیوسون و جانسون،2007).
فرضیات روانکاوی مطرح شده
فروید معتقد بود که مشکلات هویت جنسی ناشی از تعارضاتی است که کودک در مثلث ادیپ تجربه می کند، این تعارض ها بر اثر رویدادهای واقعی خانواده و تخیلات کودک تقویت می شوند هر چیزی که در محبت کودک نسبت به والد مخالف و هماهنگ سازی با والد همجنس تداخل کند در پیدایش هویت جنسی طبیعی دخالت می کند.
یکی دیگر از فرضیات در مورد شکل گیری اختلال هویت جنسی، فرضیه پرسن و لاوسی است. این دو پژوهشگر بروز این اختلال را در مردها، ناشی از حل نشدن واز بین نرفتن اضطراب جدایی در طی مرحله جدایی کودک می دانند. کودک برای انطباق، با این اضطراب یک تخیل جبرانی را در مورد یکی شدن با مادرش تثبیت می کند. در واقع فرد مبتلا به اختلال هویت جنسی تخیل ناخودآگاه خود را کنش نمایی کرده و به طور نمادین مادر می شود. در تایید این فرضیه در پژوهش هایی مشخص شده که فقدان مادر همراه با تولید رفتارهای زنانه در کودک پسر بوده است (رئیسی، ناصحی، 1383).
اما عمده فرضیات روان تحلیلی در مورد شکل گیری اختلال هویت جنسی را استالر11 مطرح کرده است. او در این فرضیه چنین ساختار خانوادگی را برای مرد مبتلا به اختلال هویت جنسی بیان می کند. مادر چنین پسری خود در دوران کودکی مبتلا به اختلال هویت جنسی بوده و یک مردانگی قوی همزمان با زنانگی خود داشته است. مادربزرگ این پسر زنی سرد بوده و از دخترش فاصله می گرفته، بدون این که به دختر خود احترام بگذارد و او را وادار کرده که احساس کند زنانگی و زن بودن فاقد ارزش است و به طور همزمان پدرش او را تشویق می کرده که در تفریحات مردانه با هم شرکت کنند و در مجموع این دختر ارزشمند بودن خود را منوط به داشتن علائم مردانگی می داند. نهایتاً او در نقش زن ازدواج می کند مردی که همسر او می شود منفعل که خود مادری بسیار خشن و فاقد پدری جدی و قاطع بوده است. حال این دو با هم ازدواج کرده، زن آشکارا مرد را تحقیر کرده است و باعث به وجود آمدن علائم اختلال هویت جنسی در کودک پسر می شود. هر چند بقیه فرزندان دچار این اختلال نمی شوند ولی مشکلات روانژندی دارند.
فرضیه دیگر در مورد مردان مبتلا به اختلال هویت جنسی این است که این مرد در زمان تولد، پسری زیبا که جبران کننده احساس مزمن ناامیدی و بی ارزش بودن مادرش است. او بهترین مانوس مادرش می شود. مادر سعی در یکی شدن با پسرش دارد که هم از جنبه تماس بدنی بیش از حد با او و هم از جنبه روانی صورت می گیرد. در واقع مادر این کودک یک پسر می خواسته که آلت تناسلی دارد تا به واسطه او احساس کامل شدن کند. به پسرش برای توسعه بدن خودش نیاز دارد بنابراین مادر نگران جدایی از فرزندش است. البته پسر نیز خودش مادر را انتخاب می کند که از نظر زیستی فرزند خوبی برای مادرش باشد. بدین ترتیب مادر این کودک از پسرش جزئی از خود را می سازد که فرد بیمار دیگر نمی داند در کجا خاتمه می یابد و در کجا مادرش شروع می شود. پدر این مرد فردی منفعل بود که بیشتر وقتش را بیرون می گذرانده است.
فرضیه سوم ، بر عقده ادیپ متمرکز است. در پسر مبتلا به اختلال هویت جنسی عقده ادیپ وجود ندارد چرا که این پسر نمی خواهد صاحب مادرش شود بلکه می خواهد مثل مادرش باشد.
استالر، در مورد زن های مبتلا به اختلال هویت جنسی نیز فرضیه ای پرداخته است.
آنچه که در مورد مادر یک دختر مبتلا به اختلال هویت جنسی گفته اند این است که مادر در ماه ها یا سال های اول زندگی فرزندش ناتوان از انجام عملکرد خود به عنوان مادر است، این ناتوانی می تواند به علت افسردگی، بیماری جسمی و یا نگرش های بد بینانه مادر باشد که رابطه مادر و کودک از هم گسیخته می شود. مادر وجود دارد ولی به فرزندش رسیدگی نمی کند. پدر نیز برای پر کردن خلاء همسرش به دخترش نزدیک می شود و کودک نیز با پدر همانندسازی قوی انجام می دهد. پدر دختر را در فعالیت های مورد علاقه خویش شرکت می دهد و رفتار مردانه در دخترش ایجاد می کند. در واقع مردانگی این کودک در تلاش بی پایان کودک برای رسیدن به مادری غیر قابل دسترس و برای جلب رضایت او ایجاد می شود (همان منبع).
پیشینه پژوهش
اختلال هویت جنسی و سبک های والدینی
در اغلب موارد برخورد والدین با افراد مبتلا به GID متفاوت است. طبق گزارشی برخورد والدین با فرزند GID در ایران در 30 درصد موارد حمایتگرانه است، یعنی والدین از فرزندان خود حمایت می کنند و می کوشند در سایه این حمایت، مشکلات فرزندان خود را تا حدی بهبود بخشند. در 10 درصد موارد با والدینی بی تفاوت مواجه هستیم که چندان اهمیتی به موضوع نمی دهند و یا به راحتی آن را نادیده می گیرند. اما در 70 درصد موارد، والدین برخوردی توام با عصبانیت و سرکوب دارند یا از شنیدن تقاضای فرزندشان برای تغییر جنسیت غمگین می شوند. این دسته از والدین معمولاً مشکلات فرزند خود را نمی پذیرند یا با نامهربانی، عصبانیت و سرکوفت فرزند مبتلا واکنش نشان می دهند (رمضان خانی، 1382).
زاکر و برادلی در 1995 موارد ویژه ای از مصاحبه با کودکان گزارش کردند، در گزارش های آنها مشخص شد که کودکان دارای اختلال هویت جنسی، جهان را تهدید کننده می بینند و بودن در قالب جنس مخالف را باعث حفاظت، حمایت، قدرت و همچنین عاملی برای از دست دادن مراقبان می دانند. همچنین پسران دارای اختلالات GID وابستگی ناایمنی با مادران خود دارند. دختران نیز در ایجاد ارتباط با مادران خود دچار مشکل هستند و رابطه آنها، یک ارتباط ضعیف و بی اثر است. علت این مسئله، سطح بالای آسیب پذیری روانی از جمله افسردگی واختلالات شخصیتی مادران است.
تحقیقات شرمن 1985 راجع به پسران GID با استفاده از مقیاس های فرافکن نشان داد که این پسران، رابطه خود را با پدرانشان، یک ارتباط ضد، منفی و توام با نزاع ذکر کردند. همچنین تحقیق استوله در مورد پسران با تمایلات زنانه و مردان همجنس خواه به متغیر فاصله زیاد بین پدر و پسر در سبب شناسی اشاره کرد.
مطالعات نشان می دهند که بین اختلال هویت جنسی و غفلت هیجانی والدینی و همچنین طرد والدینی در آزمودنی های مذکر رابطه وجود دارد (سیمون و همکاران،2011). با توجه به رفتارهای والدینی ادراک شده، سیمون و همکاران دریافتند که هم FM-TS ها و هم MF-TS ها، در مقایسه با گروه کنترل، مادرانشان را با مراقبت کنندگی کمتر، کم عاطفه تر و کنترل کننده تر در طول دوره کودکی خود توصیف می کردند. از بین همه آزمودنی ها MF-TS ها مادرانشان را سوء استفاده کننده تر و غیر قابل اعتمادتر می دانستند. در واقع خود پنداره منفی و مفهوم سازی از جهان به عنوان مکانی تهدید کننده، که مخصوصاً در MF-TS ها مشاهده می شود، می تواند ناشی از تجارب اولیه و شدید طرد باشد که بعدها به وسیله واکنش منفی اجتماع تایید می گردد.
درمطالعات دیگر نیز دریافته اند که پدران افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی به خصوص MF-TS ها نسبت به گروه کنترل، خصمانه تر و طرد کننده تر رفتار می کنند و دارای تسلط کمتری هستند. بر اساس اطلاعات به دست آمده از هر دو گروه افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی، آنها مادرانشان را افرادی توصیف می کردند که مراقبت کنندگی کمتری داشته اند و کم عاطفه تر و سردتر بوده اند و کنترل و تسلط مداخله جویانه نسبت به فرزند خود اعمال می کردند. این ویژگی ها در مورد مادران MF-TS ها با تاکید بیشتری مطرح می شد. به طور کلی نتایج حاصل از پژوهش سیمون و همکاران نشان داد که سبک فرزند پروری در مورد آزمودنی های مبتلا به اختلال هویت جنسی به شکل حاکم بودن مادر، سوء استفاده عاطفی و مورد غفلت قرار گرفتن بوده است (سیپوا و برزک،1983،به نقل از بشارت،1391).
78 % مادران کودکان مبتلا به اختلال هویت جنسی در سه سال اول زندگی فرزندشان، تجربه آسیب روانی و یا مشکلات خانوادگی داشته اند و اغلب در آن دوره از لحاظ عاطفی در دسترس نبوده اند. همچنین گزارش شده که بیش از 60% این مادران از اختلال روانی (افسردگی و اختلال شخصیت مرزی) رنج می برند (زاکر و برادلی،1995).
پیشینه پژوهشی
اختلال هویت جنسی و کیفیت زندگی
نتایج مطالعه نیوفیلد و همکاران (2006) با عنوان کیفیت زندگی در جنس گوناگون زن به مرد نشان داد که کیفیت زندگی در بین مشارکت کنندگان دو جنس گونه زن به مرد در مقایسه با جمعیت مرد به زن به ویژه با توجه به بهداشت روان پایین تر بود. مشارکت کنندگان دو جنس گونه زن به مرد که تستوسترون دریافت کردند، کیفیت زندگی بالاتری نسبت به آنهایی که هورمون درمانی نکردند، داشتند.
در مطالعه پیتس و همکاران (2009) با عنوان "افراد دو جنس گونه در استرالیا و نیوزلند، بهداشت، رفاه و دسترسی به خدمات بهداشتی"، پاسخ گویان سلامتی شان را در مقیاسی پنج بعدی ارزیابی کردند که اکثریت آنها سلامتی شان را خوب یا خیلی ارزیابی کردند. در مقیاس SF 36، افراد دو جنس گونه سلامتی پایین تری نسبت به مردم عادی استرالیا و نیوزلند داشتند. میزان افسردگی پاسخ گویان نسبت به مردم عادی استرالیا بسیار بالاتر بود، مردهای بیولوژیک دو برابر زن های بیولوژیک تجربه افسردگی داشتند. پاسخ گویانی که تبعیض بیشتری تجربه کردند، افسردگی بیشتری نیز داشتند.
بررسی یافته ها نشان می دهد تراجنسی هایی که نیازهای اولیه خود را تامین کرده و به دنبال رفع نیازهای بالاتر هستند، از اختلال هویت جنسی شان به شدت کاسته شده و کیفیت زندگی شان به مراتب افزایش می یابد. یافته های پژوهش همچنین تفاوت معنادار میانگین اختلال هویت جنسی و کیفیت زندگی را بین افراد عمل کرده و عمل نکرده نشان می دهد. در بین افراد عمل نکرده، اختلال هویت جنسی تنها با آسایش روانی و شاخص کل کیفیت زندگی رابطه معنادار دارد (موحد و حسین زاده کاسمانی،1389).
نتایج مطالعه پارولا و همکاران (2010) با عنوان "بررسی کیفیت زندگی تراجنسی ها پس از عمل جراحی و هورمونی" نشان داد عمل جراحی تغییر جنسیت، کیفیت زندگی تراجنس ها را در چندین حوزه مهم و متفاوت رضایت از عمل جراحی، تغییر جنسیت، کیفیت زندگی اجتماعی و کیفیت زندگی جنسی بهبود می بخشد.در بین افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی، جنبه ی ذهنی و روانی کیفیت زندگی آنها تحت تاثیر قرار می گیرد این تاثیر منفی می باشد و جنبه های دیگر کیفیت زندگی تحت تاثیر اختلال هویت جنسی افراد عمل نکرده نمی باشد (بشارت و همکاران، 1391).
پیشینه پژوهشی
اختلال هویت جنسی و ویژگی های شخصیتی
بر اساس نتایج به دست آمده از پرسشنامه پنج عاملی بین افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی شخصیت نئوبهنجار در متغیر ویژگی های شخصیتی تفاوت معناداری وجود دارد. ابعاد روان رنجوری، تجربه گرایی و برون گرایی در افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی نسبت به افراد بهنجار در سطح بالاتری بود، ولی افراد بهنجار به لحاظ توافق نسبت به افراد مبتلا در سطح بالاتری بودند و بین افراد بهنجار و مبتلا به لحاظ وجدانی بودن تفاوت معناداری مشاهده نشد (مومنی و شعاع کاظمی،1390).
نتایج مطالعات نشان می دهد که بین ویژگی های شخصیت و رفتارهای جنسی رابطه معناداری وجود دارد. این مطالعات همچنین بیان می کند که رفتارهای جنسی خاص متاثر از ویژگی های شخصیتی، به ویژه نوروزگرایی، منجر به ایجاد بد کار کردی های جنسی در افراد می شوند (قائدی و همکاران، 1386).
ثابتی و همکاران (1386)، طی پژوهشی نشان دادند که ویژگی های شخصیتی به ویژه روان رنجور خویی در شکل گیری باورهای جنسی منفی که منجر به بد کارکردی های جنسی می شوند، نقش دارند. در زنان ویژگی های شخصیتی می تواند حدود ده درصد از باورهای جنسی را پیش بینی کند.
مطالعه هرمان، کرسکا و دالکو (2002) با استفاده از آزمون MMPI نشان داد که در مقیاس مردانگی تبدل خواهان مرد به زن (MF) خودشان را به طور معناداری کمتر از مردان گروه کنترل در مقایسه با زنان گروه کنترل ارزیابی کردند. مقایسه ی تبدل خواهان زن به مرد (FM) و گروه های کنترل نشان داد که در مقیاس زنانگی، تبدل خواهان نمراتشان بیشتر از زنان گروه کنترل بود و لی با مردان گروه کنترل تفاوت نداشتند.
نتایج پژوهش گامزگیل، ویدال، هاج، میجر، و سالمر (2008) نشان داد که تبدل خواهان جنسی زن به مرد نمره بیشتری را در اختلالات افسردگی، هیستری، سایکوپاتی و اسکیزوفرنی دارند.
سیرز و همکاران (2008) در مطالعه خود نشان دادند که تبدل خواهان جنسی تصویر بدنی و رضایت زندگی پایین تری را نسبت به افراد عادی دارند.
نمرات مردان مبتلا به اختلالات هویت جنسی در پرسشنامه سرشت و منش کلونینجر در ابعاد HA4 (خستگی پذیری) و ST و ST3 (پذیرش معنوی) بیشتر از زنان و مردان گروه کنترل بودند و در C5 (فرصت طلبی) کمتر از گروه کنترل. در زنان مبتلا به اختلال هویت جنسی در HA2 (جرات و شهامت) و RD (احساساتی بودن) و C5 (فرصت طلبی) کمتر از زنان گروه کنترل بودند (گامزگیل و همکاران،2013).
نتایج پژوهش گرین و بلانچارد (2000)، نشان داد که اختلال های شخصیت در مردان مبتلا به اختلال هویت جنسی شایع تر از زنان دچار این اختلال است و گروهی از این بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خود شیفته یا مرزی هستند.
پژوهش علمدار و رسولیان (1382) بر روی یک بیمار مبتلا به اختلال هویت جنسی نشان داد که بر اساس نتایج آزمون های رورشاخ، MMPI و MCMI ویژگی های شخصیتی وابسته، نیاز وابستگی و جلب توجه، دو دلی، شک و تردید نسبت به خود و یک رویکرد خود انتقادی در بیمار مشاهده می گردد .
همچنین نتایج حاصل از آزمون MCMI-II نشان داد که بیماران مبتلا به اختلال هویت جنسی در مقیاس های وابسته، نمایشی، ضد اجتماعی، و منفعل- مهاجم، مرزی و پارانوئید نمرات بالاتری را نسبت به گروه به دست آورده و اختلاف آنها از لحاظ آماری معنی دار می باشد (ناهید نوریان و همکاران ،1387).

براساس مباحث یاد شده در این فصل سبک های تربیتی متفاوت،پیامدهای مختلفی برای فرزندان دارد و این شیوه ها بر ساختار رشد ذهنی و عقلی کودک ، پیشرفت تحصیلی ، سازگاری اجتماعی ، مشکلات رفتاری و کیفیت زندگی وی تاثیر گذار می باشد. همچنان که گزارشات نشان می دهد بین شیوه های فرزند پروری و برخی اختلالات ارتباط معنا داری وجود دارد.غفلت هیجانی و طرد کودکان توسط والدین در افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی در مطالعات سیمون و همکاران(2011]) مشاهده شده است.همچنین موقعیت خانوادگی و کیفیت ارتباط بین فردی در بهبود کیفیت فرد موثر است و رضایت زندگی وی توسط شرایط زندگی و سلسله نیازهای او تعیین می گردد. این تعاریف به خوبی در بعضی پژوهش ها ثابت می شودکه رفع نیازهای اولیه و ایجاد ارتباط موثر بر کیفیت زندگی تاثیر می گذارد و به سمت بهبود شرایط پیش می رود. الگو های رفتاری و شیوه های تفکر که سازگاری فرد را با محیط تعیین می کند که این همان شخصیت فرد می باشد میتواند بخشی را به ارث برده و بخشی در اثر تعامل با محیط و اطرافیان کسب شود بنابراین برخی ویژگی های رفتاری که در بعضی اختلالات مشاهده می شود ممکن است تحت تاثیر عوامل ژنتیکی و محیطی ایجاد شده باشد همچنان که در برخی مطالعات مانند پژوهش قاعدی و همکاران(1386)، چنین ارتباطی مشاهده شده است که رفتار های جنسی خاص متاثر از ویژگی های شخصیتی، به ویژه نوروزگرایی منجر به ایجاد بدکارکردی های جنسی در افراد می شود.
منابع فارسی
اتکینسون و همکاران، زمینه روانشناسی هیلگارد، ترجمه: محمد نقی براهنی، انتشارات رشد، تهران، 1381.
اسلامی، منصوره (1384). ارتباط کیفیت زندگی و راهبردهای مقابله با استرس در بیماران قلبی و عروقی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا.
برک، لورا (2007). ترجمه: سید محمدی، یحیی (1387). روانشناسی رشد (از لقاح تا کودکی). جلد اول. تهران ، نشر ارسباران، 470-457.
بشارت، محمد علی، تولاییان، فهیمه، غلامعلی لواسانی، مسعود(۱۳۹۱).؛ مقایسه سبکهای دلبستگی در افراد مبتلا به اختلال هویت جنسیتی و افراد غیر مبتلا؛ مجله علمی پزشکی قانونی دوره ۱۸و ۱۳۹۱.
پروین، لارنس(1374). روان شناسی شخصیت.ترجمه: محمد جعفر جوادی و پروین کدیور. تهران: رسا، چاپ اول، جلد دوم، ص 93.(تاریخ انتشار به زبان اصلی1989).
پور شهباز ،عباس، دولتشاهی،بهروز، فرهودیان، علی نوری، فاطمه، چمی کار پور ،مهدی (۱۳۹۱). دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی ، سال ۱۳ شماره ۴.
جعفر نژاد، پروین، فرزاد، ولی الله، مرادی، علیرضا و شکری، امید (1383)."بررسی رابطه میان پنج عامل بزرگ شخصیت، سبک های مقابله ای و سلامت روانی در دانشجویان کارشناسی"، مجله روانشناسی و علوم تربیتی،سال پنجم، ش 1.
جواهری، فاطمه، حسین زاده کاسمانی، مرتضی ( 1390 ).پیامدهای اختلال هویت جنسی:سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی تغییر جنس خواهان ،مجله مطالعات اجتماعی ایران، دوره پنجم ، شماره 3.
جواهری، ف. کوچکیان، ز. ( 1385 ). اختلال هویت جنسی و ابعاد اجتماعی آن، بررسی پدیده نارضایتی جنسی در ایران. فصلنامه علمی- پژوهشی/رفاه اجتماعی، سال پنجم، شماره ۲۱.
جیمز، ام.(1364 ). برای خوشبختی و موفقیت آفریده شده ایم. ترجمه: حسن قاسم زاده، تهران، انتشارات آشنا.
حجازی،آریا، عدالتی، زهره مصطفوی، سعیده سادات، رزاقیان، منیره، مقدم، مرضیه (1387).بررسی میزان تطابق نقش و هویت جنسی 12بیمار ترانسکسوال با جنسیت جدیدشان پس از عمل جراحی تغییر جنسیت، مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی کردستان، دوره سیزدهم،ص 87-78.
حسن پور دهکردی، علی، مسعودی، رضا، نادری، ارسلان، کلهری، میر رضا (1386). "تاثیر برنامه ورزشی بر کیفیت زندگی سالمندان شهرستان شهرکرد"، مجله سالمند، سال دوم ، شماره6، ص 444-437.
حسینی نسب، داوود، احمدیان، فاطمه، روانبخش ، محمد حسین(۱۳۸۳). بررسی رابطه شیوه های فرزندپروری با خودکارآمدی و سلامت روانی دانش آموزان. مطالعات تربیتی و روانشناسی، دانشگاه فردوسی.
حق شناس، حسن (1388). روانشناسی شخصیت، شیراز: انتشارات دانشگاه علوم پزشکی.
حق شناس، حسن، چمنی، امیر رضا (1382). بررسی ویژگی های شخصیتی و سلامت روان دانش آموزان دبیرستانی تیزهوشان و عادی. پایان نامه دکتری، رشته روانپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز.
حیدری، مهری، الحان، فاطمه، کاظم نژاد، انوشیروان، معز، فرزانه. (1386) ."بررسی الگوی توانمند سازی بر کیفیت زندگی نوجوانان مبتلا به دیابت". مجله بیماری های کودکان ایران، دوره 17، ویژه نامه اول، ص 94-87.
خوارزمی، شهیندخت (1382). "بهبود کیفیت زندگی و آموزش فرد در زندگی"، ماهنامه تدبیر، شماره132، ص47-49.
دیویسون، کرینگ و جانسون، نیل (2007). آسیب شناسی روانی . ترجمه: شمسی پور، حمید (1388). جلد دوم، تهران، نشر ارجمند.
راس، آلن (1375). روانشناسی شخصیت. ترجمه: سیاوش جمالفر، تهران: روان(تاریخ انتشار به زبان اصلی ،1992).
رحیمی، مهدی (1386). بررسی الگوهای ارتباطی خانواده و کیفیت زندگی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی.
رضایی، ابراهیم (1386). بررسی نیمرخ روانی افراد معتاد با استفاده از پرسشنامه چند وجهی شخصیتی مینه سوتا. پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
رمضان خانی، ف. (1382). هویت جنسی و نقش آن در اختلالات جنسی، فصلنامه مطالعات جوانان، شماره 6.
رئیسی، ف. و ناصحی، ع. ( 1383 ). اختلال هویت جنسی شهر. تهران: نشر صدا.
زنجانی طبسی، رضا (1383). ساخت و هنجاریابی مقدماتی آزمون بهزیستی روانشناختی، پایان نامه دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران.
زندی، ساسان (1382). بررسی مقایسه ای کیفیت زندگی در افراد مبتلا به افسردگی یا گروه شاهد، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان.
سیاسی، علی اکبر(1371). نظریه های شخصیت، انتشارات دانشگاه تهران.
شاملو، سعید (1377). مکتب ها و نظریه ها در روانشناسی شخصیت. تهران: رشد.
شکوهی، یکتا، محسن، پرند، اکرم (پاییز و زمستان 1387). سبک فرزند پروری والدین و رابطه آن با ویژگی های رفتاری و پیشرفت تحصیلی فرزندان، فصلنامه مطالعات جوانان 14 و 15، 18-5.
شعاری نژاد، علی اکبر، روانشناسی رشد، تهران، 1370.
شولتز، داون و شولتز، سیدنی، آلن(1385). نظریه های شخصیت. (ترجمه یحیی سید محمدی)، چاپ دهم. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1998).
شهاب جهانلو، علیرضا. غفرانی ور، فضل الله. کیمیاگر، مسعود. وفایی، مریم. حیدرنیا، علیرضا. سبحانی، سید علیرضا، جهانی، ژولیت (1386). "ارتباط بین آگاهی، خودکارآمدی و کیفیت زندگی با کنترل قند و چربی خون در بیماران دیابتیک مصرف کننده دخانیات"، مجله پزشکی هرمزگان، سال 11، شماره 4، ص 266-261.
شهامت، ف. ثابتی، ع و رضوانی. س ( 1389 ). بررسی رابطه سبک های فرزندپروری و طرحواره های ناسازگار اولیه. مجله ی مطالعات تربیتی و روانشناسی، 2.
صالحی، م ع. ( 1385 ). انقلاب اسلامی و مقوله هویت؛ تاملی برنگرش هویتی پایه گذاران،انقلاب (امام خمینی و شریعتی)،دین و هویت،تهران: موسسه مطالعات ملی، تمدن ایرانی.
عطار، ح. رسولیان ، م.(1382).تشخیص اولیه اختلال هویت جنسی،فصلنامه اندیشه ورفتار،مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی،سال نهم،شماره 3،ص11-6.
علی مدد، زهرا (1388). بررسی نقش واسطه ای خود تعیینی در رابطه بین ابعاد فرزند پروری و اهمال کاری تحصیلی دانشجویان شیراز. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی، شیراز: دانشگاه شیراز، دانشکده علوم تربیتی.
قائدی، غ ح، و ثابتی، آ. محمدی، ف. ( 1386 ). بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیت و بد کارکردی های جنسی. خلاصه مقالات سومین کنگره سراسری خانواده و سلامت جنسی. دانشگاه شاهد.
کارور، چارلز، اس ومایکل اف. شی یر(2005). نظریه های شخصیت. ترجمه احمد رضوانی، ( 1387) مشهد، آستان قدس رضوی.
کاستلو، تیموتی، کاستلو، جوزف،روانشناسی نابهنجاری. ترجمه: نصرت الله پور افکاری، انتشارات مروی، تهران،(1373).
کتابی، صمیمه، ماهر، فرهاد، برجعلی، احمد(1387). بررسی نیمرخ شخصیتی معتادان به مواد مخدر با استفاده از دو نظام شخصیتی کلونینجر و آیزنگ. اعتیاد پژوهی، فصلنامه علمی سوء مصرف مواد، سال دوم، شماره7: 53-45.
کاویانی، حسین (1386). نظریه زیستی شخصیت. تهران: مهر کاویان.
کاویانی، حسین، پورناصح، مهر انگیز (1384). اعتبار یابی و هنجار سنجی پرسشنامه سرشت و منش کلونینجر در جمعیت ایرانی، مجله دانشگاه پزشکی، سال 63، شماره دوم: 98-89.
کاهانی، علیرضا (1381). اختلال هویت جنسی. انتشارات تیمور زاده، تهران
کریمی، یوسف (1386). روانشناسی شخصیت. تهران: ویرایش، چاپ دوازدهم.
گیدنز، آنتونی(1386). جامعه شناسی. ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر نی.
ماسن، پاول، کیگان، جروم، التاکرون، هوستون، کانجر، جان جین فری (1998). رشد و شخصیت کودک. ترجمه: یاسای، مهشید (1382). ویرایش دوم. تهران :نشر مرکز.
محمدی،محمد رضا، مومنی،فرزاد، مهرابی،فرزانه (1379)."اختلالات هویت جنسی دوران کودکی و نوجوانی"مجله توانبخشی،شماره دوم، 86-75.
منتظری، علی، گشتاسبی، آزیتا، وحدانی نیا، مریم السادات (1384). ترجمه پایایی و روایی گونه فارسی ابزار استاندارد SF-36، فصل نامه پایش، سال پنجم، شماره اول، ص 49-56.
منصور، محمود (1374). روانشناسی ژنتیک. تهران: نشر ترمه.
موحد، مجید، حسین زاده کاسمانی، مرتضی(1389). رابطه اختلال هویت جنسی با کیفیت زندگی، فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی ،سال دوازدهم، شماره ۴۴.
مومنی، جاوید، مهرآور، شعاع کاظمی، مهرانگیز (۱۳۹۰). مقایسه ویژگیهای شخصیتی افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی و افراد نرمال، فصلنامه پژوهش اجتماعی، سال چهارم، شماره13، زمستان ۱۳۹۰.
نبئی، بهروز و همکاران (1383). "کیفیت زندگی در بیماران نیوپلازیهای لنفاوی (لوسمی و انفوم) در مقایسه با کیفیت زندگی مردم تهران"، بیمارستان امام، مجله دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، سال 63، شماره 5، ص404-399.
نوریان، ناهید، دولتشاهی، بهروز، رضایی، امید (1387). بررسی اختلالات شخصیت و ویژگی های شخصیت در مبتلایان به اختلال هویت جنسی، فصلنامه توانبخشی، دوره نهم، شماره اول.
نیلفروشان، پ. (1384). نگرش نسبت به ناباروری و رابطه آن با افسردگی و اضطراب در افراد نابارور، فصلنامه پزشکی باروری و ناباروری.
هاشمیان، کیانوش. روانشناسی نابهنجار و زندگی نوین. انتشارات دانشگاه الزهرا، تهران ،1376 .
هترینگتون، ایمیوس، پارک، راسدی. روانشناسی کودک از دیدگاه معاصر. ترجمه: جواد ظهوریان، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1373.
یانگ، ج. کلوسکو، ژ. ویشار، م. ( 1386 ). طرحوار ه درمانی (ترجمه ح. حمیدپور و ز. اندوز). تهران: انتشارات ارجمند.
منابع انگلیسی

American Psychiatric Association. (2013). The Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders: DSM 5. bookpointUS. .254-239،(11)
Anonymous, A. (1995). Parenting style have influence on the kind of adults children becom. Jet. 89. 12-15.
Baumrind,D. (1991). The influence of parenting styles on adolescent competence and substance use.Journal of Early Adolesence,11,56-95.
Ballantin, J. (2001). Raising competentids, the authoritative parenting style. Childhood education. 78. 46-48.
Canam CA, Acron s. (1999). "Quality of life for family caregivers of people with chronic hearthproblems". Rehabilitation nursing, 24 (5), 192-200.
Cloninger, C. R. (1987). Asystematic method for clinical description and classification of personality variants. Archives of general Psychiatry, 44, 573-588.
Cloninger, C.R., Svrakic D.M., Przybeck, T.R. (1993). A Psychobiological model of temperament and character. Arch Gen Pschiatry;50:975-989.
Cohen – Kettenis. P.T. Gooren. L,April 12, 1999, A review of etiology, diagnosisand treatment. 2005/03/26.
Darling, N, & Steinberg, L. (1993). Parenting style as context. An integrative model. Psychlogical Bulletin.113, 1, 469-487.
Fagot BI. Leinbach MD.(1989).The young child's gender scema, environmental input, internal organization.child Dev.603-670.
Frisch, M. B. (2006). Quality of life therapy. Applting a life Satisfaction approach to positive psychology and Cognitive therapy.
Gill TM. (1994)." A critical appraisal of the quality of life measurements". JAMA, 272 (8), 619-626.
Goodwin, Shiela. (2000). "Couples perceptions of wives CFS symptoms, symptom changes and impact on the marital relationship". issues in-Mental Health Nursing vol 121 issue 4- pp 347-363.
Gomez-Gil E, Zubiaurre-Elorza L, Esteva I Mnras M, CanizaresS,Gutierrez F, SalameroM. Temperamant and character in transsexuals.(2013). Psychiatry research, Volume 210, Issue 3, Pages 969-974, 30 December 2013.
Green, R (1998). Transsexualism: My thological, Historical & Cross Cultiral Aspects. The International Journal of Transgenderism.Symposion.
Green. R and Blan chard. R(2000), Genderidentity disorder, comprehensive textbook of psychiatry.
Guliek EE. (1997). "Correlates of quality of life among person with multiple sclerosis" .Nursing resrach, 46 (6), 306-311.
Hanestand RR, Alberktsen G. (1991). Quality of life, perceived difficultiesvin adherence toa diabetic regimen and blood glucose contril", Diabetic medicine. 8, 759-764.
Hardy ,D,F,Power,T,G&Jeadicke,S.(1993).Examination the relation of parenting to children coping with every day stress.child development,64,pp;18-48.
Kaplan, H. I., & Sadock, B. J. (2003). Synosis of psychiatry: behavioral sciences, clinical psychiatry (9thed). Philadelphia: Williams & Wilkins. 2063-2105.
Kibrt, G. M. (1997). "Quality of life as an outcome in EORT. C clinical trails". European journal of cancer. 4: 31-34.
Kimberly, A. B (2003). Health-related quality of life in substance abuse.
King A, Proutt, A., Phillips, A. (2006). "Comarative effects of two physical functioning and quality of life out coms in older adults" .Journal. Gerontol. Med Sci, 137(70):825-832.
Kose T. S. (2003). A Psychobiological model of temperament and character: TCI. Yeni Symposium, 41, 2, 86-97.
Liu, L. (2006). "Quality of life as a social representation in China" :a qualitative study, Social Indicators Research, 75, 217-240.
Lukkarinen H. (1998). "Quality of life in coronary artery disease" Nursing Resarch, 47 (6), 377-343.
Maccoby, e. e., & Martin, J. (1983). Socialization in the context of the family: parent- child interaction. in E. M. Hetherington(Ed)., Mussen manual of child psychology, 4thed., Vol. 4, pp. 1-101. New York: Wily.
McHorney, C. A., Ware J. E., Raczek A. E. (1993). The MOS 36-Item Short-FormHealth Survey (SF-36): II. Psychometric and clinical tests of validity in measuring physical and mental health constructs. Medical Care, 31(3), 247-263.
Meyer, H., & Bahlbarg, HH.(1993). Gender identity disorder in young boys and treatment protocol paper presented at the XIB international symposium on Gender Dysphoria New York.
Newfield, E. (2006). "Female-to-male transgender quality of life". Journal of Quality of Life Research.,Vol 15. pp. 1447-1457.
Parola N, Bonierbale M, Lemaire A, Aghababian V, Michel A, Lancon C. Study of quality of life for transsexuals after hormonal and surgical reassignment. Sexologies.2010; 19: 8-24
Power, Mick. (2003). Development of common instrument for quality of life-university Hospital of Edinburgh, United Kingdom.
Ryff, C. D. Keyes, C. L. M. (1995). "The structure of psychological well Being" .Journal of personality and social psychology, 69. (4), 719-727.
Schalock, R. L., Brown, R., Cumins, R. A., Felce, D., Matikka, L., Keith, K. D. & Paramenter, T. (2002). "Conceptualization, measurement, and application of quality of life for persons with intellectual disabilities": report of an international panel of experts. Mental Retardation, 40, 6, 457-470.
Seligman, C, K. (1999). Life span human development. PacificGrove, CA: Brooks/ Cole. Sheffield, A., Waller, G., Emanuelli, F., Murray, J. & Caroline, M. (2006). Links Between Parenting and Core Beliefs: Preliminary Psychometric Validation of the Young Parenting Inventory. Cognitive Therapy and Research, 29(6), 787-802.
Simon L, Zsolt U, Fogd D, Czobor P. Dysfunctional core beliefs, perceived parenting behavior and psychopathology in gender identity disorder; comparison of male to female, female to male transsexual and nontranssexual control subjects. Behavior Therapy and Experimental psychiatry. 2011; 42: 38-45.
Sohn M, Bosinski H. Gender identity disorders : diagnostic and surgical aspects. Journal of Sex Med.2007 ;4:1193-1208.
Strakowski SM, Woods BT, Tohen M, Wilson DR. (1993). Structural brain abnormalities in first-episode mania. Biol Psychiatry 33: 602-609.
Svrakic, D.M., & Cloninger, C.R. (2000).Personality disorders.In B.J. Sadock., V.A. Sadock (Eds.), Comprehensive Press.textbook of psychiatry, Volume II, Chapter 24 (pp 1723-1724).New York, Lippincott Williams and Wikins.
Talebian Sarif J, Noie Z, Amirpoor L, Mostafavi S, Razaghian M. A Survay of Gender Identity Disorder. Thesis of Graduate, Ferdowsiuni, 1384: 113. 114. 115.
Testa M, simonson D. (1996). "Current concepts": Assessment of quality of life out comes. the new England journal of medicine, 334 (13), 835-840.
Testa, M. A, simonson DC, turner RR. (1998). "Valuing quality of life and improremention glycemic control in people with type 2 diabetes". Diabete care, 21(3), 44-52.
Vitale. A, (June 10, 1996), Notes on Gerder identity disorder. A brief Description of the problem, 2005/03/18.
Williams, K., Goodman, M., & Green, R. (1985). Parent child factors in gender role socialization in girls. journal of the American Academy of Child Psychiatry, 26, 720-731.
Young , J . , & Klosco, J. S. (1993).Reinventing your life: How to break free from negative life patterns.New York:Dutton.
Zucker KJ, Bradley SJ. Gender identity disorder and psychosexual problems in children and adolescents. New York: Guilford Press; 1995.

1 – Carver
2- Hetringtoun& Park
3- Green
4 -Oedipus Complex
5 -Marsia
6-Atkinson
7 -Castlou
8 -Jimes
9 -Vitale
10 -Wiliams&Goudman&Green
11-Stalerr
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 30 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود