مقدمه
امروزه فرار کودکان از خانه به صورت یک بحران در زندگی بسیاری از خانواده ها درآمده است چرا که در صد بالایی از این افراد گرفتار مشکلاتی چون دزدی ؛ انحرافات جنسی و …. می شوند. گر چه این نوجوانان به دلایل مختلفی از خانه می گریزند اما نتایج و پیامدهای کم و بیش یکسانی در انتظار آنهاست. پدیده فرار دختران به عنوان یکی از چالش های اجتماعی نیاز به مدیریت قوی اجتماعی در زمینه آسیب های اجتماعی دارد. به طور متوسط روزانه 49 مورد فرار از منزل به مرکز ساماندهی کودکان و نوجوانان فراری وابسته به شهر داری تهران گزارش می شود( برزگر1383؛49).
پلیس روزانه 90 نفر از جوانان فراری را که قربانی تجاوز و غیره شده دستگیر می کند که اکثر آنان در ترمینال ها ایستگاه های راه آهن؛ پارک ها و…. به سرمی برند( رسول زاده طباطبایی وهمکاران 1384:15) فرار دختران از منزل یک پدیده چند علتی است که ریشه های آن را میتوان در فقر اقتصادی و فرهنگی؛ از هم پاشیدگی خانوادگی، طلاق یا جدایی عاطفه والدین؛وجود ناپدری یا نامادری؛ اعتیاد؛رفاه و آزادی بیش ازحد، دوستان ناباب، تعرض جنسی توسط نزدیکان، مشکل اخلاقی درخانواده، ازدواج تحمیلی، وجود شکاف بین نسلها و اختلافات بین والد و فرزند و تغییر ارزشها و الگوها در فرزندان و…جستجو کرد( همان: 19)
فرار دختران از خانه نه تنها خود ایشان را در معرض آسیب های جدی روانی و جسمی قرار میدهد بلکه در صورت عدم انجام اقدامات موثر برای حل آن؛ بخشی از نیروی کار و مادران فردای جامعه از دست خواهند رفت. از آنجا که بقاء جامعه در گرو بقای خانواده و موفقیت و شکست جامعه در سلامت و یا گسستگی نهاد خانواده است؛ لذا خانواده از اهمیت خاصی برخوردار است.
شخصیت کودک از طریق تعاملات خانوادگی رنگ می پذیرد و والدین، اولین کسانی هستند که با رفتار و گفتار خود شخصیت کودک را پایه گذاری می کنند. تعاملات خانواده موجب احساس آرامش، پذیرش و تامین سلامت روانی و یا بالعکس موجب تنفر و نارسایی در رفتار کودک می شود. نوجوانانی که در خانواده هایی بزرگ می شوند که فاقد پذیرش شان می باشند و مشکلات عدیده ای رو به رو بوده و اغلب از محیط خانه و خانواده فراری اند.
چکیده:
مطالعه حاضر در پی یافتن عوامل خانوادگی موثر بر فرار دختران است. این مسئله نه تنها مشکل فردی و خانوادگی بلکه معضل اجتماعی است چرا که زمینه ساز انواع جرایم و انحرافات اجتماعی نظیر فحشاء -اعتیاد- قاچاق مواد مخدر- سرقت – شیوع بیماری های مقاربتی و…این درحالی مطرح است که براساس گزارش سازمان جهانی بهداشت سالانه بیش از 1 میلیون نوجوان 13 تا 19 ساله از خانه فرار میکنند( محمدخانی 1386 : 20).در ایران نیز تعداد کودکان فراری به گونه ای نگران کننده در حال افزایش است به طوری که آمار آن در سال 1378 نسبت به سال 1365 حدودا 2 برابر شده است. فرار کودکان از منزل به عنوان مکانیسمی دفاعی با خود به خیابان پناه می برد که ( کارل هورنای ) آن را نوعی تضاد درون فردی می داند. ( سو) نیز بر شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت یافتن اوقات فراغت بیشتر تاکید دارد. ( هاروکس ) رشد انحراف را در سختگیری های بیجا و غیر منطقی بزگسالان و (ونلاکول) میل به رهایی از قیود خانواده و (زائدوشسترم) هم تمایل به فرار را زیر فشارهای خانوادگی و اجتماعی جستجو میکنند( همان:25) پژوش های مرتبط با موضوع نیز بر اثر سوء رفتار والدین، نوع رابطه پدر ،اختلاف شدید و درگیری بین اعضاء، طلاق، متارکه، وجود ناپدری و نامادری ،فقر فرهنگی، بیسوادی و اعتیاد به عنوان عوامل برانگیزاننده نیل به فرار تاکید داشته اند. در این پژوهش به عوامل مختلف خانوادگی نظیر سرپرستی والدین، آزار جسمانی و جنسی ،تبعیض دختر و پسر ،وضعیت اقتصادی و اجتماعی و…. اشاره شده است.
تاریخچه شکل گیری جامعه شناسی انحرافات
اصطلاح بزهکاری رسماً در سال 1899 پس از تصویب اولین قانون بزهکاران جوان در آلینوس شیکاگو رسمیت یافت وتا قبل از تصویب این قانون یعنی سال 1899 جوانان و بزرگسالان مجرم در یک مجموعه قرار می گرفتند. چون در جوامع بدوی و ایستا انحراف و بزهکاری و جرم در یک معنی بوده و در کل به معنای رفتاری بود که از آداب و رسوم و ضوابط جامعه تخلف داشت. از همین روی هر نوع مجازات اعم از اصلاح و بازپروری برای همه یکسان بود. اما با افزایش میزان انحرافات اجتماعی وبا مطالعات تجربی انجام شده متخصصین به این نتیجه رسیدند که قراردادن مجازات یکسان برای قشرهای مختلف سنی امر مناسبی نیست، به همین جهت پیشنهاد گردید که به جای طبقه بندی مجازات ها برحسب نوع جرایم این طبقه بندی برحسب سن منحرفان و بزرگسالان صورت گیرد و بیشتر جنبه بازپروری بزههکار، توان بخشی، حمایتی و ارشادی داشته و افراد در مراکز بازپروری نگهداری و تحت مراقبت مددکاران اجتماعی باشند.
با پیدایش جامعه شناسی انحرافات، انحراف اجتماعی بر حسب سن افرادی که مرتکب رفتار انحرافی می شوند در دو مقوله مجزا تحت عنوان جرم و بزهکاری طبقه بندی شد .علت این طبقه بندی رسیدن به سن قانونی بود. از همین روی به رفتار انحرافی نوجوانانی که به سن قانونی نرسیده اند، بزهکاری می گویند و نوجوانان مرتکب را بزهکار می نامند. البته رفتار بزهکار را نه طیف وسیعی از انحرافات اجتماعی را دربرمیگیرد( جونز و همکاران ،1995 به نقل از صدیق سروستانی ،1383 : 21).
تعاریف مربوط به انحراف در جامعه شناسی
گسن معتقد است که در جامعه شناسی انحراف به مجموع رفتارهایی که با هنجارهای اجتماعی در عین اعتبار و اجرا مطابقت ندار اطلاق می گردد که این امر در گروه اجتماعی موجب بروز واکنش های متنوعی می گردد که نظارت اجتماعی خوانده می شود.( گسن ،1988 :48 به نقل از روزبهانی ، 1378).
کلینارد نیز معتقد است که اصطلاح انحراف باید به شرایطی اطلاق شود که انسان برخلاف مسیر مورد قبول جامعه رفتار کند تا حدی که جامعه توان تحمل آن را نداشته باشد. آشکارترین شکل های انحراف جنایت و بزه است( همان).
پیکا معتقد است که بزهکار به فردی اطلاق می گردد که اعمالی خلاف قانون یا موازین مذهبی یک جامعه انجام دهد. با توجه به اینکه احکام در جوامع مختلف متفاوت است فرد مختلف در یک جامعه ممکن است که در جامعه دیگر مختلف محسوب نگردد( مشکاتی ها، 1381 :4).
در ایران بزهکاری به کل جرایمی اطلاق می شود که درصورت ارتکاب به موجب قوانین قصاص، دیات، حدود و تعزیرات، دارای مجازات هستند.( همان)
ویژگی های فردی ، خانوادگی، اجتماعی فراریان
تمایل به فرار در مورد نوجوانها به خصوص افراد 12 تا 20 سال امری جدی تر و قوی تر به نظر می رسد، فرار از خانه برای نوجوانان و جوانان ، نتیجه یک مسئله غامض می باشد.
فرار در لغت به معنای گریختن و گریز است. یعنی فرد محیطی را که در آن زندگی می کند به دلیل دست نیافتن به نیازها و خواسته های خود و همچنین به دلیل اینکه قادر به تغییر شرایط نامطلوب نمی باشد ترک می کند.( عباسی، 1382 :15) کانر در تعریف فرار می گوید: فرار به معنی ترک ارادی خانه یا محیط نظارت شده است و به منظور دوری از بعضی چیزها و یا یافتن برخی چیزهای دیگر صورت می گیرد. وی همچنین در ارتباط با فرد فراری می گوید: فرد فراری لزوما فرد مفقود نیست. چون مفقود کسی است که گم یا ربوده یا مجروح شده و یا برخلاف میلش جایی نگه داشته شده باشد. نوجوان فراری نوجوانی نیست که به هنگام شب پنهانی از خانه خارج شود تا با دوستانش باشد.( کانر، 2001: 1).
در عموم مباحث و دیدگاههای مطرح شده فرار نوعی مکانیسم دفاعی و یا واکنش جبرانی تسلی بخشی تلقی شده که فرد برای نجات و رهایی از رنجها به این عمل تن می دهد. این رفتار در زمره اختلالات رفتاری است که در ارتباط با واکنشهای سازگارانه به صورت اشفته خود را نشان می دهد و باعث برانگیختن و تحریک افراد به خروج از محیط نظم و انظباط می گردد.
ژاک بورسا فرار را مکانیسمی در جهت یافتن مجال اثبات وجود می داند. برای فردی که در خانه چنین امکاناتی را نداشته است.( اقلیما، 1380 : 142 – 143).
والنر(1975) فرار را مختص بچه زیر هجده سال که بدون اجازه پدر و مادرش خانه را ترک کرده می داند و نمایندگان حکومتی دور بودن چند شب از خانه را نیز به این تعریف اضافه کردند( رود- 1996- به نقل از عباسی 1382).
اقسام فرار
فرار برحسب تعاریف اقسام متفاوتی را نیز دارد بعضی فرار را به 2 دسته تقسیم کرده اند و چنین تعریف می کنن: الف- فرار از ب- فرار به
الف) نوجوان فراری از: بر حسب به کسی اطلاق می شود که به دلیل شرایط سخت از خانه فرار می کند. او در خانه ای زندگی می کند که تحمل شرایط موجود در آن ساده نیست، او مورد بهره کشی جنسی یا جسمی قرار گرفته و از داشتن والدین طرد کننده ، انتقام جو، سها انگار رنج می برد. او از این موقعیت ها می گریزد تا شاید در خیابان با گرمی و پذیرش بیشتری مواجه شود. اگر چه بر حسب تحقیق شارلین، موربراک(1992) بین سن دختر و فرار ارتباط مثبت وجود دارد. دختران جوان کمتر قدرت کنترل خواسته هایشان را دارند( حمیدی، 1382 :132).
ب) نوجوان فراری به : به نوجوانی گفته می شود که در ابتدا به دنبال کمترین استقبال یا در جستجوی هیجان و جذابیت ماندن در خیابان از خانه فرار می کنند. محیط خانوادگی این افراد حمایت کننده نیست و خونسردی والدین و کنترل کم از مشخصات آن است. این افراد تحت تاثیر فشار بیش از حد همسالان خویش هستند و اغلب پس از یک ماجرای کوچک به خانه برمی گردند. بین سن دختران و فرار رابطه منفی وجود دارد(همان)
فارو و همکارانش (1992) تقسیم دیگری را در ارتباط با فرار انجام داده اند که عبارت است از:
1- فراریان موقت یا به عبارتی فراریان وابسته به موقعیت 2- فراریان مزمن 3- فراریان رانده شده 4- جوانان مراکز: این گروه غالبا هیچ تماسی با خانواده نداشته اند، اما در انستیتوهای عمومی یا شخصی یا پرورشگاهی زندگی کرده اند و قادر نیستند که وضعیت خود را تحمل کنند. به همین دلیل آنها را ترک می نمایند( همان)
انواع دیگری از فرار بر اساس تحقیقی که در بلژیک بر روی 600 فراری صورت گرفته مشخص شده است.
الف) فرار عکس العملی : در این نوع از فرار نوجوان یا جوان به دلیل وجود اختلال و نبود ارتباط مناسب با محیط زندگی اقدام به این حرکت می کند و می خواهد در این حالت از آن برای هشدار دادن در برابر رفتارهایی چون بی توجهی و… استفاده نماید.
ب) فرار برای راحت زندگی کردن : در این حالت نوجوان یا جوان خانواده را مانع انجام برخی فعالیت های خویش می بیند، دوست دارد تا مطابق خواسته ها و امیال خودش زندگی کند در نتیجه از خانه می گریزد تا راحت تر زندگی کند.
ج) فرار به خاطر آینده سازی: در این حالت نوجوان یا جوان به دنبال معماری آینده است و امید دارد که بتواند آنگونه که می خواهد زندگی خویش را بسازد. در نتیجه برای رسیدن به این خواسته منزل را ترک می کند . زمانی که فرد برای ساختن آینده خود منزل را ترک می کند، امکان اینکه در دام بزه گرفتار شود کمتر است.( همان)
ویژگی های فردی ، خانوادگی، اجتماعی فراریان:
تمایل به فرار در مورد نوجوانها به خصوص افراد 12 تا 20 سال امری جدی تر و قوی تر به نظر می رسد، فرار از خانه برای نوجوان جوان ، نتیجه یک مسئله غامض و برای خانواده مسئله ای است که مربوط به روابط متقابل و برای جامعه یک مسئله اجتماعی تلقی می گردد. البته همه جوانان و نوجوانان وقتی با مسئله ای مواجه می شوند اقدام به فرار نمی کنند بلکه سعی می کنند مسئله خود را حل کنند و تنها گروه اندکی وقتی با مسئله ای روبرو می شوند اقدام به فرار می کنند. بر همین اساس به نظر می رسد شرایط خاصی تا حدودی در مورد انها عمومیت دارد که این ویژگی ها عبارتند از:
الف) از نظر فردی : نوجوانان فراری معمولا افرادی هستند که از برخی اختلالات و مشکلات رنج می برند. اگر چه تمامی این موارد ممکن است که تنها در یک نفر از ان به چشم نخورد از جمله می توان به اختلالات مغزی، اراده ضعیف ، حساسیت بیش از اندازه نسبت به محیط و افراد آن ، عقب ماندگی درسی و عقب ماندگی ذهنی ، شخصیت تلقین پذیر، عدم ثبات نظم اجتماعی ، عدم تکوین شخصیت، رنج عصبی و بی خوابی و احساس گناه اشاره کرد.
ب) از نظر خانوادگی: در مورد ویژگی های خانوادگی این گروه معمولا می توان از عواملی چون خانواده های نابسامان یا بدون سرپرست، والدین معتاد، محیط متشنج خانوادگی، طرد و تحقیر و کمبود محبت در خانواده، عدم امنیت لازم در محیط خانواده ، بی توجهی نسبت به وضعیت تحصیلی آنها از جانب اولیاء ، خانواده پر جمعیت، سخت گیری و خشونت والدین نسبت به آنها و تجاوز به حقوق شخصی و جنسی آنها در محیط خانواده و … نام برد.
ج) از نظر اجتماعی: بچه های فرار از نظر محیط اجتماعی فاقد حمایت های لازم و مراقبت های مورد نیازشان هستند همچنین محیط موجود آنها محیطی ضد اجتماعی و آلوده به مفاسد اخلاقی، وجود الگوهای نامناسب و … می باشد. به همین منظور کانر در مقاله ای تحت عنوان شناخت فرار نوجوانان و پیشگیری از آن علل این اقدام (فرار) را چنین توضیح می دهد.
1- اجتناب از عواقب نا خوشایند رفتار که فرد انتظار دارد در آینده با آن مواجه شود. 2- فرار به خاطر جلوگیری از ادامه مواجهه با تجربه ای مستمر و پیش رونده نامطلوب و دردناک یا سخت در زندگی مثل آزار جنسی در منزل. 3- پیشگیری از ترک فعالیت ها، ارتباطات و دوستیهایی که برای فرد مهم و با ارزش به نظر می رسد. 4- بودن با افرادی که به زعم ایشان، حمایت گر، مشوق و متعالی هستند. 5- بودن در مکان هایی که آنها را از مشکلاتشان دور می سازد. 6- تغییر در توافق آنچه در حال انجام است یا قرار است انجام گیرد. مثل ازدواج نامناسب توٍام با تهدید.
وی همچنین معتقد است مشکلاتی که امکان بروز فرار کودکان را افزایش می دهد عبارتند از:
1- کودک آزاری یا غفلت نسبت به او 2- استفاده از الکل یا مواد مخدر 3- طلاق یا جدایی که مواجهه درستی با آن صورت نگرفته 4- رفتار معاند و متضاد والدین که با تخیلات نامناسب نوجوان ترکیب شده باشد 5- آمیزش با یک گروه همسال ضد اجتماعی 6- فرار یکی از اعضاء خانواده ( کانر: 2001، 1و2 به نقل از گذارنده: 1380 :8و9).
علل فرار
در اغلب جوامع دختران نسبت به پسران هم در خانواده و هم در اجتماع بیشتر گرفتار تبعیض هستند. وجود موانع در راه پذیرش دختران در مواضع تصمیم گیری و مدیریت های اختصاصی فرهنگی سیاسی جوامع کوچک و بزرگ جنس مونث را در منزلت اجتماعی پایین تری نسبت به مردان قرار داده است. علاوه بر این سوگیریهای خانواده و برخوردهای غیر منطقی در مقابل خواسته های دختران باعث احساس تبعیض و نارضایتی آنها از دختر بودن می شود. از طرفی کافی نبودن حمایت های قانونی و فراگیر نبودن امکانات باعث آسیب دختران به جهت روحیه لطیف و شکننده آنان شده و دختران برای رسیدن به وضعیت مطلوب سعی می کنند تا از خانه و خانواده رویگردان شوند( به نقل از زواره ای، 1380).در مطالعاتی تغییر علل فرار از منزل بررسی شده و چنین نتیجه گیری شده است که در زمانهای گذشته عوامل اقتصادی و تلاش برای موقعیت های بهتر مدنظر بوده در دهه 1960 یکی از مهمترین فرار هیجان و یافتن راه دیگری برای زندگی و تاثیر عوامل خانوادگی و یک ده بعد از فرار به دلایلی از قبیل سوء استفاده با خواسته شدن و غمگین بودن در محیط زندگی صورت گرفته است( شین 1989، حمیدی1382: 135 ).
زاند و شلترم معتقدند که میل به فرار، به جهت کاستن فشارهای خانوادگی و اجتماعی و پناه بردن به محیطی که نیازها و تمنیات نوجوانان در آن بهتر مورد توجه قرار می گیرد، می تواند فکر و روح نوجوان را درگیر نماید( عباسی، 1382: 19). معمولا به دلایلی از قبیل : خارج شدن از حیطه کنترل خانه و مدرسه، تاثیر همسالان ، نداشتن امکانات اولیه برای به حداقل نیازهایی از قبیل غذا و مسکن، وضعیت نابسامان اقتصادی و… افراد اقدام به فرار می کنند که در نهایت قادر به انتخاب دارد یکی از 3 گزینه زیر می باشد:
1- برگشت به خانه
2- زندگی در خانه گروهی یا پرورشگاه
3- باقی ماندن در خیابان.
هر کدام از این انتخابها تاثیر خاصی بر روی زندگی فرد فراری دارد. از جمله بازگشت مجدد فرد به خانه در صورتی که مشکل حل نشود می تواند شرایط را به نسبت قبل بغرنج تر نماید. حضور در پرورشگاه و نیاز به زندگی در خانه گروهی نیز پیامد هایی از قبیل کاهش حمایت ها از جانب خانواده و… را نیز می تواند در پی داشته باشد. انتخاب سوم نیز با توجه به پیامدهای زندگی در خیابان و امکان بروز هر چه بیشتر رفتارهای نابهنجار می تواند باعث کاهش موفقیت آمیز سازگاری فرد با جامعه شود.
فقر عاطفی یکی دیگر از مهم ترین عوامل ترک خانه محسوب می شود. اگر خانه که محل امن و مکان تامین نیازهای عاطفی نوجوان است به محیطی فاقد عواطف بدل شود، طبیعی است که نوجوان در جستجوی محبت پا را از خانه بیرون می گذارد و به کسانی که به او چراغ سبز نشان داده و یا به هر دلیلی به او محبت کنند روی می آورد. در چنین شرایطی معمولا گروه های همسن و خلافکار وارد عرضه زندگی او شده و امکان رجوع فرد به رفتارهای بزهکارانه قوت می یابد. اسکافنر در تحقیقی عوامل فرار را چنین ارزیابی می کند که به نظر او سوء استفاده یک فاکتور دراز مدت بوده که اکثر خانواده های با سابقه سوء استفاده و فاقد ساختار مناسب هستند. کودکان در این خانواده ها به دلیل استقلال و عدم وابستگی به والدین فرار را تجربه می کنند و نوجوانان و دوستان، مهمترین منابع حمایتی آنها محسوب می شود. در صورت عدم وجود مکانیسم حمایتی موثر در خانواده از نوجوانان سلب اعتماد شده و تمایل به کسب حمایت های اجتماعی را بیشتر از دوستانشان دارند. در چنین شرایطی مشابهت فرد با دوستانش افزایش می یابد( پاو، واینبک و…2000، حمیدی ، 1382 : 134)
پیامدهای فرار :
هنگامی که فرد از خانه فرار می کند خود و پیرامونش یعنی خانواده و جامعه را تا شعاعی وسیع به طرق مختلف در معرض آسیب و خطرات بسیار زیادی قرار می دهد این پیامدها در بعد فردی – خانوادگی و اجتماعی قابل برسی است:
1- پیامدهای فردی : فرار آغاز بی خانمانی و بی پناهی است و زمینه ارتکاب بسیاری از جرائم را فراهم می کند دختران فراری برای امرار معاش به سرقت – تکدی گری – تکدی گری- توزیع مواد مخدر- روسپیگری و فحشاء اقدام می کنند. برخی از باندهای فحشاء نیز اقدام به انتقال دختران فراری به کشورهای دیگر، تجارت سکس و فروش اجزای بدن آنها می کنند از سوی دیگر فساد اخلاقی موجب می شود که دچار انواع بیماریهای مقاربتی و اختلالات روحی و روانی شوند.
2- پیامدهای خانوادگی: فرار دختران می تواند بزرگترین لطمه برای حیثیت و شرافت خانوادگی فرد باشد. این عمل اولا نشانه ای از ناکارآمدی خانواده در تربیت فرزند، شکاف بین نسلی والدین و فرزندان و اختلافات خانوادگی است.
3- پیامدهای اجتماعی: الف) افزایش نرخ پیامدهای اجتماعی : موجب افزایش نرخ آسیب های اجتماعی می شود(فعالیت در باندهای فحشا- اعتیاد) ب)تهدید بهداشت اخلاق روانی جامعه: موجب رواج بی حرمتی اخلاقی و ایجاد فضای مسموم در جامعه که می تواند موجب شکستن حریم های اخلاقی – بهداشت روحی و روانی اعضای جامعه را تهدید نموده و آسیب جدی بر سلامت جامعه وارد نماید. ج) تحمیل هزینه های اجتماعی: فرار دختران هزینه های فراوانی را بر دوش جامعه و دولت می گذارد اقداماتی مثل فقدان دختر- شناسایی دختران فراری توسط نیروهای بازجویی- انجام مراحل قضایی- ایجاد مراکز مختلف مثل کانون اصلاح و تربیت هزینه های هنگفتی بر جامعه دارد.
تبیین عوامل موثر در فرار دختران
آسیب های اجتماعی نظیر فرار از خانه ، دارای زمینه ها و ابعاد مختلفی هستند و عوامل گوناگونی از جمله عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی در شکل گیری ان موثر می باشد.
-عوامل فردی : این دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل شخصیتی و اختلال در سلوک و رفتار است که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- شخصیت های ضد اجتماعی : ویژگی های این نوع شخصیت، بهم ریختگی ارتباط میان انسان و جامعه و ارتکاب رفتارهای نابهنجار است که مورد قبول جامعه نمی باشد، ولی معمولا نزد عامل ان در اصل و یا در مواقعی خاص، ناپسند شمرده نمی شود. افراد روان رنجور نسبت به هنجارها و مقررات اجتماعی بی تفاوت بوده و کمتر انها را رعایت می کنند. اعمال این افراد نظام اجتماعی را متزلزل می کند و رعایت ارزشهای اخلاقی را به پایین ترین سطح آن تنزل می دهد. از مشخصات بارز شخصیت های ضد اجتماعی خود محوری، فریبندگی سطحی و ظاهری و عدم احساس مسئولیت و فقدان بینش نسبت به انگیزه های عمل می باشد. به پیامدهای عمل خود نمی اندیشند، در کارهای خود بی پروا و بی ملاحظه هستند و در قضاوت های خود یکسویه می باشند. این نوع شخصیت ها عمدتا از خانه و مدرسه فرار می کنند.
2- شخصیت های خود شیفته: این شخصیت ها تمایل شدیدی به خود محوری دارند و پیوسته به تمجید و توجه دیگران نیازمندند و در روابط خود با مردم به نیازها و احساسات دیگران بی توجه می باشند و با آنها همدردی و علاقه نشان نمی دهند. این افراد اغلب با رویاهایی در مورد موفقیت نامحدود و درخشان، قدرت، زیبایی و روابط عشقی آرمانی مشغول هستند. این گروه ممکن است مشکلات خود را بی همتا بپندارند و احساس کنند که فقط افراد هم سطح خودشان آنها را درک می کنند. اغلب این افراد والدینی داشته اند که نسبت به آنها محبت با ثباتی نداشته و یا سرد بوده اند و یا بیش از حد به آنها ارج نهاده اند. نوجوانان خود شیفته به علت سرکوب خواسته ها و فقدان ارضای تمایلات درونی از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهای نابهنجار نظیر فرار از خانه گرایش نشان می دهند.
3- شخصیت های هیستریونیک(نمایشی): نزد این افراد جلب توجه از دیگران اولویت خاصی دارد. دوست دارند پرجوش و خروش صحبت کنند. مشخصه بارز آنها بیان اغراق آمیز، هیجانی، تاثیرپذیری از دیگران است. توجه کافی به درک موقعیت ندارند و تمایل دارند با تعمیم عاطفی پاسخ دهند. هیجان طلبی، ماجراجویی تنوع طلبی، کنجکاوی، استقلال طلبی افراطی، لذت گرایی کوتاه مدت و ارضای تمایلات آنی، غلبه کنش های احساسی بر کنش های عقلانی از جمله مشکلات رفتاری است که فرد را به سوی موقعیت های خطرزا نظیر فرار از خانه رهنمون می سازد. اینچنین افرادی معمولا مستعد انجام رفتارهای نسنجیده نظیر فرار از خانه می باشند.
-عوامل خانوادگی:
– نوع خانواده: خانواده در شکل دهی به زندگی و رفتار فرد تا حد زیادی موثر است. اگر خانواده با مشکلات و آسیب های عدیده ای مواجه شود روند جامعه پذیری افراد خانواده مختل می شود. در سال 1980 از چهار نوع آسیب برای خانواده نام می برد که بر کنشهای نابهنجار برای خانواده موثر می باشد:
الف) خانواده بی کفایت: این خانواده فاقد توانمندی های جسمانی یا روان شناختی موثر برای سازگاری با مسائل زندگی هنجار می باشد و نمی تواند با مسائل زندگی مقابله کند.
ب) خانواده ضد اجتماعی: این خانواده واجد ارزشهایی به شدت مغایر با ارزش های اجتماعی می باشد. و رفتارهای نا مطلوب را تشویق می کند به اعتقاد "منسر" و " کروهن" شرایط برخی خانواده ها، نابهنجاری را تایید می نماید.
ج) خانواده آشفته: این خانواده با کنش ها و اختلالات رفتاری نظیر غیر منطقی بودن، دعوا و تعرض و… مشخص می شود و اعضای آن دارای شخصیت های مخرب وغیرعادی هستند که فضای خانه رابه اضطراب وتنش می کشانند.
فرد به دلیل کمبود محبت و تربیت ناصحیح در مواجهه با یک محبت کاذب اقدام به فرار می کند. والدین چنین خانواده هایی در کانون ارتباطات خانوادگی حضور فعال ندارند و فرزندان به حال خود رها شده اند و روابط آنها فاقد هر نوع نظارت صحیح می باشد. این نوع خانواده فاقد سرمایه اجتماعی است و نمی تواند به عنوان یک منبع کنترل ، مانع رفتارهای تند جوانان از جمله فرار آنان از خانه شود.
د) خانواده از هم گسیخته: این خانواده به دلیل از دست دادن پدر و مادر خانواده بر اثر مرگ ، طلاق و جدایی در اکثر موارد برای تربیت فرزندان و سازگاری اجتماعی آنها دچار مشکل می باشد. در چنین خانواده ای فرد با احساس ناکامی و محرومیت کمبود محبت و خلاء واکنش عاطفی مواجه است و در صورتی که فردی جانشین والدین خانواده شود، احتمال اختلال در هویت خانوادگی و عدم پذیرش او از سوی فرزندان و ناسازگاری با وی و فرزندان ناتنی وجود دارد که همین امور می تواند زمینه اختلالات رفتاری مانند فرار از خانه را فراهم کند.
– روابط در خانواده :
الف – خشونت در خانواده :فرار از خانه یکی از باز تاب های خشونت خانگی است که به دلیل تاثیرات اجتماعی آن قابل تامل است. اعمال خشونت های روحی ، جسمی ، جنسی از سوی اعضای خانواده ( تجاوزات جنسی توسط پدر یا جانشین پدر یا برادر تنی یا ناتنی ) عامب بسیار مهمی در فرار دخترانی که قربانی این نوع خشونت ها می باشند، بوده که به دلیل ترس از آزار دهندگان و آبروی خویش جرات اظهار مشکلاتشان را ندارند زیرا از محیط نا امن خانواده می هراسند.
ب- تبعیض در خانواده: بسیاری از والدین آگاهانه یا ناآگاهانه با تبعیض بین فرزندان، موجب اختلاف بین آنها و دلسردی از زندگی می شوند. تبعیض در مواجهه با خطا ها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رویه منطقی برای برخورد با خطاهای فرزندان و تنبیه تبعیض آمیز بر اساس برتری پسر و دختر یا بالعکس موجب سلب اعتماد به نفس و بد بینی فرزندان نسبت به والدین می شود. تبعیض در خانواده با روحیه حساس و عزت نفس دختران منافات دارد و با ایجاد بحران های روحی و سرخوردگی، آنها را به سوی عکس العمل های منفی نظیر فرار از خانه سوق می دهد.
ج- محدودیت مطلق: در این شیوه تربیتی فرزندان از آزادی و اختیار لازم متناسب با سن و شرایط شرایط خویش محرومند و باید نظر والدین را بدون آگاهی از علت آن انجام دهند و حق اظهار نظر، دخالت یا تصمیم گیری را ندارند به طور نمونه نمی توانند درباره زندگی آینده خویش تصمیم بگیرند و باید تن به ازدواج اجباری دهند. در این خانواده ها به خواسته های مادی و معنوی فرزندان توجهی نمی شود، لذا توانایی و مقاومت آنها را در هم می شکند. فرزندان نسبت به خانواده خود احساس نارضایتی و تنفر و سرخوردگی می کنند زیرا همنوایی با هنجارها و درخواست های خانواده ، برای آنها سنگین بوده و موجب ایجاد تنفر از خانواده می شود لذا از هر فرصتی جهت عدم پیروی از هنجارهای خانواده بهره می برند و درصدد هستند با فرار از خانه از این محدودیت ها رهایی یابند.
د- آزادی مطلق: توجه بیش از حد متعارف و در اختیار بودن امکانات فوق حد سنی فرزندان هم می تواند مشکلات و بحران ها و فشارهای زندگی که در آن امکان تحقق برخی از آرزوها سلب می شود و یا در شرایطی که خواسته های فرزند به افراط می گراید و والدین با آن مخالفت می نمایند، فرزند به دلیل تربیت عاطفی (نه تربیت عقلانی )، روحیه عدم درک منطقی شرایط نازپروری و کاهش دامنه استقامت و آستانه تحمل در برابر مخالفت والدین و مسائل خانه عصیان نموده و نهایتا زمینه فرار از خانه را فراهم می نماید. به عبارتی دیگر فرد کوچکترین انتقاد و مانعی را تحمل نمی کند.
طرح و بیان مسئله
فرار دختران از خانه، یکی از رفتارهای ناسازگارانه ای است که در نگاه اول یک پدیده شخصی و فردی به نظر می رسد ولی باید توجه داشت که جزء آسیب های اجتماعی بوده و تاثیرات سوء بر جامعه دارد. فرار از منزل به عنوان یکی از بحرانهای اجتماعی می باشد و این پدیده روند رو به رشدی را در سطح جهان داشته است و آنچه که نگران کننده است روند رو به رشد این پدیده می باشد.
این پدیده نه تنها خود یک ناهنجاری تلقی می شود بلکه منشا بروز ناهنجاریها و خطرات دیگری نیز به شمار می رود. مساله فرار دختران، نه تنها مشکل فردی و خانوادگی است، بلکه یک معضل اجتماعی است چرا که زمینه ساز انواع جرایم و انحرافات اجتماعی نظیر فحشاء، اعتیاد، قاچاق مواد مخدر، سرقت و شیوع بیماریهای مقاربتی و نظایر آن است. اگر نگاهی به آمار بیندازیم، متوجه می شویم که امروزه در اکثر کشورهای جهان، فرار از خانه به یک معضل اجتماعی جدی تبدیل شده است. "براساس آمار سازمان بهداشت جهانی، سالانه یک میلیون نوجوان 13 تا 19 ساله از خانه فرار می کنند که 74 درصد آنها دختر هستند." (جوادی یگانه، عدل، 1384: 12).
پدیده فرار از منزل در کشور ما نیز وجود دارد و مانند بسیاری از کشورهای دیگر، این پدیده در ایران نیز در حال رشد است. به طوری که "آمار به دست آمده در سال 1378 نسبت به سال 1365 حدود 20 برابر شده است و متوسط سن دختران فراری نیز در سال 1378 به 16 سال و در سال 1379 به 7/14 سال رسیده است." (همان: 13).
"بیشتر نوجوانان فراری 14 تا 17 سال دارند که از این میان 74 درصد دختر و 26 درصد پسر هستند. در ایران تعداد کودکان فراری به گونه ای نگران کننده در حال افزایش است و طبق آمار منتشره از سوی نیروی انتظامی، در 4 ماه سوم سال 1380 تعداد 60156 نفر نوجوان فراری توسط نیروی انتظامی دستگیر شده اند." (روزنامه جام جم، 1380 به نقل از تابع بردبار، 1381: 8).
در ضمن باید توجه داشت که فراوانی فرار از منزل، در معنای کلی فراتر از آماری است که سازمانها و ارگانهای مختلف ارائه می دهند، زیرا همواره افرادی هستند که توسط این سازمانها یا ارگانها شناسایی نشده و جزء آمار محاسبه نمی شوند.
علاوه بر این، علارغم نیاز شدید بخش های اجرایی کشور به داده های صحیح برای برنامه ریزی و درست در این زمینه، پژوهشها و تحقیقات کمی در مورد فرار از منزل انجام شده است و اطلاعات دقیقی در مورد علل و دلایل فرار نوجوانان از خانه وجود ندارد تا بتوان براساس آن اقدامات لازم را به عمل آورد. "همچنین براساس اعلام سازمان جهانی حمایت از کودکان خیابانی، 70 درصد دختران فراری، روزانه یک یا دو بار مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند. متاسفانه در بحث کودکان خیابانی آنچه مساله دختران را از اهمیت مضاعف برخوردار می کند، بحث جاذبه جنسی است که مساله فرار دختران را از پیچیدگی خاصی برخوردار کرده است." (یگانه، عدل، 1383: 15).
"این دختران در صورت باز نگشتن به خانه، بیشتر از پسران قربانی تجاوزات جنسی می شوند و برای گذراندن زندگی به کارهای غیر اخلاقی و مجرمانه دست می زنند و در نتیجه علاوه بر بزه دیدگی به عنوان منحرف و بزهکار از نظر خانواده و جامعه طرد می شوند." (معظمی، 1382: 7) با توجه به آمارهای ارائه شده به نظر می رسد که باید به مسئله فرار دختران توجه بیشتری نمود و می توان این پدیده را به عنوان یک مساله اجتماعی مورد تحقیق و بررسی قرار داد. اما آنچه با اهمیت است، این است که علت فرار این دختران چیست؟
چرا این دختران خانه و کاشانه خود را رها کرده و در خیابانها و پارک ها سرگردان می شوند؟ چرا محیط بیرون از خانه را برمی گزینند و از این محیط امن فرار می کنند و خانه را به عنوان امن ترین مکان برای مواقع سختی و اضطراب و مامن پناه و آرامش می دانیم رها می کنند؟ پس باید به دنبال پیدا کردن علل فرار دختران از خانه بود. در ضمن باید توجه داشت که فرار به عنوان یک مساله اجتماعی، دارای علل گوناگون شخصیتی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده و نمی توان تنها یک دلیل برای آن آورد، بلکه باید به همه جنبه های این مساله توجه نمود. اما به نظر می رسد که خانواده بیشترین نقش را در فرار دختران بازی می کند، زیرا این دختران خانه را راحت تر تحمل می کنند.
باید دید در خانه و در میان خانواده به این دختران چه می گذرد؟ و چگونه با آنها رفتار می شود که آنها را از خانه گریزان می کند؟ زیرا می توان گفت فرار نوجوانان و جوانان از خانه و ترک اعضای خانواده، نوعی اعتراض به شرایطی است که در خانواده وجود دارد و در واقع اعتراض به سخت گیریها و قوانینی است که در خانواده وجود داشته و به نظر فرد نامساعد یا غیر قابل تحمل است و می توان گفت این عمل نوجوانان و جوانان نوعی واکنش به محرک های محیطی است و یک مکانیزم دفاعی در مقابل محرک های آزار دهنده و مضری است که مانع دست یابی او به یک زندگی توام با آرامش و دست یابی به آرزوهای دور و دراز است. زیرا اکثر این دختران، در خانه از سوی سرپرست یا اعضای خانواده مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند و این آزار می تواند، آزارهای جسمی چون کتک زدن یا آزارهای روحی چون زندانی کردن و توهین و مسخره کردن یا سوء استفاده های جنسی باشد. بنابراین انگیزه فرار آنها از خانه، در واقع رهایی از این شرایط آزار دهنده می باشد. این دختران پس از گریز از خانه در معرض تهدیدات زیادی قرار دارند و اکثر آنها بعد از فرار در همان روزهای اولیه مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند و یا به گروههای بزهکار می پیوندند. بنابراین خطرات زیادی در بیرون از خانه در انتظار آنهاست.
بنابراین با توجه به اینکه خانواده نقش بسیار مهمی در تربیت و رشد فرزندان داشته و شخصیت یک کودک از طریق تعاملات خانواده رنگ می پذیرد و والدین اولین کسانی هستند که با رفتار و گفتار خود شخصیت کودک را پایه گذاری می کنند. پس در نتیجه ما در این تحقیق به جنبه های مختلف ارتباط بین دختران فراری و والدین آنها می پردازیم و این به معنی نگاه تک بعدی به مساله نمی باشد ولی کانون اصلی توجه ما به متغیر خانواده خواهد بود تا بتوان به نتایج دقیق تری در این زمینه دست یافت.
اهمیت و ضرورت پژوهش:
انحرافات اجتماعی و گرایش به مقایسه اجتماعی، به عنوان یک رفتار نابهنجار، جامعه را در معرض بیماری و رکود ساخته و نهایتا جامعه را به اضمحلال می کشاند. هر اجتماعی اگر بخواهد دارای قوام و دوام بوده و زندگی سالم و صالحی داشته باشد، باید خود را از بیماری مفاسد و انحراف برهاند.
بنابراین انحراف جنبه فردی و شخصی ندارد، بلکه دقیقا یک بحث اجتماعی و توسعه ای است، لذا باید به مطالعه علمی انحرافات و کجروی های اجتماعی بپردازیم تا علل و عوامل پیدایش نتایج و پیامدهای حاصل از آن مشخص و راه درمان درستی در پیش گرفته شود. در واقع همان طور که بیماران جسمی به مراقبت و درمان نیازمند می باشند، انحرافات نیز که در واقع حاکی از بیماری اجتماع و جامعه است، باید با شناخت عمیق و مراقبت مناسب، به وضع متعادل و عادی خود درآید.
در نگاه اول فرار پدیده ای فردی به نظر می رسد، ولی با توجه به پیامدهای آن برای جامعه می توان آن را از آسیب های اجتماعی به حساب آورد. به عبارتی فرار از خانه برای نوجوانان نتیجه یک مساله غامض و لاینحل و برای خانواده یک مساله مربوط به تعاملات خانواده و برای جامعه یک مساله اجتماعی است.
خشونت و صدمه جسمی و روانی، جدی ترین مشکلاتی است که یک دختر فراری با آن روبه روست. بیشتر این دختران ضربه روحی می خورند و عده ای مورد تجاوز قرار می گیرند و تعدادی از آنها آسیب جانی می بینند، اما توانایی ما برای پیشگیری از فرار و درمان اثرات این پدیده محدود است. زیرا مطالعات کمی در این زمینه صورت نگرفته تا بتوان این پدیده را تبیین کرد.
در بین تمامی نهاد، سازمانها و تاسیسات اجتماعی، خانواده نقش و اهمیتی خاص و بسزا دارد. تمامی کسانی که در باب سازمان جامعه اندیشیده اند، بر خانواده و اهمیت حیاتی آن برای جامعه تاکید ورزیده اند. به درستی هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند، چنانچه از خانواده هایی سالم برخوردار نباشد. بی هیچ شبهه ای هیچ یک از آسیب های اجتماعی نیست که خارج از تاثیر خانواده پدید آمده باشد. بنابراین از آنجایی که کوچک ترین و اصلی ترین واحد اجتماعی خانواده است و آحاد مردم قبل از هر تشکلی در خانواده به سر می برند و شدیدا تحت تاثیر آن قرار دارند، بجاست که مساله تاثیر خانواده بر گرایش به فرار از منزل مورد بررسی قرار گیرد. خانواده از گروههای نخستین می باشد و از آنجایی که این گروه در تکوین شخصیت و نوع رفتار بسیار اهمیت دارد، بنابراین لازم می دانیم ابعاد آن را روشن نموده.
اهداف پژوهش
در انجام هر تحقیق، همواره باید متوجه هدف و مقصد نهایی بود، تا اولا در مسیر به بیراه نیفتاد و از منظور اصلی فاصله نگیریم و ثانیا نسبت به تحقیق نتایج تحقیق دقت لازم صورت گیرد. چنانچه معمول است، اهداف تحقیق در دو محور اصلی و فرعی تنظیم و ارائه می شود. بر همین اساس می توان گفت: هدف اصلی و کلی این پژوهش همانگونه که از عنوان آن بر می آید، بررسی تاثیر محیط خانواده بر فرار دختران از منزل می باشد. ولیکن در کنار این هدف کلی، مقاصد دیگری نیز مورد نظر می باشد که می توان به عنوان اهداف فرعی و جنبی تحقیق ملحوظ شده و در تجزیه و تحلیل نهایی مورد استفاده و بهره برداری قرار گیرند.
اهداف فرعی تحقیق به طور کلی عبارتنداز:
1. شناخت آسیب های متاثیر از رفتار والدین با دختران جوان که موجب فرار آنان از منزل می شود.
2. ارائه توصیه هایی به دختران جوان و گوشزد نمودن پیامدهای ترک منزل به آنان.
سوالات پژوهش:
1. آیا ناسازگاری میان اعضاء در خانواده بر فرار دختران از منزل تاثیر دارد؟
2. آیا از هم گسیختگی خانواده بر فرار دختران از منزل تاثیر دارد؟
3. آیا خشونت جسمی و جنسی علیه دختران در خانواده بر فرار دختران از منزل تاثیر دارد؟
4. آیا فقر عاطفی موجود در خانواده بر فرار دختران از منزل تاثیر دارد؟
5. آیا انحراف والدین بر فرار دختران از منزل تاثیر دارد؟
مفهوم فرار:
" ماهیت فرار را می توان از دیدگاههای مختلف بررسی کرد. از یک دیدگاه، فرار نوعی مکانیزم دفاعی و یا واکنش جبرانی تسلی بخش است که فرد برای نجات و رهایی از رنجها به آن تن می دهد. کارن هرنای این حرکت را نوعی تضاد می داند. تضاد میان فردی که از یک سو می خواهد مستقل باشد و از سوی دیگر خواستار همبستگی است. او اولین تضاد را در سایه فرار، تحقق یافته می پندارد. از دیدگاهی دیگر فرار نوعی اختلال است، که در ارتباط با واکنش های سازگارانه، به صورت آشفته خود را نشان می دهد. در این صورت فرار، اختلالی عمیق در رفتار تعریف می شود که باعث برانگیختن و تحریک افراد به خروج از محیط نظم می شود و زمینه را برای ترک کانون خانواده فراهم می سازد." (قائمی، 1372: 24).
"فرار از خانه و اقدام به دوری و عدم بازگشت به منزل و ترک اعضای خانواده، بدون اجازه والدین و یا وصی قانونی خود، در واقع نوعی واکنش نسبت به شرایطی است که از نظر فرد نامساعد، غیر قابل تحمل و بعضا تغییر ناپذیر است. این عمل معمولا به عنوان یک مکانیزم دفاعی به منظور کاهش ناخوشایندی و خلاصی از محرک های آزار دهنده و مضر و دست یابی به خواسته های موردنظر و عموما آرزوهای دور و دراز انجام می شود." (تابع بردبار، 1381: 2).
"فرار براساس علل آن به انواع زیر می توان تقسیم کرد:
الف: فرار عکس العملی
نشانگر اختلال در چگونگی ارتباط بین جوان و محیط است. در این حالت از فرار به عنوان روشی برای بیدار کردن و هشیار کردن استفاده می شود. مثلا وقتی نوجوانان در خانواده به فراموشی سپرده می شوند و والدین غرق در فعالیت های روزمره خود هستند، امکان دارد نوجوانان اقدام به فرار کنند.
ب: فرار برای راحت زندگی کردن:
گاهی جوانان و نوجوانان چون خانواده را مانع انجام برخی از فعالیت های خود می دانند و می خواهند آنگونه که دوست دارند، زندگی کنند، از خانه فرار می کنند تا به گونه ای دیگر و آزادتر زندگی کنند.
ج: فرار به خاطر آینده سازی:
در این حالت جوان یا نوجوان به دنبال شکل گیری و ساختن زندگی، آنگونه که خود می خواهد، می باشد. در این وضعیت، مشکلات بزهکاری به ندرت دیده می شود." (قادری، 1369 به نقل از راهب، 1380: 44).
مفهوم خانواده:
"مک آیور در تعریف خانواده می گوید: خانواده، گروهی است دارای روابط جنسی چنان پایا و مشخص که به تولید مثل و تربیت فرزندان منجر می شود." (ساروخانی، 1371: 135).
انواع خانواده:
در تقسیم بندی انواع خانوادگی، دیدگاههای مختلف و طرز تلقی های گوناگون وجود دارد. اما به طور کلی باید گفت: در جامعه شناسی، انواع متعددی از اشکال کانون خانوادگی مطرح می شود. طبیعتا هر کدام به گونه ای می توانند بر رفتار فرد موثر باشند که در اینجا به چند مورد از مهم ترین آنها اشاره می شود:
"1. خانواده هسته ای: خانواده های متشکل از زن و شوهر بوده و فرزند یا فرزندانی دارند. این گونه خانواده ها کم وسعت هستند و به لحاظ توزیع قدرت جنبه های دموکراتیک دارند.
2. خانواده گسترده: خانواده ای است که در آن چند نسل با هم زندگی می کنند. پسرها معمولا با همسرانشان، نزد خانواده پدری یا مادری می مانند و زندگی می کنند. قدرت تحرک اعضای این خانواده ضعیف است و معمولا پدر از قدرت رهبری برخوردار است.
3. خانواده زیستی: خانواده ای است برخوردار از مشروعیت اجتماعی، ولی فاقد توان یا حضانت از فرزندانش و آن زمانی است که پدر و مادر صرفا به صورت والد یا والده ایفای نقش می نمایند. یعنی فقط رابطه زیستی با فرزندانشان داشته باشند، فرزندان از خون و تبار آنان پدید آمده اند اما در راه اجتماعی کردن فرزندانشان اقدامی صورت نمی دهند و مسئولیتی در جهت احساس نمی کنند. بی هیچ شبهه ای، خانواده در این صورت فقط ابعاد زیستی خواهد داشت.
4. خانواده ترمیم شده (بازسازی شده): خانواده ای که در اثر فوت یا جدایی والدین، از طریق ازدواج دوباره سامان بگیرد و کانون خانوادگی تشکیل شود. نکته مهم در این نوع خانواده ها، تاثیر نامطلوب رفتارهای نامادری یا ناپدری، بر شخصیت و رفتار کوکان و اعضاء خانواده است.
5. خانواده های دارای پرستاد: در این گونه خانواده ها، والدین معمولا از طرف حکومت حقوق می گیرند تا نقش والدین واقعی را ایفاء کنند. با این تفاوت که نه حقوق قانونی و شرعی نسبت به فرزندان دارند و نه کودکان نام آنها را بر خود خواهند داشت.
6. خانواده از هم گسیخته: خانواده هایی که در اثر طلاق یا جدایی والدین از یکدیگر و یا اختلاف بین آنها، دچار هرج و مرج و از هم پاشیدگی شده و روابط منظم و منسجمی بین اعضاء خانواده بر قرار نیست." (ساروخانی، 1371: 137). ژ
"ویلیام گود در تعریف خانواده گیسخته معتقد است: هنگامی که یک یا چند تن از اعضای خانواده نتوانند وظایف و نقش خود را به طور مناسب و شایسته ای انجام دهند، گیسختگی خانوادگی به وجود می آید. شدت گسیختگی را در از هم پاشیدگی و تلاش خانواده هایی که اعضای آن از هم جدا شده اند، می توان مشاهده کرد و گسیختگی خانواده ها می تواند معلول عوامل زیر باشد:
الف) فقدان پدر: که در اثر مرگ و میر، طلاق یا اشتغال بیش از حد پیش می آید و در این مدت، وظایف پدر بر دوش مادر افکنده می شود و یا شخص دیگری در غیاب پدر این نقش را به عهده می گیرد.
ب) فقدان یا غیبت مادر: به علت اشتغال خارج از خانه، مرگ یا طلاق که در این شرایط اجرای نقش های مادرانه دچار اختلال می گردد.
ج) وجود روابط عاطفی ضعیف و حتی متعارض بین اعضای خانواده که علیرغم زندگی اجتماعی با یکدیگر در ظاهر، اما از کارکردهای کنشی متقابل ضعیفی برخوردار بوده و نسبت به یکدیگر از همدلی و هم حسی برخوردار نیستند." (کلمن، 1980 به نقل از حمیدی، 1383: 213).
1. تعریف آسیب اجتماعی:
آسیب اجتماعی به هر نوع عمل فردی یا جمعی اطلاق می شود که در چارچوب اصول اخلاقی و قواعد عام جمعی رسمی و غیر رسمی جامعه قرار نمی گیرد و در نتیجه با منع قانونی و یا قبح اخلاقی و اجتماعی رو به رو می گردد و با پیگرد قانونی و طرد اجتماعی مواجه می شود.
2. گونه شناسی آسیب های اجتماعی:
در گونه شناسی آسیب های اجتماعی از ملاک های متفاوتی می توان استفاده کرد. این ملاک ها، در هر جامعه ای حداقل به 4 حوزه نظام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تقسیم می گردند که در هر یک از این حوزه ها، کنشگران فردی و جمعی می توانند با رعایت اصول و قواعد جمعی مورد قبول در آن حوزه ها به سرمایه فرهنگی پاداش، سرمایه اجتماعی با منزلت، سرمایه سیاسی یا قدرت و سرمایه اقتصادی یا ثروت دست یابند و هر فعالیتی خارج از چارچوب این اصول، کجروی محسوب می شود.
شکل 1-1: گونه شناسی آسیبهای اجتماعی
عوامل موثر در کره رفتاری اجتماعی و جرم
آسیب شناسی خانواده
خانواده، اساسی ترین نهاد "جامعه پذیر کردن" کودکان، به ویژه در سالهای حساس اولیه زندگی است. خانواده، تحت شرایط صحیح، کودکان را آماده می سازد تا توانایی های بالقوه خود را شناسایی کنند و به عنوان افراد بالغ نقش های سودمندی را در جامعه بر عهده گیرند. کودکان در فرایند جامعه پذیری در خانواده، امر و نهی والدین، تقلید و همانند سازی را که از مهمترین شیوه های انتقال ارزش ها، هنجارها و سنت های اجتماعی است، یاد می گیرند. در حقیقت در خانواده است که کودکان می آموزند که چه چیزی درست و چه چیزی غلط است و چه چیزی خوب است و چه چیزی بد.
طبیعی است که خانواده نقش قابل ملاحظه ای در شکل گیری شخصیت و رفتار کودک دارد. در محیط گرم و دوستانه خانواده که در آن پدر و مادر و اعضای دیگر خانواده، دارای روابط خوب و صمیمانه ای هستند، معمولا کودکانی سالم، با شخصیتی مثبت و فعال بار می آیند که بازتاب عشق و علاقه خانوادگی را به صورت کار و کمک به دیگران نشان می دهند. برعکس، خانواده از هم پاشیده و زندگی در محیط های آلوده و منحرف کننده، عدم مراقبت دقیق والدین و بی توجهی آنان به امر تعلیم و تربیت فرزندان، اساس کجروی ها را در کودک پایه گذاری می نماید که این امر در نوجوانی با شدت وحدت ظاهر می گردد.
مطالعات طولانی نشان داده است که کژ رفتاری ها در پسران به صورت وجود عواملی چون: محرومیت از عواطف مادرانه، عزت نفس پایین، عدم نظارت والدین بر رفتار کودک، ناهماهنگی در داخل خانواده، رفتارهای ضد اجتماعی پدر، در بزرگسالی قابل پیش بینی است.
روان شناسان و روان کاوان برای روابط مادر و فرزند اهمیت بسیار قائلند و می گویند: مهمترین عامل بزهکاری جوانان محرومیت از داشتن مادر است، ولی در پژوهشی که توسط "رابرت اندری در سال 960" به عمل آمده نکته جالب این است که کودک در حال رشد با وجود برخورداری از محبت ما در انتظار دارد که از جانب پدر نیز به همان اندازه محبت ببیند. کودکی که پدر خود را سالهای متمادی با نظر منفی می نگرد ممکن است به ترویج نه تنها نسبت به او احساس دشمنی کند، بلکه این امکان نیز هست که بعدها دشمنی او به جامعه نیز تعمیم یابد (کوارکیوس، 1367: 32).
خشونت در خانواده
وقوع خشونت در خانواده، نشان از یک پیام دارد و آن چیزی نیست جز رشد خشونت در سطح جامعه. با نگاهی گذرا به صفحات حوادث روزنامه ها می توان ردپایی از خشونت را در خانواده های ایرانی جستجو کرد. حوادثی که بیان کننده پرخاشگری و خونریزی در خانواده و نشان از یک بحران را دارند. بحرانی که هر روز بر وسعت آن افزوده می شود. سالانه به طور متوسط 000/50 پرونده در کشور به پرونده های ناشی از خشونت افزوده می شود. قتل عمد و غیر عمد، ایراد ضرب و جرح و تخریب، اعمال منافی عفت، تصرف عدوانی و مزاحمت، فرار از منزل، کودک آزاری و همسر آزاری از مصادیق خشونت در جامعه از سوی آسیب شناسان عنوان شده که افزودن بخشی به نام خشونت در خانواده نیز از این قضایا مستثنی نیست. (نتایج تحقیقی که توسط معاونت مبارزه با مفاسد اجتماعی نیروی انتظامی در خصوص وضعیت زنان فراری صورت گرفته نشان می دهد که 72 درصد زنانی که از منزل خود فرار کرده اند، در سنین 16 تا 25 سال قرار داشتند. به علاوه در بیش از 50 درصد خانواده های زنان فراری، دعوا و ضرب و شتم به طور دایم و مکرر انجام شده و در بیش از 45 درصد، موارد تهدید به طلاق و جدایی به صورت مداوم بین پدر و مادر و جانشین آنها وجود داشته است. (همشهری، 23 تیر ماه 1383).
آسیب شناسان اجتماعی و جامعه شناسان، عمده اختلافات خانوادگی را به چهار دسته مسائل- اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ناموسی- تقسیم می کنند.
تحصیلات و……
جشان (1380) در پژوهشی انگیزه فرار دختران تهرانی با میانگین سن 19 سال را مورد بررسی قرار می دهد و به این نتیجه می رسد که اکثر دختران مورد رفتارهای خشونت آمیز والدین خود قرار گرفته اند. بیزاری از خانواده و ترس از والدین از مهم ترین موانع بازگشت آنها به خانه بوده است. جمشیدی (1381) در مقاله اش درباره پدیده فرار دختران از خانه بر عوامل خانوادگی چون طلاق، فقر اقتصادی، اعتیاد، تعرض مبنی توسط نزدیکان، اختلافات فرزندان و والدین، کنترل شدید یا عدم نظارت مناسب، بی ثباتی خانواده و……… تاکید می نماید.
حیات روشنایی (1381) در مقاله اش بیان می کند که فرار از خانه از جمله رفتارهای ناسازگارانه ای است که معلول علل متعددی است. اما نقش والدین و شیوه برخورد آنان با فرزندانشان و آشفتگی های خانوادگی در بروز این پدیده بسیار پر رنگ است.
صمدی داد (1381) در مقاله اش بیان می کند که پدیده فرار از منزل یک پدیده جهانی است که در ایران نیز روند رو به رشدی دارد. در این مقاله بر عوامل خانوادگی همچون زندگی با ناپدری یا نامادری، تعداد زیاد فرزندان در خانواده، عدم وجود یکی از والدین به دلیل طلاق یا فوت، اعتیاد اعضاء خانواده، احساس تبعیض در خانواده، رفتارهای خشونت آمیز، کنترل شدید از طرف اعضاء خانواده و……. تاکید می نماید.
2-2- پیشینه نظری تحقیق:
2-2-1- تئوری انحراف از دیدگاه کارکرد گرایی:
"کارکرد گرایی یا فونکسیونالیسم، اولین دیدگاهی است که در آغاز پیدایش جامعه شناسی علمی مطرح شده و در شکل گیری و توسعه این علم به طور قطعی موثر بوده است. شاید تاکنون در مورد هیچ نظریه ای مانند کارکرد گرایی، اختلاف نظر و مشاجره بروز نکرده باشد، به نحوی که گروهی آن را به کلی مردود دانسته اند و برخی صاحب نظران از آن به عنوان نظریه ای جامع نام برده اند. علی رغم این همه اختلاف آراء کارکرد گرایی به عنوان نظریه ای جا افتاده در جامعه شناس قرن بیستم به حیات خود ادامه داده و رسمیت یافته است." (توسلی، 1380: 211).
"تبیین کارکردی، در واقع به معنای تجزیه و تحلیل پدیدارهای اجتماعی در رابطه با کل نظام اجتماعی است. طرفداران این مکتب معتقدند که اجزاء تشکیل دهنده یک نظام اجتماعی به یکدیگر وابسته هستند و نتایج عملکرد هر کدام از اجزاء موجبات دوام و بقای جامعه را فراهم می سازد. اساس این نظریه بسیار ساده می نماید: هر کل مرکب از اجزایی است که به نحو خاصی با هم ترکیب شده اند و حتی اگر هر دو بخش، یعنی اجزاء و کل دچار تغییر و دگرگونی هم شوند. باز هم به حفظ و ثبات کل کمک می کنند." (توسلی، 1380: 211).
بنابراین مفروضات عمده ای که می توان برای این دیدگاه در یک نگرش کلی مد نظر دانست، بدین قرار است که:
اولا- هر جامعه ای متشکل از عناصر و پدیده هایی است که با یکدیگر درهم آمیخته تجانس یافته و یک نظام اجتماعی را به وجود آورده اند.
دوما- هر یک از عناصر نظام اجتماعی دارای کارکرد معین و مشخص بوده و در صورتی در نظام اجتماعی، حیات و دوام می یابند که ایفاء نقش بنمایند، یعنی بتوانند نیازی از جامعه را تامین کرده و انطباق و سازگاری لازم را با محیط اجتماعی پیدا کنند.
سوما- با توجه به مفروضات فوق تعادل و توازن (نظم) در جامعه به وجود می آید.
دیدگاه کارکردی به شدت روی تعادل و نظم اجتماعی تاکید و عنایت دارد و هر عنصری که در تقویت این نظم موثر و مفید باشد، دارای کارکردی مثبت و مناسب تلقی کرده و در غیر اینصورت کارکردی منفی و نامناسب و بازدارنده برای سیستم خواهد داشت.
حال با توجه به نکات فوق که به منظور آشنایی مختصر با چکیده ای از اصول نظری این دیدگاه برای فهم بهتر مطالب بعدی ارائه شد به توضیح "تئوری انحراف و کجروی" از این دیدگاه می پردازیم.
لازم به ذکر است که در بینش فونسیکونلی امیل دورکیم و رابرت مرتن به تحلیل موضوع فوق الذکر پرداخته اند که تلاش می شود در این قسمت دیدگاههای هر کدام توضیح داده شود.
2-2-1-1- نظریه دورکیم:
"امیل دورکیم را می توان بنیانگذار کارکرد گرایی عصر جدید نامید. دورکیم از بنیان گذاران علم جامعه شناسی است که با متدلوژی و برداشت جدیدی که از پدیده اجتماعی ارائه داد راه تازه ای پیش روی جامعه شناسی قرار داد. دورکیم نخستین جامعه شناسی است که با استعانت از روش تجربی به مطالعه انحراف و بی هنجاری اجتماعی پرداخت." (محسن تبریزی، 1383: 53).
بر همین اساس، تحقیقات گوناگونی را مشخصا انجام داد. اگرچه به لحاظ روش شناسی، اکنون ایرادات زیادی بر او وارد می باشد اما تحقیقات و مباحث وی به خصوص در زمینه انحرافات و بی هنجاری های اجتماعی و خودکشی و…… هنوز مورد توجه اساتید دانشگاهی است.
"آنومی یا بی هنجاری مفهومی است که نخستین با توسط دورکیم در جامعه شناسی کاربرد فراگیری یافت و به وضعیتی اطلاق می شود که در آن وضعیت هنجارهای اجتماعی نفوذ خود را بر رفتارهای فرد از دست می دهند." (گیدنز، 1373: 79).
"پس در تعریف دورکیم، آنومی اشاره به نوعی بی سازمانی، اختلال و اغتشاش، گسستگی و بی هنجاری در نظام جمعی دارد. او بی هنجاری را به مفهوم اجماع درباره اهداف اجتماعی و انتظارات جمعی و آنچه جامعه به عنوان قواعد و الگوهای عمل برای اعضای خود متصور شده است به کار می برد، بنابراین کنش فرد بر واقعیتی به نام هنجار قرار دارد." (محسن تبریزی، 1313: 54).
وی بر آن است که "انسان اگر به حال خود رها شود، همواره امیالی پایان ناپذیر در وی بیدار خواهد شد. همیشه بیش از آنچه دارد، می طلبد و همواره از خشنودی های خود در یک زندگی، سخت نومید است." (ریمون آرون، 1364: 369). پس هر جامعه ای اهدافی را ارزش داده و از اعضای خود این انتظار را دارد که رفتاری مطابق با هنجارهای تعیین شده نسبت به هدف موردنظر اتخاذ نماید. به نظر دورکیم، فقدان اجتماع در مورد این ارزشهای تعیین شده منجر به ایجاد نابسامانی اجتماعی شده و باعث می شود که جامعه مدیریت موثر اخلاقی و کنترل اجتماعی لازم را بر فرد از دست بدهد و در واقع ثبات اجتماعی را که حاصل چگونگی اعمال کنترل اخلاق در یک جامعه بر فرد است را متزلزل سازد. یعنی میزان نارضایتی از وضع موجود، افزایش می یابد و در نتیجه منجر به کج رفتاری می شود. پس فقدان چنین ضابطه کنترلی و مدیریت اخلاقی، در بروز بی هنجاری اجتماعی و عدم تشکل گروهی نقش اساسی ایفا می کند.
دورکیم حتی در مطالعه خود درباره خودکشی، به نوعی خودکشی اشاره می کند که پیامد وجود حالت آنومیک در افراد است. در جامعه آنومیک هستی اجتماعی تحت نظم قرار ندارد. افراد دائما با هم به رقابت برمی خیزند. انتظارات آنان از هستی زیاد است و در واقع بین خواسته ها و نظم موجود عدم تناسب برقرار است. این عدم تناسب به دلزدگی منجر می شود و دلزدگی نیز عاملی برای خودکشی می گردد. البته به نظر دورکیم وجود حالت آنومیک در فرد ناشی از وجود آنومی در جامعه است. وی در تعریف ویژگی های جامعه آنومیک می گوید: جامعه آنومیک، جامعه ای است که به دلیل تغییرات اجتماعی یا بحرانهای شدید اجتماعی- اقتصادی دچار بی هنجاری یا تعارض هنجاری می شود و در آن شیرازه تنظیمات رفتارهای اجتماعی از هم گسیخته می شود در نتیجه نفوذ نظارت کننده جامعه بر گرایشهای فردی از بین می رود و افراد به حال خودشان گذاشته شده و دچار بلاتکلیفی می شوند. دورکیم در تبیین رفتار آنومیک و نابهنجار نیز به جامعه و هنجارهای آن متوسل می شود و اظهار می نماید که رفتار فرد تابع هنجارهای جامعه می باشد، اگر هنجارهای جامعه دچار آنومی شوند. فرد دیگر قادر نیست رابطه ای منطقی بین خود و جامعه برقرار سازد و رفتار خود را هم جهت با قوانین و اهداف درآورد. در نتیجه فرد ضوابطی جهت رفتار خود ندارد و در حالت نابسامانی به سر می برد. این نابسامانی در رفتار و حالات او متجلی می گردد و احتمالا در چنین شرایطی فرد بر رفتارهای نابهنجار و افراطی دست می زند. در همین زمینه دورکیم معتقد است که "حدود خواسته های فرد در جامعه تابع هنجارهای خاص است و از طریق این ضوابط است که شخص می تواند تمایلات، خواسته ها و خواهشهای خود را محدود و در حدی معقول و عملی تنظیم کند. در صورتی که هنجارهای جامعه دچار شکستگی و گسستگی (آنومی) شوند و وضع نابسامانی پیش آید. فرد دیگر قادر نیست رابطه ای منطقی بین خود و جامعه برقرار و در تابعیت از قوانین هدفها و کنشهای خود را تنظیم کند. در چنین وضعیتی احتمال اینکه وی دست به رفتاری بزند که از نظر اجتماعی، هنجار شکنی و انحراف شناخته شود زیاد است. دورکیم در نهایت آنومی را به نوعی حالت اختلال، اغتشاش، گسستگی و بی هنجاری در نظام جمعی می داند. او بی هنجاری را به معنای فقدان اجماع بین فرد و جامعه درباره اهداف اجتماعی و انتظارات جمعی و آنچه که جامعه به عنوان الگوی رفتار برای اعضاء خود متصور شده است به کار می برد." (co hen. Albert. P, 75).
همچنین دورکیم در بررسی و تبیین کج رفتاری و انحراف اجتماعی، شکل و ماهیت ساخت اجتماعی و تاثیر آن بر همبستگی اجتماعی و وجدان جمعی را مورد توجه قرار می دهد. به همین خاطر وی جوامع انسانی را به 2 دسته کلی تقسیم می کند: 1. جوامع مکانیکی که بر آن مذهب و وجدان جمعی یا باورهای مشترک تسلط دارند. تقسیم کار اجتماعی در آن وجود ندارد. اساس جامعه مبتنی بر تشابه اعضاء است نه تفاوت آنها و افراد بر حسب مذهب و باورهای مشترک با یکدیگر روابط اجتماعی دارند 2. جوامع ارگانیکی که بر آن تقسیم کار اجتماعی و هنجارها و قوانین اجتماعی مسلط است و اساس جامعه مبتنی بر تفاوت اعضاء است نه تشابه آنها و افراد براساس موقعیت های شغل با یکدیگر کنش متقابل دارند.
"دورکیم در جوامع ارگانیک و مدرن دو نوع تقسیم کار اجتماعی را از هم تفکیک می کند. تقسیم کار به هنجار و تقسیم کار آنومیک و اجباری. وی معتقد است که در شرایط تقسیم کار آنومیک و اجباری است که کج رفتاری و انحراف اجتماعی فرصت بروز پیدا می کند." (گرب، 1373: 105).
در تقسیم کار آنومیک و اجباری، دورکیم هنجارها و ارزشهای اجتماعی را از یک طرف و نقش های اجتماعی و فرصت های نقشی را از طرف دیگر در ارتباط مستقیم قرار می دهد. وی معتقد است که در شرایط تقسیم کار آنومیک تضاد میان استعدادهای کلی و نقشهای اجتماعی باعث ایجاد آنومی شده، به کج رفتاری منتهی می شود، یعنی میزان نارضایتی از وضع موجود افزایش می یابد و در نتیجه منجر به کج رفتاری می شود. سپس دورکیم به مجاورت افراد توجه دارد، زیرا باعث به وجود آمدن وابستگی های عاطفی و همبستگی بین افراد می شود. مجاورت بر تعدد کنش ها و تشدید تاثیرات متقابل افراد تاثیر داشته که این خود سازمان دهنده همبستگی مبتنی بر قواعد اخلاقی، اعتقادی و هنجاری می باشد. در نهایت دورکیم معتقد است که جرم و مجرم حاصل بی هنجاری است و کروی را به بی سازمانی اجتماعی مربوط می کند.
نظریه مرتون (آنومی):
"مرتون دامنه مفهوم آنومی دورکیم را در سال 1938 به نقش فرهنگ و ساختار اجتماعی محدود کرد و تفاوت های فردی را به طور کل نادیده گرفت. از این دیدگاه علت جرم در درون افراد که اشتهای سیری ناپذیرشان باید به وسیله کنترل های موتی هنجاری محافظت شود وجود ندارد، بلکه در تناقضات ساختار اجتماعی- فرهنگی است. مرتون استدلال کرد که ناتوانی در به دست آوردن منابع مشروع، تولید ناکامی می کند و گاهی اوقات منجر به تلاش برای به دست آوردن آنها از راه غیر مشروع می شود." (walsh, 2000, 1080).
در میان عناصر گوناگون ساختار اجتماعی- فرهنگی دو مورد از اهمیت بیشتری برخوردار است. این دو عنصر شامل هدف ها، منظورها و علاقه هایی است که به وسیله فرهنگ جامعه تعریف و تعیین شده و به صورت هدفهای مشروع برای همه اعضای جامعه یا بخشی از آن درآمده است. عنصر دوم ساختار فرهنگی، شیوه های پذیرفتنی رسیدن به این هدف ها را تعیین، تنظیم و نظارت می کند. هر گروهی ناگزیر است هدفهای فرهنگی خود را با مقدراتی منطبق بسازد که ریشه در نظام رسوم اخلاقی یا نهادها دارد و این مقررات بیانگر راه و روشهای مجاز حرکت به سوی این هدف هاست.
این هنجارها ضرورتا با هنجارهای سنتی و کارآمد یکی نیستند. راه و روش های بسیاری که از دیدگاه افراد ویژه ای بیشترین کارایی را در حفظ ارزشهای مطلوب دارند. مثل زور، فریب، قدرت و… خارج از حوزه رفتار نهادهای مجاز است. در همه موارد گزینش کوششهای مقتضی برای رسیدن به هدف های فرهنگی، با هنجارهای نهادی شده محدود می شود. منظور این است که هدف های فرهنگی و هنجارهای نهادی شده با هم کار می کنند تا کردارهای رایج را شکل دهند. تاکیدی که از نظر فرهنگی بر برخی از هدفها می شود، با میزان تاکیدی که از نظر هنجارهای نهادی اعمال می شود تناسبی ندارند. گاهی ممکن است به ارزشهای مربوط به هدف های معین تاکید شدید و یا استثنائی شود و در همان حال نسبت به ابزارهای معین نهادی شده مربوط به کوشش در جهت رسیدن به آن هدفها، توجه چندانی نشود. فرضیه اصلی مرتون این است که رفتار نابهنجار را می توان نشانه از هم گسیختگی بین آرزوها دانست. مرتون معتقد است که ضعیف شدن ارتباط بین هدفها و هنجارها به آنومی یا بی هنجاری می انجامد. هنگامی که نظام ارزشهای فرهنگی مجموعه ای از هدفهای موفقیت آمیز همگانی را فقط برای بخش صرفه جمعیت لازم بداند و ساختار اجتماعی به گونه ای باشد که دسترسی به شیوه های تایید شده رسیدن به آن هدفها برای بخش قابل توجهی از آن جمعیت بسیار دشوار یا به طور کلی غیر ممکن باشد، کجروی در مقیاس گسترده ای بروز می کند. (کوزر و روزنبرگ، 1378: 432 و 431).
مرتون برای نشان دادن وضعیت ارتباطی بین اهداف و وسائل تیپولوژی حالات گوناگون انطباق و رابطه رد با "هدف های فرهنگی" و "وسایل نهادی شده" را در 5 وضعیت به شرح زیر مطرح نموده است:
حالات تطابق Mode of Adaption
هدف های فرهنگی Cultural Goals
وسائل نهادی شده Institutionalizad means
همنوایی و سازگاری
+
+
بدعت و نوآوری
+
–
سنت گرایی و عادت
–
+
عقب نشینی و انصراف و واپس زنی
–
–
شورش و طغیان
+ –
– +
"مرتون پنج واکنش ممکن نسبت به تنش میان ارزشهای پذیرفته شده اجتماعی و وسایل محدود دستیابی به آنها را تشخیص می دهد. همنوایان افرادی هستند که هم ارزشهای عموما پذیرفته شده و هم وسایل رسمی تلاش برای تحقق آنرا می پذیرند، صرف نظر از اینکه با موفقیت روبرو شوند یا نه که اکثریت جمعیت در این گروه قرار می گیرند. نوآوران کسانی هستند که ارزشهای مورد قبول اجتماعی را می پذیرند اما از وسایل غیر مشروع و یا غیر قانونی برای تبعیت از آنها استفاده می کنند. تبهکارانی که درصدد کسب ثروت از طریق فعالیت های غیر قانونی هستند، نمونه این واکنش اند. شعائر گرایی مشخص کننده کسانی است که همچنان به همنوایی با معیارهای پذیرفته شده اجتماعی ادامه می دهند. اگرچه ارزشهایی را که در اصل محرک فعالیتشان بوده از نظر انداخته اند اما از قوانین به خاطر خود آنها و به شیوه ای اجباری تبعیت می شود، بی آنکه هدف فراگیر تر مدنظر باشد. انزوا گرایان افرادی هستند که شیوه نگرش سبقت جویانه را به کلی رها کرده اند و به این ترتیب هم ارزشهای مسلط و هم وسایل مورد قبول دستیابی به آنها وارد می کنند. سرانجام شورش، واکنش افرادی است که هم ارزشهای موجود و هم وسایل بهنجار را رد می کنند، اما فعالانه می خواهند ارزشهای جدیدی را جایگزین کرده و نظام اجتماعی را بازسازی کنند." (گیندز، 1374: 141) "پس در این رهیافت و نظریه، انحراف نتیجه نارسایی های مورد در یک فرهنگ و ساختار اجتماعی جامعه می باشند. هر جامعه ای نه تنها هدف های فرهنگی تجویز شده ای دارد، بلکه وسایل اجتماعا پذیرفته ای نیز برای دست یابی به این هدف ها را در اختیار دارد. هرگاه این وسایل در دسترس کسی گذاشته نشود، احتمالا شخصی به رفتار انحراف آمیز دست می زند." (کوئن، 1371: 164) بنابراین می توان گفت مرتون انحراف را براساس ماهیت و ساختار اجتماعی، به ماهیت فرد منحرف الویت می دهد.
2-2-2- تئوری انحراف از دیدگاه نظریه یادگیری اجتماعی:
"مجموع صاحب نظرانی که موضوع یادگیری اجتماعی را مطرح ساخته اند، بر این باورند که کج رفتاری و همنوایی، طی فرایندهایی مشابه یاد گرفته می شوند و کج رفتاری، نتیجه یادگیری هنجارها و ارزشهای انحرافی، به ویژه در چارچوب خرده فرهنگ ها و گروههای همسالان است. بنابراین نکته اصلی در این نظریه ها این است که افراد کج رفتاری را در طول تعامل خود و طی فرایندهای خاصی که توضیح داده خواهد، یاد می گیرند" (صدیق سروستانی، 1385: 43).
2-2-2-1- ادوین ساترلند:
"نظریه همنشینی انتراقی ادوین ساترلند، مشهورتین نظریه از مجموع نظریه های جامعه پذیری یا یادگیری در مباحث کج رفتاری اجتماعی است. نکته اصلی نظریه ساترلند این است که افراد به این علت کج رفتار می شود که تعداد تماس های اغراضی آنان بیش از تماسهای غیر اغراضی شان است. این تفاوت تعامل افراد با کسانی که ایده های کج رفتارانه دارند، نسبت به افرادی که از ایده های همنوا یا نه برخورد دارند (یعنی تماس بیشتر آنان با کج رفتاران یا ایده های کج رفتاری) علت اصلی کج رفتاری آنان است." (صدیق سروستانی، 1383: 43).
نظریه ساترلند بر این فرض مبتنی است که رفتار بزهکارانه همانند رفتارهای دیگر، آموخته می شود و کجروی زمانی رخ می دهد که تعاریف مرتبط با کجروی بر تعاریف غیر کجروی غلبه کندو بنابراین در نظریه ساترلند مفهوم بی سازمانی اجتماعی کنار گذاشته می شود و مفهوم یادگیری در محیط آلوده به منشاء و خرده فرهنگ بزهکارانه اهمیت می یابد و در این محیط است که فرد رفتار مجرمانه و بزهکارانه را یاد می گیرد. پس فرد منحرف ابتدا باید منحرف شدن را یاد گیرد که یادگیری انحراف نیز از طریق کنشهای متقابل با دیگران حاصل می شود.
براساس این نظریه فرایندی که به بزهکاری می انجامد به قرار زیر است:
1. کج رفتاری یاد گرفتنی است نه ارثی
2. کج رفتاری در تعامل و کنش متقابل با دیگران آموخته می شود.
3. بخش اصلی یادگیری کج رفتاری درون گروههای شخصی صمیمی اتفاق می افتد و رسانه های جمعی و مطبوعات نقش زیادی ایفا نمی کنند.
4. آموزش عمل مجرمانه مراحل مختلفی دارد: مرحله اول شامل یادگیری فنون ارتکاب جرم می باشد. مرحله دوم شامل جهت دادن به انگیزه ها و گرایشهای درونی فرد می باشد و مرحله سوم شامل توجیه عمل مجرمانه است.
5. سمت و جهت خاص حاصل انگیزه ها و گرایشها از تعریف های موافق و مخالف هنجارها یاد گرفته می شود.
6. یک شخص به این خاطر بزهکار می شود که فراوانی تعریف های موافق تخلف او بیش از فراوانی تعاریف مخالف تخلف او است. این گزاره و اصل بنیادی نظریه پیوند اختراقی ساترلند است.
7. گزاره هفتم این است که پیوند اختراقی از نظر فراوانی، مدت وارجحیت و شدت می تواند متفاوت باشد. میزان معاشرت فرد با افراد کج رفتار در مقابل افراد بهنجار اهمیت دارد. به طوری که معاشرت بیشتر با منحرفین نسبت به همنوایان با احتمال بیشتر منحرف شدن همراه است. مدت زمان معاشرت بسیار مهم است. ارجحیت از این نظر اهمیت دارد که اگر رفتار موافق رعایت قانون در کودکی آموخته شود، فرد در وضعیتی متفاوت با کسی قرار دارد که از ابتدا به عدم رعایت قانون تشویق شده است. به عبارتی در کودکی با دوران بلوغ تاثیر تماس بر فرد، بیشتر از زمانهای دیگر است، ارجحیت و شدت به منزلت معاشرت و اهمیت الگوی رفتار و میزان درگیری عاطفی فرد با آن مربوط می شد. عامل دیگر شدت تماس با دیگران است، به طرزی که یک شخص در اثر تماس با دوستان یا اعضای منحرف خانواده خود احتمال بیشتری دارد که دچار انحراف شود. این گزاره یک نکته بسیار مهم در نظریه ساترلند است. به این معنی که پیوندها با رفتار بزهکار یا غیر بزهکارانه در ارتباط با این چهار عنصر تغییر می کند." (Reid, 2001. p, 153).
8. فرایند یادگیری کج رفتاری از طریق تعامل و کنش متقابل با کج رفتاران حاصل می شود.
9. "در حالی که کج رفتاری، خود بیان ارزشها یا نیازهای عمومی است، اما از طریق این نیازها و ارزشها قابل توضیح نیست. چون رفتار غیر بزهکار هم بیان همان ارزشها و نیازهاست و در واقع ارزشهای عام در هر دو دسته اعمال انسان چه قانونی و چه بزهکارانه به نحو کاملا مشابهی موجود است. این گزاره مهم است، برای اینکه به نفی این باور بپردازد که مردم گرسنه به خاطر اینکه گرسنه هستند می دزدند. این تبیین نمی تواند توضیح دهد که چرا بعضی از مردم گرسنه دزدی نمی کنند." (Reid, 2000.p,153).
براساس نظریه اختراقی ساترلند می توان استنتاج کرد:
1. "بین خانواده سالم و شدت بزهکاری، رابطه معکوس وجود دارد.
2. بین گروه دوستان سالم و شدت بزهکاری، رابطه معکوس وجود دارد.
3. هرچه ارتباطات اعضای خانواده سالم، از صمیمیتی بیشتر برخوردار باشد، امکان بروز رفتار انحرافی کمتر می شود.
4. رابطه ین زمان، شدت، تعداد و تواتر تماس با انحراف معنی دار است." (فر تبریزی، 1383: 103).
2-2-3- تئوری انحراف از دیدگاه نظریه های انتقال فرهنگی و کج رفتاری:
"این نظریه ها، بیشتر به فراگرد یادگیری فرهنگی تاکید می کنند که در جریان، کژ رفتاری آموخته می شود. این نظریه ها همچنین وضعیت رفتار را بیشتر از نظر زمینه های رشد و پرورش شخصیت فرد در نظر می آورند." (محسن تبریزی، 1383: 79).
"نظریه های انتقال فرهنگی، انگیزش و تمایل فرد به نوع خاصی از کج رفتاری را مجهول و معلول معلومات و یادگیری فرد می دانند که به طور آشکار با زمینه های فرهنگی، محیط تربیتی و یادگیری اجتماعی ارتباط دارد." (محسن تبریزی، 1383: 80).
"در واقع دانش ها و باورها نخست در محیط فرهنگی وجود داشته و سپس از سوی عامل کج رفتاری به دورن شخصیت وی راه می یابند. بدین ترتیب کج رفتاران نیز چون راست رفتاران، جملگی فرزندان فرهنگ صفر به شمار می آیند، که گرایشها و باورهای خود را از محیط فرهنگی خود می گیرند." (محسنی تبریزی، 1383: 80).
از مهمترین نظریه پردازان این دیدگاه شاوه کوهن، کلو آرد و اهلین می باشند که ما به نظریات کوهن و کلوآرد و اهلین به طور خلاصه خواهیم پرداخت:
2-2-3-1- نظریه کوهن:
"آلبرت کوهن با انتشار کتاب خود تحت عنوان "پسران بزهکار" آشکارا ضمن انتقاداتی از نظریات بزهکاری و انحراف انتقال فرهنگی و بی هنجاری مرتون، تلفیقی به وجود آورده و نظر خود را پیرامون پاره فرهنگ بزهکاران و کجروان ارائه نموده است." (محسنی تبریزی، 1383: 82).
"او در این کتاب، به مردان جوانی اشاره می کند که در مجله های محروم اقتصادی زندگی می کنند، اما با معیارهای افراد مرفه مورد قضاوت قرار می گیرند، کوهن معتقد است که پسر طبقه پایین اهداف طبقه متوسط را می پذیرد اما از رسیدن به این اهداف به وسیله ابزارهای تایید شده اجتماعی، ناتوان است پس با اقدام به بزهکاری در مقابل اهداف طبقه متوسط واکنش نشان می دهد و از این طریق آن اهداف را انکار می کند." (Reid, 2000. 124).
"از نگاه کوهن، ناهمسازی اهداف و ابزار موردنظر مرتون به خودی خود به کج رفتاری نخواهد انجامید، جز اینکه متغیر مداخله گری چون سرخوردگی و ناکامی منزلتی به معادله اضافه شود. به بیان دیگر کوهن و مرتون هر دو فرض کرده اند که اعضاء طبقه پایین بیش از دیگران احتمال دارد که در فعالیت های نابهنجار مشارکت کنند، چون جامعه نمی تواند به آنها کمک کند که به آرزوهای خود دست یابند. بنابراین اگر مرتون مدعی بود که شکاف بین اهداف و ابزار موجب کج رفتاری است. کوهن می گوید شکاف بین اهداف و ابزار، به واسطه ناکامی منزلتی موجب کج رفتاری می شود." (صدیق سروستانی، 1385: 45 به نقل از کوهن 1995).
"پس فرض اصل کوهن بر این است که افراد منحرف و بزهکار، آرمانها و اهداف مقبول اجتماعی فرهنگ جامعه را پذیرفته اند ولی به علت شکست یا عدم فرصت مناسب و کافی برای دست یابی به اهداف معقول و پسندیده اجتماعی، دچار محرومیت شده و لذا آرمانهای موفقیت و اهداف مقبول و متداول در جامعه را با ارزشها و هنجارهای دیگری برای بدست آوردن منزلت و وجهه جایگزین می سازند و در نتیجه پاره فرهنگ بزهکاری به وجود می آید و به این وسیله افراد تلاش می نمایند بر مشکلات خود فائق آیند. در واقع فرهنگ فرعی به وجود آمده (که از فرهنگ کلی جامعه اخذ شده است) در خلاف جهت قرار می گیرد و ارزش زیادی برای اعمال بزهکارانه همچون سرقت، ولگردی و فحشا و……. قائل می شوند." (محسن تبریزی، 1383: 83).
"کوهن معتقد است که رفتار بزهکارانه جوانان طبقه پایین در واقع اعتراض علیه هنجارها و ارزشهای طبقه متوسط فرهنگ است. زیرا شرایط اجتماعی، از رسیدن قانونی آنها به موفقیت جلوگیری می کند. جوانان طبق پایین، شکلی از فرهنگ تضاد را تجربه می کنند که کوهن آنرا ناکامی منزلی می نامد. بسیار از آنان به باندهای بزهکار ملحق می شوند و درگیر رفتارهایی می شوند که غیر انتفاعی، مغرض نه و نفی گرا می باشد." (siegel, 2000.p, 210).
پس چنین می توان استدلال کرد که به نظر کوهن اعضای طبق پایین بیش از دیگران احتمال دارد که به فعالیت های نابهنجار رو می آورند، زیرا جامعه نمی تواند به آنها کمک کند تا به اهداف خود دست یابند. پس شکاف بین اهداف و ابزار به واسطه ناکامی منزلی موجب روی آوردن به بزهکاری می شود.
2-2-3-2- نظریه کلوآرد واهلین:
این دو جامعه شناس سعی نموده اند با استفاده از نظریات مرتون و کوهن به نظریه پردازی در زمینه چگونگی پیدایش شکلهای مختلف بزهکاری بپردازند و سوال اصلی آنها این است که چرا بعضی از افراد بزهکار به دزدی روی می آورند و بعضی از آنها به فحشاء و اعتیاد- دست می زندنند. ریچارد کلو آرد و لوید اهلین در اثر خود به نام "بزهکاری و فرصت" به بررسی کژ رفتاری پرداخته و با ساخت مفهوم "فرصت های نامشروع" به تبیین نظریه خود پرداخته اند.
"کلوآرد و اهلین مدعی اند که فرض مرتون در مورد کمتر بودن فرصتهای مشروع طبقات محروم برای دست یابی به اهداف مقبول اجتماعی درست است، اما اینکه فرض کرده است که این افراد در مواجهه با نبود فرصت های مشروع، به طور خودکار و موفقیت آمیزی کج رفتاری می کنند، درست نیست. چون اعضاء طبقات فرو دست پس از مواجهه با فرصت های مشروع افتراقی با فرصتهای نامشروع افتراقی هم مواجه می شوند، به بیان دیگر بسیاری از اعضاء طبقات محروم حتی در طبقه خود فرصتی کمتر از بقیه دارند که از طریق نابهنجار به موفقیت نائل شوند. بنابراین درست است که برخی از اعضاء طبقه پایین برای ارتکاب کج رفتاری تحت فشارند، اما لزوما نمی توانند کج رفتاری کنند، چون از فرصت های (ابزار) نامشروعی که برای کج رفتاری لازم است بی بهره اند." (صدیق سروستانی، 1385: 42 به نقل از کوهن 1995).
فرض کلی این دو جامعه شناس مبتنی بر این است که: "بزهکاری از نظر اجتماعی، به صورت خرده فرهنگ بزهکار نمایان می شود. همان طور که در خرده فرهنگ "بهنجار" فرصت های مشروع وجود دارد در خرده فرهنگ "بزهکار"، "فرصت های نامشروع" برای نیل به هدف های فرهنگی وجود دارد. خرده فرهنگ بزهکار، فرصتی برای آموختن و عمل کردن نقش های بزهکارانه را برای افراد فراهم می سازد. از آن مهمتر اینکه، این فرهنگ الگوهای موفقیت آمیز کج رفتاری افراد روی افراد می گذارد و فرصت های مناسبی برای آنان فراهم می کند تا این الگوها را به کار برند و بدین گونه نشان می دهد که بزهکاری امری عملی و همراه با پاداش است." (اشرف، 1355: 188).
"این خرده فرهنگ خود را در 3 شکل مختلف نشان می دهد:
1. خرده فرهنگ جنایتکار 2. خرده فرهنگ ستیزه جو و تضاد 3. خرده فرهنگ کناره گیری و انزوا طلب.
عضویت در خرده فرهنگی جنایی: جوانان طبقات محروم را با انواع سرقت که از طریق آن می توان به هدف رسید، آشنا می کند و بسیاری از این جوانان عضو این خرده فرهنگ نیستند و از فرصت های نامشروع آن هم سهمی ندارند. عضویت در خرده فرهنگ تضاد هم خاص جوانانی است که گردن کلفت و بزن بهادر باشند و بتوانند در میان بزهکاران جایگاهی برای خود دست و پا کنند و آنان که چنین ویژگی هایی ندارند خود به خود واجد شرایط عضویت نیستند. به نظر کلوآرد و اهلین عضویت در خرده فرهنگ کناره گیران خاص انسانی است که به مصرف مواد مخدر علاقه مندند و چون نتوانسته اند به عضویت در دو خرد ه فرهنگ دیگر- جنایی و تضاد- درآیند و جایگاه و توفیقی هم چه در دنیای بزهکاران و یا در جهان همنوایان نیافته اند، آنان را "شکست مضاعف" نامیده اند." (صدیق 1355: 42).
پس می توان گفت کلوآرد و اهلین نیز مثل کوهن و مرتون شکاف بین اهداف و ابزار را علت بزهکاری و کج رفتاری می دانند، اما این شکاف را با اضافه کردن یک متغیر دیگر به نام "فرصت های نامشروع افتراقی" علت کج رفتاری می دانند.
2-2-4- انحراف از دیدگاه هیرش و نظریه پیوند اجتماعی:
هیرش، معتقد است که همه افراد انسانی به طور طبیعی انگیزه ارتکاب جرم و کج رفتاری را دارند و نیازی به تبیین انگیزه های کج رفتاری نمی باشد، بلکه همنوایی با هنجارهای اجتماعی است که نیاز به توضیح و تبیین دارد. پس به جای اینکه بپرسیم چرا افراد کج رفتاری می کنند، باید بپرسیم چرا افراد از قوانین و قواعد جامعه پیروی می کنند؟ بنابراین این تئوری بر این فرض استوار است که مردم به این دلیل از قانون اطاعت می کنند که رتفارها و ایده های آنان از طریق نیروهای درونی و بیرونی کنترل می شود و کج رفتاری ناشی از ضعف یا گسستگی تعلیق فرد به جامعه می باشد که این تعلیق از طریق کنترل و نظارت اجتماعی به وجود می آید هیرش معتقد است اجزاء تعلق و وابستگی به جامعه شامل موارد زیر می باشد.
1. پیوستگی میان فرد و دیگران
2. تعهد و وابستگی فرد در مقابل جامعه با پذیرفتن و مشارکت در نقشها و فعالیت های اجتماعی که برای آینده ارزشمند می باشد.
3. اعتماد و پایبندی به ارزشهای اخلاقی و هنجارهای فرهنگی
هیرش می گوید: کیفیت هر کدام از موارد فوق باعث همنوایی یا ناهمنوایی و کج روی می باشد، یعنی هرچه وابستگی، تعهد و مشارکت فرد در جامعه کمتر باشد به همان میزان کج روی او بیشتر خواهد بود.
"بنابراین بر طبق این رویکرد، بین "تعلق خاطر" افراد به جامعه "تعهد" آنان به امور متداول و زندگی روزمره، "درگیری" آنها در فعالیت های مختلف زندگی و "اعتقاد" شان به نظام هنجاری جامعه از یک حد و همنوایی آنان با هنجارهای اجتماعی از سویی دیگر رابطه مستقیم و با احتمال کج رفتاری آنان رابطه معکوس وجود دارد." (صدیق سروستانی، 1375: 48 به نقل از هیرش (1969 و 26-16)) اما برای برقراری نظم اجتماعی باید رفتارهای اجتماعی الگو شده ای را در فرایند اجتماعی شدن به اعضای جامعه تلقین و تحلیل نمود که این عمل به کمک نظارت و کنترل اجتماعی امکان پذیر می باشد. لازم به ذکر است که فراگرد اجتماعی شدن از دوران کودکی آغاز می شود و هر شخصی که با کودک در ارتباط می باشد در این فرایند نقش دارد. در قالب یک مثال می توان گفت:
"وقتی کودک پا به مدرسه می گذارد، پیروی از مقررات را یاد می گیرد و ارزشهای مسلط بر جامعه را می پذیرد. اگر کودک خودش را با این مقررات و ارزشها تطبیق دهد، مورد تشویق و پاداش قرار می گیرد. این پاداشها به صورت های گوناگون پذیرش از سوی معلمان و دانش آموزان دیگر نمرات خوب، خوش نامی در مدرسه و بالا رفتن از یک کلاس به کلاس بالاتر به کودک داده می شود. اگر کودک خودش را با مقررات و ارزشهای مدرسه تطبیق ندهد، از سوی معلمان و دانش آموزان دیگر طرد می شود، نمرات بدی می گیرد و نمی تواند به کلاس بالاتر ارتقاء یابد." (کوهن، 1371: 145).
بنابراین می توان گفت که نظارت اجتماعی یکی از عوامل مهم اجتماعی شدن افراد می باشد اما گذشته از این نظارت ها و کنترل های رسمی، نظارت ها و کنترل های غیر رسمی نیز وجود دارند. همچون طرد از خانواده، گروه و….. که از روشهای موثر و کارآمد نظارت اجتماعی می باشند.
2-2-5- انحراف از دیدگاه ویلیام گود و نظریه آندمی و ساختار خانواده:
"ویلیام گود با استعانت از مفهوم آنومی و تعمیم آن به نهاد خانواده به عنوان مهمترین آژانس اجتماعی کننده، ساختار خانواده، سازمان و انگاره های آن را کلیدی برای شناخت شخصیت و رفتار فرد پرورش یافته در آن تلقی می کند و هرگونه نابسامانی و بی سازمانی در این نهاد و ساختار آن را در بروز، توسعه و تکوین شخصیت بزهکار و کجرو، دخیل می داند." (محسن تبریزی، 1383: 68).
ویلیام گود معتقد است که خانواده به عنوان سیستم اجتماعی کوچکی است که زیر بنای جامعه بزرگتر می باشدف زیرا فرد از بدو تولد در خانواده بوده و جریان جامعه پذیری کودک، از خانواده شروع می شود. پس خانواده بدون تردید مهم ترین عامل در فراگرد اجتماعی شدن کودک بوده و در پیدایش و رشد شخصیت فرد نقش مهمی را بازی می کند پس اگر اعضای خانواده نتوانند وظایف و نقش خود را به خوبی انجام دهند، موجب گسیختگی خانواده می شود. از عوامل گسیختگی و از هم پاشیده شدن خانواده می توان، فقدان پدر یا مادر، در اثر مرگ یا اشتغال بیش از حد در خارج از خانه یا روابط عاطفی ضعیف بین اعضای خانواده را بیان نمود. وجود این شرایط در خانواده منجر به بی سازمانی و ایجاد شرایط آنومیک در خانواده می شود.
بنابراین به نظر گود "خانواده، نقشی مهمی را در تامین نیازهای جسمی، روانی و روحی و عاطفی و اجتماعی فرزندان و اعضای خود، ایفا می کند. به علاوه نهاد خانواده به جریان شناخت خود، کشف خویشتن و هویت یابی فرد کمک می نماید. این نهاد همچنین نقش عمده ای را در یادگیری، تربیت و آموزش اعضاء به عهده دارد و بالاخره خانواده منبع رشد و شکوفایی استعدادهای فرزندان و اعضاء خود به شمار می آید." (محسن تبریزی، 1383: 69). گود سپس به تشریح هر یک از وظایف عمده خانواده به شرح زیر می پردازد:
1. تامین نیازهای جسمی فرزندان: هنگامی که کودک به دنیا می آید، به دلیل عدم توانایی جسمی برای ارضاء نیازهای خود به طور کامل متکی به والدین خود می باشد که با گذر زمان نوع این نیازمندیها تغیر می کند. نوع رفتار والدین و روابط آنان با فرزندان تاثیر بسیار زیادی بر روی الگوی رشد شخصیتی کودکان دارد که در بزرگسال می توان آن را مشاهده نمود. "یعنی هنگامی که والدین طرد کننده باشند، کودکان، غمگین، مظنون، غیر قابل انعطاف، نامطمئن، مضطرب و درونگرا می باشند و در صورتی که والدین نسبت به آنها محبت داشته باشند، فرزندانی برونگرا، خوشحال و مطمئن خواهند داشت." (محسن تبریزی، 1383: 69).
2. شناخت فرد و کشف خویشتن: که در خانواده شکل می گیرد و بستگی به نوع برخورد والدین با فرزندان دارد.
3. یادگیری: جریان جامعه پذیری کودک از خانواده شروع شده و فرد برای اولین بار در خانواده هنجارها و ارزشهای اجتماعی را یاد می گیرد.
4. خانواده منبع رشد: یکی از وظایف خانواده تامین ابزار و امکانات لازم جهت رشد و شکوفایی استعداد فرزندان می باشد.
گود علاوه بر بیان نقش خانواده در پرورش رفتار نرمال و بهنجار فرزندان، به شرایطی که موجب از هم پاشیده شدن خانواده واغتشاش و بی نظمی در آن که موجب ایجاد شرایط آنومیک در خانواده می شد نیز اشاره می نماید. این شرایط عبارتنداز:
1. عدم مشروعیت پدر یا شوهر
2. فسخ، جدایی، طلاق یا ترک خانواده توسط یکی از دو همسر
3. ایجاد خانواده توخالی که افراد در کنار هم زندگی می کنند اما روابط احساسی متقابل با یکدیگر ندارند.
4. غیبت غیر ارادی یکی از دو همسر که می تواند به دلیل مرگ، جنگ و….. باشد.
5. عدم موفقیت در اجرای نقشهای اساسی ناشی از نقص عضو یا بیماری یکی از والدین.
پس می توان گفت گود برای تبیین صور مختلف کج رفتاری، به کارکردها و وظایف خانواده توجه نموده و بروز شرایط آنومیک در خانواده را عامل مهمی در بروز ناهنجاریهای رفتاری می داند.
2-2-6- دروتی لاونولت و نظریه فضای عاطفی خانواده:
"لاونولت می کوشد با ربط رفتارهای آسیب زای خانواده به شکل گیری رفتارهای نابهنجار اعضاء تعیین کننده های ساختاری رفتار نابهنجار در خانواده را توضیح دهد." (محسن تبریزی، 1383: 75).
لاونولت، در این خصوص معتقد است که تجربیات اولیه زندگی نقش تعیین کننده ای در نحوه رفتار فرد دارد و خانواده، اولین نهادی است که کودک در آن قرار گرفته و تجربیات اولیه فرد مربوط به محیط خانواده می باشد. پس نوع این روابط بین فرزند و والدین، امری بسیار مهم و قابل توجه می باشد. همچنین لاونولت معتقد است عوامل نظیر تنبیه و شدت عمل بیش از حد و سخت گیری افراطی و شدید، زیاده روی در ابراز محبت و مراقبت بیش از حد از کودک، توقعات نامعقول و انتظارات نابجا و زیادی از فرزندان و نظم و انضباط افراطی می تواند در شکل گیری رفتارهای نابهنجار و آنومی در فرزندان، موثر باشد.
بنابراین "لاونولت با توصیف و تشریح فضای روانی و عاطفی خانواده، ویژگی فضا و محیط خانواده را در بروز رفتارها و صفات و خصوصیات خلقی و اخلاقی اعضاء توضیح می دهد." (محسن تبریزی، 1383: 76) و سرچشمه رفتارهای نابهنجار را در بروز رفتارهای نابهنجار و کج روی می داند.
2-2-7- نظریات فمنیستی:
فمنیسم به عنوان یک نظریه یا جهان بینی در جامعه شناسی امروزه مطرح می باشد. هر چند که فمنیسم نظریه یگانه ای نیست و انواع مختلفی دارد و فمنیست ها درباره روشهایی که می توان با آن فرو دستی زنان را توضیح داد و اینکه چگونه زنان می توانند از این شرایط رهایی یابند، هم عقیده نیستند، پس می توان گفت فمنیسم نیز مانند سایر نظریه های اجتماعی، می تواند کاربردهایی برای حوزه آسیب شناس اجتماعی و جرم شناسی داشته باشد.
جنبش فمنیستی در درون خود، دارای شاخه های متعددی است که هر کدام از آنها دارای مرام و مسلک خاص خود می باشند و عمده ترین جریانات فمنیستی عبارتنداز:
1. فمنیست سوسیالیست 2. فمنیست لیبرال 3. فمنیست رادیکال 4. فمنیست مارکسیست.
"به اعتقاد فمنیست ها باید الگوهای نظری را تغییر داد تا نقش جنسیت در بیان علت قانون شکنی بعضی زنان آشکار شود. سرنوشت زنان با مناسبات طبقاتی و جنسیتی گره خورده است. (زنان زندگی را با واسطه مناسبات طبقاتی و جنسیتی تجربه می کنند.) همچنین فمنیست ها جملگی بر این عقیده اند که مناسبات مرد سالارانه، ایدئولوژیهای زنانگی و نقشی که در خانواده به زن محول شده است، در این زمینه عوامل مهمی به شمار می آیند." (آبوت و والاس، 1381: 219).
بنابراین "رفتار دختران نوجوان، تا حدی نتیجه شیوه های برخورد متفاوتی است که در مقایسه با پسران، با آنان می شود. والدین به دلیل آنکه دختران را بیشتر نیازمند مراقبت و حمایت می دانند، اوقات فراغت دختران خود را نسبت به پسرانشان سخت تر کنترل می کنند. این موضوع، به تعریف ایدئولوژی مسلط از "رفتار مناسب برای زنان" مربوط می شود. سولبیس (1986) نیز نشان داده است که پسران چگونه دختران را در حوزه عمومی، با تهدید به زدن برچسب بی بند و باری به آنان کنترل می کنند. در مورد پسران خوش گذرانی را لازمه جوانی می دانند ولی سر زدن چنین رفتاری از دختران موجب سرزنش است و چه بسا به زدن برچسب های توهین آمیزی به آنان می انجامد. برچسب هایی مانند فاسد، هرزه، فاحشه و سهل الوصول." (آبوت و والاس، 1376: 142-141).
"جامعه شناسی رسمی مرد محور، جرایمی را که مردان علیه زنان مرتکب می شوند، نادیده گرفته و یا فرعی شمرده است. از این گذشته دستگاه قانونی، قربانی بودن زنان را فرعی و کم اهمیت و کاذب می شمارد و گناه آن را به گردن خود قربانی می اندازد.
به مردانی که کتک می خورند، نمی گویند که تقصیر رفتار خودشان بوده است، ولی به زنان می گویند. به مردان توصیه نمی شود که شب ها تنها از خانه بیرون نروند یا به بعضی اماکن رفت و آمد نکنند، ولی به زنان توصیه می شود" (آبوت و والاس، 1386: 248).
"زنانی که مورد سوء استفاده جنسی در خانواده یا مدرسه قرار گرفته اند، در صورت فرار از آن محیط تحت عنوان بزهکار برچسب می خورند و دستگیر می شوند. یعنی زن مجرم خود یک قربانی است. بسیاری از زنانی که بعدا مرتکب کج رفتاری شده اند، در آغاز خود قربانی تجاوزهای خشونت آمیز جنسی بوده اند." (ممتاز، 1381: 179).
"مردان رفتار زنان را کنترل می کنند و این کنترل را نه فقط رسانه ها و پلیس و دادگاهها بلکه زنان دیگر هم دامن می زنند. نظارت و کنترلی که بر زنان اعمال می شود، وجه مهمی از درک رفتار آنان است. این که چرا زنان قانون شکنی می کنند، چرا قانون شکنی نمی کنند و چرا از مردان کتک می خورند و آزار و بی حرمتی می بینند." (آبوت و والاس، 1381: 248).
2-2-7-1- فمنیست سوسیالیستی:
فمنیست های سوسیالیست، از یک چهارچوب مارکسیستی محکم دور شوند ولی در عین حال به نقش های اجتماعی و تولید اقتصادی توجه دارند. به عقیده فمنیستهای سوسیالیست مردان به این علت بر زنان تفوق یافته اند که قبل از به وجود آمدن کنترل موالید زنان اسید خصوصیات بیولوژیک خود بوده اند. بنابراین باروریهای پی در پی و مراقبت مداوم از کودکان، باعث می شد که از لحاظ معیشتی به مردان وابسته باشند که این وابستگی به یک نوع تقسیم کار جنسیتی منجر می شد و براساس این تقسیم کار مردان در بیرون از خانه کار می کردند و کنترل ابزار تولید را به دست می گیرند. در حالی که زنان در درون خانه درگیر کارهای مراقبت از کودکان بودند و این باعث تسلط مردان بر زنان و تحکیم فرمانروایی آنان می شد. پس تنها راه رسیدن به یک جامعه برابر را این می دانند که زنان بتوانند کنترل جسم و کارکردهای تولید گرانه خود را بر عهده بگیرند و از این طریق جایگاه حقیقی خود را در جوامع به دست آورند.
مسیر اشمیت که از فمنیست های سوسیالیست می باشد، در زمینه جرایم زنان و مردان به جریان اجتماعی شدن و پذیرش نقشهای جنبی اشاره می کند و معتقد است مشکل اساسی در فرایند اجتماعی شدن نقش های جنسی، می باشد و نیز بیان می کند که چگونه مردان در فرایند اجتماعی شدن به سوی نقش هایی هدایت می شوند که به خشونت و فرمانروایی منتهی می شود. همچنین سوسیالیست ها معتقدند که فرصت های مشروع و نامشروع برای مردان در دسترس تر است. زیرا بحث قدرت و منزلت اجتماعی است. چون قدرت ناعادلانه تقسیم شده است باعث تقسیم نابرابر منابع می شود، مردانی عمدتا قدرت و منابع را در دسترس دارند، پس فرصت های مشروع و نامشروع را هم در اختیار دارند. بنابراین جرایم مردان و زنان با یکدیگر تفاوت دارد یعنی جرایم زنان، ناشی از بی قدرت بودن زنان و جایگاه و منزلت پایین آنان می باشد، پس می توان گفت: نوع جرایم زنان، عمدتا جرایم کوچک می باشد. همچنین می توان گفت: فمنیسم سوسیالیست در تبیین جرم بحث طبقه، نژاد، قدرت، مناسبات قدرتی و جنسیت را می بیند و تفاوت جرمها را با وارد کردن این متغیرها و ارتباط آنها با هم تبیین می کند.
2-2-7-2- دیدگاه فمنیسم لیبرال:
فمنیسم لیبرال در میان نظریه های فمنیستی معاصر، در اقلیت قرار گرفته، اما با این وجود فمنیسم لیبرال در جنبش زنان آمریکا در دوران معاصر، بیشتر از نظریات فمنیستی دیگر رواج داشت. دیدگاه فمنیسم لیبرال، در کل به دنبال آن می باشد که الگوهای رفتاری، نقش ها، وظایف و تکالیف و حقوقی را که مردان، به عنوان یک گروه اجتماعی مسلط دارا می باشند را به زنان نیز بسط دهند و در واقع به دنبال فرصت ها و امتیازات برابر میان زنان و مردان، در عرصه های مختلف می باشند. فمنیسم لیبرال به تبعیض مبنی اشاره می کند و معتقد است که تبعیض مبنی همانند ایدئولوژی نژاد پرستی می باشد که منشا آن پیش داوریها و عرف های تبعیض آمیزی است که علیه زنان بوده و منجر به باور تفاوت های طبیعی میان زن و مرد می شود و سرنوشت های اجتماعی متفاوتی را برای دو جنس رقم می زند. پس به همین دلیل است که زنان از همان کودکی محدود به یادگیری و پذیرش نقشهایی می شوند که در بزرگ سالی باید ایفا کنند. پس همین نقش های جنبی خاص می باشند که با ایجاد این قید و بندها و حصارهایی که به زنان تحمیل می کند از آنان چنین موجوداتی به وجود می آورند. فمنیسم لیبرال به افشای اشکال بی واسطه تبعیض علیه زنان پرداخته و حوزه اصلی مبارزات آنان. پیگیری حقوق زنان در عرصه های مختلف سیاسی- اقتصادی و اجتماعی است و سعی در از بین بردن تبعیض علیه زنان، در این حوزه ها را داشته و به دنبال به دست آوردن حقوق برابر با مردان در این عرصه ها می باشند. اما می توان گفت: فمنیسم لیبرال از نظر قدمت بیشترین تاثیر را بر مطالعات جرم شناسی داشته است. فمنیستهای لیبرال معتقدند در شناخت جرم های زنان باید از جرم شناسان زن استفاده شود، زیرا زنان هستند که می توانند به خوبی جرمهای زنان را تبیین نمایند.
2-2-7-3- دیدگاه فمنیسم رادیکال:
"اساسی ترین موضع فمنیسم رادیکال، قایل شدن ارزش بسیار مثبت برای زنان و ابزار گلایه و خشم عمیق بابت ستمگری در مورد آنان است. فمنیسم های رادیکال ارزش ویژه زن را در مقابله با نظامی جهانی که به او کم بها می دهد، تائید می کند. آنها با ارائه فهرست مفصل و تکان دهنده ای از بد رفتاری هایی که در سراسر جهان، با زنها می شود، خشمشان را از ستم به زنان ابراز می دارند." (رتیرر 1380: 488) نظریه فمنیست رادیکال بیشتر بر مظلومیت زنان در مقابل مردان تکیه می کند و ستمگری را شاخص سراسر جامعه می داند. "هر نهادی از جامعه، نظامی است که با آن برخی از انسانها، انسهای دیگر را تحت تسلط درمی آورند." (ریتزر، 1380: 488). به نظر فمنیست های رادیکال بنیادی ترین ساختار سمتگری به جنسیت تعلق دارد که همان نظام پدر سالاری است. پس مساله اصلی را سلطه مردان بر زنان یا همان مرد سالاری می دانند، زیرا مهمترین علت نابرابری در جامعه بوده و به عنوان یک نظام نابرابر در همه جا توسعه و تداوم یافته است که منجر به تسلط اجتماعی الگوی مرد سالاری در همه جا شده است. بنابراین فمنیست های رادیکال، معتقدند که مساله اصلی و اساسی ستم دیدگی زنان می باشد و بیان می کنند که قطع نظر از تفاوت های تاریخی، فرهنگی، طبقاتی یا نژادی، زنان در همه جای دنیا ستم دیده اند.
"آنچه در تحلیل فمنیسم رادیکال بسیار مهم است، مساله جنیست است. تاکید رادیکالها بر مظلومیت زنان و بررسی مساله جنسیت آنها در علم جرم شناسی بیشترین تاثیر خود را در مطالعات مربوط به قربانیان جرم باقی گذاشته است." (معظمی، 1382: 36).
"فمنیست های رادیکال بیش از آنکه بر بزهکاری زنانه بپردازند، به تحلیل جرایمی توجه داشته اند که زنان در آن قربانی اند، یعنی اقتدار مردانه و به ویژه خشونت خانگی و تجاوز جنسی و هرزه نگاری با این وصف طبعا از دیدگاه رادیکال فمنیست بزهکاری زنان را با تکیه بر مناسبات قدرت مرد سالاری و استثمار زنان و موقعیت فروتر ایشان بررسی می کند." (آبوت والاس، 1381: 229). همچنین رادیکالها به جای اصطلاح "قربانی جرم" اصطلاح "نجات یافته از جرم" را به کار می برند، زیرا معتقدند که این اصطلاح نقش مثبت تری در زندگی زنان دارد.
به نظر فمنیست های رادیکال، خانواده ابزار اساسی ستم بر زنان است. زیرا در خانواده بر بدن زنان سلطه داشته و زنان در خانه دچار بردگی جنسی و جسمی می باشند و در همین جاست که خشونت ها و جرایم زیادی از سوی مردان علیه زنان انجام می شود.
فمنیست های رادیکال علت بزهکاری زنان را در نظام پدر سالاری و یا مرد سالاری جستجو می کنند و معتقدند که زنان و مردان نه تنها در موقعیت های متفاوتی قرار دارند، بلکه در این موقعیتها از فرصت ها و امکانات نابرابری نیز برخوردارند که این نابرابریها از سازمان اجتماعی سرچشمه می گیرد، نه تفاوت های زیستی و شخصیتی زنان و مردان. بنابراین نابرابری در فرصت ها و امکانات و آزادی عمل که ناشی از ساختار اجتماعی است به زنان اجازه نمی دهد که استعدادهای خود را شکوفا کنند. پس نظام پدر سالار، به مردان این امکان را می دهد که زنان را تحت تابعیت خود درآورده از آنان سوء استفاده کنند و زنان تحت ستم و بد رفتاری مردان قرار گیرند که ناشی از قدرتی است که نظام پدر سالار به مردان عطا نموده است.
"اعمال خشونت علیه زنان و استثمار آنان به وسیله مردان، سبب می شود که زنان قربانی از خانه گریخته و یا به استعمال مواد مخدر روی آورند و در نهایت خشونت مردان، زنان را به درگیری با سیستم عدالت کشانده و به سوی بزهکاری سوق می دهد." (معظمی، 1382: 38).
"فمنیست های رادیکال تاکید می کنند که استثمار زنان در خانواده در خدمت مردان است که به آنان ستم روا می دارند و زنان در آن استثمار و فرودست می شوند." (آبوت، والاس، 1376: 157).
یکی از محورهای اصلی مطالعات فمنیست های رادیکال بر روی تجاوز جنسی می باشد و معقدند هرگونه تماس جنسی با زنان علیرغم میل باطنی زن، تجاوز به شمار می آید و می توان بیان نمود که درون خانه و خانواده، جایی است که بیشترین تجاوزات علیه زنان به عمل می آید و معمولا این تجاوز گزارش نمی شود و اگر هم گزارش شود یا پیگیری نمی شود و یا زنان متهم شمرده می شوند. همچنین بیان می کنند که منزلت اجتماعی زنان در ساختار اجتماعی بر مورد تجاوز قرار گرفتن زنان، موثر است. یعنی زنان با منزلت اجتماعی بالا، کمتر مورد تجاوزند اما زنان با منزلت پایین، بیشتر در موقعیت خطر قرار دارند. پس وقوع این مسئله به مقدار زیادی به منزلت اجتماعی- سیاسی و اقتصادی زنان برمی گردد و مساله روابط جنسی اجباری در درون خانواده به علت خصوصی بودن این نهاد، یا مطرح و پیگیری نمی شود و یا زنان متهم به منفعل بودن در روابط جنسی می شوند.
2-2-7-4- دیدگاه فمنیست ماکیست:
فمنیست مارکیستی استدلال می کند که ریشه اصلی ستم دیدگی زنان و فرمانروایی مردان در این واقعیت نهفته است که مردان، کنترل ابزار تولید اقتصادی را در دست دارند، یعنی اینکه فمنیست مارکیست، نظام پدر سالاری را که فمنیست رادیکال مطرح می کند، با ساختار اقتصادی سرمایه داری پیوند می زند. به نظر فمنیست مارکسیست، علت نابرابری زنان با مردان تقسیم جنسی کار و عدم کنترل زنان بر تولید عمومی در نظام مرد سالاری است که باعث اعمال سمتگری طبقاتی بر زنان می شود و این خود منجر به نابرابری در مالکیت، استثمار کاری و از خود بیگانگی زنان می شود و زنان را به طبقه ای در خدمت مردان و نیازهای جنسی آنان تبدیل می کند. پس در نظام سرمایه داری، مردان، زنان را در دو عرصه اقتصادی و بیولوژیک کنترل می کنند که می توان از آن تحت عنوان "در حاشیه بودن مضاعف" نام برد و این دلیل است برای اینکه چرا در یک نظام سرمایه داری، زنان کمتر از مردان مرتکب جرم می شوند.
بدین معنی که محبوس شدن آنان در خانه و محروم بودن از قدرت باعث می شود که به سمت جرایم سطح بالا نرفته و به سوی جرایم کم اهمیت مثل فحشا و حمل مواد مخدر کشانیده شوند فمنیست های مارکسیست تاکید می کنند که استثمار زنان در خانواده در خدمت منافع سرمایه داری و نظام پدر سالاری است و سر خوردگی و عصبانیت زنان، زمانی که در این نقش های اجتماعی محدود و محصور شده اند، یکی از دلایل مجرمیت آنان می باشد.
2-3- چارچوب نظری تحقیق
پس از مروری بر مطالعات نظری و تحقیقات تجربی پیشین که در این زمینه انجام شده است، می توان چارچوبی نظری برای انجام تحقیق تدوین نمود. در این بخش به نظریات گوناگونی اشاره شد. اما باید برای انجام تحقیق چند نظریه را با هم ترکیب کرده و متغیرهای پژوهش را از آنها استخراج نمود و از آن به عنوان یک چارچوب نظری در تحقیق، استفاده نمود. بر همین اساس پس از مطالعات نظری به این نتیجه می رسیم که متغیرهای گوناگونی بر متغیر وابسته ما که فرار دختران از منزل می باشد، تاثیر گذار است. از جمله این متغیرها می توان به انحراف والدین و خشونت جسمی و جنسی علیه دختران در منزل اشاره نمود که از نظریه لاونولت وساترلند گرفته شده است. همان طور که بیان شد، به نظر لاونولت، تجربیات اولیه زندگی نقش مهمی در بروز رفتارهای آینده فرد دارد و رفتارهای آسیب زای خانواده به شکل گیری رفتارهای نابهنجار فرزندان می انجامد و اولین تجربیات بزهکاری و نابهنجاری را کودکان در خانواده از والدین خود فرا می گیرند. همچنین رفتارهای خشونت آمیز، کنترل های بیش از حد یا عدم کنترل و نظارت مناسب از فرزندان و نظم و انضباط افراطی می تواند موجب بروز رفتارهای نابهنجار یا آنومی در فرزندان شود. پس به نظر لاونولت محیط خانواده، نوع رفتار والدین یا فرزندان و رفتارهای بهنجار یا نابهنجار خود والدین، تاثیر زیادی در انحراف و بزهکاری فرزندان دارد.
ادویق ساترلند نیز معتقد است، افراد به این دلیل کجرو می شوند که تماس های انحرافی آنان بیشتر از تماسهای غیر انحرافی آنان می باشد و این علت اصلی کج رفتاری آنان است. بر طبق نظریه ساترلند، رفتار انحرافی همانند رفتارهای دیگر آموختنی است. در واقع تاکید ساترلند بر یادگیری رفتار انحرافی است و از طرفی بیان می کند که بین خانواده سالم و شدت بزهکاری، رابطه معکوس وجود دارد، زیرا خانواده در عین حال که کوچک ترین واحد اجتماعی است، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. محیطی است که کودک در آنجا چشم به دنیا می گشاید، در آنجا رشد خود را آغاز کرده، شخصیت وی در آنجا پی ریزی می شود و پایه سعادت یا شقاوت وی خواهد شد. پس می توان گفت: انحراف والدین و خشونت جسمی و روانی علیه دختران در خانواده براساس این دو نظریه از عوامل خانوادگی موثر بر فرار دختران می باشند. متغیرهای دیگر یعنی فقر عاطفی دختران در خانواده، از هم گسیختگی خانواده و ناسازگاری والدین در خانه را می توان از نظریه گود و هیرشی استخراج نمود.
"ویلیام گود با استعانت از مفهوم آنومی و تعمیم آن به نهاد خانواده به عنوان مهم ترین آژانس اجتماعی کننده، ساختار خانواده، سازمان و انگاره های آن را کلیدی برای شناخت شخصیت و رفتار فرد پرورش یافته در آن تلقی می کند و هرگونه نابسامانی و بی سازمانی در این نهاد و ساختار آن را در بروز توسعه و تکوین شخصیت بزهکار و کجرو، دخیل می داند." (محسن تبریزی، 1383: 68).
گود معتقد است، خانواده نقش مهمی را در تامین نیازهای جسمی، روان، روحی، عاطفی و اجتماعی فرزندان و اعضای خود، ایفا می کند. پس خانواده منبع رشد و شکوفایی استعدادهای فرزندان و اعضاء خود به شمار می آید. بنابراین بروز شرایط آنومیک در خانواده عامل مهمی در بروز ناهنجاری های اجتماعی می باشد.
همان طور که گفته شد، هیرشی معتقد است که مردم به این دلیل از قانون اطاعت می کنند که رفتارها و ایده های آنان از طریق نیروهای درونی و بیرونی کنترل می شود و کج رفتاری ناشی از ضعف و گسستگی تعلق فرد به جامعه می باشد، که این تعلق از طریق کنترل و نظارت اجتماعی به وجود می آید. او معتقد است اجزاء تعلق و وابستگی به جامعه شامل پیوستگی، تعهد و وابستگی و اعتقاد و پایبندی به ارزشهای اخلاقی و هنجارهای فرهنگی می باشد و کیفیت هر کدام از موارد فوق باعث همنوایی یا ناهمنوایی و کجروی می باشد. یعنی هرچه وابستگی، تعهد و مشارکت فرد در جامعه کمتر باشد به همان میزان کجروی او بیشتر خواهد شد. اگر خانواده را به عنوان یکی از نهادهای اساسی جامعه در نظر بگیریم، براساس نظریه هیرشی و بسط آن به محیط خانواده متوجه می شویم که روابط خانوادگی مهمترین عنصر تعیین کننده رفتار می باشد و برقراری ارتباط منظم والدین با فرزندان به منظور انجام تربیت صحیح، نقش حساسی در تعیین رفتار منحرف یا غیر منحرف فرد خواهد داشت. هرچه همبستگی، وابستگی و ارتباط فرزند با محیط خانواده بیشتر باشد به معنای قوی تر شدن نیروی کنترل درونی بوده و امکان کجروی فرزندان را کمتر می کند که این خود در سایه وجود فضای عاری از تشویق و اضطراب و مملو از مهر و محبت در خانواده امکان پذیر است. متغیر طبقه اقتصادی و اجتماعی خانواده را می توان براساس نظریات مرتن، کوهن و کلوآرد و اهلین تدوین نمود.
مرتن استدلال کرد که ناتوانی در به دست آوردن منابع مشروع، تولید ناکامی می کند و گاهی فرد برای به دست آوردن آنها از منابع نامشروع استفاده می نماید. فرضیه اصلی مرتون این است که رفتار نابهنجار را می توان نشانه از هم گسیختگی بین آرزوها دانست. مرتن معتقد است که ضعیف شدن ارتباط بین هدفها و هنجارها به آنومی یا بی هنجاری می انجامد. هنگامی که نظام ارزشهای فرهنگی مجموعه ای از هدفهای موفقیت آمیز همگانی را فقط برای بخش مرفه جمعیت لازم بداند. و ساختار اجتماعی به گونه ای باشد که دسترسی به شیوه های تایید شده رسیدن به آن هدفها برای بخش قابل توجهی از آن جمعیت بسیار دشوار یا به طور کلی غیر ممکن باشد، کجروی در مقیاس گسترده ای بروز می کند (کوزر و روزنبرگ 1378: 438-431).
"پس در این رهیافت و نظریه، انحراف نتیجه نارسایی های موجود در یک فرهنگ و ساختار اجتماعی جامعه می باشد. هر جامعه ای نه تنها هدف های فرهنگی تجویز شده ای دارد، بلکه وسایل اجتماعا پذیرفته ای نیز برای دست یابی به این هدف ها را در اختیار دارد. هرگاه این وسایل در دسترس کسی گذاشته نشو احتمالا شخص به رفتار انحراف آمیز دست می زند." (کوئن، 1371: 164).
"فرض اصلی کوهن این است که افراد منحرف و بزهکار، آرمانها و اهداف مقبول اجتماعی فرهنگ جامعه را پذیرفته اند ولی به علت شکست یا عدم فرصت مناسب و کافی برای دست یابی به اهداف معقول و پسندیده اجتماعی، دچار محرومیت شده و لذا آرمانهای موفقیت و اهداف مقبول و متداول در جامعه را با ارزشها و هنجارهای دیگری برای به دست آوردن منزلت و وجهه جایگزین می سازند. در نتیجه پاره فرهنگ بزهکاری به وجود می آید و بدین وسیله افراد تلاش می نمایند بر مشکلات خود فائق آیند. در واقع فرهنگ فرعی به وجود آمده (که از فرهنگ کلی جامعه اخذ شده است) در خلاف جهت قرار می گیرد و ارزش زیادی برای اعمال بزهکارانه همچون سرقت، ولگردی ، فحشاء و……. قائل می شوند." (محسن تبریزی، 1383: 83).
پس چنین می توان استدلال کرد که به نظر کوهن اعضای طبقه پایین بیش از دیگران احتمال دارد که به فعالیت های نابهنجار روی آورند، زیرا جامعه نمی تواند به آنها کمک کند تا به اهداف خود دست یابند پس شکاف بین اهداف و ابزار به واسطه ناکامی منزلتی موجب روی آوردن به بزهکاری می شود. کلوآرد و اهلین نیز مثل کوهن و مرتون شکاف بین اهداف و ابزار را علت "بزهکاری و کج رفتاری" می دانند اما این شکاف را با اضافه کردن یک متغیر دیگر به نام "فرصت های نامشروع افتراقی" علت کج رفتاری می دانند. پس به طور کلی چارچوب نظری این تحقیق با استفاده از نظریات مرتون (آنومی) کوهن (ناکامی منزلتی) و کلوآرد و اهلین (فرصت های نامشروع افتراقی)، هیرشی (پیوند اجتماعی)، ویلیام گود (آنومی و ساختار خانواده) و دروتی لاونولت استنتاج شده اند و مدل نظری تحقیق براساس این نظریات به دست می آید. اما با توجه به مطالعات نظری و تحقیقات تجربی انجام شده در این زمینه، می توان به تاثیراتی را که متغیرهای مستقل برهم دارند، اشاره نمود. بر این اساس می توان گفت: وضعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده بر متغیرهای مستقل دیگر یعنی ناسازگاری در خانواده، انحراف والدین، از هم گسیختگی خانواده، خشونت جسمی و جنسی علیه دختران در خانواده و فقر عاطفی دختران می تواند تاثیر داشته باشد. از طرفی ناسازگاری در خانواده بر فقر عاطفی دختران و خشونت جسمی و جنسی علیه دختران می تواند تاثیر داشته باشد. همچنین انحراف والدین بر متغیرهای عاطفی دختران، خشونت جسمی و جنسی علیه دختران در خانواده و از هم گسیختگی خانواده می تواند تاثیر بگذارد. با توجه به این نتایج می توان بر ترسیم مدل نظری تحقیق اقدام نمود.
خشونت علیه دختران در منزل آن فرار از منزل
فقر عاطفی دختران در منزل فرار از منزل
ناسازگاری در خانواده فرار از منزل
از هم گسیختگی خانواده فرار از منزل
انحراف والدین فرار از منزل
وضعیت اقتصادی- اجتماعی خانواده فرار از منزل
وآبو
14