طرح یک پرسش پیرامون میزگرد تعامل دین و ادبیات داستانی
مقدمه میزگرد را می توان از دو منظر به داوری نشست:
الف) شیوه گفتگو و تعامل بین اعضا و چگونگی پیش رفت بحث
ب) محتوای مباحث مطرح شده
نگارنده قصد ورود به قضاوت پیرامون بند الف و چند و چون ورود و خروج اعضای جلسه در بحث را ندارد، هر چند برای او باور کردنی نیست بزرگان عرصه معرفت در تعاملات یک جلسه نقد و بررسی،از عبارت های "تو سرم نزن" اینجا "بحث ریاکارانه است"، "مغالطه نکن"،"اینها یک خطابه بیش نیست" بهره گیرند. نکته جالب این است که گاه لحن کلام در این میزگرد به گونه ای که حکایت از نوعی گفتگوی ماقبل میزگرد می کند و همین امر خواننده را دچار مشکل می سازد و شواهدی دال بر این موضوع در متن پیداست مثلاً: ابک: مستور تعریف خود را از ادبیات دینی… بگوید و این که آیا مولفه هایی را می تواند بر آن چه در جلسه قبل به آن اشاره شد، اضافه و طرح کند.
مستور: متن تنظیم شده جلسه قبل را با دقت مطالعه کردم.
ابک: آقای دینانی در اینجا می خواهیم نظرشما را بدانیم، در جلسه پیش یک پرسش استفهامی مطرح کردید…
با تامل بر چنین نکاتی است که می توان فهمید بخشی از بر افروختگی حاکم بر جلسه ناشی از تعارضات جلسه قبلی است بهتر بود جلسه به گونه ای اداره نمی شد که تا آنجا پیش برود که کار به استفاده از […..] بکشد،و خواننده از خود بپرسد که سوابق بحث چیست؟
دغدغه اصلی
به نظر می رسد که دغدغه اصلی این جلسه جستجوی نوعی تعریف برای دین است که از آن منظر بتوان ادبیات دینی را از میان دیگر اقسام ادبیات بازشناسی کرد:
در این میزگرد پیداست که تعامل اصلی میان جناب آقای دکتر دینانی و جناب آقای مستور اتفاق افتاده است، و دیگر عزیزان شرکت کننده به گونه ای نظاره گرانی در تعریف دین گاه فعال و گاه خاموشند و همین امر روند غنایی جلسه را دچاربحران فقدان دیدگاههای متنوع نموده است.
آقای دکتر دینانی می فرمایند:
"دین از نظر من نزول غیب است، ما باید به لحاظ تکیه بر برهان عقلی، به یک عالم غیبی برسیم… و آن غیب حاکم است بر شهادت"….
که این تعریف استاد به نظر ناظر است بر استنباطی از آیه 3 سوره بقره:
الذین یومنون بالغیب…
و اما آقای مستور با رویکرد تحلیلی و فروکاهنده، دین را به سه مقوله "ایمان، معنویت و اخلاق معطوف به خداوند" می کاهد که البته همانطور که خودشان می فرمایند گویی پیش از دغدغه دریافت صحیح از دین، نگرانی دیگری دارند و آن دستیابی به پاسخی برای به این سوال است که آیا ادبیات دینی وجود خارجی دارد یا نه؟ و بر این باورند که اگر این تقسیم بندی را بپذیریم "آن وقت می توانیم به تعریفی از ادبیات دینی برسیم"
ابهام در مولفه های دین
به نظر می رسد که در این گفتگو مولفه های آقای مستور باید مورد تحلیل حاضران قرار می گرفت تا در فضای مفهومی این مولفه ها قلمروهایی برای تبیین داستان دینی فراهم آید. بطور گذرا از آن رد شده است:
1) باید دانست که معنویت معادل دین نیست، معنویت نوعی گرایش آدمی به مطلق است که می تواند بقول سپهری نوعی گوش دادن به "ترنم مرموزی" باشد که در عالم زمزمه می شود، گرایشی که انسان را جستجوی "هیچ ملایم" بکشاند یا روح ویژگیهای طبیعت که "تائو" باشد، این گرایش ضرورتاً در چارچوب تعالیم وحیانی انبیاء نیست. در جهان امروز،بسیار کوشیده می شود که نیاز به مطلق گرایی با صورتبندی تکنیکی از روشهای ذن و یوگا… بصورت آئین های مدرن جایگزین دین شود.
2) ایمان را دو نوع می توان معنی کرد:
اصولاً ایمان و کفر در فضای عقیده به وحی الهی معنا پیدا می کند و در ادیان غیر وحیانی این مفاهیم معنا ندارد البته متکلمان اسلام در همه مواردی که به کتاب و سنّت استناد کرده اند، آگاه یا ناآگاه بر یک سلسله مقبولهای پیشین تکیه داشته اند ولی این مطلب که یک امر گریز ناپذیر در تفسیرهر متنی است در اینجا مورد نظر ما نیست. و امّا عرفای اسلام، آنان از "ایمان" به گونه ای کاملاً متفاوت با متکلمان سخن گفته اند. در نظر آنان جوهر ایمان نه "شهادت دادن" است نه"عمل به تکلیف" و نه"معرفت فلسفی". آنان می گویند: جوهر ایمان عبارت است از "اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همه اغیار".
این اقبال عبارت است از گونه ای جهت گیری وجودی که سراسر هستی آدمی را فرا می گیرد و زیستن جدیدی را برای وی به ارمغان می آورد.
1-2) نوعی اعتراف به ادعای یک نبی و اخباری که از تماس با غیب می گیرد. این چنین تعریفی،خواسته خداوند متشخص در حیطه ادیان است.
2-2) ایمان، پذیرش نوعی جهان ماورای ماده که ضرورتاً ممکن است تماس روشن و واضح و مشخصی را با انسان برقرار نکند و این مومنان باورمند به تعالیم هیچ پیامبری هم نباشد.
3) اخلاق
در بحث با اخلاق برخوردی عام صورت گرفته و معلوم نیست که منظور از اخلاق کدام یک حالت های زیر است:
1-3) هنجاری (Normative)
در این نوع اخلاق هدف فراهم آوردن اصول و احکام اخلاقی است و گزاره های آن توصیه و ترغیب یا نهی و منعی اخلاقی را در بر دارند، مانند: راست گویی خوب است، راست بگو
2-3) توصیفی (Descriptive)
اخلاق توصیفی عبارت است از تحقیق تجربی، توصیفی، علمی، تاریخی که هدف آن توصیف یا تبیین نظام ها و اصول اخلاقی موجود و متبع از سوی افراد و جوامع و از رهگذر آن دستیابی به نظریه ای در باب سرشت اخلاقی انسان است، مانند اینکه بنظر این یا آن مکتب یا شخص ، دزدی بد است.
در تعریف آقای مستور از مولفه های دین، معلوم نیست که آیا احکام جایی دارند یا نه؟ و آیا ایشان احکام دینی را صرفاً در حیطه های باید و نباید اخلاقی محصور می دارند؟ که در چنین حالتی باور ایشان به نسبی بودن اخلاق کار را دشوار می کند؟
دین، مقوله ای چند لایه ای
اگر دین را مجموعه تعالیم انبیاء بدانیم که رنگ مکان و زمان را به خود گرفته است می توان دین را در سه لایه (نه مولفه) سطح بندی کرد،لایه هایی که از هم مجزا نیستند و نوعی رابطه تابعی و متقابل دارند.
الف) لایه نمادی
این لایه شامل مناسک، شعائر و مراسمی است که پیروان یک دین و آئین را از دیگران مجزا می کند و بواسطه خاستگاه تشریعی که دارند انجام آنها وجوب پیدا می کند و در موردی انکار هر یک از آنها به معنای خروج از آن دین محسوب می شود، مانند فروع دین در اسلام (البته باید فراموش نکرد که این لایه در بستر تاریخ رنگ فرهنگها را به خود می گیرد و باید آن اشکال اولیه و اصیل را از حالت تاریخی آنها تفکیک نمود)
ب) لایه اعتقادی
این لایه مجموعه ای از باورها و اعتقادات عقلی است که یک فرد طی استنتاج عقلی خود به آن می رسد، این لایه می تواند به دو طریق حاصل شود:
v از طریق تعقل فلسفی،با بهره گیری از عقل غیر مقید به باورهای وحیانی
v رویکرد کلامی، و آن عقلانی کردن باورهای از پیش پذیرفته شده است.
ج) لایه گوهری
این لایه، حاصل مواجهه و تجربه امر مقدس است، ظهور و تجلی حقیقت در قلب یک انسان است، این تجربه می تواند به اشکال مختلف ظهور کند و از سطوح ساده رویا و الهام شروع شده تا به وحی مستقیم ختم گردد.
همانطور که مشاهده می شود دینداری یک طیف است و دینداران را به انواعی تبدیل می کند که پاره ای از اندیشمندان حوزه روشنفکری دینی از آن به "اصناف دین ورزی" تعبیر کرده اند.
رابطه ادبیات داستانی و دین
ادبیات داستانی می تواند با رویکرد واقع گرایانه یا تخیلی خود بر روی این طیف حرکت کند و بر خلاف آنچه که آقای مستور فرموده اند"موقعیت دینی" تنها مربوط به لایه گوهری دین و تجربه گرایان منحصر نمی شود که در آن "معنایی؟! القا شود" و بر خلاف آنچه که دکتر دنیایی فرموده اند، دین تنها مقوله ای عقلی صرف نیست، که اگر هر کس نتواند باورهای خویش را مبتنی بر عقل فلسفی کند از دایره ایمان خارج باشد؟ (براستی از آقای دکتر باید پرسید آن فوج فوج دین دار شدن انسانها زمان پیامبر،را چگونه توضیح می دهند؟ آیا آنان جملگی تمام شبهه های فلسفی را حل کرده بودند؟ آیا مانند ابن سینا که شبه ایجاد شده در رابطه با معاد جسمانی را که بر اثر اصل فلسفی "امتناع اعاده معدوم" برایش ایجاد شده بود، حل کرده بودند) باید گفت آقای دکتر دینانی، دین نیامده است تا واجب الوجودی را تصویر کند که اعمالش الزاماً در چارچوب قوانین ذهنی فرزندان عقل باشد.
دوزخ است آن خانه کان بی روزن ا اصل دین ای بنده روزن کردن است
باید از آقای مستور پرسید چگونه می توانند با توجه به لایه های غیر قابل انکار دین در داستانی، شخصیتی بیافریند که تمامی لایه های نمادی و اعتقادی دین را در عمل منکر باشد، اما همین شخصیت ها را بتوان در موقعیت دینی قرار و استقرار داد تا معنایی را القاء کنند؟ آیا می توان تصور کرد که فردی در حال تجربه های عمیق در لایه گوهری باشد، اما در تعارض با لایه های نمادی و اعتقادی دین باشد؟ باید دانست آن سخن عارفان که "دین من از عشق زنده بودن است"، سخنی منفرد نیست. بتوان شرایطی را "موقعیت دینی" مورد نظر ایشان دینی دانست؟ شاید بهتر بود این نویسنده بزرگوار قایل به تفکیک "داستان معنوی" و "داستان دینی" می شدند و از این طریق بسیاری از مشکلات را حل می کردند.. لذا باید به جناب آقای مستور که دنبال بوسیدن روی ماه خداوند هستند عرض کرد جناب مستور اگر مسایل مرگ، اضطراب، هراس های وجودی، احساس پوچی، بی هویتی… را تنها مسایلی بدانیم که ادبیات دینی باید به آن بپردازد، دیگران هم به آن ها پرداخته اند.آیا با تعریف شما مسخ کافکا،موقعیت دینی هستند و قصه های هدایت، ….و دهها داستان دیگر در دایره داستان دینی قرار نمی گیرند،؟ بهتر بود ایشان می فرمودند، چنانچه داستانی از زاویه دید کتابهای مقدس و تعالیم وحیانی در صدد تبیین این مسایل باشند و به گونه ای در صدد پاسخ گویی به آنها از منظر تعالیم وحیانی برآیند داستان دینی، می شود و اگر تنها بخواهیم با این مسائل از زاویه برخوردهای فرا روان شناسی در قالب یک داستان روبرو شویم، باید گفت، به قلمرو داستانهای معنوی نزدیک می شویم که می توانند همزاد و پیش نیاز خوبی برای داستانهای دینی باشند. در غیر این صورت این مسایل می توانند در ادبیات نیهلیستی (پوچ گرایانه) نیز مطرح باشند (همچنان که هستند و نمونه هایی از آن در بازار کتاب ایران هم کم نیست.) بقول مولانا:
مشکل ما حل کن ای سلطان دین تا ببخشد حال تو ما را یقین
پس بهتر است، موقعیت دینی را شرایطی در قصه بدانیم که شخصیت های داستان از معبر خطوط کلی وحی در سه لایه با مسایل روبرو می شوند، هم در سطح طرح مساله و هم در جستجوی پاسخ آن… پیداست که لایه گوهری بواسطه ابعاد روانی و عاشقانه ای که دارد امکان پردازش وسیع تر را باید نویسنده فراهم آورد و می تواند مایه تخیل او نیز باشد. داستان دینی می تواند سه نقطه عزیمت ترکیبی و مرتبط با هم داشته باشد:
1) آغازتقید به مناسک و شعائر به امید لقاءا…
2) جستجوی پاسخ سوالات عقلی مانند خدا هست؟ نیست؟ آخرت؟ وحی؟ نبوت؟… و دهها پرسش هستی شناسانه دیگر
3) جستجوی راههای تماس با مطلق و تبیین ظهورات و تجلی های آن
انواع دینداران و جویندگان در پی دین، می توانند مخاطبان متکثری برای یک نویسنده داستانهای دینی که قاعدتاً پیامی دارد باشند.
چیست توحید خدا آموختن خویشتن را پیش واحد سوختن
چاپ شده در روزنامه شرق شماره 435، 22 اسفند 1383
http://www.khaki.ir/pages/articeladabi/8.htm
1