تارا فایل

سیر و سیاحت عجیب


سیر و سیاحت عجیب
فرزند ایشان نقل می کند
:
به خاطر دارم که شخصی بنام " صنیعی " از اهل اصفهان که ریاست اداره تلفن مشهد را نیز به عهده داشت، برای من حکایت کرد که:
" وقتی به درد پا مبتلا شدم و به ارشاد و به اتفاق دو تن از دوستانم به نامهای حسن روستائی و شاهزاده دولتشاهی به خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله علیه رفتم تا توجهی فرمایند و از آن درد خلاص گردم، چون به خانه او رفتم، دیدم که در اطاق گِلی و بر روی تخت پوست و زیلویی نشسته است.
در دلم گذشت که شاید این مرد نیز با این ظواهر، تدلیس می کند. پس از شنیدن حاجتم، فرمود تا دو روز دیگر به خدمتش برسم.

روز موعود رسید و بنا به وعده آنجا رفتم ولیکن در دل من همچنان خلجانی بود. چون به خدمتش نشستم، نظر عمیقی در من افکند که ناگهان خود را در شهر اراک که مدتی محل سکونتم بود، یافتم.
در آن وقت نیز پسرم در آن شهر ساکن بود. یکسره به خانه او رفتم، ولی به من گفتند: فرزند تو چندی است که از اینجا به جای دیگر منتقل شده است و نشانی محل جدید او را به من دادند. به سوی آن نشانی جدید راه افتادم و در راه با تنی چند از دوستان مصادف شدم که قرار گذاشتند همان شب به دیدن من بیایند.
چون به در منزل فرزندم رسیدم و در را به صدا درآوردم، خادمه یی در را بگشود، چون خواستم که به درون بروم، ناگهان صدای مرحوم شیخ مرا به خود آورد، دیدم غرق عرق شده و خسته و کوفته ام.
آنگاه دستوری از دعا و دوا به من مرحمت فرمود، ولی پیوسته در اندیشه بودم که این چگونه سیر و سیاحتی بود که کردم؟ پس از چند روز، نامه یی گله آمیز از پسرم رسید که چه شد به اراک و تا در خانه ما آمدی، ولی داخل نشده و بازگشتی و چرا با دوستانت که در راه، قرار ملاقات نهاده بودی، و شب به دیدار تو آمده بودند، تخلّف وعده کردی؟
و در پایان آدرس منزل خود را، در همان محل داده بود که من در آن مکاشفه و سیاحت به آنجا رفته بودم. "
نوشته شده توسط علی رضا ولی نژاد در پنج شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵ و ساعت 23:51
موضوع مطلب : ذکری از شیخ حسنعلی اصفهانی ( نخودکی )
لینک ثابت | نظرات (0)
تو بخور، او مداوا میشود!

ذکری از شیخ حسنعلی اصفهانی ( نخودکی )
***تو بخور، او مداوا میشود!***
پاسبانی می گفت:
" همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قریب شش ماه بود که به طور کلی بستری شده بود و قادر به حرکت نبود. بنا به توصیه دوستان خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رفتم و از کسالت همسرم به ایشان شکوه کردم.

خرمایی مرحمت کردند و فرمودند: بخور. عرض کردم: عیالم مریض است. فرمودند: تو خرما را بخور او بهبود می یابد. در دلم گذشت که شاید از بهبود همسرم مایوس هستند ولی نخواسته اند که مرا ناامید بازگردانند.

باری به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بیمارم در حالیکه جارویی در دست داشت، در خانه را بر روی من گشود. پرسیدم: چه شد که از جای خود برخاستی؟
گفت: ساعتی پیش در بستر افتاده بودم، ناگهان دیدم مثل آنکه چیز سنگینی از روی من برداشته شد. احساس کردم شفا یافته ام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم.
پاسبان می گفت: درست در همان ساعت که من خرمای مرحمتی حاج شیخ را خوردم، همسرم شفا یافته بود. "
************************************************

***آگاهی از افکار***
مرحوم ابوالقاسم اولیائی، دبیر شیمی دبیرستانهای مشهد می گفت:
" هر روز جمعه به خدمت حاج شیخ که در خارج شهر سکونت داشتند، می رفتم، یکروز در میان راه، به عبارتی از ابوعلی سینا می اندیشیدم و آن عبارت را خطا و اشتباه می دیدم.
چون به حضور حضرت شیخ رسیدم: بدون آنکه مطلبی را طرح کنم، ایشان عبارت ابن سینا را قرائت فرمودند و مشکل آنرا برای من حل کردند. سپس فرمودند:
" شایسته نیست که آدمی بدون تامل به مردان بزرگ دانش، همچون ابوعلی سینا، نسبت غلط و اشتباه دهد. "
************************************************

***مداوا با فراموشی!***
حاج آقا کوچصفهانی که یکی از اعیان و ملاکین کوچصفهان بوده است نقل می کند:
" مدتها به بیماری قند شدیدی مبتلا بودم و گاهگاه ضعف بر من مستولی می شد. تا آنکه سفری به آستان امام هشتم علیه السلام کردم و در صحن مطهر به همان ضعف و رخوت شدید دچار شدم.
یکی از خدام آستانه، مرا به جناب شیخ هدایت کرد. چون خدمت آن بزرگمرد رسیدم و حال خود را شرح دادم، حبّه قندی مرحمت کردند و فرمودند:
" بخور، بسیاری از امراض است که با فراموشی از میان می رود. "

قند را خوردم. تا سه روز از خاطرم رفت که مبتلا به چنان کسالتی هستم و در آنروز متوجه شدم که دیگر اثری از آن بیماری در من نیست. بهبودی حال خود را به خدمت شیخ عرض کردم. فرمودند:
" از این واقعه با کسی سخن مگو. "
اما من پس از ده سال یکروز در محفلی، ماجرای بهبودی خود را در اثر نفس آن مرد بزرگ بازگو کردم و با کمال تاسف بیماریم عود کرد. "

معرفی به دوستان
نوشته شده توسط علی رضا ولی نژاد در جمعه ۰۲ دی ۱۳۸۴ و ساعت 01:51
موضوع مطلب : ذکری از شیخ حسنعلی اصفهانی ( نخودکی )
لینک ثابت | نظرات (26)
ذکری از شیخ حسنعلی اصفهانی ( نخودکی )

ذکری از شیخ حسنعلی اصفهانی ( نخودکی )

سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان
یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم

زمین هیچگاه از اولیاء خدا خالی نخواهد ماند . امروز، یادی می کنیم از شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به شیخ نخودکی ( نخودک نام یکی از روستاهای اطراف مشهد است ) که در سال 1361 هجری قمری در مشهد وفات یافت .
آنچه می خوانیم به قلم پسرایشان ، علی مقدادی اصفهانی ، است وقسمتهایی از وصیت شیخ نخودکی به پسرش در هنگام مرگ است .
شاید در آینده بازهم از این عارف بزرگ ، که به بسیاری از علوم مانند طب ، شیمی و علوم غریبه نیزاحاطه کامل داشت ، یادی کنیم .

"… خلاصه در آن وقت بود که اظهار داشتند : من صبح یکشنبه خواهم مرد و وصایای خویش را به شرح زیر به من فرمودند :
… اکنون پسرم تو را به این چیزها وصیت و سفارش می کنم :
اول: آنکه نمازهای خویش را در اول وقت آن به جای آوری .
دوم : آنکه در انجام حوایج مردم ، هرقدر که می توانی ، بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست ، زیرا اگر بنده خدا در راه حق گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود .
در اینجا عرضه داشتم : پدر جان ، گاه هست که سعی در رفع حاجت دیگران، موجب رسوایی آدمی می گردد .
فرمودند : چه بهتر که آبروی انسان در راه خدا بر زمین ریخته شود …
… پنجم : به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وارهی .
در این وقت از خاطرم گذشت که بنابراین لازم است که از مردمان کناره گیرم و در گوشه انزوا نشینم که مصاحبت و معاشرت ، آدمی را از ریاضت و عبادت و تحصیل علوم ظاهر و باطن باز می دارد ، اما ناگهان پدرم چشم خود را بگشودند و فرمودند : تصور بیهوده مکن ، تکلیف و ریاضت تو تنها خدمت به خلق خدا است .
… بعد از آن فرمودند : چون صبح یکشنبه کار من پایان یافت ، مرحوم دکتر شیخ حسن خان عاملی که طبیب معالج ایشان بود ایشان را به جانب قبله کند و آداب میت را اجرا نماید و به مرحوم سید مرتضی روئین تن مدیر روزنامه طوس نیز فرمودند : شما هم صبح یکشنبه بیایید و بعد از فوت من یکساعت بالای سر من قرآن بخوانید . مرحوم سید ظاهری زننده اما باطنی عجیب داشت که : مردان خدا غایبند در اوباش .
… از ظهرپنجشنبه واپسین زندگیشان تا روز یکشنبه دیگر با کسی سخن نگفتند و پیوسته در حال مراقبه بودند …"
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم ، دوام ما

یعنى , تمام رسالت موسى (ع ) و سایر انبیا و مبارزات درگیریهاى مستمر وسخت آنان , و ناراحتیها و شـدایـد طاقت فرسایى که تن به آن دادند, همه براى آن بوده است که فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاکى و تقوا در میان همه بطورکامل اجرا گردد.
(آیه ).
پیمان نخستین و عالم ذر:
ایـن آیـه اشاره اى به ((توحید فطرى )) و وجود ایمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همین جـهت بحثهایى را که در آیات گذشته این سوره در زمینه ((توحید استدلالى )) بوده است تکمیل مى کند.
خداوند روى سخن را در این آیه به پیامبر کرده , نخست چنین مى گوید:به خاطر بیاور ((موقعى را کـه پـروردگـارت از پـشـت فرزندان آدم ذریه آنها را بر گرفت وآشکار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود (و از آنها پرسید:) آیا من پروردگارشما نیستم ؟ آنها همگى گفتند: آرى ! گواهى مـى دهـیم )) (واذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم على انفسهم الست بربکم قالوا بلى شهدنا).
سـپـس اشـاره به هدف نهایى این سوال و جواب و گرفتن پیمان از فرزندان آدم در مساله توحید نـمـوده , مـى فرماید: این کار را خداوند به این جهت انجام داد ((که درروز قیامت نگویید ما از این موضوع (توحید و شناسایى خدا) غافل بودیم )) (ان تقولوا یوم القیمه انا کنا عن هذا غافلین ).
(آیه ) در این آیه اشاره به هدف دیگر این پیمان کرده , مى گوید: این پیمان را به خاطر آن گرفتیم که ((نگویید: پدران ما پیش از ما بت پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چاره اى جز تـبعیت از آنها نداشتیم ) آیا ما را به گناه افراد بیهوده کار مجازات مى کنى )) (او تقولوا انما اشرک آباونا من قبل وکنا ذریه من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون ).
(آیه ) آرى ((این گونه ما آیات را توضیح مى دهیم و روشن مى سازیم (تابدانند نور توحید از آغاز در روح آنها بوده ) شاید با توجه به این حقایق به سوى حق باز گردند)) (وکذلک نفصل الا یات ولعلهم یرجعون ).
مـنـظور از این عالم و این پیمان همان ((عالم استعدادها)) و ((پیمان فطرت )) وتکوین و آفرینش اسـت , بـه ایـن ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت ((نطفه )) از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند خداونداستعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است , هم در نهاد و فطرتشان این سر الهى به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده است و هم درعقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه !.
بـنـابـرایـن هـمه افراد بشر داراى روح توحیدند و سوالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده اند نیز به همین زبان است .
(آیه ).
دانشمندى که در خدمت فراعنه در آمد:.
در اینجا اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است .
نخست روى سخن را به پیامبر کرده , مى گوید: ((و بر آنها بخوان داستان آن کس را که آیات خود را بـه او دادیـم ولـى سرانجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتاروسوسه هاى شیطان گشت و از گـمـراهـان گـردیـد)) (واتل علیهم نبا الذى آتیناه آیاتنافانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین ).
(آیـه ) در این آیه این موضوع را چنین تکمیل مى کند که ((و اگرمى خواستیم (مى توانستیم او را در هـمـان مسیر حق به اجبار نگاه داریم ) و به وسیله آن آیات و علوم , مقام والا بدهیم )) (ولو شئنا لرفعناه بها).
ولـى مـسـلـم است که نگاهدارى اجبارى افراد در مسیر حق با سنت پروردگارکه سنت اختیار و آزادى اراده اسـت , سـازگـار نـیـست و نشانه شخصیت و عظمت کسى نخواهد بود, لذا بلافاصله اضافه مى کند:.
مـا او را به حال خود رها کردیم ((و او به پستى گرایید و از هواى نفس پیروى کرد)) (ولکنه اخلد الى الا رض واتبع هویه ).
سـپـس این شخص را تشبیه به سگى مى کند که همیشه زبان خود را همانندحیوانات تشنه بیرون آورده , مى گوید: ((او همانند سگ است که اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگـر او را بـه حـال خـود واگذارى باز چنین است ))(فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ).
او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبیدن به لذات جهان ماده , یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر بـه خـود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستى مى رود, همچون یک ((سگ هار)) که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مى دهد و درهیچ حال سیراب نمى شود.
سپس اضافه مى کند که : ((این مثل (مخصوص به این شخص معین نیست ,بلکه ) مثالى است براى همه جمعیتهایى که آیات خدا را تکذیب کنند)) (ذلک مثل القوم الذین کذبوا بیاتنا).
((ایـن داسـتان را براى آنها بازگو کن , شاید درباره آن بیندیشند)) و مسیرصحیحى را پیدا کنند (فاقصص القصص لعلهم یتفکرون ).
بعلم باعورا دانشمند دنیاپرست و منحرف ـ.
از بـسـیـارى از روایـات و کـلـمات مفسران مى شود که منظور از این شخص مردى به نام ((بلعم بـاعـورا)) بـوده , که در عصر موسى زندگى مى کرد و از دانشمندان وعلماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى شد, و حتى موسى از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مى کرد, و کارش در ایـن راه آن قـدر بـالا گـرفـت کـه دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى رسید, ولى بر اثر تمایل به فـرعـون و وعد و وعیدهاى او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد, تا آنجا که در صف مخالفان موسى قرار گرفت .
(آیـه ) در ایـن آیـه و آیـه بـعد در واقع یک نتیجه کلى و عمومى از سرگذشت ((بلعم )) و علماى دنیاپرست گرفته , نخست مى گوید: ((چه بد مثلى دارند آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردند)) و چه بد عاقبت و سرنوشتى در انتظار آنهاست (سا مثلا القوم الذین کذبوا بیاتنا).
ولـى آنـهـا به ما ظلم و ستم نمى کردند, بلکه ((بر خویشتن ستم روا مى داشتند))(وانفسهم کانوا یظلمون ).
چـه سـتـمـى از ایـن بـالاتـر که سرمایه هاى معنوى علوم و دانشهاى خویش را که مى تواند باعث سـربـلندى خود آنها و جامعه هایشان گردد در اختیار صاحبان ((زر)) و((زور)) مى گذارند و به بهاى ناچیز مى فروشند.
(آیـه ) امـا به هوش باشید که رهایى از این گونه لغزشها و دامهاى شیطانى ,بدون توفیق و هدایت الـهـى ممکن نیست ((آن کس را که خدا هدایت کند (و توفیق رارفیق راهش سازد) هدایت یافته واقعى اوست )) (من یهداللّه فهو المهتدى ).
((و کسانى را که خداوند گمراه سازد (و بر اثر اعمالشان به حال خود رها سازدیا وسائل پیروزى و مـوفـقیت را در برابر وسوسه هاى شیطانى آنان بگیرد) زیانکارواقعى همانها هستند)) (ومن یضلل فاولئ ک هم الخاسرون ).
(آیه ).
نشانه هاى دوزخیان :.
در ایـن آیـه و دو آیـه بـعـد مردم به دو گروه تقسیم شده اند و صفات هرکدام توضیح داده شده : ((گروه دوزخیان و گروه بهشتیان )).
نـخـسـت درباره دوزخیان با سوگند و تاکید چنین مى گوید: ((ما بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم )) (ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والا نس ).
گـرچـه خداوند همه را پاک آفریده , ولى گروهى با اعمال خویش خود را نامزددوزخ مى کنند و سـرانجامشان شوم و تاریک است و گروهى با اعمال خود, خود رانامزد بهشت مى سازند و عاقبت کارشان خوشبختى و سعادت است .
سـپس صفات گروه دوزخى را در سه جمله خلاصه مى کند: نخست این که :((آنها قلبهایى دارند که با آن درک و اندیشه نمى کنند)) (لهم قلوب لا یفقهون بها).
دیگر این که ((چشمهاى روشن و حقیقت بین دارند اما با آن چهره حقایق رانمى نگرند)) و همچون نابینایان کنار آن مى گذرند (ولهم اعین لا یبصرون بها).
سـوم ایـن کـه : ((بـا داشـتـن گوش سالم , سخنان حق را نمى شنوند)) و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم مى سازند (ولهم آذان لا یسمعون بها).
((ایـنـها در حقیقت همچون چهارپایانند)) (اولئ ک کالا نعام ) چرا که امتیاز آدمى از چهارپایان در فـکـر بـیدار و چشم بینا و گوش شنواست که متاسفانه آنها همه را ازدست داده اند ((بلکه آنها از چهارپایان گمراهتر و پست تر مى باشند)) (بل هم اضل ).
چرا که چهارپایان داراى این استعدادها و امکانات نیستند, ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گـوش شنوا امکان همه گونه ترقى و تکامل را دارند, اما براثر هوى پرستى و گرایش به پستیها این استعدادها را بلااستفاده مى گذارند.
((آنـهـا افراد غافل و بیخبرى هستند)) و به همین جهت در بیراهه هاى زندگى سرگردانند (اولئ ک هم الغافلون ).
چشمه آب حیات کنار دستشان , ولى از تشنگى فریاد مى کشند, درهاى سعادت در برابر رویشان باز است , اما حتى به آن نگاه نمى کنند.
(آیـه ) در ایـن آیـه اشـاره بـه وضع گروه بهشتى کرده , صفات آنان را بیان مى کند, نخست براى بـیـرون آمـدن از صـف دوزخـیـان مـردم را بـه تـوجه عمیق به اسماحسناى خدا دعوت نموده , مـى فـرماید: ((براى خدا نامهاى نیکى است , خدا را به آنها بخوانید)) (وللّه الا سما الحسنى فادعوه بها).
مـنـظـور از ((اسما حسنى )), صفات مختلف پروردگار است که همگى نیک وهمگى ((حسنى )) است .
و مـنـظـور از خـوانـدن خدا به اسما حسنى تنها این نیست که الفاظ را بر زبان جارى کنیم و مثلا بگوییم یا عالم , یا قادر, یا ارحم الراحمین , بلکه در واقع این است که این صفات را در وجود خودمان به مقدار امکان پیاده کنیم , و به تعبیر دیگرمتصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش گردیم , و نیز اگـر در بـعـضى روایات مانندروایتى که از امام صادق (ع ) در تفسیر این آیه نقل شده مى خوانیم : نـحـن واللّه الا سما الحسنى ;Š به خدا سوگند ما اسما حسناى خدا هستیم , اشاره به آن است که پرتو نـیـرومندى از آن صفات الهى در وجود ما منعکس شده و شناخت ما به شناخت ذات پاکش کمک مى کند.
سـپـس مـردم را از این نکته برحذر مى دارد که اسامى خدا را تحریف نکنند ومى گوید: ((آنها که اسما خدا را تحریف کرده اند رها سازید, آنها به زودى به جزاى اعمال خویش گرفتار خواهند شد)) (وذروا الذین یلحدون فى اسمائه سیجزون ماکانوا یعملون ).
مـنـظـور از الـحاد در اسما خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم ,یا او را به اوصافى تـوصـیـف نـمـایـیم که شایسته آن نیست , همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شده اند, و یا این که صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق نماییم .
(آیـه ) این آیه به دو قسمت که اساسى ترین صفات گروه بهشتیان است اشاره مى کند, مى فرماید: ((و از کسانى که آفریدیم , امت و گروهى هستند که مردم رابه حق هدایت مى کنند و به آن حکم مى کنند)) (وممن خلقنا امه یهدون بالحق وبه یعدلون ).
در واقع آنها دو برنامه ممتاز دارند, فکر, هدف , دعوت و فرهنگشان حق و به سوى حق است , و نیز عمل و برنامه ها و حکومتشان بر اساس حق و حقیقت مى باشد.
(آیه ).
مجازات استدراج :.
در ایـن آیه و آیه بعد یکى از مجازاتهاى الهى که به صورت یک سنت درباره بسیارى از گنهکاران سرکش اجرا مى شود, بیان شده و آن ((عذاب استدراج )) است .
استدراج در دو مورد از قرآن مجید آمده است یکى در آیه مورد بحث ودیگرى در آیه 44 سوره قلم و هر دو مورد درباره انکارکنندگان آیات الهى است .
خداوند در این آیه مى فرماید: ((آنها که آیات ما را تکذیب و انکار کردندتدریجا, مرحله به مرحله , از راهى که نمى دانند, در دام مجازات گرفتارشان مى کنیم )) و زندگى آنها را در در هم مى پیچیم (والذین کذبوا بیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون ).
(آیه ) در این آیه همان مطلب را به این صورت تاکید مى کند: چنان نیست که با شتابزدگى چنین کسانى را فورا مجازات کنم , بلکه ((به آنها مهلت و فرصت کافى (براى تنبه و بیدارى ) مى دهم )) و هنگامى که بیدار نشدند, گرفتارشان مى سازم (واملى لهم ) زیرا کسانى شتاب و عجله مى کنند که قدرت کافى ندارند و مى ترسندفرصت از دستشان برود ((ولى نقشه من و مجازاتهایم آنچنان قوى و حساب شده است )) که هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست (ان کیدى متین ).
این آیه به همه گنهکاران هشدار مى دهد که تاخیر کیفر الهى را دلیل بر پاکى ودرستى خود, و یا ضـعـیـف و ناتوانى پروردگار, نگیرند, و ناز و نعمتهایى را که در آن غرقند, نشانه تقربشان به خدا نـدانـند, چه بسا این پیروزیها و نعمتهایى که به آنهامى رسد مقدمه مجازات استدراجى پروردگار باشد, خدا آنها را غرق نعمت مى کندو به آنها مهلت مى دهد و بالا و بالاتر مى برد, اما سرانجام چنان بر زمین مى کوبد که اثرى از آنها باقى نماند و تمام هستى و تاریخشان را درهم مى پیچد.
از امام صادق (ع ) در تفسیر آیه فوق چنین نقل شده که فرمود: ((منظور از این آیه بنده گنهکارى اسـت کـه پس از انجام گناه , خداوند او را مشمول نعمتى قرارمى دهد ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش مى سازد)).
آیـه ـ شان نزول : مفسران اسلامى چنین نقل کرده اند: پیامبر(ص ) هنگامى که در مکه بود, شبى بر کوه صفا برآمد و مردم را به سوى توحید و یکتاپرستى دعوت نمود, مخصوصا تمامى طوائف قریش را صـدا زد و آنها را از مجازات الهى برحذر داشت , تا مقدار زیادى از شب گذشت , بت پرستان مکه گفتند: ((رفیق مادیوانه شده , از شب تا صبح نعره مى کشید)) ! در این موقع آیه نازل شد و به آنها دراین زمینه پاسخ دندانشکنى داد.
تفسیر:.
تهمتها و بهانه هاـ.
در ایـن آیـه نـخست خداوند به گفتار بى اساس بت پرستان دائر به جنون پیامبر(ص ) چنین پاسخ مـى گـویـد: ((آیـا آنـهـا فـکر و اندیشه خود را به کار نینداختند که بدانند همنشین آنها (پیامبر) هیچ گونه آثارى از جنون ندارد)) (اولم یتفکروا مابصاحبهم من جنه ).
بیش از چهل سال در میان آنها رفت و آمد داشته , و همواره فکر, عقل وتدبیرش را دیده اند, چگونه یـکـبـاره چنین وصله اى را به وى چسباندند, و به دنبال این جمله مى گوید: ((او فقط بیم دهنده آشکارى است )) که جامعه خویش را ازخطراتى که با آن روبرو است برحذر مى دارد (ان هو الا نذیر مبین ).
(آیـه ) در ایـن آیـه بـراى تـکـمیل این بیان آنها را به مطالعه عالم هستى ,آسمانها و زمین , دعوت مـى کـند و مى گوید: ((آیا در حکومت آسمانها و زمین ومخلوقاتى که خدا آفریده از روى دقت و فکر نظر نیفکندند)) (اولم ینظروا فى ملکوت السموات والا رض وما خلق اللّه من شى ).
تا بدانند این عالم وسیع آفرینش با این نظام حیرت انگیز بیهوده آفریده نشده و هدفى براى آن بوده است , و دعوت پیامبر(ص ) در حقیقت دنباله همان هدف آفرینش , یعنى تکامل و تربیت انسان است .
سـپـس بـراى ایـن کـه آنها را از خواب غفلت بیدار سازد, مى فرماید: آیا در این موضوع نیز اندیشه نـکـردند که : ممکن است پایان زندگى آنها نزدیک شده باشد, (اگر امروزایمان نیاورند, و دعوت ایـن پیامبر را نپذیرند, و قرآنى را که بر او نازل شده است بااین همه نشانه هاى روشن قبول نکنند) بـه کدام سخن بعد از آن ایمان خواهند آورد))؟ (وان عسى ان یکون قداقترب اجلهم فباى حدیث بعده یومنون ).
(آیـه ) سـرانـجـام در این آیه سخن را با آنها چنین پایان مى دهد که ((هر کس را خداوند (به خاطر اعـمال زشت و مستمرش ) گمراه سازد, هیچ هدایت کننده اى ندارد, و خداوند آنها را همچنان در طـغیان و سرکشى رها مى سازد تا حیران وسرگردان شوند)) (من یضلل اللّه فلا هادى له ویذرهم فى طغیانهم یعمهون ).
ایـن گـونـه تـعـبیرات مخصوص به گروهى است که آن چنان در برابر حقایق ,لجوج و متعصب و معاندند که گویى پرده بر چشم و گوش و قلبشان افتاده , پرده هاى تاریکى که نتیجه اعمال خود آنهاست , و منظور از ((اضلال الهى )) نیز همین است .
آیـه شـان نـزول : طایفه قریش به چند نفر ماموریت دادند که به نجران سفرکنند, و از دانشمندان یهود که (علاوه بر مسیحیان ) در آنجا ساکن بودند مسائل پیچیده اى را سوال کنند, و در بازگشت آنـهـا را در بـرابـر پیامبر(ص ) مطرح سازند (به گمان این که پیامبر از پاسخ آنها عاجز مى ماند) از جـمـلـه سـوالات ایـن بـود که در چه زمانى قیامت برپا مى شود, هنگامى که آنها این پرسش را از پیامبر(ص ) کردند, آیه موردبحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسیر:.
کى قیامت برپا مى شود؟.
با این که براى آیه شان نزول خاصى ذکر شده در عین حال پیوند روشنى نیزبا آیات قبل دارد, زیرا در آیـات قـبـل اشاره به مساله قیامت و لزوم آمادگى براى چنین روزى شده بود, طبعا به دنبال چـنـین بحثى این سوال براى بسیارى از مردم پیش مى آید که قیامت کى برپا خواهد شد, لذا قرآن مـى گـویـد: ((از تـو دربـاره ساعت (روزرستاخیز) مى پرسند, که در چه زمانى وقوع مى یابد)) ؟ (یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها).
سـپـس اضافه مى کند که اى پیامبر ! در پاسخ این سوال صریحا ((بگو: این علم تنها نزد پروردگار مـن اسـت , وهیچ کس جز او نمى تواند وقت آن را آشکار سازد)) (قل انما علمها عند ربى لا یجلیها لوقتها الا هو).
ولـى دو نشانه سربسته براى آن بیان مى کند, نخست مى گوید: ((قیام ساعت در آسمانها و زمین , مساله سنگینى است )) (ثقلت فى السموات والا رض ).
چـه حـادثـه اى مـمکن است از این سنگینتر بوده باشد, در حالى که در آستانه قیامت , همه کرات آسمانى به هم مى ریزند, آفتاب خاموش , ماه تاریک , ستارگان بى فروغ و اتمها متلاشى مى گردند, و از بقایاى آنها جهانى نو با طرحى تازه ریخته مى شود.
دیـگـر ایـنـکه قیام ساعت , بدون مقدمات تدریجى , و به شکل انقلابى , تحقق مى یابد ((و جز بطور ناگهانى به سراغ شما نمى آید)) (لا تاتیکم الا بغته ).
بـار دیـگـر مـى گـوید: ((چنان از تو سوال مى کنند که گویى تو از زمان وقوع قیامت باخبرى )) ! (یسئلونک کانک حفى عنها).
بـعـد اضـافـه مـى کـند که در جواب آنها ((بگو: این علم تنها نزد خداست ولى بیشتر مردم از این حـقیقت آگاهى ندارند)) که چنین علمى مخصوص ذات پاک اوست , لذا پى درپى از آن مى پرسند (قل انما علمها عنداللّه ولکن اکثر الناس لا یعلمون ).
آیـه ـ شـان نزول : اهل مکه به پیامبر(ص ) گفتند: تو اگر با خدا ارتباط دارى آیا پروردگار تو را از گـرانـى و ارزانى اجناس در آینده با خبر نمى سازد که از این طریق بتوانى آنچه به سود و منفعت است تهیه کنى و آنچه به زیان است کنار بگذارى و یااز خشکسالى , و یا پرآبى مناطق مختلف آگاه سـازد تا به موقع از مناطق خشک به سرزمینهاى پربرکت کوچ کنى ؟! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسیر:.
اسرار نهان را فقط خدا مى داندـ.
در آیـه قبل عدم آگاهى هیچ کس جز خدا نسبت به زمان قیام ((قیامت )) موردبحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب بطورکلى در میان است .
در نـخـستین جمله , به پیامبر(ص ) مى گوید: ((به آنها بگو: من مالک و صاحب اختیارهیچ گونه سود و زیانى درباره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد)) (قل لا املک لنفسى نفعا ولا ضرا الا ماشااللّه ).
انسان در کارهاى خود, قدرت و نیرویى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها ازناحیه خداست و اوست که این تواناییها را در اختیار انسان گذاشته است .
پس از بیان این موضوع , اشاره به مساله مهم دیگرى مى کند که مورد سوال گروهى بود و آن اینکه بـه پـیامبرش مى گوید به آنها بگو: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم ((زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم مى ساختم وهیچ گونه زیانى به من نمى رسید)) (ولو کنت اعلم الغیب لا ستکثرت من الخیر ومامسنى السو).
سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى گوید: ((من فقط بـیـم دهـنـده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى آورندهستم )) (ان انا الا نذیر وبشیر لقوم یومنون ).
(آیه ).
کفران یک نعمت بزرگ !.
در ایـنـجا به گوشه دیگرى از حالات مشرکان و طرز تفکر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا که آیه قبل اشاره به توحید افعالى خدا بود,آیات بعد مکمل آنها محسوب مى شود.
نـخست مى گوید: ((او کسى است که (همه ) شما را از یک فرد آفرید وهمسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید)) (هو الذى خلقکم من نفس واحده وجعل منها زوجها لیسکن الیها).
این دو در کنار هم زندگى آرام بخشى داشتند, ((اما هنگامى که زوج با همسرخود آمیزش جنسى کرد, بارى سبک برداشت (به گونه اى که در آغاز کار این حمل براى او مشکلى ایجاد نمى کرد, و با داشتن حمل ) به کارهاى خود همچنان ادامه مى داد)) (فلما تغشیها حملت حملا خفیفا فمرت به ).
امـا بـا گذشت شب و روز, حمل او کم کم سنگین شد ((و چون سنگین شد))(فلما اثقلت ) در این هـنـگـام دو هـمـسـر, انتظار فرزندى را مى کشیدند و آرزو داشتندخداوند فرزند صالحى به آنها مـرحمت کند, لذا ((متوجه درگاه خدا شدند و پروردگارخویش را چنین خواندند: بار الها ! اگر بـه مـا فـرزنـد صـالـحى عطا کنى از شکرگزاران خواهیم بود)) (دعوااللّه ربهما لئن آتیتنا صالحا لنکونن من الشاکرین ).
(آیـه ) ((ولـى هـنگامى که خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شایستگى کامل به آنها داد, آنها براى خدا در این نعمت بزرگ شرکایى قائل شدند, اما خداوندبرتر و بالاتر از شرک آنهاست )) (فلما آتیهما صالحا جعلا له شرکا فیما آتیهما فتعالى اللّه عما یشرکون ).
(آیـه ) بـه دنـبـال ایـن جریان , قرآن بار دیگر فکر و عقیده بت پرستى را با بیان روشن و کوبنده اى مـحکوم مى کند, و مى گوید: ((آیا اینها موجوداتى را شریک خداقرار مى دهند که قادر بر آفرینش چیزى نیستند, بلکه خودشان مخلوق اویند))(ایشرکون ما لا یخلق شیئا وهم یخلقون ).
(آیـه ) بـه عـلاوه ((ایـن مـعـبـودهـاى سـاختگى (در هیچ یک از مشکلات ) قادرنیستند پرستش کـنـنـدگان خود را یارى کنند, و حتى قادر نیستند خود را نیز (در برابرمشکلات ) یارى دهند)) (ولا یستطیعون لهم نصرا ولا انفسهم ینصرون ).
(آیـه ) ایـن مـعـبـودها آنچنان هستند که ((اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید, از شما پیروى نخواهند کرد)) و حتى عقل و شعور آن را ندارند (وان تدعوهم الى الهدى لا یتبعوکم ).
آنها که چنین هستند و نداى هادیان را نمى شنوند, چگونه مى توانند دیگران را هدایت کنند؟.
بـه هـر حـال ((بـراى شـمـا مساوى است , خواه آنها را, دعوت به سوى حق کنیدو یا در برابرشان خـامـوش باشید)) در هر دو صورت , این گروه بت پرستان لجوج ,دست بردار نیستند (سوا علیکم ادعوتموهم ام انتم صامتون ).
(آیـه ) ایـن آیـه و آیـه بـعـد همچنان بحثهاى توحید و مبارزه با شرک را ادامه مى دهد, و پرستش غیرخدا را عملى سفیهانه و دور از منطق و عقل معرفى مى نماید و با چهار دلیل , منطق بت پرستان را ابطال مى کند.
نـخـسـت مـى گـویـد: ((آنـهایى را که شما جز خدا مى خوانید (و عبادت مى کنید و از آنان یارى مى طلبید) بندگانى همچون خود شما هستند)) ! (ان الذین تدعون من دون اللّه عباد امثالکم ).
بـنـابـراین معنى ندارد که انسان در مقابل چیزى که مثل خود او محکوم قوانین طبیعت است , به سجده بیفتد و دست نیاز به سوى او دراز کند و مقدرات وسرنوشتش را در دست او بداند.
سـپـس اضـافه مى کند: اگر فکر مى کنید آنها قدرت و شعورى دارند ((آنها رابخوانید باید جواب شما را بدهند اگر راست مى گویید)) (فادعوهم فلیستجیبوا لکم ان کنتم صادقین ).
و این دومین دلیلى است که براى ابطال منطق آنها بیان شده .
(آیـه ) در سـومـیـن بـیان روشن مى سازد که آنها حتى از بندگان خود پست تروناتوانترند: خوب بنگرید ((آیا آنها لااقل همانند شما پاهایى دارند که با آن راه بروند)) (الهم ارجل یمشون بها).
((یـا دسـتهایى دارند که با آن چیزى را بگیرند و کارى انجام دهند)) (ام لهم ایدیبطشون بها) ((یا چشمهایى دارند که با آن ببینند)) (ام لهم اعین یبصرون بها).
((یا گوشهایى دارند که با آن بشنوند)) (ام لهم اذان یسمعون بها).
بـه ایـن تـرتیب آنها به قدرى ضعیفند, که حتى براى جابه جا شدن نیاز به کمک شما دارند و براى دفاع از موجودیت خود, نیازمند به حمایت هستند.
سرانجام در پایان آیه ضمن تعبیر دیگرى که در حکم چهارمین استدلال است مى گوید: اى پیامبر ! ((بـگـو: ایـن معبودهایى را که شما شریک خدا قرار داده ایدبر ضد من بخوانید و همگى دست به دسـت هـم دهـیـد و بـراى من تا آنجا که مى توانیدنقشه بکشید و در این کار هیچ گونه تاخیر روا مـداریـد)) بـبـینیم با این حال کارى از همه شما ساخته است ؟ (قل ادعوا شرکاکم ثم کیدون فلا تنظرون ).
یـعـنـى اگـر مـن دروغ مـى گـویم و آنها مقربان خدا هستند و من به حریم احترامشان جسارت کرده ام , پس چرا آنها بر من غضب نمى کنند.
(آیه ).
معبودهاى بى ارزش :.
در تعقیب آیه گذشت که به مشرکان مى گفت : شما و بتهایتان نمى توانیدکوچکترین زیانى به من بـرسـانید, در این آیه به دلیل آن اشاره کرده , مى گوید: ((ولى وسرپرست و تکیه گاه من خدایى است که این کتاب آسمانى را بر من نازل کرده است ))(ان ولیى اللّه الذى نزل الکتاب ).
نـه تـنـهـا مـن , ((او هـمـه صالحان و شایستگان را حمایت و سرپرستى مى کند ومشمول لطف و عنایتش قرار مى دهد)) (وهو یتولى الصالحین ).
(آیه ) سپس بار دیگر به تاکید روى دلایل بطلان بت پرستى پرداخته ,مى گوید: ((معبودهایى را که غـیـر از خدا مى خوانید کارى از آنها ساخته نیست ,نمى توانند شما را یارى کنند و نه خودشان را)) (والذین تدعون من دونه لا یستطیعون نصرکم ولا انفسهم ینصرون ).
(آیـه ) و از این بالاتر ((اگر از آنها هدایت خویشتن را در مشکلات بخواهید, آنها حتى حرف شما را نمى شنوند)) ! (وان تدعوهم الى الهدى لا یسمعوا).
و حـتى ((آنها را مى بینى که (با چشمهاى مصنوعیشان ) گویا به تو نگاه مى کنند, ولى در حقیقت نمى بینند)) (وتریهم ینظرون الیک وهم لا یبصرون ).
مـضـمون دو آیه اخیر در آیات گذشته نیز آمده بود, و این تکرار به خاطر تاکیدهر چه بیشتر روى مـساله مبارزه با بت پرستى و ریشه کن کردن نفوذ آن در روح و فکرمشرکان از طریق تلقین مکرر است .
(آیه ).
وسوسه هاى شیطان :.
در ایـنـجا شرایط تبلیغ و رهبرى و پیشوایى مردم را به طرز بسیار جالب وفشرده بیان مى کند و با آیـات گـذشـته که اشاره به مساله تبلیغ مشرکان داشت نیزتناسب دارد, نخست به سه قسمت از وظـایف رهبران و مبلغان به صورت خطاب به پیامبر(ص ) شده , در آغاز مى گوید;Š در طرز رفتار با مردم سختگیر مباش , عذرشان رابپذیر, و بیش از آنچه قدرت دارند از آنها مخواه و به هر حال ((با آنها مدارا کن ))(خذاالعفو).
سـپـس دومین دستور را به این صورت مى دهد: ((مردم را به کارهاى نیک وآنچه را عقل و خرد, شایسته مى شناسد و خداوند آن را نیک معرفى کرده , دستورده )) (وامر بالعرف ).
در مـرحـلـه سـوم دستور به تحمل و بردبارى در برابر جاهلان داده , مى گوید: ((ازجاهلان روى بگردان و با آنها ستیزه مکن )) (واعرض عن الجاهلین ).
رهـبران و مبلغان در مسیر خود با افراد متعصب , لجوج , جاهل و بى خبر, وافرادى که سطح فکر و اخـلاق آنـهـا بـسـیـار پـایـین است , روبرو مى شوند, از آنها دشنام مى شنوند, هدف تهمتشان قرار مى گیرند, سنگ در راهشان مى افکنند.
راه پیروزى بر این مشکل گلاویز شدن با جاهلان نیست , بلکه بهترین راه تحمل و حوصله , نادیده گرفتن و نشنیده گرفتن این گونه کارهاست , و تجربه نشان مى دهد براى بیدار ساختن جاهلان و خاموش کردن آتش خشم و حسد وتعصبشان , این بهترین راه است .
(آیـه ) در ایـن آیـه دسـتـور دیـگرى مى دهد که در حقیقت چهارمین وظیفه رهبران و مبلغان را تشکیل مى دهد و آن این که بر سر راه آنها همواره وسوسه هاى شیطانى در شکل مقام , مال , شهوت و امثال اینها خودنمایى مى کند.
قرآن دستور مى دهد که : ((و هرگاه وسوسه اى از شیطان به تو رسد, به خداپناه بر;Š که او شنونده و داناست )) ! (واما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه انه سمیع علیم ).
(آیـه ) درا یـن آیـه راه غـلـبه و پیروزى بر وسوسه هاى شیطان را, به این صورت بیان مى کند که : ((پـرهـیـزکـاران هـنگامى که وسوسه هاى شیطانى , آنها رااحاطه مى کند به یاد خدا (و نعمتهاى بى پایانش , به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا) مى افتند, در این هنگام (ابرهاى تیره و تـار وسـوسه از طرف قلب آنهاکنار مى رود و) راه حق را به روشنى مى بینند و انتخاب مى کنند)) (ان الذین اتقوا اذامسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون ).
اصـولا هر کس در هر مرحله اى از ایمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتاروسوسه هاى شیطانى مى گردد, و گاه در خود احساس مى کند که نیروى محرک شدیدى در درون جانش آشکار شده و او را به سوى گناه دعوت مى کند, این وسوسه ها و تحریکها, مسلما در سنین جوانى بیشتر است .
تـنها راه نجات از آلودگى , نخست فراهم ساختن سرمایه ((تقوا)) است که درآیه فوق به آن اشاره شـده , و سپس ((مراقبت )) و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا, یاد الطاف و نعمتهاى او, و مجازاتهاى دردناک خطاکاران است .
(آیه ) در آیه گذشته مشاهده کردیم که چگونه پرهیزکاران در پرتو ذکرخدا از چنگال وسوسه هاى شیطانى رهایى مى یابند, و این در حالى است که گناهکاران آلوده , که برادران شیطانند در دام او گـرفـتـارنـد این آیه در این باره چنین مى گوید: ((و (ناپرهیزکاران را) برادرانشان (از شیاطین ) پـیـوسـتـه در گـمراهى پیش مى برند, و باز نمى ایستند)) ! بلکه بى رحمانه حملات خود را بطور مداوم بر آنهاادامه مى دهند (واخوانهم یمدونهم فى الغى ثم لا یقصرون ).
(آیـه ) سـپـس حـال جـمـعى از مشرکان و گنهکاران دور از منطق را شرح مى دهد و مى گوید هـنـگامى که آیات قرآن را براى آنها بخوانى آن را تکذیب مى کنند((و هنگامى که آیه اى براى آنها نـیاورى (و در نزول وحى تاخیر افتد) مى گویند: (پس این آیات چه شد ؟) چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمى کنى )) ؟ مگر همه اینها وحى آسمانى نیست ؟ (واذا لم تاتهم بیه قالوا لو لا اجتبیتها).
امـا ((بـه آنـهـا بـگـو: من تنها از آنچه به سویم وحى مى شود پیروى مى کنم , و جزآنچه خدا نازل مى کند, چیزى نمى گویم )) (قل انما اتبـع ما یوحى الى من ربى ).
((ایـن قـرآن و آیـات نـورانیش وسیله بیدارى و بینایى از طرف پروردگار است ))که به هر انسان آماده اى دید و روشنایى و نور مى دهد (هذا بصائر من ربکم ).
((و مـایـه هـدایـت و رحمت براى افراد با ایمان و آنها که در برابر حق تسلیمندمى باشد)) (وهدى ورحمه لقوم یومنون ).
(آیه ).
به هنگام شنیدن تلاوت قرآن خاموش باشید:.
ایـن سـوره (سوره اعراف ) با بیان عظمت قرآن آغاز شده , و با آن پایان مى پذیرد, در این آیه دستور مـى دهـد: ((هـنـگامى که قرآن تلاوت مى شود, با توجه , به آن گوش دهید و ساکت باشید, شاید مشمول رحمت خدا گردید)) (واذا قر القرآن فاستمعوا له وانصتوا لعلکم ترحمون ).
از ظـاهـر آیـه اسـتـفاده مى شود که این حکم , عمومى و همگانى است و مخصوص به حال معینى نیست ;Š یعنى , شایسته و مستحب است که در هر کجا و در هر حال کسى قرآن را تلاوت کند, دیگران بـه احترام قرآن سکوت کنند و گوش جان فرا دهند و پیام خدا را بشنوند و در زندگى خود از آن الهام گیرند, زیرا قرآن تنها کتاب قرائت نیست ,بلکه کتاب فهم و درک و سپس عمل است .
تنها موردى که این حکم الهى شکل وجوب به خود مى گیرد موقع نمازجماعت است که ماموم به هنگام شنیدن قرائت امام باید سکوت کند و گوش فرادهد.
(آیـه ) سـپس در این آیه براى تکمیل دستور فوق به پیامبر(ص ) دستورمى دهد ـو البته یک حکم عمومى است اگر چه روى سخن در آن به پیامبر(ص )شده همانند بسیارى دیگر از تعبیرات قرآن ـ کـه : ((پـروردگـارت را در دل خود از روى تضرع و خوف یادکن )) (واذکر ربک فى نفسک تضرعا وخیفه ).
سپس اضافه مى کند: ((و آهسته و آرام نام او را بر زبان بیاور)) (ودون الجهر من القول ).
و این کار را همواره ((صبحگاهان و شامگاهان تکرار کن )) (بالغدو والا صال ).
((و هرگز از غافلان و بى خبران از یاد خدا مباش )) (ولا تکن من الغافلین ).
یاد خدا همچون باران بهارى است که چون بر دل ببارد گلهاى بیدارى ,توجه , احساس مسوولیت , روشن بینى و هرگونه عمل مثبت و سازنده اى رامى رویاند.
(آیـه ) سپس با این سخن سوره را پایان مى دهد که نه تنها شما باید درهمه حال به یاد خدا باشید, فـرشـتـگان مقرب پروردگار و ((آنها که در مقام قرب , نزدپروردگار تواند هیچ گاه از عبادت او تکبر نمى ورزند, و همواره تسبیح او مى گویند وذات پاکش را از آنچه شایسته مقام او نیست منزه مـى شـمـارنـد و در پـیـشـگاه او سجده مى نمایند)) (ان الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته ویسبحونه وله یسجدون ).
پایان سوره اعراف .
سوره انفال [8].
ازسوره هاى ((مدنى )) و داراى 75 آیه است .
دورنما و فشرده مباحث این سوره :.
نخست اشاره به بخش مهمى از مسائل مالى اسلام از جمله ((انفال )) و((غنائم )) و ((خمس )) که پشتوانه مهمى براى ((بیت المال )) محسوب مى گردد, شده است .
سپس مباحث دیگرى مانند: صفات و امتیازات مومنان واقعى , و داستان جنگ بدر, یعنى نخستین برخورد مسلحانه مسلمانان با دشمنان .
قسمت قابل ملاحظه اى از احکام جهاد و وظائف مسلمانان در برابر حملات پى گیر دشمن و لزوم آمادگى دائمى براى جهاد, و حکم اسیران و طرز رفتار با آنهاجریان هجرت پیامبر(ص ) و داستان آن شب تاریخى (لیله المبیت ).
وضع مشرکان و خرافات آنها قبل از اسلام .
چگونگى ضعف و ناتوانى مسلمانان در آغاز کار و سپس تقویت آنها در پرتواسلام .
مـبـارزه و درگیرى با منافقان و راه شناخت آنها و بالاخره یک سلسله مسائل اخلاقى و اجتماعى سازنده دیگر.
بـه هـمـیـن دلـیل در فضیلت تلاوت این سوره در روایتى از امام صادق (ع ) مى خوانیم که فرمود: ((کـسـى کـه سـوره ((انفال )) و ((برائت )) را در هر ماه بخواند, هرگز روح نفاق دروجود او وارد نـخـواهـد شد و از پیروان حقیقى امیرمومنان على (ع ) خواهد بود و درروز رستاخیز از مائده هاى بهشتى با آنها بهره مى گیرد, تا مردم از حساب خویش فارغ شوند)).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
آیه ـ شان نزول : از ((ابن عباس )) چنین نقل شده که : پیامبر(ص ) در روزچنگ ((بدر)) براى تشویق جـنـگجویان اسلام جوایزى براى آنها تعیین کرد, هنگامى که جنگ ((بدر)) پایان پذیرفت , جوانان بـراى گـرفتن پاداش افتخارآمیز خود به خدمت پیامبر(ص ) شتافتند در این موقع میان دو نفر از انصار مشاجره لفظى پیداشد و راجع به غنائم جنگ با یکدیگر گفتگو کردند, آیه نازل شد و صریحا غنائم رامتعلق به پیغمبر(ص ) معرفى کرد که هرگونه بخواهد با آن رفتار کند.
تفسیر: آیه پیرامون غنائم جنگى صحبت مى کند و به صورت قانون کلى ,یک حکم وسیع اسلامى را بیان مى دارد, خطاب به پیامبر(ص ) مى گوید: ((از تودرباره انفال سوال مى کنند)) (یسئلونک عن الا نفال ).
((بگو: انفال مخصوص خدا و پیامبر((ص )) است )) (قل الا نفال للّه والرسول ).
بـنـابـرایـن ((تقوا را پیشه کنید و در میان خود اصلاح کنید و برادرانى را که با هم ستیزه کرده اند آشتى دهید)) (فاتقوا اللّه واصلحوا ذات بینکم ).
((و اطاعت خدا و پیامبرش کنید, اگر ایمان دارید)) (واطیعوااللّه ورسوله ان کنتم مومنین ).

انسان

1. انعکاس عمل انسان در دنیا از نظر قرآن و رویات
2. امانت الهی از دید گاه قرآن و سنت
3. بررسی جایگاه و منزلت انسان در قرآن وحدیث
4. بررسی گروه های انسانی درقرآن وحدیث
5. بررسی نقش خودشناسی از دیدگاه قرآن و عترت
6. روشهای شناخت انسان در قرآن و سنت
7. ستایش و نکوهش انسان از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه
8. سیر تکاملی انسان از عالم ذر تا قیامت بر اساس قرآن و سنت
9. شاخص های افضلیت انسان در قرآن و حدیث
10. عامل سقوط و انحطاط انسان ها از دیدگاه قرآن و حدیث
11. کرامت انسان از دیدگاه اسلام
12. مراتب انسان درجهان آخرت از نظر قرآن و حدیث
13. موانع شناخت از منظر آیات و روایات

1. انعکاس عمل انسان در دنیا از نظر قرآن و رویات
سبحانی فخر، قاسم. کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی. مرکز تربیت مدرس ، حوزهعلمیهقم استاد راهنما: معرفت، محمد هادی. .1372.
در این پایان نامه انعکاس اعمال انسان در دنیا ازدیدگاه قرآن و روایات مورد بررسی قرار گرفته و از موضوعات زیر بحث شده است: پاداش هی مادی، پاداش هی معنوی، اهمیت پاداش ها و کیفرهی معنوی، کیفر دنیوی اعمال، پاداش ها و کیفرهی اجتماعی، اقوامی که گرفتار عذاب شدند، بلاهی جوامع متمدن، تزلزل خانواده، فقدان امنیت و عدالت اجتماعی و عدم انس و الفت.
2. امانت الهی از دید گاه قرآن و سنت
وحیدنیا، حسنعلی. کارشناسی ارشد علوم قرآنی و حدیث. دانشگاه آزاد اسلامی اراک. استاد راهنما:گرجیان،محمدمهدی. مباحث اصلی
این پژوهش در سه بخش به نگارش درآمده است: در بخش اول، حدود بیست و شش تعریف درباره امانت بدست داده شده و در بخش دوم، شاخص ترین و جامع ترین تعاریف امانت مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. این تعاریف عبارتند از: تکلیف، معرفت، عقل، عشق، ولایت و وجود فیضی. در پایان نظریه وجود فیضی به عنوان نظر مختار انتخاب شده است. در بخش سوم، به بیان نکات اساسی آیه شریفه امانت "انا عرضنا الامانه…" پرداخته شده است و موضوعاتی از قبیل حمل، عرض، اشفاق، ظلوم و جهول بودن انسان و… مورد بررسی قرار گرفته است
3. بررسی جایگاه و منزلت انسان در قرآن وحدیث
پاک سرشت، حسین. کارشناسی ارشد علوم قرآن وحدیث. دانشگاه آزاد اسلامی تهران، مرکزی. استاد راهنما: حجتی، سیدمحمدباقر. .1377
مباحث این پایان نامه عبارتند از: انسان در لغت و اصطلاح قرآن و فلاسفه و عرفا، چگونگی خلقت انسان از دیدگاه قرآن و روایات، قرآن و فرضیهتکامل، سجده ی فرشتگان بر آدم، فضائل و کرامات انسان در قرآن وحدیث، انسان و امانت الهی، قرآن و مسئلهجبر و اختیارانسان، انسان و مقام خلیفه اللهی.
4. بررسی گروه های انسانی درقرآن وحدیث
خدری، قباد. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث. دانشگاه آزاد اسلامی کرج. استاد راهنما : لسانی، محمدعلی. .1376
در این پایان نامه واژه هایی از قرآن که مرادف جامعه یا گروه هی اجتماعی به کار رفته، بررسى شده اند؛ واژگان مرادف جامعه نظیر دیار، جماعت، ملت، عشیره، طایفه، حزب و امت و واژه هی مرادف گروه هی اجتماعی مثل اولوا الالباب، سابقون، ابرار، عباد رحمان، عالمان خدا ترس، اشرار. منبع اصلی این پژوهش تفسیر المیزان است. افزون بر این برخی از منابع علوم اجتماعی و جامعه شناسی نیز بررسی شده اند.

منتظرین، منصوره. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی تهران، واحد شمال. استاد راهنما: همامی، عباس. .1379
این تخقیق مشتمل بر سه بخش با این عنوان هاست: بخش اول، ماهیت انسان: ماهیت انسان از دیدگاه هی فلسفی، دیدگاه بدسرشت بودن ذاتی انسان، دیدگاه نیک سرشت بودن فطری انسان، دیدگاه نه بد و نه خوب بودن ذاتی انسان، ماهیت انسان از دیدگاه روان کاوی، ماهیت انسان از نگاه دانشمندانی مانند فروید، آدلر، یونگ، و اسلام،…؛ بخش دوم، ویژگى هی مذموم انسان در قرآن و روایات: کفر، مجادله گری، حرص، ضعف، عجله، بخل، جهل، ظلم، خصومت، غفلت، طغیان، یاس، نقض عهد، ریا، خسران، کبر، عجب،…؛ بخش سوم، راه کارهی کلی اصلاح صفات مذموم: تربیت زیربنی تکامل جامعه، شناخت نفس، نفس انسان از دیدگاه بزرگان، کرامت و عزت نفس، عواملی که موجب فساد نفس اند، مجاهده با نفس از نظر علمی اخلاق.
5. بررسی نقش خودشناسی از دیدگاه قرآن و عترت
اکبرزاده، منیژه. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث. دانشگاه آزاد اسلامی اراک. استاد راهنما: گرجیان، محمد مهدی. .1377
در این پایان نامه، بر اساس حدیث نبوی "من عرف نفسه فقد عرف ربه" نقش خودشناسی در خداشناسی بررسی شده و اهم مباحث آن به این قرار است: شناخت و امکان و ابزارها و موانع و شرایط آن، خودشناسی و انواع و اهداف و اهّمّیت و اسباب و موانع و فواید آن، خداجویی و خداشناسی و انگیزه ها و راهها و حدود و آثار آن، خودفراموشی و علل و عواقب آن، خدا فراموشی و علل و آثار آن
6. روش های شناخت انسان در قرآن و سنت
رحیمی، جلال. کارشناسی ارشد تعلیم و تربیت اسلامی. دانشگاه آزاد اسلامی تهران، مرکزی . استاد راهنما: قائمی امیری، علی. .1376
در این پایان نامه انسان از ابعاد مختلف بررسی شده است؛ بدین قرار: در بعد جسم از نظر رشد و سلامت و جز آن، در جنبهفکر و ذهن، در ناحیهروان و نظراسلام دربارهروان سالم و معیوب، در بعد اجتماعی ازجهت معاشرت، در جنبهفرهنگی از حیث نشانه ها و ملاک هی انسان عالم و جاهل، در بعد اقتصادی درخصوص اسراف و تبذیر و زکات و انفاق، در ناحیه سیاسی در مورد موضع اسلام نسبت به دفاع و جهاد وجز آن و سرانجام در بعد معنوی در زمینهرابطهخالق و مخلوق.
7. ستایش و نکوهش انسان از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه
میرجلیلی، عباسعلی. کارشناسی ارشد علوم قرآن وحدیث. دانشگاه آزاد اسلامی فسا. استاد راهنما:
محمدبیگی، شاهرخ. .1376
انسان در نصوص دینی هم مورد ستایش واقع شده و بری او اوصاف برجستهیاد شده و هم مورد نکوهش قرار گرفته و اوصافی نکوهیده بری او ذکرگردیده است. نویسنده با عنایت به این موضوع در این پایان نامه با معرفی سرمشق هی ایمان و کفر در صدد تبیین ابعاد مثبت و منفی انسان برآمده است.
8. سیر تکاملی انسان از عالم ذر تا قیامت بر اساس قرآن و سنت
محسنی، طاهره. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث. دانشگاه آزاد اسلامی تهران، واحد شمال. استاد راهنما: باستانی، علی اصغر. .1379
تحقیق حاضر مشتمل بر پنج بخش با این موضوعات است: بخش اول، تکامل انسان از دیدگاه قرآن و احادیث: تکامل انسان (تکامل در قرآن، انسان از نظر قرآن، ازدواج فرزندان آدم، انسان مخلوق تکامل یافته، تکامل انسان از دیدگاه علمی اسلامی)؛ بخش دوم، سیر تکامل انسان در عالم ذر: عالم ذر یا پیمان الست (بررسی آیهاخذ میثاق در عالم ذر، بررسی آیهامانت در عالم ذر)، نقش ارواح در عالم ذر، بررسی روایات مربوط به ذر؛ بخش سوم، سیر تکاملی انسان در دنیا: کیفیت خلقت انسان از نظر قرآن، مراحل کامل شدن انسان در اسلام، راه تکامل انسان، موفق ترین راه ترقی انسان (نقش دعا در رسیدن به تکامل، تقوا معیار کمال و سیر مومن)، انسان موجودی ناشناخته، موانع رشد و کمال انسان (خودپرستی، حب دنیا، تکبر، پیروی از ظن و گمان)؛ بخش چهارم، سیر تکاملی انسان در عالم برزخ: برزخ از نظر لغت و اصطلاح، حرکت روح و جسم انسان، تکامل روح با مرگ و بعد از آن، طریق حرکت در عوالم اخروی مبتنی بر طریق حرکت دنیوی است، مرگ یا تحول بزرگ تکاملی (مرگ از دیدگاه قرآن و روایات اهل بیت (ع)، حالات مومن در لحظهمرگ در قرآن و روایات، حالات کافران در لحظهمرگ در قرآن)، تجرّد روح از دیدگاه قرآن و روایات، عالم برزخ از نظر آیات قرآن و در روایات؛ بخش پنجم، سیر تکاملی انسان در عوالم قیامت: حرکت تکاملی انسان به سوی معاد: برگشت همهانسان ها و لقی همهآنها از نظر آیات قرآن، معاد انسان، حرکت و تکامل روح در عوالم بعد از برزخ، گزارش قرآن و احادیث در زمینهوقوع قیامت، اسامی و صفات قیامت، علائم قیامت، روز قیامت، عوالم قیامت، عالم نشر صحف (کتاب یا نامهاعمال)، شاهدان اعمال، عالم میزان، عالم حساب، عالم صراط، آخرین سیر تکاملی انسان و سیمی بهشت از نظر قرآن، بهشت و جهنم از دیدگاه شیخ صدوق (ره).
۹. شاخص های افضلیت انسان در قرآن و حدیث
طباطبائى نیا، سید رضا. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث. دانشگاه آزاد اسلامی فسا. استاد راهنما: جعفری، سید محمد مهدی. .1378
این پایان نامه شامل چهار بخش با این عنوان هاست: بخش اول، انسان و برتری در خلقت: انسان و مترادفات آن، هدف از آفرینش انسان، انسان شاهکار خلقت؛ بخش دوم، مقام کرامت انسانی: روح، ابعاد نفس، فطرت جامه فضیلت انسان، افضلیت انسان بر ملائکهالله، شایستگى ها؛ بخش سوم، خلافت انسان: استعداد خلافت در انسان، دلائل خلافت انسان، امانت پذیری؛ بخش چهارم، مقام ولایت: قرب و جنب، خصوصیات انسان کامل، مقامات انسان کامل، جامعیت انسان.
۱۰. عامل سقوط و انحطاط انسان ها از دیدگاه قرآن و حدیث
بهروزى نژاد، علی. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث. دانشگاه آزاد اسلامی تهران، مرکزی . استاد راهنما: حجتی، سیدمحمدباقر. .1376
این پایان نامه از دو بخش تشکیل شده است: دربخش اول تحت عنوان عوامل فردی سقوط از عدم شناخت نفس، عدم شناخت راه هی نفوذ شیطان به دل، لغزشهی فکری، شهوات و صفات رذیله سخن رفته است و در بخش دوم با عنوان عوامل اجتماعى سقوط از زمامداران فاسد، ترک فضائل، بینش هی نادرست بحث شده است.
۱۱. کرامت انسان از دیدگاه اسلام
سیدمهدی ، مهرداد. پایان نامهکارشناسی ارشد، دانشکده الهیات ، معارف اسلامی و ارشاد، به راهنمایی غلامرضا اعوانی ، آذر 1372، 123 ص . 89 ت
۱۲. مراتب انسان درجهان آخرت از نظر قرآن و حدیث
خسروی، شعله. کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث. دانشگاه آزاد اسلامی تهران، شمال. استاد راهنما:حجتی، سیدمحمدباقر. .1375
موضوع این پایان نامه جهان آخرت از دیدگاه آیات قرآن و روایات معصومین )ع ( است. موضوعات آن بدین قرار است: مرگ، قیامت، چگونگی زندگی دوزخیان و بهشتیان، مراتب و پاداش بهشتیان، مراتب وکیفر دوزخیان، انواع عذابهی اخروی.
۱۳. موانع شناخت از منظر آیات و روایات
دانش پژوه: قربان ابراهیمی / استاد راهنما: حجه الاسلام والمسلمین محمود عبد اللهی / استاد مشاور: حجه الاسلام و المسلمین عبد الکریم بهجت پور/ سطح: کارشناسی ارشد / رشته: الهیات و معارف اسلامی / 136 ص . 1381/
رسالهحاضر در پنج فصل فراهم آمده که فصل اول آن، پس از معرفی دیدگاه هی معرفت شناسی به ویژه نظریهقرآن که برجسته ترین نظریه در این زمینه است، موانع معرفت را از دیدگاه قرآن و روایات بر شمرده است. فصل دوم، به تعریف تحقیق، شیوه هی آن، و روش به کار رفته در این پژوهش پرداخته و فصل سوم موانع تحصیل معرفت را در دو حوزهدرونی و بیرونی به تفصیل نمایش داده است. فصل چهارم پس از طرح مباحث مقدماتی به تحلیل اجمالی یافته ها پرداخته و فصل پنجم، مطالب کلیدی هر بحث در فصول مختلف را با عبارات کوتاه و گویا ارائه نموده است.

* جایگاه قلب2
*
* در ادامه بقیه متن الهامی عینا نقل می شود.
* حقیقت امر آن است که، قلب ومغز انسانی همانند قلب ومغز حیوانی است. قلب ومغز جسمی درواقع شبکه ارتباطی و امکان زمینی جاندار، چه انسان وچه حیوان را محیا می سازد.فقط یک نیاز در حد زنده ماندن. ولی آنچه تمییز انسان با حیوان را محیا ساخته، انرژی ای است که فرا از بعد جسمی واز قالب روح تشعشع می شود. قلب و مغز جسمی محل تمرکز این انرژی ساطح شده از ناحیه روح می باشد. این انرژی "که از روح در منبع قلب و مغز که محل تمرکز انرژی است" می رسد بر حسب ظرفیت پذیرش، هدایت می شود. آنچه باعث بهره گیری سلیم و سقیم از این انرژی روحی می شود، آگاهی یا عدم آگاهی از این مقوله است که در سیر سلیم پدیده حصول معنویات را می آفریند. بر این اصل یک حیوان بدلیل عدم هدایت این انرژی روحی به منبع مورد تمرکز قلب و مغز و عدم بهره گیری از انرژی که از وی ساطح می شود، فقط از قوای جسمی خود به صورت غریزی بهره می گیرد.
* رسالت انبیاء و وجود قران نیز بر این اصل نقش گرفته تا بشر آن ریسمان ابر آگاهی را تحریک و تقویت نماید و با حصول از انرژی تکامل روحی آن انرژی را به منابع تمرکز انرژی جسمی خود قلب و مغز هدایت نماید. بر این اصل حق، ارسال رسول و قرآن را در سر حد آفرینش خود قرار داده است.
* آیا انرژی که از جانب روح به دو مرکز قلب ومغز متمرکز می شود، از لحاظ خواص ادراکی وعملکردی یکسان است. واین انرژی به صورت همسان وارد مراکز قلب و مغز می گردد؟
* قوای ابرآگاهی همان ریسمان ارتباطی جسم و روح را بر حسب طرفیت، تقویت و یا تقلیل می نماید و بشر با توجه به ظرفیتی که می یابد، آن انرژی روحی را از طریق تارهای ارتباطی وارد مراکز جسمی خود قلب و مغز می کند. عدم آگاهی در کسب انرژی روحی به سوی منابع قلب و مغز پویش سقیمی را ایجاد می نماید، وعدم تعادل انسان را می آفریند. و این امر تداخل را در سیر انرژی از سوی تارهای مربوط به منابع قلب و مغز ایجاد می کند و منجرمی شود فیوضات مثبت روحی در قالب معکوس در منابع خویش قرار گیرند. وانسان نوعی بر باب جهالتش آنرا به کار گیرد. بازتاب هر عملیاز طریق تار روحی از منابع به روح و از روح به منابع حادث می شود. کما اینکه عدم آگاهی محض آن انرژی سلیم وموهبت حق را محذوف می سازد. وبه صورت سقیم در مراکزمورد تمرکز قلب ومغز قرار می گیرد.
* واگر انسان نوعی با جهالتش آن را به کار گیرد، بازتاب این عمل از طریق تارههای روحی به خود روح منعکس می شود و از حساسیت روحی او کما بیش کاسته می شود وغباری بر آن حایل می گردد، وبالعکس.
* قلب ومغز درمقوله ارتباطی چه نقشی را ایفا می نمایند؟
* انرژی قلبی که از جانب روح به منبع قلب ساطع می شود، موهبتی است که بشر را با فضائل ملموس و غیر ملموس قرین می سازد. در واقع تکاپوی انرژی قلبی که ضمیر تعقل را در حصار خویش قرار می دهد.انرژی قلبی ارتباطی را با عالم لاهوت ایجاد می کند، که گذرگاه تکاملی است. انرژی قلبی در مجرای سلیم تناسب روح را می آفریند. قلب در بعد جسمی مرکز احساس عشق است، ولی دربعد روحی زمینه ای را والاتر از امیال زندگی مادی ایجاد می کند.
* قلب دنیایی است مجزا از اسم تصدق یافته، قلب دروازه هجرت است و در مرتبه یقین می تواند تمام گیرندهها را تحت الشعاع قرار دهد. یقین قلبی یعنی در افسار گرفته شدن ضمیر تعقل وانرژی فکری ای است که از جانب روح ساطح می شود. یقین مرتبه والای تکامل است که از همین انرژی قلبی شکل می گیرد. انرژی که در مرتبه یقین از روح به منبع قلب می رسد، کمال قدرت بشر در این مرتبه خلق می شود واین قدرت می تواند انرژی فکری بشر را تحت الشعاع قرار دهد. پس قدرت بشر به واسطه یقینی است که از انرژی قلب ساطح می شود.
* این بود عین متن الهامی از عالم ذر. تا چه فهم آید؟ آیا چنین متنی می تواند از روی شیادی و یا بازی نوشته شده باشد. والله اعلم

پیام هاى دیگران ( 2سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

چهارشنبه، 27 آبان، 1383
جایگاه قلب 1

با عذر خواهی از تاخیر پیش آمده در به روز کردن وبلاگ و پاسخ عزیزان.
قلب درادبیات اسلامی ودرقران کریم تعریفی خاص دارد. ما در فارسی به مرکز پمپاژخون در بدن قلب می گوییم. شکل آن صنوبری وکار آن گردش خون در سراسر بدن می باشد. اما درقران قلب مرکزی است که کار ادراک وفهم در آن انجام می شود. تدبر و غور اندیشی وفهم عمیق از صفات قلب می باشد. از مدیوم عالم ذر در رابطه با قلب سوال شد. پاسخ آنها را در دو یا سه قسمت برایتان می نویسم. اگر برداشت خاصی از موضوع ومطلب یافتید در قسمت نظر دهی مطرح نمایید تا به بحث پرداخته شود. امید وارم بتوانیم درک درستی از این مسئله عالم ذر بیابیم.
متن الهامی
آنچه در شرف مقوله ارتباطی درباب منطق غایت حقیقت را می آفریند. تفال نابی است در حصول مراتب معنوی تا کیمیای تصدق به فیوضات محض در قالب جسم و روح هستی، نمود گردد. وحائل بر جهلی گردد که رازق ارتباط را بر سیر سقیم تعقل مرتب ساخته است. فرجام این تفسیر در حیطه رهروان، همچون نمودی است ملون، که در واصلی نمادین شکل گرفته، که هر رهروی در سیر مختص گام می نهد. تا بدان منطق مطلوبش دست یابد. همین است که شخصیت عارف ، مرتاض، دراویش و ساحر در سنخیت های ارتباطی مشهود است. و این همان نقطه عطف چراهایی است که در حیطه حق، حقیقت مقدس را پوشانده است. ودار سقوط را برای فرقه هایی که درسیری ناهمگن گام نهاده اند پهن می گرداند. حقیقت حق ایمانی است که از خلوص سلیم نشات گرفته است. که باب تزکیه نفس را می طلبد. اما نیت در کارهای این حقیقت هم باید جلوه گر باشد. مرتاض درسیر تزکیه نفس می خواهد اریکه قدرت را از آن خویش سازد. وبا بهره گرفتن از آن خویش را در معرض تکریم عموم و بهره مادی آن قرار دهد. عارف در سیر تزکیه نفس با ریاضت هایی که متحمل می شود، خویش را به حقیقت حق که حقانیت است قرین می سازد. دراویش در فرقه های ملونی، خویش را در محضر مولایشان قرار می دهند. برخی با تمسک به علی(ع) از حق یاری می جویند وبرخی علی(ع) را در شرف حق در آستانه اعلی در محمل خویش می خوانند. زاهد با بهره گیری از اصول ابجد وریاضت های شاق خود را درمرتبه ارتباطی قرار می دهد. تا خود،از عوامل خیر و شر گردد.طلسم جهالت در وادی نور می شکند و آن نور حقانیت است، که تفسیر فیوضات محض را بر بالین قرب قرین می نماید. سرشت این انسان نوعی، سرشتی است از خاک و متشکل از دو بعد جسم و روح، که با حصول سلامت تام جسم، روح امکان بقا را در در تصرف خویش می یابد. وبا تحلیل قوای جسمانی روح مراتب فراتر را در گذر حیات خویش پیدا می کند. جسم مادی بشری هیچ قوایی را در معرفت معنوی ایجاد نمی نماید. فقط یک سلسله مراتب را در حد زندگی حیوانی محیا می سازد. ازقبیل دیدن، شنیدن، پاسخ به محرکها و حس غریضی، ولی آنچه باعث تمیز انسان از حیوان است، قدرت تعقل، احساس قلبی و عواطفی است که در ضمیر انسانی نقش بسته است. درد امروز این است که قدرت تعقل را به ان قشر خاکستری مغز(کرتکس مغزی) نسبت داده اند واحساس و عواطف قلبی را به آن جسم صنوبری به نام قلب نسبت داده اند. وعنوان کرده اند که قلب منشا احساس عواطف است. تا مجهولات تمیز بین انسان از حیوان حل گردد. ولی چراهای وجودی قاعده این فرضیات را دچار توهم می نماید. حقیقت امر آن است که……. ادامه دارد.

پیام هاى دیگران ( 1سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

چهارشنبه، 22 مهر، 1383

از اینکه شما را دیر متوجه شدم عذی می خواهم جناب آقای بنده . بله من سوال کرده بودم و اثر محبت شما را بعدا به عرض خواهم رسانید. با تشکر رضا

پیام هاى دیگران ( 3سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

چهارشنبه، 22 مهر، 1383
سوال جدید

با سلام. ازاینکه دیر به دیر آبدیت می شوم.معذرت خواسته واز جناب صانعی عزیز که در عالم ذر مطلب نوشته اند. قدر دانی می نمایم. حقیقت حیات در عالم ذررا از زبان علامه به نقل ازتفسیر المیزان به زیبایی بیان نموده اند. اما واقعیت آن است که ارتباط با عالم ذرتاکنون در هیچ کتابی یا سندی دیده نشده است. در این کیس ما با شخصی مواجه هستیم که نا خواسته با آنها مرتبط است واز این ارتباط نا راضی. او در صدد دفع این مسئله وکسب زندگی معمولی است. امکان ارتباط با او نیز بسیار کم فراهم می شود. آنهم به صورت تلفنی. برای پی بردن به حقیقت مسئله سوالی را طرح نمودم تا در ارتباط با آنها پاسخ دهند. سوال جدید عبارت بود از: قلب چیست؟ رابطه قلب با مغز چیست؟ روح با قلب و مغز وجسم خاکی چه ارتباطی دارند؟ پاسخ موجودات عالم ذر گر چه از ادبیات عرفانی استفاده کرده ومغلق می نماید. ولی زیبا و دلنشین است.امید وارم در ماه مبارک رمضان این پاسخ را در فرصتی مقتضی برایتان بنویسم. راستی ماه پر برکت رمضان بر ما مبارک. اعیاد گذشته نیز برشما مبارک باد. موفق و موید باشید. التماس دعا.تا بعد

پیام هاى دیگران ( 1سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

سه شنبه، 13 امرداد، 1383
پاسخ به بعضی سئوالات

پاسخ بعضی سوالات
سوالاتی از طرف سرکار نیاز مطرح شده بود، که به آنها در حد امکان جواب می دهم. با تشکر از ایشان.
روز خود را در آزمایشگاه می گذراند. کارهایش از نظر مدیران بخش مثبت و خوب ارزیابی می شود. در اتاقی استجاری در محله های قدیمی و تحت نظارت خانم صاحب خانه زندگی می کند. مطمئنا دارای استعداد ژنتیکی بوده و زمینه های خانوادگی آن را بررسی نموده معلوم شد که پدر ایشان نیز دارای چنین روابطی به صورت ساده تر بوده و برادر کوچکشان نیز رابطه هایی دارد. به تنهایی زندگی می کند و بیشتر در خلوت خودش می باشد. دائما در فکر خود است و سعی دارد با عبادت و بویژه نماز از آلام خود بکاهد. حتی زمانی "دو سال پیش" در الهامی به او گفته شد قران بنویسد. او شش ماه به نوشتن قران مشغول بود و بهبودی نسبی حاصل کرده بعد از پایان قران، نوشتن مجدد آن خاصیت و اثر را نداشته است.
در رابطه با دیگران کمتر طرح موضوع می نماید و نظر دیگران منفی است. چون درکی از مسائل او را ندارند. او در درون خود انرژی کثیری را حس می کند که می تواند سر چشمه تحولی ژرف در اجتنماع ایجاد نماید. او می خواهد به درک واقعیت خود نایل آید. و بداند حکمت این مسئله در چیست.
و اما در رابطه با موسقی: تمایلی به شنیدن آن ندارد. او حتی از عطر اجتناب می کند و برایش جایز نیست استفاده کند. بوی عطری که از او به مشام می رسد، طبیعی است. او می تواند برای شما شکل موجودات در اطراف خود را رسم نماید وخصوصیات آنها را ذکر کند.
تابعد از نظراتتان استفاده می کنم.

پیام هاى دیگران ( 2سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

یکشنبه، 4 امرداد، 1383
توضیح

چگونگی الهام
از جناب آقای صانعی که محبت نموده وتوجه نموده اند، سپاسگذارم.
درمقوله الهامات سوژه مورد نظرنکته ای قابل ذکر است. اولا اینکه مدعی نیست، و به عنوان مریض به من مراجعه نمود. به راحتی مسئله تخیلات شخصی را پذیرفت. او به دنبال خلاصی از مریضی خود بود. اینکه چرا به من مراجعه کرده، بماند. با مراجعه به کسانی که عالمند در زمینه های علوم دینی در این زمینه مشورت هایی صورت گرفت. موفقیتی حاصل نشد. حتی یکی از اقایان که شاگرد کسی در مشهد بود. و او شاگردان ممتاز مرحوم حسنعلی نخودکی اصفهانی می باشد. تاکنون سه مرتبه دعا از مشهد گرفته شده وبخورات فرستادند. افاقه ننموده است. این سوژه از 15 سالگی به صورت طبیعی اکتشافی برایش حاصل می شود. در حالت تمرکز دو موجود ثابت را در دو طرف خود مشاهده می کند. که هر یک را با چشم همان طرف می بیند. بعدا در آسمان نقطه های نورانی در حال حرکت مشاهده می کند. با تمرکز بر روی این نقطه ها به طرف پایین می آیند. وبه صورت ملکی هستند. صورتشان بسیار زیبا با تاجهایی متصل به پوست سروبدون اینکه پا بر زمین بگذارند. پاها به طرف پشت خم شده این موجودات بدون هیچ تکلمی در کنارش می مانند. که اکنون تعداد آنها را بسیار زیاد می داند. موجودات دیگری هم در بدن او حلول کرده و دراطرافش بیشمار هستند. این موجودات مشابه دانه های خشخاش هستند که تنها صورت است. با چشم و ابرو. این موجودات نیز ساکت و آرامند. چون مجسمه.
اما الهاماتی که می شود. بدین نحوه انجام می پذیرد که. در حالت تمرکز ذهن او پر از کلمات می گردد. این کلمات را روی کاغذی می نویسد. سپس به او مفهومی دیکته می شود. کلمات کلیده نیز به او فهمانیده می شود. تا متنی کامل گردد. الهامات از یک فرد یا یک شخص نیست. افراد متعددی شاید در هر الهام یکی الهام کننده باشد.
او در تبهای روحی 39 تا 40 درجه می سوزد و هیچ دارویی در کاهش طب موثر نیست. درد های ماهیچه ای و سخت شدن عضلات او را اذیت می کند. او برای خلاص شدن از این دردها که قریب 10 سال است دارد تلاش می کند. و تاکنون با دعا و دارو و مراجعه به روانشناسان متعدد، هیچ کمکی به او نشده. امید است یک هم اندیشی جمعی راهی را برای این مسئله برایش بگشاید. تا بعد

پیام هاى دیگران ( 5سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

یکشنبه، 28 تیر، 1383
مقاله بخش(۳)

مقاله الهامی(3)
نه این تحقیق در قالب فرضیه نیست، حقیقتی است که این معترضین اسب سرکش خویش را با ارابه آمال تا قلمرو اهداف پیش خواهند برد.
و اظهار معترضین حصولی است به این غایت. که چرا خاصگان را مداری است در فیض تنعم تا تملک دنیوی را نصیبی دلفراز باشد. . . . . و چرا هر چه که در فیض مادی قابل تسخیر است. نصیب سرمایه داران و صاحب منصبان ……است که از یک اقلیت می باشند. تجمع ثروت در حیطه سرمایه داران و صاحب منصبان و جلوس فقیران و ضعیفان در گوشه وکنار، کدامین قاعده عدالت حاکم است؟ کدام توازن بین دخل و خرج مشهود است؟ در حالیکه موازنه ای بین رنج و شفقت و محنت است. براستی مساوات، برابری وبرادری کجا مسکن گزیده است؟ آیا از دین فقط حکم فریضه های دینی نماز، روزه، حج، واجبات و مستحبات و……ملزوم است؟ دریای فساد، ابتذال و جنایت وفحشا و….. از کدامین اقیانوس نشاءت گرفته است. تب اغتشاش و نارضایتی از همین اصل مهم نشاءت گرفته است. تقدس در ضمیر هر صاحب منصبی به باب ادعاست. به این اصل حصول فرهنگها و اصالتهای ملون را در کلیه تمدنها نمایانگر است………………
طرح احیاء تمدن واحد.
در راستای تحقق ارزشهای متعالی در کنشهای اجرایی باید متذکر شد، که اصول ملون اعمالی که در کلیه تمدنها مشهود است، امری است سقیم، که باید با مرتبه وحدانیت عملکردی دنیای امروز تواءم گردد. کما اینکه در هر تمدنی در حیطه تصرف سران نیز اصل وحدانیت حتی در اعضاء تابع آن کشور مطرود است. که این نماد نقیض اجرای آن جامعه را ایفا گر است. سیر تصدیق حقیقت تام که حقیقت یگانه است، درکلیه تمدنها حتی در شرف لامذهبی در صلک تایید است. گر چه بنیان ملون به پایه منفعت و مصلحت صاحب منصبان حکم فرماست. اما اعتقاد فطری به این امر دریچه ای است به سوی وحدانیت.

پیام هاى دیگران ( 3سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

شنبه، 27 تیر، 1383
عالم ذز چیست؟

عالم ذرچیست؟
در آموزه های اسلامی از عالمی سخن به میان می آید که همه انسانها در آن عالم متولد شدند. سپس در آن عالم خداوند از آنها پیمان گرفت. که به روز الست مشهور است. آدمی از آن عالم به عالم خاک منتقل می شود. البته تولد در این عالم با فراموشی از عالم ذرهمراه است. ما از چند و چون عالم ذرآگاه نیستیم. آیا عالم ذر عالم آگاهی و اندیشه است؟ اگر نباشد چنین، پیمان گرفتن خداوند معنی ندارد. آیا سیر تکاملی بشر در عالم ذر شکل می گیرد؟ اینکه انسان صاحب استعداد است، در واقع زمینه های آموزشی او در عالم ذر است؟ انسان در عالم ذر چه زندگی ای را تجربه می کند؟ هزاران سئوال نا دانسته هست، که ما را به کنکاش در مسائل عالم ذر ترغیب می کند. به نظر می رسد، آنهایی که با ارواح و اجنه ارتباط دارند، یا مدعی ارتباط هستند، از ارتباط با موجودات عالم ناتوانند. مثل اینکه اصلا آگهی ندارند. عرفا وصاحبان سیر و سلوک تا آنجا که بررسی توانستیم در درک مسئله و تاثیر بر عالم ذر ناتوان می نمایند. شاید آیندگان به این مقوله دست یابند.

پیام هاى دیگران ( 2سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

پنجشنبه، 25 تیر، 1383
ادامه مقاله بخش ۲

ادامه مقاله الهامی(بخش2)
قسم به حقیقت ایمان که زمان را سیطره مقدس می بخشد.
قسم به تمنای وصال که چون آهی در نمود آن ناجی متجلی است.
قسم به اشکی که بر گونه های یتیمان موج می زند، و بر با بالین نیاز ناقوس انتقام را به صدا در می آورد.
قسم به هجرت پاک پرستوهای مهاجر که عشق را تسلی و قرب لا یزال یافته اند.
قسم به ساغر ساقی که درویش ره را در عروج عشق ، جرعه ای از بصیرت را نصیبی است.
آه زمانه که امروز بر پاست، آه تکبیر ملیونها مسلمانی بود که در ماضی عشق را تندیس حقیقت یافتند، یافتنی که به حق والا و مقدس بود، حال مانده اند که چگونه میتوانند تبصره های بودن را با این فریضه قرین سازند، مکتب حقی که اگر بر بالین منصب می نشست، دنیای جهالت را از هم می گسست. حال با ریشه های مظهر تدین رشد کرده است. به حقیقت تاوان این مصیبت مرگبار در چیست؟ که شیوع آن مکتب و اصالت مسلمانی را زیر سئوال می برد، می گویند آیا شریعت وآیین مقدس شیعه در این است که حجب فرو می ریزد، قاعدهء شئونات رخت می بنددو اصالت می شکند و رهبران مذهبی مورد توجه عموم قرار می گیرند.
نه این تحقق در قالب فرضیه نیست. حقیقتی است که این معترضین اسب سرکش خویش را با ارابهء آمال تا قلمرو اهداف پیش خواهند برد."
ما به سهم خود نفهمیدیم!؟ ولی برایمان مسلم است که حقیقت دین و ایمان با آنچه مدعیان امروز عنوان می کنند دو تا است. تا کی و کجا باید این مسیر را رفت و راه اصلی کجاست؟ گنگ و نامشخص است. تا نظر شما چه باشد.

پیام هاى دیگران ( 3سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

سه شنبه، 23 تیر، 1383
به نام او

این متن عین متنی است که در الهام آمده بدون هیچ دخل و تصرفی، اگر مشابه آن را دارید یا میتوانید و یا نظری دارید مکتوب نمایید. متشکرم
مقاله الهامی تمدن امروز (بخش 1 )
پرواز بی عروج ، تمدن بی قدوس، تسلی نا فرجام، نهایت خوف انگیز، شقاوت رعب انگیز، جنایت بر باد رفته، سعادت به جان خفته، آمال به ضجرت نشسته، حق و باطل بر مرکب توهم رفته، حکایت عشق بر مقدم تزویر رسته، عدالت در بازار رذل ناقهء محنت نشانده، اشک غربت گونه های سرخ را نوازش کرده.
محنت اندر بام هجرت تجسس عشق را نمایان کرده، چرخه اقتصاد در مرکب حصول سود جویان به چرخش در آمده ، وادی عشق و حقیقت در فرسنگها مقدم گیتی سو زده، لا مذهبی در دنیای امروز گر چه تظاهر به تدین است موج زده، حقیقت بربام منفعت خفته، جهالت در تفسیر سیاست حقیقت حضور را کوفته.
عصر حاضر عصر غربت و بی پناهی است، عصر رخوت و بی نوایی است، عصری است که دل در ورای حسرت جان می دهد، و در وادی غربت می میرد.
و در این گذر خاکی ره ، جغد شوم سرنوشت خویش را نفرین می کند، واین همان فاجعهء عصر بشری است که انسانیت مرام و معرفت را با نسیم نسیان همنوا ساخته است. چرا که حقیقت را بر دار زمان گفتند و بردار زمان آویختند.

پیام هاى دیگران ( 2سخنی و حدیثی)
¤ نوشته شده در ساعت <#time#> توسط

چهارشنبه، 17 تیر، 1383
ابتدا به کلام حق او اول و آخر

آنچه در این مجموعه می آید. الهامات موجوداتی است. که ما آنها را از عالم ذر می دانیم. سحت و سقم مسئله قابل بررسی برای اهل نظر هست. اما آنچه ما در جستجوی آنیم. اینکه آیا چنین ادبیاتی از نظر تکنیکی در گذشتگان و متون قدیمه بوده. یا اینکه می توان آن را کپی شده از متنی دانست؟ ثانیا با توجه به سخن مولا علی مرتضی:" بنگر چه می گوید و نگاه مکن که می گوید" سخن به حقی است یا مفهوم صحیحی دارد. هر چند از جهت دستوری نقصی داشته باشد.
این جملات یا متنها الهام شده است.
سوال شد در رابطه با کمک معرفتی از شخصی که ادعای ارتباط با ارواح طیبه را داشت.
جوا ب الهام شد: گذری است که در آن ره ذره ای از حجب معرفت را می یابی. تا کمینگاه آسایش را قرین لحظه هایت سازی. بگذار آنچه که سرنوشت بر تو حکم می راند. تو هم در آن قالب قرار گیری. تا کیمیای حضور مقدس را باز یابی. نشاید که تحقق حقیقت را به یکباره با جرعه جمیع شاهدان میل نمایی. ذره ای است بس اندک. شاید هیچ. لیکن ارزش تجربه یک راهرو را می طلبد. تا آنچه که در سیر شهودیت بر تو نازل است.تفحص یک ناظر را حائل باشد. تا یقین وسع قرین گردد.
لطف کنید و نظر خود را مرقوم فرمایید. متشکرم. تابعد.


تعداد صفحات : حجم فایل:258 کیلوبایت | فرمت فایل : .DOC

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود