تارا فایل

سیاست داخلی امیر کبیر در دوران صدارت


فهرست
موضوع صفحه سیاست داخلی امیر کبیر 1
مشکلات دوران صدارت امیر کبیر 2
اصلاحات داخلی 3
تمرکز قدرت یا مبارزه باملوک الطوایفی 4
تابلویی از وضع کشور 5
درغرب 5
درجنوب 6
درکرمان 7
درشرق وشمال 7
درزنجان 8
خلاصه 8
تجدید آرامش 9
ازدواج با خواهر شاه 12
شورش سربازان 12
نیروی محافظت امیر را نجات داد 13
تنظیم بودجه یا مبارزه با استعمار اقتصادی: 14
وضع مالیات قبل از امیر 16
تحصیل حقوق دولت بر اساس عدالت 18
جلوگیری از حیف ومیل بودجه 19
تشویق صنعت وتکثیر ثروت: 21
اقتباس از صنعت غرب 21
کارخانه های احداث شده 22
حمایت از صنایع دستی 22
معادن 25
کشاورزی 28
تقویت بنیه دفاعی: 30
نقش قدرت 30
سلاح روز 31
مخالفت استعمارگران با ایجاد قدرت 32
نمونه ی دیگر 33
امیر کبیر و ارتش 36
نیروی دریائی 38
نهضت فکری وعلمی 40
شعار استعمار 40
مدرسه دارالفنون 43
کارشکنی ها ی استعمار 46
شیر بی دم وسرو اشکم 48
امیر کبیر ومذهب 50
عبادت امیر کبیر 54
مبارزه با خرافات 55
بناهای مذهبی ورد مظالم 55
مشروبات الکی 56
شکستن بستها 56
شئون روحانیت 60
قضاوت 63
چند انتقاد 64
اصلاحات داخلی دیگر 67
سوال وجواب 68
در خاتمه 68

سیاست داخلی امیرکبیر:
مشکلات دوران صدارت امیر کبیر:
امیر کبیر وارث وضعی کاملاً نامساعد ومملو از مشکلات وموانع برای خدمت و کار بود. او زمانی برای صدارت برگزیده شد که همه چیز همه جای مملکت را فساد وتباهی فرا گرفته و کشور به طرف سقوط و نیستی پیش می رفت. کادرهئیت حاکم بصورت غیر قابل اصلاحی در فساد و نکبت غوطه ور بود . ابزار ماشین اداره مملکت رنگ زده و کار درستی از پیش نمی برد .
شمال و جنوب کشور مثل موم در دست انگلیس و روس بود. دربار که مرکز و مرجع تمام قدرت ها بود مانند آلت بی اراده ای در دست بیگانگان بود. ارتش که می بایست مدافع ملت باشد بصورت سازمانی در جهت سرکوبی و ناراحت کردن مردم در آمده بود ودر مقابل حملات بیگانگان و دشمنان تاب و توان و مقاومت نداشت. نیروی دریایی که در آن زمان نقش حیاتی را در کشور می توانست داشته باشد در ایران اصلاً وجود نداشت طبق قرار داد ترکمانچای ایران از داشتن نیروی دریایی ممنوع بود صنعت به صورت موجود در کشورهای پیشرفته آن روز در ایران اصلاً به چشم نمی خورد و صنایع دستی مختصری که از قدیم در زندگی طبقه متوسط کشور حیات ووسیله امرار معاش بود.
کشاورزی و دامداری به همان وضع قرون وسطی باقی مانده بود و بهره برداری از معادن و ذخایر و ثروتهای خدادادی کشور به فکر کسی راه نیافته بود و اگر کسی به فکرش می افتاد با توجه به وضع زمامداران کار شکی های یغماگران خارجی خیالی خام پیش نبود.
علم وادب :
هنر و علوم تازه ای که در غرب رواج پیدا کرده بود و تا آن روز در اروپا قدمهای بلندی به طرف تکامل وترقی برداشته شده بود در اثر ارتباط و رفت و آمد این پیشرفتها از نظر سردمداران ایرانی پوشیده نبود. اما در ایران کفر به شمار می رفت و اقدامی برای اقتباس آن شرقی به چشم نمی خورد.
اما به جای آب بازار رشوه و دزدی و تجاوز و تعدی وزورگویی هرچه بخواهید رواج داشت تملق وچابلوسی وخودستایی رواج کامل داشت.
اصلاح مملکت نیاز به مبارزه در دو جناح داخلی وخارجی داشت و مشکل این بود که چون فساد و نابسامانی به نفع دشمنان خارجی و عمال داخلی آنها بود و هر دو دسته برای حفظ منافع خود احتیاج به فساد ناشی از دسته دیگری داشت هرکس به فکر اصلاح در یکی از دوجناح می افتاد دشمن مشترک هر دو جناح که مکمل هم بودند به حساب می آمد . روی این اصل امیر کبیر که قهرمان اصلاحات بود نمی توانست نیروهای خود را برای اصلاح جناح داخل، یا خارج متمرکز کند و پس از فراغ کار به اصلاح دیگری برود بلکه ناچار ی بایست این دو جناح را با هم در عرض هم مورد اصلاح قرار دهد.
امیر کبیر راهی غیر از این نداشت که برای ریشه کن کردن فساد یک رفرم واقعی در جمیع شئون کشور، شروع کند و برای انداختن ملک و ملت در راه ترقی و تکامل نیافته همه چیز را تغییر دهد.
اصلاحات داخلی :
امیر کبیر برای رهایی کشور اصلاحات داخلی کشور از چنگال استعمارگران دست به مبارزاتی زد که قسمتی از این مبارزات مستقیم و قسمتی غیر مستقیم انجام گرفت مبارزات غیر مستقیم همان اصلاحات داخلی است زیرا راه و رسم استعمار برای بهره برداری بهتر و بیشتر این است که قبل از هر چیز دستگاه رهبری کشور را به فساد بکشد و با ایجاد فساد بسیاری شئون حیاتی کشور زمینه را برای غارت و ثروت مهیا سازد استعمار گران به خوبی می دانسته که اگر کادر رهبری مملکتی صحیح وسالم باشد خواهی نخواهی روابط خارجی آن کشور را به نفع ملت و مملکت تنظیم می کنند و اجاز ه غارت و چپاول به دزدان خارجی را نمی دهند . بنابراین استعمار قبل از هر چیز فساد عمیق داخلی را همراه دارد. و روی همین حساب شرط اول نجات یک ملت و دولت از چنگال گرگ استعمارگر اصلاح داخلی آن وبه آماده کردن شرایط واستقلال و اتکاء به نفس است . اگر امیر کبیر می خواست بدون دست زدن به قواره سر تا پا غلط ونامناسب کشور به جنگ استعمار برود. در قدم اول همین کسانی که بایستی به کمک آنها استعمار را نابود کند خودش را از پا در می آوردند پس از اصلاحات داخلی بطور غیر مستقیم مبارزه با استعمار وکوشش برای طرد استعمار است و قهراً با کارشکنی های استعمارگران مواجه خواهد شد . گرچه تمام رشته های اصلاحات داخلی بی ارتباط با مبارزه با استعمار نیست.
تمرکز قدرت یا مبارزه با ملوک الطوایفی :
یکی دیگر از کارهای امیر کبیر تمرکز قدرت یا مبارزه با ملوک الطوایفی بود. چون یکی از حربه های استعمارگران بوجود آوردن ملوک الطوایفی در کشور وتضعیف قدرت حکومت مرکزی بود. که به این ترتیب به راحتی می توانستند روسای ایلات و عشایر وسران ایالات و ولایات را فریب دهند و آنها را به جان دولت مرکز بیدارند. که در این راه اگر توفیق یارشان بود کشور را تجزیه می کردند. به چند کشور کوچک وضعیف و قدرتی را به چند قدرت جزء و دست نشانده منحل کنند. همانطور که در مورد امپراطوری عظیم عثمانی کردند که نهایت موفقیت برایشان محسوب است. چون در این صورت رهبران کشورهای کوچک جدید الولاده از اول بصوری غیر متصل و متکی به همان دولت استعمارگر تفرقه جو به وجود می آید و دانسته یا ندانسته ، شاهرگ های اساسی حکومت نو ی خود را به اختیار پدر نامشروع خود می سپارند و اگر تا این درجه موفق نمی شدند لااقل قدرت مرکزی را ضعیف و کشور را گرفتار کشمکش و نزاع داخلی کرده و در حالی که نیروهای مملکت در راه نابود کردن یکدیگر به جان هم افتاده و یکدیگر را خنثی یا نابود می کردند. این دزدهای ماهر که شاه چنین بازار آشفته ای ایجاد کرده بودند با چراغهای متعدد که همان جاسوسان داخلی وراهنمایان خودمان هستند و با حوصله وصبر ، گرانبها ترین وارزنده ترین منابع هستی ملت را به یغما می برند.

تابلویی از وضع کشور:
امیر کبیر وقتی زمام امور را به دست گرفت که کشور ایران، گرچه به جز در چند مورد از قبیل بلوچستان وافغانستان و ترکمستان به مرتبه تجزیه نرسیده بود ولی مرحله ایجاد اختلافات داخلی و کشاکشی میان قدرتهای محلی بحد اعلی رسیده بود. کشور ایران بعد از مرگ محمد شاه دچار همین سیه روزی شده بود. زیرا انگلیسها برای رسیدن به اهداف شوم خود که شاید تجزیه کشور و تشکیل چند کشور کوچک در جنوب وشرق برای حفاظت هندوستان بود از مدتها قبل در این مناطق افرادی را خریده وبرای گل آلود کردن آب وگرفتن ماهی آنها را در آستین داشتید. به محض اینکه محمد شاه از میان رفت ، فتنه آشوب سراسری مملکت را گرفت . در مرکز دارو دسته آصف الدوله و جمعیت آذربایجانیها به رهبری صدر الممالک و جمعیت طرفدار حاج میرزا آقاسی وجناح های دیگر برای کسب قدرت در دربار شاه به جان هم افتادند. در غرب: مردم کرمانشاه علیه محبعلی خان ما گوئی حاکم آن شهر شوریدند و خان حاکم با عده معدودی به طرف آذربایجان به منظور پناه بردن به شاه فرار کرد.
اهالی بروجرد که از سمتهای شبیه خان ماکوئی حا کم شهر جانشاه به لب آمده بود .با دریافت خبر مرگ محمد شاه مثل یک منبع گاز که آزاد شود، منفجر شده وسراسر بروجرد را زیر شورش و انقلاب گرفتند . جمشید خان نالایق و عیاش با تن لخت وعریان وبا لباس درویش خود را به تهران رسانید.
رضا قلی خان حاکم سابق کردستان که مدتی قبل توقیف ودر تهران زندانی شده بود از زمینه هرج و مرج شاه میری استفاده کرد و از زندان فرار کرد وخود را به کردستان رساند برای گرفتن سنندج با حکومت کردستان به نبرد پرداخت خسرو خان گرجی حاکم کردستان که تاب مقاومت نیاورد در قلعه سنندج متحصن شد و مرزهای غربی کاملاً از طرف عثمانی ها مورد تهدید بود و این خود فصل گویایی از تفرقه اندازی استعمار گران در بین ملتها است.
در جنوب شرق :
در شیراز محمد قلی خان شقاقی سیصد نفر سر باز را که از طرف حکومت شیراز بر ای امنیت ناحیه ممسنی در ٍآنجا متمرکز کرده بود. خلع سلاح کرد و عراده توپ را در آنجا تصرف نمود.و به پانزده هزار نفر عشایر قشقایی وغیر قشقایی بطرف شیراز حرکت کرد. از داخل حاج قوام کلانتر در اثر مخالفتی که با حاکم شیراز حسین خان آجودانپاشی داشت با حدود پانزده هزار طرفدار خود با محمد قلی خان شقاقی همداستان شد وجنگ شدید در گرفت . قوام الدین بهبهانی مشهور به (میرزا قوما) که در قلعه گل و گلاب سنگر گرفته بود، با عده ای از شیوخ عرب پیمان همکاری بسته و به دولت مرکزی اعلان یاغیگری داده بود. فرماندار بوشهر دشتستان ودشتی با تحریک کنسول انگلیس دربوشهر علم مخالفت با حکومت مرکز را برافراشته بود.
در کرمان:
در غیاب فضل علی خان حاکم شهر که در آن موقع برای سر کوبی یاغیان میان راه یزد وکرمان از شهر بیرون رفته بود. مخالفان او سر به شورش برداشتند. و با همکاری نوائی خان فرمانده هنگ سربازان قراجه داغی ، عمال فضل علی خان را شکست دادند. وی که در رفسنجان خبر مرگ شاه را شنیده بود با شتاب به طرف کرمان رفت در سه فرسخی کرمان خبر شور ش را دریافت کرد و وحشت زده به کبوتر آهنگ عقب نشینی کرد. و بلوچها به تحریک انگلیس ، دم از استقلال بلوجستان وسیستان می زدند. در یزد مردم شهر که دل خوشی از نایب الحکومه ودولت علی خان فرزند حسین علی خان حاکم یزد که خود در تهران به سر می برد. نداشتند علیه او سر به شورش برداشتند، او فرار کرد وشهر را در حال فتنه و آشوب پشت سرگذاشت .
در شرق و شمال :
علاوه بر شرارت های ازبکان وحشی خون خوار که هرچند صباحی یکبار خط خراسان را به خون می کشیدند و امنیت را از شرق ایران سلب می کردند. از مدتی قبل سالار پسر آصف الدوله ، خراسان را با اعلان استقلال و سرپیچی از دستورات دولت مرکزی، گرفتار آشوب وانقلاب و جنگ کرده بود. و طبعاً با مرگ شاه آشوب طلبان و تجزیه خواهان بر شرارت خود افزودند. منطقه افغانستان با نقشه ی انگلستان ، تقریبا از ایران جدا شده و به طرف استقلال می رفت. درشهر های شمال وشمالی غرب ، فتنه باب که مثل سرطانی به جان کشور افتاده بود نفوذ و عمق بیشتری داشت از جمله ملاحسین شیرویه یکی از پیر وان نانجیب باب فتنه ی وسیعی در خراسان به راه انداخت و از آنجا به مازندران آمد و در آنجا به مناسبت هم مرز بودن با روسیه تزاری که خود سهم بزرگی در انعقاد نطفه ی این حزب جاسوسی داشت و توجه بیشتر روسیه به آن نقاط پیروان باب قوی تر وبیشتر بودند. دانه ی آشوب خیلی وسیع تر و عمق آن بیشتر بود و به قدری بابیها قوی بودند که حملات متوالی آنها سبب شد حاکم مازندران بالباس خواب فرار کند و مازندران را به دست آنها بسپارد . در ضمن زدو خوردهای متعدد که میان بابیها و نیروهای دولتی رخ داد. تلفات سنگینی به دولتیها وارد شد وسرانجام امیر کبیر با اعزام قوای کافی و تقویت حاک مازندران موفق شد که شیرویه را از میان بردارد و شورش را بخوابانید.
در زنجان:
یکی دیگر از پیروان باب به نام محمد علی زنجانی قیام کرد ومدتی طولانی در شهر آتش و خون به راه انداخت و تمام نیروهای دولتی محلی را به ستوه آورد . تا اینکه امیر کبیر محمد خان بیگلر بیگی را با سربازان زیادی به زنجان فرستاد. اورا به قتل رسانید وامنیت شهر را تجدید نمود.
خلاصه :
فتنه وآشوب بهائی ها در سراسر کشور و مخصوصاً در شمال آنقدر وسیع و عمیق بود که اگر مصادف با زمامداری امیر کبیر نشده بود به حدس قوی ، باعث تجزیه کشور و بوجود یک دوست نامشروع ودست نشانده وعامل استعمار ، خاک ایران می شد همان طور که در داخل امپراطوری عثمانی، استعمار از وجود یهودی ها ، اسرائیل غاصب را خلق کرد. علاوه بر اینها ، روسیه تزاری، رقیب سر سخت انگلستان چشم طمع به قسمتی از آذریجان وگیلان و مازندران ودریای مازندران دوخته بود و با فریب دادن ترکمانان و ترکان وتحریک آنها دائماً این مناطق رادر آشوب وبلا نگه می داشت. و ترکمن های یموت و تکه گوگلان که مزاجشان برای تحریک شدن آمادگی داشت. از استر آباد تا آن طرف سرخس را به هرج و مرج و آشوب و فتنه کشیده بودند. کشوری با این همه ناامنی وبی نظمی و هرج و مرج و فاقد یک ارتش قوی و منظم برای تجدید آرامش و خزانه ای خالی از پول برای تشکیل و تربیت افراد لازم جهت برقراری نظم ، بدست امیر کبیر افتاد. ولی او کسی نبود که در مقابل همه ی این مشکلات طاقت فرسا حتی خم به ابرو راه دهد. چه اگر ارتش و پول و افراد نداشت در عوض اراده ی پولادین و عزمی آهنین داشت که کوه موانع و مشکلات را در راه رسیدن به هدف به کاهی بیش نمی گرفت.
تجدید آرامش:
در چنین وضعی برای اعاده امنیت وبسط نفوذ وقدرت دولت به سراسر کشور ، با پشتکار و جدیتی شایان ستایش ، دست به کار شد. او برای رام کردن یا غیان و سرکوب نمودن تجزیه طلبان و حفظ مملکت از تجزیه و ملوک الطوایفی ، دریغ از هیچ اقدامی را جایز نمی دانست و دریغ هم نکرد. درمدت کوتاهی تمام شورش های جنوب را با همه وسعت و عمقی که داشتند سرکوب کرد. سران این شورش ها و فتنه جویان را به بند کشید ه یا تبعید نمود وسراسر جنوب را در کنترل دولت مرکز درآورد. در سیستان و بلوجستان که انگلیس بخاطر هندوستان نقشه ی جدا کردن آن مناطق را از ایران داشت و به همین منظور سران بلوچ را وادار به شورش و یاغیگری می کرد. امیر با ایجاد هنگ های جمازه سوار وساختن پاسگاه و قراولخانه های خانه های فراوان ومستحکم و مجهز استفاده از امکانات یار محمد خان حاکم هرات، سرتاسر آن منطقه را آنچنان آرام ساخت که انگلیسیها را به کلی از رسیدن به هدف خویش خوشه مایوس نمود. در مورد، افغانستان آنچنان سیاست مدبرانه و عاقلانه ای پیش گرفت که افغانستان از دست رفته بار دیگر به طرف حکومت مراکزی ایران متمایل شد و احتمال می رفت که سراسر آن منطقه از نو جزء ایران شد. خطر حزب جاسوسی باب را آن روز جداً مملکت را تهدید به تجزیه می کرد. به صورت ماده خون چکانی در مرکز و شمال و جنوب و شرق کشور خون می طلبید و خون می ریخت ، با سرکوب کردن آنها از مملکت دور ساخت سرسخت ترین و خونین ترین، یاغیان و آشوب گران، ترکمن های شمال بودند که در اثر یاغیگری وچپاول آنها، آرام وامنیت کلی از شمال ایران رخت بر بسته بود و امیر کبیر عمق خطر این ناامنی ها ی شمال را درک کرده و احساس خود که سرانجام این آشوب ممکن است سقوط کشور به حلقوم فراخ استعمار باشد و لذا نهایت جدیت وپشتکار را برای ریشه کن کردن آن آشوبها بکار بست و با ساختن چند قلعه محکم ، مجهز ، در نقاط حساس ترکمن صحرا و ساختن سد بزرگ گرگان رود که باعث اشتغال بسیاری از ترکمن های وحشی و بیکار، به کشاورزی شد. سراسر آن منطقه را که مثل خانه ی زنبور بود، چنان امن و آرام نمود که روزنامه وقایع اتفاقیه در شمار28 در باره امنیت آن منطقه چنین نوشت: امنیت ترکمن صحرا به حدی است که یک نفر دونفر، از اردو به استر آباد و از استرم آباد به اردو آمد ورفت می نمائید و اگر مالی از اردو در صحرای ترکمانان پیدا نموده می آورند در اردو و جار کشیده به صاحبش می رساند. مهمتر از همه اینها خاموشی کردن فتنه مشهد است که سالار پسر آصف الدوله افروخته بود. سالار تقریباً خراسان را از مرکز جدا کرده و لشکر کشی های متعدد محمد شاه نتوانسته بود قدرت مرکز را در آنجا مستقر سازد و انگلیسی ها که تحریکات آنها نقش درجه ی اول را در آشوب مشهد داشت. وخراسان را لقمه لذیذ و گوارا و بدون در دسری برای خویش می پنداشتند معمای مشهد را برای دولت ایران غیرقابل حل کرده بودند. حسن اداره و درایت کم نظیر امیر کبیر و لیاقت و کاردانی و فوق العاده حسام السلطنه به طور معجزه آسایی خراسان را در تجزیه و استقلال نجات داد وبه فتنه ی سالار در میان بهت و حیرت ناظرین پایان داد . گرچه امیر کبیر خیلی سعی کرد که فتنه سالار را با مذاکره پایان دهد ولی مذاکرات و فرستادن قاصدها و پیام ها بی فایده ماند سرانجام با جنگ و جدال خاتمه یافت. استعمار گران به خیال خودشان مقدمات سقوط کشور و کشیدن آن به زیر یوغ استعمار و انضمام آن به امپراطوری وسیع بریتانیای کبیر و روسیه تزاری را مهیا کرده بودند. و زمینه ای ساخته بودند که واتسون منشی شفارت خانه ی انگلیس در تهران می نویسد: "در این هنگام آشکارا پیش بینی می شد که دوره حکومت قاجار بزودی سپری و ایران تجزیه خواهد شد."
امیر کبیر با بسط قدرت مرکز به سراسر کشور و برچیدن بساط ملوک الطوایفی وخان خانی ایران را از خطر سقوط در جهنم استعمار رسمی نجات داد و استعمارگران را از رسیدن به هدف شومی که داشتند محروم نمود.
ازدواج با خواهر شاه:
مخالفین داخلی و خارجی امیر کبیر و کسانیکه منافع نامشروع خویش را در خطر می دیدند، یا از دست داده بودند. دست از مخالفت پیش شاه برای اسقاط کابینه ی امیر بر نمی داشتند ومخصوصاً عده ای در باری ها و شاهزادگان وهز ار فامیل ها به بهانه اینکه امیر از خاندان پستی است و بزرگان کشور حاضر نیستند زیر بار حکومت او بروند. شاه را به عزل او ترغیب می کردند. ناصرالدین شاه چهار ماه پس از زمامداری امیر، یعنی در تاریخ 22 ربیع الاول 1265 بعنوان قدرشناسی از خدمات ارزنده امیر و برای مرتبط کردن وی به خاندان سلطنت، خواهر سیزده ساله خویش "عزت الدوله" را به همسری امیر کبیر درآورد این ازدواج هم بهانه ای را از دست بدخواهان گرفت و هم موقعیت امیرکبیر را مستحکم تر نمود و مخالفان او از اینکه بتوانند شاه را وادار به عزل کنند مایوس کرد.
شورش سربازان:
با ازدواج امیر و عزت الدوله و مرتبط شدن او با خاندان سلطنت دشمنان امیر کبیر از نفوذ در شاه مایوس وبرای بر کنار کردن او از صحنه ی سیاست، از راههای دیگر وارد شدند. چند روز بعد از ازدواج با عزت الدوله . پنج فوج از سربازان آذربایجان مقیم مرکز از جمله فوج قهرمانیه علیه امیر شورش کردند. و به بهانه ی اینکه برادر امیر کبیر، وزیر نظام ، در آذربایجان با سربازان بدرفتاری می کند خواستار عزل او شدند. سربازان شورشی به خانه ی امیر حمله نمودند دو تن ا زمستحفظان خانه را کشته و خانه را محاصره کردند. فقط به احترام خواهر شاه وارد خانه نشدند و چه بسا اگر عزه الدوله در آنجا نبود در همان حمله اول امیر را کشته بودند. و در این هنگام عده ای به عنوان خیر خواهی و نصیحت به شاه پیشنهاد کردند که امیر را عزل کند ولی شاه استقامت کرد و گفت اگر ما بخواهیم به اینگونه چیزها ترتیب اثر بدهیم از این به بعد باید تسلیم سرباز ان باشیم وهرچه را که بخواهد به این ترتیب از ما خواهند گرفت.
نیروی ملت امیر را تجات داد:
مردم پایتخت و شهرستانها که در همین مدت کوتاه لیاقت و کاردانی و خدمت گزاری امیر کبیر را درست درک کرده و آمال وآرزوهای خود را در وجود او مجسم یافته بودند، از شنیدن خبر شورش سربازان سخت عصبانی شدند وبا اینکه فاقد سازمانهای ملی و کادر رهبری بودند، به نفع امیر و علیه مخالفان او مذاکرانه وارد معرکه شدند. در تهران و بازار تعطیل شد و کسبه و تجار دست از کار کشیدند و با اسلحه ی سرد و گرم در خیابان ها به نظارت پرداختند و در بعضی شهرستانهای نزدیک مرکز هم تظاهراتی به نفع امیر صورت گرفت.این طرفدار ی بی دریغ ملت ، امیر را از شر سربازان شورشی و دست های مرموزی که این صحنه را به راه انداخته بودند و رهبر ی می کردند ، نجات داد، زیرا قیام ملت نشان داد که با زور وقدرت یک عده سرباز ، فریب خورده نمی توان در مقابل نیروی عظیم و مهیب ملت ، کاری از پیش برد. به صلاح دید خیراندیشان ، قرار بر این شد که امیر کبیر از منزل خود به جای دیگری منتقل گردد. که خطر از جان او دور شود و این جای دیگر هم منزل میرزا آقاخان نوری انتخاب گردید. علت این انتخاب ممکن است این بوده که امیر دانسته این شورش بی ارتباط به سفارت انگلیس نیست و سفارت انگلیس هم با خانه نوری ارتباط دارد و سربازان شورشی با الهامی که از رهبران مرموز خود می گیرند به خانه نوری نخواهند ریخت. و شاید این انتخاب علت دیگری داشته است. نوری وقتی که دید ملت به پشیبانی از امیر بر خواسته است و در مقابل ملت، سربازان کاری از پیش نخواهد برد با الهام از سفارشات انگلستان برای خاموش کردن سربازان به دست و پا افتاد ، تاهم جان سربازان را حفظ کند و هم خود با این خدمت ، منّتی بر دوش امیر بار نماید. چیزی که مسلم است این است که دشمنان امیر و همان کسانی که بالاخره با نقشه و توطئه ، امیر را از پار در آوردند، بعداز احساس طرفداری افکار عمومی از امیر کبیر به حمایت او برخواستند سرانجام شورش سربازان فروکش و اظهار پشیمانی و تقاضای عفو کردند مردم امیر کبیر را از خانه نوری با تجلیل و احترام فوق العاده ای به ارک سلطنتی بردند .
تنظیم بودجه یا مبارزه با استعمار اقتصادی :
یکی از راههای بسیار خطرناک استعمار گران برای ملتها و دولتها ایجاد ورشکستگی اقتصادی در کشور و کشیدن آن به زنجیر وامها و یا کمکهای باصطلاح "بلاعوضی" و به تغییر دیگر "استعمار اقتصادی است که سرانجام جز سقوط در کام فراخ استعمارندارند . زیرا شرایط ، زمامداران که طبعاً موقعیت و منافعشان از طرف ملت مورد تهدید واقع شود. برای مخارج حفظ وجود و پست خویش و مخارج لشکرکشی هایی که در همین حال با نقشه های استعمارگران از راه نزدیک دست نشاندگان و عمال داخلی یا خارجی خود علیه دولت ورشکسته زمینه بر آن فراهم می شود، احتیاج به پول دارند . با مقدماتی که قبلاً تهیه شده، برای تهیه پول موردنیاز، بطرف دول استعمار گر دست گدایی دراز می‎شود و نیز برای گرفتن اسلحه که طبعاً آمدن متخصص و کارشناس و معلم را هم به دنبال دارد، کمک می طلبد از آن طرف ، دولت استعمار گر هم قبلاً توسط جاسوسان خود را از وضع بودجه و مقدار احتیاج دولت وام خواه و کمک طلب ، کاملاً مطلع شده بودند و از وضع نامساعد و تنگنایی که خود باعث به وجود آمدن آن بوده است حتی بهتر از خود دولت ، آگاه می باشد وخوب می داند که دولت قبلاً برای نجات از این تنگنا از بذل و بخش هیچ اختیاری دریغ نخواهد نمود. در این تنگنا غیر قابل نجات است که شرایط سنگین وکمر شکن برای پرداخت پول و یا اسلحه مورد تقاضا مطرح و تحمیل می گردد. اگر به تاریخ امتیازات خطرناکی که دولتهای استعمار گر درکشورهای عقب مانده به دست آمده اند مراجعه کنیم. می بینیم اغلب آنها در چنین شرایطی واگذار شده و تازه ، این پول که با فروختن کشور های عقب مانده به دست آوده اند مراجعه کنیم می بینیم اغلب آنها در چنین شرایطی واگذار شده و تازه این پول که با فروختن کشور بدست می آید ، بیشتر ، راه جیب یک عدد دزد وعزیز بلا جهت و یا عامل استعمار و نو کر اجنبی را گرفته و دوباره راه بانکها خارجی را پیش می گیرد و بر حجم اندوخته های یک مشت خائن وطن فروش می افزاید. امیر کبیر چنین کشوری را از زمامداران وقت تحویل گرفت . او وارث کشوری فقیر و خزانه ای خالی از پول مبتلا به کسر بودجه در مقابل تعهد های سنگین بود وقتیکه زمام کشور را گرفت . برای بررسی دخل وخرج کشور هئیتی از مستوفیان را به ریاست میزا یوسف مستوفی الممالک آشتیانی (وزیر مالیه) مامور رسیدگی کرد .این کمیسیون پس از بررسی های لازم گزارش داد که خزانه کشور دچار ده میلیون ریال کمبود بودجه است. در صورتیکه اصل بودجه از بیست میلیون ریال تجاوز نمی کرده است.(یعنی پنجاه درصد کسر بودجه) زیرا طبق نوشته ها داخلی و خارجی پس از سه سال صدارات امیر کبیر اضافه شدن بر بودجه ارتش و عمران و صنعت و غیره تمام بودجه به حدود سه میلیون تومان بوده است.. یکی از میدان های اصولی مبارزه با استعمار همین بود که سروسامانی به وضع اسفبار بودجه کشور بدهد و سرو سامان دادن به وضع مالی ناچار بایستی از راه اصلاح مجاری در آمد وموارد خرج پول انجام شود.
وضع مالیات قبل از امیر
از خاصیت های بارز و آشکار حکومت ها فاسد ودر راه سقوط و ورشکستگی : وصول مالیات ها وسایر حقوق دولت که تشکیل دهنده قسمت اعظم بودجه ی کشور است به صورت یک حقیقت ظالمانه و مایه ی ناراحتی و نارضایتی واحیاناً نزاع و ودعوی واغلب مجری درآمد در نادانی برای مامون دولتی در می آید. در این نوع حکومتها گردن کلفتها و مشمولین واقعی مالیات با بند و بست و رشوه و اعمال نفوذ و قدرت به وسیله ی ارتباط با قدرت مرکزی ویا ساختن با ماموران وصول که فساد آنها از لوازم اجتناب ناپذیر چنین حکومتی است ، از زیربار پرداخت حقوق دولت ، شانه خالی می کنند و فقط این طبقه ضعیف کشور است که از" نان بخور ونمیر " خود مقداری قناعت وصرفه جویی کرد. و دو دستی تسلیم دولت می کند.
ویا همان مالیات غیرمستقیم است که بعد از اختلاس و دزدی های ماموران مربوطه و گذشتن از هفت خوان رستم ، بخزانه دولت می رسد و سنگینی این نوع مالیات را هم بایستی دوشهای طبقاتی ضعیف که همیشه اکثریت مطلق ملت را تشکیل تحمل کند. تازه این بودجه ضعیف و این پول مختصر که با این زحمت تحصیل می شود در مجاری اصلی خود که بیشتر در راه خیر وصلاح ملت است به مصرف نمی رسد . بلکه راه جیب یک مشت مفتخور را می گیرد، عده ای با اختلاس و دزدی ، جمعی بعنوان داشتن ارتباط خانوادگی وبه اصطلاح نور چشمی بودن، بعضی به اسم خدمت وداشتن چند پست ومسئولیت وبسیاری هم به اسم همراه آبادی و ده ها عنوان دیگر ازاین خوان یغما استفاده می کنند ومیلیونها شکم گرسنه وبدن نیمه لخت و مریض بی دوا که این پولها از دهان آنها گرفته شده وبه زمامداران ملت رسیده، تا به دنبال این پولهامانده و بر آن دسته عیاش و خوشگذران که چنین پولهائی را خرج عیاشیها و خوشگذرانیها وشب نشینها می نمایند لعنت ونفرین می فرستد . زمانی که امیر کبیر زمام کشور را به دست گرفت مجاری در آمد و مصارف بودجه کشور به چنین وضعی دچار شده بود. یعنی حقوق دولت به همان وضع که اشاره کردیم وصول ومصرف می شد. در زمان قبل از امیر کبیر در مورد وصول مالیات وحقوق دولتی همیشه به سراغ مردم ضعیف می رفتند و گردن کلفتها و قلدران از مالیات معاف بودند. اما در مورد مصرف وخرج این مالیات که از دهان طبقه فقیر گرفته می شد، اسناد ومدارک فراوانی در دست است که به زشت ترین صورت و رسواترین وضع ، این خونی که از مردم بینوا می مکیدند و درشیشه می کردند. حیف ومیل می شد. و با اسراف و تبذیر خرج عیاشی ها و خوشگذرانیها درباری ها و شاهزادگان و حکام ایالات و ولایات و نوکران می شده است در ارتش امراء و افسرانی بودند که بدون داشتن افراد ابواب جمعی، پولهای کلان را از بیت المال می گرفتند و خود به جیب می زدند. مثلا محمد حسن خان امیر والی ، که با خواهر محمد شاه ازدواج کرده واز همشریان حاج میرزا آقاسی بود و منصب "امیر تومانی" عراق را داشت، هر ساله لیست افراد لشکر تحت فرماندهی خود را به مرکز می فرستاد حقوق آنها را می گرفت وبه جیب ورزد واز ٍآنها با تهدید قبض رسید گرفت و لابد آنها مخارج زندگی خود راه زورگویی وتجاوز به طبقه ی ضعیف که در خصائل نظامیان آن روز بود تامین می کردند . امیر کبیر با دیده تیزبین وهوش سرشار خود عمق خطر را درک کرد و فهمید که ظلم و بی عدالتی و تبعیض های نابجا، کشور را تا پرتگاه سقوط پیش برده است ولذا با جدیت و سرعت به فکر چاره افتاد هم تحصیل و جمع آوری مالیات را تنظیم کرد وهم مصارف و مخارج غلط را حذف نمود.
تحصیل حقوق دولت بر اساس عدالت :
امیر کبیر دستور داد که متخصیص امور مالی برنامه مالیات عوارض را بر اساس عدالت و به تناسب در آمد، تنظیم کنند. و پس از تنظیم برنامه ای عادلانه با نهایت پشتکار و باکمالی بی پروائی و بی باکی به اجرای آن پرداخت و علاوه مالیات معوقه کسانی را که از سابق بدهی داشتند واز زیر بار پرداخت آن شانه خالی می کردند وصول نمود .
جلوگیری از حیف ومیل بودجه :
چون اصلاح مجاری در آمد، بدون حذف مصارف غلط نمی توانست درد را دوا کند، لذا در کنار اقدامات انقلابی برسی وصول مالیات حقه، اقدامات انقلابی تر برای حذف کردن موارد ناصحیح خرج بود جه و مصارف غلط آن شروع نمود، تا قوت یکسال مردم فقیر ومحتارج ، خرج یکروز مطبخ یک شاهزاده ی بی ارزش وبی خاصیت قاجار نشود در درجه اول حقوقهای گزاف را که بدون رعایت تناسب بودجه کشور و ارزش خدمت وکار اشخاصی ، در سابق برای افراد تعین شده بود. یا به طور کلی حذف کرد و یا قیمت اضافی آن را زد . مثلا حقوق شخص شاه را که تا آن روز شصت هزار تومان درماه بود، یک مرتبه به ده هزار تومان تقلیل داد. با محدود کردن برداشت شاه از بیت المال ، خواهی نخواهی دست شاه از بذل و بخشش های بی حساب بسته شد و قهرا چابلوسی هایی که مجرای رزفشان مسدود شده بود ، در این بار ، شاه را با سعایت ها و سخن چینی ها وادار کردند که به امیرکبیر اعتراض کنند و از اینکه پول کافی برای بذل و بخشش های شاهانه ندارد اظهار ناراحتی کند. امیر کبیر ضمن نامه ای فواید این اقدام خود را برای شاه توضیح داد و بیان کرد که اگر پولی را از شاه دریغ داشته است به منظور اصلاح مملکت شاه نفعی برای شخص امیر ندارد. قبل از امیر کبیر، سلاطین قاجار خزانه ی کشور و جواهرات و اشیاء قیمتی وعتیقه های موجود در آن را مال شخصی خود می دانستند و به هر نحو که هوسشان اقتضا می کرد با آنها معامله می کردند . ولی امیرکبیر برای اولین بار با این فکر غلط مخالفت کرد و جلوی دست اندازی به جواهرات و اشیای گرانبها را گرفت. راستی این شهامت و این بی پروایی، در راه انجام وظیفه مقدس پاسداری از منابع ملت و حفظ ثروت ودارایی کشور که به دست رییس دولت سپرده شده ، در خور یک دنیا ستایش و تقدیر است واگر همیشه روسای دولت در حفظ دارایی کشور ، تا این حد از خود گذشته وصریح بودند، این کشور زرخیز وپرنعمت روی فقر و احتیاج را به خود نمی دید. حقوقهای بی تناسب و مستمری صدها شاهزاده و درباری و شیخ خان های دیگر را یا قطع ویا تعدیل نمود. از مهد علیا خواهر شاه و مادرزن خودش گرفته تا آن شاهزادگانی که در خارج کشور بسر بردند مشمول این قطع وتعدیل مستمری گردیدند. این اقدام شجاعانه امیر کبیر تا اندازه ای انقلابی و در خلاف جهت فکر ، خواسته ی کادر هئیت حاکمه آن روز بود که عکس العمل ناجوانمردانه ای را نیز در مقابل داشت. همین عمل اصلاحی و این اقدام جسورانه در عین حال ضداستعماری، چنان منفعت خورها را به هیجان آورد و ناراحت کرد که با کمال گستاخی و بی شرمی برای برگرداندن وضع سابق به هر دری می زدند و به هر وسیله ای متوسل می شدند تا آنجا که کار را به شکایت به ارباب بزرگ "انگلستان" کشاندند.
بریتانیا کبیر که خود بیشتر از دیگران از این اصلاحات ضرر می برد و ناراحت بود، زیرا رشته های چند ساله خود را پنبه می دید و فسادها و بی عدالتی هایی که در مدتها طولانی ایجاد کرده بود و یا به رواج آن کمک نموده بود بر باد رفته می دید و شاید هم محرک شکایات خودش بود. همین شکایت ها را بهانه ی مداخله قرار داد و به عنوان حمایت از حقوق تضییع شده ! ایرانیان سر سپرده امیر را تحت فشار گذاشت. سرانجام علی رغم همه کار شکنی ها و مخالفتهای داخل وخارج ، امیر کبیر موفق شد که معمای بودجه را حل کند وعلاوه بر پرکردن محل خاصی تقرییاً پنجاه در صد کسر بودجه و بالا بردن میزان بودجه از دومیلیون تومان به سه میلیون تومان ، پول های هنگفت وقابل توجهی به عمران و آبادی و ترویج صنعت و علم و اختصاص می دهد، عملی که در ایران آن روز سابقه نداشت ومایه اعجاب دیپلمات ها خارجی گردید.
تشویق صنعت و تکثیر ثروت
برای یک اقتصاد سالم و متصل آن در زمانی که نهضت صنعتی اروپا در راه یک تکامل بی سابقه اندوخته بود، لزوم وجوب صنعت، کاملاً روشن و آشکار بوده و هست و این چیزی نبود که ازدیده تیزبین وفکر نکته سنج امیر کبیر مخفی بماند و لذا با کمال جدیت وپشتکار نقشه ی صنعتی کردن کشور را طرح کرده و شروع به پیاده کردن آن نموده است .
اقتباس از صنعت غرب:
او برای اقتباس صنعت نو اروپا عده ای از استاد کاران با هوش و خوش ذوق ایرانی را انتخاب کرد و به پطرزبورگ فرستاد که رشته های مختلف صنعت جدید را بیاموزند . اینها پس از فرا گرفتن صنایع مربوط به کار خودشان به ایران برگشتند و کارخانه های بلورسازی تهران، کاغذ سازی اصفهان و کارگاههای چدن ریزی ونساجی ساری و چندین کارخانه و کار گاه دیگر را با سبک نسبتاً جدید احداث نمودند و نیز طبق نامه ای که در دست است، به مسیوجان داود که برای استخدام معلم و استاد او را به اطریش فرستاد بود، دستور داد که تحقیقات کاملی از صنعت ماهوت سازی که آن روزها بیش از هرچیز در ایران مورد احتیاج بوده است بنماید ودونفر متخصص و کارشناس صنعت ماهوت سازی را استخدام کند وبه ایران بفرستد.
کارخانه های احداث شده:
با کوشش پی گیر امیرکبیر ، دوشادوش مبارزه با مشکلات کمرشکن وکار شکنیهای (اجانب، چندین کارخانه ی بزرگ در ایرا ن به وجود آورد. دو کارخانه ی شکر ریزی و قند سازی در شهرستان ساری احداث کرد که ماهانه ده خروار از محصول آنها به تهران وارد می شد و مصرف قند وشکر ایران را که تا آن روز از هندوستان وارد می شد تقریباً نامین می کرد. یک کارخانه نخ ریسی بزرگ با ساختمان چهار طبقه ای در تهران و کارخانه های حریر باقی در کاشان ، چلوار باقی درتهران، کالسکه سازی در اصفهان و تهران و کاغذ سازی در تهران و اصفهان ، بلور سازی در قم و اصفهان وتهران ، چینی سازی در تهران و قم نیز فکر و پشتکار امیر کبیراست.
حمایت از صنایع دستی:
مطالب جالب توجه این است که امیر کبیر درک کرد به مقتضای طبع سرمایه داری جدید و صنعت ماشینی که ابتکار آن به دست دول استعمار گر بود ، استعمارگران برای رواج بازار مصنوعات و محصولات صنعتی خویش و تضعیف بنیه مالی اکثریت ملتهای عقب افتاده ، صنایع دستی و ملی این کشورها را نابود خواهند کرد ، لذا در عین اینکه کشور ایران را به راه صنعت ماشینی هدایت می کرد. تلاش فراوانی هم برای توسعه و تکمیل صنایع دستی مبذول می داشت، مثلا قبل از امیر لباس سربازها را از ماموت ها انگلیسی تهیه می کردند، امیر کبیر برای رشد و توسعه ی صنایع داخلی دستور داد که لباس نظامیان از شال چوخای پشمین مازندرانی تهیه شود . واین اقدام سبب شد که شالهای مازندرانی توسعه و تکامل بی سابقه ای پیدا کند. شالهای دستی کرمانی در زمان امیر کبیر و به تشویق او به قدری عالی بافته می شد که با شالها کشمیر ی رقابت می کرد و لذا معروف به شال امیر می شد. قبل از امیر سردوشی نظامیان را از اطریش می آوردند. یک روز یک سردوشی قشنگ و جالبی که توسط خانمی به نام با نو خورشید دوخته شده بود، به نظر امیر رسیده آن را پسندید و زن را بسیار تشویق کرد. دستور داد که امتیاز سر دوشی را برای مدت پنج سال به او واگذار کنند و برای او کارگاه و ابزار کاری ایجاد شود وشاگردان زیاد در خدمت او بگمارند تا تعداد سردوشی مورد احتیاج ارتش را تهیه کند امیر کبیر معتقد بود این خیانت به ملت وکشور است که چیزهایی که ممکن است در داخل کشور ساخته شود از خارج وارد گردد و روی همین عقیده ، اجازه نمی داد برای صنعتی شدن کشور، حتی یک روز هم سهل انگاری شود. راستی اگر این سیاست صددرصد ملی ، چند سال بعد از امیر ادامه یافته بود. اکنون کشور ما بازار محصولات ومصنوعات کشورهای دیگر نبود و ثروت ما سیل وار به طرف خارج نمی رفت.امیر کبیر حمایت از صنایع ملی را در مقابل حمله و هجوم صنایع غرب به جایی رساند که مورد انتقاد و خرده گیری بعضی از نویسندگان غربی واقع شده. داستان زیررا به عنوان شاهد مثال برای تشویق امیر کبیر از صنعت و صنعتگر نقل می کنیم "از کتاب زندگانی میرزاتقی خان امیر کبیر" سالها پس از سقوط امیر کبیر جمعی در باغ چهل ستون اصفهان نشسته بودند ، سائلی آمد وپس آنکه از هریک چیزی می گرفت اجازه خواست که سرگذشت خود را نقل کند، پس از تحصیل اجازه، چنین گفت:
(چندین سال قبل ، فرماندار اصفهان جمعی از استادان دولتگر را احضا کرد و گفت بهترین استاد از میان خودتان انتخاب کنید. تمام استادان به اتفاق من را انتخاب کردند، فرماندار ، به من گفت: امیر کبیر شما را از تهران خواسته است ، مخارج سفر مرا داد و من با عجله خود را به تهران رساندم و به حضور امیر کبیر رفتم. امیر سماوری را که تازه از خارج آورده بودند به من نشان داد و پرسید: می توانی چنین سماوری بسازی پس از اندکی فکر جواب دادم : آری: گفت : این سماور را بردار ببر و از روی آن سماور بساز و بیاور . رفتم همان سماور را در یکی از دکانهای سماور سازی که معرفی کرده بود، ساختم ، خدمت امیر آوردم ، کار من را پسندید وسوال کرد: این سماور چقدر برایت تمام شده است؟ جواب دادم روی هم پانزده ریال. امیر با قیافه ای خوشحال به منشی خود دستور داد که امتیاز انحصاری ساختن آن نوع سماور را به مدت شانزده سال به من صادر کند. وقیمت سماور را بیست و پنج ریال معلوم کرد. و به من فرمود: برگرد به اصفهان به حاکم اصفهان دستور می‎دهم وسائل کار شما را فراهم کند. به محض این که به اصفهان رسیدم حاکم شهر مرا خواست وگفت برو کار گاهت را مرتب کن هرچه مخارج آن بشود از خزانه ی دولت به تو می‎دهم. من هم رفتم وکارگاه را کاملاً مرتب کردم و تمام مخارج آن دویست تومان شد. بدبختانه هنوز کاملاً مشغول نشده بودم که یک نفر فراش حکومتی مثل اجل معلق حاضر شد و من را مانند دزدان ، نزد حاکم برد ، حاکم با ارعاب و تهدید به من گفت: امیر کبیر را در تهران گرفته اند و آن پول را که به تو داده اند ، مال دولت است آنها را پس بده . آن پول را من خرج کار گاه کرده بودم. مجبور شدن تمام اسباب زندگیم را فروختم وبالاخره ، سی تومان کسر آوردم و نتوانستم تهیه کنم ، بخاطر همان سی تومان مرا به بازار آوردند در انظار مردم، آنقدر چوب زدند که بدنم ناقص شد وبینای چشم خود را تقریبا از دست دادم و به کلی از کار عاجز شدم." در کشورهای اسیر استعمار سرنوشت افرادی که به نحوی از انحا ء بر خلاف منافع و مصالح استعمار قدم بردارند، بهتر از این نیست و بسیارند کسانیکه بخاطر علمی ، یا عملی، یا ابتکاری ، یا اختراعی ، یا نوشته ای که در راه مصالح ملت وعلیه منافع استعمارگران و عمال آنها انجام داده اند. از هستی وزندگی ساقط شده اند ، چنین است راه و رسم استعمار.
معادن :
امیر کبیر خوب می دانست که صنعتی شده به کشور بدون استخراج معادن ممکن نیست و از سوی دیگر کم وبیش از روش و عظمت معادن بیکران ایران که به قول دکتر "پلاک" "کمتر کشور می تواند از لحاظ معادن فلزات با ایران برابری می کند" اطلاع داشت ولذا برای بهره برداری از معادن، برنامه وسیعی طرح وشروع به اجرا کرد.
1- برای اینکه استخراج معادن روی اصولی علمی و فنی جدید صورت گیرد به "مسیوجان داود" که برای استخدام کارشناسان واساتید علوم و فنون جدید ، او را به اطریش فرستاد بود خواست که یک استاد معدن چی که از فلزات مخصوصاً طلا ونقره سر رشته داشته باشد انتخاب کند.
2- برای اینکه در این رکن مهم اقتصاد و رشته اساسی حیات اقتصادی ، بیگانگان رخنه نکنند کاملاً مواظب بود که استخراج معادل توسط خود مردم، و با سرمایه خود مردم ایران انجام شود. و اصولاً امیر کبیر با سرمایه گزاریهای خارجی که اغلب، نقطه ای برای نفوذ استعمار بودند جداً مخالف بود . آن هم در کشوری که خروار ، خروار پولهای ثروتمندان، از ترس ماموران دولتی که با سلابه کشیدن وشلاق زدن، از ملت پول می گرفتند، در زیر خاکها، به عنوان "گنج" مدفون است. ولذا می خواست سرمایه های خارجی را که به منظور بردن منافع کلان از آن طرف دریاها به ایران آمده بود, بیرون بریزد و به جای آنها پول مردم همین آب و خاک استفاده کند و منافع و درآمد آن هم، همین طرف مرز و در جیب مردم همین کشور و در نتیجه ، جزء ثروت میهن باقی بماند. طبق فرمانی که صادر کرد ، سپردن امتیاز استخراج معادن به دست اجنبی را اکیداً ممنوع ساخت وروی همین اصل امتیاز معادن مس و آهن قراجه داغ را که سابقاً یک نفر انگلیس بنام "سرهانری لیندسی بئون " واگذار شده و او نیمه کاره گذاشته و از ایران رفته بود از او سلب کرد و خود به استخراج آنها مشغول شد. این اقدام متهورانه و ضد استعماری همچنان گرزی بر سر استعمار گران طماع که از سالهای قبل به منابع ثروت کشور ما چشم دوخته بودند، فرود آمد و آنها را برای مبارزه با امیر کبیر ، این دژ ملت در مقابل استعمار مصمم ترکرد. بر خلاف رویه حکومتهای سابق و لاحق خود مردم را برای سرمایه گذاری در رشته های اقتصادی ، و مخصوصاً معادن، تشویق کرد، مثلاً بخشنامه ای صادر کرد که به مقتضای آن اول استخراج معادن کشور برای عموم ایرانیان (نه بیگانگان) آزاد بود. ثانیاً سرمایه هایی که برای استخراج معادن بکار می رفت تا مدت پنج سال از پرداخت مالیات و عوارض بکلی معاف بود همه گونه تسهیلات و کمکهائی که دولت می توانست درباره آنها بکار می برد. در پناه این سیاست عاقلانه و مدیرانه ، نهضت وسیعی برای استخراج معادن و بهره گیری از دخائر کشور شروع و قدمهای بلندی برداشته شد، و در همان مدت کوتاه نتایج درخشانی بدست آمد مس، و آهن فراوان از معادن "قراجه دا‎غ" که اکثر آنها به مصرف توپ ریزی می رسید استخراج گردید ا زمعادن ، ماسوله گیلان آهن زیادی که بیشتر برای ساختن لوله تفنگ و آلات جنگ به کار می رفت بیرون آمد، از معادن آهن بلوک "نانینج" مازندران نیز مقادیر زیادی آهن بدست آمد. معدن قطران رحمت آباد نیز بکار افتاد وحتی بیش از مقدار مصرف داخلی، از آن قطران ،برداشت کردند. هئیتی را برای مطالعه وبررسی معادن کردستان به آن منطقه فرستاد که "ریشارد خان" معروف جزء آن بوده است. متاسفانه ستاره اقبال ملت ایران که با طلوع امیر کبیر در افق سیاست ایران درخشیدن گرفت، خیلی زود غروب کرد و امیر قبل از آنکه طرح های مفید و با ارزشی خود را آن طور که می خواست پیاده کند ، به دست استعمار و عمال خائن آن از پا در آمد.وبه دنبال او برنامه های ضد استعماری اش هم از برنامه ی دولت ایران حذف گردید و در ردیف سایر برنامه ها ، این نهضت مقدس هم که برای بهره برداری از ذخایر کشور شروع شده بود ، فرونشست و پس از آن سر رشته ثروت های عظیم کشور به دست بیگانگان افتاد و ملت به همان محرومیت سابق برگشت، تا آتجا که دولت مرکزی، با پیشنهاد حاکم استر آباد برای استخراج معادن و زغال سنگ شاهرود ، مخالفت می کند.
کشاورزی :
مدارکی در دست است معلوم می شود که توجه زیادی به کشاورزی از طرف امیر کبیر می شد، و مخصوصاً به منطقه ی خوزستان و دشت گرگان اهمیت فراوانی می داده است برنامه های متعدد و متنوع برای سد سازی و اصلاح بذر و عمران سراسر کشور و مخصوصاً در منطقه فوق الذکر تنظیم کرده که بعضی را اجرا کرده و بعضی دیگر در مرحله ی فکر و آرزوباقی مانده است.
اینک فهرستی از کارهای انجام شده او در رشته کشاورزی
1-ساختن سد عظیم "ناصری" روی رودخانه کرخه که داستان تاریخی مفصلی دارد.
2-ترویج کشت نیشکر در خوزستان در دو منطقه "عقلی" و "شوشتر" که سالها بعد دولت ایران ، فکر آن روز امیر کبیر را می خواهد به مرحله عمل در آورد.
3- تجدیدبنای پل عظیم شوشتر و بازکردن هفت چشمه ی آب
4- ساختن سد بزرگی بر روی رودخانه ، معروف گرگان رود که زیر نظر مهندس میرزاحسن و باهمکاری یک هزار کارگر در مدتی کمتر از یک سال، بنای آن تمام شد ودشت وسیع استر آباد زیر کشت در آمد.
5-اصلاح و تجدید قنوات در "نه گنبد" یزد که از مدتی قبل ویران شده و اهالی چند قریه در اثر بی آبی جلاء وطن کرده بودند با تجدید این قنوات بار دیگر اهالی به دهات برگشتند.
6-بنای سد بزرگی در نقطه اتصال دو رود "قره چای"و"اناررود" در شهرستان قم و بستن پل معروف به پل "دلاک" به روی آن .
7-اتمام کار سد عظیمی که آبرود کرج را به تهران منتقل کرد و تهران را از بی آبی شدید نجات داد.
8-شروع کار انتقال آب از شمیران به تهران که ناتمام ماند.
9-ترویج کشت پنبه معروف به آمریکایی.
10 -توسعه ی کشت خشخاش که قلم بزرگی از صادرات محسوب می شد البته با جلوگیری از شیوع استعمال آن در ایران، این خود جالب توجه است که امیر کبیر در آن روز متوجه بود که یک کشور مستقل باید همه چیز خود را در داخل خود تامین کند و پی به ضرر وابسته بودن کشور، به یک یا چند محصول محدود برده بود. از برنده ترین حربه ها ی استعمار از قدیم این است که کشورهای ضعیف را پای بند یک محصول ویک ماده می کردند، از قبیل نفت در ایران ، شکر در کوبا و… بازار این محصول و وسیله نقل آن را که بایستی کشور تامین کند در اختیار می گرفتند، هر وقت که بخواهند به این کشور فشار می آورند و او را در مضیقه قرار می دهند . در راه صدور مصرف محصول ، مشکلاتی ایجاد می کنند، با تورم این محصول و کمبود ارز و پول ، او را به زانو می آورند و خلاصه همین یک محصول که تنها مایه حیات و وسیله ی امرار معاش و ادامه ی وضع موجود کشور است . یک سر آن به دست استعمار گران است و هروقت بخواهند همین تنها سرمایه زندگی را که مثل زنجیری به دست و پای ملت و اقتصاد کشور بسته است، وسیله اسارت وحتی خفه کردن کشور یک محصولی ، قرار می دهند. نفت یا شکر را نمی خرند ، نمی گذارند دیگران بخرند و یا قیمت آنها را تاسرحد سقوط ، تنزل می دهند امیر کبیر نمی خواست کشور ایران دچار چنین وضعی گردد واسیر چند محصول مشخص باشد و لذا سعی داشت که همه چیز را در همین کشور تهیه کند و اقتصاد ایران را وابسته به محصول خاص ننماید.
تقویت بنیه ی دفاعی
نقش قدرت: زور و قدرت در سراسر تاریخ زندگی بشر از اول تا به امروز ، نقش اساسی و درجه اول را در تعیین سرنوشت ملت وکشور در دست داشته است، در دنیای امروز که بشر دم از صلح و صفا می زند و هوس هم زیستی مسالمت آمیز را در سرومی پروراند، باز در سایه اسلحه و زور , همه چیز را حل می کند و هرچه تاریخ را ورق بزنیم وبه عقب برگردیم. نقش قدرت را تعیین سرنوشت بشر روشن تر و خطوط فرمان نیرو زور را درشت تر و خوانا تر می بینیم.
سلاح روز :
تا روزی که جنگها و نزاعها ی بشر به صورت جنگ تن به تن و با اسلحه ی سرد از قبیل شمشیر و نیزه و گرز و کمان و متکی به سنگرها و موقعیت های سوق الجیشی طبیعی بود و نتیجه ی جنگ بستگی به تعداد سرباز و جنگجو داشت ، ایران یکی از وزنه های سنگین و مهم جنگی دنیا بود. ولی از آن زمان که جنگ هم ردیف سایر رشته ها تغییر وضع داد ، ماشینی ومتکی به اسلحه ی گرم و آتش و نیروی برق و بخار گردید و از زمین به دریا و فضا کشید ه شد. کشور ما ایران ، در اثر بی لیاقتی زمامداران وقت ، در این رشته هم مثل سایر رشته ها، تکامل و ترقی ، جدید رفته رفته موقعیت درجه اول دوم و کم کم سوم و چهارم خود را از دست داد . اگرتاریخ دست اندازی استعمارگران غربی به آسیا را مراجعه کنیم می بییم که یک کشور کوچک اروپائی ، مثلاً هلند یا پرتقال فقط به اتکای یک ناوگان جنگی و چند عراده توپ به سواحل کشور های بزرگ و با عظمت آسیا می آمد و با همین نیروی مختصر، ولی نو، کشور را تسخیر و ملت آن را اسیر می کرد. انگلستان در سایه نیروی دریائی بی رقیب خود، توانست کشورهای مجاور و دریاهای آزاد را قبضه کند و حتی از جنگال رقبای استعماری خویش بیرون آورد و چندین قرن سلطه ای مطلق خود را بر سراسر دریاها و کشورهای مجاور در دریا حفظ کند. تاریخ قرون اخیر کشور ما، شاهد شکست های مفتضحانه حادثه ای در خلیج فارس، جزیره هرمز، بوشهر ، جزیره ی خارک و بندرعباسی است که دریا دریا سربازان ایران در کنار دریا، در مقابل چند کشتی جنگی دشمن ، به زانو در آمده و شکست خوردند و فرار کردند. استعمار گران نقش موثر سلاح روز مدرن را در سرنوشت کشورها و ملتها، درست ارزیابی کرده و پی به عظمت آن برده بودند، لذا باتمام قوا می کوشیدند که کشورهای اسیر استعمار از مجهز شدن به سلاح مدرن محروم نمایند و هر جا نهضتی برای ایجاد نیرو بر اساس فنون جدید می دیدند، با نهایت بی رحمی درهم می کوبیدند.
مخالفت استعمارگران با ایجاد قدرت
انگلستان از همان اوائل سلطه ی خود بر کشورهای اطراف فارس ودریای هند، چهار چشمی مواظب بود که مبادا در این آبها نیروی دریائی دیگری رقیب و موی دماغ او شود. وقتی نادرشاه آن مرد عجیب و فوق العاده، در حدود دو قرن و نیم قرن ، قبل ، ضرورت وجود نیروی دریائی را درک کرد و با تمام قوا و امکانات مشغول ایجاد آن شد ، انگلیسیها و هلندیی ها که در آن تاریخ مسلط بر دریای هند و خلیج فارس بودند دست به کار شکنی و مانع تراشی زدند و حتی حاضر نشدند، به هیچ قیمتی کشتی به ایران بفروشند. اما در آن روز در داخل مملکت ودر دولت نادرشاه ، عمال استعمار، یا اصلاح نبودند ویا خیلی کم بودند و استعمار گران بعد از زوال صفویه و روی کار آمدن مردنویی مثل نادر که فرزند ریگ بیابان آفتاب سوزان و از قلب ملتی بود و سروکاری با خارج و خارجی نداشت ، میدان فعالیت وکارشکنی در تصمیمات دولت نداشتند. نادر شاه با همه ی گرفتاریهای و مشکلات و نداشتن ابزار کار ، در سایه ی اراده قوی و پشتکار مخصوص به خود، موفق شد یک کارخانه ی عظیم کشتی سازی در بوشهر به راه اندازد و عظمت این اقدام نادر وقتی مشخص شد که انسان بداند برای این کار چوبهای محکم جنگلی را از جنگلهای مازندرانی با نداشتن وسیله ی حمل و نقل و نبودن جاده های مناسب ، با پیمودن بیش از یک هزار کیلومتر راه به بندر بوشهر می رساندند و با تحمل این مشکلات طاقت فرسا و کمر شکن بالاخره موفق شد، ناوگاه جنگلی مجهزی در خلیج فارس به راه اندازد که از عهده ی رقابت با نیروهای دریائی انگلستان و هلند برآید. اما چه فایده این فکر و عمل مخصوص شخص نادرشاه بود. و پس از او تعقیب نشد. به محض خاموش شدن چراغ عمر نادرشاه استعمارگران در کمین بر آمدند و درمدت کوتاهی تمام تاسیسات نیروی دریائی را به کلی از بین بردند.
و نمونه دیگر
این مخالفت استعمار گران منحصر به مبارزه با ایجاد نیروی دریائی نیست ، بلکه هر اقدامی که نتیجه آن ، ایجاد قدرت و نبرد در مقابل قدرت آنها باشد. توسط آنها خنثی می شد. برای مثال جریان تاسیسات توپ ریزی را که در زمان فتحعلی شاه در اصفهان به وجود آمد وکارشکنیهایی را که توسط یکی از نوکران استعمار انجام گرفت: درسال 1223 هجری قمری فتحعلی شاه یکی از اعضای هیئت فرانسوی و گاردان را به نام فابویه که متخصص توپ سازی بود، برای ایجاد یک کارگاه توپ ریزی به اصفهان فرستاده و به حاکم اصفهان دستور داد که هرچه از لوازم و ابزار کار و کارگر فنی و مواد خام و هر مبلغ پول که لازم باشد در اختیار او بگذارد. حاکم اصفهان حاج محمد حسین خان امین الدوله که سمت وزارت مالیه را به عهده داشت . این شخص به طوری که از گزارشات رسمی گاردان به وزارت خارجه ی فرانسه ، بر می آید از هواخواهان انگلستان بوده است. امین الدوله (دوست انگلیس) به جای اینکه از این متخصص توپ ریزی که صنعت او برای ارتش آن روز کشور ، نقش حیات و مرگ را داشت، حداکثر استفاده را برای ایران بنماید ، دست به کارشکنی های فوق العاده ناروا ونامناسبی زد آنچه که راستی مناسب یک دشمن خونی مملکت بود از طرف مقامات رسمی اصفهان در جریان کار فابویه به ظهور رسید. مثلاً فابویه برای دستیاری خود نتوانست یک کارگر متخصص آهن گذاری وفلز تراشی که برای کار او حداکثر لوازم را داشت پیدا کند. در صورتی که در اصفهان ، آن روزها این قبیل کارگران فراوان بودند و برای ساده ترین و سایل و ابزار کار که همه کس می توانست تهیه کند، فابویه معطل می ماند. تا آنجا که مجبور می شد مقداری از وقت گرانبهای خود را ساختن یک مته ویا یک چرخ تراش مصرف می کرد. فابویه حتی برای تهیه ذغال و چوب که می خواست مصرف سوخت کوره نماید، مدتی به این دروآن می زد. بالاتر از همه برای ساختمان بنای قسمت های مختلف کارگاه ، با وجود آن همه بنای ماهر در اصفهان ، خودش دست به کار شد. و حتی با هزار زحمت و خون دل ، کارگاه را برای شروع کار آماده کرد واز حکومت اصفهان مواد خام مس وقلع و مفرغ برای شروع کار خواست، با اینکه مقادیر زیادی شمش این فلزات ، در خزانه بود عبدالله خان نایب الحکومه به مردم بینوای شهر می شد فشار آورد که دیگها و ظروف مسی مورد احتیاج خودشان را به دست خویش تحویل کارگاه توپریزی دهند. هدف او از این عمل این بود که مردم را از دست فابویه و توپ ریزی او ناراحت کند. تا مردم از شاه بخواهند بعمل او خاتمه دهد .وقتی که مردم با چشم گریان و دلهای مملو از خون، ابزار ضروری خانه خود را به کارگاه آوردند و با آن صورت زننده تحویل کارگاه دادند، فابویه سخت متاثر شد و نایب الحکومه را تهدید کرد که شخصاً به تهران می رود و جریان کارشکنی های او را به عرض شاه می رساند و عبدالله خان از این تهدید ترسید و شمس های مس را تحویل داد . و نیز برای اینکه کار او را لنگ کنند کارگران را تحریک می کردند که ابزار کارگاه را ناقص کنند و این نقشه آن قدر تکرار شد که فابویه به کارگران زیر دست خود ظنین شد و ناچار برای مراقبت ابزار کارش شبها در کارگاه می خوابید. کم کم مزد کارگران را هم نمی پرداختند و از این جهت عده ای از کارگران دست از کار کشیدند وسرانجام فقط دو کارگر که از جیب شخصی فابویه حقوق می گرفتند، برای او باقی ماندند. بالاخره این مرد سخت جان و پر استقامت که بنا بود در مدت یکسال حداقل پنجاه عراده توپ تحویل دهد وشاید اگر ابزار کار او را آن طور که می خواست به او می دادند خیلی بیشتر هم تحویل می داد ، پس از یکسال جان کندن وکار طاقت فرسا و کمرشکن ، موفق شد بیست عراده توپ تحویل دهد. نامه ای از فابویه به برادرش: توپهای مرا آزمودند وهر چه کوشیدند ، نتوانستند آنها را بشکنند، آنها را در انبار گذاشتند ، اکنون وضع من مثل این است که در این یک سال اصلاً کاری انجام نداده باشم، از نظر مالی وضع من بهتر از این نیست ، چون حکمران اصفهان مزد کارگران مرا نداد . و مبلغ چهار هزار فرانک از جیب خود پرداخته ام تا بتوانم زرّاد خانه ی زیبایی برای شاه ایران بسازم . این عملیات و کارشکنیها در موقعی معلوم شد که در اثر شکست ارتش ایران از سپاه رومی که مجهز به توپ خانه بود ، زمامداران ایران احساس کرده بودند. برای ارتش ایران داشتن زرّادخانه ای کامل ضرورت دارد.
امیر کبیر و ارتش:
امیر کبیر چون مدتی در خدمت نظام و زمانی به عنوان لشکر نویس ارتش دستی با سمت وزیر نظام و دورانی از عمر خود را هم بجای امیر نظام کارکرده بود ، از جزئیات وضع ارتش ایران و نواقص و احتیاجات آن و نقش آن در راه نیل به اهداف عالیه ای که داشت کاملاً مطلع بود ولذا همزمان با اصلاحات کشوری ، اقدامات وسیعی به منظور تکمیل و مدرن کردن ارتش ایران شروع کرد. اومی دانست برای مجهز کردن سپاه . ایران به سلاح روز و تنظیم و تربیت نظامیان ، به سبک جدید اروپا، احتیاج به کارشناس و متخصص فنون اسلحه سازی و تعلیم و تربیت نظامی دارد. چیزی که در آن تاریخ در ایران وجود نداشت امیر اعتقاد داشت که برای تربیت افسران لایق، دانشگاه نظامی و جنگی لازم است تا با استخدام چند معلم و کارشناس، فرماندهان و افسران لازم در خود کشور وزیر نظر اولیای امور تربیت شوند و از این راه احتیاج به مستشاران نظامی که خطرناکترین جاسوسان استعمار به شمار می روند رفع گردد. با نهایت سرعت، کارساختمان مدرسه ی دارالفنون را که قسمتی از آن مخصوص تعلیمات نظامی بود ادامه می داد. و مسیوجان داود را هم به اطریش فرستاد که برای فنون و علوم مختلف ، استاد استخدام کند. و در لیست اساتید مورد لزوم به او نوشته بود که یک نفر معلم پیاده نظام، یک نفر معلم توپخانه ویک نفر استاد سواره نظام با حقوق سالی چهارهزار تومان برای مدت پنج سال یا شش سال استخدام کرده به ایران بیاورد. و امیر کبیر با بی صبری تمام به انتظار ورود استادان ، دقیقه شماری می کرد. و التهاب و عطش مخصوص ، این امر حیاتی را تعقیب می کرد. اما با همه آن پشت کار و جدیت و این شور شوق ، به طوری که وقتی استادان دعوت شده به تهران رسیدند که دست استعمار امیر را برکنار کرد . بود و این آرزوی طلایی او در سینه اش حبس شده و همراه خود او به گور رفت. و این نیز یکی از مخالفتهای استعمار برای نیرومند شدن ارتش ایران بوده .
امیر کبیر برای بالابردن سطح اطلاعات نظامیان در مسائل مر بوط به فنون نظام ، دستور داد که کتابها و مقالات مختلف و جامعی در فنون جدید نظامی نوشته شود و در اختیار فرماندهان افراد ارتش قرار گیرد. در کنار این اقدامات و طرحهایی که برای مدرن کردن ارتش داشت فعالیت های وسیعی در راه ایجاد کارخانه های اسلحه سازی و تهیه اسلحه ومهمات و ساختمانها برای پادگانها ی نظامی و قلعه های تدافعی و سنگرهای احتیاطی در سراسرکشور شروع کرد. در تهران عمارت بزرگ توپخانه و چندین سرباز خانه و پاسدار خانه و استحکامات عالی و قابل توجه در نقاط حساس سوق الجیشی اطراف شهر به وجود آورد حاج محمد حسین جبه دار باشی را از شیراز به تهران آورد زیر نظر او یک قور خانه مجهز ایجاد کرد. که ماهانه یک هزار قبضه تفنگ می ساخت و علاوه بر آن چند قورخانه و کارگاه باروت سازی در امیر آباد و زمین مهران احداث نمود در اصفهان نیز جبه خانه ای تحت نظارت محمد کاظم نامی، تاسیس کرد که هر ماه سیصد قبضه تفنگ و سایر لوازم جنگ تحویل می داد. در تبریز عباس میرزا سابقاً کارخانه هائی برای تفنگ سازی و توپ ریزی و باروت سازی ایجاد کرده بود که از مدتی قبل متروک شد و معطل مانده بود. امیر کبیر آنها را ترمیم کرد و بار دیگر بهره برداری از آنها شروع شد. یکی از عیوب اساسی و خردکننده ارتش ایران قبل از امیر کبیر این بود که نظامیان درسایه ابتداء سلاطین قاجار ، عادت به تجاوز و تعدی وزورگویی کرده بودند واز این رهگذر ارزش و اعتبار محبویت ملی را که از ضروریات ارتش است از دست داده بود و بامردم کاملاً فاصله گرفته بودند. امیر چون خود در کسوت نظام بود، با زکاوت مخصوص خود این عیب و آثار شوم آن را عمیقاً درک کرده بود. ولذا از همان اول کار خود، بطوریکه در جریان حرکت موکب شاه از تبریز به تهران و در قصبه اعزام لشکر به خراسان خواندید برای رفع این نقص ، جدیت و قاطعیت به خرج داد و با صادر کردن بخشنامه های پی در پی و انجام دادن مجازات ها و قصاص های سخت و تند تلقین اخلاقیات لازم سپاهی ، گامهای بلندی در راه تهذیب اخلاق و اصلاح روحیه های منحرف نظامیان برداشت و آنان را به وظایف اصلی و اساسی خویش آشنا کرد و به طور خلاصه، ارتش را از رویه اجحاف و زور گویی و تجاوز به مال وجان مردم نجات داد و کم و پیش به صورت یک ارتش ملی در آورد.
نیروی دریائی :
بعد از نادر شاه اولین زمامداری که شدت احتیاج ایران را به نیروی دریابی درک کرد برای ایجاد آن، همه ی امکانات خود را بسیج کرد امیر کبیر بود . با وجود ناوگان نیرومند دشمن مثل انگلیس ، در دریای فارس ، امیر کبیر که پنجه در پنجه استعمار انداخته بود. نمی توانست از ایجاد نیروی دریایی قوی و مقتدری مناسب با اهداف عالی خود، غفلت ورزد. ابتدا برای تهیه کشتی های جنگی ، به انگلستان پیشنهاد خرید کشتی های بزرگ را داد ولی همانطور که انتظار می رفت، وزیر خارجه ی انگلستان، پالمرستون، با کمال صراحت مخالفت بریتانیا را با فروش کشتی به ایران ، اعلام داشت. امیر کبیر بعد از دریافت جواب منفی ، نامه ای به تاریخ هشتم رمضان 1267 به مسیوجان داد که برای استخدام معلم به اطریش رفته بود ، نوشت که به هر دولتی که صلاح می داند گفتگو کند و برای خرید دو کشتی ، قرار بگذارد و اضافه می کند که زود به من بنویسد تا قرار ابتیاع آن را بدهم ، مسامحه ننماید که خیلی لازم است. مثل کسی که احساس کرده باشد که فرصت برای چنین اقدامات ارزنده ای که ریشه استعمار را می سوزاند محدود و وقت بسیار تنگ است. و مسامحه وتضییع فرصت راحتی برای یک روز روا نمی داند و لذا دنبال آن نامه ، با آن همه تاکید و تعجیل ، چهار روز بعد برای اینکه مبادا مسامحه ای شود باز ضمن نامه ای می نویسد: "برای خرید دوکشتی بخار و یک کشتی یلکن هرچه زودتر اقدام نمایید" انگلیسیها از این اقدامات امیر کبیر که صورت دهن کجی به آنها را هم داشت سخت ناراحت شده و به وحشت افتاده بودند و بر کار شکنیهای خود می افزودند و با کمال گستاخی و بی پروایی از اینکه یک کشور مستقل، برای تقویت بنیه ی دفاعی خود، در مقابل افعی هائی که برای بلعیدن او، دهانی پهن تر از فلک باز کرده بودند، تلاش می کرد، ابراز ناراحتی و نارضایتی می کردند. وزارت خارجه انگلیس طی نامه ای به سفارت خود در تهران ، ازخبر ایجاد نیروی دریائی ایران ، رسماً ابزار نگرانی کرد و جویای راه علاج شد و کلنل شیل هم بطور رسمی، بعد از تصدیق خطرناک بودن چنین وضعی برای بریتانیای کبیر، مقامات انگلیسی را چنین دلداری می دهد "به احتمال بسیار قوی: بعداز مرگ یا عزل میرزا تقی خان (امیر کبیر) تمام نقشه ها او راجع به احداث نیروی دریائی در خلیج فارس به بوته ی فراموشی خواهد افتاد. از این نوشته به خوبی و آشکارا معلوم می شود که در آن تاریخ نه تنها نقشه ی عزل یا قتل امیر کبیر پشت پرده در دست اجرا بوده بلکه آینده بعداز امیر هم از نظر استعمار گران که عمال خود و وضع حکومت ایران و سلسله قاجاریه را خوب شناخته بودند. رضایت بخش بوده است. این اقدامات دامنه دار و همه جانبه و در عین حال سریع امیر برای تقویت بنیه ی دفاعی و جنگی ایران و ایجاد ارتباط و هم آهنگی با قدرتهای هرات و قند هار و مخصوصاً احتمال ساختن وکنار آمدن با روسیه تزاری ، استعمار انگلستان را که از مدتها قبل ، به ایران به عنوان یک لقمه ی لذیذ و گوارا و وسیله ای برای حفظ هندوستان نگاه می کرد. آنچنان به وحشت انداخت که نیروهای جهنمی خود را برای خنثی کردن این اقدامات ، بسیج کرد و سرانجام هم به هوس زشت وشوم خود رسید.
نهضت فکری و عملی:
شعار استعمار:
" باید ملت ایران را گذاشت تا در همین حالت توحشی و بربریت باقی بماند" سرگراوزلی سفیر انگلیس این شعار استعمار در کشورهای عقب نگاه داشته شده است. شعاری که پس از مدتی فکر و آزمایش و تجربه ، برای حفظ منافع استعمارگران ، اتخاذ شده . شعاری که در پناه آن، ظالمانه ترین، و بی شرمانه ترین ، جنایات ، نسبت به نسل بشر انجام شده و می شود. شعاری که به حفظ سیادت و سلطه عده ای معدود جزیره نشین اروپایی ، برصدها میلیون جمعیت آسیا و آفریقا و آمریکا و شعاری که در سایه شومش . چند صد میلیون انسان گرسنه، مریض، برهنه، بی سواد ونیمه وحشی تحویل جامعه بشریت داده شده شعاری که استعمار گران به اتکاء آن چند قرن، در اکثر نقاط جهان، نهضت های فکری وعلمی ملتها را درهم کوبید. شعاری که در اهدافی طولانی و در عین حال حساس از تاریخ بشریت میلیارها مغز و فکر انسان های مستعد و آماده تکامل و ترقی را در حال تحجر و جمود فکری وعقلانی ، بگور فرستاده است. شعاری که پایه های کاخ علم وصنعت وعظمت ده ها کشور جهان را به صورت غیر قابل اصلاحی متزلزل ساخته شعاری که طرح کنندگان آن مسئول حقیقی وقوع مردم جهان، در دوقطب متضاد: رفاه و آسایش و ترقی و عقب ماندگی و ذلت و نکبت می باشند و بالاخره شعاری که آثار نکبت با روضررهای خانمانسوز و خسارات جبران ناپذیر آن ، به حساب نمی آید و ده ها سال وقت لازم است که بشریت از چنگال آن آزاد شود و شاید هم تا ابد آزاد نشود. آتش به گور کسانی که نشستند و برخاستند وفکر کردند و برای حفظ منافع نامشروع مشتی عزیز بلاجهت و خود خواه اروپایی، چنین راه ، و رسمی را مطرح کردند و آزمودند و سپس تابلو عملیات وزاری مستعمرات بریتانیای کبیر قرار دادند. لعنت بر آن مردم خودخواه و خود پرست و آن افکار و قلوب بی عاطفه و درنده صفت که پیروی از این شعار، نقشه ی کاخ با عظمت چند میلیون جزیره نشین را بر روی ویرانه کوخهای میلیارد ها مردم جهانی، طرح کردند و با نهایت قساوت و بی رحمی آن نقشه ها را پیاده نمودند. چه شعار نحسی چه برنامه های فاسدی ؟ چه تابلوی زشت و نفرت برای ؟ چه ایده و فکر ناپسندی؟ وچقدر پلیدی و نانجیبی و دیو سیرتی و خیانت و رذالت فطری لازم دارد که کسی این همه بلاو سختی ونکبت و به بدبختی را برای آن همه از افراد بنی نوع خویش بخواهد؟ راستی چه اندازه زشت سیرت و درنده طبع و پست فطرت و شیطان صفت بوده اند .کسانی که توانسته اند شعاری انتخاب نمایند که این همه فلاکت و نکبت ومحرومیت وفقر و جهل مرضی و آفت و خون و خون ریزی و زندان و زجر و غارت و چپاول و ظلم وستم و استبداد و استعمار و فریب و خدعه و خودپسندی و بدخواهی و زورگویی ، در لابلای آن وجود داشته باشد، مگر مبارزه و مخالفت استعمارگران با فرهنگ و علم و مدرسه و دانشگاه و صنعت وکشاورزی هرچه که مایه عظمت و وسیله استقلال است چکیده و خمیره ی آن غیر از مضمون همین شعار است که گوراوزلی آتش به گور ، برابر نامه عمل استعمار در ایران ، انتخاب کرده است؟ کیست که نداند همه مریض یهای ملت های عقب نگهداشته شده جهل است. کیست که نداند علت تفوق چند کشور بزرگ برسه میلیارد جمعیت دنیا همان برتری دانش وعلم و صنعت است. پس دیگر چه احتیاجی است که در اینجا چند صفحه ، راجع به نقش دانش وعلم و استقلال فکری، در عظمت و رفاه جامعه سیاه کنم و به دنبال آن نقش بی سوادی و جهل و استعمار فکری را در عقب ماندگی وزیر دستی و توسری خور بودن ملتها را شرح دهم . ما وپدران ما و پدران پدران ما، گرفتار همین درد ونیز بلا بوده ایم واز تلخیها و ناکامیهائی که میوه ی این درخت نامبارک که به دست زمامداران چند سال قبل غربی گردیده و ا زسر چشمه ی بی لیاقتی و بی کفایتی زمامداران دوره های بعد آبیاری شده برای ما که چنین هستیم درک این حقیقت نه مشکل است ونه می تواند امتیازی باشد. اغلب می دانند واکثریت احساس می کنند . گرچه ممکن است بعضی نتوانند بیان کنند ومهم این است که با این درک و آن احساس آن شور وهیجانی که بر ای رفع عیب و مداوای این مرض لازم است در اجتماع ما دیده نمی شود. اگر بینیم که شخصی مثل امیر کبیر در یکصد وبیست سال قبل خوب فهمیده و باتمام قوا و امکانات در صدد علاج برآمده است. این قابل توجه است و ارزش نوشتن و گفتن و قدردانی کردن دارد. امیر با اینکه از نظر شغلی وکار یک نفر نظامی بوده است ، از رفتار و گفته های او که قسمتی از آنها را مورخین ضبط کرده اند بر می آید که به تاثیر علم و دانش و بالا بودن سطح افکار ملت، در تکامل و ترقی و سیادت و استقلال کشور، توجه داشته و یک نهضت علمی و فکری را در کشور لازم می دانسته آنرا وجهه ی همت خود قرار داده است. برای رسیدن به این هدف مقدس آستینها را بالازده و مانند قهرمانی جسو و بی پروا در مقابل صفوف دشمنان داخلی و خارجی ، سینه را سپر کرد و علرغم تهدیدهاو کارشکنی ها استعمار گران ، وارد گود شد و به نمایش پرداخت در حالی که دو را دورش را دشمن و مخالف گرفته بود و او همه را به هیچ گرفت و تا فرمت داشت آنی از راه خود منحرف نشد و دقیقه ای از وقت را تلف نکرد.
مدرسه دارلفنون :
چه اسم خوبی؟ هنوز هم اعتبار و حقیقت خود را از دست نداده، با حسن نیت و خیر خواهی توام با فداکاری و گذشت ، آغاز شد و به خواست خدا انجامش به خیر است. امیر کبیر در میان مشکلات طاقت فرسا ، در سال 1266 قمری بنای مدرسه دارلفنون را آغاز کرد و یکسال و اندی بعد ، قسمتی از مدرسه آماده بهره برداری و منتظر ورود معلمین از پروس و اطریش و اسم نویسی شاگردان بود. مقصد و هدف امیر این بود که در این مدرسه تمام فنون جدیدی که هنوز بطور کلاسیک ، یا اصلاً به ایران نیامده بود در این مدرسه تدریس شود . وبه همین جهت نام آن را دارالفنون گذشت. در شوال 1266 مسیوجان داود رابرای استخدام معلمین و استادان فنونی که در اروپا رواج داشت و به ایران نرسیده بود با اختیارات زیاد به اطریش فرستاد و به او دستور داد که یک استاد هندسه ، یک نفر دانشمند معدن شناسی ، دونفر متخصص کار معدن ، یک نفر استاد طب وجراحی ، یک معلم دلسوز ، یک نفر متخصص توپ خانه ، یک استاد پیاده نظام ویک معلم سواره نظام، با حقوق سالی چهار هزار تومان از اطریش یا پروس استخدام کند و در اسرع وقت به ایران بیاورد. امیر می دانست که این کار بر خلاف منافع و مصالح استعمارگران ، و مباین با شعار استعمار است و استعمار گران برای خنثی کردن کار که با شعار آنها مبانیت دارد، از هیچ عملی دریغ نخواهند کرد وشاید هم می دید فعالیتها و تلاش هایی از طرف آنها شروع شده، هرچه بود او مثل کسی که فرصت کاری را خیلی تنگ و وقت را بسیار محدود تشخیص داده باشد، شتاب داشت و سرعت عمل به خرج می داد. او معتقد بود که اگر این تیر به طرف استعمار رها شود. فرضی که مدتها در فضا بگردد و معطل بماند، بالاخره، پیکر دیو استعمار خواهد خورد ویک زخم کاری به آن عفریت سخت جان وار خواهد آورد. ولذا برای شروع کار صلاح نمی دانست که آنی فرصت را از دست بدهد.آن قدر سرعت عمل به خرج می داد که گاهی صورت عجله و شتابزدگی را به خود می گرفت از نامه هایی که از او بر جای مانده نشان می دهد که این نامه ها از عاشقی دل سوخته و خود باخته ، بدون توجه به هرچه غیر از مشعوق نوشته شده است از سراپا ی نامه، عشق و علاقه و حتی محو بودن نویسنده آن در هدف می بارد. وجالب اینکه در پی نامه اول نامه دوم را می نوشت که برای آوردن معلمین بیش از این معطل نشود. این بی تابی و بی صبوری در تعقیب هدف، رفتار بچه هائی را مجسم می کند که دور از هرگونه تظاهر ویا آلودگی و تشریفات و در نهایت بساط و سادگی و فقط به منظور تامین خواسته های خود به این در آن می زنند. راستی اگر زمامداران پیش از امیر و بعد از امیر، در کشورهای اسلامی، این حقیقت را درک کرده بودند . ویک صدم از این سوز و گداز ویک قطره از این دریا جوش وخروش وپی گیری و پشتکار را از خود بروز داده بودند امروز وضع جهان اسلام غیر از این بود که ما می بینیم وشاید اگر امیر کبیراین مقدار مصلحت می یافت که یک کادر علمی و فنی ، آنطور که شروع کرده بود تربییت نماید. ایران ما با این همه امکانات ومقدورات، امروزه در صف پیشرفته ترین ، ممالک دنیا قرار داشت.

کارشکنی های استعمار:
گرچه تمام اصلاحات و اقدامات امیر کبیر برای استعمار ناراحت کننده بود ولی این اقدام اساسی و این نهضت فکری و علمی که اساسی ترین مو ثرین گام درراه استقلال و سیادت ایران بود، برای استعمار گران که ارزش واثر آن را بهتر از دیگران می دانستند قابل تحمل نبود. در اوائل کار ، انگلستان حیله ای بکار برد ودر صدد بر آمد که به امیر بقیولاند که اساتید و معلمین دارالفنون را از دانشمندان انگلیسی استخدام کند، تا ضمن این که صورت ظاهری از تشکیلات علمی و فنی و فرهنگی برای فریب دادن روشنفکران و طرفداران نهضت فکری و فنی حفظ می شود. جاسوسان درس خوانده و کار آزموده ای در شریف ترین و حیاتی ترین پستها کشور که مربیان افکار و مغزهای جوانانند، بر کشور ایران تحمیل کرده وبا به وجود آوردن یک فرهنگ استعماری ، پی وبنیان استعمار را محکم تر و خلل ناپذیر تر نمانید و با در دست داشتن سر رشته ی معار ف و علوم و فنون ، شعار لعنتی استعمار : بگذار ملت ایران در حال توحش و بربریت بماند را از شکست حفظ کند. امیر با دریافت ییشنهاد و استخدام استاد و متخصص ، از کشورهای استعمار گر، به عمق انحرافی آنها پی برد کف دستتشان را خوب خواند و اصولاً او بنا نداشت برای حفظ وحراست گوسفندان ، با گرگ مشورت کند و در طول زمامدارای خود، به بیگانگان مخصوصاً آنها که سو نیت ، از سراپای وجودشان می بارید ، اجازه ی مداخله در امور کشور را نمی داد. سفارت انگلستان ، مستقیم و غیر مستقیم امیر را تحت فشار گذاشته بود که لااقل چند نفر استاد از انگلستان برای دارالفنون بخواهد ولی امیر با جواب قاطع و دندان شکن : ما از کشورهائیکه چشم طمع به مملکت ما دوخته اند انتظار خدمت نداریم آنها را مایوس کرد اما این یاس و نومیدی اختصاص به زمان صدارات امیر کبیر داشت، انگلستان نسبت به آینده امیدوار بود زیرا همه ی آن اصلاحات و مبارزات ضد استعماری ، قائم به شخص میرزا تقی خان بود. یک سازمان منظم ملی که متکی به شخصی معینی نباشد و با مرگ یک یا چند نفر منحل نگردد. وجود نداشت ولذا استعمار بریتانیا با توجه به وضع دربار و قاجار، امید داشت که پس از سقوط یا مرگ امیر کبیر، بار دیگر آب رفته به جوی باز گردد ودر ایران منهای وجود امیر کبیر یا منهای نفوذ و سلطه ای او ، منافع استعماری آنها محفوظ بماند. سرانجام انتظار استعمار گران و آن همه اضطراب و دلهره پایان یافت . امیر کبیر با آن شور و شوق وآن عشق علاقه و آن سرعت عملی و شتاب که برای تاسیس دانشگاه مورد علاقه ی خود داشت و مقدمات آن را با آن سرعت اعجاب آور فراهم ساخت ، غیر ازحسرت و تاسف از زحمات خود ثمری نبرد. درست همان روزهایی که آماده بود با افتتاح کلاسهای دارالفنون به افکار طلائی خود جامه ی عملی بپوشاند و خاری که برای چشمان حریص استعمارگرا ن ساخته بود، به چشم شان بخلاند خودش در گوشه ای تحت نظر با یک دنیا اسف واندوه شاهد مسخ شدن و یا نابود شده نفشه ها و اصلاحات خود به نفع استعمار بود. جان داود چند روز بعد از عزل امیر کبیر همراه هفت نفر از استادان اطریش وارد تهران شد، ورود دانشمندان اطریش که امیر با التهاب و عطش فوق العاده انتظار ورودشان را داشت برای امیر غصه ای بر غصه های دیگرش شد . چه او می دانست که جانشین او با الهام از ارباب خود، با دانشمندان اطریش مخالف است و نخواهد گذاشت که آنها بطور دلخواه ، انجام وظیفه کنند و لذا مسیوجان داود را به حضور طلبید وبه اوگفت: "این اطریش ها را من دعوت کردم ومن به ایران آوردم اگر مصدر کار بودم ، وسایل آسایش آنهارا فراهم می کردم وحالا می ترسم به آنها خوشی نگذرد سعی کن که کارشان روبراه شود. "
شیر بی دم وسر واشکم:
حالا دیگر میدان دار سیاست ایران، انگلستان بود زیرا سد استعمار شکسته و مانع اعمال ونفوذ انگلستان از میان برداشته شده بود ، عمال انگلستان که روی دوش وبه اتکاء و حمایت آن کشور ، به نوائی رسیده بودند ، آماده ی اجرای دستورات و خواسته های ارباب بودند، مگر نه این است که بعد از امیر، میرزا آقاخان نوری تحت الحمایه رسمی سفارت انگلستان، زمامدار کشور بود؟ بنابراین ، برنامه دارالفنون هم بایستی زیر نظر سفارت انگلستان تهیه و اجرا شود. جانشینان امیر ، با الهام ، از سفارت انگلیس، دارالفنون را به صورت آن چنان شیر بی دم و سرو اشکمی در آوردند. که در عالم خلقت با عظمت وحیرت انگیزه الهی هم ، چنین مخلوق بهت انگیزی وجود ندارد. از نقشه دانشگاه دارالفنون فقط اسمی و از اهداف مقدس واساسی آن ، تنها کار یکاتوری ، آن هم کاریکاتوری که نقاشان استعمار بریتانیا کبیر نقاشی کرده بودند. نصیب ملت ایران گردید. خوب است ماجرای اسف انگیز دارالفنون را بعد از عزل امیر کبیر از زبان همان اساتید وکارشناسان فلک زده بشنوید: "در چنین موقع نامساعدی بودن که وارد ایران شدیم ، امیر درست فهمیده بود که ما وظایف خود را به بر طبق نظریات او و نه به دلخواه خودمان، انجام دادن نخواهیم توانست."
استعمار وعمال آن پس از عزل امیر، در درجه ی اول می خواستند از افتتاح دارالفنون جلوگیری بعمل آورند واستادان اطریش را به کشورشان برگردانند، ولی ناصرالدین شاه که در ته قلب، امیر کبیر و اقدامات او را دوست داشت ودر عین این که اورا عزل کرده بود بی توجه به آثار او نبود زیر بار پیشنهاد انصراف از افتتاح مدرسه دارالفنون نرفت در کتاب دکتر پلاک راجع به مخالفت سفیر انگلیس و صدر اعظم جدید با افتتاح دارالفنون نوشته که: "شاه با نظرات میرزا آقاخان نوروی و سفیر انگلیس موافقت ننموده و نخواست که اقدامات معلم و نیک خواه ،قدیمی خود (امیر کبیر ) را ضایع کند" بالاخره با مقاومت ناصرالدین شاه تصمیم بر این شد که مدرسه دارالفنون افتتاح شود. استعمار گران از انجام مرحله اول خواسته ی خود مایوس گردیدند و فعالیت خود را درراه توخالی کردن برنامه های درسی و بی ثمر نمودن تدریس ها و تحصیلات ، به کار انداختند و سرانجام نگذاشتند محصولات دارالفنون از قماشهای ضد استعماری از کار در آید . ریشاردخان فرانسوی یکی دیگر از استاتید دارالفنون می نویسد: "پسر مادام ژاکوب را بی آنکه تحقیق کنند چیزی می داند یا نه، به تازگی معلم ریاضیات کرده اند و یک ارمنی دیگر را که دوسال بیشتر نزد کشیشان اسلامبول درس خوانده معلم جغرافیا و زبان فرانسه نموده اند اگر امیر کبیر زنده بود هرگز به این اوضاع اسفناک راضی نشده واین ترتیبان غلط را نمی گذاشت واقع شود. خلاصه دارالفنون به دنبال از دست دادن بانی دلسوز و فعال خود روی واقعیت خود را نیز از دست داد وبا حفظ ظاهری نسبتاً آراسته برای مدتی طولانی به عنوان جواب طرفداران نهضت فکری واقتباس فرهنگ و صنعت جدید ، در خدمت استعمار بود، گرچه صفای باطن ونیت خیر امیر کبیر بالاخره این مدرسه را پیشرو قافله فرهنگ جدید قرار داد و امید است که با الطاف الهی روزی آرزو امیر را جامه عمل بپوشاند.
امیر کبیر و مذهب:
امیر مردی متدین ومتعبد و مقید به اجرای دستورات دین مقدس اسلام بوده است ولی بر خلاف بیشتر رجال متدین ومتعصب آن زمان ، یک روشن بین خوش فکری خاص در اعتقادات دینی خود داشته و حتی بسیاری از خواسته های روحانیون و مسلمانان روشنفکر و مطلع از وضع زمان امروز که نمی توانند آنها را با سطح افکار عمومی مسلمانان وفق دهند، در برنامه ی اصلاحات آن روز امیر کبیر به چشم می خورد. امیر کبیر با کمال شهامت با بعضی از بدعت ها و پدیده ها که به غلط به اسم دین به خورد مردم داده بودند، جداً مخالفت می کرد و بعضی از شخصیتهای به ظاهر مذهبی را که از شخصیت و نفوذ مذهبی خود سوء استفاده می کردند.می کوبید بعضی از نویسندگان بی دین و معرض که میل دارند برای افکار فاسد و عقاید انحرافی خویش از مردان مورد احترام و چهره های برجسته تاریخ هم فکر وهمراهی بتراشند، در نوشته های خود کوشیده اند که امیر کبیر را مخالف روحانیت و شعائر اسلام معرفی نمائید. وبا کوچکترین مناسبت ، ضمن اشاره به امیر کبیر ، عقاید دینی شعائر مذهبی را به باد فحش و مسخره می گیرند، اما کسانی که با معارف اسلام آشنایی دارند اگر در زندگی امیر و اصلاحات دوران زمامداران او مطالعه کنند با یک حساب روشن و دقیق ، تصدیق می نمایند ، اصلاحات و رمزهای امیر کبیر نه تنها ضد دینی نیست بلکه جنبه ی دینی و رنگ اسلامی داشته است . من خودم مردی روحانی و تاحدی آشنا به اصول و فروع ومبانی و مصادر دستورات شرع مقدس هستم، جداً اعتقاد دارم که در آن تاریخ ، اگر یک نفر مجتهد عادل و روشنفکر و آشنا به وضع روز ، بجای میرزا تفی خان امیر کبیر ، زمامدار کشور ایران می شد، از نظر رسالت دینی و وظیفه مقدسی رهبری کشور اسلامی خود را مجبور می دید که همان اصلاحات و رفرم ها را بنماید. مگر مبارزه با نفوذ و سلطه کفار بر مسلمین از وزیر بار استعمار غرب، جدیت برای عظمت و اعتلای جامعه مسلمین و وتقویت نیروی دفاعی کشور اسلام در مقابل کفار مهاجم که در راس برنامه های اصلاحی امیر کبیر بوده است، عین دستورات قرآن کریم و مگر مبارزه با رشاء وارتشاء و فساد وهرج و مرج و جلوگیری از غارت بیت المال وحیف ومیل اموال مسلمانها و کوبیدن پارتی بازی وخرید و فروش مقامها و سخت گیری در مورد اجرای عدالت و قانون تقسیم پست ، مقیاس لیاقت و ارزش اشخاص و ترویج صنعت و کشاورزی و کار استخراج معادن و ذخایر کشور اسلامی و اشاعه علم و فرهنگ و هنر و اقتباس علوم و فنون جدید ملل دیگر و ده ها موضوع نظیر اینها ، از متن وظایف فرد فرد مسلمین ومخصوصاً روسا ء و زمامداران مسلمان نیست. طوری که در این کتاب و کتابهای دیگر مربوط به زندگی سیاسی امیر کبیر می خوانید همین موضوعات فوق الذکر و نظایر اینها برنامه ی اصلاحی امیر را تشکیل می داده است . پس آنها که امیر کبیر را در صف مقابل مومنین معتقد و معتبد مسلمانان قرار می دهند، یا اطلاع از معارف عالیه اسلامی ندارند و یا مغرض و معاندند جای تاثر و تاسف است که افراد روشنفکر و متجدد هم آنجا که می خواهند بحث از اقدامات مذهبی امیر کبیر بنمائید فقط به سراغ زیارت عاشورا و نماز شب خواندن و حضور در مجالس روضه خوانی و تعمیر مسجد و مدرسه مقبره امام زاده و موضوعاتی دیگر از این قبیل می روند و ابداً توجهی به این جهت که تمام رشته های اصلاحی امیر ، عین خواسته ی اسلام و قرآن و وظیفه ی قطعی یک زمامدار مسلمان است نمی کنتد؟ ویا مثلاً عده ای زیادی ازمسلمانها خیال می کنند نوشتن چنین کتاب و بحث در چنین موضوعی از شغل اصلی من که یک نفر روحانی هستم خارج است ولی من برعکس این فکر و سلیقه ، متعقد و مطمئنم که اگر همین طرز تفکر اگر از آثار استعمارزدگی نباشد لااقل از خواسته ها و آرزوهای استعمارگران است.
و اگر ریشه ی آن از آنها نباشد بی شک استعمار در ترویج و اشاعه این طرز تفکر سهم بسزای دارد. من امیر کبیر را نه فقط به عنوان یک رجال سیاسی لایق و یک دیپلمات پاکدامن و شریف می ستایم بلکه او را به عنوان یک مسلمان و متدین و وظیفه شناس و یک مصلح بزرگ دینی و اجتماعی ویک زمامدار اسلامی که درست انجام وظیفه کرده است. مورد ستایش قرار می دهیم و علت اساسی نوشتن این کتاب هم این بود که عملاً به روشنفکران مسلمان نشان دهم که اینگونه اصلاحات و اقدامات ، خواسته روحانیون و مسلمان روشن ضمیر است. در اینجا باید به این حقیقت اعتراف نمایم : چون نویسندگان مذهبی در پیر امون اصلاحات و مجاهدات امیر، اثر قابل توجهی ندارند و گویندگان و خطبای دینی هم ضمن خطابه و مواعظ خود از اصلاحات وخدمات این مصلح بزرگ ، حتی به عنوان شاهد و مثال ، کمتر چیزی گفته یا می گویند . قهراً این مرد بزرگ در افکار عمومی مسلمین راهی باز نکرده و در افکار آنها که او را بشناسند. بر خلاف واقعیت، رفته رفته از صف متدینین کنار رفته و به جامعه ی ترقی خواه بی اعتنا به مذهب پیوسته است و افرادی از قبیل : فریدون آدمیت از این زمینه ی مساعد استفاده کرده وبه دلیل اینکه مثلاً امیر با بعضی از مظاهر عزاداری که مناسب روح اسلام هم نیست مخالفت کرده ویا با قدرت فلان عالم نما، که از موقعیت دینیش سوء استفاده می کرد. جنگیده و یا بابیت نشینی که ابداً ریشه ودلیل دینی ندارد ناسازگاری نشان داد و یا با خرافات دیگر که مایه ننگ و عار دین است مبارزه کرد، او را مخالف علماو روحانیون و شعائر مذهبی و مسجد و محراب قلمداد کرده اند وظیفه نویسندگان و گویندگان دینی است که این تهمت را از امیر کبیر و این انحراف را از تاریخ بزدانید و این افتخار را برای ما مسلمین نگهدارند و این حربه را از دست دشمنان دین گرفته به سینه ی خود آنها فرو کنند. ما در عین این که تقریبا تمام اصلاحات امیر را انجام وظیفه ی مقدس یک مسلمان و رسالت دینی یک زمامدار متدین می دانیم در زندگی شخصی امیر هم به یک امتیاز بسیار مهمی برخورد کرده ایم که او را از سایر زمامداران لایق و وظیفه شناس، ممتاز کرده است آن این است که در عین این که او صدر اغظمی روشنفکر و اصلاح طلب به اصطلاح یک مسلمان انقلابی بود، از عبادات و وظایف شخصی اسلامی که برای صفای روح و تزکیه نفس وکسب مقامات عالیه ی روحانی و معنوی مقرر شده غفلت نمی کرده است و بر خلاف بسیاری از متجدد نماها و به اصطلاح روشنفکران و منورالعقل ها که در تجدد و تحول غرق می شوند واز آخرت و سرای دیگر و عبادت و کرنش در مقابل عظمت خالق به کلی فاصله می گیرند او در اوج قدرت و در همان بحبوحه ی گرفتاریهایی که در راه اصلاحات و انقلاب واقعاً سفید خود داشت ، از یاد خدا و توجه به نفس وروح خود غافل نبود. وجالب این است که در کنار آن اقدامات و اصلاحات یک سلسله اصلاحات در اموری که به نظر روشنفکر نماهای جامعه ی ما ، ارتجاهی و کهنه پرستی می نماید ، انجام داده است.
عبادت امیر کبیر:
در نامه ای که در دو سه روز قبل از عاشورای سال 1268 (چندروز قبل از عزلش) به ناصرالدین شاه نوشته، این جمله به چشم می خورد: "امیرنظام در خانه ی خود مشغول زیارت عاشورا است" انصافاً سیاستمدار و مصلح کبیر و انقلابی بزرگی که در روزهای محرم ، به فکر زیارت عاشورا باشد درتاریخ رجال سیاسی اسلام کمتر وجود داشته است. و در نامه دیگر که در جواب ناصرالدین شاه نوشته و در آن برنامه ی سلام عید را برای شاه تعیین می کند نوشته است،…… احوال این غلام را استفسار فرموده بودید از تصدق و سر قبله عالم روحنا فداه خوب است در بالا خانه به قدر یک ساعت که مشغول قیام و قعود هستم" امیر از نماز خواندن خود تعبیر به قیام ومعود می کند. و این از خصوصیات مسلمانان عارف و متوجه است که عبادات خود را در مقابل نعم الهی چیزی به حساب نمی آورد .
مبارزه با خرافات:
امیر مثل یک مسلمانان روشن و معتقد با پاره ای از خرافات و اباطیل که توسط جهال و مغرضان ، به نام دین در میان مسلمانان رواج یافته بود مخالفت می کرد و در عین حال بسیار ی از امور کاملاً تعبدی اسلام که سند محکم دینی دارندوبسیاری از روشنفکران نماها آنها را نمی پذیرند و احیاناً مسخره می نمایند معتقد بود. برای نمونه: امیر با نقاره خانه ای که ابداً ریشه ی دینی و مذهبی ندارد و متاسفانه به نام یکی از مظاهر مذهب هنوز هم در شهرستانهای مذهبی رواج دارد . مخالف بود، گاه بی گاه به مقامات درباری و شخصی شاه شفارش می کرد که از نواختن "نقاره" در مراسم عید و جشن و غیره خود داری کنند و در عین این روشنفکری گاه گاه که درکاری به بن بست می رسید . ونمی توانست صلاح و فساد کار را تشخیص دهد از مشورت هم نتیجه نمی گرفت با توسل به استخاره مشکل را حل می کرد و تصمیم می گرفت.
بناهای مذهبی و رد مظالم :
امیر کبیر در اواخر عمر ثلث اموال خود را برای کارهای عام المنفعه و رد مظالم وصیت کرد، همانند همه ی مسلمانانی که جداً معتقد به روز قیامت و حساب و کتاب و جزا هستند و این عقیده در زندگی آنها اثر می گذارد. مسجد و مدرسه مرحوم حاج شیخ عبدالحسین که اکنون در بازار تهران مورد استفاده مسلمانان است ازهمین ثلث امیر کبیر ساخته شده است. البته در زمان صدارت خویش زمین آن را خریده و نقشه ی ساختمان را هم تهیه کرده بود ولی مهلت پیاده کردن نقشه را نیافت و طبق وصیت او بعد از مرگش وصی او، حاج شیخ عبدالحسین آن را ساخت وساختمان امامزاده زید در تهران نیز از آثار مرحوم امیر کبیر است. امیر کبیر به چاپخانه اخطار کرده بود که کلمات قرآن را روی کاغذ های باطله چاپ نکنند چون کاغذها توسط دکاندارها به صورت ظرف اجناس مصرف ودردست و پا می افتاد و باعث هتک احترام قرآن می شد. باید تصدیق کرد که اینگونه جزئیات مورد توجه کمتر زمامدار مسلمان و متدین واقع می شود
مشروبات الکی:
امیر کبیر خریدو فروش مشروبات الکی و باده گساری را اکیداًً ممنوع نمود برای اجرای آن قانون ، که بیشتر توسط اراذل و اوباش و لوطی سر گذرها ، نوکرها ی مخصوص دربار و رجال وقاطر چیهای دربار، نقص می شد، چنان شدت عمل به خرج داد که حتی مورد انتقاد خرده گیری واقع گردید. می نویسد : امیر اطلاع یافت که دو نفر از اوباش وداش مشتی ها مست کرده درخیابانها عربده کشیده وبدمستی کرده اند. دستور داد آن دو نفر رابا گچ به دیوار چساندند وریسمانی به گردن آنها وسر دیگر ریسمان را به دو اسب بستند. اسبها به حرکت در آمدند وسر آن دونفر باد گسار متخلف را از بدن کندند.
شکستن بستها:
سنت بست نشینی از قرنها پیش در بسیاری از کشورهای جهان رواج داشته . در هر حکومت و دولت ظلم و ستم و مظلوم کشی کم و بیش وجود پیدا کرد ه ومی کند ،افراد بی تقصیر ویا مجرم و مقصر ، بی پناه به یکی از مراکز مورد احترام افکار عمومی پناه می برند و این یک پیش آمد طبیعی است. تکرار همین موضوع ساده، رفته رفته به صورت سنتی در آمده و بست نشینی در میان جوامع بشری قسمتی از تاریخ و کم وبیش بخشی از مقررات اجتماعی را تشکیل داده است این وضع درمیان ملتهایی که اسیر رژیمهای استبدادی بوده اند وقانون، پناهی کامل برای مردم نبوده طبعاً رواج بیشتری داشته است.
گرچه این سنت بست نشینی در موارد بسیاری مظلوم هایی را از شر ظلم و ستم نجات داده ولی بدون شک در بیشتر موارد باعث تعطیل قانون و مانع اجرای مجازات های قانونی شده است، چون همیشه دروازه ای باز داشته در نتیجه باعث جرات بیشتر اشرار و مفسدین شده است.
در ایران هم وجود رژیمهای دیکتاتوری و استبداد و رواج ظلم و ستم حکام و اعمال نفوذ و پارتی بازی وابستگان به طبقه حاکمه از طرفی و وجود مراکز مقدس و مورد احترام ملت و دولتی از طرف دیگر، ایجاب می کرده که این سنت شیوع فراوانی داشته باشد و مردم به آستانه های مقدسه امام یا امامزاده ها، مساجد بزرگ ، منازل پیشوایان روحانی و اخیراً سفارتخانه های خارجی برای فرار از شر ظلم و یا فرار از مجازات پناه ببرند.
اگر کشوری مبتلا به رژیم دیکتاتوری، آنهم بدون وجود، یا اجرای قوانین عادلانه باشد و زورمندها و قلدرها خواسته های خود را به اتکای قدرت خویش اجرا کنند، شکستن بست و تعطیل این سنت به ضرر طبقه ضعیف و بی پناه تمام می شود، ولی در کشوری که محاکم قانونی بر مبنای عدل و انصاف و متکی به قانون به دعاوی مردم رسیدگی می کنند و قوه مجریه در خدمت عدالت و حق کار می کند، شکستن سنت بست نشینی واجب و لازم و وجود بستها نه تنها لغو بلکه جداً مضر است.
امیرکبیر ابتدا دستگاه قضایی را از تمام عیوبیکه ممکن بود باعث تضییع حقوق ضعفا شود پاک کرد و سازمان اطلاعات و اداره آگاهی مفصلی و سالمی در راه خدمت به خلق و نظارت به روابط طبقات بالا با طبقات ضعیف و محروم در سراسر کشور به وجود آورد و از این راه جداً جلو تجاوز و ستم را تا آنجا که امکان داشت، گرفت و به پارتی بازی و اعمال نفوذ در روابط اجتماعی خاتمه داد.
در چنین اجتماعی، بست نه تنها ضروری نیست، بلکه باعث تعطیل قانون و حدود و مایه بدنامی و هتک احترام اماکن مقدس و شریف و مورد احترام است و هم مخالف روح اسلام که هدفش پاک کردن جامعه و اجرای حدود قانونی و سوزاندن ریشه ی فساد و هرزگی و سرکوبی اشرار و الواط مزاحم است می‎باشد.
در چنین شرایطی امیرکبیر اقدام به شکستن بست ها و لغو سنت بست نشینی کرد، برای اینکه اقدام او حتی به صورت ظاهر جنبه ی مخالفت با روحانیت و شعائر مذهبی را پیدا نکند و در راه اجرای آن مواجه با مانع بزرگی، مثل مخالف افکار عمومی که تابع پیشوایان مذهبی بوده است نشود، قبل از شروع به کار نقشه خود را به امام جمعه و شیخ الاسلام در میان گذاشت و از لحاظ دینی اطراف قضیه را سنجید و زیر نظر آنها و با موافقت آنها تصمیم اتخاذ شد.
وقتی که مقدمات کار آماده شد در تاریخ 1266 فرمان شکستن بستها و پایان دادن به سنت بست نشینی را رسماً صادر کرد و به ماموران دولت اجازه داد که مجرمین از داخل بستها هر جا که باشد به پای میز عدالت بکشانند، فرمانی که باعث پاک کردن و دور نگهداشتن دامن منزه دین و مراکز دینی از آلودگیها و تهمت بود.
بعضی از معاندین و مخالفین دین و روحانیت، این اقدام امیر را ضربه ای بر پیکر جامعه روحانیت و باعث شکست قدرت و نفوذ دین و پیشوایان دینی معرفی کرده اند و روحانیون و پیشوایان دین را مخالف این اقدام امیر قلمداد نموده اند، ولی خوانندگان محترم بدانند که این سنت ریشه مذهبی نداشته و ابداً دلیلی از مبانی و مدارک دینی ندارد و اصولاً دین اسلام به اجرای حدود و عدالت آن چنان اهمیت داده است که اگر مجری در آستین و دامن پیغمبر (ص) هم متحصن شود زمامدار اسلام موظف است او را بیرون بیاورد و حکم خدا را اجرا نماید ، پناه بردن به اماکن مقدسه و قبور ائمه از نظر شرعی نمی تواند مجوز تعطیل عدالت و گذاشت از جرم مجرمی باشد.
روحانیت شیعه که چنین عقیده ای دارد و مراجع تقلید که چنین فتوایی می دهند کجا می‎توانند طرفدار گذشت از جرمی به خاطر متحصن در مسجدی یا حرمی باشند؟
آری در دوران حکومتهای استبدادی و غیرمتکی به قانون، روحانیت شیعه، به عناوین مختلف جلو ظلم و زور را گرفته و تا توانسته اند به مظلومین و بی پناه ها پناه داده اند.
کسانی که شکستن بست را مخالف با نظر روحانیون معرفی کرده اند حتی یک مورد هم پیدا نکرده اند که یک نفر روحانی به این اقدام امیرکبیر اعتراض کند، در صورتی که به اجماع مورخین، قدرت روحانیون در آن تاریخ به قدری زیاد بوده است که می توانسته اند مانع و یا لااقل باعث تاخیر اجرای این تصمیم بشوند.
استعمار انگلستان این سنت را به نفع خود و هم موثر در تضعیف قدرت مذهب و روحانیت در میان قشر متجدد و اصلاح طلب که رفته رفته بر تعدادشان در ایران افزوده می شده می دانست در مقابل امیرکبیر ایستادگی کرد و مخالفت نمود، ولی نتیجه ای نگرفت.
اگر حتی زمینه ی مخالفت روحانیون کشور با شکستن سنت بست نشینی موجود بود یقیناً استعمارگران از آن زمینه استفاده می کردند و با تحریک آنها چوب لای چرخ کارهای امیر می گذاشتند و این خود دلیل دیگری است که روحانیت موافق شکستن بست ها بوده است.
بعد از امیرکبیر این اقدام مفید و ارزنده هم مثل بسیاری از اصلاحات دیگر او، دستخوش نابودی گشت و بار دیگر آستانه ی مقدسه حضرت معصومه در قم و آستانه ی حضرت عبدالعظیم در ری و امامزاده حمزه در تبریز، از طرف دولت رسماً به عنوان بست شناخته شد.
شئون روحانیت:
امیرکبیر چون اطلاع کافی از وضع جامعه ی روحانیت و شغل شریف وعظ و خطابه و تبلیغ و تشکیلات تحصیلی و تربیتی طلاب و مبلغین نداشت، در صلاحیت خویش نمی دید که مستقیماً برای رفع نواقص جامعه روحانیت دست به کار شود و در عین حال بی توجه به نواقص روحانیون و بی تفاوت نسبت به عیوب آنها نبود و اگر چیزی را در آنها برخلاف مصالح دین و ملت تشخیص می داد با نهایت شهامت و جسارت به اصلاح آن می پرداخت.
مثلا اطلاع پیدا کرد که یک نفر شخص ملبس به لباس روحانیت در محکمه ای به نفع مدعی شهادت داده و پس از مدتی، در همان محکمه و همان موضوع، به نفع مدعی علیه هم شهادت داده و از هر دو نفر رشوه گرفته است. دستور داد لباس روحانیت را از تن او بیرون آورده و او را تنبیه کرد.
شکی نیست که برای حفظ آبروی اسلام و جامعه روحانیت، چنین سخت گیرها و تنبیه ها واجب است و اگر خود روحانیون درصدد بودند که افراد نالایق را از خود طرد کنند و اجازه ندهند این لباس شریف را هرکس و ناکس بپوشد، اعتبار و حیثیت آنها خیلی بهتر از وضع موجود آنها بود.
و نیز امیرکبیر درصدد بوده است که وضع روضه خوانی و تعزیه داری را به صورت آبرومند و دنیاپسندی درآورد و برخلاف آنچه که گاهی بعضی از غرق شده های در تجدد می نویسند، امیر با اصل عزاداری و روضه خوانی ابداً مخالفتی نداشته و در سراسر تاریخ زندگی او چیزی که مخالفت او برساند، به چشم نمی خورد.
به یکی از شعرا به نام شهاب دستور داد که اشعار شیوا، با مضامین عالی و آموزنده ای برای دسته جات سینه زنی بسراید و در اختیار آنها بگذارد، تا اشعار نارسا و سبک را از مراثی سیدالشهدا حذف کند.
همین اقدام به ظاهر ساده و کوچک، هنوز هم می‎تواند منشاء آثار خوب و عالی باشد حتی در این زمان بعد از گذشتن یکصد و بیست سال، نتوانسته ایم آن برنامه ی ساده امیر را عملی سازیم و اگر بتوانیم اشعار جالب و پرمعنایی شامل اهداف انقلابی و اساسی امام حسین و سایر شهدای راه فضیلت بسازیم و در اختیار هیئت های سینه زنی و مداح ها و روضه خوانها بگذاریم می توانیم نتایج بسیار خوبی در راه اشاعه ی حقایق و نشر افکار سربازان راه فضیلت و شهدا راه اسلام بگیریم: زیرا اینگونه اشعار معمولاً در میان انبوه جمعیت تحریک شده و به هیجان آمده، خوانده می‎شود و مضامین اشعار اگر رسا و قابل توجه و منطقی باشد تاثیر عمیقی در افکار و نفوسی تهیج شده و آماده پذیرش می گذارد.
قضاوت:
امیر چون به حق معتقد بوده است که سیستم قضایی اسلام، بهترین و کاملترین سیستم قضایی دنیا است، از این جهت نمی توانسته تحول عمیق و رفرم به معنای واقعی کلمه در دستگاه قضایی کشور ایجاد کند. کاری که می توانسته انجام دهد این بوده که تشکیلات اداری محاکم قضایی را منظم و مرتب کند و وسائل اجرای عدالت را آماده نماید که پس از صدور حکم دست خوش تاخیر یا تعطیل نشود و این دو کار را هم به بهترین صورت ممکن انجام داده است.
دیگر اینکه تصمیم گرفت قضاوت را که به مقتضای دستور دین، منحصر به مجتهدترین و فقهای جامع شرایط است بدست افرادی بسپارد که واقعاً شرایط قضاوت را داشته باشند و کسانی که صلاحیت مقام شامخ قضاوت را ندارند از تصدی این پست حساس بازدارد.
اوائل کار، محکمه ی قضاوت مورد اعتماد او در مرکز محضر "شیخ عبدالرحیم بروجردی" بود و حداکثر احترام و اعتبار را برای قضاوتهای او قائل بود، ولی در یک دعوی که یک طرف نزاع، یکی از نوکران مخصوص امیرکبیر بود شیخ به امیر رساند که نوکر مخصوص او محکوم است، ولی هر طور که امیر میل دارد حاضر است نزاع را فیصله بدهد امیر با همه ی ارادت و علاقه ای که به شیخ داشت از او سخت رنجید و متنفر شد و او را از منصب جلیل قضاوت برکنار کرد و از آن تاریخ به بعد منازعات را به محضر حاج شیخ عبدالحسین تهرانی ارجاع داد.
مغرضین که می بینند امیر دست علما و فقها را از قضاوت کوتاه نکرده و دستگاه قضاوت را در اختیار افراد بی دین و بی اطلاع از مبانی حقوق اسلام قرار نداده است به دست و پا افتاده و می گویند چون امیر افراد آشنا به حقوق جدید نداشته و از نفوذ قدرت روحانیت هم هراس داشته ناچار تن به قضاوت مجتهدین داده است.
اینها نمی خواهند بفهمند که اگر راستی امیرکبیر با قضاوت فقها مخالف بوده، چرا در کنار اقدامات دیگر لااقل درصدد تربیت قاضی هایی از آن نوع که اینها می خواهند برنیامده و چرا به فکر تدوین و ترویج اصول قضایی جدید نبوده و اگر بوده چرا ولو یک مرتبه اظهار نکرده است؟
مرحوم اقبال می نویسد: امیرکبیر در اوایل کار می خواست قضاوت را مثل سایر کارهای کشور زیرنظر خود داشته باشد و حتی چند مورد از دعاوی را خودش حل و فصل کرده ولی خیلی زود در یک نزاع مرتکب اشتباه شد، حق را به غیرذی حق داد و صاحب حق را محکوم کرد. شخص محکوم بعداً وسیله ای به دست آورد و اشتباه امیرکبیر را با اسناد کافی برایش اثبات کرد و امیر احساس کرد که قضاوت برای کسانی که اطلاعات حقوقی کافی ندارند و به فقه اسلام محیط نیستند، مقدور نیست. لذا از آن تاریخ قضاوت را به طور کلی در اختیار فقها گذاشت.
چند انتقاد:
نمی خواهیم بگوییم که امیر یک مسلمان معصوم و خالی از اشتباه و یا حتی مبرا از گناه و تقصیر بوده بلکه نظر اصلی این است که خوانندگان بدانند امیرکبیر برخلاف ادعا و تبلیغات مخالفان مذهب و روحانیت، علاقمند به اسلام و جامعه ی روحانیت و خدمتگزاران دین بوده است.
مثل اکثریت نزدیک به تمام دیگر مسلمانان، در اعمال و کردار او چیزهایی می‎شود پیدا کرد که با دستورات دینی سازگار نیست، همچنانکه از لحاظ سیاسی و اجتماعی، اقدامات او بدون عیب و نقص نبوده و سیاستمداران خرده گیریهای زیادی به کار او دارند مخصوصاً با توجه به اینکه تقریباً تنها و یک تنه در برابر آن همه مشکلات و آن همه دشمن خارجی و داخلی، مبارزه می کرد و برای مشورت و هم فکری، افراد قابل توجهی در اختیار نداشته و تقریباً با روشی استبداد و دیکتاتوری که شاید مناسب با وضع آن برهه ی از زمان بوده است، مملکت را اداره می کرده است.

و اینک چند انتقاد:
1- می نویسند در مورد نزاع سربازی با شخص آلوفروشی که مدتی بود سرباز آلوهای او را با هسته خورده تا تعداد آلوهای خورده شده، معلوم نباشد و سرباز منکر بود، امیرکبیر احساس کرد که حق با آلوفروشی است و دستور داد شکم سرباز را پاره کنند و هسته های آلو را بشمارند.
یا به خاطر چریدن اسب سرباز یا افسری در مزرعه ای، اسب را از صاحبش می گرفت و به صاحب مزرعه می داد و یا برای تنبیه ماموری متخلف او را از هستی ساقط میکرد و از این قبیل مجازات ها و سخت گیری ها.
بعضی ها برای تبرئه ی امیر گفته اند: در محیطی که فساد ریشه کرده زورگو و قلدرها و نورچشمی ها به ستم کردن و زورگفتن خو گرفته اند و بدون شدت عمل و سخت گیری، ولو در چند مورد چشمگیر، اجرای عدالت و محو فساد و ستم ممکن نیست، به عنوان ثانوی، مجازات های سنگین تر از مقررات قانونی نه تنها جایز بلکه گاهی واجب و لازم می‎شود و وضع امیرکبیر تحقیقاً چنین بوده و لذا بیشتر سخت گیری او در مورد نظامیان و نوکران دربار و گردن کلفتها که همیشه مقررات کشور را نقض می کردند و مامورین متخلف ادارات که دستگاه اداری را فلج کرده بودند انجام می شده.
2- از جمله ایرادهایی که از لحاظ مذهبی می‎شود بر اعمال امیرکبیر گرفت، این است که دستور داده چند مسجد را تبدیل به قراولخانه کنند. گرچه برای این ادعا ابداً سندی نقل نمی کنند، اگر این مطلب صحیح باشد و جهات دیگری به نظر علمای وقت به عنوان ثانوی مجوز آن نبوده، می‎شود آن را از گناهان امیر به حساب آورد.
از لحاظ سیاسی هم انتقادهای زیادی به روش امیر شده که بعضی از به قرار ذیل است:
1- او از ناپاکی میرزا آقاخان نوری و ارتباط او با انگلستان استعمارگر و حمایت انگلستان از او کاملاً اطلاع داشت و با این اطلاع نبایستی در مقابل اصرار از انگلیسها تسلیم شود و نوری را در پست وزارت کشور و معاونت خود در کابینه دولت بگذارد.
2- همیشه شاه را مظهر قدرت و تب مقتدر فعال مایشاء و منشاء تمام قدرتهای کشور معرفی کرده است و این روش با پرورش روح دموکراسی در کشور و میدان دادن به افکار ملت در سیاست کشور، سازگار نیست و باعث تحکیم موقعیت رژیم دیکتاتوری که منشا همه فلاکت های کشوراست می‎باشد.
3- یک کادر سیاسی پاک و فرزانه و با فضیلت که پس از خودش مملکت را اداره کند تربیت نکرد و تمام اصلاحات او تقریبا قائم به شخص خودش بود و اصولاً هر چه که قائم به شخص باشد، در معرض فنا و نابودی است همانطور که اصلاحات امیر پس از او از میان رفت.
در اینجا خوب است یک نکته ی دیگر از افتخارات امیر را تذکر دهم و آن اینکه برخلاف رویه بیشتر سیاستمداران انقلابی که غرق در انقلاب می‎شوند تز غلط تفکیک دین از سیاست که ساخته و یا پرداخته ی استعمار است در برنامه های انقلابی امیر به چشم نمی خورد.
او مثل اینکه درک کرده بود نیروی عظیم دین در میان ملت مسلمان شیعه می‎تواند در مقابل هجوم و حمله استعمار، سد محکمی باشد، به شرط اینکه از آلودگیها و مفاسدی که استعمار در راه آن قرار داده است مبرا باشد و لذا سعی می کرد آبروی دین و روحانیت محفوظ بماند.
کسانی که سعی می کنند بدون سند و دلیل و با خطابه و عبارت پردازی، خیالهای باطل خود را به تاریخ زندگی امیرکبیر بچسبانند و کاستن نفوذ روحانیت و یا تفکیک دیانت از سیاست را به دروغ در برنامه های اصلاحی او وارد کنند، دانسته یا ندانسته، در خدمت استعمارند که از این راه می خواهند نیروهای کشور را از هم جدا کند و به جان هم اندازند تا خود به خود خنثی یا نابود شوند.
اصلاحات داخلی دیگر:
اصلاحات داخلی امیرکبیر منحصر به همین چند مورد که نوشتیم نیست. بلکه او تقریبا در جمیع شئون کشور که احتیاج به اصلاح و ترمیم داشت دست به اصلاح زد. منتهی بعضی را به انجام رسانید و بعضی دیگر را ناتمام گذاشت و رفت.
اصلاحات اداری، تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه، تاسیس چاپخانه، تکمیل پست خانه، طبع و نشر کتب و رسالات مفید، تعمیم بهداشت، تلقیح اجباری سرم آبله، تهیه و نشر نقشه های کامل جغرافیای جهان و مخصوصا نقشه ی ایران، مبارزه با فساد و رشوه خواری، اصلاح وضع قضاوت، حذف القاب و عناوین فراوان که بزرگان کشور همراه اسم خود یدک می کشیدند و ده ها اقدام اصلاحی دیگر، از افتخارات سه سال و اندی دوران زمامداری امیرکبیر است.
سوال و جواب:
یک روز امیرکبیر و معاونش میرزا آقاخان در کنار دیوار حیات منزل معروف به کریمخانی از صبح تا نزدیک ظهر نشسته بودند و از هر دری سخن می گفتند کم کم آفتاب به آنها رسید، امیر در حالی که می خواست از آنجا برخیزد از میرزا آقاخان پرسید:
مگر من صدراعظم نیستم؟ میرزا آقاخان جواب داد: چرا.
مگر مردم ایران حاجتی ندارند؟ چرا
مگر دربانان در خانه، مانع ورود مردم و آوردن عریضه ها می‎شوند؟ خیر.
پس چرا در این مدت کسی به ما مراجعه نکرد؟ با تعجب ، چه عرض کنم؟
تعجبی ندارد. من هر کار را به دست فرد لایق و کاردانی داده ام و دیگر کاری بدون مسئول نیست که به من مراجعه کنند.
در خاتمه:
این را باید ناگفته نگذاریم که امیرکبیر برخلاف رویه زمامدارن کشورهای عقب افتاده، اهل تظاهر و ریا، آن هم به دروغ نبود و برای کاری کوچک یا بزرگ تبلیغات و سروصدا به راه نمی انداخت و به رخ ملت نمی کشید. بلکه بیشتر به واقعیت و حقیقت کار می اندیشید. وقتی که می خواست کارهای انجام یافته را به اطلاع ملت برساند به نام هیئت دولت و امضای دولت معرفی می کرد نه به نام شخص خود.
جالب این است که روزنامه وقایع اتفاقیه که خود امیر آن را تاسیس کرده بود در تمام دوران زمامداری امیر، فقط چهار مرتبه اسم او را نوشته است آن هم در مواردی است که موضوع خبر، شخص امیر بوده و ناچار بایستی اسم او نوشته شود.

منابع و مآخذ:
هاشمی رفسنجانی- اکبر- امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار- 1346- انتشارات فراهانی- تهران

وزارت آموزش و پر ورش
سازمان آموزشی وپرورشی تهران
مرکز آموزشی عالی فرهنگیان شهید ثانی ـ تهران

موضوع :
سیاست داخلی امیر کبیر در زمان صدارت

استاد راهنما :
جناب آقای نجفی

نام و نام خانوادگی محقق:
رقیه کاظمی

سال تحصیلی:
(1384ـ1383)


تعداد صفحات : 75 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود