تارا فایل

زندگی نامه نیما یوشیج



مقدمه:
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ خورشیدی در دهکده یوش استان مازندران – درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
نیما یوشیج با مجموعه تاثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
تمام جریان های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.
سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان های فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سروده است. وی در تبریز به دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرهالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را "روز شعر و ادب فارسی" نام گذاری کرده اند.
مهم ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به شمار می رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی های روستا یاد کرده است.

علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج:
(زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ خورشیدی در دهکده یوش استان مازندران – درگذشت ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
نیما یوشیج با مجموعه تاثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
تمام جریان های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.

کودکی
نیما در سال ۱۲۷۷ هجری شمسی درروستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد. پدرش ابراهیم خان اعظام السلطنه متعلق به خانواده ای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گله داری مشغول بود. پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسب سواری را به وی آموخت. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.
نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار می داد و در کوچه باغ ها دنبال نیما می کرد.

اقامت در تهران
دوازده ساله بود که به همراه خانواده تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچه ها کناره گیری می کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلم هایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن لویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.
فعالیت های اجتماعی
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف است با توفانهای سهمگین سیاسی – اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تاسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نیما نمیتوانست از این توفان های اجتماعی بی تاثیر بماند. نیما از نظر سیاسی تفکر چپگرایانه داشت، و با نشریه ایران سرخ یکی از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر میشد همکاری قلمی داشت. از جمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود. دیرتر در دهه بیست خورشیدی در نخستین کنگره نویسندگان ایران عضو هیات مدیره کنگره بود و اشعار وی در نشریات چپگرای این دوران منتشر می گردید.
تشکیل خانواده
در سال ۱۳۰۵ با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد. درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت. در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد. وی که در این زمان به دلیل بی کاری خانه نشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی می اندیشید اما چیزی منتشر نمی کرد.
ترک تهران
به سال ۱۳۰۷ خورشیدی محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما به آمل انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در این جا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش می کرد که چرا درآمدی ندارد. او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا واقع در مرز شوروی سابق به امر تدریس مشغول بود.
تغییر نام
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می کرد. در نخستین سال های صدور شناس نامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده است.
آغاز شاعری
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفته نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت.
آثار نیما
منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شده است. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کرده است و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداخته است. بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد و عشق عارفانه را رد می کند. چنان که خطاب به حافظ می گوید:
حافظا این چه کید و دروغ است

کز زبان می و جام ساقی است
نالی ار تا ابد باورم نیست

که بر آن عشق بازی که باقی است
من بر آن عاشقم کو رونده است

{{{2}}}

(افسانه)
نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مساله گو افکاری اجتماعی را بیان می کند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری می کند و هنوز راه خود را پیدا نکرده است. با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت. ای شب نیز در هفته نامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.
زندگی شخصی
نیمایوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند.پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و می خواست با او ازدواج کند اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید. بنابراین عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت. نیما صفورا را هنگام آب تنی در رودخانه دیده بود. این منظره شاعرانه و شکست عشق پیشین الهام بخش او در سرودن افسانه بود.
سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد . همسر وی عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود. حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی می کند . شراگیم در سال ۱۳۲۴ خورشیدی به دنیا آمد.
خانه نیما
خانه پدری نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار می رسد. این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراث فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شده است و حفاظت می شود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.
خانه نیما در دهکده یوش مازندران اردیبهشت ۱۳۸۶ ، آرامگاه او و سیروس طاهباز در وسط حیاط قرار دارد

نیما در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه اش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش ، بهجت الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته است.

نیما دوران طفولیت را در دامان طبیعت و در میان شبانان و "ایلخی بانان" گذراند که به هوای چراگاه، به نقاط دور، ییلاق و قشلاق می کنند و شب بالای کوه ها به دور هم جمع می شوند و آتش می افروزند.
وی در زندگی نامه ی خود نوشته ، زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کردند وشب ها بالای کوه ها ساعت های طولانی دور هم جمع می شدند .
از تمام دوره ی بچگی خود من به جز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات ساده ی آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبر از همه جا چیزی به خاطر ندارم.
نیما در دنباله زندگی نامه خود می افزاید: در همان دهکده که من متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم . او مرا در کوچه دنبال می کرد و به باد شکنجه می گرفت ، پاهای نازک مرا به درخت های ریشه و گزنه دار می بست و با ترکه می زد و مرا به ازبر کردن نامه هایی که معمولا اهل خانواده ی دهاتی به هم می نوشتند وادار می کرد.اما یک سال که به شهر آمده بودم اقوام نزدیک من مرا به همپای برادر از خود کوچکترم "لادبن" به یک مدرسه کاتولیک واداشتند.
نیما تا ۱۲ سالگی در "یوش" بود و بعد از آن به تهران آمد و روبه روی مسجد شاه که یکی از مراکز فعالیت مشروطه خواهان بوده است؛ در خانه ای استیجاری، مجاور مدرسه ی دارالشفاء مسکن می گزیند. پدر علی شب ها به وی "سیاق" می آموخت و مادرش که حکایاتی از "هفت پیکر" نظامی و غزلیاتی از حافظ حفظ داشت را به وی می آموخت .او ابتدا به دبستان "حیات جاوید" می رود و پس از چندی، به یک مدرسه ی کاتولیک که آن وقت در تهران به مدرسه ی "سن لویی" شهرت داشته، فرستاده می شود بعدها در مدرسه، مراقبت و تشویق یک معلم خوش رفتار که "نظام وفا" ـ شاعر بنام امروز ـ باشد، او را به شعر گفتن می اندازد. و نظام وفا استادی است که نیما، شعر بلند "افسانه" که به قولی، سنگ بنای شعر نو در زبان فارسی است را به او تقدیم کرده است.
نیما تابستانها به زادگاه خود می رفت و این کاری بود که بعد ها هم ترک نکرد و تا آخر عمر ادامه داد
او نخستین شعرش را در ۲۳ سالگی می نویسد؛ یعنی همان مثنوی بلند "قصه ی رنگ پریده" که خودش آن را یک اثر بچگانه معرفی کرده است و می گوید: "من پیش از آن شعری در دست ندارم". این قصه را نیما در سال ۱۲۹۹ هجری شمسی سروده و یک سال بعد انتشار داده و بعد قسمتهایی از آن به نام "دلهای خونین" در منتخبات آثار، تالیف محمد ضیاء هشترودی، نقل شده است.
نیما در سپیده دم جوانی به دختری دل باخت و این دلباختگی طلیعه ی حیات شاعرانه ی وی گشت . بعد از شکست در این عشق به سوی زندگی خانوادگی شتافت و عاشق صفورای چادرنشین شد و منظومه ی جاودانه "افسانه" را پدید آورد.
پدر نیما از ازدواج وی با صفورا راضی بود اما صفورا حاضر به آمدن به شهر نشد و ناگزیر از هم جدا شدند و دومین شکست او را از پای درآورد.
نامه های عاشقانه نیما یوشیج
نیما بعد از فراغت از تحصیل در مدرسه ی سن لویی در سال ۱۲۹۸ به کار در وزارت دارایی پرداخت اما بعد از مدتی از این کار دست کشید. دو سال بعد، با گرایش به مبارزه ی مسلحانه علیه حکومت قاجار اقدام به تهیه ی اسلحه می کند. در همین سال هاست که می خواهد به نهضت مبارزان جنگلی بپیوندد؛ اما بعدا منصرف می شود.
نیما در نتیجه ی آشنایی با زبان فرانسه با ادبیات اروپایی آشنا شد و ابتکار و نو آفرینی را از این رهگذر کسب کرد و به عنوان یکی از پایه های رهبری سبک نوین قرار گرفت.
نیما در دی ماه ۱۳۰۱ قطعه های " ای شب" و " افسانه " نخستین اشعار دوره جوانی خود را، که ملاک ارزیابی شخصیت هنری وی هستند، به وجود می آورد. قطعه " ای شب" که از یک سال پیش "دست به دست خوانده و رانده شده بود" در پاییز سال ۱۳۰۱ شمسی در روزنامه هفتگی " نوبهار" "مجله ی قرن بیستم به سردبیری میرزاده عشقی" [ در بعضی از منابعی که من بررسی کردم نام نوبهار آمده بود و در برخی دیگر قرن بیستم] به چاپ می رساند.
در ۱۳۰۵ با عالیه جهانگیری ـ خواهرزاده ی جهانگیرخان صوراسرافیل ـ ازدواج می کند. در سال ۱۳۱۷ به عضویت در هیات تحریریه ی مجله ی موسیقی درمی آید و در کنار "صادق هدایت"، "عبدالحسین نوشین" و "محمدضیاء هشترودی"، به کار مطبوعاتی می پردازد و دو شعر "غراب" و "ققنوس" و مقاله ی بلند "ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان" را به چاپ می رساند. در سال ۱۳۲۱ فرزندش شراگیم به دنیا می آید ـ که بعد از فوت او، با کمک برخی دوستان پدر، به گردآوری و چاپ برخی شعرهایش اقدام کرد.
ادبا "گفتند انحطاطی در ادبیات آبرومند قدیم رخ داده است. مدتها در تجدد ادبی بحث کردند. شاعر گارد می بست، جرات نداشتند صریحا به او حمله کنند.کنایه می زدند، ولی صداها به قدری ضعیف بود که به گوش شاعر نرسید و بدون جواب ماند. در ظرف این مدت آن قطعه با بعضی شعرهای دیگر، که در اطراف خوانده شده بود، در ذوق و سلیقه چند نفر نفوذ پیدا کرد. آن اشخاص پسندیدند، استقبال کردند و تیر به نشانه رسیده بود. نشانه شاعر قلبهای گرم و جوان بود. نگاه او به چشمهایی بود که برق می زدند و تند نگاه می کنند. شعرهای او برای آنان ساخته شده بود."
در سالهای ۱۳۰۵ دفترچه ای از اشعار نیما که منظومه "خانواده سرباز" و سه قطعه کوتاه در آن بود، منتشر شد.
نیما به خود و نتیجه کار خود اطمینان داشت. اول پیش خودش فکر کرده بود که هرکس کار تازه ای می کند سرنوشت تازه ای هم دارد.او به کاری که ملت به آن محتاج بود، اقدام کرده بود. حقیقت این است که نیما هنوز در این راه از دیگر کسانی که پیش از او معایب شعر سازی به طرز قدما را دریافته و در پی راه های نوینی بودند، متجددتر نبود.
اما آگاهی بیشتر او به لطایف زبان فارسی و آشنایی مستقیم وی با ادبیات فرانسه و عاری بودن بیان او از بعضی لغات و عبارات و جمله بندیهای نامانوس و به خصوص طبع شاعرانه او، به وی اجازه داد که دعاوی همکاران خود را با دادن نمونه هایی بهتر و جالبتر و عملاً اثبات کند.
نیما طرح نظریات هنری را حرف می دانست و بیش از حرف به عمل پرداخته بود. کارنیما، برخلاف کار رفقای دیگرش، عجولانه و نسنجیده نبود. او نمی خواست محافظان را در همان قدم اول یکسره و یکباره از خود روگردان کند. چنان است که گویی استنباط کرده بود هموطنان وی به شکل و قالب شعر و الفاظی که در آن به کار می رود، بیشتر دلبستگی دارند تا به مضمون آنها. کار شاعر جوان در نخستین قدم هنوز " شکستن و فروریختن" نبود. او از اصول جاریه شعر فارسی منحرف نشد و شعرهای اولیه خود را در همان قالبهای معمول و معهود ریخت.
وزن و قافیه را بجای خود گذاشت و قافیه ها را برای آنکه پشت سر هم تکرار نشود، یک مصرع فاصله داد و دیگر پیرامون قافیه ای که آورده بود نگشت تا از تاثیر یکنواخت و نامطلوب قافیه های مسلسل و مکرر بکاهد و بدین ترتیب غزل با تغزل نوینی با مفردات خوب و ترکیب درست پدید آورد که دردها و غمهای شاعر یا به عبارت بهتر دردهای جامعه را ترنم می کرد.
نیما علاوه بر شکستن برخی قوالب و قواعد، در زبان قالب های شعری تاثیر فراوانی داشت؛ او در قالب غزل ـ به عنوان یکی از قالب های سنتی ـ نیز تاثیر گذار بوده؛ به طوری که عده ای معتقدند غزل بعد از نیما شکل دیگری گرفت و به گونه ای کامل تر راه خویش را پیمود.
نیما بعد از سالها تلاش در عرصه شعر و ادبیات در زمستان ۱۳۳۸ دلش هوای یوش کرد و خواست به آغوش طبیعت زادگاهی باز گردد. به علت سرمای شدید یوش، به ذات الریه مبتلا شد .
و عاقبت در اواخر عمر این شاعر بزرگ، درحالی که ه بود و برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداد و در تاریخ ۱۳ دی ماه ۱۳۳۸، نیما یوشیج، آغازکننده ی راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شد. او را در تهران دفن کردند؛ تا اینکه در سال ۱۳۷۲ طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک سپردند.
او را به شهر آوردند و در یک شب سرد قلبش از کار باز ایستاد و روز بعد " خاکها را بر جسد کوچکی می ریختند که دنیای بزرگی را با خود می برد." بدین قرار، شاعر و سخندان بزرگ عصر ما، که به قول گلچین "کوهی از گذرگاه گوینده برداشته و دانه نو در این سرزمین کاشته بود" شصت و چهار سال عمر کرد تا شب ۱۶ دی ماه ۱۳۳۸ ، آغازکننده ی راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شود. روز دوشنبه هجدهم آن ماه تن به خاک تیره سرد سپرد. " افسانه " زندگی پر ملالش به پایان رسید، در حالی که، اشعار و نوشته های بکر و با ارزشی در باره هنر و اندیشه خود به جا گذاشت.
آثار علی اسفندیاری – نیما یوشیج
نوشته های نیما یوشیج را می توان در چند بخش مورد بررسی قرار داد: ابتدا شعرهای نیما؛ بخش دیگر، مقاله های متعددی است که او در زمان همکاری با نشریه های آن دوران می نوشته و در آنها به چاپ می رسانده است؛ بخش دیگر، نامه هایی است که از نیما باقی مانده است. این نامه ها اغلب، برای دوستان و همفکران نوشته می شده است و در برخی از آنها به نقد وضع اجتماعی و تحلیل شعر زمان خود می پرداخته است؛ ازجمله در نامه هایی که به استادش "نظام وفا" می نوشته است یا نامه های عاشقانه او .
۱۳۰۱
◊ قصه رنگ پریده، خون سرد(مجموعه شعر)- مطبعه سعادت
۱۳۰۵
◊ فریادها (مجموعه شعر) – خیام
۱۳۲۳
◊ مرقد آقا (داستان)- کلاله خاور
۱۳۲۹
◊ افسانه (منظومه) – علمی
۱۳۲۹
◊ دونامه – بی نا
۱۳۳۵
◊ ارزش احساسات (مقالات تحقیقی)- صفی علیشاه
۱۳۳۶
◊ مانلی (شعر) – صفی علیشاه
۱۳۳۹
◊ افسانه و رباعیات (شعر)- کیهان
۱۳۴۴
◊ ماخ اولا (مجموعه شعر) – شمس تبریز
۱۳۴۵
◊ شعر من (مجموعه شعر) – جوانه
ویژگی سخن
نیما در نتیجه آشنایی با زبان فرانسه، با ادبیات اروپایی آشنا شد و ابتکار و نو آفرینی را از این رهگذر کسب کرد. او یکی از پایه های رهبری سبک نوین گردید و در این راه تلاش و سعی زیادی نمود. اشعار نخستین او با اینکه در قالب اوزان عروضی ساخته شده از مضامین نو و تخیلات شاعرانه برخوردار است که در زمان خود موجب تحولی در شعر گردید. نیما در آثار بعدی خود اوزان شعر عروضی را می شکند و شعرش را از چارچوب وزن و قافیه آزاد می سازد و راهی تازه و نو در شعر می آفریند که به سبک نیمایی مشهور می گردد.
سید محمدحسین شهریار
سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان های فارسی و ترکی آذربایجانی شعر سروده است. وی در تبریز به دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرهالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را "روز شعر و ادب فارسی" نام گذاری کرده اند.
مهم ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به شمار می رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی های روستا یاد کرده است.

شهریار در سرودن انواع گونه های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته است. از جملهٔ غزل های معروف او می توان به علی ای همای رحمت و "آمدی جانم به قربانت" اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته است.
مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکهٔ دوم سیما به نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت.

زندگی نامه

مقبرهٔ شهریار در مقبرهالشعرای تبریز.
شهریار به سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را در روستای مادری اش -قیش قورشاق- و روستای پدری اش -خشگناب- در بخش تیکمه داش شهرستان بستان آباد در شرق استان آذربایجان شرقی سپری نمود. پدرش حاج میرآقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد.
حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکدهٔ ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.
در سال های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می سراید. گفته می شود که منظومهٔ حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترجمه و منتشر شده است. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به نام "عزیزه عمیدخالقی" ازدواج می کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می شود.
شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن -از جمله روح الله خمینی، سید علی خامنه ای و اکبر هاشمی رفسنجانی- سرود که این اشعار پس از مرگ وی انتشار یافتند. وی در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرهالشعرای تبریز مدفون گشت.
عشق و شعر
وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمهٔ ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبان هاست. منظومهٔ حیدربابایه سلام که در سال ۱۳۳۳ سروده شده است، از مهم ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می شود.
گفته می شود شهریار دانشجوی سال آخر رشتهٔ پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می شود. گویا خانوادهٔ دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این که فقط یک سال به پایان دورهٔ ۷ سالهٔ رشتهٔ پزشکی مانده بود، ترک تحصیل کرد. شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می شود. به صورت جدی به شعر روی می آورد و منظومه های بسیاری را می سراید. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان می شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می رسد و به عیادت محمدحسین در بیمارستان می رود. شهریار پس از این دیدار، شعری را در بستر می سراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان به صورت آواز درآمد.
شهریار این تخلص را از تفالی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده است.
شهریار و عشق به ایران
شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه آذربایجان خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می داند و نسبت به اشاعه سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می آید، هشدار می دهد و خطاب به آذربایجان می گوید:
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
پور ایرانند و پاک آئین نژاد آریان
اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق ترا گفتند ایرانی نه ایی
صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
( دیوان – ج ۱ – ص ۳۵۲)

شهریار قطعه شعر فوق را "جوش خون ایرانیت" خویش می داند و می گوید:

این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است
گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان
شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند
باد خاک پاک ایران جوان مهدامان
(دیوان – ج ۱- ص ۳۶۵)
قصیده ها
نمونه ای از قصیده های شهریار:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟

غزلیات
نمونه ای از غزلیات شهریار:
امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید، چه ها می بینی

شهریارا! اگر آیین محبت باشد

چه حیاتی و چه دنیای بهشت آیینی

غزل علی ای همای رحمت
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

"همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را"
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا[۱]

گفته شده که شهاب الدین مرعشی نجفی از فقهای شیعه درست در لحظهٔ سرودن شعر (علی ای همای رحمت) توسط شهریار در خواب آن را شنیده است.
شاعران از دیدگاه شهریار
مرحوم شهریار از نظر قدرت تخیل بخصوص خیالپردازی رمانتیک و نیز از نظر وسعت احاطه بر مقدار زیادی لغات و عبارات مستعمل فارسی نه تنها در بین شاعران کلاسیک امروز بلکه در میان گذشتگان هم انصافاُّ بلانظیر و ممتاز است. وجه امتیاز دیگر شهریار این است که ایشان به عنوان نخستین شاعر سنتی معروف و محبوب ایران، تحول انقلابی در شعر امروز را که به سالاری و هنرداری نیما یوشیج بود، اگر چه در دایره محدودی پذیرفته اند، اما همین پذیرش در مدار بسته که همراه با سرودن اشعاری از قبیل "ای وای مادرم" و "پیام به انشتین" و "نقاش" و غیر هم بوده در پیشبرد کار تحول بسیار موثر افتاده چنانکه می توان گفت اگر ایشان فداکاری و پیشقدمی نمی نمودند بسیاری از اساتید رسمی و اسمی دیگر جرات پا گذاشتن در این دایره آتشین که از قضا برای همه گلستان خیال نگشته، نداشته اند.
با وجود این امتیازها و حسن ها، شهریار مثل هر هنرمند دیگری بخصوص هر شاعر دیگری در زندگی خصوصی و عمومی خود معایبی داشته است که امید است آیندگان به تدریج آنها را ندیده بگیرند و فراموش کنند.
و اما شاعران از دیدگاه شهریار. باید به طور کلی گفت که شهریار در قلمرو شهریاری خود به تقریب هیچ شاعر معاصر دیگری را در حد استادی قبول نداشت. البته برای نیما و بهار احترام قائل بود اما نیما را فقط شاعر "افسانه" و "شیر" می دانست و در قصیده معتقد بود که بهار از او قلچماقتر است منتها می گفت قصیده صورت خشنی از شعر است و باب طبایع ظریف نمی باشد مگر اینکه عاطفی یا اخلاقی باشد و عجیب اینکه مهدی اخوان را هم به خاطر چند قصیده که در جوانی سروده بود قبول داشت و نه چیز دیگر و از شاملو و فروغ و سپهری و آتشی و نظایر آنها حرفی نمی زد. اما از شهرت شاملو زیر زیرکی بی خبر نبود و در محضر او تلفظ بعضی از اسمها به عتاب چشم و ابرویش نمی ارزید. تنها شاعری که به شعر او و خود او علاقه داشت هوشنگ ابتهاج بود و گاهی از مشیری و نادرپور و یکی دو شاعر مذهبی محلی هم اسمی می برد و در خصوص خود من فقط شعر "ارک تبریز" را تحسین می کرد و یک بار گفت حق این بود که این شعر را من می گفتم این شعر ماندنی خواهد بود…
به طور عام شهریار در مورد پسند شاعران دیگر معیارهای عجیبی داشت که مربوط به خود شعر نبود. مثلاُّ می گفت شاعر اگر حالی و نمکی نداشته باشد بی فایده است و به من می گفت: "برج زاج" نباش و در این اواخر روی عامل "ایمان" تکیه می کرد. و حال با افزودن یک مطلب مهم، بجا یا نابجا، ختم مقال می دهم و آن اینکه برخلاف شایعه ناجوانمردانه یا ناآگاهانه، شهریار در هیچ دوره ای به خاطر اعتیاد به چیزی، خود را به کسی یا مقامی نفروخته و اساساُّ اعتیاد غیرقابل مراقبت یا تامین ناپذیری به آن صورت که گفته می شود نداشت و من با معاشرت پانزده ساله شبانه روزی بی تکلفانه شاهد این قضیه بوده ام. عقاید مذهبی شهریار هم چیزهای غیرعادی مخصوص خودش بود که در همان دوره گذشته مورد اعتراض علمای روشنفکر و حتی مقامات امنیتی محل قرار می گرفت. اما متاسفانه شهریار خیلی مواظب وجهه خود به عنوان یک شاعر استاد و پیام آور عصر بود و تمام کوششها حتی پاره ای از گرایشهایش در مقاطع مختلف زمانی به همین خاطر بود بدون اینکه خدا نکرده همراه با خبثی و خیانتی باشد. او آرزو داشت هر وقت از جهان می رود، چه رسمی و چه ملی تجلیل بی مانندی از او به عمل آید و تقریباُّ چنین هم شد با این توضیح و پایان بندی که ایشان از حدود سالهای 27 و 28 به بعد یعنی در عرض چهل سال دوم زندگی همیشه تصور می کردند که بیش از چند ماه زنده نخواهد ماند. بهر حال خاطره اش در دل ما عزیز است و [چون] یادگارهای خویش در ضمیر آگاه و ناآگاه فرهنگ ایران به استمرار ما فی باقی خواهد ماند.

نقش شهریار در تاریخ ادب ایران
هنگامی که از ادبیات میهنی ما یاد می شود گروهی شاعر به ترتیب اهمیت: با آثار مخلدی که از خود باقی گذاشته اند پیش نظر مجسم می گردند. در حقیقت روح ادبیات کلاسیک ایران را شاهکارهای منظوم فارسی تشکیل می دهد و آثار نثری ممتاز ما صرفنظر از رسالات علمی و تاریخی و نظایر آنها یا اغلب به وسیله شعرا و یا تحت تاثیر ایده ها و تلفینات آنها نگارش یافته است. بنابراین بحث ادبی ما همیشه بر محور شعر و شاعری ست و ما ادبیات قومی و موجودیت ملی خود را مرهون شعرای نامدار خود می باشیم.
اجمالاُّ تاریخ ادب را می توان به سه دوره تقسیم نمود: دوره قبل از حافظ و دوره بعد از او و دوره ای که از نیمه اول قرن چهاردهم آغاز گردیده و هم اکنون ادامه دارد. دوره قبل از حافظ مورد بحث و محل استفاده ما نیست و اما بعد از حافظ، فرد اکمل شعرای ما، همه می دانیم که ابتذال و انحطاط ادبی در ایران آغاز شد و سالها گذشت و زمانها سپری گشت و در آسمان سخن ستاره تابناکی ندرخشید. در حقیقت عامل این رکود کسی جز خود حافظ نبود، زیرا نفوذ معنوی و جذبه گفتار و حالت بیان او، هنر همه شخصیتهای بعد از او را تخدیر کرده و در تیزاب تقلید فرو برد و مذاب و مستهلک نمود.
شاید آنها که می گویند عشق و ایمان به هر ایده و هنری مانع تحقیق و دسترسی به هدفهای دورتر است پر به خطا نرفته اند. باری در دنبال مقال این سخن افزودنی است که در سرتاسر قرن نهم و دهم و نیمه اول قرن یازدهم سخنوری هنرمند و اصیل ظاهر نگشت و این وضع به جا بود تا شاعر متفکر و مبتکر قرون اخیر میرزا صائب تبریزی پا به عرصه وجود ایجاد نهاد و آثار فراوانی با مضامین بدیع و رنگین عرضه داشت و مکتب گونه ای پدید آورد یا ترویج نمود که همه بر خصوصیات و وجوه مشخصه آن واقفیم.
این سبک معروف به هندی چند زمانی در مذاق تازه طلبان مطبوع و گوارا بود و حتی به طور موقت ذوق عوام را از مشرب عالی حافظ منحرف نمود و اما دیری نپائید که ناسازگاری آن با طبع لطیف و غنائی مردم میهن ما آشکار گردید و این حقیقت بسی بارزتر از پیش نمایان شد که شعر سیراب کننده روح ایرانی همانست که نظامی و مولوی و سعدی و سایرین گفتند و در حافظ ختم شد؛ آنگاه غزلهای خواجه شیراز و کمتر از او استاد سخن سعدی بار دیگر سرمشق سخن سرایان گردید، اما این کوشش که در عهد قاجار آغاز و به اوج خود رسید نتیجه ای نداد و گروهی شعرای متوسط که آخرین و بهترین آنها فروغی بسطامی بود نتوانستند به حد کافی آثار اصیل و عمیق عرضه دارند و الفاظ و عبارات معدود غنائی و تغزلی بدون محتوی جدید و حالت جالب به زودی مردم را خسته کرد و حتی در اوایل مشروطیت تنع نسبی که با سرودن اشعار وطنی پدید آمد جز اندک زمانی اهل ذوق را مقبول نیفتاد و ارباب بصیرت ترجیح دادند که بَدل را گذاشته و به اصل بازگردند و آنگاه به سوی شعرای متقدم روی آوردند خصوصاُّ حافظ که در حقیقت به جای همه آنها و زماناُّ نیز نزدیکتر از دیگران بود.
در این بین شاعری پیدا شد که برای اولین بار شعر عامیانه و با مضامین جدید و بیان سهل و ممتنع سرود و مورد توجه قاطبه تازه جویان قرار گرفت ولی چون کلاس شعر او پائین و مطالب اغلب برخلاف نزاکت بیان و نفرت انگیز و مخل صفای شاعرانه بود کم کم آثار او را صرفاُّ از نظر سادگی و شیرینی عبارت و معاصر بودن زبان و بیان پسندیدند و در هر حال در آن دوره از متقدمین حافظ و از متاخرین ایرج میرزا مقبول عوام و خواص بود. ایکن هیچکدام از این دو چنانچه باید و شاید رفع توقع ننمودند و شاعر ایده ال روز غیر از اینها بود و مردم کسی را می خواستند که با زبان تهرانی ایرج و فکر آسمانی حافظ شعر بگوید.
خوشبختانه انتظار چشم براهان طولی نکشید و چنین شاعری که مولود نیاز اجتماع و یک پدیده زنده زمان بود به وجود آمد و نام شهریار و غزلهای شورانگیز او در محیط ادب و حتی کوچه و بازار طنین انداز شد و کار شعر و شاعری رونق دیگر گرفت و نطفه تحول بسته شد و هر چند که در این اوان و اندکی پیشتر نیمای مازندرانی نیز عامل تجدد گردید و هر چند او در شهریار تاثیر نمود لیکن تنوع و کمال از آن گوینده اخیر شد.
اکنون شهریار تنها شاعری ست که در هر شیوه شعر سروده و نه تنها توفیق یافته بلکه اغلب گوی سبقت را بوده است و عقیده عموم صاحب نظران منصف بر این است که روی هم رفته و با ملاحظه تمام جوانب او شاعر بزرگ عصر ماست. تاکنون دیده نشده است که گوینده ای در دوره حیات خود تا این حد مورد استقبال مطبوعات و طبقات مختلف مردم قرار گیرد. روزی نیست که از اقصی نقاط کشور نامه های متعددی به او نرسد و تقاضای عکس و شعر و شرح احوال نشود و با اینکه بیشتر از پنج سال است که به شهر و دیار خود برگشته است، هنوز مجالس مهمانی و احتفالاتی که به افتخار او برپا می شود ادامه دارد و علاوه بر مقام ادبی بلامنازع، شان روحانی او هم روز افزون است و خدا کند که شمع حیات وی سالهای سال صفابخش بزم روشندلان و نفس گرم او روح و رمق پیکر افسرده معنویات این ملت باشد.
نامه نیما یوشیج به استاد شهریار/ ترجمه ترکی
استاد شهریارا مکتوب
عزیز شهریار!
سیزین آدینیزا قوشدوغوم پوئه مانی یوللاییرام. بو پوئه مانین دیلی، منیم اوزدیلیم دیر و اوز ایشلریمین خصوصیت لری ایله کی اونون بدیعی سیرلاری هله لیک منیم اوزومه بللی دیر. اگر عومور اولورسا و یازماقا ماجال، فورم جهتیندن او شکیل ده یازمالی یام.
مکتوبا آلدیغیم بو سوزلر، شعرلرین اوزوندن بوسبوتون آیدین دیرواونلاردا بیر خطا وارسادا، گناهینی من سهل دیر یئددی آرخامدان دونه نه جان بویونا چکیریک و او عبارتدیر کلمه لرین ائله بیر تهر ایشلن مه سیندن کی اونلاردان چوخ دوزگون و دقت لی بیر معنا دوغرولابیلسین. همده اونلار ساتینی آلینمیش بیر قول کیمی دئییل لر کی تانینمیش دیل قاعده لرینه چوخ دا بویون ایسین لر.
دئمک اولار بو اوزه ل لیک کی منیم شعرلریمده گورونور دیل قاعده لرینی کامیل لشدیریر و نتیجه ده دیل ده انکشاف تاپیر. بیر انکشاف کی مضمون دا، کلمه لرین آخیجی لیق و یوماشاق لیقیندا و گوجلو دانیشیق طرزینده اوزونو گوستریر.
باشقا بیر زاد کی بو شعرلرده وار، یئنی بیر ایش قیلیغی دیر کی بیزیم ادبیاتیمیزدا ایندی یه قدر سابقه سی یوخ ایدی. کیمسه بو خصوصدا دانیشماییب و اودا شعری آیاق لاشدیرماق دیر ائله دقیق موسیقی ایله کی طبیعتی بیان ائتمک ده، معجزه کیمی بیر رُل اویناییر. ایسته ر کی بو شعرلر آزاد وزن ده دئییله و یا کلاسیک شکیل لرده. سیزین دوستونوزون بو ایش طرزینه چوخلی اینام و باغلی لیقی وار و ناماز قیلان بیر مومن کیمی، اونون اونونده دیزه چوکور. گوزله نیلمز بیر باهارین و یئنی جه آچمیش بیر گولون باشینا دونور. اونون چوخلی حقیقی و دوزگون شعرلری کی جماعتین آنلامینا خاطیر، اوز سویه سینی آشاغی ائندیرمه ییب، بئله نکی اوصول لاردان آسیلی دیر.
بونلاردان باشقا بیر آیری ایش ده گورموشم. سیز دئمیشکن بو ایش، شهادته یئتیرمک کیمی بیر زاد دیر. بو سایاق شعرلرله، شاعیر اوزون بیر مقصد دالیجادیر و نئچه گونلوک اوتری شهرت و آدلیم لیقا آلدانمیر. بو ایشه شهادت دئمک دیر و منده بونا اَمینَم. نییه کی بوجور شعر دئمک چوخلی زحمت و واخت آپاریر.
نئچه یول لار اوز دوستلاریما دئمیشم کی آدام بو شعرلری دئیه نده و مصراع لارین حالینی طبیعی بیر نظم تاپماق اوچون گوزه تله ینده، یورولوب و بئزیشیر.
آمما بونلارین هئچ بیری سیزین بویوک درگاهینیزدا بیر شئی دئییل و هئچ بیر چتینلیک ساییلماز.
حتماً اگر بیرگون سئودیگیم صاباح گلمه لی اولسا، گونش ده اولاجاق. او گونش کی اونسوز هر بیرزاد بویاسیزدیر، اوره ک دیر. سن آختاران شئی ایسه اوره ک دئمک دیر. اگر اونو بو جیزما قارالار ایچره تاپابیلسن، و اگر من ائده بیله م دوزلوک و صمیمیت دن بیر نشان گوسترمیش اولام، گوردوگوم ایش لره هئچ یانیلمامیشام.
یازدیقیم بو نئچه سطیر، پوئه ما ایله بیرلیکده منیم اوره ک صافلیغیمدان چاغلانان بیر یادگاردیر. پوئه مانی حیات یولداشیم تایپ ائدیب و بو نئچه سطیری، اوز الیم له یازیرام. اومودکی قالسین اوگونه کی، بیز او گونو تانیمیریق. گوره سن او بیز اولمایان گونده، بیزیم نیسگیل لریمیزه آرتیب می یا آزالیب؟ اومودکی بو قابیل سیز تحفه نی، یاشیل یاپراق ساناسیز بیر درویش دن کی بویوک شهریارا اتحاف ائدیر.
بو پوئه منیم ایش اورنه گیم یوخ، بلکه بیر اورنک دیر منیم صفامدان.(1)
سیزین یولداشی نیز "نیما یوشیج"

خاطراتی از شهریار درباره نیما
… نیما همیشه مست خدا بود یا بگو همیشه خدامست، اما براستی تف کن بر آنچه گفتم و گذشت. من حیران بودم در دیدارها و حتی غیاب او ـ غرقه در شعرها و کارهایش ـ، که این مرد مردستان، از کدام خم و چشمه و دریا سبویش ـ سبوی همیشه در پستویش ـ را پر می کند؟ زنده یاد شهریار تبریزی، کا نزد من چون جان عزیز بود و یادگارهای شعری دست نخورده و ارشاد نشده اش همیشه عزیز خواهد بود (چون عماد جانم) باری به کسی گفته بود (بگذارید حالا که حوصله اش را دارم یک دو سه خطور خاطر و نیمچه خاطره ام را از شهریار برایتان نقل کنم، وقتی من از مشهد به تهران می آمدم در سال 1326 شمسی که نوزده ساله بودم، اول، و 1327 که معلم و مدیر و موسس دبستان کریم آباد بهنام سوخته ورامین ـ چهار بهنام دارد ورامین: پازوکی و… سوخته ازیسن و دیگر یادم نیست ـ شدم، چند سالی، برای همیشه به تهران کوچ کردم، باری وقتی عازم تهران بودم مرحوم گلشن آزادی مدیر جریده دو یا سه بار در هفته انتشار آزادی و میزبان و تقریباُّ مدیر انجمن ادبی خراسان، رحمت خدا بر او، که شهریار هم شعری برای او دیوان ارشاد نشده اش دارد، نمی دانم درین چاپ ارشاد شده اش هم هست یا نه:
دل در هوای گلشن آزادی مرغی بود [فغانی] و فریادی الخ
من هم در ارغنون شعری برای این در گذشته ارجمند که هم به گردن شهریار حق دارد و هم به قول جهنگیر تفضلی به گردن سه نسل از اهل ذوق و شعر خراسان و… حق دارد، یادش گرامی و زنده باد، باری گلشن آزادی هنگام کوچ دائمی ام به تهران تهران نامه ای خطاب به شهریار، داد به من که به ش برسانم و گفت: وقتی بر وی پیش شهریار، او خیلی آدم مهربان و خونگرمی است، هر تازه وارد را که می بیند، همان تو دلانچه خانه می گیرد غرق ماچ و بوسه و ازین حرفها می کند، این عادتش است، البته من درباره این عادت خونگرمی و مهربانی شهریار، قبلاُّچیزها شنیده بودم، آدمی که برای جهانگیر خان تفضلی شعر مهربان و خونگرم بگوید، حال آنکه جهانگیرخان تقریباُّ تقریباُّ همسن و سال شهریار بود، یا شاید یکی دو سال کم سن تر، به هر حال با شهریار دمخور شده بود و آمد و رفت و از این حرفها، جهانگیرخان پنجاه شصت سال را شیرین داشت، آن وقت شهریاری که برای جهانگیرخان پنجاه شصت ساله ـ که خودش رندی برومند و یلی بود در سیستان یعنی در تهران ـ شعر عاشقانه بگوید:

هم اندیشی های سیاسی،عاطفی و مذهبی شهریار با نیمایوشیج
رازی است که آن نگار می داند چیست

رنجی است که روزگار می داند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست

من دانــم و شــــهریار می داند چیست

این چه سر و چه راز مگویی است که نــیما جز شهریار همدردی دیگر بر شناخت آن
نمی یابد؟و این چه تاکید بر کتمان سری است که شهریار بر نیما می کند؟
نـــیما غم دل گو که غریبـــانه بگرییم
سر پیــش هم آریم و دو بیگـــانه بگرییم
آیا شــهریار و نیما علیرغم تفاوت در سبک و زبان و نگرش،دو درد آشنای دیرین اند؟
یا دو بیگانه ی نا آشنا ؟
در موارد غرابت و بیـــگانگی این دو شاعر از همدیگر، بسیار نوشــته اند،امــا در باب
همدلی ها،وســواسها و هراسهای مشــترک این دو هنرمند توطئه ی سکوت راه
انداختند.به ویژه برخی از نو اندیشــان نو اندیش تر از نیما و تجددگرایان متجددتر از
ایشان،نقش شهریار را در شکل گیری و معرفت آثار نیما به عمد فراموش کرده اند.
امید است که این مقاله بتواند ریشه ی همدردی های و همدلی های این دو شاعر
صاحب سبک را عرضه نماید. منظومه ی مسمط گونه ی"افسانه" که نقطه ی آغازی
بر شعر معاصر فارسی شمرده می شود،در دی ماه سال 1301توسط نیــما یوشیج
سروده شد.در آن سال شهریار در تهران می زیست. تهرانی که یک سال از کودتای
رضاخان را پشت سر گذاشته و سایه ی سنگینـش را در تمام زوایای خویش، حتی
در محافل ادبی تجربه می کرد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 و دستگیری نــیمایوشیج، مقتــضیات زمانه، کاری کرد
که نــیما نتواند گفته هایش را به روشنی با مردم در میان بگذارد و همین ترس و بیم
بود که گفتـــه هایش را پیــچیده تر از آنکه همه ی مردم بتوانند بفهمند، بــوجود آورد.
مهمترین خصوصیت هنر و ادب این دوران که رژیم ابتدا ناخواسته و سپس آگاهانه به
آن دامن میزد،تـفکیک آن به دو بـخش مردمی و روشنفکرانه بود، به این ترتیب حرکت
اصــلی و اثرگذار هــنر و ادبــــیات،چندان پیــچیده شد که از مردم به دور افتاد. رژیـم
شادمــانه این تــفکیک را پـذیرا بود، چرا که مــطمئن بود روشـــنفکران هیچ گونه هم
سخنی با مردم نخواهد یافت.(9)
جلال آل احـــمد در مــقاله ی "مشکل نیمایوشیج" به صــراحت می نویسد: عــالم
سیاست تنها با توجه به جنبه ی تخریبی کار نیما به او بال و پر می دهد و اورا ناچار
می کند که به کار خود پیچیدگی بیشتری دهد (10) شـهریار نیز با اشــاره به آخرین
دیــدار خود که در سال 1337 در تــبریز انجام گرفته بود به اقرار خود نـــیما در این باب
اشاره ها کرده است.(11)
شــهریار به رغم تاثــیری که از نـــیما پذیرفته بود، زیر این پــیچیدگی در زبان نـرفت و
اســـتقلال هـــنری و شـــعری خود را هـــمچنان پـــس از ســـال 1330،حفظ کرد. او
که عشق به طبیعت و یک نوع فانتزی تخیلی را از نیما آموخته بود زبان مردمی خود را
فــراموش نکرد.او در ســـال ۱۳۳۰، مـــنظومه ی"حیدر بابایه ســـلام" را که در ســطح
بــسیار وسیعی در داخـــل و خارج کـــشور با تــوده های مـــحروم شـــهر و روســـتا
ارتـــباط عاطفی بر قـــرار کرده بـــود،سرود. اگــــر نه فریاد ستم ستیز روستائیان،
دست کم صدای دردمندانه و آه و حسرت با آنان هست.
دو مرغ بهشتی شهریار و نیما یوشیج
وای یارب دلی بود نیما تکه و پاره خونین و مالین
پای شمع شبستان دو شاعر تنگ هم چون دو مرغ دلاویز
مهر بر لب ولی چشم در چشم با زبان دلی سحرآمیز
خوش به گوش دل هم سرایند دلکش افسانه های دل انگیز
لیک بر چهره ها هله غم
آغاز پیدایش شعر نوین زبان فارسی بود. "امین اسفندیاری" نیما یوشیج اولین منظومه خود به نام "خانواده سرباز" را (که از کمتر شهرتی برخوردار شد) به وسیله انتشارات خیام به طبع رسانده بود. وی به علت آن که اکثراُّ به مسقط الراس خود در "یوش" مازندران رفت و آمد داشت، کمتر به کتابخانه مراجعه می نمود. شهریار جوان نیز که اولین مجموعه غزلیات و اشعار خود را به وسیله همین موسسه انتشار داده بود، با نام نیما یوشیج آغاز آشنا شد، ولی در آغاز چندان اشتیاقی از خواندن آن منظومه از خود نشان نداد؛ تا اینکه پس از چندی افسانه نیما انتشار یافت. با انتشار این منظومه چنان حالتی به شهریار دست داد و آنقدر تحت تاثیر این شعر قرار گرفت که به گفته پدرم: در حالی که پای از سر نمی شناخت، مجموعه "افسانه" نیما را تنگ بغل فشرده و در جذبه و شیفتگی خاصی فرو رفته بود که حاضر نبود حتی لحظه ای از آن جدا شود. بالاخره پس از مدتی تصمیم گرفت به دیدار نیما به مازندران برود. "کوله بار" عشق و "رخت شبانی" خود را آماده کرد و راهی دیار همزبان گمشده خویش شد.

نتیجه:
نیما یوشیج با مجموعه تاثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
مهم ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به شمار می رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی های روستا یاد کرده است.
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف است با توفانهای سهمگین سیاسی – اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تاسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نیما نمیتوانست از این توفان های اجتماعی بی تاثیر بماند. علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. وی در زندگی نامه ی خود نوشته ، زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کردند وشب ها بالای کوه ها ساعت های طولانی دور هم جمع می شدند . نیما به خود و نتیجه کار خود اطمینان داشت. اول پیش خودش فکر کرده بود که هرکس کار تازه ای می کند سرنوشت تازه ای هم دارد.او به کاری که ملت به آن محتاج بود، اقدام کرده بود. حقیقت این است که نیما هنوز در این راه از دیگر کسانی که پیش از او معایب شعر سازی به طرز قدما را دریافته و در پی راه های نوینی بودند، متجددتر نبود.
شهریار در سرودن انواع گونه های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته است. از جملهٔ غزل های معروف او می توان به علی ای همای رحمت و "آمدی جانم به قربانت" اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته است. شهریار این تخلص را از تفالی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده است. گفته شده که شهاب الدین مرعشی نجفی از فقهای شیعه درست در لحظهٔ سرودن شعر (علی ای همای رحمت) توسط شهریار در خواب آن را شنیده است. وجه امتیاز دیگر شهریار این است که ایشان به عنوان نخستین شاعر سنتی معروف و محبوب ایران، تحول انقلابی در شعر امروز را که به سالاری و هنرداری نیما یوشیج بود، اگر چه در دایره محدودی پذیرفته اند، اما همین پذیرش در مدار بسته که همراه با سرودن اشعاری از قبیل "ای وای مادرم" و "پیام به انشتین" و "نقاش" و غیر هم بوده در پیشبرد کار تحول بسیار موثر افتاده چنانکه می توان گفت اگر ایشان فداکاری و پیشقدمی نمی نمودند بسیاری از اساتید رسمی و اسمی دیگر جرات پا گذاشتن در این دایره آتشین که از قضا برای همه گلستان خیال نگشته، نداشته اند. اکنون شهریار تنها شاعری ست که در هر شیوه شعر سروده و نه تنها توفیق یافته بلکه اغلب گوی سبقت را بوده است و عقیده عموم صاحب نظران منصف بر این است که روی هم رفته و با ملاحظه تمام جوانب او شاعر بزرگ عصر ماست.
آیا شــهریار و نیما علیرغم تفاوت در سبک و زبان و نگرش،دو درد آشنای دیرین اند؟
یا دو بیگانه ی نا آشنا ؟
در موارد غرابت و بیـــگانگی این دو شاعر از همدیگر، بسیار نوشــته اند،امــا در باب
همدلی ها،وســواسها و هراسهای مشــترک این دو هنرمند توطئه ی سکوت راه
انداختند.به ویژه برخی از نو اندیشــان نو اندیش تر از نیما و تجددگرایان متجددتر از
ایشان،نقش شهریار را در شکل گیری و معرفت آثار نیما به عمد فراموش کرده اند. شــهریار به رغم تاثــیری که از نـــیما پذیرفته بود، زیر این پــیچیدگی در زبان نـرفت و
اســـتقلال هـــنری و شـــعری خود را هـــمچنان پـــس از ســـال 1330،حفظ کرد. او
که عشق به طبیعت و یک نوع فانتزی تخیلی را از نیما آموخته بود زبان مردمی خود را
فــراموش نکرد.

پیشنهاد:
شعر در ایران از تاریخی درخشان برخوردار است و حتی پیش از رودکی نیز شاعران بزرگی داشته ایم. هر یک از این شاعران نیز برای بیان مقصود قالبها و وزنهای متعددی را به شعر فارسی پیشنهاد داده اند و همین موضوع موجب تنوع فرم شعر فارسی در طول تاریخ شده است که در این راه برخی از شاعران در حد ناظم باقی ماندند و برخی نیز به عنوان قلل شعر فارسی نامشان در تاریخ ادب فارسی درخشان شده است. نیما یکی از شاعران برجسته معاصر خواند که آنگونه که باید شعرش در جهان شناخته نشده است.
یکی از دلایل عمده ناشناخته شدن شعر نیما و شهریار در مواردی عدم ترجمه آثار آنان به زبانهای دیگر است. شعر فارسی در ترجمه بخشی از توانش خود را از دست می دهد، از این رو در برخی از ترجمه ها چیزی از شعر باقی نمی ماند. یکی از مهمترین ویژگیهای نیما را آغازگری او در شعر معاصر است. شهریار و نیما از جسارت خارق العاده ای در شعر برخوردار بودند و تکلیف شاعران نسلهای بعد خود را روشن کردند. آنان انقلابی در شعر فارسی به وجود آورد اما زبانشان هرگز مورد تقلید شاعران قرارنگرفت. نیما با نوآوریهایی که در شعر معاصر به وجود آورد مورد عناد سنت گرایان و شاعران "سوپرمدرن" قرار گرفت.
شعر نیما را می توان شعری طبیعت گرا خواند که در آن تصاویر بکری به چشم می خورد. در واکنش به سخنان کیومرث منشی زاده که شعر نیمایی را بدون پیرو می داند .شاعرانی چون شاملو، نادر نادرپور، و اسماعیل شاهرودی راه نیما را ادامه داده اند و نمی توان شعر او را ابتر خواند. شعر اگر خوب باشد نباید منکر زیباییهای آن شد. اگر شعری از گذر زمان گذشته است و به ما رسیده بی شک توانسته است حقانیت خود را در تاریخ ادبیات ثابت کند. اگر امروز شعر سهراب سپهری را می خوانیم و از آن لذت می بریم نباید منکر اهمیت آن باشیم. اگر امروزه شعر نیما و شهریار با اقبال روبرو می شود ناشی از این است که سر سفره شاعرانی چون خاقانی، رودکی، منوچهری و ناصر خسرو نشسته است و می بایست به نسلهای آینده منتقل و آموزش داده شود.

منابع
* زاهدی، لطف الله. بیوگرافی استاد شهریار. چاپ دهم، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین، ۱۳۳۷.
* زهری، علی. به جای مقدمه. چاپ دهم، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین،
* مرتضوی، منوچهر. مقدمه. چاپ دهم، تهران و تبریز: انتشارات نگاه و زرین، ۱۳۴۷.
* وزارت آموزش و پرورش. تاریخ ادبیات ایران ۲. چاپ سوم، تهران: دفتر برنامه ریزی و تالیف کتاب های درسی ایران، ۱۳۸۲.
* ↑ (نیما، زندگی و آثار او، نوشته ضیاء هشترودی صفحه ۱۱۷)
2. ↑ (تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی، جلد ۱، صفحه ۹۰)
3. ↑ (از صبا تا نیما، یحیی آریان پور، جلد 2 صفحه ۴۶۶)
4. ↑ (نیما، زندگانی و آثار او،صفحه ۴۶۷)
5. ↑ (نیما، زندگانی و آثار او، جلد 2، صفحه ۴۶۷)
6. ↑ (نامه های نیما، به کوشش سیروس طاهباز، صفحه ۲۲)
7. ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ (پیشین)
8. ↑ (یادمان نیما یوشیج، به کوشش سیروس طاهباز، صفحه ۴۰)
9. ↑ (نامه های نیما، صفحه ۲۰۵)

12


تعداد صفحات : 28 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود