نام امامان در قرآن
1-سوال: اصل امامت از اصول عقاید و به تعبیر بعضی از روایات، اساس اسلام است؛ پس چرا خداوند نام ائمه معصومین علیهم السلام را در قرآن ذکر نکرده تا موجب رفع اختلاف بین مومنان و شبهه در اذهان گردد؟
شیوه قرآن مجید در رابطه با امامان معصوم -به ویژه امیرالمومنین علیه السلام و فرزندان آن حضرت- این است که عمدتاً به معرفی "شخصیت" ممتاز و برجستگی های آنان بپردازد؛ نه معرفی "شخص" ایشان. این شیوه حکمت های متفاوتی دارد که به بعضی از آنها اشاره خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد:
یک: چگونگی معرفی شخصیت
قرآن مجید در موارد متعددی، پرده از امتیازات و ویژگی های شخصیتی و روانی ائمه هدی علیهم السلام به ویژه امیرالمومنین علیه السلام برداشته است؛ از جمله:
1-1. "ویُطعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسکِیناً و یَتِیماً و اَسِیراً"؛ "و بر دوستی خدا به فقیر و یتیم و اسیر طعام می دهند". مفسران بزرگ شیعه و سنی آورده اند: این آیه در شان علی ابن ابیطالب علیه السلام و اهل بیت ایشان است و مسئله روزه داری حضرت علی علیه السلام و اعضای خانواده آن حضرت و نیز افطار دادن خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی به طور متواتر نقل شده است.
1-2. "اِنَّمَا یُرِیدُ الله لِیُذهِبَ عَنکُمَ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً"؛ "همانا خداوند می خواهد که هر رجس و آلایشی را از شما [خانواده نبوت] دور سازد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند".
در خصوص این آیه مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام است، نزد شیعه و سنی اختلافی نیست. تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر صلی الله عیله و آله است که با ادله متعددی علمای شیعه و برخی از اهل سنت (مانند امام شافعی)، شمول آن را نسبت به همسران پیامبر صلی الله علیه واله رد کرده اند.
3-1. "اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ الله و رَسُولُهُ والَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ و یُوتُونَ الزَّکاهَ و هُم رَاکِعَونَ"؛ "همانا ولی و سرپرست شما خدا و رسول او و مومنانی هستند که نماز به پا داشته و در حال رکوع صدقه می دهند".
شان نزول این آیه نیز در تفاسیر معتبر شیعه و سنی، در رابطه با حضرت علی علیه السلام است.
البته آیات دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا می کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز، در آیه دوم طهارت مطلق از هر کژی و کاستی و عیب و گناه (عصمت) و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است.
دو. حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت علیهم السلام
شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد؛ از جمله:
2-1. انگشت گذاشتن روی اشخاص در مواردی، چندان نقشی در روشنگری ندارد؛ بلکه در نهایت به نوعی پیروی کورکورانه می کشاند. البته این مانع نیست که در موارد بایسته، افراد بایسته نیز معرفی شوند؛ ولی اساساً معرفی شخصیت، معرفی الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقّل، ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق می دهد.
2-2. معرفی شخصیت، زمینه ساز پذیرش معقول است؛ در حالی که معرفی شخص، در برخی از موارد موجب دافعه می شود. این روش، در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته و یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را ندارد، بهترین روش است. این مسئله دقیقاً در مورد امیرمومنان علیه السلام وجود داشته است.
برای شناخت درست این موضوع باید شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظر گرفت تا در پرتو جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی خاص آن جامعه، بتوان به درک صحیحی از مسئله نایل آمد. البته بررسی دقیق این مسئله از گنجایش این نوشتار خارج است؛ لیکن به اختصار می توان گفت به استثنای اندکی از مومنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام به اهل بیت علیهم السلام -به ویژه حضرت علی علیه السلام- پذیرش نداشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در مقاطع مختلف، با دشواری های زیادی، آن حضرت را مطرح می ساخت و در هر مورد، با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبرو می شد. دلایل این امر متعدد است؛ از جمله:
الف. بسیاری از مخالفان، کسانی بودند که تا مدتی پیش، در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود، شمشیر امام علی علیه السلام را دیده و از همان زمان کینه وی را به دل گرفته بودند. حضرت زهرا سلام الله علیها نیز یکی از علل روی گردانی از آن حضرت را همین نکته بیان فرموده است.
ب. تفکرات و سنت های غلط جاهلی، هن.ز بر اندیشه مردم حاکم بود و آنان اموری مانند گرایش های قبیله ای، مسئله سنّ و… را در امور سیاسی دخیل می دانستند. لذا مثلاً به بهانه جوان بودن حضرت علی علیه السلام، وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی دانستند.
ج. تفکّری خطرناک در جامعه تبلیغ می شد، مبنی بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله درصدد است خویشان خود را برای همیشه، بر مسند قدرت و حکومت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده آن حضرت را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر می کردند که برای چنگ اندازی به حکومت، برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مسئله چنان بالا گرفته بود که پس از معرفی حضرت علی علیه السلام در روز غدیر و پخش خبر آن، شخصی به نام جابر بن نضر یا حارث بن النعمان الفهری پس از گفتگو با پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: "خدایا! به ما گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آورده است و ما پذیرفتیم و اکنون می خواهد داماد و پسر عمش را بر ما حاکم و مستولی سازد! اگر او راست می گوید، سنگی از آسمان ببار و ما را بکش!!"
اکنون این سوال پدید می آید که آیا در چنین وضعیتی، تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت و یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بن کنده می شد و امت اسلامی یک پارچه و هم آوا شده، راه هدایت را پیشه می ساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت این چنین بود؟ هرگز! بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان نشان می دهد که این خطر به طور جدی وجود داشته است که بر سر مسئله امیرمومنان علیه السلام، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن می آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی -که در جامعه، پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بودند- رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند!!
شاید این مسئله ابتدا اغراق آمیز جلوه نماید؛ اما رخدادهای مهم تاریخی، به خوبی پرده برگرفته است. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه -که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخی است- اکتفا می شود:
همه مورخان برجسته آورده اند که چون پیامبر صلی الله علیه و آله لحظات آخر عمر خویش را می گذراند، درخواست لوح و قلمی نمود تا سندی برای امت به یادگار نهد که هیچگاه به انحراف و گمراهی گرفتار نگردند. این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن و هدف از آن -با توجه به موضع گیری های پیشین پیامبر صلی الله علیه و آله- واضح بود. در این هنگام خلیفه دوم بانگ برآورد: "اِنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُر!"؛ "همانا این مرد بر اثر شدّت تب هذیان می گوید!!"
شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است: "وَ مَا یَنطِقُ عَن الهَوَی، اِن هُو الَّا وَحیٌ یُوحَی…"؛ پس چرا پیامبر خدا و سخنگوی وحی در خانه اش و نزد عزیزترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار می گیرد و کار به جایی می رسد که از تصمیم خود منصرف می شود! زیرا آن سخن به طور آشکارا نفی عصمت پیامبر و زمینه نفی رسالت بود. از طرف دیگر مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا با وی چنین برخورد کردند، خود را به پشتیبانی گروهی دلگرم می دیدند؛ و گرنه هرگز جرات چنین جسارتی به خود نمی دادند. از همین جا روشن می شود که حکمت شیوه قرآن چیست؛ یعنی، قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقّل و مومنان ژرف اندیش حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنین خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزه های سیاسی باعث نشود که به طور کلی، مردم را از اصل دین و دیانت جدا سازند.
افزون برآن سومین آیه ای که در بند یک آورده شد، این پیام بسیار روشن را داده و ولایت امام علی علیه السلام را گوشزد ساخته است.
در اینجا یک سوال باقی می ماند و آن اینکه خداوند فرموده است: "اِنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ و اِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ"؛ "همانا ما ذکر [قرآن] را فرو فرستادیم و ما همواره آن را نگاهبانیم". با توجه به این آیه چه باکی از آن خطرات است؟
پاسخ این است که حافظ بودن خداوند برای قرآن، از راه اسباب و علل خاص آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنار زدن قرآن را به جهت اهداف خاص سیاسی از بین می برد.
چرا خداوند ، زمان قیامت را طولانی و به تاخیر می اندازد؟ 2-
نامعلوم بودن زمان و کیفیت وقوع قیامت، داراى اثر تربیتى است زیرا در صورت معلوم بودن آن چنانچه زمانش دور باشد، غفلت همگان را فرا مىگیرد و اگر نزدیک باشد، پرهیز از بدیها به شکل اضطرار و دور از آزادى و اختیار در مىآید.
با وجود نامشخص بودن زمان وقوع قیامت، تعابیر قرآن حاکى از آن است که عمر کوتاه دنیا و همچنین دوران برزخ به قدرى سریع طى مىشود که به هنگام وقوع قیامت، انسانها فکر مىکنند تمام این دوران چند ساعتى بیش نبود.
گذشته از این که می توان گفت : هم اکنون هست و مادر قیامت خود قرار داریم ولی به دلیل آلودگی ها و تعلقات این حقیقت از ما محجوب است. برای فهم بیشتر و عمیق تر -حقیقت قیامت – به محضر قرآن شریف می رویم:
قرآن کریم با اشارات و نکات خاص خود ، حکایت ها و بیان های گوناگونی در روشن سازی حقیقت قیامت دارد که برای هر کس به حد فهم و درکش هدایت های لازم و در خور توجهی دارد؛ چرا که به فرموده رسول خدا (ص): "به درستی ما جماعت پیامبران ماموریم که با مردم به میزان عقل ها [و ادراکاتشان] سخن گوییم" (1) .
از این رو ، وحی و آن چه به زبان رسول خدا جاری می شود، چون برای مردم گفته می شود، به شکلی بیان گشته تا برای هر کسی به اندازه فهمش قابل استفاده باشد و به همین علت در قرآن اسراری است که هر فردی به اندازه سهم فکری و برداشت خود می تواند از آنها بهره مند گردد.
قیامت نیز از جمله این موضوعات است که هر شخصی به اندازه عقل و خرد خود می تواند حقیقت آن را دریابد.
آیات قرآن از زوایای متفاوت واقعیت قیامت را بیان و با لحن های گوناگون ابعاد، وقایع و مراتب موجود و مسائلی را که در آن خواهد گذشت، تشریح کرده است. یکی از این ابعاد آن است که قیامت باطن نظام هستی و دنیا بوده و این نظامی که ما شاهد آن هستیم و همچنین نظام برزخی و عوالم بالاتر ظاهر آن می باشند. از این رو، از دیدگاه قرآن قیامت هم اکنون هست، ولی در پشت پرده و در زیر حجاب و حجاب ها و بعدا پدید نمی آید ، بلکه بعدا با کنار رفتن و سائط و موانع آن حقیقت ظاهر و بارز میگردد. آیات قرآن با تعابیر گوناگونی این موضوع مهم و دقیق را برای بشر بیان کرده که به یک وجه می توان سه گروه و دسته از آیات را حکایتگر این امر دانست:
دسته اول:
یک سلسله آیات داریم که به صورت پرسش و پاسخ بوده و می کوشد تا این گمان غلط که قیامت را به صورت "بعد" زمانی تصور کرده و عالم آخرت را در طول این نظام می پنداشته اند، باطل سازد. برخی گمان می کردند که قیامت بعدا بر پا خواهد گردید و بعدا اتفاق خواهد افتاد، لذا از رسول خدا(ص) بر اساس این پندار واهی سوال می کردند که "بعدا چه رخ خواهد داد؟" و در پاسخ این ظن باطل، آیات قرآن متذکر می شوند که قیامت در آینده نیست، همین حالا هم هست. البته پاسخ با دو لحن متفاوت، ولی با یک روح بیان شده است. در برخی پاسخ ها گفته می شود که: "قیامت الان هست و بعدا اتفاق نمی افتد" و در پاره ای پاسخ ها بیان می شودکه "قیامت بعد اتفاق می افتد ، یعنی بعدا ظهور می کند و بارز می شود" در اینجا به برخی از آیاتی که در این گروه جا می گیرند، اشاره می کنیم:
1. "و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین، قل انما العلم عند الله و انما انا نذیر مبین، فلما راوه زلفه سیئت وجوه الذین کفروا و قیل هذا الذی کنتم به تدعون"( 2)
"و می گویند: اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود؟" بگو! "علم [آن] فقط پیش خداست و من صرفا هشدار دهنده ای آشکارم." و آن گاه که آن[لحظه موعود] را نزدیک بینید، چهره های کسانی که کافر شده اند در هم رود، و گفته شود؛ "این است، همان چیزی که آن را فرا می خواندید!"
این که خداوند می فرماید؛ بگو! علم به این مساله نزد خداست، منظور این نیست که اگر بعد باشد، شما نمی فهمید و نمی شود به شما فهماند و شما قدرت درک نخواهید داشت، بلکه مقصود آن است که قیامت هم اکنون هم هست، اما کی ظهور پیدا می کند؟ از قدرت درک شما خارج است. بله اگر حجاب ها کنار رود شما قیامت را همین حالاخواهید دید مثل کافرانی که در برزخ هستند چون یک حجاب یعنی نظام مادی از جلوی چشمانشان کناررفته است، به قیامت نزدیکترندو نزدیکی صحنه قیامت را دیده و از این رو چنان که خداوند متعال در این آیه فرمود، چهره هایشان در هم و مکدر می گردد.
ما از آنجایی که در دنیا محجوب هستیم، آن نزدیکی را کم تر احساس می کنیم، اما وقتی به برزخ وارد شدیم و یک مرحله حجاب کنار رفت ظهور آن برایمان روشن تر می گردد، حتی کافران نیز قیامت را نزدیک دیده ،. "یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها قل انما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فی السموات و الارض لاتاتیکم الا بغته یسئلونک کانک حفی عنها قل انما علمها عند الله و لکن اکثر الناس لا یعلمون"( 3)
"از تو درباره قیامت می پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو! "علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمی گرداند. [این حادثه] بر آسمان ها و زمین گران است، جز ناگهان به شما نمی رسد" [باز] از تو می پرسند گویا تو از [زمان وقوع] آن آگاهی . بگو! "علم، آن تنها نزد خداست، ولی بیشتر مردم نمی دانند."
این آیه نیز با تعبیر خاص خود اولا ، تعبیر به آشکار شدن قیامت کرده است، نه به وجود آمدن و پدید آمدن.
ثانیا، مقصود از این تعبیر "علم آشکار شدن قیامت نزد خداست". آن است که اکثر مردم علمشان به آنجا که این زمان چه وقت ، نمی رسد. اگر آمدن قیامت یک مساله زمانی و بعد زمانی بود، به هر کسی که بگویند ، یاد می گیرد که کی و چند سال یا سالهای بعد اتفاق می افتد. پس مشخص می شود که مساله قیامت فراتر از بعد زمانی است و از درک انسان هاخارج است و تنها خداوند می داند .
3. "یسئلک الناس عن الساعه قل انما علمها عندالله و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا"(4)
"مردم از تو درباره رستاخیز می پرسند ، بگو "علم آن فقط نزد خداست" و چه می دانی؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد".
این تعبیر که شاید رستاخیز و قیامت نزدیک باشد، یعنی این ظاهر به آن باطن نزدیک است و اشراف دارد، زیرا از آنجا که باطن محیط بر ظاهر است به آن نزدیک هم هست. (4)
4- "قل لایعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله و ما یشعرون ایان یبعثون بل ادراک علمهم فی الاخره بل هم فی شک منها بل هم منها عمون".(5)
"بگو: "هر که در آسمان ها و زمین است، جز خدا غیب را نمی شناسند و نمی دانند کی برانگیخته خواهند شد؟" [نه] بلکه علم آنان درباره آخرت نارساست؛ [نه] بلکه ایشان درباره آن، تردید دارند ، [نه] بلکه آنان در مورد آن کور دل اند."
این آیه به صورت پرسش و پاسخ نبوده، ولی با لحن دیگری حقایق همان مفاد آیات قبل را بیان می کند که مردم علمشان به آخرت ناقص است، بلکه در شک اند و بالاتر، مردم نسبت به قیامت نابینایند؛ یعنی قیامت هست و آن ها نمی بینند، اگر کور دل نبودند نمی گفتند: "کی قیامت می آید؟" اگر چشم دلشان بینا بود ، می دیدند که قیامت الان هست و باطن این عالم و محیط بر آن است.
5. "و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین، قل عسی ان یکون ردف لکم بعض الذی تستعجلون(6)
"و می گویند اگر راست می گویید، این وعده (قیامت) کی خواهد بود؟" بگو: "شاید برخی از آنچه را به شتاب می خواهید در پی شما (و رقیب شما ) باشد."
این که خداوند می فرماید: "شاید رقیب شما باشد" اولا، شایدهای خداوند مثل شاید های ما نیست، بلکه شاید حتمی است، ولی چرا یک مساله تحقیقی به صورت شاید آمده؟ هر کسی به قدر فهم خودش برداشت می کند . ثانیا ، این که رقیب است؛ یعنی من که حالا هستم، قیامتم هم برپاست، باطن من که بهشتی ام یا جهنمی ام ، هم اکنون به عنوان رقیب با من هست، هی نگویید: "کی، کجا و چه وقت قیامت بر پا می گردد؟" قیامت شما با شماست، ولی در پشت حجاب و پرده و روزی که جنبه وجه الخلقی از میان برخاسته و جنبه وجه اللهی ظاهر گردد، این باطن، نمایان خواهد شد. البته اگر کسی در همین دنیا قیامتی شود. قیامت را خواهد دید.
پس قیامت شو قیامت را ببین دیدن هر چیز را شرط است این
تا نگردی او ندانی اش تمام خواه آن انوار باشد یا ظلام
عقل گردی عقل را دانی کمال عشق گردی عشق را دانی ذبال (7)
دسته دوم
یک سری آیات در قرآن است که غیر از پرسش و پاسخ بوده و با لحنی خاص می گوید که قیامت در زیر پرده ها و حجاب ها قرار گرفته، روزی خواهد رسید که این حجاب ها کنار رفته، آنچه پشت پرده هست، ظاهر می شود. به بیان دیگر، این دسته از آیات این حقیقت رابیان می کند که قیام قیامت یعنی بر طرف شدن حجاب ها و کنار رفتن پرده ها و ظهور آنچه که هم اکنون در واقع هست و از ما محجوب.
1. "و برزوا لله جمیعا"(8)
"و همگی در برابر خدا ظاهر می شوند."
این آیه با تعبیری خاص این واقعیت را بیان می دارد که انسان های خوب و بد بارز می شوند؛ یعنی وجه و جنبه الهی شان ظاهر می گردد که چگونه و چه ارتباطی با خداوند دارند و در مقام عبادت و عبودیت چه وضعیتی دارند . البته هم اکنون انسان بهشتی یا جهنمی چنین ارتباطی دارد و الان در واقع امر هر یک ازما نحوه ای ارتباط با خداوند داریم، ولی برای کسی که چشم دلش باز نگشته، این حقیقت درحجاب است و با نفخ دوم که جنبه وجه اللهی بارز گشته و جنبه وجه الخلقی کنار می رود، این باطن ظاهر می شود. از این رو ، خداوند تعبیر کرد به "برزوا" یعنی "بارز خواهند شد" پس الان هست، بعد ظاهرمی شود، نه این که الان نباشد و بعد به وجود بیاید. "بروز" یعنی "چیزی که بود و زیر پرده بود، آشکار شد" نه آنکه نبود و بعد ایجاد شد. و دقیقتر ، لحن آیه ای دیگر دلالت دارد که در روز قیامت همه هستی وموجودات برای خداوند عیان می شوند.
"یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار"(9)
"روزی که زمین به غیر این زمین و آسمانها [به غیر این آسمانها] مبدل می گردد و در برابر خدای یگانه قهار ظاهر شوند".
یعنی زمین و آسمان آن جنبه وجه اللهی اش از پشت پرده بیرون آمده، بروز کرده و وجه قیامتی خودش را عیان می سازد.
2. "و ازلفت الجنه للمتقین ، و برزت الجحیم للغاوین"(10)
"و [آن روز] بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می گردد و جهنم برای گمراهان نمودار می شود."
این فراز به خوبی به این حقیقت اشاره دارد که با کنار رفتن پرده ها و حجاب ها، بهشت نزدیک می شود و باید توجه داشت که این نزدیکی ، نزدیکی مکانی نیست. مثلا در درون و باطن یک دانه ، درخت با آن شکل و شمایل خود هست و هر چه این دانه مراتب خاص خود را به سوی درخت شدن طی کند و هر چه موانع را کنار بزند، طهور و بروز درخت نزدیک می گردد. در این جا نزدیکی معنای مخصوص خود را دارد و به معنی قرب و بعد مکانی نمی باشد.
همچنین می فرماید که جهنم هم برای گمراهان بارز و ظاهر می شود.
پس بهشت و جهنم در روز قیامت ساخته نمی شود بلکه آن دو، هم اکنون هست و در روز قیامت عیان خواهد شد.
3. "و نفخ فی الصور ذلک یوم الوعید، و جاءت کل نفس معها سائق و شهید، لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید"(11)
"و در صور دمیده شود، این است روز تهدید [من]. و هر کسی می آِید [در حالی که] با او سوق دهنده و گواهی دهنده ای است [به او می گویند:] "واقعا که از این [حال] سخت در غفلت بودی. و [لی] ما پرده ات را [از جلوی چشمانت] برداشتیم و دیده ات امروز تیز است."
این آیات به صراحت ، خطاب به انسان می گوید؛ آنچه در روز قیامت می بینی ، نه این که تازه به وجود آمده باشد، این ها بود، اما تو در غفلت به سر می بردی، ما تنها پرده را برداشتیم و تو آنچه را پشت پرده بود، دیدی. در آن روز چشمت تیزبین شده و چون وجه الخلقی از میان رفته و تو چشم وجه اللهی پیدا کرده ای، باطن این ظاهر را می بینی.
4. "الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر ، کلا سوف تعلمون ، ثم کلا سوف تعلمون، کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم"(12)
"تفاخر به بیش تر داشتن، شما را غافل داشت تا کارتان و پایتان به گورستان رسید. نه چنین است، زود اگر بدانید، باز هم نه چنین است، زود اگر بدانید. هرگزچنین نیست، اگر علم الیقین داشتید ، به یقین دوزخ را دیدید."
این آیات به روشنی این حقیقت را بازگو می کند که قیامت هم اکنون هست، ولی تعلقات انسانی مانند سبقت گرفتن و مسابقه دادن در تعلقات مادی و دنیوی ، آدمی را از دریافت آن، محجوب کرده است و اگر این حجاب مرتفع شود، هر کسی همین الان قیامت خود و دیگران را به اندازه سعه وجودی خود، درک می کند، اما صد افسوس که تفاخر در بیش تر داشتن (تکاثر) شما را مشغول خود ساخته، شما را از آنچه باید بدانید و بیایید و برسید، باز داشته است و در واقع این حجاب است که مانع دیدن حقیقت قیامت می شود، نه آنکه قیامت بعدا به وجود بیاید.
دسته سوم
یک دسته از آیات نیز به باطن بودن قیامت و ظاهر شدنش در بعد و تحقق و وجودش در اکنون با این بیان خاص اشاره دارد که بهشتیان هم اکنون در بهشت اند و متنعم و جهنمیان هم اکنون در جهنم اند و معذب ، ولی این حقیقت در پشت پرده بوده، در قیامت با رفتن ظاهر و جنبه خلقی هستی، وجهه خدایی ظاهر گشته و این در نعمت یا عذاب بودن عیان خواهد شد.
1. "ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم ، یصلونها یوم الدین و ما هم عنها بغائبین و ما ادریک ما یوم الدین، ثم ما ادریک ما یوم الدین ، یوم لاتملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله"(13)
"قطعا نیکان در بهشت اند و بی شک ، بد کاران در دوزخ اند ، روز جزا در آنجا در آیند و از آن (عذاب) دور نخواهند بود و تو چه دانی که روز جزا چیست؟ باز چه دانی که روز جزا چیست؟ روزی که کسی برای کسی هیچ اختیاری ندارد و در آن روز، فرمان از آن خداست."
این آیات حکایتگر این حقیقت است که ابرار هم اکنون در نعیم اند و گناهکاران الان درجحیم اند و این باطن، در روز قیامت به ظهور خواهد رسید و آن را در قیامت در می یابند و آن عذاب و نعمت از آن ها غایب نیست، بلکه هم اکنون هست و بر آنها محیط، ولی حجاب ها مانع از دیدن این حقیقت است.
2. "ان جهنم کانت مرصادا"( 14)
"(آری) جهنم (از دیر باز) کمینگاهی بوده"
این آیه می گوید که جهنمی که با تمام جزئیات خواهند دید ، در کمین هست؛ یعنی هست و در کمین است و ما از آن محجوبیم و این حقیقت بعد ظهور پیدا خواهد کرد.
3. "انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا"( 15)
"ما برای کافران زنجیرها و غل هاو آتشی فروزان آماده کرده ایم".
یعنی این ها هم اکنون هست و آماده ولی بعدا ظاهر خواهد شد.
4. "ان لدینا انکالا و جحیما و طعاما ذاغصه و عذابا الیما یوم ترجف الارض و الجبال و کانت الجبال کثیبا مهیلا"(16)
"درحقیقت پیش ما و (نزد ما، هم اکنون) زنجیرها و
زمین و کوه ها به لرزه در آیند و کوه ها بسان ریگ روان گردند."
پس عذاب الهی الان هست و در روز قیامت ظاهر می گردد.
نتیجه آن که، این سه دسته آیات همگی با تعبیرهای متفاوت حکایتگر این حقیقت اند که قیامت و جنبه وجه اللهی هم اکنون هست، ولی از ما محجوب است. اما پس از نفخه اول که جنبه خلقی موجودات از میان می رود،با نفخه دوم و نفخه احیا جنبه وجه اللهی ظاهر و بارز خواهد گشت و با بالا رفتن حجاب ها، پرده ها و موانع خلقی حقیقت قائم بودن به حق منکشف و عیان خواهد شد.
آیا نظریه تکامل انواع قابل پذیرش است؟ 3-
نظریه تکامل موجودات زنده از ابعاد مختلف قابل بررسى است:
گاهى از دیدگاه اعتقاد به خدا و توحید بحث مىشود که آیا این نظریه با اعتقاد به خدا منافاتى دارد یا نه؟
و گاهى از این بعد که با آیات قران در مورد خلقت منافات دارد یا نه؟
در این جا از چندسو باید مساله را مورد بررسى قرار داد:
1) ابتدا باید دید آیا این یک اصل مسلم و ثابت شده علمى است یا نه؟ در جواب باید گفت: این نظریه هنوز هم یک فرضیه است و دانشمندانى با آن به مخالفت برخاسته یا تغییراتى در آن دادهاند. بنابراین بر فرض ، این دیدگاه مخالف ظواهر برخى از آیات قرآنى قلمداد شود قدرت معارضه با آنها را ندارد.
2) به فرض مساله تکامل ترانسفور میستى را بپذیریم و براى انسان اجداد حیوانى قائل شویم هیچ گونه مخالفتى با اینکه انسانهاى موجود همه داراى پدر و مادر واحدى بنام آدم و حوا باشند ندارد.
بلى این سوءال پدید مىآید که خود آدم و حوا از تکامل حیوانات دیگر خلق شدهاند (نظریه ترانسفورمیسم) یا هیچ گونه اجداد حیوانى ندارند (نظریه فیکسیسم)؟
ظواهر آیات قرآن نظریه دوم است ولى در عین حال این آیات نفى کلى نظریه ترانسفورمیسم را در مورد انسانهاى قبل از انسان موجود (مانند انسانهاى نئاندرتال) نمىکند.
گذشته از این نظریه داروین از سوى بعضى دانشمندان ردّ شده است.
وهر چند ممکن است بین انسانهاى امروزى و از نسل آدم با انسان نماهاى گذشته از نظر فیزیولوژى (جسمانى) شباهتهاى وجود داشته باشد، اما به هیچ وجه نمىتواند بین عناصر اساسى انسانیت مانند روح انسانى، خلاقیت، وجود ارزشهاى اخلاقى، خوب و بد و…
شباهتها را اثبات کرد تا بین انسانهاى امروزى موجودات حیوانى ارتباط برقرار کرد.
و برفرض عدم ابطال نمىتوان نظریهاى مقابل و مخالف با قرآن باشد، زیرا براساس نظریه تکامل، راه پیدایش انسان از دگرگونىهاى طبیعى میمون مىگذرد اما ثابت نمىکند که این، تنها راه تحققق انسان است و بشر منحصراً از این طریق پا به عرصه هستى گذاشته است، زیرا تجربه دلالت مىکند بر این که از این راه فلان حادثه رخ مىدهد و هرگز دلالت ندارد بر این که رخداد فلان حادثه از غیر این راه محال است.(1)
– اضافه بر این درباره تکامل انسان و نظریه داروین باید به این نکته توجّه داشت که یک نوع را در صورتی میتوان تکامل یافته نوع پیش دانست که اتّصال این نوع به نوع قبلی محرز باشد. اگر احتمال داده شود که نوع قبلی از بین رفته و نوع دیگری به وجود آمده که شباهت به نوع پیشین داشته است، نمیتوان این نوع را تکامل یافته نوع قبل دانست. در مورد نسل انسان چنین است؛ براساس آنچه از ظاهر احادیث و آیات استفاده میشود، نسل کنونی انسان به حضرت آدم و حوا منتهی میشود و آن دو دارای آفرینش مستقل بودهاند. اینکه قبلاً موجوداتی شبیه به انسان بودهاند و فسیلهای به دست آمده حاکی از آنهاست، دلیل آن نیست که انسانهای تکامل یافته آنان باشد.
آیا در عالم برزخ، برای مومنان تزکیه و تکامل نفس وجود دارد؟ 4-
از روایاتی استفاده می شود که دربرزخ پاره ای از کمبودهای تعلیم و تربیت افراد مومن جبران می گردد.
در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: "هر کس از دوستان و شیعیان ما بمیرد و هنوز قرآن را به طور کامل فرا نگرفته باشد، در قبرش به او تعلیم می دهند، تا خداوند بدین وسیله درجاتش را بالا برد، چرا که درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است. به او گفته می شود: بخوان و بالا رو. او می خواند و بالا می رود (1)
بنابراین روایت، انسان در برزخ به وسیله فراگیری قرآن تکامل می یابد
از رسول خدا(ص) و حضرت صادق(ع) روایت شده که "کودکان مومنان در عالم برزخ تحت تربیت حضرت ابراهیم و حضرت سارا قرار می گیرند".
صرف نظر از این احادیث، گاهی انسان در دنیا، عمل خیر و سنت حسنه یا فرزند صالح از خود بر جای می گذارد که هر چه زمان می گذرد، آن نعمت حسنه یا فرزند صالح، نمود بیشتری می یابد، و چون سنت حسنه و فرزند با فعل انسان ارتباط دارد، هر چه بیشتر نمود باید، بر تکامل انسان در برزخ افزوده می شود، یا اعمال خیری که وابستگان انجام می دهند، باعث تزکیه از بعضی گناهان یا نوعی تکامل در مُرده می شود.
همچنین گاهی برخی عذاب ها مانند فشار قبر باعث پاک شدن مومن از برخی گناهان می شود و هنگامی که قیامت بر پا می شودک شاید اثری از آن گناه نباشد.
این معنا غیر از تزکیه و تکامل اختیاری در عالم برزخ است.
در عالم برزخ همانند دنیا, رشد و تکامل یاانحطاط و خسران وجود دارد و تداوم مى یابد, اما تفاوت هایى بادنیا دارد که از این جهت مشابه قیامت کبرى است .
مهم ترین آن <برچیده شدن بساط اختیار و عمل و تکلیف > است . انسان در دنیا مختار است راه هدایت و رشد و کمال را برگزیند و از راه تفهّم و تدبّر در آیات تکوین (طبیعت ) و تشریع (قرآن ) بندهء شاکر خدا گردد و به لوازم و اوامر و نواهى آن عمل نماید و سیره و سنت انبیا و اولیا مخصوصاً چهارده معصوم را تابلوى راه زندگى خویش برگزیند و در گروه صالحان و مقرّبان پیشگاه ربوبى درآید, یا بندهء کافر گردد و با بى توجهى و بى اعتنایى به نعمت هاى الهى ولوازم آن مخصوصاً نعمت <ثقلین > (قرآن و عترت ) راه کفران را در پیش گیرد و حقایق را نادیده گیرد و راه سعادت و کمال راپشت سر اندازد و کوره راه هاى شقاوت و بدبختى را پیش گیرد
نتیجه آن که بدون تردید عامل برزخ جهان رکود و توقف نیست , بلکه روح و عقل انسان ها در برزخ به سوى تکامل علمى وفرهنگى و دینى در بُعد نظرى حرکت مى کند. بدین سان که دور هم جمع مى شوند و مطالب علمى و معارف اسلامى به وسیله ءارواح عالِمان و نوابغ , براى کسانى که این گونه معلومات را کسب کرده اند, مطرح مى گردد.
آیا حوادث ناگوار با عدل الهی منافات دارد؟ 5-
اولاً حوادث ناگوار طبیعى , لازمه فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادى است و چون خیرات آن ها بر شرورشان غلبه دارد مخالفت حکمت نیست ;
ثانیاً: وجود این رنج ها و گرفتارى ها از یک سوم موجب تلاش انسان براى کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف مى شود و از سوى دیگر دست و پنجه نرم کردن با سختى ها, عامل بزرگى براى رشد و شکوفایى استعدادها و ترقى و تکامل انسان ها مى گردد;(1)
این نکته را باید افزود که بسیارى از ناکامى ها یا محرومیت ها و معلولیت هامشکلات و مصائب خود ساخته است که انسان براى خود یا دیگران فراهم ساخته است . قرآن مجید مى فرماید: .(2)
نمى توان انکار کرد که بسیارى از حوادث مانند بیمارى ها, معلول بى اعتنایى به اصول بهداشتى است . البته بخشى از مصائب که دامنگیر انسان مى شود,مجازات الهى است .
مسلّما در چنین مواردى خداوند بر آن ها ستمى روا نداشته است و خود آن ها بوده اند که بر خویشتن ستم روا داشته اند. بخشى از حوادث زنگد بیدارباش است .
بخشى از حوادث و مصائب به منظور آزمایش مردم است که جنبهء تربیتى دارد. گفته شده است مصائب ما در خوشبختى است .
6-آیا بهشت تنها برای مسلمانان ویا شیعیان است؟ تکلیف انسان های غیر مسلمان که در زندگی خدمات زیادی به بشر کرده اند مانند ادیسون ،انیشتین و… چه می شود؟
در مورد بخش اول سوال شما باید گفت:
از آیات و روایات استفاده میشود بهشت برای کسانی است که ایمان به خدا و پیامبر اسلام (ص) داشته باشند و عمل صالح و تقوا پیشه کرده باشند: "الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب؛ کسانی که ایمان و عمل صالح دارند، خوشا به حال آنان که خوش جایگاهی خواهند داشت".
مراد، ایمان به خدا و پیامبر و وحی الهی است و مراد از عمل صالح، عمل به دستورهای قرآن و اطاعت از پیامبر است که از جمله دستورها اطاعت از اولیالامر است محبت و اطاعت از امیرالمومنین(ع) و اهل بیت جزء خمیره ایمان است..
پیروان ادیان الهی هم به حکم کتاب خودشان که در آن اشاره به آمدن پیامبر اسلام شده است و هم به حکم عقل که باید به آخرین پیام الهی گوش فرا دهند، باید دین اسلام را بپذیرند.
خداوند از آیه 85 سوره آل عمران میفرماید: "و من یتبغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین؛ هر کس غیر از اسلام (دین واقعی) دینی را بپذیرد، هرگز از او پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود".
بنابراین کفار و پیروان سایر ادیان الهی وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام تحقیق کنند و دستورهای ادیان را با هم مقایسه کنند. پس از تحقیق دقیق و علمی، به حقیقت اسلام و حقانیت این دین پی خواهند برد. حال اگر پس از تحقیق به این نتیجه رسیدند که دین خودشان بر حق است و از طرفی به محتوای دین خود عمل کردند و بر کسی ظلم نکردند، چون حجت و دلیل و برهان بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمیکند، ولی اگر تحقیق نکردند و با لجاجت بر دین خود پای فشاری کردند و با این که احتمال دادند دین اسلام دین حقی باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود کوتاهی کرده، در نتیجه خداوند آنان را عذاب خواهد کرد.
شهید مطهری(ره) در این باره میگوید: "اگر کسی در روایات دقت کند، مییابد که ائمه(ع) تکیهشان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان میآید، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند نکند اما افرادی که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر و یا مقصر به شمار نمیروند، آنان در ردیف منکران و مخالفان نیستند.
ائمه اطهار بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند. این گونه افراد دارای استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهی درباره آنان میرود. وی از مرحوم علامه طباطبایی نقل میکند: "همان طوری که ممکن است منشا استضعاف، عدم امکان تغییر محیط باشد، ممکن است این جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب از حقیقت محروم مانده باشد".(2)
اما در مورد بخش دوم پرسش شما که بـا توجه به این که دانشمندانى نظیر ادیسون وانیشتین ویا پزشکان , گامهاى موثرى در راه آسایش و خدمت به بشر برداشته اند , آیا آنان در روز رستاخیز درباره این نوع خدمات , اجر و پاداش خواهند داشت ؟
پـیش از آن که منطق اسلام را در این موضوع تشریح کنیم لازم است به برخى از نظرهاکه در این مـوارد اظـهـار مـى شـود , اشاره کنیم :
1 – برخى تصور مى کنند که هر نوع عمل نیکى که به نفع جامعه تمام گردد , درپیشگاه خداوند داراى ارزش خواهد بود و در این موضوع میان موحد و غیر مـوحـد ,مـسلمان و غیر مسلمان فرقى نیست و هرگز خداوند عادل و دادگر میان بندگان در این قسمت فرقى نمى گذارد .
آنان مى گویند : اصولا ایمان به خدا و اعتقاد به نبوت آخرین پیامبر الهى , چه تاثیرى در حال عمل دارد و یـک عـمل نیک همواره به حال جامعه مفید و سودمند خواهدبود – خواه عامل آن موحد یا مشرک , مسلمان یا غیر مسلمان باشد .
2 – در برابر این گروه , دسته دیگرى هستند که براى این نوع اعمال انسانى حتى درصورتى که با نـیت پاک توام باشد , کوچکترین ارزشى قائل نشده و همه را نادیده مى گیرند و به حکم این که از عقاید صحیح برخوردار نیستند کارهاى خوب آنان بى ارزش خواهد بود .
ولى هر دو طرز تفکر که در نقطه مقابل یکدیگر قرار گرفته اند , نادرست است و نظرسومى که در ایـنـجـا هـسـت که منطقى به نظر مى رسد :
هر کار خوبى که انجام شود دو جنبه دارد :1 – جنبه شخصى و منافعى که به خود انسان باز مى گردد .
2 – جنبه اجتماعى که فایده آن مربوط به عموم بشر بوده و همه افراد از آن بهره مند مى گردند .
هـرگـاه هـدف مـخترعان و مکتشفان از زحمات توانفرسایى که در طریق کشف حقایق واختراع صـنـایـع تـحـمـل مـى کـنند , این باشد که در میان جامعه انسانى , نام و شهرتى پیداکنند و یا از درآمـدهـاى مـادى اخـتـراعات و اکتشافات خود بهره اى ببرند , در این صورت آنان پاداش خود را دریافت داشته اند و به هدف نهایى و مقصد خویش رسیده انددیگر معنى ندارد که در روز رستاخیز از خـداونـد پـاداش بطلبند ; زیرا فرض این است که آنها در این خدمت , خدا و جامعه بشرى را در نظر نداشته و هرگز به فکر آن نیزنبوده اند , بلکه محرک و انگیزه آنان همان شهرت و نام و پول و درآمدهاى مادى بوده است و فرض این است که به چنین اهداف مادى خود رسیده اند . ولـى هـرگـاه محرک آنان در کاوشهاى علمى و خدمات اجتماعى این بوده باشد که در راه رفاه و آسـایـش بـنـدگان خدا کارى انجام دهند , گره هاى کور زندگى و مشکلات طبقات مختلف را بـگـشایند و بارى از دوش جامعه انسانى بردارند , بطور مسلم در پیشگاه خدا اجر و پاداش خواهند داشت و عدل الهى ایجاب مى کند که نتیجه این کار نیک خودرا ببینند .
در احـادیـث اسـلامى مى خوانیم که حاتم طایى با این که مشرک و بت پرست بود و به هیچ یک از ادیـان آسـمـانـى ایـمـان نـداشت , ولى چون پناهگاهى براى محرومان و بینوایان بود و همواره از همنوعان خود پذیرایى مى کرد و گره از زندگى آنان مى گشود , درروز رستاخیز پاداش مناسبى خواهد داشت .
فلسفه رانده شدن شیطان از درگاه الهی
7-مگر خداوند نفرموده که به کسى جز من سجده نکنید، پس چرا شیطان را تنها به خاطر این که در مقابل حضرت آدم سجده نکرد، براى همیشه از خود راند؟
شکى نیست که سجده به معناى پرستش، براى خدا است، چون تنها معبود جهان، خدا است و معناى توحید. در عبادت و یکتاپرستى همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم اما سجده بر آدم دو توجیه دارد:
1 – گفته شود سجده بر آدم، سجده بر غیر خدا نبود.
فرشتگان براى آدم، سجده پرستش نکردند، بلکه سجده براى خدا بود به خاطر آفرینش چنین موجود با عظمتى. (احسن الخالقین)
2 – سجده براى آدم بود، ولى سجده در این جا به معناى خضوع است، نه پرستش.(1)
امام رضا(ع) مىفرماید: "سجده فرشتگان، پرستش خداوند و احترام به آدم بود".(2)
اما سبب رانده شدن شیطان از درگاه الهى، تکبر و سرپیچى از امر خدا بود. عامل گمراهى شیطان، معجونى از خودخواهى، غرور، کبر، جهل و حسد بود. این صفات شیطانى باعث شد خداوند به او خطاب کند: "قال فاخرج منها فانک رجیم؛ از صفوف ملائکه بیرون رو که تو رانده درگاه منى".(3)
امام على(ع) مىفرماید: "عبرت بگیرید به آن چه خداوند در مورد ابلیس انجام داد که اعمال طولانى او را در حالى که شش هزار سال عبادت کرده بود، به خاطر یک ساعت تکبر بر باد داد، پس چگونه ممکن است کسى همان کار ابلیس را انجام دهد و از غضب خداوند در امان بماند!"(4) لحن و استدلال ابلیس نشان مىدهد که او براى خود حاکمیت و استقلال در مقابل خداوند قائل بوده و این نشان دهنده کفر ابلیس است از این رو قرآن مجید مىفرماید: "استکبر و کان من الکافرین؛ ابلیس تکبر ورزید و از کافران شد".(5)
چرا جنایت کاران غربی عذاب نمی شوند؟
8-به چه دلیل کشورهای غربی با همه جنایاتی که در آن ها واقع می شود دچار عذاب و بلا نمی شوند و دارای ثروت و پیشرفت هستند؟
جهان هستی و از جمله زندگی انسان ها دارای سنت هایی است که خداوند مقرر نموده، این سنّت ها برای همه انسان ها یکسان است.
بنابراین، اگر می بینیم جهان غرب با پیشرفت علمی و صنعت و ثروت رو به رو است، باید در سعی و تلاش آن ها برای فراهم نمودن زندگی مرفه مادی و بهره وری از منابع طبیعی و عوامل پیشرفت آن ها جستجو کردکه در جهان اسلام این پیشرفت علمی و صنعت به دلایل متعدد وجود ندارد.
موضوع عقب ماندگی مسلمانان، مسئله ای است که به عوامل متعددی وابسته است.
بنابراین، اگر در آن سرزمین ها ساختمان های محکم در مقابل زلزله و دیگر عوامل طبیعی ساخته می شود، بر اساس قانون عالم طبیعت که خداوند مقرر نموده است، در مقابل بلاهای طبیعی مقاومت خواهد کرد.
از طرف دیگر آن چه در جهان غرب به عنوان مفاسد شناخته شده و ناشناخته ذکر می شود مربوط به تمام مردم آن سرزمین یا اکثر آن ها نیست. اگر چنین باشد، طبعاً عذاب الهی به عنوان یک سنت و به صورت یک جریان طبیعی اتفاق می افتد.
مقصود از جریان طبیعی، لزوماً وقوع سیل و زلزله نخواهد بود. وقوع عذاب و بلاها می توانند به صورت های مختلف با توجه به نوع گناهان و معاصی که انجام می شود، تحقق یابد.
برخی از بیماری های جدیدی که امروزه در همان غرب و دنیایی که دچار فساد جنسی می شوند، مانند ایدز وجود دارد، می تواند نوعی بلا و عذاب باشد. می گویند: سالی هشتصد هزار نفر بر اثر این بیماری ها می میرند که رقمی بسیار بالاتر از زلزله و سیل می باشد.
در ضمن انواع بیمارهای روانی که در جامعه صنعتی وجود دارد، برای جهان سوم شناخته شده نیست یا اصلاً وجود ندارد. آمار بالای خودکشی ها، احساس پوچی و بی معنایی در زندگی می توانند ره آورد زندگی بدون اخلاق و ارزش های انسانی باشد.
البته نمی توانیم جوامع جهان سوم و از جمله جامعه خودمان را از چیزهایی که برای جامعه غربی گفته شده است، مستثنا بدانیم.
متاسفانه امروزه بسیاری از جوامع و مردم تحت تاثیر فرهنگ منحط غربی هستند و به همان میزان از آثار و پیامد سوء آن فرهنگ تاثیر پذیرفته و در امان نیستند.
جامعه اسلامی ما با فرهنگ بسیار غنی و عمیق از نظر تاریخ و با فرهنگ دینی که میان مردم رواج دارد، با فرهنگ غربی (با آن همه فساد و فحشا) قابل مقایسه نیست.
از طرف دیگر مطمئناً وقوع سیل و زلزله در عین حال که روند طبیعی بوده و دلیل مادی دارد، آزمون و آزمایش الهی است؛ آزمون برای کسانی که پس از حادثه بر جا می مانند و بیدار کردن انسان ها از غفلت.
سنت آزمایش و آزمون الهی برای کسانی که ایمان به او دارند، بیشتر و سخت تر خواهد بود.
زندگی پیامبران بزرگ الهی و داستان حضرت ایوب نبی(ع) و دیگر اولیای خداوند به خوبی تاییدی بر این سخن است که "البلاء للوالاء؛ بلاها و مصیبت ها بیشتر برای اولیا است".
9-0دردین اسلام شادی بیشتر است یا غم ؟
اسلام، دین حیات و زندگى است. دین پیشرفت و ترقى تکامل است. اسلام با برنامههایى که وضع کرده است تمام جهات زندگى را در نظر گرفته و به همه زوایاى زیست انسان کاملاً توجه کرده است.
اسلام دینى است که براى سرگرمى نیامده است، اما نه تنها با تفریح و شادى مخالف نیست، بلکه در مواردى بر آن تاکید داشته و براى آن قوانین و مقررات جهتدارى را وضع کرده است.
به هر حال، اگر در اسلام، کارهایى به عنوان تفریح و تنوع پیشنهاد شده است و نیز اگر از بعضى تفریحات جلوگیرى شده و غیرمشروع شناخته شده است، معطوف بر جنبههاى فطرى، حیاتى و فکرى است که در سایهى آن مصالح فردى و اجتماعى تامین شود.
بنابر این، در قوانین اسلامى با برخى پدیدهها و اعمال مثل موسیقى و رقص و… برخورد شده و از انجام آن کارها منع شده. اما نه به خاطر مخالفت با زیبایى و شادى و شادکامى، بلکه به دلیل برآیند و پیامدهاى خطرآفرین آنها.
شهید مطهرى در ذیل بحث از این که آیا اسلام هیچ عنایتى به بعد چهارم روح انسانى، یعنى استعداد هنرى نموده و در اسلام به زیبایى و جمال عنایتى شده یا نه؟ چنین مىگوید: "بعضىها چنین تصور کردهاند که اسلام از این نظرها (توجه به زیبایى، هنر و..). خشک و جامد است و بىعنایت و به عبارت دیگر، اسلام ذوقکش است. البته اینها که چنین ادعا مىکنند به این جهت است که در اسلام اولاً روى خوش به موسیقى نشان داده نشده و ثانیاً این که بهرهبردارى از جنس زن به طور عموم و هنرهاى زنانه یعنى رقص و… منع شده است. ولى به این شکل قضاوت کردن درست نیست. ما باید راجع به مواردى که اسلام با آنها مبارزه کرده تامل کنیم و ببینیم آیا مبارزه اسلام با این زیبایىها از آن جهت که زیبایى است و یا از آن جهت که مقارن با امر دیگرى است که بر خلاف یک استعداد از استعدادهاى فردى یا اجتماعى انسان است؟
: مساله موسیقى و غنا مساله مهمى است اگر چه غنا حدودش روشن نیست… البته قدر مسلمّى در غنا هست و آن این است که آوازهایى که موجب خفت عقل مىشود، یعنى آوازهایى که شهوت را آن چنان تهییج مىکند که عقل به طور موقت، از حکومت ساقط مىشود، یعنى همان خاصیتى را دارد که شراب یا قمار دارا است، معلوم است که حرمت چنین مواردى قطعى است. آن چه مسلم است این است که اسلام خواسته است از عقل انسان حفاظت و حراست کند و این قبیل منعها نیز به همین جهت مطرح شدهاند"(مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، 1374، چاپ 25، ص 70).
در برنامههاى شریعت، به مساله شادى و نشاط پیروان دین و مسلمانان، توجه و تاکید فراوانى شده است و اصولاً پیشوایان بزرگ دین خودشان انسانهاى بانشاط و خوشرویى بوده و دیگران را به این مساله دعوت مىکردند. زیرا آنان به خوبى به نیازهاى روح و تفریحات سالم در کنار نیازهاى جسم توجه داشتند. على(ع) در این باره مىفرماید: "این دلها همانند تنها خسته و افسرده مىشوند، در این حال نکتههاى زیبا و نشاطانگیز براى آنها انتخاب کنید"(حکمت 197 نهجالبلاغه (کلمات قصار)).
پیشوایان معصوم دین از جمله رسول گرامى(ص) به عنوان الگوى همهى مسلمانان، اصولاً یک انسان شاد بود. به طورى که همیشه لبخند بر لب داشت و اهل شوخى و مزاح بود. چه این که خود ایشان فرمود: انّى لامزَحُ و لا اَقولُ الاّ حقّاهمانا من از همه بیشتر شوخى مىکنم امّا جز حق چیزى نمىگویم.
البته آن حضرت در عمل هم این گونه بوده، به طورى که اگر مىدید یک نفر غمگین و افسرده است وجود مقدّس ایشان یا اهل بیت ایشان(ع) مىفرمودند: چرا غمگین و افسردهاى؟ بایک مطایبه و شوخى و شبیه طنز (نه آن طنزى که با تخریب فرد یا قوم خاصى، دیگران را بخنداند)، او را از حالت انقباض و گرفتگى دل، درمىآورند و یک انبساط خاطر و شرح صدرى در وجود او ایجاد مىکردند.
با توجه به اهمیت تفریحات سالم و لذتهاى حلال در رشد و ارتقاء کمى و کیفى زندگى یک انسان مسلمان، و براى تقویت جنبههاى روحى و احیاناً شکستن بنبستهاى پیشآمده، پیشوایان دین و دنیا، از پیروانشان خواستهاند که علاوه بر عبادت و کار و تلاش، به لذتها و تفریحات سالم هم در زندگى روزمرّهشان توجه ویژه داشته باشند که در صورت توجه قانونمند به آن، به نهادینهگى آن تفریحات منتهى خواهد شد.
آن جا که امام على(ع) فرمود: "مومن شبانه روز خود را به سه قسمت تقسیم مىکند: قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مىنماید. قسمت دیگرى را در طریق اصلاح معاش و تامین هزینه زندگىاش به کار مىگیرد و قسمت سوّم را براى بهرهگیرى از لذتهاى حلال و دلپسند مىپردازد و براى شخص عاقل درست نیست که حرکتش جز در یکى از این سه جهت باشد: براى اصلاح امور زندگى و یا در راه آخرت و یا در لذت غیرحرام…"(حکمت 390 نهج البلاغه).
در فقه اسلامى، به برخى از تفریحات و سرگرمىها(ى سالم)، توجه بیشترى شده است و به نظر مىرسد با تاکید به آن، اهداف و جهتهاى خاصى تعقیب مىشود. از جمله این که، تاکید شده است که به فرزندانتان شناگرى، تیراندازى و اسبسوارى بیاموزید.
ورزشهاى یاد شده علاوه بر این که مىتواند به عنوان یک تفریح سالم مطرح باشد، همچنین مىتواند در شرایط اضطرارى و حتى جنگى به عنوان یک حربه از آن استفاده کرد. البته اسب سوارى در روایات، استعداد انطباق با تغییرات تکنولوژیک در عصر حاضر را دارد. یعنى امروه مىتواند در قالب انواع رانندگىها و حتى خلبانى را دربربگیرد.
به هر حال اگر یک کشور در همین سه زمینه به خوبى سرمایهگذارى کند به طور که مردم و جوانان بتوانند در این سه زمینه فعالیت داشته باشند هم جهات سرگرمى و تفریحات سالم به خوبى تامین خواهد شد و هم تامین مهارتهاى نظامى و امنیتى که در شرایط اضطرارى مىتوان به عنوان یک عنصر بازدارنده در برابر تهدیدات دشمنان خارجى، از آن به خوبى استفاده کرد.
اسلام به عنوان یک دین معتدل و متوسّط، همان گونه که در خوردنى و نوشیدنىها… از هر یک مجاز و غیرمجاز دارد در تفریحات و شادىها هم نوع مجاز (تفریحات سلام) و غیرمجاز (تفریحات غیرسالم) دارد.
متاسفانه، برداشت از شادى مثل بسیارى از پدیدههاى دیگر، در پروسهى افراط و تفریط گرفتار شده است، عدهاى براى آن هیچ محدودیت قانونى و شرعى را برنمىتابند وعده کمى هم هستند که هر گونه شادى و تفریح سالم را بر خود ممنوع کرده و از مواهب الهى پرهیز دارند.
اسلام انگشت بر روى شادى معینى نگذاشته و اجازه هر نوع شادى را به این شرط که با موازین و احکام الهى منافات نداشته باشد و منجر به گناه و فساد نشود داده است. به عبارت دیگر براى این که انسان از سعادت واقعى خود محروم نماند نوعى کنترل بر روى شادى و سرور دارد که باعث مىشود، شادى موقت و ناپایدار و کوتاهمدت به سعادت ابدى و واقعى او آسیب نرساند. چون انسان در تشخیص مصلحتها و منافع واقعى خود داراى محدودیت است و گاهى اوقات خیر و سود حقیقى خود را تشخیص نمىدهد. دوست دارد به هر چیزى که باعث شادمانى او شود هر چند روح او را تیره و تار و سعادت او را در خطر اندازد اقدام کند. کودکى که سرماخورده و بستنى براى او ضرر دارد، هر چند خوردن بستنى او را شاد مىکند و از آن لذت مىبرد ولى چون از تشخیص ضرر آن عاجز است به ناچار مادرش او را از خوردن آن بستنى منع مىکند و به گریه و زارى و احساسات بدون منطق و به دور از خردورزى او اعتنایى نمیکند و شادى زودگذر و سطحى او را بر غم و اندوه طولانى وى ترجیح نمىدهد.
استفاده از طبیعت زیبا، دیدن طلوع دلانگیز آفتاب، لذت بردن از منظرههاى دلکش و باغهاى مصفا و سیر و سفر، دیدار با دوستان و سخن گفتن با آنها، پرداختن به ادبیات و شعر و نمایش و خوشنویسى و نقاشى و ورزش و بازىهاى سالم، استفاده از نعمتهاى خداداد و غذاهاى متنوع و لباسهاى رنگارنگ و صدها امر لذتبخش دیگر که همگى شادىبخش مىباشند از شادىهاى مجاز و شایسته است. چنانچه لذت بردن از گفتگو با خداوند در حال نماز و مناجات و عبادت و داشتن حال خوش در حال ذکر و توجه به ذات پاک ربوبى از مقوله لذتهاى معنوى باشند که گاهى از نظر عمق و کیفیت بسیار والاتر و فراتر از لذتهاى مادى مىباشد.
بنا بر این نمی توان گفت که شادی ها در اسلام بیشتر است یا غم ولی می توان گفت : اسلام دین شادی است و غم یک استثنا است و البته رفتار برخی از مسلمانان که در صدد ارائه چهره ای زشت و خشن و غم آلود از دین را دارند با واقعیت اسلام واقعی که در صدد تامین رفاه و شادی برای همه مردم است متفاوت است.
10- چگونه باشیم که عهد خود را با امام زمان و ائمه دیگر نشکنیم؟
در ابتدا باید معرفت و شناخت کاملی از ابشان به دست آوریم زیرامعرفت پایه اصلى محبّت است و محبّت ملازم با اطاعت و عامل بزرگ دوری از گناهان و راه اساسى تهذیب نفس است.ودر این صورت عد و پیمان های خود را فراموش نمی کنیم و آن را نمی شکنیم ونسبت به آن ها بی اعتنا نخواهیم بود.
ممکن است بسیار اتفاق بیفتد که از کنار دوستان صمیمى یا شخصیت هاى مورد احترام علمى و اجتماعى یا دینى و حتى محبوب دل همه منتظران و مستضعفان یعنى حضرت بقیه الله(ع) عبور کنیم و هیچ کارى که بیانگر احترام باشد، انجام ندهیم، چون متوجه وجود آن فرد نشدیم یا دیدیم ولى نشناختیم، چون اگر مى شناختیم، ابراز محبّت و ارادت مى کردیم. انسان وقتى عاشق کسى شد و دوستدار او گشت، از وى پیروى می کند.
قرآن می فرماید: "ان کنتم تحبّون الله فاتبعونى یحببکم الله؛(7) اگر دوستدار خدا هستید، پس از من (پیامبر) پیروی کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد". هرچه پیروى بیشتر و خالصانه تر انجام گیرد، بر محبت و ارادت افزوده مى گردد.
امام صادق(ع) می فرماید: "ما کسى را شیعه نمى دانیم مگر آن را که از همه اوامر ما پیروى کند".(8)
وقتى معرفت موجب ایمان و عقیده شد، عشق و محبت مى آفریند. هر چه درجه معرفت افزون تر گردد، ایمان و محبت از صلابت و استوارى بیشترى برخوردار مى گردد. وقتى عشق و محبت، همه هستى فرد را به احاطه در آورد، عاشق را تابع بى چون و چراى معشوق مى سازد، در نتیجه محبت و لطف معشوق را متوجه خود مى نماید چنان که خداوند(معشوق واقعى و حقیقى عشاق حقیقت طلب) می گوید: "فاذکرونى اذکرکم؛(9) پس به یاد من باشید تا به یاد شما باشم".
امیرالمومنین(ع) پس از معرفى ائمه که سیاستگذاران و تدبیر کنندگان امور مردمند و از طرف خدا سرپرستى و ریاست خلایق را به عهده دارند، می فرماید: "لا یدخل الجنه الاّ من عرفهم و عرفوه؛(10) داخل بهشت نمى شود مگر کسى که نسبت به امامان معرفت داشته باشد و آنان نیز آن فرد را در زمره شیعیان و صاحبان معرفت به حق خود بدانند و بشناسند".معرفتى که به محبت و عشق مبدل مى گردد یک طرفه نخواهد بود. پس کسانى که اظهار دوستى و محبت می کنند و باور دارند که آن ها امامان به حق هستند، ولى از آنان اطاعت و پیروى نمى کنند، امامان را نشناخته و از این دوستى و اعتقاد سرسرى و یک طرفه نمى توانند به کمال مطلوب نایل گردند.
براى افزایش محبت به اولیاى الهی، باید نسبت به آنان و مقام و منزلتشان، افکار و عقاید و عملکرد ها و سیره و سنت شان در میادین مختلف زندگى معرفت پیدا کرد و آن چه که آنان را خوشحال و رضایت شان را جلب مى کند، شناخت و سیر و حرکت هاى خود را بر محور جلب رضایت آنان تنظیم کرد و از هر چه که باعث ناخشنودى آنان است، فاصله گرفت.
نتیجه معرفت محبت است و نتیجه محبت اطاعت است، اما میان محبت و اطاعت رابطه متقابل وجود دارد. هرچه محبت بیشتر، اطاعت قوى تر و هر اندازه اطاعت قوى تر و گسترده تر باشد، محبت افزایش مى یابد، و این تحقق نمى یابد مگر با ارتباط قلبى با آنان.
27